Learn 10 ENGLISH IDIOMS from Entertainment

Hi.

Welcome to engVid.

سلام.

به engVid خوش آمدید.

I'm Adam.

من آدام هستم.

In today's video, we're going to look at 10 idioms from the world of entertainment.

در ویدیوی امروز، 10 اصطلاح از دنیای سرگرمی را بررسی می کنیم. باشه

Okay?

؟

Now, although these come from entertainment and they apply to entertainment situations,

حال، اگرچه اینها از سرگرمی می آیند و در موقعیت های سرگرمی کاربرد دارند، اما در

they also apply to other situations in everyday life.

موقعیت های دیگر زندگی روزمره نیز صدق می کنند.

So, we're going to look at "the show must go on", "to run the show", "be in the limelight",

بنابراین، ما قصد داریم به «نمایش باید ادامه پیدا کند»، «برای اجرای نمایش»، «در کانون توجه بودن»،

"15 minutes of fame", and "a showstopper", "to start".

«15 دقیقه شهرت» و «یک نمایش‌دهنده»، «برای شروع» بررسی می‌کنیم.

So, what does it mean, "the show must go on"?

بنابراین، "نمایش باید ادامه یابد" به چه معناست؟

So, I know most of you probably know this expression from Queen's song, "The show must

بنابراین، می‌دانم که احتمالاً اکثر شما این عبارت را از آهنگ کوئین، "The show must

go on".

I'm not going to sing it for you because I don't have a very nice voice, but basically

go on" می‌دانید.

من قرار نیست آن را برای شما بخوانم زیرا صدای خیلی خوبی ندارم، اما اساساً

that's what it means.

معنایش همین است.

You keep going.

تو ادامه بده

Nothing stops you.

هیچ چیز شما را متوقف نمی کند. باشه

Okay?

؟

So, think about a performance.

بنابراین، به یک عملکرد فکر کنید.

You have a ballet or you have a theatre play.

باله دارید یا تئاتر دارید.

Let's say we're looking at a ballet, and the main dancer, you know, she's twirling around

فرض کنید در حال تماشای یک باله هستیم، و رقصنده اصلی، می دانید، او در حال چرخش در اطراف

doing her dance, and suddenly she falls and breaks her leg.

رقص خود است، و ناگهان سقوط می کند و پایش می شکند.

So, what does this mean?

خوب این به چه معنا است؟

Does this mean that the dance or the show is over, and they stop it and they give everybody

آیا این به این معنی است که رقص یا نمایش تمام شده است، و آنها آن را متوقف می کنند و به همه

back their tickets, their money?

بلیط ها، پولشان را پس می دهند؟

No.

نه.

They take this dancer off, somebody else comes in her place or his place, and they continue

آنها این رقصنده را برمی دارند، شخص دیگری به جای او یا جای او می آید، و آنها به

dancing and get back on track till the end.

رقصیدن ادامه می دهند و تا آخر به مسیر باز می گردند.

Same with acting.

بازیگری هم همینطور.

If an actor forgets his line or her line, the other actors, what they must do is they

اگر بازیگری خط خود را فراموش کند، بازیگران دیگر باید

must improvise, meaning that they have to look at the situation, make new lines, make

بداهه بپردازند، به این معنی که باید به موقعیت نگاه کنند، خطوط جدید بسازند،

new words, get the story back on track of the play, and then continue till the end.

کلمات جدید بسازند، داستان را به مسیر نمایش بازگردانند. و سپس تا انتها ادامه دهید.

So, basically the show must go on means you can't stop.

بنابراین، اساساً نمایش باید ادامه یابد به این معنی است که شما نمی توانید متوقف شوید.

If there's trouble, if there's problems, if something unexpected happens, it doesn't matter.

اگر مشکلی وجود دارد، اگر مشکلی وجود دارد، اگر اتفاق غیرمنتظره ای رخ می دهد، مهم نیست.

You must continue.

باید ادامه بدی

So, if you think about politics, if you think about a restaurant, okay?

بنابراین، اگر به سیاست فکر می کنید، اگر به رستوران فکر می کنید، خوب است؟

Let's say in the restaurant, the chef is making some dishes and there's been an accident and

فرض کنید در رستوران، سرآشپز در حال درست کردن غذا است و تصادفی رخ داده است و

everything goes up on fire.

همه چیز آتش می گیرد.

Do they close the restaurant and tell all the guests to go home?

آیا آنها رستوران را می بندند و به همه مهمانان می گویند که به خانه بروند؟

No.

نه.

They put out the fire, they move things around, they improvise, and they get the guests their

آنها آتش را خاموش می کنند، چیزها را جابجا می کنند، بداهه می گویند، و

dishes, their food, they make everybody happy because the show must go on.

غذاها، غذایشان را برای مهمان می گیرند، همه را خوشحال می کنند، زیرا نمایش باید ادامه پیدا کند.

You can't stop.

شما نمی توانید متوقف شوید. باشه

Okay? Politics, if a politician has an accident and can't come to vote, all the other politicians

؟

سیاست، اگر یک سیاستمدار تصادف کرد و نتواند برای رای دادن بیاید، همه سیاستمداران دیگر

must continue anyway.

باید به هر حال ادامه دهند.

That's the example.

این مثال است.

To run the show, so somebody has to manage, somebody has to be in charge of making sure

برای اجرای نمایش، بنابراین یک نفر باید مدیریت کند، کسی باید مسئول اطمینان

that the show happens, the director.

از اجرای نمایش باشد، کارگردان.

But in any other situation, in business especially, we use this expression to show to be somebody

اما در هر موقعیت دیگری، مخصوصاً در تجارت، از این عبارت برای نشان دادن اینکه کسی

is in charge, somebody is in control.

مسئول است، کسی در کنترل است استفاده می کنیم.

So, for example, a lot of my staff are very angry and they don't want to do something

بنابراین، برای مثال، بسیاری از کارکنان من بسیار عصبانی هستند و نمی خواهند کاری را که

I say.

من می گویم انجام دهند.

So, I have to tell them, "Listen, I'm the one running the show.

بنابراین، باید به آنها بگویم، "گوش دهید، من برنامه را اجرا می کنم.

That's what I say, that's what you do, and that's what they do.

این چیزی است که من می گویم، این همان کاری است که شما انجام می دهید و آنها این کار را انجام می دهند.

I'm the boss.

من رئیس هستم.

I am running the show."

من برنامه را اجرا می کنم." باشه

Okay?

So, to be in control, in charge.

؟

بنابراین، برای کنترل، مسئول بودن.

To be in the limelight.

در کانون توجه قرار گرفتن.

Now, in the old days of performances, there used to be, like, a big spotlight on the actors

الان در زمان های قدیم اجراها، مثلاً یک نورافکن بزرگ روی بازیگران

or the singers, etc.

یا خواننده ها و غیره وجود داشت

And I don't know exactly, but it used to come from some chemical, like, associated with

و دقیقاً نمی دانم، اما قبلاً از یک ماده شیمیایی، مثلاً مرتبط با

actual lime.

واقعی ناشی می شد. اهک.

That's how they made it very bright, and they put the light, you know, the big circle on

اینطوری آن را بسیار روشن کردند و نور را، می دانید، دایره بزرگ را روی

the stage around the actor or the singer, and he or she is very lit up.

صحنه در اطراف بازیگر یا خواننده قرار دادند و او بسیار روشن است. به این می

That's called the limelight.

گویند کانون توجه.

To be in the limelight means to be the center of attention, the center of focus, to have

در کانون توجه قرار گرفتن به این معنی است که در مرکز توجه، مرکز تمرکز قرار گرفتن،

all eyes on you.

همه نگاه ها به شما باشد. در

Doesn't actually have to have any light involved, but it just means that you're the center of

واقع نیازی نیست که نوری درگیر باشد، اما فقط به این معنی است که شما در مرکز

attention and everybody's looking to see what you will do.

توجه هستید و همه به دنبال این هستند که ببینند چه خواهید کرد.

So, if you're in the news, for whatever reason, good or bad, means that you're in the limelight.

بنابراین، اگر به هر دلیل، خوب یا بد، در اخبار هستید، به این معنی است که در کانون توجه قرار دارید.

Everybody is looking to see what you're doing, what you're saying, etc.

همه به دنبال این هستند که ببینند شما چه کار می کنید، چه می گویید و غیره.

Okay?

باشه؟

Which is somewhat related to 15 minutes of fame.

که تا حدودی مربوط به 15 دقیقه شهرت است.

Now, in the 1970s, there was a famous artist called Andy Warhol.

حالا در دهه 1970 یک هنرمند مشهور به نام اندی وارهول وجود داشت.

Maybe you've heard of him, maybe not.

شاید نام او را شنیده باشید، شاید هم نه.

But he said that every person in the world will be famous for at least 15 minutes.

اما او گفت که هر فردی در جهان حداقل برای 15 دقیقه مشهور می شود.

So now, we basically talk about somebody's 15 minutes of fame.

بنابراین اکنون، اساساً در مورد 15 دقیقه شهرت یک نفر صحبت می کنیم.

Today, you would think of it as something going viral.

امروز، آن را به عنوان چیزی ویروسی می‌دانید. باشه

Okay?

You know this expression because it's from the internet.

؟

شما این عبارت را می دانید زیرا از اینترنت است.

If something goes viral, it means it becomes very widespread, very quickly, and whoever

اگر چیزی ویروسی شود، به این معنی است که بسیار گسترده، خیلی سریع، و هر کسی که

is in that video becomes very famous.

در آن ویدیو باشد، بسیار معروف می شود.

Usually, it's for a very short time.

معمولاً برای مدت بسیار کوتاهی است.

There was an example.

یک مثال بود.

There was a professor in Korea.

یک استادی در کره بود.

He was a British guy, I think, and he was talking about the situation with North and

او یک پسر بریتانیایی بود، فکر کنم، و در مورد وضعیت کره شمالی و

South Korea, and he was giving an interview to the BBC.

جنوبی صحبت می کرد و با بی بی سی مصاحبه می کرد.

And in the...

و در ...

During his interview, he had a home office.

در طول مصاحبه خود دفتر خانه داشت.

His two-year-old daughter walks into the room and, you know, she's dancing and singing,

دختر دو ساله اش وارد اتاق می شود و می دانی که دارد می رقصد و آواز می خواند و

having a good time.

خوش می گذرد.

And then his wife comes in and grabs the girl and takes her out, and the interview goes

و بعد همسرش وارد می شود و دختر را می گیرد و بیرون می آورد و مصاحبه ادامه پیدا می کند،

on because, you know, the show must go on.

زیرا می دانید، نمایش باید ادامه پیدا کند.

And then, the next day, the whole world knows about this little interview, and the little

و بعد فردای آن روز همه دنیا از این مصاحبه کوچولو و دختر کوچولو خبر دارند

girl, and they become famous, and they have more interviews, and today, if you ask anybody

و معروف می شوند و مصاحبه های بیشتری دارند و امروز اگر از کسی

about this situation, nobody remembers.

در مورد این وضعیت بپرسید هیچکس به یاد نمی آورد.

So, you know, that professor had his 15 minutes of fame, and now he's back to being just some

بنابراین، می دانید، آن استاد 15 دقیقه شهرت خود را داشت، و اکنون او به یک

professor in a university somewhere in the world.

استاد دانشگاه در جایی در جهان بازگشته است.

So, that he went viral.

بنابراین، او ویروسی شد.

And then there's a showstopper.

و سپس یک نمایش دهنده وجود دارد.

If something is a showstopper, basically, it means it stops the show.

اگر چیزی یک نمایش‌دهنده باشد، اساساً به این معنی است که نمایش را متوقف می‌کند.

Why?

چرا؟

Because it is so amazing that the rest of the show becomes meaningless.

چون آنقدر شگفت انگیز است که بقیه نمایش بی معنا می شود.

So, if something is a showstopper, it means it's the best part, it's the most amazing

بنابراین، اگر چیزی یک نمایشگر باشد، به این معنی است که بهترین بخش است، شگفت‌انگیزترین

thing.

چیز است.

We can talk about this, about anything that we want to say is amazing or awesome.

ما می توانیم در مورد این صحبت کنیم، در مورد هر چیزی که می خواهیم بگوییم شگفت انگیز یا عالی است. باشه

Okay?

؟

So, like, you have a wedding, you know, everybody's sitting down, it's a beautiful church, it's

بنابراین، مثل اینکه، شما یک عروسی دارید، می دانید، همه نشسته اند، این یک کلیسای زیبا است،

a beautiful setup, flowers, everything, and then suddenly the bride comes out, and she's

یک چیدمان زیبا، گل ها، همه چیز، و سپس ناگهان عروس بیرون می آید، و او

just a showstopper.

فقط یک نمایش دهنده است.

She's just beautiful, and nobody notices anything else except for her.

او فقط زیباست و هیچ کس به جز او متوجه هیچ چیز دیگری نمی شود.

And then the wedding goes on, and things like that.

و سپس عروسی ادامه می یابد، و چیزهایی از این قبیل. باشه

Okay?

؟

So, there are your first five.

بنابراین، پنج نفر اول شما هستند.

Let's look at five more.

بیایید به پنج مورد دیگر نگاه کنیم.

Okay, so now we're going to look at five more, and we're going to look at "steal the show",

خوب، پس اکنون پنج مورد دیگر را بررسی خواهیم کرد، و به "دزدیدن نمایش"،

to steal the show, to steal someone's thunder, bring down the curtains, break a leg, and

برای دزدیدن نمایش، سرقت رعد و برق کسی، پایین آوردن پرده ها، شکستن یک پا و

behind the scenes.

پشت سر صحنه های. باشه

Okay?

So, to steal the show.

؟

بنابراین، برای سرقت نمایش.

To steal the show means to basically grab all the attention, to take all the focus away

دزدیدن نمایش به این معناست که اساساً تمام توجه را به خود جلب کرده، تمام تمرکز را

from what's around the person or thing in question.

از آنچه در اطراف فرد یا چیز مورد نظر است دور می‌کنیم.

Right?

So, let's think about a performance.

درست؟

بنابراین، بیایید به یک اجرا فکر کنیم.

You have a play or you have a movie, and you have one actor whose performance is so good

شما یک نمایشنامه دارید یا یک فیلم دارید و یک بازیگر دارید که بازی اش آنقدر خوب است

that it makes all the other actors, you know, seem not so good.

که باعث می شود بقیه بازیگران، می دانید، چندان خوب به نظر نمی رسند.

Even if they are good, they're not as good because this one person stole the show, took

حتی اگر آنها خوب باشند، آنقدرها هم خوب نیستند زیرا این یک نفر نمایش را دزدید،

all the attention.

همه توجه را به خود جلب کرد.

Now, in everyday life, let's say you're going to a conference, and there's all kinds of

اکنون، در زندگی روزمره، فرض کنید به یک کنفرانس می روید، و همه جور

experts giving speeches, but there's one expert whose speech is so powerful and so innovative

متخصصی در حال سخنرانی هستند، اما یک متخصص وجود دارد که سخنرانی او آنقدر قدرتمند و نوآورانه است

and so meaningful to so many people that this speaker has stolen the show and makes everybody

و برای بسیاری از مردم آنقدر معنادار است که این سخنران آن را دزدیده است. نشان می‌دهد و باعث می‌شود که

else look, you know, mediocre or average or nothing special.

دیگران، متوسط ​​یا متوسط ​​یا چیز خاصی به نظر برسند.

So, that's what it means to steal the show.

بنابراین، این همان معنای دزدیدن نمایش است.

To steal someone's thunder is similar, but a little bit different.

دزدیدن تندر کسی شبیه است، اما کمی متفاوت است.

If you steal someone's thunder, it means you're taking the attention away from that person.

اگر رعد کسی را بدزدید، به این معنی است که توجه آن شخص را از خود دور می کنید. باشه

Okay?

Now, again, let me go back to the wedding scenario.

؟

حالا دوباره اجازه دهید به سناریوی عروسی برگردم.

Everybody, you know, beautiful church, flowers, everything.

همه، می دانید، کلیسای زیبا، گل ها، همه چیز.

The bride comes in.

عروس میاد داخل.

Oh, she's beautiful, she's a showstopper, everybody's looking at her.

اوه او زیباست، او یک نمایشگر است، همه به او نگاه می کنند.

But then suddenly, somebody in the crowd, somebody...

اما ناگهان، یک نفر در میان جمعیت، یک نفر...

One of the guests faints, falls on the floor, and everybody rushes over to her to see what's

یکی از مهمانان غش می کند، روی زمین می افتد و همه با عجله به سمت او می روند تا ببینند چه

going on.

So, suddenly, all the attention is on this person who fainted, and nobody's really looking

خبر است.

بنابراین، ناگهان، تمام توجه به این شخصی است که بیهوش شده است و دیگر کسی واقعاً

at the bride anymore.

به عروس نگاه نمی کند.

So, basically, her thunder, her impressiveness, her amazingness suddenly disappears.

بنابراین، اساساً، رعد و برق، تأثیرگذاری، شگفت‌انگیز بودن او ناگهان ناپدید می‌شود.

Nobody's thinking about her.

هیچ کس به او فکر نمی کند

Nobody's looking at her.

کسی به او نگاه نمی کند

All attention is on this other person.

تمام توجه به این شخص دیگر است.

So, this person stole the bride's thunder, and the bride's day is just ruined, and she's

بنابراین، این شخص تندر عروس را دزدید، و روز عروس فقط خراب شده است، و او تا

going to hate everybody for the rest of her life because somebody stole her wedding day.

آخر عمر از همه متنفر خواهد شد، زیرا کسی روز عروسی او را دزدیده است.

So, bring down the curtains.

بنابراین، پرده ها را پایین بیاورید.

To bring down the curtains...

برای پایین آوردن پرده ها...

So, in a...

پس در یک...

Again, in a play, when the show is over, the curtains come down; or in a movie, in the

باز هم در نمایشنامه، وقتی نمایش تمام می شود، پرده ها پایین می آیند. یا در یک فیلم، در

old days, the curtains would close, and that's the end of the show.

قدیم، پرده ها بسته می شد و این پایان نمایش است.

Right?

So, if you're bringing down the curtains on something, basically, you're putting an end

درست؟

بنابراین، اگر پرده‌های چیزی را پایین می‌آورید، اساساً

to it.

به آن پایان می‌دهید.

So, again, politicians.

بنابراین، دوباره، سیاستمداران.

Let's say there's a scandal going on in Washington.

فرض کنید یک رسوایی در واشنگتن در جریان است.

Somebody did something bad, everybody's talking about it, the media's talking about it, all

یک نفر کار بدی انجام داد، همه در مورد آن صحبت می کنند، رسانه ها در مورد آن صحبت می کنند، همه

the other politicians are talking about it.

سیاستمداران دیگر در مورد آن صحبت می کنند.

So, then the president says, "You know what?

بنابراین، رئیس جمهور می گوید: "می دانی چیست؟

I've had enough of this.

من از این به اندازه کافی نوش جان کردم.

This person, you're fired.

این شخص، تو اخراج شدی.

Go.

You're done.

برو. کار

تمام شد.

Nobody wants to talk to you."

هیچکس نمی خواهد با شما صحبت کند."

So, the president basically brought down the curtains on the scandal, he put an end to

بنابراین، رئیس جمهور اساساً پرده های رسوایی را پایین آورد، او به آن پایان داد، دیگر

it, it's out of the way, nobody's talking about it anymore, and the show goes on.

از راه نمی رسد، هیچ کس دیگر در مورد آن صحبت نمی کند و نمایش ادامه دارد.

The political show goes on.

نمایش سیاسی ادامه دارد. باشه

Okay?

؟

Now, actors always tell each other before they go on stage, "Break a leg".

الان بازیگرها همیشه قبل از اینکه روی صحنه بروند به هم می گویند پاشو بشکن.

Now, the idea is that it was bad luck to say to someone, "Good luck".

حال، تصور این است که بدشانسی بود که به کسی بگویید "موفق باشید".

They're a little bit superstitious, apparently, actors, and if you tell an actor, "Good luck",

آنها یک مقدار خرافه هستند، ظاهراً بازیگر هستند و اگر به یک بازیگر بگویید "موفق باشید"

it's almost guaranteed or they think that it's almost guaranteed that something bad

تقریباً تضمین شده است یا فکر می کنند تقریباً تضمین شده است که اتفاق بدی

will happen.

بیفتد.

So, again...

پس بازم...

So, what you want to do is you want to trick the gods, so you say, "Break a leg.

پس کاری که میخوای بکنی اینه که میخوای خدایان رو گول بزنی، پس میگی پاشو بشکن

I hope something bad happens to you", so then the opposite, "Good luck" will come to you.

امیدوارم اتفاق بدی برات بیوفته، پس برعکسش میاد، "موفق باشی" برای تو.

So, "Break a leg" means good luck.

بنابراین، "شکستن پا" به معنای موفق باشید.

And it's not just actors, we say to everybody, "You're about to go on a trip, you're about

و این فقط بازیگران نیست، ما به همه می گوییم: "شما قرار است به یک سفر بروید، قرار است

to do something, like you're going to go give a presentation, you're going to start

کاری انجام دهید، مثلاً می خواهید برای ارائه یک سخنرانی بروید، می خواهید

a new business.

یک تجارت جدید راه اندازی کنید.

Okay. Well, break a leg.

باشه، پاشو بشکن.

Good luck."

Before you do that.

قبل از انجام این کار

"Behind the scenes".

"پشت صحنه".

This basically means what it says.

این اساساً به معنای چیزی است که می گوید.

Here you have the stage, you have all the actors, you have the background, you have

در اینجا شما صحنه را دارید، همه بازیگران را دارید، پس زمینه را دارید،

the city, you have a forest, you have whatever, and then you have people behind all this who

شهر را دارید، جنگل دارید، هر چیزی را دارید، و سپس افرادی را پشت همه اینها دارید که در

are actually making sure that everything works.

واقع مطمئن هستند که همه چیز کار می کند.

They're making sure the lights are good, they're making sure that the next actor knows when

آنها مطمئن می شوند که نورها خوب هستند، آنها مطمئن می شوند که بازیگر بعدی بداند چه زمانی باید

to come in, they make sure that all the costumes are good.

وارد شود، آنها مطمئن می شوند که همه لباس ها خوب هستند.

Basically, they're making sure that everything runs smoothly, except that nobody can see

اساساً، آنها مطمئن می شوند که همه چیز به آرامی پیش می رود، به جز اینکه هیچ کس نمی تواند

them. The audience can't see them.

آنها را ببیند.

مخاطب نمی تواند آنها را ببیند.

So, then, everything is behind the scenes.

بنابراین، پس، همه چیز در پشت صحنه است.

Basically means this is what happens behind what the public can see.

اساساً به این معنی است که این همان چیزی است که در پشت آنچه مردم می توانند ببینند اتفاق می افتد.

So, sometimes you'll see this in writing, you'll see a behind-the-scenes look.

بنابراین، گاهی اوقات شما این را به صورت مکتوب می بینید، نگاهی به پشت صحنه خواهید دید.

That's a K. A behind-the-scenes look at the restaurant industry.

این یک K. نگاهی از پشت صحنه به صنعت رستوران‌داری است.

A behind-the-scenes look at whatever industry.

نگاهی از پشت صحنه به هر صنعتی.

Basically, a reporter will go in and show the TV audience or whoever's watching what

اساساً یک خبرنگار وارد می‌شود و به مخاطبان تلویزیون یا هر کسی که در حال تماشای اتفاقاتی است که

actually happens in this industry that the public doesn't see.

واقعاً در این صنعت می‌افتد و عموم مردم نمی‌بینند، نشان می‌دهد.

So, for example, if you go to a restaurant, even if they have an open kitchen, you're

برای مثال، اگر به یک رستوران بروید، حتی اگر آنها آشپزخانه اوپن داشته باشند،

in the restaurant, you know, everything's nice, the lights are good, the atmosphere

در رستوران هستید، می دانید، همه چیز خوب است، نورها خوب است، فضا

is nice, the food is delicious, you have no idea what's happening behind the scenes.

خوب است، غذاها خوشمزه هستند، شما دارید نمی دانم پشت پرده چه می گذرد

In the kitchen, they're all going nuts.

در آشپزخانه، همه آنها دیوانه می شوند.

It's a very stressful environment, the restaurant kitchen, especially the more fine dining,

محیط بسیار پر استرسی است، آشپزخانه رستوران، مخصوصاً هر چه غذاخوری خوب تر باشد،

the more, like, high-quality the restaurant, the crazier the situation is in the kitchen.

هر چه رستوران با کیفیت تر باشد، اوضاع در آشپزخانه دیوانه تر است.

So, you don't know what's going on behind the scenes, but behind the scenes is what's

بنابراین، شما نمی دانید در پشت صحنه چه خبر است، اما پشت صحنه چیزی است که باعث می شود

actually making the front of the house work properly the way it should be.

جلوی خانه به درستی آنطور که باید کار کند. باشه

Okay?

So, I hope you remember some of these idioms.

؟

بنابراین، امیدوارم برخی از این اصطلاحات را به یاد داشته باشید.

You will hear or read them commonly, like, in regular situations, good to understand

معمولاً آنها را می‌شنوید یا می‌خوانید، مثلاً در موقعیت‌های معمولی، برای درک

what they mean.

معنای آنها خوب است.

Again, just to...

باز هم، فقط برای...

If you want to make sure you understand them, go to www.engvid.com, there's a quiz you can

اگر می‌خواهید مطمئن شوید که آنها را درک می‌کنید، به www.engvid.com بروید، آزمونی وجود دارد که می‌توانید

take to test your knowledge of these idioms.

برای آزمایش دانش خود از این اصطلاحات شرکت کنید.

You can also ask questions in the comments section.

همچنین می توانید سوالات خود را در قسمت نظرات مطرح کنید.

And I hope you liked it.

و امیدوارم خوشتون اومده باشه

Please subscribe to my YouTube channel if you did, and come back again and see more

لطفاً در صورت اشتراک در کانال یوتیوب من مشترک شوید و دوباره برگردید و

great videos on English and idioms and other things like that.

ویدیوهای عالی بیشتری را در مورد انگلیسی و اصطلاحات و موارد دیگر از این قبیل ببینید.

Bye-bye.

خداحافظ.

Bye-bye.

خداحافظ.