Phrasal Verbs with CARRY: "carry out", "carry away", "carry on"...

Hi. Welcome back to www.engvid.com. I'm Adam.

سلام. به www.engvid.com بازگردید. من آدام هستم.

Today's lesson is about phrasal verbs, using

درس امروز درباره افعال عبارتی با استفاده

the verb "carry". And again, phrasal... Phrasal verbs are verbs plus a preposition that, together,

از فعل "حمل" است. و باز هم عبارت... افعال عبارتی افعالی هستند به اضافه حرف اضافه که در کنار هم

means something else than the two words themselves. Now, I know you've seen many of these phrasal

معنایی غیر از خود دو کلمه دارند. اکنون، می دانم که شما بسیاری از این درس های افعال عبارتی را دیده اید

verb lessons. Don't worry, I think we're almost done, because I've gone through most of them.

. نگران نباشید، فکر می کنم کار ما تقریباً تمام شده است، زیرا من اکثر آنها را گذرانده ام.

"Carry", usually you carry... You carry a basket, you carry a child, you move something

«حمل»، معمولاً شما حمل می‌کنید... سبد حمل می‌کنید، بچه را حمل می‌کنید، چیزی را در آغوشتان حرکت می‌دهید

in your arms. You carry it. Right?

. شما آن را حمل می کنید. درست؟

So, most of those have to do with that idea of carrying something.

بنابراین، بیشتر آنها با ایده حمل چیزی مرتبط هستند.

The most common of these is "carry on". Okay? What does it mean to "carry on"? A few meanings.

متداول ترین آنها "ادامه دادن" است. باشه؟ "ادامه دادن" به چه معناست؟ چند معنی

One is to continue. So, my staff is having a meeting,

یکی ادامه دادن است. بنابراین، کارکنان من در حال برگزاری جلسه هستند،

and I say: "Oh, sorry to interrupt everyone, but I need to make an announcement."

و من می گویم: "اوه، ببخشید که حرف همه را قطع می کنم، اما باید یک اطلاعیه بدهم."

I make an announcement. "Everybody understands. Yes? Okay, carry on, continue."

من اطلاعیه می دهم. "همه می فهمند. بله؟ باشه، ادامه بده، ادامه بده."

Okay? It could also mean to continue something that's been

باشه؟ همچنین می تواند به معنای ادامه کاری باشد

going on for a long time. So, for example, Jimmy wants to carry on his father's tradition

که برای مدت طولانی در جریان بوده است. به عنوان مثال، جیمی می‌خواهد سنت پدرش را

of having a barbeque every Sunday with the whole family, so to keep something going,

که هر یکشنبه با تمام خانواده باربیکیو می‌خورد، ادامه دهد، بنابراین برای حفظ چیزی

like a tradition, a custom, etc.

مانند یک سنت، یک رسم و غیره.

"Carry on with" is a little bit different. Actually, it's quite different.

«ادامه دهید» کمی متفاوت است. در واقع، کاملا متفاوت است.

When you "carry on with someone", it usually mean you were flirting. Now, I'm not sure if you know this

وقتی "با کسی ادامه می دهید"، معمولاً به این معنی است که در حال معاشقه هستید. اکنون، مطمئن نیستم که این

word, "to flirt". "To flirt" means to, like, have some fun with somebody of the opposite

کلمه "لاس زدن" را می دانید یا خیر. «معشوقه کردن» به معنای خوشگذرانی با فردی از جنس مخالف است

sex, or it could mean to have an actual affair, to have an affair with someone, to carry on

، یا می‌تواند به معنای داشتن رابطه واقعی، داشتن رابطه جنسی با کسی، ادامه دادن

with someone. Now, there's quite a few differences between British English and American English.

با کسی باشد. اکنون، تفاوت های زیادی بین انگلیسی بریتانیایی و انگلیسی آمریکایی وجود دارد.

In British English, "carry on" can also mean to talk, and talk, and talk, and talk, usually

در انگلیسی بریتانیایی، "carry on" همچنین می تواند به معنای صحبت کردن، صحبت کردن، صحبت کردن، و صحبت کردن باشد، معمولاً

complaining about something. "Oh, stop carrying on about that. We don't care anymore." In

از چیزی شکایت می کنید. "اوه، ادامه دادن در مورد آن را متوقف کنید. ما دیگر اهمیتی نمی دهیم." در

American English, it would just be go on. "Stop. Oh, you're going on and on about this.

انگلیسی آمریکایی، این فقط ادامه خواهد داشت. "بس کن. اوه، تو به این موضوع ادامه

Just forget it. Let it go. Move on. Continue." Okay? So, British/American, slightly different.

می دهی. فقط فراموشش کن. ولش کن. ادامه بده. ادامه بده." باشه؟ بنابراین، انگلیسی/آمریکایی، کمی متفاوت است.

"Carry over". "Carry over", it could mean carry something from here over to here, physically,

"حمل کردن". "حمل کردن"، می تواند به معنای حمل چیزی از اینجا به اینجا باشد، از نظر فیزیکی،

but it could also mean to move something to another time, another place. For example,

اما همچنین می تواند به معنای انتقال چیزی به زمانی دیگر، مکانی دیگر باشد.

the meeting we had, we had too many things to speak about, we didn't finish everything

مثلاً جلسه ای که داشتیم، چیزهای زیادی برای گفتن داشتیم، همه چیز را

on time, so we will carry it over to tomorrow. Tomorrow we will start again, and finish what

به موقع تمام نکردیم، بنابراین آن را به فردا منتقل می کنیم. فردا دوباره شروع می کنیم و کاری را

we need to do. So, "carry over", move to a different time, place, position.

که باید انجام دهیم به پایان می رسانیم. بنابراین، "حمل کردن"، به زمان، مکان، موقعیت متفاوتی بروید.

"Carry back". Sometimes, you know, I'm driving in my car and I turn on the radio, and I hear

"برگرد". می‌دانی، گاهی در ماشینم رانندگی می‌کنم و رادیو را روشن می‌کنم

this song, and it just carries me back to when I was a teenager in high school, and

، و این آهنگ را می‌شنوم، و من را به دوران نوجوانی در دبیرستان و

when I was just having fun. So, "carry back" means sort of like remind, but more in terms

زمانی که فقط سرگرم بودم، برمی‌گرداند. بنابراین، "برگرداندن" به معنای یادآوری است، اما بیشتر

of nostalgia.

از نظر نوستالژی.

Nostalgia. It just takes you back, carries you back to another time and

نوستالژی. فقط شما را به عقب می برد، شما را به زمان و

place, a different mindset, etc.

مکان دیگری، یک طرز فکر متفاوت و غیره

"Carry around". So, I can... If I have a baby, I could put on my little pouch thing on my

می برد. بنابراین، من می‌توانم... اگر بچه دارم، می‌توانم کیف کوچکم را روی پشتم بگذارم، بچه‌ام را

back, put my baby on the back, and carry it around as I go for a little walk. So, you

پشتم بگذارم و در حالی که کمی پیاده‌روی می‌کنم، آن را حمل کنم. بنابراین

can, again, physically carry something around, but you can also carry around baggage, emotional

، دوباره می‌توانید چیزی را به صورت فیزیکی حمل کنید، اما همچنین می‌توانید چمدان، چمدان احساسی را نیز حمل کنید

baggage. So, for example, if you feel very, very guilty about something you did or something

. بنابراین، برای مثال، اگر نسبت به کاری که انجام داده‌اید یا اتفاقی

that happened, you can carry that guilt around with you for your whole life. It's like a

که افتاده، بسیار بسیار احساس گناه می‌کنید، می‌توانید آن گناه را برای تمام عمر با خود حمل کنید. مانند

weight on your shoulders, and you're carrying it around, even though it's just inside your

وزنه ای روی شانه های شماست و شما آن را به اطراف حمل می کنید، حتی اگر فقط داخل

head. Okay? So, that person is carrying around too much baggage, emotional baggage.

سرتان باشد. باشه؟ بنابراین، آن شخص چمدان های زیادی را حمل می کند، چمدان های احساسی.

"Carry off" means to complete something successfully. So, I had a big presentation at work, and

"Carry off" به معنای تکمیل موفقیت آمیز کاری است. بنابراین، من یک ارائه بزرگ در محل کار داشتم، و

after... After the presentation, my boss comes up to me, he goes: "You carried that off great.

بعد از ... بعد از ارائه، رئیسم پیش من می آید، او می گوید: "عالی انجام دادی.

Good job." Right? I did it, I finished it, successful, everybody was happy. "Carry off"

کار خوب است." درست؟ من آن را انجام دادم، آن را تمام کردم، موفق، همه خوشحال بودند. حمل کردن

also means to take away. Okay? I picked her up and carried her off into the sunset, my

نیز به معنای برداشتن است. باشه؟ او را بلند کردم و به غروب رساندم

darling, whoever she might be.

، عزیزم، هر که باشد.

"Out", "carry out" basically means to do, or more correctly is to perform. You carry

«اجرا کردن»، «انجام دادن» اساساً به معنای انجام دادن است، یا به عبارت صحیح تر، انجام دادن است. شما

out a task. Okay? You do something. If the boss asks you to do something and he wants

وظیفه ای را انجام می دهید باشه؟ تو یه کاری بکن اگر رئیس از شما می خواهد کاری انجام دهید و او می خواهد

you to carry... Carry it out as soon as possible. Okay? In British English, "carry out" is the

که انجام دهید... هر چه زودتر آن را انجام دهید. باشه؟ در انگلیسی بریتانیایی «اجرا کردن»

same as American "take out". So you go to a restaurant, you order your food,

همان «برداشتن» آمریکایی است. بنابراین شما به یک رستوران می روید، غذای خود را سفارش می دهید

and carry out; to go.

و انجام می دهید. رفتن.

"Carry forward" is similar to "carry over", except we're not moving a meeting or something

"انتقال به جلو" شبیه "حمل کردن" است، با این تفاوت که ما یک جلسه یا چیزی

like that to another time and place; we're taking something to a future time, and we're

شبیه به آن را به زمان و مکان دیگری منتقل نمی کنیم. ما چیزی را به زمان آینده می بریم، و

using it in a different scenario. So, for example, if you're doing your taxes at the

از آن در سناریویی متفاوت استفاده می کنیم. بنابراین، برای مثال، اگر مالیات‌های خود را در

end of the year, and certain parts of your tax return you don't want to include in this

پایان سال انجام می‌دهید، و بخش‌های خاصی از اظهارنامه مالیاتی خود را نمی‌خواهید در

year's accounts, so you carry it forward; you move it to the following year. Okay? And

حساب‌های امسال لحاظ کنید، بنابراین آن را به جلو می‌برید. شما آن را به سال بعد منتقل می کنید. باشه؟ و

you do it in the next tax year. So, you can carry the numbers... Usually, when we talk

شما این کار را در سال مالیاتی بعدی انجام می دهید. بنابراین، شما می توانید اعداد را حمل کنید... معمولاً وقتی در

about calculations, we could use this expression. Move it to another time in the future, and

مورد محاسبات صحبت می کنیم، می توانیم از این عبارت استفاده کنیم. آن را به زمان دیگری در آینده منتقل

use it in that context.

کنید و در آن زمینه از آن استفاده کنید.

Now, here, we have "carried away". Now, I put it separately because you'll notice that

اکنون، در اینجا، ما "حمل کرده ایم". اکنون، من آن را جداگانه قرار داده‌ام، زیرا متوجه خواهید شد که

"carried away", it's actually not a verb, here. We're using this more like an adjective

"برده شده"، در واقع یک فعل نیست، اینجا. ما از این بیشتر شبیه یک صفت

with a preposition. It's still technically a verb. "He was carried away." It's more like

با حرف اضافه استفاده می کنیم. هنوز از نظر فنی یک فعل است. "او را برده بود." بیشتر شبیه

a passive, but again, we're using it like an adjective. So, "to be carried away" means

یک مفعول است، اما دوباره، ما از آن مانند یک صفت استفاده می کنیم . بنابراین، «محور شدن» به معنای

to lose self-control or even to exaggerate. So, I was telling my friends about my trip

از دست دادن خویشتن داری یا حتی اغراق است. بنابراین، داشتم به دوستانم از سفرم

to the islands. I went to islands, I did a little swimming, a little sun tanning, and

به جزایر می گفتم. من به جزایر رفتم، کمی شنا کردم، کمی برنزه شدم و

I start telling the story, and I get all excited. Sorry. And I tell them all this story, and

شروع به گفتن داستان کردم و کلی هیجان زده می شوم. متاسف. و من همه این داستان را برایشان تعریف می کنم،

I'm going on and on about this and that, and... You see how fast I'm talking now? Because

و این و آن را ادامه می دهم، و ... می بینید که الان چقدر سریع صحبت می کنم؟

I'm so excited, I don't know what to do. I'm getting carried away. I'm letting my emotions

چون خیلی هیجان زده ام، نمی دانم چه کار کنم. دارم از خودم دور میشم من به احساساتم اجازه می‌دهم صحبتم را

control my speech, so I lose control of my emotions, I get too excited, and I speak too

کنترل کنند، بنابراین کنترل احساساتم را از دست می‌دهم ، بیش از حد هیجان‌زده می‌شوم، و خیلی سریع صحبت می‌کنم، بیش از حد صحبت می‌کنم

fast, speak too much, people get a little bit annoyed. If you get carried away, you're

، مردم کمی اذیت می‌شوند. اگر هول کردید،

exaggerating. It means you're making something small, you're actually making it very big,

اغراق می کنید. این بدان معناست که شما دارید چیزی کوچک می سازید، در واقع آن را بسیار بزرگ می کنید،

more than it ought to be.

بیشتر از آنچه باید باشد.

Okay, so I hope these are pretty clear right now. If you want to test your knowledge of them,

بسیار خوب، پس امیدوارم اینها در حال حاضر کاملاً واضح باشند . اگر می خواهید دانش خود را در مورد آنها آزمایش کنید،

go to www.engvid.com; there's a quiz there, you can do that. You can also ask me questions in the forum.

به www.engvid.com بروید. یک مسابقه در آنجا وجود دارد، شما می توانید آن را انجام دهید. همچنین می توانید در انجمن سوالات خود را از من بپرسید.

Of course, don't forget to subscribe to my YouTube channel, and see you again soon.

البته فراموش نکنید که در کانال یوتیوب من مشترک شوید و به زودی دوباره شما را می بینم.

Bye.

خدا حافظ.