3 Hour English Masterclass: Pronunciation, Vocabulary, Grammar

Vanessa: Welcome to the Ultimate English MasterClass.

ونسا: به کلاس کارشناسی ارشد انگلیسی نهایی خوش آمدید.

Get ready to level up your English pronunciation skills, so that you can speak clearly and

آماده شوید تا مهارت های تلفظ انگلیسی خود را ارتقا دهید تا بتوانید واضح و

understandably.

قابل درک صحبت کنید.

Then you'll level up your vocabulary skills, so that you can express yourself completely.

سپس مهارت‌های واژگان خود را ارتقا می‌دهید تا بتوانید خود را کاملاً بیان کنید.

And finally, we'll focus on leveling up your grammar skills, so that you can speak advanced

و در نهایت، ما بر ارتقای سطح مهارت های دستور زبان شما تمرکز خواهیم کرد تا بتوانید

natural English.

انگلیسی طبیعی پیشرفته صحبت کنید.

Hi, I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com, and like always, I have created a very special

سلام، من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com و مثل همیشه،

PDF worksheet for you today.

امروز یک کاربرگ PDF بسیار ویژه برای شما ایجاد کردم.

This PDF worksheet includes everything that you will learn in this MasterClass.

این کاربرگ PDF شامل همه چیزهایی است که در این MasterClass خواهید آموخت.

It is 24 pages long.

24 صفحه است.

It is completely free, my gift to you.

این کاملا رایگان است، هدیه من به شما. برای دانلود این کاربرگ PDF رایگان

You can click on the link in the description to download this free PDF worksheet.

می توانید روی لینک موجود در توضیحات کلیک کنید . این

Don't miss out, because it will help you to level up your English skills and get the most

فرصت را از دست ندهید، زیرا به شما کمک می‌کند تا مهارت‌های انگلیسی خود را ارتقا دهید و حداکثر استفاده را

out of this Ultimate MasterClass.

از این MasterClass نهایی ببرید.

Let's get started by focusing on pronunciation so that you can speak clearly.

بیایید با تمرکز بر تلفظ شروع کنیم تا بتوانید واضح صحبت کنید. بیا

Let's go.

بریم.

Today, I'm going to be helping you with some common English phrases and sentences and questions,

امروز، من قصد دارم به شما در مورد برخی از عبارات و جملات و سوالات رایج انگلیسی کمک کنم،

how to combine them, how native English speakers make them quick and fast, so that you can

چگونه آنها را ترکیب کنید، چگونه انگلیسی زبانان بومی آنها را سریع و سریع می سازند، تا

pronounce them like this yourself if you feel like it, but also to help you be able to understand

اگر دوست دارید خودتان بتوانید آنها را به این شکل تلفظ کنید . بلکه برای کمک به شما برای درک

fast English.

سریع انگلیسی.

You are going to be pronouncing these eight fast sentences in English in no time.

شما این هشت جمله سریع را در کمترین زمان به زبان انگلیسی تلفظ خواهید کرد. بیا

Let's get started.

شروع کنیم.

Our first five sentences include some kind of reduction with the word you.

پنج جمله اول ما شامل نوعی کاهش با کلمه شما است.

Let's take a look at our first sentence.

بیایید نگاهی به جمله اول خود بیندازیم.

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

But do you think that we really say it this slowly?

اما آیا فکر می کنید که ما واقعاً این را آهسته می گوییم؟

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

Absolutely not.

قطعا نه.

I just bought this new dress.

من تازه این لباس جدید رو خریدم

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

What is happening in the middle of this question?

وسط این سوال چه اتفاقی می افتد؟

Let's break it down, there are a couple different ways that we can reduce this question, so

بیایید آن را تجزیه کنیم، چند راه مختلف وجود دارد که می توانیم این سوال را کاهش دهیم، بنابراین

let's talk about the first one.

اجازه دهید در مورد اولی صحبت کنیم.

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

Here, the final T on the question word what is cutoff.

در اینجا، T نهایی در کلمه سوال what is cutoff است.

We just say "what."

ما فقط می گوییم «چی».

Then, instead of saying do with a nice oo sound, instead it sounds like duh.

سپس، به جای گفتن انجام با صدای خوب oo ، در عوض مانند duh به نظر می رسد.

What do, and then the next word you is going to have a similar sound.

چه کاری انجام دهید، و سپس کلمه بعدی شما صدای مشابهی خواهد داشت.

What do you?

تو چیکار میکنی؟

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

Can you say that with me?

میشه اینو با من بگی؟

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

But would you imagine that we can reduce this even more?

اما آیا تصور می کنید که ما می توانیم این را حتی بیشتر کاهش دهیم؟

Yep.

بله حتما

You will definitely hear in English movies and TV shows.

در فیلم ها و برنامه های تلویزیونی انگلیسی خواهید شنید.

People say, "I just bought this new dress, what you think?

مردم می گویند، "من تازه این لباس جدید را خریدم، شما چه فکر می کنید؟

What you is happening to the verb do?

چه اتفاقی برای فعل do می افتد؟

Listen carefully.

با دقت گوش کنید.

I just bought this new dress, what you think?

من همین الان این لباس جدید را خریدم، شما چه فکر می کنید؟

What you think?

چه فکر می کنید؟

Do is just gone.

آیا فقط رفته است.

It's completely absent from this sentence.

کاملاً وجود ندارد. از این جمله.در

It's off on vacation somewhere.

تعطیلات جایی است.بنابراین می

So you can say, what you think.

توانید بگویید، چه فکر می کنید،

What you think?

What you think?

چه فکر می کنید؟ چه فکر می کنید؟

What you think?

Our second question is, where did you get it?

But do you think we say it like this?

این را از

Where did you get it?

کجا گرفتید؟

No.

خیر.

If English speakers spoke like this, then you probably wouldn't be here because you'd

اگر انگلیسی زبانان اینگونه صحبت می کردند، احتمالاً اینجا نبودید زیرا

already be able to understand fast English because it would just be slow English.

قبلاً می توانستید انگلیسی سریع را بفهمید زیرا فقط انگلیسی کند بود.

So let's see how this is actually said.

پس بیایید ببینیم این چگونه است در واقع گفت.

I love that dress.

من آن لباس را دوست دارم.

Where'd did you get it?

آن را از کجا گرفتی؟ آن را از

Where'd did you get it?

کجا گرفتی؟ بیایید

Let's break this down where'd.

این را

Where'd.

This is a contraction of where and did.

تجزیه کنیم که کجا بود.

Where'd you, this is you.

کجا بود. این تو هستی.

Where'd you.

Where'd you.

And then our final two words we're going to link together.

و سپس دو کلمه پایانی ما که به هم پیوند می زنیم.

Get it.

دریافت کنید. دریافت کنید.

Get.

Where's that D coming from?

آن D از کجا می آید؟

Get.

دریافت کنید.

Get it.

دریافت کنید.

Well, in American English, when there is a T between two vowels, we often change that

خوب، در انگلیسی آمریکایی، وقتی یک T وجود دارد بین دو مصوت، ما اغلب آن

T to a D sound.

T را به صدای D تغییر می دهیم.

This is going to be extremely common in American English and it's going to help you to pick

این در انگلیسی آمریکایی بسیار رایج است و به شما کمک می کند تا

up on fast words like sweater, water.

کلمات سریعی مانند ژاکت، آب را درک کنید.

These are common examples of a T changing to a D.

اینها نمونه های رایج تغییر T به D هستند.

And finally in this question, there's one more thing we need to mention.

و در نهایت در این سوال، یک چیز دیگر وجود دارد که باید به آن اشاره کنیم.

Listen to the final sound of the question.

به صدای نهایی سوال گوش دهید.

Where'd you get it?

از کجا گرفتی؟

It.

آی تی.

It.

آی تی.

Do you hear it?

آیا آن را می شنوید؟

Nope.

جواب منفی.

Listen one more time.

یه بار دیگه گوش کن

Where'd you get it?

از کجا گرفتی؟

Where'd you get it?

از کجا گرفتی؟

That final T is not really pronounced.

آن T نهایی واقعا تلفظ نمی شود.

Your tongue is going to be in the same place as if you are going to make a T sound, but

زبان شما در همان جایی قرار خواهد گرفت که گویی می خواهید صدای T ایجاد کنید، اما

instead of letting that air flow out, your tongue just stops on the top of your mouth.

به جای اینکه اجازه دهید آن هوا خارج شود، زبان شما فقط در بالای دهان شما می ایستد. به

That's why we call this a stopped T. Can you say those final two words with me?

همین دلیل است که ما به آن می گوییم T متوقف شده. آیا می توانید آن دو کلمه پایانی را با من بگویید؟

Get it, get it, get it.

بگیر، بگیر، بگیر.

All right, let's put it all together and I want you to say this out loud with me.

خوب، بیایید همه چیز را کنار هم بگذاریم و می خواهم این را با صدای بلند با من بگویید.

Where'd did you get it?

از کجا گرفتی؟

Where'd did you get it?

از کجا گرفتی؟

Now sometimes we reduce this a little bit further and the entire rest of the sentence

حالا گاهی اوقات این را کمی بیشتر می کنیم و تمام جمله به

sounds the same except for the word you.

جز کلمه you یکسان به نظر می رسد.

Sometimes we say where'd you, where'd you.

گاهی می گوییم کجا بودی، کجا بودی.

Instead of where'd you.

به جای اینکه کجا بودی

This is the difference between Y and J. Where'd you get it?

این تفاوت بین Y و J است. آن را از کجا دریافت کردید؟

Where'd did you get it?

از کجا گرفتی؟

Where'd did you get it?

از کجا گرفتی؟

Oh, I like that dress.

اوه، من آن لباس را دوست دارم.

Where'd did you get it?

از کجا گرفتی؟

Where'd.

کجا.

So that's the one main difference here between these two different reductions and you're

بنابراین این یک تفاوت اصلی بین این دو کاهش متفاوت است و شما

going to hear both of them.

هر دوی آنها را خواهید شنید.

So now I hope that you'll be able to understand them.

بنابراین اکنون امیدوارم که بتوانید آنها را درک کنید.

Let's go to our next one sentence number three or I guess question number three is are you

بیایید به یک جمله بعدی شماره سه خود برویم یا حدس می زنم سؤال شماره سه این است که حالت

doing okay?

خوب است؟

This is a very kind question you can ask someone who you feel like might be having a hard time

این یک سوال بسیار مهربان است که می توانید از کسی بپرسید که فکر می کنید ممکن است در زندگی روزهای سختی داشته باشد

in life.

.

It's the year 2020, so a lot of people are in this situation and it's a kind question

سال 2020 است، بنابراین بسیاری از مردم در این وضعیت قرار دارند و این یک سوال مهربان است که

you can ask and you will also hear other people asking.

می توانید بپرسید و همچنین می توانید سؤالات دیگران را بشنوید .

But do they say, are you doing okay?

اما آیا آنها می گویند، حالت خوب است؟

No.

خیر.

This is often reduced in the couples different ways within the sentence.

این اغلب در زوج ها به روش های مختلف در جمله کاهش می یابد.

So let's talk about it.

پس بیایید در مورد آن صحبت کنیم.

Hey, I haven't seen you in a while.

هی مدتیه که ندیدمت

Are you doing okay?

حالت خوبه؟

Are you doing okay?

حالت خوبه؟

Here, we have kept the word are, but then you listen carefully.

در اینجا، ما کلمه هستند را حفظ کرده ایم، اما شما با دقت گوش دهید.

Are you doing okay?

حالت خوبه؟

Does that sound familiar?

آشنا به نظر می رسد؟

We already talked about how sometimes you becomes you, and this is extremely common

ما قبلاً در مورد این صحبت کردیم که چگونه گاهی اوقات شما تبدیل به شما می شوید، و این بسیار رایج است

as we're speaking quickly and talking with people in a comfortable situation.

زیرا ما به سرعت صحبت می کنیم و با افرادی در موقعیت راحت صحبت می کنیم.

Are you.

شما هستید.

And then listen to our verb doing okay.

و سپس به فعل ما در حال انجام okay گوش دهید.

What's happening with the G at the end?

چه اتفاقی برای G در پایان می افتد؟

Doing.

در حال انجام.

It's gone.

آن رفته.

It is on vacation.

در تعطیلات است.

So make sure that we say are you doing okay?

پس مطمئن شوید که ما می گوییم حالت خوب است؟

Are you doing okay?

حالت خوبه؟

Are you doing okay?

حالت خوبه؟

We can reduce this even further by cutting off our first verb, are.

ما می‌توانیم با قطع کردن اولین فعل خود، are، این را حتی بیشتر کاهش دهیم.

You doing okay?

حالت خوبه؟

You doing okay?

حالت خوبه؟

Say that with me.

با من بگو

You doing okay?

حالت خوبه؟

I haven't seen you for a while.

مدتیه که ندیدمت

You doing okay?

حالت خوبه؟

You doing okay?

حالت خوبه؟

Fast sentence number four, did you eat yet?

جمله سریع شماره چهار، تا حالا خوردی؟

Did you eat yet?

هنوز خوردی؟

But do you think we say it like this?

اما به نظر شما ما اینطور می گوییم؟

Nope.

جواب منفی.

Instead we're going to reduce this in a couple different ways.

در عوض، ما می خواهیم این را به چند روش مختلف کاهش دهیم.

So you might say, when I visit my grandma's house, she always asks me, did you eat yet?

بنابراین ممکن است بگویید، وقتی به خانه مادربزرگم می‌روم، او همیشه از من می‌پرسد، آیا تا به حال غذا خوردی؟

But she doesn't say it like that.

اما اون اینطوری نمیگه

Instead she says, did you eat yet?

در عوض او می گوید، آیا تا به حال غذا خوردی؟

Did you eat yet.

تا حالا خوردی

Here, the word you is being reduced to you?

در اینجا، کلمه شما به شما کاهش می یابد؟

Did you eat yet?

هنوز خوردی؟

And also notice what's happening with the two final words.

و همچنین توجه کنید که با دو کلمه پایانی چه اتفاقی می افتد.

Eat.

بخور

And yet they both end in T. So think back to another rule about T that we talked about.

و با این حال هر دو به T ختم می شوند. پس به قانون دیگری در مورد T که در مورد آن صحبت کردیم فکر کنید.

Eat yet my tongue is stopped at the top of my mouth and I'm not letting that air pass

بخور اما زبانم بالای دهانم بسته شده است و اجازه نمی دهم آن هوا از آن عبور کند

through.

.

Listen to the full sentence.

به جمله کامل گوش کن

Did you eat yet?

هنوز خوردی؟

Did ya eat yet?

هنوز خوردی؟

Can you say that with me?

میشه اینو با من بگی؟

Did you eat yet?

هنوز خوردی؟

We can reduce this another time and say, did you.

ما می توانیم یک بار دیگر این را کاهش دهیم و بگوییم، آیا شما.

Did you eat yet?

هنوز خوردی؟

Say it with me.

با من بگو

Did you eat yet?

هنوز خوردی؟

Did you eat yet?

هنوز خوردی؟

And then we can reduce this one final time.

و سپس می توانیم این یک بار آخر را کاهش دهیم.

And this is I think one of my favorites.

و این یکی از موارد مورد علاقه من است.

Growing up my family sometimes used to laugh about this because it's reduced so much it

خانواده من در حال بزرگ شدن گاهی اوقات در مورد این موضوع می خندیدند زیرا آنقدر کاهش یافته است که

doesn't sound like any English word, but in the right context you can totally understand

شبیه هیچ کلمه انگلیسی به نظر نمی رسد، اما در زمینه مناسب می توانید کاملاً

it.

آن را درک کنید.

What if I said to you, did you eat yet?

اگه بهت بگم تا حالا خوردی چی؟

It sounds so weird.

خیلی عجیب به نظر می رسد.

Did you eat yet?

هنوز خوردی؟

Did you eat yet?

هنوز خوردی؟

This means did you eat yet?

یعنی تا حالا خوردی؟

But we are reducing this again and again and again.

اما ما بارها و بارها و بارها این را کاهش می دهیم .

If you remember we just talked about did you making you into a J sound.

اگر به یاد داشته باشید که ما همین الان در مورد اینکه آیا شما را به صدای J تبدیل کردید صحبت کردیم.

So that's what's happening here, but we're dropping did and we're keeping J and then

بنابراین این چیزی است که در اینجا اتفاق می‌افتد، اما ما آن را رها می‌کنیم و J را نگه می‌داریم و سپس می‌خوریم

eat yet.

.

Did you eat yet?

هنوز خوردی؟

Did you eat yet?

هنوز خوردی؟

Did you eat yet?

هنوز خوردی؟

Now, if you are uncomfortable using these extremely reduced versions of English sentences

حال، اگر خودتان از استفاده از این نسخه های بسیار کاهش یافته جملات انگلیسی ناراحت هستید،

yourself, that's no problem.

مشکلی نیست.

One of the biggest benefits to knowing these types of reductions is being able to understand

یکی از بزرگ‌ترین مزایای دانستن این نوع کاهش‌ها، درک

other people when they use them.

سایر افراد هنگام استفاده از آن‌ها است.

So I want to give you these tools in your figurative English toolbox so that you can

بنابراین من می خواهم این ابزارها را در جعبه ابزار انگلیسی فیگوراتیو خود به شما بدهم تا بتوانید

understand people.

افراد را درک کنید.

If you're watching a movie and they say, did you eat yet before this lesson you would've

اگر در حال تماشای یک فیلم هستید و آنها می گویند، آیا قبل از این درس غذا خورده اید،

thought, what in the world did they say?

فکر می کنید که آنها چه گفتند؟

But now you know that they're asking did you eat yet?

اما اکنون می دانید که آنها می پرسند آیا تا به حال غذا خوردی؟

So you have that tool in your toolbox to know how they're saying this, what they're saying

بنابراین شما آن ابزار را در جعبه ابزار خود دارید تا بدانید آنها چگونه این را می گویند، چه می گویند

and how they're reducing it.

و چگونه آن را کاهش می دهند.

Sentence number five is I'll text you later, I'll text you later.

جمله شماره پنج این است که بعداً به شما پیامک می‌دهم، بعداً به شما پیام می‌دهم.

We often use this if we just want to get in touch with a friend later.

اگر بخواهیم بعداً با یک دوست در تماس باشیم، اغلب از این استفاده می کنیم.

Maybe you don't have the information they're asking about.

شاید شما اطلاعاتی را که آنها می پرسند ندارید.

You don't know if you're free on Saturday to get together.

نمی دانی شنبه برای دور هم جمع شدن آزاد هستی یا نه.

So you're going to go home, look at your calendar and then you'll text them later.

بنابراین شما می خواهید به خانه بروید، به تقویم خود نگاه کنید و بعداً به آنها پیامک ارسال کنید.

So let's break down how we can say this sentence.

پس بیایید تجزیه کنیم که چگونه می توانیم این جمله را بگوییم.

I'll text you later.

بعدا بهت پیام میدم

I'll text you later.

بعدا بهت پیام میدم

Did you notice what we're doing here?

آیا متوجه شدید که ما اینجا چه می کنیم؟ داری

You is becoming, listen again, I'll text you later.

میشی، دوباره گوش کن بعدا برات پیام میدم .

It's becoming you again.

دوباره داره تبدیل به تو میشه

As you can tell, this is a very common reduction of the word you.

همانطور که می توانید بگویید، این کاهش بسیار رایج کلمه you است.

I'll text you later.

بعدا بهت پیام میدم

We have another reduction that's happening here.

ما کاهش دیگری داریم که در اینجا اتفاق می افتد.

What is that first word?

اولین کلمه چیست؟

This is simply a contraction of I plus will the future tense in English.

این صرفاً انقباض I به اضافه will زمان آینده در انگلیسی است.

I'll text you later.

بعدا بهت پیام میدم

Listen to our final word.

به حرف آخر ما گوش کن

Later.

بعد.

Later.

بعد.

There's a T, but it sounds like a D. Is this happening again?

T وجود دارد، اما به نظر می رسد D. آیا این دوباره اتفاق می افتد؟

Yes.

آره. در

Here we have a T between two vowels and so the word later doesn't sound like later.

اینجا ما یک T بین دو مصوت داریم و بنابراین کلمه later مانند بعد نیست.

Instead, it's going to sound like later.

در عوض، مثل بعدا به نظر می رسد.

Later.

بعد.

Can you say that full sentence with me?

میشه اون جمله کامل رو با من بگی؟

I'll text you later.

بعدا بهت پیام میدم

I'll text you later.

بعدا بهت پیام میدم

We can even reduce this a little bit more, especially in an informal situation and drop

حتی می‌توانیم این را کمی بیشتر کاهش دهیم، مخصوصاً در یک موقعیت غیررسمی و

the subject altogether.

کلاً موضوع را رها کنیم.

You might just say, text you later.

ممکن است فقط بگویید، بعداً برای شما پیامک ارسال کنید.

This is kind of like when you say goodbye to someone and you say, see you later, you're

این شبیه زمانی است که شما با کسی خداحافظی می کنید و می گویید بعدا می بینمت، در حال

dropping.

زمین خوردن هستید.

I'll see you later.

من بعدا می بینمت.

We just say, see you later.

فقط میگیم بعدا میبینمت

Talk to you later.

بعدا با شما صحبت می کنم.

This is the similar idea, but you can say, text you later.

این ایده مشابه است، اما می توانید بگویید، بعداً برای شما پیامک ارسال کنید.

Okay, text you later.

باشه بعدا بهت پیام بده

I'll get back in touch with you, text you later.

من دوباره با شما تماس خواهم گرفت، بعداً به شما پیامک می دهم .

For our final three fast sentences, we're going to be talking about reducing contractions

برای سه جمله سریع پایانی خود، در مورد کاهش انقباضات

even more and sometimes cutting out verbs completely.

بیشتر و گاهی اوقات حذف کامل افعال صحبت خواهیم کرد.

Let's go to sentence number six.

برویم سراغ جمله شماره شش.

I don't get it.

من آن را نمی فهمم.

I don't get it.

من آن را نمی فهمم.

This verb to get means to understand.

این فعل گرفتن به معنای فهمیدن است.

And we often use this for jokes.

و ما اغلب از این برای شوخی استفاده می کنیم.

So if someone tells a joke, you might say, I don't get it.

بنابراین اگر کسی لطیفه ای بگوید، ممکن است بگویید، من آن را نمی فهمم.

This means you don't understand why it's funny.

این به این معنی است که شما دلیل خنده دار بودن را نمی فهمید.

So they might have to explain it to you.

بنابراین ممکن است مجبور شوند آن را برای شما توضیح دهند.

And this is something that's common as you're learning another language.

و این چیزی است که در هنگام یادگیری زبان دیگری رایج است.

There's probably a lot of twists of language or jokes and different things that people

احتمالاً پیچ و تاب‌های زیادی در زبان یا جوک‌ها و چیزهای مختلفی وجود دارد که مردم

will say that you won't understand why it's funny or why it was interesting or why it

می‌گویند که نمی‌فهمید چرا خنده‌دار است یا چرا جالب بود یا چرا

was sad.

غمگین بود.

So you might need to say this, "Hey, I'm sorry I don't get it.

بنابراین ممکن است لازم باشد این را بگویید: "هی، متاسفم که متوجه نشدم.

Can you explain it to me?"

می توانید آن را برای من توضیح دهید؟"

That's perfectly fine, but let's break down the pronunciation of how you can reduce.

این کاملاً خوب است، اما بیایید تلفظی را که چگونه می‌توانید کاهش دهید را توضیح دهیم.

I don't get it.

من آن را نمی فهمم.

Our first way is to say, I don't get it.

اولین راه ما این است که بگوییم، متوجه نشدم.

I don't.

من این کار را نمی کنم.

This is a negative contraction.

این یک انقباض منفی است.

Do not.

انجام ندهید.

And that T is just going to be stopped at the top of your mouth.

و آن T فقط در بالای دهان شما متوقف می شود.

Don't.

نکن.

Don't So you're making a slight N sound, but you want to make sure that that T is stopped.

نکن پس شما صدای N خفیف تولید می کنید، اما می خواهید مطمئن شوید که T متوقف شده است.

Don't, I don't.

نکن، من نمی کنم.

And then we're going to link together.

و سپس با هم پیوند می زنیم.

Get it.

آن را دریافت کنید.

Get it.

آن را دریافت کنید.

Do you notice here a T is between two vowels, even though they're different words.

آیا متوجه شده اید که در اینجا یک T بین دو مصوت است، حتی اگر آنها کلمات متفاوتی باشند.

It's okay.

مشکلی نیست.

It's still between two vowels.

هنوز بین دو مصوت است.

We're going to link them together, not get it, but get it.

ما آنها را به هم پیوند خواهیم داد، نه اینکه آن را بدست آوریم ، بلکه آن را بدست آوریم.

What's happening with the word it?

با کلمه آن چه اتفاقی می افتد؟

Here, that word, it has a stopped T at the end.

در اینجا، آن کلمه، یک T متوقف شده در پایان دارد.

So it's just it.

پس فقط همین است.

It.

آی تی.

My tongue is stopped at the top of my mouth.

زبانم بالای دهانم ایستاده است. به

Do you think we can put all of this together?

نظر شما می توانیم همه اینها را کنار هم بگذاریم؟

I know it's a short sentence, but isn't it amazing how so many pronunciation tips can

من می دانم که این یک جمله کوتاه است، اما آیا شگفت انگیز نیست که چگونه بسیاری از نکات تلفظ را می توان

be packed into one short sentence?

در یک جمله کوتاه جمع کرد؟

All right, let's say it all together.

خیلی خب، بیایید همه را با هم بگوییم.

I don't get it.

من آن را نمی فهمم.

I don't get it.

من آن را نمی فهمم.

I don't get it.

من آن را نمی فهمم.

I don't get it.

من آن را نمی فهمم.

But you might have imagined we can reduce the contraction don't even further.

اما ممکن است تصور کرده باشید که ما نمی توانیم انقباض را حتی بیشتر از این کاهش دهیم.

Listen to this.

به این گوش کن.

I don't get it.

من آن را نمی فهمم.

I don't get it.

من آن را نمی فهمم.

I don't get it.

من آن را نمی فهمم.

I don't.

من این کار را نمی کنم.

Don't.

نکن.

What's happening to the D here?

چه اتفاقی برای D اینجا می افتد؟

I don't, don't.

من نمی کنم، نکن.

It's just gone.

تازه رفته است.

Sometimes we just cut it out when we're speaking really fast.

گاهی اوقات وقتی خیلی سریع صحبت می کنیم آن را قطع می کنیم .

So you might hear I don't.

بنابراین ممکن است بشنوید که من نمی دانم.

I don't, I don't.

نمی کنم، نمی کنم.

And that is I don't.

و این است که من ندارم.

I don't get it.

من آن را نمی فهمم.

I don't get it.

من آن را نمی فهمم.

The final part is the same as before.

قسمت پایانی هم مثل قبل است.

We're changing the T to a D, get, and then it is a stopped T. Get it.

ما T را به D تغییر می دهیم، دریافت کنید، و سپس یک T متوقف شده است. دریافت کنید.

But that first part with the vowel, listen again, I don't get it.

اما اون قسمت اول با مصوت، دوباره گوش کن ، متوجه نشدم.

I don't, I don't.

نمی کنم، نمی کنم.

I don't get it.

من آن را نمی فهمم.

I don't get it.

من آن را نمی فهمم.

I don't get it.

من آن را نمی فهمم.

So you're going to hear people say this in movies and TV shows really fast.

بنابراین می‌شنوید که مردم این را در فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی خیلی سریع می‌گویند.

If someone says something funny and the other person doesn't laugh, they might say, sorry,

اگر کسی چیز خنده‌داری بگوید و طرف مقابل نخندد، ممکن است بگوید متأسفم، متوجه

I don't get it.

نشدم.

I don't.

من این کار را نمی کنم.

I don't I don't get it.

من نمی فهممش

Sentence number seven is I have got to go to someplace the store, my friend's house,

جمله شماره هفت این است که باید به جایی بروم فروشگاه، خانه دوستم، محل

work.

کار.

But do we say it like that?

اما آیا ما اینطور می گوییم؟

Oh, I bet you wish that we did, but unfortunately we reduce this many times.

اوه، شرط می بندم که ای کاش این کار را انجام می دادیم، اما متأسفانه بارها این را کاهش می دهیم.

So let's talk about it from the beginning.

پس بیایید از ابتدا در مورد آن صحبت کنیم.

First, we're going to make a contraction with I have, I've.

اول، ما قصد داریم یک انقباض با من دارم، من.

And then we have got to.

و سپس ما باید.

Got to implies a necessity.

Got to دلالت بر یک ضرورت دارد.

I have to do something.

باید کاری بکنم.

But got to means something very similar.

اما got to به معنای چیزی بسیار مشابه است.

But we can reduce these words together.

اما می توانیم با هم این کلمات را کاهش دهیم.

Instead of saying I've got to, we can say got to.

به جای اینکه بگوییم باید، می‌توانیم بگوییم باید. به

Got to.

.

We often write this in a text message or in a quick email as G-O-T-T-A.

ما اغلب این را در یک پیام متنی یا در یک ایمیل سریع به عنوان G-O-T-T-A می نویسیم. به

Got to.

. به

Got to.

. به

Got to.

.

What's happening with the pronunciation?

با تلفظ چه اتفاقی می افتد؟

That T is changing to a D. Say it with me, I've got to.

که T در حال تغییر به D. با من بگو، مجبورم.

I've got to study English every day.

من باید هر روز انگلیسی بخوانم.

I've got to.

بایستی که.

The same thing is going to happen with the next two verbs.

در مورد دو فعل بعدی هم همین اتفاق می افتد.

Go to the store.

رفتن به فروشگاه.

Instead of go to, we're going to say, I've got to go to.

به جای رفتن به، می خواهیم بگوییم، باید بروم.

Go to.

رفتن به.

Go to.

رفتن به.

I've got to go to the store.

من باید برم فروشگاه

I've got to go to.

من باید برم

That T is changing to a D. Say it with me.

آن T در حال تغییر است به D. با من بگو.

I've got to go to the store.

من باید برم فروشگاه

I've got to go to the store.

من باید برم فروشگاه

Now, just to let you know, sometimes in American English, when there is a present perfect verb

اکنون، فقط برای اطلاع شما، گاهی اوقات در انگلیسی آمریکایی، زمانی که یک زمان فعل کامل وجود دارد

tense like I have got to do something with the word have.

مانند I have to do something with the word have.

Sometimes we drop, have completely, especially with got to.

گاهی اوقات ما رها می کنیم، به طور کامل، به خصوص با کردم.

We might just say.

شاید فقط بگوییم

I got to.

رسیدم به.

I got to go to the store.

باید برم فروشگاه

I got to go to the store.

باید برم فروشگاه

Where are you going?

کجا میری؟

Oh, I got to go to work.

اوه من باید برم سر کار

I'm sorry I'm late.

ببخشید دیر کردم.

I got to go to.

باید برم

Our final sentence, number eight, is I'm about to plus some kind of verb like I'm about to

جمله آخر ما، شماره هشت، این است که I'm about to به اضافه نوعی فعل مانند I'm about to

pass out I'm so hungry.

pass out I'm so hungry.

Or I'm about to go to work.

یا قراره برم سر کار

I'm about to do something.

قراره یه کاری بکنم

Let's reduce the beginning of this sentence.

ابتدای این جمله را کم کنیم.

Our first word is a contraction, I'm, which is I am, I'm.

اولین کلمه ما یک انقباض است، من هستم، که هستم، من هستم.

Our next word about.

حرف بعدی ما در مورد

Sometimes we cut off the first letter A and just say bout bout.

گاهی اوقات حرف اول A را قطع می کنیم و فقط می گوییم bout.

And then for the word to, sometimes instead of saying to, we say to.

و سپس برای کلمه به، گاهی به جای گفتن به، می گوییم به.

To.

به.

You saw this previously with got to go to the store.

این را قبلاً با باید به فروشگاه ببینید.

Here it's the same thing.

اینجا هم همینطوره

I am about to.

من در شرف

I am about to.

من در شرف

I'm about to pass out.

من دارم از حال میروم

I'm so hungry.

من خیلی گرسنه ام

I'm about to go to the store.

من در حال رفتن به فروشگاه هستم.

I'm about to go to work.

من دارم میرم سر کار

I am about to do something.

من در شرف انجام کاری هستم.

But we have one more reduction that we can have.

اما یک کاهش دیگر داریم که می توانیم داشته باشیم.

Think about those two Ts at the end of the word about and at the beginning of the word

به آن دو T در انتهای کلمه درباره و در ابتدای کلمه

to.

to فکر کنید.

Those are two ts together.

این دو تی با هم هستند.

And on either side of that, what do you see?

و در دو طرف آن، چه می بینید؟

Oh, is that a vowel?

اوه، این مصوت است؟

That's right.

درست است.

There are Ts surrounded by vowels.

T هایی وجود دارد که با حروف صدادار احاطه شده اند.

So what happens?

پس چه اتفاقی می افتد؟

We can change them to a D sound.

می توانیم آنها را به صدای D تغییر دهیم.

And this is all going to link together in one fast word.

و این همه در یک کلمه سریع به هم پیوند می خورند .

I'm about to.

من در حال انجام.

I'm about to.

من در حال انجام.

I'm about to.

من در حال انجام.

Here this D sound is the T that's been changed into a D. Actually the two Ts that have been

در اینجا این صدای D همان T است که به D تبدیل شده است. در واقع دو T که

changed into Ds.

به D تبدیل شده اند.

Let's try to say this all together.

بیایید سعی کنیم همه اینها را با هم بگوییم.

I'm about to pass out.

من دارم از حال میروم

I'm so hungry.

من خیلی گرسنه ام

I'm about to.

من در حال انجام.

I'm about to pass out.

من دارم از حال میروم

I'm about to.

من در حال انجام.

I'm about to pass out, I'm so hungry.

کم کم دارم بیهوش میشم خیلی گرسنه ام

Great work practicing all eight of these shortened quick, reduced fast sentences.

تمرین هر هشت جملات کوتاه شده سریع و سریع، کار عالی است.

I hope that this helped you to be able to understand some principles of English pronunciation

امیدوارم این به شما کمک کرده باشد تا بتوانید برخی از اصول تلفظ انگلیسی را درک کنید

and to level up your listening skills.

و مهارت های شنیداری خود را ارتقا دهید.

Yes.

آره.

Well, today I would like to help you with five common American English phrases that

خب، امروز می‌خواهم در مورد پنج عبارت رایج انگلیسی آمریکایی که

include key American English sounds.

شامل صداهای کلیدی انگلیسی آمریکایی است به شما کمک کنم.

This lesson will help you to level up your vocabulary and also level up your pronunciation

این درس به شما کمک می کند تا دایره لغات خود را ارتقا دهید و همچنین

and understanding skills.

مهارت های تلفظ و درک خود را ارتقا دهید.

So the next time that you hear these phrases and you hear American English speakers, you

بنابراین دفعه بعد که این عبارات را می شنوید و انگلیسی های آمریکایی را می شنوید،

will know exactly what they're saying.

دقیقاً می دانید که آنها چه می گویند.

And of course, like always, I have created a free PDF worksheet to go with today's lesson.

و البته، مثل همیشه، من یک کاربرگ PDF رایگان برای همراهی با درس امروز ایجاد کرده ام.

You can download this worksheet and learn all of the pronunciation points, all of the

شما می توانید این کاربرگ را دانلود کنید و تمام نکات تلفظی، تمام

sample sentences, all of the ideas, and at the bottom of the worksheet you can answer

جملات نمونه، تمام ایده ها را یاد بگیرید و در پایین کاربرگ به

Vanessa's challenge question so that you never forget what you've learned.

سوال چالشی ونسا پاسخ دهید تا هرگز آموخته های خود را فراموش نکنید.

You can click on the link in the description to download that free PDF worksheet today.

برای دانلود آن کاربرگ PDF رایگان امروز می توانید روی لینک موجود در توضیحات کلیک کنید.

All right, let's get started with our first American English phrase and pronunciation

بسیار خوب، بیایید با اولین عبارت انگلیسی آمریکایی و

point.

نقطه تلفظ خود شروع کنیم. آیا

Have you ever been looking at social media and you thought, huh, the grass is always

تا به حال به شبکه‌های اجتماعی نگاه می‌کنید و فکر می‌کنید که چمن

greener on the other side.

آن طرف همیشه سبزتر است.

And then you realized maybe the grass isn't always greener on the other side.

و بعد متوجه شدی که شاید آن طرف چمن همیشه سبزتر نباشد.

There's probably some hidden costs to all of these wonderful things that you're seeing

احتمالاً هزینه های پنهانی برای همه این چیزهای شگفت انگیزی که آنلاین می بینید وجود دارد

online, and that's really the truth.

و این واقعاً حقیقت است.

Social media is not real.

رسانه های اجتماعی واقعی نیستند.

So this common phrase, the grass isn't always greener on the other side means that the other

بنابراین این عبارت رایج، چمن همیشه سبزتر از طرف دیگر نیست به این معنی است که

person's life or something that you're not experiencing always looks better than what

زندگی طرف مقابل یا چیزی که شما تجربه نمی کنید همیشه بهتر از آنچه در

you currently have.

حال حاضر دارید به نظر می رسد.

But in reality, that's not really true.

اما در واقعیت، این واقعاً درست نیست.

If you get to that other place, if you do that other thing, it's not always the paradise

اگر به آن مکان دیگر برسید، اگر آن کار دیگر را انجام دهید، همیشه آن بهشتی نیست

that you expect.

که انتظار دارید.

So let's break down this pronunciation so that you can use this phrase and say it clearly.

پس بیایید این تلفظ را تجزیه کنیم تا بتوانید از این عبارت استفاده کنید و آن را واضح بگویید.

The grass isn't always greener on the other side.

چمن آن طرف همیشه سبزتر نیست .

Do you hear the sound that I emphasized?

صدایی که تاکید کردم را می شنوید؟

This is the R sound or in American English we often call this the colored R because it's

این صدای R است یا در انگلیسی آمریکایی ما اغلب به آن R رنگی می گوییم زیرا

very strong.

بسیار قوی است.

Listen to it.

بهش گوش کن.

When I say the word grass, grass.

وقتی کلمه چمن را می گویم، چمن.

Does this remind you of an angry dog?

آیا این شما را به یاد یک سگ عصبانی می اندازد؟

And this is a way to have the American English R sound.

و این راهی برای داشتن صدای R انگلیسی آمریکایی است.

Can you say it with me?

میشه با من بگی؟

The grass.

چمن.

The grass.

چمن.

Let's add the rest of this phrase.

بیایید بقیه این عبارت را اضافه کنیم.

The grass isn't always greener on the other side.

چمن آن طرف همیشه سبزتر نیست .

So don't forget that hard R sound in the word greener at the end and also in the word other.

پس آن صدای R سخت را در کلمه سبزتر در پایان و همچنین در کلمه دیگر فراموش نکنید.

Having that strong colored R sound at the end of the word is essential in American English.

داشتن صدای R رنگی قوی در انتهای کلمه در انگلیسی آمریکایی ضروری است.

Let's say this full phrase one more time and I want you to try to say it with me.

بیایید یک بار دیگر این عبارت کامل را بگوییم و از شما می خواهم سعی کنید آن را با من بگویید.

Are you ready?

اماده ای؟

The grass isn't always greener on the other side.

چمن آن طرف همیشه سبزتر نیست .

All right, let's go on to our second phrase and also our second American English pronunciation

بسیار خوب، اجازه دهید به عبارت دوم خود و همچنین دومین نقطه تلفظ انگلیسی آمریکایی خود ادامه دهیم

point.

.

Are you someone who is late?

آیا شما کسی هستید که دیر کرده اید؟

Well, it might be useful for you to use this phrase better late than never.

خوب، شاید استفاده از این عبارت بهتر از هرگز برای شما مفید باشد.

Better late than never.

دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.

Unfortunately, I have had to use this many times.

متأسفانه بارها مجبور به استفاده از آن شدم .

I am often late, hopefully just by a few minutes, but it's still nice to apologize and you can

من اغلب دیر می کنم، امیدوارم فقط چند دقیقه، اما هنوز هم خوب است که عذرخواهی کنم و می توانید از

use this lovely phrase.

این عبارت دوست داشتنی استفاده کنید.

Sorry I'm a few minutes late, better late than never.

ببخشید چند دقیقه دیر کردم بهتر از هرگز دیر نشدن.

You can say it with a little joke in your voice.

می توانید آن را با کمی شوخی در صدای خود بگویید .

But let's break down this pronunciation.

اما بیایید این تلفظ را بشکنیم.

Better late than never.

دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.

Listen to that word better.

این کلمه را بهتر گوش کنید.

Is there a D in this word better?

آیا در این کلمه حرف D بهتر وجود دارد؟

Are we talking about a bed that you go to sleep in?

آیا ما در مورد تختی صحبت می کنیم که شما در آن بخوابید؟

Nope.

جواب منفی.

In American English, a T that is surrounded by vowels or vowel sounds will change to a

در انگلیسی آمریکایی، T که با حروف صدادار یا صدادار احاطه شده است به

D. Better.

D. Better تغییر می کند.

This is common in the word water or maybe you're wearing a sweater.

این در کلمه آب رایج است یا شاید شما ژاکت می پوشید.

This is typical of American English.

این مختص انگلیسی آمریکایی است.

So when you use this phrase, make sure that you pronounce it like this better late than

بنابراین وقتی از این عبارت استفاده می‌کنید، مطمئن شوید که آن را دیرتر از هرگز به این شکل تلفظ کنید

never.

.

Our third American English phrase and American English pronunciation is included in this

سومین عبارت انگلیسی آمریکایی ما و تلفظ انگلیسی آمریکایی در این عبارت گنجانده شده است

phrase.

.

Don't get bent out of shape over it.

روی آن خم نشوید.

Don't get bent out of shape over it.

روی آن خم نشوید.

What's happening here?

اینجا چه اتفاقی دارد میافتد؟

Well, there's one concept that we just talked about.

خوب، یک مفهوم وجود دارد که ما در مورد آن صحبت کردیم .

Listen to the middle of this phrase, out of shape.

به وسط این عبارت گوش کنید، بی شکل.

Here this T is changing to a D. But we've already talked about that.

در اینجا این T به D تغییر می کند. اما ما قبلاً در مورد آن صحبت کرده ایم.

Don't get bent out of shape.

از فرم خم نشوید.

So what else are we adding here?

پس چه چیز دیگری در اینجا اضافه می کنیم؟

Listen carefully for another T sounds.

به صداهای T دیگر با دقت گوش دهید.

A lot of these words end in T, but as I say this phrase, I want you to listen to see if

بسیاری از این کلمات به T ختم می شوند، اما وقتی این عبارت را می گویم، از شما می خواهم که گوش کنید تا ببینید آیا

you can hear any of them.

می توانید هر یک از آنها را بشنوید.

Do you hear when I say this phrase, don't get bent out of shape over it?

آیا می شنوید وقتی این عبارت را می گویم، سر آن خم نشوید؟

The sad news is no.

خبر غم انگیز خیر است.

All of these Ts are what we call stopped Ts.

همه این T ها همان چیزی هستند که ما Ts متوقف شده می نامیم.

So it's not wrong to say don't get bent, but when you hear fast American English speakers,

بنابراین این اشتباه نیست که بگوییم خم نشوید، اما وقتی می شنوید انگلیسی زبانان آمریکایی سریع، صدای

you're going to hear them stop the T in their mouth.

T را در دهانشان متوقف می کنند .

So let's take a look at this common contraction.

پس بیایید نگاهی به این انقباض رایج بیندازیم.

Do not becomes don't, but when we pronounce it in a fast sentence, you're more likely

Don't تبدیل به don't می شود، اما وقتی آن را در یک جمله سریع تلفظ می کنیم، احتمال بیشتری وجود دارد

to hear don't.

که نمی شنوید.

Don't.

نکن.

My tongue is at the top of my mouth, like it's going to make that T shape, but I just

زبان من بالای دهانم است، انگار قرار است آن شکل T را ایجاد کند، اما فقط اجازه

don't let the air come out.

نمی‌دهم هوا خارج شود.

Don't get.

دریافت نکنید.

My tongue is stopped at the top of my mouth.

زبانم بالای دهانم ایستاده است. در

I did not say get instead, I said get.

عوض نگفتم بگیر، گفتم بگیر.

And then the next word bent becomes bent.

و سپس کلمه بعدی خم تبدیل به خم می شود.

Don't get bent.

خم نشو

And our next word is the linking with D sound.

و کلمه بعدی ما پیوند با صدای D است.

Out of shape over it.

از شکل خارج از آن.

And that final word, it also has a stopped T. So that T is going to be at the top of

و آن کلمه پایانی، یک T متوقف شده نیز دارد. بنابراین T در بالای

my mouth.

دهان من قرار می گیرد.

It.

آی تی.

It.

آی تی.

This is a lot.

این خیلی است.

Let me give you the context and what this means and then we'll say it together.

اجازه دهید زمینه و معنای آن را به شما بگویم و سپس آن را با هم بگوییم.

Let's imagine that your friend's boss gives her some, we'll say constructive criticism,

بیایید تصور کنیم که رئیس دوستتان به او انتقادات سازنده ای می دهد،

some feedback that maybe didn't feel too great to get.

بازخوردهایی که شاید دریافت آن چندان عالی به نظر نمی رسد .

You might say, "Hey, your boss was just trying to help.

ممکن است بگویید: "هی، رئیست فقط سعی می کرد کمک کند.

Don't get bent out of shape over it.

به خاطر آن خم نشو.

She was just trying to give you some advice.

او فقط می خواست به شما نصیحت کند.

It might not sound kind and it's certainly not something you really wanted to hear, but

ممکن است به نظر خوب به نظر نرسد و مطمئناً چیزی نیست که شما واقعاً می خواستید. بشنو، اما به

don't get bent out of shape over it.

خاطرش خم نشو.

You're not going to get fired.

اخراج نخواهی شد

It's going to be okay."

.

This means don't take something too seriously.

این یعنی چیزی را خیلی جدی نگیرید.

So can you say this phrase with me?

پس می توانید این عبارت را با من بگویید؟

Yes.

آره.

Let's say it together.

بیایید با هم بگوییم.

Don't get bent out of shape over it.

روی آن خم نشوید.

Don't get bent out of shape over it.

روی آن خم نشوید.

Don't get bent out of shape over it.

روی آن خم نشوید.

It'll be okay.

درست میشه

Our fourth American English phrase and American English pronunciation is included in this

چهارمین عبارت انگلیسی آمریکایی ما و تلفظ انگلیسی آمریکایی در این عبارت گنجانده شده است

phrase.

.

What goes around comes around.

آنچه در اطراف می چرخد ​​به اطراف می آید.

Let's talk about this pronunciation really quick.

بیایید در مورد این تلفظ واقعاً سریع صحبت کنیم.

What goes around comes around here.

آنچه در اطراف می گذرد به اینجا می رسد.

We have two instances where the S at the end of goes is followed by a vowel.

دو مورد داریم که S در انتهای go با یک مصوت دنبال می شود.

So that S is going to sound like a Z in American English.

به طوری که S در انگلیسی آمریکایی مانند یک Z خواهد بود .

What goes around comes around.

آنچه در اطراف می چرخد ​​به اطراف می آید.

And this phrase has to do with your behavior if it's good or bad, like karma, will hopefully

و این عبارت به رفتار شما مربوط می شود، اگر خوب یا بد باشد، مانند کارما، امیدوارم

happen to you again too.

دوباره برای شما نیز تکرار شود.

Usually we use this in a negative sense to make ourselves feel a little bit better.

معمولاً ما از این به معنای منفی استفاده می کنیم تا کمی احساس بهتری داشته باشیم.

So for example, if someone is not a nice person, you might say, "Well, what goes around comes

بنابراین، برای مثال، اگر کسی آدم خوبی نیست، می‌توانید بگویید: "خب، آنچه در اطراف اتفاق می‌افتد اتفاق می‌افتد

around.

.

Someday someone is going to be mean to him too."

روزی یک نفر با او هم بد خواهد شد ."

Or if one of your coworkers gets fired because they're always late, you might say, "Well,

یا اگر یکی از همکارانتان به خاطر دیر کردنشان اخراج شود، می‌توانید بگویید: "خب،

what goes around comes around.

اتفاقی که می‌افتد پیش می‌آید.

He didn't respect his job and this business, he was always late.

او به شغل و این حرفه‌اش احترام نمی‌گذارد، همیشه دیر می‌آمد.

So he got fired.

بنابراین اخراج شد.

His own actions ended up affecting him."

اعمال خود به او منجر شد."

You can use this with positive things like, "I'm always nice to my friends and when I

می‌توانید از این موضوع با چیزهای مثبتی مانند «من همیشه با دوستانم مهربان هستم و وقتی به

need them, they also care for me."

آنها نیاز دارم، آنها نیز به من اهمیت می‌دهند» استفاده کنید.

We could say What goes around comes around because your behavior is coming back to you,

می‌توانیم بگوییم آنچه در اطراف می‌گذرد به این دلیل است که رفتار شما به سمت شما برمی‌گردد،

but it's more likely used in a negative situation.

اما به احتمال زیاد در موقعیت‌های منفی استفاده می‌شود.

Bad behavior will come back to haunt you someday.

رفتار بد روزی به سراغ شما خواهد آمد.

So let's try to say this phrase together with the S changing to a Z so that you can use

پس بیایید سعی کنیم این عبارت را همراه با S که به Z تبدیل می شود بیان کنیم تا بتوانید به

it clearly and accurately in conversations.

وضوح و دقت در مکالمات از آن استفاده کنید.

Are you ready?

اماده ای؟

What goes around comes around.

آنچه در اطراف می چرخد ​​به اطراف می آید.

What goes around comes around.

آنچه در اطراف می چرخد ​​به اطراف می آید.

Great work.

کار عالی

Our final American English phrase and American English pronunciation point is this phrase.

آخرین عبارت انگلیسی آمریکایی و نقطه تلفظ انگلیسی آمریکایی ما این عبارت است.

We'll cross that bridge when we get there.

وقتی به آنجا رسیدیم از آن پل رد می شویم.

We'll cross that bridge when we get there.

وقتی به آنجا رسیدیم از آن پل رد می شویم.

Does this phrase exist in your language?

آیا این عبارت در زبان شما وجود دارد؟

I feel like this is kind of an international idea that you're dealing with a problem and

من احساس می‌کنم این یک نوع ایده بین‌المللی است که شما با مشکلی دست و پنجه نرم می‌کنید و می‌دانید

you know that some other problems might come in the future, but you don't want to think

که ممکن است مشکلات دیگری در آینده پیش بیاید، اما نمی‌خواهید

about them now.

اکنون به آنها فکر کنید.

We'll cross that bridge when we get there.

وقتی به آنجا رسیدیم از آن پل رد می شویم.

Let's focus on our current problems instead.

به جای آن بر مشکلات فعلی خود تمرکز کنیم.

Well, let's take a look at this pronunciation, especially that first word.

خوب، بیایید نگاهی به این تلفظ، به خصوص آن کلمه اول بیندازیم.

We'll cross that bridge when we get there.

وقتی به آنجا رسیدیم از آن پل رد می شویم.

You can say this contraction very clearly.

شما می توانید این انقباض را خیلی واضح بگویید.

We'll.

خوب.

We plus will is we'll.

ما به علاوه اراده این است که خواهیم کرد.

But in fast American English, we often reduce this in a relaxed way.

اما در انگلیسی آمریکایی سریع، ما اغلب این را به روشی آرام کاهش می دهیم.

And we say we'll.

و ما می گوییم که خواهیم کرد.

We'll.

خوب.

This is similar to these other contractions as well, like you'll.

این شبیه به این انقباضات دیگر نیز است، مانند شما.

You'll.

شما.

Instead of saying you will we say you'll.

به جای اینکه بگوییم شما خواهید بود، می گوییم شما خواهید بود.

You'll.

شما.

And same as we will, we'll.

و همانطور که ما خواهیم کرد، خواهیم کرد.

So could you say this with me?

پس می توانید این را با من بگویید؟

We'll cross that bridge when we get there.

وقتی به آنجا رسیدیم از آن پل رد می شویم.

For my family, we raised seven baby chicks and we knew that having adult chickens would

برای خانواده‌ام، ما هفت جوجه بچه بزرگ کردیم و می‌دانستیم که داشتن جوجه‌های بالغ

be a lot of work, but we kind of just said, we'll cross that bridge when we get there.

کار بسیار زیادی است، اما فقط گفتیم، وقتی به آنجا رسیدیم از آن پل رد می‌شویم.

Let's enjoy these baby chicks while we have them.

بیایید از این جوجه های بچه تا زمانی که آنها را داریم لذت ببریم .

We'll cross that bridge when we get there.

وقتی به آنجا رسیدیم از آن پل رد می شویم.

Let's say it all together.

بیایید همه را با هم بگوییم.

We'll cross that bridge when we get there.

وقتی به آنجا رسیدیم از آن پل رد می شویم.

We'll cross that bridge when we get there.

وقتی به آنجا رسیدیم از آن پل رد می شویم.

Great work.

کار عالی

Vanessa: All right.

ونسا: خیلی خب. آیا

Are you ready to get started with the first secret of American English pronunciation?

آماده اید که با اولین راز تلفظ انگلیسی آمریکایی شروع کنید؟ بیا

Let's start.

شروع کنیم. آیا

Have you heard this phrase before?

قبلاً این عبارت را شنیده اید؟

"The early bird catches the worm."

"پرنده اولیه کرم را می گیرد."

This means that if you wake up early or you get started now, well, you will succeed.

این بدان معناست که اگر زود از خواب بیدار شوید یا همین الان شروع کنید، خوب، موفق خواهید شد.

Only the birds that wake up early in the morning get the best worms.

فقط پرندگانی که صبح زود از خواب بیدار می شوند بهترین کرم ها را دریافت می کنند.

If you wait, if you procrastinate, well, too bad for you.

اگر صبر کنید، اگر معطل کنید، خیلی بد است.

You won't be able to succeed.

شما نمی توانید موفق شوید.

But this wonderful phrase uses an important American English pronunciation point.

اما این عبارت فوق العاده از یک نکته مهم تلفظ انگلیسی آمریکایی استفاده می کند.

There are three words, early, bird and worm that use a colored R. So in American English,

سه کلمه وجود دارد، اوایل، پرنده و کرم که از یک R رنگی استفاده می کنند. بنابراین در انگلیسی آمریکایی،

this R is a strong hard sound, early, bird, worm.

این R یک صدای سخت قوی، زود، پرنده، کرم است.

Do you see how that's almost like an angry dog?

آیا می بینید که چقدر شبیه یک سگ عصبانی است ؟

Worm, bird, early.

کرم، پرنده، زودرس.

Make sure that when you're using American English pronunciation, this colored R sound

مطمئن شوید که وقتی از تلفظ انگلیسی آمریکایی استفاده می کنید ، این صدای R رنگی

is hard.

سخت است.

Phrase number two that uses a key American English pronunciation is this one.

عبارت شماره دو که از تلفظ کلیدی انگلیسی آمریکایی استفاده می کند این است.

Have you ever heard someone say, "Your guess is as good as mine?"

آیا تا به حال شنیده اید که کسی بگوید: "حدس شما به خوبی حدس من است؟"

Your guess is as good as mine.

حدس شما به خوبی حدس من است.

This means that the other person has no clue.

این بدان معناست که طرف مقابل هیچ سرنخی ندارد.

Maybe you could say, "I don't know how to get to the beach.

شاید بتوانید بگویید: "من نمی دانم چگونه به ساحل بروم.

Your guess is as good as mine."

حدس شما به خوبی حدس من است."

But there is something important happening with the pronunciation of this phrase.

اما با تلفظ این عبارت اتفاق مهمی می افتد.

At the end of the word guess, and at the end of the word is, there is an S. But in American

در انتهای کلمه guess و در انتهای کلمه یک S وجود دارد. اما در

English pronunciation, we often link the S with the vowel next to make a Z sound.

تلفظ انگلیسی آمریکایی، ما اغلب S را با مصوت کناری پیوند می دهیم تا صدای Z ایجاد شود.

So listen carefully when I say this phrase, "Your guess is as good as mine."

پس وقتی این جمله را می گویم، "حدس شما به خوبی حدس من است" با دقت گوش دهید.

It sounds a lot like this, and that's what's happening here.

خیلی شبیه این به نظر می رسد، و این چیزی است که در اینجا اتفاق می افتد.

We are linking together the S plus a vowel from the next word.

ما S به اضافه یک مصوت از کلمه بعدی را با هم پیوند می دهیم .

Try to say it with me.

سعی کن با من بگو

Your guess is as good as mine.

حدس شما به خوبی حدس من است.

I have no clue.

من هیچ سرنخی ندارم

Your guess is as good as mine.

حدس شما به خوبی حدس من است.

Key phrase number three that uses American English pronunciation is this fun one, "Don't

عبارت کلیدی شماره سه که از تلفظ انگلیسی آمریکایی استفاده می کند این جمله جالب است، "

bite the hand that feeds you."

دستی که به شما غذا می دهد را گاز نگیرید." آیا

Have you ever been trying to help someone and then they complain about how you're helping

تا به حال سعی کرده اید به کسی کمک کنید و سپس او از نحوه کمک شما به

them?

او شکایت کند؟

You can use this phrase and say, "Hey, don't bite the hand that feeds you.

می توانید از این عبارت استفاده کنید و بگویید: "هی، دستی که به تو غذا می دهد گاز نگیر،

I'm just trying to help you."

من فقط سعی می کنم به شما کمک کنم."

Well, it's the same idea.

خوب، این همان ایده است.

If you argue with your boss, if you yell at your boss, ugh, he's the one that gives you

اگر با رئیستان بحث می کنید، اگر سر رئیستان فریاد می زنید ، اوه، او کسی است که

your paycheck.

چک حقوق شما را به شما می دهد.

So don't bite the hand that feeds you.

پس دستی که به شما غذا می دهد گاز نگیرید.

But there is an important American English pronunciation here that happens three times.

اما یک تلفظ مهم انگلیسی آمریکایی در اینجا وجود دارد که سه بار تکرار می شود.

Don't, bite, and then a little later in the sentence is the word that.

نکن، گاز بگیر، و سپس کمی بعد در جمله کلمه است که.

What is similar between all three of these words?

چه چیزی بین این سه کلمه شبیه است؟ این

It's the letter T. Listen when I say this contraction, "Don't, don't."

حرف T است. وقتی این انقباض را می گویم گوش کن ، «نکن، نکن».

Do you hear, "Don't" with that puff of air coming out?

با آن پفک هوا که بیرون می آید، «نکن» را می شنوید ؟

Nope.

جواب منفی.

In American English, oftentimes a T at the end of words will be cut off.

در انگلیسی آمریکایی، اغلب یک T در انتهای کلمات قطع می شود.

We call this a stopped T because your mouth is making that shape.

ما این را یک T متوقف می نامیم زیرا دهان شما آن شکل را می سازد.

"Don't."

"نکن."

My tongue is at the top of my mouth trying to make that T shape, but there's no puff

زبان من بالای دهانم است و سعی می کند آن شکل T را ایجاد کند، اما هیچ پفکی

of air that comes out.

از هوا خارج نمی شود.

Listen carefully as I say this, and I want you to hear that stopped T. "Don't bite the

وقتی این را می گویم با دقت گوش کن، و می خواهم آن حرف T را بشنوی

hand that feeds you."

.

You think you can say that with me?

فکر می کنی می توانی این را با من بگویی؟

You can do it.

شما می توانید آن را انجام دهید.

Let's say this phrase together.

بیایید این عبارت را با هم بگوییم.

"Don't bite the hand that feeds you."

دستی که به شما غذا می دهد گاز نگیرید.

All right, let's go to our next phrase.

بسیار خوب، بیایید به عبارت بعدی خود برویم. آیا

Has this ever happened to you before?

قبلاً این اتفاق برای شما افتاده است؟

You invite a lot of people over to your house and you think, "It's going to be a fun party.

شما افراد زیادی را به خانه خود دعوت می کنید و فکر می کنید: "این یک مهمانی سرگرم کننده خواهد بود.

It's great."

عالی است."

And then it just becomes so many people in your house, so much chaos, and you have to

و پس از آن در خانه شما افراد زیادی می شوند، هرج و مرج بسیار زیاد، و شما باید

say this, "Oh, no, I think it's going to get out of hand."

این را بگویید: "اوه، نه، فکر می کنم از کنترل خارج می شود."

This doesn't mean that anything is really in your hand and it's getting out of your

این بدان معنا نیست که واقعاً چیزی در دست شماست و از دست شما خارج می شود

hand.

.

Instead, this means it's getting out of control.

در عوض، این بدان معنی است که از کنترل خارج می شود.

But this phrase, "Get out of hand," uses an important American English pronunciation tip,

اما این عبارت، "Get out of hand" از یک نکته مهم تلفظ انگلیسی آمریکایی استفاده می کند، و آن این است

which is that the T at the end of words, another T tip, that has a vowel next often changes

که T در انتهای کلمات، یک نوک T دیگر، که بعد از آن یک مصوت دارد، اغلب

to a D sound.

به صدای D تغییر می کند.

So listen, when I say this, "The party will get out of hand."

پس گوش کن، وقتی این را می گویم، «حزب از کنترل خارج خواهد شد».

The word get is surrounded by vowels.

کلمه get با حروف صدادار احاطه شده است.

There's a vow on either side, G-E-T, and then the next word starts with an O. So that T

در هر طرف یک نذر وجود دارد، G-E-T، و سپس کلمه بعدی با یک O شروع می شود. به طوری که T

is surrounded by vowels, and that means that it's going to change to a D sound.

توسط حروف صدادار احاطه شده است، و این بدان معنی است که به صدای D تبدیل می شود.

"Get out," and then it's going to happen with out and of.

"برو بیرون" و بعد با بیرون و خارج اتفاق می افتد.

"Out of."

"بیرون از."

In fact, the word of changes to just a.

در واقع، کلمه از تغییر به فقط a.

Get out of hand.

از کنترل خارج شوید.

Can you say it with me?

میشه با من بگی؟

"The party will get out of hand."

حزب از کنترل خارج خواهد شد».

The party will get out of hand if you invite 50 people over to your house.

اگر 50 نفر را به خانه خود دعوت کنید، مهمانی از کنترل خارج می شود .

All right, let's go to our last American English pronunciation tip.

بسیار خوب، اجازه دهید به آخرین نکته تلفظ انگلیسی آمریکایی خود برویم .

Has it ever happened to you that you travel abroad and then you realize that you are just

آیا تا به حال برای شما اتفاق افتاده است که به خارج از کشور سفر کنید و بعد متوجه شوید که فقط با

meeting people from your own home country?

افرادی از کشور خود ملاقات می کنید؟

It's like you're magnetic towards each other.

مثل این است که شما نسبت به یکدیگر مغناطیسی هستید.

Well, we could use this phrase, "Birds of a feather flock together," and this means

خوب، می‌توانیم از این عبارت استفاده کنیم: «پرندگان با هم گله می‌کنند» و این بدان معناست

that common things are attracted to each other for better or for worse.

که چیزهای مشترک برای خوب یا بد جذب یکدیگر می‌شوند.

So there is a key American English pronunciation point we can talk about with this phrase.

بنابراین یک نکته کلیدی در تلفظ انگلیسی آمریکایی وجود دارد که می توانیم با این عبارت در مورد آن صحبت کنیم.

We already talked about the word bird and how it uses that colored R, that hard R sound.

قبلاً در مورد کلمه پرنده و نحوه استفاده از آن R رنگی، آن صدای R سخت صحبت کردیم.

Bird.

پرنده

And there is another R tip in this phrase as well.

و نکته R دیگری نیز در این عبارت وجود دارد .

Look at the end of the word feather and together.

به آخر کلمه پر و با هم نگاه کنید.

Here is an E-R, and it's going to be a strong R sound.

اینجا یک E-R است و صدای R قوی خواهد داشت .

Feather, together.

پر، با هم.

Again, pretend that you are an angry dog and try to make that hard R sound.

دوباره وانمود کنید که یک سگ عصبانی هستید و سعی کنید صدای R سخت را ایجاد کنید.

Feather, together.

پر، با هم. آیا

Can you say this wonderful idiom with me?

می توانید این اصطلاح فوق العاده را با من بگویید؟

"Birds of a feather flock together."

"کبوتر با کبوتر، باز با باز."

Wonderful.

فوق العاده است.

So if you can use all five of these American English pronunciation points, you will sound

بنابراین اگر بتوانید از تمام این پنج نقطه تلفظ انگلیسی آمریکایی استفاده کنید، صدای

more American, and it will also help you to understand American English speakers when

آمریکایی بیشتری خواهید داشت، و همچنین به شما کمک می‌کند انگلیسی‌های آمریکایی را هنگام

they're talking, which is wonderful when you're watching a movie or TV show.

صحبت کردن درک کنید، که وقتی در حال تماشای یک فیلم یا برنامه تلویزیونی هستید فوق‌العاده است. .

So I guarantee the next time you hear these wonderful idioms, you will think, "Oh, I learned

بنابراین تضمین می‌کنم دفعه بعد که این اصطلاحات فوق‌العاده را بشنوید، فکر می‌کنید، "اوه، من

that in Vanessa's lesson.

این را در درس ونسا یاد گرفتم.

Yes, now I understand it and I know how they're pronouncing it and I can do it too."

بله، اکنون آن را می‌فهمم و می‌دانم چگونه آن را تلفظ می‌کنند و من هم می‌توانم آن را انجام دهم."

Do you have good pronunciation?

آیا تلفظ خوبی دارید؟

How do you know the best way to test your pronunciation is to speak with someone else

چگونه می‌دانید بهترین راه برای آزمایش تلفظ این است که با شخص دیگری صحبت کنید

and see if they can understand you, because understanding is the purpose of pronunciation

و ببینید آیا او می‌تواند شما را درک کند، زیرا فهمیدن هدف از تلفظ

and of speaking.

و صحبت کردن است.

But unfortunately here on YouTube, I can't listen to you.

اما متأسفانه اینجا در یوتیوب، نمی توانم به شما گوش دهم.

Maybe YouTube will create that technology someday in the future.

شاید یوتیوب روزی در آینده آن فناوری را ایجاد کند .

So for now, I'd like to give you a different type of pronunciation test.

بنابراین در حال حاضر، من می خواهم به شما نوع متفاوتی از تست تلفظ بدهم.

The next best way to test your pronunciation is to shadow or imitate exactly after a native

بهترین راه بعدی برای آزمایش تلفظ این است که دقیقاً بعد از یک سخنران بومی سایه یا تقلید کنید

speaker so that you can see if your pronunciation is similar to mine.

تا بتوانید ببینید که تلفظ شما شبیه تلفظ من است یا خیر.

Is it different?

فرق داره؟

What are the specific areas that are difficult for you?

چه حوزه هایی برای شما سخت است؟

I'm going to be testing your pronunciation on 16 challenging words.

من تلفظ شما را روی 16 کلمه چالش برانگیز آزمایش خواهم کرد.

But the best way to test your pronunciation is not with individual words, but with a whole

اما بهترین راه برای تست تلفظ با تک تک کلمات نیست، بلکه با یک

sentence.

جمله کامل است.

So this is what we're going to do.

بنابراین این کاری است که ما می خواهیم انجام دهیم.

I'm going to show you a challenge sentence that uses four difficult words, and this is

من قصد دارم یک جمله چالشی را به شما نشان دهم که از چهار کلمه دشوار استفاده می کند و این کاری است که از

what I want you to do.

شما می خواهم انجام دهید.

I want you to say that sentence out loud before I talk about anything.

می خواهم قبل از اینکه در مورد چیزی صحبت کنم این جمله را با صدای بلند بگویید .

This is your original pronunciation.

این تلفظ اصلی شماست. می

I want you to hear your original pronunciation and then I'm going to read that sentence,

خواهم تلفظ اصلی خود را بشنوید و سپس آن جمله را بخوانم،

but I'm going to mispronounce one word.

اما یک کلمه را اشتباه تلفظ می کنم. می

I want you to guess which word is mispronounced.

خواهم حدس بزنید کدام کلمه اشتباه تلفظ شده است.

There are sometimes multiple ways to pronounce each word, but I want you to be listening

گاهی اوقات چندین روش برای تلفظ هر کلمه وجود دارد، اما من می‌خواهم

for what is the most natural way to pronounce each word in fast English.

به طبیعی‌ترین روش برای تلفظ هر کلمه در انگلیسی سریع گوش کنید.

And finally, I'm going to be saying the sentence correctly, and I want you to be able to say

و در نهایت، من جمله را به درستی می گویم و می خواهم که بتوانید

it with me.

آن را با من بگویید.

So I want you to repeat the correct sentence with me.

بنابراین از شما می خواهم جمله صحیح را با من تکرار کنید. آیا

Are you ready to get started with sentence number one?

برای شروع با جمله شماره یک آماده هستید؟

Let's do it.

بیایید آن را انجام دهیم.

This is sentence number one.

این جمله شماره یک است. از

I want you to say the sentence all by yourself.

شما می خواهم که این جمله را خودتان بگویید.

Test your original pronunciation.

تلفظ اصلی خود را تست کنید.

Go ahead, say it out loud.

برو با صدای بلند بگو

Now I'm going to say the sentence and I'm going to mispronounce one word.

حالا من جمله را می گویم و یک کلمه را اشتباه تلفظ می کنم. آیا

Can you guess which word I mispronounce?

می توانید حدس بزنید کدام کلمه را اشتباه تلفظ می کنم؟

"I buy clothes through the internet.

"من از طریق اینترنت لباس می خرم.

I buy clothes through the internet."

من از طریق اینترنت لباس می خرم."

Which word did I say incorrectly?

کدام کلمه را اشتباه گفتم؟

Did you hear clothes or clothes?

لباس یا لباس شنیدی؟

You heard the second one, but really, that's not correct.

شما مورد دوم را شنیدید، اما واقعاً این درست نیست.

Instead, when we speak in fast English, we often pronounce clothes a lot like, "Close

در عوض، وقتی به انگلیسی سریع صحبت می‌کنیم، اغلب لباس‌ها را مانند «در را ببند» تلفظ می‌کنیم

the door."

.

I buy clothes through the internet.

من از طریق اینترنت لباس می خرم.

All right, let's go through each of these challenging words and I want to help you say

بسیار خوب، اجازه دهید هر یک از این کلمات چالش برانگیز را مرور کنیم و می‌خواهم به شما کمک کنم

them correctly.

آنها را درست بگویید.

That first word, buy, buy.

اولین کلمه، خرید، خرید.

It sounds exactly like, "Bye.

دقیقاً مانند "خداحافظ.

See you later."

بعداً می بینمت."

Bye.

خدا حافظ.

And then we have clothes, which I just mentioned sounds a lot like, "Close the door.

و سپس ما لباس هایی داریم که به آنها اشاره کردم بسیار شبیه "در را ببند.

Close the door."

در را ببند."

When native speakers are speaking a little bit slower, they might add a T-H sound, clothes,

وقتی گویشوران مادری کمی کندتر صحبت می کنند ، ممکن است صدای T-H، لباس،

clothes.

لباس اضافه کنند.

You see how my tongue comes out a little bit for that T-H?

میبینی چجوری زبونم واسه اون T-H یه ذره بیرون میاد؟

Clothes.

لباس ها.

But really, when we're speaking quickly, it just sounds like close.

اما واقعاً، وقتی سریع صحبت می کنیم، به نظر نزدیک می رسد.

Close.

بستن.

And then we have the word through.

و سپس ما کلمه را از طریق.

Oh, this word is lovely.

اوه این کلمه دوست داشتنی است

We have a T-H followed by an R. Let's practice it slowly.

ما یک T-H به دنبال R داریم. بیایید آن را به آرامی تمرین کنیم.

Your tongue is coming out between your teeth and there's some air.

زبان شما از بین دندان‌هایتان بیرون می‌آید و مقداری هوا وجود دارد.

That's a wonderful T-H sound.

این صدای فوق العاده T-H است.

Through.

از طریق.

It sounds like I threw the ball.

انگار توپ را پرت کردم.

This is the past tense of throw.

این زمان گذشته پرتاب است.

I threw the ball.

من توپ را پرت کردم.

So let's try to say this, "Through, through," and then we have our final word, internet.

بنابراین بیایید سعی کنیم این را بگوییم، "از طریق، از طریق" و سپس حرف نهایی خود را می گوییم، اینترنت.

What's happening to that middle T?

چه اتفاقی برای آن T وسط می افتد؟

Internet?

اینترنت؟

You can say internet with a clear T if you're speaking a little bit slower, but when native

اگر کمی آهسته تر صحبت می کنید، می توانید اینترنت را با یک T واضح بگویید ، اما زمانی که

speakers are speaking quickly, we're going to cut out that tea completely and just say,

زبان مادری سریع صحبت می کند، ما آن چای را به طور کامل حذف می کنیم و فقط می گوییم:

"Inner net, inner net."

"شبکه داخلی، شبکه داخلی".

Let's go back and try to say this full sentence clearly and naturally together.

بیایید به عقب برگردیم و سعی کنیم این جمله کامل را واضح و طبیعی با هم بگوییم.

Are you ready?

اماده ای؟

"I buy clothes through the internet.

"من از طریق اینترنت لباس می خرم.

I buy clothes through the internet."

من از طریق اینترنت لباس می خرم."

Were you repeating with me?

با من تکرار می کردی؟

I hope so, because we've got three more challenge sentences and I want you to test your pronunciation.

امیدوارم اینطور باشد، زیرا ما سه جمله چالشی دیگر داریم و می‌خواهم تلفظ خود را امتحان کنید.

Let's go to number two.

بریم سراغ شماره دو.

Here's sentence number two.

اینم جمله شماره دو

I'm going to pause and I want you to try to say this sentence all by yourself.

من مکث می کنم و می خواهم سعی کنید این جمله را خودتان بگویید.

Test your original pronunciation.

تلفظ اصلی خود را تست کنید.

Go ahead.

برو جلو.

Now I'm going to say it, but I'm going to mispronounce one word.

حالا می خواهم بگویم، اما یک کلمه را اشتباه تلفظ می کنم. آیا

Can you guess which word is incorrect?

می توانید حدس بزنید کدام کلمه نادرست است؟

"A little girl took the recept to the bus.

"دختر کوچکی پذیرش را به اتوبوس برد.

The little girl took the recept to the bus."

دختر کوچک پذیرش را به اتوبوس برد."

Which word is wrong?

کدام کلمه اشتباه است؟

Did you hear receipt or recept?

رسید یا رسید شنیدی؟

You heard number two, but that's not correct.

شماره دو را شنیدید، اما این درست نیست.

Instead, the P is silent.

در عوض، P ساکت است.

So you're going to say, "Receipt.

بنابراین شما می خواهید بگویید: "رسید.

Receipt."

رسید."

Just completely forget about that P in there.

فقط آن P را در آنجا کاملاً فراموش کنید.

All right, let's go through each of these challenging words because I want to make sure

بسیار خوب، اجازه دهید هر یک از این کلمات چالش برانگیز را مرور کنیم زیرا می خواهم مطمئن شوم

that you can pronounce them correctly.

که می توانید آنها را به درستی تلفظ کنید.

The first one is, "Little, little."

اولین مورد این است: "کوچک، کوچک".

Do you see there's two Ts in the middle of this word, but really in American English,

آیا می بینید که دو T در وسط این کلمه وجود دارد، اما واقعاً در انگلیسی آمریکایی،

those Ts are going to become D sounds.

آن T ها به صداهای D تبدیل می شوند.

So it's going to sound like, "Liddle," like a lid that you put on a container.

بنابراین صدای آن مانند "لیدل" خواهد بود، مانند درپوشی که روی ظرفی گذاشته اید.

Liddle.

لیدل

And then we have girl.

و بعد ما دختر داریم.

A lot of these words, girl, world, early, those words can be a little bit tricky, so

بسیاری از این کلمات، دختر، دنیا، اوایل، آن کلمات ممکن است کمی مشکل باشند، پس

let's break this one down.

بیایید این یکی را بشکنیم.

When you want to talk about the sound that an angry dog makes, you could say, "Grr, grr,"

وقتی می خواهید در مورد صدایی که یک سگ عصبانی تولید می کند صحبت کنید، می توانید بگویید "Grr, Grr"

and then we're going to add, "ul," at the end, "Girl, girl, girl."

و سپس "ul" را در پایان اضافه می کنیم: "دختر، دختر، دختر."

Notice that my mouth isn't really moving here.

توجه کنید که دهان من واقعاً در اینجا حرکت نمی کند.

It's all inside my mouth and in my throat.

همه اینها در دهان و گلوی من است.

"Girl.

"دختر.

Girl."

دختر."

And with the L, my tongue is coming beside my teeth.

و با L، زبانم کنار دندانم می آید .

"Girl."

"دختر."

It's right there, "Girl.

همین جاست، "دختر،

Girl."

دختر."

All right.

خیلی خوب.

And the next word is, "Receipt, receipt, receipt, receipt."

و کلمه بعدی «قبض، قبض، قبض، قبض» است.

This is the piece of paper that you get after you make a purchase.

این همان کاغذی است که پس از خرید به دست می آورید .

The cashier will give you a receipt, and then our final word is, "Bus."

صندوقدار یک رسید به شما می دهد و بعد حرف آخر ما «اتوبوس» است.

Sometimes this short U sound can be a little bit tricky, so I want to make sure you're

گاهی اوقات این صدای کوتاه U می تواند کمی مشکل باشد، بنابراین می خواهم مطمئن شوم که شما

not saying bus, buss, boss.

نمی گویید اتوبوس، اتوبوس، رئیس.

Make sure you say, "Uh, bus, bus, bus."

مطمئن شوید که می گویید "اوه، اتوبوس، اتوبوس، اتوبوس."

All right, let's go back and say this full sentence together.

خیلی خب، برگردیم و این جمله کامل را با هم بگوییم.

"The little girl took the receipt to the bus.

دختر کوچولو رسید را به اتوبوس برد،

The little girl took the receipt to the bus."

دختر کوچک رسید را به اتوبوس برد.

Did you say that with me?

با من گفتی؟

Let's say it one more time.

بیایید یک بار دیگر بگوییم.

"The little girl took the receipt to the bus."

دخترک رسید را به اتوبوس برد.

Great work.

کار عالی

Let's go on to the next challenge sentence.

بریم سراغ جمله چالشی بعدی.

All right, here's sentence number three.

بسیار خوب، این جمله شماره سه است.

I want you to say it all by yourself.

من از شما می خواهم همه چیز را خودتان بگویید.

Are you ready?

اماده ای؟

Test your original pronunciation.

تلفظ اصلی خود را تست کنید.

Go ahead.

برو جلو.

Now it's my turn.

حالا نوبت منه.

I'm going to mispronounce one word.

من یک کلمه را اشتباه تلفظ می کنم.

Listen carefully.

با دقت گوش کن

"In the early winter, I didn't miss the warm weather.

اوایل زمستان دلم هوای گرم را از دست نداد،

In the early winter, I didn't miss the warm weather.

در اوایل زمستان، هوای گرم را از دست ندادم،

In the early winter, I didn't miss the warm weather."

در اوایل زمستان، هوای گرم را از دست ندادم .

Which one of these challenge words did I mispronounce?

کدام یک از این کلمات چالشی را اشتباه تلفظ کردم؟

Did you hear warm or warm?

گرم شنیدی یا گرم؟

You heard that second one, but that's not correct.

شما دومی را شنیدید، اما این درست نیست.

Instead, the word warm has just one syllable.

در عوض، کلمه گرم فقط یک هجا دارد.

Not warm.

گرم نیست.

Instead, warm.

در عوض، گرم.

Warm.

گرم.

Notice how my lips are in an O shape.

توجه کنید که چگونه لب های من به شکل O هستند.

Warm.

گرم.

Warm with a clear R. Warm.

گرم با R. گرم.

All right.

خیلی خوب.

Let's go through each of these challenge words so that you can say them correctly.

بیایید هر یک از این کلمات چالشی را مرور کنیم تا بتوانید آنها را به درستی بیان کنید.

The first one is early.

اولی زود است.

This is similar to what we talked about with girl.

این شبیه چیزی است که با دختر صحبت کردیم .

Early.

زود.

Let's break it into two sections.

بیایید آن را به دو بخش تقسیم کنیم.

Err, err, and then lee, lee, early.

خطا، اشتباه، و سپس لی، لی، اوایل.

Make sure that when you say the L, your tongue is touching the back of your teeth, L, L,

مطمئن شوید که وقتی حرف L را می گویید، زبان شما پشت دندان های شما، L، L، lee را لمس می کند

lee.

.

Early.

زود.

Early.

زود.

Don't add another sound in there.

صدای دیگری در آنجا اضافه نکنید.

I often hear English learners say, "Early, err, uh, lee," but that uh in the middle isn't

من اغلب از زبان آموزان انگلیسی می شنوم که می گویند: "Early, err, Uh, Lee" اما این وسط

natural, so let's make sure you say early, and put it together, "Early."

طبیعی نیست، بنابراین بیایید مطمئن شویم که زودتر بگویید و آن را با هم بچینید: "Early".

Next we say, "Winner."

بعد می گوییم "برنده".

What is happening to the T in the middle of this word.

چه اتفاقی برای T در وسط این کلمه می افتد.

You might hear native speakers say winter with a clear T if they're enunciating clearly

ممکن است بشنوید که گویشوران بومی می‌گویند زمستان با T واضح، اگر به وضوح بیان می‌کنند

and maybe speaking a little slowly.

و شاید کمی آهسته صحبت کنند.

It's fine to do that, but when native speakers speak fast, you're going to hear, "Winner,

انجام این کار خوب است، اما زمانی که زبان مادری سریع صحبت می کنند، خواهید شنید: "برنده،

winner.

برنده. بازی های

When's the winner Olympics?

المپیک برنده کی است؟

Winner" This is the same as a winner and a loser.

برنده" این همان برنده و بازنده است.

It's the same pronunciation, so make sure that the context helps you to know which word

این همان تلفظ است، بنابراین مطمئن شوید که زمینه به شما کمک می کند تا بدانید کدام کلمه

it is.

است.

Does this sound familiar?

این آشنا به نظر می رسد؟

"Internet, winner?"

"اینترنت، برنده؟"

We're cutting out that T, especially when there's an N-T in the middle of a word.

ما آن T را حذف می کنیم، به خصوص زمانی که یک N-T در وسط یک کلمه وجود دارد.

Internet, innernet, winter, winner.

اینترنت، اینرنت، زمستان، برنده.

You're going to hear that a lot in fast English.

این را در زبان انگلیسی سریع زیاد خواهید شنید.

Next, we have the word, "Didn't," but this is the clear pronunciation.

بعد، ما کلمه "نکردم" را داریم، اما این تلفظ واضح است.

When native speakers are speaking quickly, we do not say, "Didn't."

هنگامی که افراد بومی به سرعت صحبت می کنند، نمی گوییم «نگفتم».

With each sound pronounced, instead, you're going to hear, "Didn't.

با هر صدایی که تلفظ می شود، به جای آن، "

Didn't."

نکردم.

There's a lot going on here in your throat.

اینجا در گلوی شما اتفاقات زیادی می افتد.

Didn't, didn't.

نکرد، نکرد.

So that final D is cut short, and the final T as well is cut.

به طوری که D نهایی کوتاه می شود و T نهایی نیز بریده می شود.

So it's really going to be just your throat.

بنابراین واقعاً فقط گلوی شما خواهد بود.

Can you say that with me?

میشه اینو با من بگی؟

"Didn't.

"نداشت.

Didn't.

نکرد.

Didn't.

Didn't.

نکرد.

Didn't.

Didn't."

نکرد.

If you have trouble pronouncing or hearing or understanding contractions, it's probably

اگر در تلفظ یا شنیدن یا درک انقباضات مشکل دارید، احتمالاً به این

because we cut off a lot of those sounds.

دلیل است که ما بسیاری از آن صداها را قطع کرده ایم.

We reduce them.

آنها را کم می کنیم.

That's something that's natural in English.

این چیزی است که در انگلیسی طبیعی است.

I made a video about how to pronounce 81 different contractions.

من یک ویدیو در مورد نحوه تلفظ 81 انقباض مختلف ساختم .

You can check it out here because this happens to a lot of different contractions, and I

می‌توانید آن را در اینجا بررسی کنید زیرا این اتفاق برای بسیاری از انقباضات مختلف می‌افتد، و من

want to make sure you can pronounce them, but also that you can understand them.

می‌خواهم مطمئن شوم که می‌توانید آنها را تلفظ کنید، اما همچنین می‌توانید آنها را درک کنید.

The difference between a positive word, "Did," and, "Didn't," is very important when you're

تفاوت بین یک کلمه مثبت، "کردم" و "نکردم" زمانی که در حال گفتگو هستید بسیار مهم است

having a conversation.

.

All right, let's go to the last word.

باشه بریم سر حرف آخر

"Warm.

"گرم.

Warm.

گرم.

Warm."

گرم."

Make sure that this is one syllable.

مطمئن شوید که این یک هجا است.

Warm.

گرم.

Warm.

گرم.

Do you think you can put all of these words together?

آیا فکر می کنید می توانید همه این کلمات را کنار هم بگذارید؟

You got it.

فهمیدی.

Let's say it together.

بیایید با هم بگوییم.

In the early winter, I didn't miss the warm weather.

در اوایل زمستان، هوای گرم را از دست ندادم .

In the early winter, I didn't miss the warm weather.

در اوایل زمستان، هوای گرم را از دست ندادم .

In the early winter, I didn't miss the warm weather.

در اوایل زمستان، هوای گرم را از دست ندادم .

In the early winter, I didn't miss the warm weather.

در اوایل زمستان، هوای گرم را از دست ندادم .

Great work.

کار عالی

All right, let's go to the final challenge sentence.

خیلی خب، بریم سراغ جمله چالشی آخر .

Here's our final challenge sentence.

در اینجا آخرین جمله چالشی ما است.

Can you say this all by yourself?

آیا می توانید همه اینها را خودتان بگویید؟

Go ahead.

برو جلو.

Now it's my turn.

حالا نوبت منه.

I'm going to mispronounce one word.

من یک کلمه را اشتباه تلفظ می کنم. می

I want you to guess which one it is.

خواهم حدس بزنی کدام است.

"I definitely sought the water at the beach was salty.

"من قطعا به دنبال آب در ساحل شور بود.

I definitely sought the water at the beach was salty."

من قطعا به دنبال آب در ساحل شور بود."

Which word is incorrect?

کدام کلمه نادرست است؟

Did you hear, "Thought," or, "Sought"?

شنیدید "فکر" یا "جستجو"؟

You heard the second one, "Sought," but does this word start with an S?

دومی «جستجو» را شنیدید، اما آیا این کلمه با S شروع می‌شود؟

No.

نه.

Instead, it starts with a T-H.

در عوض، با T-H شروع می شود.

So you need to make sure that your tongue is between your teeth and there's that stream

بنابراین باید مطمئن شوید که زبان شما بین دندان های شما قرار دارد و جریان

of air coming through through.

هوا از آن عبور می کند.

Through, we already talked about that word.

از طریق، ما قبلاً در مورد آن کلمه صحبت کردیم.

Thought.

فکر.

Thought.

فکر.

All right, let's go through each of these challenge words so that you can pronounce

بسیار خوب، اجازه دهید هر یک از این کلمات چالشی را مرور کنیم تا بتوانید

them correctly.

آنها را به درستی تلفظ کنید.

What's happening with this word, "Definitely, definitely."

با این کلمه "قطعاً، قطعا" چه اتفاقی می افتد .

I feel like words like definitely, certainly probably those words can be a little bit tricky.

من احساس می کنم کلماتی مانند قطعاً، مطمئناً احتمالاً آن کلمات می توانند کمی پیچیده باشند.

I talked about some of those in this pronunciation lesson up here, but the word definitely, we

من در مورد برخی از آنها در این درس تلفظ اینجا صحبت کردم، اما این کلمه قطعاً ما

use a lot and you probably would like to use a lot, but you need to pronounce it correctly.

زیاد استفاده می کنیم و احتمالاً دوست دارید زیاد استفاده کنید، اما باید آن را به درستی تلفظ کنید.

So let's break it down.

پس بیایید آن را تجزیه کنیم.

Definitely.

قطعا.

Definitely.

قطعا.

Definitely.

قطعا.

Definitely.

قطعا.

Definitely.

قطعا.

Definitely.

قطعا.

Definitely.

قطعا.

It's definitely a beautiful day.

قطعا روز زیبایی است.

This is definitely a helpful lesson.

این قطعاً یک درس مفید است.

I hope so.

امیدوارم.

The next word is that lovely word we just talked about, "Thought.

کلمه بعدی همان کلمه دوست داشتنی است که ما در مورد آن صحبت کردیم، "فکر.

Thought."

فکر".

Make sure that your tongue is between your teeth.

اطمینان حاصل کنید که زبان شما بین دندان های شما قرار دارد.

I often hear English learners switching an S and a T-H sound, "Sought," instead of, "Thought."

من اغلب می‌شنوم که زبان‌آموزان انگلیسی به جای «تفکر»، صدای S و T-H را با «جستجو» تغییر می‌دهند.

And in some situations this could be a little bit difficult for other English speakers to

و در برخی شرایط این ممکن است برای سایر انگلیسی زبانان

understand you, so make sure that you say this correctly.

درک شما کمی دشوار باشد، بنابراین مطمئن شوید که این را به درستی بیان می کنید.

"Thought.

"فکر.

Thought."

فکر."

And then we have the word water.

و سپس ما کلمه آب را داریم.

Water.

اب.

What's the sound that you hear in the middle of this word?

صدایی که وسط این کلمه می شنوید چیست؟

Wadder.

وادر.

Wadder.

وادر.

Well, it's not a T sound.

خوب، این صدای T نیست.

Water.

اب.

Instead, it's a D. Here we have again the T is changing to a D.

در عوض، یک D است. در اینجا ما دوباره T در حال تغییر به D است.

This is typical in American English.

این در انگلیسی آمریکایی معمولی است.

Wadder, wadder.

وادر، ویدر. می

I want you to say that with me.

خواهم این را با من بگویید.

Water.

اب.

Water.

اب.

And finally, we have the word beach.

و در نهایت کلمه ساحل را داریم.

Beach.

ساحل دریا.

A lot of you are concerned that you might say a rude word instead, so let's practice

بسیاری از شما نگران این هستید که به جای آن یک کلمه بی ادبانه بگویید، بنابراین بیایید

that vowel sound.

آن صدای مصوت را تمرین کنیم.

It needs to be a long E. Beach, beach, beach.

این باید یک E. ساحل طولانی، ساحل، ساحل باشد.

And really, the context here is going to help you a lot.

و در واقع، زمینه در اینجا بسیار به شما کمک خواهد کرد.

So when we're talking about the water at the beach is salty, you're most likely talking

بنابراین وقتی صحبت می کنیم که آب در ساحل شور است، به احتمال زیاد

about the ocean, the sea.

در مورد اقیانوس، دریا صحبت می کنید.

You're not talking about a rude word, so I think the context is going to help you a lot,

شما در مورد یک کلمه بی ادبانه صحبت نمی کنید، بنابراین من فکر می کنم که زمینه به شما کمک زیادی می کند،

but make sure that when you pronounce it, you say E, beach.

اما مطمئن شوید که وقتی آن را تلفظ می کنید، بگویید E, beach.

All right, let's go back and say that full sentence.

خوب، بیایید برگردیم و آن جمله کامل را بگوییم .

I definitely thought the water at the beach was salty.

مطمئناً فکر می کردم آب ساحل شور است.

I definitely thought the water at the beach was salty.

مطمئناً فکر می کردم آب ساحل شور است.

I definitely thought the water at the beach was salty.

مطمئناً فکر می کردم آب ساحل شور است.

Great work.

کار عالی

I hope that you had a chance to say that sentence out loud with me and test your pronunciation.

امیدوارم این فرصت را داشته باشید که آن جمله را با صدای بلند با من بگویید و تلفظ خود را امتحان کنید. آیا

Are you ready for a final challenge?

برای چالش نهایی آماده هستید؟

We're going to go back and say all four of those sentences, and I want you to say them

ما به عقب برمی گردیم و هر چهار جمله را می گوییم و می خواهم آنها را با

out loud with me.

صدای بلند با من بگویید.

I'm going to say them two times so that you can listen and then you can also repeat.

دو بار می گویم تا شما گوش کنید و بعد هم تکرار کنید.

Are you ready?

اماده ای؟

Let's say them together.

بیایید آنها را با هم بگوییم.

I buy clothes through the internet.

من از طریق اینترنت لباس می خرم.

I buy clothes through the internet.

من از طریق اینترنت لباس می خرم.

The little girl took the receipt to the bus.

دخترک رسید را به اتوبوس برد.

The little girl took the receipt to the bus.

دخترک رسید را به اتوبوس برد.

In the early winter, I didn't miss the warm weather.

در اوایل زمستان، هوای گرم را از دست ندادم .

In the early winter, I didn't miss the warm weather.

در اوایل زمستان، هوای گرم را از دست ندادم .

I definitely thought the water at the beach was salty.

مطمئناً فکر می کردم آب ساحل شور است.

I definitely thought the water at the beach was salty.

مطمئناً فکر می کردم آب ساحل شور است. به شما

Congratulations on leveling up your pronunciation skills so that other people can understand

تبریک می‌گوییم که مهارت‌های تلفظی خود را ارتقا می‌دهید تا دیگران بتوانند

you clearly and easily.

شما را به وضوح و آسانی درک کنند.

The next thing is to level up your vocabulary skills.

نکته بعدی این است که مهارت های واژگان خود را ارتقا دهید . دایره

Grow your vocabulary.

واژگان خود را افزایش دهید.

In this section we'll be focusing on specific words that you can use to describe other people,

در این بخش، ما بر روی کلمات خاصی تمرکز می کنیم که می توانید برای توصیف افراد دیگر از آنها استفاده کنید،

and then specific words that you can use to talk about different body parts, including

و سپس کلمات خاصی را که می توانید برای صحبت در مورد اعضای مختلف بدن از جمله

important idioms that you can add to your daily conversations.

اصطلاحات مهمی که می توانید به مکالمات روزانه خود اضافه کنید، استفاده کنید .

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

The first category are almost 100 personality expressions.

دسته اول تقریباً 100 بیان شخصیت هستند .

You will take a personality test where you can guess which word you think best describes

شما در یک تست شخصیتی شرکت خواهید کرد که در آن می توانید حدس بزنید که کدام کلمه بهترین توصیف

you, and you'll meet a couple of my friends when we describe each other where you can

شماست، و زمانی که ما یکدیگر را توصیف می کنیم با چند نفر از دوستان من ملاقات خواهید کرد و می توانید

learn even more expressions.

عبارات بیشتری را یاد بگیرید.

The second vocabulary category is we will be talking about 100 body related words.

دسته دوم واژگان این است که ما در مورد 100 کلمه مرتبط با بدن صحبت خواهیم کرد.

I will be going through my body talking about each word that you need to use to talk about

من بدنم را مرور خواهم کرد و در مورد هر کلمه ای که باید از آن برای صحبت در مورد

all of the different parts of the body, so it's a great way to level up your daily vocabulary

تمام قسمت های مختلف بدن استفاده کنید صحبت خواهم کرد، بنابراین این یک راه عالی برای ارتقای دایره لغات روزانه خود است

so that you don't have gaps where you don't know what to say when you're trying to speak.

تا جایی که می خواهید شکافی نداشته باشید. وقتی می خواهید صحبت کنید نمی دانید چه بگویید.

Let's get started with the personality test and the personality expressions.

بیایید با تست شخصیت و بیان شخصیت شروع کنیم. بیا

Let's go.

بریم. آیا

Have you ever taken a personality test?

تا به حال تست شخصیت داده اید؟

These kind of tests try to tell you something new about your character, or maybe put you

این نوع تست ها سعی می کنند چیز جدیدی در مورد شخصیت شما به شما بگویند، یا شاید شما را

into a category.

در یک دسته قرار دهند.

You are a comforter.

شما یک دلدار هستید.

You are enthusiastic.

شما مشتاق هستید.

You are a pessimist.

شما یک بدبین هستید.

Personally, I hate almost every personality test.

من به شخصه تقریباً از هر تست شخصیتی متنفرم .

Why do I need a test to tell me about my personality?

چرا به آزمایشی نیاز دارم که شخصیت من را به من بگوید؟

I already know my personality.

من از قبل شخصیت خودم را می شناسم.

You probably learned a lot about me just from that statement.

شما احتمالاً از آن جمله چیزهای زیادی در مورد من یاد گرفتید .

I don't need a test.

من نیازی به آزمایش ندارم

I don't need someone else to tell me about my personality.

من نیازی ندارم که شخص دیگری به من بگوید .

But having said that, sometimes personality tests can be really helpful for expanding

اما با این حال، گاهی اوقات تست های شخصیت می تواند برای گسترش

your vocabulary so that you can accurately describe people.

دایره لغات شما بسیار مفید باشد تا بتوانید به درستی افراد را توصیف کنید.

Maybe you just got a new job and you want to tell your husband about your boss.

شاید به تازگی شغل جدیدی پیدا کرده اید و می خواهید در مورد رئیس خود به شوهرتان بگویید. می‌خواهید

You want to explain your boss's character or maybe how your boss looks or some things

شخصیت رئیس‌تان یا شاید ظاهر رئیس‌تان را توضیح دهید یا برخی از کارهایی

that your boss does or maybe you're on a first date with someone and you want to tell them

که رئیس‌تان انجام می‌دهد یا شاید در اولین قرار ملاقات با کسی هستید و می‌خواهید

the wonderful things about your personality.

چیزهای شگفت‌انگیزی درباره شخصیت خود به او بگویید.

You need to describe yourself.

باید خودت را توصیف کنی

So in this lesson, I'm going to give you the vocabulary to accurately describe other people

بنابراین در این درس، می‌خواهم واژگانی را در اختیار شما بگذارم تا دیگران

and also yourself.

و همچنین خودتان را به‌طور دقیق توصیف کنید.

Today, I want to ask you six questions to learn more about your personality.

امروز می خواهم شش سوال از شما بپرسم تا درباره شخصیت شما بیشتر بدانید.

The goal is to choose some of these nouns and adjectives and create a sentence or maybe

هدف این است که برخی از این اسم ها و صفت ها را انتخاب کنید و یک جمله یا شاید

a couple sentences describing yourself.

چند جمله برای توصیف خودتان بسازید.

If you feel like this is too personal, you can create a list for someone else in your

اگر احساس می کنید این خیلی شخصی است، می توانید لیستی برای شخص دیگری در زندگی خود ایجاد کنید

life.

.

At the end of this lesson, I have some extra special material.

در پایان این درس، مطالب ویژه ای دارم.

You're going to see a conversation with five native English speakers where we try to describe

قرار است مکالمه ای را با پنج زبان مادری انگلیسی ببینید که در آن سعی می کنیم

each other.

یکدیگر را توصیف کنیم.

Hopefully, this will help to also expand your vocabulary, but you'll have to wait until

امیدواریم این به گسترش دایره لغات شما نیز کمک کند ، اما باید تا

the end of this lesson.

پایان این درس صبر کنید.

All right, let's get started with the first question on this personality test.

بسیار خوب، بیایید با اولین سوال در مورد این تست شخصیت شروع کنیم.

Personality test question number one, are your travel plans generally organized?

سوال شماره یک تست شخصیت، آیا برنامه های سفر شما به طور کلی سازماندهی شده است؟

What about your home and office?

خانه و محل کارتان چطور؟

Are they pretty tidy?

آیا آنها خیلی مرتب هستند؟

Tidy means clean.

مرتب یعنی تمیز.

Things are orderly.

کارها مرتب است.

Think about this for a moment.

برای لحظه ای به این فکر کنید.

Organized, tidy.

منظم، مرتب.

Does this describe you?

آیا این شما را توصیف می کند؟

Think about this for three seconds.

سه ثانیه به این موضوع فکر کنید.

Choose yes or no.

بله یا خیر را انتخاب کنید.

Three, two, one.

سه دو یک.

All right.

خیلی خوب. فرض کنید

Let's say you decided to say, "Yes.

تصمیم گرفتید بگویید: "بله.

My travel plans are generally organized.

برنامه های سفر من به طور کلی سازماندهی شده است.

My home and office are pretty tidy."

خانه و محل کار من بسیار مرتب هستند."

What are some great adjectives we can use to describe you?

چند صفت عالی که می توانیم برای توصیف شما به کار ببریم چیست؟

I'm organized.

من منظم هستم.

I'm put together.

من جمع شده ام

I have it together.

من با هم دارمش

Here, we're talking about your life.

در اینجا، ما در مورد زندگی شما صحبت می کنیم.

You have your life together.

شما زندگی مشترک خود را دارید.

It is organized.

سازماندهی شده است.

"I'm organized, I'm put together.

"من منظم هستم، من جمع شده ام.

I have it together."

من آن را با هم دارم."

Or you might say, "I'm A type."

یا ممکن است بگویید: "من یک نوع هستم."

A type is compared to B type, which we'll talk about in just a moment.

یک نوع با نوع B مقایسه می شود که در یک لحظه در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

A type means that you are quite orderly.

یک نوع به این معنی است که شما کاملا منظم هستید.

There is a place for everything in your life.

برای هر چیزی در زندگی شما جایی وجود دارد.

You might also add a qualifier to some of these expressions.

همچنین ممکن است به برخی از این عبارات یک واجد شرایط اضافه کنید .

"I'm somewhat A type.

"من تا حدودی یک نوع هستم.

I'm kind of A type.

من یک نوع هستم.

I'm pretty A type."

من یک تیپ زیبا هستم."

Here, we're lessening it a little bit.

در اینجا، ما آن را کمی کاهش می دهیم.

You're not 100% A type.

شما 100% تیپ نیستید.

You're not 100% organized.

شما 100% منظم نیستید.

I'm somewhat organized.

من تا حدودی منظم هستم.

Okay, that's fine.

باشه، خوبه

Most of us are in the middle of a lot of these categories, so it's good to use these qualifiers.

بسیاری از ما در میان بسیاری از این دسته بندی ها قرار داریم، بنابراین خوب است که از این معیارها استفاده کنیم.

"I'm somewhat organized."

"من تا حدودی منظم هستم."

You might also say if you said yes to this that your travel plans are generally organized,

همچنین ممکن است بگویید اگر به این موضوع بله گفتید که برنامه های سفر شما به طور کلی سازماندهی شده است،

you might say, "I'm a doer."

ممکن است بگویید: "من یک انجام دهنده هستم."

Doer.

انجام دهنده.

Here, the root word is do.

در اینجا، ریشه کلمه do است.

You do things.

شما کارها را انجام می دهید.

You don't just think about them and wait for something to happen.

شما فقط به آنها فکر نمی کنید و منتظر اتفاقی نیستید.

You do things.

شما کارها را انجام می دهید.

You take action.

شما اقدام کنید

"I'm a doer."

"من یک عمل کننده هستم."

Or you might say simply, "I'm clean.

یا ممکن است به سادگی بگویید: "من پاک هستم.

Things in my life are clean.

چیزهای زندگی من تمیز هستند.

I'm a clean person."

من فردی پاک هستم."

What if you said no to this?

اگر به این نه گفتی چی؟

"No, my travel plans are not orderly.

"نه، برنامه های سفر من منظم نیست.

Oh, my home and office, they're a wreck."

اوه، خانه و دفتر من، آنها خراب هستند."

Well, what are some adjectives we can use to describe you?

خوب، چه صفاتی وجود دارد که می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم؟

You might be spontaneous or creative.

شما ممکن است خودجوش یا خلاق باشید.

What if you are not A type?

اگر تیپ نیستید چه؟

You are B type.

شما نوع B هستید.

B type means that you don't always have things orderly.

نوع B به این معنی است که شما همیشه چیزهای منظمی ندارید.

Maybe you tend to be slower at doing things.

شاید در انجام کارها کندتر عمل می کنید.

You think about things a lot.

شما خیلی به چیزها فکر می کنید.

Usually B type people.

معمولا افراد نوع B.

Might be a little more of the creative spontaneous type.

ممکن است کمی بیشتر از نوع خلاقانه خودجوش باشد . به

That's why you're in this list.

همین دلیل شما در این لیست هستید.

And then we have some negative words that we can use to describe these people as well.

و سپس چند کلمه منفی داریم که می توانیم برای توصیف این افراد نیز استفاده کنیم.

You might be scatterbrained.

ممکن است پراکنده باشید.

Here we can imagine in your head, things are not orderly.

در اینجا می توانیم در ذهن شما تصور کنیم که همه چیز منظم نیست.

They are scattered.

پراکنده هستند.

Scattered means unorganized.

پراکنده یعنی سازمان نیافته.

So if you say to someone, "You are scatterbrained," it is not nice.

بنابراین اگر به کسی بگویید: "تو پراکنده هستی" خوب نیست.

You could say it about yourself.

شما می توانید آن را در مورد خودتان بگویید.

That's fine.

خوبه.

"I'm scatterbrained," but you don't want to say that about someone else.

"من پراکنده هستم"، اما شما نمی خواهید این را در مورد شخص دیگری بگویید.

So during today's lesson, for these words that are definitely rude to say to someone

بنابراین در طول درس امروز، برای این کلماتی که قطعاً بیان آنها به دیگری بی ادبانه است،

else, I put a little star beside it so that you know, "Ugh, I should probably be careful

یک ستاره کوچک کنار آن قرار دادم تا بدانید: "اوه، احتمالاً باید مراقب باشم که

saying this to other people because these are always negative," and-

این را به دیگران بگویم زیرا اینها همیشه منفی هستند." و-

Vanessa: ... for saying this to other people because,

ونسا: ... برای گفتن این موضوع به افراد دیگر، زیرا

these are always negative.

اینها همیشه منفی هستند.

And the final thing you might say if you said no to this question is, "I'm not clean.

و آخرین چیزی که ممکن است اگر به این سوال نه بگویید این است: "من تمیز نیستم.

I'm messy.

من نامرتب هستم.

My life is messy.

زندگی من به هم ریخته است.

My house is messy.

خانه من به هم ریخته است.

Just things are not organized.

فقط همه چیز مرتب نیست.

I'm messy."

من نامرتب هستم." آیا

Did you write down some words that relate to your personality?

کلماتی که به شخصیت شما مربوط می شود را یادداشت کردید؟

All right.

خیلی خوب. بریم سراغ

Let's go on to the personality test question number two.

سوال شماره دو تست شخصیت.

Question number two.

سوال شماره دو

Is it easy to stay relaxed even when you have the pressure?

آیا آرام ماندن حتی زمانی که فشار دارید آسان است ؟

Do small events not change how you feel about the rest of the day?

آیا رویدادهای کوچک احساس شما را نسبت به بقیه روز تغییر نمی دهند؟

Maybe a small negative thing happens and who cares?

شاید یک اتفاق منفی کوچک رخ دهد و چه کسی اهمیت می دهد؟

It doesn't bother you, you can just easily forget about it.

این شما را آزار نمی دهد، فقط می توانید به راحتی آن را فراموش کنید.

Think about these questions.

به این سوالات فکر کنید.

Is it true for you?

آیا برای شما صادق است؟

"Yes, I can easily stay relaxed even when there's pressure.

"بله، من به راحتی می توانم حتی زمانی که فشار وجود دارد آرام بمانم.

Yes, I can easily forget about little annoyances during the day or no, it's hard for me to

بله، می توانم به راحتی مزاحمت های کوچک را در طول روز فراموش کنم یا خیر، برای من سخت است که

feel relaxed even when there's pressure."

حتی زمانی که فشار وجود دارد احساس آرامش کنم." در

Think about this for you and let's talk about some words in three, two, one.

مورد این برای شما فکر کنید و اجازه دهید در مورد چند کلمه در سه، دو، یک صحبت کنیم.

What if you said yes to this?

اگر به این پاسخ بله بگویید چه؟

It's easy for me to feel relaxed even when there's pressure?

برای من راحت است که حتی وقتی فشار وجود دارد احساس آرامش کنم؟

And, yeah, if there's small annoying things that happen during the day, it doesn't bother

و، بله، اگر اتفاقات آزاردهنده کوچکی در طول روز رخ دهد، من را آزار نمی دهد

me.

.

What are some words we could use to describe you?

از چه کلماتی می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم؟

You could say, "I'm easygoing.

شما می توانید بگویید: "من راحت هستم.

Nothing phases me.

هیچ چیز مرا تحت

I'm optimistic.

فشار قرار نمی دهد.

I'm even-keeled."

من خوش بین هستم.

We talked about this word in a previous lesson where Dan and I talked about our relationship,

ما در مورد این کلمه در درس قبلی صحبت کردیم که من و دن در مورد رابطه مان،

our marriage together.

ازدواج با هم صحبت کردیم.

He said that I'm even-keeled.

او گفت که من یکنواخت هستم.

This is a great word.

این یک کلمه عالی است.

You might say, "I'm confident.

ممکن است بگویید: "من اعتماد به نفس دارم.

I'm calm.

آرام هستم.

I'm rational."

من منطقی هستم."

These are all things that you might use to describe you, if you said, "Yeah, I can easily

اینها همه چیزهایی هستند که ممکن است برای توصیف خود استفاده کنید، اگر بگویید: "بله، من به راحتی می توانم

stay relaxed even when there's pressure."

حتی زمانی که فشار وجود دارد آرام بمانم."

But what about if you said no to this question?

اما اگر به این سوال نه بگویید چه؟

What if you said, "Oh, no, I don't easily feel relaxed.

اگر بگویید: "اوه، نه، من به راحتی احساس آرامش نمی کنم.

I'm often not relaxed.

اغلب آرام نیستم.

I'm often stressed."

اغلب استرس دارم."

What are some words we can use to describe you?

از چه کلماتی می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم؟

We might say, "I'm sensitive."

ممکن است بگوییم من حساس هستم.

This means that things affect you easily.

این بدان معنی است که همه چیز به راحتی روی شما تأثیر می گذارد.

It's not always a negative thing.

همیشه یک چیز منفی نیست.

Of course, it depends on the situation.

البته بستگی به شرایط دارد.

If you're applying for a high stress job, you don't want to say, "I'm sensitive."

اگر برای یک شغل پر استرس درخواست می دهید، نمی خواهید بگویید "من حساس هستم".

It probably means you're not a good fit for the position, but this could be just to describe

احتمالاً به این معنی است که شما برای این موقعیت مناسب نیستید، اما این می تواند فقط برای توصیف

you personally.

شخصی شما باشد.

"I'm sensitive."

"من حساسم."

Or maybe you might say, "I'm emotional."

یا شاید بگویید: "من احساساتی هستم."

Your emotions play a big part in your life.

احساسات شما نقش مهمی در زندگی شما دارند.

Another way to say emotional is moody.

راه دیگری برای گفتن احساسی، بد خلقی است.

Moody is always a negative thing.

خلق و خوی همیشه یک چیز منفی است.

This means you're in a good mood, you're in a bad mood, and you're swinging between those

این به این معنی است که شما در خلق و خوی خوب هستید، حال شما بد است، و بین آن حالات در حال چرخش هستید

moods and there's no rhyme or reason.

و هیچ قافیه یا دلیلی وجود ندارد.

That means there's no predictability.

این بدان معناست که هیچ قابل پیش بینی وجود ندارد.

Oh, one day or one moment you feel like this and the next day or the next moment you feel

آخه یه روز یا یه لحظه اینجوری میشی و اون روز یا لحظه بعد

like this, you are moody.

اینجوری حال میکنی بد خلقی.

This is stronger than emotional.

این قوی تر از احساسی است.

This is much more negative than emotional.

این خیلی بیشتر منفی است تا احساسی.

So, don't tell someone you are moody.

بنابراین، به کسی نگویید که بد خلق هستید.

Especially if they are moody, it won't go well.

مخصوصاً اگر دمدمی مزاج باشند، خوب پیش نمی رود .

Do you know what the opposite of optimistic is?

آیا می دانید نقطه مقابل خوش بینانه چیست ؟

You might be pessimistic.

شاید بدبین باشید

Pessimistic means that the glass is half empty.

بدبین یعنی نیمه خالی لیوان.

The glass is not half full, the glass is half empty.

نیمه پر لیوان نیست، نیمه خالی لیوان است .

This is an expression that means you always see maybe the negative side or what if this

این عبارتی است که به این معنی است که شما همیشه جنبه منفی را می بینید یا اگر این

happens?

اتفاق بیفتد چه؟

You're always asking, "What if", in kind of that negative way.

شما همیشه می‌پرسید «چه می‌شد اگر»، به نوعی منفی.

Of course it's good to balance, being optimistic and pessimistic, but these are the two extremes.

البته خوب است که تعادل داشته باشید، خوشبین و بدبین باشید، اما این دو افراط هستند.

The next five words mean something very similar and they're all negative.

پنج کلمه بعدی به معنای چیزی بسیار مشابه هستند و همه آنها منفی هستند.

I don't recommend telling someone else that they are these things.

من توصیه نمی کنم به دیگران بگویید که آنها این چیزها هستند.

Of course, you can say them about yourself if you would like.

البته در صورت تمایل می توانید آنها را در مورد خودتان بگویید .

You might say, "I'm uptight."

ممکن است بگویید: "من تنبل هستم."

Tight.

تنگ.

We can kind of imagine something inside of you is maybe twisted or tight and inside of

ما می توانیم تصور کنیم چیزی در درون شما ممکن است پیچ خورده یا سفت باشد و در درون

you, you don't feel relaxed.

شما احساس آرامش نمی کنید.

You are uptight or maybe you are anxious.

تنبل هستید یا شاید مضطرب هستید. می

You can say, "I'm anxious", and that describes your personality, but you might just be anxious

توانید بگویید "من مضطرب هستم" و این شخصیت شما را توصیف می کند، اما ممکن است فقط

about one thing.

درباره یک چیز مضطرب باشید.

"I'm anxious about my exam tomorrow."

"من نگران امتحان فردا هستم."

Okay, maybe in general, you're not an anxious person, but you're anxious about that specific

خوب، شاید به طور کلی، شما یک فرد مضطرب نیستید ، اما در مورد آن فعالیت خاص مضطرب هستید

activity.

.

That's fine.

خوبه.

That's not really describing your personality.

این واقعاً شخصیت شما را توصیف نمی کند.

"Every day, I'm often anxious."

"هر روز، اغلب مضطرب هستم."

No, it's just one specific thing.

نه، این فقط یک چیز خاص است.

Or you might be high-strung.

یا ممکن است قوی باشید.

High-strung has that same feeling of uptight, anxious, high-strung, or you might be a worrier.

طناب بالا همان احساس تنگی، مضطرب، تنبلی را دارد یا ممکن است نگران باشید.

A worrier.

یک نگران

"She is a worrier."

"او نگران کننده است."

That means that she worries a lot.

یعنی خیلی نگران است.

This defines her personality.

این شخصیت او را مشخص می کند.

She's a worrier.

او نگران کننده است

Or we might say, neurotic.

یا ممکن است بگوییم روان رنجور.

"He's neurotic.

"او روان رنجور است.

She's neurotic.

او روان رنجور است.

I'm neurotic."

من عصبی هستم."

This is quite strong.

این کاملا قوی است.

You are uptight and a lot of things bother you.

شما تنبل هستید و خیلی چیزها شما را آزار می دهد . بریم سراغ

Let's go on to personality test question number three.

سوال تست شخصیت شماره سه. در

There's actually three questions in one here.

واقع سه سوال در یک اینجا وجود دارد.

They are, is it difficult to introduce yourself to new people?

آنها عبارتند از، آیا معرفی خود به افراد جدید دشوار است؟ آیا

Do you feel tired after you spend time with a group of people?

بعد از گذراندن وقت با گروهی از افراد احساس خستگی می کنید ؟ آیا

Is a good book or a good movie more interesting than a social event?

یک کتاب خوب یا یک فیلم خوب جذاب تر از یک رویداد اجتماعی است؟

Think about those questions for a moment.

یک لحظه به آن سوالات فکر کنید.

Is it difficult to introduce yourself to new people?

آیا معرفی خود به افراد جدید دشوار است ؟

How do you feel when you get together with a group of people?

وقتی با گروهی از مردم دور هم جمع می شوید چه احساسی دارید ؟

Do you feel tired?

آیا احساس خستگی می کنید؟

Think about that for a moment.

درباره اش لحظه ای فکر کن.

If the answer is yes or no, three, two, one.

اگر پاسخ مثبت یا خیر است، سه، دو، یک.

Let's imagine that you said, "Yeah, it's difficult to introduce myself to people.

بیایید تصور کنیم که شما گفتید: "آره، معرفی کردن خودم به مردم سخت است.

I think that when I get together with a group of people, I feel so tired.

فکر می کنم وقتی با یک گروه از مردم دور هم جمع می شوم ، احساس خستگی می کنم.

I would rather read a good book or watch a movie than go to a social event."

ترجیح می دهم یک کتاب خوب بخوانم یا یک فیلم ببینم تا اینکه به یک کتاب بروم. رویداد اجتماعی."

If you said yes to this, let's talk about some adjectives that can describe you.

اگر به این پاسخ بله گفتید، بیایید در مورد چند صفت که می توانند شما را توصیف کنند صحبت کنیم. می

You could say, "I'm reserved.

توانید بگویید: "من محتاط هستم. من

I'm shy.

خجالتی هستم. من

I'm timid.

ترسو هستم.

I'm introverted."

من درونگرا هستم."

Or just simply, "I prefer small groups."

یا به سادگی، "من گروه های کوچک را ترجیح می دهم."

I know some people are like this.

میدونم بعضیا اینجوری هستن

They don't like big groups.

آنها گروه های بزرگ را دوست ندارند.

They would rather get together with just one other person or maybe two or three other people,

آنها ترجیح می دهند فقط با یک نفر یا شاید با دو یا سه نفر دیگر دور هم جمع شوند،

not a group of 20 people.

نه یک گروه 20 نفره.

"I prefer small groups.

"من گروه های کوچک را ترجیح می دهم.

I'm introverted, I'm reserved, I'm shy, I'm timid."

من درونگرا هستم، من محتاط هستم، من خجالتی هستم، من ترسو هستم."

These are all great words.

اینها همه کلمات عالی هستند.

What about if you said, "No, I feel energetic when I get together with a group of people.

اگر بگویید: "نه، من وقتی با گروهی از مردم دور هم جمع می شوم احساس انرژی می کنم.

I would rather go to a social outing.

ترجیح می دهم به یک گردش اجتماعی بروم.

Oh, it's no problem to introduce myself to new people."

اوه، مشکلی نیست که خودم را به افراد جدید معرفی کنم."

What are some words we can use to describe you?

از چه کلماتی می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم؟

You could say, "I'm outgoing.

می توانید بگویید: "من در حال خروج هستم.

I'm the life of the party."

من زندگی مهمانی هستم."

Now for this expression, it's probably better that someone else says this about you, just

حالا برای این تعبیر، احتمالاً بهتر است که شخص دیگری این را در مورد شما بگوید، فقط به این

because it's maybe not so humble if you say, "I'm the life of the party."

دلیل که اگر بگویید "من زندگی مهمانی هستم" شاید آنقدرها هم متواضع نباشد. به این

It means that, "Everybody loves me.

معنی است که "همه من را دوست دارند.

People love talking with me."

مردم دوست دارند با من صحبت کنند."

It's probably better if your friend said, "Oh, yeah, Vanessa, she's the life of the

احتمالاً بهتر است دوست شما بگوید: "اوه، آره، ونسا، او زندگی مهمانی است

party."

."

Instead of me saying it about myself.

به جای اینکه در مورد خودم بگویم.

But this might be an expression you can use to talk about someone like this.

اما این ممکن است تعبیری باشد که می توانید برای صحبت در مورد چنین شخصی استفاده کنید.

Or you might be the opposite of introverted, extroverted.

یا ممکن است برعکس درون گرا، برون گرا باشید.

"You are at ease in social situations.

"شما در موقعیت های اجتماعی راحت هستید.

You take initiative.

شما ابتکار عمل می کنید.

You are social."

شما اجتماعی هستید."

This word initiative is a beautiful word.

این ابتکار کلمه کلمه زیبایی است.

We can imagine that when there are two people, maybe in a gathering and they both are kind

ما می توانیم تصور کنیم که وقتی دو نفر هستند، شاید در یک جمع باشند و هر دو به

of looking at each other, but they don't really want to start a conversation, the person who

نوعی به یکدیگر نگاه می کنند، اما واقعاً نمی خواهند صحبتی را شروع کنند، فردی که

starts the conversation, that person takes initiative.

گفتگو را شروع می کند، آن شخص ابتکار عمل را به دست می گیرد.

They took that opportunity.

آنها از این فرصت استفاده کردند.

So if you have no problem introducing yourself to other people or maybe asking questions

بنابراین اگر مشکلی برای معرفی خود به افراد دیگر ندارید یا شاید

at a store, you take initiative.

در فروشگاهی سؤال بپرسید، ابتکار عمل به خرج می دهید. به

Let's go on to question number four of this personality test.

سراغ سوال شماره چهار این تست شخصیت می رویم.

Do you often get lost in thought and forget your surroundings?

آیا اغلب در فکر گم می شوید و اطراف خود را فراموش می کنید؟ آیا

Do you often think about the meaning of life?

اغلب به معنای زندگی فکر می کنید؟

Do you get lost in thought?

آیا در فکر گم می شوید؟

Things are going on in your head and you're thinking about those things, not the things

چیزهایی در سر شما می گذرد و شما به آن چیزها فکر می کنید، نه چیزهای

around you.

اطرافتان. آیا

Do you often think about the meaning of life?

اغلب به معنای زندگی فکر می کنید؟

What is life?

زندگی چیست؟

Think about this question.

به این سوال فکر کنید.

Is it true for you?

آیا برای شما صادق است؟

Is it not true for you?

برای شما درست نیست؟

Three, two, one.

سه دو یک.

Let's imagine that you said, "Yeah, I do kind of often get lost in thought.

بیایید تصور کنیم که شما گفتید، "آره، من اغلب در فکر گم می شوم.

Yeah, I do think about the meaning of life often."

آره، اغلب به معنای زندگی فکر می کنم ."

What are some words we can use to describe you?

از چه کلماتی می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم؟

You might say, "I'm deep."

ممکن است بگویید: "من عمیق هستم."

Now this is an expression, kind of like I'm the life of the party, that it's not so humble.

حالا این یک تعبیر است، یک جورهایی مثل من زندگی حزب هستم، که آنقدرها هم فروتن نیست.

If someone is deep, this is a compliment.

اگر کسی عمیق است، این یک تعریف است.

It means that they have a lot of wisdom.

یعنی عقل زیادی دارند.

So it's probably better for you to say it about someone else.

پس احتمالاً بهتر است شما آن را در مورد شخص دیگری بگویید.

"I really like talking to my cousin.

"من واقعا دوست دارم با پسر عمویم صحبت کنم.

He's so deep.

او خیلی عمیق است.

He has such interesting thoughts."

او افکار جالبی دارد."

Instead of saying it about yourself, you might also say, "I care about finding truth."

به جای اینکه در مورد خودتان بگویید، ممکن است بگویید: "من به یافتن حقیقت اهمیت می دهم."

This is another way to say deep.

این یک راه دیگر برای گفتن عمیق است.

"I care about finding truth."

"من به یافتن حقیقت اهمیت می دهم."

Or you might be the kind of person who is critical.

یا ممکن است از آن دسته افرادی باشید که انتقاد پذیر هستند.

"I'm critical of things.

"من از چیزها انتقاد می کنم.

If someone tells me something, I often question it."

اگر کسی چیزی به من بگوید، اغلب آن را زیر سوال می برم ."

Is it true?

آیا حقیقت دارد؟

Is that real?

آیا این واقعی است؟

On the negative side, you might say, cynical.

از جنبه منفی، ممکن است بگویید، بدبینانه.

Cynical is always a negative word.

بدبینانه همیشه یک کلمه منفی است.

And that just means that, "Yes, that person asks questions, but they always doubt."

و این فقط به این معنی است که "بله، آن شخص سوال می پرسد، اما آنها همیشه شک دارند."

They're not just asking questions, but they're always doubting.

آنها فقط سوال نمی پرسند، بلکه همیشه شک دارند.

"Ugh.

"اوه. آیا

Is that true?

این درست است؟

Oh, there's no way that that's true."

اوه، هیچ راهی وجود ندارد که این درست باشد."

They're cynical.

آنها بدبین هستند.

They're always doubting.

اونا همیشه شک دارن

If you often get lost in thought, you might say, "I'm a dreamer.

اگر اغلب در فکر گم می شوید، ممکن است بگویید: "من یک رویاپرداز هستم.

I often like to daydream.

من اغلب دوست دارم رویاپردازی کنم.

I am lost in my own world.

من در دنیای خودم گم شده ام.

I live in my head."

من در ذهنم زندگی می کنم."

These are all...

اینها همه...

They're not things that you want to say in a job interview, but they're not necessarily

آنها چیزهایی نیستند که بخواهید در یک مصاحبه شغلی بگویید، اما لزوما

bad, so you can say them to your friends or say them about yourself.

بد هم نیستند، بنابراین می توانید آنها را به دوستانتان بگویید یا در مورد خودتان بگویید.

If you want to say this in a negative way, you could say, "I am a million miles away."

اگر می خواهید این را به صورت منفی بگویید، می توانید بگویید: "من یک میلیون مایل دورتر هستم."

Or, "She's a million miles away.

یا، "او یک میلیون مایل دورتر است.

She's not paying attention.

او توجهی نمی کند.

She is a million miles away."

او یک میلیون مایل دورتر است."

That's pretty negative.

این خیلی منفی است.

And then if you want to be really negative, you could say, "I'm an airhead."

و سپس اگر می‌خواهید واقعاً منفی باشید، می‌توانید بگویید: "من یک هوادار هستم."

We can imagine your head is filled with nothing but air.

ما می توانیم تصور کنیم که سر شما با چیزی جز هوا پر شده است .

"I'm often lost in thought and I forget the things around me.

من اغلب در فکر فرو می روم و چیزهای اطرافم را فراموش می کنم

I am an airhead."

.

This is a similar category as someone who often thinks about things, but it's quite

این مقوله مشابه کسی است که اغلب به چیزهایی فکر می کند، اما با

different from being deep.

عمیق بودن کاملاً متفاوت است.

If you're deep, your head is filled with a lot of thoughts.

اگر عمیق باشید، سرتان پر از افکار زیادی است.

But then on the negative side, you might say, airhead for having no thoughts.

اما بعد از آن، ممکن است بگوییم جنبه منفی، عدم داشتن فکر است.

You're often lost in your own world.

شما اغلب در دنیای خودتان گم می شوید.

You're often in your head, but you're not thinking about anything.

شما اغلب در ذهن خود هستید، اما به هیچ چیز فکر نمی کنید.

Just an airhead.

فقط یک سر هوا

What if you said, "No, I'm not often lost in thought.

چه می‌شود اگر بگویید: "نه، من اغلب در فکر فرو نمی‌روم.

No, I don't really think about the meaning of life that often.

نه، من واقعاً اغلب به معنای زندگی فکر نمی‌کنم .

Life is life.

زندگی همان زندگی است.

Whoa.

اوه.

Why would I care what the meaning of life is?"

چرا من اهمیت می‌دهم که معنای زندگی چیست ؟ "

What would you say on the other side?

از طرف دیگر چه می گویید؟ می

You could say, "I am alert."

توانید بگویید: "من هوشیار هستم."

You don't often get lost in your thoughts because you're looking around.

شما اغلب در افکار خود گم نمی شوید زیرا به اطراف خود نگاه می کنید.

You are alert to the things going on around you.

شما نسبت به اتفاقات اطرافتان هوشیار هستید .

You notice little details.

شما متوجه جزئیات کمی می شوید.

Maybe people who are lost in thought, they're not thinking about the physical details around

شاید افرادی که در فکر فرو رفته اند، به جزئیات فیزیکی اطراف خود فکر نمی کنند

them.

.

They don't realize, "Oh, there's a cup over there.

آنها متوجه نیستند، "اوه، یک فنجان آن طرف وجود دارد .

Oh, my friend just walked by."

اوه، دوست من همین الان از آنجا رد شد."

But if you are alert, you're noticing those things.

اما اگر هوشیار باشید، متوجه آن چیزها شده اید.

You might also say, "I'm detail-oriented."

همچنین ممکن است بگویید: "من جزئیات گرا هستم."

You notice lots of little details or you might say, "I'm astute."

شما متوجه جزئیات کوچک زیادی می شوید یا ممکن است بگویید "من زیرک هستم."

These are great things for a job interview.

اینها چیزهای خوبی برای مصاحبه شغلی هستند.

"I'm detail-oriented.

"من جزئیات گرا هستم.

I'm alert and astute."

من هوشیار و زیرک هستم."

This means that you will not forget little things because you are organized, you are

این بدان معنی است که چیزهای کوچک را فراموش نخواهید کرد زیرا سازماندهی شده اید، می

able to keep track of physical details.

توانید جزئیات فیزیکی را پیگیری کنید.

Similar to alert, you might say, aware.

مشابه هشدار، ممکن است بگویید آگاه.

"I'm aware of my surroundings."

"من از اطرافم آگاهم."

You're not lost in your head, you are aware.

شما در ذهن خود گم نشده اید، شما آگاه هستید.

Or you might be a realist.

یا ممکن است یک واقع گرا باشید.

A realist.

یک رئالیست

This is quite the opposite of somebody who's thinking about the meaning of life.

این کاملا برعکس کسی است که به معنای زندگی فکر می کند.

"Well, if I think about the meaning of life, I'm never going to really find out, so why

"خب، اگر به معنای زندگی فکر کنم، هرگز واقعاً متوجه نمی شوم، پس چرا

would I waste my time?"

وقتم را تلف کنم؟"

A realist would say that.

یک واقع گرا این را می گوید.

So if you think that, you might be a realist or you might just be practical.

بنابراین اگر چنین فکر می کنید، ممکن است یک واقع گرا باشید یا ممکن است فقط عملی باشید.

Practical and a realist are both quite similar.

عملی و واقع گرا هر دو کاملا شبیه هم هستند.

You are practical.

شما عملی هستید

You're not going to waste your time if you know that something won't be profitable or

اگر بدانید که چیزی سودمند نخواهد بود یا

won't be helpful.

مفید نخواهد بود، وقت خود را تلف نخواهید کرد.

"I don't think it's really helpful to contemplate the meaning of life.

"فکر نمی‌کنم فکر کردن به معنای زندگی واقعاً مفید باشد.

I'm just practical."

من فقط عملی هستم."

This might be something you can use to describe you.

این ممکن است چیزی باشد که بتوانید از آن برای توصیف خود استفاده کنید.

Let's go on to the next question.

بریم سراغ سوال بعدی.

Personality test.

تست شخصیت.

Question number five.

سوال شماره پنج.

When you want something, do you often not change your mind?

وقتی چیزی را می خواهید، اغلب نظر خود را تغییر نمی دهید؟

When you want something, do you often not change your mind?

وقتی چیزی را می خواهید، اغلب نظر خود را تغییر نمی دهید؟

Think about this.

بهش فکر کن.

Is that true for you?

آیا این برای شما صادق است؟

You don't change your mind?

نظرت عوض نمیشه؟

Or, "No, I changed my mind.

یا "نه، نظرم عوض شد.

It's not so serious for me."

این برای من چندان جدی نیست."

Think about this.

بهش فکر کن.

Three, two, one.

سه دو یک.

Let's imagine that you said, "Yes, it is true for me.

بیایید تصور کنیم که شما گفتید: "بله، برای من صادق است.

When I want something, I don't often change my mind."

وقتی چیزی را می خواهم، اغلب نظرم را تغییر نمی دهم ."

What are some words we can use to describe you?

از چه کلماتی می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم؟ می‌توانیم

We could say, "You are diligent, you are motivated.

بگوییم، "شما کوشا هستید، با انگیزه هستید.

I want to study English.

من می‌خواهم انگلیسی بخوانم.

I'm going to become fluent in English.

به زبان انگلیسی مسلط خواهم شد.

I'm going to feel more confident in English, and I will be diligent.

به انگلیسی احساس اعتماد به نفس بیشتری می‌کنم و کوشا خواهم بود.

I will study every day.

I'm motivated.

من انگیزه دارم

I will study every day."

هر روز مطالعه خواهم کرد."

You want something and you are not going to be distracted.

شما چیزی می خواهید و قرار نیست حواس تان پرت شود.

These are positive expressions.

اینها عبارات مثبتی هستند.

They're great for job interviews.

آنها برای مصاحبه های شغلی عالی هستند.

They're great general personality traits.

آنها ویژگی های کلی شخصیتی عالی هستند. با این حال،

There's some negative ways to describe this as well, though.

راه‌های منفی نیز برای توصیف این موضوع وجود دارد .

You might be stubborn or we have a lovely idiom, stubborn as a mule, or we might say,

ممکن است شما لجباز باشید یا ما یک اصطلاح دوست داشتنی داشته باشیم، مثل یک قاطر سرسخت، یا ممکن است بگوییم

"You are headstrong."

"تو سرسخت هستی".

Headstrong.

سرسخت

This means stubborn.

این یعنی لجباز.

When you want something, you often refuse to think about other options.

وقتی چیزی را می خواهید، اغلب از فکر کردن به گزینه های دیگر خودداری می کنید.

"I want this.

"من این را می خواهم.

I want this.

من این را می خواهم.

I want this.

من این را می خواهم.

I'm not going to think about other things.

قرار نیست به چیزهای دیگر فکر کنم.

I'm stubborn."

من لجباز هستم."

Or you might be adamant.

یا ممکن است قاطع باشید.

Adamant.

تزلزل ناپذیر.

This means that you stick with your opinion.

این بدان معنی است که شما به نظر خود پایبند هستید.

Let's imagine that you are a teenager and your mom says, "I heard that you were drinking

بیایید تصور کنیم که شما یک نوجوان هستید و مادرتان می گوید: "شنیده ام که

beer with some friends behind the school."

پشت مدرسه با چند نفر از دوستانتان آبجو می نوشید."

And you say, "No, mom.

و می گویی: "نه مامان.

I wasn't doing that.

من این کار را نمی کردم.

I don't know who you were talking with, but it wasn't me behind the school doing that."

نمی دانم با چه کسی صحبت می کردی، اما من پشت مدرسه این کار را انجام نمی دادم."

And she says, "Well, I heard from this person that you were doing it", and you stick with

و او می گوید: "خب، من از این شخص شنیدم که شما این کار را انجام می دهید" و شما به

your opinion.

نظر خود پایبند هستید.

"No, it wasn't me.

"نه، من نبودم. من

It wasn't me.

نبودم.

There's no way that was me."

هیچ راهی وجود ندارد که من بودم."

You are adamant, that that person was not you.

شما مصمم هستید که آن شخص شما نبودید.

You are adamant about something.

شما در مورد چیزی قاطع هستید.

This means that you refuse to change your story about something.

این به این معنی است که شما از تغییر داستان خود در مورد چیزی امتناع می‌کنید.

You are adamant.

شما قاطع هستید.

You also might be opinionated.

شما همچنین ممکن است صاحب نظر باشید.

You have opinions and you're not really afraid to share them.

شما نظراتی دارید و واقعاً از به اشتراک گذاشتن آنها ترسی ندارید.

This isn't necessarily a negative thing to be opinionated.

این لزوماً یک چیز منفی نیست که بتوان نظر داد.

But of course, if you are opinionated, if you have strong opinions, especially if these

اما البته، اگر شما صاحب نظر هستید، اگر نظرات قوی دارید، به خصوص اگر اینها

are opinions that are not shared with a lot of other people, it's great to be careful

نظراتی هستند که با افراد زیادی به اشتراک گذاشته نمی شوند ، بسیار خوب است که

about how you present them, about how you share them with other people, so that they

مراقب نحوه ارائه آنها، نحوه به اشتراک گذاشتن آنها با دیگران باشید. ، تا

don't think that you are pushy.

فکر نکنند شما زورگو هستید.

Pushy is always a negative thing.

شلوغی همیشه یک چیز منفی است.

If you are opinionated, you need to talk about it in a specific way, so that you don't become

اگر صاحب نظر هستید، باید به شکلی خاص در مورد آن صحبت کنید تا

pushy.

زورگو نباشید.

Pushing your opinions on people.

اعمال نظرات خود به مردم

You might be persistent.

شما ممکن است پایدار باشید.

This is similar to adamant, but it's in the negative way.

این شبیه به قاطعیت است، اما در جهت منفی است.

You are persistent.

تو پیگیر هستی

"I wasn't drinking behind the school.

"من پشت مدرسه مشروب نمی خوردم.

That wasn't me."

این من نبودم."

You are persistently keeping with the same opinion.

شما مدام بر همین عقیده هستید.

Persistent.

مداوم.

Or maybe you have a three-year-old and that three-year-old is asking for candy.

یا شاید شما یک کودک سه ساله دارید و آن کودک سه ساله درخواست آب نبات می کند.

"Oh, I want candy.

"اوه، من آب نبات می خواهم.

Mom, I want candy.

مامان، من آب نبات می خواهم.

I want candy."

من آب نبات می خواهم."

That three-year-old is persistent.

اون بچه سه ساله پیگیره

They are wanting it and they're telling you again and again and again.

آنها آن را می خواهند و بارها و بارها و بارها به شما می گویند.

You might hear the word bossy.

ممکن است کلمه رئیس را بشنوید.

"I'm bossy.

"من رئیس هستم.

She's bossy.

او رئیس است.

He's bossy."

او رئیس است."

This is similar to persistent.

این شبیه به مداوم است.

Adamant.

تزلزل ناپذیر.

You're telling someone, "You should do this, you should do this.

شما به کسی می گویید: "تو باید این کار را انجام دهی، باید این کار را انجام دهی.

You do this, you do this."

تو این کار را بکن، تو این کار را بکن."

Like a boss, but usually if you're a good boss, you don't act like that.

مثل یک رئیس، اما معمولاً اگر رئیس خوبی باشید ، اینطور رفتار نمی کنید.

You're much kinder, but we use the term bossy for people who have an opinion and they're

شما خیلی مهربان‌تر هستید، اما ما از اصطلاح رئیس‌جمهور برای افرادی استفاده می‌کنیم که نظر دارند و

not willing to change it in this negative way.

حاضر نیستند آن را به این شکل منفی تغییر دهند .

What if you said the opposite thing to this question?

اگر برعکس این سوال بگویید چه ؟

What if you said, "Actually, sometimes I do change my mind.

اگر بگویید: "در واقع، گاهی اوقات نظرم تغییر می کند.

I don't always stick with exactly what I say I want every single time."

من همیشه دقیقاً به آنچه می گویم هر بار می خواهم پایبند نیستم."

What are some other words we can use?

چه کلمات دیگری می توانیم استفاده کنیم؟ می

You could say, "I'm flexible, I'm compliant, I'm reasonable, I'm open-minded, I'm agreeable."

توانید بگویید: "من منعطف هستم، من سازگار هستم، من منطقی هستم، من ذهن باز هستم، من موافق هستم."

These are all positive things.

اینها همه چیزهای مثبتی است.

But what if we take this to an extreme?

اما اگر این را به حد افراط در آوریم چه؟

You might say, "I'm submissive."

ممکن است بگویید: «من مطیع هستم».

And this means that you never stand up for yourself.

و این بدان معنی است که شما هرگز برای خود ایستادگی نمی کنید.

To stand up for yourself means that you have something you want and you never tell other

ایستادگی برای خود به این معنی است که شما چیزی را دارید که می خواهید و هرگز به دیگران نمی گویید

people.

.

You are submissive.

شما مطیع هستید.

Maybe too submissive or we can use a great expression.

شاید خیلی مطیع باشیم یا بتوانیم از یک عبارت عالی استفاده کنیم .

"I often get walked on."

"من اغلب راه می رود."

Get walked on.

راه افتادن

If you have an opinion and you always change it depending on what other people want, we

اگر نظری دارید و همیشه بسته به خواسته‌های دیگران آن را تغییر می‌دهید، می‌توانیم

can imagine that you are like a doormat.

تصور کنیم که شما مانند یک حصیر در هستید.

This is the thing that you walk on to enter a house.

این همان چیزی است که برای ورود به خانه روی آن راه می روید .

This is you.

این تویی.

People are always walking on you.

مردم همیشه روی شما راه می روند.

"I often get walked on."

"من اغلب راه می رود."

Your desires, your needs often get forgotten because you don't stand up for yourself.

خواسته ها و نیازهای شما اغلب فراموش می شوند، زیرا از خود دفاع نمی کنید.

"I often get walked on."

"من اغلب راه می رود."

You could say that about someone else.

شما می توانید این را در مورد شخص دیگری بگویید.

"Yeah, he often gets walked on because he doesn't feel comfortable standing up for what

"بله، او اغلب راه می رود زیرا او احساس راحتی نمی کند که برای آنچه می

he wants.

خواهد بایستد.

He doesn't feel comfortable pushing what he wants, so he just gets walked on."

او در فشار دادن آنچه می خواهد احساس راحتی نمی کند ، بنابراین فقط با او راه می روند."

Let's go to the next question.

بریم سراغ سوال بعدی.

Question number six.

سوال شماره شش.

This is our final personality test question.

این آخرین سوال تست شخصیت ماست.

When people come over to your house, when guests come to your house, do they feel comfortable?

وقتی مردم به خانه شما می آیند، وقتی مهمان به خانه شما می آیند، آیا احساس راحتی می کنند؟

Do you go above and beyond what is necessary to take care of them?

آیا از آنچه برای مراقبت از آنها لازم است فراتر می روید؟

This is a great expression.

این یک بیان عالی است.

Go above and beyond.

بالاتر و فراتر بروید.

Maybe it's necessary to give them a glass of water.

شاید لازم باشد یک لیوان آب به آنها بدهید .

Okay.

باشه.

When a guest comes to your house, you say, "Sit on the couch.

وقتی مهمان به خانه شما می آید، می گویید: "بشین روی مبل،

Here's a glass of water."

این یک لیوان آب است."

But maybe you go above and beyond.

اما شاید شما فراتر از آن بروید.

You do more than that, so that your guests feel comfortable.

شما بیشتر از این کار می کنید تا مهمانان شما احساس راحتی کنند.

Is that true for you?

آیا این برای شما صادق است؟

Do your guests feel comfortable?

آیا مهمانان شما احساس راحتی می کنند؟ آیا

Do you do more than is necessary?

بیش از آنچه لازم است انجام می دهید؟

Think about that for a moment.

درباره اش لحظه ای فکر کن.

Is it true or not true for you?

آیا برای شما درست است یا خیر؟

Three, two, one.

سه دو یک.

Let's say that this is true for you, that you make your guests feel comfortable and

بیایید بگوییم که این در مورد شما صدق می کند، که باعث می شوید مهمانان خود احساس راحتی کنند و

you do more than is necessary.

بیش از آنچه لازم است انجام می دهید.

Let's talk about a lot of adjectives that we could use to describe you.

بیایید در مورد بسیاری از صفت ها صحبت کنیم که می توانیم برای توصیف شما از آنها استفاده کنیم.

"You are hospitable.

"شما مهمان نواز هستید.

Nice, friendly."

خوب، دوستانه."

But here's a big warning.

اما اینجا یک هشدار بزرگ است.

If you come from France, Italy, Spain, Brazil, Portugal, these romantic language countries,

اگر اهل فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، برزیل، پرتغال، این کشورهای عاشقانه زبان هستید، این کار را

do not.

نکنید.

Warning, warning, warning.

هشدار، هشدار، هشدار.

Do not say, sympathetic.

نگو، دلسوز.

You do not say, "He is sympathetic.

شما نمی گویید: "او دلسوز است.

She is sympathetic."

او دلسوز است."

This does not mean nice in English.

این به معنای خوب در انگلیسی نیست.

This is a false friend and I hear a lot of people say this.

این یک دوست دروغین است و من می شنوم که افراد زیادی این را می گویند.

Instead, in English, we do have the word sympathetic.

درعوض، در انگلیسی، ما کلمه سمپاتیک را داریم.

This means that maybe your brother lost his job.

یعنی شاید برادرت شغلش را از دست داده است .

And when you go over to his house, you bring him some flowers and you bring him a meal

و وقتی به خانه اش می روی برایش گل می آوری و برایش غذا می آوری

and you sit down and talk with him, and you talk about that difficult, hard time in his

و با او می نشینی و صحبت می کنی و از آن دوران سخت و سخت زندگی اش صحبت می کنی

life.

.

Because, you are sympathetic to his difficulty.

زیرا، شما با دشواری او همدردی می کنید.

We usually have a difficult situation happening and you didn't personally experience that

ما معمولاً شرایط سختی داریم و شما شخصاً آن

difficult thing, but you feel his difficulty.

اتفاق سخت را تجربه نکردید، اما سختی او را احساس می کنید.

You feel his pain.

دردشو حس میکنی

You are sympathetic.

تو دلسوز هستی

So here we're using it in a completely different sense than friendly.

بنابراین در اینجا ما از آن به معنایی کاملاً متفاوت از دوستانه استفاده می کنیم.

Friendly just means, you're nice.

دوستانه فقط به این معنی است که شما خوب هستید.

But if someone has a difficult situation, you are sympathetic to their problem.

اما اگر کسی شرایط سختی دارد، شما با مشکل او همدردی می کنید.

You understand.

می فهمی.

"Oh, I think my brother's really sad right now.

"اوه، فکر می کنم برادرم در حال حاضر واقعاً غمگین است .

He's probably worried about the future."

او احتمالاً نگران آینده است."

You are understanding his difficult times.

شما در حال درک روزهای سخت او هستید.

I hope I explained this word as sympathetic, so that you do not use it and say, "Vanessa,

امیدوارم این کلمه را دلسوزانه توضیح داده باشم که از آن استفاده نکنی و نگویی ونسا

you are so sympathetic."

تو خیلی دلسوز هستی.

No, no, no, no, no.

نه نه نه نه نه. از

Don't use that.

آن استفاده نکنید

All right.

خیلی خوب.

What are some other words we can use?

چه کلمات دیگری می توانیم استفاده کنیم؟

You could say, "I'm compassionate.

می توانید بگویید: "من دلسوز هستم.

I'm considerate.

من با ملاحظه هستم.

I'm generous."

من سخاوتمند هستم."

This means you give maybe your time or your money to other people.

این بدان معناست که شاید زمان یا پول خود را در اختیار دیگران قرار دهید.

You could say, "I'm warm.

شما می توانید بگویید: "من گرم هستم.

I'm warm-hearted."

من خونگرم هستم."

This means that people feel this warm feeling when they're with you.

این بدان معنی است که مردم وقتی با شما هستند این احساس گرم را احساس می کنند.

They feel like you're such a friendly person.

آنها احساس می کنند که شما یک فرد دوستانه هستید. می

You could say, "I'm helpful.

توانید بگویید: "من کمک می کنم.

I'm down to earth."

من روی زمین هستم." «

Down to earth is an expression that we use to mean you are relatable.

پایین به زمین» تعبیری است که ما از آن به این معناست که شما قابل ارتباط هستید.

People feel like your life is not so different from theirs.

مردم احساس می کنند زندگی شما چندان متفاوت از زندگی آنها نیست.

You often hear this word described with celebrities.

اغلب این کلمه را با افراد مشهور می شنوید.

Celebrities, movie stars, they have lives that are much different than our own, so they

سلبریتی ها، ستارگان سینما، زندگی هایی دارند که با زندگی ما بسیار متفاوت است، بنابراین تا

seem kind of untouchable.

حدی دست نیافتنی به نظر می رسند.

So different.

خیلی متفاوت.

But maybe there is one celebrity who relates to the problems of normal people.

اما شاید یک سلبریتی وجود داشته باشد که با مشکلات مردم عادی ارتباط دارد.

Someone might say, "Oh yeah, she's really down to earth.

ممکن است کسی بگوید، "اوه، بله، او واقعاً روی زمین است.

She's down to earth.

او روی زمین است.

Her feet are on the earth.

پاهای او روی زمین است.

She's down to earth."

او روی زمین است."

Or you might say, "She's sincere.

یا ممکن است بگویید: "او صادق است.

She's genuine.

او واقعی است.

She's really her herself.

او واقعا خودش است. او

She's not faking it.

این را جعل نمی کند.

She's dependable or I am dependable."

او قابل اعتماد است یا من قابل اعتماد."

Your friends know that they can depend on you.

دوستان شما می دانند که می توانند به شما وابسته باشند.

What if you said no to this?

اگر به این نه گفتی چی؟

I imagine that you probably didn't say no to this about yourself, but you probably know

من تصور می کنم که شما احتمالاً به این موضوع در مورد خودتان نه نگفتید، اما احتمالاً

somebody like this, so let's talk about the opposite.

چنین کسی را می شناسید، بنابراین اجازه دهید در مورد برعکس صحبت کنیم.

Someone who is maybe not so generous, not so considerate or so friendly.

کسی که شاید نه آنقدر سخاوتمند، نه آنقدر با ملاحظه یا آنقدر دوستانه باشد.

Let's talk about the opposite.

بیایید در مورد برعکس صحبت کنیم.

Maybe you know someone who is unpleasant.

شاید کسی را بشناسید که ناخوشایند است.

This is a little bit of a nicer way to say, "Ugh, they're so annoying.

این روش کمی بهتر است برای گفتن، "اوه، آنها خیلی آزاردهنده هستند.

They're such a terrible person."

آنها خیلی آدم وحشتناکی هستند."

You could just say, "Yeah, he's kind of unpleasant.

شما فقط می توانید بگویید: "آره، او به نوعی ناخوشایند است.

I don't really like working with him."

من واقعاً دوست ندارم با او کار کنم."

Unpleasant.

ناخوشایند.

Or someone might be selfish.

یا ممکن است کسی خودخواه باشد.

They're not generous.

آنها سخاوتمند نیستند.

They don't like to go above and beyond.

آنها دوست ندارند فراتر از آن بروند. یه

They're kind of selfish.

جورایی خودخواهن

Or maybe you know someone who is self-centered.

یا شاید کسی را می شناسید که خود محور است.

The world revolves around their life.

دنیا حول زندگی آنها می چرخد.

They are self-centered.

آنها خودمحور هستند.

Their self is the center of the universe.

خود آنها مرکز جهان است.

They're self-centered.

آنها خودمحور هستند.

So how did you do?

خب چکار کردی؟

How did you answer all of these six personality test questions?

چگونه به تمام این شش سوال تست شخصیت پاسخ دادید ؟

I hope you wrote down some adjectives that you can use to describe yourself.

امیدوارم چند صفت را یادداشت کرده باشید که بتوانید از آنها برای توصیف خود استفاده کنید.

Write that sentence down in the comments.

این جمله را در نظرات بنویسید.

But before we go, I'd like to share some extra material with you today.

اما قبل از رفتن، می‌خواهم مطالب بیشتری را امروز با شما به اشتراک بگذارم.

You're going to see five native speakers.

قرار است پنج زبان مادری را ببینید.

They are three friends, plus my husband, plus me.

آنها سه دوست هستند، به اضافه شوهرم، به علاوه من.

We're attempting to describe each other.

ما سعی می کنیم یکدیگر را توصیف کنیم.

So I sat down with each of my friends individually and asked, "How would you describe this person?

بنابراین من با هر یک از دوستانم به صورت جداگانه نشستم و پرسیدم: "این شخص را چگونه توصیف می کنید؟

How would you describe that person?"

آن شخص را چگونه توصیف می کنید؟"

I didn't tell them specifically to describe their personality or their character, but

من به طور خاص به آنها نگفتم که شخصیت یا شخصیت خود را توصیف کنند، اما

you'll see that a lot of these people, they did describe their physical appearance a little

خواهید دید که بسیاری از این افراد، ظاهر فیزیکی خود را کمی توصیف می کنند

bit, but most of these descriptions had to do with their personality or character.

، اما بیشتر این توصیفات به شخصیت یا شخصیت آنها مربوط می شود. .

You're going to hear some of the words that we just talked about and maybe you'll hear

برخی از کلماتی را که ما در مورد آنها صحبت کردیم می شنوید و شاید

some new words as well.

کلمات جدیدی را نیز بشنوید.

Let's start with my friend Liz.

بیایید با دوستم لیز شروع کنیم.

You're going to meet Liz, Heather, Lauren and Dan.

قرار است لیز، هدر، لورن و دن را ملاقات کنید.

They're going to be describing each other.

آنها قرار است یکدیگر را توصیف کنند.

Let's see what everyone has to say about Liz.

بیایید ببینیم همه در مورد لیز چه می گویند.

How do they describe Liz?

لیز را چگونه توصیف می کنند؟

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

Liz: Hi, I'm Liz.

لیز: سلام، من لیز هستم.

Heather: Gosh.

هدر: خدایا.

Liz is witty and sarcastic to a fault.

لیز شوخ و طعنه آمیز است.

Vanessa: I say so.

ونسا: من می گویم.

Heather: She's super inquisitive.

هدر: او فوق العاده کنجکاو است.

And very...

و خیلی...

I'd say literate.

من می گویم باسواد.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Heather: That is a very good description.

هدر: این توصیف بسیار خوبی است.

Vanessa: For sure.

ونسا: حتما.

That's something that I first recognized about Liz is, she's really inquisitive.

این چیزی است که من برای اولین بار در مورد لیز تشخیص دادم ، او واقعاً کنجکاو است.

Heather: Yes.

هدر: بله.

Vanessa: She asks great questions.

ونسا: او سوالات عالی می پرسد.

Heather: She's curious about life.

هدر: او در مورد زندگی کنجکاو است.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Heather: Very much.

هدر: خیلی زیاد.

I would say she's adventurous for some things.

من می توانم بگویم او برای برخی چیزها ماجراجو است.

Like travel or things like that.

مثل سفر یا چیزهایی از این قبیل.

Not so much food.

نه خیلی غذا

I think that.

من فکر می کنم که.

And she's very loyal.

و او بسیار وفادار است.

Very loyal friend.

دوست بسیار وفادار

Lauren: Liz is very sarcastic and smart.

لورن: لیز بسیار کنایه آمیز و باهوش است.

Quick-witted.

زودباور.

She's funny and she has nice pretty long brown hair.

او بامزه است و موهای قهوه ای نسبتا بلند خوبی دارد .

Vanessa: That's true.

ونسا: این درست است.

Dan: I would describe Liz as very curious.

دن: من لیز را بسیار کنجکاو توصیف می کنم.

Out of many people I know, not many people will ask you questions a lot.

از بین بسیاری از افرادی که من می شناسم، افراد زیادی از شما سوالات زیادی نمی پرسند.

When Liz asks you a question, she'll ask more and more questions, which I'm not hating on.

وقتی لیز از شما سوالی می پرسد، سوالات بیشتری می پرسد ، که من از آنها متنفر نیستم. به

I think it's great.

نظر من عالیه

She's also very assertive.

او همچنین بسیار قاطع است.

So whenever she has an opinion, she usually makes it very clear.

بنابراین هر زمان که او نظری داشته باشد، معمولاً آن را کاملاً روشن می کند.

It's not hidden in any way.

به هیچ وجه پنهان نیست.

She's also very friendly though, so the assertiveness doesn't get in the way of her friendliness.

او همچنین بسیار دوستانه است، بنابراین قاطعیت مانع از رفتار دوستانه او نمی شود.

Her friendliness shines through.

صمیمیت او می درخشد.

Vanessa: You just heard some amazing adjectives to

ونسا: شما فقط چند صفت شگفت انگیز برای

describe the wonderful person of Liz.

توصیف شخصیت فوق العاده لیز شنیدید.

Let's go on to the second person.

بریم سراغ نفر دوم.

You're going to meet Heather, and let's see how everyone describes Heather.

شما قرار است با هدر ملاقات کنید، و بیایید ببینیم که همه هدر را چگونه توصیف می کنند.

Heather: Hi, I'm Heather.

هدر: سلام، من هدر هستم.

Liz: Heather is a short little person and she has

لیز: هدر یک فرد کوچک کوتاه قد است و

brown hair and amazing freckles.

موهای قهوه ای و کک و مک های شگفت انگیزی دارد.

And she's very creative, and she's an introvert.

و او بسیار خلاق است و یک درونگرا است.

She's a good painter.

او نقاش خوبی است.

She's very smart, she's well traveled.

او بسیار باهوش است، او به خوبی سفر کرده است.

Vanessa: Those are all true things.

ونسا: اینها همه چیزهای واقعی هستند.

Lauren: Heather is short like me.

لورن: هدر هم مثل من کوتاه قد است.

And she's kind of got some...

و او یک جورهایی دارد...

She's dry-humored.

او دارای شوخ طبعی است.

So, very subtle.

بنابراین، بسیار ظریف.

Also very smart and well traveled.

همچنین بسیار باهوش و خوش سفر.

She's lived in lots of different places.

او در بسیاری از مکان های مختلف زندگی کرده است.

Dan: Heather.

دن: هدر.

Heather is very reserved.

هدر بسیار محتاط است.

Yet, when you get to know her, she's very fun-loving.

با این حال، وقتی او را می شناسید، او بسیار سرگرم کننده است.

She's also very curious.

او همچنین بسیار کنجکاو است.

She's kind of geeky.

اون یه جورایی گیکیه

She likes Harry Potter and Star Wars and stuff like that.

او هری پاتر و جنگ ستارگان و این چیزها را دوست دارد .

But yeah, she's very fun.

اما بله، او بسیار سرگرم کننده است.

And if you get together with her at a party, you're going to have a good time.

و اگر در یک مهمانی با او جمع شوید، اوقات خوشی خواهید داشت.

Vanessa: I hope you enjoyed those adjectives to describe

ونسا: امیدوارم از این صفت ها برای توصیف هدر لذت برده باشید

Heather.

.

Let's go on to Lauren.

بریم سراغ لورن.

How does everyone describe Lauren?

همه لورن را چگونه توصیف می کنند؟

Lauren: Hi, I'm Lauren.

لورن: سلام، من لورن هستم.

Liz: Lauren is also a short little person.

لیز: لورن هم یک آدم کوتاه قد است.

She's got blondish brown hair, a darker shade of blonde.

او موهای قهوه ای مایل به بلوند، رنگ بلوند تیره تر دارد .

She has glasses.

عینک داره

She, to me is very businesslike.

او برای من بسیار کاسبکار است.

And she likes to tell stories with a lot of details, which are always interesting.

و دوست دارد داستان هایی با جزئیات زیاد تعریف کند که همیشه جالب هستند.

Heather: Lauren is short with short hair, glasses.

هدر: لورن کوتاه قد با موهای کوتاه و عینک است.

And I think she's a geek.

و من فکر می کنم او یک گیک است.

Vanessa: Could you explain what you mean by geek?

ونسا: ممکن است منظورتان از گیک را توضیح دهید؟

Like about her interests?

در مورد علایقش؟

Heather: Yes.

هدر: بله.

A little bit about her interests.

کمی در مورد علایق او

She's, like Liz, curious about different knowledge and stuff.

او، مانند لیز، در مورد دانش و چیزهای مختلف کنجکاو است.

She loves Star Wars.

او عاشق جنگ ستارگان است.

Vanessa: Harry Potter.

ونسا: هری پاتر.

Heather: Exactly.

هدر: دقیقا.

Vanessa: That kind of stuff.

ونسا: از این جور چیزها.

Heather: Harry Potter.

هدر: هری پاتر.

Movies.

فیلم ها.

She's definitely a movie buff, and she can remember almost everything.

او قطعا یک علاقه مند به سینما است و تقریباً همه چیز را به خاطر می آورد.

All these weird random details.

همه این جزئیات تصادفی عجیب

Vanessa: Her mind is like a steel trap.

ونسا: ذهن او مانند یک تله فولادی است.

Heather: Yes.

هدر: بله.

Vanessa: She knows everything.

ونسا: او همه چیز را می داند.

Heather: Yeah.

هدر: آره.

I think she's also a very loyal friend and very caring.

من فکر می کنم او همچنین یک دوست بسیار وفادار و بسیار دلسوز است.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Yeah.

آره

I've been friends with her for 10 years.

من 10 سال است که با او دوست هستم.

And I feel like she is that kind of person.

و من احساس می کنم که او چنین فردی است.

Heather: Yes.

هدر: بله.

She makes an effort.

او تلاش می کند. من فکر می کنم

She makes an effort in her relationships, I think.

او در روابط خود تلاش می کند .

Vanessa: Yeah, that's a great quality.

ونسا: بله، این یک کیفیت عالی است.

Heather: Yeah, very much.

هدر: آره، خیلی.

Yeah.

آره

Dan: Lauren.

دن: لورن.

Lauren.

لورن.

Lauren is very loyal, I would say.

من می گویم لورن بسیار وفادار است.

When she's your friend, she's your friend for life.

وقتی او دوست شماست، دوست مادام العمر شماست.

She'll remember you and she's very detail oriented.

او شما را به یاد می آورد و بسیار به جزئیات می پردازد.

She'll remember all the details of your relationship.

او تمام جزئیات رابطه شما را به خاطر می آورد.

I don't mean this in a bad way, I just mean there's always somebody in your life who gives

منظورم بد نیست، منظورم این است که همیشه کسی در زندگی شما وجود دارد که

all those details about your life.

تمام جزئیات زندگی شما را بیان می کند.

And she also knows a lot about...

و او همچنین چیزهای زیادی در مورد ...

From my perspective, a lot about pop culture.

از دیدگاه من، چیزهای زیادی در مورد فرهنگ پاپ می داند.

She's always filling me in on the details and maybe I understand something that she

او همیشه جزئیات را به من اضافه می کند و شاید من چیزی را بفهمم که او

also understands, and we can have a funny conversation about that.

هم می فهمد، و ما می توانیم یک گفتگوی خنده دار در مورد آن داشته باشیم.

Usually Vanessa doesn't understand.

معمولا ونسا نمی فهمد.

Vanessa: Yeah, I don't know much about pop culture.

ونسا: بله، من چیز زیادی در مورد فرهنگ پاپ نمی دانم.

So, Lauren is my window into this world.

بنابراین، لورن پنجره من به این دنیاست.

She helps me to learn that stuff.

او به من کمک می کند تا آن چیزها را یاد بگیرم.

I hope you learned some great words with those explanations.

امیدوارم با این توضیحات کلمات بسیار خوبی را یاد گرفته باشید .

Let's go on to my husband, Dan, and see what everyone else has to say about Dan.

بیایید به سراغ شوهرم، دان برویم و ببینیم بقیه در مورد دن چه می گویند.

Dan: Hi, I'm Dan.

دن: سلام، من دن هستم.

Liz: Dan.

لیز: دن.

Dan is so fun.

دن خیلی سرگرم کننده است

Dan is this tall, skinny ginger.

دن این زنجبیل بلند و لاغر است.

He's got very great, amazing red hair.

او موهای قرمز بسیار عالی و شگفت انگیزی دارد.

He always has a lot of energy.

او همیشه انرژی زیادی دارد.

I feel like he's always like, "I'm Dan."

احساس می کنم او همیشه اینطور است که "من دن هستم."

Vanessa: He does have a lot of energy.

ونسا: او انرژی زیادی دارد.

Liz: I feel like has a lot of strong opinions about

لیز: احساس می‌کنم نظرات قوی زیادی در مورد

things, which I really like.

چیزها دارم، که واقعاً آنها را دوست دارم.

And he's married to you and has a baby.

و او با شما ازدواج کرده و یک بچه دارد.

Vanessa: That is true.

ونسا: این درست است.

Those are all true facts.

اینها همه حقایق واقعی هستند.

Liz: I feel like he's very relaxed in some ways,

لیز: احساس می‌کنم او از برخی جهات بسیار آرام است،

but also cares about details in other ways.

اما از جهات دیگر به جزئیات اهمیت می‌دهد.

Which is kind of hard to describe, but it's true.

توصیفی که به نوعی سخت است، اما حقیقت دارد.

Vanessa: That is true.

ونسا: این درست است.

Heather: Dan is a tall, skinny, redhead.

هدر: دن قد بلند، لاغر و مو قرمز است.

Vanessa: That is the first thing Liz said too.

ونسا: این اولین چیزی بود که لیز هم گفت.

Heather: I think he is very creative.

هدر: من فکر می کنم او بسیار خلاق است.

And I would probably describe him as adventurous, not afraid to take risks.

و احتمالاً او را ماجراجو توصیف می کنم که از ریسک کردن نمی ترسد.

Inquisitive, opinionated.

کنجکاو، صاحب نظر.

I think he has opinions and he said his way, but I think he's also open for discussion.

فکر می‌کنم او نظراتی دارد و راهش را گفته است، اما فکر می‌کنم او هم برای بحث باز است.

Vanessa: Okay.

ونسا: باشه.

Lauren: Dan.

لورن: دن.

Oh, Dan.

اوه، دن.

Dan.

دن.

Vanessa: Other people said that too.

ونسا: دیگران هم این را گفتند.

Dan.

دن.

Oh, Dan.

اوه، دن.

Lauren: Dan is thin and he has red hair.

لورن: دن لاغر است و موهای قرمز دارد.

Very red hair...

موهای خیلی قرمز ...

Lauren: ... thin, and he has red hair, very red hair,

لورن: ... لاغر و موهای قرمز دارد، موهای بسیار قرمز دارد

and he can be kind of loud and enthusiastic.

و می تواند یک جورهایی پر سر و صدا و مشتاق باشد.

That's a good word for Dan.

این کلمه خوبی برای دن است.

Vanessa: Enthusiastic, yeah.

ونسا: مشتاق، بله.

Lauren: He's very intelligent too, and adventurous.

لورن: او نیز بسیار باهوش و ماجراجو است.

He's been to lots of different things, and learning.

او به چیزهای مختلف زیادی رفته و یاد گرفته است.

He likes to learn.

او دوست دارد یاد بگیرد.

Vanessa: Those are some great adjectives to describe

ونسا: اینها چند صفت عالی برای توصیف

Dan.

دن هستند.

Oops, I forgot to say that my friends are also going to describe me.

اوه، یادم رفت بگم که دوستان هم قراره از من تعریف کنن.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Liz: You, you're just so delightful.

لیز: تو، تو خیلی لذت بخش هستی.

That was my first word for you.

این اولین کلمه من برای شما بود.

Vanessa: Oh, continue, continue.

ونسا: اوه، ادامه بده، ادامه بده.

Liz: Not just because you're in the room, but because

لیز: نه فقط به این دلیل که در اتاق هستید، بلکه به این دلیل که

you are just delightful.

فقط لذت بخش هستید.

Vanessa: Oh, that's so nice.

ونسا: اوه، خیلی خوب است.

Liz: You have a very effervescent personality.

لیز: شما شخصیت بسیار پر شوری دارید.

Vanessa: Oh.

ونسا: اوه

Liz: So I feel like you're very uplifting for other

لیز: بنابراین من احساس می کنم که شما برای دیگران بسیار نشاط آور هستید

people.

.

You bring a lot of joy to people.

شما شادی زیادی را برای مردم به ارمغان می آورید.

I feel like you always seem like you have it together.

احساس می کنم همیشه به نظر می رسد که آن را با هم دارید.

That's definitely my most overarching impression of you, is you have it together.

این قطعاً مهمترین برداشت من از شماست، این است که شما آن را با هم دارید.

Vanessa: Oh.

ونسا: اوه

Liz: You're also a very good host.

لیز: شما هم میزبان خیلی خوبی هستید.

You're excellent with hospitality.

شما با مهمان نوازی عالی هستید

Vanessa: Oh, thank you.

ونسا: اوه، ممنون.

Liz: Obviously, we share a love of reading.

لیز: بدیهی است که ما به مطالعه عشق مشترک داریم.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Liz: So I know that you're very well-read, and

لیز: پس می دانم که شما بسیار مطالعه هستید، و

I like that you get very interested in specific topics.

من دوست دارم که به موضوعات خاصی بسیار علاقه مند شوید .

Vanessa: When I'm in a topic, I'm in.

ونسا: وقتی در موضوعی هستم، وارد آن می‌شوم.

Liz: Whenever we read a book, she's like, "I went

لیز: هر وقت کتابی را می‌خوانیم، اینطور می‌گوید: «رفتم

and did research and I found this out, and this and this, and it was just very interesting."

و تحقیق کردم و متوجه شدم، و این و این، و فقط خیلی جالب بود. "

Vanessa: Uh-huh.

ونسا: اوه ها.

I think that's quite true, that when I'm interested in something, I'm really interested.

فکر می‌کنم این کاملاً درست است، وقتی به چیزی علاقه دارم، واقعاً علاقه مند هستم.

Liz: You go all the way.

لیز: تو تمام راه را برو.

Vanessa: Yeah, just go into it.

ونسا: بله، فقط وارد آن شوید.

Yeah.

آره

Well, thank you for your kind words.

خب ممنون از لطف شما

Liz: Yes.

لیز: بله.

Heather: Vanessa.

هدر: ونسا.

Vanessa: Tell me what you think.

ونسا: نظرت را بگو.

Heather: I think you're probably one of the kindest

هدر: فکر می کنم شما احتمالا یکی از مهربان ترین

people I've ever met.

افرادی هستید که من تا به حال ملاقات کرده ام.

Vanessa: Aw.

ونسا: اوه

Heather: Yeah, I think you're just very genuinely nice.

هدر: آره، من فکر می کنم تو واقعاً خیلی خوب هستی.

Vanessa: Aw, thanks.

ونسا: اوه، ممنون.

That's really sweet.

این واقعا شیرین است.

Heather: You could prove me wrong.

هدر: تو می توانی به من ثابت کنی که اشتباه می کنم.

Vanessa: You know when you're not around, Heather,

ونسا: میدونی وقتی کنارت نیستی، هدر،

I'm evil.

من شیطانم.

Heather: I think you're also very inquisitive and very

هدر: فکر می کنم شما هم بسیار کنجکاو و

literate.

باسواد هستید.

Vanessa: Mm-hmm, I like to read.

ونسا: مممم، من دوست دارم بخوانم.

Heather: Yeah, I think you're very curious about the

هدر: آره، فکر می کنم تو در مورد

world, and people like Liz.

دنیا و افرادی مثل لیز خیلی کنجکاو هستی.

I think where you and Dan fit well together is he seems super creative, comes up with

من فکر می کنم جایی که شما و دن به خوبی با هم هماهنگ هستید، او فوق العاده خلاق به نظر می رسد،

ideas, but you're very good at implementing ideas.

ایده هایی ارائه می دهد، اما شما در اجرای ایده ها بسیار خوب هستید .

I think you're good at keeping people on task.

من فکر می کنم شما در انجام وظیفه افراد خوب هستید.

Vanessa: Okay, like focusing on the point.

ونسا: باشه، مثل تمرکز روی نقطه.

Heather: Yes.

هدر: بله.

Vanessa: Yeah, I ...

ونسا: آره، من...

Heather: I think yeah.

هدر: فکر کنم آره.

I think you need that.

من فکر می کنم شما به آن نیاز دارید.

You run your own business, so I think that is a good quality.

شما کسب و کار خود را اداره می کنید، بنابراین فکر می کنم کیفیت خوبی است.

Vanessa: Yeah, got to be able to focus.

ونسا: بله، باید بتوانم تمرکز کنم.

Heather: Yes, exactly.

هدر: بله دقیقا.

Vanessa: That's great.

ونسا: عالی است.

Heather: I think you are very good at having fun, but

هدر: من فکر می کنم شما در خوش گذرانی و

also getting the work done.

همچنین انجام کار بسیار خوب هستید.

Vanessa: Being serious when I need to be serious.

ونسا: جدی بودن وقتی که باید جدی باشم.

Heather: Yes, exactly.

هدر: بله دقیقا.

Lauren: Vanessa is kind, and warm, and likes to learn

لورن: ونسا مهربان و خونگرم است و دوست دارد درس بخواند،

as well, well-traveled also, and you have pretty brown hair too.

مسافرت خوبی هم داشته باشد، و شما هم موهای قهوه ای زیبایی دارید.

Vanessa: Thank you.

ونسا: ممنون.

Dan: Vanessa.

دن: ونسا.

Vanessa: No pressure.

ونسا: بدون فشار.

I'm your wife.

من همسر شما هستم

I'm sitting right-

من درست می نشینم-

Dan: Number one adjective is wonderful.

دن: صفت شماره یک فوق العاده است.

Vanessa: Oh, thank you.

ونسا: اوه، ممنون.

Dan: Vanessa is probably the nicest person on earth.

دن: ونسا احتمالاً خوب ترین فرد روی زمین است.

Vanessa: Oh.

ونسا: اوه

Dan: And by nicest, I mean also just sincere.

دن: و منظور من از بهترین، صادقانه است.

She's always very sincere, very caring, very curious, always sincerely interested in most

او همیشه بسیار صمیمانه، بسیار دلسوز، بسیار کنجکاو، همیشه صمیمانه به موضوعات بیشتر مردم علاقه مند است،

people's topics, like I'll hear even a boring person say something, and she'll be like,

مثلاً می شنوم که حتی یک فرد خسته کننده چیزی می گوید، و او می گوید:

"Oh, wow, very interesting," and I don't think she's making it up either.

"اوه، وای، خیلی جالب است" و من نمی دانم فکر نکن اون هم داره درست میکنه

I think she's seriously very interested.

من فکر می کنم او به طور جدی بسیار علاقه مند است.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Yeah, life is interesting.

آره زندگی جالبه

Everyone has something interesting if you listen close enough.

اگر به اندازه کافی از نزدیک گوش کنید، هر کسی چیز جالبی دارد .

Dan: Yes.

دن: بله.

Yeah, she's also very fun, very fun-loving.

بله، او همچنین بسیار سرگرم کننده است، بسیار سرگرم کننده است.

You can do a lot with her.

شما می توانید کارهای زیادی با او انجام دهید.

Obviously.

به طور مشخص.

I like Vanessa a lot, because I decided to marry her.

من ونسا را ​​خیلی دوست دارم، چون تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم.

Vanessa: I'm glad you like me a lot.

ونسا: خوشحالم که من را خیلی دوست داری.

Dan: We get along very well and I like, hmm, yeah,

دن: ما خیلی خوب با هم کنار می آییم و من

about 99% of Vanessa.

99 درصد ونسا را ​​دوست دارم.

Vanessa: Congratulations, you just learned almost 100

ونسا: تبریک می گویم، شما به تازگی تقریباً 100

words to talk about personality in English.

کلمه برای صحبت در مورد شخصیت به زبان انگلیسی یاد گرفتید.

Next, let's focus on body expressions.

در مرحله بعد، بیایید روی حالات بدن تمرکز کنیم.

You're going to learn 100 body expressions, level up your English, and be able to express

شما 100 حالت بدن را یاد می گیرید، زبان انگلیسی خود را بالا می برید و می توانید

yourself completely.

خود را به طور کامل بیان کنید.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

Let's get started by talking about the top of our head and working down to our feet.

بیایید با صحبت در مورد بالای سر و کار کردن تا پاهایمان شروع کنیم.

Let's start with the head.

بیایید با سر شروع کنیم.

There's a lot of words to talk about.

کلمات زیادی برای صحبت کردن وجود دارد.

This is my head.

این سر من است.

We have a great idiom that goes along with this, which is off the top of my head, I couldn't

ما یک اصطلاح عالی داریم که همراه با این است، که از بالای ذهن من است، نمی‌توانم به

tell you how far the Earth is from the moon.

شما بگویم که زمین تا ماه چقدر فاصله دارد.

Off the top of my head, this means without doing research, just having the knowledge

از بالای سر من، این بدان معناست که بدون انجام تحقیق، فقط داشتن دانش

in my head.

در ذهنم است.

Off the top of my head, sorry, I couldn't tell you.

از بالای سرم، ببخشید، نتوانستم به شما بگویم.

I don't know.

من نمی دانم.

Off the top of my head, I have no clue.

از بالای سرم، هیچ سرنخی ندارم.

What's on my head?

روی سرم چه خبر است؟

It's hair.

مو است.

We could say I have brown hair, or I am a brunette.

می توان گفت من موهای قهوه ای دارم یا سبزه هستم.

This is most often used for women.

این بیشتر برای زنان استفاده می شود.

You could say it for men, but brunette is most often used for women, or we could say

شما می توانید آن را برای مردان بگویید، اما سبزه بیشتر برای زنان استفاده می شود، یا می توانیم بگوییم که

he has blonde hair.

او موهای بلوند دارد.

She or he is a blonde, or he has red hair.

او یا او بلوند است یا موهای قرمز دارد.

He's a redhead, or we sometimes say he's a ginger.

او یک مو قرمز است یا گاهی اوقات می گوییم زنجبیل است.

Sometimes people who have red hair don't like this expression.

گاهی اوقات افرادی که موهای قرمز دارند این عبارت را دوست ندارند.

My husband is a ginger, and he doesn't care.

شوهر من زنجبیل است و برایش مهم نیست.

This expression is fine with him, so maybe just listen out for it, or you could just

این عبارت برای او خوب است، بنابراین شاید فقط به آن گوش دهید، یا فقط می توانید

say he's a redhead.

بگویید او یک مو قرمز است.

He has red hair, or you might have black hair.

او موهای قرمز دارد یا ممکن است شما موهای مشکی داشته باشید.

Under your hair, we have your scalp.

زیر موهای شما، ما پوست سر شما را داریم.

Your scalp is the skin under your hair.

پوست سر شما پوست زیر موهای شماست.

Then moving down, we have your forehead.

سپس با حرکت به سمت پایین، ما پیشانی شما را داریم.

Forehead.

پیشانی.

Then we have your eyebrows, your eyebrows, your eyelids, and your eyelashes.

سپس ابرو، ابرو، پلک و مژه شما را داریم.

I want to take a quick note for my Asian followers.

من می خواهم یک یادداشت سریع برای دنبال کنندگان آسیایی خود داشته باشم.

In the Asian world, it is somewhat common to talk about some different terms for your

در دنیای آسیایی، صحبت در مورد برخی اصطلاحات مختلف برای

eyelids.

پلک ها تا حدودی رایج است.

When I lived in South Korea, I heard my Korean coworkers when they were speaking in English,

زمانی که من در کره جنوبی زندگی می کردم، وقتی همکاران کره ای خود را به زبان انگلیسی صحبت می کردند،

I heard them use the terms monolid and double eyelid in their English conversations, but

شنیدم که آنها از اصطلاحات monolid و double eyelid در مکالمات انگلیسی خود استفاده می کردند، اما

I just want to let you know that this concept is relatively unknown to most of the English-speaking

فقط می خواهم به شما اطلاع دهم که این مفهوم برای اکثر افراد نسبتا ناشناخته است. از دنیای انگلیسی زبان

world.

This is something that's much more common in the Asian part of the world, so if you

این چیزی است که در بخش آسیایی جهان بسیار رایج تر است، بنابراین اگر بخواهید

were to have a conversation with someone in English and you said, "Yeah, he has a monolid

با کسی به زبان انگلیسی صحبت کنید و بگویید: "بله، او یک

or a double eyelid," most other people in the Western world are not familiar with this

پلک یکپارچه یا دوتایی دارد"، اکثر افراد دیگر در غرب دنیا با این مفهوم آشنا نیست

concept, so we just call this the eyelid.

، بنابراین ما فقط به آن پلک می گوییم.

These are my eyelids.

این پلک های من هستند.

My eyelids and my eyelashes protect my eyes.

پلک ها و مژه هایم از چشمانم محافظت می کنند.

My eyes.

چشمان من.

That's a great idiom we sometimes use, don't roll your eyes at me.

این یک اصطلاح عالی است که ما گاهی اوقات از آن استفاده می کنیم، چشمان خود را روی من نچرخانید. آیا

Have you ever done that?

تا حالا شما آن را انجام دادید؟ آیا

Have you ever done that to your parents?

تا به حال این کار را با والدین خود انجام داده اید؟

If you have rolled your eyes at your parents, they most likely said to you, "Don't roll

اگر چشمانتان را به طرف پدر و مادرتان چرخانده اید، به احتمال زیاد به شما گفته اند: «

your eyes at me."

چشمانت را روی من نچرخان».

This is a common phrase that parents say to their children, don't roll your eyes at me.

این جمله رایجی است که والدین به فرزندان خود می گویند چشمانتان را روی من نچرخانید.

That's rolling your eyes.

که چشمانت را می چرخاند.

Under my eyes, I have my cheeks.

زیر چشمانم، گونه هایم را گرفته ام.

My cheeks.

گونه های من

Babies have cute cheeks that we love to pinch, cheeks, and moving over here are my ears.

نوزادان گونه های بامزه ای دارند که ما دوست داریم آن ها را نیشگون بگیریم، گونه ها، و حرکت در اینجا گوش های من هستند.

My ears, so these are my ears, but this is my ear lobe.

گوش های من، پس این ها گوش های من هستند، اما این لاله گوش من است.

Some people have a pierced ear lobe, so I do.

برخی از افراد لوب گوش سوراخ شده دارند، بنابراین من این کار را می کنم.

These are pierced ears, and my ear lobe is pierced.

اینها گوشهای سوراخ شده هستند و لاله گوش من سوراخ شده است. یک

There's another idiom we use, which is I'm all ears.

اصطلاح دیگر وجود دارد که ما از آن استفاده می کنیم، و آن این است که I'm all ears.

If you have a suggestion for a YouTube video that you'd like me to make, I'm all ears.

اگر پیشنهادی برای ویدیوی یوتیوب دارید که می‌خواهید آن را بسازم، من همه گوش هستم.

This means I'm willing to listen.

این به این معنی است که من حاضرم گوش کنم.

I'm interested in what you have to say.

من به آنچه شما برای گفتن علاقه مند هستم.

I'm all ears.

من سراپا گوشم.

I have no mouth, no nose, no eyes.

نه دهان دارم، نه بینی، نه چشم.

I'm all ears.

من سراپا گوشم.

I'm going to listen very carefully.

من می خواهم با دقت گوش کنم.

Then we have my nose.

بعد ما بینی ام را داریم. به

This is called the bridge of your nose, and these are my nostrils.

این می گویند پل بینی تو و این سوراخ های بینی من است.

My nostrils.

سوراخ های بینی من

Under my nose is my mouth.

زیر بینی من دهانم است.

This is the general word for this area, but there's a lot of specific words to talk about

این کلمه کلی برای این منطقه است، اما کلمات خاص زیادی برای صحبت در مورد

these parts, so let's talk about it.

این بخش ها وجود دارد، بنابراین اجازه دهید در مورد آن صحبت کنیم.

My mouth, my lips are on the outside, my lips, and when I open my mouth, there are my gums.

دهانم، لب هایم بیرون، لب هایم، و وقتی دهانم را باز می کنم، لثه هایم وجود دارد.

The skin on the inside of my mouth is my gums, and then there's my teeth, and my tongue.

پوست داخل دهانم لثه های من است و بعد از آن دندان هایم و زبانم هستند.

There are some fun idioms we can talk about with the mouth.

برخی از اصطلاحات سرگرم کننده وجود دارد که می توانیم در مورد آنها با دهان صحبت کنیم. فرض کنید به

Let's say that you tell your friend that you're going to have a surprise birthday party for

دوستتان می گویید که برای خواهرتان یک جشن تولد سورپرایز برگزار می کنید

your sister.

.

Your friend might say, "Oh, don't worry, I won't tell her.

دوست شما ممکن است بگوید: "اوه، نگران نباش، من به او نمی گویم.

My lips are sealed."

لب های من مهر و موم شده اند."

That means you can't open your mouth.

یعنی شما نمی توانید دهان خود را باز کنید.

My lips are sealed.

لب من مهر و موم شده.

The secret is safe with me.

راز با من محفوظ است.

It's a great expression to let the other person know, don't worry, I'm not telling anyone.

این یک تعبیر عالی است که به طرف مقابل اطلاع دهید، نگران نباشید، من به کسی نمی گویم.

My lips are sealed.

لب من مهر و موم شده.

What do you do with your mouth?

با دهانت چه کار می کنی؟

You eat.

تو بخور

If you love sweet things, maybe you have a sweet tooth.

اگر عاشق چیزهای شیرین هستید، شاید شیرینی دارید.

This doesn't mean just one of your teeth is sweet, but this just means I love sweet foods.

این بدان معنا نیست که فقط یکی از دندان های شما شیرین است، بلکه به این معنی است که من عاشق غذاهای شیرین هستم.

I have a sweet tooth, so I have to keep sweets out of my house, or else I'll just eat them

من یک دندون شیرین دارم، بنابراین باید شیرینی ها را از خانه ام دور کنم، وگرنه همیشه آنها را می خورم

all the time.

.

I have a sweet tooth.

من شیرینی دارم

Before we move on to the rest of the upper body, let's talk about one more idiom about

قبل از اینکه به بقیه قسمت های بالاتنه بپردازیم ، اجازه دهید در مورد یک اصطلاح دیگر در مورد

your tongue.

زبان شما صحبت کنیم.

This expression is extremely useful for English learners.

این عبارت برای زبان آموزان انگلیسی بسیار مفید است .

What if I said to you, "Oh, what's the name of that movie with the pirate?

اگه بهت بگم آخه اسم اون فیلم با دزد دریایی چیه

Oh, it's on the tip of my tongue"?

؟

Oh, do you get the idea that I know the movie, I just can't think about it right now?

اوه، آیا فکر می کنید که من فیلم را می شناسم، فقط نمی توانم در حال حاضر به آن فکر کنم؟

The name of the movie with a pirate is right there.

اسم فیلم با دزد دریایی همونجا هست .

It's on the tip of my tongue, I just can't get it out.

روی نوک زبانم است، نمی توانم آن را بیرون بیاورم.

Oh, I just can't remember.

اوه، من فقط نمی توانم به یاد داشته باشم.

What's the name of that movie with the pirate?

اسم اون فیلم با دزد دریایی چیه؟

Oh, it's on the tip of my tongue.

اوه، نوک زبانم است.

So if there is a word that you don't remember in English, you might say, "Oh yeah, the skin

بنابراین اگر کلمه ای وجود دارد که در انگلیسی آن را به خاطر نمی آورید ، ممکن است بگویید: "اوه، آره، پوست

in your mouth.

در دهانت.

Oh, Vanessa talked about that.

اوه، ونسا در مورد آن صحبت کرد.

Oh, it's on the tip of my tongue.

اوه، این روی نوک زبانم است.

I forget what that word is."

فراموش کردم چه چیزی کلمه است."

Oh, well, first of all, you remembered this idiom.

اوه، اول از همه یاد این اصطلاح افتادی.

That's great, and just to let you know, it's your gums, your gums.

این عالی است، و فقط برای اطلاع شما، این لثه ها، لثه های شما هستند.

But this is a great expression to use is when you know you know a word, you just can't remember

اما این یک عبارت عالی برای استفاده زمانی است که می دانید یک کلمه را می دانید، فقط نمی توانید آن را به خاطر بسپارید

it.

.

Under your mouth, we have your chin.

زیر دهان شما، ما چانه شما را داریم.

Your chin.

چانه تو

If I told you, "Keep your chin up, things will get better."

اگر به شما بگویم "چانه خود را بالا نگه دارید، اوضاع بهتر می شود."

Keep your chin up.

سرتو بالا بگیر.

This is an encouraging statement that you can use to say, "You can do it.

این جمله دلگرم‌کننده‌ای است که می‌توانید از آن برای گفتن، "می‌توانید آن را انجام دهید.

Keep going.

ادامه دهید.

I know that it's tough right now, but find some positivity in this tough time.

من می‌دانم که در حال حاضر سخت است، اما در این زمان سخت کمی مثبت باشید.

Keep your chin up.

چانه‌تان را بالا نگه دارید.

You can do it."

می‌توانید انجامش دهید."

Great encouragement.

تشویق بزرگ.

Under your chin, we have your neck.

زیر چانه شما، ما گردن شما را داریم.

Your neck.

گردنت.

And another wonderful idiom, what if I said for you, "I stuck my neck out for her because

و یک اصطلاح فوق‌العاده دیگر، چه می‌شود اگر من به جای شما بگویم، "گردنم را به خاطر او بیرون آوردم، زیرا

I felt like she did the right thing, and she needed some support."

احساس می‌کردم کار درستی انجام داده است، و او نیاز به حمایت دارد."

I stuck my neck out for her.

گردنم را برایش بیرون آوردم.

You're not literally sticking your neck out for her, but this has to do with the idea

شما به معنای واقعی کلمه گردن خود را برای او نمی چسبانید، اما این به این موضوع مربوط می شود

that you are supporting someone, even though you might face some criticism.

که از کسی حمایت می کنید، حتی اگر ممکن است با انتقادهایی روبرو شوید.

Your head is very important to your body, right?

سر شما برای بدن شما بسیار مهم است، درست است؟

This is a really valuable part of your body, so when you stick your neck out, you are putting

این بخش واقعاً ارزشمندی از بدن شما است، بنابراین وقتی گردن خود را بیرون می آورید،

your head in a vulnerable position.

سر خود را در موقعیت آسیب پذیری قرار می دهید.

You're sticking your neck out.

داری گردنت رو بیرون میاری

You're not keeping it close to you, so that's the idea of this idiom.

شما آن را به خود نزدیک نمی کنید، بنابراین ایده این اصطلاح همین است.

When you support someone, even though you might face some criticism, you could say I

وقتی از کسی حمایت می‌کنید، حتی با وجود اینکه ممکن است با انتقادهایی روبرو شوید، می‌توانید بگویید من

stuck my neck out for her.

گردنم را برای او چسبانده‌ام.

Sometimes we use this if we regret it later.

گاهی اگر بعدا پشیمان شویم از این استفاده می کنیم.

Man, I stuck my neck out for her, and she just didn't appreciate it at all.

مرد، من گردنم را برای او گرفتم، و او اصلاً قدر آن را نداشت.

I stuck my neck out for her.

گردنم را برایش بیرون آوردم.

I tried to support her even though it wasn't the popular thing to do, and now I regret

من سعی کردم از او حمایت کنم، حتی اگر این کار رایجی نبود، و اکنون پشیمان هستم

it.

.

She didn't care at all, and it wasn't really helpful.

او اصلاً اهمیتی نمی داد و واقعاً مفید نبود.

Finally, for your head, we can say your face.

در نهایت، برای سر شما، می توانیم چهره شما را بگوییم.

All of this right here is your face.

همه اینها در اینجا چهره شماست. آیا تا به حال

Have you ever had a pretty rotten morning, things just didn't go well, but when you walked

یک صبح بسیار فاسد داشته اید، همه چیز خوب پیش نمی رود، اما وقتی

into the office, you couldn't be grumpy, you couldn't be in a bad mood?

وارد دفتر می شوید، نمی توانید بدخلق باشید، نمی توانید حال شما بد باشد؟

You had to put on a face.

مجبور شدی صورتت بپوشی

This implies that things are going poorly, but you have to pretend like everything's

این نشان می‌دهد که اوضاع بد پیش می‌رود، اما باید وانمود کنید که همه چیز

fine.

خوب است.

Sometimes we say, "I had to put on a happy face when I walked into the office," or we

گاهی اوقات می گوییم: " وقتی وارد دفتر شدم مجبور شدم چهره شادی به تن کنم" یا می

could cut out the word happy completely and just say, "I had to put on a face in front

توانیم کلمه خوشحال را به طور کامل حذف کنیم و فقط بگوییم: "

of the clients, even though I had just gotten yelled at by my boss.

با وجود اینکه مجبور شدم جلوی مشتری ها چهره کنم. تازه رئیسم سرم فریاد زده بود،

I wanted to cry, but I just had to put on a face when I talked with the clients."

می‌خواستم گریه کنم، اما وقتی با مشتری‌ها صحبت می‌کردم فقط باید صورتم را در می‌آورم.»

This is kind of a tough thing to do, but we all have to do it in lots of situations in

انجام این کار به نوعی سخت است، اما همه ما باید آن را در موقعیت های زیادی در

life.

زندگی انجام دهیم.

Maybe you have to put on a face.

شاید شما مجبور به پوشیدن صورت باشید.

All right, let's go to the next section, which is not your head, which is your upper body.

خیلی خب بریم قسمت بعدی که سر شما نیست که بالاتنه شماست.

Now, let's talk about the upper body.

حالا بیایید در مورد بالاتنه صحبت کنیم.

The upper body.

بالاتنه.

These are my shoulders.

اینها شانه های من هستند.

My shoulders.

شانه های من

If I'm angry at someone, I might give them the cold shoulder.

اگر من از دست کسی عصبانی باشم، ممکن است آنها را سرد کنم.

The cold shoulder is never good.

شانه سرد هرگز خوب نیست.

That means that you ignore someone, you don't talk with them, and you show them that you

این بدان معناست که شما کسی را نادیده می گیرید، با او صحبت نمی کنید و با سردرد به او نشان می دهید که

are angry by giving them the cold shoulder.

عصبانی هستید.

You might not actually turn your body like this, but that's the expression we use.

ممکن است در واقع بدن خود را به این شکل نچرخانید، اما این عبارتی است که ما استفاده می کنیم.

He gave me the cold shoulder after I told him what was going on.

بعد از اینکه به او گفتم چه خبر است، کتف سردی به من داد .

Below your shoulders is your chest, your chest, and this is the socially acceptable word for

زیر شانه های شما سینه شما است، سینه شما، و این کلمه قابل قبول اجتماعی برای

men and for women to talk about this area.

مردان و زنان است که در مورد این منطقه صحبت کنند.

We often use the term I just have to get something off my chest.

ما اغلب از عبارت من فقط باید چیزی را از سینه ام جدا کنم استفاده می کنیم.

If there is a weight on your chest, it's a burden.

اگر وزنی روی سینه شما باشد، بار است.

It is not a good situation, but when you get something off your chest, you tell someone

وضعیت خوبی نیست، اما وقتی چیزی را از سینه خود بیرون می آورید، به کسی

something important.

چیز مهمی می گویید.

Maybe you've been keeping in a secret and you finally can tell someone that you love

شاید رازی را پنهان کرده باشید و در نهایت بتوانید به کسی بگویید که

that secret.

آن راز را دوست دارید.

I just have to get something off my chest.

فقط باید چیزی از سینه ام بردارم.

I love you.

دوستت دارم.

I've been wanting to tell you this for so long.

خیلی وقته میخوام اینو بهت بگم

I love you.

دوستت دارم.

Oh, it feels good to say it.

اوه، گفتنش حس خوبی داره

I'm free now.

الان آزادم.

That's the idea of getting something off your chest.

این ایده برداشتن چیزی از سینه است.

Under your shoulders, we have your armpits.

زیر شانه های شما، ما زیر بغل شما را داریم.

Your armpits, and they are connected to your arms.

زیر بغل شما، و آنها به بازوهای شما متصل هستند .

Your arms.

بازوان تو.

If you have to twist someone's arm to get them to do something, you had to work really

اگر باید بازوی کسی را بچرخانید تا او را به انجام کاری وادار کنید، باید

hard to convince them.

برای متقاعد کردن او واقعاً سخت تلاش کنید.

I had to twist my husband's arm to get a cat, but he finally said yes, and now he loves

مجبور شدم بازوی شوهرم را بچرخانم تا گربه بگیرم، اما او بالاخره گفت بله و حالا عاشق

that cat.

آن گربه است.

That's actually not true.

این در واقع درست نیست.

He wanted to get a cat.

می خواست گربه بگیرد.

He had to twist my arm to get a cat.

مجبور شد دستم را بچرخاند تا گربه ای بیاورد.

It means I had to convince him to get a cat, and now we have one.

یعنی باید متقاعدش می کردم که یک گربه بگیرد و حالا یک گربه داریم.

Wonderful.

فوق العاده است.

On your arm there is your elbow.

روی بازوی شما آرنج شما قرار دارد.

Your elbow.

آرنج تو

Sometimes we say I need some elbow room, some elbow room.

گاهی اوقات می گوییم من به یک اتاق آرنج نیاز دارم، یک اتاق آرنج.

If you're cooking and all your kids are in the kitchen and everyone's moving around,

اگر در حال آشپزی هستید و همه بچه هایتان در آشپزخانه هستند و همه در حال رفت و آمد هستند،

you might say, "Hey guys, I need some elbow room.

ممکن است بگویید: "سلام بچه ها، من به یک اتاق آرنج نیاز دارم .

I'm trying to cook here.

من سعی می کنم اینجا آشپزی کنم.

Can you guys just give me some space?"

بچه ها می توانید به من کمی فضا بدهید؟"

That means I need some room, some elbow room.

این بدان معناست که من به یک اتاق، کمی اتاق آرنج نیاز دارم.

Attached to your arm, your elbow, is your wrist.

به بازوی شما، آرنج شما، مچ دست شما متصل است .

Your wrist.

مچ دست شما

This is the joint here, your wrist.

این مفصل اینجاست، مچ دست شما.

When I was in high school, I broke my wrist.

وقتی دبیرستان بودم مچ دستم شکست. به

It was literally and figuratively a pain, and then I have my hand, my hands.

معنای واقعی و مجازی یک درد بود، و بعد من دستم، دستانم است.

When you give someone a hand, you help them.

وقتی به کسی دست می دهید، به او کمک می کنید.

Hey, can you give me a hand?

هی می تونی یه دست به من بدی؟

This box is really heavy.

این جعبه واقعا سنگین است. برای

I need some help picking it up.

برداشتن آن به کمک نیاز دارم

Hey, can you give me a hand and read over this report?

سلام، می توانید به من دست بدهید و این گزارش را بخوانید؟ می

I want to make sure I said it right.

خواهم مطمئن شوم که درست گفته ام. به

Give me a hand.

من دست بده

On my hand, I have my palm.

روی دستم، کف دستم است.

My palm.

کف دست من

That's the bottom of your hand, and I have five fingers.

این پایین دست شماست و من پنج انگشت دارم.

Each of my fingers has a knuckle.

هر انگشت من یک بند انگشت دارد.

My thumb has one knuckle.

انگشت شست من یک بند انگشت دارد.

Notice the K is silent, but my other fingers have two knuckles.

توجه کنید K بی صدا است، اما انگشتان دیگر من دو بند انگشت دارند.

Knuckles.

بند انگشت.

You might see in a movie, we don't really use this in daily conversation, hopefully

شما ممکن است در یک فیلم ببینید، ما واقعاً از این در مکالمات روزانه استفاده نمی کنیم، امیدوارم

not too much, but you might see in a movie someone say, "Do you want me to give you a

نه خیلی زیاد، اما ممکن است در فیلمی ببینید که کسی می گوید: "می خواهی یک

knuckle sandwich," and that means do you want me to punch you, because your knuckles are

ساندویچ بند انگشتی به تو بدهم" و این یعنی انجامش بده میخوای مشتت کنم چون بند انگشتات

like this and it's a knuckle sandwich.

اینجوریه و ساندویچ بند.

Hopefully you don't use that a lot in daily life, but you might hear it in a movie and

امیدوارم در زندگی روزمره زیاد از آن استفاده نکنید ، اما ممکن است آن را در یک فیلم بشنوید و

now you'll understand it.

اکنون آن را درک خواهید کرد.

Each of my fingers has a fingerprint and a fingernail.

هر انگشت من یک اثر انگشت و یک ناخن دارد.

A fingernail.

یک ناخن انگشت

We have different names for each of our fingers.

ما برای هر یک از انگشتان خود نام های مختلفی داریم.

Do you know what they are?

آیا می دانید آنها چه هستند؟

This is my pinky finger.

این انگشت صورتی من است.

Sometimes we say my little finger, but almost always do we say my pinky finger.

گاهی اوقات می گوییم انگشت کوچک من، اما تقریبا همیشه می گوییم انگشت صورتی من.

My ring finger, and that's because we often put our wedding bands on this finger, my ring

انگشت حلقه من، و این به این دلیل است که ما اغلب نوارهای عروسی خود را روی این انگشت، انگشت حلقه من، می گذاریم

finger.

.

My middle finger.

انگشت وسط من

In the West, maybe in other places as well, it's very rude to show only your middle finger.

در غرب، شاید در جاهای دیگر نیز، خیلی بی ادبانه است که فقط انگشت وسط خود را نشان دهید.

That means eff you.

این یعنی شما.

I'm so angry at you.

من خیلی از دستت عصبانی هستم

Here's my middle finger, so be careful not to do that.

این انگشت وسط من است، پس مراقب باشید این کار را نکنید.

Do not point with your middle finger.

با انگشت وسط اشاره نکنید.

Instead, point with your pointer.

در عوض، با اشاره گر خود اشاره کنید. به

That's what this finger is called.

این انگشت می گویند.

Point with your pointer.

با اشاره گر خود اشاره کنید.

Then we have your thumb.

سپس ما انگشت شست شما را داریم.

Your thumb.

انگشت شست شما

All right, so we've talked about the hand, the arm, your chest.

بسیار خوب، پس ما در مورد دست، بازو، سینه شما صحبت کرده ایم.

Sometimes we talk about this as your chest area, especially if we're being a little bit

گاهی اوقات ما در مورد آن به عنوان ناحیه قفسه سینه صحبت می کنیم ، به خصوص اگر در مورد

vague with women.

زنان کمی مبهم باشیم.

You might say, "Oh, there's something on your chest area."

ممکن است بگویید، "اوه، چیزی در ناحیه سینه شما وجود دارد ."

Maybe there's a stain on your shirt, but you don't want to point.

شاید لکه ای روی پیراهن شما وجود داشته باشد، اما شما نمی خواهید به آن اشاره کنید.

You don't want to be rude.

شما نمی خواهید بی ادب باشید.

You might just say, "Oh, there's something on your chest area."

ممکن است فقط بگویید: "اوه، چیزی در ناحیه سینه شما وجود دارد."

It's not talking about your skin.

در مورد پوست شما صحبت نمی شود.

It's just in this general area, so that's a very polite way to talk about this.

این فقط در این زمینه کلی است، بنابراین روشی بسیار مودبانه برای صحبت در این مورد است.

We sometimes use the term collarbone for this bone here.

ما گاهی اوقات از اصطلاح استخوان ترقوه برای این استخوان استفاده می کنیم.

My collarbone.

استخوان ترقوه من

Oh, yeah, I just slammed into a drawer and I hit my collarbone.

اوه، آره، من فقط به کشو کوبیدم و به استخوان ترقوه ام ضربه زدم.

It really hurts.

واقعا درد داره

This is my collarbone.

این استخوان ترقوه من است.

Sometimes schools will have a dress code that says you need to cover your collarbone, so

گاهی اوقات مدارس یک کد لباس دارند که می گوید باید استخوان ترقوه خود را بپوشانید، بنابراین

that's what they're talking about.

آنها در مورد این موضوع صحبت می کنند.

In your chest area, we have your ribs.

در ناحیه سینه شما، دنده های شما را داریم.

Your ribs, that's the bones here.

دنده های تو، این استخوان ها اینجاست.

Sometimes we use the more technical term your rib cage.

گاهی اوقات ما از اصطلاح فنی تر خود قفسه سینه استفاده می کنیم.

Your rib cage.

قفسه سینه شما

I bruised a rib.

دنده ای را کبود کردم

Oh, that hurts my ribs.

اوه، دنده هایم درد می کند.

Oh, it hurts my ribs to laugh so much.

آه، اینقدر خندیدن دنده هایم درد می کند.

This is your ribs.

این دنده های توست

Below your ribs, you have your belly button.

زیر دنده های خود، ناف خود را دارید.

If you are human, you have a belly button.

اگر انسان هستید، ناف دارید.

This is what connected you with your mother when you were in the womb.

این همان چیزی است که شما را در دوران بارداری با مادرتان مرتبط کرد .

You have a belly button, and this area is usually called your stomach, but sometimes

شما یک ناف دارید و این ناحیه معمولاً معده شما نامیده می شود، اما گاهی اوقات

we call it your belly.

ما آن را شکم شما می نامیم.

This is especially for children.

این به خصوص برای کودکان است.

Oh, your belly hurts.

آخه شکمت درد میکنه

Oh, this is my belly.

اوه این شکم منه

But we often use an idiom that uses another word, and that is your gut.

اما ما اغلب از اصطلاحی استفاده می‌کنیم که از کلمه دیگری استفاده می‌کند ، و آن دلت است.

Technically, your gut is inside you.

از نظر فنی، روده شما در درون شماست.

That's like your intestines and your organs inside you.

این مثل روده ها و اندام های درونی شماست.

We're not going to get to that.

قرار نیست به آن برسیم. در

That's too detailed right now.

حال حاضر خیلی مفصل است.

But we sometimes use the phrase, trust your gut.

اما ما گاهی از عبارت اعتماد به نفس خود استفاده می کنیم .

This doesn't mean that you are using your rational brain.

این بدان معنا نیست که شما از مغز منطقی خود استفاده می کنید .

You're just trusting your instincts.

شما فقط به غرایز خود اعتماد دارید.

If you thought, "Should I join Vanessa's course or not?

اگر فکر می کردید، "آیا باید به دوره ونسا بپیوندم یا نه؟

Well, this is how much money it is.

خب، این چقدر پول است.

This is what I saw on the website.

این چیزی است که من در وب سایت دیدم.

No, I'm just going to trust my gut.

نه، من فقط به قلبم اعتماد خواهم کرد.

I know Vanessa is a nice teacher, and I think it will be useful.

می دانم که ونسا خوب است. معلم، و فکر می کنم مفید باشد.

I'm going to join the course."

من می خواهم به دوره ملحق شوم."

Great.

عالی.

Well, you can join The Fearless Fluency Club here.

خوب، شما می توانید از اینجا به The Fearless Fluency Club بپیوندید . به

Trust your gut.

دل خود اعتماد کنید

That means I'm just going to trust my instincts and do it.

این بدان معناست که من فقط به غرایز خود اعتماد خواهم کرد و این کار را انجام خواهم داد.

All right, let's move on from the head, the upper body, and talk about the lower body.

بسیار خوب، از سر، بالاتنه، و در مورد پایین تنه صحبت کنیم.

All right, now let's talk about the lower body.

خوب، حالا بیایید در مورد پایین تنه صحبت کنیم.

These are my hips.

اینها باسن من هستند.

My hips, and if you want to talk about this area in a polite daily conversation-type way,

باسن من، و اگر می خواهید در مورد این ناحیه به شیوه ای مودبانه از نوع مکالمه روزانه صحبت کنید،

we often just say private parts.

اغلب فقط قسمت خصوصی را می گوییم.

This is something that's common for children to say, and I think this is something that's

این چیزی است که گفتن آن برای کودکان رایج است ، و من فکر می کنم این چیزی است که

common for adults to say as well.

برای بزرگسالان نیز رایج است.

Of course, we don't usually talk about this area in the workplace just in general, but

البته معمولاً در محیط کار صرفاً به طور کلی در مورد این زمینه صحبت نمی کنیم، اما

if you are going to use a polite term, we would say private parts.

اگر قرار است از یک اصطلاح مودبانه استفاده کنید، می گوییم قسمت خصوصی.

We sometimes use the word crotch, but this is a mainly for men, and it's mainly used

ما گاهی اوقات از کلمه فاق استفاده می کنیم، اما این کلمه عمدتاً برای مردان است و عمدتاً

to say, "Hey, don't hit me in the crotch."

برای گفتن "هی، به فاق مرا نزن."

Of course, talking about this area is not professional, so in the workplace, of course,

البته صحبت در مورد این زمینه حرفه ای نیست، بنابراین در محیط کار، البته،

none of these words apply, but in daily conversation those are words you'll definitely hear, and

هیچ یک از این کلمات صدق نمی کند، اما در مکالمات روزانه اینها کلماتی هستند که قطعا می شنوید و

they're not considered rude.

بی ادبی محسوب نمی شوند.

You'll also hear the term groin used, and this specifically has to do with the muscles

همچنین اصطلاح کشاله ران را می شنوید، و این به طور خاص مربوط به عضلات

on the inside of your legs, like in this picture, and it's most commonly used to talk about

داخل پاهای شما است، مانند این تصویر، و بیشتر برای صحبت در مورد

when you hurt your groin.

زمانی که به کشاله ران خود آسیب می زنید، استفاده می شود.

You might say, "Oh, I pulled my groin when I was doing yoga yesterday."

ممکن است بگویید: "اوه، دیروز وقتی یوگا انجام می دادم کشاله رانم را کشیدم."

It's used to talk about maybe some kind of pain.

برای صحبت در مورد شاید نوعی درد استفاده می شود.

If you go to the doctor, you can use that term to talk about the muscles on the inside

اگر به پزشک مراجعه کنید، می توانید از این اصطلاح برای صحبت در مورد عضلات داخل

of your leg.

پای خود استفاده کنید. می

I know that's a little technical, but you will use this and hear this in daily conversation.

دانم که کمی فنی است، اما شما از آن استفاده خواهید کرد و در مکالمه روزانه آن را خواهید شنید.

Oh, I pulled my groin and now it hurts to walk.

آه، کشاله رانم را کشیدم و حالا راه رفتن درد می کند.

Next, let's talk about your legs.

بعد، بیایید در مورد پاهای شما صحبت کنیم.

This is my leg and my knee.

این پای من و زانوی من است.

My leg and my knee, and here is my butt.

پایم و زانویم و اینجا باسنم است.

This is the most general term that we use, but sometimes we use backside to be a little

این کلی‌ترین اصطلاحی است که ما استفاده می‌کنیم، اما گاهی اوقات برای مودب‌تر بودن از پشت سر استفاده می‌کنیم

more polite.

.

For my kids, we use the word bum.

برای بچه های من از کلمه ادم استفاده می کنیم. دست

Wipe your bum.

و پاچه ات را پاک کن

Don't put your bum on the table.

ادم خود را روی میز نگذارید

We use those terms to be a little more indirect, but the most general term you're going to

ما از این اصطلاحات استفاده می کنیم تا کمی غیرمستقیم تر باشد، اما عمومی ترین اصطلاحی که می خواهید

hear is butt.

بشنوید، لب به لب است.

We often also use thigh to talk about the upper part of your leg.

ما اغلب از ران نیز برای صحبت در مورد قسمت بالای پای شما استفاده می کنیم.

My thigh.

ران من

Oh, I bumped my thigh on the table and it really hurts.

اوه، رانم را روی میز زدم و واقعا درد می کند.

Your thigh.

ران شما

Then below your knee, notice that the K is silent, below your knee is your shin.

سپس در زیر زانوی خود، توجه کنید که K بی صدا است، زیر زانوی شما ساق پا قرار دارد.

Your shin.

ساق پا تو

This is also a little bit of a technical term, but we often use shin when we're going to

این نیز کمی یک اصطلاح فنی است، اما ما اغلب زمانی که به

the doctor and saying, "Ah, yeah, I just really have some shooting pains in my shin and I

دکتر می‌رویم و می‌گوییم، "آه، بله، من واقعاً کمی درد تیراندازی در ساق پا دارم و

don't know what it is."

نمی‌دانم چیست، از shin استفاده می‌کنیم. است."

This bone in the front is your shin.

این استخوان در جلو ساق پا شماست.

Behind your shin is your calf.

پشت ساق پا شماست.

Your calf.

گوساله شما

Now strangely enough, this is also the word for a baby cow.

حالا به طرز عجیبی، این کلمه برای بچه گاو هم هست.

A baby cow is a calf.

بچه گاو گوساله است.

Notice the L is silent, but this muscle here, back here, is your calf.

توجه کنید که L ساکت است، اما این ماهیچه در اینجا، در اینجا، ساق پا شماست.

My calves are really sore after going on that hike.

گوساله های من بعد از رفتن به آن پیاده روی واقعاً درد می کنند .

My calves are so sore.

گوساله های من خیلی درد دارند

Then we have your foot.

پس ما پای شما را داریم.

Your foot.

پای شما.

Just like the hand, the foot has a lot of parts as well.

درست مانند دست، پا نیز دارای قطعات زیادی است.

We can talk about your ankle.

می توانیم در مورد مچ پای شما صحبت کنیم.

Your ankle is the bone here.

مچ پای شما استخوان اینجاست.

Don't twist your ankle.

مچ پای خود را نپیچانید.

That hurts a lot.

این خیلی درد دارد.

For your toes, we don't have a name for every individual toe.

برای انگشتان پا، ما برای هر انگشت پا نامی نداریم.

Maybe doctors do.

شاید پزشکان انجام دهند.

I imagine doctors do, but in daily life we just say your big toe and your little toe.

تصور می‌کنم پزشکان این کار را می‌کنند، اما در زندگی روزمره فقط انگشت شست پا و انگشت کوچک شما را می‌گوییم.

The other toes are important, but we don't have a specific name for them, so it's your

انگشتان دیگر مهم هستند، اما ما نام خاصی برای آنها نداریم، بنابراین انگشت

big toe and your little toe.

شست پا و انگشت کوچک شما است.

Then we have underneath your foot is called the foot arch, and sometimes we say the arch

سپس زیر پای شما را قوس پا می گویند و گاهی می گوییم قوس

of my foot.

پای من.

The arch of my foot hurts after walking for 10 hours yesterday.

قوس پایم بعد از 10 ساعت راه رفتن دیروز درد می کند .

My foot arch hurts, or the arch of my foot.

قوس پایم درد می کند یا قوس پایم.

The back of your foot here is called the heel.

پشت پای شما در اینجا پاشنه نامیده می شود.

The heel.

پاشنه.

Notice the spelling is different than to heal, the verb, so this is with two E's.

توجه کنید که املا با شفا دادن، فعل متفاوت است ، بنابراین این با دو E است.

Heel.

پاشنه.

I hurt my heel and I hope it heals soon.

من پاشنه پایم صدمه دیده و امیدوارم زودتر خوب شود.

That's your heel.

این پاشنه شماست.

What would it mean if I said, "I have a new job starting tomorrow and I'm going to put

اگر بگویم "از فردا یک کار جدید دارم و می‌خواهم

my best foot forward and be prepared for my job"?

بهترین قدمم را بگذارم و برای کارم آماده شوم " چه معنایی دارد؟

To put your best foot forward doesn't really mean that one of your feet is better than

اینکه بهترین پای خود را جلو بگذارید واقعاً به این معنی نیست که یکی از پاهای شما بهتر از

the other.

دیگری است.

It just means I'm going to do my best.

این فقط به این معنی است که من تمام تلاشم را خواهم کرد.

I'm going to do everything I can to make sure that there is success.

من تمام تلاشم را می کنم تا مطمئن شوم که موفقیت وجود دارد.

I'm going to put my best foot forward.

من بهترین قدمم را به جلو می گذارم.

I'm going to wear professional clothes.

قراره لباس حرفه ای بپوشم

I'm going to be in the right mindset.

من در طرز فکر درستی خواهم بود. من شب قبل یک

I'm going to get a good night's sleep the night before.

شب راحت می خوابم .

I'm going to put my best foot forward.

من می خواهم بهترین پایم را جلو بگذارم.

Excellent expression.

بیان عالی به شما

Congratulations on leveling up your vocabulary so that you can express yourself completely.

تبریک می گویم که دایره لغات خود را افزایش داده اید تا بتوانید خود را کاملاً بیان کنید.

Next, let's move on to grammar.

بعد، بیایید به گرامر برویم.

You are going to be focusing on five important grammar concepts that will help you be able

شما قرار است بر روی پنج مفهوم مهم گرامری تمرکز کنید که به شما کمک می‌کند بتوانید

to say what you want to say, but also understand other people when they use these advanced

آنچه را که می‌خواهید بگویید، اما همچنین وقتی دیگران از این

grammatical constructions in their speech.

ساختارهای دستوری پیشرفته در گفتار خود استفاده می‌کنند، درک کنید.

It's very important for speaking and for understanding.

برای صحبت کردن و درک کردن بسیار مهم است. بیا

Let's get started.

شروع کنیم.

Let's get started with the first grammar concept, the difference between get to and have to,

بیایید با اولین مفهوم گرامری، تفاوت بین get to و have to شروع کنیم،

so that you're not rude and you can speak politely in English.

تا شما گستاخ نباشید و بتوانید مودبانه به انگلیسی صحبت کنید.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

I'm in beautiful, sunny Costa Rica.

من در کاستاریکای زیبا و آفتابی هستم.

Usually I don't film these videos outside, so I'm sorry if there's some wind.

معمولاً من از این ویدیوها بیرون فیلم نمی‌گیرم، بنابراین اگر باد می‌وزد متاسفم. صدای خش خش

You're going to hear some birds, some trees rustling.

برخی پرندگان و برخی درختان را خواهید شنید .

It's all part of nature, right?

همه اینها بخشی از طبیعت است، درست است؟

Hopefully it will help you to relax and enjoy today's lesson.

امیدوارم به شما کمک کند تا آرامش داشته باشید و از درس امروز لذت ببرید.

We're going to be talking about how to describe your vacation in English.

ما در مورد چگونگی توصیف تعطیلات خود به زبان انگلیسی صحبت خواهیم کرد.

Usually vacations have positive parts and sometimes negative parts as well, so I hope

معمولاً تعطیلات دارای بخش های مثبت و گاهی اوقات منفی است، بنابراین امیدوارم

that the expressions we talk about today will help you to naturally describe it, and also

عباراتی که امروز در مورد آنها صحبت می کنیم به شما کمک کند تا به طور طبیعی آن را توصیف کنید، و همچنین می

I'm going to show you a little bit around the farm so you'll get some real practice

خواهم کمی اطراف مزرعه را به شما نشان دهم تا متوجه شوید. چند تمرین واقعی

with these expressions.

با این عبارات

The two expressions that we're going to talk about today are to get to do something and

دو عبارتی که ما امروز در مورد آنها صحبت خواهیم کرد عبارتند از: دستیابی به انجام کاری و

to have to do something.

مجبور به انجام کاری.

Today, you're going to get to guess some of the wonderful vegetation that's around me

امروز، می‌توانید برخی از پوشش گیاهی فوق‌العاده‌ای را که در اطراف من

on this farm.

در این مزرعه وجود دارد، حدس بزنید.

I'm going to take you on a little tour throughout this lesson, and I want you to guess what

من قصد دارم در طول این درس شما را به یک تور کوچک ببرم ، و از شما می خواهم که حدس بزنید

the different plants are.

گیاهان مختلف چیست.

Let's talk about that first expression, to get to do something.

بیایید در مورد اولین عبارت صحبت کنیم، برای انجام کاری.

This expression has a sense of honor, of privilege, kind of a sense of, wow, I get to be in this

این تعبیر یک حس افتخار دارد، یک حس امتیاز دارد، یک نوع حس، وای، من در این

beautiful nature.

طبیعت زیبا هستم.

Wow, I'm so privileged.

وای من خیلی ممتازم

I feel honored to be here.

احساس افتخار می کنم که اینجا هستم.

You could just use the simple past or the simple present.

شما فقط می توانید از گذشته ساده یا حال ساده استفاده کنید.

I am in beautiful nature, but if we want to give a sense of honor, privilege, wow, I'm

من در طبیعت زیبا هستم، اما اگر بخواهیم احساس افتخار، امتیاز بدهیم، وای، من

so lucky to be here, we can use get to.

خیلی خوش شانس هستم که اینجا هستم، می توانیم از دسترسی به آن استفاده کنیم.

I get to be in this beautiful nature.

من می توانم در این طبیعت زیبا باشم.

What about that second expression, to have to do something?

در مورد آن عبارت دوم چطور باید کاری کرد؟

Well, in order to get to this farm, we had to drive on some difficult roads.

خوب، برای رسیدن به این مزرعه، مجبور شدیم در چند جاده سخت رانندگی کنیم.

They weren't always paved.

آنها همیشه سنگ فرش نبودند.

There were a lot of potholes.

چاله های زیادی وجود داشت.

They were really windy.

آنها واقعا باد می آمد.

We had to drive on difficult roads.

مجبور بودیم در جاده های سخت رانندگی کنیم.

When we use had to, which is the past version of have to, this has a sense of something

وقتی از had to استفاده می کنیم، که نسخه گذشته باید باشد، این حس چیزی

difficult, something undesirable.

دشوار، چیزی نامطلوب را دارد.

I had to take out the trash.

مجبور شدم سطل زباله را بیرون بیاورم.

I had to study for my exam.

باید برای امتحانم درس می خواندم.

It's something that's a little bit of a burden, so here we have a positive expression, I get

این چیزی است که کمی سنگین است، بنابراین در اینجا ما یک بیان مثبت داریم، من می توانم

to see beautiful nature.

طبیعت زیبا را ببینم.

We got to see amazing iguanas on the trail, or something negative, we had to drive on

ما باید ایگواناهای شگفت انگیزی را در مسیر ببینیم، یا چیزی منفی،

some difficult roads to get here.

برای رسیدن به اینجا مجبور شدیم در جاده های دشوار رانندگی کنیم.

We had to pay $15 to get into the park.

برای ورود به پارک مجبور شدیم 15 دلار بپردازیم.

Before I tell you a little story about my experience here in Costa Rica, let's go to

قبل از اینکه داستان کوچکی در مورد تجربه‌ام در کاستاریکا به شما بگویم، اجازه دهید به

our first question where you get to guess some of the plants around the farm.

اولین سوال خود برویم، جایی که می‌توانید برخی از گیاهان اطراف مزرعه را حدس بزنید.

All right, first quiz question.

خیلی خب، اولین سوال مسابقه.

We have this beautiful tree with these interesting things hanging down.

ما این درخت زیبا را داریم که این چیزهای جالب آویزان است.

Can you guess what this is?

می توانید حدس بزنید این چیه؟

What kind of plant is this?

این چه نوع گیاهی است؟

You've got three seconds.

شما سه ثانیه وقت دارید

Three, two, one.

سه دو یک.

It is cacao.

کاکائو است.

This is the outside seed, the outside pod, where you'll find chocolate.

این دانه بیرونی است، غلاف بیرونی، جایی که شکلات پیدا خواهید کرد.

I hope you enjoyed that first little quiz question.

امیدوارم از اولین سوال مسابقه کوچک لذت برده باشید . در طول این درس

There's going to be three different quiz questions throughout this lesson.

سه سوال مسابقه مختلف وجود خواهد داشت .

Let me tell you a little story about the first night that we arrived in this city.

بگذارید یک داستان کوچک از اولین شبی که به این شهر رسیدیم برایتان تعریف کنم.

When we got to the farm, the farmer helped us to find the house that we were staying

وقتی به مزرعه رسیدیم، کشاورز به ما کمک کرد تا خانه ای را که در آن اقامت داشتیم پیدا کنیم

at.

.

It's a little bungalow, a little cabin on his property, and when he tried to open the

این یک خانه ییلاقی کوچک است، یک کابین کوچک در ملک او، و زمانی که او سعی کرد

gate, he couldn't open it.

دروازه را باز کند، نتوانست آن را باز کند.

He tried one key, then he tried another, and he ran back to his farm, and we had to wait

او یک کلید را امتحان کرد، سپس کلید دیگری را امتحان کرد و به سمت مزرعه خود دوید و ما مجبور شدیم

for about 15 minutes while he looked for the key.

حدود 15 دقیقه منتظر بمانیم تا او به دنبال کلید بگردد.

Then he came back with a key.

بعد با یک کلید برگشت.

He was so excited.

خیلی هیجان زده بود.

He tried to open the gate, and it didn't work.

سعی کرد دروازه را باز کند، اما نشد.

Well, he said, "You're probably going to have to wait for another hour while we work out

خوب، او گفت: "احتمالاً باید یک ساعت دیگر صبر کنید تا ما

this problem with the key."

این مشکل را با کلید حل کنیم."

For a moment, I was just a little bit worried, because we have a toddler, and we'd been driving

برای یک لحظه فقط کمی نگران بودم، زیرا ما یک کودک نوپا داریم و

all day, so we wanted to just open the door and let him run free finally, but then he

تمام روز در حال رانندگی بودیم، بنابراین می خواستیم در را باز کنیم و اجازه دهیم او در نهایت آزاد شود، اما بعد

said to us, "Well, we have a dinner available at our eating area.

به ما گفت: خوب، ما یک شام در محل غذاخوری خود داریم.

Would you like to be our guest for dinner?"

آیا دوست دارید برای شام مهمان ما باشید؟

Yes, of course we would, so we got to have an amazing dinner at the farm.

بله، مطمئناً این کار را می‌کردیم، بنابراین باید یک شام شگفت‌انگیز در مزرعه بخوریم.

We had some rice, and beans, and plantains, and chicken, and some guava juice, all produced

ما مقداری برنج و لوبیا و چنار و مرغ و مقداری آب گواوا داشتیم که همه

on the farm.

در مزرعه تولید می شد.

It was our luck really, that we got to eat that dinner with them, because we had no plans

واقعاً این شانس ما بود که مجبور شدیم آن شام را با آنها بخوریم، زیرا برنامه ای

for dinner.

برای شام نداشتیم.

We were kind of worried what we were going to eat, because we just arrived here after

ما به نوعی نگران بودیم که قرار است چه بخوریم، زیرا بعد از

a long day of traveling.

یک روز طولانی سفر به اینجا رسیدیم.

Because of this problem with the key, he had to find the key somehow, somewhere, we got

به دلیل این مشکل با کلید، او مجبور شد کلید را به نحوی پیدا کند، یک جایی، ما باید

to have a great experience.

یک تجربه عالی داشته باشیم.

Before we talk about the grammatical structure of get to and have to, let's go on to the

قبل از اینکه در مورد ساختار دستوری get to و have to صحبت کنیم، اجازه دهید به

second quiz question.

سوال مسابقه دوم برویم.

Vanessa: The second quiz question.

ونسا: سوال دوم.

Quiz question number two.

سوال امتحانی شماره دو

We've got these interesting plants here with these little flowers.

ما اینجا این گیاهان جالب را با این گل های کوچک داریم.

What do you think these flowers will do someday when they're not flowers?

فکر می کنید این گل ها روزی که گل نباشند چه می کنند؟

What would they become?

آنها چه خواهند شد؟

What will this plant produce?

این گیاه چه چیزی تولید خواهد کرد؟

Something quite important that probably a lot of you enjoy every day.

چیزی بسیار مهم که احتمالاً بسیاری از شما هر روز از آن لذت می برید.

Let's take a look at these.

بیایید نگاهی به اینها بیندازیم.

I'll give you three seconds.

سه ثانیه بهت فرصت میدم

Three, two, one.

سه دو یک.

It's coffee.

قهوه است.

This is a coffee plant.

این گیاه قهوه است.

The farm here has a lot of coffee.

مزرعه اینجا قهوه زیادی دارد.

As you saw, also cacao, and we'll see a third one in just a moment.

همانطور که دیدید، کاکائو نیز وجود دارد، و ما در یک لحظه سومی را خواهیم دید.

Did you enjoy that second quiz question?

آیا از سوال دوم مسابقه لذت بردید؟

I hope so.

امیدوارم.

Let's talk about the grammatical structure of using "get" and "have" in the sense of

بیایید در مورد ساختار دستوری استفاده از "به دست آوردن" و "داشتن" به معنای

something positive or something negative happening.

اتفاق مثبت یا منفی صحبت کنیم.

We got to eat dinner on the farm.

باید شام را در مزرعه بخوریم.

He had to look for the key.

باید دنبال کلید می گشت.

Here, we're conjugating that special word, "get" and "have," into the past tense.

در اینجا، ما آن کلمه خاص، "به دست آوردن" و "داشتن" را به زمان گذشته در می آوریم.

And do you see what's happening after that?

و آیا می بینید که بعد از آن چه اتفاقی می افتد؟

We got to eat.

باید بخوریم

Make sure that you add "to" and then an unconjugated verb.

اطمینان حاصل کنید که "به" و سپس یک فعل نامربوط را اضافه کنید .

We got to eat.

باید بخوریم

He had to look for the key.

باید دنبال کلید می گشت.

Beautiful.

زیبا.

Now that you know how to correctly grammatically construct a sentence using "get to" and "have

اکنون که می‌دانید چگونه با استفاده از «get to» و «باید» یک جمله درست بسازید،

to," let's go onto our third quiz question, and then I'll tell you a final story about

بیایید به سؤال سوم مسابقه خود برویم، و سپس داستان نهایی

our trip using these beautiful expressions.

سفرمان را با استفاده از این عبارات زیبا به شما خواهم گفت.

For our third quiz question, it's quite obvious.

برای سوال سوم مسابقه ما، کاملا واضح است.

So I want to show you the base of the tree first.

بنابراین می خواهم ابتدا پایه درخت را به شما نشان دهم .

And as we go up the tree, start thinking about what is it.

و همانطور که از درخت بالا می رویم، شروع به فکر کردن در مورد چیستی آن کنیم.

What is this going to produce?

این قرار است چه چیزی تولید کند؟

Here we can see a little flower hanging down.

در اینجا می توانیم گل کوچکی را ببینیم که آویزان شده است.

What is it?

چیست؟

What is it?

چیست؟

Are you ready to guess?

آیا برای حدس زدن آماده اید؟

Three, two, one.

سه دو یک.

It's bananas.

این موز است.

So beautiful.

بسیار زیبا.

I didn't know that so many grew in a bunch like that.

من نمی دانستم که تعداد زیادی از آنها در یک دسته مانند آن رشد کردند.

It's wonderful.

فوق العاده است.

I hope you enjoyed that third quiz question in this little mini tour of the farm.

امیدوارم از سومین سوال مسابقه در این گشت و گذار کوچک مزرعه لذت برده باشید.

It's really nice to see nature in other areas around the world.

دیدن طبیعت در مناطق دیگر در سراسر جهان واقعاً خوب است.

Now that you know what "get to" and "have to" mean, and you know the correct grammatical

اکنون که می دانید «به» و « باید» به چه معناست، و ساختار دستوری صحیح را می دانید

structure, let me tell you another quick story about something that we did today and something

، اجازه دهید یک داستان سریع دیگر درباره کاری که امروز انجام دادیم و کاری

that we plan to do in the future so that you can see the different verb tenses, "forget"

که در آینده قصد انجام آن را داریم برایتان بگویم. می تواند زمان های مختلف فعل، "فراموش کردن"

and "have."

و "داشتن" را ببیند.

This morning, we got to see an amazing waterfall.

امروز صبح یک آبشار شگفت انگیز را دیدیم.

It's one of the famous attractions of this area in Costa Rica.

این یکی از جاذبه های معروف این منطقه در کاستاریکا است.

But to get to the waterfall, you have to walk down 500 steps.

اما برای رسیدن به آبشار باید 500 پله را پیاده روی کرد.

And then to go back to your car, you have to walk up 500 steps.

و سپس برای بازگشت به ماشین خود، باید 500 پله را طی کنید.

But it was really cool because we got to see the waterfall, and then we walked a little

اما واقعاً باحال بود زیرا ما توانستیم آبشار را ببینیم، و سپس

bit down the path and we got to really relax and feel refreshed and wade into the water.

کمی در مسیر پیاده روی کردیم و واقعاً استراحت کردیم و احساس طراوت کردیم و به داخل آب رفتیم.

It was quite cold.

هوا کاملا سرد بود.

There were a lot of fish.

ماهی زیاد بود.

It was tons of fun.

خیلی زیاد خنده دار بود.

And a great part was we didn't have to drive too far from the farm.

و بخش مهم این بود که ما مجبور نبودیم خیلی دور از مزرعه رانندگی کنیم.

It was just about 15 minutes, so not too bad.

فقط حدود 15 دقیقه بود، پس خیلی بد نیست.

Over the next couple days, we hope that we'll get to see some more animals, maybe some sloths,

در طی چند روز آینده، امیدواریم چند حیوان دیگر، شاید چند تنبل،

maybe some more monkeys and more iguanas, maybe an anteater or two, some parrots, maybe

شاید چند میمون و ایگوانا بیشتر، شاید یک یا دو مورچه خوار، چند طوطی، شاید

some macaws.

چند ماکائو ببینیم.

That would be amazing if we get to see those.

اگر آن ها را ببینیم شگفت انگیز خواهد بود.

So we're going to go to national park, and then we're going to maybe get to go to a hanging

بنابراین ما به پارک ملی می رویم، و سپس به یک

bridge park.

پارک پل معلق می رویم.

Maybe we'll get to go to the lake.

شاید بتوانیم به دریاچه برویم.

We'll see.

خواهیم دید.

But you have to drive a little bit of a distance, maybe 30 minutes, an hour, an hour and a half

اما برای رسیدن به آن مکان ها باید کمی مسافت را طی کنید، شاید 30 دقیقه، یک ساعت، یک ساعت و نیم

to get to those locations, but I think it'll be worth it.

، اما فکر می کنم ارزشش را داشته باشد.

We've already gotten to do a lot of cool stuff in Costa Rica, and I hope that we'll get to

ما قبلاً کارهای جالب زیادی در کاستاریکا انجام داده ایم، و امیدوارم

do other cool things in the next couple days.

در چند روز آینده کارهای جالب دیگری نیز انجام دهیم.

Great work.

کار عالی

I hope you enjoyed my little vacation to Costa Rica during that lesson.

امیدوارم از تعطیلات کوچک من در کاستاریکا در طول آن درس لذت برده باشید.

The next grammar lesson is going to be focusing on an advanced grammar sentence construction

درس گرامر بعدی بر روی ساخت جملات گرامری پیشرفته تمرکز خواهد کرد

that I rarely see English learners use, but native speakers use this all the time.

که من به ندرت می بینم زبان آموزان انگلیسی از آن استفاده می کنند، اما بومی زبانان همیشه از آن استفاده می کنند.

I want to help you level up your speaking skills.

من می خواهم به شما کمک کنم تا مهارت های صحبت کردن خود را ارتقا دهید .

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

Do you remember learning comparisons in your English classroom?

آیا یادگیری مقایسه در کلاس انگلیسی خود را به یاد دارید ؟

Like this sentence, "His bike is faster than my bike."

مانند این جمله "دوچرخه او از دوچرخه من سریعتر است."

The word "faster" is a comparison word.

کلمه "سریعتر" یک کلمه مقایسه است.

Or, "Her English is better than it was last year."

یا "انگلیسی او بهتر از پارسال است ."

"Better" is our comparison word.

"بهتر" کلمه مقایسه ما است.

That picture is more beautiful than mine.

اون عکس از من زیباتره

"More beautiful" are our comparison words.

"زیباتر" کلمات مقایسه ما هستند.

When we have a short word like fast, hot, easy, green, we're just going to add "-er,"

وقتی کلمه کوتاهی مانند سریع، داغ، آسان، سبز داریم، فقط «-er» را اضافه می‌کنیم،

faster, easier, hotter, greener.

سریع‌تر، آسان‌تر، داغ‌تر، سبزتر.

But when you have a longer word like that last sentence, beautiful or intelligent or

اما وقتی کلمه طولانی‌تری مانند جمله آخر دارید، زیبا یا هوشمندانه یا

annoying, instead of adding "-er," we're just going to add "more" or "less."

آزاردهنده، به جای اضافه کردن «-er»، ما فقط «بیشتر» یا «کمتر» را اضافه می‌کنیم.

More beautiful, more intelligent, more annoying, less beautiful, less intelligent, less annoying.

زیباتر، باهوش تر، آزاردهنده تر، کمتر زیبا، کمتر باهوش، کمتر آزاردهنده.

So these are our two ways that we can make comparisons just as a quick review because

بنابراین این دو راه ما هستند که می‌توانیم به عنوان یک مرور سریع مقایسه کنیم، زیرا

that's going to be essential for taking it to the next level in our advanced sentence

این برای ارتقای سطح بعدی در ساختار جملات پیشرفته ما ضروری است

structure.

.

Let's take a look at this sentence, "The warmer it is, the happier I feel."

بیایید نگاهی به این جمله بیندازیم: «هر چه گرمتر باشد، احساس خوشحالی بیشتری می کنم».

Can you pick out the two comparison words here?

آیا می توانید دو کلمه مقایسه را در اینجا انتخاب کنید؟

Warmer, happier.

گرمتر، شادتر

We can see that "-er" at the end is kind of a key to this.

ما می توانیم ببینیم که "-er" در پایان نوعی کلید برای این است.

The warmer it is, the happier I feel.

هرچه هوا گرمتر باشد، احساس خوشحالی بیشتری می کنم.

Right now, it's the middle of winter where I live, but occasionally, every couple weeks,

در حال حاضر، اواسط زمستان جایی است که من زندگی می کنم، اما گهگاه، هر دو هفته یکبار،

there will be one day that feels like spring, and everyone in my city goes outside and jumps

یک روز می آید که احساس بهار می کند، و همه در شهر من می روند بیرون و

for joy, and all of that sadness from winter just washes away because when it feels warm

از خوشحالی می پرند، و تمام آن غم زمستان فقط شسته می شود. دور چون وقتی

outside, you feel great, you feel so happy.

بیرون هوا گرم می شود، احساس خوبی دارید، احساس خوشحالی می کنید.

So we could use this sentence, "The warmer it is, the happier I feel."

بنابراین می‌توانیم از این جمله استفاده کنیم: «هر چه گرمتر باشد، احساس خوشحالی بیشتری می‌کنم».

We're comparing two things, but let's take a look at actually what's happening here.

ما دو چیز را با هم مقایسه می کنیم، اما بیایید نگاهی به آنچه در اینجا رخ می دهد بیاندازیم.

We have those two comparison words, but what's happening right before that?

ما آن دو کلمه مقایسه را داریم، اما درست قبل از آن چه اتفاقی می افتد؟

It's the word "the."

این کلمه "the" است.

The warmer it is, the happier I feel.

هرچه هوا گرمتر باشد، احساس خوشحالی بیشتری می کنم.

So that's going to be our key here for structuring these sentences.

بنابراین این کلید ما در اینجا برای ساختاربندی این جملات خواهد بود.

At the beginning, we have some kind of cause.

در ابتدا، ما نوعی علت داریم.

The cause is warm weather.

علت آن هوای گرم است.

And what's the effect?

و چه تاثیری دارد؟

I feel happy.

من احساس شادی میکنم.

So we have a cause and effect happening here.

بنابراین ما یک علت و معلول داریم که در اینجا اتفاق می افتد.

The warmer it is, the happier I feel.

هرچه هوا گرمتر باشد، احساس خوشحالی بیشتری می کنم.

Let's take a look at some other examples.

بیایید به چند نمونه دیگر نگاهی بیندازیم.

The richer the person, the more annoying he is.

هر چه فرد ثروتمندتر باشد، آزاردهنده تر است.

This is just personal opinion.

این فقط نظر شخصی است

So here we have two comparison words, "richer" and "more annoying."

بنابراین در اینجا ما دو کلمه مقایسه داریم، "ثروتمندتر" و "آزاردهنده تر".

Because the word "annoying" is a longer word, we're going to use "more" in front of it instead

از آنجایی که کلمه "آزاردهنده" یک کلمه طولانی تر است، ما در مقابل آن به جای گفتن "آزاردهنده" از "بیشتر" استفاده می کنیم

of saying "annoyinger."

.

We're not going to add "-er" at the end.

ما در پایان "-er" را اضافه نمی کنیم.

And then we have that keyword, "the."

و سپس آن کلمه کلیدی "the" را داریم.

The richer the person is, or the richer the person, the more annoying he is.

هر چه فرد ثروتمندتر باشد یا فرد ثروتمندتر باشد، آزاردهنده تر است.

What about this one?

در مورد این یکی چی؟

The sweeter the dessert, the more delicious it is.

هر چه دسر شیرین تر باشد، خوشمزه تر است.

"The sweeter," that's our comparison word, "the more delicious," that's our other comparison

«هرچه شیرین تر» این کلمه مقایسه ما است، «لذیذتر» این کلمه مقایسه دیگر ما است

word, "it is."

، «این است».

And we have "the" in front of both of those.

و ما "the" را در مقابل هر دوی آنها داریم.

So we have a cause and an effect.

پس ما علت و معلولی داریم.

The dessert is sweet.

دسر شیرین است.

And what's the effect?

و چه تاثیری دارد؟

It's more delicious.

خوشمزه تره

We have a cause, someone is rich, and an effect, he's more annoying.

ما علت داریم، یکی پولدار است و یک معلول، آزاردهنده تر است.

So we have a cause and effect happening here with this wonderful advanced comparison.

بنابراین ما یک علت و معلول داریم که در اینجا با این مقایسه پیشرفته فوق العاده اتفاق می افتد. آیا

Are you ready to take this to the next level?

آماده هستید که این را به سطح بعدی ببرید؟

You probably already know how to make comparison words, but what if we make this advanced concept

احتمالاً از قبل می دانید که چگونه کلمات مقایسه را بسازید ، اما اگر این مفهوم پیشرفته را

more advanced?

پیشرفته تر کنیم چه؟

Often when we use "the," "the" sentence structure, like we've been talking about, we don't use

اغلب وقتی از ساختار جمله "the" استفاده می کنیم، همانطور که قبلاً در مورد آن صحبت کردیم، از

that comparison word.

آن کلمه مقایسه استفاده نمی کنیم.

We just use the word "more" or "less," plus a noun afterwards.

ما فقط از کلمه "بیشتر" یا "کمتر" به اضافه یک اسم بعد از آن استفاده می کنیم.

Let's take a look at this example.

بیایید نگاهی به این مثال بیندازیم.

The more you eat, the more you gain weight.

هر چه بیشتر غذا بخورید بیشتر وزن اضافه می کنید.

"The more," that's our comparison.

"هرچه بیشتر" این مقایسه ماست.

So we're not actually using a word like "the warmer" or "the more beautiful" or "the more

بنابراین ما در واقع از کلمه ای مانند " گرم تر" یا "زیباتر" یا "

annoying."

آزاردهنده تر" استفاده نمی کنیم.

We're not using those words.

ما از این کلمات استفاده نمی کنیم.

Instead, we're just saying, "The more," plus a noun, "you."

در عوض، ما فقط می‌گوییم: «هر چه بیشتر»، به اضافه یک اسم، «شما».

The more you eat, the more you gain weight.

هر چه بیشتر غذا بخورید بیشتر وزن اضافه می کنید.

Let's look at a couple others.

بیایید به چند نفر دیگر نگاه کنیم.

The less I sleep, the less I can focus on my work.

هر چه کمتر بخوابم کمتر می توانم روی کارم تمرکز کنم.

We can use "more" or "less" in these situations.

در این مواقع می توانیم از «بیشتر» یا «کمتر» استفاده کنیم.

"The less I," that's our noun here, "I sleep, the less I can focus on my work."

"هرچه کمتر من"، این اسم ما در اینجا است، "من می خوابم، کمتر می توانم روی کارم تمرکز کنم."

The more I speak English, the more I feel comfortable.

هر چه بیشتر انگلیسی صحبت کنم، احساس راحتی بیشتری می کنم .

Do you see in all of these sentences, we're just expanding on what you already know.

آیا در همه این جملات می بینید، ما فقط آنچه را که قبلاً می دانید گسترش می دهیم.

You know about comparisons, now you know that we need "the" in front of each of them, and

شما در مورد مقایسه ها می دانید، اکنون می دانید که ما در مقابل هر یک از آنها به "the" نیاز داریم و

then we're adding "more" or "less."

سپس "بیشتر" یا "کمتر" را اضافه می کنیم.

The more I speak English, the more I feel comfortable.

هر چه بیشتر انگلیسی صحبت کنم، احساس راحتی بیشتری می کنم .

We could switch that around and say, "the more comfortable I feel."

می‌توانیم آن را تغییر دهیم و بگوییم: «هرچه احساس راحتی بیشتری می‌کنم».

There's a couple different ways you can use this, but this is going to be beautifully

چند راه مختلف وجود دارد که می‌توانید از آن استفاده کنید، اما این

advanced to talk about cause and effect, and we use this all the time.

برای صحبت در مورد علت و معلول به زیبایی پیشرفته خواهد بود، و ما همیشه از آن استفاده می‌کنیم.

In fact, there are a couple fixed phrases.

در واقع، چند عبارت ثابت وجود دارد.

They're not exactly proverbs or idioms, but they're just fixed phrases that native speakers

آنها دقیقا ضرب المثل ها یا اصطلاحات نیستند، بلکه فقط عبارات ثابتی هستند که گویشوران بومی از آنها

use a lot that include this "the," "the" sentence structure.

استفاده می کنند که شامل ساختار جمله "the" و "the" است .

Let's take a look at a couple.

بیایید نگاهی به یک زوج بیندازیم.

Someone might ask you, "How do you like your coffee?"

ممکن است کسی از شما بپرسد: "قهوه خود را چگونه دوست دارید ؟"

Well, you could say, "The stronger the better."

خوب، می توانید بگویید: "هر چه قوی تر، بهتر."

This means you don't like cream in it, you don't like sugar in it, you just want a lot

این به این معنی است که شما خامه را در آن دوست ندارید، شکر را در آن دوست ندارید، فقط

of caffeine.

کافئین زیادی می خواهید.

Black coffee that's really strong with a lot of caffeine.

قهوه سیاه که با مقدار زیادی کافئین واقعا قوی است .

The stronger the better.

هر چه قوی تر بهتر

This is often used to talk about drinks.

این اغلب برای صحبت در مورد نوشیدنی استفاده می شود.

You could even use it to talk about an alcoholic drink.

حتی می توانید از آن برای صحبت در مورد یک نوشیدنی الکلی استفاده کنید .

Do you want rum or vodka?

رم میخوای یا ودکا؟

You might say, "I want both.

ممکن است بگویید: "من هر دو را می خواهم.

The stronger the better."

هر چه قوی تر، بهتر."

So you're talking about the strength of the drink.

بنابراین شما در مورد قدرت نوشیدنی صحبت می کنید .

The other day, I was having a bonfire in my backyard and I invited a family, and they

روز قبل در حیاط خانه ام آتش می زدم و خانواده ای را دعوت کردم و آنها

said, "Hey, can I invite my other friends?"

گفتند: "هی، می توانم دوستان دیگرم را دعوت کنم؟"

And I said, "The more the merrier."

و من گفتم: "هر چه بیشتر بهتر است."

This is a really common "the," "the" type of fixed sentence.

این یک نوع جمله ثابت واقعاً رایج "the" است .

The more people who come, the merrier.

هرچه افراد بیشتری بیایند، بهتر است.

This is kind of a old-fashioned word to mean happy.

این یک کلمه قدیمی به معنای خوشحال است.

The happier we will be.

هر چه شادتر باشیم

But in that fixed sentence structure, we do use the word "merrier" in daily conversation.

اما در آن ساختار جمله ثابت، ما از کلمه "مریر" در مکالمه روزانه استفاده می کنیم.

The more the merrier.

هر چه بیشتر بهتر.

Sure, come on.

حتما بیا

Or if you're having a problem at work and you're talking with your coworker, saying,

یا اگر در محل کار مشکلی دارید و با همکار خود صحبت می کنید و می گویید

"Should we tell our boss about this problem?"

"آیا این مشکل را به رئیس خود بگوییم؟"

Well, your coworker might say, "Well, the less said, the better."

خوب، همکار شما ممکن است بگوید، "خب، هر چه کمتر گفته شود، بهتر است."

The less said to our boss, the better the outcome or maybe the better for your boss

هرچه کمتر به رئیس ما گفته شود، نتیجه بهتر یا شاید برای رئیس شما بهتر

or the better for the situation.

یا برای وضعیت بهتر است.

The less said, the better.

کمتر گفتن بهتر است.

The final common fixed phrase is one that procrastinators probably hear a lot.

آخرین عبارت ثابت رایج عبارتی است که احتمالاً تعلل کنندگان آن را زیاد می شنوند.

Let's imagine that you need to study English or you want to study English, but you've looked

بیایید تصور کنیم که شما باید انگلیسی بخوانید یا می خواهید انگلیسی بخوانید، اما به

at your phone, you went for a walk, you called your friends, and then your husband says,

تلفن خود نگاه کرده اید، پیاده روی کرده اید، به دوستان خود زنگ زده اید و سپس شوهرتان می گوید:

"Are you going to study your English lesson today?"

"آیا می خواهید درس انگلیسی خود را بخوانید. امروز؟"

He might also say, "You know, the sooner you start, the sooner you finish."

او همچنین ممکن است بگوید: "می دانید، هر چه زودتر شروع کنید، زودتر تمام می کنید."

That phrase, "the sooner," "the sooner," is used a lot.

این عبارت «هر چه زودتر»، «هر چه زودتر» زیاد استفاده می شود.

The sooner you begin exercising, the sooner you'll feel better.

هر چه زودتر ورزش را شروع کنید، زودتر احساس بهتری خواهید داشت.

The sooner you do something, if you do something now, you'll see the results quicker.

هر چه زودتر کاری را انجام دهید، اگر اکنون کاری را انجام دهید، نتایج را سریعتر خواهید دید.

You'll see them sooner.

زودتر میبینیشون

So we often use this.

بنابراین ما اغلب از این استفاده می کنیم.

And the sooner you start, the sooner you finish, or the sooner you'll see the results.

و هر چه زودتر شروع کنید، زودتر به پایان می رسید یا زودتر نتیجه را خواهید دید.

Now I'd like to share a quick conversation dialogue with you that uses this advanced

اکنون می‌خواهم یک گفتگوی مکالمه سریع را با شما به اشتراک بگذارم که از این

sentence structure a lot.

ساختار جمله پیشرفته بسیار استفاده می‌کند.

I challenge you, after this lesson, go back and try to say those sentences with us.

من شما را به چالش می کشم، بعد از این درس، برگردید و سعی کنید آن جملات را با ما بگویید.

That's going to train your speaking muscles, help with your pronunciation, and also remind

این کار عضلات صحبت کردن شما را تمرین می دهد، به تلفظ شما کمک می کند و همچنین به

you how to use this because you're using it yourself.

شما یادآوری می کند که چگونه از آن استفاده کنید زیرا خودتان از آن استفاده می کنید .

I've been feeling kind of down lately, but I'm not sure why.

من اخیراً یک جورایی احساس ناراحتی کرده ام، اما مطمئن نیستم چرا.

Dan: Have you been working too much again?

دن: دوباره زیاد کار کردی؟

Vanessa: Well, I go to work at 6:00 AM and finish at

ونسا: خوب، من ساعت 6 صبح سر کار می روم و

8:00 PM, but that's fine with me.

ساعت 8 شب تمام می کنم، اما برای من خوب است.

Dan: Whoa, that's a long time.

دن: اوه، خیلی وقته.

Maybe the more you work, the more stressed you feel.

شاید هر چه بیشتر کار می کنید، بیشتر احساس استرس می کنید.

Vanessa: I don't know, I guess I have neglected to

ونسا: نمی دانم، حدس می زنم

see my friends lately.

اخیراً از دیدن دوستانم غافل شده ام.

Dan: Yeah, the more you see your friends, the more

دن: آره، هر چه بیشتر دوستانت را ببینی، احساس

positive you'll feel.

مثبت تری خواهی داشت.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

I do feel kind of lonely.

یه جورایی احساس تنهایی میکنم

The less I do outside of work, the less connected I feel to them.

هر چه در خارج از محل کار کمتری انجام دهم، احساس ارتباط کمتری با آنها دارم.

Yeah, maybe I have been working too much.

بله، شاید من بیش از حد کار کرده ام.

Dan: I'd say so.

دن: من می گویم.

Vanessa: In fact, the more I tell you about my work

ونسا: در واقع، هر چه بیشتر در مورد زندگی کاری ام به شما بگویم

life, the more I realize I need balance.

، بیشتر متوجه می شوم که به تعادل نیاز دارم.

Dan: Yeah.

دن: آره

The more work, the more stress.

هر چه کار بیشتر باشد، استرس بیشتر است.

Vanessa: Yeah, the more down I feel.

ونسا: آره، بیشتر احساس ناراحتی می کنم.

Dan: But the more time with friends, the happier,

دن: اما هر چه وقت با دوستان بیشتر باشد، شادتر،

the more connected.

بیشتر ارتباط برقرار می کند.

Vanessa: The more encouraged, but also the poorer.

ونسا: هر چه بیشتر تشویق شود، اما فقیرتر.

Dan: What?

دن: چی؟

The poorer?

فقیرتر؟

Vanessa: Yeah, because I would be spending money instead

ونسا: آره، چون من به جای

of making money.

پول درآوردن، پول خرج می کنم.

Dan: Don't worry about that.

دن: نگران این نباش.

The more money you make, the more you can spend.

هر چه پول بیشتری به دست آورید، بیشتر می توانید خرج کنید.

Let's go have fun.

بریم خوش بگذرونیم

Vanessa: Okay, you convinced me.

ونسا: باشه، تو منو قانع کردی. بیا

Let's go.

بریم.

Great work leveling up your speaking skills.

کار عالی که مهارت‌های گفتاری شما را ارتقا می‌دهد.

The next grammar lesson focuses on two tricky words, "do" versus "make."

درس دستور زبان بعدی بر روی دو کلمه حیله گر تمرکز دارد ، "do" در مقابل "ساخت".

You will join me in the woods again in nature.

دوباره در طبیعت به من در جنگل خواهید پیوست.

Sometimes this helps make grammar a little more fun, where you're going to learn some

گاهی اوقات این کمک می‌کند تا گرامر را کمی سرگرم‌کننده‌تر کنید، جایی که می‌خواهید

important expressions that can help you learn the difference between "do" and "make" in

عبارات مهمی را یاد بگیرید که می‌توانند به شما در یادگیری تفاوت بین «انجام» و «ساختن» در

your daily conversations.

مکالمات روزانه‌تان کمک کنند.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

We use "do" for specific tasks, some obligations, or repetitive activities.

ما از "do" برای کارهای خاص، برخی تعهدات یا فعالیت های تکراری استفاده می کنیم.

I need to do some housework.

من باید کارهای خانه را انجام دهم.

This is an obligation, a duty, to do some housework.

این یک وظیفه است، یک وظیفه، انجام برخی کارهای خانه.

We use "make" for creating or producing something.

ما از "make" برای ایجاد یا تولید چیزی استفاده می کنیم.

I need to make some soup.

باید سوپ درست کنم

I'm creating the soup.

من دارم سوپ درست میکنم

Today, we're going to be in two different locations, one in the woods and one by the

امروز قرار است در دو مکان مختلف باشیم ، یکی در جنگل و دیگری در کنار

stream, so that you can visually remember the difference between these two words.

رودخانه، تا بتوانید تفاوت بین این دو کلمه را به صورت بصری به خاطر بسپارید.

I hope that it will just add to this experience so that you can enjoy the lesson and also

امیدوارم فقط به این تجربه بیفزاید تا بتوانید از درس لذت ببرید و همچنین

remember these words.

این کلمات را به خاطر بسپارید.

But this can be tricky because cooking meals is kind of an obligation or a duty, right?

اما این می تواند مشکل باشد، زیرا پختن غذا به نوعی یک وظیفه یا یک وظیفه است، درست است؟

I hope that by talking about some specific expressions with both of these words, it'll

امیدوارم با صحبت کردن در مورد برخی از عبارات خاص با هر دوی این کلمات، به

help you to remember them, but also it'll help you to keep those words together.

شما کمک کند تا آنها را به خاطر بسپارید، اما همچنین به شما در حفظ آن کلمات کمک کند.

If you hear "make soup," "make soup," "make soup" a lot, your brain will keep these two

اگر «سوپ درست کن»، «سوپ درست کن»، «سوپ درست کن » را زیاد می شنوید، مغزتان این دو

words together.

کلمه را کنار هم نگه می دارد.

It's kind of like when you were first starting to learn English, you never heard "I were

زمانی که برای اولین بار شروع به یادگیری زبان انگلیسی کردید، هرگز "من

happy."

خوشحال بودم" را نشنیدید.

You always heard "I was happy."

همیشه شنیدی "من خوشحال بودم".

Because you never heard "I were happy," you probably didn't create that wrong sentence

از آنجایی که هرگز «من خوشحال بودم» را نشنیده‌اید، احتمالاً ساختار جمله اشتباهی ایجاد نکرده‌اید

structure.

.

So I hope that by hearing this correct sentence structure again and again, you're going to

بنابراین امیدوارم با شنیدن دوباره و دوباره این ساختار جملات صحیح، بتوانید به

be able to remember if it's "do" or if it's "make."

یاد بیاورید که آیا "انجام" یا "ساختن" است.

Let's start by talking about seven expressions using "do."

بیایید با صحبت در مورد هفت عبارت با استفاده از "do" شروع کنیم.

Everyone loves doing chores.

همه عاشق انجام کارهای خانه هستند.

I dream about doing the laundry.

من رویای شستن لباس را دارم.

Doing the dishes is my favorite activity.

شستن ظرف ها فعالیت مورد علاقه من است.

Okay, maybe that's not true for you, but here, we're using "do" to talk about this duty,

خوب، شاید این برای شما درست نباشد، اما در اینجا، ما از "do" برای صحبت در مورد این وظیفه،

this obligation, this repetitive task.

این تعهد، این وظیفه تکراری استفاده می کنیم.

We use "do" to talk about almost every household chore.

ما از "do" برای صحبت در مورد تقریباً همه کارهای خانه استفاده می کنیم .

Do the laundry, do the dishes.

لباس‌ها را بشویید، ظرف‌ها را بشویید.

Except make the bed.

جز اینکه تخت را مرتب کن

This is an exception.

این یک استثناست.

But we often use "do" to talk about those household repetitive chores.

اما ما اغلب برای صحبت در مورد آن کارهای تکراری خانه از "do" استفاده می کنیم .

For more household chores, check out my video, 70 Cleaning Expressions in English, up here.

برای کارهای خانه بیشتر، ویدیوی من، 70 عبارت تمیز کردن به زبان انگلیسی را در اینجا ببینید.

Number two.

شماره دو.

I can't go play a game because I have to do some work, or maybe because I have to do some

من نمی توانم به بازی بروم زیرا باید برخی کارها را انجام دهم یا شاید به این دلیل که باید برخی از

homework.

تکالیف را انجام دهم.

To do work is a common expression.

انجام کار یک عبارت رایج است.

Actually, I said this to Dan when I was writing this lesson.

در واقع، وقتی داشتم این درس را می نوشتم، این را به دن گفتم .

He wanted me to play a game, and I said, "I'm sorry, I can't play the game because I have

او از من خواست که یک بازی انجام دهم و من گفتم: " ببخشید، من نمی توانم بازی را انجام دهم، زیرا

to do some work," which was writing this lesson.

باید یک کار انجام دهم" که نوشتن این درس بود.

Number three.

شماره سه.

Dan, my husband, plays hockey, and after his game, he often says, "The goalie did a good

دان، شوهرم، هاکی بازی می کند و پس از بازی او اغلب می گوید: "دروازه بان کار خوبی کرد

job, but we still lost."

، اما ما باز هم شکست خوردیم."

Or maybe he could have said, "The goalie did a bad job.

یا شاید می توانست بگوید: "دروازه بان کار بدی کرد.

The goalie did a poor job."

دروازه بان کار ضعیفی انجام داد."

Here, we're talking about doing a good job, doing a bad job, doing a poor job.

در اینجا، ما در مورد انجام یک کار خوب، انجام یک کار بد، انجام یک کار ضعیف صحبت می کنیم.

We're using the word "do" in the past to say "did."

ما در گذشته از کلمه "do" برای گفتن "کرد" استفاده می کنیم.

He did a good job.

او کار خوبی کرد.

What do you think about this lesson?

نظر شما در مورد این درس چیست؟ آیا در

Am I doing a good job explaining these expressions?

توضیح این عبارات کار خوبی انجام می دهم؟

Number four.

شماره چهار. آیا

Have you done any exercises recently?

اخیرا تمرینی انجام داده اید؟

Maybe you might say, "Well, I did some yoga yesterday, and I'm going to do some Pilates

شاید بگویید: "خب، من دیروز کمی یوگا انجام دادم و امروز هم پیلاتس انجام می دهم

today."

."

This question uses "do" in another verb tense.

این سوال از "do" در زمان فعل دیگری استفاده می کند. آیا

Have you done any exercises recently?

اخیرا تمرینی انجام داده اید؟

This can be a little bit tricky to talk about "do" plus "exercise," because we often just

صحبت در مورد "انجام" به اضافه "ورزش" ممکن است کمی مشکل باشد، زیرا ما اغلب فقط

take out "do" completely and say, "Have you exercised recently?"

"انجام" را به طور کامل حذف می کنیم و می گوییم: "آیا اخیراً ورزش کرده اید؟"

This is using "exercise" as the verb.

این استفاده از "ورزش" به عنوان فعل است. آیا

Have you exercised?

ورزش کرده اید؟ به

Notice the "-ed" that tells us that this is a verb.

"-ed" توجه کنید که به ما می گوید این یک فعل است. آیا

Have you exercised recently?

اخیرا ورزش کرده اید؟

But in my original sentence, "Have you done any exercises?"

اما در جمله اصلی من "تمرینی انجام دادی ؟"

This is using "exercise" as a noun, and then "do" is our verb.

این به معنای استفاده از "تمرین" به عنوان اسم است و سپس "do" فعل ما است.

So make sure that you use this correctly.

بنابراین مطمئن شوید که از این به درستی استفاده می کنید.

We don't want to have "do" plus "exercise" as a verb.

ما نمی خواهیم "do" به علاوه "ورزش" را به عنوان یک فعل داشته باشیم.

We need to only have one verb here.

در اینجا فقط باید یک فعل داشته باشیم.

Have you done any exercises?

آیا تمرینی انجام داده اید؟ آیا

Have you exercised?

ورزش کرده اید؟

Number five.

شماره پنج.

How are you doing?

حال شما چطور است؟

I'm doing pretty well.

من خیلی خوب هستم.

I'm not doing that hot.

من این کار را داغ انجام نمی دهم.

This is a common greeting.

این یک سلام مشترک است.

You might hear this all the time.

شما ممکن است همیشه این را بشنوید.

Maybe you say this a lot.

شاید این را زیاد بگویید.

To learn some other common greetings and other ways to start sentences, you can check out

برای یادگیری برخی از احوالپرسی های رایج دیگر و روش های دیگر برای شروع جملات، می توانید

this link up here.

این پیوند را در اینجا بررسی کنید.

How are you doing?

حال شما چطور است؟ من

I'm doing great.

اوضاع ام خوبه.

I'm not doing that hot.

من این کار را داغ انجام نمی دهم.

Wonderful.

فوق العاده است.

Number six.

شماره شش.

I always try to do my best.

من همیشه سعی می کنم بهترین کار را انجام دهم.

"To do my best" is a beautiful expression.

"برای انجام بهترین کار" تعبیر زیبایی است.

It means you're not perfect, but you try to do your best.

این بدان معناست که شما کامل نیستید، اما سعی می کنید بهترین کار را انجام دهید.

If you said this in a job interview, "I always try to do my best every day at work," wow,

اگر این را در یک مصاحبه شغلی گفتید، "من همیشه سعی می کنم هر روز در محل کار بهترین کار را انجام دهم"، وای،

great.

عالی است.

You're hired.

تو استخدام شدی

This is a wonderful way to express that you are a diligent worker, you're a hard worker,

این یک راه فوق العاده برای بیان این است که شما یک کارگر سخت کوش هستید، شما یک کارگر سخت کوش هستید،

and even though you're not perfect, you're going to always do your best.

و حتی اگر کامل نیستید، همیشه بهترین کار را خواهید کرد.

Number seven.

شماره هفت.

Please, do something.

لطفا کاری انجام بدهید.

Do anything.

انجام دادن هر کاری.

Maybe if you have a friend who is single and is always complaining about not going on a

شاید اگر دوستی دارید که مجرد است و همیشه از

date, you might say, "Well, maybe it'd be a good idea if you got out of your house one

قرار ملاقات نرفتن شاکی است، ممکن است بگویید: "خب، شاید اگر یک روز از خانه خود بیرون بیای بهتر باشد

day.

.

Maybe you should go to a yoga class.

شاید بهتر باشد به یک کلاس یوگا.

Maybe you should go for a walk in the park and talk to someone while you're walking your

شاید باید در پارک قدم بزنید و در حالی که سگتان را پیاده روی می‌کنید با کسی صحبت کنید

dog.

.

Just do something.

فقط کاری انجام دهید.

Do anything."

هر کاری انجام دهید.»

We often use "do" with these words, "something," "anything."

ما اغلب از "انجام" با این کلمات، "چیزی"، " هر چیزی" استفاده می کنیم.

And it's not specific.

و مشخص نیست.

"Something" and "anything" is not telling a specific activity, but we often use those

"چیزی" و "هر چیزی" به معنای بیان یک فعالیت خاص نیست، اما ما اغلب از آنها

together.

با هم استفاده می کنیم.

You can also use this in a less intense situation.

شما همچنین می توانید از این در شرایطی با شدت کمتر استفاده کنید.

Maybe if your friend's inviting you to go to a yoga class, you might say, "I can't go

شاید اگر دوستتان شما را برای رفتن به کلاس یوگا دعوت می کند، ممکن است بگویید: "من نمی توانم

to yoga class because I have to do something else."

به کلاس یوگا بروم زیرا باید کار دیگری انجام دهم."

You're not saying what you have to do.

شما نمی گویید چه کاری باید انجام دهید.

It's kind of mysterious.

این یک جور مرموز است.

You're not saying that other activity that you need to do, but you're just saying, "I

شما آن فعالیت دیگری را که باید انجام دهید، نمی گویید، بلکه فقط می گویید، "من

need to do something else," to do something, do something else.

باید کار دیگری انجام دهم"، برای انجام کاری، کار دیگری انجام دهید.

Now let's go on to "make."

حالا بیایید به «ساختن» بپردازیم. حداقل به گفته من،

These are the top 10 expressions using "make," at least according to me.

اینها 10 عبارت برتری هستند که از "make" استفاده می کنند .

Number one.

شماره یک.

Dan makes oatmeal for us every morning.

دن هر روز صبح برای ما جو دوسر درست می کند.

I like to make green tea in the afternoon.

من دوست دارم بعد از ظهر چای سبز درست کنم.

We often use "make" with food or drinks, and it's a good way to use this naturally.

ما اغلب از "ساخت" با غذا یا نوشیدنی استفاده می کنیم، و این یک راه خوب برای استفاده طبیعی از آن است.

Number two.

شماره دو.

If you watch the ad at the beginning of this video, I make some money.

اگر تبلیغ ابتدای این ویدیو را تماشا کنید، من مقداری درآمد دارم.

Thanks.

با تشکر.

Here, I'm not creating or producing.

در اینجا، من خلق یا تولید نمی کنم.

I'm not printing the money myself, but here, I'm still acquiring the money.

من خودم پول چاپ نمی کنم، اما اینجا، هنوز دارم پول می گیرم.

So I want to know, when you were in high school, what did you do to make money?

بنابراین می خواهم بدانم وقتی دبیرستان بودید برای پول درآوردن چه کار می کردید؟

Did you babysit?

بچه داری کردی؟

Did you walk your neighbor's dog?

سگ همسایه ات را پیاده کردی؟

Did you do your neighbor's homework?

تکالیف همسایه ات را انجام دادی؟

What did you do to make money?

برای پول درآوردن چه کردی؟

Sentence number three.

جمله شماره سه

It can be tough to make new friends when you move to a new city.

وقتی به شهر جدیدی نقل مکان می کنید، پیدا کردن دوستان جدید می تواند سخت باشد .

Here, we're using the expression, "make friends."

در اینجا، ما از عبارت "دوست پیدا کن" استفاده می کنیم.

You're not actually creating your friends like Frankenstein, at least I hope not, but

شما در واقع دوستان خود را مانند فرانکنشتاین خلق نمی کنید، حداقل امیدوارم اینطور نباشد، اما در حال

you are acquiring new friends.

به دست آوردن دوستان جدید هستید.

When I think about the friends that I have now, I made one friend at the grocery store,

وقتی به دوستانی که الان دارم فکر می کنم، یک دوست در خواربارفروشی پیدا کردم،

I made another friend at yoga class, and I made another friend 10 years ago in college.

دوست دیگری در کلاس یوگا پیدا کردم و دوست دیگری را 10 سال پیش در دانشگاه پیدا کردم.

So as an adult, we make friends in a lot of different ways.

بنابراین به عنوان یک بزرگسال، ما به روش های مختلف دوست می شویم. آیا

Have you ever made a phone call in English?

تا به حال به زبان انگلیسی تماس تلفنی برقرار کرده اید؟

This can be a little bit scary when you do it, but with practice, it gets easier.

وقتی این کار را انجام می دهید ممکن است کمی ترسناک باشد ، اما با تمرین، آسان تر می شود.

We have a couple expressions we use when we talk about using the phone, but when you are

ما چند عبارت داریم که وقتی در مورد استفاده از تلفن صحبت می کنیم استفاده می کنیم، اما زمانی که شما

the one dialing the numbers, you are the one who's making a phone call.

شماره گیری می کنید، شما هستید که تماس تلفنی برقرار می کنید.

If you want to use some common expressions for phone conversations, then make sure to

اگر می‌خواهید از عبارات رایج برای مکالمات تلفنی استفاده کنید، حتماً

check out this video up here.

این ویدیو را در اینجا ببینید.

Number five.

شماره پنج.

Make a suggestion about what kind of lesson you'd like me to make here on YouTube in the

در مورد نوع درسی که می خواهید در آینده اینجا در YouTube ارائه کنم، پیشنهاد دهید

future.

.

I'm asking you to make a suggestion.

من از شما می خواهم که یک پیشنهاد بدهید.

Give me some ideas.

چند ایده به من بدهید

Number six.

شماره شش.

When you make a mistake, don't make an excuse.

وقتی اشتباه می کنید، بهانه نیاورید.

Just tell the truth.

فقط حقیقت را بگو در

Here are two for the price of one, "make a mistake" and "make an excuse."

اینجا دو تا به قیمت یکی، « اشتباه کن» و «بهانه بیاور» آورده شده است.

I often hear English learners say, "I did a mistake."

من اغلب می شنوم که زبان آموزان انگلیسی می گویند: "من اشتباه کردم".

And to them, I would say, "Yeah, yeah, you did.

و به آنها می گفتم: "آره، آره، شما این کار را کردید.

You made a mistake."

اشتباه کردید."

If you want to use "did," you could say, "I did something wrong," but here, this is a

اگر می خواهید از "کرد" استفاده کنید، می توانید بگویید "من کار اشتباهی انجام دادم"، اما در اینجا، این

beautiful expression that you can use instead with "make."

عبارت زیبایی است که می توانید به جای آن با "ساختن" استفاده کنید.

I made a mistake.

من اشتباه کردم

And if you make a mistake, don't make an excuse.

و اگر اشتباه کردید، بهانه نیاورید.

No one likes someone who makes excuses.

هیچ کس کسی را که بهانه می آورد دوست ندارد.

I was tired, I was hungry, there was a lot of traffic.

خسته بودم، گرسنه بودم، رفت و آمد زیاد بود.

Don't make an excuse, just tell the truth and say you're sorry and move on.

بهانه نیاورید، فقط حقیقت را بگویید و بگویید متاسفید و ادامه دهید.

Number seven.

شماره هفت.

I often read reviews to help me make a decision before I buy something.

من اغلب نظرات را می خوانم تا به من کمک کند قبل از خرید چیزی تصمیم بگیرم.

Do you do that?

آیا شما این کار را انجام می دهید؟

Do you read reviews before you buy something?

آیا قبل از خرید چیزی نظرات را می خوانید؟

What helps you to make a decision?

چه چیزی به شما در تصمیم گیری کمک می کند؟ آیا

Have you ever made a decision that you regretted?

تا به حال تصمیمی گرفته اید که پشیمان شده باشید؟

I hope you don't regret making the decision to watch this lesson.

امیدوارم از تصمیم گیری برای تماشای این درس پشیمان نشوید.

Study these words so that you can make sure that you use them correctly.

این کلمات را مطالعه کنید تا مطمئن شوید که آنها را به درستی به کار می برید.

We often say "make sure" to mean make certain, be certain, but we don't use that one as much,

ما اغلب می گوییم "مطمئن شو" به معنای مطمئن باش، مطمئن باش، اما از آن یکی زیاد استفاده نمی کنیم،

so forget about that one and just remember "make sure."

پس آن یکی را فراموش کنید و فقط "مطمئن شوید" را به خاطر بسپارید.

We often use this as kind of a reminder.

ما اغلب از این به عنوان یک یادآوری استفاده می کنیم.

Make sure that you finish your homework.

مطمئن شوید که تکالیف خود را تمام کرده اید.

Make sure that you clean your room.

مطمئن شوید که اتاق خود را تمیز می کنید.

Make sure, make sure, make sure.

مطمئن شوید، مطمئن شوید، مطمئن شوید.

So if you use "make sure" as a reminder to someone else, make sure you say it with a

بنابراین اگر از «مطمئن شوید» به عنوان یادآوری به شخص دیگری استفاده می کنید، مطمئن شوید که آن را با

smile because it can be kind of annoying if someone says, "Make sure you do this, make

لبخند می گویید زیرا ممکن است آزاردهنده باشد اگر کسی بگوید: «حتما این کار را انجام دهید، مطمئن شوید که

sure you do this, make sure you do this."

این کار را انجام می دهید، مطمئن شوید این کار را بکن."

So make sure you say it with a smile.

پس حتما آن را با لبخند بگویید.

Number nine.

شماره نه.

It really makes me happy that you're still watching this video and didn't click away.

واقعاً خوشحالم می کند که هنوز این ویدیو را تماشا می کنید و کلیک نکردید.

Your actions have an effect on me.

اعمال شما روی من تأثیر می گذارد. باعث

It makes me happy.

خوشحالی من می شود.

Or we could use this in a negative way.

یا می توانیم از این به روشی منفی استفاده کنیم.

Talking with her about her problems makes me feel drained.

صحبت کردن با او در مورد مشکلاتش باعث می شود احساس خستگی کنم.

Or maybe watching these lessons makes you feel excited about English.

یا شاید تماشای این درس ها باعث می شود در مورد زبان انگلیسی هیجان زده شوید.

It makes you react in a certain way.

این باعث می شود شما واکنش خاصی نشان دهید. به

Makes me feel happy, makes me feel drained, makes me feel excited.

من احساس شادی می دهد، باعث می شود احساس خستگی کنم، به من احساس هیجان می دهد.

I hope this lesson makes you feel excited, because I'm sitting on a log, suspended over

امیدوارم این درس به شما احساس هیجان بدهد، زیرا من روی چوبی نشسته ام، روی

the creek, and it's not very comfortable.

نهر معلق هستم و خیلی راحت نیستم.

So it makes me happy that you're still watching this and that this experience is worth it.

بنابراین من را خوشحال می کند که هنوز هم این را تماشا می کنید و این تجربه ارزشش را دارد.

Number 10.

شماره 10.

Try to use English every day.

سعی کنید هر روز از انگلیسی استفاده کنید.

This advice just makes sense.

این توصیه فقط منطقی است.

If someone told you, "Study English for six hours every Saturday, and you can forget about

اگر کسی به شما گفت: " هر شنبه شش ساعت انگلیسی بخوانید و می توانید

English the other six days of the week," this advice doesn't really make sense.

شش روز دیگر هفته را فراموش کنید" این توصیه واقعاً منطقی نیست.

It feels really stressful to me.

واقعا برای من استرس زا است.

So when you use this expression, "it makes sense," "it doesn't make sense," we're using

بنابراین وقتی از این عبارت استفاده می‌کنید، « منطقی است»، «معنی نیست»، ما از

this in the sense of sensible.

این به معنای معقول استفاده می‌کنیم.

This is the root word here.

این ریشه کلمه اینجاست.

It is sensible advice to study English a little bit every day.

توصیه معقول این است که هر روز کمی زبان انگلیسی را مطالعه کنید .

It is not sensible advice to study English just one day for a long period of time.

این توصیه معقول نیست که فقط یک روز انگلیسی را برای مدت طولانی مطالعه کنید.

You feel stressed, you don't remember things easily.

شما احساس استرس می کنید، چیزهایی را به راحتی به خاطر نمی آورید.

So it makes sense to study English little by little every day.

بنابراین منطقی است که هر روز کم کم زبان انگلیسی را مطالعه کنید .

I think it makes sense to have a review now, don't you think?

من فکر می کنم منطقی است که اکنون یک بررسی داشته باشیم، فکر نمی کنی؟

Let's go back and review all of the expressions that we talked about with "do" and all of

بیایید به عقب برگردیم و همه عباراتی را که با "do" در مورد آنها صحبت کردیم و همه

the expressions we talked about with "make."

عباراتی که با "ساختن" در مورد آنها صحبت کردیم را مرور کنیم.

Let's review the seven expressions with "do."

بیایید هفت عبارت را با "do" مرور کنیم.

Number one, "Everyone loves doing chores."

شماره یک، "همه عاشق انجام کارهای خانه هستند."

I have to do some work.

من باید یه کاری انجام بدم

The goalie did a good job.

دروازه بان خوب کار کرد.

I did some exercises yesterday.

دیروز چند تمرین انجام دادم.

How are you doing?

حال شما چطور است؟

I'm doing pretty well.

من خیلی خوب هستم.

I always try to do my best.

من همیشه سعی می کنم بهترین کار را انجام دهم.

I have to do something else.

من باید کار دیگری انجام دهم.

And now the 10 expressions with "make."

و اکنون 10 عبارت با "ساخت".

Number one, "Dan makes us oatmeal."

شماره یک، "دن ما را جو دوسر درست می کند."

Number two, "I make some money."

شماره دو، «من مقداری پول در می‌آورم».

It can be tough to make friends.

دوست یابی می تواند سخت باشد.

I need to make a phone call.

باید یه تماس تلفنی بگیرم

Make a suggestion in the comments.

در نظرات پیشنهاد دهید.

When you make a mistake, don't make an excuse.

وقتی اشتباه می کنید، بهانه نیاورید.

The reviews often help me to make a decision.

بررسی ها اغلب به من در تصمیم گیری کمک می کنند.

Make sure you clean your room before you go to bed.

حتما قبل از رفتن به رختخواب اتاق خود را تمیز کنید .

It makes me happy that you watched this lesson.

من را خوشحال می کند که این درس را تماشا کردید.

This advice just makes sense.

این توصیه فقط منطقی است.

Great work learning the difference between "do" and "make" so that you can use this accurately

کار بسیار خوبی است که تفاوت بین «انجام» و «ساختن» را یاد بگیرید تا بتوانید در حین صحبت کردن از آن به طور دقیق استفاده کنید

as you speak.

.

The next grammar lesson is going to focus on storytelling.

درس گرامر بعدی بر روی داستان سرایی تمرکز خواهد کرد.

We are constantly telling stories when we speak.

وقتی صحبت می کنیم مدام در حال قصه گفتن هستیم .

Oftentimes, we're talking about something that happened in the past.

اغلب اوقات، ما در مورد چیزی صحبت می کنیم که در گذشته اتفاق افتاده است.

It might be, "What did you do over the weekend?

ممکن است این باشد که "آخر هفته چه کار کردی؟

How was your last vacation?"

آخرین تعطیلاتت چطور بود؟"

Well, you're probably going to tell a little quick story about your weekend plans or what

خوب، احتمالاً می خواهید داستان کوتاهی درباره برنامه های آخر هفته خود یا کارهایی که

you did on your last vacation.

در آخرین تعطیلات خود انجام داده اید بگویید.

So I would like to help you use the correct verbs to talk about stories in the past.

بنابراین من می خواهم به شما کمک کنم از افعال صحیح برای صحبت در مورد داستان های گذشته استفاده کنید.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

Today's lesson has three levels.

درس امروز سه سطح دارد.

We'll start with easy, then intermediate, and then advanced.

ما با آسان، سپس متوسط و سپس پیشرفته شروع می کنیم.

And finally at the end, there is a quiz to see if you have accomplished the goal of understanding

و در پایان، یک مسابقه برای بررسی اینکه آیا به هدفتان یعنی درک

and being able to use clear, natural English.

و توانایی استفاده از زبان انگلیسی واضح و طبیعی دست یافته اید یا خیر وجود دارد.

All right, let's get started with the easy level.

بسیار خوب، بیایید با سطح آسان شروع کنیم .

For our easy level, we have the past simple.

برای سطح آسان ما گذشته ساده را داریم.

These are simply, simply, actions that happened in the past.

اینها به سادگی، به سادگی، اقداماتی هستند که در گذشته اتفاق افتاده اند.

Most of these end in "-ed."

اکثر اینها به "-ed" ختم می شوند.

Let's take a look at a couple just to review.

بیایید نگاهی به یک زوج بیاندازیم فقط برای بررسی.

We have "study" becomes "studied."

ما داریم "مطالعه" می شود "مطالعه".

I studied English yesterday.

من دیروز انگلیسی خواندم.

"Practice" becomes "practiced."

«تمرین» به «تمرین شده» تبدیل می شود.

I practiced the piano for three hours.

سه ساعت پیانو تمرین کردم.

I wish.

من آرزو می کنم.

Or "learn" becomes "learned."

یا «یادگیری» به «یادگرفته» تبدیل می شود.

I learned a lot with Vanessa's lessons.

من با درس های ونسا چیزهای زیادی یاد گرفتم.

Hooray.

هورا.

Now, not every past simple verb ends in "-ed."

اکنون، هر فعل گذشته ساده به "-ed" ختم نمی شود.

There are some irregulars, and usually that means that the vowel changes.

تعدادی نامنظم وجود دارد و معمولاً به این معنی است که مصوت تغییر می کند.

Let's take a look at a couple.

بیایید نگاهی به یک زوج بیندازیم.

"Wake" becomes "woke."

«بیدار» به «بیدار» تبدیل می شود.

I woke up before my alarm clock.

قبل از ساعت زنگ دار بیدار شدم.

It's a small miracle.

این یک معجزه کوچک است.

"Break" and "eat" become "broke" and "ate."

«شکستن» و «خوردن» به «شکستن» و «خوردن» تبدیل می شود.

I broke my cookies before I ate them.

من شیرینی هایم را قبل از خوردن شکستم.

"Drink" becomes "drank."

«نوشیدن» تبدیل به «نوشیده» می شود.

I drank some tea this morning.

امروز صبح یه چایی خوردم

Before we go to the intermediate level, I have a quick question for you.

قبل از اینکه به سطح متوسط ​​برویم، یک سوال سریع از شما دارم.

I can't believe that yesterday I English for 30 minutes.

باورم نمی شود که دیروز 30 دقیقه انگلیسی کردم.

Great work.

کار عالی

I can't believe that yesterday I speak, spoke, or speaked English for 30 minutes.

من نمی توانم باور کنم که دیروز به مدت 30 دقیقه انگلیسی صحبت کردم، صحبت کردم یا صحبت کردم. به

Which one do you think is correct?

نظر شما کدام یک صحیح است؟

I'll give you three seconds.

سه ثانیه بهت فرصت میدم

Three, two, one.

سه دو یک.

I can't believe that yesterday I spoke English for 30 minutes.

باورم نمی شود که دیروز 30 دقیقه انگلیسی صحبت کردم.

Congratulations.

تبریک می گویم.

All right, let's go on to the intermediate level.

بسیار خوب، بیایید به سطح متوسط ​​برویم . آیا

Are you ready to level up?

برای ارتقاء سطح آماده هستید؟

Let's do it.

بیایید آن را انجام دهیم.

In the intermediate level, we have the past continuous.

در سطح متوسط، گذشته استمراری داریم.

Can you guess when you might use this?

آیا می توانید حدس بزنید چه زمانی ممکن است از این استفاده کنید؟

When there is a continual action in the past.

زمانی که یک کنش مستمر در گذشته وجود داشته باشد.

Let's take a look at a quick example.

بیایید به یک مثال سریع نگاهی بیندازیم.

Let's imagine that you call me and I don't pick up the phone.

بیایید تصور کنیم که شما با من تماس می گیرید و من گوشی را برنمی دارم.

Well, eventually when you see me, you might say, "Why didn't you pick up the phone when

خوب، در نهایت وقتی من را می بینید، ممکن است بگویید: "چرا وقتی زنگ زدم گوشی را بر نداری

I called?"

؟" می‌توانستم

I could say, "I was preparing to film a lesson and I didn't have time to talk."

بگویم: «برای فیلمبرداری درسی آماده می‌شدم و وقت صحبت کردن نداشتم».

This verb, "I was preparing," is the past continuous.

این فعل "من داشتم آماده می کردم" ماضی استمراری است.

If you can imagine with me a timeline and we have an action that happened, when you

اگر می توانید با من یک جدول زمانی تصور کنید و ما یک عمل داشته باشیم که اتفاق افتاده است، وقتی

called, well, what's happening before, during, and after this?

تماس گرفتید، خوب، قبل، حین و بعد از این چه اتفاقی می افتد؟

Well, I was preparing to film the lesson.

خوب، داشتم برای فیلمبرداری از درس آماده می شدم.

A lot happens to prepare to film these lessons.

خیلی اتفاق می افتد که برای فیلمبرداری از این درس ها آماده می شود.

I need to write the lesson, I need to get ready, I need to make sure my house is quiet.

باید درس را بنویسم، باید آماده شوم، باید مطمئن شوم که خانه ام ساکت است.

My kids need to be outside somewhere.

بچه های من باید جایی بیرون باشند.

They need to be safely with someone outside.

آنها باید با یک نفر در بیرون با خیال راحت باشند.

I need to be feeling energized and ready.

من باید احساس انرژی و آمادگی داشته باشم.

A lot goes into preparing these lessons.

برای تهیه این درس ها خیلی کار می شود.

So we could say that you called and I was preparing the lesson before you called, I

بنابراین می توان گفت که شما تماس گرفتید و من قبل از تماس شما در حال آماده سازی درس بودم،

was preparing the lesson during your call, and I was preparing for the lesson after your

در حین تماس شما درس را آماده می کردم و بعد از تماس شما برای درس آماده می شدم

call.

.

So this is a continual action that is interrupted by one singular past action.

بنابراین این یک عمل مستمر است که با یک فعل گذشته منفرد قطع می شود.

Let's take a look at a couple other examples.

بیایید به چند نمونه دیگر نگاهی بیندازیم. ساعت

At 9:00 PM, I studied for the test.

9 شب برای آزمون درس خواندم.

This is the past simple.

این گذشته ساده است.

Why?

چرا؟

Because it is an action that happened at a specific time.

زیرا عملی است که در زمان خاصی اتفاق افتاده است . ساعت

At 9:00 PM, I started to study for the test.

21 شروع کردم به مطالعه برای آزمون.

But what happens if we change this?

اما اگر این را تغییر دهیم چه اتفاقی می افتد؟

At 9:00 PM, I was studying for the test.

ساعت 9 شب داشتم برای امتحان درس می خواندم.

This means something slightly different.

این به معنای چیزی کمی متفاوت است. یعنی

It means that before 9:00 PM, I was studying, at 9:00 PM, I was studying, and after 9:00

قبل از ساعت 21 درس می خواندم، ساعت 21 درس می خواندم و بعد از 21 درس می خواندم

PM, I was studying.

.

This-

این-

Vanessa: ... 9:00 PM I was studying, and after 9:00

ونسا: ... ساعت 9:00 شب درس می خواندم، و بعد از ساعت 9:00

PM, I was studying, This was a continual action that happened, including that 9:00 PM moment.

شب، مشغول مطالعه بودم، این یک اقدام مستمر بود که اتفاق افتاد، از جمله آن لحظه 9:00 شب.

Let's take a look at another example.

بیایید به مثال دیگری نگاهی بیندازیم.

I woke up early today.

امروز زود بیدار شدم

Woke is the past simple.

Woke گذشته ساده است.

I woke up early today.

امروز زود بیدار شدم

It is finished, but let's change it to the past continuous.

تمام شد، اما اجازه دهید آن را به گذشته استمراری تغییر دهیم.

I was waking up early every day during the summer.

در تابستان هر روز زود از خواب بیدار می شدم .

Do you understand this slight difference here?

آیا این تفاوت کوچک را در اینجا درک می کنید؟

I was waking up every day during the summer.

در تابستان هر روز از خواب بیدار می شدم.

This implies that this happened continually throughout the entire summer.

این نشان می دهد که این اتفاق به طور مداوم در تمام تابستان رخ داده است.

It was a continual action that happened in the past.

این یک اقدام مستمر بود که در گذشته اتفاق افتاد .

Let's take a look at another example.

بیایید به مثال دیگری نگاهی بیندازیم.

I drank my tea before work.

قبل از کار چایم را خوردم.

Okay, this is past simple.

خوب، این گذشته ساده است.

It finished before work.

قبل از کار تمام شد

I drank my tea before work, but what if we changed this to past continuous?

من چایم را قبل از کار می‌نوشیدم، اما اگر این را به گذشته استمراری تغییر دهیم، چه؟

I was drinking my tea while I worked.

وقتی کار می کردم داشتم چای می خوردم.

Oh, okay.

اوه، باشه

Here we have an activity that continued during the workday.

در اینجا ما یک فعالیت داریم که در طول روز کاری ادامه داشت.

I was drinking my tea while I worked.

وقتی کار می کردم داشتم چای می خوردم.

This is something that's continuing.

این چیزی است که ادامه دارد.

Before we go on to the advanced level, let's have a quick quiz question to test your intermediate

قبل از اینکه به سطح پیشرفته برویم، بیایید یک سوال مسابقه سریع برای آزمایش مهارت های متوسط ​​شما داشته باشیم

skills.

. آیا

Can you fill in the blank in this sentence?

می توانید جای خالی این جمله را پر کنید؟

Sorry that I didn't call you back.

ببخشید که بهت زنگ نزدم

I ... English with Vanessa.

من ... انگلیسی با ونسا.

I were studying English with Vanessa.

من با ونسا انگلیسی می خواندم.

I was studying English with Vanessa, or I studied English with Vanessa.

من با ونسا انگلیسی می خواندم یا با ونسا انگلیسی می خواندم.

Hmm.

هوم

Which one is the best?

کدام یک بهتر است؟

I'll give you three seconds.

سه ثانیه بهت فرصت میدم

3, 2, 1.

3، 2، 1.

Sorry that I didn't call you back, I was studying English with Vanessa.

ببخشید که با شما تماس نگرفتم، من با ونسا انگلیسی می خواندم.

This is an action that was happening before the call, during the call and after the call.

این اقدامی است که قبل از تماس، در حین تماس و بعد از تماس اتفاق می‌افتد.

I was studying English with Vanessa when you called.

من با ونسا انگلیسی می خواندم که زنگ زدی.

Okay, congratulations.

باشه تبریک میگم

Let's go on to the advanced level.

بیایید به سطح پیشرفته برویم.

Now that you know each of these verb tenses individually, the past simple and the past

حالا که هر یک از این زمان های فعل را به صورت جداگانه می دانید، ماضی ساده و ماضی

continuous, let's put them together and see what happens.

استمراری، بیایید آنها را کنار هم بگذاریم و ببینیم چه می شود.

Do you remember the original sentence that I said in this lesson?

جمله اصلی که در این درس گفتم را به خاطر دارید؟

Dan was cooking breakfast when I woke up, and this made me say, "Oh, it surprised me."

دن در حال پختن صبحانه بود که از خواب بیدار شدم، و این باعث شد که بگویم: "اوه، من را شگفت زده کرد."

Why did this surprise me?

چرا این من را شگفت زده کرد؟

Let's see.

اجازه بدید ببینم.

Here, we have a continual action.

در اینجا، ما یک اقدام مستمر داریم.

Dan was cooking breakfast, boom, interrupted by when I woke up, so that means Dan woke

دن در حال پختن صبحانه بود، بوم، زمانی که من از خواب بیدار شدم قطع شد، یعنی دن

up before me.

قبل از من از خواب بیدار شد.

He prepared breakfast before I woke up, and he was preparing it while I was waking up,

او قبل از اینکه من بیدار شوم صبحانه را آماده می کرد و در حالی که من بیدار می شدم مشغول تهیه آن بود

and when I woke up, he was still preparing breakfast.

و وقتی بیدار شدم هنوز در حال آماده کردن صبحانه بود.

This is very kind, very thoughtful and maybe something that happens on my birthday.

این بسیار مهربان است، بسیار متفکرانه و شاید اتفاقی در روز تولد من بیفتد.

So this is something we can say, "Oh!"

بنابراین این چیزی است که می توانیم بگوییم: "اوه!"

To when this happens.

به زمانی که این اتفاق می افتد.

I'm not sure if this happens often in your household that when you wake up someone else

مطمئن نیستم که این اغلب در خانه شما اتفاق می افتد که وقتی از خواب بیدار می شوید شخص دیگری در حال

is preparing breakfast, but if this happened in my house, it would be an amazing thing.

آماده کردن صبحانه است، اما اگر این اتفاق در خانه من رخ دهد، چیز شگفت انگیزی خواهد بود.

Let's take a look at this image.

بیایید نگاهی به این تصویر بیندازیم.

I think this gives a good visual to the ideas that we're talking about.

من فکر می‌کنم این به ایده‌هایی که در مورد آن صحبت می‌کنیم، تصویر خوبی می‌دهد.

We have a long, winding road.

ما یک راه طولانی و پر پیچ و خم داریم.

This is the past continuous event.

این رویداد پیوسته گذشته است.

Dan was cooking breakfast, but what is in the middle of this road?

دن مشغول پختن صبحانه بود، اما وسط این جاده چیست؟

It's a dotted line, so it's interrupted by events, but the road is still continuing.

این یک خط نقطه چین است، بنابراین با رویدادها قطع می شود، اما جاده همچنان ادامه دارد.

So Dan was cooking breakfast, boom, when I woke up.

پس دن در حال پختن صبحانه بود، بوم، که از خواب بیدار شدم .

When I said, "What are you doing?"

وقتی گفتم داری چیکار میکنی؟

When I said, "Oh, what an amazing breakfast," it is interrupted by these past simple events.

وقتی گفتم: "اوه، چه صبحانه شگفت انگیزی" با این اتفاقات ساده گذشته قطع می شود.

Let's take a look at a couple other examples where this past continuous event is interrupted

بیایید به چند مثال دیگر نگاهی بیندازیم که در آن این رویداد پیوسته گذشته

by some past simple events.

توسط برخی رویدادهای ساده گذشته قطع می شود.

Let's take a look.

بیا یک نگاهی بیندازیم.

I haven't really studied English much lately, but when I was studying English, I practiced

من واقعاً اخیراً زیاد انگلیسی مطالعه نکرده ام، اما زمانی که انگلیسی می خواندم،

every day.

هر روز تمرین می کردم.

Here, we have an interrupted action.

در اینجا، ما یک عمل قطع شده داریم.

I practiced every day during the time that I was studying.

در مدتی که درس می خواندم هر روز تمرین می کردم .

Let's take a look at another sentence.

بیایید به یک جمله دیگر نگاهی بیندازیم.

When I was drinking my tea, boom, you called me.

وقتی داشتم چایی میخوردم بوم به من زنگ زدی.

When I was drinking my tea, my cat knocked over my cup.

وقتی داشتم چایم را می خوردم، گربه ام فنجانم را کوبید. گربه

Naughty cat.

شیطون.

When I was drinking my tea, my kid screamed, "Mommy!"

وقتی داشتم چایم را می خوردم، بچه ام فریاد زد: مامان!

Do you think you can pass the advanced quiz before we go on to our final exam?

آیا فکر می‌کنید قبل از رفتن به امتحان نهایی خود می‌توانید آزمون پیشرفته را قبول کنید؟

I hope so, and I hope that this sentence is not true for you.

امیدوارم اینطور باشد و امیدوارم این جمله برای شما صادق نباشد.

When I ... Vanessa's lesson, I ... asleep.

وقتی من ... درس ونسا ، من ... خواب.

Oh, no.

وای نه.

Let's see.

اجازه بدید ببینم. به

Which one of these do you think is correct?

نظر شما کدام یک از اینها درست است؟

When I were watching Vanessa's lesson, I fall asleep.

وقتی داشتم درس ونسا را ​​تماشا می کردم خوابم می برد.

When I watch Vanessa's lesson, I fell asleep.

وقتی درس ونسا را ​​تماشا کردم، خوابم برد.

When I was watching Vanessa's lesson, I fell asleep.

وقتی داشتم درس ونسا رو میدیدم خوابم برد.

I hope that none of these are true.

امیدوارم هیچ کدام از اینها درست نباشد.

I'll give you three seconds to think of the best grammatical answer.

من سه ثانیه به شما فرصت می دهم تا به بهترین پاسخ گرامری فکر کنید.

Are you ready?

اماده ای؟

3, 2, 1.

3، 2، 1.

When I was watching Vanessa's lesson, I fell asleep.

وقتی داشتم درس ونسا را ​​تماشا می کردم، خوابم برد.

Oh, no.

وای نه.

Wake up, because it is time for your drum roll, final exam.

بیدار شوید، زیرا زمان امتحان نهایی شما فرا رسیده است.

What I'm going to do is I'm going to read a little story with some blanks and I want

کاری که می‌خواهم انجام دهم این است که می‌خواهم داستانی کوچک با چند جای خالی بخوانم و از

you to guess the best answer.

شما می‌خواهم بهترین پاسخ را حدس بزنید.

At the very end, I'm going to read the final story, and I hope that you can pat yourself

در انتها داستان پایانی را می خوانم و امیدوارم بتوانید به پشت سر خود دست بزنید

on the back because you correctly told this story in English.

زیرا این داستان را به درستی به زبان انگلیسی بیان کرده اید.

Let's see.

اجازه بدید ببینم.

Last night I ... when suddenly I ... some carrots on the floor.

دیشب من ... وقتی ناگهان من ... چند هویج روی زمین.

Let me read it one more time.

بگذارید یک بار دیگر بخوانم.

Last night I ... when suddenly I ... some carrots on the floor.

دیشب من ... وقتی ناگهان من ... چند هویج روی زمین.

I'll give you three seconds to think of the best answer.

من سه ثانیه به شما فرصت می دهم تا به بهترین پاسخ فکر کنید.

Last night I was cooking when suddenly I dropped some carrots on the floor.

دیشب مشغول آشپزی بودم که ناگهان مقداری هویج روی زمین افتاد.

Why did I do that?

چرا این کار را کردم؟

Let me tell you.

اجازه بدهید به شما بگویم.

I ... the carrots, and I ... a loud knock at the door.

من ... هویج ها و من ... ضربه ای بلند به در.

Hmm.

هوم

I ... the carrots, and I ... a loud knock at the door.

من ... هویج ها و من ... ضربه ای بلند به در.

I'll give you three seconds.

سه ثانیه بهت فرصت میدم

3, 2, 1.

3، 2، 1.

I was cutting the carrots, and I heard a loud knock at the door.

داشتم هویج ها را برش می دادم، صدای ضربه محکمی در در را شنیدم.

I ... it was my neighbor, so I ... just a minute.

من... همسایه ام بود، پس من... فقط یک دقیقه.

I ... it was my neighbor, so I ... "Just a minute!"

من ... همسایه ام بود، بنابراین من ... "فقط یک دقیقه!"

3, 2, 1.

3، 2، 1.

I thought it was my neighbor, so I yelled, "Just a minute!"

من فکر کردم همسایه من است، بنابراین فریاد زدم: "فقط یک دقیقه!"

Then, a little voice said, "Mommy!

سپس صدای کوچکی گفت: "مامان!

I ... with my friends and I ... a snake!

من ... با دوستانم و من ... یک مار!

Come look!"

بیا نگاه کن!"

Then, I heard a little voice that said, "Mommy!

سپس صدای کوچکی شنیدم که می گفت: "مامان!

I ... with my friends and I ... a snake!

من ... با دوستانم و من ... یک مار!

Come look!"

بیا نگاه کن!"

3, 2, 1.

3، 2، 1.

Then, I heard a little voice that said, "Mommy!

بعد یه صدای کوچولو شنیدم که گفت: "مامان!

I was playing with my friends and I caught a snake!

داشتم با دوستام بازی می کردم و مار گرفتم!

Come look!"

بیا ببین!"

Oh, my.

ای وای.

In just a moment I will tell you if this is a true story or not.

فقط در یک لحظه به شما خواهم گفت که آیا این یک داستان واقعی است یا نه.

Let me read the entire story, and we can see how it sounds with the correct verb tenses.

اجازه دهید من کل داستان را بخوانم، و می توانیم ببینیم که چگونه با زمان های فعل صحیح به نظر می رسد.

Last night I was cooking when suddenly I dropped some carrots on the floor.

دیشب مشغول آشپزی بودم که ناگهان مقداری هویج روی زمین افتاد.

Why did I do that?

چرا این کار را کردم؟

Let me tell you.

اجازه بدهید به شما بگویم.

I was cutting the carrots, and I heard a loud knock at the door.

داشتم هویج ها را می بریدم، صدای تق تق در را شنیدم.

I thought it was my neighbor, so I yelled, "Just a minute!"

من فکر کردم همسایه من است، بنابراین فریاد زدم: "فقط یک دقیقه!"

Then, a little voice said, "Mommy!

بعد یه صدای کوچولو گفت مامان!

I was playing with my friends and I caught a snake.

داشتم با دوستام بازی میکردم مار گرفتم بیا

Come look!"

ببین!

Great work leveling up your storytelling skills.

کار عالی که مهارت های داستان سرایی شما را ارتقا می دهد.

Our final grammar lesson today is a big one.

آخرین درس گرامر امروز ما یک درس بزرگ است.

It is the difference between three small but tricky words in English in, on, and at.

این تفاوت بین سه کلمه کوچک اما پیچیده در انگلیسی in، on و at است.

I get asked this all the time by English learners, so here is the lesson to help you finally

این را همیشه زبان آموزان انگلیسی از من می پرسند، بنابراین در اینجا درسی وجود دارد که به شما کمک می کند در نهایت بر

master these three tricky words.

این سه کلمه دشوار تسلط پیدا کنید.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

Each of the prepositions in on an at can be used to talk about space and time.

هر یک از حروف اضافه در یک at می تواند برای صحبت در مورد مکان و زمان استفاده شود. بیایید

Let's take a look at some examples so that we can study before the test.

به چند نمونه نگاه کنیم تا بتوانیم قبل از آزمون مطالعه کنیم.

In, I put the medicine in the cabinet in the afternoon.

در، بعد از ظهر دارو را در کابینت گذاشتم .

Here we have space in the cabinet and time in the afternoon.

اینجا فضای کابینه و بعد از ظهر وقت داریم.

We use in for an enclosed space, in the cabinet and for a general time, usually a time of

ما برای یک فضای بسته، در کابینت و برای یک زمان کلی، معمولاً یک زمان از

day, in the morning, in the afternoon, in the evening, this general time.

روز، صبح، بعد از ظهر، عصر، این زمان عمومی استفاده می کنیم.

On, I put my phone on the shelf on Monday.

روشن، دوشنبه تلفنم را روی قفسه گذاشتم.

Here we have space, on the shelf and time, on Monday.

اینجا ما روز دوشنبه فضا داریم، در قفسه و زمان .

Usually, on is with a surface.

معمولاً روی با یک سطح است.

Sometimes it's a flat surface, sometimes it's not, but we talk about on with a surface,

گاهی اوقات این یک سطح صاف است، گاهی اوقات اینطور نیست، اما ما در مورد یک سطح،

on the shelf.

روی قفسه صحبت می کنیم.

For time, we're talking about a specific day, on Monday, on Tuesday, on Wednesday.

برای زمان، ما در مورد یک روز خاص صحبت می کنیم، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه.

This video is coming out on Friday, and at, please be at the entrance of the park at 4:00

این ویدیو روز جمعه منتشر می شود و ساعت 16:00 در ورودی پارک باشید

PM.

.

We have space, at the entrance, and time, at 4:00 PM.

ما فضا، در ورودی، و زمان، در 4:00 بعد از ظهر داریم.

At the entrance of the park is a specific place, a specific point, at the entrance of

در ورودی پارک یک مکان مشخص، یک نقطه مشخص، در ورودی

the park.

پارک است.

For time, at 4:00 PM, we are talking about a specific time, at 4:00 PM, at 9:00 PM, at

برای زمان، ساعت 4 بعد از ظهر، ما در مورد یک زمان خاص صحبت می کنیم، ساعت 16:00، ساعت 21:00، ساعت

3:00 AM, this specific time.

3:00 صبح، این زمان خاص.

So we've had a little review here.

بنابراین ما یک بررسی کوچک در اینجا داشته ایم.

Don't stress too much about the rules.

زیاد روی قوانین استرس نداشته باشید. ازت

I want you to look into your heart.

میخوام به قلبت نگاه کنی

As I give you these test sentences, I want you to choose which word is the best to fill

همانطور که این جملات تستی را به شما می‌دهم، از شما می‌خواهم انتخاب کنید که کدام کلمه برای پر کردن

in each of these sentences.

هر یک از این جملات بهترین است.

Maybe you remember the rules, maybe you don't, that's okay.

شاید قوانین را به خاطر داشته باشید، شاید هم نه، اشکالی ندارد.

Remember those patterns we talked about?

آن الگوهایی را که در مورد آنها صحبت کردیم به خاطر دارید؟

Your brain has created some patterns already using these three words.

مغز شما قبلاً با استفاده از این سه کلمه الگوهایی ایجاد کرده است.

So let's get started with sentence number one.

پس بیایید با جمله شماره یک شروع کنیم.

Did you find your coat ... the closet?

کت خود را ... کمد پیدا کردی؟

Did you find your coat in, on, at the closet?

آیا کت خود را در، در، در کمد پیدا کردید؟

I'll give you three seconds to decide.

من به شما سه ثانیه فرصت می دهم تا تصمیم بگیرید. کتتو

Did you find your coat in the closet?

تو کمد پیدا کردی؟

In is an enclosed space.

در یک فضای بسته است.

The closet is an enclosed space.

کمد یک فضای بسته است. کتتو

Did you find your coat in the closet?

تو کمد پیدا کردی؟

Number two, My favorite cafe is ... the end of this street.

شماره دو، کافه مورد علاقه من... انتهای این خیابان است.

My favorite cafe is in, on, at the end of this street.

کافه مورد علاقه من در انتهای این خیابان است.

Hmm.

هوم

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

3, 2, 1.

3، 2، 1.

My favorite cafe is at the end of this street.

کافه مورد علاقه من در انتهای این خیابان است.

Here we're talking about a specific place, a specific point, at the end of the street

اینجا داریم در مورد یک مکان خاص صحبت می کنیم، یک نقطه خاص، در انتهای خیابان

is my favorite cafe.

کافه مورد علاقه من است. تا الان

How are you doing so far?

چطوری؟

Take a deep breath.

یک نفس عمیق بکش.

You got this.

تو متوجهش شدی.

All right.

خیلی خوب.

Let's go to number three.

بریم سراغ شماره سه.

Oh, no!

وای نه!

I spilled my coffee ... my homework!

قهوه ام را ریختم ... تکالیفم!

Oh, no!

وای نه!

I spilled my coffee in, on, at my homework!

من قهوه ام را در سر تکالیفم ریختم!

3, 2, 1.

3، 2، 1.

Oh, no!

اوه، نه!

I spilled my coffee on my homework!

قهوه ام را روی تکالیفم ریختم!

Here we're talking about the surface of my homework.

در اینجا ما در مورد سطح تکالیف من صحبت می کنیم .

It also happens to be a flat surface.

همچنین اتفاقاً یک سطح صاف است.

Like I mentioned, we sometimes use this for flat surfaces, on my homework.

همانطور که اشاره کردم، ما گاهی از این برای سطوح صاف، در تکالیف خود استفاده می کنیم.

Oh, man.

اوه مرد

Now I'm going to have to explain this to my teacher.

حالا باید این را برای معلمم توضیح دهم .

I spilled my coffee on my homework!

قهوه ام را روی تکالیفم ریختم!

Number four, I enjoy taking walks early ... the morning.

شماره چهار، من از پیاده روی در اوایل صبح لذت می برم .

I enjoy taking walks early in, on, at the morning.

من از پیاده روی در اوایل، صبح و صبح لذت می برم .

Hmm, 3, 2, 1.

هوم، 3، 2، 1. از

I enjoy taking walks early in the morning.

پیاده روی در صبح زود لذت می برم.

Here we are talking about a general time of day.

در اینجا ما در مورد یک زمان کلی از روز صحبت می کنیم.

We're not talking about 9:00 AM, we're talking about a general time, in the morning, in the

ما در مورد ساعت 9 صبح صحبت نمی کنیم، ما در مورد یک زمان کلی صحبت می کنیم، صبح،

afternoon.

بعد از ظهر.

This is one of the keys to remembering prepositions is when you can remember a full phrase, in

این یکی از کلیدهای به خاطر سپردن حروف اضافه زمانی است که می توانید یک عبارت کامل را به خاطر بسپارید، در

the morning, you're not going to need to think about the rules.

صبح، نیازی به فکر کردن به قوانین ندارید.

All right, general time, specific time, time?

خوب، زمان عمومی، زمان خاص، زمان؟

No, you don't need to think about that because you know the full phrase.

نه، نیازی نیست به این موضوع فکر کنید زیرا این عبارت را کامل می دانید.

So sentences like this are great ways to remember these tricky words, in the morning.

بنابراین جملاتی مانند این راه‌های بسیار خوبی برای به خاطر سپردن این کلمات فریبنده در صبح هستند.

Let's go to the next question.

بریم سراغ سوال بعدی.

Number five, My date will be here 5:15.

شماره پنج، تاریخ من اینجا ساعت 5:15 خواهد بود.

My date will be here in, on, at 5:15.

تاریخ من در ساعت 5:15 اینجا خواهد بود.

We're talking about time here.

ما اینجا در مورد زمان صحبت می کنیم.

I'll give you three seconds.

سه ثانیه بهت فرصت میدم

My date will be here at 5:15.

قرار من ساعت 5:15 اینجا خواهد بود.

Hopefully not 5:14, hopefully not 5:16, 5:15.

امیدوارم نه 5:14، امیدوارم نه 5:16، 5:15.

Maybe not exactly, but you know what I mean.

شاید دقیقاً نه، اما می دانید منظورم چیست.

Here we're talking about a specific time, 5:15, 6:15, 7:45, at 5:15.

در اینجا ما در مورد یک زمان خاص صحبت می کنیم، 5:15، 6:15، 7:45، در 5:15.

All right, let's get to the next one.

باشه بریم سراغ بعدی

Number six, I love to spend summer vacation ... the mountains.

شماره شش، من عاشق گذراندن تعطیلات تابستانی ... کوهستان هستم.

I love to spend summer vacation in, on, at the mountains.

من عاشق گذراندن تعطیلات تابستانی در کوهستان هستم.

Huh?

متعجب؟

Give you three seconds.

سه ثانیه به شما فرصت دهید.

3, 2, 1.

3، 2، 1.

The best answer for this sentence is, I love to spend summer vacations in the mountains.

بهترین پاسخ برای این جمله این است که من عاشق گذراندن تعطیلات تابستانی در کوه هستم.

We're not talking about digging a hole in the mountains and going inside the dirt and

ما در مورد حفر چاله در کوه و رفتن به داخل خاک و

the rocks.

سنگ صحبت نمی کنیم.

No, this would really be an enclosed space, in the closet, in the cabinet, but sometimes

نه، این واقعاً یک فضای بسته است، در کمد، در کابینت، اما گاهی اوقات

we use the idea of an enclosed space a little bit more loosely.

ما از ایده فضای بسته کمی شل تر استفاده می کنیم.

So here we're talking about being surrounded by the mountains.

بنابراین در اینجا ما در مورد احاطه شدن توسط کوه ها صحبت می کنیم.

It's the idea that you're somewhat enclosed in the warm embrace of the mountains.

این ایده است که شما تا حدودی در آغوش گرم کوهستان محصور شده اید.

So sometimes we do use this a little bit more loosely, but you can get the idea here.

بنابراین گاهی اوقات ما از آن کمی آزادتر استفاده می کنیم، اما شما می توانید ایده را از اینجا دریافت کنید.

Number seven, We are having dinner ... my favorite restaurant.

شماره هفت، ما در حال صرف شام هستیم ... رستوران مورد علاقه من.

We are having dinner in, on, at my favorite restaurant.

ما در حال صرف شام در رستوران مورد علاقه من هستیم .

Hmm.

هوم

I'll give you three seconds.

سه ثانیه بهت فرصت میدم

3, 2, 1.

3، 2، 1.

We're having dinner at my favorite restaurant.

ما در رستوران مورد علاقه من شام می خوریم.

This is a specific place.

این یک مکان خاص است.

A specific point, at my favorite restaurant.

یک نقطه خاص، در رستوران مورد علاقه من.

Well, that's where we're going to be having dinner.

خب، اینجاست که قرار است شام بخوریم.

We're having dinner at my favorite restaurant, a specific place.

ما در رستوران مورد علاقه من، یک مکان خاص، شام می خوریم.

Number eight, I jumped when he tapped me ... the shoulder.

شماره هشت، وقتی به شانه ام زد، پریدم .

Hmm.

هوم

I jumped when he tapped me in, on, at the shoulder.

وقتی به شانه ام زد، پریدم .

3, 2, 1.

3، 2، 1.

I jumped when he tapped me on the shoulder.

وقتی به شانه ام زد پریدم.

This is also a little more loose, but we're talking about the surface of my shoulder,

این نیز کمی شل تر است، اما ما در مورد سطح شانه من،

the surface of my skin.

سطح پوست من صحبت می کنیم.

When he tapped me on the shoulder, this is the surface of it.

وقتی روی شانه ام زد، این سطح آن است.

It's not inside my skin, this is just the surface.

داخل پوست من نیست، این فقط سطح است.

He tapped me on the shoulder.

ضربه ای به شانه ام زد.

How are you doing?

حال شما چطور است؟

We have two more sentences.

دو جمله دیگر داریم.

Let's go to number nine.

به شماره نه برویم.

Do you have a date ... Saturday night?

آیا تاریخ دارید ... شنبه شب؟

Hmm.

هوم

Do you have a date in, on, at Saturday night?

آیا قراری در روز شنبه شب دارید؟

Do you remember which one we should use with days like Saturday?

یادتان هست در روزهایی مانند شنبه از کدام یک استفاده کنیم؟

I'll give you three seconds.

سه ثانیه بهت فرصت میدم

3,2,1.

3،2،1.

Do you have a date on Saturday night?

شنبه شب قرار داری؟

We use on for a specific day, on Saturday, on Friday, on Tuesday.

ما از on برای یک روز خاص استفاده می کنیم، شنبه، جمعه، سه شنبه.

Do you have a date on Saturday night?

شنبه شب قرار داری؟

Our final test question before we get to five fixed phrases using in, on, and at is this.

آخرین سوال آزمون ما قبل از رسیدن به پنج عبارت ثابت با استفاده از in، on و at این است. می

You can email me ... [email protected].

توانید به من ایمیل بزنید ... [email protected].

This is a common phrase we use in business or whenever you need to tell someone your

این عبارت رایجی است که ما در تجارت یا هر زمان که نیاز دارید آدرس ایمیل خود را به کسی بگویید استفاده می کنیم

email address.

.

So it's a good expression to remember.

بنابراین بیان خوبی برای به خاطر سپردن است.

You can email me in, on or at my email address.

شما می توانید به من ایمیل بزنید، در آدرس ایمیل من یا در آدرس ایمیل من.

Hmm. 3, 2, 1.

هوم 3، 2، 1. می

You can email me at [email protected].

توانید به آدرس [email protected] به من ایمیل بزنید.

This is also a more figurative way to use a specific place.

این نیز یک روش مجازی تر برای استفاده از یک مکان خاص است.

So we said at my favorite restaurant, at the entrance of the park, but this is not a place

بنابراین ما در رستوران مورد علاقه من، در ورودی پارک گفتیم، اما اینجا جایی نیست که

you can go.

بتوانید بروید.

You can't go physically to my email address, so we're going to use this a little bit more

شما نمی توانید به صورت فیزیکی به آدرس ایمیل من بروید، بنابراین ما می خواهیم کمی آزادتر از این استفاده کنیم،

loosely, and we can say, you can email me at, this is my specific email address.

و می توانیم بگوییم، می توانید به من ایمیل بزنید ، این آدرس ایمیل خاص من است. می

You can email me at [email protected].

توانید به من ایمیل بزنید [email protected].

Great.

عالی. آیا

Are you ready for five bonus fixed phrases that include in, on, or at?

برای پنج عبارت ثابت پاداش که شامل in، on یا at هستند، آماده هستید؟

These are outside the rules of what we just talked about, but.

اینها خارج از قوانین چیزی است که ما در مورد آن صحبت کردیم، اما. می

I want you to look into your heart and to guess which preposition do you think would

خواهم به قلب خود نگاه کنید و حدس بزنید که کدام حرف اضافه به نظر شما

be the best fit?

مناسب تر است؟

Let's look at this sentence.

بیایید به این جمله نگاه کنیم.

The building is ... fire!

ساختمان ... آتش است!

Ah!

آه!

The building is in, on, at fire!

ساختمان در، روشن، در آتش است!

What is the fixed phrase we're looking for here?

عبارت ثابتی که در اینجا به دنبال آن هستیم چیست ؟

3, 2, 1.

3، 2، 1.

The building is on fire!

ساختمان در آتش است!

Ah!

آه!

Run!

اجرا کن!

So here we're using the fixed phrase to be on fire.

بنابراین در اینجا ما از عبارت ثابت to be on fire استفاده می کنیم.

We can use this in a real way, that there are flames coming up from the building, so

ما می توانیم از این به صورت واقعی استفاده کنیم، زیرا شعله های آتش از ساختمان بلند می شود، بنابراین

get out of the building.

از ساختمان خارج شوید.

It's on fire.

در آتش است.

But we can also use this for more figurative ways.

اما می‌توانیم از این برای راه‌های مجازی‌تر نیز استفاده کنیم .

For example, you might say, My motivation for learning English is on fire from watching

مثلاً ممکن است بگویید انگیزه من برای یادگیری زبان انگلیسی از تماشای

Vanessa's video, or talking about your motivation is on fire, or we might say, I'm on fire for

ویدیوی ونسا آتش گرفته است یا صحبت در مورد انگیزه شما در آتش است یا ممکن است بگوییم من برای

English.

انگلیسی آتش گرفته ام.

This is talking about a more figurative way of talking about fire, that of course, there

این صحبت در مورد شیوه ای تصویری تر از صحبت کردن در مورد آتش است، که البته

is not fire on you, but we're talking about in your heart there is an excitement.

آتش روی شما نیست، اما ما داریم صحبت می کنیم که در دل شما یک هیجان وجود دارد.

There's determination, there's motivation.

عزم وجود دارد، انگیزه وجود دارد.

I'm on fire for English.

من برای انگلیسی آتش گرفته ام.

My motivation is on fire, and that is another way to use this expression.

انگیزه من در آتش است و این راه دیگری برای استفاده از این عبارت است.

All right, let's go to the next sentence.

خیلی خب بریم سراغ جمله بعدی.

Do you believe ... love at first sight?

آیا باور دارید ... عشق در نگاه اول؟

Hmm?

هوم؟ آیا

Do you believe in, on, at love at first sight?

به عشق در نگاه اول اعتقاد داری؟

I'll give you three seconds.

سه ثانیه بهت فرصت میدم

3, 2, 1.

3، 2، 1. آیا

Do you believe in love at first sight?

به عشق در نگاه اول اعتقاد دارید؟

Here, our fixed expression is to believe in something.

در اینجا، بیان ثابت ما این است که به چیزی اعتقاد داشته باشیم. می

You can believe in love.

توانید عشق را باور کنید.

You can believe in peace.

شما می توانید به صلح ایمان داشته باشید. می

You can believe in your ability to learn English.

توانید به توانایی خود در یادگیری زبان انگلیسی ایمان داشته باشید.

You can believe in something, and this means you have hope that it will happen.

شما می توانید به چیزی باور داشته باشید، و این به این معنی است که امید دارید که آن اتفاق بیفتد.

You have high hopes that this will come true.

شما امید زیادی دارید که این امر محقق شود.

I believe in love.

من به عشق اعتقاد دارم.

Wonderful.

فوق العاده است.

Question number 13, He is really good ... juggling.

سوال شماره 13، او واقعا خوب است ... شعبده بازی.

Juggling is when you throw balls in the air.

شعبده بازی زمانی است که توپ را در هوا پرتاب می کنید.

He is really good in, on, at juggling.

او واقعاً در شعبده بازی خوب است.

Hmm.

هوم

I'll tell you in 3, 2, 1.

من به شما در 3، 2، 1 می گویم.

He is really good at juggling.

او واقعاً در شعبده بازی مهارت دارد.

Here we're going to use the fixed expression to be good at something.

در اینجا ما از عبارت ثابت برای خوب بودن در چیزی استفاده می کنیم.

This is used all the time.

این همیشه استفاده می شود.

You might say, "I thought that I wasn't good at English, and then I found Vanessa's lessons

ممکن است بگویید، "فکر کردم که در انگلیسی خوب نیستم، و سپس درس های ونسا را ​​پیدا کردم

and realized, 'Oh, it's not too hard.

و متوجه شدم، "اوه، خیلی سخت نیست.

I can do this.

من می توانم این کار را انجام دهم.

You can be good at English.'"

شما می توانید در انگلیسی خوب باشید."

Number 14, Do you have this ... a smaller size?

شماره 14، آیا این ... اندازه کوچکتر را دارید ؟

This is a common expression when you're shopping.

این یک عبارت رایج در هنگام خرید است.

Do you have this in, on, or at a smaller size?

آیا این را در اندازه، در یا در اندازه کوچکتر دارید؟

Hmm. 3, 2, 1.

هوم 3، 2، 1.

Do you have this in a smaller size?

آیا این را در اندازه کوچکتر دارید؟

This expression, to be in a size or color is commonly used when we're shopping and we're

این عبارت، در اندازه یا رنگ بودن معمولاً هنگام خرید استفاده می شود و

trying to find the best thing that we are looking for.

سعی می کنیم بهترین چیزی را که به دنبال آن هستیم پیدا کنیم .

So you might say, "Do you have this in a large?

بنابراین ممکن است بگویید، "آیا این را در یک بزرگ دارید؟

Do you have this in a medium?"

آیا این را در یک رسانه دارید؟"

Or we can use it for color.

یا می توانیم از آن برای رنگ استفاده کنیم.

"Do you have this in red?

"آیا این را با رنگ قرمز دارید؟

Do you have this in stripes?"

آیا این را به صورت راه راه دارید؟"

Great.

عالی.

This is a great expression to use when you're shopping.

این یک عبارت عالی برای استفاده در هنگام خرید است.

Our final test question, are you ready?

سوال نهایی آزمون ما، آیا آماده اید؟

Drum roll is, My date was ... his phone all night, it was so rude!

درام رول است، قرار من بود ... تلفن او تمام شب، آن را بسیار بی ادب بود!

Hmm.

هوم

My date was in, on, at his phone all night.

قرار من تمام شب در تلفن او بود.

Such a shame.

چنین شرمساری

3, 2, 1.

3، 2، 1.

My date was on his phone all night, it was so rude!

قرار من تمام شب روی تلفنش بود، خیلی بی ادبانه بود!

He's not actually standing on his phone, but instead that means he's using his phone.

او در واقع روی تلفن خود نمی ایستد، اما در عوض به این معنی است که او از تلفن خود استفاده می کند.

This is a common expression, to be on your phone.

این یک عبارت رایج است، اینکه در تلفن شما باشد .

Sometimes you could say this maybe to teenagers, "Hey, get off your phone.

گاهی اوقات می توانید این را به نوجوانان بگویید: "هی، گوشیت را بردارید.

You are on your phone all day.

شما تمام روز با تلفن خود هستید.

Why are you always on your phone?"

چرا همیشه با تلفن خود هستید؟"

"Ah, I wish I wasn't on my phone so much."

"آه، ای کاش اینقدر با تلفنم سر نمی زدم."

It doesn't mean that you're standing on your phone, it just means you're using your phone.

این بدان معنا نیست که شما روی تلفن خود ایستاده اید ، فقط به این معنی است که از تلفن خود استفاده می کنید.

So this is a great fixed expression to note to be on your phone.

بنابراین این یک عبارت ثابت عالی است که باید توجه داشته باشید که در تلفن شما باشد.

So let's do a little review.

پس بیایید یک بررسی کوچک انجام دهیم.

I'm going to read all of these sentences one more time and I would like you to try to say

همه این جملات را یک بار دیگر می خوانم و از شما می خواهم سعی کنید

them out loud with me.

آنها را با صدای بلند با من بگویید.

Do you think you can do this?

آیا فکر می کنید می توانید این کار را انجام دهید؟

Of course, you can because you are good at English.

البته می توانید چون در زبان انگلیسی خوب هستید.

Let's say all of these sentences together.

بیایید همه این جملات را با هم بگوییم. کتتو

Did you find your coat in the closet?

تو کمد پیدا کردی؟ از

I enjoy taking walks early in the morning.

پیاده روی در صبح زود لذت می برم.

I love to spend summer vacation in the mountains.

من عاشق گذراندن تعطیلات تابستانی در کوهستان هستم.

Do you have this in a smaller size?

آیا این را در اندازه کوچکتر دارید؟

Do you believe in love at first sight?

آیا به عشق در نگاه اول اعتقاد داری؟

Oh, no!

وای نه!

I spilled coffee on my homework!

روی تکالیفم قهوه ریختم!

Do you have a date on Saturday night?

شنبه شب قرار داری؟

I jumped when he tapped me on the shoulder.

وقتی به شانه ام زد پریدم.

The building is on fire!

ساختمان در آتش است!

Ah!

آه!

My date was on his phone the whole night, it was so rude!

قرار من تمام شب روی تلفنش بود، خیلی بی ادبانه بود!

My favorite cafe is at the end of this street.

کافه مورد علاقه من در انتهای این خیابان است.

My date will be here at 5:15.

قرار من ساعت 5:15 اینجا خواهد بود.

We are having dinner at my favorite restaurant.

ما در رستوران مورد علاقه من شام می خوریم. می

You can email me at [email protected].

توانید به من ایمیل بزنید [email protected].

He is really good at juggling.

او واقعاً در شعبده بازی مهارت دارد.

Congratulations.

تبریک می گویم.

You just leveled up your pronunciation, vocabulary and English grammar so that you can speak

شما فقط تلفظ، واژگان و دستور زبان انگلیسی خود را ارتقا داده اید تا بتوانید

advanced English.

انگلیسی پیشرفته صحبت کنید.

Don't forget to download this special 24-page PDF worksheet.

دانلود این کاربرگ ویژه 24 صفحه ای PDF را فراموش نکنید .

This is my gift to you.

این هدیه من به شماست.

It includes everything you just learned, every pronunciation point, every sample sentence,

این شامل همه چیزهایی است که شما یاد گرفتید، هر نقطه تلفظ، هر جمله نمونه،

every piece of vocabulary and grammar.

هر قطعه از واژگان و دستور زبان.

This is mine to give to you.

این مال من است که به شما بدهم.

So you can click on the link in the description to download this epic free PDF worksheet today.

بنابراین می توانید برای دانلود این کاربرگ PDF رایگان حماسی امروز روی لینک موجود در توضیحات کلیک کنید.

Well, thank you so much for learning English with me, and I'll see you again next Friday

خوب، خیلی ممنون که با من انگلیسی یاد گرفتید ، و جمعه آینده دوباره شما را

for a new lesson here on my YouTube channel.

برای یک درس جدید اینجا در کانال YouTube من می بینم.

Bye.

خدا حافظ.

But wait, do you want more?

اما صبر کنید، آیا بیشتر می خواهید؟

I recommend watching this video next where you will learn the top 20 common speaking

توصیه می کنم این ویدیوی بعدی را تماشا کنید که در آن با 20 اشتباه رایج صحبت کردن

mistakes that English learners make.

که زبان آموزان انگلیسی مرتکب می شوند آشنا می شوید.

You should avoid being rude, try to be polite and avoid these 20 common speaking mistakes.

شما باید از گستاخی خودداری کنید، سعی کنید مودب باشید و از این 20 اشتباه رایج صحبت کردن اجتناب کنید.

I'll see you there.

اونجا میبینمت