Speak ADVANCED English in 30 minutes: American English Lesson

Hi, I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com.  

سلام، من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com.

Can you speak advanced  English? Let's talk about it. 

آیا می توانید انگلیسی پیشرفته صحبت کنید ؟ بیایید در مورد آن صحبت کنیم.

Let's imagine this scene; you are visiting the  US and you're about to go eat sushi for dinner.  

بیایید این صحنه را تصور کنیم؛ شما در حال بازدید از ایالات متحده هستید و می خواهید برای شام سوشی بخورید.

You're walking along and you turn the corner,  and you see me walking on the sidewalk. You shout  

تو در امتداد راه می‌روی و به گوشه می‌پیچی، و مرا می‌بینی که در پیاده‌رو راه می‌روم. شما

for joy and say, "Hey, Vanessa! Do you want  to join me for dinner? We're eating sushi." 

از خوشحالی فریاد می زنید و می گویید: "هی، ونسا! می خواهی برای شام به من بپیوندی؟ ما داریم سوشی می خوریم."

I walk over. I'm excited to meet you.  And then your face goes like this,  

جلوتر می روم من برای آشنایی با شما هیجان زده هستم. و سپس چهره شما به این شکل می شود،

"I think I saw in one of your videos that  you don't like sushi." And I say, "Oh,  

"فکر می کنم در یکی از ویدیوهای شما دیدم که سوشی دوست ندارید." و من می گویم، "اوه،

I do like sushi. In fact, I can eat quite a  few sushi rolls." You probably understand the  

من سوشی را دوست دارم. در واقع، می توانم مقدار زیادی رول سوشی بخورم." احتمالاً

general idea of what I'm trying to say,  but this sentence is advanced English. 

ایده کلی چیزی را که می‌خواهم بگویم را درک می‌کنید، اما این جمله انگلیسی پیشرفته است.

I said, "I do like sushi." Well, generally, in  English, we don't put "do" before "like." So why  

گفتم: من سوشی را دوست دارم. خوب، به طور کلی، در انگلیسی، «do» را قبل از «پسندیدن» قرار نمی دهیم. پس چرا

did I say this? Is this a grammatical mistake?  And what about this expression, "Quite a few  

این را گفتم؟ آیا این یک اشتباه گرامری است؟ و در مورد این عبارت، "تعدادی

sushi rolls?" Usually, few means a little. But why  did I say, "Quite a few?" Oh, this is an advanced  

رول سوشی؟" معمولاً تعداد کمی به معنای کم است. اما چرا گفتم، "خیلی کم؟" اوه، این یک

English phrase I would love for you to learn. If you would like to speak advanced English  

عبارت انگلیسی پیشرفته است که دوست دارم یاد بگیرید. اگر می‌خواهید به این شکل انگلیسی پیشرفته صحبت

like this and impress me when you meet me on the  sidewalk, well, never fear. Today, you are going  

کنید و وقتی با من در پیاده‌رو ملاقات می‌کنید مرا تحت تأثیر قرار دهید ، خوب، هرگز نترسید. امروز، شما قرار

to learn to speak advanced American English. And  like always, to help you never forget what you  

است   یاد بگیرید که انگلیسی آمریکایی پیشرفته صحبت کنید. و مانند همیشه، برای کمک به شما برای اینکه هرگز چیزهایی را که

learn in today's lesson, I have created a free PDF  worksheet with all of today's advanced phrases,  

در درس امروز یاد می‌گیرید فراموش نکنید، یک کاربرگ PDF رایگان با تمام عبارات پیشرفته امروزی،

advanced verbs, advanced sentence structures,  to help you be able to speak advanced English.  

افعال پیشرفته، ساختارهای جملات پیشرفته  ایجاد کرده‌ام تا به شما کمک کنم بتوانید انگلیسی پیشرفته صحبت کنید. برای دانلود این کاربرگ PDF رایگان امروز

You can click on the link in the description  to download this free PDF worksheet today. 

می‌توانید روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید .

In this lesson, you will see two of my most  popular advanced English lessons. So are  

در این درس، دو مورد از محبوب‌ترین درس‌های پیشرفته انگلیسی من را خواهید دید . پس

you ready to level up your English? Let's go. It's a fact that the more vocabulary you know,  

آیا آماده‌اید سطح انگلیسی خود را ارتقا دهید؟ بیا بریم. این یک واقعیت است که هرچه واژگان بیشتری را بدانید

the more you can understand natural, fast English  conversations and the more that you can express  

، بیشتر می توانید مکالمات طبیعی و سریع انگلیسی را درک کنید و بیشتر می توانید خودتان را بیان

yourself. So today I'd like to help you learn  10 essential advanced English expressions.  

کنید. بنابراین امروز می‌خواهم به شما کمک کنم 10 عبارت ضروری انگلیسی را بیاموزید.

These aren't specifically for business  situations, but you could use them then.  

اینها به‌طور خاص برای موقعیت‌های تجاری نیستند، اما می‌توانید از آن‌ها استفاده کنید.

These aren't really just slang expressions, but  you could use them in casual situations too. 

اینها واقعاً فقط عبارات عامیانه نیستند، بلکه می‌توانید در موقعیت‌های معمولی نیز از آنها استفاده کنید.

These are phrases for daily life. They're  phrases that I use all the time. And I have  

اینها عباراتی برای زندگی روزمره هستند. آنها عبارت‌هایی هستند که من همیشه از آنها استفاده می‌کنم. و من

a feeling that you're going to hear  them all the time. And hopefully,  

این احساس را دارم که شما همیشه آنها را خواهید شنید . و امیدواریم،

now you're going to be able to use them yourself. During today's lesson, try to say the sample  

اکنون بتوانید خودتان از آنها استفاده کنید. در طول درس امروز، سعی کنید جملات نمونه

sentences out loud with me. This is a great  chance to practice your pronunciation muscles,  

را با صدای بلند با من بگویید. این یک فرصت عالی برای تمرین عضلات تلفظ،

listen to your own voice speaking and using great  English grammar and vocabulary. And it's a good  

گوش دادن به صحبت کردن با صدای خود و استفاده از گرامر و واژگان عالی انگلیسی است. و این یک

way to help you remember what you're learning. All right, let's start with the first expression.  

راه خوب است که به شما کمک می کند آنچه را که یاد می گیرید به خاطر بسپارید. بسیار خوب، بیایید با عبارت اول شروع کنیم.

To take something seriously. Usually,  we use the word "take," this verb,  

برای جدی گرفتن چیزی معمولاً وقتی چیزی را می‌گیریم یا وقتی چیزی را می‌گیریم، از کلمه «take» استفاده می‌کنیم، این فعل

when we're grabbing something or when  we're getting something. But instead,  

. اما در عوض،

this expression uses "take" in a figurative sense.  This means you're accepting something sincerely. 

این عبارت از "take" به معنای مجازی استفاده می کند. این بدان معنی است که شما چیزی را صادقانه می پذیرید.

We often use this in a negative sense.  For example, let's look at this sentence,  

ما اغلب از این به معنای منفی استفاده می کنیم. به عنوان مثال، بیایید به این جمله نگاه کنیم،

"When the teenager told her mom, 'I hate  you,' her mom didn't take it seriously."  

«وقتی نوجوان به مادرش گفت «از تو متنفرم »، مادرش آن را جدی نگرفت.

This is a negative situation, "Didn't  take it seriously." What is "it?"  

این یک وضعیت منفی است، " آن را جدی نگرفت." "آن" چیست؟

Are we using "it" to talk about her daughter?  No, we're talking about her daughter's words. 

آیا ما از "آن" برای صحبت در مورد دخترش استفاده می کنیم؟ نه، ما در مورد صحبت های دخترش صحبت می کنیم.

So the mom is not feeling like this is a sincere  statement from her daughter. Because her daughter  

بنابراین مادر احساس نمی‌کند که این یک بیانیه صادقانه از طرف دخترش است. چون

is a teenager, maybe she's going through some  hard times. So the mom is not going to get upset  

دخترش نوجوان است، شاید روزهای سختی را پشت سر می گذارد. بنابراین مادر

when her daughter says, "I hate you." She's  not going to take those words seriously. 

وقتی دخترش می‌گوید «از تو متنفرم» ناراحت نمی‌شود. او این کلمات را جدی نمی گیرد.

Or you might say, "I wish I had taken school  seriously." "Take school seriously" means to  

یا ممکن است بگویید، "کاش مدرسه را جدی گرفته بودم ." «مدرسه را جدی بگیرید» یعنی

study hard, to be sincere in your efforts. I  wish I had taken school seriously, but I still  

سخت درس بخوانید و در تلاش‌های خود صادق باشید. ای کاش مدرسه را جدی می‌گرفتم، اما هنوز هم

graduated even though I didn't learn as much as I  could have. I wish I had taken school seriously. 

فارغ‌التحصیل شدم، حتی اگر آنقدر که می‌توانستم یاد نگرفتم . کاش مدرسه را جدی می گرفتم.

Let's go to the next expression; on top of. Are  we talking about physical placement here? No.  

به عبارت بعدی برویم. در بالای. آیا در اینجا درباره قرارگیری فیزیکی صحبت می‌کنیم؟ نه.

Instead, take a look at this sentence  and try to guess what you think it means.  

در عوض، به این جمله نگاهی بیندازید و سعی کنید معنی آن را حدس بزنید.

"My dog ripped my school books, and  on top of that, he ate my homework." 

"سگ من کتاب های مدرسه ام را پاره کرد، و علاوه بر آن، تکالیف مرا خورد."

So we have a bad situation that has become  worse. So my dog ripped my school books,  

بنابراین ما وضعیت بدی داریم که بدتر شده است. بنابراین سگم کتاب‌های مدرسه‌ام را پاره کرد،

this is already a bad situation, but then  on top of that, he ate my homework. So we  

این قبلاً وضعیت بدی است، اما پس از آن، او تکالیف من را خورد. بنابراین ما

can use this wonderful expression "on top  of" just like we would "in addition to." 

می‌توانیم از این عبارت فوق‌العاده «در بالای» استفاده کنیم، درست مانند «علاوه بر».

Usually, it shows some kind of surprise. On top  of that, he ate my homework. I can't believe it.  

معمولاً نوعی تعجب را نشان می دهد. علاوه بر آن، تکالیف من را خورد. من نمی توانم آن را باور کنم.

I'm surprised. In addition to what he already  did, he ate my homework. Or you might say,  

من شگفت زده ام. علاوه بر کاری که قبلا انجام داده بود، تکالیف من را هم خورد. یا ممکن است بگویید،

"This vocabulary lesson is great,  on top of that, it's free." 

"این درس واژگان عالی است، علاوه بر آن، رایگان است."

So you could say, "In addition to that,  it's free." That's fine. But when you say,  

بنابراین می توانید بگویید، "علاوه بر آن، رایگان است." خوبه. اما وقتی می گویید،

"On top of that," you're implying that you're  kind of surprised. I can't believe that  

"علاوه بر آن"، به این معناست که به نوعی شگفت زده شده اید. من نمی توانم باور کنم که

Vanessa is giving us this lesson for free.  On top of that, it's free. Wonderful. 

ونسا این درس را رایگان به ما می دهد. علاوه بر آن، این برنامه رایگان است. فوق العاده است.

Quite a few. If I said I ate quite a few cookies,  do you think this means a few, a little, or a lot?  

تعداد کمی. اگر بگویم مقدار زیادی کلوچه خوردم، به نظر شما این به معنای چند، کم یا زیاد است؟

This expression can be a little bit tricky because  even though it uses a few, which usually means a  

این عبارت می‌تواند کمی مشکل باشد، زیرا حتی اگر از تعداد کمی استفاده می‌کند، که معمولاً به معنای

small amount, this expression really means a lot. The word "a few" means a little, but when we add  

مقدار کمی است، این عبارت واقعاً معنی زیادی دارد. کلمه «چند» به معنای کم است، اما وقتی

"quite," we're making this an indirect way  to say a lot. Quite a few cookies, maybe  

«کاملاً» را اضافه می‌کنیم، این را راهی غیرمستقیم برای گفتن خیلی چیزها می‌کنیم. تعداد کمی کوکی، شاید

20 cookies. This is a lot of cookies for one  person to eat, so you might say, "I ate quite  

20 کوکی. این کلوچه‌های زیادی برای خوردن یک نفر است، بنابراین ممکن است بگویید: "من

a few cookies." You're being indirect about how  many cookies you ate, but we know it was a lot. 

مقدار زیادی کوکی خوردم." شما در مورد تعداد  کوکی هایی که خورده اید غیرمستقیم صحبت می کنید، اما می دانیم که این مقدار زیاد بود.

Or you could say, "Quite a few students  participated in the 30-day listening challenge."  

یا می‌توانید بگویید: «تعداد زیادی از دانش‌آموزان در چالش شنیداری 30 روزه شرکت کردند.»

This means a lot of students participated  in the 30-day listening challenge. 

این بدان معناست که تعداد زیادی از دانش‌آموزان در چالش گوش دادن 30 روزه شرکت کردند.

If I want to be a little more indirect,  then this is a great statement. I could say,  

اگر بخواهم کمی غیرمستقیم تر صحبت کنم ، این یک بیانیه عالی است. می‌توانم بگویم،

"A lot of students participated." But  to be a little indirect, we could say,  

«دانش‌آموزان زیادی شرکت کردند». اما برای اینکه کمی غیرمستقیم باشیم، می‌توانیم بگوییم:

"Quite a few students participated in  the course, and I hope you can too." 

«تعدادی از دانش‌آموزان در دوره شرکت کردند و امیدوارم شما هم بتوانید.»

Little to no. What is happening here? Little  to no. "I invited 20 people to my party, but  

کم به هیچ. اینجا چه خبر است؟ کم به خیر. "من 20 نفر را به مهمانی خود دعوت کردم،

little to no people responded." Let's think about  this phrase as a scale. Little is on one side,  

اما افراد کمی پاسخ دادند." بیایید به این عبارت به عنوان یک مقیاس فکر کنیم. کمی در یک طرف است،

so a few people, a couple of people, and  then no people are on the other side.  

بنابراین چند نفر، چند نفر، و سپس هیچ فردی در طرف دیگر نیست.

So little to no. "A lot of people"  is not even on the scale. So we have  

خیلی کم است. «خیلی از مردم » حتی در مقیاس نیست. بنابراین ما

a little to no. Little to no people responded. You can also think about this like one  

کمی داریم که نه. مردم کمی پاسخ دادند. همچنین می‌توانید در مورد آن مانند یک

to 10. If we use this same idea with the  word "to," we're talking about a scale.  

تا 10 فکر کنید. اگر از همین ایده با کلمه «به» استفاده کنیم، در مورد یک مقیاس صحبت می‌کنیم.

One to 10 people responded. Okay, this is the  same idea. It's a scale. But you will also hear  

یک تا 10 نفر پاسخ دادند. خوب، این همان ایده است. این یک ترازو است. اما شما همچنین خواهید شنید

little to no people responded. What about this sentence?  

کم یا بدون پاسخ مردم. در مورد این جمله چطور؟

"Last week, he had little to no time to cook.  He was so busy." So here we're talking about  

"هفته گذشته، او زمان کمی برای پخت و پز نداشت. او خیلی شلوغ بود." بنابراین در اینجا ما در مورد

little time, maybe 20 minutes, to no time to cook.  He was so busy. He had little to no time to cook. 

زمان کم، شاید 20 دقیقه، تا زمانی برای پختن غذا صحبت می کنیم. خیلی سرش شلوغ بود زمان کمی برای آشپزی داشت.

To be a roller coaster. This is a figurative  expression. We're not talking about actually  

ترن هوایی. این یک عبارت مجازی است. ما در واقع درباره

sitting on a rollercoaster, which is the ride at  an amusement park. Instead, we're going to use  

نشستن روی ترن هوایی صحبت نمی کنیم، که در یک پارک تفریحی است. در عوض، ما از

this figuratively. And you could say, "Last year  was such a rollercoaster. I got married, and then  

این به صورت مجازی استفاده خواهیم کرد. و می توانید بگویید، "سال گذشته چنین ترن هوایی بود. من ازدواج کردم، و سپس

I got fired from my job, and then I moved to New  York." So there's a lot of positive and negative  

از کارم اخراج شدم و سپس به نیویورک نقل مکان کردم ." بنابراین چیزهای مثبت و منفی

things that are happening. It's a rollercoaster. I got married, and then I got fired, and then I  

زیادی در حال رخ دادن هستند. این یک ترن هوایی است. من ازدواج کردم و سپس اخراج شدم و

moved to New York. So we're talking about the  ups and downs of life. It's a rollercoaster.  

سپس به نیویورک نقل مکان کردم. بنابراین ما در مورد فراز و نشیب های زندگی صحبت می کنیم. این یک ترن هوایی است.

We often use this word with "emotional." It's an  emotional rollercoaster. The relationship was an  

ما اغلب از این کلمه با "احساسی" استفاده می کنیم. این یک ترن هوایی احساسی است. این رابطه

emotional rollercoaster for six months. If one of your friends is dating someone  

برای شش ماه یک ترن هوایی عاطفی بود. اگر یکی از دوستان شما با شخصی قرار می‌گیرد

and the relationship just isn't very  smooth, they don't get along too well,  

و رابطه خیلی آرام نیست، آنها خیلی خوب با هم کنار نمی‌آیند

they don't really communicate that well, you might  say, "Yeah, that relationship was an emotional  

، می‌توانید بگویید: «بله، آن رابطه یک

rollercoaster." Sometimes they loved each other,  sometimes they were so angry, then they loved  

ترن هوایی عاطفی بود. " گاهی همدیگر را دوست داشتند، گاهی خیلی عصبانی بودند، بعد همدیگر را دوست داشتند

each other. Not a very healthy relationship. It  was an emotional rollercoaster for six months. 

. رابطه خیلی سالمی نیست برای شش ماه یک ترن هوایی احساسی بود.

What about this expression? "I'm talking." Does  it mean I'm speaking out loud? No. Instead, this  

در مورد این بیان چطور؟ "من صحبت می کنم." آیا به این معنی است که من با صدای بلند صحبت می کنم؟ نه. در عوض،

is often used to give more information about a  specific point. It's kind of a casual expression.  

این   اغلب برای ارائه اطلاعات بیشتر در مورد یک نقطه خاص استفاده می‌شود. این یک نوع بیان معمولی است.

So let's imagine the situation, you're  sitting in a classroom and the teacher says,  

بنابراین بیایید وضعیت را تصور کنیم، شما در یک کلاس درس نشسته اید و معلم می گوید:

"This semester, we will be studying historical  figures. I'm talking, Winston Churchill,  

"این ترم، ما شخصیت های تاریخی را مطالعه خواهیم کرد . من صحبت می کنم، وینستون چرچیل،

Genghis Khan, Aristotle." She's giving more information about  

چنگیز خان، ارسطو." او اطلاعات بیشتری

who are historical figures. So she could have just  said, "We will be studying historical figures."  

درباره شخصیت‌های تاریخی می‌دهد. بنابراین او فقط می‌توانست بگوید: "ما در حال مطالعه شخصیت‌های تاریخی خواهیم بود."

Okay. But she wanted to give more clarification  about this point, historical figures. So she said,  

باشه. اما او می‌خواست در مورد این نکته، شخصیت‌های تاریخی، توضیح بیشتری بدهد. بنابراین او گفت:

"I'm talking Genghis Khan, Winston Churchill,  Aristotle." This is a wide spectrum of people,  

«من با چنگیزخان، وینستون چرچیل، ارسطو صحبت می‌کنم .» این طیف وسیعی از مردم است،

so that's why she used this  expression, "I'm talking." 

به همین دلیل است که او از این عبارت استفاده می‌کند، «دارم صحبت می‌کنم».

Let's look at another example. "The restaurant  was so fancy. I'm talking, suit and tie,  

بیایید به مثال دیگری نگاه کنیم. " رستوران خیلی شیک بود. من دارم صحبت می کنم، کت و شلوار و کراوات،

a local weekly menu, a live cello player." Oh,  you're giving more clarification about fancy. What  

یک منوی هفتگی محلی، یک نوازنده ویولن سل." اوه، شما در مورد فانتزی توضیح بیشتری می دهید.

does fancy mean? What is a fancy restaurant? Oh,  well, you're going to give us some more details  

فانتزی به چه معناست؟ رستوران فانتزی چیست؟ اوه، خوب، شما جزئیات بیشتری

about this point. You're going to talk about a  suit and tie. Maybe you had to wear a suit and  

درباره این موضوع به ما می‌دهید. قرار است درباره کت و شلوار و کراوات صحبت کنید. شاید مجبور بودی کت و شلوار و

tie. Maybe the servers wore a suit and ties. There's a local weekly menu that changes every  

کراوات بپوشی. شاید سرورها کت و شلوار و کراوات می پوشیدند. یک منوی هفتگی محلی وجود دارد که هر   هفته تغییر می‌کند

week, and there was a live cello player. That's  pretty fancy if you ask me. So you're clarifying.  

، و یک نوازنده ویولن سل وجود داشت. اگر از من بپرسید خیلی جالب است. پس داری شفاف سازی می کنی

I'm talking, this, this, and this. Great. The next expression is "at all." At all.  

من دارم حرف میزنم، این، این و این. عالی. عبارت بعدی «اصلاً» است. اصلا

This means completely. And it is only used  in negative situations. "I haven't studied  

این یعنی کاملا. و فقط در موقعیت‌های منفی استفاده می‌شود. "من اصلاً برای آزمونم مطالعه نکرده

for my test at all." "I haven't," that's our  negative part. "I haven't studied at all." 

ام." "من نداشتم" این بخش منفی ماست. "من اصلا درس نخوانده ام."

Or you could say, "I haven't studied completely,"  but "at all" is much more natural. So we can add  

یا می‌توانید بگویید، "من به طور کامل مطالعه نکرده‌ام"، اما "اصلا" بسیار طبیعی‌تر است. بنابراین می‌توانیم

this always to the end of the sentence. "I  haven't studied at all." Or you could say,  

این را همیشه به آخر جمله اضافه کنیم. " من اصلاً درس نخوانده ام." یا می‌توانید بگویید،

"I thought my cats would be annoyed about having  a new baby at home, but they don't care at all."  

«فکر می‌کردم گربه‌های من از داشتن یک بچه جدید در خانه اذیت می‌شوند، اما آنها اصلاً اهمیتی نمی‌دهند.»

"They don't," so we're using that negative  word. "They don't care at all." Do they have  

"آنها نمی کنند"، بنابراین ما از آن کلمه منفی استفاده می کنیم . آنها اصلاً اهمیتی نمی دهند.

any care about the new baby? No.  None at all. Notice how this is  

آیا آنها به نوزاد جدید توجهی دارند؟ نه .  اصلاً. توجه داشته باشید که چگونه این

always used at the end of the sentence. Six figures. Are we talking about six people?  

همیشه در انتهای جمله استفاده می‌شود. شش رقمی آیا ما در مورد شش نفر صحبت می کنیم؟

No. What if I said this sentence? "He wants to be  a doctor because he wants a six-figure salary."  

نه اگه این جمله رو بگم چی؟ او می‌خواهد پزشک شود زیرا می‌خواهد حقوق شش رقمی داشته باشد.»

What can you guess? What do you think that  this expression means: six-figure salary? 

چه چیزی را می توانید حدس بزنید؟ به نظر شما این عبارت به چه معناست: حقوق شش رقمی؟

Well, we're talking about numbers that have  six figures, so this means $100,000 and up.  

خوب، ما در مورد اعدادی صحبت می کنیم که دارای 6 رقم هستند، بنابراین این به معنای 100000 دلار و بالاتر است.

100,000, 200,000, 300,000. When you're a doctor,  at least in the US, usually, you make a lot of  

100,000, 200,000, 300,000. وقتی پزشک هستید، حداقل در ایالات متحده، معمولاً پول زیادی

money, so you have a six-figure salary. The term  six-figure just denotes money above 100,000.  

به دست می آورید، بنابراین یک حقوق شش رقمی دارید. عبارت شش رقمی فقط به معنای پول بالای 100000 است.

Or you could say, "They earned six figures last  year." That talks about how much money they made. 

یا می توانید بگویید، "آنها سال گذشته شش رقمی به دست آوردند ." این نشان می دهد که آنها چقدر پول به دست آورده اند.

I had a student in the 30-day listening  challenge ask, "Can you say five figures?"  

من از دانش آموزی در چالش گوش دادن 30 روزه پرسیدم ، "می توانید پنج رقم بگویید؟"

For example, "I have a five-figure salary.  He makes five figures." Not really.  

به عنوان مثال، "من یک حقوق پنج رقمی دارم. او پنج رقمی می کند." نه واقعا.

We really only use this with six figures. And I think it's just because five figures  

ما واقعاً از این فقط با شش رقم استفاده می کنیم. و من فکر می‌کنم این فقط به این دلیل است که پنج رقم

could be $10,000, which, in the US, is not  a high salary, or it could be $90,000, which  

می‌تواند 10,000 دلار باشد، که در ایالات متحده، حقوق بالایی نیست، یا ممکن است 90,000 دلار باشد که

is a lot of money. So it doesn't  really have the same implication. 

پول زیادی است. بنابراین واقعاً معنای مشابهی ندارد.

But when you say six figures, this is always  a lot of money. So even if you make 100,000  

اما وقتی شش رقمی می‌گویید، این همیشه پول زیادی است. بنابراین حتی اگر 100,000

compared to 900,000, it's still a lot of money.  So we only use this when we're talking about six  

در مقایسه با 900,000 کسب کنید، باز هم پول زیادی است. بنابراین ما فقط زمانی از این استفاده می کنیم که در مورد شش رقم حقوق صحبت می کنیم

figures in a salary. To go through something. We're not  

. از چیزی عبور کردن ما

talking about going through a tunnel. Instead,  this is a figurative phrasal verb expression.  

درباره عبور از یک تونل صحبت نمی کنیم. در عوض، این یک عبارت فعل مجازی است.

And it's talking about experiencing a lot of  negative things, a lot of negative experiences. 

و در مورد تجربه بسیاری از چیزهای منفی، بسیاری از تجربیات منفی صحبت می کند.

You might say, "Last month I went through  a lot. My grandmother was in the hospital,  

ممکن است بگویید، "ماه گذشته من خیلی چیزها را پشت سر گذاشتم. مادربزرگم در بیمارستان بستری بود،

my car broke down, and I had a terrible cold."  So you experienced a lot of negative things. I  

ماشینم خراب شد و من یک سرماخوردگی وحشتناک داشتم." بنابراین شما چیزهای منفی زیادی را تجربه کردید.

went through a lot. You can use this in a  more vague situation. You could just say,  

من خیلی چیزها را پشت سر گذاشتم. می‌توانید در موقعیت‌های مبهم‌تر از آن استفاده کنید. شما فقط می توانید بگویید،

"You're going through a lot right now. Please take  care of yourself." You're going through a lot. 

"شما در حال حاضر با مشکلات زیادی روبرو هستید. لطفاً مراقب خودتان باشید." تو داری از خیلی چیزها میگذری

You can use it to talk about your friend.  Let's say that you're having a dinner  

می توانید از آن برای صحبت در مورد دوست خود استفاده کنید. فرض کنید شما دارید یک مهمانی شام

party and your friend doesn't come and someone  says, "Hey, why didn't he come?" You might say,  

می‌خورید و دوستتان نمی‌آید و یکی می‌گوید: "هی، چرا او نیامد؟" ممکن است بگویید،

"He's going through a lot right now. He needs some  quiet time by himself." He's going through a lot.  

"او در حال حاضر خیلی چیزها را پشت سر می گذارد. او نیاز به زمان آرامی دارد." او خیلی چیزها را پشت سر می گذارد.

And this implies he's having a lot of difficult  experiences right now, so let's take it easy. 

و این نشان می‌دهد که او در حال حاضر تجربیات دشوار زیادی دارد، پس بیایید آن را راحت کنیم.

Our final expression is to make it. Does this  mean create something, to make something? Nope.  

بیان نهایی ما ساختن آن است. آیا این به معنای ایجاد چیزی، ساختن چیزی است؟ جواب منفی.

Instead, to make it means to be successful. You  might say, "He's moving to LA to become a movie  

در عوض، ساختن آن به معنای موفق بودن است. ممکن است بگویید، "او به لس آنجلس می رود تا یک ستاره سینما شود

star. I hope he makes it." You can substitute in  this sentence and say, "I hope he's successful."  

. امیدوارم موفق شود." می‌توانید این جمله را جایگزین کنید و بگویید: «امیدوارم او موفق باشد».

I hope he makes it. And "it" here is just  his goal. I hope he makes it. But we always  

امیدوارم او موفق شود. و "آن" در اینجا فقط هدف اوست. امیدوارم او موفق شود. اما ما

keep this expression together, "Makes it." Or we could talk about being successful in a  

همیشه  این عبارت را با هم نگه می‌داریم، «آن را می‌سازد». یا می‌توانیم در مورد موفقیت به

more vague way. You might say, "He  drove to the concert through the rain,  

روشی مبهم‌تر صحبت کنیم. ممکن است بگویید، "او از میان باران، برف، تگرگ به کنسرت رفت

the snow, the hail; and finally, he made it."  He was successfully at his destination. He  

و در نهایت موفق شد." او با موفقیت به مقصد رسید.

successfully arrived at his destination; the  concert. He made it. So it implies struggle,  

او با موفقیت به مقصد رسید. کنسرت. او آن را ساخت. بنابراین این به معنای مبارزه است،

but he was successful in the end. This isn't talking about his career,  

اما او در پایان موفق بود. اینجا درباره حرفه او صحبت نمی کند،

like going to LA, becoming a movie star. You  made it. No. Instead, he just successfully  

مانند رفتن به لس آنجلس، تبدیل شدن به یک ستاره سینما. تو موفق شدی. نه. در عوض، او با موفقیت

arrived at his destination. "Whew. After all  of that rain, snow, hail, I made it, great." 

به مقصد رسید. "وای. بعد از همه آن باران، برف، تگرگ، آن را درست کردم، عالی."

Excellent work with these 10 new phrases.  You opened your mind to these new phrases,  

کار عالی با این 10 عبارت جدید. شما ذهن خود را به روی این عبارات جدید باز کردید،

so I hope that you'll be able  to hear them all around you now. 

بنابراین امیدوارم که اکنون بتوانید آنها را در اطراف خود بشنوید.

Today, your mind is about to expand, maybe even  explode. You might think that you know how to use  

امروز، ذهن شما در شرف گسترش است، شاید حتی منفجر شود. ممکن است فکر کنید که می دانید چگونه از

these three simple verbs, but do you really know  how to use them? Sometimes English learners think  

این سه فعل ساده استفاده کنید، اما آیا واقعاً می دانید چگونه از آنها استفاده کنید؟ گاهی اوقات زبان آموزان انگلیسی فکر می کنند

that to speak advanced English, you need to use  advanced verbs, but that's not always the case.  

که برای صحبت کردن به انگلیسی پیشرفته، باید از افعال پیشرفته استفاده کنید، اما همیشه اینطور نیست.

Sometimes you need to use simple verbs in  an advanced way. Are you curious? Good. 

گاهی اوقات لازم است از افعال ساده به صورت پیشرفته استفاده کنید. آیا شما کنجکاو هستید؟ خوب

Today, I'm going to help you use "tell," "do,"  and "bet" in a more advanced, natural way. Are  

امروز می‌خواهم به شما کمک کنم از «بگو»، «انجام» و «شرط‌بندی» به روشی پیشرفته‌تر و طبیعی‌تر استفاده کنید. آیا

you ready to get started with the first one? Let's  start with the verb "tell." The first meaning of  

برای شروع با اولین مورد آماده هستید؟ بیایید با فعل "گفتن" شروع کنیم. احتمالاً اولین

the word "tell" you probably know. "I'm going to  tell you a secret." "Do you know what she told  

معنای کلمه "بگو" را می دانید. "می‌خواهم رازی را به شما بگویم." "میدونی

me yesterday?" This just means simply to talk. But this is the simple way to use "tell." Let's  

دیروز بهم چی گفت؟" این فقط به معنای صحبت کردن است. اما این راه ساده برای استفاده از "گفتن" است.

take it to the next level. Let's take a look at  this sentence. "I couldn't tell if he was a boy  

بیایید آن را به سطح بعدی ببریم. بیایید به این جمله نگاهی بیندازیم. "نمی‌توانستم تشخیص دهم که او پسر است

or a girl." Does this mean I couldn't talk about  if he was a boy or a girl? No. We're using "tell"  

یا دختر." آیا این بدان معناست که نمی‌توانم درباره پسر یا دختر بودن او صحبت کنم؟ خیر. ما در اینجا از «گفتن»

in an advanced way here. This means I didn't  know if he was a boy or a girl. I couldn't tell. 

به‌صورت پیشرفته استفاده می‌کنیم. این بدان معناست که من نمی دانستم او پسر است یا دختر. نمی توانستم بگویم.

Let's look at a few other sentences that use  "tell" in an advanced way that means to understand  

بیایید به چند جمله دیگر نگاه کنیم که از «گفتن» به صورت پیشرفته استفاده می‌کنند که به معنای فهمیدن

or to know something. "It was hard to tell."  This means it was hard to know. "I couldn't tell  

یا دانستن چیزی است. "گفتن آن سخت بود." این بدان معنی است که سخت بود دانستن. "نمی‌توانستم

by looking at his face." I couldn't know if  he was a boy or a girl by looking at his face. 

با نگاه کردن به صورتش بفهمم." با نگاه کردن به صورتش نمی‌توانستم بفهمم که پسر است یا دختر.

You might notice that we often use the word "tell"  in this advanced way with the verb "can." Let's  

ممکن است متوجه شوید که ما اغلب از کلمه "گفتن" به این شکل پیشرفته با فعل "can" استفاده می کنیم. بیایید

take a look at another scenario. "Can you  usually tell when someone's lying to you?"  

به سناریوی دیگری نگاهی بیندازیم. «آیا معمولاً می‌توانید بفهمید که کسی به شما دروغ می‌گوید؟»

This means do you easily know when someone's lying  to you? Can you easily understand when someone's  

این بدان معناست که آیا شما به راحتی متوجه می شوید که کسی به شما دروغ می گوید ؟ آیا می توانید به راحتی بفهمید که یک نفر در

lying compared to telling the truth? You might also say, "I couldn't tell  

مقایسه با راست گفتن دروغ می گوید؟ همچنین ممکن است بگویید: "نمی‌توانستم بگویم

that he was lying." This doesn't mean I  couldn't talk about the fact that he was lying.  

که او دروغ می‌گوید." این بدان معنا نیست که نمی‌توانم درباره این حقیقت صحبت کنم که او دروغ می‌گوید.

It means I just didn't know that he was  lying. I couldn't tell that he was lying. 

این بدان معناست که من فقط نمی دانستم که او دروغ می گوید. نمی توانستم بگویم که او دروغ می گوید.

Let's go to the second simple verb  that we can make more advanced.  

بیایید به دومین فعل ساده برویم که می‌توانیم آن را پیشرفته‌تر کنیم.

What do you think about this sentence? "I do like  seafood." Listen to which word is emphasized here.  

نظر شما در مورد این جمله چیست؟ "من غذاهای دریایی را دوست دارم." گوش کنید به کدام کلمه در اینجا تاکید شده است.

I do like seafood. I do like seafood. There are  two verbs, "do" and "like," but one of them is  

من غذاهای دریایی دوست دارم من غذاهای دریایی دوست دارم دو فعل وجود دارد، "do" و "like"، اما یکی از آنها

emphasized. I do like seafood. It's the verb "do." Native speakers often use the verb "do"  

تاکید شده است. من غذاهای دریایی دوست دارم این فعل "انجام دادن" است. گویشوران بومی اغلب از فعل "do"

to show emphasis, especially to emphasize the  truth. Let's take a look at some examples. If  

برای نشان دادن تاکید، به ویژه برای تاکید بر حقیقت استفاده می کنند. بیایید به چند نمونه نگاهی بیندازیم. اگر

you say to me, "Vanessa, do you want to go  to an all-you-can-eat seafood buffet for my  

به من بگویید، "ونسا، آیا می‌خواهی برای تولد من به یک بوفه غذاهای دریایی بی‌نظیر بروی

birthday?" And then you hesitate and say, "Oh, I  forgot that you don't like seafood. I'm sorry." 

؟" و سپس مردد می‌شوید و می‌گویید: "اوه، فراموش کردم که غذاهای دریایی دوست ندارید. متاسفم."

But really, I love seafood. So I want to politely  tell you, you're wrong, I like seafood. How can I  

اما واقعاً من عاشق غذاهای دریایی هستم. بنابراین می‌خواهم مودبانه به شما بگویم، اشتباه می‌کنید، من غذاهای دریایی دوست دارم. چگونه می

say that in a polite way? Well, I can simply say,  "I do like seafood." So I'm emphasizing that I  

توانم این را به روشی مؤدبانه بگویم؟ خوب، می‌توانم به سادگی بگویم: «من غذاهای دریایی را دوست دارم.» بنابراین، تاکید می‌کنم که

like it, but I'm also emphasizing that this is the  truth. You had an opinion that wasn't the truth,  

آن را دوست دارم، اما همچنین تاکید می‌کنم که این حقیقت است. شما نظری داشتید که حقیقت نداشت،

and now I'm sharing the truth with you. Oh, that's  not true. I do like seafood. I want to come. I  

و اکنون من حقیقت را با شما در میان می‌گذارم. اوه، این درست نیست. من غذاهای دریایی دوست دارم میخوام بیام

want to go to the all-you-can-eat seafood buffet. Let's look at another example. A couple of weeks  

می‌خواهم به بوفه غذاهای دریایی بروم. بیایید به مثال دیگری نگاه کنیم. چند هفته

ago, my husband Dan and I met some new  friends and they invited us over to their  

پیش، من و شوهرم دن با چند دوست جدید آشنا شدیم و آنها ما را

house to have dinner. It was really nice of  them. But on the morning of that dinner, Dan  

برای صرف شام به خانه‌شان دعوت کردند. واقعاً از آنها خوب بود . اما صبح آن شام، دن

woke up really sick. Dan is my husband. He only  gets sick maybe once a year, but that was the day.  

واقعاً مریض از خواب بیدار شد. دن شوهر منه او فقط شاید سالی یک بار مریض می‌شود، اما آن روز بود.

It was not a good day for him. He was on the  couch all day. It happens to all of us, right? 

روز خوبی برای او نبود. او تمام روز روی مبل بود. برای همه ما اتفاق می افتد، درست است؟

Well, so I needed to call our new friends and  say, "Dan really does want to come to dinner,  

خب، پس لازم بود به دوستان جدیدمان زنگ بزنم و بگویم: "دن واقعاً می‌خواهد برای شام بیاید،

but he's too sick." I wanted to emphasize that he  does want to come. He wants to come to your house,  

اما او خیلی مریض است." می خواستم تاکید کنم که او می خواهد بیاید. او می خواهد به خانه شما بیاید،

but he's too sick. I ended up going to the dinner by myself  

اما خیلی مریض است. در نهایت من به تنهایی به شام ​​رفتم

and it was a lovely time, but it was a sad time  for Dan because he was just at home, on the couch.  

و زمان بسیار خوبی بود، اما زمان غم انگیزی برای دن بود، زیرا او فقط در خانه بود، روی مبل.

Why did I choose to add "do" to this sentence?  What kind of truth am I trying to reveal to them? 

چرا انتخاب کردم که "do" را به این جمله اضافه کنم؟ چه نوع حقیقتی را می خواهم برای آنها فاش کنم؟

Well, I was a little bit worried that, because we  didn't know them, we didn't know them very well at  

خب، من کمی نگران بودم، چون ما آنها را نمی‌شناختیم، حداقل آنها را خیلی خوب نمی‌شناختیم

least, I was worried that they would think Dan was  just making an excuse, that he didn't want to go,  

، نگران بودم که فکر کنند دن فقط بهانه می‌آورد، که نمی‌خواست برو،

and I was calling to make an excuse  for him. But that wasn't the truth.  

و من زنگ می زدم تا برایش بهانه بیاورم . اما این حقیقت نبود.

He was actually really sick. And it was a  good idea that he didn't go to the dinner. 

او واقعاً بیمار بود. و ایده خوبی بود که او به شام ​​نرفت.

So I wanted to let them know, this is his true  feelings. He really does want to go to your house,  

بنابراین می‌خواستم به آنها اطلاع دهم، این احساسات واقعی اوست . او واقعاً می خواهد به خانه شما برود،

but he's too sick. We often use this advanced form of  

اما خیلی مریض است. ما اغلب از این شکل پیشرفته

"do" with the word "but," because we're telling  the truth, and then we're showing an excuse.  

«کردن» با کلمه «اما» استفاده می‌کنیم، زیرا حقیقت را می‌گوییم، و سپس بهانه‌ای را نشان می‌دهیم.

Let's take a look at a couple of sentences.  "I really do want to study English every day,  

بیایید به چند جمله نگاهی بیندازیم. "من واقعاً می خواهم هر روز انگلیسی مطالعه

but I usually forget." So you're  showing your true feelings, "I really  

کنم، اما معمولاً فراموش می کنم." بنابراین شما احساسات واقعی خود را نشان می دهید، "من واقعاً

do want to study English." And then you have  the excuse, "But I usually forget." Oh no. 

می خواهم انگلیسی مطالعه کنم." و سپس بهانه دارید، "اما من معمولا فراموش می کنم." وای نه.

"My manager does want to speak with you, but she's  busy right now." If you get a call from someone  

"مدیر من می خواهد با شما صحبت کند، اما او در حال حاضر مشغول است." اگر با شخصی

from another branch and you're trying to let them  know your manager is busy; it's not an excuse,  

از شعبه دیگری تماس گرفتید و سعی می‌کنید به او اطلاع دهید که مدیرتان مشغول است؛ این یک بهانه نیست

it's true that your manager is busy; you could  use this verb to let them know this is the truth. 

،   درست است که مدیر شما مشغول است. می‌توانید از این فعل استفاده کنید تا به آنها بفهمانید این حقیقت است.

"My manager does want to speak with you, but she's  too busy right now." You're letting that person  

"مدیر من می خواهد با شما صحبت کند، اما او در حال حاضر خیلی شلوغ است." شما به آن

know on the phone, maybe some representative  from another branch, you're letting them know,  

شخص   تلفنی اطلاع می‌دهید، شاید نماینده‌ای از شعبه دیگر، به آنها اطلاع می‌دهید،

this isn't just an excuse. "It's true,  my manager does want to speak with you."  

این فقط یک بهانه نیست. "درست است، مدیر من می خواهد با شما صحبت کند."

And then you have an excuse, "But she's just  busy right now. She'll call you back later."  

و سپس بهانه ای دارید، "اما او الان سرش شلوغ است. بعداً با شما تماس می گیرد."

My manager does want to speak with you. Or you could say, "She does have a car,  

مدیر من می خواهد با شما صحبت کند. یا می‌توانید بگویید: "او ماشین دارد،

but she just rides her bike everywhere instead."  If you always see your friend riding her bike,  

اما به جای آن فقط دوچرخه‌اش را در همه جا سوار می‌کند." اگر همیشه دوست خود را در حال دوچرخه سواری

you might wonder, does she not have a car?  Why is she always riding her bike? And then  

می بینید، ممکن است تعجب کنید که آیا او ماشین ندارد؟ چرا او همیشه دوچرخه سواری می کند؟ و سپس

you could say, "She does have a car." You're  emphasizing this truth. "She does have a car,  

می‌توانید بگویید: "او ماشین دارد." شما بر این حقیقت تأکید می‌کنید. او یک ماشین دارد،

but she just chooses to ride her bike instead." Let's go to the third verb that we can make more  

اما به جای آن فقط دوچرخه سواری را انتخاب می کند.» بیایید به فعل سومی برویم که می‌توانیم آن را

advanced. I use this one all the time. So I'm  so glad to share it with you because you'll  

پیشرفته‌تر کنیم. من همیشه از این یکی استفاده می کنم. بنابراین بسیار خوشحالم که آن را با شما به اشتراک

be able to understand it when I use it and when  other people use it. It's the word "bet." "Have  

می‌گذارم زیرا وقتی من از آن استفاده می‌کنم و دیگران از آن استفاده می‌کنند، می‌توانید آن را درک کنید. این کلمه "شرط" است. "

you ever bet some money that your team would  win?" This is the simple way to use "bet." 

آیا تا به حال مقداری پول شرط بندی کرده اید که تیم شما برنده شود؟" این راه ساده برای استفاده از "شرط" است.

It means you think your team will win, so you put  some money on the table. If your team wins, you  

این بدان معناست که فکر می‌کنید تیم شما برنده می‌شود، بنابراین مقداری پول روی میز می‌گذارید. اگر تیم شما برنده شود،

get more money. If your team loses, you lose all  your money. This is the simple way to use "bet." 

پول بیشتری دریافت خواهید کرد. اگر تیم شما ببازد، تمام پول خود را از دست می دهید. این راه ساده برای استفاده از "شرط" است.

Let's make it more advanced though. "I bet that  you want to be a fluent English speaker." I don't  

هر چند بیایید آن را پیشرفته تر کنیم. شرط می بندم که می خواهید انگلیسی مسلط باشید. من

know this 100%, but I'm 99% certain that you want  to be a fluent English speaker. So I can say, "I  

این را 100% نمی‌دانم، اما 99% مطمئن هستم که شما می‌خواهید یک انگلیسی مسلط باشید. بنابراین می‌توانم بگویم، "

bet that you want to be a fluent English speaker."  I'm just guessing your opinion. This more advanced  

شرط می‌بندم که شما می‌خواهید انگلیسی مسلط باشید." من فقط نظر شما را حدس می زنم این

way to use "bet" means I'm almost certain.  I'm not 100% certain, but I'm almost certain. 

روش پیشرفته‌تر   برای استفاده از «شرط» به این معنی است که تقریباً مطمئن هستم. من 100% مطمئن نیستم، اما تقریبا مطمئن هستم.

Let's look at some ways that you can use  this naturally. The phrase "I bet" is often  

بیایید به برخی از روش‌هایی که می‌توانید از این به طور طبیعی استفاده کنید نگاهی بیاندازیم. عبارت «شرط می‌بندم»

used to show empathy or caring when someone's  going through a situation. So you might say,  

اغلب برای نشان دادن همدلی یا مراقبت در زمانی که کسی در موقعیتی قرار می‌گیرد استفاده می‌شود. بنابراین ممکن است بگویید،

"I bet that you were sad when your dog died." This  means I'm not 100% certain, but I'm letting you  

«شرط می‌بندم که وقتی سگت مرد غمگین بودی». این به این معنی است که من 100٪ مطمئن نیستم، اما به شما اجازه می‌دهم تا

know that I can imagine your feelings. I'm almost  certain that you were sad when your dog died,  

بدانید که می‌توانم احساسات شما را تصور کنم. من تقریباً مطمئنم که وقتی سگت مرد غمگین بودی،

and I want you to know that I understand you were  sad. I bet you were really sad when your dog died. 

و می‌خواهم بدانی که می‌دانم غمگین بودی. شرط می بندم وقتی سگت مرد واقعا ناراحت بودی.

Do you see the tone of my voice and  the look on my face? It shows caring  

آیا لحن صدای من و چهره ام را می بینید؟ این نشان دهنده مراقبت

and empathy. "I bet you were really sad." Let's look at another example. "I bet that  

و همدلی است. شرط می بندم واقعا ناراحت بودی. بیایید به مثال دیگری نگاه کنیم. "شرط می بندم که

you were annoyed when your boss didn't give  you a raise." I'm not 100% certain, but I'm  

وقتی رئیس تان به شما افزایش حقوق نداد، عصبانی شدید." من 100٪ مطمئن نیستم، اما

mostly certain that you were annoyed when your  boss didn't give you a raise. This is a really  

اکثراً مطمئن هستم که وقتی رئیستان به شما افزایش حقوق نداده بود، اذیت شدید. این یک بیان واقعاً

kind and thoughtful and polite  expression to use when someone you  

مهربان، متفکرانه و مؤدبانه برای استفاده در زمانی است که فردی که

know is having a difficult time in their life. If your friend was expecting a raise and then  

می‌شناسید در زندگی‌اش روزهای سختی را سپری می‌کند. اگر دوستتان انتظار افزایش حقوق را داشت و بعد او را

you see them and they look pretty sad and  they tell you, "I didn't get the raise,"  

می‌بینید و بسیار غمگین به نظر می‌رسد و به شما می‌گوید "من افزایش حقوق دریافت نکردم"،

you could use this expression. "I bet you  were annoyed when your boss didn't give you  

می‌توانید از این عبارت استفاده کنید. شرط می بندم وقتی رئیستان این حقوق را به شما نداد، عصبانی شدید

that raise." "I bet you were really disappointed  when your boss didn't give you that raise." You're  

. شرط می بندم وقتی رئیستان این افزایش حقوق را به شما نداد واقعاً ناامید شدید.» شما در حال

sharing feelings with them. You're empathizing. You can use "I bet" for those negative situations  

به اشتراک گذاشتن احساسات با آنها هستید. تو داری همدلی میکنی می‌توانید از «شرط می‌بندم» برای موقعیت‌های منفی

like, "I bet that was really hard." "I bet that  situation was really hard for you." But you can  

مانند «شرط می‌بندم که واقعاً سخت بود» استفاده کنید. "شرط می بندم که این وضعیت برای شما واقعا سخت بود." اما می‌توانید

also use it in positive situations. "I bet you're  glad that your exams are over." The word "glad"  

در موقعیت‌های مثبت نیز از آن استفاده کنید. شرط می بندم خوشحال هستید که امتحانات شما تمام شده است. کلمه "خوشحال"

is not a negative thing, it's a positive  thing. But you're letting them know,  

یک چیز منفی نیست، یک چیز مثبت است. اما شما به آنها اطلاع می دهید،

I understand your feelings. "I bet you're glad  the exams are over. Now you can finally relax." 

من احساسات شما را درک می کنم. "شرط می بندم خوشحالم که امتحانات به پایان رسیده است. حالا بالاخره می توانید آرامش داشته باشید."

We just talked about how you can  use "I bet" to show someone that  

ما فقط در مورد اینکه چگونه می‌توانید از «شرط می‌بندم» استفاده کنید تا به کسی نشان دهید که احساسات او را

you are understanding and caring about their  feelings. This is kind of a deep friendship  

درک می‌کنید و به آنها اهمیت می‌دهید، صحبت کردیم . این یک نوع ابراز دوستی عمیق

type of expression. But there's a lighter way  that we can use it as well; it's simply when  

است. اما راه سبک‌تری هم وجود دارد که می‌توانیم از آن نیز استفاده کنیم. این به سادگی زمانی است که

you're predicting what might happen in the future. You could simply say, "I bet that it will rain  

دارید پیش‌بینی می‌کنید که چه اتفاقی ممکن است در آینده بیفتد. می‌توانید به سادگی بگویید: "شرط می‌بندم که امروز باران خواهد آمد

today." "I bet that it's going to rain." "There's  dark clouds. The air is a little bit moist. I bet  

." شرط می بندم که باران خواهد بارید. " ابرهای تیره وجود دارد. هوا کمی مرطوب است. شرط

it's going to rain." You're just predicting.  You're almost certain. You're not 100% certain,  

می بندم که باران خواهد بارید." تو فقط پیش بینی می کنی تقریبا مطمئنی شما 100% مطمئن نیستید،

but you're almost certain that it's going to rain. Or if you've never been skiing, like me,  

اما تقریباً مطمئن هستید که باران خواهد بارید. یا اگر هرگز مانند من اسکی نکرده‌اید،

you might say, "I bet that I'm going to break my  leg when I go skiing." This is a prediction for  

ممکن است بگویید: "شرط می‌بندم که وقتی اسکی می‌روم پایم می‌شکند." این یک پیش‌بینی

the future. I hope whenever I go skiing for the  first time, this doesn't happen. But you can use  

برای آینده است. امیدوارم هر وقت برای اولین بار به اسکی رفتم، این اتفاق نیفتد. اما می‌توانید از

this expression to say, this is my prediction.  It will probably happen, not 100%, but there  

این عبارت برای گفتن این جمله استفاده کنید، این پیش‌بینی من است. احتمالاً این اتفاق خواهد افتاد، نه 100٪، اما

is a high possibility that it might happen. I bet  I'll break my leg or I bet that I'll break my leg. 

احتمال زیادی وجود دارد که ممکن است رخ دهد. شرط می‌بندم پایم می‌شکند یا شرط می‌بندم که پایم می‌شکند.

Notice that in all of these sentences, we  use the pronoun "I." I bet. This is because  

توجه داشته باشید که در همه این جملات، ما از ضمیر «I» استفاده می‌کنیم. شرط میبندم. این به این دلیل است که

I'm certain. I don't know your certainty, but  I know my certainty. I bet it's going to rain.  

من مطمئن هستم. من یقین شما را نمی دانم، اما یقین خود را می دانم. شرط می بندم که باران خواهد بارید.

I bet you were sad. I bet that was a hard  time. I'm talking about my own certainty. 

شرط می بندم غمگین بودی شرط می بندم که زمان سختی بود. من در مورد اطمینان خودم صحبت می کنم.

It's not so common to hear this with other  pronouns. You bet that this will happen. He  

شنیدن این جمله با ضمایر دیگر چندان رایج نیست . شما شرط می بندید که این اتفاق می افتد. او

bets that this will happen. It's most likely  that you're going to hear this with "I bet."  

شرط می‌بندد که این اتفاق بیفتد. به احتمال زیاد این را با «شرط می‌بندم» بشنوید.

So I want you to be able to use that too. Before we go, let's do a little review. I  

بنابراین من می خواهم که شما نیز بتوانید از آن استفاده کنید. قبل از رفتن، اجازه دهید یک بررسی کوچک انجام دهیم.

want you to say these sentences out loud, exercise  your pronunciation muscles, and speak. It's going  

می‌خواهم این جملات را با صدای بلند بگویید ، ماهیچه‌های تلفظ خود را تمرین دهید و صحبت کنید. این

to help you to remember these three simple verbs  used in an advanced way. Are you ready? Let's go. 

به شما کمک می‌کند تا این سه فعل ساده را که به‌صورت پیشرفته استفاده می‌شوند، به خاطر بسپارید. اماده ای؟ بیا بریم.

"I couldn't tell if he was a boy or a girl." "It  was hard to tell." "Can you usually tell when  

"نمی‌توانستم تشخیص دهم که پسر است یا دختر." " گفتن آن سخت بود." "معمولاً می توانید بگویید که

someone is lying to you?" "I can't tell."  "I forgot that you don't like seafood."  

شخصی به شما دروغ می گوید؟" "نمی توانم بگویم." "فراموش کردم که شما غذاهای دریایی دوست ندارید."

"No, I do like seafood." "I really do want to  study English every day, but I always forget." 

"نه، من غذاهای دریایی دوست دارم." "من واقعاً می خواهم هر روز انگلیسی مطالعه کنم، اما همیشه فراموش می کنم."

"She does have a car, but she  always rides her bike instead."  

او یک ماشین دارد، اما همیشه دوچرخه‌اش را می‌برد.»

"I bet that you want to be a fluent English  speaker." "I bet that you were annoyed when  

شرط می بندم که می خواهید انگلیسی مسلط باشید .» "شرط می بندم که

your boss didn't give you a raise." "I  bet you're glad that the exams are over."  

وقتی رئیست به شما افزایش حقوق نداد، آزرده شدید." شرط می بندم که از اینکه امتحانات به پایان رسیده خوشحالی.»

"I bet that it's going to rain today." How did you do? Did you get some pronunciation  

شرط می بندم که امروز باران خواهد بارید. چطور انجامش دادی؟ آیا

practice? I hope so. Now I have a question  for you. In the comments, I want to know what  

تمرینی برای تلفظ انجام دادید؟ امیدوارم. حالا من یک سوال از شما دارم. در نظرات، می‌خواهم بدانم

is something that you really do want to do but  you just don't do. For example, you might say,  

کاری که واقعاً می‌خواهید انجام دهید چیست، اما انجام نمی‌دهید. برای مثال، ممکن است بگویید،

"I really do want to go to bed earlier, but the  night just passes so quickly. And before I know  

«من واقعاً می‌خواهم زودتر به رختخواب بروم، اما شب خیلی سریع می‌گذرد. ​​و قبل از

it, it's 2:00 AM." Or, "I really do want to see  my parents more, but I'm just too busy." Let  

اینکه بدانم، ساعت ۲ بامداد است.» یا «من واقعاً می‌خواهم بیشتر پدر و مادرم را ببینم، اما خیلی سرم شلوغ است.»

me know in the comments. What is something that  you really do want to do, but you just don't do? 

در نظرات به من اطلاع دهید. کاری که واقعاً می‌خواهید انجام دهید، اما انجام نمی‌دهید چیست؟

Congratulations on leveling up your English  skills. Don't forget to download the free PDF  

بابت ارتقای سطح مهارت‌های انگلیسی خود به شما تبریک می‌گویم . فراموش نکنید که کاربرگ PDF   رایگان

worksheet for today's lesson with all of these  expressions, verbs, sample sentences, grammatical  

برای درس امروز را با همه این عبارات، افعال، جملات نمونه،

structures, all of the ideas from this lesson  so that you can speak advanced American English. 

ساختارهای دستوری  ، همه ایده های این درس دانلود کنید تا بتوانید انگلیسی آمریکایی پیشرفته صحبت کنید.

You can click on the link, download the  PDF, print it out if you would like,  

می‌توانید روی پیوند کلیک کنید، PDF را دانلود کنید ، در صورت تمایل آن را پرینت بگیرید،

put it under your pillow as you sleep, and  dream about speaking advanced American English.  

هنگام خواب آن را زیر بالش خود قرار دهید، و رویای صحبت کردن به انگلیسی آمریکایی پیشرفته را ببینید.

You can do it. Click on the link in the  description to download the PDF worksheet today. 

شما می توانید آن را انجام دهید. برای دانلود کاربرگ PDF امروز روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید.

Well, thank you so much for learning English with  me. I will see you again next Friday for a new  

خوب، خیلی ممنون که با من انگلیسی یاد گرفتید . جمعه آینده برای یک درس جدید اینجا در کانال YouTube من دوباره شما را می بینم

lesson here on my YouTube channel. Bye. The next step is to download the free  

. خدا حافظ. گام بعدی دانلود

PDF worksheet for this lesson. With this  free PDF, you will master today's lesson  

کاربرگ PDF رایگان این درس است. با این PDF رایگان، بر درس امروز تسلط

and never forget what you have learned. You  can be a confident English speaker. Don't  

خواهید داشت و هرگز آموخته‌های خود را فراموش نمی‌کنید. شما می‌توانید یک انگلیسی زبان مطمئن باشید.

forget to subscribe to my YouTube channel  for a free English lesson every Friday. Bye.

فراموش نکنید که هر جمعه برای یک درس انگلیسی رایگان در کانال YouTube من مشترک شوید. خدا حافظ.