The ONLY RULE YOU NEED To Master English - INSTANT RESULTS!

In today's English lesson, I'm going to teach you the simple rule of threes.

در درس زبان انگلیسی امروز، قانون ساده سه تایی را به شما آموزش می دهم.

This simple rule will help you speak English fluently starting now.

این قانون ساده به شما کمک می کند که از همین الان به زبان انگلیسی روان صحبت کنید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید درست وارد شویم.

Now, this simple rule is a rule that each and every American native

اکنون، این قانون ساده قانونی است که تک تک

English speaker has to learn.

افراد انگلیسی زبان بومی آمریکایی باید آن را بیاموزند.

I learned this rule in grade school, high school, and college.

من این قانون را در دبیرستان، دبیرستان و دانشگاه یاد گرفتم.

Here's the rule provide enough support for your thoughts, ideas,

این قانون

and opinions by giving three details, three examples, or three rules.

با ارائه سه جزئیات، سه مثال یا سه قانون، از افکار، ایده‌ها و نظرات شما پشتیبانی کافی می‌کند.

This is the rule.

این قاعده است.

It seems so simple, but Oh, how powerful this rule is.

خیلی ساده به نظر می رسد، اما آه، چقدر این قانون قدرتمند است.

I want you to imagine this situation.

می خواهم این وضعیت را تصور کنید.

The topic is life goal.

موضوع هدف زندگی است.

And the question is, what is your biggest.

و سوال این است که بزرگترین شما چیست؟

Life goal.

هدف زندگی.

Now to start, we are going to use the very first part of this rule

حال برای شروع، می‌خواهیم از قسمت اول این قانون

of threes, which is three details.

سه‌گانه استفاده کنیم که سه جزئیات است.

So a typical response to this question would simply be my ultimate life

بنابراین یک پاسخ معمولی به این سوال به سادگی هدف نهایی زندگی من این

goal is to be a successful author.

است که یک نویسنده موفق باشم.

That's a great answer, but in order to speak English fluently, you want

این یک پاسخ عالی است، اما برای اینکه انگلیسی را روان صحبت کنید، می

to, and need to support your answer.

خواهید و باید از پاسخ خود پشتیبانی کنید.

So using three details, detail, number one, perfecting my writing

بنابراین با استفاده از سه جزئیات، جزئیات، شماره یک، تکمیل

skills, detail, number two, publishing my original novels and detail.

مهارت های نوشتاری، جزئیات، شماره دو، انتشار رمان های اصلی و جزئیات.

Number three, having my works recognized by prominent authors.

شماره سه، شناسایی آثارم توسط نویسندگان برجسته.

Literary critics, we're giving three extra details to support

منتقدان ادبی، برای حمایت از

the answer that we gave.

پاسخی که دادیم، سه جزئیات اضافی ارائه می‌کنیم.

So how does this turn into a response that a fluent English speaker like

پس چگونه این به پاسخی تبدیل می شود که دوست من یک انگلیسی مسلط مانند

you, my friend would give again, we have our three details and this

شما دوباره می دهد، ما سه جزئیات خود را داریم و این همان

is what the response would be.

چیزی است که پاسخ می دهد.

My biggest life goal.

بزرگترین هدف زندگی من

Is to become a successful author.

تبدیل شدن به یک نویسنده موفق است.

It involves perfecting my writing skills, publishing my original

این شامل تکمیل مهارت های نوشتاری من، انتشار

novels and having my works recognized by prominent literary critics.

رمان های اصلی و شناسایی آثارم توسط منتقدان برجسته ادبی است.

That right there is an amazing response.

درست است که یک پاسخ شگفت انگیز وجود دارد.

Why?

چرا؟

Because we're using the simple rule of threes, giving three details, the

از آنجایی که ما از قانون ساده سه تایی استفاده می کنیم و سه جزییات را ارائه می دهیم،

very first part of this simple rule.

قسمت اول این قانون ساده.

Now I do want to break down the word prominent after me, prominent.

حالا می‌خواهم کلمه برجسته بعد از من، برجسته را بشکنم.

Excellent.

Again, prominent.

عالی

باز هم برجسته.

Very good.

خیلی خوب.

Now this word prominent, it just means standing out or easily

اکنون این کلمه برجسته، فقط به معنای برجسته یا به راحتی

noticeable, important, or well known.

قابل توجه، مهم یا شناخته شده است.

For example, when you wear a t shirt or a jacket or a sweater that has a logo on it.

به عنوان مثال، وقتی یک تی شرت یا ژاکت یا ژاکتی می پوشید که روی آن لوگو باشد.

The logo is usually very prominent to let you know who made the

لوگو معمولاً بسیار برجسته است تا به شما اطلاع دهد که چه کسی

shirt, the sweater, or the jacket.

پیراهن، ژاکت یا ژاکت را ساخته است.

Was it Nike?

نایک بود؟

Was it Polo?

پولو بود؟

Was it Adidas?

آدیداس بود؟

Prominent standing out or easily noticeable.

برجسته برجسته یا به راحتی قابل مشاهده است.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

So you're seeing now the very first part of this rule, the rule

بنابراین شما اکنون قسمت اول این قانون را می بینید، قانون

of threes is again, three details.

سه تا دوباره، سه جزئیات است.

Very simple, but very powerful.

بسیار ساده، اما بسیار قدرتمند.

But what about the second part of this amazing rule?

اما قسمت دوم این قانون شگفت انگیز چطور؟

The second part involves three examples.

بخش دوم شامل سه مثال است.

So we're going to look at the same topic and the same question again,

بنابراین ما دوباره به همان موضوع و همان سوال نگاه خواهیم کرد،

the topic life goal question being, what is your biggest life goal?

موضوع سوال هدف زندگی این است که بزرگترین هدف زندگی شما چیست؟

The answer, basic response.

پاسخ، پاسخ اساسی.

My ultimate life goal is to be a successful author.

هدف نهایی زندگی من این است که یک نویسنده موفق باشم.

This is the exact same response from part one, but now instead of three details,

این دقیقاً همان پاسخ قسمت اول است، اما اکنون به جای سه جزئیات، از

we are going to use three examples.

سه مثال استفاده می کنیم.

Example number one, working on my first novel example, number two,

مثال شماره یک، کار بر روی اولین نمونه رمان خود، شماره دو،

attending writing workshops regularly to improve my storytelling abilities.

شرکت در کارگاه های نویسندگی به طور منظم برای بهبود توانایی های داستان نویسی ام.

And example, number three, contributing to a local literature magazine.

و به عنوان مثال، شماره سه، مشارکت در یک مجله ادبیات محلی.

So now we have the same topic, the same question and the same response,

بنابراین اکنون ما یک موضوع، یک سوال و یک پاسخ داریم،

but our support is different.

اما حمایت ما متفاوت است.

Now we're looking at three examples.

اکنون سه نمونه را بررسی می کنیم.

Again, these are the examples and this is the response.

باز هم اینها مثالهاست و این هم پاسخ.

My ultimate life goal is to be a successful author.

هدف نهایی زندگی من این است که یک نویسنده موفق باشم.

Same starting point.

همان نقطه شروع

For example, I am currently working on my first novel, which is a historical

به عنوان مثال، در حال حاضر روی اولین رمانم کار می کنم که یک

fiction based on world war II.

داستان تخیلی تاریخی بر اساس جنگ جهانی دوم است.

And I attend writing workshops regularly to improve my storytelling abilities.

و من به طور منظم در کارگاه های نویسندگی شرکت می کنم تا توانایی های داستان نویسی خود را بهبود بخشم.

Additionally, I have been contributing to a local literature magazine,

علاوه بر این، من در یک مجله ادبیات محلی همکاری داشته ام،

which has helped me get my work out there and receive feedback.

که به من کمک کرد تا کارم را در آنجا منتشر کنم و بازخورد دریافت کنم.

Listen, we're talking about helping you speak English fluently

گوش کنید، ما در مورد کمک به شما صحبت می کنیم که

using the simple rule of threes.

با استفاده از قانون ساده سه تایی به زبان انگلیسی روان صحبت کنید.

And in this response, we are able to recognize.

و در این پاسخ ما قادر به تشخیص هستیم.

The three examples, the three examples that we actually came up with.

سه مثال، سه نمونه ای که در واقع به آن رسیدیم.

When we looked at the first part, again, three examples about this topic, answering

وقتی به قسمت اول نگاه کردیم، دوباره سه مثال در مورد این موضوع، پاسخ به

the question and supporting our response.

سوال و حمایت از پاسخ ما را بررسی کردیم.

This is how we do it.

ما اینطوری انجام میدیم.

Now there's one word I want to break down for you.

حالا یک کلمه وجود دارد که می خواهم برای شما تعریف کنم.

The word is contributing.

کلمه در حال کمک است.

Good again, contributing.

خوب دوباره، کمک کردن.

Excellent.

عالی

Now this just means participating in a project or activity by

اکنون این فقط به معنای شرکت در یک پروژه یا فعالیت با

providing help, support, or input.

ارائه کمک، پشتیبانی یا ورودی است.

And in this response, we said, I have been contributing to

و در این پاسخ گفتیم من در

a local literature magazine.

یک مجله ادبی محلی همکاری داشته ام.

I have been helping providing support, giving input.

من به ارائه پشتیبانی کمک کرده‌ام، ورودی داده‌ام.

I have been contributing to a local literature magazine.

من در یک مجله ادبیات محلی همکاری کرده ام.

Makes sense.

منطقی است.

Right?

درست؟

Again, we're talking about using this simple rule of threes.

باز هم، ما در مورد استفاده از این قانون ساده سه تایی صحبت می کنیم.

Now, remember everything that we're going over, I want you to be able to

حالا، همه چیزهایی را که می‌خواهیم به یاد بیاورید ، می‌خواهم بتوانید

practice in my app, English with Tiffani.

در برنامه من، انگلیسی با تیفانی تمرین کنید.

You can download it English with Tiffani.

می توانید آن را به زبان انگلیسی با تیفانی دانلود کنید.

The link is in the description.

لینک در توضیحات موجود است.

Or you can go and download it on your phone each week.

یا می توانید هر هفته بروید و آن را روی گوشی خود دانلود کنید.

When I teach you a lesson, you can also practice what you are learning by going

وقتی به شما درس می دهم، می توانید با مراجعه به برنامه، آنچه را که یاد می گیرید تمرین کنید،

to the app, download the app totally for free and start studying today.

برنامه را کاملاً رایگان دانلود کنید و از امروز شروع به مطالعه کنید.

So now we have the third part of the rule, this simple rule of threes.

بنابراین اکنون بخش سوم قانون را داریم، این قانون ساده سه تایی.

We've already looked at the first part.

ما قبلاً قسمت اول را بررسی کرده ایم.

Details and the second part examples.

جزئیات و نمونه قسمت دوم.

Now we're moving into the third part of this amazing rule.

اکنون به بخش سوم این قانون شگفت انگیز می رویم.

Again, the simple rule of threes that every American, every native

باز هم، قانون ساده سه تایی که هر آمریکایی، هر

English speaker has to learn.

انگلیسی زبان بومی باید یاد بگیرد.

Topic.

موضوع.

Once again, life goal question, what is your biggest life goal response?

یک بار دیگر، سوال هدف زندگی، بزرگترین پاسخ هدف زندگی شما چیست؟

My ultimate life goal is to be a successful author.

هدف نهایی زندگی من این است که یک نویسنده موفق باشم.

The third thing we're looking at now is.

سومین چیزی که اکنون به آن نگاه می کنیم این است.

We're going to give three reasons.

ما سه دلیل را بیان می کنیم.

Reason number one, I am passionate about storytelling.

دلیل شماره یک، من به داستان سرایی علاقه دارم.

Reason number two, strong desire to leave my mark on the literature world.

دلیل شماره دو، میل شدید به گذاشتن اثر خود در دنیای ادبیات.

And reason number three, I can express my thoughts, feelings, and perspectives.

و دلیل شماره سه، من می توانم افکار، احساسات و دیدگاه های خود را بیان کنم.

We are seeing the truth.

ما داریم حقیقت را می بینیم.

The same topic, the same question, the same basic response, but

همان موضوع، همان سؤال، همان پاسخ اولیه، اما

the change is the support.

تغییر، پشتیبانی است.

Three reasons why we're giving that response.

سه دلیل برای اینکه ما آن پاسخ را می دهیم.

So what will the response look like?

پس پاسخ چگونه خواهد بود؟ در

Here's the response.

اینجا پاسخ است.

I want to become a successful author.

من می خواهم نویسنده موفقی شوم.

The first reason why this is my biggest life goal is because

اولین دلیلی که چرا این بزرگترین هدف زندگی من است،

of my passion for storytelling.

علاقه من به قصه گویی است.

Secondly, I also have a strong desire to leave my mark on the world of literature.

ثانیاً من نیز تمایل زیادی دارم که اثری از خود در دنیای ادبیات بگذارم.

Finally, I believe that through writing, I can express my thoughts,

در نهایت، من معتقدم که از طریق نوشتن، می توانم افکار،

feelings, and perspectives in a way that would be impactful to others.

احساسات و دیدگاه های خود را به گونه ای بیان کنم که برای دیگران تأثیرگذار باشد.

To readers around the world, you see what's happening, right?

برای خوانندگان در سراسر جهان، می بینید که چه اتفاقی می افتد، درست است؟

Same topic, same question, same basic response.

همان موضوع، همان سوال، همان پاسخ اولیه.

What changed the way we supported the response?

چه چیزی نحوه حمایت ما از پاسخ را تغییر داد ؟

Details, examples, reasons, this simple rule is going to change your English.

جزئیات، مثال‌ها، دلایل، این قانون ساده انگلیسی شما را تغییر می‌دهد.

Now there's an expression that I want to break down.

حالا یک عبارتی وجود دارد که می خواهم آن را بشکنم.

Leave my mark.

نشانم را بگذار

Good again, leave my mark.

بازم خوبه، رد پایم را بگذار

Excellent.

عالی

Now this just means to make a lasting impact or significant

اکنون این فقط به معنای ایجاد تأثیر ماندگار یا سهم قابل توجهی است

contribution that will be remembered.

که به خاطر سپرده خواهد شد.

When you've passed away, when you've left a certain area, when you've been

وقتی از دنیا رفتی، وقتی منطقه خاصی را ترک کردی، وقتی

gone for a while, people will still remember you for a specific action,

برای مدتی نبودی، مردم هنوز تو را به خاطر یک عمل خاص به یاد خواهند آورد،

something you did leave my Mark.

چیزی که مارک من را ترک کردی.

Next is this word perspectives.

بعد این کلمه دیدگاه هاست.

Good again.

بازم خوبه

Perspectives.

دیدگاه ها

Excellent.

عالی

Now this just means points of view or ways of considering things.

اکنون این فقط به معنای نقطه نظرات یا روش های در نظر گرفتن چیزها است.

How do you see this?

این را چگونه می بینید؟

What is your idea?

نظر تو چیست؟

How have you analyzed this situation?

این وضعیت را چگونه تحلیل کرده اید؟

What is your perspective?

دیدگاه شما چیست؟

There you go.

شما بروید.

And finally, impactful.

و در نهایت تاثیرگذار

Good.

خوب

Again, impactful.

باز هم تاثیرگذار

Excellent.

Now this just means having a significant effect or influence.

عالی

اکنون این فقط به معنای تأثیر یا تأثیر قابل توجه است.

I hope my English lessons are impactful.

امیدوارم درس های انگلیسی من تاثیرگذار باشد.

I hope these lessons where I produce all of this content in

امیدوارم این درس ها همه این مطالب را تولید کنم

order to help you on your journey.

تا به شما در سفرتان کمک کنم.

I hope they are impactful.

امیدوارم تاثیر گذار باشند

I hope they're affecting you, right?

امیدوارم آنها روی شما تأثیر بگذارند، درست است؟

I hope they're affecting you and I hope they have a good effect on your life.

امیدوارم آنها روی شما تأثیر بگذارند و امیدوارم تأثیر خوبی در زندگی شما داشته باشند.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی پس باز هم

So again, impactful.

تاثیرگذار.

Great job.

کارت عالی بود.

Again, this simple rule of threes is going to change your English experience.

باز هم، این قانون ساده سه تایی تجربه انگلیسی شما را تغییر خواهد داد. از همین

Start using this simple rule of threes today.

امروز از این قانون ساده سه تایی استفاده کنید.

And I'll talk to you in the next lesson.

و در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.

You still there?

هنوز اونجایی؟

You know what time it is.

میدونی ساعت چنده.

It's story time.

زمان داستان است

Hey, I said it's story time.

هی گفتم وقت داستانه

All right.

خیلی خوب.

Today, I want to tell you a short story about something that

امروز می خواهم یک داستان کوتاه در مورد اتفاقی که

happened to me a few weeks ago.

چند هفته پیش برای من رخ داد را برای شما تعریف کنم.

And the main premise, the main focus of this story is the power of a nice word and

و فرض اصلی، تمرکز اصلی این داستان قدرت یک کلمه خوب است و اینکه

how your words can change someone's day.

چگونه کلمات شما می توانند روز کسی را تغییر دهند.

So our assistant pastor, assistant pastor at my church, she is pregnant.

بنابراین دستیار کشیش ما، کمک کشیش در کلیسای من، او باردار است.

She's going to have a baby.

قراره بچه دار بشه

And my mom actually organized the baby shower.

و مادرم در واقع حمام نوزاد را سازماندهی کرد.

Right.

درست.

And my mom asked me to be the MC, the person who With the mic.

و مادرم از من خواست که MC باشم، شخصی که با میکروفون.

So as you know, I'm not shy in front of people.

بنابراین همانطور که می دانید من در مقابل مردم خجالتی نیستم.

I don't mind being up front with the mic.

من مشکلی ندارم که با میکروفون در جلو باشم.

So I said, sure, mommy, I'll be the MC for the event.

بنابراین من گفتم، مطمئنا، مامان، من MC برای این رویداد خواهم بود.

As the MC, I was in charge of managing the vibe, making sure

به‌عنوان MC، من مسئول مدیریت فضا بودم و مطمئن بودم که

everyone was having a good time.

همه اوقات خوبی را سپری می‌کردند.

And I enjoyed it in the midst of the program.

و در میانه برنامه از آن لذت بردم .

There were moments where we would just be eating or there

لحظاتی بود که فقط در حال خوردن غذا بودیم یا

was nothing going on up front.

چیزی از جلو اتفاق نمی افتاد. یه جورایی داشتیم

We were kind of just mingling and I was just kind of walking

قاطی می شدیم و من فقط یه جورایی راه می رفتم

around and talking to people and I happened to pass this elderly lady.

و با مردم حرف می زدم و اتفاقا از کنار این خانم مسن رد شدم.

She might've been in her eighties and she just had this frown on her face.

شاید هشتاد ساله بود و فقط این اخم روی صورتش بود.

I was walking around and actually telling the tables, which one could

داشتم دور می‌رفتم و در واقع به میزها می‌گفتم که کدام یک می‌توانند

go up front to get their food.

برای گرفتن غذایشان جلوتر بروند.

There was a lot of people.

مردم زیادی بودند.

So we were calling people up by tables and I happened to come to her table.

بنابراین ما مردم را کنار میزها صدا می زدیم و اتفاقاً به میز او آمدم.

And I noticed that she just looked upset.

و من متوجه شدم که او فقط ناراحت به نظر می رسد.

We were at a baby shower, babies coming into the world.

ما در یک حمام نوزاد بودیم، نوزادان به دنیا آمدند.

This is one of the most exciting and joyous events, right?

این یکی از هیجان انگیزترین و شادترین رویدادها است، درست است؟

A baby coming into the world, but this lady just seemed very upset.

یک بچه به دنیا آمد، اما این خانم خیلی ناراحت به نظر می رسید.

So I looked at her and she looked at me and I looked back at her and

بنابراین من به او نگاه کردم و او به من نگاه کرد و من به او نگاه کردم و

smiled, but she didn't smile back.

لبخند زدم، اما او پاسخی نداد.

She said, yes, I said, so I've been tasked with letting the

او گفت، بله، من گفتم، بنابراین من وظیفه دارم میزها را رها

tables go and get their food.

کنم و غذایشان را بیاورم.

Your table's not up just yet, but I noticed that you're about 25 years old.

میز شما هنوز آماده نشده است، اما من متوجه شدم که شما حدود 25 سال دارید.

So we're going to let the younger people go first.

بنابراین ابتدا جوانان را رها می کنیم.

And I could tell I caught her off guard because it was very easy to

و می‌توانستم بگویم که او را غافلگیر کردم، زیرا خیلی راحت می‌توانستم

see that she was in her eighties.

ببینم که او در هشتاد سالگی است.

She looked good, but you could tell that she was an older lady.

او ظاهر خوبی داشت، اما می توان گفت که او یک خانم مسن بود.

I said, now I know you're about 25, maybe 26.

گفتم حالا می دونم حدوداً 25، شاید 26 سالته.

So I'm going to let you go up first, all the young people.

پس می خوام اول بری بالا ، همه جوون ها.

And a smile slowly started to creep in.

و لبخندی به آرامی شروع به خزیدن کرد.

The side of her mouth slowly started to go up.

کنار دهانش کم کم شروع به بالا رفتن کرد.

I said, oh, did I, did I get the number wrong?

گفتم اوه، شماره را اشتباه گرفتم؟

She said, No, baby, you didn't get it wrong.

گفت نه عزیزم اشتباه متوجه نشدی.

She stood up to go get her food, but it was like that one statement

او ایستاد تا برود غذایش را بیاورد، اما مثل این بود که یک جمله

completely changed her day.

روزش را به کلی تغییر داد.

I don't know what happened before she came to the event, but something

نمی‌دانم قبل از آمدن او به مراسم چه اتفاقی افتاد، اما اتفاقی

had happened to cause her to not feel happy, even at this joyous occasion

افتاده بود که باعث شد او احساس خوشحالی نداشته باشد، حتی در این مناسبت شاد

and one phrase, I think you might be 25 go on up there, changed her day.

و یک عبارت، فکر می‌کنم شما ممکن است ۲۵ ساله باشید، روز او را تغییر داد.

Was it something big?

چیز بزرگی بود؟

I didn't think so.

من اینطور فکر نمی کردم.

I was just joking with her.

من فقط باهاش ​​شوخی کردم

Hey lady, how you doing?

سلام خانم، حالت چطوره؟ حالا بیا

Come on now.

. می

I wanted to make her feel better.

خواستم حالش را بهتر کنم.

This is what I'm trying to tell you in life.

این چیزی است که من سعی می کنم در زندگی به شما بگویم.

You're going to meet people.

شما قرار است با مردم ملاقات کنید.

And sometimes those people might not treat you well.

و گاهی ممکن است آن افراد رفتار خوبی با شما نداشته باشند.

Sometimes they might be angry.

گاهی ممکن است عصبانی باشند.

Sometimes they might say unkind words to you.

گاهی اوقات ممکن است به شما کلمات ناخوشایند بگویند.

My advice is to always respond with a kind word.

توصیه من این است که همیشه با یک کلمه مهربان پاسخ دهید.

Because you never know what someone is going through, has

زیرا شما هرگز نمی دانید که کسی در حال گذراندن چه چیزی است، از آن

been through, or will go through.

گذشته است یا خواهد گذشت.

And your words, your simple words can change their life.

و کلمات شما، کلمات ساده شما می توانند زندگی آنها را تغییر دهند.

I'll talk to you next time.

دفعه بعد باهات صحبت میکنم