Confusing Words – affect & effect, compliment & complement, and more!

Hi. Welcome back to www.engvid.com. I'm Adam, and today's lesson: "Commonly Confused Words"

سلام. به www.engvid.com بازگردید. من آدم هستم، و درس امروز: "کلمات گیج کننده معمول"

is very important for those of you trying to learn vocabulary, but especially for those

برای کسانی از شما که سعی در یادگیری واژگان دارند، بسیار مهم است، اما به ویژه برای کسانی

of you who need to write better. It's very important to write the correct word that you

از شما که نیاز به نوشتن بهتر دارند. نوشتن کلمه درستی که منظورتان است بسیار مهم است

mean, and sometimes, the only difference between words is one letter, and this one letter makes

و گاهی اوقات تنها تفاوت بین کلمات یک حرف است و همین یک حرف

a huge difference. Okay? So we're going to look at six sets of commonly confused words.

تفاوت زیادی ایجاد می کند. باشه؟ بنابراین ما قصد داریم به شش مجموعه از کلمات معمولا اشتباه نگاه کنیم.

Now, we're going to start with "affect" and "effect", and the difference being the "a"

حال با «اثر» و «اثر» شروع می‌کنیم و تفاوت آن‌ها در «الف»

or the "e". Now, this is one of those pair of words that all teachers in every ESL school,

یا «ه» است. اکنون، این یکی از آن جفت کلماتی است که همه معلمان در هر مدرسه ESL،

in every ESL class always teach students, but they don't necessarily teach it completely,

در هر کلاس ESL همیشه به دانش‌آموزان آموزش می‌دهند، اما لزوماً آن را به طور کامل آموزش نمی‌دهند،

so that's what we're going to look at today. "Affect", verb, in any situation you're looking

بنابراین این چیزی است که ما امروز به آن خواهیم پرداخت. "تأثیر"، فعل، در هر موقعیتی که به

at it, but it basically has two different meanings. One is to have an influence or to

آن نگاه کنید، اما اساساً دو معنای متفاوت دارد. یکی این است که تأثیر بگذارد یا

influence something, someone. It basically means to have some sort of power over something

بر چیزی، کسی تأثیر بگذارد. اساساً به معنای داشتن نوعی قدرت بر چیزی

to make some sort of change. The noun, they go together, if something affects someone

برای ایجاد نوعی تغییر است. اسم، آنها با هم می روند، اگر چیزی بر کسی

or something, then the result of that is the effect. Now, I'm stressing the "e" here just

یا چیزی تأثیر بگذارد، نتیجه آن اثر است. اکنون، من اینجا روی "e" تاکید می کنم

so you hear it, but in reality, in spoken and natural spoken English: "affect", "effect",

تا آن را بشنوید، اما در واقع، در زبان انگلیسی گفتاری و گفتاری طبیعی: "affect"، "effect"،

"affect", "effect". It sounds almost the same, so you have to be very careful. You especially

"affect"، "effect". صدا تقریباً یکسان است، بنابراین باید بسیار مراقب باشید. شما به خصوص

have to think about the context. Okay? Context is very important in... With all these words,

باید به زمینه فکر کنید. باشه؟ متن در ... با همه این کلمات

to know which one is being used, because the situation that you hear or read the word in

، دانستن اینکه کدام یک استفاده می شود بسیار مهم است، زیرا موقعیتی که کلمه را می شنوید یا می خوانید

will tell you which meaning it is. So the context is everything that is around the word.

به شما می گوید که چه معنایی دارد. پس زمینه هر چیزی است که در اطراف کلمه است.

So "affect", to influence something; "effect" is the result or what that influence has done

پس «تأثیر»، تأثیر گذاشتن بر چیزی; «اثر » نتیجه یا کاری است که آن تأثیر

to something or someone.

بر چیزی یا شخصی انجام داده است.

"To affect" also means to move someone emotionally. So if you affect someone, it means you have

«تأثیر گذاشتن» نیز به معنای به حرکت درآوردن شخصی است. پس اگر روی کسی تاثیر می گذارید یعنی

an emotional... You create an emotional reaction in them. Okay? You can affect them to the

یک عاطفی دارید... یک واکنش عاطفی در او ایجاد می کنید. باشه؟ شما می توانید آنها را تا حدی تحت تأثیر قرار دهید که

point of tears, means you're making them sad, you're making them so happy that they're crying.

اشک در بیاید، یعنی آنها را ناراحت می کنید، آنقدر آنها را خوشحال می کنید که گریه می کنند.

Now, here's the surprising one that many people don't realize: "effect" can also be a verb.

در حال حاضر، در اینجا یکی از شگفت انگیز است که بسیاری از مردم متوجه نمی شوند: "اثر" همچنین می تواند یک فعل باشد.

So most ESL teachers will tell you "affect" is a verb, "effect" is a noun, that's it.

بنابراین اکثر معلمان ESL به شما می گویند "تاثیر " یک فعل است، "اثر" یک اسم است، همین.

But "effect" can also be a verb, it means to bring about.

اما «اثر» می تواند فعل هم باشد ، به معنای ایجاد کردن.

Okay? I'm actually going to write this down for you.

باشه؟ من در واقع این را برای شما می نویسم.

Now, we especially talk about change. So, for example, a new

در حال حاضر، ما به خصوص در مورد تغییر صحبت می کنیم. بنابراین، به عنوان مثال، یک

manager comes into a department and he wants to effect a change, a corporate culture change.

مدیر جدید وارد یک بخش می شود و می خواهد تغییری ایجاد کند، یک تغییر فرهنگ شرکتی.

He wants to bring about or to cause a change. Now, this is a little bit of a formal word,

او می خواهد تغییری ایجاد کند یا ایجاد کند. حالا، این یک کلمه کمی رسمی است،

it's a big of a high-end word. If you're writing the IELTS, or TOEFL, or SAT, this is a very

این یک کلمه بزرگ است. اگر در حال نوشتن آیلتس یا تافل یا SAT هستید، این

good word to use as a verb, but make sure that you know how to use it correctly before

کلمه بسیار خوبی برای استفاده به عنوان فعل است، اما مطمئن شوید که قبل از امتحان کردن، نحوه استفاده صحیح از آن را می

you try. Cause, bring about. So, that's these ones.

دانید. علت، به وجود آوردن. بنابراین، اینها هستند.

Next, we have "principle" and "principal". They sound the same, but obviously, different

بعد «اصل» و «اصل» داریم. صدای آنها یکسان است، اما واضح است که پایان های متفاوتی دارند

endings. This "principle" is basically a fundamental truth. Something... Like, for example, if

. این «اصل» اساساً یک حقیقت اساسی است. چیزی... مثلاً

you're talking about a scientific principle, this is the truth, and from this truth, we

اگر شما از یک اصل علمی صحبت می کنید، این حقیقت است و از این حقیقت

can make other truths or we can have other investigations into other areas. It's a fundamental

می توانیم حقایق دیگری بسازیم یا می توانیم تحقیقات دیگری در زمینه های دیگر داشته باشیم. این یک

truth. Now, when a person says that he or she has principles, and something goes against

حقیقت اساسی است. حالا وقتی فردی می گوید که اصولی دارد و چیزی خلاف

their principles, that means that they have a very, very strong belief, and they have

اصول آنهاست، این بدان معناست که او یک باور بسیار قوی دارد و

a very strong way of doing something or looking at things, and other people can't change that.

روش بسیار قوی برای انجام کاری یا نگاه کردن به چیزها و افراد دیگر دارد. نمی تواند آن را تغییر دهد.

Okay? So that is a principle.

باشه؟ پس این یک اصل است.

But if we look at "principal" like this, we have three different meanings. One meaning,

اما اگر به "اصلی" اینگونه نگاه کنیم، سه معنی متفاوت داریم. یک معنی،

as a noun, is the head position of an organization. The most common use is at a school. The principal

به عنوان یک اسم، سمت ریاست یک سازمان است. بیشترین استفاده در مدرسه است. مدیر

at a school is the head of the school; he runs the school or she runs the school. Another

مدرسه رئیس مدرسه است. او مدرسه را اداره می کند یا او مدرسه را اداره می کند.

noun form... Another noun use-sorry-of "principal" is the money that you invest that brings you

شکل اسمی دیگر... اسم دیگری که استفاده می‌کند-متاسفم-از «اصول » پولی است که سرمایه‌گذاری می‌کنید و برای شما

interest. Or if you take out a loan from the bank and you have to pay that money back,

علاقه‌مند است. یا اگر از بانک وام می گیرید و باید آن پول را پس می دهید،

you will have to pay back the principal, which is the original money that they gave you,

باید اصل پول را که اصل پولی است که به شما داده اند

plus interest. So if you have a mortgage on your house and every month you're paying a

به اضافه بهره پس بدهید. بنابراین اگر خانه‌تان وام مسکن دارید و هر ماه

little bit, you're paying a little bit from the principal and a little bit of interest

اندکی پرداخت می‌کنید، اندکی از اصل و اندکی سود

until you pay back the whole loan. As an adjective it means-sorry-primary or first. The principal

می‌پردازید تا زمانی که کل وام را پس بدهید. به عنوان یک صفت به معنای متاسفم - اولیه یا اول است. شخصیت اصلی

character in a novel means the main character, or the first character, or the most important

در رمان به معنای شخصیت اصلی یا شخصیت اول یا مهمترین

character. Now, keep in mind, they will sound the same, but obviously you can see the difference

شخصیت است. اکنون، به خاطر داشته باشید که صدای آنها یکسان خواهد بود، اما بدیهی است که می توانید تفاوت را

in written English, so pay attention to that. Also, again, use context. Context will tell

در نوشتار انگلیسی مشاهده کنید، بنابراین به آن توجه کنید. همچنین، دوباره، از زمینه استفاده کنید. متن به

you which meaning you're looking at.

شما می گوید که به کدام معنی نگاه می کنید.

Next, we have "compliment" and "complement". Compliment, complement, they sound almost

در مرحله بعد، ما "تمجید" و "متمم" داریم. تعریف، مکمل، آنها تقریباً یکسان به نظر می رسند

identical. Both can be a noun or a verb. "Compliment" means nice words said about something or someone,

. هر دو می توانند اسم یا فعل باشند. «تمجید» به معنای کلمات زیبا در مورد چیزی یا کسی

or to say nice things. So if you want to compliment me on my lovely shirt today, by all means,

یا گفتن چیزهای خوب است. بنابراین اگر می خواهید امروز پیراهن دوست داشتنی ام را به من تعارف کنید،

do so in the comments section at engVid. But if you don't want to compliment me, that's

این کار را در بخش نظرات در engVid انجام دهید. اما اگر نمی‌خواهید از من تعریف کنید، اشکالی

okay, too. But you can complement this lesson by giving people, your peers more examples.

ندارد. اما شما می توانید این درس را با مثال های بیشتر به افراد، همسالان خود تکمیل کنید.

"To complement" means to complete or to add something to make the whole more complete.

«تکمیل» به معنای کامل کردن یا افزودن چیزی است که کل را کاملتر کند.

So, for example, if you go to a restaurant and you order a nice steak, the waiter will

بنابراین، برای مثال، اگر به یک رستوران بروید و یک استیک خوب سفارش دهید، پیشخدمت

suggest a good wine to complement that steak. It means the wine flavour and the steak flavour

یک شراب خوب برای تکمیل آن استیک پیشنهاد می‌کند. این بدان معنی است که طعم شراب و طعم استیک

work together to have a complete, full flavour that you can enjoy. Okay? Compliment, complement.

با هم کار می کنند تا طعم کامل و کاملی داشته باشند که می توانید از آن لذت ببرید. باشه؟ تعارف، مکمل.

Let's look at a few more.

بیایید به چند مورد دیگر نگاه کنیم.

Okay, so let's look at our next batch of words. Now, these three, they might seem like they're

خوب، پس بیایید به دسته بعدی کلمات خود نگاه کنیم. حالا، این سه، ممکن است به نظر برسند که

not really problematic because you can see the differences quite clearly, you will also

واقعاً مشکل ساز نیستند، زیرا شما می توانید تفاوت ها را کاملاً واضح ببینید، همچنین

hear the differences, but surprisingly, these words are confused quite often, especially

تفاوت ها را خواهید شنید، اما با کمال تعجب، این کلمات اغلب اشتباه می شوند، به خصوص

these two. Now, this is "moral", this is "morale", and this is "mortal". Now, you think because

این دو. حالا این «اخلاق» است، این «اخلاق» است و این «فانی» است. حالا، شما فکر می کنید به

of the "t" it should be no problem, but in natural speed English, that "t" is very, very

دلیل "t" نباید مشکلی داشته باشد، اما در انگلیسی سرعت طبیعی، "t" بسیار بسیار

soft. "My mortal enemy." So that "t" is almost disappearing, and so it sounds like a little

نرم است. "دشمن فانی من." بنابراین آن "t" تقریباً ناپدید می شود، و بنابراین

bit like "moral" as well. So, when you're... If you're listening to something, you might

کمی شبیه "اخلاقی" نیز به نظر می رسد. بنابراین، هنگامی که شما... اگر در حال گوش دادن به چیزی هستید، ممکن

get that confused.

است آنقدر گیج شوید.

Now, what is a "moral"? As a noun, when you talk about a fable or a little... It sounds

حال، «اخلاقی» چیست؟ به عنوان یک اسم، وقتی در مورد یک افسانه صحبت می کنید یا کمی ...

like a children's story, but it has a lesson to be learned. There's a lesson to be learned

شبیه یک داستان کودکانه است، اما درسی دارد که باید یاد گرفت.

from this story, so we call that lesson the moral. The moral of the story is: Be nice

از این داستان می توان درسی گرفت، بنابراین ما آن درس را اخلاقی می نامیم . اخلاقیات داستان این است: با

to your neighbours, or whatever the moral is. As an... As an adjective, we can also

همسایگان خود مهربان باشید، یا هر چه اخلاقی است. به عنوان یک ... به عنوان یک صفت،

say "moral" when we're talking about the choice between good and bad. We talk about social

هنگامی که در مورد انتخاب بین خوب و بد صحبت می کنیم، می توانیم "اخلاقی" را نیز بگوییم . ما در مورد

values, we talk about the choice between good and bad, good and evil if you want to call

ارزش‌های اجتماعی صحبت می‌کنیم، در مورد انتخاب بین خوب و بد، خوب و بد صحبت می‌کنیم، اگر می‌خواهید

it, then we're talking about moral, a moral choice. When we use the noun, it's usually

آن را بنامید، پس ما در مورد انتخاب اخلاقی و اخلاقی صحبت می‌کنیم . وقتی از اسم استفاده می کنیم، معمولاً

"morals". We have to worry about our morals as a society; or when you go to church, they

«اخلاق» است. ما باید نگران اخلاق خود به عنوان یک جامعه باشیم. یا وقتی به کلیسا می روید،

teach you morals; or when you're growing up, your parents teach you morals. They teach

به شما اخلاق می آموزند. یا وقتی بزرگ شدی، والدینت به تو اخلاق می آموزند. آنها به

you what's good, what's bad, what's right, what's wrong. Okay? So that's "moral".

شما یاد می دهند که چه چیزی خوب است، چه چیزی بد است، چه چیزی درست است، چه چیزی اشتباه است. باشه؟ پس این "اخلاقی" است.

"Morale", a noun, is a basic feeling or attitude that is shared by a group. It could be a personal

"اخلاق"، یک اسم، یک احساس یا نگرش اساسی است که توسط یک گروه مشترک است. این می تواند یک

thing as well. So when you're talking about an office full of workers, a good manager

چیز شخصی نیز باشد. بنابراین وقتی در مورد دفتری پر از کارگر صحبت می کنید، یک مدیر

will make sure that the morale is high, that everybody's excited, everybody's passionate,

خوب مطمئن می شود که روحیه بالا است، همه هیجان زده هستند، همه پرشور هستند،

everybody wants to be there and everybody wants to work. It's a general good feeling.

همه می خواهند آنجا باشند و همه می خواهند کار کنند. این یک احساس کلی خوب است.

So a high morale. If you have low morale, it means everybody's like dejected; nobody

پس روحیه بالایی داره اگر روحیه شما پایین است، به این معنی است که همه مثل آنها افسرده هستند. هیچ کس

wants to be there, nobody wants to work, everybody feels bad. You won't get much work done.

نمی خواهد آنجا باشد، هیچ کس نمی خواهد کار کند، همه احساس بدی دارند. کار زیادی نخواهید کرد

"Mortal" could be a noun or an adjective. A noun is basically a human being, because

"فانی" می تواند یک اسم یا یک صفت باشد. اسم اساساً یک انسان است، زیرا

we're all going to die. Adjective "mortal" means something that can die. Okay? So my

همه ما قرار است بمیریم. صفت "فانی" به معنای چیزی است که می تواند بمیرد. باشه؟ پس

mortal enemy is my enemy that's going to kill me, or a mortal plant, or a mortal animal

دشمن فانی من دشمن من است که می خواهد مرا بکشد یا یک گیاه فانی یا یک حیوان فانی

can kill. So "mortal" has to do with death. Okay? So these three are often confused; be

می تواند بکشد. پس «فانی» با مرگ ارتباط دارد. باشه؟ بنابراین این سه اغلب با هم اشتباه گرفته می شوند.

careful about those.

مراقب اونها باش

These two, they look different, they sound different, but they're often mixed, they're

این دو، متفاوت به نظر می رسند، صداهای متفاوتی دارند، اما اغلب با هم مخلوط می شوند،

often confused. "Personal". If you're talking about "personal", you're talking about yourself,

اغلب گیج می شوند. "شخصی". اگر در مورد "شخصی" صحبت می کنید، در مورد خود

your private ideas, your private thoughts, your private choices or somebody else's private

، ایده های خصوصی، افکار خصوصی، انتخاب های خصوصی یا

things. Right? So it's a personal decision. You shouldn't ask me if you should go or stay...

چیزهای خصوصی دیگران صحبت می کنید. درست؟ پس این یک تصمیم شخصی است. نباید از من بپرسی که باید بروی یا بمانی...

Stay or go. It's a personal decision. I can't tell you. It's for you to make. It's private.

بمان یا برو. این یک تصمیم شخصی است. من نمی توانم به شما بگویم. این برای شماست که بسازید. این خصوصیه.

Here, this is "personnel". So, here, "personal", "personnel". "Personnel" basically... Basically

در اینجا، این "پرسنل" است. بنابراین، در اینجا، "شخصی"، "پرسنل". «پرسنل» اساساً... در اصل

means staff. So the personnel in a company, we're talking about staff. All the employees

به معنای کارکنان است. بنابراین پرسنل یک شرکت، ما در مورد کارکنان صحبت می کنیم. همه کارکنان

are the personnel. Basically, any group of people who are involved in something is the

پرسنل هستند. اصولاً هر گروهی از افراد که درگیر کاری هستند

personnel. It doesn't have to be in a company, but that's where you'll most commonly see

پرسنل هستند. لزومی ندارد که در یک شرکت باشد، اما این جایی است که بیشتر

it used. So these two, you can't mix.

استفاده از آن را می بینید. بنابراین این دو را نمی توانید با هم قاطی کنید.

Now, before I continue, I just want to say one last... One more thing. You have to make

حالا قبل از اینکه ادامه بدم فقط میخوام یه مورد آخر رو بگم... یه چیز دیگه. شما باید

sure that you know the differences between all of these, especially for tests like IELTS

مطمئن شوید که تفاوت بین همه اینها را می دانید، به خصوص برای آزمون هایی مانند آیلتس

where spelling counts. So you have one letter difference. One letter will cost you a point

که در آن املا مهم است. پس شما یک حرف اختلاف دارید. یک حرف برای شما یک امتیاز

on the IELTS. Okay? So it's very important to know. In tests like SAT that want to check

در آیلتس هزینه دارد. باشه؟ پس دانستن آن بسیار مهم است. در تست‌هایی مانند SAT که

your vocabulary, they will make sure that you know the differences between certain words.

می‌خواهند دایره لغات شما را بررسی کنند، مطمئن می‌شوند که شما تفاوت‌های بین کلمات خاص را می‌دانید.

So, which brings us to the last batch: "censor", "sensor", "censure". The only difference is

بنابراین، که ما را به آخرین دسته می رساند: "سانسور"، "حسگر"، "سانسور". تنها تفاوت این است که

this "h" sounds like an "sh". But again, in native speed, in native speakers' English,

"h" شبیه "ش" به نظر می رسد. اما باز هم ، در سرعت بومی، در زبان انگلیسی افراد بومی،

you won't hear that "sh": "censure". In a sentence, it'll sound the same as "censor".

شما این "sh" را نخواهید شنید: "سنسور". در یک جمله، همان "سانسور" خواهد بود.

So, what is a "censor"? It can be a noun. As a noun, it is a person who does the censoring.

بنابراین، "سانسور" چیست؟ می تواند یک اسم باشد. به عنوان یک اسم، شخصی است که سانسور را انجام می دهد.

As a verb, "to censor" means to cut out or to stop from becoming publically available.

به عنوان یک فعل، "سانسور کردن" به معنای قطع کردن یا جلوگیری از در دسترس قرار گرفتن برای عموم است.

So when you're talking about news, the news you see... Or any news, for example, about

پس وقتی در مورد اخبار صحبت می کنید، اخباری که می بینید... یا هر خبری مثلاً در

the military, okay? The military censors all of the information, so any information that

مورد سربازی، باشه؟ ارتش تمام اطلاعات را سانسور می کند، بنابراین هر اطلاعاتی را که

they don't want the public to have, they will keep back. They will keep out of the media.

نمی خواهند مردم در اختیار داشته باشند، نگه می دارند. آنها از رسانه ها دور خواهند ماند.

They will censor it. They will put a block. Okay?

آن را سانسور خواهند کرد. آنها یک بلوک قرار خواهند داد. باشه؟

A "sensor" is something that detects. Okay? So, for example, you have a smoke detector,

"حسگر" چیزی است که تشخیص می دهد. باشه؟ بنابراین، به عنوان مثال، شما یک آشکارساز دود دارید

it has a little sensor inside that feels the smoke and then starts making all the noise

، یک سنسور کوچک در داخل آن وجود دارد که دود را احساس می کند و سپس شروع به ایجاد تمام صدایی

that a smoke alarm does. In your camera or in your phone or in your anything, there's

می کند که یک هشدار دود انجام می دهد. در دوربین یا گوشی یا هر چیز دیگری،

a light sensor. It sensors how much light there is or isn't. So, again, it comes from

یک حسگر نور وجود دارد. این حسگر میزان نور وجود دارد یا نیست. بنابراین، دوباره،

the word "sense", to feel or to detect because machines don't really feel. Right? So...

از کلمه "حس" می آید، احساس کردن یا تشخیص دادن زیرا ماشین ها واقعاً احساس نمی کنند. درست؟ بنابراین...

"Censure" is to express disappointment or anger at someone, but usually in a public

«سرزنش» عبارت است از ابراز ناامیدی یا خشم از کسی، اما معمولاً به صورت عمومی

way. So, for example, if I'm the teacher and I have a bad student in my class, I may censure

. بنابراین، برای مثال، اگر من معلم باشم و دانش آموز بدی در کلاسم داشته باشم، ممکن است

that student in front of all the other students. I will say, you know: "You're behaving badly,

آن دانش آموز را در حضور همه دانش آموزان دیگر مورد انتقاد قرار دهم. من می گویم، می دانید: "تو بد رفتار می کنی،

and you shouldn't do that, and you're disturbing your peers", and not very good. So I will

و نباید این کار را انجام دهی، و مزاحم همسالان خود می شوی" و نه خیلی خوب. پس من

censure the student. Now, for most of you, you're not going to use this word, you're

دانشجو را محکوم خواهم کرد. اکنون، برای بسیاری از شما، قرار نیست از این کلمه استفاده کنید،

not going to hear it too often. If you're going to take an SAT test, for example, you

زیاد آن را نخواهید شنید. برای مثال، اگر قصد دارید در آزمون SAT شرکت کنید،

definitely need to know words like this.

قطعاً باید کلماتی مانند این را بدانید.

So, if you want to practice all... Your understanding of these words,

بنابراین، اگر می خواهید همه ... درک شما از این کلمات،

go to www.engvid.com, there's a quiz.

به www.engvid.com بروید، یک مسابقه وجود دارد.

You can also ask me any questions in the comment section.

همچنین می توانید هر گونه سوالی را در قسمت نظرات از من بپرسید.

Don't forget to subscribe to my YouTube channel, and I'll see you again soon.

فراموش نکنید که در کانال یوتیوب من مشترک شوید و به زودی شما را دوباره می بینم.

Bye.

خدا حافظ.