250 Important English Vocabulary Words with pictures

What is the number one skill that you need to  be able to express yourself clearly in English?  

مهارت شماره یک که شما برای بیان واضح خود به زبان انگلیسی به آن نیاز دارید چیست؟

It's vocabulary. If you don't have the right  words that you want to say when you speak well,  

این واژگان است. اگر وقتی خوب صحبت می‌کنید، کلمات درستی که می‌خواهید بگویید، ندارید،

you're not going to be able to express  yourself. But I have some good news,  

نمی‌توانید خودتان را بیان کنید. اما من یک خبر خوب دارم،

today you are going to learn 250 new  English expressions with pictures. Hi,  

امروز قرار است 250 اصطلاح انگلیسی جدید را با تصاویر یاد بگیرید. سلام،

I'm Vanessa from Speakenglishwithvanessa.com,  and like always I have created an amazingly huge  

من ونسا هستم از Speakenglishwithvanessa.com، و مانند همیشه یک

important PDF worksheet, more like an ebook  for today's lesson with all 250 expressions,  

کاربرگ PDF مهم بسیار عظیم، بیشتر شبیه یک کتاب الکترونیکی برای درس امروز با تمام 250 عبارت،

definitions, sample sentences, and  at the bottom of this worksheet,  

تعاریف، جملات نمونه و در پایین این کاربرگ،

you can answer Vanessa's challenge question  so that you never forget what you've learned.

شما ایجاد کرده ام. می‌توانید به سؤال چالشی ونسا پاسخ دهید تا هرگز آموخته‌هایتان را فراموش نکنید.

You don't want to miss this free PDF  worksheet. It has so much valuable  

نمی‌خواهید این کاربرگ PDF رایگان را از دست بدهید .

vocabulary and information for you to help  you express yourself and it's free. You can  

واژگان و اطلاعات بسیار ارزشمندی برای کمک به بیان خود و رایگان است. امروز می‌توانید

click on the link in the description  to download that free PDF worksheet  

روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید تا کاربرگ PDF رایگان را دانلود کنید

today. We're going to take a look at  pictures in five different categories,  

. ما قصد داریم به عکس‌ها در پنج دسته مختلف نگاهی بیندازیم،

and some of these pictures are from my life so  I'm excited to be able to share a little window  

و برخی از این تصاویر مربوط به زندگی من هستند، بنابراین من هیجان‌زده هستم که بتوانم

into Vanessa's life with these pictures. Some of  them are very special to me too, so I'm excited  

با این عکس‌ها پنجره‌ای کوچک از زندگی ونسا را ​​به اشتراک بگذارم. برخی از آنها برای من نیز بسیار خاص هستند، بنابراین خوشحالم

to share them with you. Let's get started with our  first category, which is relationships. Let's go.

آنها را با شما به اشتراک بگذارم. بیایید با اولین دسته خود، که روابط است، شروع کنیم. بیا بریم.

The first picture for this first category  of relationships is this lovely couple.  

اولین تصویر برای این دسته اول از روابط، این زوج دوست داشتنی است. می‌توانید

You can see that they look like they're on  a date. Yes, Dan and I are on a date. This  

ببینید که به نظر می‌رسد در یک قرار قرار دارند. بله، من و دن در یک قرار هستیم. این

is a whale watching tour on an amazingly old  boat. It was so cool in San Diego we did this,  

یک تور تماشای نهنگ در یک قایق شگفت‌انگیز قدیمی است . در سن دیگو خیلی جالب بود ما این کار را انجام دادیم،

and you can see that we look pretty comfortable  together. We're not on a first date feeling  

و می بینید که با هم خیلی راحت به نظر می رسیم . ما در اولین قرار ملاقات نیستیم که احساس

awkward, we look pretty comfortable together.  He has his arm around my shoulder and we would  

ناخوشایندی کنیم، با هم خیلی راحت به نظر می رسیم. او بازویش را دور شانه‌ام گرفته است و ما می‌گوییم

say that because our bodies are touching in  public, we are experiencing a fun expression,  

که چون بدن‌های ما در مکان‌های عمومی لمس می‌شود، یک حالت سرگرم‌کننده را تجربه می‌کنیم،

P-D-A. PDA is public display of affection and  this is a really cultural thing. In some cultures,  

P-D-A. PDA نمایش عمومی محبت است و این یک چیز واقعاً فرهنگی است. در برخی فرهنگ‌ها،

couples never touch in public, and  in some cultures couples touch a lot  

زوج‌ها هرگز در ملاء عام لمس نمی‌کنند، و در برخی فرهنگ‌ها، زوج‌ها

in public. In the US it kind of varies,  but this type of PDA is pretty common.

در ملاء عام خیلی لمس می‌کنند. در ایالات متحده به نوعی متفاوت است، اما این نوع PDA بسیار رایج است.

Our hands are touching and his arm is around  my shoulder. This is socially acceptable PDA.  

دستان ما در حال لمس کردن هستند و بازوی او دور شانه من است. این PDA از نظر اجتماعی قابل قبول است.

For our next picture you can see this lovely  family. This is Dan's great grandma and her  

برای تصویر بعدی ما می توانید این خانواده دوست داشتنی را ببینید . این مادربزرگ بزرگ دن و

great-grandchildren. They're spending some  quality time together, making memories,  

نوه‌های اوست. آنها در حال گذراندن زمان با کیفیتی با هم هستند، خاطره سازی می کنند

and they are going to grandma's house.  So we often use this type of expression,  

و به خانه مادربزرگ می روند. بنابراین ما اغلب از این نوع بیان استفاده می کنیم،

what are you doing this weekend? I'm going  to grandma's house. It could be that you're  

این آخر هفته چه کار می کنید؟ من به خانه مادربزرگ می روم. ممکن است شما

just spending the day, you might be spending  the weekend, but it's often something that  

فقط روز را صرف کنید، ممکن است آخر هفته را بگذرانید، اما معمولاً

we have special memories about I'm going to  grandma's house. Because everyone here looks  

خاطرات خاصی در مورد اینکه من به خانه مادربزرگ می‌روم داریم. از آنجایی که همه اینجا

really comfortable, we could even say that  they're close-knit. Close-knit we get this  

واقعاً راحت به نظر می‌رسند، حتی می‌توانیم بگوییم که به هم نزدیک هستند. ما این

idea of tight close together physically,  but also emotionally that they feel really  

ایده را به دست می‌آوریم که از نظر فیزیکی به هم نزدیک هستند، اما از نظر احساسی نیز احساس می‌کنند که واقعاً با

comfortable together. They're close-knit.  So we might say we have a close-knit family.

هم راحت هستند. آنها به هم نزدیک هستند. بنابراین ممکن است بگوییم که خانواده ای صمیمی داریم. در

Here's a picture of friend relationships.  This is a big summer gathering that my  

اینجا تصویری از روابط دوستانه است. این یک گردهمایی تابستانی بزرگ است که

family hosts every summer with all of our  friends. We have lots of pizza, some cake,  

خانواده من هر تابستان با همه دوستانمان میزبانی می کنند . ما مقدار زیادی پیتزا داریم، مقداری کیک،

a big slip and slide. All of our friends  and their kids come and we just hang out  

یک اسلاید بزرگ. همه دوستان ما و بچه‌هایشان می‌آیند و ما فقط با

together. So we could also say, this is  a get-together, that's a noun. This is  

هم می‌نشینیم. بنابراین می‌توانیم بگوییم، این یک گردهمایی است، این یک اسم است. این

a get-together. Or you could say, we are  going to have a get together this weekend,  

یک گردهمایی است. یا می‌توانید بگویید، ما می‌خواهیم آخر هفته با هم جمع شویم،

want to come? A lot of these people are close  friends and if you have one special close friend,  

می‌خواهی بیاییم؟ بسیاری از این افراد دوستان صمیمی هستند و اگر یک دوست صمیمی خاص دارید،

you might say, she is my BFF. Do you know what  that means? Best friends forever. She's my BFF,  

ممکن است بگویید او BFF من است. آیا میدانید چه معنایی میدهد؟ بهترین دوستان برای همیشه او BFF من است،

but here we have a lot of family friends and do  you know what? Even though it's fun to meet people  

اما اینجا دوستان خانوادگی زیادی داریم و می‌دانید چیست؟ حتی اگر ملاقات با افرادی

who are very different from you, oftentimes people  who are similar end up becoming friends together.

که بسیار متفاوت از شما هستند لذت بخش است، اغلب اوقات افرادی که شبیه هم هستند در نهایت با هم دوست می شوند.

So a lot of these people here, we might say  we are birds of a feather. Birds of a feather,  

بنابراین بسیاری از این افراد اینجا، ممکن است بگوییم که ما پرنده‌ای هستیم. پرندگان پر،

the full expression is birds of a feather  flock together. And a lot of us who are  

بیان کامل پرندگان پر  است که با هم جمع می شوند. و بسیاری از ما که

parents we are raising our children in  a similar way, we have similar values,  

والدین هستیم، فرزندانمان را به روشی مشابه بزرگ می‌کنیم، ارزش‌های مشابهی داریم،

and that's kind of important for friendships that  you have similar values. This is a very different  

و این برای دوستی‌ها بسیار مهم است که شما ارزش‌های مشابهی داشته باشید. این یک عکس بسیار متفاوت است

picture. This is a team. A team is a different  type of relationship. These people, these are the  

. این یک تیم است. یک تیم یک نوع رابطه متفاوت است. این افراد، اینها

New England Patriots. They're one of the most  popular American football teams, and you know  

میهن پرستان نیوانگلند هستند. آن‌ها یکی از محبوب‌ترین تیم‌های فوتبال آمریکایی هستند، و می‌دانید که

what? They're pretty good. They make a good team.  So if you get along well with your coworkers or if  

چیست؟ اونا خیلی خوبن آنها تیم خوبی می سازند. بنابراین، اگر با همکارانتان خوب کنار می آیید یا اگر

you're on a sports team and you really work well  together, you might say, we make a good team. You  

در یک تیم ورزشی هستید و واقعاً با هم کار می کنید ، ممکن است بگویید، ما تیم خوبی می سازیم.

could even say this for your partner. So if you  have a husband or wife or boyfriend or girlfriend,  

حتی می‌توانید این را برای شریک زندگی خود بگویید. بنابراین اگر شوهر یا همسر یا دوست پسر یا دوست دختر دارید،

you could say, yeah, we make a good team. We  have different strengths, so we help each other.

می‌توانید بگویید، بله، ما تیم خوبی می‌سازیم. ما نقاط قوت متفاوتی داریم، بنابراین به یکدیگر کمک می‌کنیم.

There's also a common type of expression you  could say that we often say with team, T-E-A-M,  

همچنین یک نوع بیان رایج وجود دارد که می‌توانید بگویید که اغلب با تیم می‌گوییم، T-E-A-M،

together everyone achieves more. TEAM, together  is better. So that's also something sometimes we  

با هم همه به دستاوردهای بیشتری می‌رسند. تیم، با هم بهتر است. بنابراین این هم چیزی است که گاهی

say together is better or we might say teamwork  is dream work. It's very cheesy sometimes. That's  

با هم می‌گوییم بهتر است یا ممکن است بگوییم کار تیمی کار رویایی است. بعضی وقتا خیلی خفن میشه این

a phrase you might see on an office wall trying  to encourage people to work together. Teamwork  

عبارتی است که ممکن است روی دیوار دفتر ببینید که سعی می‌کند مردم را به همکاری تشویق کند.

is dream work. Or you might see, I remember  this was a poster in my high school math class,  

کار تیمی   کار رویایی است. یا ممکن است ببینید، یادم می‌آید این پوستری در کلاس ریاضی دبیرستان من بود،

there is no I in teamwork. So there's no  room for I, me as an individual to stand  

من در کار گروهی نیستم. بنابراین جایی برای من، من به عنوان یک فرد، وجود ندارد

out because we are a team, we work together.  There is no I in team T-E-A-M, there's no I,  

زیرا ما یک تیم هستیم و با هم کار می کنیم. در تیم T-E-A-M هیچ I وجود ندارد، من وجود ندارد،

there's no letter I, but there's also no I  like me individually. Nope, we work together.

حرف I وجود ندارد، اما من نیز به صورت جداگانه من را دوست دارم. نه، ما با هم کار می کنیم. در

Here we have a separate type of team, but  similar lines. These two people are colleagues,  

اینجا ما یک نوع تیم جداگانه داریم، اما خطوط مشابه. این دو نفر همکار هستند،

that means that they work together in the same  business. When you are a colleague with someone,  

به این معنی که آنها در یک کسب و کار با هم کار می کنند. وقتی با کسی همکار هستید،

you need to be a good team player. That's  also something you could say in an interview,  

باید یک بازیکن تیم خوبی باشید. این هم چیزی است که می‌توانید در مصاحبه بگویید،

I'm a good team player. I work well with  other people. I imagine also they are  

من بازیکن تیم خوبی هستم. من با افراد دیگر خوب کار می کنم. من تصور می کنم که آنها

probably collaborating. Collaborating is a great  big word, and it just means that they are sharing  

احتمالاً در حال همکاری هستند. همکاری کلمه بزرگی است و فقط به این معنی است که آنها

ideas with each other. They're collaborating  on a project. It also looks professional. It  

ایده‌های خود را با یکدیگر به اشتراک می‌گذارند. آنها در یک پروژه همکاری می کنند. حرفه ای هم به نظر می رسد.

doesn't look extremely professional. His shirt  is untucked, she has a sleeveless dress on,  

خیلی حرفه ای به نظر نمی رسد. پیراهن او گشاد است، او یک لباس بدون آستین به تن دارد،

but it's still a professional setting.  They aren't on the beach or something,  

اما هنوز یک محیط حرفه‌ای است. آنها در ساحل یا چیزی دیگر نیستند،

they're in a somewhat professional setting.  But something that you never want to be  

آنها در یک محیط تا حدودی حرفه ای هستند. اما چیزی که هرگز نمی‌خواهید

if you are someone's colleague,  you do not want to be a slacker.

اگر همکار کسی باشید، نمی‌خواهید یک تنبل باشید. به

These two people look like they are working well  together. They look like they're collaborating  

نظر می رسد این دو نفر با هم خوب کار می کنند. به نظر می رسد که

well. They're good team players. These people do  not look like slackers. A slacker is someone who  

به خوبی با هم همکاری می کنند. آنها بازیکنان تیم خوبی هستند. این افراد شبیه افراد تنبل نیستند. سست کسی است که به

lets the other people do all the work while they  just sit back and watch what everyone's doing. So  

دیگران اجازه می دهد همه کارها را انجام دهند در حالی که آنها فقط می نشینند و تماشا می کنند که همه چه می کنند. پس

don't be a slacker. No one wants to have a slacker  on their team. Talking about working together,  

سست نباشید. هیچ‌کس نمی‌خواهد در تیم خود یک تنبل داشته باشد . در مورد کار با هم صحبت می کنیم،

here is a classroom. This is actually my  husband's classroom. He teaches STEAM,  

اینجا یک کلاس درس است. اینجا در واقع کلاس درس شوهر من است. او STEAM را تدریس می‌کند

which is science, technology, engineering,  art, and math. It feels like that could be  

که علم، فناوری، مهندسی، هنر و ریاضی است. به نظر می‌رسد این می‌تواند

10 different classes, but here his students  are working on some art technology. They're  

10 کلاس مختلف باشد، اما در اینجا دانش‌آموزان او روی برخی فناوری‌های هنری کار می‌کنند. آنها در حال

creating a comic strip on the computer,  and they look pretty studious I would  

ایجاد یک کمیک استریپ روی رایانه هستند، و من می‌توانم بگویم که بسیار اهل مطالعه به نظر می‌رسند

say. That means that they are really focused  on their work. They're not being distracted,  

. این بدان معناست که آنها واقعاً روی کار خود متمرکز هستند. حواس آنها پرت نمی شود،

they're not looking elsewhere. They are studious,  and they're working together or in partners.

آنها به جای دیگری نگاه نمی کنند. آنها اهل مطالعه هستند و با هم یا با شرکای کار می کنند.

So partners is two people, but they're  also working in groups. So you might  

بنابراین شرکای دو نفره هستند، اما آنها نیز به صورت گروهی کار می کنند. بنابراین ممکن است

say this is group work or they are  partners. So they're working together  

بگویید این کار گروهی است یا آنها شریک هستند. بنابراین آنها با هم

on this. It's also a class project.  It's not just an individual project,  

در این مورد کار می کنند. این هم یک پروژه کلاسی است. این فقط یک پروژه انفرادی نیست،

this is something they're doing in class. It's  a class project. And hopefully if they do well,  

این کاری است که آنها در کلاس انجام می دهند. این یک پروژه کلاسی است. و امیدواریم که اگر آنها خوب عمل کنند،

they will pass with flying colors. And you  know what? These comic strips that they made  

با رنگ‌های درخشان عبور خواهند کرد. میدونی چیه؟ این کمیک استریپ هایی که ساختند

were great. They were hilarious. Dan showed  me some of them, it was awesome. This final  

عالی بودند. آنها خنده دار بودند. دن تعدادی از آنها را به من نشان داد، عالی بود. این

relationship picture is a slightly different type  of relationship, this is a mentor relationship.  

تصویر نهایی رابطه نوع کمی متفاوت از رابطه است، این یک رابطه مربی است.

So we can see here the guy with the orange shirt  looks like he's pointing to something on a paper,  

بنابراین می‌توانیم اینجا ببینیم که مردی با پیراهن نارنجی به نظر می‌رسد که به چیزی روی کاغذ اشاره می‌کند،

and we can imagine that he's teaching this guy  with the blue collar how to do something. How  

و می‌توانیم تصور کنیم که به این مرد با یقه آبی یاد می‌دهد که چگونه کاری انجام دهد. چگونه

to do his job better. It looks like an office  setting, he's trying to teach him something.

کارش را بهتر انجام دهد. به نظر می رسد یک محیط اداری است، او سعی می کند چیزی به او بیاموزد.

And it's possible that the guy with the blue  collar, he's asking for advice, maybe he was  

و این امکان وجود دارد که مردی که یقه آبی دارد، از او راهنمایی می‌خواهد، شاید

asking for some guidance about how to do his role  because the guy with the orange shirt, the mentor,  

درباره نحوه انجام نقشش راهنمایی می‌خواست، زیرا مردی با پیراهن نارنجی، مربی،

he is a good role model. He knows how to do the  job well, he has been successful for a while so  

او الگوی خوبی است. او می داند که چگونه کار را به خوبی انجام دهد، او برای مدتی موفق بوده است، بنابراین

he's a good role model. It's a good person to  ask. If you want to ask someone for advice,  

او الگوی خوبی است. این فرد خوبی است که بپرسید. اگر می‌خواهید از کسی راهنمایی بخواهید،

maybe like me, when I was starting my business  I had no idea what I was doing and I asked a  

شاید مثل من، وقتی کسب‌وکارم را شروع می‌کردم، نمی‌دانستم چه کار می‌کنم و از یک

mentor. Someone who had been doing the job for  a while, I asked him a great question. I said,  

مربی پرسیدم. کسی که مدتی این کار را انجام می داد ، یک سوال عالی از او پرسیدم. گفتم:

"Can I pick your brains about how you are  doing your job? I want to do that too."  

«آیا می‌توانم ذهن شما را در مورد نحوه انجام کارتان انتخاب کنم؟ من هم می‌خواهم این کار را انجام دهم.»

Can I pick your brains? It just means can  I ask you some questions because you know  

آیا می توانم مغز شما را انتخاب کنم؟ این فقط به این معنی است که می‌توانم از شما چند سؤال بپرسم زیرا شما

stuff that I don't know and I want to know  that stuff. And when someone is a mentor,  

چیزهایی را می‌دانید که من نمی‌دانم و من می‌خواهم آن چیزها را بدانم. و وقتی کسی مربی است،

because it means that they know more than  you, you might say, I look up to him.

زیرا به این معنی است که او بیشتر از شما می‌داند، ممکن است بگویید من به او نگاه می‌کنم.

It doesn't just mean that he's taller than you.  He might be taller than you, maybe not. It means  

این فقط به این معنی نیست که او از شما بلندتر است. او ممکن است از شما بلندتر باشد، شاید نه. به این معنی است

that you respect that person. So you could look up  to a mentor for their great knowledge and success.  

که به آن شخص احترام می گذارید. بنابراین می‌توانید برای دانش و موفقیت عالی به یک مربی مراجعه کنید.

You could look up to a parent, your mom or your  dad, your grandparents. If you respect them,  

می توانید به پدر و مادرتان، مادرتان یا پدرتان، پدربزرگ و مادربزرگتان نگاه کنید. اگر به آنها احترام می گذارید،

you look up to them. All right, let's go on to  the second category, which is ages or phases in  

به آنها نگاه می کنید. بسیار خوب، اجازه دهید به دسته دوم برویم، که سن یا مراحل

life. We are always getting older, so let's look  at this first picture. Here we can see different  

زندگی است. ما همیشه در حال پیر شدن هستیم، پس بیایید به این تصویر اول نگاه کنیم. در اینجا می‌توانیم نسل‌های مختلف را ببینیم

generations. I imagine this is a grandmother and  a grandchild, and they have a computer in front  

. تصور می‌کنم این یک مادربزرگ و یک نوه است، و آنها یک کامپیوتر در مقابلشان دارند

of them. This is very typical of a generation  gap. That means that there is a huge difference  

. این یک شکاف نسلی بسیار معمول است . این بدان معناست که تفاوت زیادی

in the life experience of the grandson. He  probably knows a lot more about computers  

در تجربه زندگی نوه وجود دارد. او احتمالاً بیشتر از مادربزرگش درباره رایانه می‌داند

than his grandmother. So there's a generation  gap. He might not understand her very well, she  

. بنابراین یک شکاف نسلی وجود دارد . او ممکن است او را خیلی خوب درک نکند، او

might not understand him very well, but it still  means they can have a good relationship, right?

ممکن است او را خیلی خوب درک نکند، اما هنوز هم به این معنی است که آنها می توانند رابطه خوبی داشته باشند، درست است؟

And we might say they look similar. They both  have a nice smile. We could say their smile  

و ممکن است بگوییم شبیه به هم هستند. هر دوی آنها لبخند زیبایی دارند. می توان گفت لبخند آنها

runs in the family. It's something that's  similar for all the family members. So if  

در خانواده جاری است. این چیزی است که برای همه اعضای خانواده مشابه است. بنابراین، اگر

an entire family is really good at music,  you might say music runs in the family or  

کل خانواده واقعاً در موسیقی مهارت دارند، ممکن است بگویید موسیقی در خانواده اجرا می‌شود یا

brown hair runs in the family. But for example,  my husband Dan has red hair, but his parents  

موهای قهوه‌ای در خانواده اجرا می‌شود. اما برای مثال، شوهرم دن موهای قرمز دارد، اما والدینش

don't have red hair. His grandmother has red  hair or used to have red hair so we could say  

موهای قرمز ندارند. مادربزرگ او موهای قرمز دارد یا قبلا موهای قرمز داشت، بنابراین می‌توان گفت که

it skipped a generation. Red hair skipped a  generation. None of my children have red hair,  

یک نسل از آن گذشت. موهای قرمز یک نسل را پشت سر گذاشتند . هیچ یک از فرزندان من موهای قرمز ندارند،

but maybe their children could have red hair.  It will skip a generation. And a lovely phrase  

اما شاید فرزندان آنها موهای قرمز داشته باشند. از یک نسل می گذرد. و یک عبارت دوست‌داشتنی

that I want to also add for this picture, I  could imagine that right now this grandma is  

که می‌خواهم برای این تصویر اضافه کنم، می‌توانم تصور کنم که همین الان این مادربزرگ دارد

telling her grandson some stories about her  childhood. "When I was your age, we had to  

داستان‌هایی درباره دوران کودکی‌اش برای نوه‌اش تعریف می‌کند. "وقتی من هم سن شما بودم، مجبور بودیم

go to the library to find any information  and the library was a 12-hour walk away."

برای یافتن اطلاعات به کتابخانه برویم و کتابخانه 12 ساعت پیاده روی فاصله داشت.»

We couldn't just open the computer and find  information. When I was your age... This is  

ما فقط نمی‌توانیم رایانه را باز کنیم و اطلاعاتی را پیدا کنیم . وقتی من همسن تو بودم... این

a great phrase that grandparents often use when  they're telling stories about their childhood.  

عبارت عالی است که پدربزرگ و مادربزرگ اغلب وقتی درباره دوران کودکی خود داستان می‌گویند استفاده می‌کنند.

This picture, this is a very personal picture.  It is one of my favorite pictures of all time,  

این عکس، این یک عکس کاملا شخصی است. این یکی از تصاویر مورد علاقه من در تمام دوران است،

so I'm very happy to share it with you. In  this lesson today there's a lot of special  

بنابراین بسیار خوشحالم که آن را با شما به اشتراک می گذارم. در این درس امروز تعداد زیادی عکس   ویژه وجود دارد

pictures that are close to my heart.  This is one day after my baby was born,  

که به قلب من نزدیک است. این یک روز پس از به دنیا آمدن کودک من است،

and in bed you can see all of my  children. My son Freddie beside me  

و در رختخواب می‌توانید همه فرزندانم را ببینید. پسرم فردی در کنار من

had been coloring with markers. There's  marker on his face. And my son, Theo,  

با نشانگر رنگ آمیزی می کرد. روی صورت او نشانگری وجود دارد. و پسرم، تئو،

is very excited about his baby sister. This is a  very typical view of motherhood. It is rewarding,  

درباره خواهر بچه‌اش بسیار هیجان‌زده است. این یک دیدگاه بسیار معمولی از مادر شدن است. ثواب دارد،

it is very fulfilling and it is also busy. And we  might say this is an example of a mother's love.  

بسیار رضایت بخش است و همچنین شلوغ است. و ممکن است بگوییم این نمونه ای از عشق مادری است.

Oftentimes we say a mother's love is sacrificial,  they're always giving to others. So if you are a  

اغلب اوقات می گوییم محبت مادر قربانی است، آنها همیشه به دیگران می دهند. بنابراین اگر شما یک

mother or if you had a mother who was like that,  maybe they were always giving to the family.

مادر هستید یا اگر مادری داشتید که چنین بود، شاید آنها همیشه به خانواده هدیه می دادند.

But at the same time, we can get the idea  that a mother will always be protective of  

اما در عین حال، می‌توانیم این ایده را دریافت کنیم که یک مادر همیشه از خانواده‌اش محافظت می‌کند

her family. And sometimes we use the fun phrase  a mama bear, that means protective. If you say  

. و گاهی اوقات از عبارت سرگرم کننده خرس مادر استفاده می کنیم که به معنای محافظ است. اگر

something mean about my child, RAWR, I'll become  a bear. So this is becoming more and more common  

درباره فرزندم چیز بدی بگویید، RAWR، خرس خواهم شد . بنابراین مشاهده این مورد در اینترنت بیشتر و بیشتر می شود

to see on the internet. There's even t-shirts,  sometimes there's little memes, a mother bear  

. حتی تی شرت وجود دارد، گاهی اوقات میم های کوچک، خرس مادر

or a mama bear. Someone who's willing to do  anything to protect their family. And also,  

یا خرس مادر وجود دارد. کسی که حاضر است برای محافظت از خانواده‌اش هر کاری انجام دهد. و همچنین،

I don't know if you can see any physical  difference here or physical similarity,  

نمی‌دانم آیا می‌توانید در اینجا تفاوت فیزیکی یا شباهت فیزیکی ببینید،

but I do think my children's personalities are  similar to mine and similar to my husband's. So we  

اما فکر می‌کنم شخصیت فرزندانم شبیه من و شبیه شخصیت شوهرم است. بنابراین ما

might say like father, like son. Like mother, like  daughter. You could say like mother, like son,  

ممکن است بگوییم مانند پدر، مانند پسر. مانند مادر مانند دختر. شما می توانید بگویید مانند مادر، مانند پسر،

but oftentimes we have the same gender. So like  father, like son. Like mother, like daughter.

اما اغلب اوقات ما یک جنسیت داریم. مثل پدر، مثل پسر. مانند مادر مانند دختر.

My daughter is still too young to know her  real personality, but we'll see. Anyways,  

دخترم هنوز برای شناخت شخصیت واقعی او خیلی جوان است ، اما خواهیم دید. به هر حال،

I was very happy to share this special picture  with you. You can see on the table on the far  

خیلی خوشحال شدم که این عکس ویژه را با شما به اشتراک گذاشتم. روی میز آن

side, Dan brought me a wonderful lunch, filling  lunch to be able to help me the day after I  

طرف می‌بینید، دن ناهار فوق‌العاده‌ای برایم آورد، ناهار پرکننده‌ای که بتواند روز بعد از زایمان به من کمک کند

gave birth. So there you go, very special family  picture. Here we can see childhood. Childhood is  

. بنابراین، یک عکس خانوادگی بسیار خاص . در اینجا می توانیم دوران کودکی را ببینیم. دوران کودکی

another age or stage in life. And here my kids are  being quite carefree. Carefree means not a care,  

سن یا مرحله دیگری از زندگی است. و اینجا بچه های من کاملاً بی خیال هستند. بی خیالی یعنی نه مراقبتی،

not a worry in the world. They are playing in the  mud. In fact, they made this mud, they put our  

نه نگرانی در دنیا. آنها در گل بازی می کنند . در واقع این گل را درست کردند، شلنگ ما را گذاشتند

hose here and created... They said they wanted to  create a pond, so they made a little dam and they  

اینجا و درست کردند... گفتند می‌خواهند یک حوض درست کنند، بنابراین یک سد کوچک درست کردند و

made a pond and had fun. They're most importantly  using their imagination. Yes, they have a toy  

حوض درست کردند و لذت بردند. آنها از همه مهمتر از تخیل خود استفاده می کنند. بله، آنها یک اسباب‌بازی دارند

there, but they're absolutely using their  imagination to create fun with this mud pond.

، اما کاملاً از تخیل خود برای ایجاد سرگرمی با این حوض گلی استفاده می‌کنند.

And this was just this past summer, but even since  then they have gotten bigger. My kids have gotten  

و این فقط تابستان گذشته بود، اما حتی از آن زمان آنها بزرگتر شده اند. بچه‌های من

bigger, so sometimes we say for children they're  growing like a weed. Whew! So fast. Oh, here we  

بزرگ‌تر شده‌اند، بنابراین گاهی برای بچه‌ها می‌گوییم مثل علف هرز بزرگ می‌شوند. وای! خیلی سریع. اوه، اینجا

see some teenagers, who are these good-looking  teenagers? In this picture I was 17. I was just  

چند نوجوان را می‌بینیم، این نوجوانان خوش‌قیافه چه کسانی هستند ؟ در این عکس من 17 ساله بودم. من فقط

about to turn 18 years old and Dan was 18, and I  saw that he had these blue plaid pants and I said,  

18 ساله می شدم و دن 18 ساله بود، و دیدم که او این شلوار چهارخانه آبی را دارد و گفتم: "

"I have the same pants, let me go find them." And  I ran to my room and I got these pants and you can  

من همان شلوار را دارم، بگذار بروم پیداش کنم." و به سمت اتاقم دویدم و این شلوار را گرفتم و می‌توانی

see we're a little bit awkward together. We're  just friends. We're just friends here, but you  

ببینی که ما با هم کمی ناجور هستیم. ما فقط دوستیم. ما اینجا فقط با هم دوست هستیم، اما

could see Dan's a little interested. But we had  the exact same clothes, so maybe it was destiny,  

می‌توانید ببینید که دن کمی علاقه دارد. اما ما دقیقاً همان لباس‌ها را داشتیم، پس شاید این سرنوشت بوده است،

but we can talk about teenagers to say they're  in between childhood and adulthood. This is kind  

اما می‌توانیم درباره نوجوانان صحبت کنیم و بگوییم که بین دوران کودکی و بزرگسالی هستند. این

of a transitional period, a big transitional  period where we are becoming more independent.

به نوعی یک دوره انتقالی است، یک دوره انتقالی بزرگ که در آن ما مستقل تر می شویم.

Maybe you have some puppy love, maybe  your childhood sweethearts or high school  

شاید شما کمی عشق توله سگ داشته باشید، شاید دلبرهای دوران کودکی یا دبیرستانی‌تان

sweethearts or here we are college sweethearts.  We use the term sweetheart to talk about when  

یا اینجا ما عزیزان دانشگاهی هستیم. ما از واژه دلبر برای صحبت در مورد زمانی استفاده می‌کنیم که

you've known someone and you've had a crush or  loved from when you were really young. Here yes,  

شما شخصی را می‌شناسید و از زمانی که واقعاً جوان بودید، علاقه یا  دوست داشته‌اید. در اینجا بله،

I was half my age ago, what, 18  years old? Yeah, pretty amazing. Wow,  

من نیمی از سن خود را پیش داشتم، چه، 18 سال داشتم؟ آره، خیلی شگفت انگیز وای،

I've known Dan half my life. In this picture  we see adults. These people are not teenagers,  

من نیمی از عمرم دن را می شناسم. در این تصویر بزرگسالان را می بینیم. این افراد نوجوان نیستند،

they are adults. Sometimes we also say for the  term adult we say they're grownups. Oftentimes we  

آنها بزرگسال هستند. گاهی اوقات برای اصطلاح بزرگسال می گوییم که آنها بزرگسال هستند. اغلب اوقات ما از

use this with children or when we're comparing  it with children. So for my kids I say, don't  

آن برای کودکان یا زمانی که آن را با کودکان مقایسه می‌کنیم استفاده می‌کنیم. بنابراین برای بچه‌هایم می‌گویم، از

cross the street unless you are with an adult  or unless you're with a grownup. And notice the  

خیابان عبور نکنید، مگر اینکه با یک بزرگسال یا با یک بزرگ‌تر باشید. و به

pronunciation for me, I say adult, adult with the  same vowel, adult. But some people say adult with  

تلفظ برای من توجه کنید، من می گویم بزرگسال، بزرگسال با همان مصوت، بزرگسال. اما برخی افراد می‌گویند بزرگسال با

that kind of emphasis at the end adult or they  might say he's an adult. Some people say that.

چنین تأکیدی در پایان بزرگسال یا ممکن است بگویند او یک بزرگسال است. بعضی ها این را می گویند.

I think the most common is adult with the same  vowels, but you will hear some variations in  

من فکر می‌کنم رایج‌ترین آنها بزرگسالان با حروف صدادار یکسان است، اما تغییراتی در تلفظ خواهید شنید

pronunciation. I would also say that another term  we use for young adults is working professionals  

. همچنین می‌توانم بگویم که اصطلاح دیگری که برای بزرگسالان جوان استفاده می‌کنیم، حرفه‌ای‌های شاغل

or young professionals. So there might be a meetup  group in your city for young professionals to meet  

یا متخصصان جوان است. بنابراین ممکن است یک گروه ملاقات در شهر شما برای متخصصان جوان وجود داشته باشد تا با

each other. You don't work at the same company,  but it's just a way to get to know other people.  

یکدیگر ملاقات کنند. شما در یک شرکت کار نمی‌کنید، اما این فقط راهی برای شناخت افراد دیگر است.

If you are around this age, you might be looking  to settle down or looking to put down roots. This  

اگر تقریباً در این سن هستید، ممکن است به دنبال آرام‌شدن باشید یا به دنبال ریشه‌گذاری باشید. این

is an indirect way of usually saying, I'm  looking to get married. I'm looking to have  

یک روش غیرمستقیم است که معمولاً می گویند، من به دنبال ازدواج هستم. من به دنبال این هستم که

more stability in my life. Because when you are  a grownup, when you're an adult, you're looking  

در زندگی خود ثبات بیشتری داشته باشم. زیرا وقتی بزرگ می‌شوید، وقتی بالغ می‌شوید، به دنبال

to settle down. You don't want to just date 50  people, instead you might be more interested in  

آرامش هستید. شما نمی خواهید فقط با 50 نفر قرار ملاقات بگذارید، در عوض ممکن است علاقه بیشتری به

settling down. And as you get a little bit older,  I would say maybe 40 years old, oh, it's sounds  

سکونت داشته باشید. و همانطور که کمی بزرگتر می‌شوید، می‌توانم بگویم شاید 40 ساله، اوه، به نظر می‌رسد

too close to how old I am now, we could  also say you are in the prime of life.

خیلی نزدیک به سن من در حال حاضر، می‌توان گفت که شما در اوج زندگی هستید.

So you are young enough that your body still works  well, you still have energy, and you have maybe  

بنابراین شما به اندازه کافی جوان هستید که بدنتان هنوز به خوبی کار می کند، هنوز انرژی دارید، و شاید

some more money than you did when you were 18  years old as a teenager and you are in the prime  

مقداری بیشتر از زمانی که 18 سال در نوجوانی داشتید و در اوج

of life. You are able to do things independently  and this is a really hopefully good time of life.  

زندگی هستید، پول دارید. شما می‌توانید کارها را به‌طور مستقل انجام دهید و امیدواریم که این دوران بسیار خوبی از زندگی باشد.

Let's take a look at the next stage of life,  which is retirees. This is my mother-in-law,  

بیایید به مرحله بعدی زندگی که بازنشستگان است نگاهی بیندازیم. این مادرشوهر من است،

and my father-in-law recently retired so they are  free. These are their golden years. And do you  

و پدرشوهرم اخیراً بازنشسته شده‌اند، بنابراین آنها رایگان هستند. این سالهای طلایی آنهاست. و آیا می

know what they're doing? They are making a bucket  list and checking off all of the things that they  

دانید که آنها چه کار می کنند؟ آنها یک لیست سطلی تهیه می کنند و همه کارهایی را که

want to do. For them, this means going on a lot of  adventures. They have more time for their hobbies,  

می خواهند انجام دهند بررسی می کنند. برای آنها، این به معنای رفتن به ماجراهای زیادی است. آن‌ها زمان بیشتری برای سرگرمی‌هایشان دارند،

which is learning new things, kayaking and finding  shells, and they have an RV and they've been going  

که یادگیری چیزهای جدید، کایاک سواری و یافتن صدف است، و یک RV دارند و در

around the country doing things that they want to  do because they don't have to work now. They are  

سراسر کشور می‌گردند و کارهایی را انجام می‌دهند که می‌خواهند انجام دهند، زیرا اکنون مجبور نیستند کار کنند. آنها

retired. They can take it easy. So we often use  the expression for an individual he is a retiree.

بازنشسته هستند. آنها می توانند آن را راحت کنند. بنابراین ما اغلب از این عبارت برای فردی که بازنشسته است استفاده می‌کنیم.

That's the name of the person, kind  of like employee. Employee retiree,  

این نام آن شخص است، شبیه به کارمند. بازنشسته کارمند،

but we usually say he is retired. He is retired.  I am retired. So you could say I'm a retiree. It's  

اما معمولاً می گوییم بازنشسته است. او بازنشسته است. من بازنشسته ام. بنابراین می توان گفت من یک بازنشسته هستم. این

kind of a mouthful. Is that tricky to say? So  instead, it's a little bit more common I think,  

یک جور لقمه است. آیا گفتن آن دشوار است؟ بنابراین ، در عوض، فکر می‌کنم کمی رایج‌تر است که

to say, I'm retired. I'm retired so  because I have all the time in the world,  

بگوییم من بازنشسته هستم. من بازنشسته شده‌ام، چون تمام وقت دنیا را دارم، می‌خواهم

I'm going to go kayaking in Florida. Cool.  All right, the final picture in this ages  

در فلوریدا کایاک سواری کنم. سرد. بسیار خوب، تصویر نهایی در این رده سنی یک

category is another very special picture. This  picture is close to my heart and I'm very happy  

تصویر بسیار خاص دیگر است. این عکس به قلب من نزدیک است و بسیار خوشحالم که

to share it with you. This time of life is an  elderly time of life. So here you can see me,  

آن را با شما به اشتراک می گذارم. این زمان از زندگی، دوران سالمندی از زندگی است. بنابراین اینجا می توانید من را ببینید،

in the middle is Dan's grandpa. I think he was 92  in this picture. And you can see Dan's dad and my  

در وسط پدربزرگ دن است. فکر می کنم او در این عکس 92 سال داشت. و شما می توانید پدر دن و فرزندانم را ببینید

children. We were at the beach together the next  year after this, Dan's grandpa in this picture,  

. سال بعد با هم در ساحل بودیم، پدربزرگ دن در این عکس،

he passed away. So this was a really special trip  where we got to spend good quality time together.

او درگذشت. بنابراین این یک سفر واقعاً ویژه بود  که در آن باید زمان با کیفیت خوبی را با هم سپری کنیم.

He was active, he was feeling good. So this  was a really special time to spend together.  

فعال بود، حالش خوب بود. بنابراین این یک زمان واقعاً ویژه برای گذراندن با هم بود.

So we had great family time, he was able  to be active, and he could tell us so many  

بنابراین اوقات خانوادگی خوبی داشتیم، او می‌توانست فعال باشد و می‌توانست داستان‌های زیادی برای ما تعریف کند

stories and talk to us about his life. So that's  something that elderly people love is if you say,  

و درباره زندگی‌اش با ما صحبت کند. بنابراین، این چیزی است که افراد مسن دوست دارند، اگر بگویید،   برای

tell me a story. Oh, I see this picture on the  wall, tell me about it. Where did you get that  

من یک داستان بگویید. اوه، من این عکس را روی دیوار می بینم ، در مورد آن به من بگویید. آن نقاشی را از کجا آوردی

painting? And they'll probably talk for hours. And  this is a really wonderful way to bond together,  

؟ و احتمالا ساعت ها صحبت خواهند کرد. و این یک راه واقعاً فوق‌العاده برای پیوند با هم،

and a great way to show respect and care  for elderly people. I want to give you a  

و راهی عالی برای نشان دادن احترام و مراقبت برای افراد مسن است. می‌خواهم یک

quick tip about this word elderly. The  word elderly, we only use when someone  

نکته سریع درباره این کلمه سالمندان به شما بدهم. کلمه سالمند را فقط زمانی به کار می بریم که فردی از نظر

is physically not as capable. So maybe you are  75 years old and you're able to go on a hike  

جسمی آنقدر توانایی نداشته باشد. بنابراین شاید 75 سال سن داشته باشید و بتوانید پیاده روی کنید

and you're able to get in and out of your  car easily. You're able to go up and down  

و بتوانید به راحتی از ماشین خود سوار و پیاده شوید . می‌توانید از پله‌ها بالا و پایین بروید

the stairs. I would say you're not elderly,  you're older, you're not elderly, just older.

. من می گویم شما مسن نیستید، شما پیرتر هستید، شما مسن نیستید، فقط مسن تر هستید.

But for Dan's great grandpa, he was elderly. His  knees hurt. I mean your knees could hurt when  

اما برای پدربزرگ دن، او مسن بود. زانوهایش درد می کند. منظورم این است که زانوهایت ممکن است در

you're 40, but he definitely wasn't as capable as  he was 15 years before that. So for Dan's grandpa,  

40 سالگی درد بگیرد، اما او قطعاً به اندازه 15 سال قبل از آن توانایی نداشت. بنابراین برای پدربزرگ دن،

I would say he is elderly, but usually this is  about a physical change in your body where you  

من می‌توانم بگویم که او مسن است، اما معمولاً این مربوط به یک تغییر فیزیکی در بدن شما است که

are starting to seem really old at that point.  I mean when you're 92, you're pretty old,  

در آن نقطه شروع به پیر شدن می‌کنید. منظورم این است که وقتی 92 ساله شدی، خیلی پیر شدی،

right? It's amazing to live to 92, and he's  a wonderful guy. Milford. Milford, great guy.  

درست است؟ این شگفت انگیز است که تا 92 زندگی کنید، و او یک مرد فوق العاده است. میلفورد میلفورد، پسر عالی

All right, let's go to our next category. The  next category are important places in town,  

خوب، بیایید به دسته بعدی خود برویم. دسته بعدی مکان‌های مهم شهر هستند

and the first place is the bank. Yes, we can  do a lot of banking on your phone nowadays,  

و اولین مکان بانک است. بله، امروزه می‌توانیم کارهای زیادی را با تلفن شما انجام دهیم،

but it is still important to go into the  bank or at least drive through the bank if  

اما اگر آمریکایی هستید، همچنان مهم است که به بانک بروید یا حداقل از طریق بانک رانندگی کنید

you're an American. Occasionally, this  person who is working at the bank is a  

. گاهی اوقات، این فردی که در بانک کار می‌کند،

bank teller. This is the same word as to tell  someone the truth. A teller, a bank teller.

عابر بانک است. این همان کلمه ای است که برای گفتن حقیقت به کسی است. عابر، عابر بانک.

In fact, I was a bank teller for maybe a year,  probably like nine months, a long time ago,  

در واقع، من شاید یک سال، احتمالاً نه ماه، مدت‌ها پیش، عابر بانک بودم،

and it was one of the best jobs I've ever  had. I loved being a bank teller. I don't  

و این یکی از بهترین شغل‌هایی بود که تا به حال داشته‌ام. دوست داشتم عابر بانک باشم. من نمی

know why. People just were so nice to you, and  the little town where I worked it was so cute.  

دانم چرا. مردم خیلی با شما مهربان بودند، و شهر کوچکی که من در آن کار می کردم خیلی دوست داشتنی بود.

So many unusual people came into the bank. It  was like the center of the town. Everyone was  

افراد غیرعادی زیادی وارد بانک شدند. مثل مرکز شهر بود. همه

there. I loved being a bank teller. And bank  tellers all the time are working with different  

آنجا بودند. دوست داشتم عابر بانک باشم. و عابر بانک همیشه با تراکنش‌های مختلف کار می‌کنند

transactions. They are giving money, they are  receiving money, they're doing lots of different  

. آنها پول می‌دهند، پول دریافت می‌کنند، آنها کارهای مختلفی انجام می‌دهند

things. These are all transactions. Two common  words that we can use to talk about what happens  

. اینها همه معاملات است. دو کلمه رایجی که می‌توانیم درباره آنچه در بانک اتفاق می‌افتد استفاده کنیم،

in the bank is to withdraw or deposit money.  So let's imagine that you have a bank account  

برداشت یا واریز پول است. بنابراین بیایید تصور کنیم که یک حساب بانکی دارید

and you want to get money out of the bank  account. You could go into the bank and say,  

و می‌خواهید از حساب بانکی پول دریافت کنید . می‌توانید به بانک بروید و بگویید:

"I would like to withdraw $20." Great. Or if you  have a check that you received from your job,  

«می‌خواهم 20 دلار برداشت کنم». عالی. یا اگر چکی دارید که از محل کارتان دریافت کرده‌اید،

you could say, "I would like to deposit my check  please." And they'll say, "Okay, let's do it."

می‌توانید بگویید: «لطفاً می‌خواهم چکم را واریز کنم ». و آنها خواهند گفت، "باشه، بیایید این کار را انجام دهیم."

But to do that, you need a checking account or  a savings account. So if you don't have that,  

اما برای انجام این کار، به یک حساب جاری یا یک حساب پس‌انداز نیاز دارید. بنابراین اگر آن را ندارید،

you could go into the bank and say, "I  would like to open a checking account." Or,  

می‌توانید به بانک بروید و بگویید: « می‌خواهم یک حساب جاری باز کنم». یا،

"What kind of documents do I need to open a  checking account?" And they'll help you to  

"برای باز کردن یک حساب جاری به چه نوع اسنادی نیاز دارم ؟" و آن‌ها به شما کمک می‌کنند تا

work through that process. The next important  place in a town is the hospital. I hope you  

در این فرآیند کار کنید. مکان مهم بعدی در یک شهر، بیمارستان است. امیدوارم   مجبور

don't have to go to the hospital often, but  it's important to be able to talk about it.  

نباشید اغلب به بیمارستان بروید، اما مهم است که بتوانید در مورد آن صحبت کنید.

If you have a sickness and you need to go  into the hospital, we often use the word  

اگر بیماری دارید و باید به بیمارستان بروید، اغلب از کلمه

admitted. I was admitted into the hospital at  4:00 PM today. Or we could see here, grandma,  

پذیرش استفاده می‌کنیم. امروز ساعت 4 بعد از ظهر در بیمارستان بستری شدم. یا می‌توانیم اینجا ببینیم، مادربزرگ،

this is not my grandma, this is just a picture.  Grandma was admitted to the hospital at 4:00 PM.  

این مادربزرگ من نیست، این فقط یک عکس است. مادربزرگ ساعت 4 بعد از ظهر در بیمارستان بستری شد.

They have a room for her. She's not waiting in the  lobby anymore. She was admitted to the hospital.

یک اتاق برای او دارند. او دیگر در لابی منتظر نیست . او در بیمارستان بستری شد.

But the good thing is she is in a stable  condition. This is a fixed expression and it  

اما خوبی این است که او در وضعیت پایداری است . این یک عبارت ثابت است و   به این

means she's not critical, there's not something  really bad that could happen at any time. No,  

معنی است که او انتقادی نیست، هیچ چیز واقعاً بدی وجود ندارد که هر لحظه ممکن است اتفاق بیفتد. نه،

she's in a stable condition. They're just  watching her. If she had a problem before  

او در وضعیت پایداری است. آنها فقط او را تماشا می کنند. اگر او قبلاً مشکلی داشت

and now she's in a stable condition, you  might say, "Oh, I'm so glad that she's out  

و اکنون در وضعیت پایداری است، ممکن است بگویید: "اوه، خیلی خوشحالم که او

of the woods." Was grandma going for a hike?  No. This means she was in a dangerous, scary,  

از جنگل خارج شده است." مادربزرگ برای پیاده روی می رفت؟ نه. این به این معنی است که او در مکانی خطرناک، ترسناک،

unhealthy place, and now she's on the other  side in the sunshine. This is the metaphor  

ناسالم بود و اکنون در آن طرف زیر آفتاب است. این استعاره

here. So we could say she's out of the woods, the  danger is over. She's in a stable condition. And  

در اینجا است. بنابراین می توانیم بگوییم که او از جنگل خارج شده است، خطر تمام شده است. او در وضعیت پایدار است. و

the doctor has given her a clean bill of health.  This is also a fixed expression. The doctor said,  

دکتر به او گزارش سلامتی داده است. این نیز یک عبارت ثابت است. دکتر گفت:

"Here is your clean bill of health."  Maybe it's a paper or maybe he just says,  

«اینم صورتحساب سلامتی شما.» شاید این یک کاغذ است یا شاید او فقط می گوید،

you know what? You are healthy, great, you can go  home. I have been given a clean bill of health.

می دانید چیست؟ شما سالم هستید، عالی، می توانید به خانه بروید. به من صورتحساب سلامتی پاک داده شده است.

The next important place is a school. So this  is a picture of an elementary school in my town.  

مکان مهم بعدی یک مدرسه است. بنابراین این تصویر یک مدرسه ابتدایی در شهر من است.

They actually ended up closing it. This was a  really special public school. They were trying  

آنها در واقع آن را بستند. این یک مدرسه دولتی واقعاً ویژه بود. آنها

a new type of learning system, and I think the  management just didn't work out. I don't know  

نوع جدیدی از سیستم یادگیری را امتحان می‌کردند، و من فکر می‌کنم که مدیریت آن به نتیجه نرسید. من

all the details, but during the years of COVID,  as you can see by people's masks, there were a  

همه جزئیات را نمی‌دانم، اما در طول سال‌های کووید، همان‌طور که با نقاب‌های مردم می‌بینید،

lot of protests and gatherings of people saying,  "Keep kids in their classrooms. Save Asheville  

اعتراض‌ها و تجمع‌های زیادی از مردم وجود داشت که می‌گفتند: «بچه‌ها را در کلاس‌هایشان نگه دارید. مدرسه ابتدایی اشویل را نجات دهید

Primary School. We want to keep this school." So  a school is an important part of any community,  

. ما می‌خواهیم. برای حفظ این مدرسه." بنابراین، یک مدرسه بخش مهمی از هر جامعه است،

and this is a primary school. We could say  elementary school too. It is a public school,  

و این یک مدرسه ابتدایی است. می‌توانیم بگوییم دبستان هم. این یک مدرسه دولتی است،

that means it is paid for with taxes and you  don't need to pay extra to go to that school.  

یعنی با مالیات پرداخت می‌شود و برای رفتن به آن مدرسه نیازی به پرداخت هزینه اضافی ندارید.

The other side is a private school, where you  have to pay tuition every year to go there and  

طرف دیگر یک مدرسه خصوصی است که برای رفتن به آنجا باید هر سال شهریه بپردازید و

you also have to pay taxes. So you're also  paying for public school at the same time.

همچنین باید مالیات بپردازید. بنابراین شما هم‌زمان هزینه مدرسه دولتی را نیز پرداخت می‌کنید.

In this situation, I think the school  administration had some problems. There  

در این شرایط، فکر می‌کنم مدیریت مدرسه مشکلاتی داشت.

was some problems with the directors and that type  of thing. It wasn't a problem with the teachers  

مشکلاتی با کارگردانان وجود داشت و از این قبیل موارد. مشکلی با معلمان

and the students, so that's why the school closed  and they're kind of demonstrating or protesting,  

و دانش‌آموزان نبود، به همین دلیل مدرسه تعطیل شد و آنها به نوعی تظاهرات یا اعتراض می‌کنند،   می‌گویند،

saying, come on, keep our school open. We need  this place. And they really did. It was a really  

بیا، مدرسه ما را باز نگه دار. ما به این مکان نیاز داریم. و واقعا این کار را کردند. واقعاً

great school. All right, the next important place  in the town is the police station. Have you ever  

مدرسه عالی بود. بسیار خوب، مکان مهم بعدی در شهر، ایستگاه پلیس است. آیا تا به حال

been to the police station in your town? I'm  curious if you have. If there is a big problem,  

به ایستگاه پلیس شهر خود رفته اید؟ کنجکاو هستم که آیا دارید. اگر مشکل بزرگی وجود دارد،

you might use the phrase, "Call 9-1-1!" This  could be for someone getting hurt. It could  

ممکن است از عبارت "9-1-1 تماس بگیرید!" این ممکن است برای کسی باشد که صدمه ببیند. ممکن

be if there's a fire. It could be if someone  broke into your house and stole stuff and you  

است اگر آتش‌سوزی وجود داشته باشد. ممکن است شخصی به خانه شما نفوذ کند و چیزهایی را دزدیده باشد و شما به

came home and you saw the mess. You might  say, "Ah, call 9-1-1!" Or you might say,  

خانه بیایید و آشفتگی را ببینید. ممکن است بگویید، "آه، با 9-1-1 تماس بگیرید!" یا ممکن است بگویید،

"Call the cops." And the cop is a  slang term for a police officer.

"با پلیس تماس بگیرید." و پلیس یک اصطلاح عامیانه برای افسر پلیس است.

It's not rude to say cop, but it's better to say  police officer. If you were talking to a police  

گفتن پلیس بی ادبانه نیست، اما بهتر است بگوییم افسر پلیس. اگر با یک افسر پلیس صحبت می‌کردید،

officer, don't say cop, but if you're talking  just in another situation then the word cop is  

نگویید پلیس، اما اگر فقط در موقعیت دیگری صحبت می‌کنید، کلمه پلیس

totally fine. You're going to hear it all the  time, but it is a little bit more slang. I'm  

کاملاً خوب است. قرار است همیشه آن را بشنوید ، اما کمی عامیانه تر است. من

curious if anyone here is a police officer, if you  are from an English-speaking area and someone said  

کنجکاو هستم که آیا کسی در اینجا افسر پلیس است، اگر شما اهل یک منطقه انگلیسی زبان هستید و کسی می‌گوید که

you're a cop or something like that, would that  be okay? Does that feel uncomfortable to you? I  

پلیس هستید یا چیزی شبیه این، آیا مشکلی نیست؟ آیا این برای شما ناراحت کننده است؟ من

think there is a slight nuance or feeling about  the word cop that means you're distrustful or  

فکر می‌کنم یک تفاوت جزئی یا احساسی در مورد کلمه پلیس وجود دارد که به این معنی است که شما بی‌اعتماد هستید یا

corrupt or there's some problem with the word cop  specifically. So that's just kind of the feel of  

فاسد هستید یا به طور خاص با کلمه پلیس مشکل دارید . بنابراین این فقط نوعی احساس است

it, but it doesn't have to be. It's just slang.  Oftentimes the police station, this says police  

، اما لزومی ندارد. این فقط یک زبان عامیانه است. اغلب اوقات در ایستگاه پلیس، این قسمت می‌گوید

headquarters, but it's also called the police  department. You might see that shortened to PD.

ستاد پلیس، اما به آن اداره پلیس نیز می‌گویند . ممکن است ببینید که به PD کوتاه شده است.

So if there's an announcement  in your town, it might say,  

بنابراین، اگر اطلاعیه‌ای در شهر شما وجود داشته باشد، ممکن است بگوید،

here's the announcement. Nobody can park on  the side of the road on Tuesday because blah,  

این اطلاعیه است. هیچ‌کس نمی‌تواند سه‌شنبه در کنار جاده پارک کند، زیرا بل،

blah, blah, blah, blah. Signed PD. Who is PD?  It's the police department. And what does the  

بل، بل، بلا، بلا. PD را امضا کرد. PD کیست؟ اداره پلیس است و

police department do? They try to keep the  peace. They try to keep the peace. Sometimes  

اداره پلیس چه کار می کند؟ آنها سعی می کنند صلح را حفظ کنند . آنها سعی می کنند صلح را حفظ کنند. گاهی

it happens and sometimes it doesn't happen,  but that's the general goal of the police  

این اتفاق می‌افتد و گاهی اتفاق نمی‌افتد، اما این هدف کلی اداره پلیس است

department. So as long as you are not on the  wrong side of the law, you're going to be okay,  

. بنابراین تا زمانی که طرف اشتباه قانون نباشید، خوب خواهید بود،

right? We hope so. The next important place  in a community is the grocery store. This is  

درست است؟ امیدواریم. مکان مهم بعدی در یک جامعه، خواربارفروشی است. این

a screenshot from the video that I made. You  can watch it up here of going to the grocery  

یک اسکرین شات از ویدیویی است که من ساختم. می‌توانید از اینجا با رفتن به خواربارفروشی آن را تماشا کنید

store. This is the produce section, and we often  say, "I'm going to the store." What store? Well,  

. این بخش تولید است، و اغلب می‌گوییم: «من به فروشگاه می‌روم». چه فروشگاهی؟ خب،

you know what? We sometimes don't even specify  grocery store. We might just say, "I'm going to  

میدونی چیه؟ ما گاهی اوقات حتی خواربارفروشی را مشخص نمی‌کنیم . ممکن است فقط بگوییم: "من به

the store. Do you need anything?" "Oh yeah, we  don't have any more butter. Can you get some?"

فروشگاه می روم. آیا به چیزی نیاز دارید؟" "اوه، بله، ما دیگر کره نداریم. می توانید کمی بیاورید؟" می‌دانید

You know that I'm talking about the grocery  store even when I just say I'm going to the  

که من درباره خواربارفروشی صحبت می‌کنم، حتی وقتی می‌گویم که به

store. I'm going grocery shopping, and that's how  I pronounce it, grocery with a sh in the middle,  

فروشگاه می‌روم. من به خرید مواد غذایی می‌روم، و این‌طور آن را تلفظ می‌کنم، grocery با یک sh در وسط،

grocery shopping. But some people say grocery  with an S, grocery shopping, grocery shopping,  

grocery shopping. اما برخی افراد می‌گویند خواربارفروشی با S، خرید مواد غذایی، خرید مواد غذایی،

just a regional difference. All of the food  that you can see in this picture, they are  

فقط یک تفاوت منطقه‌ای. تمام مواد غذایی که در این تصویر می بینید،

perishable goods. So we use this in two ways.  We could say that these are perishable goods,  

کالاهای فاسد شدنی هستند. بنابراین ما از این به دو صورت استفاده می کنیم. می‌توانیم بگوییم که اینها کالاهای فاسد شدنی هستند،

but we could also say un-perishable goods. So that  means canned goods. Sometimes in a town around the  

اما می‌توانیم بگوییم کالاهای فاسد نشدنی نیز هستند. بنابراین این به معنی کالاهای کنسرو شده است. گاهی اوقات در شهری در حوالی

holidays, around Thanksgiving or around Christmas,  different businesses will have a food drive. And  

تعطیلات، حول و حوش روز شکرگزاری یا حوالی کریسمس، کسب‌وکارهای مختلف یک غذاخوری دارند. و

this means they want people to donate food, and  they'll say please bring un-perishable foods.  

این بدان معناست که آنها از مردم می خواهند که غذا اهدا کنند و می گویند لطفاً غذاهای فاسد نشدنی بیاورید.

And this is like canned corn or dried beans,  things like this that will not rot and go bad.

و این مانند ذرت کنسرو شده یا لوبیای خشک است، چیزهایی مانند این که پوسیده و خراب نمی شوند.

These things are also staples. You need beans,  you need some cans in your house, maybe a can of  

این چیزها نیز جزء اصلی هستند. شما به لوبیا نیاز دارید، به تعدادی قوطی در خانه نیاز دارید، شاید یک قوطی

tomato sauce, something like this. These are  staples. They're also shelf-stable goods. So  

سس گوجه فرنگی، چیزی شبیه به این. اینها جزء اصلی هستند. آنها همچنین کالاهایی با ثبات در قفسه هستند. بنابراین

all of these words are similar, un-perishable,  shelf-stable, they're not going to rot and a lot  

همه این کلمات مشابه، فاسد نشدنی، پایدار هستند، نمی‌پوسند و بسیاری

of them are staples as well. It's usually a good  idea, in my opinion, to stock up on items that  

از آنها نیز جزء اصلی هستند. به نظر من، معمولاً ایده خوبی است که اقلامی را که

you use frequently. That way you don't have to  constantly go out to the store and get more. So in  

اغلب استفاده می‌کنید، ذخیره کنید. به این ترتیب لازم نیست دائماً به فروشگاه بروید و چیزهای بیشتری دریافت کنید. بنابراین در

my house we have maybe four cans of tomato sauce.  We use tomato sauce frequently in our cooking,  

خانه من شاید چهار قوطی سس گوجه فرنگی داریم. ما اغلب در آشپزی خود از سس گوجه فرنگی استفاده می کنیم،

and I don't want to go out to the store multiple  times a week. I don't have time for that,  

و من نمی خواهم چند بار در هفته به فروشگاه بروم. من برای آن وقت ندارم،

so I try to stock up on the most used items, have  a couple of them and then I don't need to go to  

بنابراین سعی می‌کنم پرمصرف‌ترین اقلام را تهیه کنم، دوتا از آنها را داشته باشم و بعد نیازی به رفتن به

the store as much. The next important place  in the community is the gas station. Here's  

فروشگاه ندارم. مکان مهم بعدی در جامعه پمپ بنزین است. در اینجا

another screenshot from a video that I made. You  can watch it up here, going to the gas station.

اسکرین شات دیگری از ویدیویی که من ساخته ام است. می‌توانید آن را از اینجا تماشا کنید و به پمپ بنزین بروید.

I'm filling up my car because my car was running  on fumes. This is a great expression that means  

دارم ماشینم را پر می‌کنم چون ماشینم دود می‌کرد. این یک عبارت عالی است که به این معنی است که

there was no gas. It was very, very, very low. So  I was just running on fumes. But after I paid at  

گاز وجود نداشت. خیلی خیلی کم بود بنابراین من فقط در حال دویدن بودم. اما بعد از اینکه در پمپ پرداخت کردم

the pump, because in the US you pay here at the  pump and if you watch that video, you'll see how  

، زیرا در ایالات متحده شما اینجا در پمپ پرداخت می‌کنید و اگر آن ویدیو را تماشا کنید، خواهید دید که چگونه

I do that. So after that I had a full tank and I  could drive my car. If you're paying with cash,  

این کار را انجام می‌دهم. بنابراین بعد از آن باک پر داشتم و می‌توانستم ماشینم را برانم. اگر با نقد پرداخت می‌کنید،

I talk about this in this video, if you're  paying with cash, you can go inside. There's  

من در این ویدیو در مورد این موضوع صحبت می‌کنم، اگر با نقد پرداخت می‌کنید، می‌توانید وارد شوید.

usually a little mart, a little shop, and you  can give them the cash and you can in that way  

معمولاً کمی مارت، یک مغازه کوچک وجود دارد، و می‌توانید پول نقد را به آنها بدهید و از این طریق می‌توانید هزینه

pay for your gas. But if you're paying with  a card, you can pay at the pump. All right,  

بنزین خود را بپردازید. اما اگر با کارت پرداخت می‌کنید، می‌توانید در پمپ پرداخت کنید. بسیار خوب،

let's start with the next category, which is  at work. Here we can see cubicles. These people  

بیایید با دسته بعدی شروع کنیم، که در حال کار است. در اینجا ما می توانیم اتاقک ها را ببینیم. این افراد

work in an office. Sometimes we say this  is a cube farm. It's not a very positive  

در یک اداره کار می کنند. گاهی اوقات می گوییم این مزرعه مکعب است. این یک عبارت خیلی مثبت نیست

expression because everything is very similar, but  that's just an expression that's sometimes used.

زیرا همه چیز بسیار شبیه است، اما این فقط عبارتی است که گاهی اوقات استفاده می شود.

These people have a desk job or an office job. So  if someone asks, "What do you do?" You could say,  

این افراد شغل میز یا دفتر دارند. بنابراین، اگر کسی بپرسد، "چه کار می کنی؟" می‌توانید بگویید،

"I have a desk job." Okay, you don't want to  explain the details. You have a desk job. They  

"من یک کار میز دارم." خوب، شما نمی خواهید جزئیات را توضیح دهید. شما یک کار میز دارید. آنها

might work in customer service or tech support.  They might be writing something. They might be  

ممکن است در خدمات مشتری یا پشتیبانی فنی کار کنند. ممکنه چیزی بنویسن آنها ممکن است

creative writers for the marketing team.  There's all different types of jobs that  

نویسندگان خلاقی برای تیم بازاریابی باشند. انواع مختلفی از مشاغل وجود دارد که

you can have at a desk. And in this picture,  it seems like everyone is pretty concentrated.  

می‌توانید پشت میز کار داشته باشید. و در این تصویر، به نظر می‌رسد که همه کاملاً متمرکز هستند.

This is the opposite of what we saw before,  this collaboration and working together. It's  

این برعکس چیزی است که قبلاً دیدیم، این همکاری و کار با هم. این

possible that right now they are concentrated on  their work, and then at three o'clock the team  

امکان وجود دارد که در حال حاضر روی کار خود متمرکز شوند و سپس در ساعت سه تیم

has a meeting where they collaborate together  and then they go back to their desks and work  

جلسه‌ای برگزار کنند که در آن با هم همکاری کنند و سپس به پشت میزهای خود برگردند و به

alone to focus on what they're doing. So there's  different ways that you could work at a desk.

تنهایی کار کنند تا روی کاری که انجام می‌دهند تمرکز کنند. بنابراین راه‌های مختلفی وجود دارد که می‌توانید پشت میز کار کنید.

This picture, this is just a good illustration  of a hierarchy. Listen to the pronunciation of  

این تصویر، این فقط یک تصویر خوب از یک سلسله مراتب است. به تلفظ

this word higher, like up high, hierarchy,  has kh sound even though there's a ch,  

این کلمه بالاتر گوش دهید، مانند up high، hierarchy، صدای kh دارد حتی اگر یک ch وجود دارد،

don't be fooled a hierarchy. So every business,  I think every business that is run well has some  

گول سلسله مراتب را نخورید. بنابراین، هر کسب‌وکاری، فکر می‌کنم هر کسب‌وکاری که به خوبی اداره می‌شود، نوعی

kind of hierarchy. There is a guy or girl at  the top, and below them are some managers,  

سلسله مراتب دارد. در بالا یک پسر یا دختر وجود دارد ، و زیر آنها چند مدیر هستند،

and below them maybe more managers, and below them  are people who are doing various jobs. So there's  

و در پایین آنها شاید مدیران بیشتری، و در زیر آنها افرادی هستند که کارهای مختلفی انجام می دهند. بنابراین

different departments. This is all part of the  hierarchy, this kind of a organizational chart,  

بخش‌های مختلفی وجود دارد. اینها همه بخشی از سلسله مراتب است، این نوع نمودار سازمانی،

but sometimes a hierarchy, a strict hierarchy  in a job can be related to a pretty negative  

اما گاهی اوقات یک سلسله مراتب، یک سلسله مراتب سخت در یک شغل می تواند به یک عبارت بسیار منفی مرتبط باشد

expression, which is the rat race. This term you  can imagine is not very positive. It doesn't feel  

، که نژاد موش است. این اصطلاحی که می‌توانید تصور کنید خیلی مثبت نیست.

very creative or independent or fulfilling.  When you're doing a job and you feel like  

خیلی خلاقانه یا مستقل یا رضایت بخش به نظر نمی رسد. هنگامی که در حال انجام کاری هستید و احساس می کنید که

you're not feeling fulfilled by your job,  you might just say, "I'm in the rat race."

از شغل خود احساس رضایت نمی کنید، ممکن است فقط بگویید: "من در مسابقه موش هستم."

I want to find a job where I feel some  meaning and some importance in my job.  

من می‌خواهم شغلی پیدا کنم که در آن شغلم معنا و اهمیتی احساس کنم.

I want to get out of the rat race because  sometimes when you're trying to get something  

من می‌خواهم از رقابت موش‌ها خارج شوم، زیرا گاهی وقتی می‌خواهید کاری را

done in a very strict hierarchical,  I can say that hierarchical business,  

انجام دهید در یک سلسله مراتب سخت‌گیرانه، می‌توانم بگویم که کسب و کار سلسله مراتبی،

it's really hard to get stuff done because  you have to run it up the chain of command.  

انجام دادن کارها واقعاً سخت است زیرا باید آن را به صورت زنجیره‌ای انجام دهید. فرمان

This is a big expression, but it's great  to know, you have to run it up the chain  

این یک عبارت بزرگ است، اما خیلی خوب است که بدانید، باید آن را در زنجیره

of command. Run your idea up the chain of  command. They have to ask their managers,  

فرمان اجرا کنید. ایده خود را در زنجیره فرمان اجرا کنید . آنها باید از مدیران خود بپرسند،

they have to ask their managers, they have  to ask their department heads, blah, blah,  

آنها باید از مدیران خود بپرسند، آنها باید از روسای بخش خود بپرسند، بله،

blah. It takes forever to get anything done. So  that can be really frustrating. And if you want  

بلا، . برای انجام هر کاری همیشه طول می کشد. بنابراین می‌تواند واقعاً ناامیدکننده باشد. و اگر می خواهید

to change anything, if you have a really strict  hierarchy in your business, well, you might not  

چیزی را تغییر دهید، اگر یک سلسله مراتب سختگیرانه در کسب و کار خود دارید، خوب، ممکن است

be able to change anything because of, another  great expression, because of the powers that be.

نتوانید چیزی را تغییر دهید، به دلیل یک عبارت عالی دیگر، به دلیل قدرت های موجود.

It's a kind of strange expression, the powers  that be. That be what? That's it. That's the  

این یک نوع بیان عجیب است، قدرت ها . اون چی باشه؟ خودشه. این

full expression. So we might use this by saying,  "I just really want to change how my school works  

عبارت کامل است. بنابراین می‌توانیم از این جمله استفاده کنیم: «من واقعاً می‌خواهم نحوه کار مدرسه‌ام

and how my school runs, but I can't do anything  because of the powers that be." I'm not blaming  

و نحوه اداره مدرسه‌ام را تغییر دهم، اما نمی‌توانم کاری انجام دهم به دلیل قدرت‌هایی که وجود دارد.» من

an individual, I'm just saying the system is  broken. The powers that be are stopping me  

یک فرد را سرزنش نمی‌کنم، فقط می‌گویم سیستم خراب است. قدرت‌ها من را

from changing the important functions of my job.  Something like this. Great expressions. The next  

از تغییر عملکردهای مهم شغلم باز می‌دارند. چیزی شبیه به این. عبارات عالی

at work picture is this one. You can see they're  in a conference room, which we sometimes call a  

تصویر بعدی در محل کار این عکس است. می‌توانید ببینید که آنها در یک اتاق کنفرانس هستند، که ما گاهی اوقات آن را

meeting space. They're brainstorming, giving a  presentation or a pitch about a new product. A  

فضای جلسه می‌نامیم. آن‌ها در حال طوفان فکری هستند، ارائه‌ای درباره یک محصول جدید ارائه می‌دهند. یک

pitch is usually to convince someone about  something. A presentation could be a pitch,  

پیشنهاد معمولاً برای متقاعد کردن کسی در مورد چیزی است. یک ارائه می‌تواند یک پیشنهاد باشد،

or it could just be here's what's going on. I  want to tell you about what I've been working on.

یا فقط می‌تواند اینجا چیزی باشد که در حال انجام است. می‌خواهم درباره‌ی کاری که روی آن کار کرده‌ام به شما بگویم.

And the person at the front is leading the  meeting. Or we could use the term facilitating  

و فرد جلویی جلسه را رهبری می‌کند. یا می‌توانیم از عبارت تسهیل

the meeting. That means that they're in  charge of the meeting, they're leading it,  

جلسه استفاده کنیم. این بدان معناست که آنها مسئول جلسه هستند، آن را رهبری می‌کنند،   به

they're helping everyone to understand what's  going on. If you have to give presentations in  

همه کمک می‌کنند تا بفهمند چه خبر است . اگر مجبور به ارائه به

English, this can be extremely nerve wracking. So  I highly recommend practicing so much in advance,  

انگلیسی هستید، این می‌تواند به شدت اعصاب شما را خرد کند. بنابراین به شدت توصیه می‌کنم از قبل تمرین کنید،

not in a workplace situation. I have a video  that will help you to step by step, feel more  

نه در موقعیت‌های کاری. من یک ویدیو دارم که به شما کمک می کند قدم به قدم، احساس

and more comfortable speaking in English so that  you can give a presentation in English no problem.  

راحتی بیشتری داشته باشید و به زبان انگلیسی صحبت کنید تا بتوانید بدون مشکل به انگلیسی ارائه دهید.

I will link that video up here so that you can  feel really comfortable with that. The next at  

من آن ویدیو را به اینجا پیوند خواهم داد تا بتوانید با آن احساس راحتی کنید. عکس بعدی در محل

work picture is kind of amazing actually, it is a  break room. I've never worked in a job that had a  

کار واقعاً شگفت‌انگیز است، یک اتاق استراحت است. من هرگز در شغلی کار نکرده‌ام که دارای یک

break room that looked like this, but this is an  example. I think this is a Google office actually.

اتاق استراحت به این شکل باشد، اما این یک نمونه است. من فکر می کنم این در واقع یک دفتر Google است.

There's swings, there's these little tables,  there's cool decorations, there's a foosball  

تاب هایی وجود دارد، این میزهای کوچک وجود دارد، تزئینات جالبی وجود دارد، یک

table that's awesome, and a sign that says chill.  Most break rooms are just like a little kitchen  

میز فوتبالی است که عالی است، و تابلویی که روی آن نوشته شده «سرد بودن» وجود دارد. بیشتر اتاق‌های استراحت درست مانند یک آشپزخانه کوچک

with a table and a microwave, but I thought this  picture would be more inspiring and exciting.  

با میز و مایکروویو هستند، اما فکر می‌کردم این تصویر الهام‌بخش‌تر و هیجان‌انگیزتر خواهد بود. آیا

Have you ever worked in a place that had a break  room like this? Usually you go there to eat lunch,  

تا به حال در مکانی کار کرده اید که چنین اتاق استراحت داشته باشد؟ معمولاً برای خوردن ناهار به آنجا می روید،

take a break, you might go there to take a  breather. This means if you're feeling stressed  

استراحت می کنید، ممکن است برای نفس کشیدن به آنجا بروید. این بدان معناست که اگر

with your job, I'll just go to the break room and  swing on a swing. How cool? If there's a lot of  

در شغلتان استرس دارید، من فقط به اتاق استراحت می‌روم و روی تاب می‌چرخند. چقدر باحال اگر

people in the break room and there's one chair  available, a great expression you can say is,  

افراد زیادی در اتاق استراحت هستند و یک صندلی در دسترس است، می‌توانید بگویید:

"Is this available? Is this seat taken? Mind if  I sit here?" And that's just a great way to say,  

«آیا این موجود است ؟ و این فقط یک راه عالی برای گفتن است،

"Hey, can I sit in this chair?" And you  can also go to the break room to just  

"هی، می توانم روی این صندلی بنشینم؟" و همچنین می‌توانید برای گپ زدن با همکاران به اتاق استراحت بروید

chat with coworkers. Some people like this,  some people don't. Sometimes break rooms  

. برخی از مردم این را دوست دارند، برخی افراد نه. گاهی اوقات اتاق‌های استراحت

can be a little bit uncomfortable.  This place certainly looks amazing.

ممکن است کمی ناراحت کننده باشند. این مکان مطمئناً شگفت انگیز به نظر می رسد.

The next at work phrase is to get a promotion.  So this guy is getting promoted in the military  

عبارت بعدی در محل کار گرفتن ترفیع است. بنابراین این مرد

specifically, but of course for any job you could  get promoted. Usually that involves hopefully  

به طور خاص در ارتش ترفیع می‌گیرد، اما مطمئناً برای هر شغلی می‌توانید ترفیع بگیرید. این معمولاً شامل

higher pay. Usually it also involves more  responsibilities or an acknowledgement of your  

دستمزد بالاتر است. معمولاً شامل مسئولیت‌های بیشتر یا تصدیق

past successful work. And we often say you are  climbing the ladder. It might be within an office,  

کارهای موفق گذشته شما نیز می‌شود. و ما اغلب می گوییم که در حال بالا رفتن از نردبان هستید. ممکن است در یک اداره باشد،

it might be within the military. If it is the  military, we sometimes use a more military type  

ممکن است در داخل ارتش باشد. اگر نظامی باشد، گاهی اوقات از یک عبارت نظامی تر استفاده می کنیم

expression which is rising through the ranks. So  the term rank is the different levels of hierarchy  

که در حال افزایش است. بنابراین، اصطلاح رتبه سطوح مختلف سلسله مراتب

within the military. So if someone's in the  military, you might say, "What's your rank?" Or  

در ارتش است. بنابراین، اگر فردی در ارتش است، می‌توانید بگویید: "رتبه شما چند است؟" یا

"I can't believe that I am a higher rank than he  is." So that's why we say this rising through the  

«نمی‌توانم باور کنم که من از او بالاتر هستم .» بنابراین به همین دلیل است که می‌گوییم این افزایش در

ranks to be just more for the military. You might  hear that in the office, but you're more likely to  

رتبه‌ها بیشتر برای ارتش است. ممکن است این را در دفتر بشنوید، اما به احتمال زیاد می‌شنوید که

hear, I'm climbing the ladder. I'm climbing  the corporate ladder. I'm getting promoted.

من از نردبان بالا می‌روم. من از نردبان شرکت بالا می روم. من دارم ترفیع میگیرم

So we could say even to work your way up the  ladder. To work your way up the ladder means  

بنابراین می‌توان گفت حتی از نردبان بالا بروید . بالا رفتن از نردبان به این معنی است که  در

you're getting promoted. You're working on getting  more complicated skills, and hopefully you will  

حال ارتقاء رتبه هستید. شما روی کسب مهارت‌های پیچیده‌تر کار می‌کنید، و امیدواریم که

be acknowledged for those skills. And maybe,  just maybe if you work in an office sometimes,  

برای این مهارت‌ها مورد تأیید قرار بگیرید. و شاید، اگر گاهی اوقات در دفتر کار می کنید،

this is a little joke, we say you might get  a corner office. So this means that your  

این یک شوخی کوچک است، ما می گوییم ممکن است یک دفتر کار در گوشه ای داشته باشید. بنابراین این بدان معناست که

office has more room to look out. You might  have a window in your office. And really if  

دفتر شما فضای بیشتری برای نگاه کردن دارد. ممکن است یک پنجره در دفترتان داشته باشید. و واقعاً اگر

you work in a traditional office, having a  corner office where you can look out more,  

در یک دفتر سنتی کار می‌کنید، یک دفتر گوشه‌ای دارید که می‌توانید بیشتر مراقب آن باشید،

you have more desk space, this is a sign of a  promotion. So even though it is a slight joke,  

فضای میز بیشتری دارید، این نشانه یک ترفیع است. بنابراین، اگرچه این یک شوخی جزئی است،

this is also something that could be pretty great  if you work in an office area. All right, this  

این نیز چیزی است که اگر در یک منطقه اداری کار می کنید، بسیار عالی است. بسیار خوب، این

next picture is a negative one. "Are you working  too much?" You might be. A lot of people are.  

تصویر بعدی یک عکس منفی است. " بیش از حد کار می کنی؟" شما ممکن است. بسیاری از مردم هستند.

You might be a workaholic. You might not need to  work as much as you are, but you just can't stop.

شما ممکن است یک معتاد به کار باشید. ممکن است لازم نباشد به اندازه‌ای که هستید کار کنید، اما نمی‌توانید متوقف شوید.

This term workaholic comes from alcoholic. An  alcoholic drinks too much alcohol. A workaholic  

این اصطلاح معتاد به کار از الکلیک گرفته شده است. الکلی بیش از حد الکل می نوشد. یک معتاد به کار

does too much work and it's not necessary work.  It's just too much work. They just stay at the  

کار زیادی انجام می دهد و کار ضروری نیست. فقط کار خیلی زیاده آنها فقط در دفتر می مانند

office or just keep working and they neglect  the other parts of their life. I don't know  

یا فقط به کار ادامه می دهند و از سایر بخش های زندگی خود غافل می شوند. نمی‌دانم

if this lady is actually a workaholic, but she  certainly looks like she has no work-life balance.  

آیا این خانم واقعاً یک معتاد به کار است یا خیر، اما مطمئناً به نظر می‌رسد که تعادل بین کار و زندگی ندارد.

This expression is often hyphenated, work-life.  She has no work-life balance. So you might say,  

این عبارت اغلب با خط فاصله، کار-زندگی. او تعادل کار و زندگی ندارد. بنابراین ممکن است بگویید،

"I need a new job. I have no work-life balance."  I can't spend time with my family and keep up with  

"من به یک شغل جدید نیاز دارم. تعادل بین کار و زندگی ندارم." من نمی‌توانم با خانواده‌ام وقت بگذرانم و با شغلم همگام باشم

my career. I'm just working too much. Also, it  looks quite dark in this office. So for someone  

. من فقط زیاد کار میکنم همچنین، در این دفتر کاملاً تاریک به نظر می‌رسد. بنابراین برای کسی

who's working late at night, not because you're  scheduled to work late at night, but because  

که تا دیروقت شب کار می کند، نه به این دلیل که قرار است تا دیر وقت شب کار کنید، بلکه به این دلیل   که

you're working after hours. You're working  too much, you are burning the midnight oil.

بعد از ساعت کار می کنید. شما بیش از حد کار می کنید، روغن نیمه شب را می سوزانید.

Burning the midnight oil means you're working  late into the night. You probably don't have  

سوزاندن روغن نیمه شب به این معنی است که تا دیروقت شب کار می کنید. احتمالاً

an oil lamp, unless you're living 100 years ago  or maybe unless you're super cool. We don't have  

یک چراغ نفتی ندارید، مگر اینکه 100 سال پیش زندگی می‌کنید یا شاید خیلی باحال باشید. ما

oil lamps really anymore, but we still use that  expression, I'm burning the midnight oil. I have  

واقعاً دیگر لامپ نفت نداریم، اما همچنان از این عبارت استفاده می‌کنیم، نفت نیمه‌شب را می‌سوزانم. من باید

to finish this project by tomorrow morning.  Or if you're studying late into the night,  

تا فردا صبح این پروژه را تمام کنم. یا اگر تا دیروقت در حال مطالعه هستید،

I'm burning the midnight oil so that I can  prepare for this test. Another expression  

من روغن نیمه شب را می سوزانم تا بتوانم برای این آزمون آماده شوم. عبارت دیگر

about burning stuff that we use in the  same situation is to burn the candle at  

درباره سوزاندن چیزهایی که در شرایط مشابه استفاده می کنیم، سوزاندن شمع در

both ends. So this means that you're trying  to work at night and work in the morning and  

هر دو طرف است. بنابراین این بدان معناست که شما سعی می‌کنید شب‌ها کار کنید و صبح‌ها کار کنید و

you're just doing too much. You are getting,  another burn expression, burnt out. Why do we  

فقط کارهای زیادی انجام می‌دهید. شما دارید،  یک عبارت سوختگی دیگر، سوخته است. چرا ما

have so many fire expressions for doing too  much? I guess it's a really apt idea, fire.

این همه عبارات آتش برای انجام کارهای زیاد داریم ؟ من حدس می‌زنم این ایده واقعاً مناسبی است، آتش.

So I hope that you don't get burnt out of  your job. For me, I think it's really common  

بنابراین امیدوارم که از کار خود نسوخته باشید. برای من، فکر می‌کنم خیلی معمول است

for people who make YouTube videos to get burnt  out. That means that they are creating too much,  

که افرادی که ویدیوهای YouTube می‌سازند دچار سوختگی شوند . این بدان معنی است که آنها بیش از حد چیزهایی خلق می کنند،

maybe things that they don't want to create. So  for me, an important thing for me to do so that  

شاید چیزهایی که نمی خواهند ایجاد کنند. بنابراین، برای من، کاری که باید انجام دهم تا

I don't get burnt out so that I can continue  making videos is I try to make videos that I  

نسوخته‌ام و بتوانم به ساختن ویدیوها ادامه دهم، این است که سعی کنم ویدیوهایی بسازم که از

enjoy making. Not just videos that I know for  sure my students will love this video, but also  

ساختن آنها لذت ببرم. نه فقط ویدیوهایی که مطمئناً می‌دانم دانش‌آموزانم این ویدیو را دوست خواهند داشت، بلکه

occasionally a video that I just want to make  because I think it'll be fun. All right, let's  

گاهی اوقات ویدیویی را نیز می‌خواهم بسازم، زیرا فکر می‌کنم سرگرم‌کننده خواهد بود. بسیار خب، بیایید

go to our next final category, which is around  the house. This is not my house. I'm curious, does  

به دسته نهایی بعدی خود برویم، که در اطراف خانه است. اینجا خونه من نیست من کنجکاو هستم، آیا

your house look like this? All white, gigantic,  huge windows, the biggest kitchen of all time.  

خانه شما به این شکل است؟ تمام سفید، غول پیکر، پنجره های بزرگ، بزرگترین آشپزخانه تمام دوران.

And what is that? Six, eight chairs and white  chairs. Obviously no children live in this house.

و آن چیست؟ شش، هشت صندلی و صندلی‌های سفید. بدیهی است که هیچ کودکی در این خانه زندگی نمی کند. آیا

Can you imagine one little dirty finger touching  that white chair? It'd be a disaster. But this  

می توانید تصور کنید که یک انگشت کوچک کثیف آن صندلی سفید را لمس کند؟ این یک فاجعه خواهد بود. اما اینجا

is a kitchen and dining area. And notice that  they're not separate rooms. This is a modern  

یک آشپزخانه و ناهارخوری است. و توجه کنید که آنها اتاق‌های مجزا نیستند. این یک مفهوم مدرن است

concept and we have a specific term for it.  We would say this is an open concept. An open  

و ما یک اصطلاح خاص برای آن داریم. ما می گوییم این یک مفهوم باز است.

concept means that there's no separation between  the kitchen and the dining area. And the idea  

مفهوم باز به این معنی است که بین آشپزخانه و ناهارخوری جدایی وجود ندارد. و ایده

sometimes the living room too. Sometimes it's  all one big room, and the idea is that cooking  

گاهی اوقات اتاق نشیمن نیز. گاهی اوقات همه یک اتاق بزرگ است، و ایده این است که آشپزی

is kind of a community activity. So if you have  guests, you can cook and you can still talk to  

نوعی فعالیت اجتماعی است. بنابراین، اگر مهمان دارید، می‌توانید آشپزی کنید و همچنان می‌توانید با

them because they're on the couch or they're at  the table and everyone is still together. I like  

آنها صحبت کنید، زیرا روی مبل هستند یا سر میز هستند و همه هنوز با هم هستند. من این را دوست دارم

this. I like a little bit of separation.  I guess this is okay for an eating area,  

. من کمی جدایی را دوست دارم. من حدس می‌زنم که این برای یک منطقه غذاخوری مشکلی ندارد،

but it is nice in my opinion to be able to see the  guests in your house or your family in your house.

اما به نظر من خوب است که بتوانم مهمانان خانه یا خانواده خود را در خانه خود ببینم.

We also say that you can have a family  meal around the dining room table. I  

ما همچنین می گوییم که می توانید یک وعده غذایی خانوادگی در اطراف میز ناهارخوری میل کنید.

cannot imagine my family eating at this table.  They would make it an absolute mess, too white,  

نمی‌توانم تصور کنم که خانواده‌ام پشت این میز غذا می‌خورند. آن‌ها آن را به یک آشفتگی مطلق تبدیل می‌کردند، خیلی سفید،

but for us we have a family meal around the dining  room table every night for dinner. Some people  

اما برای ما هر شب برای شام یک وعده غذایی خانوادگی دور میز ناهارخوری می‌خوریم. برخی افراد

say the kitchen is the heart of the home. Does  your native language have a similar expression,  

می‌گویند آشپزخانه قلب خانه است. آیا زبان مادری شما عبارتی مشابه دارد،

kitchen is the heart of the home? I'm curious.  It just means that this is where all of the most  

آشپزخانه قلب خانه است؟ من کنجکاو هستم. این فقط به این معنی است که همه

important things happen. But if there are too many  people in the kitchen, I love this expression,  

مهم ترین چیزها در اینجا اتفاق می افتد. اما اگر افراد زیادی در آشپزخانه هستند، من این عبارت را دوست دارم،

too many cooks in the kitchen. If there is  someone chopping things, someone baking something,  

آشپزهای زیادی در آشپزخانه. اگر کسی باشد که چیزها را خرد کند، کسی چیزی بپزد،

someone preparing the dessert, too many cooks in  the kitchen. Somebody get out. So for example,  

شخصی دسر را آماده کند، آشپزهای زیادی در آشپزخانه باشد. یکی بره بیرون به عنوان مثال،

at Christmas I used this expression because my  mother-in-law was in the kitchen, my father-in-law  

در کریسمس من از این عبارت استفاده کردم زیرا مادرشوهرم در آشپزخانه بود، پدرشوهرم

was in the kitchen, my sister-in-law was in  the kitchen and I thought maybe I should help.

در آشپزخانه بود، خواهر شوهرم در آشپزخانه بود و فکر کردم شاید باید کمک کنم. .

Nah, too many cooks in the kitchen. And I even  said this, "Hey, can I help? Can I do anything?"  

نه، آشپزهای زیادی در آشپزخانه هستند. و حتی این را گفتم: "هی، می توانم کمکی کنم؟ آیا می توانم کاری انجام دهم؟"

And they said, "Nope, we're fine." Because  sometimes it's worse to have too many people  

و آنها گفتند: "نه، ما خوب هستیم." زیرا گاهی اوقات این بدتر است که افراد زیادی

in the kitchen. Too many cooks in the kitchen  not a good idea. The next place in the home is  

در آشپزخانه باشند. آشپزی زیاد در آشپزخانه ایده خوبی نیست. مکان بعدی در خانه

the bathroom. So in the US, when we have to use  the bathroom, that's the term we use, we say,  

حمام است. بنابراین در ایالات متحده، زمانی که باید از حمام استفاده کنیم، این اصطلاحی است که استفاده می‌کنیم، می‌گوییم:

"I have to use the bathroom or I have to go to  the bathroom." In the US we would never say,  

«من باید از حمام استفاده کنم یا باید به حمام بروم». در ایالات متحده هرگز نمی گوییم،

"I have to go to the toilet." Or "Where is the  toilet?" We hardly ever use the word toilet. But  

"من باید به توالت بروم." یا « توالت کجاست؟» ما به ندرت از کلمه توالت استفاده می کنیم. اما

in the UK, in England and other places, this is  really common to just say, "Where's the toilet?"  

در بریتانیا، در انگلستان و جاهای دیگر، این واقعاً معمول است که فقط بگوییم "توالت کجاست؟"

But in the US it feels dirty to say that. If  you want more bathroom expressions I made a  

اما در ایالات متحده گفتن این حرف کثیف است. اگر عبارات حمام بیشتری می‌خواهید، من

tour of my bathroom in my house, and I talked  about a lot of bathroom specific expressions.  

گشتی در حمام خانه‌ام زدم و درباره بسیاری از عبارات خاص حمام صحبت کردم.

You can watch that up here. Sometimes there is  a bathroom that has no bath. How weird is that?

شما می توانید آن را از اینجا تماشا کنید. گاهی اوقات حمامی وجود دارد که حمام ندارد. چقدر عجیب است؟

It's not weird. This is very normal actually in  the US, but we still call it a bathroom. So this  

عجیب نیست. این در واقع در ایالات متحده بسیار عادی است ، اما ما هنوز آن را حمام می نامیم. بنابراین این

place, this picture has only a shower. You can't  fill that up and take a bath, but we still call it  

مکان، این عکس فقط دوش دارد. شما نمی توانید آن را پر کنید و حمام کنید، اما ما هنوز آن را

a bathroom. And guess what? If there is no shower,  no bath, there's just a toilet and a sink, it's  

حمام می نامیم. و حدس بزنید چه؟ اگر دوش نباشد، حمام نباشد، فقط توالت و سینک وجود داشته باشد،

still a bathroom. Amazing. Because for some reason  in the US we'd like to be very indirect when we  

هنوز حمام است. حیرت آور. زیرا به دلایلی در ایالات متحده ما دوست داریم وقتی

talk about this place. We wouldn't say the toilet,  we would just say it's a bathroom. If you are  

درباره این مکان صحبت می‌کنیم خیلی غیرمستقیم باشیم. ما نمی گوییم توالت، فقط می گوییم حمام است. اگر به

going on tours of houses because you're thinking  about purchasing a house, or if you're renting an  

دلیل اینکه به خرید خانه فکر می‌کنید به گشت و گذار در خانه می‌روید، یا اگر یک آپارتمان اجاره می‌کنید

apartment, something like this, you might hear  the term half bath. And it doesn't mean there's  

، چیزی شبیه به این، ممکن است اصطلاح نیم حمام را بشنوید. و این بدان معنا نیست که

half a bathtub, it means there's no bathtub and  no shower in there. So for example, in my house  

نصف وان حمام وجود دارد، به این معنی است که هیچ وان و دوش وجود ندارد. به عنوان مثال، در خانه من

we have two full bathrooms. There's a toilet,  a sink, a bathtub and a shower in both of them.

دو حمام کامل داریم. توالت، سینک، وان و دوش در هر دوی آنها وجود دارد.

But when I was growing up, the house that I  grew up in, upstairs we had a full bathroom,  

اما وقتی بزرگ شدم، خانه‌ای که در آن بزرگ شدم، در طبقه بالا حمام کامل داشتیم،

all of those things. And downstairs we had a half  bath, just a toilet and a sink. Great. That's all  

همه آن چیزها. و در طبقه پایین نیم حمام داشتیم، فقط یک توالت و یک سینک. عالی. این تمام چیزی است که

we needed in that area. We didn't need to take a  bath downstairs so that was what we called it or  

در آن منطقه به آن نیاز داشتیم. ما نیازی به حمام کردن در طبقه پایین نداشتیم، بنابراین به آن می‌گفتیم یا در

what the ad for the house said, a half bath. So  you might see two and a half bath. Two and a half  

آگهی خانه می‌گفتیم، نیم حمام. بنابراین ممکن است دو و نیم حمام را ببینید. دو و نیم

bath means two full bathrooms and half bath. Here  you can also see the counter. There are two sinks,  

حمام یعنی دو حمام کامل و نیم حمام. در اینجا می‌توانید پیشخوان را نیز ببینید. دو سینک وجود دارد،

how extravagant. But this area we sometimes  say when there's a sink and there's mirrors  

چقدر عجیب است. اما این منطقه که گاهی اوقات می‌گوییم وقتی یک سینک وجود دارد و آینه‌ها

and lights like this for getting ready in  the morning, it's a vanity. So the word vain,  

و چراغ‌هایی از این قبیل برای آماده شدن در صبح وجود دارد، بیهوده است. بنابراین کلمه بیهوده،

that's what this comes from, vain means I  only think about myself and my looks and  

این چیزی است که از آن می آید، بیهوده به این معنی است که من فقط به خودم و ظاهرم و

this type of personality. She is so vain. You  might know this famous song, You Are So Vain,  

این نوع شخصیت فکر می کنم. او خیلی بیهوده است. ممکن است این آهنگ معروف، You Are So Vain را بشناسید،

but this is what we call the furniture.  It is a vanity. So this is the vanity.

اما این چیزی است که ما آن را مبلمان می نامیم. این یک باطل است. پس این باطل است. این

Where's all your makeup? It's in the vanity.  Where's all your jewelry? It's in the vanity.  

همه آرایشت کجاست؟ در غرور است. این همه جواهرات کجاست؟ در غرور است.

This could be in the bathroom or it could be  potentially even in the bedroom as a piece  

این می‌تواند در حمام باشد یا به‌طور بالقوه حتی در اتاق خواب به‌عنوان یک تکه

of wooden furniture, but that's what we call the  area where you get ready. All right, let's take a  

مبلمان چوبی باشد، اما این چیزی است که ما به آن منطقه‌ای می‌گوییم که در آن آماده می‌شوید. بسیار خوب، بیایید

look at the next place in the home, which is the  living area. We could call this the living room,  

نگاهی به مکان بعدی خانه بیندازیم، که قسمت نشیمن است. می توانیم این را اتاق نشیمن،

the family room, the main room. In the South,  sometimes people say the den. So a lot of terms  

اتاق خانواده، اتاق اصلی بنامیم. در جنوب، گاهی مردم می گویند لانه. بنابراین بسیاری از اصطلاحات

for this. This is a very lovely place. I would say  it's cozy. It's used for entertaining, it's used  

برای این. این یک مکان بسیار دوست داشتنی است. می‌توانم بگویم که دنج است. برای سرگرمی استفاده می شود،

for relaxing. This is not my house, this is just  a picture that I thought was interesting. It has a  

برای استراحت استفاده می شود. این خانه من نیست، این فقط یک عکس است که به نظرم جالب بود.

fireplace. There's lots of furniture. There's  a couch. I say couch, some people say sofa.  

شومینه دارد. مبلمان زیادی وجود دارد. یک کاناپه وجود دارد. من می گویم کاناپه، بعضی ها می گویند مبل.

Both are fine just a personal preference.  There is an armchair, that little chair.

هر دو خوب هستند فقط یک ترجیح شخصی. یک صندلی راحتی وجود دارد، آن صندلی کوچک.

There is the green table in the  middle. We could say a table,  

میز سبز رنگ در وسط است . می‌توانیم بگوییم جدول،

but you know what we usually call that? A  coffee table. I have rarely put coffee on it,  

اما می‌دانید معمولاً آن را چه می‌نامیم؟ یک میز قهوه. من به ندرت روی آن قهوه ریخته ام،

but we always call it a coffee table. So if  you're looking to purchase a small table to  

اما همیشه آن را میز قهوه خوری می نامیم. بنابراین اگر به دنبال خرید یک میز کوچک برای

go in front of your couch, it's called a coffee  table. Even if you don't drink coffee like me,  

رفتن به جلوی مبل خود هستید، به آن میز قهوه می‌گویند. حتی اگر مثل من قهوه ننوشید،

or if you never put coffee on it's still a coffee  table. Another room that if you're lucky, you will  

یا هرگز قهوه را روی آن نگذارید، باز هم میز قهوه است. اتاق دیگری که اگر خوش شانس باشید،

have a full room. This is a pretty big one, but  you'll have a full room in your house that is a  

یک اتاق کامل خواهید داشت. این یک اتاق بسیار بزرگ است، اما یک اتاق کامل در خانه خود خواهید داشت که یک

laundry room. Sometimes we call it a utility room.  In the US, usually there is a separate room. It  

اتاق خشکشویی است. گاهی اوقات ما آن را یک اتاق ابزار می نامیم. در ایالات متحده معمولا یک اتاق جداگانه وجود دارد.

might be like a closet that's not as big as this,  but I know in a lot of countries the washer is in  

ممکن است مانند کمد دیواری باشد که به این بزرگی نباشد، اما من می‌دانم که در بسیاری از کشورها ماشین لباسشویی در

the kitchen or it's in the bathroom. But if you  have a separate room, it's called a laundry room.

آشپزخانه یا در حمام است. اما اگر اتاق جداگانه ای دارید، به آن اتاق خشکشویی می گویند.

You can use it for your washer and dryer, or you  can use a rack and hand wash your clothes and put  

می‌توانید از آن برای لباسشویی و خشک‌کن خود استفاده کنید، یا می‌توانید از یک قفسه استفاده کنید و لباس‌هایتان را با دست بشویید و

them on the clothing rack or on a line outside  to dry. There's a lot of different things that  

آن‌ها را روی قفسه لباس یا روی خط بیرونی قرار دهید تا خشک شوند.

you need to do when you wash clothes. You need to  sort them, choose what you're going to wash with  

هنگام شستن لباس‌ها، کارهای مختلفی باید انجام دهید. باید آنها را مرتب کنید، انتخاب کنید با

what. In my house, we don't really sort clothes.  We just have clothes, towels and sheets. That's  

چه چیزی بشویید. در خانه من، ما واقعاً لباس ها را مرتب نمی کنیم. ما فقط لباس، حوله و ملحفه داریم.

about it I think. Yeah, if we have a lot of new  clothes, then I wash the new clothes separately,  

فکر می‌کنم همین است. بله، اگر تعداد زیادی لباس نو داشته باشیم ، من لباس‌های نو را جداگانه می‌شویم،

but that's it. I never separate clothes, it's  just clothes. Sometimes kids' clothes is one load,  

اما همین. من هرگز لباس ها را جدا نمی کنم، این فقط لباس است. گاهی اوقات لباس بچه‌ها یک بار است،

and adult clothes is another, but I don't really  separate. I've never separated light clothes,  

و لباس بزرگسالان یک بار دیگر است، اما من واقعاً جدا نمی‌شوم. من هرگز لباس های روشن،

dark clothes, I don't know, and  so far it's worked. Let me know,  

لباس های تیره را جدا نکرده ام، نمی دانم، و تا به حال کار کرده است. به من اطلاع دهید، آیا

do you separate clothes when you wash them?  But you need to sort them. You need to fold  

وقتی لباس‌ها را می‌شویید آن‌ها را جدا می‌کنید؟ اما شما باید آنها را مرتب کنید.

them after you wash them. Maybe you need to  iron them and then you need to hang them up.

بعد از شستن باید آنها را تا کنید. شاید لازم باشد آنها را اتو کنید و سپس باید آنها را آویزان کنید.

So here there's a couple of shirts that are  already hung up. How lucky that they have a  

بنابراین در اینجا چند پیراهن وجود دارد که قبلاً آویزان شده‌اند. چقدر خوش شانس هستند که

nice rack to hang them from with those  hangers. And there's a laundry basket  

قفسه خوبی دارند تا با آن چوب لباسی ها آنها را از آن آویزان کنند. و یک سبد لباسشویی وجود دارد

that you put the dirty clothes in. Some people  call this a hamper, a laundry hamper. For me,  

که لباس‌های کثیف را در آن می‌گذارید . برای من،

I call it a laundry basket, but I think  my mom calls it a hamper. Maybe she calls  

من آن را سبد لباسشویی می‌نامم، اما فکر می‌کنم مادرم آن را یک مانع می‌نامد. شاید او

it a laundry basket too, but it's just a  personal preference. All right, the next  

آن را سبد لباسشویی نیز بداند، اما این فقط یک ترجیح شخصی است. بسیار خوب،

place is a garage. Isn't this a cool looking  garage? This is a very modern looking house,  

مکان بعدی گاراژ است. آیا این گاراژ جالبی نیست ؟ این خانه با ظاهری بسیار مدرن است،

but in the garage that's where you keep your car.  So you can use it for parking, you can use it for  

اما در گاراژی که ماشین خود را در آنجا نگه می‌دارید. بنابراین می‌توانید از آن برای پارکینگ استفاده کنید، می‌توانید از آن برای

extra storage. There's kind of a stereotype in the  US that Americans have everything in their garage  

فضای ذخیره‌سازی اضافی استفاده کنید. نوعی کلیشه در ایالات متحده وجود دارد که آمریکایی ها همه چیز را در گاراژ خود دارند

except their car. So there's so much storage and  junk in the garage that there's no room for the  

جز ماشینشان. بنابراین فضای ذخیره‌سازی و زباله‌های زیادی در گاراژ وجود دارد که جایی برای

car. So people park on their driveway in front of  the garage and then put their junk in the garage.

خودرو وجود ندارد. بنابراین مردم در مسیر خود در مقابل گاراژ پارک می‌کنند و سپس آشغال‌های خود را در گاراژ می‌گذارند.

For me, I don't have a garage, so I don't have  this problem, but if you have a garage it can  

برای من، من گاراژ ندارم، بنابراین این مشکل را ندارم، اما اگر گاراژ دارید، به

easily just collect junk. So this is a little  strange thing about English, but we would say  

راحتی می‌تواند آشغال‌ها را جمع‌آوری کند. بنابراین این یک چیز کمی عجیب در مورد انگلیسی است، اما می‌توانیم بگوییم

we park in the driveway. The driveway is the  area in front of the garage outside. We park  

در خیابان پارک می‌کنیم. گذرگاه، قسمت روبروی گاراژ بیرون است. ما

in the driveway. For me, I park in my driveway  because I don't have a garage. It's outside  

در خیابان پارک می‌کنیم. برای من، در راهروی خود پارک می‌کنم، زیرا گاراژ ندارم. همیشه بیرون است

all the time. It gets hot, it gets rained on, it  gets snowed on, that's the way it is. So you park  

. گرم می شود، باران می بارد، برف می بارد، این طور است. بنابراین شما

in the driveway, but in the US we have highways,  interstates, and parkways. You drive on a parkway.  

در خیابان پارک می‌کنید، اما در ایالات متحده ما بزرگراه‌ها، بین ایالت‌ها و پارک‌ها داریم. شما در پارک وی رانندگی می کنید.

What? I highly recommend if you visit the south  of the US to drive on the Blue Ridge Parkway,  

چی؟ من به شدت توصیه می‌کنم اگر از جنوب ایالات متحده دیدن می‌کنید تا در Blue Ridge Parkway رانندگی کنید،

this is a beautiful road that drives through  the Appalachian Mountains for hundreds of  

این جاده زیبایی است که صدها مایل از میان کوه‌های آپالاچی می‌گذرد

miles. And it's not through any towns, it's only  in the mountains. So it's a very scenic parkway,  

. و از میان هیچ شهری نیست، فقط در کوه هاست. بنابراین یک پارک بسیار خوش منظره است،

but you drive on the parkway and you park in  your driveway. English, what were you thinking?

اما شما در پارک‌وی رانندگی می‌کنید و در جاده‌ی خود پارک می‌کنید. انگلیسی، به چه چیزی فکر می کردید؟

Something else that people often do in their  driveway or their garage or also their yard is  

کار دیگری که مردم اغلب در راهرو یا گاراژ یا حیاط خانه خود انجام می دهند،

to have a garage sale. Notice the pronunciation of  that word, garage. Garage. It's almost like a Z,  

فروش گاراژ است. به تلفظ آن کلمه، garage توجه کنید. گاراژ. تقریباً شبیه فروش Z،

garage sale or a yard sale. So if you have a lot  of stuff that you want to get rid of and you don't  

گاراژ یا فروش حیاط است. بنابراین، اگر چیزهای زیادی دارید که می‌خواهید از شرشان خلاص شوید و نمی‌خواهید

want to just donate it, you could put out some  signs around your neighborhood and on an early  

فقط آن‌ها را اهدا کنید، می‌توانید برخی از علائم را در اطراف محله خود نصب کنید و در اوایل

Saturday morning, 7:00 AM something like that,  put everything on your driveway or in your yard,  

صبح شنبه، ساعت 7:00 صبح، چیزی شبیه به آن، همه چیز را در مسیر یا در حیاط خود قرار دهید،

a yard sale and people will come and purchase it.  Super cheap, maybe $1 per item or $2, two things  

یک حیاط فروش کنید و مردم بیایند و آن را خریداری کنند. بسیار ارزان، شاید 1 دلار برای هر مورد یا 2 دلار، دو چیز

for $1. Make it super cheap. You can find some  treasures, find some junk, but that's something  

برای 1 دلار. آن را فوق العاده ارزان کنید. می‌توانید گنج‌هایی پیدا کنید، مقداری آشغال بیابید، اما این کاری است

that people do in their garage or their driveway.  I would say even though it's called a garage sale,  

که مردم در گاراژ یا راهروی خود انجام می‌دهند. من می گویم حتی اگر به آن فروش گاراژ می گویند،   به

they most likely happen on the driveway  because the garage is a little more private.

احتمال زیاد در خیابان اتفاق می افتد زیرا گاراژ کمی خصوصی تر است.

It's kind of like in your house a little bit,  so the driveway is more common, even though  

کمی شبیه خانه شماست، بنابراین راهرو رایج‌تر است، حتی اگر به

it's called a garage sale. There you go. Two quick  phrases that I think are important to know about a  

آن فروش گاراژ می‌گویند. شما بروید. دو عبارت سریع که فکر می‌کنم دانستن آنها درباره گاراژ مهم است

garage. If you say my car is parked in the garage,  that's this picture, that car is parked in the  

. اگر بگویید ماشین من در گاراژ پارک شده است، این عکس است، آن ماشین در گاراژ پارک شده است

garage. But if you say my car is in the garage,  we have two options. It could be this picture,  

. اما اگر بگویید ماشین من در گاراژ است، ما دو گزینه داریم. ممکن است این تصویر باشد،

that car is in the garage or garage can also be  a different term for a mechanic. So it could mean  

اینکه ماشین در گاراژ یا گاراژ است، می‌تواند اصطلاح دیگری برای مکانیک باشد. بنابراین ممکن است به این معنی باشد

that your car is at the mechanics because there's  something wrong with it. So some people might say,  

که ماشین شما در مکانیک است زیرا مشکلی در آن وجود دارد. بنابراین برخی از مردم ممکن است بگویند،

"Oh, my car's broken down, I have to take it  to the mechanic." But some people could say,  

"اوه، ماشینم خراب است، باید آن را به مکانیک ببرم." اما برخی از مردم می‌توانند بگویند،

"My car's broken down so I'm going to  take it to the garage." Not my garage,  

"ماشین من خراب است، بنابراین می‌خواهم آن را به گاراژ ببرم." گاراژ من نیست،

if you take it to my garage, I won't fix your car  but that means taking it to the mechanic. So if  

اگر آن را به گاراژ من ببرید، ماشین شما را تعمیر نمی‌کنم، اما این به معنای بردن آن به مکانیک است. بنابراین، اگر

someone says, "Where's your car?" "Ah, it's at  the garage. I just need to get something fixed."

کسی بگوید، "ماشین شما کجاست؟" "آه، در گاراژ است. فقط باید چیزی را تعمیر کنم."

Okay, we have the context that something's  wrong. We're not talking about your home garage,  

بسیار خوب، ما این زمینه را داریم که چیزی اشتباه است. ما در مورد گاراژ خانه شما صحبت نمی کنیم،

we're talking about the mechanic. For  me, I'm more likely to say the mechanic,  

ما در مورد مکانیک صحبت می کنیم. برای من، به احتمال زیاد می‌گویم مکانیک،

it's at the mechanic or it's at the shop. Here  we have another time when we use a general term,  

مکانیک است یا در مغازه. در اینجا زمان دیگری داریم که از یک اصطلاح کلی استفاده می‌کنیم،

go to the store at the shop. What store? What  shop? It's all implied. When we say my car is  

به فروشگاه در فروشگاه بروید. چه فروشگاهی؟ چه فروشگاهی؟ همه اینها ضمنی است. وقتی می گوییم ماشین من

at the shop, it doesn't mean I'm selling my car.  It means it's at the mechanic's shop. So there's  

در مغازه است، به این معنی نیست که دارم ماشینم را می فروشم. یعنی در مغازه مکانیک است. بنابراین

a lot of different ways that you can talk about  this. All right, our final picture is my lovely  

راه‌های مختلفی وجود دارد که می‌توانید درباره این موضوع صحبت کنید . بسیار خوب، تصویر نهایی ما باغ دوست داشتنی من است

garden. I'm so proud of this garden. So this  is the garden in my backyard for vegetables.  

. من به این باغ افتخار می کنم. پس این باغ سبزی در حیاط خلوت من است.

There are some flowers here. This was kind of  early summer. You can see a lot of the trellis  

اینجا چند گل هست این اوایل تابستان بود. می‌توانید ببینید که بسیاری از پرده‌ها

are still empty. Some of the cucumbers are  coming up the vines. The front trellis has  

هنوز خالی هستند. برخی از خیارها از درختان انگور بالا می آیند. پرده جلویی

some flowers about to go over the trellis.  By the end of the summer, it was thick with  

چند گل دارد که می‌خواهند از روی پرده بروند. تا پایان تابستان،

flowers and leaves on that trellis and I had to  cut a hole to be able to go through the trellis.

روی آن داربست پر از گل‌ها و برگ‌ها بود و من مجبور شدم سوراخی را برش دهم تا بتوانم از درون داربست عبور کنم.

It was really exciting, but this is a vegetable  garden. I have raised beds. You can see they are  

واقعاً هیجان انگیز بود، اما اینجا یک باغ سبزی است . تخت ها را بلند کرده ام. می توانید ببینید که آنها

rectangles. It's not just soil on the ground. I  tried to do that, but I think with kids it was  

مستطیل هستند. فقط خاک روی زمین نیست. سعی کردم این کار را انجام دهم، اما فکر می‌کنم

hard for them to know where they could walk  and where they couldn't walk. So the dirt  

برای بچه‌ها سخت بود که بدانند کجا می‌توانند راه بروند و کجا نمی‌توانند راه بروند. بنابراین خاک به

just kind of got pushed everywhere. So I like  to have a vegetable garden with raised beds.  

نوعی به همه جا رانده شد. بنابراین من دوست دارم یک باغ سبزیجات با تخت های مرتفع داشته باشم.

Not everyone does this, but that's okay. And  I like to have a garden with my kids because  

همه این کار را نمی کنند، اما اشکالی ندارد. و من دوست دارم با بچه‌هایم باغی داشته باشم، زیرا

it's just fun to get your hands dirty together.  This is kind of a fun fixed expression. We say,  

کثیف کردن دست‌هایتان سرگرم‌کننده است. این یک نوع بیان ثابت سرگرم کننده است. ما می گوییم،

I like to get my hands dirty. That means I don't  like to just watch it, I like to do it. You might  

دوست دارم دست هایم را کثیف کنم. این بدان معناست که من دوست ندارم فقط آن را تماشا کنم، دوست دارم آن را انجام دهم. حتی ممکن است از

even use that for an activity that's not in the  dirt. Let's say if you like to go mountain biking,  

آن برای فعالیتی استفاده کنید که در خاک نیست. بیایید بگوییم اگر دوست دارید دوچرخه سواری در کوهستان بروید،

you might say... Oh no, let's say basketball  because that's a good thing you can watch.

ممکن است بگویید... اوه نه، بیایید بگوییم بسکتبال زیرا این چیز خوبی است که می توانید تماشا کنید.

I like basketball. Okay, do you like to watch  basketball? Do you like to go to the local  

من بسکتبال دوست دارم. خوب، آیا دوست دارید بسکتبال تماشا کنید ؟ آیا دوست دارید به

sports stadium and watch them? Nope, I like to  get my hands dirty. I like to play basketball.  

استادیوم ورزشی محلی بروید و آنها را تماشا کنید؟ نه، من دوست دارم دست هایم را کثیف کنم. من دوست دارم بسکتبال بازی کنم.

It's talking about you being the one to do the  activity instead of just watching it. So it's  

صحبت از این است که شما به جای تماشای آن فعالیت را انجام می دهید. بنابراین

a good one to use for the garden because there  is really dirt. I like to get my hands dirty,  

برای استفاده در باغ خوب است زیرا واقعاً خاک وجود دارد. من دوست دارم دست هایم را کثیف کنم،

but it also means I like to do it myself.  And there's another kind of double meaning  

اما این بدان معناست که دوست دارم خودم این کار را انجام دهم. و نوع دیگری از اصطلاح دو معنایی   وجود دارد که می‌خواهم

idiom I want to share with you for this  picture, and it is you reap what you sow.  

برای این تصویر با شما به اشتراک بگذارم ، و آن چیزی است که شما بکارید، درو می‌کنید.

This could be very scary because in life  this means whatever you put into the world,  

این می تواند بسیار ترسناک باشد زیرا در زندگی، این به این معنی است که هر آنچه را که به دنیا می گذارید،

it will also happen to you. It's kind of like  karma. A similar type of idea. For example,  

برای شما نیز اتفاق می افتد. این به نوعی مانند کارما است. یک نوع ایده مشابه. به عنوان مثال،

if you are mean to your dog, if you hurt  your dog, that dog is not going to be a  

اگر با سگ خود بد هستید، اگر به سگ خود صدمه بزنید، آن سگ

nice dog. And when your dog bites you, well,  you reap what you sow. That's your fault.

سگ خوبی نخواهد بود. و وقتی سگتان شما را گاز می‌گیرد، هر چه بکارید درو می‌کنید. تقصیر توست

But we can also use it in a really literal  sense. You reap, that means you harvest what  

اما می‌توانیم آن را به معنای واقعی کلمه نیز استفاده کنیم . شما درو می‌کنید، یعنی آنچه را که می‌کارید درو می‌کنید

you sow. And sow is kind of an old-fashioned  term for planting. So I planted tomatoes,  

. و بذر یک اصطلاح قدیمی برای کاشت است. بنابراین من گوجه‌فرنگی کاشتم،

this first bed here you can kind of see some green  tomatoes. I planted tomatoes, or I sowed tomatoes,  

این اولین تخت اینجا می‌توانید به نوعی گوجه‌فرنگی سبز ببینید . من گوجه‌فرنگی کاشتم، یا گوجه‌فرنگی کاشتم،

and then I can harvest tomatoes later. I can  reap tomatoes later. The word reap and sow are  

و بعداً می‌توانم گوجه‌فرنگی را برداشت کنم. بعداً می‌توانم گوجه‌فرنگی درو کنم. کلمه درو و بذر

quite old-fashioned, but that's why they work so  well in that idiom. So we could say, yeah, I will  

کاملاً قدیمی است، اما به همین دلیل است که در این اصطلاح خیلی خوب کار می‌کند. بنابراین می‌توانیم بگوییم، بله،

reap what I sow hopefully. Hopefully no bugs will  eat it before I get to it, but we are more likely  

آنچه را که به امید کاشته‌ام درو خواهم کرد. امیدوارم هیچ حشره‌ای قبل از اینکه به آن برسم، آن را نخورند، اما به احتمال زیاد از

to use that expression to talk about actions in  daily life. For me as a parent, I work really  

این عبارت برای صحبت در مورد اعمال در زندگی روزمره استفاده می‌کنیم. برای من به عنوان یک والدین، من واقعاً

hard to try to be a good parent. To try to be  kind to my children, but also to have boundaries  

سخت تلاش می‌کنم تا والدین خوبی باشم. سعی کنم با فرزندانم مهربان باشم، اما همچنین مرزها

and rules and try to be very thoughtful. I  am trying to sow a good relationship so that  

و قوانینی داشته باشم و سعی کنم بسیار متفکر باشم. من سعی می‌کنم یک رابطه خوب بکارم تا

throughout our lives I can harvest a long-term  good relationship with them. That's the goal.

در طول زندگی‌مان بتوانم یک رابطه خوب بلندمدت با آنها داشته باشم. هدف همین است.

So this kind of metaphor to talk about daily  life. So I hope my garden looks like this,  

بنابراین این نوع استعاره برای صحبت درباره زندگی روزمره است. بنابراین امیدوارم باغ من

this summer too. Nice and full. So many exciting  things growing there. Mm, makes me excited for  

هم همین تابستان باشد. خوب و پر. چیزهای بسیار هیجان انگیزی در آنجا رشد می کنند. مام، من را برای تابستان هیجان زده می کند

summer. Well, congratulations you just learned 250  important vocabulary expressions with pictures. I  

. خوب، به شما تبریک می‌گویم که به تازگی ۲۵۰ عبارت مهم واژگانی را با تصاویر یاد گرفتید. من

highly recommend downloading the free PDF  worksheet so that you never forget all of  

به شدت توصیه می‌کنم کاربرگ PDF رایگان را دانلود کنید تا هرگز همه

these phrases, the definitions, the sample  sentences. All of this will give you extra  

این عبارات، تعاریف، جملات نمونه را فراموش نکنید. همه این‌ها به شما

input to help you never forget it, and use these  expressions when you speak. That's so important  

کمک می‌کند تا هرگز آن را فراموش نکنید و هنگام صحبت از این عبارات استفاده کنید. این بسیار مهم است که

to be able to express yourself completely.  You can click on the link in the description  

بتوانید خود را به طور کامل بیان کنید.

to download that free PDF worksheet today. Well,  thank you so much for learning English with me,  

برای بارگیری کاربرگ PDF رایگان امروز می‌توانید روی پیوند در توضیحات کلیک کنید. خوب، از شما بسیار سپاسگزارم که با من انگلیسی یاد گرفتید،

and I'll see you again next Friday for a  new lesson here on my YouTube channel. Bye.

و جمعه آینده دوباره شما را برای یک درس جدید در اینجا در کانال YouTube من می بینم. خدا حافظ.

But wait, do you want more? I recommend watching  this video next, 250 more important English  

اما صبر کنید، آیا بیشتر می خواهید؟ توصیه می‌کنم این ویدیوی بعدی را تماشا کنید، 250

vocabulary words with pictures. You'll learn why  it's rude to say that someone is cheap, but it's  

واژه مهمتر واژگان انگلیسی همراه با تصاویر. خواهید آموخت که چرا بی ادبی است که بگوییم کسی ارزان است، اما

polite to say that they're frugal. Hmm? Watch that  video with me to find out, and I'll see you there.

مودبانه است که بگوییم او صرفه جو است. هوم؟ آن ویدیو را با من تماشا کنید تا متوجه شوید، و من شما را آنجا خواهم دید.