The hardest things I had to overcome (in English and business)

Hey everyone.

هی همه.

Today I wanted to share something more personal and even vulnerable

امروز می‌خواستم چیزی شخصی‌تر و حتی آسیب‌پذیرتر

about my journey as a speaker of English as a second language, as

درباره سفرم به‌عنوان سخنران انگلیسی به‌عنوان زبان دوم، و

well as a language entrepreneur or a content creator here on YouTube.

همچنین یک کارآفرین زبان یا یک تولیدکننده محتوا در اینجا در YouTube به اشتراک بگذارم.

And the reason why I wanted to do this is because I wanted to show that to be able

و دلیل اینکه من می خواستم این کار را انجام دهم این است که می خواستم نشان دهم که برای اینکه بتوانید

to get to a place where you are proud of yourself or that you are comfortable, it

به جایی برسید که به خود افتخار می کنید یا راحت هستید، به این

means that you probably had to overcome a lot of obstacles and a lot of challenges.

معنی است که احتمالاً مجبور شده اید بر بسیاری از موانع غلبه کنید. چالش های زیادی

And I wanted to share some of my biggest obstacles and challenges and

و من می‌خواستم برخی از بزرگترین موانع و چالش‌هایم و

the things that were so freaking hard for me to show you that if this is what

چیزهایی را که برایم بسیار سخت بود به اشتراک بگذارم تا به شما نشان دهم که اگر این همان چیزی است که

you were experiencing, then it just means that you are on the right track.

شما تجربه می‌کردید، پس فقط به این معنی است که در مسیر درستی هستید.

And when I was learning English and working on improving my English and then

و زمانی که من انگلیسی یاد می گرفتم و روی بهبود انگلیسی خود و سپس

building my business, I had really no one to tell me the things that I'm gonna

ایجاد کسب و کارم کار می کردم، واقعاً کسی را نداشتم که چیزهایی را که

share with you today, and I wish I had.

امروز با شما در میان می گذارم به من بگوید، و ای کاش می گفتم.

Because then probably it would take me a lot faster to get to where I wanted to be.

زیرا در آن صورت احتمالاً برای رسیدن به جایی که می‌خواستم، خیلی سریع‌تر طول می‌کشد.

But also I would have more certainty about my journey instead of just

اما همچنین به جای اینکه

feeling constantly fearful or unclear about what's possible for me or

دائماً احساس ترس یا مبهم بودن در مورد آنچه برای من ممکن است یا

what my future might look like.

آینده ام چگونه باشد، در مورد سفرم اطمینان بیشتری دارم.

So, this is for you if you are a speaker of English as a second language and you're

بنابراین، اگر به زبان انگلیسی به‌عنوان زبان دوم صحبت می‌کنید و

struggling with feeling like yourself in English, and you don't know if the work

با احساس خود در زبان انگلیسی دست و پنجه نرم می‌کنید ، این برای شما مناسب است، و نمی‌دانید که آیا کاری

that you're doing is actually paying off.

که انجام می‌دهید واقعاً نتیجه داده است یا خیر.

And it's also for you if you are a teacher or a content creator or an entrepreneur,

و همچنین اگر یک معلم یا یک تولید کننده محتوا یا یک کارآفرین هستید،

or you're thinking about starting your own business and you're thinking to yourself,

یا به راه اندازی کسب و کار خود فکر می کنید و با خود فکر می کنید،

Okay, like this is going to be so hard.

بسیار خوب، این کار بسیار سخت خواهد بود، برای شما مناسب است.

So I wanna share a little bit about my experience so that

بنابراین من می خواهم کمی در مورد تجربه خود به اشتراک بگذارم تا

maybe it could help you as well.

شاید بتواند به شما نیز کمک کند.

So yes, I'm going to connect my English journey with my business journey

بنابراین بله، من می خواهم سفر انگلیسی خود را با سفر تجاری خود مرتبط کنم

because they are so related, they are so incredibly related, and you will see how.

زیرا آنها بسیار مرتبط هستند، آنها بسیار مرتبط هستند، و شما خواهید دید که چگونه.

And I just think that a language challenge is really like any other

و من فقط فکر می کنم که چالش زبان واقعاً مانند هر چالش دیگری است

challenge that you face in your life.

که در زندگی خود با آن روبرو می شوید.

And if you've already faced other challenges in your life and you were able

و اگر قبلاً با چالش‌های دیگری در زندگی‌تان روبرو شده‌اید و توانسته‌اید بر

to overcome them, then know that this is possible for you in English as well, cuz

آن‌ها غلبه کنید، بدانید که این کار در زبان انگلیسی نیز برای شما امکان‌پذیر است، زیرا

you already know how to figure things out.

از قبل می‌دانید که چگونه مسائل را بفهمید.

So, when I think about the hardest things I had to overcome as an English

بنابراین، وقتی به سخت‌ترین چیزهایی که به‌عنوان یک زبان‌آموز انگلیسی باید بر آن غلبه کنم فکر می‌کنم، می‌توانم

learner, I would say that the first thing is the imposter syndrome.

بگویم که اولین چیز سندروم فریبنده است.

The imposter syndrome is a psychological pattern that a lot of people suffer from.

سندرم ایمپوستر یک الگوی روانی است که بسیاری از افراد از آن رنج می برند.

And it's basically this feeling that you're not good enough, this feeling

و اساساً این احساس است که شما به اندازه کافی خوب نیستید، این احساس

that no matter what you're doing, it's really hard for you to celebrate

که مهم نیست که چه کاری انجام می دهید، جشن گرفتن موفقیت های خود واقعا برای شما سخت است

your accomplishments, you're not even aware of your accomplishments.

، حتی از دستاوردهای خود آگاه نیستید.

And when people compliment you, for example, or they have certain thoughts

و وقتی که مردم مثلاً از شما تعریف می کنند، یا افکار خاصی

about you that are positive, maybe you're thinking to yourself, "Oh, it's only a

در مورد شما دارند که مثبت است، شاید با خود فکر می کنید، "اوه،

matter of time until they discover that I'm a fraud, until they find out that

تا زمانی که متوجه شوند من یک کلاهبردار هستم، فقط یک مسئله زمان است، تا زمانی که پیدا کنند. از اینکه

it's not really true, that I'm not as successful as they think that I am."

واقعاً درست نیست، من آنقدر که آنها فکر می کنند موفق نیستم."

So, I feel that the imposter syndrome has been a big part of my

بنابراین، احساس می‌کنم که سندرم خیانتکار بخش بزرگی از

journey in every step of the way.

سفر من در هر مرحله از راه بوده است.

So, for example, going back to when I had just moved to the US and I was looking for

بنابراین، برای مثال، به زمانی که تازه به ایالات متحده نقل مکان کرده بودم و به دنبال

a job as a server or as a bartender, and I was really afraid of people looking at

شغلی به عنوان یک سرور یا بارمن می گشتم، واقعاً می ترسیدم که مردم به

me, hearing me, and not even considering me for the job, not because I...

من نگاه کنند، مرا بشنوند و حتی مرا در نظر نگیرند. برای کار، نه به این دلیل که من...

my English was not good enough, it was okay, like I could communicate.

انگلیسی من به اندازه کافی خوب نبود، خوب بود، مثل اینکه می توانستم ارتباط برقرار کنم.

But I was afraid that because I didn't sound American and because I didn't have

اما می‌ترسیدم که چون آمریکایی به نظر نمی‌رسم و به دلیل اینکه

the cultural nuances and I didn't get a lot of the idioms and the expressions,

تفاوت‌های فرهنگی را نداشتم و اصطلاحات و اصطلاحات زیادی نداشتم،

people would just not wanna work with me, they would think that I'm not fit

مردم نخواهند با من کار کنند، فکر کنند که من

for the part because my communication abilities were limited at the time.

برای این بخش مناسب نیستم زیرا توانایی های ارتباطی من در آن زمان محدود بود.

That was when I was 21 or something.

آن زمانی بود که من 21 ساله بودم یا چیزی شبیه به آن.

And I remember going into different places looking for a job, and I

و یادم می‌آید که به مکان‌های مختلف دنبال کار می‌رفتم و

was terrified of people asking me too many questions, right?

از اینکه مردم بیش از حد از من سؤال می‌پرسیدند وحشت داشتم، درست است؟

I practiced what to say, but then I was afraid that people would start

تمرین کردم که چه بگویم، اما بعد می ترسیدم که مردم

a longer conversation with me.

مکالمه طولانی تری با من شروع کنند.

And that was pretty intimidating, and luckily I did not let that stop me,

و این بسیار ترسناک بود، و خوشبختانه من اجازه ندادم که من را متوقف کند،

but I definitely remember how scary that was to ask for a job when English

اما مطمئناً به یاد دارم که درخواست کار چقدر ترسناک بود در حالی که انگلیسی

was not my first language in the US.

زبان اول من در ایالات متحده نبود.

Luckily, I ended up working at a Haitian bar called Cafe Creole

خوشبختانه، من در یک بار هائیتی به نام کافه کریول

in the village in New York City.

در دهکده ای در شهر نیویورک کار کردم.

And the owners were immigrants and most of the customers were international

و صاحبان آن مهاجر بودند و بیشتر مشتریان افراد بین المللی

people from all around the world.

از سراسر جهان بودند.

And I really felt at home and I never felt judged, luckily.

و من واقعاً احساس می کردم که در خانه هستم و خوشبختانه هرگز احساس نکردم که مورد قضاوت قرار گرفته ام.

So that gave me a really good experience of being welcomed just the way I was.

بنابراین این به من یک تجربه بسیار خوب از استقبال از همان طور که بودم داد.

I did name myself Julia at the beginning.

من در ابتدا نام خود را جولیا گذاشتم.

I called myself Julia because I didn't want people to think that I'm a foreigner.

من اسم خودم را جولیا گذاشتم زیرا نمی خواستم مردم فکر کنند که من یک خارجی هستم.

I mean, I did have a pretty noticeable non-standard accent, but yeah.

منظورم این است که من یک لهجه غیر استاندارد کاملاً قابل توجه داشتم ، اما بله.

So, that was the first experience where I felt the imposter syndrome.

بنابراین، این اولین تجربه ای بود که در آن سندروم فریبنده را احساس کردم.

I also felt it when I was in acting school, again, in New York City.

من همچنین زمانی که در مدرسه بازیگری بودم ، دوباره در شهر نیویورک، آن را احساس کردم.

And we had this one class, an improv class.

و ما این یک کلاس را داشتیم، یک کلاس پیشرفت.

Now, improv is hard for me in any language, in my first language as

در حال حاضر، پیشرفت در هر زبانی برای من سخت است ، در زبان اول من

well, and definitely in English.

نیز، و قطعا به زبان انگلیسی.

And all of my students, except for one person, were native speakers of English.

و همه شاگردان من، به جز یک نفر، زبان مادری انگلیسی بودند.

And for them, I felt that it was so easy to come up with the

و برای آنها، من احساس می‌کردم که یافتن

right sentence, the right word.

جمله درست، کلمه مناسب، بسیار آسان است.

You have to be really quick.

شما باید واقعا سریع باشید.

Something happens and you need to respond right away.

اتفاقی می افتد و شما باید فوراً پاسخ دهید.

And I really remember in one of the lessons, I went to the bathroom cuz I was

و من واقعاً به یاد دارم در یکی از درس ها، به دستشویی رفتم، زیرا

so stressed out, it was so scary to me.

استرس زیادی داشتم، برای من خیلی ترسناک بود.

And I started crying because I felt so helpless.

و من شروع کردم به گریه کردن چون احساس درماندگی می کردم.

I felt that I just couldn't get the language quickly enough

احساس می‌کردم که نمی‌توانم زبان را به سرعت

into my head, out of my mouth, and everyone was doing so well.

وارد ذهنم کنم، از دهانم بیرون بیاورم، و همه به خوبی کار می‌کردند.

And I was like, it's not fair.

و من فکر می کردم، این عادلانه نیست.

I'm the only non-native speaker here.

من تنها غیر بومی اینجا هستم.

Or almost only, the other guy was so fluent that I always compared myself

یا تقریباً فقط، آن پسر آنقدر مسلط بود که من همیشه خودم را

to him and I said, Oh, you know, he, it's so much easier for him.

با او مقایسه می کردم و می گفتم، اوه، می دانید، او، برای او خیلی راحت تر است.

So I kept comparing myself to them thinking how easy it is for them and

بنابراین مدام خودم را با آنها مقایسه می‌کردم و فکر می‌کردم که چقدر برای آنها آسان است و

how they don't have to deal with the things that I have to deal, but I am

چگونه مجبور نیستند با چیزهایی که من باید با آنها کنار بیایم کنار بیایند، اما از من

expected to perform exactly the same.

انتظار می‌رود که دقیقاً همان کار را انجام دهم.

So that was also a moment where I was like, I can't do this, can't.

پس آن هم لحظه ای بود که در آن بودم ، نمی توانم این کار را انجام دهم، نمی توانم.

It's not a fair game.

این یک بازی منصفانه نیست.

How will I ever be able to feel equal to those people, to my peers?

چگونه می توانم با آن افراد، با همسالانم احساس برابری کنم؟

So yeah, definitely felt like an imposter.

بنابراین بله، قطعاً احساس می کنم که یک شیاد هستم.

And also when I started my YouTube channel, and I was

و همچنین زمانی که کانال یوتیوبم را راه اندازی کردم و در حال

recording videos and I...

ضبط ویدیو بودم و... فکر

I don't think I was that great.

نمی کنم آنقدرها هم عالی بودم.

You can totally go back to the first videos that I created and see them.

می توانید کاملاً به اولین ویدیوهایی که من ایجاد کردم برگردید و آنها را ببینید.

But I remember watching other YouTubers who taught pronunciation and English,

اما یادم می آید که یوتیوبرهای دیگری را تماشا می کردم که تلفظ و انگلیسی را آموزش می دادند،

and some of them have millions and millions and millions of subscribers,

و برخی از آنها میلیون ها و میلیون ها و میلیون ها مشترک دارند

and they're excellent teachers.

و معلمان عالی هستند.

But they were just starting out back then as well.

اما آنها در آن زمان نیز تازه شروع به کار کرده بودند .

And I was looking at them and I said to myself, They're so good and they're

و من به آنها نگاه می کردم و با خودم گفتم، آنها خیلی خوب هستند و

native speakers, and who am I to even dare to do the same thing as they do?

بومی زبان هستند، و من کی هستم که حتی جرات انجام همان کاری را داشته باشم که آنها انجام می دهند؟

Because I'm not a native speaker.

چون من زبان مادری نیستم.

What am I thinking?

دارم به چی فکر میکنم؟

And I kept comparing myself to them and they were doing a

و من مدام خودم را با آنها مقایسه می کردم و آنها

lot better on YouTube than me.

در یوتیوب خیلی بهتر از من عمل می کردند.

And I just felt like a fraud.

و من فقط احساس تقلب کردم.

And I really did, I really did.

و من واقعاً انجام دادم، واقعاً انجام دادم.

And I think that's also what held me back from being more active

و فکر می‌کنم این همان چیزی است که من را از فعالیت بیشتر

and persistent with my work.

و مداوم در کارم باز داشت.

Cuz back then I would only publish videos every now and

چون در آن زمان من فقط هر از چند گاهی ویدیوها را منتشر می کردم،

then, I wasn't that consistent.

آنقدر هم ثابت نبودم.

So as you can see, this has been a big part of my journey throughout all those

بنابراین همانطور که می بینید، این بخش بزرگی از سفر من در تمام آن

years, as an English learner and as an English teacher and content creator.

سال ها بوده است، به عنوان یک زبان آموز انگلیسی و به عنوان یک معلم انگلیسی و سازنده محتوا.

I think that the secret to beating the imposter syndrome is really to

من فکر می‌کنم که راز شکست دادن سندروم فریبکار در این است که به

keep on doing a lot of things so that eventually you will prove to yourself

انجام کارهای زیادی ادامه دهید تا در نهایت به خودتان ثابت کنید

that it is possible for you to succeed.

که امکان موفقیت شما وجود دارد.

Because where I am today, you know, it's possible just because

چون جایی که من امروز هستم، می دانید، این امکان وجود دارد فقط به این دلیل که

I did not listen to those voices.

من به آن صداها گوش ندادم.

And I was affected by it, but I kept going anyway.

و من تحت تاثیر آن قرار گرفتم، اما به هر حال ادامه دادم.

And I think that is the most important thing, like to

و من فکر می کنم که این مهمترین چیز است، دوست دارم

recognize that it's happening.

تشخیص بدهم که دارد اتفاق می افتد.

It will slow you down.

سرعت شما را کند می کند.

I hope it won't for you because you won't let it, but it definitely slowed me down.

امیدوارم برای شما اینطور نباشد چون اجازه نمی دهید ، اما قطعا سرعتم را کاهش داد.

But eventually, like the fact that I kept going, was the best

اما در نهایت، مانند این که به راهم ادامه دادم، بهترین

remedy for the imposter syndrome.

راه حل برای سندرم خیانتکار بود.

Cuz now I can look back and say, Okay, yes, it was hard, yes, I felt like

چون اکنون می توانم به عقب نگاه کنم و بگویم، خوب، بله، سخت بود، بله، احساس می کردم

a fraud, but also I still did it.

کلاهبرداری هستم، اما همچنان این کار را انجام دادم.

And I was able to overcome this with time.

و با گذشت زمان توانستم بر این موضوع غلبه کنم.

So now I still feel like an imposter every now and then, or that I'm not

بنابراین اکنون هنوز هم هر از چند گاهی احساس می کنم یک شیاد هستم ، یا اینکه به

good enough, but I really don't let that stop me or even bring me down.

اندازه کافی خوب نیستم، اما واقعاً اجازه نمی دهم که من را متوقف کند یا حتی من را پایین بیاورد.

Well, sometimes, sometimes it does.

خوب، گاهی اوقات، گاهی اوقات.

There are moments that still till this day I'm like, you know, feeling...

لحظاتی وجود دارد که هنوز تا به امروز من احساس می کنم، می دانید، احساس می کنم...

feeling a little down.

کمی احساس ناراحتی می کنم.

But there, there is so much more involved right now that I

اما در حال حاضر خیلی چیزهای بیشتری درگیر است که

definitely don't let that stop me.

قطعاً اجازه نمی‌دهم که مانع من شود.

Okay, I'm gonna take a sip, and talk about the next thing.

باشه، یه جرعه می خورم و در مورد چیز بعدی صحبت می کنم.

I actually have notes.

من در واقع یادداشت دارم.

What is the next thing?

مورد بعدی چیست؟

The next thing is I was procrastinating.

مورد بعدی این است که من معطل بودم.

Well, I definitely think that it had to do with the fear of not being good enough.

خب، من قطعاً فکر می کنم که این به ترس از خوب نبودن مربوط می شود.

But as a result, what happened is that I, I just did not create the

اما در نتیجه اتفاقی که افتاد این بود که من فقط

right circumstances for me to succeed.

شرایط مناسبی را برای موفقیتم ایجاد نکردم.

So in English, I was practicing, but not consistently in school.

بنابراین به زبان انگلیسی تمرین می کردم، اما نه به طور مداوم در مدرسه.

And I didn't have the right system throughout the first year of my studies.

و در تمام سال اول تحصیلم سیستم درستی نداشتم.

And then by the end of it, I felt, Okay, I really need to step up.

و سپس در پایان آن، احساس کردم، بسیار خوب، من واقعاً نیاز دارم که قدم بردارم.

There is a real challenge here that I struggle with overcoming.

اینجا یک چالش واقعی وجود دارد که من با آن مبارزه می کنم.

Especially when it comes to pronunciation, which is a small part of, you know,

به خصوص وقتی صحبت از تلفظ می شود، که بخش کوچکی از

communicating in English cuz there's also intonation, rhythm and stress,

برقراری ارتباط در انگلیسی است، زیرا آهنگ، ریتم و استرس نیز وجود دارد،

and I did not learn that at that time.

و من در آن زمان این را یاد نگرفتم.

But I think like, everything was really scattered and messy.

اما فکر می کنم همه چیز واقعاً پراکنده و به هم ریخته بود.

I didn't have a really clear plan, I really didn't have a strategy.

من واقعاً برنامه روشنی نداشتم، واقعاً استراتژی نداشتم.

I was doing whatever was available to me.

هر کاری که در دسترسم بود را انجام می دادم.

And back then when I was studying, luckily, I don't know if it's

و در آن زمان وقتی درس می خواندم، خوشبختانه، نمی دانم

luckily, but not luckily, like the only source of information

خوشبختانه، اما نه خوشبختانه، مثل اینکه تنها منبع اطلاعات

was the library and the internet, but I didn't even have a computer.

کتابخانه و اینترنت بود، اما حتی کامپیوتر هم نداشتم.

So, I used to go to the public library in New York to search for

بنابراین، من برای جستجوی اطلاعات به کتابخانه عمومی نیویورک می رفتم

information, or I would just go and read real books when I had to....

، یا وقتی مجبور بودم می رفتم و کتاب های واقعی می خواندم...

I'm, yeah, I'm that old.

من، بله، آنقدر پیر هستم.

So, so I just did whatever, you know, whatever I studied in school.

بنابراین، من فقط هر کاری را انجام دادم، می دانید، هر آنچه را که در مدرسه مطالعه کردم.

And then when I needed to learn on my own, that's when I started

و پس از آن زمانی که نیاز داشتم به تنهایی یاد بگیرم، این زمانی بود که شروع به

learning more from YouTube.

یادگیری بیشتر از YouTube کردم.

That was already when I moved back home, outside of the US.

آن موقع بود که به خانه برگشتم، خارج از ایالات متحده.

And it was really all over the place.

و واقعاً همه جا بود.

And in a way it's good, but it just took me so much longer that it could have

و از جهاتی خوب است، اما آنقدر بیشتر طول کشید که اگر

been had I had a really clear strategy.

یک استراتژی واقعاً روشن داشتم، می‌توانستم این کار را انجام دهم.

So, I think this is, this is the...

بنابراین، من فکر می کنم این است، این

the secret here – to have a clear strategy.

راز اینجاست - داشتن یک استراتژی روشن.

And that was not something that I had, and I constantly felt overwhelmed.

و این چیزی نبود که من داشتم، و مدام احساس می کردم که غرق شده بودم.

I constantly felt like, Ugh, this is too hard.

مدام احساس می کردم، اوه، این خیلی سخت است.

And this is why I kept procrastinating and not doing the work, and not

و به همین دلیل است که مدام به تعویق انداختم و کار را انجام ندادم و

building habits, and not creating consistency in my practice.

عادت نکردم و در تمرینم ثبات ایجاد نکردم.

But that's the same thing with my business, because everything

اما این همان چیزی است که در تجارت من وجود دارد، زیرا همه چیز

felt a little like overwhelming.

کمی سخت به نظر می رسد.

And I didn't have a plan, I didn't have consistency.

و برنامه ای نداشتم، قوام نداشتم.

So that also is the reason why things took me a lot longer to

بنابراین این دلیلی است که چرا شروع کردن کارها بیشتر

get started than, you know, had I had a better strategy and plan.

از زمانی است که استراتژی و برنامه بهتری داشتم.

But, but I think that for you guys, especially if you're here because of the

اما، اما من فکر می کنم که برای شما بچه ها، به خصوص اگر به دلیل زبان اینجا هستید

language, not having clarity around what I needed to do was one of the hardest things

، نداشتن وضوح در مورد کاری که باید انجام می دادم یکی از سخت ترین چیزهایی بود

that I had to overcome cuz it wasted a lot of expensive time, valuable time as well.

که مجبور بودم بر آن غلبه کنم، زیرا زمان زیادی را هدر دادم. زمان ارزشمند نیز

And when time passes, and you don't see great results, it's defeating, right?

و وقتی زمان می گذرد، و شما نتایج عالی نمی بینید، شکست دهنده است، درست است؟

It's really frustrating.

واقعا خسته کننده است.

It really makes you feel like, what's the point?

واقعاً این احساس به شما دست می دهد ، چه فایده ای دارد؟

Will I ever see a change?

آیا هرگز تغییری خواهم دید؟

And this is why now when I teach, I am so focused on clarity

و به همین دلیل است که اکنون وقتی تدریس می کنم، بر وضوح

and priorities and strategy.

و اولویت ها و استراتژی متمرکز هستم.

Because I know, I know how important that is for my students.

چون می دانم، می دانم که چقدر برای شاگردانم مهم است.

And I know that had I had that, my life would've been a lot easier, a lot easier.

و می‌دانم که اگر آن را داشتم، زندگی من بسیار آسان‌تر می‌شد.

Okay.

So the next thing was, and this is interesting, is finding my

باشه.

پس چیز بعدی این بود و این جالب است، پیدا کردن

own voice and feeling authentic.

صدای خودم و احساس اصالت.

So again, going back to my high...

بنابراین دوباره، به دوران دبیرستانم...

not high school - acting school days when I was 22 or 23, I was

نه دبیرستان - روزهای مدرسه بازیگری، زمانی که 22 یا 23 ساله بودم،

in an acting school in New York City, like I told you many times.

در یک مدرسه بازیگری در شهر نیویورک بودم، همانطور که بارها به شما گفتم، بازگشتم.

And when I was working on my pronunciation, it was still something

و وقتی روی تلفظم کار می‌کردم، هنوز

foreign to me, right, it wasn't my organic pronunciation like it is now.

برایم چیز غریبی بود، درست است، تلفظ ارگانیک من مثل الان نبود.

Now I've made it my own, but back then it was not my own.

حالا من آن را مال خودم ساخته ام، اما در آن زمان مال خودم نبود.

And I remember I had this friend in class, her name was Yana.

و یادم می آید که این دوست را در کلاس داشتم، اسمش یانا بود.

She was amazing.

او شگفت انگیز بود.

She was just like perfect.

او کاملاً عالی بود.

She was so beautiful, she was funny, she was sarcastic.

او خیلی زیبا بود، بامزه بود، طعنه آمیز بود.

She was a good friend, she was so kind and she was so talented and she

او دوست خوبی بود، او بسیار مهربان بود، او بسیار با استعداد بود و او

had the most beautiful voice ever.

زیباترین صدای تاریخ را داشت.

And I remember always wanting to be a little bit like her,

و به یاد دارم که همیشه می خواستم کمی شبیه او باشم،

especially how she sounded.

به خصوص صدای او.

And she was a good friend of mine.

و او دوست خوب من بود.

We would actually, you know, she would help me with my pronunciation.

ما در واقع، می دانید، او به من در تلفظ من کمک می کرد.

I remember we sat down at the lobby and with a cassette tape...

یادم هست نشستیم در لابی و با یک نوار کاست...

video recorder?

فیلمبرداری؟

audio recorder?

ضبط کننده صدا؟

tape recorder?

ضبط صوت؟

Tape recorder.

ضبط صوت.

And she would record lines from a certain scene and I would repeat them.

و او خطوطی از یک صحنه خاص ضبط می کرد و من آنها را تکرار می کردم.

So we were doing shadowing exercises before anyone decided to

بنابراین قبل از اینکه کسی تصمیم بگیرد که

coin them as shadowing exercises.

آنها را به عنوان تمرین سایه‌زنی بسازد، تمرین‌های سایه‌زنی را انجام می‌دادیم.

And I really wanted to sound like her.

و من واقعاً می خواستم شبیه او باشم.

And I didn't.

و من نکردم.

And I think the attempt at trying to sound like someone who is not

و فکر می‌کنم تلاش برای اینکه شبیه کسی بشوم که

me diminished my own voice or the permission I gave myself to be authentic,

من نیستم، صدای خودم یا اجازه‌ای را که به خودم داده‌ام برای واقعی بودن،

to be myself even with mistakes.

حتی با وجود اشتباهات، خودم را کاهش داد.

And I think it has a psychological effect on me on, Am I even allowed

و فکر می‌کنم این تاثیر روانی روی من می‌گذارد، آیا حتی اجازه دارم

to sound like myself in English?

در انگلیسی شبیه خودم باشم؟

What's unique about our voices is that they're original and they are ours.

چیزی که در مورد صدای ما منحصر به فرد است این است که آنها اصیل هستند و مال ما هستند.

No one has the same voice.

هیچکس صدای مشابهی ندارد.

No one has the same way of pronouncing things like the other.

هیچ کس مانند دیگری روش تلفظ چیزها را ندارد.

And that is the beauty of things.

و این زیبایی چیزهاست.

There is no need to sound like other people all the time because

نیازی نیست همیشه شبیه دیگران به نظر برسید زیرا در

then it's gonna be so boring.

این صورت خیلی کسل کننده خواهد بود.

And I think that the need to sound like her or like other people

و فکر می‌کنم نیاز به صدا کردن مثل او یا دیگران

or like other actors that I had known really limited me for years.

یا بازیگرانی که می‌شناختم واقعاً سال‌ها مرا محدود کرد.

And I just think that when you give yourself the freedom to be yourself

و من فقط فکر می کنم وقتی به خود آزادی بدهید که خودتان باشید

and sound like yourself and not that obsession about sounding like a native

و شبیه خودتان باشید و نه آن وسواس در مورد اینکه شبیه یک بومی به نظر برسید

or sounding like other people, then you will discover a lot more freedom with your

یا شبیه دیگران به نظر برسید، آنگاه آزادی بسیار بیشتری را با

voice and what you're actually capable of.

صدای خود و آنچه در واقع هستید کشف خواهید کرد. قادر به.

And most importantly, you'll feel like yourself, not like

و مهمتر از همه، شما احساس خواهید کرد که شبیه خودتان هستید، نه شبیه

a fake version of yourself.

یک نسخه جعلی از خودتان.

Because you know, you know what it feels like when you speak like yourself and like

چون می‌دانید، می‌دانید چه حسی دارد وقتی مثل خودتان صحبت می‌کنید و دوست دارید

when you're speaking a second language, trying to sound like someone else.

وقتی به زبان دوم صحبت می‌کنید و سعی می‌کنید شبیه دیگران به نظر برسید.

And I think that happened to me as well when I was creating content, cuz

و فکر می‌کنم این اتفاق برای من هم افتاد وقتی که داشتم محتوا تولید می‌کردم، چون

I tried to sound like all these other teachers on YouTube instead of like,

سعی کردم به جای لایک کردن، مثل همه معلم‌های دیگر در YouTube صدا کنم،

Okay, Hadar, this is you, this is your way of speaking, just bring it to the

خوب، هادار، این تو هستی، این روش صحبت کردن است، فقط آن را به

camera, bring it to the world, and be okay with criticism if there is.

دوربین، آن را به دنیا بیاورید و در صورت وجود انتقاد با آن موافق باشید.

And there was a point – I talked about it a lot, I can link to some of the

و نکته ای وجود داشت - من در مورد آن زیاد صحبت کردم، می توانم به برخی از

videos below – but there was a point where I made that shift and everything

ویدیوهای زیر پیوند دهم - اما نقطه ای وجود داشت که من آن تغییر را انجام دادم و همه چیز

started becoming a lot easier for me.

برای من بسیار آسان تر شد.

But again, it took me so long to figure it out, and this is why the content

اما باز هم، خیلی طول کشید تا آن را بفهمم، و به همین دلیل است که محتوایی

that I create these days is really all about helping you understand that

که این روزها ایجاد می‌کنم، واقعاً برای کمک به شما در درک این موضوع است که

you don't need to sound like a native.

نیازی نیست مانند یک بومی به نظر برسید.

Making mistakes is not a big deal.

اشتباه کردن کار بزرگی نیست.

The most important thing is that you express yourself and that you feel

مهمترین چیز این است که خود را بیان کنید و

authentic and like yourself when communicating in a second language.

در هنگام برقراری ارتباط به زبان دوم احساس اصالت داشته باشید و خود را دوست داشته باشید .

Now, I'm so happy that I was able to overcome these challenges because

اکنون، من بسیار خوشحالم که توانستم بر این چالش ها غلبه کنم، زیرا

today I'm at a place in my life where I'm so grateful for what I do and

امروز در جایی از زندگی ام هستم که برای کاری که انجام می دهم بسیار سپاسگزارم و

having discovered English for myself as a form of expression, but also as

زبان انگلیسی را برای خودم به عنوان شکلی از بیان کشف کرده ام. به عنوان

a way to help people literally change their lives cuz that's what we do.

راهی برای کمک به مردم به معنای واقعی کلمه تغییر زندگی خود را زیرا این کاری است که ما انجام می دهیم.

And I think that that gift of allowing people to be seen and heard and to teach

و من فکر می کنم که این موهبت که به مردم اجازه می دهد دیده شوند و شنیده شوند و به

them how to use their voice and how to use their English to fully express themselves

آنها آموزش دهیم که چگونه از صدای خود استفاده کنند و چگونه از انگلیسی خود برای بیان کامل خود استفاده کنند،

is, is such a privilege, really.

واقعاً یک امتیاز است.

And my team and I are all on board with this mission of

و من و تیمم همه با این مأموریت

changing lives through English.

تغییر زندگی از طریق انگلیسی همراه هستیم.

Really, this is our, this is our mission.

واقعاً این رسالت ماست.

Because English has allowed me to create for myself the life

زیرا زبان انگلیسی به من این امکان را داده است که زندگی ای را

that I want and that I love.

که می خواهم و دوست دارم برای خودم بسازم.

Because in addition to helping people from all around the world, whether they're

زیرا علاوه بر کمک به مردم از سرتاسر جهان، خواه آنها

my followers on YouTube or other social media platforms, inside the InFluency

دنبال کنندگان من در یوتیوب یا سایر پلتفرم های رسانه های اجتماعی باشند، در داخل

community, or my students inside my programs – I see and I hear about the

انجمن InFluency یا دانش آموزانم در برنامه های من - می بینم و در مورد

change that they're going through, about feeling more confident, about learning

تغییری که آنها می شنوم می شنوم. در مورد احساس اعتماد به نفس بیشتر، در مورد یادگیری

how to use their voice, about having more clarity, enjoying practicing English.

نحوه استفاده از صدای خود، در مورد وضوح بیشتر، لذت بردن از تمرین انگلیسی.

That is so important to me.

این برای من خیلی مهم است.

In addition to that, I'm able to provide work, which is again, such a huge

علاوه بر آن، من می توانم کار ارائه دهم ، که باز هم

privilege to my team members and coaches.

امتیاز بزرگی برای اعضای تیم و مربیانم است.

I have created for myself financial freedom.

من برای خودم آزادی مالی ایجاد کرده ام.

You know, I used to not be able to pay rent when I was in school.

میدونی، وقتی مدرسه بودم نمیتونستم کرایه بدهم.

I would think twice before buying an apple in New York, really.

من قبل از خرید یک سیب در نیویورک دو بار فکر می کنم.

I wasn't able to afford my tuition for the second year.

من برای سال دوم توان پرداخت شهریه ام را نداشتم. می‌دانی

You know, my parents are amazing and they're helping me, but I never

، والدین من شگفت‌انگیز هستند و به من کمک می‌کنند، اما من هرگز نمی‌خواستم چیز

wanted to take too much from them.

زیادی از آنها بگیرم.

So I said to myself that if I'm choosing to live abroad and to do this, I need to

بنابراین با خودم گفتم که اگر تصمیم دارم خارج از کشور زندگی کنم و این کار را انجام دهم، باید بتوانم

be able to learn how to support myself.

یاد بگیرم که چگونه از خودم حمایت کنم.

And everything that I have achieved today is simply because of the hard

و همه چیزهایی که امروز به دست آورده‌ام صرفاً به خاطر

work that I've put in, but also because of what English has allowed

کار سختی است که انجام داده‌ام، بلکه به دلیل کاری است که انگلیسی به

me to do, which is to break barriers, to break the glass ceiling of just

من اجازه داده است، یعنی شکستن موانع، شکستن سقف شیشه‌ای

working in my first language locally.

کار در اولین کارم. زبان محلی

So, I have a global business and I can reach people from all around the world.

بنابراین، من یک تجارت جهانی دارم و می توانم با مردم از سراسر جهان ارتباط برقرار کنم.

And that has created financial freedom for me and my family so

و این آزادی مالی را برای من و خانواده ام ایجاد کرده است، بنابراین

we don't worry about things that I used to worry five years ago.

ما نگران چیزهایی نیستیم که من پنج سال پیش نگران آن بودم.

And in fact, this is a big deal for me.

و در واقع، این یک معامله بزرگ برای من است.

We just bought our new home, and it's the apartment that we used to live in.

ما تازه خانه جدیدمان را خریدیم و این همان آپارتمانی است که قبلاً در آن زندگی می کردیم.

And we never thought that we would be able to buy a house, a home, an apartment.

و هرگز فکر نمی کردیم که بتوانیم خانه، خانه، آپارتمان بخریم.

And my landlord called me one day and she said not too long ago and she

و صاحبخانه ام یک روز با من تماس گرفت و او گفت چندی پیش و

said, "We're selling the apartment".

گفت: "آپارتمان را می فروشیم".

And the first thing I was like, Oh my God, I'm gonna have to move.

و اولین چیزی که داشتم میگفتم، خدای من، باید حرکت کنم.

And we love the apartment.

و ما عاشق آپارتمان هستیم.

My sister lives right downstairs from me.

خواهرم در طبقه پایین من زندگی می کند.

And I was like, there is no way that we're gonna, we're gonna move.

و من فکر می کردم، هیچ راهی وجود ندارد که ما حرکت کنیم، ما حرکت خواهیم کرد.

And it's so hard to find apartments in my neighborhood.

و پیدا کردن آپارتمان در محله من بسیار سخت است.

And then we said we're gonna try and buy the apartment.

و بعد گفتیم که سعی می کنیم آپارتمان را بخریم.

Now, this would not have been possible a few years ago, but because of English

اکنون، این چند سال پیش ممکن نبود، اما به دلیل زبان انگلیسی

and because of the business that I have today we were able to do what it takes

و به دلیل کسب و کاری که امروز دارم، ما توانستیم آنچه را که لازم است انجام دهیم

and to take a big loan, but we were able to do it and to buy my apartment.

و وام بزرگی بگیریم، اما توانستیم این کار را انجام دهیم و آپارتمان من را بخر

And that has been like an impossible dream of mine.

و این مثل یک رویای غیرممکن برای من بوده است.

So, I'm telling you that because if you have something that you want

بنابراین، من به شما می گویم که چون اگر چیزی دارید که می خواهید به آن

to achieve, not only that all the things that I talked to you about are

برسید، نه تنها همه چیزهایی که با شما صحبت کردم

things that you are probably going to experience and you'll need to overcome.

چیزهایی هستند که احتمالاً آنها را تجربه خواهید کرد و باید بر آنها غلبه کنید.

I wanna ask you to not let that stop you.

من از شما می خواهم که اجازه ندهید که شما را متوقف کند.

Because it's a natural process of any achievement that you want to have.

زیرا این یک روند طبیعی هر دستاوردی است که می خواهید داشته باشید.

All right, that's it.

I hope this was somewhat helpful, a little long, I know.

خیلی خب، همین.

امیدوارم تا حدودی مفید بوده باشد، کمی طولانی است، می دانم.

But I felt like I needed to share with you this personal experience of

اما احساس کردم باید این تجربه شخصی خودم را با شما به اشتراک بگذارم

mine to see if it changes your mind or inspires you to keep going on your

تا ببینم آیا نظر شما را تغییر می دهد یا به شما انگیزه می دهد که به سفر خود ادامه دهید

journey and to keep pursuing your goals.

و اهداف خود را دنبال کنید.

If you want to learn with me more about how to find the right strategy and

اگر می خواهید با من در مورد چگونگی پیدا کردن استراتژی مناسب و

how to overcome even more obstacles, I actually have a masterclass that I'm

چگونگی غلبه بر موانع بیشتر با من بیاموزید، من در واقع یک استاد کلاس دارم که

going to be sharing with you all of that and more, but I'll be actually

همه آن و موارد دیگر را با شما به اشتراک می گذارم، اما در واقع این کار را خواهم کرد. به

sharing with you the strategy that I have come up with after experiencing

اشتراک گذاشتن راهبردی که پس از تجربه

all the things that I shared with you.

همه چیزهایی که با شما به اشتراک گذاشته ام، با شما در میان می گذارم.

And I solidified it to a really clear framework of what you need to do to get

و من آن را در چارچوبی کاملاً واضح از آنچه باید انجام دهید تا

fluent and to make English your own.

مسلط شوید و انگلیسی را متعلق به خودتان کنید، تثبیت کردم.

And I wanna share that with you.

و من می خواهم آن را با شما به اشتراک بگذارم.

So if you are watching this while this is still live, then make sure you click

بنابراین اگر در حال تماشای این برنامه هستید ، مطمئن شوید که روی

the link below and join the masterclass.

لینک زیر کلیک کرده و به مسترکلاس بپیوندید.

Now, I would love to hear from you what your challenges have been.

اکنون، من دوست دارم از شما بشنوم که چالش های شما چه بوده است.

Maybe one thing, one really hard thing that you were able to overcome

شاید یک چیز، یک چیز واقعاً سخت که توانستید

in your English journey or in life, then you can write it in the comments.

در سفر انگلیسی یا زندگی خود بر آن غلبه کنید، سپس می توانید آن را در نظرات بنویسید.

I would love to hear about you as well.

من هم دوست دارم در مورد شما بشنوم.

Here I was sharing a lot of things about myself, I'm ready

در اینجا من چیزهای زیادی در مورد خودم به اشتراک می گذاشتم، من آماده هستم که

to hear about you as well.

در مورد شما نیز بشنوم.

Thank you so much for watching this.

خیلی ممنون که این را تماشا کردید.

Have a beautiful rest of the day.

استراحتی زیبا داشته باشید.

Please subscribe if you haven't yet, and I will see you next week in the next video.

لطفا اگر هنوز عضو نشده اید، سابسکرایب کنید و هفته آینده در ویدیوی بعدی شما را می بینم.