LEARN 7 KEY ENGLISH VOCABULARY WORDS FAST!

In today's English lesson, I'm going to teach you seven English vocabulary

در درس زبان انگلیسی امروز هفت لغت واژگان انگلیسی را به شما آموزش می دهم

words that you can start using today.

که می توانید از امروز استفاده کنید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید درست وارد شویم.

Our very first English vocabulary word is reciprocate.

اولین کلمه واژگان انگلیسی ما reciprocate است.

Yeah, it's a big one again, after me reciprocate.

آره، بعد از اینکه من متقابل کردم، دوباره مشکل بزرگی است.

Excellent.

Now this word literally just means to respond to a gesture or action

عالی

اکنون این کلمه در لغت به معنای پاسخ دادن به یک ژست یا عمل

by making a corresponding one.

با انجام یک حرکت متناظر است.

Once again, to respond to a gesture or action by making a corresponding one,

یک بار دیگر، برای پاسخ دادن به یک حرکت یا عمل با انجام یک حرکت متناظر،

something is done to you and you respond.

کاری با شما انجام می شود و شما پاسخ می دهید.

Something is said to you and you respond.

چیزی به شما گفته می شود و شما پاسخ می دهید.

Check out these example sentences because they'll help you understand this word.

این جملات مثال را بررسی کنید زیرا به شما در درک این کلمه کمک می کنند.

After she invited him to her party, he felt compelled to reciprocate

پس از اینکه او او را به مهمانی خود دعوت کرد، او احساس کرد که مجبور است

by inviting her to his gathering.

با دعوت او به جمع خود پاسخی متقابل بدهد.

What happened the first action, she invited him the next action,

اولین اقدام چه شد، او او را به اقدام بعدی دعوت کرد،

he invited her reciprocate.

او نیز او را متقابل دعوت کرد.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

All right.

عالی

خیلی خوب.

Sentence number two, the love and respect we give to our friends are

جمله شماره دو، عشق و احترامی که ما به دوستانمان قائل هستیم،

often reciprocated in unexpected ways.

اغلب به روش های غیرمنتظره متقابل می شود.

Basically people will treat you the way you treat them.

اساساً مردم همانگونه با شما رفتار خواهند کرد که شما با آنها رفتار می کنید.

Next sentence.

جمله بعدی

Number three.

شماره سه.

I always attempt to reciprocate the kindness shown to me by my colleagues.

من همیشه سعی می کنم محبتی را که همکارانم به من نشان می دهند جبران کنم.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

So number one, reciprocate.

بنابراین شماره یک، متقابل.

Great job.

کارت عالی بود.

Remember you're learning seven new English vocabulary words quickly so

به یاد داشته باشید که هفت لغت جدید واژگان انگلیسی را به سرعت یاد می گیرید تا

that you can start using them today.

بتوانید از امروز شروع به استفاده از آنها کنید.

Word number two, amicable.

کلمه شماره دو، دوستانه.

Good again, amicable.

خوب دوباره، دوستانه.

Oh, good job.

اوه، کار خوب.

Excellent job.

کارت عالی بود.

Now this word amicable, what does it really mean?

حالا این کلمه دوستانه، واقعا به چه معناست؟

It just means characterized by friendliness and absence of discord.

این فقط به معنای دوستی و عدم وجود اختلاف است.

Now discord is just tension or arguments or things going wrong.

اکنون اختلاف فقط تنش یا مشاجره یا چیزهایی است که اشتباه پیش می روند.

So again, amicable characterized by friendliness.

بنابراین دوباره، دوستانه با دوستانه مشخص می شود.

I hope you think I'm friendly, friendliness and an absence of discord.

امیدوارم فکر کنید من دوستانه، دوستانه و عدم اختلاف هستم.

Check out these examples sentences.

این جملات نمونه را بررسی کنید.

Here we go.

Sentence number one, despite the breakup, they maintained an amicable friendship.

در اینجا ما می رویم.

جمله شماره یک، با وجود جدایی، آنها یک دوستی دوستانه را حفظ کردند.

I'm leaving this in here.

من این را اینجا می گذارم

Here we go.

Let's do it again.

در اینجا ما می رویم.

بیایید دوباره آن را انجام دهیم.

Despite the breakup, they maintained an amicable relationship and stayed friends.

با وجود جدایی، آنها رابطه دوستانه ای را حفظ کردند و دوست ماندند.

You got it.

فهمیدی.

I'll do it one more time for you.

من یک بار دیگر آن را برای شما انجام می دهم.

Despite the breakup, they maintained an amicable relationship and stayed friends.

با وجود جدایی، آنها رابطه دوستانه ای را حفظ کردند و دوست ماندند.

Think about it.

در مورد آن فکر کنید.

You have a man and a woman that are together, right?

شما یک مرد و یک زن دارید که با هم هستند، درست است؟

Maybe their boyfriend and girlfriend, maybe they're married, but

شاید دوست پسر و دوست دختر آنها، شاید آنها ازدواج کرده اند، اما

unfortunately they split, they break up.

متاسفانه از هم جدا می شوند، آنها از هم جدا می شوند.

They are not together anymore.

آنها دیگر با هم نیستند.

However, they're still friendly.

با این حال، آنها هنوز دوستانه هستند.

They're still kind to each other.

آنها هنوز با یکدیگر مهربان هستند.

They maintained an amicable relationship.

آنها رابطه دوستانه ای را حفظ کردند.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

All right, here we go.

عالی

بسیار خوب، ما می رویم.

Sentence number two, the amicable discussion between the two leaders

جمله شماره دو، گفتگوی دوستانه بین دو رهبر،

facilitated a new trade agreement.

یک توافق تجاری جدید را تسهیل کرد.

And finally, sentence number three, it's important to settle

و در نهایت، جمله شماره سه، حل و فصل

disputes in an amicable manner to preserve peace in the community.

اختلافات به شیوه ای دوستانه برای حفظ صلح در جامعه مهم است.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

So again, word number two, amicable.

عالی

پس دوباره، کلمه شماره دو، دوستانه.

Great job.

کارت عالی بود.

All right.

خیلی خوب.

Word number three, number three is condone.

کلمه شماره سه، شماره سه قابل قبول است.

Excellent.

عالی

Again, condone.

باز هم ببخشید

Great job.

کارت عالی بود.

Now this literally just means to accept and allow behavior that is

اکنون این در لغت به معنای پذیرش و اجازه دادن رفتاری است که از نظر

considered morally wrong or offensive.

اخلاقی نادرست یا توهین آمیز تلقی می شود.

To continue behavior that people don't actually like people don't think it

برای ادامه رفتاری که مردم واقعاً آن را دوست ندارند، فکر نمی‌کنند

should be accepted, but you allow it to continue in English, we say condone.

باید پذیرفته شود، اما شما اجازه می‌دهید به زبان انگلیسی ادامه یابد، می‌گوییم اغماض.

For example.

مثلا.

When I was in university on the campus, the campus that my university was on

وقتی من در دانشگاه در پردیس بودم، پردیسی که دانشگاه من در

our campus, you were not allowed to smoke, drink, or do other things, right?

پردیس ما بود، شما اجازه نداشتید سیگار بکشید، مشروب بخورید، یا کارهای دیگری انجام دهید، درست است؟

Those things were not condoned or allowed.

آن چیزها قابل اغماض و مجاز نبودند.

Some campuses do condone these things.

برخی از دانشگاه ها این موارد را تایید می کنند.

Makes sense.

منطقی است.

Excellent.

All right, here we go.

عالی

بسیار خوب، ما می رویم.

Sentence number one, I cannot condone lying, even if it's meant

جمله شماره یک، من نمی توانم دروغ را ببخشم، حتی اگر برای

to protect someone's feelings.

محافظت از احساسات کسی باشد.

Sentence number two, the school does not condone bullying in any form.

جمله شماره دو، مدرسه قلدری را به هیچ شکلی نمی پذیرد.

And finally, sentence number three, his behavior was inexcusable and I

و در نهایت جمله شماره سه رفتار او غیرقابل توجیه بود و

refuse to condone it by staying silent.

با سکوت از آن خودداری می کنم.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

All right.

عالی

خیلی خوب.

So again, number three, we have condone great job.

بنابراین، دوباره، شماره سه، ما از کار بزرگ چشم پوشی کرده ایم.

All right.

خیلی خوب.

Word number four.

کلمه شماره چهار

Word number four.

Now, before I break this word down, I want to remind you that you can practice

کلمه شماره چهار

حالا، قبل از اینکه این کلمه را بشکنم، می‌خواهم به شما یادآوری کنم که می‌توانید

what you're learning in this lesson by going to my app, English with Tiffani.

با رفتن به اپلیکیشن من، انگلیسی با تیفانی، آنچه را که در این درس یاد می‌گیرید تمرین کنید.

The link is in the description, or you can simply go to your phone and

لینک در توضیحات است، یا می توانید به سادگی به گوشی خود بروید و

download the app for free and start practicing what you're learning.

اپلیکیشن را به صورت رایگان دانلود کنید و شروع به تمرین آنچه یاد می گیرید کنید.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Word number four, estranged.

کلمه شماره چهار، بیگانه.

Good again, estranged.

دوباره خوب، بیگانه.

Excellent.

Now this word estranged just means of a person.

عالی

اکنون این کلمه بیگانه فقط به معنای یک شخص است.

We're thinking about a person, no longer close or affectionate

ما به شخصی فکر می کنیم که دیگر به کسی نزدیک یا محبت آمیز

to someone or alienated.

یا بیگانه نیست.

Again, when you're speaking about a person, no longer close or affectionate.

دوباره، وقتی در مورد شخصی صحبت می کنید ، دیگر صمیمی یا دوست داشتنی نیستید.

Or alienated, you're separate, this person, person is no longer

یا بیگانه شده اید، شما جدا هستید، این شخص، شخص دیگر به

close to your kind of pulling away from that person estranged,

نوع شما نزدیک نیست که از آن فرد بیگانه دور شوید،

check out these example sentences.

این جملات مثال را بررسی کنید.

Sentence number one, after years of bitter arguments, they became estranged

جمله شماره یک، پس از سالها مشاجره تلخ،

from each other, alienated, separated.

از یکدیگر دور شدند، بیگانه شدند، از هم جدا شدند.

Sentence number two, he spoke sadly of his estranged brother,

جمله شماره دو، او با ناراحتی از برادر جدا شده اش

whom he hadn't seen in years.

که سال ها بود ندیده بود صحبت کرد.

And finally, sentence number three, the letter was from her estranged

و در نهایت جمله شماره سه، نامه از طرف

husband who had left the country.

همسرش بود که از کشور خارج شده بود.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

So again, number four is estranged.

عالی

بنابراین، دوباره، شماره چهار بیگانه است.

Number five.

شماره پنج.

Infallible

good again, infallible excellent.

باز هم معصوم خوب، معصوم عالی.

Now this term infallible, it literally just means incapable,

حال این اصطلاح معصوم، در لغت به معنای ناتوان،

not able, not capable of making mistakes or being wrong, not capable

ناتوان، ناتوان از خطا یا اشتباه، ناتوان

of making mistakes or being wrong.

از خطا یا اشتباه است.

This individual is always right.

این فرد همیشه حق دارد.

And never wrong in English.

و هرگز در انگلیسی اشتباه نکنید.

We say in.

ما می گوییم in.

Fallible check out these example sentences for this word sentence.

Fallible این جملات مثال را برای این جمله کلمه بررسی کنید.

Number one, she regarded her grandfather as an infallible source of wisdom.

شماره یک، او پدربزرگ خود را به عنوان یک منبع بی خطا از خرد می دانست.

Sentence number two, even the most experienced professionals are not.

جمله شماره دو، حتی باتجربه ترین متخصصان نیز چنین نیستند.

Infallible, they can make mistakes.

معصوم، آنها می توانند اشتباه کنند.

They can be wrong.

آنها می توانند اشتباه کنند.

And sentence number three, we must remember that human

و جمله شماره سه باید به یاد داشته باشیم که

judgment is not infallible.

قضاوت انسان خطاناپذیر نیست.

We must remember that human judgment is not infallible.

باید به خاطر داشته باشیم که قضاوت انسان خطاناپذیر نیست.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

All right.

عالی

خیلی خوب.

So word number five, infallible.

پس کلمه شماره پنج، خطاناپذیر.

Let's move on now to word number six, word number six.

بیایید اکنون به کلمه شماره شش، کلمه شماره شش برویم.

We have.

ما داریم.

Indispensable.

ضروری.

Excellent.

Again, indispensable.

عالی

باز هم، ضروری است.

Great job.

Now this literally just means absolutely necessary.

کارت عالی بود.

اکنون این به معنای واقعی کلمه کاملاً ضروری است.

Essential.

ضروری است.

Once again, absolutely necessary or essential.

بار دیگر، کاملا ضروری یا ضروری.

Think about it for me to actually teach you this lesson, this

در مورد آن فکر کنید تا من واقعاً این درس را به شما یاد بدهم، این

camera that I'm speaking to.

دوربینی که با آن صحبت می کنم.

This mic that I'm using, this computer that I'm using, these things are

این میکروفونی که من از آن استفاده می کنم، این رایانه ای که استفاده می کنم، این چیزها

indispensable, they are necessary.

ضروری هستند، آنها ضروری هستند.

They are essential.

آنها ضروری هستند.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

All right, here's sentence number one.

بسیار خوب، این جمله شماره یک است.

Trust is an indispensable component of a healthy relationship.

اعتماد جزء ضروری یک رابطه سالم است.

In other words, trust is absolutely necessary in order for you to have

به عبارت دیگر، اعتماد برای داشتن

a healthy A healthy relationship sentence number two, her support was

یک رابطه سالم کاملاً ضروری است جمله شماره دو، حمایت او

indispensable during my time of need.

در زمان نیاز من ضروری بود.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

All right.

عالی

خیلی خوب.

And sentence number three, this reference book is an indispensable resource.

و جمله شماره سه، این کتاب مرجع یک منبع ضروری است.

For researchers.

برای محققین

Excellent.

عالی

Very good.

So again, number six, indispensable.

خیلی خوب.

بنابراین دوباره، شماره شش، ضروری است.

Great job.

All right.

کارت عالی بود.

خیلی خوب.

Now let's move on to word number seven.

حال به سراغ کلمه شماره هفت می رویم.

Word number seven is benevolent.

کلمه شماره هفت خیرخواه است.

I love it.

عاشقشم.

I love it.

I enjoy saying this word again after me.

عاشقشم. از

گفتن دوباره این کلمه بعد از خودم لذت می برم.

Benevolent.

خیراندیش.

Yes.

Very good.

آره.

خیلی خوب.

You got the V sound front teeth, bottom lip and vibrate.

دندان های جلو، لب پایین و لرزش صدای V را دریافت کردید.

Excellent.

Last time after me.

عالی

آخرین بار بعد از من

Benevolent good job.

کار خیر خیرخواهانه

Now this word just means well meaning and kind well meaning and kind.

حالا این کلمه فقط به معنی خوب معنی و مهربان خوب معنی و مهربان است.

Check out the first example sentence.

جمله مثال اول را بررسی کنید.

His benevolent smile made everyone in the room feel at ease, made

لبخند خیرخواهانه او باعث شد تا همه در اتاق احساس راحتی کنند،

everyone in the room feel comfortable.

همه افراد در اتاق احساس راحتی کنند.

Check Sentence number two, the charity is known for its

جمله شماره دو را بررسی کنید، این موسسه خیریه به دلیل

benevolent work with the homeless.

فعالیت خیرخواهانه خود با بی خانمان ها شناخته شده است.

And finally, sentence number three, a benevolent, I'm leaving this in here too.

و در نهایت جمله شماره سه، خیرخواهانه، این را هم در اینجا می گذارم.

Again, a benevolent benefactor anonymously donated a large sum to the hospital.

باز هم یک خیر نیکوکار به طور ناشناس مبلغ هنگفتی را به بیمارستان اهدا کرد.

Let's do it one more time.

بیایید یک بار دیگر این کار را انجام دهیم.

A benevolent benefactor anonymously.

یک خیرخواه ناشناس.

Donated a large sum to the hospital.

مبلغ هنگفتی به بیمارستان اهدا کرد.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

All right.

عالی

خیلی خوب.

You've learned seven new vocabulary words that you can start using today.

شما هفت لغت واژگان جدید را یاد گرفته اید که می توانید از امروز استفاده کنید.

I hope you enjoyed the lesson and I will talk to you in the next one.

امیدوارم از درس لذت برده باشید و در دوره بعدی با شما صحبت خواهم کرد.

You still there?

هنوز اونجایی؟

You know what time it is.

میدونی ساعت چنده.

It's story time.

زمان داستان است

Hey, I said it's story time.

هی گفتم وقت داستانه

All right.

خیلی خوب.

So I'm going to let you in on some, uh, it's not really a secret, but I

بنابراین من به شما اجازه می دهم که در برخی از مسابقات شرکت کنید، اوه، واقعاً یک راز نیست، اما من

am preparing for my first triathlon.

برای اولین ورزش سه گانه خود آماده می شوم.

It's an entry level triathlon, meaning that I will swim for 300 meters.

این یک مسابقه سه‌گانه سطح مقدماتی است، یعنی من 300 متر شنا می‌کنم.

I'll ride my bike for nine miles and I'll run a 3.

من نه مایل دوچرخه سواری خواهم کرد و یک 3.5 مایلی خواهم دوید

5 mile.

.

Run like 5k, basically.

اساساً مانند 5k اجرا کنید.

So I'm preparing for this triathlon and part of the preparation involves

بنابراین من برای این ورزش سه گانه آماده می شوم و بخشی از این آمادگی شامل

me riding my bike almost every day.

دوچرخه سواری من تقریباً هر روز است.

Right.

درست.

So I have a bike that I can ride outside now, road bike.

بنابراین من یک دوچرخه دارم که اکنون می توانم بیرون آن را سوار کنم، دوچرخه جاده.

Um, but I had an indoor trainer during the winter.

اوم، اما من در زمستان یک مربی داخلی داشتم.

So as I'm riding my bike these days, I've started to reminisce on the

بنابراین از آنجایی که این روزها دوچرخه سواری می کنم، شروع کردم به یادآوری

times when I was in college and right after college, when I first started

زمان هایی که در کالج بودم و درست بعد از دانشگاه، زمانی که برای اولین بار به طور

getting seriously into cycling, right.

جدی وارد دوچرخه سواری شدم، درست است. می‌دانی

You know, as a kid, you ride with your friends, but right around my

، در کودکی با دوستانت سوار می‌شوی، اما دقیقاً در

senior year in college and university.

سال آخر کالج و دانشگاه.

I started getting more serious into cycling.

شروع کردم به دوچرخه سواری جدی تر.

So I bought a bike and I invested money into it.

بنابراین من یک دوچرخه خریدم و برای آن پول سرمایه گذاری کردم.

And I remember this is maybe a year after I graduated from university.

و من به یاد دارم که این شاید یک سال پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه باشد.

My friend called me one day, one morning, and he said, Hey Tiff,

دوستم یک روز، یک روز صبح به من زنگ زد و گفت: هی تیف،

you want to go riding today?

می‌خواهی امروز سوار شوی؟

And I said, yeah, let's do it.

و من گفتم، بله، بیایید این کار را انجام دهیم.

We rode a lot on the weekends.

آخر هفته ها زیاد سوار شدیم.

He said, all right, Tiff, um, but this time we're going to do a

او گفت، خوب، تیف، اوم، اما این بار می‌خواهیم یک

more serious ride up a mountain.

سواری جدی‌تر از یک کوه انجام دهیم.

I said, Oh, okay.

گفتم: اوه، باشه.

I was always down for a challenge.

من همیشه برای یک چالش درگیر بودم.

He said, now this mountain Tiff, um, coming down is going

او گفت، حالا این کوه تیف، ام، پایین آمدن

to be a little bit tricky.

کمی مشکل خواهد بود.

So I got up on it and said, okay, yeah, I'll meet you there.

بنابراین من روی آن بلند شدم و گفتم، باشه، بله، من شما را آنجا ملاقات خواهم کرد. جای

No worries.

نگرانی نیست.

So we get to our location and it was Mount Sano.

بنابراین به محل خود می رسیم و کوه سانو بود.

In Huntsville, Alabama.

در هانتسویل، آلاباما.

And so we ride up the mountain and again, you know, when you're riding, it

و بنابراین ما از کوه بالا می‌رویم و دوباره، می‌دانی، وقتی سوار می‌شوی،

requires a lot of, um, leg work, right?

نیاز به کار زیادی دارد، درست است؟

Your hamstrings, your, your, um, your thighs, everything is burning.

همسترینگ شما، شما، شما، اوم، ران های شما، همه چیز می سوزد.

Right.

درست.

So we get to the top and you're like, yes.

بنابراین ما به اوج می رسیم و شما مانند، بله.

Okay.

باشه.

The hardest part of the workout is done.

سخت ترین قسمت تمرین انجام شده است.

And he looked at me and said, Tiff, here's the thing.

و او به من نگاه کرد و گفت، تیف، موضوع اینجاست. از

We're going to go down this mountain.

این کوه می رویم پایین

I said, yeah, smooth sailing.

گفتم، آره، دریانوردی نرم.

He said, the only thing is.

گفت: تنها چیزی که هست.

We are going to hit speeds that we've never hit before.

ما به سرعت هایی خواهیم رسید که قبلاً هرگز به آن نرسیده ایم.

And I was like, explain.

و من می خواستم، توضیح دهید.

He said, we're probably going to hit 40 miles an hour on our bikes.

او گفت، احتمالاً با دوچرخه‌هایمان سرعت 40 مایل در ساعت را خواهیم داشت.

Now, 40 miles an hour seems slow when you're driving a

اکنون 40 مایل در ساعت زمانی که در حال رانندگی با ماشین هستید کند به نظر می رسد

car, but when you're on a bike.

، اما زمانی که سوار دوچرخه هستید.

With wheels tires that are this thin.

با لاستیک های چرخ که اینقدر نازک هستند.

I want you to think about it to road bike.

من می خواهم در مورد آن به دوچرخه جاده فکر کنید.

The tires are this thin and you're going 40 miles an hour passing cars.

لاستیک ها به این نازک هستند و شما با سرعت 40 مایل در ساعت از اتومبیل ها عبور می کنید.

There were moments when we were coming down the hill where we were passing cars.

لحظاتی بود که از تپه ای که ماشین ها در آن رد می شدیم پایین می آمدیم. به

That's how fast we were going.

همین سرعت داشتیم می رفتیم.

He said, just remember.

گفت فقط یادت باشه از

Avoid all the rocks, you know, just stay focused.

همه سنگ ها دوری کنید، می دانید، فقط متمرکز بمانید.

So even though coming up, going up the mountain, the hard part was

بنابراین، اگرچه بالا آمدن، بالا رفتن از کوه، قسمت سخت این بود که

our legs are burning, going down the mountain was harder because we

پاهایمان می‌سوختند، پایین آمدن از کوه سخت‌تر بود، زیرا

had to mentally focus even more.

باید از نظر ذهنی بیشتر تمرکز می‌کردیم.

We had to be aware of our surroundings even more.

ما باید حواسمان به محیط اطرافمان بیشتر می شد.

We had to make sure we knew when to break, when to release the brakes,

ما باید مطمئن می شدیم که می دانیم چه زمانی باید بشکنیم، چه زمانی ترمز را رها کنیم، چه

when to lean in, when to lean out.

زمانی به داخل خم شویم، چه زمانی به بیرون خم شویم.

So I remember as I was going down the mountain, was it exhilarating?

بنابراین به یاد می‌آورم که وقتی از کوه پایین می‌رفتم، آیا هیجان‌انگیز بود؟

Yes, indeed.

It was.

بله، در واقع.

بود.

But was it also a bit nerve wracking?

اما آیا این کمی هم اعصاب خردکن بود؟

Yes, indeed.

It was when you're passing cars, going down this mountain on a bike

بله، در واقع.

زمانی بود که از کنار ماشین‌ها رد می‌شوید، با یک دوچرخه با لاستیک از این کوه پایین می‌روید

with tires, this small, this thin you're thinking to yourself, Lord,

، به این کوچکی، به این نازک، با خودتان فکر می‌کنید، پروردگارا،

please don't let there be any rocks.

لطفاً اجازه نده هیچ سنگی وجود داشته باشد.

Lord, please be with me as I'm maneuvering through these cars

پروردگارا، لطفا با من باش که من در حال مانور دادن در این ماشین ها

and going down this mountain.

و پایین رفتن از این کوه هستم.

And I got to the end of the mountain, to the bottom of the mountain.

و به انتهای کوه رسیدم، به پایین کوه.

We both stopped and we looked at each other and said, Whoa,

هر دو ایستادیم و به هم نگاه کردیم و گفتیم وای

We made it and we laughed.

ما موفق شدیم و خندیدیم.

This is the message I have for you.

این پیامی است که من برای شما دارم.

You're on this journey, right?

شما در این سفر هستید، درست است؟

You're on this journey as you're learning English, right?

شما در این سفر در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید، درست است؟

And in the beginning, it is extremely tough, right?

و در ابتدا، بسیار سخت است، درست است؟

You're working different muscles.

شما در حال کار کردن با عضلات مختلف هستید.

You're trying to memorize all these grammar rules, memorize all

شما سعی می کنید تمام این قوانین گرامری را حفظ کنید، همه

of these words and expressions.

این کلمات و عبارات را حفظ کنید.

And then you get to what feels like the peak where you're able to

و سپس به اوج می رسید که در آن قادر به

explain, express yourself, right?

توضیح، بیان خود هستید، درست است؟

Intermediate level.

سطح متوسط.

And you think, oh, okay, maybe it's smooth sailing.

و شما فکر می‌کنید، اوه، باشه، شاید این حرکت نرم باشد.

Now you're going downhill intermediate advanced because you can still, you know

حالا شما در حال رفتن به سراشیبی متوسط پیشرفته هستید، زیرا هنوز می توانید، می دانید

how to ride, you know how to speak, right?

چگونه سوار شوید، می دانید چگونه صحبت کنید، درست است؟

But you're learning new things and you actually have to focus more.

اما شما در حال یادگیری چیزهای جدید هستید و در واقع باید تمرکز بیشتری داشته باشید.

It's not requiring the same physical energy as it did when you were a

این نیاز به انرژی فیزیکی مشابه زمانی که شما

beginner or a beginner intermediate, but now it's requiring different skills.

مبتدی یا متوسط ​​بودید نیست، اما اکنون به مهارت های متفاوتی نیاز دارد.

You have to focus in a different way.

شما باید به روش دیگری تمرکز کنید.

So for you, my friend, upper intermediate advanced level English learner, I want

بنابراین، برای شما، دوست من، زبان‌آموز انگلیسی سطح پیشرفته متوسط، می‌خواهم به

you to remember that as you're on this journey, there might be moments where you

خاطر داشته باشید که وقتی در این سفر هستید، ممکن است لحظاتی پیش بیاید که

feel like things are happening faster.

احساس کنید همه چیز سریع‌تر اتفاق می‌افتد.

You feel like you don't know what's going on.

احساس می کنید که نمی دانید چه خبر است. منتظر

Hang in there, stay focused and realize you will get to your

بمانید، متمرکز بمانید و متوجه شوید که به مقصدتان خواهید رسید

destination and I'll be there with you.

و من آنجا با شما خواهم بود.

I'll talk to you next time.

دفعه بعد باهات صحبت میکنم