10 English Idioms from Health & Medicine

Hi.

سلام.

Welcome to engVid.

به engVid خوش آمدید.

I'm Adam.

من آدام هستم.

In today's video, I'm going to give you a few idioms from the health and medicine world.

در ویدیوی امروز چند اصطلاح از دنیای سلامت و پزشکی را به شما معرفی می کنم.

Now, of course, you know idioms are collection of words that may or may not mean exactly

اکنون، البته، می‌دانید که اصطلاحات مجموعه‌ای از کلمات هستند که ممکن است دقیقاً به معنای

what the words suggest.

آن چیزی باشند که کلمات نشان می‌دهند یا نه.

So, these idioms can be literal, means... meaning they mean what they say, or they can

بنابراین، این اصطلاحات می توانند تحت اللفظی باشند، یعنی... به این معنی که آنها به معنای چیزی هستند که می گویند، یا می توانند

mean something completely different.

معنایی کاملاً متفاوت داشته باشند.

So, let's look at a few of these.

بنابراین، اجازه دهید به چند مورد از این موارد نگاه کنیم.

"To give someone or to give something a black eye".

«دادن به کسی یا دادن چشم سیاه به چیزی ».

Now, if you punch somebody right in the face... right in the eye, it will get all black and

حالا اگر به صورت کسی مشت بزنی... درست توی چشم، تمام سیاهی می شود و

maybe close a little bit.

شاید کمی بسته شود.

We call this "a black eye".

ما به این "چشم سیاه" می گوییم.

It's like a big bruise.

مثل یک کبودی بزرگ است.

This is a good word to know.

این یک کلمه خوب برای دانستن است.

A "bruise" is, like, when something goes black; or if you go hit here and it gets all blue

"کبودی" مانند زمانی است که چیزی سیاه می شود. یا اگر به اینجا ضربه بزنید و همه چیز آبی

and black - that's a bruise.

و سیاه شود - این یک کبودی است.

So, that's a black eye.

بنابراین، این یک چشم سیاه است.

But "to give someone a black eye" can also mean to hurt someone's reputation.

اما "به کسی چشم سیاه کردن" می تواند به معنای صدمه زدن به آبروی کسی باشد.

Okay?

باشه؟

Or a thing, like a company or a network.

یا یک چیز، مانند یک شرکت یا یک شبکه.

So, for example, a reporter misrepresented a certain story, and it turned out that this

مثلاً خبرنگاری فلان مطلب را نادرست بیان کرده و معلوم شده که این

story was false, and so he... this reporter gave the network or gave the news channel

خبر دروغ بوده است و او... این خبرنگار به شبکه داده یا به کانال خبر

a black eye, which means that their reputation is a little bit questionable; now people maybe

چشم سیاهی داده است، یعنی آبروی آنها کمی است. کمی مشکوک؛ حالا شاید مردم

don't trust this news network anymore.

دیگر به این شبکه خبری اعتماد ندارند.

It could happen with a company, a government office, anything.

ممکن است برای یک شرکت، یک اداره دولتی، هر چیزی اتفاق بیفتد.

If you do it to a person, you give someone a black eye means you hurt his or her reputation.

اگر این کار را با شخصی انجام دهید، به کسی چشم سیاه می دهید به این معنی که به شهرت او لطمه می زنید.

Good.

خوب

"A bitter pill to swallow".

«قرصی تلخ برای بلعیدن».

So, a pill is like a little thing... when you're sick, you take a pill, you swallow

پس قرص مثل یه چیز کوچولو میمونه... وقتی مریض میشی یه قرص میخوری قورت میدی

it and it's... it usually doesn't taste good.

و...معمولا مزه نداره.

If you don't take it with water and drink it quickly, it's very bitter.

اگر با آب نخورید و سریع بنوشید خیلی تلخ است.

But we also use this idiom to mean that something is very difficult to accept.

اما ما همچنین از این اصطلاح به این معنی استفاده می کنیم که پذیرش چیزی بسیار دشوار است.

Okay?

باشه؟

So, let's say I run a big company and I have to... it's a family company and I have a lot

بنابراین، فرض کنید من یک شرکت بزرگ را اداره می کنم و باید... این یک شرکت خانوادگی است و من

of staff, and I like all my staff and they like me, but the company is not doing very

پرسنل زیادی دارم، و من همه کارکنانم را دوست دارم و آنها هم من را دوست دارند، اما شرکت از نظر مالی خیلی خوب عمل نمی

well financially, so I have to lay off; I have to fire a bunch of people, and that is

کند، بنابراین من باید اخراج شوم؛ من باید یک دسته از مردم را اخراج کنم، و

a very bitter pill to swallow.

این قرص بسیار تلخی است که باید قورت داد.

I don't want to do it, but I have to.

من نمی خواهم این کار را انجام دهم، اما باید انجام دهم.

And they don't want to have to go, but they have to.

و آنها نمی خواهند مجبور به رفتن شوند، اما مجبورند.

Right?

درست؟

So it's a bitter pill to swallow.

پس بلعیدن قرص تلخی است.

A more common example... let me give you another one: I work as an editor and sometimes people

یک مثال رایج تر... بگذارید یک مورد دیگر را برایتان بگویم: من به عنوان ویراستار کار می کنم و گاهی اوقات مردم

bring me their writing, and some people are just not very good writers, and so I have

نوشته های خود را برای من می آورند و برخی از افراد نویسنده چندان خوبی نیستند و بنابراین باید

to tell them they're not very good writers, and that's a very bitter pill for them to

به آنها بگویم که خیلی خوب نیستند. نویسندگان، و این قرص بسیار تلخی است که می

swallow; they have a very difficult time accepting it.

بلعند. آنها زمان بسیار دشواری برای پذیرش آن دارند.

Okay?

باشه؟

That's one example.

این یک مثال است.

"Break out in a cold sweat".

"عرق سرد بریزید".

So, when you have a fever; when your temperature is too high inside, you're sweating - it means

بنابراین، وقتی تب دارید؛ وقتی دمای داخل شما خیلی بالاست، عرق می کنید - یعنی

water is coming out of you, but you're cold at the same time.

آب از شما خارج می شود، اما در عین حال سرد هستید.

So, that's a "cold sweat".

بنابراین، این یک "عرق سرد" است.

But we also use this idiom when we're afraid of something or we're very nervous about something.

اما زمانی که از چیزی می ترسیم یا از چیزی خیلی عصبی هستیم از این اصطلاح استفاده می کنیم.

So, I was walking with my girlfriend down the street, and then I saw my other girlfriend

بنابراین، من با دوست دخترم در خیابان قدم می زدم ، و بعد دیدم دوست دختر دیگرم

coming the other direction.

به سمت دیگری می آید.

And suddenly I broke out in a cold sweat.

و ناگهان عرق سردی در من جاری شد.

And my girlfriend said: "What's wrong?" and I said: "Nothing."

و دوست دخترم گفت: "چی شده؟" و گفتم: هیچی.

But she could see that it's a cold sweat - it means I'm afraid of something, and then she

اما او می‌توانست ببیند که عرق سرد است - یعنی از چیزی می‌ترسم، و بعد

figured out what happened and I got into trouble.

متوجه شد که چه اتفاقی افتاده و من به دردسر افتادم.

Just example.

فقط مثال

Okay?

باشه؟

"A taste" or "a dose of one's own medicine".

"یک مزه" یا "یک دوز داروی خود".

So, the more common one is "taste", but sometimes you'll hear "dose".

بنابراین، رایج‌تر «طعم» است، اما گاهی اوقات «دوز» را می‌شنوید.

A "dose" is basically a portion, but we use it for a sickness.

یک "دوز" اساساً یک بخش است، اما ما از آن برای بیماری استفاده می کنیم.

So: "a taste of one's own medicine"... when you take medicine, you take a dosage.

پس: «طعم از داروی خود»... وقتی دارو می خوری، دوز می گیری.

This is the other way you might see it.

این راه دیگری است که ممکن است آن را ببینید.

The amount that you have to take of the medicine.

مقداری که باید از دارو مصرف کنید.

But as an idiom, what we talk about is when you do something, and it's usually something

اما به عنوان یک اصطلاح، چیزی که ما در مورد آن صحبت می کنیم این است که شما کاری را انجام می دهید، و معمولاً کاری

negative, to somebody or to other people, and then suddenly that same thing is done

منفی است، به کسی یا برای افراد دیگر، و سپس ناگهان همان کار

to you - then that means you're getting a taste of your own medicine.

با شما انجام می شود - پس این بدان معناست که شما طعم خود را می چشید. داروی خود

So, if I say some bad things about this person, and I spread it around and I tell everybody:

بنابراین، اگر من چیزهای بدی در مورد این شخص بگویم، و آن را در اطراف پخش کنم و به همه بگویم:

"Oh, yeah, this person did this or that", and everybody thinks: "Okay, whatever."

"اوه، آره، این شخص این کار را کرد یا آن را"، و همه فکر می کنند: "باشه، هر چه باشد."

And then somebody says it about me - everybody understands that I got a dose of my own medicine.

و بعد یکی در مورد من می گوید - همه می فهمند که من یک دوز داروی خودم را دریافت کردم.

I shouldn't be talking about other people, because I don't like it when it happens to

من نباید در مورد افراد دیگر صحبت کنم، زیرا زمانی که برای من اتفاق می افتد

me; when somebody says something about me.

دوست ندارم. وقتی کسی در مورد من چیزی می گوید

If you do something bad to other people, keep in mind it may happen to you, and you'll have

اگر کار بدی با دیگران انجام می دهید، به خاطر داشته باشید که ممکن است برای شما هم اتفاق بیفتد و

a taste of your own medicine and it doesn't taste good.

طعم داروی خود را بچشید و طعم خوبی نداشته باشد.

Okay.

باشه.

"To rub salt in someone's wound".

«نمک مالیدن در زخم کسی».

So, first of all a "wound".

بنابراین، اول از همه یک "زخم".

What is a "wound"?

"زخم" چیست؟

If you cut yourself, and your skin opens and you're bleeding, that is a wound.

اگر خود را بریدید و پوستتان باز شد و خونریزی کردید، این یک زخم است.

Now, if you take salt, and you put salt and rub it in that wound, it's very, very painful.

حالا اگه نمک بگیری و نمک بزنی و تو اون زخم بمالی خیلی خیلی درد داره.

Okay?

باشه؟

"To rub salt in someone's wound" means to... if somebody's in a bad situation, if somebody's

"نمک مالیدن در زخم کسی" یعنی... اگر کسی در وضعیت بدی باشد، اگر کسی به

hurt somehow, and you make it worse.

نحوی صدمه دیده باشد و شما آن را بدتر کنید.

So, for example, my friend Bill just got fired from his job, so he's really depressed and

به عنوان مثال، دوست من بیل به تازگی از کارش اخراج شده است ، بنابراین او واقعاً افسرده است

he's really upset about it.

و واقعاً از این موضوع ناراحت است.

And then his wife came to him and said she's cheating on him with somebody and she wants

و بعد همسرش نزد او آمد و گفت که با یکی به او خیانت می کند و می

a divorce.

خواهد طلاق بگیرد.

So, she already knows he's in a bad situation, and she comes and rubs salt on it; she makes

بنابراین، او از قبل می‌داند که او در وضعیت بدی است، و می‌آید و روی آن نمک می‌مالد. او

it even worse, and tells him he's worthless and that's why she's leaving him because he

اوضاع را بدتر می کند و به او می گوید که او بی ارزش است و به همین دلیل او را ترک می کند زیرا او

can't keep his job.

نمی تواند شغلش را حفظ کند.

Okay?

باشه؟

She's making it worse; she's rubbing salt in his wound.

او آن را بدتر می کند. در زخمش نمک می پاشد

Okay?

باشه؟

Not very nice, but it does happen.

خیلی خوب نیست، اما این اتفاق می افتد.

We're going to look at a few more.

ما قصد داریم چند مورد دیگر را بررسی کنیم.

Okay, we have a few more to go through.

خوب، ما باید چند مورد دیگر را طی کنیم.

And, again, they're all from health, so I'll go through each one.

و، دوباره، همه آنها از سلامتی هستند، بنابراین من از هر یک می گذرم.

"Just what the doctor ordered".

"فقط آنچه را که دکتر دستور داد".

So, when something good arrives, we say: "It's just what the doctor ordered."

بنابراین، وقتی چیز خوبی می رسد، می گوییم: "این همان چیزی است که دکتر دستور داده است."

It's just what is needed at that particular time.

این فقط چیزی است که در آن زمان خاص مورد نیاز است .

Now, in the hospital... if you have someone in the hospital and you go to them, and you

حالا تو بیمارستان... اگه یکی تو بیمارستان باشه و بری پیشش و

say: "Oh, here's your medicine", and the person says: -"What's this?"

بگی: آخه این دارواته، اون نفر گفت: -این چیه؟

-"Oh, it's what the doctor ordered.

"اوه، این چیزی است که دکتر دستور داده است.

This is what the doctor wants you to have."

این چیزی است که دکتر از شما می خواهد."

But in everyday life outside, if something good comes just when you need it, you say:

اما در زندگی روزمره بیرون، اگر چیزی خوب درست در زمانی که به آن نیاز دارید می آید، می گویید:

"Oh, just what the doctor ordered."

"اوه، همان چیزی که دکتر دستور داده است."

So, for example, I'm at work and I'm working hard, and I haven't had time to go for lunch,

مثلاً من سر کار هستم و سخت کار می کنم و وقت نکردم ناهار

and my co-worker brings me a sandwich.

بروم و همکارم برایم ساندویچ می آورد.

And I go: "Oh, thank you.

و من می گویم: "اوه، ممنون.

This is just what the doctor ordered."

این همان چیزی است که دکتر دستور داده است."

Just what I needed right now.

همون چیزی که الان بهش نیاز داشتم

Okay?

باشه؟

Or anything that's good that comes at the right time, we say this expression.

یا هر چیز خوبی که در زمان مناسب می آید ، این عبارت را می گوییم.

Now, these two I put together.

حالا این دوتا رو کنار هم گذاشتم

They kind of go together; you can use them interchangeably.

آنها به نوعی با هم می روند. می توانید آنها را به جای یکدیگر استفاده کنید .

"To get something out of your system" or "to scratch an itch".

"برای خارج کردن چیزی از سیستم خود" یا " خارش کردن".

Now, "to get something out of your system".

حالا "برای اینکه چیزی از سیستم خود خارج کنید".

When you're sick and you have, like, a virus or something going on, maybe you drink a lot

وقتی بیمار هستید و مثلاً یک ویروس یا چیزی در حال وقوع هستید، ممکن است مقدار

of water and you hope to flush whatever the problem is outside of your system; outside

زیادی آب بنوشید و امیدوار باشید که هر مشکلی که خارج از سیستم شما است را پاک کنید. خارج

of your body.

از بدن شما

Okay?

باشه؟

"To get something out of your system" can also mean to get it out of your head.

"برای برداشتن چیزی از سیستم خود" همچنین می تواند به معنای خارج کردن آن از ذهن شما باشد.

You have an urge or you have a desire, or you really want to do something, and you're

شما یک اصرار دارید یا میل دارید، یا واقعاً می خواهید کاری را انجام دهید، و

always thinking about it, thinking about it, thinking about it.

همیشه به آن فکر می کنید، به آن فکر می کنید، به آن فکر می کنید.

So, finally, the only way to get it out of your system, to get it out of your head is

بنابراین، در نهایت، تنها راهی که می‌توانید آن را از سیستم خود خارج کنید، این است که

to do it or to figure out a way to not think about it anymore.

آن را انجام دهید یا راهی بیابید که دیگر به آن فکر نکنید.

It's very similar to "scratch an itch".

بسیار شبیه به "خارش کردن" است.

So, first of all, if you think about an itch, this is a feeling you have on your body somewhere

بنابراین، اول از همه، اگر به خارش فکر می کنید، این احساسی است که در جایی

on your skin, and it's really annoying, and the only way to get rid of it is to scratch.

از پوست خود در بدن خود دارید و واقعاً آزاردهنده است و تنها راه خلاصی از آن خاراندن است.

So, the action: "scratch"; the "itch" is the feeling.

بنابراین، عمل: "خراش"; "خارش" همان احساس است.

"My arm itches" means it has that feeling, and I will scratch that feeling.

"بازوی من خارش می کند" یعنی این احساس را دارد و من آن احساس را می خراشم.

Same idea as before.

همان ایده قبلی

You really, really want to do something, you just can't get it out of your head, and the

شما واقعاً، واقعاً می خواهید کاری انجام دهید، فقط نمی توانید آن را از سر خود بیرون بیاورید، و

only way to get it out is to just scratch that itch.

تنها راه برای بیرون آوردن آن این است که فقط آن خارش را بخراشید.

That itch is that particular thing that is... basically, it's itching your brain, and you

آن خارش همان چیز خاصی است که... اساساً مغز شما را خارش می‌کند، و شما

can't scratch your brain so you have to do the thing to get it out of your system.

نمی‌توانید مغزتان را خراش دهید، بنابراین باید کاری کنید که آن را از سیستم خود خارج کنید.

So, I'll give you an example.

بنابراین، من برای شما یک مثال می زنم.

Let's say you're on a diet and you're not supposed to have any sugar.

فرض کنید رژیم دارید و قرار نیست قند داشته باشید.

Then you're walking along and you pass by a bakery, and you see a beautiful donut in

سپس در حال قدم زدن هستید و از کنار یک نانوایی رد می شوید و یک دونات زیبا را در پنجره می بینید

the window.

.

It's chocolate with a little bit of sugar, and maybe stuffed inside with some custard

شکلاتی است با کمی شکر و شاید داخلش با مقداری کرم کاسترد پر شده

cream.

باشد.

And you say: "You know what?

و شما می گویید: "می دانی چیست؟

I can't.

من نمی توانم.

I can't", so you walk away.

نمی توانم" پس می روید.

But then the rest of the day: "Donut.

اما بعد بقیه روز: "دونات.

Donut.

دونات.

Donut.

دونات.

Donut", that's all you're thinking about is that donut.

دونات"، تمام چیزی که به آن فکر می کنید همین دونات است.

And you're... it's starting to make you a little bit crazy.

و تو... کم کم دیوانه ات می کند.

And all your friends, all you talk to them about is: "Donuts.

و همه دوستان شما، تنها چیزی که با آنها صحبت می کنید این است: "دونات.

Donuts.

دونات.

Donuts".

دونات".

So, finally your friend says: "You know what?

بنابراین، در نهایت دوست شما می‌گوید: "می‌دانی چیست؟

Just scratch that itch.

فقط این خارش را بخراش.

Eat that donut, get it out of your system, and then go on with your diet.

آن دونات را بخور، آن را از سیستم خود خارج کن، و سپس رژیمت را ادامه بده.

Have a cheat day."

یک روز تقلب داشته باش."

Okay?

باشه؟

So: "scratch that itch", eat the donut - get it out of your system; stop thinking about

بنابراین: "خارش را خراش دهید"، دونات را بخورید - آن را از سیستم خود خارج کنید. از فکر کردن به آن دست بردارید

it.

And I put these two together as well.

و این دو را هم کنار هم گذاشتم.

"To black out" means to lose consciousness.

«سیاه کردن» یعنی از دست دادن هوشیاری.

Now, you could faint and black out that way; or for some reason, like, maybe you're in

اکنون، شما می توانید از این طریق غش و سیاه شوید. یا به دلایلی، مثلاً ممکن است در

a very scary situation or a very stressful situation and you black out.

یک موقعیت بسیار ترسناک یا یک موقعیت بسیار استرس زا قرار داشته باشید و از خود سیاه شوید.

It means inside your head it's all black; you don't remember anything, you don't think

یعنی داخل سرت همه سیاه است. شما چیزی به یاد نمی آورید، به چیزی فکر نمی کنید

anything, nothing happens.

، هیچ اتفاقی نمی افتد.

"Out cold" is a very physical situation where you're unconscious.

"خارج از سرما" یک موقعیت بسیار فیزیکی است که در آن شما بیهوش هستید.

So, if a brick... you're walking by a construction site and a brick from the building falls on

بنابراین، اگر یک آجر... در کنار یک کارگاه ساختمانی راه می‌روید و آجری از ساختمان روی

your head, and you're on the ground out cold; not conscious, not aware of anything.

سرتان می‌افتد، و شما سرد روی زمین هستید. نه آگاه، نه از هیچ چیز آگاه نیست.

So, technically, they're more or less the same, except to black out you don't necessarily

بنابراین، از نظر فنی، آنها کم و بیش یکسان هستند، به جز برای سیاه شدن، لزوماً

need to pass out; you can just black out and still be sitting or standing, and not know

نیازی به غش نیست. شما فقط می توانید خاموش شوید و همچنان نشسته یا ایستاده باشید و ندانید

what's going on.

که چه خبر است.

Okay?

باشه؟

Very common situation, unfortunately.

وضعیت بسیار رایج، متاسفانه.

So, I hope you understood all of these; I hope they were pretty clear.

بنابراین، امیدوارم که همه اینها را درک کرده باشید. امیدوارم کاملا واضح بوده باشند.

If you go to www.engvid.com, and there's a quiz there you can practice these idioms to

اگر به www.engvid.com مراجعه می‌کنید و مسابقه‌ای در آنجا وجود دارد، می‌توانید این اصطلاحات را تمرین کنید تا

make sure you understand how to use them.

مطمئن شوید که چگونه از آنها استفاده کنید.

You can also any questions you may have in the forum, there.

شما همچنین می توانید هر گونه سوالی که ممکن است در انجمن داشته باشید، در آنجا.

Don't forget to subscribe to my channel, and come back... come back soon and we'll have

فراموش نکنید که در کانال من مشترک شوید و برگردید... به زودی برگردید و

some more great videos for you.

ویدیوهای عالی دیگری برای شما خواهیم داشت.

Bye-bye.

خداحافظ.