15 Important *Real* English Vocabulary Phrases

Vanessa: Are you ready to level  

ونسا: آیا آمادگی دارید

up your English vocabulary and express yourself  more clearly? Well, today I have some good news,  

واژگان انگلیسی خود را ارتقا دهید و خود را واضح تر بیان کنید؟ خب، امروز یک خبر خوب دارم،

you are about to learn 15 important  English phrases for daily conversation.

شما در شرف یادگیری 15 عبارت مهم انگلیسی برای مکالمه روزانه هستید.

A few weeks ago you saw this English lesson where  I played UNO, a card game, with my oldest son,  

چند هفته پیش این درس انگلیسی را دیدید که در آن با پسر بزرگم، تئو، UNO، یک بازی ورق بازی کردم

Theo. In that conversation, we used some important  daily life expressions that I want you to be able  

. در آن مکالمه، از عبارات مهم زندگی روزمره استفاده کردیم که می‌خواهم بتوانید به‌روشنی

to use clearly and smoothly and easily. Today,  we're going to break down those 15 expressions  

، روان و آسان از آن‌ها استفاده کنید. امروز، 15 عبارت را تجزیه می‌کنیم

and go over them so that you can add them to your  knowledge and use them the next time you speak.

و مرور می‌کنیم تا بتوانید آنها را به دانش خود اضافه کنید و دفعه بعد که صحبت می‌کنید از آنها استفاده کنید.

Hi, I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVvanessa.com.  And like always, I have created a free PDF  

سلام، من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVvanessa.com. و مانند همیشه، من یک کاربرگ PDF   رایگان

worksheet for you with all of today's 15 key daily  life expressions, definitions, sample sentences,  

برای شما با تمام 15 عبارت کلیدی زندگی روزمره، تعاریف، جملات نمونه،

and at the bottom of the worksheet, there is  something special for you. It is a little quiz  

و در پایین کاربرگ، چیز خاصی برای شما وجود دارد. این یک آزمون کوچک

to test to see if you really understand these  15 important expressions. So, you can click  

برای آزمایش است تا ببینید آیا واقعاً این 15 عبارت مهم را می‌فهمید یا خیر. بنابراین، می‌توانید

on the link in the description to download  that free PDF worksheet plus the quiz today.

روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید تا کاربرگ PDF رایگان و آزمون امروز را دانلود کنید.

Let's get started with our first expression for  daily life, and it is this one, "I'm going to show  

بیایید با اولین عبارتمان برای زندگی روزمره شروع کنیم، و آن عبارت است، "من به شما نشان خواهم داد

you," but in the conversation, do you think  I said it like this, I'm going to show you?  

"، اما در گفتگو، آیا فکر می کنید که من آن را اینگونه گفتم، می خواهم به شما نشان دهم؟

Nope. Instead, I used an ultra reduction.  I cut down this phrase so much and I said,  

جواب منفی. در عوض، من از کاهش فوق العاده استفاده کردم. من این عبارت را خیلی کم کردم و گفتم:

"I'm a show you." Whoa. The word going to, this  phrase, to talk about something that you will do  

«من یک نمایش تو هستم.» اوه کلمه رفتن به، این عبارت، صحبت کردن در مورد کاری که

in the future, I'm going to do something, can be  reduced in several ways. Sometimes we say, "I'm  

در آینده انجام خواهید داد، من قصد دارم کاری را انجام دهم، می‌تواند به روش‌های مختلفی کاهش یابد. گاهی اوقات می گوییم: "من می

going to. I'm going to show you." Or we could cut  off the G and say, "I'm onna. I'm onna show you."  

روم. من به شما نشان خواهم داد." یا می‌توانیم G را قطع کنیم و بگوییم: "من می‌خواهم. می‌خواهم به شما نشان دهم."

Or you could do the ultra reduction, which I used  and just say, "I'm a show you. I'm a show you."

یا می‌توانید کاهش فوق‌العاده را انجام دهید، که من از آن استفاده کردم و فقط بگویید: "من یک نشان می‌دهم. من یک نشان می‌دهم."

Obviously, if you're speaking slowly, I'm a show  you. It doesn't work. This needs to be in fast  

بدیهی است که اگر آهسته صحبت می کنید، من به شما نشان می دهم. این کار نمی کند. این باید در

daily life conversation. So, you could say, "I'm  going to show you how to bake a cake," or "I'm  

مکالمه سریع زندگی روزمره باشد. بنابراین، می‌توانید بگویید، "می‌خواهم به شما نشان دهم چگونه یک کیک بپزید" یا "من به

a show you how to bake a cake. I'm a show you.  I'm a show you how to bake a cake." I want you  

شما نشان می‌دهم که چگونه یک کیک بپزید. من به شما نشان می‌دهم. کیک پختن." از شما می‌خواهم

to see how this was used in the original context  in the conversation where I was playing UNO with  

ببینید که چگونه از این در زمینه اصلی در مکالمه‌ای که من با پسرم UNO بازی می‌کردم استفاده شد

my son. Listen carefully for that ultra  reduction. "I'm a show you." Let's watch.

. برای کاهش فوق العاده با دقت گوش کنید . "من به شما نشان می دهم." بیایید تماشا کنیم.

One card in the middle, okay?

یک کارت وسط، باشه؟

Theo: And then I will do...

تئو: و بعد من انجام میدم...

Vanessa: All right. All right,  

ونسا: باشه. بسیار خوب،

you shuffled. And now I'm going to  show you another way to shuffle too.

شما به هم ریختید. و اکنون می‌خواهم راه دیگری را برای به هم زدن به شما نشان دهم.

Theo: I know. I know what it is.

تئو: میدونم. من میدانم آن چیست.

Vanessa: What is it?

Theo: This.

ونسا: چیه؟

تئو: این.

Vanessa: 

ونسا:

The next phrase for daily life is, let's go, let's  do it. Together, this is the ultimate enthusiasm.  

عبارت بعدی برای زندگی روزمره این است، برویم، بیا انجامش دهیم. با هم، این نهایت اشتیاق است. بیا

Let's go. Let's do it. So if you are trying to  pump yourself up, or maybe pump your friends up,  

بریم. بیایید آن را انجام دهیم. بنابراین اگر می‌خواهید خودتان را تقویت کنید، یا شاید دوستانتان را تقویت کنید،

you might use this phrase. Let's imagine that  you are near a lake in the middle of winter. It's  

ممکن است از این عبارت استفاده کنید. بیایید تصور کنیم که در وسط زمستان نزدیک دریاچه ای هستید. هوا

so cold, but you have a fun idea. "Hey guys,  let's go jump in the lake. I know it's cold,  

خیلی سرد است، اما ایده جالبی دارید. "سلام بچه ها، بیایید برویم در دریاچه بپریم. می دانم که هوا سرد است،

but let's go do it." And your friends  say, "No, no, no, it's too cold." Well,  

اما بیایید این کار را انجام دهیم." و دوستانتان می‌گویند، "نه، نه، نه، خیلی سرد است." خوب،

if you want to pump them up, you want to have an  adventure, you might say, let's go, let's do it.  

اگر می‌خواهید آن‌ها را تقویت کنید، می‌خواهید یک ماجراجویی داشته باشید، ممکن است بگویید، بیا برویم، بیا انجامش دهیم.

Yes. And eventually maybe they'll say yes. Let's  see how this was used in the original context.

آره. و در نهایت شاید آنها بگویند بله. بیایید ببینیم که چگونه از این در زمینه اصلی استفاده شد.

And then I'll teach you how to play and  we'll teach my students how to play.

و سپس به شما یاد می‌دهم که چگونه بازی کنید و به دانش‌آموزانم نحوه بازی را آموزش می‌دهیم.

Theo: Okay, let's go.

تئو: باشه، بریم.

Vanessa: 

Yeah, try not to touch the  microphone because it will-

Theo: Let's go. Let's do it.

ونسا:

آره، سعی کن میکروفون رو لمس نکنی چون دستت میاد -

تئو: بریم. بیایید آن را انجام دهیم.

Vanessa: Be too loud.

ونسا: خیلی بلند باش.

Theo: Let's do it. Let's go. Let's do it.

تئو: بیا انجامش بدیم. بیا بریم. بیایید آن را انجام دهیم.

Vanessa: Let's do it. Okay. Now, I have shuffled.

ونسا: بیا انجامش بدیم. باشه. حالا من قاطی کردم.

The next two phrases go together, and they're  specific for playing with cards and card games.  

دو عبارت بعدی با هم ترکیب می‌شوند و برای بازی با ورق و بازی‌های ورق مخصوص هستند.

They are to shuffle the cards or shuffle the  deck and to deal the cards. Before you play  

آنها باید کارت ها را به هم بزنند یا عرشه را به هم بزنند و ورق ها را پخش کنند. قبل از انجام

any card game, you need to shuffle the cards.  This is simply mix the cards up so that there's  

هر بازی با ورق، باید کارت‌ها را به هم بزنید. این کار به سادگی کارت‌ها را با هم مخلوط می‌کند تا

no cheating involved. You need to shuffle the  cards, and then you need to deal the cards,  

تقلبی در کار نباشد. باید کارت‌ها را به هم بزنید ، و سپس باید کارت‌ها را تقسیم کنید،

which means to give the cards to each  player. You might see a phrasal verb  

به این معنی که کارت‌ها را به هر بازیکن بدهید. ممکن است یک فعل عبارتی را ببینید که

used instead to deal out the cards. Both of  these are perfectly acceptable. You can say,  

به جای آن برای پخش کارت ها استفاده می شود. هر دوی اینها کاملاً قابل قبول هستند. می‌توانید بگویید،

"I'm going to deal the cards," or "I'm going to  deal out the cards to each player." For example,  

«من می‌خواهم کارت‌ها را بدهم» یا «می‌خواهم کارت‌ها را به هر بازیکن بدهم». به عنوان مثال،

let's see how this was used in the conversation.

بیایید ببینیم که چگونه از این در مکالمه استفاده شده است.

Theo: Now I have to [inaudible] he next step.

تئو: حالا من باید [نامفهوم] قدم بعدی او را برسانم.

Vanessa: The next step is to-

Theo: The next step is to...

Vanessa: ... deal the cards.

Theo: Deal the cards.

Vanessa: Yeah.

Theo: The next step is to deal the cards.

Vanessa: How many cards  

ونسا: مرحله بعدی به-

تئو: مرحله بعدی این است که...

ونسا: ... کارت ها را بفرست.

تئو: کارت ها را پخش کن.

ونسا: آره.

تئو: مرحله بعدی این است که کارت ها را پخش کنید.

ونسا:

do you think each of us will get? What  do you think the rules say? Just guess.

فکر می‌کنید هر کدام از ما چند کارت می‌گیریم؟ به نظر شما قوانین چه می‌گویند؟ فقط حدس بزن.

Theo: I don't know.

تئو: نمی دانم.

Vanessa: Two, 500?

ونسا: دو، 500؟

Theo: 500.

تئو: 500.

Vanessa: 500.

ونسا: 500. قرار است

The next important expression for daily life is  supposed to. Notice the pronunciation. Supposed  

عبارت مهم بعدی برای زندگی روزمره باشد . به تلفظ دقت کنید قرار است

to. It's not supposed to. Instead, we cut off that  ed and just say, supposed to, supposed to. So,  

به. قرار نیست. در عوض، آن اد را قطع کردیم و فقط می‌گوییم، قرار است، قرار است. بنابراین،

in the conversation I said, "You're supposed to  start with the other person. You shouldn't give  

در مکالمه گفتم: "شما قرار است از طرف مقابل شروع کنید. نباید

yourself the first card because maybe that will be  considered cheating." So you're supposed to deal  

اولین کارت را به خودتان بدهید زیرا ممکن است این کار تقلب تلقی شود." بنابراین،

the other person first. This is something that is  recommended, maybe even required depending on the  

ابتدا باید با فرد مقابل معامله کنید. این چیزی است که توصیه می‌شود، شاید حتی بسته به

circumstance. So, if you are baking, you might  say, "You're supposed to let the cookies cool  

شرایط مورد نیاز باشد. بنابراین، اگر در حال پختن هستید، ممکن است بگویید: «قرار است

for five minutes before you eat them." I know it's  going to be the longest five minutes of your life,  

قبل از خوردن کوکی‌ها اجازه دهید پنج دقیقه خنک شوند». می‌دانم که طولانی‌ترین پنج دقیقه عمر شما خواهد بود،

but this is something that's recommended,  required in this situation. You should let  

اما این چیزی است که در این شرایط توصیه می‌شود و مورد نیاز است. باید اجازه دهید

the cookies cool. Or you're supposed to let the  cookies cool. Let's watch the original clip.

کوکی‌ها خنک شوند. یا قرار است اجازه دهید کوکی‌ها خنک شوند. کلیپ اصلی رو ببینیم

So we each get seven cards. So, I'm going to  start with you. I think you're always supposed  

بنابراین هر کدام هفت کارت می گیریم. بنابراین، می‌خواهم با شما شروع کنم. فکر می‌کنم همیشه باید

to start with the other person. So, 1, 1,  2, 2, 3, 3, 4, 4, 5, 5, 6, 6, 7, 7. Okay.

از طرف مقابل شروع کنید. بنابراین، 1، 1، 2، 2، 3، 3، 4، 4، 5، 5، 6 ، 6، 7، 7. بسیار خوب.

The next important expression for daily  conversation is a phrasal verb. To lay  

عبارت مهم بعدی برای مکالمه روزانه یک فعل عبارتی است.

out something. We can split this phrasal  verb and say, lay it out. And that's how  

چیدن چیزی. می‌توانیم این فعل عبارتی را تقسیم کنیم و بگوییم، آن را بچین. و به این ترتیب

I used it in the conversation. Because  this was my son's first time playing  

من از آن در مکالمه استفاده کردم. چون این اولین باری بود که پسرم

UNO and children's hands are small. It's a  little hard for them to hold a lot of cards,  

UNO بازی می‌کرد و دست‌های بچه‌ها کوچک است. نگه داشتن تعداد زیادی کارت برای آنها کمی سخت است،

I recommended to him to lay the  cards out on the table. Yes,  

به او توصیه کردم که کارت ها را روی میز بگذارد. بله،

I could see them. This was not the perfect game  of UNO because we could see each other's cards,  

توانستم آنها را ببینم. این بازی عالی UNO نبود زیرا ما می‌توانستیم کارت‌های یکدیگر را ببینیم،

but he was just learning. So, I said, "Lay them  out on the table." This is displaying the cards.  

اما او تازه یاد می‌گرفت. بنابراین، گفتم: "آنها را روی میز بگذار." این کارت ها را نشان می دهد.

Let's take a look at that clip so that you  can see how we used it in the conversation.

بیایید نگاهی به آن کلیپ بیندازیم تا بتوانید ببینید چگونه از آن در مکالمه استفاده کردیم.

So can you turn over your cards  and lay them out on the table?

پس آیا می‌توانید کارت‌هایتان را برگردانید و روی میز بگذارید؟

Theo: Okay.

تئو: باشه.

Vanessa: Usually when you play this,  

ونسا: معمولاً وقتی این را بازی می‌کنید،

you keep your cards hidden, but because  this is the first time we're playing,  

کارت‌هایتان را پنهان نگه می‌دارید، اما چون این اولین باری است که بازی می‌کنیم،

let's put them out. And that way too,  our students can learn how to play.

بیایید آنها را کنار بگذاریم. و به این ترتیب، دانش‌آموزان ما می‌توانند یاد بگیرند که چگونه بازی کنند.

The next important expression for daily  life is a wonderful one, how about. Oh,  

عبارت مهم بعدی برای زندگی روزمره یک عبارت فوق العاده است، چطور؟ اوه،

this is a great way to make a suggestion. You can  use this in all areas of life. In the conversation  

این یک راه عالی برای ارائه یک پیشنهاد است. می‌توانید از آن در همه زمینه‌های زندگی استفاده کنید. در مکالمه‌ای

where I was playing UNO with my son, I said, "How  about you go first?" Okay, I'm suggesting that he  

که با پسرم UNO بازی می‌کردم، گفتم، "چطور می‌توانی اول بروی؟" بسیار خوب، من به او پیشنهاد می‌کنم که

lays down the first card. Most of the time, this  is used in just a neutral way. If you say, "How  

اولین کارت را بگذارد. بیشتر اوقات، این فقط به روشی خنثی استفاده می‌شود. اگر بگویید، "چطور

about we eat dinner and then have cake later?"  Okay, this is your suggestion to eat dinner first  

است که شام ​​بخوریم و بعداً کیک بخوریم؟" بسیار خوب، این پیشنهاد شماست که اول شام بخورید

and then have cake. But there is a way that  this expression could be used sarcastically,  

و بعد کیک بخورید. اما راهی وجود دارد که از این عبارت می‌توان به طعنه استفاده کرد،

which could be seen as a little rude depending  on the context. So, let me give you an example.

که بسته به زمینه، می‌توان آن را کمی بی‌ادب تلقی کرد . بنابراین، اجازه دهید برای شما مثالی بزنم.

Remember that moment where you were walking  beside a lake in the middle of winter and you  

آن لحظه ای را به خاطر می آورید که در وسط زمستان در کنار دریاچه ای قدم می زدید و

wanted to jump in? Well, one of your friends who  has some common sense might say, "How about we  

می خواستید داخل آن بپرید؟ خوب، یکی از دوستان شما که دارای عقل سلیم است ممکن است بگوید، "چطور است که ما

don't jump in the lake?" So, he's trying to give  this suggestion politely, but also being a little  

در دریاچه نپریم؟" بنابراین، او سعی می‌کند این پیشنهاد را مؤدبانه ارائه دهد، اما

bit sarcastic at the same time. How about we don't  jump in the lake? It feels like your idea's pretty  

در عین حال کمی طعنه‌آمیز باشد. چطور در دریاچه نپریم؟ به نظر می رسد ایده شما بسیار

stupid. Let's not do that. How about we don't  jump in the lake? Of course, if you're with a  

احمقانه است. این کار را نکنیم. چطور در دریاچه نپریم؟ البته، اگر با

group of friends and obviously, this idea is  a little crazy, then it's okay to use this.

گروهی از دوستان هستید و بدیهی است که این ایده کمی احمقانه است، استفاده از آن اشکالی ندارد.

But you wouldn't really want to say it with the  tone of voice to your boss. If your boss says,  

اما شما واقعاً نمی خواهید آن را با لحن صدا به رئیس خود بگویید. اگر رئیستان بگوید،

"Hey, we're going to have a meeting at three  o'clock." Maybe you're super busy that day  

"هی، ما قرار است ساعت سه جلسه داشته باشیم ." شاید آن روز خیلی سرتان شلوغ است

and you have no time for meetings, do not  tell your boss, "How about we don't have a  

و زمانی برای جلسات ندارید، به رئیستان نگویید: "چطور است که

meeting?" Not a good idea. Instead, there are  more polite ways to express that. You might say,  

جلسه ای نداریم؟" ایده ی خوبی نیست. در عوض، راه‌های مودبانه‌تری برای بیان آن وجود دارد. ممکن است بگویید،

"I have a lot going on today. Could  you give me the notes for the meeting  

"امروز اتفاقات زیادی دارم. می‌توانید یادداشت‌های جلسه را

when it's finished?" Okay, this is  much more polite in a work setting.

پس از پایان جلسه به من بدهید؟" بسیار خوب، این در یک محیط کاری بسیار مؤدبانه‌تر است.

There's also a fun fixed phrase that you  might hear people use with this expression,  

همچنین یک عبارت ثابت سرگرم‌کننده وجود دارد که ممکن است بشنوید که افراد با این عبارت استفاده می‌کنند،

how about. The fixed phrase is, how about we don't  and say, we did? So, if your friends think, well,  

چطور. عبارت ثابت این است که چطور می‌شود و بگوییم، انجام دادیم؟ بنابراین، اگر دوستانتان فکر می‌کنند،

it's a pretty crazy idea to jump in the cold lake,  someone might suggest, "How about we don't?" You  

پریدن در دریاچه سرد ایده بسیار احمقانه‌ای است، ممکن است کسی پیشنهاد دهد: «چطور نمی‌کنیم؟»

don't need to finish the phrase and say, "Don't  jump in the lake." We just say, don't. "How about  

لازم نیست عبارت را تمام کنید و بگویید: « در دریاچه نپرید». ما فقط می گوییم، نکن.

we don't? And we say, we did. So you tell all the  other people, "Guess what we did? We jumped in  

ما نمی‌کنیم؟ و می‌گوییم، انجام دادیم. بنابراین شما به همه افراد دیگر بگویید، "حدس بزنید چه کردیم؟ ما به داخل

the lake." They'll never know they weren't there.  So, you can use this fixed phrase. I guarantee you  

دریاچه پریدیم." آنها هرگز نمی دانند که آنجا نبوده اند. بنابراین، می توانید از این عبارت ثابت استفاده کنید. من تضمین می کنم که معمولاً

will hear this in movies and TV shows when there's  some kind of foolish idea, usually. How about we  

وقتی ایده احمقانه ای وجود داشته باشد، این را در فیلم ها و برنامه های تلویزیونی خواهید شنید. ما

don't and say, we did. So you're trying to find  some kind of equilibrium. You don't want to do it,  

نمی‌کنیم و می‌گوییم، کردیم. بنابراین شما سعی می‌کنید  نوعی تعادل پیدا کنید.

they want to do it, but maybe you could just lie  and say that you did it anyway. Very silly. All  

. خیلی احمقانه. خیلی

right, let's watch the original clips that  you can see this in the original context.

خب، بیایید کلیپ‌های اصلی را تماشا کنیم که می‌توانید آن را در متن اصلی ببینید.

So, what we're going to try to do is  we're going to try to match this. So,  

بنابراین، کاری که می‌خواهیم انجام دهیم این است که سعی می‌کنیم این را مطابقت دهیم. پس،

how about you go first? Do any of your cards  have the same color or the same symbol?

اول؟ آیا هر کدام از کارت‌های شما همان رنگ یا نماد یکسانی دارند؟

Theo: Same symbol.

تئو: همان نماد.

Vanessa: The next expression is,  

ونسا: عبارت بعدی این است،

happens to. There are a lot of different ways to  use the verb to happen, but here we're talking  

اتفاق می‌افتد. روش‌های مختلفی برای استفاده از فعل اتفاق افتادن وجود دارد، اما ما اینجا هستیم صحبت کردن

about something that is a chance or a coincidence.  "I have one card left and it happens to be red."  

در مورد چیزی که یک شانس یا تصادف است. «یک کارت دارم و اتفاقاً قرمز است.»

All right, well, it doesn't really matter if it  was red, but here we're talking about a chance  

بسیار خوب، خوب، واقعاً مهم نیست که قرمز باشد، اما اینجا ما در مورد شانس صحبت می‌کنیم.

or a coincidence. "Oh, look at this. I have the  right color and the right number. It happens to be  

یا یک تصادف "اوه، به این نگاه کنید. من رنگ مناسب و عدد مناسب را دارم. اتفاقاً

red." We can use this for a lot of coincidences.  So, you might say, "My best friend's birthday  

قرمز است." ما می توانیم از این برای بسیاری از تصادفات استفاده کنیم. بنابراین، ممکن است بگویید، "تولد بهترین دوست من

happens to be the exact same day as mine. What  a coincidence. We are not twins, but we happen  

دقیقاً همان روز تولد من است. چه اتفاقی. ما دوقلو نیستیم، اما اتفاقاً

to have the same birthday. How cool." Let's watch  how this was used in the original conversation.

تولد یکسانی داریم. چقدر باحال." بیایید نحوه استفاده از این مورد در مکالمه اصلی را تماشا کنیم.

So, now I'm going to look at my cards and  see, do I have any red cards or one cards?

بنابراین، حالا می‌خواهم به کارت‌هایم نگاه کنم و ببینم آیا کارت قرمز یا یک کارت دارم؟

Theo: You have one card.

تئو: شما یک کارت دارید.

Vanessa: I do have one. And it happens to  

ونسا: من یکی دارم. و اتفاقاً

be red too. Okay. So, I'm going to put that down.  Now it's your turn. Do you have any red or ones?

قرمز هم می‌شود. باشه. بنابراین، من قصد دارم آن را کنار بگذارم. حالا نوبت شماست. آیا قرمز یا قرمز دارید؟

The next important expression for daily  conversation is a great one. I mean. Here, you're  

عبارت مهم بعدی برای مکالمه روزانه یک عبارت عالی است. منظور من این است که. در اینجا، شما

not really clarifying more information. Instead,  when you make a mistake, when you speak, you can  

واقعاً اطلاعات بیشتری را روشن نمی‌کنید. در عوض، وقتی اشتباه می‌کنید، وقتی صحبت می‌کنید، می‌توانید از

use this to pivot, to correct yourself. So, in the  conversation we said, "You have an eight. I mean,  

این برای چرخش، برای اصلاح خود استفاده کنید. بنابراین، در مکالمه گفتیم، "شما یک عدد هشت دارید. منظورم،

a yellow." All right, so here's a correction.  You're pivoting and not saying, "Oh, well, that's  

یک زرد است." بسیار خوب، پس در اینجا یک اصلاح وجود دارد. شما در حال چرخش هستید و نمی گویید، "اوه، خوب، این

not an eight, it's a yellow." You can insert this  great expression, I mean. So for me, I could say,  

یک هشت نیست، یک زرد است." منظورم این است که می‌توانید این عبارت عالی را وارد کنید. بنابراین برای من، می‌توانم بگویم،

"I've been married 11, I mean 12 years. Wow.  And this year will be 13." So, I am correcting  

"من 11 سال است ازدواج کرده‌ام، یعنی 12 سال است. وای. و امسال 13 سال خواهد شد." بنابراین، من

myself. "I've been married for 11, I mean 12  years." That was my mistake. I mean 12 years.  

خودم را اصلاح می کنم. "من 11 سال است که ازدواج کرده ام، منظورم 12 سال است." این اشتباه من بود. منظورم 12 سال است.

And this year we'll be 13. All right, let's watch  how it was used in the original conversation.

و امسال 13 ساله می‌شویم. بسیار خوب، بیایید نحوه استفاده از آن در مکالمه اصلی را تماشا کنیم.

I don't have any eights or any yellows.

من نه هشت و نه زرد دارم.

Theo: You have eight and a yellow.

تئو: تو هشت و یک زرد داری.

Vanessa: I have a yellow,  

ونسا: من زرد دارم،

that's right. I'm going to play  the yellow card. It's a seven.

درست است. من می خواهم کارت زرد را بازی کنم. این یک هفت است.

The next expression for daily life is, get  to. You get to choose the next card. I get  

عبارت بعدی برای زندگی روزمره، رسیدن به. شما باید کارت بعدی را انتخاب کنید. می‌توانم

to go on vacation. I can't believe that  I got to meet a famous person. What does  

به تعطیلات بروم. من نمی توانم باور کنم که با یک فرد مشهور آشنا شدم.

this mean here? There is a nuance. When  we use get to, we're talking about, yes,  

این اینجا به چه معناست؟ یک تفاوت ظریف وجود دارد. وقتی از رسیدن به آن استفاده می‌کنیم، بله، درباره

something that you have the ability to, I get to  go on vacation, but there's another meaning here,  

چیزی صحبت می‌کنیم که شما توانایی آن را دارید، من می‌توانم به تعطیلات بروم، اما معنای دیگری در اینجا وجود دارد،

and that is that it has the sense that you feel  like it's a privilege. "I can't believe that I get  

و آن این است که احساس می‌کنید این یک امتیاز است. . "باورم نمی شود که

to sit next to this amazing person at dinner. I  didn't know that that would be possible." So here,  

هنگام شام کنار این شخص شگفت انگیز بنشینم. نمی دانستم که این امکان پذیر است." بنابراین در اینجا،

it's not just something that you're able to do,  but something you feel like is super special. A  

این فقط کاری نیست که شما قادر به انجام آن هستید، بلکه چیزی است که احساس می کنید فوق العاده خاص است. چند

while ago when I was on vacation in Costa Rica,  I made this video where I talked about some  

وقت پیش، وقتی در تعطیلات در کاستاریکا بودم، این ویدیو را ساختم که در آن درباره برخی

differences between get to and have two. So, if  you would like to dive deeper into this topic so  

تفاوت‌های بین رفتن به و داشتن دو صحبت کردم. بنابراین، اگر می‌خواهید عمیق‌تر به این موضوع بپردازید

that you can really use and understand some of  these nuances in English, I recommend checking  

تا بتوانید واقعاً از برخی از این تفاوت‌ها در زبان انگلیسی استفاده کنید و آن را درک کنید، توصیه می‌کنم

out that lesson as well. All right, let's  watch the original clip for this expression.

آن درس را نیز بررسی کنید. بسیار خوب، بیایید کلیپ اصلی این عبارت را تماشا کنیم.

Do you have any nines or blues?

نین یا بلوز دارید؟

Theo: No.

Vanessa: So what happens is you get to choose the top card,  

تئو: نه.

ونسا: پس چه اتفاقی می‌افتد این است که می‌توانید کارت برتر را انتخاب کنید،

turn it over. What is it? Oh, you got lucky?  Okay, so you can play that card. Blue nine. Whew.

آن را برگردانید. چیست؟ اوه، شانس آوردی؟ خوب، پس می توانید آن کارت را بازی کنید. نه آبی. وای

The next expression for daily conversation  is one that only parents or teachers or maybe  

عبارت بعدی برای مکالمه روزانه عبارتی است که فقط والدین یا معلمان یا شاید

grandparents might use, but you will definitely  hear this in movies and TV shows. And it is,  

پدربزرگ و مادربزرگ ممکن است از آن استفاده کنند، اما قطعاً این را در فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی خواهید شنید. و این است،

wa-wa-wait. Can you understand the one word  that I'm trying to say? It's the word wait. But  

وا و صبر کنید. آیا می‌توانی کلمه‌ای را که می‌خواهم بگویم را بفهمی؟ این کلمه صبر است. اما

I didn't say wait. Instead, I said, "Wa-wa-wait."  I think I said this several times in the original  

نگفتم صبر کن. در عوض گفتم: «وا و صبر کن». فکر می‌کنم این را چندین بار در گفتگوی اصلی گفتم

conversation. Actually, maybe this is part  of my parenting vocabulary. But this is just  

. در واقع، شاید این بخشی از واژگان فرزندپروری من باشد. اما این فقط به

telling a child, "Stop, wait." But oftentimes  as parents or maybe as teachers or grandparents,  

کودک می‌گویید: «ایست، صبر کن». اما اغلب به عنوان والدین یا شاید به عنوان معلم یا پدربزرگ و مادربزرگ،

we have a lot of energy behind that. So,  you might say, "Wa-wa-wait. You should do  

انرژی زیادی پشت آن داریم. بنابراین، ممکن است بگویید، "وای وای صبر کنید.

this instead. Wa-wa-wait. There's a card that  you can play. Wonderful." So, let's see how I  

به جای آن باید این کار را انجام دهید. وای وای صبر کنید. کارتی وجود دارد که می توانید بازی کنید. فوق العاده است." بنابراین، بیایید ببینیم که چگونه از

use this in the original conversation. And if  you are a parent or grandparent or teacher,  

آن در مکالمه اصلی استفاده می‌کنم. و اگر والدین، پدربزرگ و مادربزرگ یا معلم هستید،

or maybe you watch English movies and TV shows,  I'm sure you will hear this. Let's watch.

یا شاید فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی انگلیسی را تماشا می‌کنید، مطمئن هستم که این را خواهید شنید. بیایید تماشا کنیم.

Oh. Oh, wa-wa-wait. What's that?

اوه اوه وای صبر کن آن چیست؟

Theo: Zero.

تئو: صفر.

Vanessa: Zero. Zero can  

ونسا: صفر. صفر می تواند

match. So you change the color,  and I'm going to play an eight.

مطابقت داشته باشد. بنابراین شما رنگ را تغییر می‌دهید، و من هشت را بازی می‌کنم.

The next important expression for daily  conversation is actually a grammatical rule. And  

عبارت مهم بعدی برای مکالمه روزانه در واقع یک قانون گرامری است. و

it is, none versus no. Take a look at these two  sentences. I have none, or I have no cards. Are  

این است، هیچ در مقابل نه. به این دو جمله نگاهی بیندازید . من هیچ کارتی ندارم یا کارت ندارم. آیا

both of these correct? What do you think? Well,  the answer is, yeah, both of these are correct,  

هر دوی اینها صحیح است؟ شما چی فکر میکنید؟ خب، پاسخ این است، بله، هر دوی این‌ها درست است،

but we're going to use none and no slightly  differently in the conversation in a sentence  

اما ما در یک جمله در یک جمله از نظر

grammatically, but it's going to have a similar  meaning. So let's take a look at another example.

گرامری، از هیچ‌یک و نه استفاده می‌کنیم، اما معنای مشابهی خواهد داشت . پس بیایید به مثال دیگری نگاهی بیندازیم.

You could say, "None of these shirts fit me."  Or you could say, "No shirts fit me." All right,  

می توانید بگویید: "هیچ کدام از این پیراهن ها به من نمی خورد." یا می توانید بگویید: "هیچ پیراهنی به من نمی آید." بسیار خوب،

so let's take a look at the first one. None fit  me. That's the main part of the sentence. None  

پس بیایید نگاهی به مورد اول بیندازیم. هیچکدام به من نمی خورد این قسمت اصلی جمله است. هیچکدام برای

fit me. And none is being used as  a noun. It is the subject of the  

من مناسب نیست. و هیچ کدام به عنوان اسم استفاده نمی شود. موضوع جمله است

sentence. None of these shirts fit me.  And in the second sentence, we have,  

. هیچ کدام از این پیراهن ها به من نمی خورد. و در جمله دوم،

"No shirts fit me." Here, the subject of the  sentence is not no, it is shirts. Shirts fit  

"هیچ پیراهنی برای من مناسب نیست." در اینجا، موضوع جمله نه نیست، پیراهن است. پیراهن

me. But we're going to add the word no  as an adjective to describe shirts. So,  

برای من مناسب است. اما ما کلمه نه را به عنوان صفتی برای توصیف پیراهن اضافه می کنیم. بنابراین،

they function slightly differently in the  sentence, but in the end, the sentence is  

آنها در  جمله اندکی متفاوت عمل می کنند ، اما در نهایت، جمله

going to have a similar meaning. Let's take a look  at how this was used in the original conversation.

معنای مشابهی خواهد داشت. بیایید نگاهی به نحوه استفاده از آن در مکالمه اصلی بیندازیم.

Theo: Oh, I can do this.

تئو: اوه، من می توانم این کار را انجام دهم.

Vanessa: Oh my goodness, I have so many cards.

ونسا: اوه خدای من، من خیلی کارت دارم.

Theo: Because I have none.

تئو: چون هیچی ندارم.

Vanessa: Yeah,  

ونسا: بله،

but you played this, so it means that my turn's  next, and I don't have any greens. Oh, now I do.

اما تو این را بازی کردی، پس به این معنی است که نوبت بعدی من است و من سبزه ندارم. اوه، در حال حاضر من.

The next important expression for daily life  is a fun phrasal verb, to go back to. So,  

عبارت مهم بعدی برای زندگی روزمره یک فعل عبارتی سرگرم کننده است که باید به آن برگردیم. بنابراین،

let's imagine that you are living far away  from your parents, but once a year for the  

بیایید تصور کنیم که دور از والدین خود زندگی می‌کنید، اما سالی یک‌بار برای

holiday season you go back to your parents'  house and celebrate the holidays. Maybe this  

فصل تعطیلات به خانه والدین خود برمی‌گردید و تعطیلات را جشن می‌گیرید. شاید این

is a really special warm time for you to be able  to see people that you love. So you might say,  

یک زمان واقعاً گرم برای شما باشد تا بتوانید افرادی را که دوست دارید ببینید. بنابراین ممکن است بگویید،

"I can't wait for next month. I get to go back  to my parents' house and just spend time with  

"من نمی توانم برای ماه آینده صبر کنم. می توانم به خانه والدینم برگردم و فقط با آنها وقت بگذرانم

them." Notice that I also used, get to. We're  talking about something you're able to do,  

." توجه کنید که من هم استفاده کردم، get to. ما درباره کاری صحبت می‌کنیم که شما قادر به انجام آن هستید،

but also something that you feel is a privilege,  something you are excited about. "I get to go  

اما همچنین چیزی که احساس می‌کنید یک امتیاز است، چیزی که از آن هیجان‌زده هستید. "من باید

back to my parents' house. Wonderful."  Let's see how this was originally used.

به خانه پدر و مادرم برگردم. عالی است." بیایید ببینیم در ابتدا چگونه از این استفاده می شد.

Your turn. Do you have a yellow?

نوبت شماست زرد داری؟

Theo: UNO.

تئو: سازمان ملل

Vanessa: Oh, okay.  

ونسا: اوه، باشه.

All right. So now it goes back to your turn  because this is a reverse. So can you play?

خیلی خوب. بنابراین اکنون به نوبت شما برمی‌گردد، زیرا این برعکس است. پس میتونی بازی کنی؟

The next expression for daily life is, why  don't you... And this is another way to ask  

عبارت بعدی برای زندگی روزمره این است که چرا نمی‌کنید... و این روش دیگری برای پرسیدن

a polite suggestion or question. So, in  the conversation I was asking Theo if he  

یک پیشنهاد یا سوال مودبانه است. بنابراین، در مکالمه از تئو می‌پرسیدم که آیا او

understood the rules. I said, "Why don't  you want to pick up four cards?" Because  

قوانین را می‌فهمد. گفتم: «چرا نمی‌خواهی چهار کارت برداری؟» زیرا   می‌خواستم

I wanted to see if he understood that picking  up more cards means that you're probably going  

ببینم آیا او متوجه شده است که برداشتن کارت‌های بیشتر به این معنی است که احتمالاً

to lose the game. And it was quite interesting  because in the video, that was the first time  

بازی را می‌بازید. و بسیار جالب بود زیرا در ویدیو، این اولین باری بود که

he had ever played UNO. But later that  day and the next day and the next day,  

او تا به حال UNO را بازی می کرد. اما بعد از آن روز و روز بعد و روز بعد،

we played UNO again. And he was so fast. He got  it. He even understood some strategy. So here,  

دوباره UNO را بازی کردیم. و او خیلی سریع بود. او آن را دریافت کرد. او حتی یک استراتژی را درک کرد. بنابراین اینجا،

just for the first time that we played, I wanted  to see if he could understand the rules. "Why  

برای اولین باری که بازی کردیم، می‌خواستم ببینم آیا او می‌تواند قوانین را بفهمد. "چرا

don't you want to pick up four cards? Tell me.  What's the reason why you don't want more cards?"

نمی‌خواهی چهار کارت برداری؟ به من بگو. دلیل اینکه کارت‌های بیشتری نمی‌خواهی چیست؟»

But we can also use this expression in other  instances as well. You might say, "Well,  

اما می‌توانیم از این عبارت در موارد دیگر نیز استفاده کنیم . ممکن است بگویید، «خب،

if you don't want to miss the appointment, why  don't you set two alarms?" The suggestion here  

اگر نمی‌خواهید قرار ملاقات را از دست بدهید، چرا دو زنگ ساعت تنظیم نمی‌کنید؟» پیشنهاد اینجا

is why don't you set two alarms instead of  one? "You don't want to sleep in through one  

این است که چرا به جای یکی، دو زنگ ساعت تنظیم نمی‌کنید ؟ "شما نمی‌خواهید از طریق یک

alarm. What if one alarm doesn't go off? What if  there's a problem? Okay, why don't you set two  

زنگ ساعت بخوابید. اگر یک زنگ هشدار به صدا در نمی‌آید چه می‌شود؟ اگر مشکلی وجود داشته باشد؟ خوب، چرا دو

alarms?" This is a very polite suggestion.  All right, let's watch the original clip.

زنگ ساعت را تنظیم نمی‌کنید؟" این یک پیشنهاد بسیار مودبانه است. باشه بیا کلیپ اصلی رو ببینیم

And a black card you can play anytime.  You don't have to match the color. So  

و یک کارت سیاه که می توانید در هر زمان بازی کنید. لازم نیست با رنگ مطابقت داشته باشید. بنابراین   می‌خواهید

do you want to play that? And  then I have to pick up four.

آن را بازی کنید؟ و سپس باید چهار تا را انتخاب کنم.

Theo: Why don't you want to pick up four?

تئو: چرا نمیخوای چهارتا رو بگیری؟

Vanessa: One, two, three.

Theo: Why don't you want to?

Vanessa: Because I want  

ونسا: یک، دو، سه.

تئو: چرا نمیخوای؟

ونسا: چون می‌خواهم از شر

to get rid of all of my cards, and that's how  you win. So, if I have more cards, I can't win.

همه کارت‌هایم خلاص شوم، و این‌گونه برنده می‌شوی. بنابراین، اگر کارت های بیشتری داشته باشم، نمی توانم برنده شوم.

The next important expression for  daily life is otherwise. Otherwise.  

عبارت مهم بعدی برای زندگی روزمره چیز دیگری است. در غیر این صورت.

Are we talking about something that  is wise and intelligent? Nope. Let's  

آیا ما در مورد چیزی صحبت می کنیم که عاقلانه و هوشمندانه است؟ جواب منفی. بیایید

take a look at how it was used  in the original conversation.

نگاهی به نحوه استفاده از آن در مکالمه اصلی بیندازیم.

Theo: Ha-ha.

Vanessa: Oh no. You  

تئو: ها-ها.

ونسا: اوه نه. تو

go again. Do you have a black  card or a red card you can play?

دوباره برو. آیا کارت سیاه یا کارت قرمزی دارید که بتوانید بازی کنید؟

Theo: Black card.

تئو: کارت سیاه.

Vanessa: 

Oh, but you know which one  that is. We switch hands.

ونسا:

اوه، اما شما می دانید که کدام است. دست عوض می کنیم

Theo: Or what?

تئو: یا چی؟

Vanessa: Otherwise, you have to pick up a card.  

ونسا: در غیر این صورت، باید یک کارت برداری.

Okay, keep picking up.

باشه، ادامه بده

I said, "You can play that card, otherwise you  have to pick up a card." So, we could substitute  

گفتم، «می‌توانی آن کارت را بازی کنی، در غیر این صورت باید یک کارت برداری». بنابراین، می‌توانیم جایگزین کنیم

or else. So, on the other side, this is your  other option. "Otherwise, you have to pick  

. بنابراین، از طرف دیگر، این گزینه دیگر شماست. "در غیر این صورت، باید

up a card." So, he's got two choices. "You could  play that card." But if he doesn't play that card,  

کارتی بردارید." بنابراین، او دو انتخاب دارد. "شما می‌توانید آن کارت را بازی کنید." اما اگر او آن کارت را بازی نکرد،

"otherwise you're going to have to pick  up one." Or in your daily conversations,  

"در غیر این صورت باید یکی را بردارید." یا در مکالمات روزانه‌تان،

if someone tells you, "Oh, hey, can you give  my friend a call and invite her to the party  

اگر کسی به شما بگوید، "اوه، هی، می‌توانید به دوستم زنگ بزنید و او را هم به مهمانی دعوت کنید

too? Here's her number." And they start to  tell you her phone number. Well, for me,  

؟ این هم شماره او." و شروع می‌کنند به شما شماره تلفن او را می‌گویند. خب، برای من،

I'm terrible at remembering things like this.  So, for me, I might say, "Wa-wa-wait a minute.  

در به خاطر سپردن چنین چیزهایی وحشتناک هستم. بنابراین، برای من، ممکن است بگویم، "وای وای، یک دقیقه صبر کنید.

Let me write that down, otherwise I'm going to  forget." Let me write that down, otherwise I might  

اجازه دهید آن را بنویسم، در غیر این صورت فراموش خواهم کرد." بگذارید آن را بنویسم، در غیر این صورت ممکن است

forget. So we've got two opposites. I should  write it down. That will help me remember it,  

فراموش کنم. بنابراین ما دو متضاد داریم. باید آن را بنویسم. این به من کمک می کند آن را به خاطر بسپارم،

and I will forget, and we are linking them with  this beautiful phrase. Otherwise, I might forget.

و فراموش خواهم کرد، و ما آنها را با این عبارت زیبا پیوند می دهیم. وگرنه ممکنه فراموش کنم

Our final important expression for daily  conversation is this one. Or do they? This  

آخرین بیان مهم ما برای مکالمه روزانه این است. یا آنها؟ این

is going to be a reflexive question, and  also it's going to be a bit rhetorical.  

یک سؤال بازتابی خواهد بود، همچنین کمی بلاغی نیز خواهد بود.

That means you're not really looking for an  answer, you're just questioning yourself. So,  

این بدان معناست که شما واقعاً به دنبال پاسخ نیستید، فقط خودتان را زیر سوال می برید. بنابراین،

when we put down two cards, one was a nine and  one was a six, and I thought that they matched,  

وقتی دو کارت را گذاشتیم، یکی نه و یکی شش بود، و من فکر کردم که مطابقت دارند،

I said, "Oh, they match. Or do they?" Sometimes  sixes and nines look very similar. So,  

گفتم: "اوه، آنها مطابقت دارند. یا دارند؟" گاهی اوقات شش و نه بسیار شبیه به هم هستند. بنابراین،

I tried to turn the card around to see if they  really matched. So, I was questioning myself,  

سعی کردم کارت را برگردانم تا ببینم آیا واقعاً مطابقت دارند یا خیر. بنابراین، داشتم از خودم می‌پرسیدم:

"Oh, they match, or do they?" This is a  great way to question what's going on.

«اوه، آنها مطابقت دارند یا دارند؟» این یک راه عالی برای زیر سوال بردن آنچه در حال وقوع است است.

You could also change the verb do to a  be verb. And it has a similar meaning,  

همچنین می‌توانید فعل do را به فعل be تغییر دهید. و معنای مشابهی دارد،

this reflexive question. So, for example,  if you're talking about your two neighbors,  

این سؤال بازتابی. بنابراین، برای مثال، اگر در مورد دو همسایه‌تان صحبت می‌کنید،

you might say, "Oh yeah, they're married. Wait,  or are they? Well, it doesn't matter." So, here  

ممکن است بگویید، "اوه، بله، آنها ازدواج کرده‌اند. صبر کنید، یا هستند؟ خب، مهم نیست." بنابراین، در اینجا

you are questioning yourself. They are married.  So, we're going to change the verb and say, "Are  

شما خودتان را زیر سؤال می برید. آنها ازدواج کرده اند. بنابراین، ما می‌خواهیم فعل را تغییر دهیم و بگوییم: "آیا

they?" You're just questioning yourself. "I'm not  exactly sure. Well, it doesn't matter. Are they?  

آنها؟" فقط خودت رو زیر سوال میبری "من دقیقاً مطمئن نیستم. خوب، مهم نیست. آنها هستند

Do they?" You're asking yourself this question.  All right, let's watch the original clip

؟" این سوال رو از خودت میپرسی خیلی خوب، بیایید کلیپ اصلی

Green, because these match or do they? Oh yeah,  they do. Okay, six and the nine we're tricking  

سبز را ببینیم، زیرا اینها مطابقت دارند یا آنها؟ اوه بله، آنها انجام می دهند. خوب، شش و نه،

me too. All right, well, I have no greens,  but you know what I get to play? Wild card.  

من را هم فریب می دهیم. خوب، خوب، من سبزه ندارم، اما می‌دانید چه چیزی برای بازی کردن دارم؟ کارت وایلد.

This wild card means I get to change the color.

این کارت وحشی به این معنی است که من باید رنگ را تغییر دهم.

Vanessa: Which color do you think I'm going to choose?

ونسا: به نظر شما من کدام رنگ را انتخاب کنم؟

Well, congratulations on leveling up your  English vocabulary so that you can express  

خوب، تبریک می‌گویم که دایره لغات انگلیسی خود را ارتقا می‌دهید تا بتوانید

yourself clearly. I want to know in the  comments, have you ever played this card  

خود را به وضوح بیان کنید. می‌خواهم در نظرات بدانم، آیا تا به حال این

game UNO? This is an essential children's game  in the US, so I'm curious if it's universal,  

بازی کارتی UNO را بازی کرده‌اید؟ این یک بازی ضروری برای کودکان در ایالات متحده است، بنابراین من کنجکاو هستم که آیا این بازی جهانی است،

if it's something that you also  play. Let me know in the comments.

آیا این بازی چیزی است که شما نیز انجام دهید. در نظرات به من اطلاع دهید.

And don't forget to download the free PDF  worksheet that goes with today's lesson. It  

و فراموش نکنید که کاربرگ PDF رایگان را که همراه با درس امروز است دانلود کنید. این

includes all of today's vocabulary, definitions,  sample sentences, and at the bottom of the  

شامل همه واژگان امروزی، تعاریف، جملات نمونه است، و در پایین

worksheet is a quiz to test if you really can use  these expressions in your daily life. So, you can  

صفحه کار آزمونی برای آزمایش وجود دارد که آیا واقعاً می‌توانید از این عبارات در زندگی روزمره خود استفاده کنید یا خیر. بنابراین، می‌توانید

click on the link in the description to download  that free PDF worksheet today. My gift to you.

روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید تا آن کاربرگ PDF رایگان را امروز دانلود کنید. هدیه من به تو.

Well, thank you so much for  learning English with me,  

خوب، از شما بسیار سپاسگزارم که با من انگلیسی یاد گرفتید،

and I'll see you again next Friday for a  new lesson here on my YouTube channel. Bye.

و جمعه آینده دوباره شما را برای یک درس جدید در اینجا در کانال YouTube من می بینم. خدا حافظ.

But wait, do you want more? I recommend watching  this video next. This is the original conversation  

اما صبر کنید، آیا بیشتر می خواهید؟ توصیه می‌کنم این ویدیوی بعدی را تماشا کنید. این مکالمه اصلی

lesson where I taught my son Theo, how to play  UNO. You're welcome to join me in my home,  

درسی است که در آن به پسرم تئو یاد دادم که چگونه UNO بازی کند. خوش آمدید به من در خانه من بپیوندید،

play UNO with us, and learn along the  way real English. I'll see you there.

با ما UNO بازی کنید و در طول مسیر انگلیسی واقعی را یاد بگیرید. اونجا میبینمت