60 WORDS You Need for Daily Conversation in English

Hey! How have you been doing recently? 

سلام! اخیراً چطور بودید؟

Hey Andrea! Yeah... I had a  busy day, I'm really beat.

هی آندریا! آره... روز شلوغی داشتم، واقعاً شکست خوردم.

Oh, don't worry! I'm sure you'll win next time. 

اوه، نگران نباش! مطمئنم دفعه بعد برنده میشی

I meant I'm extremely tired. Oh yeah! Of course, I knew that.

منظورم این بود که خیلی خسته ام اوه بله! البته من این را می دانستم.

Have you been studying English for some time  and still feel like you’re stuck using the  

آیا مدتی است که انگلیسی می‌خوانید و هنوز احساس می‌کنید که در استفاده از

same phrases? I’ve been there on my own  language learning journey and understand  

همان عبارات گیر کرده‌اید؟ من در سفر یادگیری زبان خودم آنجا بوده‌ام و می‌دانم

how frustrating it can be when you want to take  your vocabulary to the next level but feel like  

که وقتی می‌خواهید دایره لغات خود را به سطح بالاتری ببرید اما احساس

you’re not getting anywhere. Well, today’s lesson  was created to help you do just that. We’ll look  

می‌کنید به جایی نمی‌رسید چقدر می‌تواند خسته‌کننده باشد. خب، درس امروز برای کمک به شما در انجام این کار ایجاد شد. ما

at 60 Advanced English Phrases that are perfect  for everyday conversations. To help you remember  

به 60 عبارت انگلیسی پیشرفته که برای مکالمات روزمره عالی هستند نگاه خواهیم کرد. برای اینکه

them more easily, I’ve put them into 6 groups  associated with different rooms in the house. 

راحت‌تر آنها را به خاطر بسپارید، آنها را در 6 گروه مرتبط با اتاق‌های مختلف خانه قرار داده‌ام.

But before we get started, if you're new here and  frustrated with boring methods of learning English  

اما قبل از شروع، اگر اینجا تازه کار هستید و از روش‌های خسته‌کننده یادگیری انگلیسی ناامید هستید

that just don't seem to work, you've come to the  right place! Each week we create lessons like  

که به نظر می‌رسد کارساز نیستند، به جای درستی آمده‌اید! ما هر هفته دروسی مانند

this to help learners like you get comfortable  using English naturally and with confidence,  

این را ایجاد می‌کنیم تا به زبان‌آموزانی مانند شما کمک کنیم که به‌طور طبیعی و با اطمینان از زبان انگلیسی

anywhere and anytime! If you'd like to be part  of our global community, be sure to hit that  

در هر مکان و هر زمان راحت باشند! اگر می‌خواهید بخشی از جامعه جهانی ما باشید، حتما

subscribe button and the bell down below, so  you never miss out on any of our new lessons. 

دکمه اشتراک و زنگ زیر را فشار دهید تا هرگز هیچ یک از درس‌های جدید ما را از دست ندهید.

You might be surprised to know how many great  phrases contain words related to the bedroom.  

شاید تعجب کنید که بدانید چند عبارت عالی حاوی کلمات مرتبط با اتاق خواب است.

The first one we’ll look at today is:

اولین موردی که امروز به آن نگاه خواهیم کرد این است:

This means to successfully deal  with something or solve a problem. 

این به معنای برخورد موفقیت آمیز با چیزی یا حل یک مشکل است.

Ex: I had a lot of tasks to deal with at work, but  I was able to put them to bed before the weekend.

مثال: من در محل کار وظایف زیادی داشتم، اما توانستم آنها را قبل از آخر هفته بخوابانم.

Similar to this, we have...

مشابه این، ما داریم...

This one is more literal and is usually  used when referring to helping someone,  

این یکی بیشتر تحت اللفظی است و معمولاً وقتی به کسی کمک می‌کند،

typically a child, prepare  for and get into bed at night. 

معمولاً یک کودک، برای آماده شدن و خوابیدن در شب استفاده می‌شود.

Ex: She prefers to read after  she puts the kids to bed.

مثال: او ترجیح می‌دهد بعد از اینکه بچه‌ها را بخواباند بخواند.

If you sleep something off, especially alcohol,  

اگر چیزی را کم می‌خوابید، مخصوصاً الکل،

you go to sleep so that you will  feel better when you wake up. 

به خواب می‌روید تا وقتی از خواب بیدار شدید، احساس بهتری داشته باشید.

Ex: After he stayed out late partying,  he went to his room to sleep it off.

مثال: بعد از اینکه تا دیروقت بیرون از مهمانی ماند، به اتاقش رفت تا آن را بخواباند.

If you can do something in your sleep,  

اگر می‌توانید کاری را در خواب انجام دهید،

you can do it very easily, usually  because you have done it so often. 

می‌توانید آن را خیلی راحت انجام دهید، معمولاً چون آن را اغلب انجام داده‌اید.

Ex: I've done this task so many  times I could do it in my sleep now.

مثال: من این کار را چندین بار انجام داده‌ام که اکنون می‌توانم آن را در خواب انجام دهم.

This means to start to fall asleep,  especially for a short period of time. 

این به معنای شروع به خواب رفتن، مخصوصاً برای مدت کوتاهی است.

Ex: Yesterday, the office was so hot  she nearly dozed off at her desk.

مثال: دیروز، دفتر آنقدر داغ بود که تقریباً پشت میزش چرت زد.

This one may sound awkward, but it’s really not.  It means to make an agreement to work with a  

این یکی ممکن است ناخوشایند به نظر برسد، اما واقعاً اینطور نیست. به این معنی است که برای کار با یک

person or group, or to be involved with them, in  a way that causes other people not to trust you. 

فرد یا گروه، یا درگیر شدن با آنها به گونه‌ای توافق کنید که باعث شود دیگران به شما اعتماد نکنند.

Ex: The owner of the company is  obviously in bed with the supplier.

مثال: مالک شرکت به وضوح با تامین کننده در رختخواب است.

This is said to someone who must accept the  unpleasant results of something they have done. 

این به کسی گفته می شود که باید نتایج ناخوشایند کاری را که انجام داده است بپذیرد.

Ex: You were late for work every day this month,  

مثال: شما در این ماه هر روز سر کار دیر می آمدید،

so your boss gave you a final warning.  You've made your bed, now lie in it.

بنابراین رئیستان آخرین هشدار را به شما داد. تو تختت را مرتب کردی، حالا در آن دراز بکش.

A pipe dream is a hope or plan that you  have that you know will never really happen. 

یک رویای پیپ امید یا نقشه ای است که دارید و می دانید که هرگز واقعاً اتفاق نخواهد افتاد.

Ex: Many people believe that living  on Mars someday is just a pipe dream.

مثال: بسیاری از مردم بر این باورند که روزی زندگی در مریخ فقط یک رویا است.

We use this to refer to an  easy and comfortable situation  

ما از این برای اشاره به یک موقعیت آسان و راحت

in which a person likes to live. Ex: Moving to Spain has been a bed of roses.

استفاده می‌کنیم که فرد دوست دارد در آن زندگی کند. مثال: مهاجرت به اسپانیا بستری از گل رز بوده است.

This means to worry about something  so much that one cannot sleep. 

این بدان معناست که آنقدر نگران چیزی باشید که فرد نتواند بخوابد.

Ex: After I failed the exam, I  decided not to lose any sleep over it.

مثال: بعد از اینکه در امتحان مردود شدم، تصمیم گرفتم که خوابم را از دست ندهم.

So you have the vocabulary,  but in your day-to-day life,  

بنابراین شما دایره لغات دارید، اما در زندگی روزمره‌تان

you have few if any real opportunities  to use what you're learning by speaking? 

، فرصت‌های کمی یا واقعی برای استفاده از آنچه با صحبت کردن یاد می‌گیرید دارید؟

So we decided to solve this problem  by creating our RealLife App. 

بنابراین تصمیم گرفتیم این مشکل را با ایجاد برنامه RealLife خود حل کنیم.

This is the only place where anytime, anywhere  you can just press a button and start practicing  

این تنها جایی است که در هر زمان و هر مکان می‌توانید فقط یک دکمه را فشار دهید و بلافاصله شروع به تمرین

your English instantly with other English  speakers from around the world. You can have  

انگلیسی خود با سایر انگلیسی‌زبان‌ها از سراسر جهان کنید. اگر بخواهید می‌توانید

fascinating conversations about your life, your  passions, different cultures, or even just about  

درباره زندگی‌تان، علایقتان، فرهنگ‌های مختلف یا حتی

the weather if you want! This will take you from  feeling like a lost and insecure English learner  

درباره آب‌وهوا صحبت‌های جذابی داشته باشید! این شما را از احساس یک زبان آموز گمشده و ناامن انگلیسی

to being a confident and natural English speaker. And that’s not all. You can listen to the full  

به یک انگلیسی زبان با اعتماد به نفس و طبیعی تبدیل می کند. و این تمام نیست. می‌توانید به

interviews of all the experts you are hearing  from today, and more, with a full interactive  

مصاحبه‌های کامل   همه کارشناسانی که از امروز می‌شنوید، و موارد دیگر، با متن کامل  تعاملی

transcript, and vocabulary definitions. Having a great teacher can be life-changing,  

و تعاریف واژگانی گوش دهید. داشتن یک معلم عالی می‌تواند زندگی را تغییر دهد،

but I know many of you just cannot afford that  and so you have to learn on your own. That's why  

اما می‌دانم که بسیاری از شما نمی‌توانید آن را بپردازید و بنابراین باید خودتان یاد بگیرید. به همین دلیل

we've made the RealLife App a FREE resource  that you can use to improve your speaking. 

ما برنامه RealLife را به منبعی رایگان تبدیل کرده‌ایم که می‌توانید از آن برای بهبود صحبت کردن خود استفاده کنید.

So download it now for free by clicking up  here or the link down in the description below.  

بنابراین اکنون با کلیک کردن بر روی اینجا یا لینک پایین در توضیحات زیر، آن را به صورت رایگان دانلود کنید.

Or you can just look for RealLife  English in your favorite app store.

یا فقط می‌توانید RealLife English را در فروشگاه برنامه مورد علاقه‌تان جستجو کنید.

The next group of words are linked  to the idea of washing or cleaning

گروه بعدی کلمات به ایده شستن یا نظافت مرتبط است.

If you wash your hands of something that  you were previously responsible for,  

اگر دستان خود را از چیزی بشویید که قبلاً مسئول آن

you intentionally stop being involved  in it or connected with it in any way. 

بودید، عمداً دیگر درگیر آن نمی شوید یا به هیچ وجه با آن ارتباط برقرار نمی کنید.

Ex: After he resigned from his job, he couldn't  wait to wash his hands clean of the whole company.

مثال: پس از استعفا از کارش، نمی‌توانست صبر کند تا دست‌هایش را از کل شرکت بشوید.

If you are washed up, you are no longer  successful, skilful, popular, or needed  

اگر شسته شوید، دیگر موفق، ماهر، محبوب یا مورد نیاز

and you have no chance of it in the future. 

نیستید و در آینده شانسی برای آن ندارید.

Ex: When she became a dancer, she feared that  she’d be washed up by the time she turned 35.

مثال: وقتی او یک رقصنده شد، می‌ترسید تا زمانی که 35 ساله شود، شسته شود.

If a doctor gives you a clean bill of health,  they tell you that you are fit and healthy. 

اگر یک پزشک به شما یک صورت‌حساب سلامتی کامل بدهد ، به شما می‌گوید که تناسب اندام و سلامتی دارید.

Ex: The doctor gave him a clean bill of health.

مثال: دکتر به او یک صورتحساب سلامتی تمیز داد.

This describes someone with a neat and  attractive appearance and style of clothing. 

این شخصی را با ظاهر و سبک لباسی مرتب و جذاب توصیف می کند .

Ex: My sister’s fiancé is a  nice, clean-cut young man.

مثال: نامزد خواهرم یک مرد جوان خوب و تمیز است.

This means to tell the truth  about something secret. 

این به معنای گفتن حقیقت در مورد چیزی راز است.

Ex: He decided it was time to come  clean about what he'd been doing.

مثال: او تصمیم گرفت که وقت آن رسیده است که از کاری که انجام می‌داد پاک شود.

If you start with a clean slate,  

اگر با یک صفحه تمیز شروع کنید،

you do not take account of previous mistakes  or failures and instead make a fresh start. 

اشتباهات یا شکست‌های قبلی را در نظر نمی‌گیرید و در عوض شروعی تازه می‌کنید.

Ex: After he failed the test, he  decided to start with a clean slate.

مثال: بعد از اینکه در آزمون مردود شد، تصمیم گرفت با یک لوح کامل شروع کند.

This means to do something to make  yourself look cleaner or neater,  

این به این معنی است که کاری انجام دهید که تمیزتر یا تمیزتر به نظر برسید،

usually by washing your face  and arranging your hair. 

معمولاً با شستن صورت و مرتب کردن موهایتان.

Ex: He freshened up before  going out with his friends.

مثال: او قبل از بیرون رفتن با دوستانش سرحال شد.

If you make a clean sweep of something such  as games or tournaments, you win them all. 

اگر چیزی مانند بازی‌ها یا تورنمنت‌ها را پاک کنید، همه آن‌ها را برنده می‌شوید.

Ex: The actress made a clean  sweep at the awards ceremony.

مثال: بازیگر زن در مراسم اعطای جوایز یک حرکت پاک انجام داد.

This simply means to stay out of trouble. 

این به سادگی به معنای دور ماندن از مشکل است.

Ex: When he started a new job, he  tried his best to keep his nose clean.

مثال: وقتی کار جدیدی را شروع کرد، تمام تلاش خود را کرد تا بینی خود را تمیز نگه دارد.

If you wipe the floor with someone, you defeat  them completely in a competition or discussion. 

اگر زمین را با کسی پاک کنید، او را در یک رقابت یا بحث کاملاً شکست می دهید.

Ex: The football team wiped  the floor with the opposition.

مثال: تیم فوتبال زمین را با حریف پاک کرد.

Now let’s get into some phrases  related to the word business. 

حالا بیایید به عبارات مرتبط با کلمه تجارت بپردازیم.

If someone or something is doing something like  nobody's business, they are doing it very fast,  

اگر کسی یا چیزی در حال انجام کاری شبیه به کار کسی نیست، آن را بسیار سریع،

in large amounts or to a great extent. Ex: It's been raining like nobody's business.

به مقدار زیاد یا تا حد زیادی انجام می‌دهد. مثال: باران می بارید که انگار کار هیچ کس نیست.

If you say something is business as usual,  

اگر می گویید چیزی طبق معمول کاری است،

you mean that people will continue  doing what they normally do. 

منظورتان این است که مردم به کارهایی که معمولاً انجام می دهند ادامه می دهند.

Ex: Less than a week after the earthquake,  it was business as usual in the city.

مثال: کمتر از یک هفته پس از زلزله، طبق معمول در شهر کار می‌کرد.

Is something that has not yet been  done, dealt with, or completed. 

چیزی است که هنوز انجام نشده است ، به آن رسیدگی نشده است یا تکمیل نشده است.

Ex: Before he left, he made peace with  everyone he had unfinished business with.

مثال: قبل از رفتن، با هرکسی که کار ناتمام داشت صلح کرد.

This means to start doing what needs to be done Ex: After the introductions, the team got down to  

این به این معنی است که شروع به انجام کارهایی کنید که باید انجام شوند، مثلاً: پس از معرفی، تیم به

business.

We use this to mean that you  continue doing what you usually do. 

کار خود را شروع کرد.

ما از این به این معنی استفاده می‌کنیم که به انجام کاری که معمولاً انجام می‌دهید ادامه دهید.

Ex: The street was full of people  going about their business.

مثال: خیابان مملو از افرادی بود که مشغول کسب و کارشان بودند.

This refers to behaviour that is  not acceptable or is dishonest. 

این به رفتاری اشاره دارد که قابل قبول نیست یا ناصادقانه است.

Ex: The teacher suspected  that the children had been  

مثال: معلم مشکوک بود که وقتی او بیرون از اتاق بود،

up to some monkey business  while she was out of the room.

بچه‌ها به تجارت میمون مشغول بودند.

This simply means, to do what needs to be done. 

این به سادگی به این معنی است که آنچه باید انجام شود را انجام دهید.

Ex: She is good at taking care of business, so  she's been put in charge of organizing the event.

مثال: او در مراقبت از تجارت خوب است، بنابراین مسئولیت سازماندهی رویداد را بر عهده گرفته است.

This means to scold or treat someone harshly. 

این به معنای سرزنش کردن یا برخورد شدید با کسی است.

Ex: The passengers will give the bus driver  the business if he keeps driving so recklessly.

به عنوان مثال: اگر راننده اتوبوس اینقدر بی‌احتیاطی به رانندگی ادامه دهد، مسافران کار را به او می‌دهند.

We use this to say that someone makes an effort to  do something because they think it is important. 

ما از این استفاده می‌کنیم تا بگوییم کسی تلاش می‌کند تا کاری را انجام دهد زیرا فکر می‌کند آن کار مهم است.

Ex: She makes it her business to get  to know all the staff in her office.

مثال: او کار خود را بر این می‌گذارد که با همه کارکنان دفترش آشنا شود.

This is the part or end of something that actually  does the work or carries out the procedure. 

این قسمت یا پایان کاری است که در واقع کار را انجام می دهد یا رویه را انجام می دهد.

Ex: That’s an electric drill. This is the business  end of it, so point that part away from yourself.

مثال: این یک مته الکتریکی است. این پایان کار است، بنابراین آن قسمت را از خودتان دور کنید.

Before you continue watching, why not  pause the video and let us know if you’d  

قبل از ادامه تماشا، چرا ویدیو را موقتاً متوقف نکنید و اگر

like to learn more vocabulary related to  daily activities. Share in the comments  

می‌خواهید واژگان مربوط به فعالیت‌های روزانه را بیشتر یاد بگیرید، به ما اطلاع دهید . در نظرات

below and don't forget to add an encouraging  message to the other members of the community.

زیر به اشتراک بگذارید و فراموش نکنید که یک پیام دلگرم کننده برای سایر اعضای انجمن اضافه کنید.

Now let’s look at 10 phrases  related to the cooking.

اکنون به 10 عبارت مربوط به آشپزی نگاه می کنیم.

To invent a clever or dishonest  story, excuse, or plan. 

برای اختراع یک داستان، بهانه یا نقشه هوشمندانه یا غیر صادقانه.

Ex: He had to cook up an excuse  when he crashed his father’s car.

مثال: وقتی با ماشین پدرش تصادف کرد، مجبور شد بهانه‌ای درست کند.

We use this when something is not  planned or considered carefully enough. 

وقتی چیزی به اندازه کافی برنامه ریزی نشده یا به دقت در نظر گرفته نشده است از این استفاده می کنیم.

Ex: He had another half-baked  scheme that wasn't going to work.

مثال: او یک طرح نیمه کاره دیگر داشت که کار نمی کرد.

This means to have a medical operation or surgery. 

این به معنای انجام یک عمل یا جراحی پزشکی است.

Ex: He needed to go under the  knife after he broke his leg.

مثال: او باید بعد از شکستن پایش زیر چاقو برود.

If you say or do something  in the heat of the moment,  

اگر کاری را در گرما و گرما

you say or do it without thinking  because you are very angry or excited. 

می‌گویید یا انجام می‌دهید، بدون فکر آن را می‌گویید یا انجام می‌دهید، زیرا بسیار عصبانی یا هیجان‌زده هستید.

Ex: She was angry and shared her  feelings in the heat of the moment.

مثال: او عصبانی بود و احساسات خود را در گرمای لحظه به اشتراک گذاشت.

This happens when you are forced to  stop working because you have become  

این زمانی اتفاق می‌افتد که مجبور می‌شوید کار را متوقف کنید، زیرا

ill or very tired from working too hard. 

از کار کردن بیش از حد بیمار شده‌اید یا بسیار خسته شده‌اید.

Ex: After working every day for  a year, she burnt herself out.

مثال: بعد از یک سال کار هر روز ، خودش را سوزاند.

This means to make someone very angry. 

این به معنای عصبانی کردن کسی است.

Ex: When I hear stories of animal  cruelty, it makes my blood boil.

مثال: وقتی داستان‌های ظلم به حیوانات را می‌شنوم ، خونم به جوش می‌آید.

To turn up the heat means to put pressure on a  person or situation in order to get what you want. 

افزایش گرما به معنای تحت فشار قرار دادن یک فرد یا موقعیت برای رسیدن به آنچه می خواهید است.

Ex: The team really turned up the heat on their  opponents in the second half of the match.

مثال: تیم واقعاً در نیمه دوم مسابقه گرمای حریف خود را افزایش داد.

If you say that someone has cooked the  books, you mean that they have changed  

اگر می‌گویید شخصی کتاب‌ها را پخته است، منظورتان این است که

figures or a written record  in order to deceive people. 

برای فریب مردم، ارقام یا سوابق مکتوب را تغییر داده است.

Ex: The man was sent to prison after he was  found guilty of cooking the books at his company.

مثال: این مرد پس از اینکه متهم به پختن کتاب‌ها در شرکتش شناخته شد، به زندان فرستاده شد.

Slow burn means a gradual building up of  anger, as opposed to an immediate outburst. 

سوختگی آهسته به معنای ایجاد تدریجی خشم است، برخلاف فوران.

Ex: My boss did a slow burn  when he saw the expense report.

مثال: رئیس من وقتی گزارش هزینه را دید، آهسته سوختگی کرد.

This is a term used for when someone  feels mentally exhausted and burned out. 

این اصطلاحی است که برای زمانی استفاده می‌شود که فردی از نظر ذهنی احساس خستگی و فرسودگی کند.

Ex: She felt completely brain-fried  after studying for the exam.

مثال: او پس از مطالعه برای امتحان، احساس می‌کرد کاملاً دچار مغزش شده است .

Okay we’re about to discuss some interesting  phrases related to food and eating.

بسیار خوب، قرار است در مورد عبارات جالب مربوط به غذا و خوردن صحبت کنیم.

Refers to something worth  thinking seriously about. 

به چیزی اشاره دارد که ارزش دارد به طور جدی درباره آن فکر کنید.

Ex: He enjoys reading books,  that give him food for thought.

مثال: او از خواندن کتاب‌هایی لذت می‌برد که به او غذای فکری می‌دهند.

If you describe something  as the icing on the cake,  

اگر چیزی را به‌عنوان میل روی کیک توصیف

you mean that it makes a good thing  even better or a bad thing worse. 

می‌کنید، منظورتان این است که یک چیز خوب را حتی بهتر یا یک چیز بد را بدتر می‌کند.

Ex: Good- The athlete received a  gold medal and the icing on the cake  

مثال: خوب- ورزشکار یک مدال طلا دریافت کرد و مهره روی کیک

was that he also received a sponsorship deal. Bad- Not only did he crash his car,  

این بود که او نیز یک قرارداد اسپانسر دریافت کرد. بد- او نه تنها با ماشینش تصادف کرد،

but the icing on the cake was that  he had to pay a speeding fine.

بلکه نکته مهم این بود که باید جریمه سرعت غیرمجاز بپردازد.

When something takes the cake, it means  that it is the worst or best of its kind. 

وقتی چیزی کیک را می گیرد، به این معنی است که بدترین یا بهترین نوع خود است.

Ex: All of the restaurants are  good, but this one takes the cake.

مثال: همه رستوران‌ها خوب هستند، اما این یکی کیک را می‌برد.

You use dog eat dog to express your  disapproval of a situation where  

شما از سگ خوردن سگ برای ابراز مخالفت خود با موقعیتی استفاده می‌کنید که در آن

people want to succeed and are willing  to harm other people in order to do so. 

افراد می‌خواهند موفق شوند و برای انجام این کار مایلند به دیگران آسیب برسانند.

We sometimes use the expression:  It's a dog-eat-dog world out there.

ما گاهی اوقات از این عبارت استفاده می‌کنیم :  دنیایی است که سگ‌ها را می‌خورد.

If you describe an idea, plan, or promise  of something good as pie in the sky,  

اگر ایده، برنامه یا قولی را درباره چیزی خوب به عنوان کیک در آسمان توصیف

you mean that you think that  it is very unlikely to happen. 

می‌کنید، منظورتان این است که فکر می‌کنید بعید است این اتفاق بیفتد.

Ex: Their plans to set up their own  business are just pie in the sky.

مثال: برنامه‌های آن‌ها برای راه‌اندازی کسب‌وکار خودشان فقط در آسمان است.

This means to provide or offer a useful  skill or attribute to a group or situation. 

این به معنای ارائه یا ارائه یک مهارت یا ویژگی مفید به یک گروه یا موقعیت است.

Ex: He brings years of leadership  experience to the table.

مثال: او سالها تجربه رهبری را روی میز می آورد.

This means to make something seem more  positive or pleasant than it really is. 

این بدان معناست که چیزی را مثبت‌تر یا خوشایندتر از آنچه هست نشان دهید.

Ex: She sugarcoated the  information on her profile.

به عنوان مثال: او اطلاعات نمایه‌اش را با شکر پوشاند .

If you eat humble pie, you speak or  behave in a way which tells people  

اگر پای متواضعانه بخورید، به گونه‌ای صحبت می‌کنید یا رفتار می‌کنید که به مردم

that you admit you were wrong about something. 

می‌گوید اعتراف می‌کنید در مورد چیزی اشتباه کرده‌اید.

Ex: He was forced to eat humble  pie after he was caught stealing.

مثال: پس از اینکه در حال دزدی دستگیر شد، مجبور شد پای ساده بخورد.

This phrase also means to admit  that you were wrong about something. 

این عبارت همچنین به معنای اعتراف به اشتباه در مورد چیزی است.

Ex: He said he’d never lose, but he had to  eat his words after he lost at the game.

مثال: او گفت که هرگز نمی‌بازد، اما بعد از باخت در بازی باید حرف‌هایش را می‌خورد.

This means to eat too much food  when you're at someone else's home. 

این به این معنی است که وقتی در خانه شخص دیگری هستید، غذای زیادی بخورید.

Ex: My neighbors came over yesterday to watch  the game and ate us out of house and home.

مثال: همسایه‌های من دیروز برای تماشای بازی آمدند و ما را بیرون از خانه و خانه خوردند.

And finally we’re going to look  at phrases related to sitting.

و در نهایت می خواهیم به عبارات مربوط به نشستن نگاه کنیم.

If you say that someone is sitting pretty,  

اگر می گویید فردی زیبا نشسته است،

you mean that they are in a good,  safe, or comfortable situation. 

منظورتان این است که او در موقعیت خوب ، امن یا راحت است.

Ex: They bought their house while prices  were low, so now they're sitting pretty.

مثال: آنها خانه‌شان را در حالی که قیمت‌ها پایین بود خریدند، بنابراین اکنون زیبا نشسته‌اند.

When we use sit tight, we’re telling the  other person to remain in the same place  

وقتی از «سفت نشستن» استفاده می‌کنیم، به طرف مقابل می‌گوییم که در همان مکان

or situation and not take any action, usually  because you are waiting for something to happen. 

یا موقعیت قبلی بماند و هیچ اقدامی انجام نده، معمولاً چون منتظر اتفاقی هستید.

Ex: When she heard a strange noise last night,  

مثال: وقتی دیشب صدای عجیبی شنید،

her husband told her to sit  tight while he investigated.

شوهرش به او گفت که در حین تحقیق محکم بنشیند.

We use this when something is  difficult to agree with or accept. 

زمانی از این استفاده می‌کنیم که موافقت یا پذیرش چیزی دشوار است.

Ex: The President’s decision did  not sit well with many people.

مثال: تصمیم رئیس جمهور برای بسیاری از مردم خوشایند نبود.

If you say that someone is a sitting duck,  you mean that they are easy to attack,  

اگر می گویید کسی اردک نشسته است، منظورتان این است که به راحتی می توان به او حمله کرد،

cheat, or take advantage of. 

تقلب کرد یا از آن سوء استفاده کرد.

Ex: He felt like a sitting duck  when he got lost in a foreign city.

مثال: وقتی در یک شهر خارجی گم شد، احساس می‌کرد مثل یک اردک نشسته است.

This means to do nothing about a problem  or a situation that needs dealing with. 

این بدان معناست که هیچ کاری برای مشکل یا موقعیتی که نیاز به رسیدگی دارد انجام ندهید.

Ex: Instead of studying harder to pass the  test, the boy sat on his hands and gave up.

مثال: پسر به جای اینکه بیشتر درس بخواند تا در آزمون موفق شود، روی دستانش نشست و تسلیم شد.

If you sit something out,  you don’t take part in it. 

اگر بیرون چیزی بنشینید، در آن شرکت نخواهید کرد.

Ex: Due to his injury, he had to sit out the game.

مثال: به دلیل مصدومیت، او مجبور شد از بازی خارج شود.

If you sit on the fence, you avoid supporting  a particular side in a discussion or argument. 

اگر روی حصار بنشینید، از حمایت از طرف خاصی در بحث یا بحث اجتناب می کنید.

Ex: They sat on the fence about who to vote for.

مثال: آنها روی حصار نشستند که به چه کسی رای دهند.

Means to attend a meeting, or class. Ex: His boss asked him to sit in on the meetings.

به معنای شرکت در یک جلسه یا کلاس است. مثال: رئیسش از او خواست که در جلسات بنشیند.

If you say that someone is sitting on something,  you mean that they are delaying dealing with it. 

اگر می گویید کسی روی چیزی نشسته است، منظورتان این است که رسیدگی به آن را به تأخیر می اندازد.

Ex: He had been sitting on the assignment  for at least a month before he submitted it.

مثال: او حداقل یک ماه قبل از ارائه آن تکلیف، روی آن نشسته بود.

This means to see something happen and choose to  do nothing about it, or simply, to take no action. 

این به این معنی است که ببینید چیزی اتفاق می‌افتد و تصمیم بگیرید که هیچ کاری در مورد آن انجام ندهید، یا به سادگی، هیچ اقدامی انجام ندهید.

Ex: “We can’t just sit idly by and watch the  planet being destroyed. We have to do something!”

مثال: «ما نمی‌توانیم بیکار بنشینیم و نابودی سیاره را تماشا کنیم . ما باید کاری انجام دهیم. ر!"

In this video, you learned 60 Advanced Words  and Phrases that you can start using TODAY!  

در این ویدیو، 60 کلمه و عبارات پیشرفته را یاد گرفتید که می توانید از امروز استفاده کنید!

If you don’t remember them all, not a problem!  We’ve created a free downloadable PDF worksheet  

اگر همه آنها را به خاطر نمی آورید، مشکلی نیست! ما یک کاربرگ PDF قابل بارگیری رایگان ایجاد کرده‌ایم

that you can access by clicking on the  link in the description box down below.  

که می‌توانید با کلیک روی پیوند در کادر توضیحات زیر به آن دسترسی داشته باشید.

This way you can extend  your learning even further!

به این ترتیب می توانید یادگیری خود را حتی بیشتر گسترش دهید!

I hope you enjoyed today’s lesson. Make sure you  like this video and share it with a friend who’s  

امیدوارم از درس امروز لذت برده باشید. مطمئن شوید که این ویدیو را دوست دارید و آن را با دوستی که در

also learning English. To keep learning more  useful vocabulary, check out this next video:

حال یادگیری زبان انگلیسی نیز هست به اشتراک بگذارید. برای ادامه یادگیری واژگان مفید، این ویدیوی بعدی را بررسی کنید: