11 Stylish English Collocations: “feel free”, “crystal clear”, “special someone”...

Hi, everybody.

Welcome to www.engvid.com.

سلام به همه.

به www.engvid.com خوش آمدید.

I'm Adam.

من آدم هستم.

I have a bit of a dual purpose lesson for you.

یه درس دو منظوره براتون دارم.

I'm going to talk to you a little bit about collocations, and I'm going to talk to you

من قصد دارم کمی در مورد کالوکیشن‌ها با شما صحبت کنم، و در مورد واج‌آرایی با شما صحبت خواهم کرد

about alliteration, which is actually a very important tool for those of you who need to

، که در واقع ابزاری بسیار مهم برای کسانی از شماست که نیاز به

practice writing, okay?

تمرین نوشتن دارند، باشه؟

It gives you a little bit of style, as you'll see in a moment.

همانطور که در ادامه خواهید دید، کمی به شما استایل می‌دهد.

So first of all, what are collocations?

خب اول از همه، کالوکیشن‌ها چی هستن؟

Collocations are pairings or groupings of words that commonly appear together.

کلمات هم‌آیند، جفت‌ها یا گروه‌بندی‌هایی از کلمات هستند که معمولاً در کنار هم ظاهر می‌شوند.

Now, sometimes these can be idiomatic, meaning that when you put a couple of words together

حالا، بعضی وقت‌ها این‌ها می‌توانند اصطلاحی باشند، به این معنی که وقتی چند کلمه

or three or four words together, it might change their meaning, but other times, it's

یا سه یا چهار کلمه را کنار هم قرار می‌دهید، ممکن است معنی‌شان تغییر کند، اما بعضی وقت‌های دیگر،

just...

فقط...

They're just commonly put together because that's how the language works.

آن‌ها معمولاً کنار هم قرار می‌گیرند چون زبان این‌طور کار می‌کند.

So, for example, you do homework.

بنابراین، برای مثال، شما تکالیف را انجام می‌دهید.

You don't take homework.

شما تکالیف را انجام نمی‌دهید.

You don't make homework.

تو تکالیفت را انجام نمی‌دهی.

So, "do" and "homework" are always put together, and this is a collocation.

بنابراین، «انجام دادن» و «تکالیف» همیشه کنار هم قرار می‌گیرند، و این یک هم‌آیند است.

Now, alliteration is a stylistic tool where you're putting words that begin with the same

واج‌آرایی یک ابزار سبکی است که در آن کلماتی را که با حرف یکسان شروع می‌شوند،

letter together; "f" and "f", "c" and "c".

کنار هم قرار می‌دهید؛ «ف» و «ف»، «ج» و «ج».

And this creates a bit of a sound, and again, remember, it's mostly for writing, but it

و این کمی صدا ایجاد می‌کند، و دوباره، به یاد داشته باشید، بیشتر برای نوشتن است، اما

creates a sound in the reader's mind that makes it a little bit prettier, I guess you

صدایی در ذهن خواننده ایجاد می‌کند که آن را کمی زیباتر می‌کند، فکر می‌کنم

could call it.

So, what I'm going to show you today are 11 collocations that are also alliterative;

بتوانید آن را زیباتر بنامید.

بنابراین، چیزی که امروز به شما نشان خواهم داد ۱۱ ترکیب است که واج‌آرایی هم دارند؛

means they use alliteration when they're joined together.

یعنی وقتی به هم متصل می‌شوند از واج‌آرایی استفاده می‌کنند.

Some of them are idiomatic, some of them are very straightforward.

بعضی از آنها اصطلاحی و بعضی دیگر خیلی سرراست هستند.

The words...

کلمات...

Each word separately works the same as when it's in a combination.

هر کلمه به صورت جداگانه همان کاری را می‌کند که وقتی در یک ترکیب است، انجام می‌دهد.

Okay?

باشه؟

So, for example, "feel free".

بنابراین، برای مثال، «خیالتان راحت باشد».

So, I have the "f" and I have the "f", so "feel free".

خب، من «ف» رو دارم و «ف» رو هم دارم، پس «خیالتون راحت».

This is a very common collocation, people use it all the time.

این یک ترکیب فعل بسیار رایج است، مردم همیشه از آن استفاده می‌کنند.

It basically means, like, "help yourself" or "don't be shy" or, like, basically, "mi

اساساً یعنی، مثلاً «به خودت کمک کن» یا «خجالتی نباش» یا، مثلاً، اساساً،

casa es su casa", "my house is your house", right?

«خانه‌ی من خانه‌ی توست»، درست است؟

Do whatever you want.

هر کاری دلت می‌خواهد بکن.

So, basically, don't hold yourself back.

بنابراین، اساساً، خودتان را عقب نگه ندارید.

Feel free to do whatever you want.

هر کاری دلت می‌خواد بکن، راحت باش.

If you want to eat some food, yeah, feel free.

اگه می‌خوای یه کم غذا بخوری، آره، راحت باش.

Go to the fridge, take whatever you want.

برو سر یخچال، هرچی دلت می‌خواد بردار.

Can I use your computer?

میشه از کامپیوترت استفاده کنم؟

Yeah, feel free.

آره، خیالت راحت.

No problem.

مشکلی نیست. طوری ازش

Use it like it's yours, right?

استفاده کن انگار مال خودته، درسته؟

Very common thing.

چیز خیلی رایجیه.

So, "feel" and "free", each word by itself basically stays the same in the collocation.

بنابراین، «feel» و «free»، هر کلمه به خودی خود اساساً در ترکیب کلمات یکسان باقی می‌ماند.

"Crystal clear".

«به شفافیت کریستال».

This is a little bit more idiomatic, although "crystal" is basically a very clear glass,

این کمی اصطلاحی‌تر است، اگرچه «کریستال» اساساً یک شیشه بسیار شفاف است

and that's why it's clear, so it's a little bit redundant, but we use this collocation

و به همین دلیل شفاف است، بنابراین کمی زائد است، اما ما اغلب از این ترکیب استفاده می‌کنیم

quite often as well.

.

So, if somebody asks you, "Do you understand?", yes, it's crystal clear, okay?

بنابراین، اگر کسی از شما بپرسد، «فهمیدی؟»، بله، کاملاً واضح است، باشه؟

Or somebody may ask, "Is this clear?", yes, crystal clear.

یا ممکن است کسی بپرسد، «آیا این واضح است؟»، بله، کاملاً واضح.

If you want to emphasize that the explanation was very easy to understand, right?

اگر بخواهید تأکید کنید که توضیح خیلی آسان و قابل فهم بود، درست است؟

There's no questions, no misunderstandings, and again, crystal clear, CC, that's your

هیچ سوالی، هیچ سوءتفاهمی وجود ندارد، و دوباره، کاملاً واضح است، CC، این

alliteration.

واج‌آرایی شماست.

Now, another reason I made this lesson is because collocations are a little bit tricky

حالا، دلیل دیگری که این درس را تهیه کردم این است که ترکیب‌ها

for a lot of people.

برای بسیاری از افراد کمی دشوار است.

The alliteration sometimes makes it a little bit easier to remember, so I hope this helps

این واج‌آرایی گاهی اوقات به خاطر سپردن آن را کمی آسان‌تر می‌کند، بنابراین امیدوارم این کمی کمک کند

a little bit.

.

Is that clear?

آیا این واضح است؟

Crystal clear?

کاملاً شفاف؟

Anyway.

به هر حال.

"Special someone".

«شخص خاص».

So, now, when we talk about a special someone, this is a little bit idiomatic.

خب، حالا، وقتی درباره یک شخص خاص صحبت می‌کنیم، این کمی اصطلاحی می‌شود.

If I say "someone special", "someone special" means they could be very gifted, very talented,

اگه بگم «یه نفر خاص»، «یه نفر خاص» یعنی ممکنه خیلی بااستعداد، خیلی بااستعداد،

very beautiful, very something, right?

خیلی زیبا، خیلی خاص باشه، درسته؟

But a "special someone" basically means someone you have a very close relationship to.

اما «شخص خاص» اساساً به کسی گفته می‌شود که با او رابطه بسیار نزدیکی دارید.

So, your husband, wife, girlfriend, boyfriend is your special someone.

بنابراین، شوهر، زن، دوست دختر، دوست پسر شما، فرد خاص شماست.

We don't say this about a family member.

ما این را در مورد یکی از اعضای خانواده نمی‌گوییم.

A family member, you can think of as someone special.

یک عضو خانواده، می‌توانید او را به عنوان فردی خاص در نظر بگیرید.

They are special to you.

آنها برای شما خاص هستند.

But your special someone is your boyfriend, girlfriend, husband, wife, etc.

اما مخاطب خاص شما دوست پسر، دوست دختر، شوهر، زن و غیره شماست.

"Hot-headed".

"زودرنج".

Now, if you think about your head, it's at the top of your body, all the heat rises up,

حالا، اگر به سرتان فکر کنید، در بالاترین قسمت بدن شما قرار دارد، تمام گرما به سمت بالا می‌رود،

so maybe it's a little bit warm, but it's not hot.

بنابراین شاید کمی گرم باشد، اما داغ نیست.

"Hot-headed" is, again, idiomatic.

«سرد مزاج» باز هم اصطلاحی است.

When we say someone is hot-headed or...

وقتی می‌گوییم کسی زود عصبانی می‌شود یا...

Yeah, someone is hot-headed, that means that they get angry very easily.

بله، کسی زود عصبانی می‌شود، یعنی اینکه خیلی زود عصبانی می‌شود.

They have a very short temper.

آنها خلق و خوی بسیار کوتاهی دارند.

If someone is hot-headed and you say the wrong thing to them, they will yell back at you,

اگر کسی خیلی عصبانی باشد و شما حرف اشتباهی به او بزنید، او سرتان داد می‌زند،

or they will get very angry, or they will throw a chair against the wall, right?

یا خیلی عصبانی می‌شود، یا صندلی‌اش را به دیوار پرت می‌کند، درست است؟

They overreact.

آنها بیش از حد واکنش نشان می‌دهند.

What we also sometimes do say is a "hot-head".

چیزی که ما گاهی اوقات می‌گوییم «کله‌شق» است. می‌توانیم

We can say someone is a hot-head and we put the two words together to create a compound,

بگوییم کسی خیلی زود عصبانی می‌شود و این دو کلمه را کنار هم قرار می‌دهیم تا یک ترکیب بسازیم،

and it's one word, "hot-head", or as an adjective, that person is hot-headed, right?

و آن یک کلمه می‌شود «زودرنج»، یا به عنوان صفت، آن شخص خیلی زود عصبانی می‌شود، درست است؟

And again, "hh" to make the alliteration.

و دوباره، «hh» برای ایجاد واج‌آرایی.

Now, very often when you go to a store, you can mix and match items.

حالا، خیلی وقت‌ها وقتی به فروشگاه می‌روید، می‌توانید اقلام را با هم ترکیب و ست کنید.

So, a store will say, "Buy any five pieces for $20", right?

بنابراین، یک فروشگاه می‌گوید: «هر پنج قطعه را با قیمت 20 دلار بخرید»، درست است؟

And you can mix and match.

و می‌توانید آنها را با هم ترکیب کنید و مطابقت دهید.

So, you can take one from this department, one from this department, and put them together.

بنابراین، می‌توانید یکی از این بخش، یکی از این بخش را بردارید و آنها را کنار هم قرار دهید.

Or for example, clothing, especially, let's say, a bikini store.

یا مثلاً لباس، مخصوصاً مثلاً یک فروشگاه بیکینی.

You don't have to buy a complete set.

لازم نیست یک ست کامل بخرید.

You can take one bikini top that's this design, and another bikini bottom that's this design.

می‌توانید یک تاپ بیکینی با این طرح و یک پایین‌تنه بیکینی دیگر با این طرح بردارید.

You can mix and match.

شما می‌توانید ترکیب و تطبیق دهید.

And this is a very common collocation, and it's very literal.

و این یک ترکیب فعل بسیار رایج است، و کاملاً تحت‌اللفظی است.

Mix the items and match the things that work well together.

اقلام را با هم مخلوط کنید و چیزهایی را که با هم خوب کار می‌کنند، با هم تطبیق دهید.

You can also mix and match items at a restaurant, you can do it at any clothing store.

شما همچنین می‌توانید در یک رستوران، یا هر فروشگاه لباسی، اقلام را با هم ترکیب و ست کنید.

Basically, when you're going shopping, that's when you're going to see this particular collocation

اساساً، وقتی میرید خرید، این ترکیب خاص رو

with "mm", okay?

با "mm" می بینید، باشه؟

"Cold calculation".

"محاسبه سرد".

Now, this is a little bit harder to explain, and technically, it's very straightforward.

حالا، توضیح این کمی سخت‌تر است، و از نظر فنی، خیلی سرراست است.

It's not really idiomatic.

واقعاً اصطلاحاً نیست.

If you think of "cold", "cold" doesn't always mean, like, temperature.

اگر به «سرما» فکر می‌کنید، «سرما» همیشه به معنای مثلاً دما نیست.

A person can be cold, means, like, feeling cold, or a person could be cold, meaning they

یک نفر می‌تواند سرد باشد، یعنی مثلاً احساس سرما کند، یا می‌تواند سرد باشد، یعنی

don't have much warmth inside, they don't have a heart.

درونش گرمای زیادی نداشته باشد، قلب نداشته باشد.

They think in terms of reason, not in terms of feelings.

آنها بر اساس عقل و منطق فکر می‌کنند، نه بر اساس احساسات.

They use their head, not their heart.

آنها از عقلشان استفاده می‌کنند، نه از قلبشان.

So, you can say they're a little bit cold.

بنابراین، می‌توان گفت که آنها کمی سرد مزاج هستند.

Maybe it's true, maybe it's not, but that's what people often think.

شاید درست باشد، شاید هم نه، اما این چیزی است که مردم اغلب فکر می‌کنند.

So, a person like that, who always thinks with his or her head, basically, he calculates

بنابراین، شخصی مثل او که همیشه با عقلش فکر می‌کند، اساساً

everything in a very logical way.

همه چیز را به روشی بسیار منطقی محاسبه می‌کند.

So, everything is a cold calculation.

بنابراین، همه چیز یک محاسبه‌ی سرد و بی‌روح است.

This person does not think about how people are affected, this person doesn't think about

این شخص به این فکر نمی‌کند که چگونه بر دیگران تأثیر می‌گذارد، این شخص به

consequences for other people.

عواقب آن برای دیگران فکر نمی‌کند.

He or she thinks about his own needs, his own interests, okay?

او به نیازها و منافع خودش فکر می‌کند، باشه؟

So, everything that he does is based on a cold calculation.

بنابراین، هر کاری که او انجام می‌دهد بر اساس یک محاسبه‌ی سرد است.

It's very logical, very thought out, no feelings involved, okay?

خیلی منطقیه، خیلی حساب شده‌ست، هیچ احساسی توش دخیل نیست، باشه؟

That's the meaning of this.

معنی این حرف همینه.

So, again, if you think about governments, most governments are cold, I guess you could

بنابراین، دوباره، اگر به دولت‌ها فکر کنید، فکر می‌کنم می‌توان گفت که بیشتر دولت‌ها سرد هستند

say.

Okay?

.

باشه؟

When a government decides to go to war against another country, it's a very cold calculation.

وقتی دولتی تصمیم می‌گیرد علیه کشور دیگری وارد جنگ شود، این یک محاسبه بسیار سرد و بی‌احساس است.

Lots of people are going to die, but the government is thinking about the economy, it's thinking

خیلی از مردم قرار است بمیرند، اما دولت به اقتصاد فکر می‌کند،

about oil, it's thinking about expanding its power, so it's only about cold, hard facts.

به نفت فکر می‌کند، به گسترش قدرتش فکر می‌کند، بنابراین فقط به حقایق تلخ و غیرقابل انکار توجه دارد.

Not feelings, not caring, really, about other people.

نه احساسات، نه اهمیت دادن، واقعاً، به دیگران.

Very cold calculation.

محاسبه خیلی سرد.

"CC", of course, "KK" sound.

«سی‌سی»، البته، صدای «کی‌کی» می‌دهد.

"First and foremost", now, "first and foremost", let me say that this is a very useful expression,

«اول و آخر»، حالا، «اول و آخر»، بگذارید بگویم که این عبارت خیلی مفیدی است،

okay?

"First" means this is the first thing I'm going to tell you, and also the most important

باشه؟

«اولین» یعنی این اولین چیزی است که می‌خواهم به شما بگویم، و همچنین مهمترین

thing that I want to mention.

چیزی است که می‌خواهم به آن اشاره کنم.

So, we use this to start a sentence, especially in writing.

بنابراین، ما از این برای شروع جمله، به خصوص در نوشتار، استفاده می‌کنیم.

You could use it in speaking as well.

شما می‌توانید از آن در صحبت کردن نیز استفاده کنید.

When you say "first and foremost", you are emphasizing the point you're about to make

وقتی می‌گویید «اول و مهم‌تر از همه»، دارید روی نکته‌ای که می‌خواهید بگویید تأکید می‌کنید که

is very, very important.

خیلی خیلی مهم است.

And before you consider anything else, you must consider this point.

و قبل از اینکه هر چیز دیگری را در نظر بگیرید، باید این نکته را در نظر بگیرید.

If you don't consider this point, everything else is not really important.

اگر این نکته را در نظر نگیرید، بقیه چیزها واقعاً مهم نیستند.

So, when you're making an argument in an essay, for example, for those of you who are going

بنابراین، وقتی در یک مقاله استدلالی مطرح می‌کنید، مثلاً برای کسانی از شما که قرار است در

to take an English exam, IELTS, TOEFL, etc., this is a very useful tool when you start

آزمون زبان انگلیسی، آیلتس، تافل و غیره شرکت کنند، این ابزار بسیار مفیدی است وقتی که

your body paragraphs to introduce a very strong argument.

پاراگراف‌های بدنه خود را برای معرفی یک استدلال بسیار قوی شروع می‌کنید.

"First and foremost, kids should stop eating sugary drinks... drinking sugary pops because...".

«اول و مهمتر از همه، بچه‌ها باید خوردن نوشیدنی‌های شیرین... نوشیدن آبمیوه‌های گازدار شیرین را متوقف کنند چون...».

Example.

مثال.

Anyway.

به هر حال.

"First and foremost", FF.

«اول و مهم‌تر از همه»، ف.ف.

Pressure point.

نقطه فشار.

Now, for those of you who like to get massages, there are all kinds of different massages,

حالا، برای آن دسته از شما که ماساژ دوست دارید، انواع مختلفی از ماساژ وجود دارد،

but some of them are pressure point massages where they... there's particular points on

اما بعضی از آنها ماساژ نقاط فشاری هستند که در آنها... نقاط خاصی روی

your body that if you apply pressure to them, they affect all the rest of the body.

بدن شما وجود دارد که اگر به آنها فشار وارد کنید، روی بقیه بدن تأثیر می‌گذارند.

So, that's the literal meaning of pressure point.

بنابراین، این معنای تحت‌اللفظی نقطه فشار است.

In terms of a person's feelings or a person's emotional state or mental state, everybody

از نظر احساسات یک فرد یا وضعیت عاطفی یا وضعیت روانی یک فرد، هر کسی

has pressure points where if you push that person a little bit past that point, they

نقاط فشاری دارد که اگر آن فرد را کمی از آن نقطه فراتر ببرید،

may react in a very strange or violent or unusual way.

ممکن است به شیوه‌ای بسیار عجیب یا خشونت‌آمیز یا غیرمعمول واکنش نشان دهد.

Right?

درست است؟

So, everybody has pressure points.

بنابراین، هر کسی نقاط فشاری دارد.

And if you really want to have good interactions with people, you need to understand each person's

و اگر واقعاً می‌خواهید تعاملات خوبی با افراد داشته باشید، باید

individual pressure points.

نقاط فشار فردی هر فرد را درک کنید.

So, some people, you can make fun of them in a bar with lots of people around, and they

خب، بعضی از آدم‌ها را می‌توانی در یک بار با کلی آدم مسخره کنی، و آنها در

will laugh and have a good time anyway because they don't care.

هر صورت می‌خندند و خوش می‌گذرانند چون برایشان مهم نیست.

Some people, if you say one thing a little bit negative about them, they blow up.

بعضی از آدم‌ها، اگر یک چیز کوچک منفی در موردشان بگویی، منفجر می‌شوند.

Right?

Obviously, these people are hot-headed, but again, you have to understand what that point

درست است؟

بدیهی است که این افراد تندخو هستند، اما باز هم، باید بفهمید که منظور از

is not to press.

فشار نیاوردن چیست.

So, for example, mothers and daughters, this is a great example.

خب، برای مثال، مادران و دختران، این یک مثال عالی است.

Mothers and daughters are masters of each other's pressure points.

مادران و دختران استاد نقاط فشار یکدیگر هستند.

So, my sister and my mother, I know they knew exactly which points to press when they wanted

خب، می‌دانم که خواهرم و مادرم دقیقاً می‌دانستند وقتی می‌خواهند

to make the other one angry or a little bit crazy.

طرف مقابل را عصبانی یا کمی دیوانه کنند، کدام نقاط را فشار دهند.

Oh, I lost something there.

اوه، من یه چیزی رو اونجا گم کردم.

But...

So, pressure points.

اما...

خب، نقاط فشار.

I don't have many pressure points.

من نقاط فشار زیادی ندارم.

I'm very easygoing.

من خیلی راحت طلبم. از

Rags to riches.

فرش به عرش.

Rags are, like, very dirty, old pieces of cloth.

پارچه‌های کهنه و خیلی کثیف، تکه‌های پارچه‌ی قدیمی هستند.

Like, when you're...

مثلاً وقتی که...

If you wear your clothing every single day for a year, after one year, it will look like

اگر لباس‌هایت را هر روز به مدت یک سال بپوشی، بعد از یک سال، کهنه و

rags.

It will be dirty, it will be torn, it will have rough edges, so those are rags.

مندرس به نظر می‌رسند.

کثیف خواهد شد، پاره خواهد شد، لبه‌های ناهمواری خواهد داشت، پس اینها کهنه و فرسوده هستند.

Riches basically means you're rich.

ثروت اساساً به این معنی است که شما ثروتمند هستید.

So, rags to riches means going from being poor to being rich, or from going from a very

بنابراین، از فقر به ثروت رسیدن یعنی از فقر به ثروت رسیدن، یا از یک

bad situation to a very good situation.

وضعیت خیلی بد به یک وضعیت خیلی خوب رسیدن.

Mostly, we use this to talk about somebody who became very successful, financially successful.

بیشتر اوقات، ما از این برای صحبت در مورد کسی استفاده می‌کنیم که از نظر مالی بسیار موفق شده است.

Somebody who worked very hard, maybe came from a lower income family and then moved

کسی که خیلی سخت کار کرده، شاید از یک خانواده کم‌درآمد آمده و سپس

him or herself up to upper class family, or president of a company, or whatever.

خودش را به خانواده‌ای از طبقه بالا رسانده، یا رئیس یک شرکت شده، یا هر چیز دیگری.

So, we usually use it to talk about money, but we can also talk about a rags to riches

بنابراین، ما معمولاً از آن برای صحبت در مورد پول استفاده می‌کنیم، اما می‌توانیم در مورد داستان از فرش به عرش رسیدن که

story basically about success.

اساساً در مورد موفقیت است نیز صحبت کنیم.

Somebody who's not necessarily poor, but didn't really have any success in life or any...

کسی که لزوماً فقیر نیست، اما واقعاً هیچ موفقیتی در زندگی یا هیچ چیز دیگری نداشته است...

Nobody knew who this person was, nobody thought anything of this person, and suddenly this

هیچ کس این شخص را نمی‌شناخت، هیچ کس چیزی در مورد او فکر نمی‌کرد، و ناگهان این

person became very famous or very successful, we say it's like a rags to riches story.

شخص بسیار مشهور یا بسیار موفق شد، ما می‌گوییم مثل داستان از فرش به عرش رسیدن است.

This is a very common expression as well when you talk...

این یک عبارت خیلی رایج هم هست وقتی که صحبت می‌کنی...

When you look at somebody's life and how it changed from not so good to very good.

وقتی به زندگی کسی نگاه می‌کنی و اینکه چطور از نه چندان خوب به خیلی خوب تغییر کرده.

Safe and sound.

Now, safe and sound actually mean the same thing.

امن و امان.

حالا، امن و امان در واقع یک معنی دارند.

Sound actually means physically healthy or physically safe.

سلامت در واقع به معنای سلامت جسمی یا امنیت جسمی است.

Safe just means every other meaning of safe, right?

امن یعنی هر معنی دیگه‌ای از امن، درسته؟

So, when we say safe and sound, we're just emphasizing that emotionally, physically,

بنابراین، وقتی می‌گوییم سالم و سلامت، فقط داریم تأکید می‌کنیم که از نظر احساسی، جسمی،

everything is okay, especially when somebody goes on a trip, right?

همه چیز خوب است، مخصوصاً وقتی کسی به سفر می‌رود، درست است؟

So, if I go on a journey, when I get there, I would call my family and say, "I arrived,

بنابراین، اگر به سفری بروم، وقتی به آنجا برسم، با خانواده‌ام تماس می‌گیرم و می‌گویم: «رسیدم،

I'm safe and sound, I'll call you next week when I'm heading back."

صحیح و سالم هستم، هفته‌ی آینده که برگشتم با شما تماس می‌گیرم.»

Very common expression as well.

خیلی هم رایجه، یه اصطلاح.

Very straightforward, just as it means, okay?

خیلی سرراست، دقیقاً همونطور که معنیش رو می‌رسونه، باشه؟

The rags to riches, a little bit idiomatic there.

از فقر تا ثروت، یه کم اصطلاحیه.

Last one, tall tale.

آخرین مورد، داستان طولانی.

Tall and tale, tale means story, like an old story that has a meaning in it, but generally

بلند و قصه، قصه یعنی داستان، مثل یک داستان قدیمی که معنایی در آن نهفته است، اما عموماً

story.

داستان. «

A tall tale is idiomatic, it means an unbelievable story, right?

داستان بلند» اصطلاحی است، به معنی یک داستان باورنکردنی، درست است؟

So, when you...

بنابراین، وقتی شما...

When your child has an excuse why he didn't do his homework or why the couch is upside

وقتی فرزندتان بهانه‌ای برای انجام ندادن تکالیفش یا وارونه بودن مبل دارد،

down, for example, he'll say, "Oh, you know, the dog was chasing...

مثلاً می‌گوید: «اوه، می‌دانی، سگ داشت دنبالم می‌آمد... یک

Another dog came into the house and our dog was chasing it, and they ran over the couch

سگ دیگر وارد خانه شد و سگ ما داشت دنبالش می‌دوید، و از روی مبل رد شدند

and it fell over, and then the dog's owner came in and he was trying to catch them, but

و افتاد، و بعد صاحب سگ آمد داخل و سعی کرد آنها را بگیرد، اما

I didn't do anything.

من کاری نکردم.

I was just sitting here watching."

فقط اینجا نشسته بودم و تماشا می‌کردم.»

Right?

So, then the parents understand this is a tall tale.

درست است؟

بنابراین، والدین متوجه می‌شوند که این یک داستان طولانی است.

Essentially, it means a lie.

در اصل، به معنای دروغ است.

When you lie to somebody and you give them a very fancy story to try to cover the lie,

وقتی به کسی دروغ می‌گویید و برای لاپوشانی دروغ، یک داستان خیلی تخیلی به او می‌دهید،

that is a tall tale, and we usually use it to talk about it with kids because they have

این یک داستان بلند است، و ما معمولاً از آن برای صحبت در مورد آن با بچه‌ها استفاده می‌کنیم چون آنها

very good imaginations, right?

قوه تخیل خیلی خوبی دارند، درست است؟

Okay, and those are all the collocations I have for today.

خب، و اینها همه ترکیب‌هایی هستند که برای امروز دارم.

Again, they may be a little bit tricky, but they're going to be easy to remember because

باز هم، ممکن است کمی دشوار باشند، اما به دلیل واج‌آرایی، به خاطر سپردن آنها آسان خواهد بود

of the alliteration.

.

And if you're using...

و اگر از...

If you're doing any writing, try to use alliteration to add a little bit of style, a little bit

اگر در حال نوشتن هستید، سعی کنید از واج‌آرایی استفاده کنید تا کمی سبک، کمی

of prettiness, I guess, to your writing so the writer...

زیبایی، حدس می‌زنم، به نوشته‌تان اضافه کنید تا نویسنده...

The reader doesn't get bored.

خواننده خسته نشود.

Okay?

If you have any questions about any of these, please go to www.engvid.com and ask in the

باشه؟

اگر در مورد هر یک از این موارد سؤالی دارید، لطفاً به www.engvid.com مراجعه کنید و در

comments section, I'll be happy to explain some more.

بخش نظرات بپرسید، خوشحال می‌شوم که بیشتر توضیح دهم.

There's also a quiz where you can test out your knowledge of these expressions, and yeah.

همچنین یک آزمون وجود دارد که می‌توانید دانش خود را در مورد این عبارات آزمایش کنید، و بله.

Don't forget to come back next week.

یادت نره که هفته دیگه برگردی.

If you liked the video, don't forget to give me a like and to subscribe to my channel,

اگر ویدیو را دوست داشتید، فراموش نکنید که لایک کنید و کانال من را دنبال کنید،

and see you again soon with more interesting English things.

و به زودی با چیزهای جالب انگلیسی بیشتر شما را خواهیم دید.

Bye-bye.

خداحافظ. (Bey-By-Bay.)