DON'T USE I'm shocked in English | Learn MUCH better ways to express yourself

Hi there, this is Harry and welcome back  to my lessons where I tried to help you to  

سلام، این هری است و به درس‌های من خوش آمدید، جایی که سعی کردم به شما کمک کنم

speak better English, we can do that when if you  listen to my podcast or you can watch my YouTube,  

بهتر انگلیسی صحبت کنید، اگر به پادکست من گوش دهید یا بتوانید YouTube من را تماشا کنید، می‌توانیم این کار را انجام دهیم،

so make sure that you subscribe to the channel.  So what we're trying to do is to give you the  

پس مطمئن شوید که مشترک کانال بنابراین کاری که ما می‌خواهیم انجام دهیم این است که به شما این

opportunity to speak better English that you  can speak to your colleagues, you can speak to  

فرصت را بدهیم تا انگلیسی بهتری صحبت کنید که بتوانید با همکاران خود صحبت کنید، بتوانید با

your friends, you can make those business calls,  or complete those all-important job interviews,  

دوستان خود صحبت کنید، بتوانید آن تماس‌های کاری را برقرار کنید، یا مصاحبه‌های کاری بسیار مهم را تکمیل کنید،

whatever it takes whatever you need grammar,  phrasal verbs, we can help you with those. So what  

هر چه که باشد. هر آنچه را که به گرامر نیاز دارید، افعال عبارتی نیاز دارید، ما می توانیم در این مورد به شما کمک کنیم. پس

am I going to talk to you about today? Well, today  the important part of this, we're going to look at  

امروز در مورد چه چیزی با شما صحبت کنم؟ خب، امروز بخش مهم این موضوع، ما می‌خواهیم

ways to say that I am shocked in English. So  when we are shocked, we are also surprised. So  

راه‌هایی را بررسی کنیم که می‌توان به زبان انگلیسی بگوییم من شوکه شده‌ام. بنابراین وقتی شوکه می شویم، شگفت زده می شویم. بنابراین

ways in which we can say shocked in  English. So there are a number of ways to  

روش‌هایی که می‌توانیم به انگلیسی بگوییم شوکه شده‌ام . بنابراین راه‌های مختلفی برای

express being shocked. Of course, you can  just have an expression on your face, or  

بیان شوکه شدن وجود دارد. البته، شما می‌توانید فقط یک حالت روی صورتتان داشته باشید، یا نیازی

you don't have to say anything, and people  will immediately know by the look on your face,  

نیست چیزی بگویید، و مردم بلافاصله از روی چهره شما متوجه می‌شوند

that you're somewhat shocked by what you've  seen, or what you've heard or what somebody has  

که شما تا حدودی از آنچه دیده‌اید یا چیزی شوکه شده‌اید. شنیده اید یا چیزی که کسی

said to you. But there are lots of expressions and  words that you can use. So what I'm going to do,  

به شما گفته است. اما عبارات و کلمات زیادی وجود دارد که می‌توانید استفاده کنید. بنابراین کاری که می‌خواهم انجام دهم،

I'm going to go down through them one by one,  then we'll go back to them and give you some  

آنها را یکی یکی مرور می‌کنم، سپس به آنها برمی‌گردیم و چند نمونه برای شما ارائه می‌دهیم

examples. So let's start. I'm speechless.  I'm lost for words. I'm flabbergasted.  

. پس بیایید شروع کنیم. حرفی برای گفتن ندارم. من برای کلمات گم شده ام من مبهوت هستم

I'm gobsmacked, astounded. So I am astounded,  staggered. I was or I am staggered,  

من مات و مبهوت هستم. بنابراین من مبهوت، مبهوت هستم. مبهوت بودم،

stunned, startled, I was startled and taken  aback. Now, a few of those are a little bit more  

مبهوت، مبهوت، مبهوت و مبهوت شدم. اکنون، تعدادی از آن‌ها کمی

formal than others. And I'll explain those as  we go through them. And then my jaw dropped, so…  

رسمی‌تر از بقیه هستند. و در حین مرور آن‌ها را توضیح خواهم داد . و بعد فکم افتاد، پس...

what else? I jumped out of my skin.  Okay. And finally, there were some raised  

چه چیز دیگری؟ از پوستم پریدم بیرون. باشه. و در نهایت، چند

eyebrows, raised eyebrows. So all of those  are these ways in which we can say shots or  

ابروی برافراشته، ابروهای برافراشته وجود داشت. بنابراین همه این‌ها راه‌هایی هستند که از طریق آنها می‌توانیم بگوییم شوت یا

English ways to say shocked. So let me go  through them one by one. So the first one,  

روش‌های انگلیسی برای گفتن شوکه. پس بگذارید یکی یکی آنها را مرور کنم. پس اولی،

I'm speechless? Well, when we talk  about speech, speeches. How we talk,  

من لال هستم؟ خوب، وقتی درباره سخنرانی، سخنرانی صحبت می کنیم. چگونه صحبت می کنیم،

we can make a speech, a wedding speech or a speech  at the presentation. And when we are speechless,  

می توانیم یک سخنرانی، یک سخنرانی عروسی یا یک سخنرانی در ارائه ارائه کنیم. و وقتی زبانمان نمی‌آید،

it means we can't say anything. Now, we couldn't  be speechless, because we've lost our voice.  

یعنی نمی‌توانیم چیزی بگوییم. اکنون، نمی‌توانیم بی‌حرف باشیم، زیرا صدایمان را از دست داده‌ایم.

We can't speak at all. But when we are shocked,  you know, usually we go. And because of that  

اصلا نمیتونیم حرف بزنیم اما وقتی شوکه می‌شویم، می‌دانید، معمولاً می‌رویم. و به دلیل همین

intake of breath, it's very hard to get the  words out. So this is where it comes from.  

تنفس، بیرون آوردن کلمات بسیار سخت است . بنابراین از اینجا آمده است.

I'm speechless, or I was speechless. So some  news you get that really shocked you. So you  

من لال هستم، یا من لال بودم. بنابراین برخی اخبار دریافت می‌کنید که واقعاً شما را شوکه کرده است. بنابراین

heard that your your boss was leaving the  company, and he'd been working there for  

شنیدید که رئیستان شرکت را ترک می‌کند و

as far as you knew 20 years. And so he was one of  these, as we call them, company, guys, somebody  

تا آنجا که می‌دانید ۲۰ سال است در آنجا کار می‌کند. و بنابراین او یکی از این افراد بود، به قول ما، شرکت، بچه ها، کسی

who would never leave or never go anywhere else.  But you heard him leaving, and he's going to go  

که هرگز جای دیگری را ترک نمی کرد یا هرگز نمی رفت. اما شنیدید که او می رود، و او می رود

and live in the country. He's going to spend  his time fishing you Oh, my God, I'm speechless.  

و در کشور زندگی می کند. او قرار است وقتش را صرف ماهیگیری تو کند اوه، خدای من، من لال هستم.

I just don't know what to say. I thought he would  be here until he died. So you're speechless. Okay,  

فقط نمیدونم چی بگم فکر می کردم تا زمانی که بمیرد اینجا خواهد بود. پس تو لال شدی بسیار خوب،

then the second one, I'm lost for words,  again, something similar when we're speechless.  

سپس مورد دوم، من دیگر برای کلمات گم شده‌ام، دوباره، چیزی شبیه به زمانی که ما بی‌حرف هستیم.

We can't find the words to say. So another way to  express it would be to say, I'm lost for words,  

کلماتی برای گفتن پیدا نمی کنیم. بنابراین یک راه دیگر برای بیان آن این است که بگوییم، من برای کلمات گم شده‌ام،

that this could be a shock or a surprise that's  either positive or negative. Yeah. So you can be  

این می‌تواند یک شوک یا غافلگیری باشد که مثبت یا منفی باشد. آره بنابراین

lost for words when you hear some bad news, you  can be lost for words when something positive  

وقتی خبرهای بدی را می‌شنوید، ممکن است از کلمات غافل شوید، وقتی اتفاق مثبتی می‌افتد، ممکن است غافل شوید

happens. So for example, it's your birthday,  let's say it's your 30th, or 40th, or your 50th,  

. برای مثال، تولد شما است، فرض کنید 30، یا 40، یا 50 سالگی شماست،

one of those special birthdays with a zero. And  when you come home, you open the door and say hi,  

یکی از آن تولدهای خاص با صفر. و وقتی به خانه می آیید، در را باز می کنید و می گویید سلام،

hi, I'm back. And you open the door into the  living room. And surprise and all of your friends  

سلام، من برگشتم. و در اتاق نشیمن را باز می کنید . و سورپرایز و همه دوستان شما

are there, there's a big streamer across the wall,  which is telling you happy birthday. And then  

آنجا هستند، یک استریمر بزرگ در سراسر دیوار وجود دارد که تولدت را تبریک می گوید. و سپس

everybody starts congratulating you and they make  presentations and gifts. And you're standing there  

همه شروع به تبریک می‌کنند و ارائه‌ها و هدایایی می‌دهند. و شما آنجا ایستاده‌اید

looking around at all your friends. And yet your  last four words. And that's exactly what you say,  

به همه دوستانتان نگاه می‌کنید. و هنوز چهار کلمه آخر شما. و این دقیقاً همان چیزی است که شما می گویید،

is, um, last words, I just I wasn't expecting  this up. That's not what I was expecting at  

اوم، آخرین کلمه است، من فقط انتظار چنین چیزی را نداشتم. اصلاً این چیزی نبود که انتظارش را داشتم

all. In fact, I thought I was just going to  have a quiet evening. In fact, I really wanted  

. در واقع، فکر می‌کردم فقط می‌خواهم یک عصر آرام داشته باشم. در واقع، من واقعاً می خواستم

to forget about it. But I'm so happy that  you're all here. So your last four words.  

آن را فراموش کنم. اما من خیلی خوشحالم که همه شما اینجا هستید. بنابراین چهار کلمه آخر شما. مورد

The next is I'm flabbergasted now here,  you're very careful with the pronunciation and  

بعدی این است که من اکنون اینجا حیران هستم، شما در تلفظ بسیار مراقب هستید و

just check on the spelling. We'll put it up  on the screen. flabbergasted, flabbergasted,  

فقط املای آن را بررسی کنید. ما آن را روی صفحه نمایش می‌گذاریم. لغت انگلیسی متحیر، مبهوت،

very, very British English word and it usually  is there to describe and somebody is really  

بسیار بسیار بسیار انگلیسی، و معمولاً برای توصیف وجود دارد و کسی واقعاً

surprised by whatever they've seen, or whatever  they've heard. Yeah. So for example, if you're  

از هر چیزی که دیده یا شنیده است شگفت زده می شود. آره به عنوان مثال، اگر

sitting at home one morning and you hear  the postman coming and this letter falls  

یک روز صبح در خانه نشسته باشید و شنیدید که پستچی می آید و این نامه

through the letterbox and you go and you pick it  up and you don't recognise the type of envelope  

از صندوق نامه می افتد و شما می روید و آن را بردارید و نوع پاکتی را

which your name is on it. So you go inside,  you sit down and you open the envelope. And  

که نام شما روی آن است را تشخیص نمی دهید. . پس می روی داخل، می نشینی و پاکت را باز می کنی. و

you, ‘Oh my God.’ And then you try to explain to  your wife or partner that I've won. I've won the  

شما، "اوه خدای من." و سپس سعی می کنید به همسر یا شریک زندگی خود توضیح دهید که من برنده شدم. من

first prize in that competition that I said I  would enter, but I didn't. I'm flabbergasted I,  

در آن مسابقه جایزه اول را گرفتم که گفتم در آن شرکت خواهم کرد، اما نشد. من متحیر شدم،

I don't know what to say also flabbergasted  being really, really surprised by the news you've  

نمی دانم چه بگویم، همچنین متحیر شدم واقعاً، واقعاً از خبری که

received in the envelope, you're, you're just  gonna start mumbling and muttering and it just  

در پاکت نامه دریافت کرده اید متعجب شدم، شما فقط خواهی شروع به زمزمه کردن و زمزمه کردن کنی و این فقط   نمی

can't get the words out. You're flabbergasted.  So that's really good news. Because obviously  

تواند. کلمات را بیرون نیاورید شما متحیر هستید پس این واقعاً خبر خوبی است. زیرا بدیهی است

you get a prize or you've won something that  is bound to be good news. There's either going  

شما یک جایزه دریافت می‌کنید یا چیزی برنده شده‌اید که حتماً خبر خوبی خواهد بود. یا

to be a monetary prize, or a holiday or a new  car, whatever it might be. But yeah, you never  

یک جایزه پولی خواهد بود، یا یک تعطیلات یا یک ماشین جدید، هر چه که باشد. اما بله، هرگز

expected to win it. You never expected to be in  that position. So when you do get the news and  

انتظار نداشتید که برنده شوید. هرگز انتظار نداشتید در آن موقعیت باشید. بنابراین وقتی خبر و

your name, and those details appear, and that and  the envelope when you open it, well, of course,  

نام خود را دریافت می‌کنید، و آن جزئیات ظاهر می‌شود، و وقتی پاکت را باز می‌کنید، خوب، مطمئناً،

you're going to be absolutely surprised.  And the word flabbergasted, flabbergasted.  

کاملاً شگفت‌زده خواهید شد. و کلمه مبهوت، مبهوت.

Next word is sort of an opposite in the sense of  not so formal words. So it's quite an informal  

کلمه بعدی به نوعی متضاد به معنای کلمه های نه چندان رسمی است. بنابراین این یک کلمه کاملا غیر رسمی است

word. Okay, so when we say, gobsmacked. And a gob  is a very, very slang word for your mouth. Now,  

. خوب، پس وقتی می گوییم، مات و مبهوت. و gob کلمه ای بسیار بسیار عامیانه برای دهان شماست. حالا،

so this is your garb. So if somebody tells you to  close your garb or shut your gob, it means that  

پس این لباس شماست. بنابراین اگر کسی به شما می‌گوید لباستان را ببندید یا لباستان را ببندید، به این معنی است که

not to say anything, so when you're gobsmacked,  it's like somebody's putting their hand  

چیزی نگویید، بنابراین وقتی مات و مبهوت هستید، مثل این است که کسی دستش را

smack over your mouth. So when  

روی دهانتان گذاشته است. پس وقتی

you can't say anything? Yes. So  again, when you get a surprise or  

نمی توانید چیزی بگویید؟ آره. بنابراین، دوباره، وقتی یک سورپرایز می‌شوید یا

something happens that you weren't expecting or  some news that somebody has told you that Yeah,  

اتفاقی می‌افتد که انتظارش را نداشتید یا اخباری می‌افتد که کسی به شما گفته که بله،

I'm totally gobsmacked, totally gobsmacked.  So you're telling your friends in the bar  

من کاملاً مات و مبهوت هستم. پس

the next night or two nights later you  never guess what happened? I mean, I was  

شب یا دو شب بعد به دوستانتان در بار می‌گویید که هرگز حدس نمی‌زنید چه اتفاقی افتاده است؟ منظورم این است که من

just sitting in my office doing something and my  boss called and said he wanted to talk to me and  

فقط در دفترم نشسته بودم و کاری انجام می‌دادم و رئیسم زنگ زد و گفت می‌خواهد با من صحبت کند و

he hands you this envelope and you think  you're going to get sacked? Yes, if I will.  

او این پاکت را به تو می‌دهد و فکر می‌کنی که اخراج می‌شوی؟ بله، اگر بخواهم.

I don't know what I was going to see. But when I  opened the envelope, I got that promotion. Yeah.  

نمی دانم قرار بود چه چیزی را ببینم. اما وقتی پاکت را باز کردم، آن تبلیغ را دریافت کردم. آره

And I'd almost forgotten about it because it's so  long ago since I spoke to him. And there it is.  

و من تقریباً آن را فراموش کرده بودم، زیرا خیلی وقت است که با او صحبت کردم. و آنجاست.

and black and white. I was completely gobsmacked.  Yeah, really, really good news. But yeah, I just  

و سیاه و سفید من کاملا مات و مبهوت بودم بله، واقعاً، واقعاً خبر خوبی است. اما بله، من فقط

didn't know what to say to know whether to  thank him or whether to shake hands. In fact,  

نمی دانستم چه بگویم که بدانم از او تشکر کنم یا دست بدهم. در واقع،

I could have even hugged him. I was so happy. So  I was completely gobsmacked. Now, the next few are  

حتی می توانستم او را در آغوش بگیرم. خیلی خوشحال شدم. بنابراین من کاملاً مات و مبهوت شدم. اکنون، چند مورد بعدی

very, very similar. Some of them are formal. Some  of them are more informal. So let me give them to  

بسیار بسیار شبیه به هم هستند. برخی از آنها رسمی هستند. برخی از آنها غیررسمی‌تر هستند. پس اجازه دهید سریع آنها را به

you quickly. astounded, a little bit more formal?  I'm astounded. Yeah, I'm astounded by the reaction  

شما بدهم. حیرت زده، کمی رسمی تر؟ من حیرت زده ام بله، من از واکنش

of the party members. So it could be a debate on  television and you've got two politicians arguing  

اعضای حزب شگفت زده شده ام. بنابراین ممکن است یک مناظره در تلویزیون باشد و دو سیاستمدار با هم بحث کنند که

what's right and what's wrong. And do they agree  or don't agree. And of course, if you listen to  

چه چیزی درست است و چه چیزی اشتباه است. و آیا موافق هستند یا موافق نیستند. و البته، اگر به سخنان

politicians, they never listened to each other.  They just tried to make the point. And then  

سیاستمداران گوش کنید، آنها هرگز به حرف یکدیگر گوش ندادند. آنها فقط سعی کردند نکته را بیان کنند. و سپس

they cut across each other and you have  this and one turns to the other side. Well,  

آنها از روی یکدیگر برش می‌دهند و شما این را دارید و یکی به طرف دیگر می‌چرخد. خب،

I'm absolutely astounded that your party  would take this position. So astounded,  

من کاملاً متحیر هستم که حزب شما این موضع را اتخاذ می کند. خیلی حیرت زده،

quite formal way to say yeah, I'm really surprised  or as I said before, I'm gobsmacked, so astounded,  

کاملاً رسمی برای گفتن بله، من واقعاً متعجبم یا همانطور که قبلاً گفتم، مات و مبهوت هستم، خیلی حیرت زده،   از

I'm astounded that you would take that position.  I'm astounded that the government would see  

اینکه شما چنین موقعیتی را اتخاذ می کنید، متعجبم. من متعجبم که

it appropriate to close down these bicycle lanes  when everybody's trying to encourage people to  

وقتی همه تلاش می‌کنند مردم را تشویق کنند که

have more exercise. I'm astounded by whatever  you happen to hear, astounded, staggered, again,  

ورزش بیشتری داشته باشند، دولت می‌تواند این مسیرهای دوچرخه را ببندد. من از هر چیزی که شما می شنوید متحیر هستم، حیرت زده، مبهوت، دوباره،

staggered. When you stagger, you're not able to  keep your balance. So when somebody is staggered,  

مبهوت. وقتی تلو تلو بخورید، نمی‌توانید تعادل خود را حفظ کنید. بنابراین، وقتی کسی مبهوت می‌شود،

they're a little bit off balance or they are  caught off-balance by what somebody has said  

کمی از تعادل خارج می‌شود یا با چیزی که کسی در مورد

on the news that I'm staggered by the news. I  mean, you see these sort of headlines, you're just  

اخباری که من از اخبار مبهوت شده‌ام می‌گوید، دچار عدم تعادل می‌شوند. منظورم این است که شما این نوع تیترها را می بینید، فقط

staggered, you know? Yeah. So something about a  robbery that the bank in the centre of the city  

مبهوت هستید، می دانید؟ آره چیزی در مورد یک سرقت که شب قبل از بانک در مرکز شهر

was robbed the night before, and the robbers got  away with 10 or 20 million in cash, but something  

دزدی شد و دزدان با 10 یا 20 میلیون پول نقد فرار کردند، اما چیزی

like 40 million euro of jewellery taken from some  safe deposit box and so absolutely staggered that  

شبیه به 40 میلیون یورو جواهرات که از یک صندوق امانات گرفته شده بود و کاملاً مبهوت این بود که

people would have that amount of jewellery sitting  in a safety deposit box in a bank. I mean, it's  

مردم آن مقدار جواهرات را در صندوق امانات در بانک داشته باشند. منظورم این است که

just amazing what people collect. Really, really  staggered when I saw the story. So something not  

چیزهایی که مردم جمع‌آوری می‌کنند شگفت‌انگیز است. واقعاً، واقعاً وقتی داستان را دیدم، مبهوت شدم. بنابراین یک

bad news. It's not necessarily good news, but it's  news that is very, very surprising. So well. I'm  

خبر بد نیست. این لزوماً خبر خوبی نیست، اما خبری است که بسیار بسیار شگفت‌انگیز است. خیلی خوب. من

staggered, staggered by what I've seen, staggered  by what I've heard, staggered by the enormity of  

مبهوت هستم، از آنچه دیده‌ام، مبهوت شده‌ام، از آنچه شنیده‌ام، مبهوت از عظمت

this particular headline, the enormity of the  robberies and everything else is really really  

این تیتر خاص، عظمت سرقت‌ها و هر چیز دیگری واقعاً

staggered. The next three are also quite commonly  used, some of them informal. Stunned, would be a  

مبهوت است. سه مورد بعدی نیز معمولاً مورد استفاده قرار می‌گیرند، برخی از آنها غیررسمی هستند. مبهوت،

little bit more formal, startled, a bit neutral,  taken aback is a little bit more informal.  

کمی رسمی تر، مبهوت، کمی خنثی، مبهوت کمی غیر رسمی تر است.

Taken aback means somebody sort of stops you in  your tracks by what they say it's not physically  

غافلگیر شده به این معناست که کسی به نوعی جلوی شما را می گیرد که می گویند از نظر فیزیکی مشکلی ندارد

or I was taken aback by the reaction I got  when I suggested that we should all return to  

یا من از واکنشی که وقتی پیشنهاد دادم همه ما باید

the office on the first of September, I got such  an amount of abuse, I was really taken aback,  

اول سپتامبر به دفتر برگردیم، متعجب شدم، چنین مقداری دریافت کردم. از سوء استفاده، واقعاً متحیر شدم،

startled, not so much. So exciting. But you  could be startled by something that you weren't  

مبهوت شدم، نه چندان. بسیار مهیج. اما ممکن است از چیزی که انتظارش را نداشتید مبهوت شوید

expecting. So perhaps you're sitting there as we  might be, and you're daydreaming and you're maybe  

. پس شاید شما هم مثل ما آنجا نشسته‌اید ، و دارید خیال‌پردازی می‌کنید و شاید به

looking out the window, and somebody comes in and  says something to you, and you don't hear them,  

بیرون از پنجره نگاه می‌کنید، و کسی وارد می‌شود و چیزی به شما می‌گوید، و شما صدایشان را نمی‌شنوید،

and they come a bit closer, and they maybe tap you  on the shoulder. Oh, my God. Yeah. You startled  

و آنها کمی می‌آیند. نزدیک تر، و ممکن است روی شانه شما ضربه بزنند . اوه خدای من. آره مرا مبهوت کردی

me. Yeah. So when somebody startled you, you're  usually not focusing. You're not paying attention.  

آره بنابراین وقتی کسی شما را مبهوت کرد، معمولاً تمرکز نمی کنید. تو توجه نمیکنی

Because perhaps you're, you're daydreaming, as I  said, looking out the window, or thinking about  

چون ممکن است، همانطور که گفتم، خیال پردازی می کنید، از پنجره به بیرون نگاه می کنید، یا به

your round of golf at the weekend, or thinking  about your fishing trip or whatever you're doing.  

گلف خود در آخر هفته فکر می کنید، یا به سفر ماهیگیری یا هر کاری که انجام می دهید فکر می کنید.

Your mind isn't on something else. You don't hear  the door opening, you don't hear the person say,  

ذهن شما به چیز دیگری نیست شما صدای باز شدن در را نمی شنوید، نمی شنوید که شخص می گوید،

Excuse me. And when they come up to  your wall, you're startled. Okay.  

ببخشید. و وقتی آنها به دیوار شما می آیند، شما مبهوت می شوید. باشه.

stunned, yeah, is a little bit more, as I said,  it's a little bit more formal to be stunned,  

حیرت زده، بله، کمی بیشتر است، همانطور که گفتم، مبهوت شدن کمی رسمی تر است،

is again, neither negative nor positive, it's more  neutral. I'm, I was stunned. Just mean, if you  

باز هم نه منفی است و نه مثبت، خنثی تر است . من هستم، من مات و مبهوت بودم. منظورتان این است که اگر

were if you stun somebody, often with an electric  shock, this is what the police forces us somewhere  

کسی را بیهوش می‌کنید، اغلب با شوک الکتریکی، پلیس ما را به جایی مجبور می‌کند

they have these called taser guns. So they you  fire at somebody and then electric volt hits them,  

. بنابراین شما به سمت کسی شلیک می‌کنید و سپس ولتاژ الکتریکی به او برخورد می‌کند،

and that will sort of effectively knock them  unconscious or certainly knock them to the ground.  

و این به نوعی او را بیهوش می‌کند یا مطمئناً او را به زمین می‌اندازد.

So they are stunned, literally stunned. So when  you're stunned, somebody stops you in your tracks,  

بنابراین آنها مات و مبهوت هستند، به معنای واقعی کلمه مات و مبهوت هستند. بنابراین وقتی مبهوت می‌شوید، یکی جلوی شما را می‌گیرد،

and you can't think for a minute and it oh my  god, what was that? So you're, you're you're,  

و شما نمی‌توانید یک دقیقه فکر کنید و خدای من، این چه کاری بود؟ بنابراین شما هستید، شما هستید،

you have to think and then put yourself  in the position and see what happened,  

باید فکر کنید و سپس خود را در موقعیت قرار دهید و ببینید چه اتفاقی افتاده است،

what somebody said to you. So you can be a little  bit stunned. So they would all be connected with  

کسی به شما چه گفته است. بنابراین می توانید کمی مبهوت شوید. بنابراین همه آنها با شوک مرتبط خواهند بود

shock. And surprise. Okay, so the next  expression is my jaw dropped. This is our jaw,  

. و تعجب. بسیار خوب، پس عبارت بعدی این است که فکم افتاده است. این فک ماست، استخوان

the jaw bone. So the lower jaw and the upper  jaw. So when we say my jaw dropped, I mean,  

فک. بنابراین فک پایین و فک بالا. بنابراین وقتی می گوییم فکم افتاد، منظورم این است که

your mouth opens. So such was the shock, such  were the words or whatever you had seen that you  

دهانت باز می شود. آنقدر شوک بود، کلمات یا هر چیز دیگری که دیده بودید،

would your mouth opened with surprise, thinking  something might come out like some words, but  

دهانتان با تعجب باز می‌شد، فکر می‌کردید ممکن است چیزی شبیه برخی کلمات بیرون بیاید، اما

just been surprised by that type of whatever you  saw on the internet, whatever you heard, whatever  

فقط از آن نوع چیزهایی که در اینترنت می‌دید، هر چه که می‌بینید، شگفت زده شده‌اید. شنیدم، هرچی

somebody told you, whatever you read, whatever  it might be, it was a jaw-dropping moment, my jaw  

کسی بهت گفت، هرچی که خوندی، هر چی ممکنه باشه، لحظه‌ای غمگین بود، فکم

dropped. So we use that as an expression.  So again, you're talking to your friends,  

افتاد. بنابراین ما از آن به عنوان یک عبارت استفاده می کنیم. بنابراین، دوباره با دوستان خود صحبت می کنید،

and you're talking about all the things that  had happened the week before and maybe haven't  

و در مورد همه چیزهایی صحبت می کنید که هفته قبل اتفاق افتاده بود و شاید

seen your friends for a couple of weeks. And they  and you say all awkward I tell you what I mean,  

دوستان خود را برای چند هفته ندیده باشید. و آن‌ها و تو می‌گویید خیلی ناجور است، منظورم را به شما می‌گویم،

I met Michael, you know, we haven't seen Michael  for such a long time. I haven't seen him more,  

من مایکل را ملاقات کردم، می‌دانید، ما مایکل را برای این مدت طولانی ندیده‌ایم. من او را بیشتر ندیده‌ام،

I think since we left University, but when he  told me where he is working and the salary,  

فکر می‌کنم از زمانی که دانشگاه را ترک کردیم، اما وقتی به من گفت کجا کار می‌کند و حقوقش،

he's earning, my jaw dropped, I just didn't think  he was capable. And suddenly, I didn't even think  

درآمد دارد، فکم افتاد، فقط فکر نمی‌کردم او توانایی دارد. و ناگهان، حتی فکر نمی‌کردم

those sorts of salaries were available around  here, but my jaw dropped. Okay. Okay, the next  

چنین حقوقی در اینجا وجود داشته باشد، اما فکم افتاد. باشه. بسیار خوب،

expression is I jumped out of my skin, okay, or  you jumped out of your skin, literally or the skin  

عبارت بعدی این است که من از پوستم بیرون پریدم، خوب، یا شما از پوست خود پریدید، به معنای واقعی کلمه یا پوست

on your body. So usually, if you get such a shock,  or such a scare, something happens to you Oh,  

روی بدنتان. بنابراین معمولاً، اگر چنین شوکی یا چنین ترسی به شما وارد شود، اتفاقی برای شما می افتد، اوه،

and you, we say I jumped out of my skin. Yeah,  I almost jumped out of my skin. Normally, when  

و شما، ما می گوییم من از پوستم پریدم. آره، تقریباً از پوستم پریدم. به طور معمول، وقتی به

looking out the window, or you're sitting on a  park bench or you're somewhere and you're not  

بیرون از پنجره نگاه می‌کنید، یا روی نیمکت پارک نشسته‌اید یا جایی هستید و

paying attention, your mind is on something else.  And a stranger or somebody you know comes up to  

توجه نمی‌کنید، ذهنتان به چیز دیگری است. و یک غریبه یا کسی که می‌شناسید به سراغتان می‌آید که

you tapped on the shoulder or says excuse me,  and they get a bit a little bit close to you.  

روی شانه‌تان ضربه زدید یا می‌گویید ببخشید، و آنها کمی به شما نزدیک می‌شوند.

They're closer than you had expected. And you  get a bit of a fright and you almost or you do  

آنها از آنچه انتظار داشتید به شما نزدیکترند. و کمی وحشت می‌کنید و تقریباً یا می‌کنید

jump out of your skin. Okay, and then finally,  we can use that were raised eyebrows. Okay, so…  

از پوستتان بیرون می‌پرید. خوب، و در نهایت، می‌توانیم از ابروهای بالا رفته استفاده کنیم. خوب، پس…

Well, I can go a bit of a go like that I can raise  my eyebrow gel. So when we raise our eyebrows,  

خب، من می توانم کمی آنقدر پیش بروم که بتوانم ژل ابرویم را بالا ببرم. بنابراین وقتی ابروهایمان را بالا می‌بریم،

we usually raise them with a little bit of  shock. Yeah, what was that? So you can just  

معمولاً آنها را با کمی شوک بالا می‌بریم. آره اون چی بود بنابراین شما فقط می توانید

have that facial expression. So raised eyebrows,  but when we say that were raised eyebrows,  

آن حالت چهره را داشته باشید. بنابراین ابروهای بالا رفته، اما وقتی می گوییم ابروهای بالا رفته است، به این

it means that people around you were shocked  when they heard whatever you had to say.  

معنی است که اطرافیان شما از شنیدن حرف شما شوکه شده اند.

So for example, you're sitting in the boardroom or  the meeting room. All your colleagues are there,  

برای مثال، شما در اتاق هیئت مدیره یا اتاق جلسه نشسته اید. همه همکاران شما آنجا هستند،

people are sitting there and people are expecting  the same old type of things to come out. Oh yeah,  

مردم آنجا نشسته‌اند و مردم انتظار دارند همان چیزهای قدیمی ظاهر شود. اوه بله،

the sales this week. That law and the sales next  month, KPI, blah, blah, blah. So everybody's  

فروش این هفته. آن قانون و فروش در ماه آینده، KPI، بلا، بل، بلا. بنابراین همه

gone through the normal thing. Nothing's out of  the ordinary. But when it comes to your turn,  

چیز عادی را پشت سر گذاشته اند. هیچ چیز غیرعادی نیست. اما وقتی نوبت به شما می‌رسد، می‌گویید،

you say, Well, look, I think this is probably the  best time to tell you that I'm leaving the company  

خوب، ببینید، فکر می‌کنم این احتمالاً بهترین زمان است که به شما بگویم

next week. There were really raised eyebrows.  When you said that people were looking at your  

هفته آینده شرکت را ترک می‌کنم. واقعا ابروهای بالا رفته بود. وقتی گفتید که مردم به فکر شما نگاه می‌کنند

thinking, that's such a good place. To mention  it, why wouldn't you have mentioned it to the  

، خیلی جای خوبی است. برای اشاره به آن، چرا خودتان آن را به رئیس اشاره نکرده اید

boss on your own? So you're sitting down, you're  telling everybody that people that are so there  

؟ بنابراین شما نشسته‌اید، به همه می‌گویید که افرادی که آنجا هستند،

were really raised eyebrows. So that means people  were shocked. People were a little bit stunned.  

واقعاً ابروهایشان بالا رفته است. بنابراین این بدان معناست که مردم شوکه شدند. مردم کمی مات و مبهوت بودند.

People were taken aback by what you had said.  Okay, so raised eyebrows. Okay, so those are  

مردم از حرف شما متحیر شدند. خوب، پس ابروها را بالا انداخت. خوب، پس اینها

the type of expressions we use or ways of saying  we are shocked. But there are other ways in which  

نوع عباراتی است که ما استفاده می کنیم یا روش هایی برای گفتن اینکه شوکه شده ایم. اما راه‌های دیگری هم وجود دارد که

people can say they are shocked. They can use  words like, Oh my god, yeah, you'd often hear  

افراد می‌توانند بگویند شوکه شده‌اند. آن‌ها می‌توانند از کلماتی مانند، خدای من، بله، اغلب

that. And that would be a way of expressing a  certain amount of shock here. Oh, my God is quite  

این را می‌شنوید استفاده کنند. و این راهی برای بیان مقدار مشخصی از شوک در اینجا خواهد بود. اوه، خدای من

a common way. Or if you are a fan of ‘Friends’,  the TV series, and one of the girlfriends that  

یک روش کاملاً رایج است. یا اگر طرفدار «دوستان»، سریال تلویزیونی هستید، و یکی از دوست دخترهایی که

Chandler had was a girl with long black hair, and  her favourite expression was oh my god. Yeah. So  

چندلر داشت، دختری بود با موهای بلند مشکی، و بیان مورد علاقه‌اش اوه خدای من بود. آره بنابراین

you have your watch friends here. You'll hear that  all the time. Yeah. So there are different ways to  

شما دوستان ساعت خود را اینجا دارید. همیشه آن را خواهید شنید . آره بنابراین راه‌های مختلفی برای

use other words, to express that type of shock and  horror. And, you know, some people might just say,  

استفاده از کلمات دیگر برای بیان آن نوع شوک و وحشت وجود دارد. و، می دانید، برخی از مردم ممکن است بگویند،

what was that? Yeah, that could be a way of  using it. So there's some varieties of it  

آن چه بود؟ بله، این می تواند راهی برای استفاده از آن باشد. بنابراین انواع مختلفی از آن وجود دارد

or what? And they don't complete it, because  the next word is going to be quite rude. So  

یا چه؟ و آنها آن را کامل نمی کنند، زیرا کلمه بعدی بسیار بی ادبانه خواهد بود. پس

what’s that? Meaning what was that? Oh, who said  that? Or what's happened there? Or just something  

آن چیست؟ یعنی چی بود؟ اوه، چه کسی این را گفت؟ یا آنجا چه اتفاقی افتاده است؟ یا فقط چیزی

a little bit less excitable? Like, would you look  at that? Or just simply? Oh, my, yeah, that's not  

کمی هیجان‌انگیزتر؟ دوست دارید، به آن نگاه کنید؟ یا فقط به سادگی؟ اوه، آره، این

really strong. So some of these shock expressions  or expressions of shock are not so strong, but  

واقعاً قوی نیست. بنابراین برخی از این عبارات شوک یا عبارات شوک چندان قوی نیستند، اما

you hear them all the time. Let me give them to  you again. Oh, my God, or Oh, my, what was that?  

شما همیشه آنها را می شنوید. بگذارید دوباره آنها را به شما بدهم. اوه خدای من یا اوه من این چی بود؟

Or would you look at that? Or was that? Okay? You  can guess what would come after that? Or there's  

یا به آن نگاه می کنید؟ یا این بود؟ باشه؟ می توانید حدس بزنید بعد از آن چه اتفاقی می افتد؟ یا

another one very British English. Crikey. Yeah.  And spelt C-R-I-K-E-Y. Crikey. With an exclamation  

یکی دیگر از انگلیسی بسیار انگلیسی وجود دارد. کریکی. آره و املای C-R-I-K-E-Y. کریکی. با

mark. And often, when you're writing these, you  would use the follow them with an exclamation  

علامت تعجب. و اغلب، وقتی اینها را می‌نویسید، از علامت دنبال کردن آنها با علامت تعجب استفاده می‌کنید

mark. So when people read it, they know that  there's a certain amount of shock or surprise,  

. بنابراین وقتی مردم آن را می‌خوانند، می‌دانند که مقدار مشخصی شوک یا تعجب وجود دارد،

okay, all right. So different ways to  say I'm shocked or surprised. Hopefully,  

بسیار خوب. روش‌های مختلفی برای گفتن اینکه شوکه یا متعجب شده‌ام. امیدواریم،   از

you've enjoyed those, hopefully, you can  understand them and you can put them to some use.  

آنها لذت برده باشید، امیدوارم بتوانید آنها را درک کنید و بتوانید از آنها استفاده کنید.

And if you want to contact me, well then you  can do so on www.englishlessonviaskype.com  

و اگر می‌خواهید با من تماس بگیرید، می‌توانید این کار را در www.englishlessonviaskype.com انجام دهید.

Very happy to hear from and as I said,  if you want to listen to the podcast,  

بسیار خوشحالم که از شنیدن این خبر خوشحالم و همانطور که گفتم، اگر می‌خواهید به پادکست گوش دهید،

please do so or watch it on YouTube and  to do so make sure you subscribe to the  

لطفاً این کار را انجام دهید یا آن را در YouTube تماشا کنید و انجام دهید. پس حتماً در

channel. Okay. Well, thanks for watching and  thanks for listening and join me again soon.

کانال    مشترک شوید. باشه. خوب، ممنون که تماشا کردید و سپاس از اینکه گوش دادید و به زودی دوباره به من بپیوندید.