Political Vocabulary in English: 21 Common Terms

Hi, everybody. Welcome to www.engvid.com. I'm Adam. In today's

سلام به همه به www.engvid.com خوش آمدید . من آدام هستم. در

video, I want to talk to you about politics. Now, especially in recent

ویدیوی امروز می خواهم در مورد سیاست با شما صحبت کنم . اکنون، به‌ویژه در

years, there's been a lot of political news from all over the world, but

سال‌های اخیر، اخبار سیاسی زیادی از سرتاسر جهان، به

especially from, like, North America, in certain situations in particular. So,

ویژه از آمریکای شمالی، در شرایط خاص، منتشر شده است. بنابراین،

today, I wanted to give you some vocabulary to help you understand just

امروز، می‌خواستم به شما واژگانی بدهم تا به شما کمک کند تا

the tremendous amount of news that is going on; all the stories that are going

حجم عظیم اخباری را که در جریان است، درک کنید. تمام داستان هایی که در جریان است

on, and it's... keeps going on, and on, and on. Because now we live in the age

، و این... ادامه دارد، و ادامه دارد، و ادامه دارد. زیرا اکنون ما در عصر اینترنت زندگی می کنیم

of the internet, and people can find out what's going on in other countries all

و مردم می توانند همیشه از آنچه در کشورهای دیگر می گذرد مطلع شوند

the time. So, keep in mind that this is just a partial list; meaning: This is

. بنابراین، به خاطر داشته باشید که این فقط یک لیست جزئی است. معنی: این

just an introduction. There are many more words, many more expressions that

فقط یک مقدمه است. کلمات بسیار بیشتر، عبارات بسیار بیشتری وجود دارد که

are part of politics that you should get to know, but these will at least get you

بخشی از سیاست هستند که باید آنها را بشناسید، اما اینها حداقل باعث شروع شما می شود

started. And if you're interested, obviously you can do a little bit more

. و اگر علاقه مند هستید، بدیهی است که می توانید کمی بیشتر

research; do some more reading, etcetera. So, more or less, I'm focusing

تحقیق کنید. بیشتر بخوانید و غیره بنابراین، کم و بیش، من

on political justice — I guess you could say — and how... how politicians

بر عدالت سیاسی تمرکز می‌کنم - حدس می‌زنم می‌توانید بگویید - و اینکه چگونه... سیاستمداران

basically look after each other or look at each other, and suspiciously,

اساساً چگونه از یکدیگر مراقبت می‌کنند یا به یکدیگر نگاه می‌کنند و به طرز مشکوکی

depending on the situation. Right?

بسته به موقعیت. درسته؟

So, we're gonna start by exactly that: "checks and balances". This is how

بنابراین، ما دقیقاً با این شروع می کنیم: "چک و تعادل".

governments are... have been established, especially democracies have

حکومت‌ها این‌گونه است... تأسیس شده‌اند، به‌ویژه دموکراسی‌هایی

been established with institutions that can watch each other, so that no group,

با نهادهایی تأسیس شده‌اند که بتوانند همدیگر را تماشا کنند، تا هیچ گروهی،

no institution, no piece of the government gets too much power. A

هیچ نهادی، هیچ تکه‌ای از دولت قدرت زیادی پیدا نکند.

"check" basically means, like, a limiting force. If you put a "check" on

"چک" اساساً به معنای نیروی محدود کننده است. اگر کسی را "چک" کنید

somebody, you're limiting them; you're put... you're stopping them from

، او را محدود می کنید. شما قرار است ... شما آنها را از

reaching too high or too powerful, etcetera. And "balance" is balanced —

رسیدن به خیلی بالا یا خیلی قدرتمند، و غیره جلوگیری می کنید. و "تعادل" متوازن است -

means equal power distributed to all the different branches of government. So, in

یعنی قدرت برابر توزیع شده بین تمام شاخه های مختلف حکومت. بنابراین،

the US, for example, they have the "executive branch" of government, which

برای مثال، در ایالات متحده، آنها "شاخه اجرایی" دولت را دارند که

is the President's office; they have the "judiciary", which is the Supreme Court;

دفتر رئیس جمهور است. آنها «قوه قضاییه» دارند که دیوان عالی است.

and they have the "legislative", which is the "Senate" and "Congress". So,

و «قانون» دارند که «سنا» و «کنگره» است. بنابراین،

three parts of government; they are co-equal parts of government. "Co-equal"

سه بخش حکومت; آنها بخشهای مساوی دولت هستند. «هم مساوی»

means that each of these three parts has the same power as the other three.

یعنی هر یک از این سه جزء قدرتی برابر با سه قسمت دیگر دارند.

Right? So, that's the whole idea. So, the... the Supreme Court makes sure that

درسته؟ بنابراین، این کل ایده است. بنابراین، دادگاه عالی اطمینان حاصل می کند که

the government President doesn't do anything illegal. The Senate makes sure

رئیس جمهور دولت هیچ کار غیرقانونی انجام ندهد. سنا مطمئن می شود

that the Supreme Court is okay. They put the judges in there. Everybody has some

که دیوان عالی خوب است. آنها داوران را در آنجا قرار دادند. همه به

sort of control over the other two. So, that's the "checks", and they maintain

نوعی بر دو مورد دیگر کنترل دارند. بنابراین، این "چک" است و آنها

the "balance". So, that's what this is about.

"تعادل" را حفظ می کنند. بنابراین، این چیزی است که در مورد آن است.

But if there is a problem, if somebody is accused or of doing a crime, or

اما اگر مشکلی وجود داشته باشد، اگر کسی متهم یا به انجام جرمی باشد، یا

there's some sort of allegation of a crime... An "allegation"... I'm going to

نوعی ادعای جرم وجود داشته باشد... یک "ادعا"... من می خواهم

go all over the place here. An "allegation" is basically an accusation.

همه جا را اینجا بگردم. «ادعا» اساساً یک اتهام است. می

It's saying that someone did something bad, but this hasn't been proven yet.

گویند فلانی کار بدی کرده است ، اما این هنوز ثابت نشده است.

So, if you ever watch the news, you will always hear the reporter say: "the

بنابراین، اگر زمانی اخبار را تماشا کنید، همیشه می‌شنوید که خبرنگار می‌گوید: «

alleged murderer", "the alleged rapist", "the alleged thief". They never say:

قاتل مظنون»، «متجاوز به عنف»، «دزد مظنون». هرگز نمی گویند:

"the murderer", "the thief" until the person has been convicted in court.

«قاتل»، «دزد» تا زمانی که فرد در دادگاه محکوم شود.

Until the person has been proven guilty, he is only "alleged" to have done

تا زمانی که مجرمیت شخص ثابت نشده باشد، فقط «ادعا» می شود که کاری انجام داده است

something; only accused. So, when someone is "alleged" or when someone is

. فقط متهم بنابراین، هنگامی که شخصی «ادعا» می‌شود یا زمانی که شخصی

"accused" of something, that person has their right to "due process". This means

به چیزی «متهم» می‌شود، آن شخص حق خود را برای «روابط قانونی» دارد. این به معنای

a legal and... Like, a fair and legal process to try to defend himself or to

یک روند قانونی و ... مانند، یک روند عادلانه و قانونی برای تلاش برای دفاع از خود یا

try... or for the other people to try to convict; to prove guilty. So, "due

تلاش برای ... یا برای سایر افراد برای محکوم کردن. برای اثبات گناه بنابراین، "

process" means the ability to talk to a lawyer, the ability to gather evidence,

روند قانونی" به معنای توانایی صحبت با یک وکیل، توانایی جمع آوری شواهد،

the ability to ask... look for witnesses, or ask experts. Basically,

توانایی درخواست ... جستجوی شاهد، یا پرسش از کارشناسان است. اساساً،

you're allowed to do everything you can in order to protect yourself. And in

شما مجاز به انجام هر کاری هستید تا از خود محافظت کنید. و

most democracies, at least, a person is "innocent until proven guilty". So,

حداقل در اکثر دموکراسی ها، یک شخص "بی گناه است تا زمانی که جرمش ثابت شود". پس

until there... the court says: "Guilty", you are considered innocent and you

تا آنجا... دادگاه بگوید: «مجرم»، شما بی گناه محسوب می شوید و

can... you have all the rights to protect yourself, and that is "due

می توانید... شما از تمام حقوق محافظت از خود برخوردارید و آن «

process".

روند قانونی» است.

Now, when we're talking about politics, a lot of this stuff has to do with the

اکنون، وقتی در مورد سیاست صحبت می کنیم، بسیاری از این چیزها به

"silent majority". The "silent majority" is the... obviously the largest

"اکثریت خاموش" مربوط می شود. "اکثریت خاموش" آشکارا بیشترین

percentage of the voting population, but they're also the type that don't really

درصد از جمعیت رای دهنده را تشکیل می دهد، اما آنها نیز از آن دسته هستند که واقعاً

say anything. They're not activists. When you hear all the people shouting

چیزی نمی گویند. آنها فعال نیستند وقتی می شنوید که همه مردم

for rights, and freedoms, and equality, and all that stuff — those are the...

برای حقوق، آزادی، و برابری و همه این چیزها فریاد می زنند - اینها

that's the "vocal minority". That's the opposite. So, people think that in a

همان «اقلیت صدادار» هستند. این برعکس است. بنابراین، مردم فکر می‌کنند که در یک

country, everybody wants to have this or that right because the vocal minority is

کشور، همه می‌خواهند این یا آن حق را داشته باشند، زیرا اقلیت صدادار

very loud about it, and they're always in the news. But the majority of the

در مورد آن بسیار پر سر و صدا هستند و همیشه در اخبار هستند. اما اکثریت

people, they just mind their own business; they're quiet, they don't

مردم، فقط به کار خودشان فکر می کنند . ساکت هستند، اهمیتی نمی دهند

care. Where they make their impact is at the "election", when it's time to vote.

. جایی که آنها تاثیر خود را در "انتخابات" می گذارند، زمانی که زمان رای دادن است.

If they don't like what a politician did, they will simply vote him out and

اگر آنها از کاری که یک سیاستمدار انجام داده خوششان نمی آید ، به سادگی به او رای می دهند و

stay quiet. The... the vocal minority, they go to protests, they do... they try

ساکت می مانند. اقلیت صدادار، آنها به تظاهرات می‌روند، می‌کنند... آنها سعی می‌کنند

to get on the news all the time; it's newspapers, etcetera. So, politicians

همیشه اخبار را دریافت کنند. این روزنامه ها و غیره است. بنابراین، سیاستمداران

are very afraid of the silent majority; they don't really care about the vocal

از اکثریت خاموش بسیار می ترسند. آنها واقعاً به اقلیت آوازی اهمیت نمی دهند

minority, because they're minority. They always try to worry about what the

، زیرا آنها اقلیت هستند. آنها همیشه سعی می کنند نگران آنچه

voters are thinking, and that's why they always take "polls". So, if somebody did

رای دهندگان فکر می کنند باشند و به همین دلیل است که همیشه در "نظرسنجی" شرکت می کنند. بنابراین، اگر کسی

something illegal or if there's some sort of allegation against a politician,

کاری غیرقانونی انجام داده یا اگر نوعی اتهام علیه یک سیاستمدار وجود داشته باشد، بر حسب مورد،

he will be very careful about what he says or what she says, as the case may

بسیار مراقب آنچه می‌گوید یا می‌گوید، خواهد بود

be, because they're worried about losing voters. Because anything they say that

، زیرا آنها نگران از دست دادن رأی دهندگان هستند. زیرا هر چیزی که آنها بگویند و

makes the voters angry is considered "political suicide". If you don't give

رأی دهندگان را عصبانی کند «خودکشی سیاسی» محسوب می شود. اگر به

your voters what they want, your political career is finished; they will

رای دهندگان خود آنچه را که می خواهند ندهید، کار سیاسی شما به پایان رسیده است. آنها

vote you out of office at the next election, and you're out of a job. So,

در انتخابات بعدی به شما رای می دهند که از سمت خود برکنار شوید و شما بیکار شده اید. بنابراین،

politicians will do everything they can to stay in power, and they will avoid

سیاستمداران برای ماندن در قدرت هر کاری که می توانند انجام می دهند و از

political suicide. So, they will just play along. So, if... if the silent

خودکشی سیاسی اجتناب می کنند. بنابراین، آنها فقط با هم بازی خواهند کرد. پس اگر... اگر

majority believes that they are innocent, they will come out and say:

اکثریت ساکت معتقد باشند که بی گناه هستند، بیرون می آیند و می گویند:

"I'm innocent". If the silent majority is not really sure, they will be very

«من بی گناهم». اگر اکثریت خاموش واقعاً مطمئن نباشند،

careful about appearing on television — the politicians.

در مورد حضور در تلویزیون بسیار محتاط خواهند بود - سیاستمداران.

Now, politicians also worry about the "swing votes". So, if you have a country

اکنون، سیاستمداران نیز نگران «آرای نوسانی» هستند. بنابراین، اگر کشوری دارید

where there are, like, two or three political parties, you know that certain

که در آن، مثلاً دو یا سه حزب سیاسی وجود دارد، می‌دانید که افراد خاصی

people are voting for their... for their party, regardless of what's going on. It

بدون توجه به اینکه چه اتفاقی می‌افتد، به حزب خود... رأی می‌دهند.

doesn't matter who's the leader of the party; it doesn't matter who the

مهم نیست که چه کسی رهبر حزب باشد. فرقی نمی کند که چه کسی

opposition is — these people will always vote for their party. The "swing voters"

اپوزیسیون باشد - این افراد همیشه به حزب خود رای خواهند داد. "رای دهندگان نوسان"

— they don't have any particular loyalty to a party; they want the best leader.

- آنها هیچ وفاداری خاصی به یک حزب ندارند. آنها بهترین رهبر را می خواهند.

So, one year, they will vote conservative; one year, they will vote

بنابراین، یک سال، آنها رای محافظه کار خواهند داد. یک سال، آنها به لیبرال رأی خواهند داد

liberal; one year, they will vote republican; one year, they will vote

. یک سال، آنها رای جمهوری خواهند داد. یک سال، آنها به دموکرات رأی خواهند داد

democrat; one year, they will vote socialist. Every year... every election,

. یک سال، آنها به سوسیالیست رای خواهند داد . هر سال... هر انتخابات،

they swing their vote based on the person running. So, politicians are very

رای خود را بر اساس فردی که نامزد می کند تغییر می دهند. بنابراین، سیاستمداران بسیار

aware... Because of the polls, they are very aware of what the "swing vote"

آگاه هستند... به دلیل نظرسنجی ها، آنها بسیار آگاه هستند که "رای نوسانی" چگونه

looks like. If the swing vote is going away from them, they will do anything

به نظر می رسد. اگر رأی نوسانی از آنها دور شود، آنها هر کاری که

they can to get back to it. So, sometimes, this becomes a problem in

بتوانند برای بازگشت به آن انجام خواهند داد. بنابراین، گاهی اوقات، این مشکل از

terms of the "checks and balances", because they try to manipulate the

نظر "چک و تعادل" می شود، زیرا آنها سعی می کنند اوضاع را دستکاری کنند

situation. To "manipulate" means to change in one's own favor. So, if I want

. «دستکاری» به معنای تغییر به نفع خود است. بنابراین، اگر بخواهم

you to think something, I will say all kinds of different things to make you

به چیزی فکر کنید، انواع و اقسام چیزهای مختلف را می گویم تا

believe what I want you to believe. Now, this is not only in politics; people do

آنچه را که من می خواهم باور کنید. حالا این فقط در سیاست نیست. مردم

this to each other all the time, in business and any sort of competition.

همیشه این کار را با یکدیگر انجام می دهند، در تجارت و هر نوع رقابت.

Even husband and wife, boyfriend and girlfriend, they a little bit manipulate

حتی زن و شوهر، دوست پسر و دوست دختر، اگر چیزی بخواهند کمی یکدیگر را دستکاری می کنند و

each other if they want something, etcetera. But politicians are master

غیره. اما سیاستمداران

manipulators, so it's a little bit different.

دستکاری های ماهر هستند، بنابراین کمی متفاوت است.

Now, in terms of justice, sometimes one party will accuse a member of the other

حالا، از نظر عدالت، گاهی یکی از طرفین یکی از اعضای طرف مقابل را متهم

party of doing something illegal or unethical that's just not right, but

به انجام کاری غیرقانونی یا غیراخلاقی می کند که درست نیست، اما

they don't... they only do this because they just don't like the person. So,

این کار را نمی کنند... آنها این کار را فقط به این دلیل انجام می دهند که آن شخص را دوست ندارند. . بنابراین،

they're always looking for ways to bring him or her down; that bring down the

آنها همیشه به دنبال راه هایی برای پایین آوردن او هستند. که سیاستمدار را پایین می آورد

politician. So, this is called a "witch hunt". When you're trying to find

. بنابراین، به این " شکار جادوگر" می گویند. وقتی سعی می‌کنید

something negative about somebody, but there really isn't anything there.

چیزی منفی در مورد کسی پیدا کنید، اما واقعاً چیزی وجود ندارد.

You're looking desperately because you want to bring this person down, but you

شما ناامیدانه به دنبال این هستید که می خواهید این شخص را پایین بیاورید، اما

just can't find anything, so you start making things up a little bit, too. So,

چیزی پیدا نمی کنید، بنابراین کمی هم شروع به ساختن چیزها می کنید. بنابراین، به

that's called a "witch hunt". In the early days of America, there was a...

آن "شکار جادوگر" می گویند. در اوایل آمریکا،

there was a time when they were looking for any women who were not good women.

زمانی بود که به دنبال زنانی می گشتند که زنان خوبی نبودند.

They would accuse them of being witches and burn them; although they didn't

آنها آنها را به جادوگر بودن متهم می کردند و می سوزاندند. اگرچه آنها

really burn them. That's a bit of a myth. So, "partisan" and "bipartisan".

واقعاً آنها را نسوختند. این کمی افسانه است. پس «حزبی» و «دو حزبی».

So, again, let's say you have two parties or a three-party system —

بنابراین، دوباره، فرض کنید شما دو حزب یا یک سیستم سه حزبی دارید -

"partisans" are politicians who only try to help their own party; they're not

«حزب» سیاستمدارانی هستند که فقط سعی می کنند به حزب خود کمک کنند. آنها

trying to help all the people of the country. So, they're "partisan" means

سعی نمی کنند به همه مردم کشور کمک کنند . بنابراین، آنها "حزب" هستند به این معنی که

they're very biased; they're taking a very clear side that helps their party.

آنها بسیار مغرضانه هستند. آنها طرف بسیار روشنی را اتخاذ می کنند که به حزب آنها کمک می کند.

"Bipartisan" means that it's like a... an equal deal; like, an agreement

«دوحزبی» به این معناست که مانند یک معامله مساوی است. مانند توافق

between the parties. It could be "tripartisan", if there's three parties,

بین طرفین برای مثال، اگر سه حزب وجود داشته باشد، می تواند "سه جانبه" باشد

for example. But if there are two parties and both parties agree to do

. اما اگر دو طرف باشند و هر دو طرف توافق کنند که

something together or like pass a law together, then that is a "bipartisan

کاری را با هم انجام دهند یا مانند یک قانون با هم تصویب کنند، آن "قانون دو حزبی

law". If one of the majority party does something by itself, even though the

" است. اگر یکی از احزاب اکثریت به تنهایی کاری را انجام دهد، هرچند

other party doesn't like it, then we say it's a "partisan issue". So, "partisan".

طرف مقابل آن را دوست نداشته باشد، می گوییم «مسئله حزبی» است. بنابراین، "پارتیسان".

When it comes to things like justice, politicians become very "partisan"; they

وقتی صحبت از مسائلی مانند عدالت به میان می آید، سیاستمداران بسیار «حزب» می شوند. آنها

will do everything to support their party member, even if the... he is

برای حمایت از عضو حزب خود دست به هر کاری می زنند ، حتی اگر

actually he or she is actually guilty.

او واقعاً مقصر باشد.

Then you have something called a "whistleblower". A "whistleblower" is a

سپس شما چیزی به نام "سوت زن" دارید. «سوت‌زن»

person who has first-hand knowledge of someone doing something bad; it could be

کسی است که از انجام کار بدی اطلاع دست اول دارد . این می تواند

in government, it could be in business, it could be anywhere. But the

در دولت باشد، می تواند در تجارت باشد، می تواند در هر جایی باشد. اما

"whistleblower" does this anonymously — means he doesn't come out and say: "Oh,

«سوت‌زن» این کار را به‌صورت ناشناس انجام می‌دهد - یعنی بیرون نمی‌آید و نمی‌گوید: «اوه،

I saw this politician do something." He's... he writes a letter to the... to

دیدم این سیاستمدار کاری کرد.» او ... نامه ای به ... می نویسد به

the place that makes sure that all the checks and balances are working, and he

جایی که مطمئن می شود همه چک ها کار می کنند و می

says: "This person did something bad, but don't say my name. I don't want to

گوید: "این شخص کار بدی کرده است، اما اسم من را نگو.

lose my job. I don't want to get in trouble." So, generally speaking, most

من نمی خواهم شغلم را از دست بدهم. بنابراین، به طور کلی، اکثر

politicians when they do get caught committing a crime, it's because of a

سیاستمداران وقتی در حال ارتکاب جرمی دستگیر می شوند، به خاطر یک

"whistleblower". So, "whistle", like, in a sports game — there's a referee.

"افشاگر" است. بنابراین، "سوت"، مانند، در یک بازی ورزشی - یک داور وجود دارد.

(whistles) Like, the whistle. So, the "whistleblower" — somebody who blows the

(سوت می زند) مانند، سوت. بنابراین، "سوت‌زن" - کسی که

whistle makes a big sound to alert people to wrongdoing. We'll get to

سوت می‌زند، صدای بزرگی تولید می‌کند تا مردم را نسبت به کارهای اشتباه آگاه کند.

"impeach" last. Now, if somebody is accused of committing a crime, and that

آخر به «استیضاح» خواهیم رسید. حال، اگر کسی متهم به ارتکاب جرم باشد و آن

person does everything possible not to help the investigators... For example,

شخص هر کاری می‌کند تا به بازپرس کمک نکند... مثلاً

to keep away witnesses, or to try to hide documents, or not answer questions

برای دور نگه داشتن شاهدان، یا تلاش برای مخفی کردن اسناد یا پاسخ ندادن به سؤالات، به

— this is called: "obstruction", "obstruction of justice". "To obstruct"

این می‌گویند: ممانعت»، «انسداد عدالت». «ممانعت كردن» به

means to prevent from happening. So, if somebody is trying to "obstruct

معناي جلوگيري از وقوع است. بنابراین، اگر کسی سعی در "ممانعت از

justice", he's trying to make it very difficult for the legal system to

عدالت" دارد، تلاش می کند که

basically catch him and prove him guilty. And "obstruction" itself is a

اساساً دستگیری او و اثبات گناه او را برای سیستم حقوقی بسیار دشوار کند. و خود «انسداد»

crime, especially for politicians.

به ویژه برای سیاستمداران جرم است.

But lawyers and judges, if they feel there's enough information and they want

اما وکلا و قضات، اگر احساس کنند اطلاعات کافی وجود دارد و می‌خواهند

somebody to come and provide some information — some testimony — they can

کسی بیاید و اطلاعاتی ارائه کند - برخی از شهادت‌ها - می‌توانند

"subpoena". The pronunciation is a little tricky, compared to the spelling.

«احضار» کنند. تلفظ در مقایسه با املا کمی مشکل است.

So, basically, it looks like a "subpoena". The "b" is not pronounced

بنابراین، اساسا، به نظر می رسد یک "احضاریه". "ب" تلفظ نمی شود

and the "o" is not really there. So, "subpoena". "To subpoena" means to force

و "o" واقعاً وجود ندارد. بنابراین، "احضاریه". «احضار» یعنی مجبور کردن

someone to come and give testimony; to be a witness to a possible crime, an

کسی که بیاید و شهادت دهد. شاهد بودن یک جنایت احتمالی،

allegation of a crime. "Treason". In most countries, "treason" is the

ادعای یک جنایت. "خیانت". در بیشتر کشورها، "خیانت"

absolute worst crime you can commit. "Treason" means you're working against

بدترین جنایتی است که می توانید مرتکب شوید. "خیانت" به این معنی است که شما علیه کشور خود کار می کنید

your own country. And in a company, if you're working against your company, and

. و در یک شرکت، اگر علیه شرکت خود کار می کنید، و به

you're helping the competition — that is also considered "treason". But in a

رقابت کمک می کنید - این نیز "خیانت" محسوب می شود. اما در یک

company, it's not a crime; you're just not a good person, you're not a good

شرکت، جرم نیست. شما فقط آدم خوبی نیستید، کارمند خوبی نیستید

employee. In politics, if a politician, for example, gives classified

. در سیاست، برای مثال، اگر یک سیاستمدار اطلاعات طبقه بندی شده را

information to another country or does something to hurt his or her actual

به کشور دیگری بدهد یا کاری انجام دهد که به وضعیت واقعی او لطمه بزند

state — that is called "treason". In some countries, including the US, if

- به آن "خیانت" می گویند. در برخی کشورها، از جمله ایالات متحده، اگر

you're convicted of "treason", you... they will put you to death; you will

شما را به "خیانت" محکوم کنند، آنها شما را به قتل خواهند رساند. به

hang for "treason". It's a very serious crime.

جرم "خیانت" به دار آویخته خواهید شد. این یک جنایت بسیار جدی است .

"Perjury". When you go in front of lawyers or congress people or judges,

"گواهی دروغ". هنگامی که

as... in any situation, but especially as a politician: If you lie to the

در هر موقعیتی، به ویژه به عنوان یک سیاستمدار، جلوی وکلا یا نمایندگان کنگره یا قضات می‌روید: اگر به

lawyers, to the congress people, to the judges — that is called "perjury". That

وکلا، به نمایندگان کنگره، به قضات دروغ بگویید - به این می‌گویند «گواهی دروغ». این

is also a crime; you can go to jail for lying to the investigators. Most

نیز جرم است; شما می توانید به خاطر دروغ گفتن به بازپرس به زندان بروید. اکثر

politicians try to "deflect". So, if some accusation is coming at them, they

سیاستمداران سعی می کنند "منحرف شوند". بنابراین، اگر اتهاماتی متوجه آنها شود، آنها

just — whoop. They just try to push it aside and make it go onto somebody else

فقط - اوه می کنند. آنها فقط سعی می کنند آن را کنار بزنند و کاری کنند که به شخص دیگری

or something else, and keep themselves clean. So, "to deflect" — to move away

یا چیز دیگری برسد و خود را تمیز نگه دارند . بنابراین، "منحرف کردن" - دور شدن

from oneself. And that's what most politicians do when they are accused of

از خود. و این همان کاری است که اکثر سیاستمداران وقتی به هر چیزی متهم می شوند انجام می دهند

anything. But sometimes, even if as much as they obstruct, as much as they

. اما گاهی اوقات، حتی اگر به همان اندازه که مانع می‌شوند، به همان اندازه که

deflect, as much as they try to manipulate the me-... media and the

منحرف می‌شوند، به همان اندازه که سعی می‌کنند رسانه‌ها و

public — if the investigators find a "smoking gun", then the politician is

مردم را دستکاری کنند - اگر بازرسان یک «تفنگ سیگار» پیدا کنند، سیاستمدار

basically done. Right? He can't defend himself. A "smoking gun" means hard

اساسا انجام شد. درسته؟ او نمی تواند از خود دفاع کند. "اسلحه سیگار کشیدن" به معنای

evidence — evidence that very clearly shows that a person committed a crime.

شواهد محکم است - شواهدی که به وضوح نشان می دهد که یک فرد مرتکب جرم شده است.

Okay? In terms of... in case of a murderer, a gun with the smoke coming

باشه؟ از نظر ... در مورد یک قاتل، یک اسلحه با دود به

out very clearly shows that the gun was just fired; in any other situation, it's

وضوح نشان می دهد که اسلحه فقط شلیک شده است. در هر موقعیت دیگری، این

any hard evidence.

یک مدرک محکم است.

And lastly, in terms of politics, when there's enough... when there is an

و در نهایت، از نظر سیاسی، وقتی به اندازه کافی باشد... وقتی

accusation and enough evidence, investigators can move to "impeach".

اتهام و شواهد کافی وجود دارد، بازپرس می تواند به سمت «استیضاح» حرکت کند.

"Impeach". "To impeach" means to remove from office. So, if a president is

"استیضاح". «استیضاح» به معنای برکناری است . بنابراین، اگر رئیس‌جمهوری

"impeached", it means that in the... in the case of the US, for example,

«استیضاح» شود، به این معناست که مثلاً در مورد ایالات متحده،

Congress wants to remove the president from... from the "presidency" — from his

کنگره می‌خواهد رئیس‌جمهور را از... از «ریاست‌جمهوری» - از

office. So, they will send "articles of impeachment" to the Senate. And once

دفترش، برکنار کند. بنابراین، آنها «مقاله استیضاح» را به سنا ارسال خواهند کرد. و هنگامی که

he... the President is impeached, it doesn't mean he has to leave; it means

او... رئیس جمهور استیضاح شد، به این معنا نیست که او باید برود. این بدان معناست که

there's going to be a trial, because again, the President has the right to

محاکمه ای برگزار خواهد شد، زیرا مجدداً، رئیس جمهور حق

"due process". He has the right to defend himself, to ask for evidence, to

"روند قانونی" را دارد. او حق دارد از خود دفاع کند، درخواست مدرک کند، از

question witnesses, etcetera. So, if the Senate decides to uphold the impeachment

شهود سؤال کند و غیره. بنابراین، اگر سنا تصمیم بگیرد که مواد استیضاح را تایید کند،

articles, then the President is removed from office, and the Vice President

رئیس جمهور از سمت خود برکنار می شود و معاون رئیس جمهور

takes over his or her seat. Well, as the case may be, there hasn't been a female

کرسی او را به دست می گیرد. خوب، همانطور که ممکن است، هنوز یک رئیس جمهور زن وجود نداشته است

president yet, but that's the idea. Okay? Wow. So, a lot of information

، اما ایده این است. باشه؟ عجب بنابراین، اطلاعات زیادی

there. And this is just the "tip of the iceberg". "Tip of the iceberg" means

وجود دارد. و این فقط "نوک کوه یخ" است. "نوک کوه یخ" به این معنی است

that you think this is a lot of words; this is really very little. There's a

که شما فکر می کنید این کلمات زیادی است. این واقعاً خیلی کم است

lot more beneath all this that supports all these words. You really should start

در زیر همه این موارد چیزهای بیشتری وجود دارد که از همه این کلمات پشتیبانی می کند.

to learn them, if you're interested in politics. But even if you're not, you're

اگر به سیاست علاقه دارید، واقعاً باید شروع به یادگیری آنها کنید . اما حتی اگر اینطور نباشید،

going to hear this stuff on the news all the time; especially in modern times,

همیشه این مطالب را در اخبار خواهید شنید . به خصوص در دوران مدرن،

where politicians are not as noble as they used to be, perhaps. But anyways,

که در آن سیاستمداران به نجیب سابق نیستند، شاید. اما به هر حال

I'm not going to get into a political discussion.

من وارد بحث سیاسی نمی شوم .

If you have any questions about any of these words or expressions, please go to

اگر در مورد هر یک از این کلمات یا عبارات سؤالی دارید، لطفاً به www.engvid.com مراجعه کنید

www.engvid.com. You can ask me in the comment section; I'll do my best to

. می توانید در بخش نظرات از من بپرسید؛ تمام تلاشم را می کنم تا به

answer them. I don't want to necessarily start a political discussion. People get

آنها پاسخ دهم. من نمی خواهم لزوماً بحث سیاسی را شروع کنم.

very crazy when it comes to politics. Keep the questions and comments to

وقتی صحبت از سیاست به میان می آید مردم بسیار دیوانه می شوند. سوالات و نظرات را به زبان انگلیسی نگه دارید

English. And, again, if you want to talk to each other about politics, I'm sure

. و باز هم، اگر می خواهید در مورد سیاست با یکدیگر صحبت کنید، مطمئن هستم که

there are forums for that. There's also a quiz. Please take the quiz. Make sure

انجمن هایی برای آن وجود دارد. یک مسابقه نیز وجود دارد . لطفا در مسابقه شرکت کنید. مطمئن شوید که

you understand the uses of these expressions and words. And that's it. I

کاربرد این عبارات و کلمات را درک کرده اید. و بس.

hope you liked the video. Please give me a like if you did. Don't forget to

امیدوارم از ویدیو خوشتون اومده باشه لطفا اگر لایک کردید به من بدهید. فراموش نکنید که

subscribe to my channel, and ring the little bell up there, so you could get

در کانال من مشترک شوید و زنگ کوچک را در آنجا به صدا درآورید تا بتوانید

notifications of future videos. And I'll try to give you some more interesting

از ویدیوهای بعدی اعلان دریافت کنید. و من سعی خواهم کرد

vocab and useful vocab in future lessons to help you engage the language. Okay?

در درس های آینده واژگان جالب و مفیدتری را به شما ارائه کنم تا به شما در تعامل با زبان کمک کند. باشه؟

Until then, bye-bye.

تا اون موقع خداحافظ