21 English Idioms to Express Feelings | Joy, Calm, Frustration, Anger

With English, idioms, you can precisely express your feelings.

با اصطلاحات انگلیسی، می توانید دقیقا احساسات خود را بیان کنید.

You can even add finesse or nuance,

شما حتی می توانید ظرافت یا ظرافت را اضافه کنید،

no matter whether you're feeling joyful, calm, or frustrated. Now,

مهم نیست که آیا احساس شادی، آرامش یا ناامیدی دارید. اکنون

of course you can use the words, joy, calm,

، البته می توانید از کلمات، شادی، آرامش

and frustration to describe how you're feeling. However,

و ناامیدی برای توصیف احساس خود استفاده کنید. با این حال،

in this lesson today,

در این درس امروز،

I'm going to share with you 21 English idioms to help bring

من قصد دارم 21 اصطلاح انگلیسی را با شما به اشتراک بگذارم تا به شما کمک کند

sharp accuracy to how you express the way you're feeling in English.

تا نحوه بیان احساس خود را در زبان انگلیسی به دقت دقیق بیاورم.

Moreover,

it will allow you to increase the level of sophistication in your vocabulary.

علاوه بر این،

به شما این امکان را می دهد که سطح پیچیدگی واژگان خود را افزایش دهید.

If you don't already know, I'm Annemarie with Speak Confident English,

اگر قبلاً نمی دانید، من Annemarie هستم با Speak Confident English،

everything I do here is designed to help you to get the confidence you want for

هر کاری که در اینجا انجام می دهم برای کمک به شما طراحی شده است تا به اعتمادی که

your life and work in English.

برای زندگی و کار خود به زبان انگلیسی می خواهید به دست آورید.

One way I do that is with my weekly Confident English lessons,

یکی از راه‌هایی که من این کار را انجام می‌دهم ، درس‌های هفتگی انگلیسی مطمئنم است

which you can find at my Speak Confident English, YouTube channel,

که می‌توانید آن‌ها را در Speak Confident English، کانال YouTube،

and at the Speak Confident English website. In these lessons,

و در وب‌سایت Speak Confident English پیدا کنید. در این درس ها

I provide my top fluency and confidence, building strategies,

، تسلط و اعتماد به نفس، استراتژی های ساختن،

targeted grammar lessons and advanced level vocabulary.

درس های دستور زبان هدفمند و واژگان سطح پیشرفته را ارائه می کنم.

Just like in this one today. So while you're here,

درست مثل همین امروز بنابراین تا زمانی که اینجا هستید،

make sure that you subscribe to this channel.

مطمئن شوید که مشترک این کانال هستید.

So you never miss one of my Confident English lessons.

بنابراین هرگز یکی از درس های انگلیسی مطمئن من را از دست ندهید .

Now let's get back to those 21 English idioms to help you express your feelings

حالا بیایید به آن ۲۱ اصطلاح انگلیسی بازگردیم تا به شما کمک کند احساسات خود را

in English.

به زبان انگلیسی بیان کنید.

What makes idiom so exciting is that they allow us to

چیزی که اصطلاح را بسیار هیجان انگیز می کند این است که به ما اجازه می دهند

describe something in a precise and creative way. Not only that,

چیزی را به روشی دقیق و خلاقانه توصیف کنیم. نه تنها این،

but idioms also help us to be concise in our

بلکه اصطلاحات نیز به ما کمک می کنند تا در ارتباطات خود مختصر باشیم

communication.

.

The right idiom can help us describe an extremely complicated emotion

اصطلاح درست می تواند به ما کمک کند تا یک احساس بسیار پیچیده را

in just a few words. For example,

تنها در چند کلمه توصیف کنیم. به عنوان مثال،

if I say that I'm feeling frustrated that word doesn't fully

اگر بگویم که احساس ناامیدی دارم، آن کلمه به طور کامل

express whether something is simply under my skin or whether

بیان نمی کند که آیا چیزی به سادگی زیر پوست من است یا اینکه

I'm nearly ready to flip my lid. These are two idioms.

تقریباً آماده هستم که درب خود را برگردانم. این دو اصطلاح هستند.

You're going to learn more about today.

شما قرار است در مورد امروز بیشتر بدانید.

Recently members in my Confident Women Community explored more than 30 idioms

اخیراً اعضای انجمن زنان مطمئن من بیش از 30 اصطلاح را بررسی کردند

that help us to express feelings of joy, calm, frustration,

که به ما کمک می کند احساسات شادی، آرامش، ناامیدی

and even anger. And for you in this lesson today,

و حتی خشم را بیان کنیم. و برای شما در این درس امروز،

I've refined that list to 21 English idioms together.

من آن لیست را با هم به 21 اصطلاح انگلیسی اصلاح کردم.

We're going to explore how these English idioms can be useful to you as you

ما می‌خواهیم بررسی کنیم که چگونه این اصطلاحات انگلیسی می‌توانند برای شما مفید باشند، در حالی

describe your feelings and we'll discover their subtlies as well as we go

که احساسات خود را توصیف می‌کنید و همچنین با

through this lesson together.

مرور این درس با هم، ظرافت‌های آنها را کشف خواهیم کرد.

If you begin to wonder how you can remember all of these idioms and

اگر شروع به تعجب کردید که چگونه می توانید همه این اصطلاحات را به خاطر بسپارید و

use them effectively in English conversations,

از آنها به طور مؤثر در مکالمات انگلیسی استفاده کنید،

be sure to stick with me because I'll share my top strategies to learn.

حتماً با من همراه باشید زیرا بهترین استراتژی های خود را برای یادگیری به اشتراک می گذارم.

And remember at the end of this lesson,

و در پایان این درس به یاد داشته باشید،

let's start today with four idioms that are used to describe a general state

بیایید امروز را با چهار اصطلاحی که برای توصیف حالت

of positivity. The first one to feel sunny,

کلی مثبت استفاده می شود، شروع کنیم. اولین کسی که احساس آفتابی می کند،

if you're feeling sunny, it means to be outwardly cheerful and optimistic.

اگر احساس آفتابی می کنید، به این معنی است که از نظر ظاهری شاد و خوش بین باشید.

This typically happens when things in our life line up in a way

این معمولاً زمانی اتفاق می‌افتد که همه چیز در زندگی ما به گونه‌ای تنظیم می‌شود

that make us feel pleased and hopeful. For example,

که ما را خوشحال و امیدوار کند. برای مثال،

you might be the kind of person who loves to brainstorm.

شما ممکن است از آن دسته افرادی باشید که عاشق طوفان فکری هستند.

You love sharing ideas and exploring possibilities. If that sounds like you,

شما عاشق به اشتراک گذاشتن ایده ها و کشف احتمالات هستید. اگر به نظر شما شبیه است،

then this sentence might be a great example to follow.

پس این جمله ممکن است مثال خوبی برای دنبال کردن باشد.

Hannah felt sunny as she brainstormed ideas,

هانا در حالی که ایده هایش را طوفان مغزی می کرد احساس آفتابی می کرد،

similar to feeling sunny.

شبیه به احساس آفتابی بودن.

You might describe yourself as feeling upbeat when you're feeling

ممکن است زمانی که احساس خوشبختی می کنید خود را به عنوان احساس

upbeat. It means that you're feeling full of hope, optimism, and joy.

خوشبختی توصیف کنید. این بدان معناست که شما سرشار از امید، خوش بینی و شادی هستید.

Now, as I said, this is very similar to the idiom to feel sunny,

حالا همانطور که گفتم این بسیار شبیه به اصطلاح احساس آفتابی است،

but there is just a slight difference.

اما فقط یک تفاوت جزئی وجود دارد.

A person can feel sunny,

یک فرد می تواند احساس آفتابی کند،

feel generally optimistic and not draw a lot of attention to themselves.

به طور کلی خوش بین باشد و توجه زیادی را به خود جلب نکند.

It might be a general feeling of joy that they have internally.

ممکن است این یک احساس کلی شادی باشد که آنها در درون دارند.

However, when we describe ourselves as feeling upbeat,

با این حال، وقتی خود را به عنوان احساس شادی توصیف می‌کنیم،

it typically means that we are exhibiting our hope, our joy,

معمولاً به این معنی است که امیدواریم، شادی‌مان،

our optimism in a lively expressive way. For example,

خوش‌بینی‌مان را به شیوه‌ای پر جنب و جوش نشان می‌دهیم. به عنوان مثال،

if you hear your favorite song, come on the radio while you're driving,

اگر آهنگ مورد علاقه خود را می شنوید، در حالی که در حال رانندگی هستید به رادیو بیایید

you might turn it up and say, oh, this song always makes me feel upbeat.

، ممکن است آن را روشن کنید و بگویید: اوه، این آهنگ همیشه باعث خوشحالی من می شود.

And when you do that,

و هنگامی که این کار را انجام می دهید

it's likely that there's going to be some outward sign of that upbeat feeling.

، احتمالاً نشانه ای ظاهری از آن احساس خوش بینانه وجود خواهد داشت.

Our third idiom for general positivity is to be in good spirits

اصطلاح سوم ما برای مثبت گرایی عمومی این است

when you're in good spirits,

که وقتی روحیه خوبی دارید، روحیه خوبی داشته باشید، به

it means to feel lighthearted or cheerful while maintaining

این معنی است که در عین حفظ تعادل، احساس سبکی یا شادی داشته باشید

balance. For example,

. به عنوان مثال

you may be working on a difficult project at work and with any project,

، ممکن است در محل کار روی یک پروژه دشوار کار کنید و با هر پروژه ای،

there are bound to be moments of stress or missed deadlines. However,

حتماً لحظات استرس یا ضرب الاجل های از دست رفته وجود دارد. با این حال،

despite those potential obstacles,

با وجود آن موانع بالقوه،

you still feel that overall sense of cheerfulness.

شما هنوز آن حس کلی شادی را احساس می کنید.

So a great example sentence you could use might be the team was in good

بنابراین یک جمله مثال عالی که می توانید استفاده کنید ممکن است این باشد که تیم

spirits as they approached the project deadline.

با نزدیک شدن به مهلت پروژه، روحیه خوبی داشت.

And number four for general positivity is to be in good humor.

و شماره چهار برای مثبت اندیشی عمومی داشتن خوش خلقی است.

Once again,

this means to have a general sense of cheerfulness or to be

بار دیگر،

این به معنای داشتن یک حس کلی شادی یا

amicable, to be agreeable.

دوستی، موافق بودن است.

You'll often hear this idiom used when someone is feeling particularly

اغلب می شنوید که این اصطلاح زمانی استفاده می شود که شخصی

cheerful after a difficult or stressful situation.

بعد از یک موقعیت سخت یا استرس زا احساس شادی خاصی می کند.

For example, if someone, you know,

به عنوان مثال، اگر کسی، می دانید،

recently had a major operation,

اخیراً یک عمل جراحی بزرگ انجام داده است،

if they come through that operation and go through their recovery process,

اگر آن عمل را انجام دهد و روند بهبودی خود را طی کند،

feeling cheerful and optimistic, you might say,

احساس شادی و خوش بینی داشته باشد، ممکن است بگویید،

my mother seemed to be in good humor.

به نظر می رسد که مادرم خوش اخلاق است.

As we stroll through the garden after her surgery.

همانطور که بعد از جراحی او در باغ قدم می زنیم.

Now let's continue to our next section where we'll focus on five idioms that we

اکنون اجازه دهید به بخش بعدی خود ادامه دهیم، جایی که ما بر روی پنج اصطلاحی تمرکز می کنیم که

typically use to describe feelings of joy.

معمولاً برای توصیف احساسات شادی استفاده می کنیم.

When you feel so happy that you nearly jump into the air,

وقتی آنقدر احساس خوشحالی می کنید که تقریباً به هوا می پرید،

or maybe you actually do jump into the air,

یا شاید واقعاً به هوا می پرید،

you can use the idiom to leap or jump for joy. For example,

می توانید از این اصطلاح برای جهش یا پریدن از خوشحالی استفاده کنید. برای مثال،

she couldn't help, but leap for joy when they offered her the job.

او نمی‌توانست جلوی خود را بگیرد، اما وقتی به او پیشنهاد کار را دادند، از خوشحالی می‌پرید.

Can you think of the last time you felt so happy that you were ready to jump

آیا می توانید آخرین باری را که برای پریدن به هوا آماده بودید، احساس خوشحالی کنید

into the air? How would you use that idiom to describe that moment,

؟ چگونه از آن اصطلاح برای توصیف آن لحظه استفاده می کنید،

write down an example sentence. And if you want,

یک جمله مثال بنویسید . و در صورت تمایل

you can share it with me in the comments as well.

می توانید آن را در نظرات با من به اشتراک بگذارید .

Our second idiom for describing feelings of joy is to

اصطلاح دوم ما برای توصیف احساسات شادی،

burst with joy. Let's talk about that.

ترکیدن از شادی است. بیایید در مورد آن صحبت کنیم.

Verb burst for a moment.

فعل یک لحظه ترکید.

Imagine a balloon that is full of air.

بادکنکی را تصور کنید که پر از هوا است.

What's going to happen to that balloon.

چه بلایی سر اون بالون میاد

If you take a small pin or needle and you poke the balloon,

اگر یک سنجاق یا سوزن کوچک بردارید و بادکنک را فشار

it's going to burst, right?

دهید، می‌ترکند، درست است؟

This idiom figuratively describes that feeling of having so

این اصطلاح به صورت مجازی آن احساس

much happiness, so much joy that you feel that you're about to burst.

خوشبختی بسیار، آنقدر شادی که احساس می کنید در شرف ترکیدن هستید را توصیف می کند.

For example,

به عنوان مثال،

my niece was bursting with joy as she got ready for her first day of

خواهرزاده من وقتی برای اولین روز مدرسه خود آماده می شد، از خوشحالی منفجر می شد

school, the next one to weep for joy.

، روز بعد برای گریه از خوشحالی.

This means to cry out of pure happiness. For example,

این یعنی گریه کردن از شادی خالص. به عنوان مثال،

if you haven't seen a family member for a particularly long time,

اگر برای مدت طولانی یکی از اعضای خانواده خود را ندیده اید ، در

that first moment, when you see your family member,

همان لحظه اول، زمانی که اعضای خانواده خود را می بینید،

when you're able to give them a hug,

زمانی که می توانید آنها را در آغوش بگیرید

you might be overwhelmed with joy to the point that you start crying

، ممکن است تا آنجا غرق در شادی شوید. شما شروع

to cry for joy. For example,

به گریه می کنید تا از خوشحالی گریه کنید. برای مثال،

it was hard not to weep for joy.

گریه نکردن از خوشحالی سخت بود.

When I saw my brother for the first time, after four years,

وقتی برادرم را برای اولین بار بعد از چهار سال دیدم،

our fourth idiom to describe feelings of joy is to be over the moon.

چهارمین اصطلاح ما برای توصیف احساسات شادی این است که بالای ماه باشید.

Simply put this means to be extremely pleased.

به عبارت ساده این به معنای بسیار خوشحال بودن است.

For example, we were over the moon. When we found out we were moving to France,

مثلا ما بالای ماه بودیم. وقتی متوجه شدیم که داریم به فرانسه می رویم،

similar to feeling over the moon is to be on cloud nine.

شبیه احساس بر روی ماه بودن در ابر نهم است.

When you're on cloud nine,

وقتی در ابر نهم هستید، به

it means to be overwhelmed with feelings of happiness,

این معنی است که غرق در احساس شادی،

satisfaction and excitement. For example,

رضایت و هیجان هستید. برای مثال،

Rachel felt like she was on cloud nine. When she finally bought her dream house.

راشل احساس می‌کرد که روی ابر نهم است. وقتی بالاخره خانه رویایی اش را خرید.

Our next three idioms are focused specifically on feelings of

سه اصطلاح بعدی ما به طور خاص بر احساس

calm or tranquility.

آرامش یا آرامش متمرکز هستند.

And the first one is to be even keeled when you're even

و اولین مورد این است که زمانی که شما را حتی

keeled, you're balanced well adjusted and calm.

میل می کنند، یکنواخت شوید، شما به خوبی تنظیم شده و آرام هستید.

Think for a moment about a coworker or maybe a boss that you've had,

لحظه ای به یک همکار یا شاید رئیسی فکر کنید که تا به حال داشته اید،

who always stays calm and logical,

که همیشه آرام و منطقی است،

no matter how stressful a situation might be at work.

مهم نیست که یک موقعیت در محل کار چقدر استرس زا است.

You could always describe that person as having an even keeled

شما همیشه می‌توانید آن شخص را به‌عنوان رفتاری یکنواخت

manner or an even keeled characteristic.

یا ویژگی‌های یکنواخت توصیف کنید.

And if you want an example sentence, you might say my coworker,

و اگر یک جمله مثال می‌خواهید ، می‌توانید بگویید همکار من،

Susan is always even keeled,

سوزان همیشه حتی سرخورده است،

no matter how stressful the situation might be in our office.

مهم نیست که شرایط در دفتر ما چقدر استرس‌زا است.

The second idiom that we can use to describe feelings of calm is to be as

دومین اصطلاحی که می توانیم برای توصیف احساس آرامش به کار ببریم این است که

cool as a cucumber.

مثل خیار خونسرد باشیم.

Have you ever gone to a spa and had slices of cool cucumbers

آیا تا به حال به یک اسپا رفته اید و برش هایی از خیار خنک

placed over your eyes? Why do they do that?

روی چشمان خود قرار داده اید؟ چرا آن ها آن کار را می کنند؟ احساس خنکی و آرامش

It brings an immediate sense of coolness and calm.

فوری را به ارمغان می آورد .

And this is a wonderful idiom to use.

و این یک اصطلاح فوق العاده برای استفاده است.

When you want to describe someone as being perfectly calm,

وقتی می خواهید شخصی را کاملا آرام و

perfectly composed. Despite the circumstances,

کاملا متین توصیف کنید. علیرغم شرایط،

for example, as she got ready to go on stage for her presentation,

برای مثال، زمانی که او آماده می‌شود تا برای سخنرانی‌اش روی صحنه برود،

Carrie was as cool as a cucumber and our third idiom for describing

کری مانند یک خیار خونسرد بود و اصطلاح سوم ما برای توصیف

those moments of staying calm is to keep one's cool.

آن لحظات آرامش، حفظ خونسردی است.

I love this idiom to keep one's cool means to stay calm

من عاشق این اصطلاح برای حفظ خونسردی هستم به معنای آرام ماندن

in a difficult situation.

در شرایط سخت.

This is particularly important for anyone in the customer service industry and

این به ویژه برای هر کسی در صنعت خدمات مشتری و

a great example sentence. You could use what this idiom might be.

یک جمله مثال عالی مهم است. می توانید از آنچه این اصطلاح ممکن است استفاده کنید.

I felt frustrated by the constant questioning,

از پرسش‌های مداوم احساس ناامیدی می‌کردم ،

but I kept my cool all the same. Okay.

اما خونسردی خود را حفظ کردم. باشه.

So far we've had idioms to describe general feelings of

تا کنون اصطلاحاتی برای توصیف احساسات کلی

positivity,

مثبت،

idioms to describe feeling joyful and idioms for feeling

اصطلاحاتی برای توصیف احساس شادی و اصطلاحاتی برای احساس

calm.

آرامش داشته ایم.

Now we're going to transition into idioms that we might use to describe moments

اکنون می خواهیم به اصطلاحاتی تبدیل شویم که ممکن است برای توصیف

of frustration or even anger.

لحظات ناامیدی یا حتی عصبانیت از آنها استفاده کنیم.

Let's start with three English idioms we can use to describe those moments

بیایید با سه اصطلاح انگلیسی شروع کنیم که می‌توانیم برای توصیف آن

of irritation, annoyance,

لحظات عصبانیت، آزار،

or frustration when things get difficult or don't go the way we expected.

یا ناامیدی زمانی که همه چیز سخت می‌شود یا آنطور که انتظار داشتیم پیش نمی‌رود، استفاده کنیم.

The first one is to get under one's skin.

اولین مورد این است که زیر پوست خود برود.

This is one that I use at the very beginning of this lesson today.

این یکی از مواردی است که امروز در ابتدای این درس از آن استفاده می کنم.

If something gets under your skin,

اگر چیزی زیر پوست شما فرو رفت، به

it means that you are annoyed by someone's behavior or

این معنی است که از رفتار یک نفر یا ارتباط او ناراحت هستید

their communication. Here's an example sentence,

. این یک جمله مثال است،

despite trying to stay calm,

علیرغم تلاش برای حفظ آرامش،

her teenage daughter's behavior got under Elaine's skin.

رفتار دختر نوجوانش زیر پوست الین رفت.

Think for a moment about behaviors at work.

لحظه ای به رفتارهای کاری فکر کنید .

Is there anything that someone does that irritates you that

آیا کاری وجود دارد که کسی انجام دهد که شما را عصبانی کند و شما را

annoys you? If so,

آزار دهد؟ اگر چنین است،

try using this idiom to describe it,

سعی کنید از این اصطلاح برای توصیف آن استفاده کنید،

describe what happens and how you feel using the idiom to

توضیح دهید که چه اتفاقی می افتد و چه احساسی دارید با استفاده از این اصطلاح

get under your skin after you do that, share it with me in the comments below.

برای زیر پوست خود پس از انجام این کار ، آن را در نظرات زیر با من به اشتراک بگذارید.

And now let's go onto the second idiom to describe frustration

و حالا بیایید به اصطلاح دوم برویم تا ناامیدی را

to push one's buttons. If someone pushes your buttons,

برای فشار دادن دکمه‌ها توصیف کنیم. اگر کسی دکمه‌های شما را فشار می‌دهد، به

it means that they do something or say something in a way that aims

این معنی است که کاری انجام می‌دهد یا چیزی را به گونه‌ای می‌گوید که قصد

to get some kind of a strong reaction or an emotional response.

دارد نوعی واکنش شدید یا واکنش احساسی دریافت کند.

Typically negative. For example, when I was younger,

به طور معمول منفی است. برای مثال، وقتی کوچکتر بودم،

my brother knew exactly how to push my buttons and get me in trouble

برادرم دقیقاً می‌دانست که چگونه دکمه‌های من را فشار دهد و من را

with our parents. And number three,

با پدر و مادرمان به دردسر بیندازد. و شماره سه،

to be on edge earlier,

برای اینکه زودتر از قبل آماده

I used an example of someone remaining as cool as a cucumber just

باشم، از مثالی استفاده کردم که نشان می‌دهد کسی به اندازه یک خیار خونسرد باقی می‌ماند، درست

before they go on stage to give a presentation.

قبل از اینکه برای ارائه روی صحنه برود.

The opposite of that might be to be on edge.

برعکس آن ممکن است در لبه بودن باشد.

When you're feeling on edge, it means that you're feeling nervous,

هنگامی که احساس می‌کنید در وضعیت سختی قرار می‌گیرید، به این معنی است که شما احساس عصبی،

anxious, irritated, or frustrated.

مضطرب، تحریک‌پذیری یا ناامیدی می‌کنید.

And usually this is exhibited in some kind of behavior like

و معمولاً این در نوعی رفتار مانند

pacing back and forth.

قدم زدن به جلو و عقب نشان داده می شود.

So just like I use the idiom cool as a cucumber to describe how someone

بنابراین دقیقاً همانطور که من از اصطلاح cool به عنوان خیار برای توصیف اینکه چگونه یک نفر

appeared just before giving a presentation,

درست قبل از ارائه یک سخنرانی ظاهر شد

I could use this one as well as she prepared to go on stage

استفاده می کنم، می توانم از این اصطلاح استفاده کنم و همچنین او برای رفتن روی صحنه

and give her presentation.

و ارائه ارائه خود آماده شد.

Carrie appeared to be on edge as she paced back and forth.

به نظر می‌رسید که کری در حالی که به جلو و عقب می‌رفت، سرگردان بود.

Now that you have idioms to describe feelings of frustration in English,

اکنون که اصطلاحاتی برای توصیف احساس ناامیدی به زبان انگلیسی دارید،

let's move on to what you might say.

بیایید به آنچه ممکن است بگویید برویم.

When those feelings of frustration, transition into anger,

هنگامی که آن احساسات ناامیدی، تبدیل به خشم،

we have three idioms. We're going to learn focused on feeling anger.

ما سه اصطلاح داریم. ما تمرکز بر احساس خشم را یاد خواهیم گرفت.

And then we're going to move further with three idioms that we use to describe

و سپس با سه اصطلاحی که برای توصیف خشم غیرقابل کنترل از آنها استفاده می کنیم، جلوتر می رویم

uncontrollable anger. So when things really reach their limit,

. بنابراین وقتی همه چیز واقعاً به حد خود می رسد

our first English idiom to describe feeling angry is to

، اولین اصطلاح انگلیسی ما برای توصیف احساس عصبانیت این است که عصبانیت خود را

lose one's temper or simply to lose it.

از دست بدهیم یا به سادگی آن را از دست بدهیم.

If you lose your temper,

اگر اعصاب خود را از دست بدهید، به

it means you lose your composure and you visibly show

این معنی است که آرامش خود را از دست داده اید و به وضوح

anger. You're no longer able to keep it inside. For example,

خشم خود را نشان می دهید. شما دیگر نمی توانید آن را در داخل نگه دارید. مثلا

my mom lost it. When she found out I failed my test.

مامانم گمش کرد. وقتی فهمید که من امتحانم را رد کردم.

Can you think of a moment when you lost it? In other words,

آیا می توانی به لحظه ای فکر کنی که آن را از دست داده ای؟ به عبارت دیگر،

you lost your composure.

آرامش خود را از دست دادید.

You are no longer able to keep your cool and instead

شما دیگر نمی توانید خونسردی خود را حفظ کنید و در عوض

you showed your anger. If you've had a moment like that,

عصبانیت خود را نشان دادید. اگر چنین لحظه ای را داشته اید،

try using that idiom in an example, sentence of your own.

سعی کنید از آن اصطلاح در یک مثال، جمله از خودتان استفاده کنید.

Our second idiom for describing feelings of anger doesn't necessarily

اصطلاح دوم ما برای توصیف احساسات خشم لزوماً

mean that you exhibit anger. You don't necessarily show it,

به این معنی نیست که شما عصبانی هستید. شما لزوماً آن را نشان نمی دهید،

but you do take some kind of action to help you stop those

اما نوعی اقدام برای کمک به متوقف کردن این

feelings of anger.

احساسات خشم انجام می دهید.

The idiom is to be triggered and we use this to describe our

این اصطلاح باید تحریک شود و ما از آن برای توصیف

emotional response to something disturbing.

واکنش عاطفی خود به چیزی ناراحت کننده استفاده می کنیم.

It might be something disturbing that we see on media or at a social event.

ممکن است چیزی آزاردهنده باشد که در رسانه ها یا در یک رویداد اجتماعی می بینیم.

It could also be something that brings back a negative memory

همچنین ممکن است چیزی باشد که خاطره یا تجربه منفی را به شما بازگرداند

or experience.

.

So the moment that disturbing image comes on the computer screen,

بنابراین لحظه ای که آن تصویر آزاردهنده روی صفحه کامپیوتر می آید،

or the moment that we hear something disturbing,

یا لحظه ای که چیزی آزاردهنده می شنویم

we have this immediate angry response. And as a result,

، بلافاصله این واکنش عصبانی را دریافت می کنیم. و در نتیجه

we might walk away from the situation or turn off the TV or stop watching a

، ممکن است از موقعیت دور شویم یا تلویزیون را خاموش کنیم یا تماشای

movie. For example,

فیلم را متوقف کنیم. مثلا

watching the movie triggered me and I couldn't finish the rest.

تماشای فیلم من را تحریک کرد و نتوانستم بقیه را تمام کنم.

I had to turn it off English idiom.

مجبور شدم اصطلاح انگلیسی را خاموش کنم.

Number three for describing feelings of anger is to lash out.

شماره سه برای توصیف احساسات خشم، سرزنش کردن است.

This means to suddenly attack someone,

این به معنای حمله ناگهانی به کسی،

either physically or verbally out of anger. For example,

چه به صورت فیزیکی و چه کلامی از روی عصبانیت است. به عنوان مثال،

she lashed out when she found out she lost her job.

زمانی که متوجه شد شغل خود را از دست داده است، به شدت انتقاد کرد.

Before we get into a few final tips,

قبل از اینکه به چند نکته نهایی بپردازیم،

I'd like to share with you on how you can learn and remember these English

می خواهم با شما در مورد چگونگی یادگیری و به خاطر سپردن این

idioms so that you're able to easily use them in English

اصطلاحات انگلیسی به اشتراک بگذارم تا بتوانید به راحتی از آنها در

conversations.

مکالمات انگلیسی استفاده کنید.

I want to finish with three more idioms and here we're going to the very

می‌خواهم با سه اصطلاح دیگر کار را تمام کنم و در اینجا به

extreme of strong anger.

نهایت خشم شدید می‌رسیم.

And the first idiom we'll use here is to blow a fuse.

و اولین اصطلاحی که در اینجا استفاده خواهیم کرد این است که یک فیوز را منفجر کنیم.

This simply means to become extremely angry.

این به سادگی به معنای عصبانی شدن شدید است.

For example,

به عنوان مثال،

Jamie's aunt blew a fuse when she found out the family wasn't coming

عمه جیمی وقتی متوجه شد که خانواده

over for Thanksgiving this year. Now, before I share my final two idioms,

امسال برای روز شکرگزاری به آنجا نمی آیند، فیوز را منفجر کرد. اکنون، قبل از اینکه دو اصطلاح پایانی خود را به اشتراک بگذارم،

I want to pause here for a moment and reflect again on why idioms

می‌خواهم لحظه‌ای در اینجا مکث کنم و دوباره به این فکر کنم که چرا اصطلاحات

are so helpful at the beginning of this lesson. I highlighted that, yes,

در ابتدای این درس بسیار مفید هستند . من تاکید کردم که، بله،

we can use the words joyful, angry,

ما می توانیم از کلمات شاد، عصبانی

or frustrated to describe our feelings. However, again,

یا ناامید برای توصیف احساسات خود استفاده کنیم. با این حال، دوباره،

if I use the word frustration, I felt frustrated at work today.

اگر از کلمه ناامیدی استفاده کنم، امروز در کار احساس ناامیدی کردم.

It doesn't really tell you the extent of my frustration

واقعاً به شما نمی گوید که میزان ناامیدی من این

was I mildly frustrated and mildly angry,

بود که خفیف ناامید و خشم خفیف

maybe something got under my skin a bit,

بودم، شاید چیزی کمی زیر پوستم فرو رفته بود،

or was I frustrated enough that I became so angry

یا آنقدر ناامید بودم که آنقدر

to blow a fuse.

عصبانی شدم که فیوز را بزنم.

This is where idioms become particularly helpful.

اینجاست که اصطلاحات به ویژه مفید می شوند.

Adding that sophistication and nuance to our speech.

اضافه کردن آن پیچیدگی و ظرافت به گفتار ما.

Now let's finish up with our last two idioms and some tips on how to remember

حالا بیایید با دو اصطلاح آخر خود و چند نکته در مورد نحوه به خاطر سپردن

these easily. So you can use them in your English conversations.

آسان اینها پایان دهیم. بنابراین می توانید از آنها در مکالمات انگلیسی خود استفاده کنید.

The next idiom is to go ballistic.

اصطلاح بعدی بالستیک رفتن است.

This one is quite strong and even has this violent feeling to

این یکی کاملا قوی است و حتی این احساس خشونت آمیز

it.

را در خود دارد.

It means to become extremely angry and

به معنای عصبانی شدن شدید

to show signs of rage. For example,

و نشان دادن علائم خشم است. به عنوان مثال،

fans went ballistic when they found out their favorite player was cut

هواداران وقتی متوجه شدند بازیکن مورد علاقه‌شان

from the team. And finally,

از تیم حذف شده است، بالستیک شدند. و در نهایت،

our last idiom for today is to flip a lid.

آخرین اصطلاح ما برای امروز این است که درب را برگردانیم.

I love the imagery of this idiom, even though it's quite negative.

من عاشق تصویرسازی این اصطلاح هستم، اگرچه کاملاً منفی است.

I want you to imagine a pot of boiling water with a lid on it,

می‌خواهم یک قابلمه آب در حال جوش را با یک درب

and then imagine that pot becoming so hot that

تصور کنید، و سپس تصور کنید آن قابلمه آنقدر داغ می‌شود

the steam and the boiling water result in flipping the lid off that pot.

که بخار و آب در حال جوش باعث می‌شود درب آن برگردانده شود.

Now think about that in terms of the kind of anger we might feel inside

اکنون به این فکر کنید که از نظر نوع عصبانیتی که ممکن است در درون خود احساس کنیم،

to flip one's lid means to become angry in an uncontrolled

به معنای عصبانی شدن غیرقابل کنترل

way. For example,

است. به عنوان مثال، زمانی که ما به هدف فروش

my supervisor flipped his lid when we didn't meet our sales

خود نرسیدیم، سرپرست من درب خود را برگرداند

target.

.

Now that you have 21 English idioms to describe feelings of joy,

اکنون که 21 اصطلاح انگلیسی برای توصیف احساسات شادی

calm, and frustration,

، آرامش و ناامیدی دارید،

let's quickly talk about how you can remember these and use them naturally

بیایید به سرعت در مورد چگونگی به خاطر سپردن آنها و استفاده طبیعی از آنها

in your English conversations.

در مکالمات انگلیسی خود صحبت کنیم.

If you've been following me for a while and you've watched some of my other

اگر مدتی است که من را دنبال می کنید و برخی از

lessons on learning vocabulary in English,

درس های دیگر من در مورد یادگیری لغات به زبان انگلیسی را تماشا کرده اید،

these steps will be familiar to you.

این مراحل برای شما آشنا خواهد بود.

The first thing I want you to do is to choose two or three new idioms

اولین کاری که از شما می‌خواهم انجام دهید این است که امروز دو یا سه اصطلاح جدید را

from this list today, I recommend choosing only two or three,

از این لیست انتخاب کنید، توصیه می‌کنم فقط دو یا سه اصطلاح را انتخاب

it's important to limit how many idioms or expressions you try

کنید، مهم است که تعداد اصطلاحات یا عباراتی

to learn at any given time in time select the two or three that are most

را که در هر زمان می‌خواهید یاد بگیرید محدود کنید. دو یا سه مورد که

interesting or helpful to you.

برای شما جالب یا مفید هستند.

And then I want you to immediately think about how you would use those in your

و سپس از شما می خواهم که فوراً به این فکر کنید که چگونه از آنها در مثال خود استفاده می کنید

own example, sentences apply those idioms to your real life.

، جملاتی که این اصطلاحات را در زندگی واقعی شما به کار می برند.

Doing this will help you to remember how to use them in a practical way.

انجام این کار به شما کمک می کند تا نحوه استفاده از آنها را به صورت عملی به خاطر بسپارید.

Now, the next step is I want you to do the same thing with the

حالا، قدم بعدی این است که می‌خواهم یک هفته تمام همین کار را با

same two or three idioms for an entire week.

همان دو یا سه اصطلاح انجام دهید.

I know that seems like a long period of time,

می‌دانم که این مدت زمان طولانی به نظر می‌رسد،

but the key to learning something and remembering it is repetition.

اما کلید یادگیری چیزی و به خاطر سپردن آن، تکرار است.

And this is the biggest mistake I see students make.

و این بزرگترین اشتباهی است که دانش آموزان مرتکب می شوند.

They learn something one time,

آنها یک بار چیزی را یاد می گیرند،

they practice it one time and then they move on giving yourself the

یک بار آن را تمرین می کنند و سپس به خودتان این

opportunity to repeat using the same key vocabulary.

فرصت را می دهند که با استفاده از همان واژگان کلیدی تکرار کنید.

Over a short period of time will help you lock it into your active vocabulary.

در مدت زمان کوتاهی به شما کمک می کند آن را در واژگان فعال خود قفل کنید.

So I want you to have your two or three idioms from today's list.

بنابراین می خواهم دو یا سه اصطلاح خود را از لیست امروز داشته باشید.

Give yourself time to make an example sentence today,

امروز به خودتان زمان بدهید تا یک جمله مثال بسازید

and then tomorrow do the same thing. Create an example sentence,

و فردا همین کار را انجام دهید. یک جمله مثال ایجاد کنید،

or maybe even try to use that idiom in a conversation that you have with someone

یا شاید حتی سعی کنید از آن اصطلاح در مکالمه ای که

else over the next week.

در هفته آینده با شخص دیگری دارید استفاده کنید.

I want you to go back to the same two or three idioms again and again,

من از شما می خواهم که بارها و بارها به همان دو یا سه اصطلاح بازگردید،

using them as often as you can,

تا جایی که می توانید از آنها استفاده کنید،

this will help you to remember them so that in two months or

این به شما کمک می کند آنها را به خاطر بسپارید تا در دو ماه یا

six months or a year from now,

شش ماه یا یک سال آینده،

you're able to use that idiom accurately.

بتوانید برای استفاده دقیق از آن اصطلاح

You haven't forgotten it as always. If you have example sentences,

مثل همیشه فراموشش نکردی اگر جملات نمونه ای دارید،

you can share them with me.

می توانید آنها را با من به اشتراک بگذارید.

I would love for you to do that in the comment section below while you're there.

من دوست دارم تا زمانی که آنجا هستید این کار را در بخش نظرات زیر انجام دهید.

Take time to review examples from other students as well.

برای مرور نمونه های دانش آموزان دیگر نیز وقت بگذارید.

This will give you ideas of how to use these idioms in your own life.

این به شما ایده می دهد که چگونه از این اصطلاحات در زندگی خود استفاده کنید.

If you found today's lesson helpful to you, I would love to know,

اگر درس امروز برای شما مفید بود، دوست دارم بدانم،

make sure that you give this lesson a thumbs up here on YouTube and don't forget

مطمئن شوید که این درس را در اینجا در YouTube

to subscribe. So you never miss one of these lessons.

به اشتراک بگذارید و فراموش نکنید که مشترک شوید. بنابراین هرگز یکی از این درس ها را از دست ندهید.

Thank you so much for joining me. And I look forward to seeing you next time.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم و من مشتاقانه منتظر دیدار بعدی شما هستم.