THINK AND SPEAK IN ENGLISH | How To Talk About Your Job Fluently In English

You want to speak English fluently like a native English speaker, right?

شما می خواهید مانند یک انگلیسی زبان مادری به زبان انگلیسی روان صحبت کنید، درست است؟

Well in order to speak English fluently, you must think in English.

خوب برای اینکه انگلیسی را روان صحبت کنید، باید به انگلیسی فکر کنید.

Organize your thoughts like a native English speaker.

افکار خود را مانند یک انگلیسی زبان مادری سازماندهی کنید.

Well today, I'm going to teach you how to do that.

خوب امروز، من به شما آموزش می دهم که چگونه این کار را انجام دهید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well then.

خب پس

I'm Teacher Tiffani, let's jump right in.

من معلم تیفانی هستم، بیایید وارد

Now what we're gonna do first is look at a situation and we're going to

شویم. حالا کاری که می‌خواهیم انجام دهیم این است که به یک موقعیت نگاه کنیم و

organize our thoughts using the five W's.

افکارمان را با استفاده از پنج W سازماندهی کنیم.

WHO, WHAT, WHEN, WHERE and WHY?

چه کسی، چه چیزی، چه زمانی، کجا و چرا؟

So here's the first situation.

بنابراین در اینجا اولین وضعیت است.

We see this individual and the first W is WHO?

ما این فرد را می بینیم و اولین WHO است؟

Well I'm saying her name is Samantha and she's a journalist.

خوب من می گویم نام او سامانتا است و او یک روزنامه نگار است.

WHAT?

چی؟

She's writing articles about health.

او در مورد سلامتی مقاله می نویسد.

WHEN?

چه زمانی؟

Every morning.

هر صبح.

WHERE?

جایی که؟

At a community workspace.

در یک فضای کاری جامعه

WHY?

چرا؟

She has always enjoyed sharing information about staying healthy.

او همیشه از به اشتراک گذاری اطلاعات در مورد سالم ماندن لذت می برد.

Now if we just pause really quickly, we see that we've organized

حالا اگر خیلی سریع مکث کنیم ، می بینیم که

our thoughts using the five W's looking at that short clip.

افکارمان را با استفاده از پنج W که به آن کلیپ کوتاه نگاه می کنیم، سازماندهی کرده ایم.

We have an idea of what type of work this individual does and we can actually

ما ایده ای از نوع کاری داریم که این فرد انجام می دهد و در واقع می توانیم به

speak in English fluently about her job.

زبان انگلیسی روان در مورد شغل او صحبت کنیم.

Watch what happens.

ببینید چه اتفاقی می افتد.

Again.

We have each W right here and now let me show you what happens when we try

از نو.

ما هر W را در اینجا داریم و اکنون اجازه دهید به شما نشان دهم وقتی سعی

to speak in English using the five W's.

می کنیم با استفاده از پنج W به انگلیسی صحبت کنیم چه اتفاقی می افتد.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

Samantha is currently working as a journalist for

سامانتا در حال حاضر به عنوان روزنامه نگار در

a newspaper in her hometown.

یک روزنامه در زادگاهش کار می کند.

Every morning she writes articles about health at the local community workspace.

او هر روز صبح در محل کار جامعه محلی مقالاتی در مورد سلامت می نویسد.

Being a journalist brings her so much joy because she has always enjoyed sharing

روزنامه نگار بودن او را بسیار خوشحال می کند زیرا او همیشه از اشتراک گذاری

information about staying healthy.

اطلاعات در مورد سالم ماندن لذت می برد.

Now listen!

الان گوش کن!

If Samantha were telling us about her job, about her job as a journalist,

اگر سامانتا درباره شغلش، از شغلش به عنوان روزنامه نگاری به ما

and she said this about herself, it would be an amazing answer.

می گفت و این را در مورد خودش می گفت، پاسخ شگفت انگیزی بود.

And if you, speaking about Samantha's job described it like this, it would be an

و اگر شما که در مورد شغل سامانتا صحبت می کنید آن را اینگونه توصیف می کنید،

amazing answer of fluent English response.

پاسخی شگفت انگیز از پاسخ روان انگلیسی خواهد بود.

Why?

Because each of the five W's can be found in this response.

چرا؟

زیرا هر یک از پنج W را می توان در این پاسخ یافت.

Once again, let's go back and take a look.

یک بار دیگر، بیایید به عقب برگردیم و نگاهی بیندازیم.

Samantha writes articles about health every morning, community workspace,

سامانتا هر روز صبح درباره سلامتی، فضای کاری جامعه مقاله می نویسد،

she enjoys sharing information.

او از اشتراک گذاری اطلاعات لذت می برد.

Each and every piece of the five W's can be found in this response.

هر قطعه از پنج W را می توان در این پاسخ یافت.

Now I do wanna pause really quickly because there are two

اکنون می‌خواهم خیلی سریع مکث کنم زیرا دو چیز وجود دارد

things I'd like to go over.

که می‌خواهم به آن بپردازم.

First is right here, hometown.

اول اینجاست، زادگاه.

Now I want you to repeat after me, hometown.

حالا می خواهم بعد از من تکرار کنی، زادگاه.

Excellent!

عالی!

Last time, after me.

آخرین بار بعد از من

Hometown.

زادگاه.

Great job!

کارت عالی بود!

Now hometown is just the town of one's birth or early life or

اکنون زادگاه فقط شهر تولد یا اوایل زندگی فرد یا

of one's present fixed residence where you're staying for awhile.

محل سکونت ثابت فعلی فرد است که مدتی در آن اقامت دارید.

So my hometown is actually Maryland.

بنابراین زادگاه من در واقع مریلند است.

I was raised in Maryland and I actually still at the time of this

من در مریلند بزرگ شدم و در واقع هنوز در زمان

recording currently live in Maryland.

ضبط این فیلم در مریلند زندگی می کنم.

It's my hometown.

زادگاه من است.

Make sense, right?

منطقی است، درست است؟

Now there's one other aspect of this response that I want to explain

اکنون یک جنبه دیگر از این پاسخ وجود دارد که می‌خواهم توضیح دهم،

because Samantha, as a journalist, she receives joy from sharing information.

زیرا سامانتا، به عنوان یک روزنامه‌نگار، از اشتراک‌گذاری اطلاعات لذت می‌برد.

So the expression is right here.

بنابراین بیان درست اینجاست.

Brings someone joy.

برای کسی شادی می آورد

After me, brings someone joy.

بعد از من، برای کسی شادی به ارمغان می آورد.

Excellent!

عالی!

Last time, after me.

آخرین بار بعد از من

Brings someone joy.

برای کسی شادی می آورد

Great job!

Now this just refers to something that brings joy is something that makes

کارت عالی بود!

اکنون این فقط به چیزی اشاره دارد که باعث شادی می شود، چیزی که باعث می شود

people experience joy or have joy.

مردم شادی را تجربه کنند یا شادی داشته باشند.

For example, it can be a person or a thing.

مثلاً می تواند یک شخص یا یک چیز باشد.

My nieces bring me so much joy.

خواهرزاده هایم برای من بسیار خوشحال کننده هستند.

They actually spent the weekend with me.

آنها در واقع آخر هفته را با من گذراندند.

We watched movies, ate food, we had a great time but your

ما فیلم تماشا کردیم، غذا خوردیم، به ما خوش گذشت اما

hobby can also bring you joy.

سرگرمی شما نیز می تواند شما را شاد کند.

Someone else can bring you joy.

شخص دیگری می تواند شما را شاد کند.

Again, a very commonly used expression.

باز هم یک عبارت بسیار پرکاربرد.

Brings someone joy.

برای کسی شادی می آورد

Alright!

بسیار خوب!

Now what about a different type of job?

حالا در مورد نوع متفاوت شغل چطور؟

You may say teacher.

ممکن است بگویید معلم

Okay.

باشه.

Journalism, that's kind of easy to talk about.

روزنامه نگاری، صحبت کردن در مورد آن به نوعی آسان است.

Easy to organize your thoughts about.

به راحتی افکار خود را در مورد سازماندهی کنید.

What about this one right here.

چه در مورد این یکی در اینجا.

"Whoa!"

"اووو!"

WHO is this?

این چه کسی است؟

Let's start with the first W.

بیایید با اولین W.

Mark, a professional metalworker.

Mark، یک فلزکار حرفه ای شروع کنیم.

WHAT?

چی؟

He builds heavy machinery.

او ماشین آلات سنگین می سازد.

WHEN?

چه زمانی؟

For the last 10 years.

برای 10 سال گذشته.

WHERE?

At his family's metal shop.

جایی که؟

در مغازه فلزی خانواده اش.

WHY?

چرا؟

He is the most skilled metalworker in his family.

او ماهرترین فلزکار خانواده اش است.

So we have an entirely different job but we're still using the five W's

بنابراین ما کار کاملاً متفاوتی داریم اما همچنان از پنج W

to think in English and then speak.

برای فکر کردن به انگلیسی و سپس صحبت کردن استفاده می کنیم.

So, let's see how we can turn this information into a good English response.

بنابراین، بیایید ببینیم چگونه می توانیم این اطلاعات را به یک پاسخ انگلیسی خوب تبدیل کنیم.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

Here's the response.

Now we're speaking.

در اینجا پاسخ است.

حالا ما داریم صحبت می کنیم.

Mark has been working as a professional metalworker for the last 10 years.

مارک در 10 سال گذشته به عنوان یک فلزکار حرفه ای کار کرده است.

He is well known for his metalwork in the community.

او به دلیل فلزکاری اش در جامعه شناخته شده است.

He is also the most skilled metalworker in his family.

او همچنین ماهرترین فلزکار خانواده اش است.

So, he enjoys building heavy machinery at the metal shop his family owns.

بنابراین، او از ساخت ماشین آلات سنگین در مغازه فلزی که خانواده اش دارند، لذت می برد.

Come on now, that right there if you were my student when I was in South Korea and

حالا بیا، اگر زمانی که من در کره جنوبی بودم، شاگرد من بودی و

you were trying to take a level test, trying to see if you were a beginner,

سعی می‌کردی در یک آزمون سطح شرکت کنی، سعی می‌کردی ببینم مبتدی

an intermediate, or an advanced level learner, I would have given you an

، متوسط ​​یا پیشرفته بودی، می‌دادم. شما یک

advanced level for this response because each of the five W's has been answered.

سطح پیشرفته برای این پاسخ دارید زیرا هر یک از پنج W پاسخ داده شده است.

Again.

از نو.

We see right here, each of the five W's that we just listed earlier.

ما دقیقاً در اینجا، هر یک از پنج W را می بینیم که قبلاً لیست کردیم.

Now, within this response, there are a few things that I do want to go over.

اکنون، در این پاسخ، چند چیز وجود دارد که من می خواهم به آنها بپردازم.

The first one being well known.

اولین مورد به خوبی شناخته شده است.

All right.

So repeat after me.

خیلی خوب.

پس بعد از من تکرار کن

Well known.

مشهور - معروف.

Excellent!

عالی!

Last time, after me.

آخرین بار بعد از من

Well known.

مشهور - معروف.

Good job!

And this just means known widely or thoroughly.

آفرین!

و این فقط به معنای شناخته شده به طور گسترده یا کامل است.

A lot of people know about this individual or this person's skills or this thing.

بسیاری از مردم در مورد این فرد یا مهارت های این شخص یا این چیزها می دانند.

It is, he is, they are well known.

این است، او است، آنها به خوبی شناخته شده است.

So again, in our response.

پس باز هم در پاسخ ما.

"Wow, listen!

"وای، گوش کن!

Mark is good.

مارک خوب است.

He is well known in the community."

او در جامعه شناخته شده است."

Now the other expression I want to explain is right here.

حال عبارت دیگری که می خواهم توضیح دهم دقیقاً اینجاست.

Heavy machinery.

ماشین آلات سنگین.

So I want you to repeat after me.

پس از شما می خواهم بعد از من تکرار کنید.

Heavy machinery.

ماشین آلات سنگین.

Excellent!

عالی!

Again, after me.

بازم بعد از من

Heavy machinery.

ماشین آلات سنگین.

Great job!

کارت عالی بود!

Now this just refers to large pieces of machinery or equipment, especially

اکنون این فقط به قطعات بزرگ ماشین آلات یا تجهیزات، به ویژه

those used in the building industry.

آنهایی که در صنعت ساختمان استفاده می شود، اشاره دارد.

So again, let's take a look at that video one more time.

بنابراین، اجازه دهید یک بار دیگر به آن ویدیو نگاهی بیندازیم.

Look at what he's using, he's using heavy machinery.

ببینید او از چه چیزی استفاده می کند، او از ماشین آلات سنگین استفاده می کند.

So once again, large pieces of machinery or equipment, especially

بنابراین بار دیگر، قطعات بزرگ ماشین آلات یا تجهیزات، به ویژه

those used in the building industry.

آنهایی که در صنعت ساختمان استفاده می شوند.

So, we have that down.

بنابراین، ما آن را پایین داریم.

We have a journalist.

ما روزنامه نگار داریم.

We have a metalworker.

ما یک فلزکار داریم.

We can talk about jobs using this think in English, think and

ما می توانیم در مورد مشاغل با استفاده از این فکر به زبان انگلیسی

speak in English theory, right?

صحبت کنیم، در تئوری انگلیسی فکر کنیم و صحبت کنیم، درست است؟

The five W's.

پنج W.

But what about this job?

اما در مورد این شغل چطور؟

This is a different type of job.

این یک نوع کار متفاوت است.

Right here, we have this individual and let's start with the first W.

درست در اینجا، ما این فرد را داریم و اجازه دهید با اولین W.

WHO?

WHO شروع کنیم؟

John, an accountant for a small tech shop.

جان، حسابدار یک فروشگاه فناوری کوچک.

WHAT?

چی؟

He crunches the numbers.

او اعداد را خرد می کند.

Now, don't worry.

حالا نگران نباش

I'm gonna explain that to you.

من آن را برای شما توضیح خواهم داد.

All right!

خیلی خوب!

WHEN?

چه زمانی؟

At the close of business.

در پایان کسب و کار.

WHERE?

جایی که؟

In the supply room.

در اتاق تدارکات.

WHY?

چرا؟

He learned the importance of regularly balancing your books.

او اهمیت متعادل کردن منظم کتاب های شما را یاد گرفت.

Again.

Remember, we're trying to think and speak in English and this

از نو.

به یاد داشته باشید، ما سعی می کنیم به زبان انگلیسی فکر کنیم و صحبت کنیم و این

focus is on different jobs.

تمرکز روی مشاغل مختلف است.

This lesson is focused on explaining your job, explaining

این درس بر توضیح شغل شما، توضیح

someone's job, using the five W's.

شغل کسی، با استفاده از پنج W متمرکز است.

So, we have the five W's clearly broken down.

بنابراین، ما پنج W را به وضوح شکسته ایم.

How can we turn this into a response?

چگونه می توانیم این را به یک پاسخ تبدیل کنیم؟

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

Now we're speaking.

حالا ما داریم صحبت می کنیم.

We thought in English.

به انگلیسی فکر کردیم.

The first step, think.

قدم اول فکر کن

Now the second step, speak.

حالا مرحله دوم، صحبت کنید.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

John is an accountant for a small tech shop downtown.

جان حسابدار یک فروشگاه فناوری کوچک در مرکز شهر است.

In school, he learned what it meant to "balance the books".

در مدرسه، معنی "تعادل کردن کتاب ها" را یاد گرفت.

So, as a rule of thumb, he crunches the numbers in the supply room at

بنابراین، به عنوان یک قانون سرانگشتی، او هر روز اعداد را در اتاق عرضه

the close of business every day.

در پایان کار خرد می کند.

Man, we have a lot of information about John and him as an accountant and what

مرد، ما اطلاعات زیادی در مورد جان و او به عنوان یک حسابدار و کارهایی

he does and even how he learned it.

که انجام می دهد و حتی نحوه یادگیری آنها داریم.

Again.

A very good English response.

از نو.

یک پاسخ انگلیسی بسیار خوب.

Speaking like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری صحبت می کند.

Now I do wanna go over a few things.

اکنون می خواهم چند مورد را مرور کنم.

There are three things in this response that are really important.

سه چیز در این پاسخ وجود دارد که واقعاً مهم است.

The first is balance the books.

اولین مورد تعادل بین کتاب ها است.

After me, balance the books.

بعد از من، کتاب ها را متعادل کنید.

Excellent!

عالی!

Last time, after me.

آخرین بار بعد از من

Balance the books.

کتاب ها را متعادل کنید

Great job!

کارت عالی بود!

Now, this means to literally, to ensure that the figures regarding

اکنون، این به معنای واقعی کلمه، اطمینان از صحیح بودن ارقام مربوط به

credit and debit are correct and to determine the remaining balance, as

اعتبار و بدهی و تعیین مانده باقیمانده است،

in a business or in personal finance.

مانند یک تجارت یا در امور مالی شخصی.

Again, let's say you have a certain amount in your bank account and you

مجدداً فرض کنید مبلغ مشخصی در حساب بانکی خود دارید و

spend a certain amount during the day.

مبلغ مشخصی را در طول روز خرج می کنید.

You need to make sure you didn't spend more than you had in your account

باید مطمئن شوید که بیش از آنچه در حسابتان

so you need to balance your books.

بود خرج نکرده‌اید، بنابراین باید حساب‌هایتان را متعادل کنید.

Make sense?

معنی دارد؟

All right!

خیلی خوب!

Now another one.

حالا یکی دیگه

Again.

Expressions used in accounting.

از نو.

عبارات مورد استفاده در حسابداری

Now this one is just a general expression, you can use it in any situation.

حالا این یکی فقط یک عبارت کلی است، می توانید در هر شرایطی از آن استفاده کنید.

A rule of thumb.

یک قانون سرانگشتی

After me, a rule of thumb.

بعد از من، یک قانون سرانگشتی.

Excellent!

عالی!

Last time, after me.

آخرین بار بعد از من

A rule of thumb.

یک قانون سرانگشتی

Great job!

Now this just means a method of procedure based on experience and common sense.

کارت عالی بود!

اکنون این فقط به معنای روشی است که مبتنی بر تجربه و عقل سلیم است.

Again.

از نو.

As a rule of thumb, he does something every day.

به عنوان یک قانون سرانگشتی، او هر روز کاری انجام می دهد.

"Hey!

This make sense.

"هی

! این منطقی است.

It makes sense for me to balance the books every day."

برای من منطقی است که کتابها را هر روز متعادل کنم."

This is a method that I've been using for a while and it makes

این روشی است که مدتی است از آن استفاده می کنم و

sense because I've done it and in my experience, it's really good.

منطقی است زیرا آن را انجام داده ام و طبق تجربه من واقعاً خوب است.

So, as a rule of thumb.

بنابراین، به عنوان یک قانون سرانگشتی.

Now, the last one is right here.

حالا آخرین مورد همین جاست.

He said, crunch the numbers.

گفت اعداد را خرد کن.

We were talking about him and his job.

در مورد او و شغلش صحبت می کردیم.

Crunch the numbers.

اعداد را خرد کنید.

So after me, crunch the numbers.

پس بعد از من، اعداد را خرد کنید.

Excellent!

Last time, after me.

عالی!

آخرین بار بعد از من

Crunch the numbers.

اعداد را خرد کنید.

Great job!

کارت عالی بود!

Now, to process numbers.

حالا برای پردازش اعداد.

The meaning of this is to process numbers.

منظور از این کار پردازش اعداد است.

Meaning to examine, to analyze the numbers, especially to determine

به معنای بررسی، تجزیه و تحلیل اعداد، به ویژه برای تعیین

exactly how much money is available, needed, or something else.

دقیق میزان پول موجود، مورد نیاز یا چیز دیگری.

Again, very similar to balancing the books but you're just trying to make sure, "Hey!

باز هم، بسیار شبیه به متعادل کردن کتاب‌ها است، اما شما فقط سعی می‌کنید مطمئن شوید، "هی!

Do we have enough to cover what we want to do?

آیا ما به اندازه کافی برای پوشش کاری که می‌خواهیم انجام دهیم

We need to crunch the numbers.

؟ باید اعداد را خرد کنیم.

Okay.

باشه.

You got it?

متوجه شدی؟

Excellent!

Now this is how you actually speak about any job in English.

عالی!

حالا این این است که شما در واقع چگونه در مورد هر شغلی به زبان انگلیسی صحبت می کنید

You first think using the five W's.

. ابتدا فکر می کنید از پنج W.

WHO, WHAT, WHEN, WHERE and WHY?

WHO، WHAT، WHEN، WHERE و WHY؟

and then you speak.

و سپس صحبت می کنید.

I hope you enjoyed this lesson and I want you to try to do

امیدوارم از این درس لذت برده باشید و می خواهم سعی کنید

it at least one time today.

آن را در امروز حداقل یک بار.

I'll talk to you next time.

دفعه بعد با شما صحبت می کنم.

You still there?

شما هنوز آنجا

You know what time it is.

هستید؟ می دانید ساعت چند است

It's story time.

. زمان داستان است.

Hey!

هی!

I said it's story time.

All right.

So, you know in today's lesson, I taught you about thinking and speaking in

شما در مورد فکر کردن و صحبت کردن به زبان

English about different jobs, right?

انگلیسی در مورد مشاغل مختلف، درست است؟

So I wanna tell you a story about one of my first jobs.

بنابراین می خواهم داستانی را در مورد یکی از اولین شغل هایم برای

I had an internship when I was in high school.

شما تعریف کنم. من زمانی که دبیرستان بودم یک دوره کارآموزی داشتم.

Now, I was a junior in high school so I was about 15 or 16 years old

اکنون، من در مقطع راهنمایی در دبیرستان بودم. حدود 15 یا 16 ساله

and I wanted a job for the summer.

هستم و من برای تابستان شغلی می خواستم.

You know, you wanna make a little extra money when you're a kid.

می دانید، شما می خواهید زمانی که بچه هستید کمی پول بیشتری به دست آورید.

You know, you wanna get your own things.

می دانید، شما می خواهید وسایل خود را تهیه کنید.

So, I was able to find a government internship.

بنابراین، من توانستم یک دوره کارآموزی دولتی پیدا کنید

Now in America, getting a government internship as a young person.

در حال حاضر در آمریکا، گرفتن یک دوره کارآموزی دولتی به عنوان یک فرد جوان.

"Woo!

"وو!

That's amazing."

این شگفت انگیز است."

So, I was so happy to have been accepted into the internship program.

بنابراین، بسیار خوشحالم که در برنامه کارآموزی پذیرفته شدم.

I remember my first day walking into the job, you know, you

یادم می آید اولین روزی که وارد کار شدم، می دانید،

have to make sure you look nice.

باید مطمئن شوید که زیبا به نظر می رسید.

Had my little bag and I was ready.

کیف کوچکم را داشتم و آماده بودم.

I went through the security and I went to my office.

از حراست رفتم و به دفترم رفتم.

They gave me a nice desk.

یک میز خوب به من دادند.

It wasn't a full office but I had my own desk, my own computer

دفتر کاملی نبود اما من میز و کامپیوتر شخصی

and I was just very excited.

خودم را داشتم و خیلی هیجان زده بودم.

And I remember sitting down and you know, waiting for my first assignment

و یادم می آید که نشسته بودم و می دانید، منتظر اولین مأموریتم

and I was just so happy to have a job.

بودم و از اینکه شغلی داشتم بسیار خوشحال بودم.

Now, as the day was going on, you know, I was doing a little bit of work because

حالا، همانطور که روز می گذشت، می دانید، من کمی کار انجام می

I was brand new so they didn't have a lot of work for me to do on that first

دادم، زیرا کاملاً جدید بودم، بنابراین آنها در روز اول کار زیادی برای انجام

day but they still were letting me know how things basically ran in that office.

دادن من نداشتند، اما همچنان به من اطلاع می دادند. چگونه کارها اساساً در آن دفتر اجرا می شد.

But I remember my coworker.

اما یاد همکارم افتادم.

It was about maybe 10 o'clock.

حدودا ساعت 10 بود.

I got to work around 7:30 and around 10 o'clock, I started to notice that

حدود ساعت 7:30 و حوالی ساعت 10 به سر کار رسیدم، متوجه شدم که

people really weren't in the office.

مردم واقعاً در دفتر نیستند.

You know, it wasn't lunchtime.

میدونی وقت ناهار نبود

I said, "Where, where is everyone?"

گفتم: همه کجا هستند؟

So my coworker, she actually said, "Oh, hey Tiffani!

بنابراین، همکار من، او در واقع گفت: "اوه، هی تیفانی!

What are you doing?"

I said, "I was just waiting for my next assignment."

چه کار می کنی؟"

گفتم: فقط منتظر تکلیف بعدی بودم.

She said, "Oh girl, listen!

گفت: ای دختر گوش کن،

In the government, we get a 15 minute break in the morning and a

در دولت صبح

15 minute break in the afternoon."

15 دقیقه و بعد از ظهر 15 دقیقه استراحت می گیریم.

I said, "Oh!

گفتم: "اوه

You mean like as a part of our lunch break."

! منظورت این است که بخشی از ناهار ماست."

She said, "No, honey.

او گفت: "نه عزیزم.

We get a lunch break and we get a 15 minute morning break and

ما یک استراحت ناهار داریم و 15 دقیقه صبح

a 15 minute afternoon break."

و 15 دقیقه بعدازظهر."

I said, "Wait a minute."

گفتم: یک لحظه صبر کن.

She said, "Yeah!

You know, people get smoking breaks but we don't smoke so for those that

او گفت: "آره

! می‌دانی، مردم برای استراحت سیگار می‌کشند، اما ما سیگار نمی‌کشیم، بنابراین برای کسانی که

don't smoke, you still deserve a break."

سیگار نمی‌کشند، شما هنوز مستحق استراحت هستید."

I said, "I agree wholeheartedly with you."

گفتم: از صمیم قلب با شما موافقم.

Listen y'all when I say every morning I took my 15 minute break

گوش کنید وقتی می گویم هر روز صبح 15 دقیقه استراحت

and every afternoon I took another 15 minute break and I remember there

می کردم و هر بعدازظهر 15 دقیقه دیگر استراحت می کردم و یادم می

was this small room at the building inside of the building that I worked

آید این اتاق کوچک در ساختمان داخل ساختمانی که من

in and it was like a quiet room.

در آن کار می کردم وجود داشت و مانند یک اتاق ساکت بود. .

You could go in there and take a nap.

می تونی بری اونجا و چرت بزنی

Now you all know, I rise.

حالا همه می دانید، من برمی خیزم.

I get up very early in the morning and I also go to bed early as well.

صبح ها خیلی زود بیدار می شوم و همچنین زود می خوابم.

I also enjoy naps and I can take a quick nap and be rejuvenated so I

من از چرت زدن هم لذت می برم و می توانم سریع چرت بزنم و جوان شوم تا

can take a 10 or 15 minute nap and feel like I slept for three hours.

بتوانم 10 یا 15 دقیقه چرت بزنم و احساس کنم سه ساعت خوابیده ام.

So, I would take a 15 minute nap almost every day.

بنابراین، من تقریبا هر روز 15 دقیقه چرت می زنم.

"Wake up feeling good."

"با احساس خوب از خواب بیدار شو."

So I loved my government internship.

بنابراین من کارآموزی دولتی خود را دوست داشتم.

Maybe you guys have some memories from when you had your first job and something

شاید شما بچه ها خاطراتی از زمانی که اولین کار خود را داشتید و

happened similar or maybe you just have a good memory with your coworkers.

اتفاقی مشابه افتاد دارید یا شاید فقط خاطره خوبی با همکاران خود دارید.

Let us know.

به ما خبر دهید.

Share in the comment section.

در قسمت نظرات به اشتراک بگذارید

I hope you guys enjoyed today's story and I will talk to you next time.

امیدوارم از داستان امروز لذت برده باشید و دفعه بعد با شما صحبت خواهم کرد.