LEARN ENGLISH LIKE A PRO: THE TOP WORDS YOU MUST KNOW FOR FLUENCY

Hey, in this week's English lesson, I'm going to teach you English words that

سلام، در درس انگلیسی این هفته، من قصد دارم لغات انگلیسی را به شما آموزش دهم که به

will help you start sounding like a pro.

شما کمک می کند مانند یک حرفه ای به نظر برسید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید به داخل بپریم.

All right.

Have your pen and paper ready.

بسیار خوب.

قلم و کاغذ خود را آماده کنید.

I'm going to teach you the word you need to learn for Sunday of this week.

من قصد دارم کلمه ای را که برای یکشنبه این هفته باید یاد بگیرید به شما آموزش می دهم.

The word is empathy.

کلمه همدلی است.

Ooh, excellent.

اوه، عالی

Again, empathy.

باز هم همدلی.

Good job.

Now this word empathy, it literally just means the ability to understand

آفرین.

اکنون این کلمه همدلی، به معنای واقعی کلمه فقط به معنای توانایی درک

and share the feelings of others.

و به اشتراک گذاشتن احساسات دیگران است.

Again, the ability to understand and share the feelings of others.

باز هم توانایی درک و به اشتراک گذاشتن احساسات دیگران.

I love this word because I am empathetic.

من این کلمه را دوست دارم زیرا همدل هستم.

I experienced empathy.

من همدلی را تجربه کردم.

When I think about what you go through as an English learner, remember

وقتی به آنچه شما به عنوان یک زبان آموز انگلیسی از سر می گذرانید فکر می کنم، به یاد بیاورید که

I speak Korean and I remember how challenging it was for me as an adult.

من کره ای صحبت می کنم و به یاد می آورم که برای من به عنوان یک بزرگسال چقدر چالش برانگیز بود.

To learn Korean, it's not easy.

برای یادگیری زبان کره ای، آسان نیست.

So I can understand how you feel.

بنابراین می توانم احساس شما را درک کنم.

I'm expressing empathy, understanding, and sharing your feelings.

من ابراز همدردی، درک، و به اشتراک گذاشتن احساسات شما هستم.

Make sense.

معنی دارد.

Excellent.

عالی

All right.

Check out this first example sentence.

خیلی خوب.

این اولین جمله مثال را بررسی کنید.

She showed great empathy by listening attentively and offering

او با گوش دادن به دقت و

support to her friend in need.

حمایت از دوست نیازمند خود، همدلی زیادی نشان داد.

You got it good.

خوب فهمیدی

Here's the second example.

در اینجا مثال دوم است.

Developing empathy can lead to stronger relationships and better communication.

توسعه همدلی می تواند به روابط قوی تر و ارتباطات بهتر منجر شود.

Empathy is so important.

همدلی خیلی مهمه

To have strong relationships and build them.

برای داشتن روابط قوی و ایجاد آنها. در

Here's the third example, sentence, the teacher's empathy toward her

اینجا مثال سوم، جمله آمده است، همدلی معلم نسبت به

students struggles helped create a supportive learning environment.

مبارزات دانش آموزانش به ایجاد یک محیط یادگیری حمایتی کمک کرد.

This is what I hope is happening between you and me as well.

این چیزی است که امیدوارم بین من و شما نیز اتفاق بیفتد.

I want to create a supportive environment by letting you know that I

من می‌خواهم یک محیط حمایتی ایجاد کنم و به شما اطلاع دهم که

understand what you're going through.

درک می‌کنم در حال گذر از آن هستید.

Makes sense.

منطقی است.

All right, so again, the word for Sunday is empathy.

بسیار خوب، پس دوباره، کلمه یکشنبه همدلی است.

Good job.

All right.

آفرین.

خیلی خوب.

Moving to Monday again, learning a new word each day of the week.

دوباره به دوشنبه حرکت کنید، هر روز هفته یک کلمه جدید یاد بگیرید.

Monday's word is gratitude.

کلمه دوشنبه شکرگزاری است.

Good.

خوب

Again, gratitude.

باز هم تشکر.

Excellent.

عالی

Now this word gratitude just means notice first.

حالا این کلمه شکرگزاری فقط به معنای اول توجه است.

When I say it fast, it sounds like this.

وقتی سریع میگم اینجوری میاد

Gratitude.

حق شناسی.

Ooh, you got it.

اوه، فهمیدی

Now this word just means a feeling of appreciation or thankfulness.

حالا این کلمه فقط به معنای احساس قدردانی یا تشکر است.

When you appreciate someone.

وقتی قدر کسی رو میدونی

Wow.

Thank you so much.

وای.

خیلی ممنونم.

One of my friends, this is not story time.

یکی از دوستان من زمان داستان نیست.

But I'll still share with you when I was sick, one of my

اما وقتی مریض شدم، یکی از

friends offered to bring me soup.

دوستانم به من پیشنهاد داد که برایم سوپ بیاورد، باز هم با شما در میان خواهم گذاشت.

I was really sick.

واقعا مریض بودم

I couldn't get out the bed.

نمیتونستم از تخت بلند شم

I couldn't go anywhere.

نمیتونستم جایی برم

And she brought me soup gratitude.

و او برای من شکرگزاری سوپ آورد.

I expressed my thankfulness.

تشکر کردم.

I appreciated what she did.

من از کاری که او انجام داد قدردانی کردم.

This is what gratitude looks like.

قدردانی به این شکل است.

When I said, thank you so much to her.

وقتی گفتم ازش خیلی ممنونم

So sentence number one, expressing gratitude towards others can

بنابراین جمله شماره یک، ابراز قدردانی از دیگران می تواند

strengthen relationships and foster a positive atmosphere.

روابط را تقویت کرده و جو مثبت را تقویت کند.

It's very true.

این خیلی درست است.

I actually got closer to my friend after she brought me the soup.

بعد از اینکه دوستم برایم سوپ آورد، در واقع به نزدیکتر شدم.

I realized, wow, she's really a kind person.

فهمیدم وای او واقعا آدم مهربانی است.

Sentence number two.

جمله شماره دو

Practicing daily gratitude by reflecting on things to be thankful

تمرین قدردانی روزانه با تأمل در چیزهایی که باید

for can improve overall wellbeing.

بابت آنها شکرگزار باشید، می تواند بهزیستی کلی را بهبود بخشد.

I wake up in the morning, thankful to have another day to help you.

من صبح از خواب بیدار می شوم، از اینکه روز دیگری برای کمک به شما دارم سپاسگزارم.

It's true.

درسته.

Speak English with confidence.

با اعتماد به نفس انگلیسی صحبت کنید.

I am so excited that I get another opportunity to help change the lives

من بسیار هیجان زده هستم که فرصت دیگری برای کمک به تغییر زندگی

of so many people around the world.

افراد زیادی در سراسر جهان پیدا می کنم.

What are you expressing gratitude for?

برای چه چیزی ابراز قدردانی می کنید؟ از اینکه

What are you happy that you are able to do?

قادر به انجام چه کاری هستید خوشحال هستید؟

That is sentence number two and sentence number three, showing gratitude for

این جمله شماره دو و جمله شماره سه است، نشان دادن قدردانی برای

the small things in life can lead to a greater sense of happiness in English.

چیزهای کوچک در زندگی می تواند منجر به احساس شادی بیشتر در زبان انگلیسی شود.

We say gratitude.

شکرگزاری می گوییم.

Good job.

That's Monday's word.

آفرین.

این حرف دوشنبه است.

Now let's look at Tuesday's word, Tuesday's word after me, integrity.

حالا بیایید به کلمه سه شنبه، کلمه سه شنبه بعد از من، صداقت نگاه کنیم.

Good job again, integrity.

دوباره کار خوب، صداقت.

Excellent.

Now this word just refers to the quality of being honest.

عالی

حالا این کلمه فقط به کیفیت صادق بودن اشاره دارد.

And having strong moral principles, live a life full of integrity, doing

و با داشتن اصول اخلاقی قوی، زندگی پر از صداقت داشته باشید،

the right things for the right reasons.

کارهای درست را به دلایل درست انجام دهید.

In English, we say integrity.

در انگلیسی می گوییم یکپارچگی.

Good job.

آفرین. یه

I have something on my lip.

چیزی روی لبم هست

Got it.

فهمیدم.

It was an eyelash.

مژه بود.

So once again, the quality of being honest and having strong moral principles.

پس بار دیگر کیفیت صادق بودن و داشتن اصول اخلاقی قوی. در

Here's sentence number one, his integrity was evident when he refused to compromise

اینجا جمله شماره یک است، صداقت او زمانی مشهود بود که از به خطر انداختن

his values, even in difficult situations.

ارزش های خود، حتی در شرایط سخت، امتناع کرد.

He would not compromise his values.

او ارزش های خود را به خطر نمی اندازد.

He wouldn't back down.

او عقب نشینی نمی کرد.

He held up his standards.

او استانداردهای خود را حفظ کرد.

His integrity was evident.

صداقت او مشهود بود.

And sentence number two, a person with integrity is trusted and

و جمله شماره دو، شخصی با صداقت مورد اعتماد و

respected by others, sentence number three, the company's commitment

احترام دیگران است، جمله شماره سه، تعهد شرکت

to integrity is reflected in its ethical business practices.

به درستی در شیوه های تجاری اخلاقی آن منعکس می شود.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

So again, Tuesday's word is integrity.

پس دوباره، کلمه سه شنبه صداقت است.

What about Wednesday?

چهارشنبه چطور؟

Again, you're learning a brand new word for each day of this upcoming week.

باز هم، شما در حال یادگیری یک کلمه کاملاً جدید برای هر روز از این هفته هستید.

After me, compassion.

بعد از من، شفقت.

Good again, compassion.

بازم خوبه، شفقت

Excellent.

عالی

This word compassion just refers to a deep sympathy and concern for the

این کلمه شفقت فقط به همدردی عمیق و نگرانی برای

suffering or misfortune of others.

رنج یا بدبختی دیگران اشاره دارد.

You care about their wellbeing.

شما به سلامتی آنها اهمیت می دهید.

You want to help them.

شما می خواهید به آنها کمک کنید.

For example, I remember.

مثلا یادمه.

Prior to going to Korea, I developed this strong sense of

قبل از رفتن به کره، من این حس قوی

compassion for homeless people.

ترحم را برای افراد بی خانمان ایجاد کردم.

I wanted to help them.

می خواستم به آنها کمک کنم.

I wanted to give back.

می خواستم پس بدهم.

So even when I was in Korea, I actually set up a program where once

بنابراین، حتی زمانی که در کره بودم، برنامه‌ای را تنظیم کردم که در آن یک بار

a month, the foreign missionaries would come together and hand out food.

در ماه، مبلغان خارجی دور هم جمع می‌شدند و غذا پخش می‌کردند.

I was showing compassion for the homeless because I really understood

من برای بی خانمان ها دلسوزی نشان می دادم زیرا واقعاً درک می کردم که

how challenging their situations were.

شرایط آنها چقدر چالش برانگیز است.

Compassion.

رحم و شفقت - دلسوزی. در

Here's sentence number one, the nurse's compassion and care

اینجا جمله شماره یک، شفقت و مراقبت پرستار

provided comfort to the patients.

باعث آسایش بیماران شد.

Sentence number two, showing compassion towards others can make a positive impact.

جمله شماره دو، نشان دادن شفقت نسبت به دیگران می تواند تأثیر مثبتی داشته باشد.

On their lives and sentence number three, the organization's mission

در مورد زندگی و حکم شماره سه آنها، مأموریت این سازمان

is to promote compassion and support vulnerable communities make sense.

ترویج شفقت و حمایت از جوامع آسیب پذیر است.

Excellent.

So again, for Wednesday, the word is compassion.

عالی

بنابراین، برای چهارشنبه، کلمه شفقت است.

Good job.

آفرین.

All right.

The next word for Thursday, empower.

خیلی خوب.

کلمه بعدی برای پنجشنبه، توانمندسازی.

Ooh, good again, empower.

اوه، دوباره خوب، توانمند شو.

Excellent.

عالی

I love this word.

من عاشق این کلمه هستم در

Here's the meaning of this word, the process of giving someone the power

اینجا معنای این کلمه، فرآیند دادن قدرت

or the authority to do something.

یا اختیار به کسی برای انجام کاری است.

You're giving someone the power.

تو به کسی قدرت میدی

For example, one thing I love to do as an English teacher is to empower.

به عنوان مثال، یکی از کارهایی که من به عنوان یک معلم انگلیسی دوست دارم انجام دهم، توانمندسازی است.

You, I believe in you.

تو، من به تو ایمان دارم

I believe that you can achieve each and every one of your English goals.

من معتقدم که شما می توانید به تک تک اهداف انگلیسی خود برسید.

And I love empowering you.

و من عاشق توانمند کردن شما هستم. به همین

That's the main reason why I create these English lessons each week,

دلیل است که من هر هفته این کلاس‌های انگلیسی را ایجاد می‌کنم،

because I want to empower you and reveal that, Hey, if you follow these

زیرا می‌خواهم به شما قدرت بدهم و نشان دهم که، اگر این

simple strategies, these simple methods, you will, I promise be able to speak

استراتژی‌های ساده، این روش‌های ساده را دنبال کنید، خواهید توانست، قول می‌دهم که بتوانید

English fluently and with confidence.

انگلیسی را روان و با اطمینان صحبت کنید. .

I want to.

من می خواهم.

Empower you make sense.

توانمندسازی شما را منطقی کنید.

Excellent.

عالی

All right.

Check out this example sentence.

خیلی خوب.

این جمله مثال را بررسی کنید.

The organization aims to empower women to take control of their lives.

هدف این سازمان توانمندسازی زنان برای کنترل زندگی خود است.

Next sentence number two.

جمله بعدی شماره دو

The coach's lecture on leadership empowered the team.

سخنرانی مربی در مورد رهبری تیم را قدرتمند کرد.

And finally, sentence number three, the CEO empowers her employees

و در نهایت، جمله شماره سه، مدیر عامل به کارمندان خود قدرت می دهد

to make important decisions.

تا تصمیمات مهمی بگیرند.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

So once again, the word is.

بنابراین یک بار دیگر، کلمه است.

Empower good job.

توانمندسازی کار خوب

Now we have a bonus expression and expression that we as native English

اکنون ما یک عبارت و عبارت جایزه داریم که ما به عنوان انگلیسی زبانان بومی

speakers use on a regular basis.

به طور منظم از آن استفاده می کنیم.

The expression is keep your chin up.

عبارت این است که چانه خود را بالا نگه دارید.

That's right.

درست است.

Your chin up again.

دوباره چانه ات بالا

Keep your chin up.

سرتو بالا بگیر.

Excellent.

I'm going to describe this situation that happened several months back.

عالی

من قصد دارم این وضعیتی را که چندین ماه پیش رخ داده است، توصیف کنم.

There was a basketball game being played by some college students

یک بازی بسکتبال توسط تعدادی از دانشجویان در حال انجام بود

and one player missed a layup.

و یک بازیکن یک لی آپ را از دست داد.

He didn't do well on a play and he was feeling dejected.

او در یک بازی خوب عمل نکرد و احساس افسردگی می کرد.

He was feeling down and his head started going down and his teammates

او احساس ناراحتی می کرد و سرش شروع به پایین آمدن کرد و هم تیمی هایش

suddenly ran up behind him, put his hand on his chin and lifted his chin up.

ناگهان پشت سر او دویدند، دستش را روی چانه اش گذاشتند و چانه اش را بالا آوردند.

Why to remind them?

چرا باید به آنها یادآوری کرد؟

Hey.

سلام.

Keep your chin up, stay encouraged, don't feel down.

چانه خود را بالا نگه دارید، دلگرم باشید، احساس ناراحتی نکنید.

And that's exactly what this expression actually means to stay positive.

و این دقیقاً همان چیزی است که این عبارت در واقع به معنای مثبت ماندن است.

And hopeful in a difficult situation.

و در شرایط سخت امیدوار.

This is true for you as an English learner, keep your chin up.

این برای شما به عنوان یک زبان آموز انگلیسی صادق است، چانه خود را بالا نگه دارید.

So let's check out some examples and sentences.

پس بیایید چند مثال و جملات را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Sentence number one.

جمله شماره یک

I know things are tough right now, but keep your chin up.

من می دانم که در حال حاضر شرایط سخت است، اما چانه خود را بالا نگه دارید.

Uh, think about it when you're exercising.

وقتی ورزش می کنی بهش فکر کن

Sometimes it gets a little bit challenging.

گاهی اوقات کمی چالش برانگیز می شود.

It's hard.

سخت است.

You're breathing heavy, you're sweating, and you don't want to keep going, but

نفس سنگین می‌کشید، عرق می‌کنید و نمی‌خواهید ادامه دهید، اما باید به

you have to remember, I know things are tough right now, but keep your chin up.

خاطر داشته باشید، می‌دانم که در حال حاضر شرایط سخت است، اما چانه‌تان را بالا نگه دارید.

What about this example sentence right here?

در مورد این جمله مثال در اینجا چطور؟

Losing the game was disappointing.

باخت بازی ناامید کننده بود.

But we need to keep our chins up and keep practicing.

اما ما باید چانه خود را بالا نگه داریم و به تمرین ادامه دهیم.

Hey, I know it's hard.

هی میدونم سخته

I know that we lost the last game, but we have to keep our chins up.

می‌دانم که بازی آخر را باختیم، اما باید چانه‌مان را بالا نگه داریم.

We have to stay hopeful and continue practicing again, keep your chin up.

ما باید امیدوار بمانیم و دوباره به تمرین ادامه دهیم، چانه خود را بالا نگه دارید.

And what about this third example sentence?

و در مورد این جمله مثال سوم چطور؟

She faced many challenges, but she always kept her chin up.

او با چالش های زیادی روبرو بود، اما همیشه چانه اش را بالا نگه می داشت.

And never gave up despite the circumstances, despite the challenges.

و با وجود شرایط و با وجود چالش ها هرگز تسلیم نشد.

She never gave up.

او هرگز تسلیم نشد.

No, she faced many challenges, but she always kept her chin up and never gave up.

نه، او با چالش های زیادی روبرو بود، اما همیشه چانه اش را بالا نگه داشت و هرگز تسلیم نشد.

So again, keep your chin up.

پس باز هم چانه خود را بالا نگه دارید.

Excellent.

I love it.

عالی

عاشقشم.

All right.

So you've learned quite a few words today, and I want to remind you, if

خیلی خوب.

بنابراین شما امروز چند کلمه یاد گرفتید، و من می خواهم به شما یادآوری کنم، اگر

you want to keep getting words from me on a daily basis, from Sunday to

می خواهید به طور روزانه، از یکشنبه تا

Friday, totally for free, don't forget to sign up for my free, absolutely free

جمعه، به طور کاملا رایگان کلمات را از من دریافت کنید، فراموش نکنید که برای من ثبت نام کنید. خبرنامه رایگان و کاملا رایگان

daily English vocabulary newsletter.

روزانه واژگان انگلیسی.

Go to www.

به www.

dailyenglishvocabulary.

واژگان روزانه انگلیسی

com and you'll have me in your inbox every day.

com و من را هر روز در صندوق پستی خود خواهید داشت.

I'll talk to you next time.

دفعه بعد باهات صحبت میکنم

You still there?

هنوز اونجایی؟

You know what time it is.

میدونی ساعت چنده.

It's story time.

زمان داستان است

Hey, I said it's story time.

هی گفتم وقت داستانه

Now listen.

الان گوش کن.

Earlier in today's lesson, I mentioned that I had compassion on homeless people.

قبلا در درس امروز گفتم که به بی خانمان ها دلسوزی می کنم.

And I mentioned that when I was in Korea, I started this program

و اشاره کردم که وقتی در کره بودم، این برنامه را شروع کردم

where once a month, the missionaries and I missionary teachers, and

که ماهی یک بار، مبلغان و من معلمان مبلغ، می

I would go and hand out food.

رفتم و غذا می دادم.

I want to give you a little bit more detail about that program

من می خواهم کمی جزئیات بیشتری در مورد آن برنامه به شما بدهم

because something happened one time and I had to keep my chin up.

زیرا یک بار اتفاقی افتاد و من مجبور شدم چانه ام را بالا نگه دارم.

So each month we would collect money.

بنابراین هر ماه پول جمع می کردیم.

We'd all donate money and we'd use that money to purchase the food that

همه ما پول اهدا می کردیم و از آن پول برای خرید مواد غذایی که

we take out to the homeless people.

برای بی خانمان ها می بریم استفاده می کنیم.

Remember I said we were missionaries though.

به یاد داشته باشید که گفتم ما مبلغ بودیم.

We didn't have a lot of money, right?

ما پول زیادی نداشتیم، درست است؟

So we would all kind of put money together, but we needed a certain

بنابراین همه ما به نوعی پول جمع می‌کردیم ، اما برای خرید غذا به مقدار مشخصی نیاز داشتیم که

amount to take to actually the restaurant to purchase the food.

در واقع به رستوران ببریم.

We didn't want to take 10 meals out there and then you get 50 homeless

ما نمی‌خواستیم 10 وعده غذا را بیرون ببریم و بعد شما 50 بی‌خانمان بگیرید

people and you didn't have enough.

و به اندازه کافی نداشتید.

So we needed around five to 700 each month in order to get the

بنابراین ما هر ماه به 5 تا 700 بشقاب نیاز داشتیم تا بتوانیم

right amount of plates of food.

مقدار مناسبی از بشقاب غذا را دریافت کنیم.

So this month we only had 300 collected and we were planning

بنابراین در این ماه فقط 300 مورد جمع آوری کردیم و در نظر داشتیم

on going out that Sunday.

یکشنبه آن روز بیرون برویم.

So it was around Monday of the week, right before we were going out the

بنابراین تقریباً دوشنبه هفته بود، درست قبل از اینکه

following Sunday to feed the homeless.

یکشنبه بعد برای غذا دادن به بی خانمان ها بیرون برویم.

We needed 200 more to get the minimum amount of meals.

ما به 200 غذای دیگر نیاز داشتیم تا بتوانیم حداقل وعده های غذایی را دریافت کنیم.

So I was stressed.

پس استرس داشتم

It was a little discouraged and I was praying hard.

کمی دلسرد شده بودم و سخت دعا می کردم.

I was like, Lord, where are we going to get this 200?

من میگفتم پروردگارا این 200 را از کجا میگیریم؟

We really want to feed the homeless, but I can't pressure the missionaries

ما واقعاً می‌خواهیم به بی‌خانمان‌ها غذا بدهیم، اما نمی‌توانم مبلغان را تحت فشار بگذارم،

because we're all struggling.

زیرا همه ما در حال مبارزه هستیم.

We don't have the money.

ما پول نداریم

And I prayed and I prayed and I prayed.

و من دعا کردم و دعا کردم و دعا کردم.

And the day before I had to place the order with the restaurant randomly.

و روز قبل مجبور شدم به طور تصادفی سفارش را به رستوران بدهم.

I got a raise, they gave us a bonus out of nowhere.

من افزایش حقوق گرفتم، آنها به ما پاداش دادند.

We didn't know anything about it.

ما چیزی در مورد آن نمی دانستیم.

And do you know how much my bonus was 200 in that moment?

و آیا می دانید پاداش من در آن لحظه 200 بود؟

I remember literally sitting at my desk in Korea, turning on my

یادم می آید که به معنای واقعی کلمه پشت میزم در کره نشستم،

computer and seeing the message that the 200 bonus had been given to us.

کامپیوترم را روشن کردم و پیامی را دیدم که پاداش 200 به ما داده شده است.

In that moment, I remembered you have to keep your chin up in challenging

در آن لحظه، به یاد آوردم که در موقعیت های چالش برانگیز باید چانه خود را بالا نگه دارید،

situations because they will work out.

زیرا آنها نتیجه خواهند داد.

God had answered my prayers.

خدا دعاهای من را مستجاب کرده بود.

I just needed to keep my chin up and I got that 200 immediately

من فقط باید چانه ام را بالا نگه داشتم و فوراً آن 200 را گرفتم

to get out of my bank account.

تا از حساب بانکی خود خارج شوم.

To use, to purchase the meals for the homeless people.

برای استفاده، برای خرید وعده های غذایی برای افراد بی خانمان.

And we all were able to go out and feed the homeless.

و همه ما توانستیم بیرون برویم و به بی خانمان ها غذا بدهیم.

And we had a wonderful time, literally having conversations with them.

و ما اوقات فوق العاده ای داشتیم، به معنای واقعی کلمه با آنها صحبت می کردیم.

We didn't just drop off the food and leave.

ما فقط غذا را رها نکردیم و رفتیم.

We spoke with the homeless people and it was a great experience.

ما با بی خانمان ها صحبت کردیم و این یک تجربه عالی بود.

So remember, no matter what your situation is, keep your chin up.

بنابراین به یاد داشته باشید، مهم نیست که در چه وضعیتی هستید، چانه خود را بالا نگه دارید.

I believe in you.

من به تو ایمان دارم.