Professional & Business English: Marketing

Hi everybody, welcome to www.engvid.com, I'm Adam.

سلام به همه، به www.engvid.com خوش آمدید، من آدام هستم.

In today's video, we're going to have a bit of a business English lesson, and we're going

در ویدیوی امروز، ما کمی درس انگلیسی تجاری خواهیم داشت و

to focus on marketing.

بر روی بازاریابی تمرکز می کنیم.

But marketing is a very broad area of business.

اما بازاریابی حوزه بسیار گسترده ای از کسب و کار است.

So, we're going to focus more specifically on a couple of things.

بنابراین، ما به طور خاص روی چند چیز تمرکز خواهیم کرد.

We're going to look at brand and branding, and we're going to look at little bit at promotion

ما قصد داریم به برند و برندسازی نگاه کنیم، و

after a couple of minutes.

بعد از چند دقیقه کمی به تبلیغ خواهیم پرداخت.

So, let's start talking about what is a brand, what is a product, what is the relationship

بنابراین، بیایید شروع کنیم به صحبت در مورد اینکه یک برند چیست، یک محصول چیست، چه رابطه ای

between these things.

بین این موارد وجود دارد.

What's the relationship between companies and consumers, etc.

چه رابطه ای بین شرکت ها و مصرف کنندگان و غیره وجود دارد.

So, first of all, what is a brand?

پس اول از همه، برند چیست؟

For most people, if you ask most marketers, they will give you very different answers,

برای اکثر مردم، اگر از اکثر بازاریاب ها بپرسید، پاسخ های بسیار متفاوتی به شما خواهند داد،

but all of them work more or less in the same area.

اما همه آنها کم و بیش در یک حوزه کار می کنند.

A brand is an image or an identity.

برند یک تصویر یا یک هویت است.

It's the image that a company wants the consumers to have, or it's the image that consumers

این تصویری است که یک شرکت می خواهد که مصرف کنندگان داشته باشند، یا تصویری است که مصرف

do have, for better or worse.

کنندگان دارند، چه خوب و چه بد.

Sometimes, the image that the company wants the consumers to have is not the image that

گاهی اوقات، تصویری که شرکت می‌خواهد مصرف‌کنندگان داشته باشند، تصویری نیست که

they actually do have.

آنها واقعاً دارند.

In which case, they need to do a lot of work, which is called branding.

در این صورت باید کارهای زیادی انجام دهند که به آن برندینگ می گویند.

Which we'll talk about in a second.

که در یک ثانیه در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

Now, a product is the actual thing that the company is selling.

اکنون یک محصول همان چیزی است که شرکت در حال فروش آن است.

It could be an actual physical thing, like a product directly.

این می تواند یک چیز فیزیکی واقعی باشد، مانند یک محصول به طور مستقیم.

It could be a service; it could be a combination of these things.

این می تواند یک سرویس باشد. می تواند ترکیبی از این چیزها باشد.

And it's very important to understand that brand and product are not the same thing.

و درک این نکته بسیار مهم است که برند و محصول یکسان نیستند.

So, I'm going to mention a bunch of companies as examples, but let's start with a brand.

بنابراین، من به عنوان نمونه به تعدادی از شرکت ها اشاره می کنم، اما اجازه دهید با یک نام تجاری شروع کنیم.

I think most people know what Porsche is, or Porsche, depending how you want to say

من فکر می کنم بیشتر مردم بسته به اینکه چگونه می خواهید آن را بگویید، می دانند پورشه یا پورشه چیست

it.

.

And the most famous product that Porsche sells is the 911, or the Boxer, whatever you want

و معروف ترین محصولی که پورشه می فروشد 911 یا باکسر است، هر چه می

to call it.

خواهید اسمش را بگذارید.

Different times, different names.

زمان های مختلف، نام های مختلف.

The 911 is the car.

911 ماشین است.

It's the type - the particular model of car.

این نوع - مدل خاص ماشین است.

But when somebody thinks of Porsche, of course they may think of the 911, but they also might

اما وقتی کسی به پورشه فکر می کند، البته ممکن است به 911 فکر کند، اما ممکن است به

think of other things.

چیزهای دیگری نیز فکر کند.

So, the brand is the full identity, in terms of what the company sells - the 911, plus

بنابراین، برند هویت کامل است، از نظر آنچه شرکت می فروشد - 911، به

a few other models.

علاوه چند مدل دیگر.

What the company stands for.

آنچه این شرکت مخفف آن است.

So, when people think "Porsche", they think rich people.

بنابراین، وقتی مردم به "پورشه" فکر می کنند، به افراد ثروتمند فکر می کنند.

They think luxury.

آنها به تجمل فکر می کنند.

They think unaffordable to most people, right?

آنها فکر می کنند برای اکثر مردم غیرقابل تحمل هستند، درست است؟

So, something that makes you a little bit special.

بنابراین، چیزی که شما را کمی خاص می کند.

But that's exactly the image that the company wants you to have, right?

اما این دقیقاً همان تصویری است که شرکت می خواهد شما داشته باشید، درست است؟

That's what their brand is all about.

این چیزی است که نام تجاری آنها در مورد آن است.

And these days, branding is extremely important, especially with the new generations.

و این روزها برندسازی به خصوص در نسل های جدید اهمیت فوق العاده ای پیدا کرده است.

The Millennials and, soon enough, the Gen Zs, who care about different things than the

هزاره ها و به زودی ژنرال Zs که به چیزهای متفاوتی نسبت به

Gen Xers and the Baby Boomers, the older members of society.

ژنرال زرزها و بیبی بومرها، اعضای قدیمی جامعه اهمیت می دهند.

So, companies are now struggling to understand the new generation and they're trying to rebrand.

بنابراین، شرکت‌ها اکنون در تلاش برای درک نسل جدید هستند و در تلاش برای تغییر نام تجاری هستند.

So, I'm actually going to put this here.

بنابراین، من در واقع قصد دارم این را اینجا قرار دهم.

Rebrand means change the way the way they brand themselves.

Rebrand به معنای تغییر روشی است که برند خود را نشان می دهد.

They change the image they're trying to portray.

آنها تصویری را که می خواهند به تصویر بکشند تغییر می دهند.

Because young people care more about the environment and climate change.

زیرا جوانان بیشتر به محیط زیست و تغییرات آب و هوایی اهمیت می دهند.

And they care more about ethical business practices.

و آنها بیشتر به شیوه های تجاری اخلاقی اهمیت می دهند.

And they care more about sharing the wealth and things like that.

و بیشتر به تقسیم ثروت و مواردی از این دست اهمیت می دهند.

They don't want luxury items.

آنها کالاهای لوکس نمی خواهند.

They don't want diamonds, they don't want Porsches.

آنها نه الماس می خواهند، نه پورشه می خواهند .

They want everybody to be happy and health and peaceful.

آنها می خواهند که همه شاد و سلامت و آرام باشند.

Which is a good thing.

که چیز خوبی است.

Not so good for companies that are trying to sell a particular product.

برای شرکت هایی که سعی در فروش محصول خاصی دارند چندان خوب نیست.

So, brand and product, two different things.

بنابراین، برند و محصول، دو چیز متفاوت هستند.

Think of another example.

به مثال دیگری فکر کنید.

Let's think about McDonald's.

بیایید به مک دونالد فکر کنیم.

McDonald's is a brand, and Big Mac is a product.

مک دونالد یک برند است و بیگ مک یک محصول.

When I think - or when most people think of McDonald's, everybody will have a different

وقتی فکر می‌کنم - یا وقتی بیشتر مردم به مک‌دونالد فکر می‌کنند ، همه

idea.

ایده‌های متفاوتی خواهند داشت.

And when they think of products, everybody will choose a different product.

و هنگامی که آنها به محصولات فکر می کنند، همه محصول متفاوتی را انتخاب می کنند.

So, some people will think "Big Mac", some people will think "McChicken", some people

بنابراین، برخی از مردم فکر می کنند "بیگ مک"، برخی از مردم فکر می کنند "مک چیکن"، برخی از

will think the sundae, the ice cream sundae that they sell.

مردم فکر می کنند سوند، بستنی ای که می فروشند.

Everybody has a different favorite product, but most people will have a very similar idea

هرکسی محصول مورد علاقه متفاوتی دارد، اما اکثر مردم ایده بسیار مشابهی

of McDonald's itself.

از خود مک دونالد دارند.

Fast food, hot, cheap, delicious, or disgusting.

فست فود، گرم، ارزان، خوشمزه یا منزجر کننده.

There's really not much of a middle ground.

واقعاً حد وسط زیادی وجود ندارد.

Some people will think of Ronald McDonald, you know, the clown that is the mascot of

برخی از مردم به رونالد مک دونالد فکر می کنند، می دانید، دلقکی که طلسم

McDonald's.

مک دونالد است.

Because Ronald McDonald houses, at least in Canada, they do a lot of charity work.

چون خانه های رونالد مک دونالد، حداقل در کانادا، کارهای خیریه زیادی انجام می دهند.

So, people have a very good image of McDonald's here.

بنابراین، مردم اینجا تصویر بسیار خوبی از مک دونالد دارند.

Of course, they make a lot of money, but they also help people with that money.

البته آنها پول زیادی به دست می آورند، اما با این پول به مردم هم کمک می کنند.

And they provide jobs, etc.

و شغل و غیره را فراهم می کنند

So, brand and product.

پس برند و محصول.

Now, branding means thinking a lot about how to create that image.

در حال حاضر، نام تجاری به معنای فکر کردن در مورد چگونگی ایجاد آن تصویر است.

So, one of the things they need to think about is the logo, because the first association

بنابراین، یکی از چیزهایی که آنها باید به آن فکر کنند، لوگو است، زیرا اولین ارتباطی

that people make with a company is the logo.

که مردم با یک شرکت برقرار می کنند، لوگو است.

So, if you think of McDonald's, the first thing you think of is the golden arches.

بنابراین، اگر به مک دونالد فکر می کنید، اولین چیزی که به آن فکر می کنید طاق های طلایی است.

Or, as you're driving along the street and you're a little bit hungry and you see the

یا وقتی در امتداد خیابان رانندگی می‌کنید و کمی گرسنه هستید و

two arches, the golden arches, right away you know there's' food there.

دو طاق، طاق‌های طلایی را می‌بینید، فوراً می‌دانید که آنجا غذا است.

There's McDonald's, there's hamburgers or whatever else you like.

مک دونالد، همبرگر یا هر چیز دیگری که دوست دارید وجود دارد.

Starbucks.

استارباکس.

When you think of Starbucks, you think of that green circle with the lady inside and

وقتی به استارباکس فکر می کنید، به آن دایره سبز رنگ با خانم داخل

the weird fish hair.

و موهای عجیب ماهی فکر می کنید.

But then you think of Exxon.

اما بعد به اکسون فکر می کنید.

Exxon, again, I'm not sure everybody knows this company.

اکسون، باز هم، مطمئن نیستم که همه این شرکت را بشناسند.

It's a big oil company.

این یک شرکت بزرگ نفتی است.

But in North America, when people think "Exxon", they don't necessarily have a very good image.

اما در آمریکای شمالی، وقتی مردم به «اکسون» فکر می‌کنند، لزوماً تصویر خوبی ندارند.

Why?

چرا؟

Because however many years ago, there was a big accident.

چون سالها پیش تصادف بزرگی رخ داد.

One of the tankers carrying their oil crashed into an iceberg and spilled all the oil in

یکی از تانکرهای حامل نفت خود به کوه یخ برخورد کرد و تمام نفت

the ocean.

در اقیانوس ریخت.

So, people might think that Exxon is an irresponsible company, or that it - they just care about

بنابراین، مردم ممکن است فکر کنند که اکسون یک شرکت غیرمسئول است، یا اینکه آن‌ها فقط به

money.

پول اهمیت می‌دهند.

They don't care about nature or the animals or whatever, right?

آنها به طبیعت یا حیوانات یا هر چیز دیگری اهمیت نمی دهند، درست است؟

So, branding is very important.

بنابراین، برندسازی بسیار مهم است.

Obviously, the name is very important.

بدیهی است که نام بسیار مهم است.

McDonald's, this was the family name of the two brothers who started the company and it

مک دونالد، این نام خانوادگی دو برادری بود که شرکت را راه اندازی کردند و

just grew and stayed.

تازه رشد کرد و ماندگار شد.

Starbucks - very deliberate thinking.

استارباکس - تفکر بسیار عمدی.

Exxon - very deliberate thinking.

اکسون - تفکر بسیار عمدی.

The name is what's going to stick in the mind.

نام چیزی است که در ذهن می ماند.

It has to roll off the tongue, so very, very important.

باید از زبان خارج شود، بنابراین بسیار بسیار مهم است.

Colors.

رنگ ها

Certain colors are associated with certain emotions or reactions, right?

برخی از رنگ ها با احساسات یا واکنش های خاصی مرتبط هستند، درست است؟

For example, red - again, this is also very cultural.

به عنوان مثال، قرمز - دوباره، این نیز بسیار فرهنگی است.

Red, in some cultures, is a very good color for business.

قرمز، در برخی فرهنگ ها، رنگ بسیار خوبی برای تجارت است.

In some cultures, it's a very bad color.

در برخی فرهنگ ها، رنگ بسیار بدی است.

Green - very like, nature and calm and clean.

سبز - بسیار شبیه، طبیعت و آرام و تمیز.

All these things are very important.

همه این موارد بسیار مهم است.

And of course, juxtapositions.

و البته کنار هم قرار دادن.

Juxtaposition means how you place items next to each other.

کنار هم به معنای نحوه قرار دادن آیتم ها در کنار یکدیگر است.

Do you put the name on the top, on the bottom, on the side?

آیا نام را در بالا، در پایین، در کنار می گذارید؟

Do you put the two images facing each other, if that's what you have?

آیا این دو تصویر را در مقابل هم قرار می دهید، اگر این چیزی است که شما دارید؟

Do they look up and down?

آیا آنها به بالا و پایین نگاه می کنند؟

How you place things in your logo, in your brochures, in your advertising things, all

اینکه چگونه چیزها را در لوگوی خود، در بروشورها، در چیزهای تبلیغاتی خود قرار می دهید،

of these things are very, very important in terms of branding.

همه این موارد از نظر برندسازی بسیار بسیار مهم هستند.

Now, what you want to create is brand loyalty.

اکنون آنچه می خواهید ایجاد کنید وفاداری به برند است.

So, not only do you want brand recognition, which is what branding does.

بنابراین، شما نه تنها به رسمیت شناختن برند می خواهید، چیزی که برندسازی انجام می دهد.

It makes it easy to recognize - I'll just do it like that, a little bit mixed caps,

تشخیص آن را آسان می کند - من فقط این کار را انجام می دهم، کمی کلاه های مختلط،

but that's okay.

اما اشکالی ندارد.

They want you not only to recognize the company, but they want you to stay with that company.

آنها از شما می خواهند که نه تنها شرکت را به رسمیت بشناسید، بلکه از شما می خواهند که در آن شرکت بمانید.

They want you to like the company and, of course, the product.

آنها از شما می خواهند که شرکت و البته محصول را دوست داشته باشید.

So, brand loyalty.

بنابراین، وفاداری به برند.

The best way to measure brand loyalty is word of mouth.

بهترین راه برای سنجش وفاداری به برند، تبلیغات دهان به دهان است.

How many people are telling their friends about this company?

چند نفر در مورد این شرکت به دوستان خود می گویند ؟

And they're telling their friends, and their friends.

و آنها به دوستان خود و دوستان خود می گویند .

Not only is word of mouth the best advertising, it's also the best measure of brand loyalty.

تبلیغات دهان به دهان نه تنها بهترین تبلیغ است ، بلکه بهترین معیار برای سنجش وفاداری به برند نیز می باشد.

It means also that the customer or consumer is not going to the competition.

همچنین به این معنی است که مشتری یا مصرف کننده به رقابت نمی رود.

They come back to the same brand every time.

آنها هر بار به همان برند برمی گردند.

This is especially common in food items.

این امر به ویژه در مواد غذایی رایج است.

Like, if you go to a supermarket, you can go to the shelf and you want milk, let's say.

مثلاً اگر به سوپرمارکت می روید، می توانید به قفسه بروید و فرض کنید شیر می خواهید.

If you go to a Canadian supermarket, for example, you will see six different brands, six different

به عنوان مثال، اگر به یک سوپرمارکت کانادایی بروید، شش برند مختلف، شش شرکت مختلف را می بینید

companies selling milk.

که شیر می فروشند.

Most people will buy the exact same one every single time.

اکثر مردم هر بار دقیقاً همان یک را می خرند .

Because they like the milk, and they like the company.

چون شیر را دوست دارند و شرکت را دوست دارند.

They trust the company.

آنها به شرکت اعتماد دارند.

And that's what brand loyalty is mostly about - trust.

و این چیزی است که وفاداری به برند بیشتر به آن مربوط می شود - اعتماد.

Then, you also have to think about positioning.

سپس، شما همچنین باید در مورد موقعیت فکر کنید.

So, part of branding is actually positioning.

بنابراین، بخشی از برندسازی در واقع موقعیت‌یابی است.

Where - which part of the market do you want your company to be associated with?

کجا - می خواهید شرکت شما با کدام بخش از بازار مرتبط باشد؟

Or your product associated with?

یا محصول شما مرتبط است؟

Do you want people to think of your company or your product as budget items?

آیا می خواهید مردم به شرکت یا محصول شما به عنوان اقلام بودجه فکر کنند؟

Or do you want them to think of them as luxury items?

یا می خواهید آنها را به عنوان اقلام لوکس در نظر بگیرند ؟

So, let's look at Louis Vuitton, for example.

بنابراین، برای مثال به لویی ویتون نگاه می کنیم.

I can go and buy a bag anywhere, even a leather bag, for $20, let's say.

من میتونم برم کیف بخرم هرجا، حتی یه کیف چرمی، فرضاً 20 دلار.

But, if I go to Louis Vuitton, I can spend maybe $2000 on a bag.

اما، اگر به لویی ویتون بروم، می توانم 2000 دلار برای یک کیف خرج کنم.

But if I'm thinking of Louis Vuitton bag as a luxury item that I can be proud of and walk

اما اگر به کیف لویی ویتون به عنوان یک کالای لوکس فکر کنم که بتوانم به آن افتخار کنم و

in the street and people will look at me, maybe I will spend that money.

در خیابان قدم بزنم و مردم به من نگاه کنند، شاید آن پول را خرج کنم.

If all I need is something to carry my groceries home from the supermarket, then budget is

اگر تنها چیزی که نیاز دارم چیزی است که بتوانم مواد غذایی خود را از سوپرمارکت به خانه ببرم، پس بودجه

all I need.

تمام چیزی است که نیاز دارم.

So, what do you want your product to represent?

بنابراین، می خواهید محصول شما چه چیزی را نشان دهد؟

What do you want your company to represent?

می خواهید شرکت شما چه چیزی را نمایندگی کند؟

That's positioning.

این موقعیت یابی است.

You can be premium.

شما می توانید حق بیمه باشید.

Premium means like, a little bit better quality.

پریمیوم یعنی مانند، کمی کیفیت بهتر.

So, people automatically think "better quality".

بنابراین، مردم به طور خودکار به "کیفیت بهتر" فکر می کنند.

You can be niche, so this pronunciation "niche", like "ee" sound.

شما می توانید طاقچه، بنابراین این تلفظ "طاقچه"، مانند "ee" صدا.

Niche means very, very specialized, right?

طاقچه یعنی خیلی خیلی تخصصی، درسته؟

So, you have a very particular part of the market that not many people are filling.

بنابراین، شما بخش بسیار خاصی از بازار دارید که افراد زیادی آن را پر نمی کنند.

Not many companies are trying to be there.

شرکت های زیادی سعی در حضور در آنجا ندارند.

So, you have very little competition.

بنابراین، شما رقابت بسیار کمی دارید.

And you can be exclusive.

و شما می توانید منحصر به فرد باشید.

To position yourself as being exclusive means that not everybody can have your product.

قرار دادن خود به عنوان منحصر به فرد به این معنی است که همه نمی توانند محصول شما را داشته باشند.

Either it's too expensive or it's just not accessible.

یا خیلی گران است یا فقط در دسترس نیست.

Very, very few people have it and those people somehow feel proud because they were able

افراد بسیار کمی آن را دارند و آن افراد به نوعی احساس غرور می کنند زیرا توانسته

to buy this product, right?

اند این محصول را بخرند، درست است؟

And then they will come back and buy more of this product.

و سپس آنها بازخواهند گشت و تعداد بیشتری از این محصول را خریداری خواهند کرد.

Again, they can show off to other people.

باز هم می توانند خود را به دیگران نشان دهند.

And especially in the day of the internet and social media, people like to show the

و به خصوص در روز اینترنت و رسانه های اجتماعی، مردم دوست دارند

things they buy.

چیزهایی را که می خرند نشان دهند.

It's just things, but it has a certain image and it creates a certain image of a person.

این فقط چیزهایی است، اما تصویر خاصی دارد و تصویر خاصی از یک شخص ایجاد می کند.

And the companies understand this, and they want the person to feel that they're exclusive,

و شرکت‌ها این را درک می‌کنند و می‌خواهند فرد احساس کند که منحصر به فرد است،

that they're in the luxury market.

در بازار لوکس است.

And they manufacture or they promote their products as such.

و محصولات خود را به این صورت تولید می کنند یا تبلیغ می کنند.

Okay?

باشه؟

So, these are just some of the things we're going to look at.

بنابراین، اینها تنها برخی از مواردی هستند که ما به آنها نگاه خواهیم کرد.

And now, we're going to think about how these companies promote themselves and their products.

و اکنون، ما به این فکر می کنیم که چگونه این شرکت ها خود و محصولاتشان را تبلیغ می کنند.

Okay, so now, we're going to look a little bit more at how they promote, how companies

خوب، اکنون، ما کمی بیشتر به نحوه تبلیغ آنها، نحوه

promote themselves in order to build a brand image and, of course, make money.

تبلیغ شرکت‌ها برای ایجاد تصویر برند و البته کسب درآمد می‌پردازیم.

That's what it's all about.

این چیزی است که همه چیز در مورد آن است.

So, the first thing they need to do is do some market research.

بنابراین، اولین کاری که آنها باید انجام دهند این است که تحقیقات بازار انجام دهند.

They need to study the demographics of an area.

آنها باید جمعیت شناسی یک منطقه را مطالعه کنند.

Now, demographics is a measure of the types of people in a particular area, including

اکنون، جمعیت شناسی معیاری است برای انواع افراد در یک منطقه خاص، از جمله

race, ethnicity, nationalities if there's a lot of immigrants.

نژاد، قومیت، ملیت در صورت وجود تعداد زیادی مهاجر.

They need to think about ages, what's the most common age?

آنها باید به سن فکر کنند، شایع ترین سن کدام است؟

What's the mobility?

تحرک چیست؟

Are they people moving in, are people moving out?

آیا آنها مردم در حال حرکت هستند، آیا مردم خارج می شوند؟

They need to think about the median income.

آنها باید در مورد درآمد متوسط ​​فکر کنند.

What is the average person in this area make, in terms of salary or income?

میانگین درآمد افراد در این منطقه از نظر حقوق یا درآمد چقدر است؟

And how much disposable income do they have?

و چقدر درآمد قابل تصرف دارند؟

So, disposable income is the income that is left after you've paid all of your bills.

بنابراین، درآمد قابل تصرف، درآمدی است که پس از پرداخت تمام قبض های خود باقی می ماند.

So, you get a certain amount of money every month from your employer.

بنابراین، شما هر ماه مقدار مشخصی پول از کارفرمای خود دریافت می کنید.

You have to pay your mortgage or your rent.

شما باید وام مسکن یا اجاره خود را بپردازید.

Buy some food, pay for electricity, internet, all these things.

مقداری غذا بخرید، هزینه برق، اینترنت، همه این چیزها را بپردازید.

And then you have a little bit of money left over.

و سپس مقدار کمی پول باقی می ماند.

That money you can buy things with.

آن پولی که می توانید با آن چیزهایی بخرید.

You can dispose of, so that's why it's called disposable income.

شما می توانید دفع کنید، به همین دلیل به آن درآمد قابل تصرف می گویند.

So, all of this makes up your target audience.

بنابراین، همه اینها مخاطبان هدف شما را تشکیل می دهند.

The company needs to decide who do they want to target.

شرکت باید تصمیم بگیرد که چه کسی را می خواهد هدف قرار دهد.

Who do they want to try to sell to, and whether that fits within the demographics of an area.

آنها می خواهند سعی کنند به چه کسانی بفروشند و آیا این با جمعیت شناسی یک منطقه مطابقت دارد یا خیر.

So, that's your market research.

بنابراین، این تحقیقات بازار شماست.

Then, you have to basically start or figure out how to get market penetration.

سپس، شما باید اساساً شروع کنید یا بفهمید که چگونه به بازار نفوذ کنید.

This is especially if you're going into a place where you don't already have basically

این مخصوصاً اگر به مکانی می روید که

a visibility or a standing.

اساساً دید یا ایستادن ندارید.

So, penetration, to penetrate means to enter.

پس دخول به معنای دخول است.

So, and another thing they want to do.

بنابراین، و کار دیگری که آنها می خواهند انجام دهند.

If they're already in the market, they want to try to corner the market.

اگر آنها در حال حاضر در بازار هستند، آنها می خواهند سعی کنند بازار را در گوشه و کنار بگذارند.

They want to basically take out the competition and have the strongest presence for their

آنها می خواهند اساساً رقابت را حذف کنند و قوی ترین حضور را برای

product or for their industry.

محصول یا صنعت خود داشته باشند.

So, I'm just going to give you a whole bunch of vocabulary here.

بنابراین، من فقط می خواهم یک دسته کامل از واژگان را در اینجا به شما ارائه دهم.

If they're in a market, and part of cornering the market is increasing market share.

اگر آنها در یک بازار هستند و بخشی از گوشه گیری بازار افزایش سهم بازار است.

So, for example, if you think about a market as a pie chart like this - that's not the

بنابراین، برای مثال، اگر در مورد بازاری مانند نمودار دایره ای فکر می کنید - این

clearest, but let's say this is my company.

واضح ترین نیست، اما بیایید بگوییم که این شرکت من است.

These are my competitors.

اینها رقبای من هستند.

I want a bigger piece of the pie.

من یک تکه بزرگتر از پای می خواهم.

So, what I need to do is figure out how to go from there to - and then make these guys

بنابراین، کاری که باید انجام دهم این است که بفهمم چگونه از آنجا به آنجا بروم - و سپس این بچه ها را

smaller and now this is me.

کوچکتر کنم و حالا این من هستم.

I've increased my market share.

من سهم بازارم را افزایش داده ام.

And the more I do it, now I'm starting to corner the market.

و هر چه بیشتر این کار را انجام می دهم، اکنون شروع به گوشه گیری بازار کرده ام.

Okay?

باشه؟

So, that's the mission, that's the goal of any marketing department.

بنابراین، این ماموریت است، این هدف هر بخش بازاریابی است.

Now, how do they do this?

حالا چطور این کار را می کنند؟

Obviously, there's advertising - TV commercials, radio commercials, newspaper ads, magazine

بدیهی است که تبلیغات وجود دارد - تبلیغات تلویزیونی، تبلیغات رادیویی، تبلیغات روزنامه ها، تبلیغات مجلات

ads.

.

But then there's also something called product placement.

اما پس از آن چیزی به نام قرار دادن محصول نیز وجود دارد .

Now, if you go to any sporting event - let's say you go to a hockey game.

حالا، اگر به هر رویداد ورزشی می روید - فرض کنید به یک بازی هاکی رفته اید.

Around the boards of the ice, you'll see companies advertising their products.

در اطراف تخته های یخ، شرکت هایی را خواهید دید که محصولات خود را تبلیغ می کنند.

That's one way to place a product.

این یکی از راه های قرار دادن یک محصول است.

If you think about - carefully think about TV shows that you like.

اگر فکر می کنید - با دقت در مورد برنامه های تلویزیونی که دوست دارید فکر کنید.

Let's take the TV show "Friends".

بیایید برنامه تلویزیونی "دوستان" را در نظر بگیریم.

If you look very carefully, you will sometimes see particular products.

اگر خیلی با دقت نگاه کنید، گاهی اوقات محصولات خاصی را می بینید.

These companies that own these products paid the studio that makes the show a lot of money

این شرکت هایی که این محصولات را دارند به استودیویی که این برنامه را در اختیار دارند پول زیادی پرداخت

to put their product there so that people watching the TV show think that these characters,

کردند تا محصول خود را در آنجا قرار دهند تا افرادی که برنامه تلویزیونی را تماشا می کنند فکر کنند این شخصیت ها

who they have a sort of relationship with, are using this product.

که به نوعی با آنها رابطه دارند از این محصول استفاده می کنند.

And then the consumers, the people watching the show, want to go buy that product.

و سپس مصرف کنندگان، افرادی که نمایش را تماشا می کنند، می خواهند بروند آن محصول را بخرند.

They want to be like the characters on TV.

آنها می خواهند مانند شخصیت های تلویزیون باشند.

So, this is called product placement and it's very expensive.

بنابراین، به این می گویند قرار دادن محصول و بسیار گران است.

Another thing you can - another thing companies do is they get celebrity endorsements.

کار دیگری که می توانید انجام دهید - کار دیگری که شرکت ها انجام می دهند این است که تأییدیه افراد مشهور را دریافت می کنند.

And these days, with social media and all these, they get influencer endorsements.

و این روزها، با رسانه‌های اجتماعی و همه این‌ها، تاییدیه‌های اینفلوئنسرها را دریافت می‌کنند.

So, a celebrity is somebody who is very famous, like actor, musician, athletes.

بنابراین، یک سلبریتی کسی است که بسیار مشهور است، مانند بازیگر، نوازنده، ورزشکار.

An influencer is somebody who has many followers on social media, like Instagram, YouTube,

اینفلوئنسر کسی است که فالوورهای زیادی در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام، یوتیوب،

Facebook, etc.

فیس بوک و غیره دارد.

If these people - celebrities or influencers - recommend a product to all the people watching

اگر این افراد - افراد مشهور یا اینفلوئنسر - محصولی را به همه افرادی که

them, then a lot of people will buy this product because they trust celebrities.

آنها را تماشا می کنند توصیه کنند، افراد زیادی این محصول را می خرند زیرا آنها به افراد مشهور اعتماد کنید

They trust the influencers and companies understand this.

آنها به تأثیرگذاران اعتماد دارند و شرکت ها این را درک می کنند.

They pay these people a lot of money to endorse their product, to say that their products

آنها پول زیادی به این افراد می دهند تا محصولشان را تایید کنند، تا بگویند

are good and that a lot of people buy them.

محصولاتشان خوب است و خیلی ها آن را می خرند.

Another way to grow market share is through organic growth.

راه دیگر افزایش سهم بازار از طریق رشد ارگانیک است.

Organic means just natural.

ارگانیک یعنی فقط طبیعی.

You have a very good product; you don't need to promote it.

شما محصول بسیار خوبی دارید؛ شما نیازی به تبلیغ آن ندارید

People will find that it's a good product.

مردم متوجه خواهند شد که این محصول خوب است.

Word of mouth - they will tell each other about this product, and more and more people

دهان به دهان - آنها در مورد این محصول به یکدیگر خواهند گفت و افراد

will start to buy it.

بیشتری شروع به خرید آن می کنند.

But this is very, very difficult to achieve.

اما دستیابی به این امر بسیار بسیار دشوار است.

Because, again, if you go into a supermarket, you will see shelves - rows and rows and aisles

زیرا، دوباره، اگر به یک سوپرمارکت بروید، قفسه هایی را خواهید دید - ردیف ها و ردیف ها و راهروهایی

of shelves with so many different products.

از قفسه ها با محصولات بسیار متفاوت.

It's very difficult for any one product to stand out.

برای هر محصولی بسیار دشوار است که متمایز شود.

That's why they need to go through all of these steps in order to become the market

به همین دلیل است که آنها باید تمام این مراحل را طی کنند تا بتوانند رهبر بازار شوند

leader.

.

Okay?

باشه؟

So, there you go.

بنابراین، شما بروید.

A whole bunch of different things for branding and promotion.

کلی چیزهای مختلف برای برندسازی و تبلیغ.

And another thing I forgot to mention before, I wanted to mention.

و یه چیز دیگه که یادم رفت قبلا بگم میخواستم بگم.

Remember, I mentioned positioning?

یادتان هست به موقعیت یابی اشاره کردم؟

How you're a luxury product or a budget product?

چگونه یک محصول لوکس یا یک محصول مقرون به صرفه هستید؟

In the 1980s, I think it was late 80s or early 90s, Porsche, I'm going to go back to Porsche,

در دهه 1980، فکر می کنم اواخر دهه 80 یا اوایل دهه 90 بود، پورشه، من می خواهم به پورشه برگردم،

everybody thinks 911.

همه فکر می کنند 911.

Porsche decided to produce a model - I think it was the 944, if I'm not mistaken.

پورشه تصمیم گرفت یک مدل تولید کند - فکر می کنم 944 بود، اگر اشتباه نکنم .

And this was supposed to be like, the budget version of a Porsche car.

و این قرار بود شبیه نسخه ارزان قیمت یک ماشین پورشه باشد.

Because they thought maybe more people will buy Porches if it's more affordable.

زیرا آنها فکر می کردند که در صورت مقرون به صرفه تر بودن، شاید افراد بیشتری ایوان بخرند.

But this was almost a disaster.

اما این تقریباً یک فاجعه بود.

Not only did they not increase their market share, they actually lost market share.

آنها نه تنها سهم بازار خود را افزایش ندادند، بلکه در واقع سهم بازار را از دست دادند.

Why?

چرا؟

Because the brand image of Porsche was luxury.

زیرا تصویر برند پورشه لوکس بود.

It's supposed to be unaffordable.

قرار است مقرون به صرفه نباشد.

It's supposed to be for the rich people.

قرار است برای افراد ثروتمند باشد.

So, the rich people stopped buying Porsches because they saw poor people driving - not

بنابراین، افراد ثروتمند از خرید پورشه منصرف شدند، زیرا دیدند افراد فقیر رانندگی می کنند - نه

poor people, but middle-class people driving a Porsche.

افراد فقیر، بلکه افراد طبقه متوسط ​​که یک پورشه رانندگی می کنند .

So, if I'm a very rich person and I'm driving a Porsche and here's a middle-class person

بنابراین، اگر من یک فرد بسیار ثروتمند هستم و یک پورشه رانندگی می کنم و یک فرد طبقه متوسط ​​در

driving a Porsche next to me, I don't really feel very special anymore.

کنار من یک پورشه رانندگی می کند، دیگر واقعاً احساس خاصی ندارم.

So, they stopped buying.

بنابراین، آنها از خرید منصرف شدند.

The company had a big problem.

شرکت مشکل بزرگی داشت.

They got rid of the 944 and now they're a luxury brand again.

آنها از شر 944 خلاص شدند و حالا دوباره به یک برند لوکس تبدیل شده اند.

So, that's a lot to think about.

بنابراین، این بسیار برای فکر کردن است.

Know your target audience.

مخاطب هدف خود را بشناسید.

What are they going to think?

آنها قرار است چه فکری کنند؟

How are they going to feel?

آنها چه احساسی خواهند داشت؟

How are you going to make them feel special and associate with your brand?

چگونه می خواهید کاری کنید که آنها احساس خاص بودن کنند و با برند شما ارتباط برقرار کنند؟

That's the key.

این کلید است.

So, that's it for now.

بنابراین، فعلاً همین است.

If you have any questions about any of these vocab terms or expressions or points, feel

اگر در مورد هر یک از این اصطلاحات یا عبارات یا نکات واژگان

free to ask me in the www.engvid.com comment section.

سؤالی دارید، در بخش نظرات www.engvid.com از من بپرسید .

There's also a quiz there.

یک مسابقه نیز در آنجا وجود دارد.

You can check your understanding of all of these expressions.

می توانید درک خود را از همه این عبارات بررسی کنید.

And give me a like if you like the video.

و اگه از ویدیو خوشتون اومد لایک کنید

Don't forget to subscribe to my channel and ring the bell there for notifications of future

فراموش نکنید که در کانال من مشترک شوید و برای اطلاع از ویدیوهای بعدی زنگ را در آنجا به صدا درآورید

videos.

.

And come back soon for more useful topics.

و به زودی برای موضوعات مفیدتر بازگردید.

See you soon.

به زودی میبینمت.

Bye bye.

خداحافظ.