9 Impossible Phrasal Verbs…EXPLAINED!

Phrasal verbs are one of the trickiest parts  of English. The meanings can be confusing and  

افعال عبارتی یکی از پیچیده‌ترین بخش‌های انگلیسی هستند. معانی ممکن است گیج کننده باشند و

there are so many of them that seem similar but  don’t have definitions that are related. Today,  

تعداد زیادی از آنها وجود دارد که شبیه به هم هستند اما تعاریفی مرتبط ندارند. امروز،

we’ll learn nine essential phrasal verbs  and I’ll give you plenty of examples from  

ما نه فعل عبارتی ضروری را یاد می‌گیریم و مثال‌های زیادی از

real life so you exactly how to use them  to express yourself in English effectively.

زندگی واقعی به شما می‌آورم تا دقیقاً چگونه از آنها برای بیان مؤثر خود در انگلیسی استفاده کنید.

First, pass off. To pass something  off as something else. This means  

اول، عبور کنید. چیزی را به عنوان چیز دیگری واگذار کردن. این به این معنی است که

to try to make people believe that  something is different. For example:  

سعی کنید مردم باور کنند که چیزی متفاوت است. برای مثال:

It’s a fake Gucci bag but she  tries to pass it off as real.

این یک کیف جعلی گوچی است، اما او سعی می‌کند آن را واقعی جلوه دهد.

I mean, that’s kind of what music is for. That’s  the thing that’s valuable about it. There’s such  

منظورم این است که موسیقی برای همین است. این چیزی است که در مورد آن ارزشمند است.

a thing as, like stealing culture or whatever  and trying to pass something off as your own.

چیزی مانند سرقت فرهنگ یا هر چیز دیگری وجود دارد و سعی می‌کنید چیزی را به عنوان مال خودتان در اختیار بگیرید.

Trying to pass something off as your own.

سعی می‌کنی چیزی را مال خودت کنی.

Can these signs be mistaken for something else  ever? Like slurred speech, could you be having  

آیا می‌توان این نشانه‌ها را با چیز دیگری اشتباه گرفت ؟ مانند تکلم نامفهوم، ممکن است دچار

a major migraine. Do people sometimes  maybe pass it off as something else?

میگرن شدید باشید. آیا مردم گاهی ممکن است آن را به عنوان چیز دیگری رد کنند؟

People sometimes maybe pass  it off as something else?

مردم گاهی ممکن است آن را به عنوان چیز دیگری رد کنند؟

And that’s simply because his body of work is  so massive. It’s plausible therefore to steal  

و این فقط به این دلیل است که مجموعه کارهای او بسیار عظیم است. بنابراین، دزدیدن

a let’s say, a minor Rembrandt, and pass it  of as something that was here to for unknown.

یک رامبراند کوچک، و به‌عنوان چیزی که برای ناشناخته بودن اینجا بود، قابل قبول است.

and pass it of as something  that was here to for unknown.

و آن را به عنوان چیزی که برای ناشناخته بودن اینجا بود، منتقل کنید.

What really makes us grimace when it  comes to the cereal is how it’s marketed.  

چیزی که واقعاً باعث می‌شود وقتی صحبت از غلات به میان می‌آید، بداخلاقی کنیم، نحوه بازاریابی آن است.

The company basically tries to pass it  off as something healthy when really,  

این شرکت اساساً سعی می‌کند آن را به عنوان چیزی سالم معرفی کند، در حالی که واقعاً،

you’re just eating chocolate  infused carbs brimming with sugar.

شما فقط کربوهیدرات‌های دم کرده شکلاتی پر از شکر می‌خورید.

The company basically tries to  pass it off as something healthy

این شرکت اساساً سعی می‌کند آن را به عنوان چیزی سالم معرفی کند،

So if you pass something off as something else,  

بنابراین اگر چیزی را به عنوان چیز دیگری رد می‌کنید،

you try to make people believe  something about it that isn’t true.

سعی می‌کنید مردم چیزی را درباره آن باور کنند که درست نیست.

She stole his ideas and passed  them off as her own in the meeting.

او ایده های او را دزدید و آنها را به عنوان ایده های خودش در جلسه به اشتراک گذاشت.

She tried to make people believe they were hers.

او سعی کرد مردم را باور کنند که مال او هستند.

Hang tight. This simply means ‘to  wait’, to wait to do something.

محکم آویزان شوید. این به سادگی به معنای « انتظار کردن»، منتظر ماندن برای انجام کاری است.

The other day, I was on a flight.  It was delayed and the pilot said,  

روز دیگر در پرواز بودم. به تعویق افتاد و خلبان گفت:

“Were just going to have to hang tight until  we get more information. We didn’t know when  

«تا زمانی که اطلاعات بیشتری به دست بیاوریم باید محکم بمانیم. ما نمی‌دانستیم که

the mechanic was going to be able to  fix the plane, we just have to wait.

مکانیک چه زمانی می‌تواند هواپیما را تعمیر کند، فقط باید صبر کنیم.

Reboot. Try rebooting the  system. Yeah, I’ll hang tight.

راه اندازی مجدد سیستم را راه‌اندازی مجدد کنید . آره، محکم آویزان خواهم شد.

Success? Bravo.

موفقیت؟ براوو.

Yeah, I’ll hang tight.

آره، محکم آویزان خواهم شد.

Now, what I want to do is ask you to  hang tight until the end and I’m going  

اکنون، کاری که من می‌خواهم انجام دهم این است که از شما بخواهم تا پایان کار را محکم نگه دارید و می‌خواهم به

to tell you what we’re going to cover next month.

شما بگویم که ماه آینده چه چیزی را پوشش خواهیم داد.

what I want to do is ask you to hang tight.

کاری که من می خواهم انجام دهم این است که از شما بخواهم که محکم ببندید.

And to those of you who have decided  so, I invite you to just hang tight  

و برای کسانی از شما که چنین تصمیمی گرفته‌اید، از شما دعوت می‌کنم که

with me for a second, because I think I  have a little bit of explaining to do.

برای لحظه‌ای با من صمیمانه بنشینید، زیرا فکر می‌کنم باید کمی توضیح بدهم.

Hang tight with me for a second.

یه لحظه با من بمون

After all of our speakers have given their  presentation, you will have a chance to uh,  

بعد از اینکه همه سخنرانان ما سخنرانی خود را ارائه کردند ، شما این فرصت را خواهید داشت که با

engage in some questions  and answers with them so uh,  

برخی از سؤالات و پاسخ‌ها با آنها درگیر شوید

just hang tight because I know  you have lots of questions by now.

.

Just hang tight.

فقط محکم آویزان شوید

So, really quickly, we’re going  to take a break but it’s not a  

بنابراین، خیلی سریع، می‌خواهیم استراحت کنیم، اما این یک

real break as we don’t want you to leave the room,  

استراحت واقعی نیست، زیرا ما نمی‌خواهیم شما اتاق را ترک کنید،

so if you all would hang tight here for about  five minutes, we are going to clear the stage.

بنابراین اگر همه شما حدود پنج دقیقه اینجا بمانید، ما می‌خواهیم آن را پاک کنیم. صحنه.

so if you all would hang tight  here for about five minutes.

بنابراین، اگر همه شما حدود پنج دقیقه در اینجا محکم بمانید.

Hang tight. To wait.

محکم آویزان شوید. برای صبر کردن.

Water down. We often think of this  with drinks, When the ice melts,  

آب را پایین بیاورید. ما اغلب درباره نوشیدنی‌ها به این فکر می‌کنیم ، وقتی یخ آب می‌شود،

it waters down the whiskey. Makes it  less potent. But we use it with things  

ویسکی را آب می‌کند. آن را کم‌تر می‌کند. اما ما از آن برای چیزهایی استفاده می‌کنیم

that have nothing to do with liquids as  well. This phrasal verb means to reduce  

که ربطی به مایعات ندارند . این فعل عبارتی به معنای کاهش

the force or effectiveness of something, to  make something less strong or meaningful.

نیرو یا اثربخشی چیزی، کم‌تر کردن یا کم‌معنا کردن چیزی است.

And so you’ve got a really difficult situation  

و بنابراین شما در اینجا با وضعیت بسیار دشواری روبرو هستید که در آن

here where if you’re going to get  any more Republicans on board,  

اگر می‌خواهید جمهوری‌خواهان بیشتری را همراهی کنید،

you might need to water down a bill that  Democrats already believe isn’t strong enough.

ممکن است لازم باشد لایحه‌ای را که دموکرات‌ها معتقدند به اندازه کافی قوی نیست، نادیده بگیرید.

You might need to water down.

شاید لازم باشد آب را کم کنید.

All items that we put out, I mean we did this  conjunction with illustrative math, one of our  

همه مواردی که منتشر کردیم، منظورم این است که این کار را با ریاضیات گویا انجام دادیم، یکی از

authors of the common core, we have a lot of the  top math experts in the world looking at it, it’s  

نویسندگان هسته مشترک ما، ما بسیاری از کارشناسان برتر ریاضی در جهان داریم که به آن نگاه می‌کنند، این

a rigorous level, we don’t water down the content.  The easiest wat to the students even more engaged.

یک سطح دقیق است، ما نمی‌کنیم. محتوا را آب کنید. ساده ترین wat برای دانش آموزان حتی بیشتر درگیر.

We don’t water down the content.

ما محتوا را کم نمی کنیم.

They will not be able to drop your  coverage if you get sick. They will  

اگر بیمار شوید، نمی‌توانند پوشش شما را قطع کنند. آنها

not. They will not be able to water  down your coverage when you need it.

نخواهند کرد. در صورت نیاز نمی توانند پوشش شما را کم کنند.

They will not be able to water down your coverage

آن‌ها نمی‌توانند پوشش شما را کم‌کم کنند

The more I wrote, the more I engage in civic duty,  

هرچه بیشتر نوشتم، بیشتر درگیر وظایف مدنی می‌شوم، هر چه

the more I held conversations with critically  minded people that challenge the status quo,  

بیشتر با افراد دارای تفکر انتقادی صحبت می‌کردم که وضعیت موجود را به چالش می‌کشید،

the more I understood the way we  water down and sugarcoat our history.

بیشتر می‌فهمیدم که چگونه ما را آب می‌کشیم و کتمان را می‌پوشانیم. تاریخ.

the way we water down and sugarcoat our history.

روشی که ما تاریخ خود را آب می کنیم و شکر می کنیم.

I love that last example, water down and sugarcoat  our history. Water down. You know this means  

من آن نمونه آخر را دوست دارم . آب را پایین بیاورید. می‌دانید که این به معنای

to make less strong or meaningful. We take the  force out of what we can learn from our history.

کم‌تر شدن یا کم‌معنا شدن است. ما از آنچه می توانیم از تاریخ خود بیاموزیم، نیرو می گیریم.

Sugarcoat means to try to make something  that is undesirable seem better. The  

کت قندی به معنای تلاش برای بهتر جلوه دادن چیزی نامطلوب است.

business is almost bankrupt and  there’s no way to sugarcoat it.

کسب و کار تقریباً ورشکست شده است و راهی برای پوشاندن آن وجود ندارد.

Next, ‘tag along’. This means to go  somewhere with a person or a group  

در مرحله بعد، «برچسب کن». این بدان معناست که با یک فرد یا گروهی

of people. Hey Rachel, we’re going out  for ice cream, do you want to tag along?

از افراد به جایی بروید. هی راشل، ما برای بستنی می‌رویم بیرون، می‌خواهی با هم تگ کنیم؟

It can also mean something that  sometimes goes with something  

همچنین می‌تواند به معنای چیزی باشد که گاهی اوقات با چیز دیگری همراه است،

else like in the phrase ‘Why does the  anxiety seem to tag along with depression?

مانند عبارت «چرا به نظر می‌رسد اضطراب همراه با افسردگی است؟»

In Zimbabwe, in Senegal, in Nigeria,  Zaire and other countries we visited,  

در زیمبابوه، در سنگال، در نیجریه، زئیر و سایر کشورهایی که ما از آنها بازدید کردیم،

Barbara was talking to adult literacy groups.  And frequently, I would tag along with her.

باربارا با گروه‌های سوادآموزی بزرگسالان صحبت می‌کرد. و اغلب، من با او تگ می کردم.

How come so often we hear depression  and anxiety. Why does anxiety seem  

چگونه اغلب اوقات افسردگی و اضطراب را می شنویم. چرا به نظر می رسد که اضطراب

to tag along with depression? Because it  sounds like the opposite of depression.

با افسردگی همراه باشد؟ زیرا به نظر برعکس افسردگی است. به

Seem to tag along with depression

نظر می رسد که همراه با افسردگی علامت گذاری می شود

Then the focus of treatment is on  the other disorder because you can  

سپس تمرکز درمان روی اختلال دیگر است، زیرا می توانید به نوعی

kind of think of depersonalization  and derealization in this context  

به مسخ شخصیت فکر کنید و غیرواقعی شدن در این زمینه

is like tag along symptoms of these disorders.

مانند نشانه گذاری علائم این اختلالات است.

tag along symptoms of these disorders.

علائم این اختلالات را مشخص کنید.

Even when some of us wish we could chip in.

حتی زمانی که برخی از ما آرزو می‌کنیم که بتوانیم وارد صحنه شویم.

There’s some tag along like me who aren’t  really in the family but we show up.

برخی برچسب‌ها مانند من هستند که واقعاً در خانواده نیستند اما ما ظاهر می‌شویم.

There’s some tag along like me.

چند تگ مثل من هست

Aunts and uncles, and kids and kids’ friends,

خاله ها و عموها و بچه ها و دوستان بچه ها،

Garner State Park!

پارک ایالتی گارنر!

The Fuentes were nice enough to let me tag along  

فوئنت‌ها به اندازه‌ای خوب بودند که به من اجازه دادند

with them and follow them  with a camera for 5 days.

با آنها تگ کنم و به مدت 5 روز آنها را با دوربین دنبال کنم. به

to let me tag along with them.

من اجازه می دهد تا با آنها تگ کنم.

This week, we tag along with nature  photographer Mark Harlow as he gives  

این هفته، مارک هارلو، عکاس طبیعت را تگ می‌کنیم که

us an in-depth look behind some  of his more famous photographs.

نگاهی عمیق به برخی از عکس‌های معروف‌تر خود به ما می‌دهد.

This week, we tag along with  nature photographer Mark Harlow--

این هفته، مارک هارلو، عکاس طبیعت را تگ می کنیم -

I’m going for quick walk.  Do you want to tag along?

من برای پیاده روی سریع می روم. آیا می خواهید با هم تگ کنید؟

Suck it up. This means to accept an unpleasant  fact or situation. For example, ‘I know you  

آن را بمکید. این به معنای پذیرش یک واقعیت یا موقعیت ناخوشایند است. به‌عنوان مثال، «می‌دانم که شما

don’t like working overtime but you need to suck  it up because the family needs the extra money.

دوست ندارید اضافه کاری کنید، اما باید آن را بخورید، زیرا خانواده به پول اضافی نیاز دارد.»

And we need more athletes to understand how  important it is to do what we can prevent injuries  

و ما به ورزشکاران بیشتری نیاز داریم تا بفهمند چقدر مهم است که کارهایی را انجام دهیم که بتوانیم از صدمات جلوگیری کنیم

and to admit them when they do happen. So right we have to change a culture that says you suck it up.

و در صورت وقوع آن‌ها را بپذیریم. بنابراین درست است، ما باید فرهنگی را تغییر دهیم که می گوید شما آن را می کشید.

we have to change a culture  that says you suck it up.

ما باید فرهنگی را تغییر دهیم که می گوید شما آن را می کشید.

I’m hitting the snooze button, I’m  not showing up on time because I  

من دکمه تعویق را می زنم، به موقع حاضر نمی شوم زیرا

don’t want to be around them. I got  to suck it up and I got to be there.

نمی خواهم در کنار آنها باشم. باید آن را بنوشم و باید آنجا باشم.

I got to suck it up and I got to be there.

باید آن را بنوشم و باید آنجا باشم.

Every group of female friends has the funny  one, the one you go to when you need a good cry,  

هر گروهی از دوستان مونث یک دوست خنده دار را دارند ، دوستی که وقتی به یک گریه خوب نیاز دارید به سراغش می روید،

the one who tells you to suck it  up when you’ve had a hard day.

دوستی که به شما می گوید وقتی روز سختی گذرانده اید آن را بمکید.

The one who tells you to suck it up.

اونی که بهت میگه بخور

Did the school do anything about it?

آیا مدرسه کاری در این مورد انجام داده است؟

Not really, no, you know this was  in the 50s and early 60s and now--

نه واقعاً، نه، می‌دانید که این در دهه‌های 50 و اوایل دهه 60 و اکنون بود--

You’re supposed to suck it up.

شما باید آن را بمکید.

You suck it up, you’re on your own uh, kid.

تو آن را می کشی، تو خودت هستی، بچه.

You’re supposed to suck it up.

شما قرار است آن را بمکید.

You suck it up, you’re on your own.

شما آن را می مکید، خودتان هستید.

I could either sit and cry every single day or I  

من می‌توانم هر روز بنشینم و گریه کنم یا

could suck it up and just  work really, really hard.

می‌توانم آن را بنوشم و واقعاً خیلی سخت کار کنم.

or I could suck it up.

یا می توانستم آن را بنوشم.

Next, weight in. This has nothing to do with  weighing something like on a scale. It means  

بعد، وزن را وارد کنید. این ربطی به وزن کردن چیزی مانند روی ترازو ندارد. این به معنای

to give an opinion or your ideas in  a discussion or argument. Let’s say  

ارائه نظر یا ایده های خود در بحث یا استدلال است. فرض کنید

you’re discussing something at a meeting  and your coworker isn’t participating,  

دارید در یک جلسه درباره چیزی بحث می‌کنید و همکارتان در آن شرکت نمی‌کند،

but you want to know what he thinks. You could  say: Hey Rachel, do you want to weigh it?

اما می‌خواهید بدانید که او چه فکری می‌کند. می‌توانید بگویید: هی راشل، می‌خواهی آن را وزن کنی؟

So we actually have a little bit less than five  minutes left, a lot of good input from everyone,  

بنابراین در واقع کمی کمتر از پنج دقیقه فرصت داریم، نظرات خوب زیادی از همه،

so I’ll just ask one question that  everybody can weigh it on. That is uhm,

بنابراین من فقط یک سؤال می‌پرسم که همه بتوانند آن را ارزیابی کنند. این اوهوم است،

That everybody can weigh in on.

که همه می توانند روی آن وزن کنند.

And I remember I was watching television with my  husband at night, and I was staring at my phone,  

و یادم می‌آید شب‌ها با شوهرم تلویزیون تماشا می‌کردم ، و به تلفنم خیره شده بودم،

just being like, Did more people  weigh in like what’s happening?

فقط اینطور بودم که آیا افراد بیشتری وزن می‌کردند مثل آنچه اتفاق می‌افتد؟ آیا

Did more people weigh in? Like what’s happening?

افراد بیشتری وزن می کردند؟ مثل اینکه چه اتفاقی می افتد؟

You maybe speaking to the legislature. Take a  look at this, Perhaps you ought to weigh in.

شاید شما با قوه مقننه صحبت می کنید. به این نگاهی بیندازید، شاید باید وزن کنید.

Perhaps you ought to weigh in.

شاید باید وزن می‌کردید

I don’t know. But actually, what  we know about skull morphology is  

. اما در واقع، آنچه در مورد مورفولوژی جمجمه می‌دانیم این است

that it’s highly variable and there is uh,  many environmental factors that weigh in.

که بسیار متغیر است و عوامل

So, what we actually think is happening

and there is uh, many environmental  factors that weigh in.

محیطی زیادی وجود دارد .

So I’d like to and to that point,  I’d like you all to weigh in on this.

دوست دارم و تا آن نقطه، من می‌خواهم همه شما به این موضوع توجه کنید.

I’d like you all to weigh in on this.

من از شما می خواهم که همه شما در این مورد نظر داشته باشید.

Drone on. You know what a drone is, right? A  small device that flies that you can control  

پهپاد روشن است. می دانید پهپاد چیست، درست است؟ دستگاه کوچکی که پرواز می‌کند و می‌توانید

remotely. Unrelated to drone on. This means  to talk for a long time about one topic,  

از راه دور آن را کنترل کنید. بی ارتباط با پهپاد در. این به این معنی است که برای مدت طولانی درباره یک موضوع صحبت کنید،

really too long, often it implies that what  you’re saying isn’t very interesting. I wanted  

واقعاً خیلی طولانی است، اغلب به این معنی است که آنچه می‌گویید خیلی جالب نیست. می‌خواستم

to make a video on a hundred phrasal verbs, but  I didn’t want to drone on so I cut it to nine.

یک ویدیو با صد افعال عبارتی بسازم، اما نمی‌خواستم آن را بدون سرنشین انجام دهم، بنابراین آن را به 9 کاهش دادم.

Thank you very much for th e opportunity  to let me drone on here a bit so--

از فرصتی که به من اجازه دادید کمی در اینجا پرواز کنم بسیار

Thank you very much for the opportunity  to let me drone on here a bit.

سپاسگزارم .

Make sure you still hook them right  from the beginning, so in other words,  

مطمئن شوید که آنها را از همان ابتدا به درستی قلاب کرده‌اید، به عبارت دیگر،

you almost want to write kind of a short  form copy ad at the beginning anyways,  

تقریباً می‌خواهید در ابتدا یک نوع تبلیغ کپی فرم کوتاه بنویسید،

and build on it as you proceed. This is not the  place to drone on and on and really bore them  

و همانطور که ادامه می‌دهید بر روی آن بسازید. اینجا جایی نیست که بتوانیم بدون سرنشین و بدون سرنشین استفاده کنیم و واقعاً آنها را خسته نکنیم

and never hook their attention and you ads  not going to work no matter how long it is.

و هرگز توجه آنها را جلب نکنیم و تبلیغات شما هر چقدر هم که طول بکشد کار نمی‌کند.

This is not the place to drone  on and on and really bore them.

اینجا جایی برای پهپاد کردن نیست و واقعاً آنها را خسته می کند.

Now, if the speaker seems to drone on and on,  

اکنون، اگر به نظر می‌رسد که بلندگو به‌طور مداوم،

and on, and on and on, it’s time  for a visualization technique.

و روشن، و همچنان ادامه دارد، وقت آن است که تکنیک تجسم را انجام دهیم.

“Now, if the speaker seems  to drone on and on, and on”

«حالا، اگر به نظر می‌رسد که سخنران همیشه و همیشه و در حال پهپاد است»

And education isn’t just about kids.  I mean many you right now in the room  

و آموزش فقط مربوط به بچه‌ها نیست. منظورم این است که بسیاری از شما که همین الان در اتاق هستید

have jobs and like many children, you’re  asked to sit all day and watch or listen  

شغل دارید و مانند بسیاری از بچه ها، از شما خواسته می شود تمام روز بنشینید و به تماشای یک هواپیمای بدون سرنشین گوش دهید یا گوش دهید

to somebody drone on right? Stare  at the computer screen all day but

؟ در تمام طول روز به صفحه رایانه خیره شوید، اما

and watch or listen to somebody drone on right?

و تماشا کنید یا به یک هواپیمای بدون سرنشین گوش دهید؟

Boil down to. This phrasal verb means to  find the most essential or basic point  

جوشاندن به. این فعل عبارتی به معنای یافتن اساسی ترین یا اساسی ترین نکته

of something. For example: There  are lots of things I think about  

از چیزی است. به عنوان مثال:

when planning a vacation but really,  what it all boils down to is money.

هنگام برنامه ریزی برای تعطیلات به چیزهای زیادی فکر می کنم، اما در واقع، چیزی که خلاصه می شود پول است.

My man Josh Pais says this in a  slightly different way. He says,  

مرد من جاش پیس این را به روشی متفاوت می گوید . او می‌گوید:

“If you listen to you thoughts in your mind,  they all boil down to the same thing: I suck.

«اگر به افکارتان در ذهنتان گوش دهید، همه آنها به یک چیز خلاصه می‌شوند: من بدم می‌آید.

all boil down to the same thing: I suck.

Arrived at the consensus that happiness  as complicated and multicultural as it is,  

همه به یک چیز خلاصه می شوند: من می مکم.

به این اجماع رسیدیم که شادی هر چقدر هم که پیچیده و چندفرهنگی باشد،

can really boil down to a few things, one,

واقعاً می‌تواند به چند چیز خلاصه شود، یکی،

boil down to a few things,

به چند چیز خلاصه شود،

We do not get an answer that we should get if the  

اگر قوانین آمار آنطور که می‌جوشند، پاسخی دریافت نمی‌کنیم که باید دریافت کنیم.

laws of Statistics as they boil down to  this question being a yes no question.

این سوال یک سوال بله نه است.

The laws of Statistics as they boil down  to this question being a yes no question.

قوانین آمار به این صورت خلاصه می شوند که این سوال یک سوال بله نه است.

Basically, many of the tips and  tricks over how to save money  

اساساً، بسیاری از نکات و ترفندها در مورد چگونگی صرفه جویی در پول

in the long term boil down to having  more money to spend in the short term.

در بلندمدت به داشتن پول بیشتر برای خرج کردن در کوتاه مدت خلاصه می شود.

boil down to having more money  to spend in the short term.

خلاصه به داشتن پول بیشتر برای خرج کردن در کوتاه مدت.

Just to get back to your question,  the brain drain uh, question, yeah,  

فقط برای بازگشت به سوال شما، فرار مغزها آه، سوال، بله،

I think it really boils down to a lot of people,  

من فکر می‌کنم این موضوع واقعاً برای بسیاری از مردم خلاصه می‌شود،

it doesn’t really matter where they’re going  to live as long as they can afford a house.

واقعاً مهم نیست که کجا زندگی می‌کنند تا زمانی که می‌توانند از پس خرید خانه برآیند. .

yeah, I think it really boils down to--

بله، من فکر می کنم واقعاً به این نتیجه می رسد -

The last one is my favorite one. The  word ‘Glom’. It’s not too common but  

آخرین مورد مورد علاقه من است. کلمه "Glom". خیلی رایج نیست اما

I just like saying it. Glom onto. It means  officially to take something for your own  

من فقط دوست دارم آن را بگویم. گلوم بر روی. این به این معنی است که رسماً چیزی را برای استفاده خودتان بگیرید،

use but I find we use it more to mean to  attach to something. Like, I can’t come  

اما من متوجه شدم که ما از آن بیشتر به معنای چسباندن به چیزی استفاده می‌کنیم. مثلاً، نمی‌توانم

up with a good idea for this assignment. Can  I glom on to you and we’ll do it together?

ایده خوبی برای این تکلیف داشته باشم. آیا می‌توانم از تو ناراحت باشم و با هم این کار را انجام دهیم؟

So then you’ll introduce millions of tiny  particles so that water droplets can glom  

بنابراین، میلیون‌ها ذره ریز را معرفی می‌کنید تا قطرات آب

onto them and grow and grow until they’re  heavy enough to fall as rain or snow.

روی آن‌ها بتابند و رشد کنند و رشد کنند تا زمانی که به اندازه‌ای سنگین شوند که به صورت باران یا برف ببارند.

water droplets can glom  onto them and grow and grow.

قطرات آب می توانند روی آنها بتابند و رشد کنند و رشد کنند.

So, in a sentence like Kimmy bribed the therapist  with a drink, that prepositional phrase,  

بنابراین، در جمله‌ای مانند کیمی که به درمانگر با نوشیدنی رشوه داده است، آن عبارت اضافه،

with a drink can either glom onto the  therapist or reach up into the verb phrase

با نوشیدنی می‌تواند به درمانگر ضربه بزند یا به عبارت فعل

with a drink can either glom onto the therapist.

با نوشیدنی برسد، یا می‌تواند به درمانگر ضربه بزند.

Yeah, you guys are going.

بله، شما بچه ها می روید.

No. Go get the car and leave.

نه برو ماشینو بگیر و برو.

No, we’re coming with.

نه، ما می آییم با

Don’t glom onto this.

در این مورد غمگین نباش

Hi, you guys.

سلام شما بچه ها

Don’t glom onto this.

در این مورد غمگین نباش

Alright, here’s something. What  if we do the show together?

خوب، اینجا چیزی است. اگر نمایش را با هم انجام دهیم چه؟

What? Oh, I’m not going to let  you glom onto my new hit show.

چی؟ اوه، من به شما اجازه نخواهم داد که در نمایش موفق جدید من غمگین شوید.

43 views.

43 بازدید.

Oh, I’m not going to let you  glom onto my new hit show.

اوه، من به شما اجازه نمی‌دهم که در نمایش موفق جدید من غمگین شوید.

Jerry’s lonely, Farah’s lonely, they  both glom onto us. We set them up,  

جری تنهاست، فرح تنهاست، هر دو به ما نگاه می کنند. ما آنها را تنظیم کردیم،

they’ll both flom onto each other  and then she can bang his drum.

آنها هر دو روی همدیگر می ریزند و سپس او می تواند طبل او را بکوبد.

They both glom onto us.

هر دو به ما خشمگین می شوند.

Nine phrasal verbs and here’s a challenge.  Take one of them and write a sentence in  

نه فعل عبارتی و اینجا یک چالش است. یکی از آنها را بردارید و

the comments using it. Keep your learning  now with this video and don’t forget to  

با استفاده از آن جمله‌ای در نظرات بنویسید. اکنون با این ویدیو به یادگیری خود ادامه دهید و فراموش نکنید که

subscribe with notifications on so you  never miss a video. I love being your  

با اعلان‌ها مشترک شوید تا هرگز ویدیویی را از دست ندهید. من دوست دارم

English teacher. That’s it and thanks  so much for using Rachel’s English.

معلم انگلیسی شما باشم. همین است و از اینکه از انگلیسی Rachel استفاده می‌کنید بسیار سپاسگزارم.