Phrasal Verbs with PASS: pass up, pass away, pass out...

Hi. Welcome back to www.engvid.com. I'm Adam. Today's lesson is phrasal verbs.

سلام. به www.engvid.com بازگردید. من آدام هستم. درس امروز افعال عبارتی است.

Surprise, surprise. Today, we're looking at the phrasal verbs used with "pass". Okay? So once again,

سورپرایز، تعجب. امروز ما به افعال عباراتی که با "pass" استفاده می شود نگاه می کنیم. باشه؟ بنابراین یک بار دیگر،

what is a phrasal verb? It's a verb and a preposition that together can have the literal

فعل عبارتی چیست؟ این یک فعل و یک حرف اضافه است که با هم می توانند معنای تحت اللفظی

meaning of the two words, like what the two words actually mean, plus other meanings that

دو کلمه را داشته باشند، مانند معنای واقعی دو کلمه، به علاوه معانی دیگری

are a little bit unexpected.

که کمی غیرمنتظره هستند.

We're going to look at "pass up". Sometimes it's "pass up on" something. "Pass on", "pass over",

ما قصد داریم به "گذر کردن" نگاه کنیم. گاهی اوقات آن چیزی است که "حفظ" است. «عبور»، «عبور»،

"pass through", "pass by", "pass down",

«عبور»، «گذر»، «عبور»،

"pass away", "pass out", "pass off", "pass around".

«عبور»، «عبور»، «عبور»، «عبور».

Notice how when I have prepositions that begin with vowels, like A, O, O, etc.,

توجه داشته باشید که چگونه وقتی حروف اضافه ای دارم که با حروف صدادار شروع می شوند، مانند A، O، O و غیره،

it sounds like one word. "Pass away", "pass out". Just make sure you understand it's a

مانند یک کلمه به نظر می رسد. "درگذشت"، "از حال رفت". فقط مطمئن شوید که متوجه شده اید که یک

verb and a preposition.

فعل و یک حرف اضافه است.

So, let's start. "Pass up". When you pass up on something, for example, or you pass

بنابراین، بیایید شروع کنیم. "گذر کردن". وقتی مثلاً چیزی

up an opportunity, it means you let it go. You don't grab it, you don't catch it. An

را از دست می دهید یا فرصتی را از دست می دهید، به این معنی است که آن را رها کرده اید. شما آن را نمی گیرید، نمی گیرید.

opportunity comes, and you pass up on it. It means you don't really necessarily want

فرصتی پیش می آید و شما از آن فرصت می گذرانید. این بدان معناست که شما واقعاً نمی خواهید

to take part of it. For example, in a job. The company has an opening for a manager,

در آن مشارکت کنید. مثلا در یک شغل. این شرکت یک افتتاحیه برای مدیر دارد

and my friends or my colleagues say to me:

و دوستان یا همکارانم به من می گویند:

"You should apply for this position."

"برای این پست باید اقدام کنی."

And I... I'm not really in the mood right now, I want to do other things, so I pass up on

و من... من الان واقعاً حال و هوای ندارم، می خواهم کارهای دیگری انجام دهم، بنابراین

that opportunity. Okay? So let it go. And of course, there's the literal meaning. You

این فرصت را از دست می دهم. باشه؟ پس ولش کن و البته معنای تحت اللفظی آن وجود دارد.

are standing on a ladder, you are painting the ceiling, and you need a... Another paintbrush,

شما روی یک نردبان ایستاده اید، دارید سقف را رنگ می کنید ، و به یک قلم مو نیاز دارید،

so I grab one and I pass it up to you. Okay.

بنابراین من یکی را می گیرم و آن را برای شما می گذرانم. باشه.

"Pass on" has a few meanings. One is a soft way to say die. So:

«عبور» چند معانی دارد. یکی روش نرم برای گفتن مرگ است. پس

-"Oh, how's your grandfather?"

: -اوه، پدربزرگت چطوره؟

-"Oh, I'm afraid he passed on a few weeks ago."

-اوه، می ترسم چند هفته پیش از دنیا رفت.

Pass on: died. "Pass on" also means

انتقال: درگذشت. «Pass on» همچنین به معنای

pass information, or move, or give, or transfer information. So I... I say to you... You're...

انتقال اطلاعات، یا انتقال، یا دادن، یا انتقال اطلاعات است. پس من... من به شما می گویم ... شما هستید ...

You're my staff, I say:

شما کارمند من هستید، می گویم:

"Okay. Here's the new rules for this situation. Pass it on to everybody in the office."

"باشه. قوانین جدید برای این وضعیت اینجاست. آن را به همه در اداره منتقل کنید."

It means give it, pass it to everybody. Okay? "Pass on" is also

یعنی بده، به همه بده. باشه؟ "Pass on"

a little bit similar to "pass up", but it's more with specific things. Okay? So for example,

نیز کمی شبیه به "pass up" است، اما بیشتر در مورد چیزهای خاص است. باشه؟ برای مثال،

you invite me to dinner, and you make a nice roast pig, or something like that. Very delicious.

شما مرا به شام ​​دعوت می کنید و یک خوک کباب خوب درست می کنید ، یا چیزی شبیه به آن. خیلی خوشمزه.

But, I'm a vegetarian. I don't eat meat. So I pass up on the... On the roast, but I will

اما، من یک گیاهخوار هستم. من گوشت نمیخورم بنابراین من از... روی کباب می گذرم، اما

have the salad, I will have the vegetables. Oh sorry, I will pass on the roast. Not "pass up".

سالاد را می خورم، سبزیجات را می خورم. اوه متاسفم، من بر روی کباب منتقل می کنم. نه "از دست دادن".

I will pass on the roast, thank you, I will take something else. Pass up on an

کباب را می گذارم، ممنون، چیز دیگری می گیرم.

opportunity, pass on something. Say: "No thank you." Okay.

فرصت را از دست دادن، چیزی را از دست بده. بگو: نه متشکرم. باشه.

"Pass over" means I could just pass over. So, before I passed up, now I'm passing over.

«عبور» به این معنی است که من فقط می توانستم از روی آن بگذرم. بنابراین، قبل از اینکه از دنیا بروم، اکنون دارم می گذرم.

More like sideways. We call it laterally. Okay? I can also pass over, it means have

بیشتر شبیه به پهلو. ما آن را به صورت جانبی می نامیم. باشه؟ من هم می توانم بگذرم،

a quick look at something. Here's your document, I'll just pass over it. I have a very quick,

یعنی نگاهی گذرا به چیزی داشته باشم. سند شما این است، من فقط از آن عبور می کنم. من یک نگاه خیلی سریع و

not detailed look. Okay? Now, we can also use "pass over" to skip something or someone.

نه دقیق دارم. باشه؟ اکنون، ما همچنین می‌توانیم از «pass over» برای رد کردن چیزی یا شخصی استفاده کنیم.

So, I have some people, and I'm trying to build a basketball team. And I'm thinking:

بنابراین، من چند نفر دارم و سعی می کنم یک تیم بسکتبال بسازم. و من دارم فکر می کنم:

"Hm. Who...? Who are the best players?"

"هوم. کی...؟ بهترین بازیکنان چه کسانی هستند؟"

So I'll take you, I'll take you, I'll pass over

پس میبرمت، میبرمت ،

you, and I'll take you, and I'll take you. So this person is passed over. It means I

از تو میگذرم و میبرمت و میبرمت. پس از این شخص گذشت. یعنی

go over them, and I go to the next one. I skip them.

از آن ها عبور می کنم و به سراغ بعدی می روم. از آنها می گذرم.

"Pass through". If you're just passing through town, it means you're not stopping for very

"عبور". اگر فقط در حال عبور از شهر هستید، به این معنی است که برای مدت طولانی توقف ندارید

long. You're coming, you're saying hi, you're going. Now, "pass through" also literally

. می آیی، می گویی سلام، داری می روی. حال «عبور» نیز در

means to go through something. So if I'm wearing a very thin shirt, the wind will pass right

لغت به معنای عبور از چیزی است. بنابراین اگر یک پیراهن بسیار نازک بپوشم، باد مستقیماً

through it, and basically chill my skin. Chill my bones.

از آن عبور می کند و اساساً پوستم را خنک می کند. استخوان هایم را خنک کن

"Pass by" also means, like, staying for a very short time. So if I come up to my friend's

«عبور» نیز به معنای ماندن برای مدت بسیار کوتاهی است. بنابراین اگر به خانه دوستم بیایم

house, he is not expecting me or she is not expecting me, and I ring the doorbell. They open the door, and I say:

، او منتظر من نیست یا او منتظر من نیست و من زنگ در را می زنم. در را باز می کنند، می گویم

"Hi. I was just passing by. I was in the neighborhood."

: سلام، همین الان داشتم رد می شدم، در همسایگی بودم.

It means I just came for a short visit unexpectedly. Okay? If something passes you by, it's

یعنی من به طور غیرمنتظره برای یک ملاقات کوتاه آمدم. باشه؟ اگر چیزی از کنار شما رد شود،

[whizzing noise].

[صدای ویز] است.

The car, I was driving my car, the... Another car passed by, and just kept going.

ماشین، من در حال رانندگی ماشینم بودم، ماشین دیگر... ماشین دیگری از آنجا رد شد و به راهش ادامه داد.

So to move without stopping. And you can also talk about more general things, like time.

بنابراین بدون توقف حرکت کنید. و همچنین می توانید در مورد چیزهای کلی تر مانند زمان صحبت کنید.

Time doesn't wait for anybody. Time just passes by, regardless of what you do. If you're waiting

زمان منتظر کسی نیست زمان صرف نظر از کاری که انجام می دهید فقط می گذرد. اگر

for something, wait. Time just keeps passing. It passes by. Okay.

منتظر چیزی هستید، صبر کنید. زمان فقط داره میگذره می گذرد. باشه.

"Pass down". So again, I passed up something, I passed over something, now I'm passing down.

"گذر کردن". پس باز هم از چیزی گذشتم، از چیزی گذشتم، حالا دارم می گذرم.

I'm in a high place, you're in a low place, I'm passing it down. But we can also talk

من در بالا هستم، شما در یک مکان پایین، من آن را می گذرانم. اما می توان در

about giving something from one generation to another. So, my five-year-old child is

مورد دادن چیزی از نسلی به نسل دیگر نیز صحبت کرد. پس بچه پنج ساله من

too big for his clothes now. So I take his clothes, and I pass them down to my nephew

الان برای لباسش خیلی بزرگه. بنابراین لباس‌های او را برمی‌دارم و آن‌ها را به برادرزاده‌ام

who's only two years old, and can still use them. So, we also call them "pass-me-downs".

که فقط دو سال دارد می‌سپارم و هنوز هم می‌تواند از آنها استفاده کند. بنابراین، ما آنها را "معمولا" نیز می نامیم.

So if you ever hear or see this expression, these are clothes that came from somebody

بنابراین اگر این عبارت را شنیدید یا دیدید، اینها لباس هایی هستند که از

older, usually in the family. Okay?

افراد مسن تر، معمولاً در خانواده آمده اند. باشه؟

"Pass away". Very similar to "pass on", means to die. It's a euphemism, means it's a soft

"فوت شدن". بسیار شبیه به «عبور» به معنای مردن است. این یک تعبیر است، یعنی یک

expression. Because again, people don't like the word "die." So:

بیان نرم است. چون باز هم مردم از کلمه "بمیر" خوششان نمی آید. پس:

-"How's your grandfather?"

-"Oh, I'm afraid he passed away a few weeks ago."

-"حال پدربزرگت چطوره؟"

-اوه، میترسم چند هفته پیش فوت کنه.

Okay, you can use "pass on". "Pass away"

خوب، می توانید از "pass on" استفاده کنید. «

is more common than "pass on". Okay.

از گذشتن» رایج‌تر از «گذشتن» است. باشه.

"Pass out". So two meanings. One: distribute. Similar to "hand out", which we've studied

"از حال رفتن". پس دو معنی. یک: توزیع کنید. شبیه به "دست دادن" که قبلاً مطالعه کرده

before. If you have a group of people assembled, I will pass out the papers. I will pass out

ایم. اگر شما یک گروه از افراد را جمع آوری کنید، من اوراق را به شما می دهم. من

the candy to everybody. But "pass out" also means

آب نبات را به همه می دهم. اما «بیهوش شدن» همچنین به معنای

[exhales]

become unconscious suddenly,

بیهوش شدن ناگهانی و

unexpectedly. This is especially true if you like to drink, and drink, and drink.

غیرمنتظره [بازدم] است. این به ویژه اگر دوست دارید بنوشید، بنوشید و بنوشید، صادق است.

If you drink too much alcohol-of course we're talking about not Coca-Cola, although that might happen too

اگر بیش از حد الکل می نوشید - البته ما در مورد کوکاکولا صحبت نمی کنیم، اگرچه ممکن است این اتفاق بیفتد -

-too much alcohol and you'll probably pass out. You think you went to sleep, but you

الکل زیاد است و احتمالاً از هوش خواهید رفت. فکر میکنی رفتی بخوابی

didn't. You were... Fell on the floor, and your friends took their marker and painted

ولی نرفتی تو بودی... روی زمین افتادی، و دوستانت نشانگرشان را گرفتند و

things all over your face, because you were passed out.

تمام صورتت را نقاشی کردند، چون از هوش رفته بودی.

"Pass off". What this means is try to convince people, or convince somebody that something

"خرد شدن". این به معنای تلاش برای متقاعد کردن مردم یا متقاعد کردن کسی است که

is what it isn't. Now, sounds a little bit confusing. So, I'm in a group of doctors, and I think:

چیزی همان چیزی است که نیست. حالا، کمی گیج کننده به نظر می رسد. بنابراین، من در یک گروه از پزشکان هستم، و فکر می کنم:

"Oh, wow. Everybody here is really smart, so I need to be smart. So, I'm not

"اوه، وای. همه اینجا واقعا باهوش هستند، بنابراین من باید باهوش باشم. بنابراین، من

smart, but I will try to pass myself off as smart." So basically means pretend to be something.

باهوش نیستم، اما سعی خواهم کرد که خودم را به عنوان یک فرد نادیده بگیرم. هوشمندانه." بنابراین اساساً به معنای تظاهر به چیزی است.

Or I go to a store and I see a bag, and it says Gucci on the bag, and the... And the

یا من به یک فروشگاه می روم و کیفی را می بینم که روی کیف می گوید گوچی و ... و

shop owner or the store owner says:

صاحب مغازه یا صاحب فروشگاه می گوید:

"Oh, it's only $3,000."

"اوه، فقط 3000 دلار است."

And I'm like: "Really? It looks like a fake."

و من می گویم: "واقعا؟ به نظر تقلبی است."

He goes: "No, no, no. It's real."

او می گوید: نه، نه، این واقعی است.

So he is trying to pass this bag off as real,

بنابراین او سعی می‌کند این کیف را واقعی جلوه دهد،

even though I know it's not. Okay?

حتی اگر می‌دانم اینطور نیست. باشه؟

And "pass around". So if you're passing it around, I give you a... Like a plate of candy,

و "از اطراف عبور کن". بنابراین اگر آن را رد می کنید، من به شما یک ... مانند یک بشقاب آب نبات

and I say: "Take one and then pass it around."

می دهم و می گویم: "یکی را بردارید و سپس آن را دور بزنید."

So take it, take a candy, pass. Take it, candy, pass, pass. Pass around to everybody.

پس بگیر، یک آب نبات بگیر، پاس کن. بگیر، آب نبات، پاس کن، پاس کن. به همه منتقل کن

It's like distribute, except that the people are

مثل توزیع است، با این تفاوت که مردم این

doing it one to the next, one to the next, one to the next.

کار را یکی به دیگری، یکی به دیگری، یکی به دیگری انجام می دهند.

So these are your phrasal verbs with "pass". These are very commonly heard phrasal verbs.

بنابراین اینها افعال عبارتی شما با "گذر" هستند. این افعال عباراتی بسیار رایج هستند.

If you have any questions about them, of course come to www.engvid.com,

اگر سوالی در مورد آنها دارید ، البته به www.engvid.com مراجعه کنید،

go to the comments section, and ask your questions.

به قسمت نظرات بروید و سوالات خود را مطرح کنید.

There is a quiz that you can practice these, you can

یک مسابقه وجود دارد که می توانید اینها را تمرین کنید، می

see these in actual sentences that you can try to understand on your own.

توانید اینها را در جملات واقعی ببینید که می توانید سعی کنید خودتان آنها را بفهمید.

And of course, come back and see the next lesson.

و البته، برگردید و درس بعدی را ببینید.

Bye-bye.

خداحافظ.