STOP Saying 'I Want' and 'I Think' | Sound Smarter in English in 2025

Hi there everybody. This is teacher Harry  here. And welcome back to my English classes.

سلام به همه اینجا معلم هری است . و به کلاس های انگلیسی من خوش آمدید.

So we're going to look today  at different ways in which  

بنابراین ما امروز به روش‌های مختلفی نگاه می‌کنیم که از طریق آنها

you can say “I want” that'll sound  much better and much more polite.

می‌توانید بگویید «می‌خواهم» که بسیار بهتر و مودبانه‌تر به نظر می‌رسد.

Let me go through them one by one.

بگذارید یکی یکی آنها را مرور کنم.

So the first I wish, I wish I had a

بنابراین اولین چیزی که آرزو می‌کنم، آرزو می‌کنم

Euro for every time somebody asked me for  a lesson. Okay, so I wish I had. So look  

برای هر بار که کسی از من درس می‌خواهد، یک یورو داشته باشم . باشه پس ای کاش داشتم بنابراین

at the other words I use, I wish I had or I  wish I could. I wish I could go out later,  

به کلمات دیگری که استفاده می‌کنم نگاه کنید، کاش می‌بودم یا کاش می‌توانستم. کاش می‌توانستم بعداً بیرون بروم،

but it's very wet. I'd like to go for a walk. I  wish I could go out. So you want to do something?

اما خیلی خیس است. دوست دارم برم پیاده روی ای کاش می توانستم بیرون بروم. پس میخوای کاری بکنی؟

I wish I could talk to my friend. I  wish I could call him or her on the  

کاش می توانستم با دوستم صحبت کنم. ای کاش می توانستم با او تلفنی تماس بگیرم

phone. I wish I could use my laptop,  but the battery has run out. Okay,  

. ای کاش می توانستم از لپ تاپم استفاده کنم، اما باتری آن تمام شده است. خوب،

so I wish I could. I wish I could  do this, I wish I could do that,

پس ای کاش می توانستم. ای کاش می توانستم این کار را انجام دهم، کاش می توانستم آن کار را انجام دهم،

I hope,

امیدوارم،

I hope that you will be able to come back soon.

امیدوارم بتوانید به زودی برگردید.

I hope that I would be able  to take a holiday next year.

امیدوارم بتوانم سال آینده به تعطیلات بروم.

So I hope. I hope that

پس امیدوارم.

I hope to join a course next year.  I hope to sign up for university in  

امیدوارم سال آینده در دوره ای شرکت کنم. امیدوارم در چند ماه آینده برای دانشگاه ثبت نام کنم

the next few months. So here I hope to do  something and I hope that. So just again,  

. بنابراین در اینجا امیدوارم کاری انجام دهم و امیدوارم. بنابراین دوباره،

look at the words that you use in  conjunction with my expression, I hope.

به کلماتی که در ارتباط با بیان من استفاده می‌کنید نگاه کنید، امیدوارم.

I long for when we long for something. It's

من برای زمانی که ما آرزوی چیزی را داریم آرزو می کنم.

like the word long. Yeah,  long. So when you long for

مثل کلمه طولانی است. آره، طولانی پس وقتی آرزوی

something. It means literally that you  have wanted it for a very long time. Oh,  

چیزی را دارید. این به معنای واقعی کلمه این است که شما برای مدت طولانی آن را می‌خواهید. اوه،

I long for a nice cold beer. So on a hot  summer's day. And you've been working really,  

من مشتاق یک آبجو سرد خوب هستم. بنابراین در یک روز گرم تابستان. و شما واقعاً،

really hard. And at the end  of the day, you go home and,

واقعاً سخت کار کرده‌اید. و در پایان روز، تو به خانه می روی و

I've been longing for a beer all day.  Meaning you've been thinking about it  

من تمام روز در حسرت یک آبجو بودم. یعنی تمام روز به آن فکر کرده‌اید

all day. So something that you  have been thinking about for a  

. بنابراین چیزی که برای

considerable period of time. Then you  can use the expression I long for.

مدت زمان قابل توجهی به آن فکر می‌کردید. سپس می‌توانید از عبارتی که آرزوی آن را دارم استفاده کنید.

you can long for some peace and quiet. So  when the kids leave home to go to school, or  

شما می توانید آرزوی کمی آرامش و سکوت را داشته باشید. بنابراین وقتی بچه‌ها خانه را ترک می‌کنند تا به مدرسه بروند، یا

they leave home to go to university, or in fact,  when they leave home for good, you might say, Ha,

خانه را ترک می‌کنند تا به دانشگاه بروند، یا در واقع، وقتی خانه را برای همیشه ترک می‌کنند، ممکن است بگویید، ها،

I long for some peace and quiet.  I long for those nice warm winter  

من آرزوی آرامش و آرامش دارم. دلم برای آن شب‌های گرم زمستانی   خوب

evenings when it's cold outside and  I'm tucked up in bed in my big duvet,  

که بیرون هوا سرد است و  با لحاف بزرگم در رختخواب فرو رفته‌ام،

or I'm sitting beside the fire and reading a  book. I long for those warm winter evenings inside  

یا کنار آتش می‌نشینم و کتاب می‌خوانم، می‌خواهم. دلم برای آن عصرهای گرم زمستانی در

the house. Okay, so to long for something  is to really want it for a period of time.

خانه است. بسیار خوب، پس آرزوی داشتن چیزی یعنی واقعاً آن را برای مدتی بخواهید.

The next one is I crave and we crave

مورد بعدی این است که من هوس می کنم و ما آرزوی

something is when we have a a desire for  it. Yeah. And usually it's to do with  

چیزی را داریم زمانی است که به آن میل داشته باشیم . آره و معمولاً به

things like food. Okay. So somebody  who's on a diet perhaps might crave

چیزهایی مانند غذا مربوط می شود. باشه بنابراین ممکن است فردی که رژیم دارد هوس

some chocolate. So they've been  on a diet for several weeks or  

مقداری شکلات کند. بنابراین آن‌ها برای چندین هفته یا ماه‌ها رژیم گرفته‌اند

months and they really would like to break out and

و واقعاً دوست دارند از چیزی خارج شوند و

Have a little taste of something that  

کمی طعم چیزی را بچشند که

is not so good for you, but taste very nice.  So the. Oh, I crave a nice bar of chocolate.

برای شما خیلی خوب نیست، اما طعم بسیار خوبی دارد. بنابراین اوه، من هوس یک تخته شکلات خوب دارم.

00:03:07:06 - 00:03:13:22 Unknown 

I desire so again to desire something a little  bit stronger than like a little bit stronger than

00:03:07:06 - 00:03:13:22 ناشناخته

من دوباره آرزو دارم چیزی را کمی قوی تر از چیزی که کمی قوی تر از

hope to have. And it's something similar  to crave. So desire. Yeah, I desire

امید داشتن آرزو کنم. و چیزی شبیه به هوس کردن است. پس آرزو کن آره من آرزوی

a holiday. I desire a comfortable home.

تعطیلات دارم من یک خانه راحت می خواهم.

I desire some free time. Yes, it's really  something strong and something deeper.

دلم کمی وقت آزاد می خواهد بله، واقعاً چیزی قوی و عمیق‌تر است.

I fancy this is quite informal. When  we fancy we can fancy anything. We  

من فکر می کنم این کاملا غیر رسمی است. وقتی دوست داریم می‌توانیم هر چیزی را دوست داشته باشیم.

can fancy the bar chocolate. We can fancy  the pizza. Oh, we can say to our friend,  

می‌توانیم شکلات تخته‌ای را دوست داشته باشیم. ما می‌توانیم پیتزا را دوست داشته باشیم . اوه، می‌توانیم به دوستمان بگوییم،

you fancy a walk? Do you fancy going out tonight?  Do you fancy going to the cinema? So we use  

دوست داری پیاده روی کنی؟ آیا دوست دارید امشب بیرون بروید؟ آیا دوست دارید به سینما بروید؟ بنابراین

it all the time when we're trying to see. Does  somebody want to do something that we want to do?

وقتی سعی می‌کنیم ببینیم، همیشه از آن استفاده می‌کنیم. آیا کسی می‌خواهد کاری را انجام دهد که ما می‌خواهیم انجام دهیم؟

I'd like to go for a walk.  Do you fancy joining me?

دوست دارم برم پیاده روی آیا دوست دارید به من بپیوندید؟

Yeah. So another way of saying I want.

آره بنابراین راه دیگری برای گفتن من می خواهم.

I feel like and again, a bit informal here. Oh, I  feel like a pizza tonight. It's Friday. Why not?

احساس می کنم اینجا کمی غیر رسمی و دوباره احساس می کنم. اوه، من امشب مثل یک پیتزا هستم. جمعه است. چرا نه؟

We always have a pizza if we're going  to have a pizza, it's always on Friday.

اگر بخواهیم پیتزا بخوریم، همیشه یک پیتزا داریم، همیشه جمعه است.

I feel like going away for the weekend.  Why don't we? We haven't done it for ages.

دلم میخواد آخر هفته برم چرا ما نمی کنیم؟ ما این کار را برای چندین سال انجام نداده ایم.

Yeah. So to feel like I want to do  something, feel like going away for  

آره بنابراین برای اینکه احساس کنید می‌خواهم کاری انجام دهم،

a few days before the depths of autumn  and the early days of winter are upon us.

چند روز قبل از رسیدن به اعماق پاییز و روزهای آغازین زمستان، از آنجا دور شوید.

So fancy doing something. I feel like very,  very similar. Both very very informal.

خیلی دوست دارم کاری انجام دهم. من احساس می کنم خیلی خیلی شبیهم. هر دو خیلی خیلی غیر رسمی

Now some of these next few expressions a  little bit longer. Okay. And but they're  

اکنون برخی از این چند عبارت بعدی کمی طولانی تر هستند. باشه و اما آنها

equally good. And again, a good way to  describe different ways to say I want.

به همان اندازه خوب هستند. و دوباره، یک راه خوب برای توصیف روش‌های مختلف برای گفتن من می‌خواهم.

So the first of them, I have my heart set on  something, or she has her heart set on it.

بنابراین اولین آنها، من دلم بر روی چیزی می‌سوزد، یا او دلش را به آن می‌کشد.

She didn't get the course she wanted.  She had her heart set on that course,  

او به رشته ای که می خواست نرسید. او دلش به آن رشته علاقه داشت،

meaning she wanted to go to that university  really deeply because other friends are going.

یعنی می‌خواست عمیقاً به آن دانشگاه برود زیرا دوستان دیگر می‌روند.

So when you have your heart set on something,  it's a deep desire. It's something you've planned,  

بنابراین وقتی دلت برای چیزی است، این یک آرزوی عمیق است. این چیزی است که شما برنامه ریزی کرده اید،

something you've hoped for and you haven't really  considered that it might you might fail. So

چیزی که به آن امیدوار بوده اید و واقعاً  فکر نکرده اید که ممکن است شکست بخورید. بنابراین

Perhaps you have your heart set on a Christmas  with your family. Perhaps you have your heart  

شاید دلتان برای یک کریسمس با خانواده‌تان باشد. شاید دلتان

set on that long, long holiday next year and  you're beginning to do the planning already. Okay,  

برای آن تعطیلات طولانی و طولانی در سال آینده باشد و از قبل شروع به انجام برنامه ریزی کرده باشید. بسیار خوب،

so to have your heart set on something is  to have a big and deep desire to do it.

پس اینکه دلتان برای کاری باشد، به معنای داشتن یک میل بزرگ و عمیق برای انجام آن است.

I feel in the mood. Okay, so mood is one of those  things. We can be a good mood. Hahaha. Or it can  

احساس می کنم در حال و هوا هستم. خوب، پس خلق و خوی یکی از آن چیزهاست. ما می توانیم روحیه خوبی داشته باشیم. هاهاها یا می‌تواند

be a bad mood. Mood? I lost all my money. Yeah.  Okay, so when we are in a good mood, we feel like  

حالت بدی داشته باشد. خلق و خوی؟ تمام پولم را از دست دادم. آره بسیار خوب، پس وقتی حال ما خوب است، احساس می کنیم

doing something good. Yeah. And when we're in a  bad mood, we feel like doing absolutely nothing.

کار خوبی انجام می دهیم. آره و وقتی در حالت بدی هستیم، احساس می‌کنیم که مطلقاً هیچ کاری انجام نمی‌دهیم.

I feel in the mood for

من در حال و هوای

A game of golf. I feel in the  mood for a walk in the hills.

بازی گلف هستم. حال و هوای قدم زدن در تپه‌ها را دارم.

Okay, so I feel in the mood for that.  So depending on what your real mood is,  

خوب، پس من برای آن حال و هوا دارم. بنابراین بسته به خلق و خوی واقعی‌تان،

happy or sad, you will feel in the mood  to do something or you will feel in the  

خوشحال یا غمگین، شما در حال انجام کاری یا در

mood to do absolutely nothing. Perhaps you  might just want to go to bed, curl up and go  

خلق و خوی مطلقاً هیچ کاری خواهید بود. شاید بخواهید فقط بخوابید، خم شوید و

to sleep. Why not? If that's what you want to  do, then if that's what you feel like, do it.

بخوابید. چرا نه؟ اگر این همان کاری است که می‌خواهید انجام دهید، پس اگر این چیزی است که دوست دارید، آن را انجام دهید.

Then that's what you should do.

سپس این چیزی است که شما باید انجام دهید.

We can have our eye on something so high.  Yea, yea. We can have our eye on something.

ما می توانیم به چیزی بسیار بالا نگاه کنیم. بله، بله. ما می توانیم به چیزی نگاه کنیم.

It doesn't mean we're staring at it. Okay? So we

این بدان معنا نیست که ما به آن خیره شده ایم. باشه؟ بنابراین

have to be very careful because when we stare  at people, they don't really like it. But when  

باید بسیار مراقب باشیم زیرا وقتی به مردم خیره می‌شویم، آن‌ها واقعاً آن را دوست ندارند. اما وقتی

we have our eye on something, it means we've been  watching out for that. We have a desire to buy it.

به چیزی توجه داریم، به این معنی است که مراقب آن بوده‌ایم. ما تمایل به خرید آن را داریم.

We want to get it. Yeah.

ما می خواهیم آن را بدست آوریم. آره

I've had my eye on them for some time. I've  been walking past this shop every day for the  

مدتی است که به آنها چشم دوخته ام. من طی دو هفته گذشته هر روز از کنار این مغازه رد شده ام

last two weeks. I keep looking at them and  thinking they might look nice on the table,  

. به آنها نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم ممکن است روی میز زیبا به نظر برسند،

or that might look nice on the wall. So eventually  I went in today and they gave me a 20% discount,  

یا ممکن است روی دیوار زیبا به نظر برسند. بنابراین در نهایت امروز رفتم و آنها به من 20٪ تخفیف دادند،

so why not? I bought them because  I've had my eye on them for some time.

پس چرا که نه؟ من آنها را خریدم زیرا مدتی است که به آنها چشم دوخته ام.

Meaning I've been looking at them.  I thought they might be good and  

یعنی من به آنها نگاه کرده ام. فکر کردم ممکن است خوب باشند و

then I've made a decision. Yeah, I really  want them. Let's go and let's buy them.

سپس تصمیم گرفتم. بله، من واقعاً آنها را می خواهم. بیا برویم آنها را بخریم.

You can also have your eye on  another job. You may be a bit,

همچنین می‌توانید به شغل دیگری توجه داشته باشید . ممکن است

annoyed or frustrated with the job  you have. Perhaps you haven't got  

از شغلی که دارید کمی، آزرده یا ناامید باشید . شاید

the promotion that you thought you might get,  

ارتقای شغلی که فکر می‌کردید ممکن است دریافت کنید،

or perhaps the salary increase that your boss  had promised you hasn't come through yet.

یا شاید افزایش حقوقی که رئیس‌تان به شما قول داده بود هنوز انجام نشده باشد.

So you begin to look at the job vacancies  and the adverts that are popping up on the  

بنابراین شما شروع به بررسی موقعیت های شغلی و آگهی هایی می کنید که در اینترنت ظاهر می شوند

internet. So you've had your eye on  a couple of jobs that might suit you.

. بنابراین شما به چند شغل که ممکن است برای شما مناسب باشد توجه داشته اید.

So you've had your eye on a change for  some time. So as I said, when you have  

بنابراین مدتی است که به تغییر توجه کرده اید . بنابراین همانطور که گفتم، وقتی

your eye on something is something  you want, something you want to do,  

به چیزی توجه می‌کنید چیزی است که می‌خواهید، چیزی است که می‌خواهید انجام دهید،

something you want to change, something you  want to buy. But you've been looking at it.

چیزی است که می‌خواهید تغییر دهید، چیزی است که می‌خواهید بخرید. اما شما به آن نگاه کرده اید.

I have something in mind. Well, we all have  something in mind from time to time and again,  

من چیزی در ذهن دارم. خوب، همه ما هر از چند گاهی یک چیزی را در ذهن داریم،

this can be used instead of saying I want.

می توان از این به جای گفتن من می خواهم استفاده کرد.

What do you have in mind?

چه چیزی در ذهن دارید؟

I have in mind to paint the walls yellow, or  to paint the walls orange or peach or whatever  

من در نظر دارم که دیوارها را زرد رنگ کنم، یا دیوارها را به رنگ نارنجی یا هلویی یا هر رنگ دیگری رنگ کنم

colour. Just a bit of a change. Because let's  face it, we spend a lot of time at home and  

. فقط کمی تغییر. از آنجا که اجازه دهید با آن روبرو شویم، ما زمان زیادی را در خانه سپری می‌کنیم و

we should probably change things from time  to time. So I have in mind some decoration.

احتمالاً باید هر از گاهی همه چیز را تغییر دهیم . بنابراین من مقداری دکوراسیون را در نظر دارم.

And from a work point of view,  

و از نقطه نظر کاری،

you can always have something in mind  because you're planning things okay.

همیشه می‌توانید چیزی در ذهن داشته باشید زیرا در حال برنامه‌ریزی همه چیز هستید.

well, I have something in mind. Let me

خوب من یه چیزی تو ذهنم هست اجازه دهید

think about it and come back to you when  I've got a few more ideas. There's no point  

در مورد آن فکر کنم و وقتی چند ایده دیگر به دست آوردم به سراغ شما بروم. فایده ای ندارد که

telling you now because I haven't  really put all the ideas together.

اکنون به شما بگویم زیرا من واقعاً همه ایده ها را کنار هم نگذاشته ام.

But I just have something in mind.  And when I'm ready to tell you,  

اما من فقط یک چیزی در ذهن دارم. و وقتی آماده شدم به شما بگویم،

then I'll tell you what I want  or what I think we should do. I

سپس به شما می‌گویم که چه می‌خواهم یا فکر می‌کنم باید چه کار کنیم. من

I'm itching for something okay? Or itching to  do something itch. When you have that scratch,  

برای چیزی خارش دارم خوبه؟ یا خارش برای انجام کاری که خارش دارد. وقتی آن خراش،

scratch, you have to scratch your arm or  scratch your head or whatever you have to  

خراش را دارید، باید بازوی خود را بخارانید یا سر خود را بخارانید یا هر چیزی را که باید

scratch. So when we're itching to do  something, we're very anxious. Yeah,  

خارش دهید. بنابراین وقتی برای انجام کاری احساس خارش می کنیم ، بسیار مضطرب هستیم. بله،

we really want to do something quickly,  immediately, or we just want to change. Yeah.

ما واقعاً می‌خواهیم کاری را سریع،  فوراً انجام دهیم ، یا فقط می‌خواهیم تغییر دهیم. آره

So I'm itching for the start  of the new football season.

بنابراین من برای شروع فصل جدید فوتبال احساس خارش دارم.

So somebody who's a big, big football fan  and let's face it, lots of guys and girls are  

بنابراین، کسی که طرفدار پر و پا قرص فوتبال است و اجازه دهید با آن روبرو شویم، بسیاری از پسران و دختران

football fans. So the itching can't wait for the  new football season to start to support the team.

هوادار فوتبال هستند. بنابراین نمی توان منتظر ماند تا فصل جدید فوتبال برای حمایت از تیم شروع شود.

I'm itching for a holiday. Why don't we go away?  

برای تعطیلات دارم خارش می کنم. چرا ما نمی رویم؟

I'm itching for Christmas  because I really love it.

من برای کریسمس احساس خارش دارم، زیرا واقعا آن را دوست دارم.

all the family will be together. The kids, the  grandkids, everybody. So we're really itching  

همه خانواده با هم خواهند بود بچه ها، نوه ها، همه. بنابراین ما واقعاً

for a good time. So a really, really  informal way to say I want something.

برای یک زمان خوب خارش داریم. بنابراین یک روش واقعاً غیررسمی برای گفتن چیزی می‌خواهم.

And then finally I'd give my right  arm for something or anything.

و در نهایت بازوی راستم را برای چیزی یا هر چیزی می‌سپارم.

So to give my right arm, it literally means you'd  be happy in a way for your arm to be cut off and  

بنابراین، دادن بازوی راستم، به معنای واقعی کلمه به این معناست که به نوعی خوشحال می‌شوی که دستت را بریده و

taken away. If you got something, I'd give my  right arm for tickets to go to that football game.

ببرند. اگر چیزی دارید، بازوی راستم را برای بلیط رفتن به آن بازی فوتبال می‌دهم.

I'd give my right arm to win the lotto.

من بازوی راستم را می دهم تا در لوتو برنده شوم.

I give my right arm to get that  promotion that I've been hoping  

من بازوی راستم را می‌دهم تا آن ترفیعی را بگیرم که

for weeks and weeks and months and months.

هفته‌ها و هفته‌ها و ماه‌ها و ماه‌ها امیدوار بودم.

Okay, so again, very, very informal.

خوب، پس دوباره، خیلی خیلی غیر رسمی.

So when we're looking at all of  these expressions that I've used,  

بنابراین، وقتی به همه این عباراتی که من استفاده کرده‌ام نگاه می‌کنیم،

as I say, some of them are more formal and others

همانطور که می‌گویم، برخی از آنها رسمی‌تر هستند و برخی دیگر

Now I appreciate in many languages I  want I would like sound the same or  

اکنون در بسیاری از زبان‌هایی که می‌خواهم می‌خواهم صدای یکسانی داشته باشم یا

perhaps the words are the same, but in the  English language they're very different.

شاید کلمات یکسان باشند، سپاسگزارم. ، اما در زبان انگلیسی بسیار متفاوت هستند.

And when we use I want in English, it can  sound a little bit harsh. I remember when  

و وقتی از I want در انگلیسی استفاده می‌کنیم، ممکن است کمی خشن به نظر برسد. یادم می‌آید وقتی

I was growing up, my mother would always  say to me, I want never gets, I want,  

بزرگ می‌شدم، مادرم همیشه به من می‌گفت، می‌خواهم هرگز نمی‌گیرم، می‌خواهم،

never gets. And what she meant by that was, if  you say I want, it sounds a little bit rude.  

هرگز نمی‌شود. و منظور او از آن این بود که اگر بگویی می خواهم، کمی بی ادبانه به نظر می رسد.

So if you say that all the time, then I'm not  going to give you what I want or what you want.

بنابراین اگر همیشه این را می گویید، من آن چیزی را که می خواهم یا شما می خواهید به شما نمی دهم.

So if I wanted something in the sweetshop,  I want this, I want that. No, no,  

بنابراین، اگر من چیزی در شیرینی‌فروشی می‌خواستم، این را می‌خواهم، آن را می‌خواهم. نه، نه،

no, it was her response. So she tried to teach  me good manners. And if I wanted something,  

نه، این پاسخ او بود. بنابراین او سعی کرد رفتارهای خوب را به من بیاموزد. و اگر چیزی می خواستم،

I would have to say I would like.  Or could I please have something?

باید بگویم که دوست دارم. یا می توانم لطفا چیزی داشته باشم؟

So when somebody says I want it sounds  very demanding. I want this, I want that,  

بنابراین وقتی کسی می‌گوید می‌خواهم، خیلی سخت به نظر می‌رسد. من این را می خواهم، آن را می خواهم،

yeah. So you can picture the little  child in the sweetshop, I want this,  

آره. بنابراین می‌توانید کودک کوچک را در شیرینی‌فروشی تصویر کنید، من این را می‌خواهم،

I want the chocolate, I want  a toy. And it sounds really,  

شکلات را می‌خواهم، یک اسباب‌بازی می‌خواهم. و واقعاً،   خیلی بد به نظر می رسد

really bad. And all the customers in the shop will  be looking at you, of course, but I would like.

. و البته همه مشتریان فروشگاه به شما نگاه خواهند کرد، اما من دوست دارم.

Or could I please have much more  polite and much better hat? Okay,  

یا می‌توانم لطفاً کلاه مودبانه‌تر و بسیار بهتری داشته باشم؟ خوب،

so remember what my mother  used to say I want never gets.

پس آنچه را که مادرم می‌گفت می‌خواهم هرگز به دست نیاورم را به خاطر بسپار.

Well, we want to look at expressions with,  I think, or other ways to say are things.

خوب، ما می‌خواهیم به عباراتی نگاه کنیم، به نظر من، یا روش‌های دیگری برای گفتن چیزهایی هستند.

Okay, so let me start.

باشه پس بذار شروع کنم

For the first one. In my opinion,  

برای اولین. به نظر من،

what is very obvious when we want to tell  somebody what we think or we want to.

وقتی می‌خواهیم به کسی بگوییم که چه فکری می‌کنیم یا می‌خواهیم، ​​بسیار بدیهی است. به نظر من

Give it detailed explanation of  something we might just say, well,  

درباره چیزی که ممکن است فقط بگوییم، توضیح مفصل بدهید

in my opinion. So you might want to stress it  so you can change the intonation. If you want  

. بنابراین ممکن است بخواهید روی آن تاکید کنید تا بتوانید لحن را تغییر دهید. اگر می‌خواهید

to be really strong. Well, in my opinion,  and you emphasise the mind, or if you just  

واقعاً قوی باشید. خوب، به نظر من، و شما روی ذهن تاکید می کنید، یا اگر فقط

want to make a point or clarify something,  in my opinion I think we should do this.

می خواهید نکته ای را بیان کنید یا چیزی را روشن کنید، به نظر من فکر می کنم ما باید این کار را انجام دهیم.

Okay. So you want to make it very,  very clear that this is your view.

باشه بنابراین می‌خواهید خیلی، بسیار واضح بگویید که این دیدگاه شماست.

As far as I'm concerned. So a little bit more  formal as far as I'm concerned. So this could be,

تا جایی که به من مربوط می شود. بنابراین تا آنجا که به من مربوط می شود کمی رسمی تر. بنابراین این می تواند

Any type of discussion you're  having in a work environment,  

هر نوع بحثی باشد که در یک محیط کار،

with your family, with friends, whatever  it might be. As far as I'm concerned,  

با خانواده، با دوستانتان، هر چه که باشد، دارید. تا آنجا که به من مربوط می شود،

means this is what you believe. Yes. So  no matter what has happened, no matter  

یعنی این همان چیزی است که شما معتقدید. بله. بنابراین، مهم نیست که چه اتفاقی افتاده است، مهم نیست که

what other people have said. This is the view  that you have and you're going to stick to it.

دیگران چه گفته اند. این دیدگاهی است که شما دارید و به آن پایبند خواهید بود.

If we want to be very strong, because when  we say I think, I think sort of suggests a  

اگر می‌خواهیم خیلی قوی باشیم، چون وقتی می‌گوییم فکر می‌کنم، فکر می‌کنم به نوعی نشان‌دهنده

little bit of uncertainty. So if we say,  I believe that, then there's a really,  

کمی عدم اطمینان است. بنابراین، اگر بگوییم، من به آن اعتقاد دارم، آنگاه یک بیانیه واقعاً،

really strong statement, I believe that says  something that I fundamentally believe in.

واقعاً قوی وجود دارد، من معتقدم که چیزی را می‌گوید که من اساساً به آن اعتقاد دارم.

And when I'm trying to help people to prepare for

Job interviews, and I asked them to give me  some indication of what their strengths and  

برخی از نشانه‌های نقاط قوت و

weaknesses are. Some point of view. Often they  tell me, oh, I think that. And I always try to  

ضعف آنها چیست. برخی از دیدگاه ها. اغلب آنها به من می گویند، اوه، من چنین فکر می کنم. و من همیشه سعی می‌کنم

get them to say, no, no, don't say I  think say I believe have conviction.  

آنها را وادار کنم که بگویند، نه، نه، نگو من فکر می‌کنم بگویم معتقدم اعتقاد دارم.

Conviction means be strong in your view. Be  strong in your opinion, what you believe.

اعتقاد به این است که از نظر خود قوی باشید. به عقیده خود، به آنچه اعتقاد دارید، قوی باشید.

I believe that my strengths are the following  blah blah blah blah. I believe that my weaknesses  

من معتقدم که نقاط قوت من موارد زیر است . من معتقدم که نقاط ضعف من

are whatever they might be, 1 or 2 or some  something small. But when you use I believe,  

هر چه باشد، 1 یا 2 یا برخی از موارد کوچک است. اما وقتی از من باور استفاده می‌کنید،

then there's a little bit more conviction and  you can again, as we did in the first example,  

آنگاه کمی اعتقاد بیشتری پیدا می‌کنید و می‌توانید دوباره، همانطور که در مثال اول انجام دادیم،

you can stress the word believe. I believe,  yeah, I believe I not to anybody else.

می‌توانید بر کلمه باور تأکید کنید. من معتقدم، بله، من معتقدم که به هیچ کس دیگری نیستم.

It's what I believe is important. I believe  that what the government should do is this.

این چیزی است که من معتقدم مهم است. من معتقدم که کاری که دولت باید انجام دهد این است.

I believe that everybody's opinion  should be respected. So I believe  

من معتقدم که باید به نظر همه احترام گذاشت. بنابراین من معتقدم

no matter what other people think, I believe.

مهم نیست که دیگران چه فکری می کنند، من معتقدم.

The next one is a little bit uncertain,  it seems to me, or it appears to me.

مورد بعدی کمی نامشخص است، به نظر من یا به نظرم می رسد.

So when we use words like seems or appear, then  it might not be accurate, it might not be true.  

بنابراین وقتی از کلماتی مانند ظاهر یا ظاهر استفاده می‌کنیم، ممکن است دقیق نباشد، ممکن است درست نباشد.

But to you that's how it appears. Or to you  that how that's how it is. It seems okay,  

اما برای شما اینگونه به نظر می رسد. یا برای شما که اینطور است. به نظر می رسد اشکالی ندارد،

so it seems and get that's. And when you use it  stress the s it seems to me or it appears to me.

بنابراین به نظر می رسد و این را دریافت کنید. و وقتی از آن استفاده می‌کنید، به آن‌ها استرس بدهید که به نظرم می‌رسد یا به نظرم می‌رسد.

So

بنابراین به

It seems to me the best way to deal with  this is as follows. It appears to me,  

نظر من بهترین راه برای مقابله با این به شرح زیر است. به نظر من،   به

it would appear to me that

نظرم می رسد که

Your son or daughter has made a wrong decision.  So it appears to me that they're only doing that  

پسر یا دختر شما تصمیم اشتباهی گرفته است. بنابراین به نظرم می رسد که آنها فقط این کار را انجام می دهند

because somebody else did it. It seems to  me that it would be better if they did it  

زیرا شخص دیگری این کار را انجام داده است. به نظر می‌رسد که بهتر است این کار را به

another way. So your voice, in your opinion,  you're not so strong about it. Okay. Because  

روش دیگری انجام دهند. بنابراین، به نظر شما، صدای شما در مورد آن چندان قوی نیست. باشه چون

when we use it seems or it appears, it turns it  into a little softer, it's a little less direct.

وقتی از آن استفاده می‌کنیم به نظر می‌رسد یا ظاهر می‌شود، آن را کمی نرم‌تر می‌کند، کمی مستقیم‌تر است.

it's softening your approach. It  appears to me, it seems to me.

این رویکرد شما را نرم می کند. برای من به نظر می رسد، به نظرم می رسد.

Okay. Next I feel that. And when we use this, I  feel that. Or I have a feeling that then this is  

باشه بعد من این را احساس می کنم. و وقتی از این استفاده می‌کنیم، آن را احساس می‌کنم. یا من این احساس را دارم که پس این

expressing a real personal opinion is something  that you feel personally inside. Yeah I feel.

بیان یک نظر شخصی واقعی چیزی است که شما شخصاً در درون خود احساس می کنید. آره احساس میکنم

I feel it's important for me  to voice my opinion. I feel  

احساس می‌کنم مهم است که نظرم را بیان کنم.

important for me to tell people  when I believe they are wrong.

برای من مهم است که وقتی فکر می‌کنم اشتباه می‌کنند به مردم بگویم.

I feel that you don't appreciate  me. I have the feeling that you  

احساس می‌کنم قدر من را نمی‌دانی. من این احساس را دارم که شما از

don't appreciate my point of view. So here  you're just emphasising your emotional side,  

دیدگاه من قدردانی نمی کنید. بنابراین در اینجا شما فقط بر جنبه احساسی خود،

your personal views inside of you. Okay.

دیدگاه های شخصی خود در درون خود تأکید می کنید. باشه

Next is. I assume that.

بعدی است. من فرض می کنم که.

So when you say I assume that  you might not be 100% certain,

بنابراین وقتی می گویید من فرض می کنم که ممکن است 100٪ مطمئن نباشید،

but there's that a belief that,

اما این باور وجود دارد که

something is going to happen.

چیزی قرار است اتفاق بیفتد.

Yeah. Or something is correct. So I  assume that they are going to give  

آره یا چیزی درست است. بنابراین، فرض می‌کنم که آنها قرار است

us a holiday on Monday because we  worked the previous bank holiday.

دوشنبه به ما تعطیلی بدهند، زیرا ما تعطیلات بانکی قبلی را کار کرده‌ایم.

So you're making an assumption.  It hasn't been confirmed to you,  

بنابراین شما یک فرضیه می کنید. برای شما تأیید نشده است،

but this is what they did the previous  year, or this is the action that they've  

اما این همان کاری است که آنها در سال گذشته انجام داده‌اند ، یا این همان اقدامی است که

taken previously. So it's a good reason to  believe that this is what they'll do this time.

قبلاً انجام داده‌اند. بنابراین دلیل خوبی برای باور این است که این بار این کاری است که آنها انجام خواهند داد.

So I assume that

بنابراین من فرض می کنم که

Next, from my point of view. Okay.  So again here we're making it very  

بعد، از نقطه نظر من. باشه بنابراین دوباره در اینجا ما آن را بسیار

personal. From my point of view.  Again, it may not be your point of  

شخصی می کنیم. از دیدگاه من. باز هم، ممکن است این دیدگاه شما

view or your colleagues point of view  or your family, whoever it might be.

یا همکارانتان یا خانواده شما، هر کسی که باشد، نباشد.

But from my point of view it is important

اما از دیدگاه من، مهم است

From my point of view, it is important  that you respect what your parents want.

از دیدگاه من، مهم است که به خواسته‌های والدینتان احترام بگذارید.

From my point of view, if they want  you to study for a few hours after  

از نظر من، اگر می‌خواهند بعد از مدرسه چند ساعت درس بخوانی

school and put away your mobile phone,  then again, you should respect that.

و تلفن همراهت را کنار بگذاری، باز هم باید به آن احترام بگذاری.

But it's from my point of view. Not everybody  would share the same opinion or the same view.

اما این از دیدگاه من است. همه افراد یک نظر یا دیدگاه یکسان را ندارند.

Next, a little more informal  if you ask me. And again here,  

بعد، اگر از من بپرسید، کمی غیررسمی تر است. و دوباره در اینجا،

depending on how you put the the stress away,  you put the intonation. You can make it more

بسته به اینکه چگونه استرس را از بین ببرید، آهنگ را به زبان بیاورید. شما می توانید آن را

aggressive or stronger

تهاجمی تر یا قوی تر کنید

So if you ask me

پس اگر از من بپرسید

the world is crazy. Yeah. If you ask me.

دنیا دیوانه است. آره اگر از من بپرسید.

But if you want to put more  stress on it, if you ask me,  

اما اگر می‌خواهید استرس بیشتری روی آن بگذارید، اگر از من بپرسید،

I really think we've made a serious mistake here.

من واقعاً فکر می‌کنم که ما در اینجا یک اشتباه جدی مرتکب شده‌ایم.

Next, a little bit more formal, I consider.  

بعد، کمی رسمی تر، به نظر من.

Yeah, I consider that to be rather  insulting. I consider that to be

بله، به نظر من این توهین آمیز است. من آن را

inappropriate at this particular time.

در این زمان خاص نامناسب می دانم.

So a teacher might say to the children in  the class, some, perhaps the older children  

بنابراین یک معلم ممکن است به بچه‌های کلاس، برخی، شاید بچه‌های بزرگتر بگوید

that 15 or 16 years of age, I consider that  inappropriate language to use in the classroom.

که 15 یا 16 سال سن دارند، من آن زبان را برای استفاده در کلاس درس نامناسب می‌دانم.

as far as I can see.

تا جایی که من می بینم.

Or as far as I can tell, no, these are both  very, very similar. So as far as I can see  

یا تا آنجا که من می توانم بگویم، نه، این دو بسیار بسیار شبیه هستند. بنابراین تا جایی که می توانم ببینم

or as far as I can tell. So this is us expressing  our opinion with perhaps some limited information.

یا تا آنجا که می توانم بگویم. بنابراین این ما هستیم که نظر خود را با شاید اطلاعات محدودی بیان می کنیم.

when we use the expression,  as far as I can see now,  

وقتی از عبارت استفاده می‌کنیم، تا جایی که اکنون می‌توانم ببینم،

as far as I can see at the  moment is the end of the room.

تا آنجایی که در حال حاضر می‌توانم ببینم، انتهای اتاق است.

Or if I go outside as far as I can see, there's  the end of the street. Okay. So and as far as  

یا اگر تا جایی که می توانم بیرون بروم، انتهای خیابان است. باشه بنابراین و تا آنجایی که

I can tell, it means based on the information we  have, which as I said, may not be the full story,  

من می‌توانم بگویم، به این معنی است که براساس اطلاعاتی که داریم، که همانطور که گفتم، ممکن است داستان کامل نباشد،

but based on that information, this  is my opinion. So as far as I can see,

اما بر اساس آن اطلاعات، این نظر من است. تا آنجا که من می توانم ببینم،

that both in the wrong

هر دو اشتباه هستند،

So it's a way of you expressing  your opinion. As far as I can see.

بنابراین این راهی است که شما نظر خود را بیان می کنید . تا جایی که من می بینم.

But that's it. It's over  as far as I can tell. Yeah,  

اما همین. تا جایی که می توانم بگویم تمام شده است. بله،

it's over. So we can use them both in the same way

تمام شد. بنابراین ما می توانیم از هر دوی آنها به یک روش

To my mind or in my mind. Okay.

برای ذهن من یا در ذهن من استفاده کنیم. باشه

In my mind, I don't think it's the right way to do  it. I think you should perhaps write the letter.

در ذهن من، فکر نمی‌کنم این راه درستی برای انجام آن باشد. فکر می کنم شاید شما باید نامه را بنویسید.

Complete your CV or look at your CV  again and then put it in LinkedIn or  

رزومه خود را تکمیل کنید یا دوباره به رزومه خود نگاه کنید و سپس آن را در لینکدین یا

however you wish to place it and  see to people. Take an interest.

هر طور که مایلید قرار دهید و به افراد مراجعه کنید قرار دهید. علاقه مند شوید.

And then the very last because I added it at  

و سپس آخرین مورد چون من آن را در ابتدا اضافه کردم

the beginning. Is this quite  quirky or unusual expression

. آیا این عبارت کاملاً عجیب یا غیرعادی

Your $0.02 worth. Okay, so when we use that,  it's quite old fashioned because many years  

ارزش 0.02 دلاری شما دارد؟ بسیار خب، پس وقتی از آن استفاده می‌کنیم، کاملاً قدیمی است، زیرا سال‌ها

ago we were just we would have said, you're  two peas worth. But now we're talking about  

پیش می‌گفتیم، ارزش شما دو نخود است. اما اکنون بیشتر در مورد یورو صحبت می کنیم

euros mostly. So we talk about your $0.02  worth. And of course $0.02 is not worth a  

. بنابراین ما در مورد ارزش 0.02 دلار شما صحبت می کنیم . و البته 0.02 دلار ارزش

lot of money. So when somebody says,  do you want to add your $0.02 worth?

پول زیادی را ندارد. بنابراین وقتی کسی می گوید، آیا می خواهید ارزش 0.02 دلاری خود را اضافه کنید؟

Or you might say, I would like  to add my €0.02 worth, it means  

یا ممکن است بگویید، من می‌خواهم ارزش 0.02 یورویی خود را اضافه کنم، به این معنی است که

I would like to give my opinion. It might not be  worth much because €0.02 isn't a lot of money,  

می‌خواهم نظرم را بگویم. ممکن است ارزش زیادی نداشته باشد زیرا 0.02 یورو پول زیادی نیست،

but nevertheless, I would still  like to give you my opinion.

اما با این وجود، من همچنان می‌خواهم نظرم را به شما بگویم.

well excuse me, can I add my €0.02 worth. So  you give your opinion. And again you know,  

خوب ببخشید، آیا می توانم ارزش 0.02 یورویی خود را اضافه کنم. پس شما نظر خود را بدهید. و باز هم می دانید،

you're not belittling your contribution.

مشارکت خود را کوچک نمی کنید.

You're not belittling anybody else's. But  we use that expression to generally mean,  

شما دیگران را تحقیر نمی کنید اما ما از این عبارت به معنای کلی استفاده می‌کنیم،

okay, it might not be the most important thing.

باشه، ممکن است مهم‌ترین چیز نباشد.

But I would like to add my $0.02 worth. Okay, so  it's our contribution to the thought process. It's  

اما من می خواهم ارزش 0.02 دلاری خود را اضافه کنم. بسیار خوب، پس این سهم ما در فرآیند فکر است. این

our contribution to the argument. It's our  contribution to the debate. Are $0.02 worth.

سهم ما در بحث است. این سهم ما در بحث است. 0.02 دلار ارزش دارند.

We want to look at other ways  to say, I don't know. Okay. So.

می‌خواهیم راه‌های دیگری را بررسی کنیم تا بگوییم، نمی‌دانم. باشه بنابراین.

The first one. I have no idea.

اولی. من هیچ نظری ندارم.

So if somebody asks you what are you going  to do today. I've no idea. I've just got home  

بنابراین اگر کسی از شما بپرسد که قرار است امروز چه کاری انجام دهید. من هیچ ایده ای ندارم. من تازه

from work. I was working that late shift,  so I've really no idea what I'm going to

از سر کار به خانه برگشتم. من در آن شیفت اواخر کار می کردم، بنابراین واقعاً نمی دانم

do today.

So let me have a bit of breakfast  and we'll talk about it later.

امروز قرار است چه کار کنم.

پس بگذارید کمی صبحانه بخورم و بعداً در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

Second one is a little bit more informal.  Yeah. And it's. I haven't the foggiest. Now,  

مورد دوم کمی غیر رسمی تر است. آره و این است. من مه آلودترین را ندارم. اکنون،

fog is when something we can't see through,  

مه زمانی است که چیزی را نمی‌توانیم ببینیم،

it's a weather condition. When the, the  night has been warm and the morning is cold,  

شرایط آب و هوایی است. وقتی که، شب گرم و صبح سرد است،

and you get this air trapped and you create  this fog and you can't see through it.

و شما این هوا را به دام می‌اندازید و این مه را ایجاد می‌کنید و نمی‌توانید از میان آن ببینید.

So this is what we mean when we say,  I haven't the foggiest means. I have  

بنابراین وقتی می گوییم، مه آلودترین وسیله را ندارم، منظور ما همین است. من

no idea. I don't know, but it's  quite informal. Yeah. Okay. So

هیچ نظری ندارم. نمی‌دانم، اما کاملاً غیررسمی است. آره باشه خب

What would you like for dinner tonight?  I haven't the foggiest. I mean, I'd like  

برای شام امشب چی میل دارید؟ من مه آلودترین را ندارم. منظورم این است که من

something different. You know, when you get  that sort of taste for something a little  

چیز متفاوتی می‌خواهم. می دانید، وقتی برای چیزی کمی

different than we usually have. But I don't  know what I want. I haven't the foggiest.

متفاوت تر از آنچه ما معمولاً داریم، چنین ذائقه ای به دست می آورید. اما من نمی دانم چه می خواهم. من مه آلودترین را ندارم.

Now the next to say the three options  were talking about clue. I haven't a clue.

حالا سه گزینه بعدی که می‌گویند درباره سرنخ صحبت می‌کنند. من سرنخی ندارم

I have no clue or I'm clueless. So a clue is  something that will help you solve a problem. When

من هیچ سرنخی ندارم یا بی خبرم بنابراین یک سرنخ چیزی است که به شما در حل یک مشکل کمک می‌کند. وقتی

When you say.

وقتی میگی.

I haven't a clue, means I've no idea,

من سرنخی ندارم، یعنی هیچ نظری ندارم،

I have no clue. Again, I have no  idea or I'm clueless. Okay, so.

هیچ سرنخی ندارم. باز هم، من هیچ ایده ای ندارم یا بی اطلاع هستم. باشه پس

What's the boss want to, have that  meeting about? He sent around an  

رئیس چه می خواهد، درباره آن جلسه برگزار شود ؟ او

email a few minutes ago, and we have  to assemble in the boardroom at 5:00.

چند دقیقه پیش ایمیلی ارسال کرد، و ما باید ساعت 5:00 در اتاق هیئت مدیره جمع شویم.

I haven't a clue.

من سرنخی ندارم

have no clue. I'm clueless like you. I'll  have to wait until I get to the meeting.

هیچ سرنخی ندارند من مثل تو بی خبرم باید صبر کنم تا به جلسه برسم.

Next is very, very informal.  Dunno. That means I don't know,  

بعدی بسیار بسیار غیر رسمی است. نمی دانم. یعنی نمی‌دانم،

but we used to know. Yeah, that's like one and  gone I one of these Americanisation. Yeah. So.

اما قبلاً می‌دانستیم. آره، این مثل یکی از این آمریکایی‌سازی‌هاست. آره بنابراین.

What are you going to do with the weekend? Dunno.  What are you going to do after dinner? Dunno.

با آخر هفته چه کار خواهی کرد؟ نمی دانم. بعد از شام می خواهید چه کار کنید؟ نمی دانم.

What are you going to do about those

در مورد

results you got in your exam? Don't know.

نتایجی که در امتحان خود گرفتید چه می خواهید بکنید؟ نمی دانم.

Next. Your guess is as good as mine. So  this is a little bit more formal. Your  

بعدی حدس شما به خوبی حدس من است. بنابراین این کمی رسمی‌تر است.

guess is as good as mine. Really.  What it means is you have every,

حدس شما به خوبی حدس من است. واقعا معنی آن این است که شما تک

bit of information that I have. You have as  

تک اطلاعاتی را که من دارم در اختیار دارید. شما به اندازه

much information as I have. So  your guess is as good as mine.

من اطلاعات دارید. بنابراین حدس شما به خوبی حدس من است.

Do you know what's going on?

میدونی چه خبره؟

What's the meeting about? Well, your guess is as  good as mine? Meaning I can guess what it might  

جلسه در مورد چیست؟ خوب، حدس شما به اندازه من خوب است؟ به این معنی که می‌توانم حدس بزنم درباره چه چیزی ممکن است

be about, but you could make the same guess  because you've all got the same information.

باشد، اما شما می‌توانید همین حدس را بزنید زیرا همه شما اطلاعات یکسانی دارید.

So your guess is as good as mine.

بنابراین حدس شما به خوبی حدس من است.

Next it beats me so a little bit more  informal. It beats me. So when we use  

بعد، کمی غیررسمی‌تر من را شکست می‌دهد . مرا می زند. بنابراین وقتی از  آن استفاده می کنیم،

it beats me, it means I'm defeated.  Literally. Yeah. So I really don't  

من را شکست می دهد، به این معنی است که من شکست خورده ام. به معنای واقعی کلمه. آره بنابراین من واقعاً نمی

know. I'm trying to work out what  the answer is but beats me. Yeah.

دانم. دارم سعی می‌کنم بفهمم جواب چیست اما مرا شکست می‌دهد. آره

Do you know what they doing?  Whoa, it beats me. I mean,  

میدونی چیکار میکنن؟ اوه، این منو شکست میده منظورم این است که،

I've been trying to work it out now for a couple  of days, and I started seeing them getting ready  

چند روزی است که سعی می‌کنم آن را حل کنم ، و شروع کردم به دیدن آنها در حال آماده شدن

and putting up the boardings. I've asked  a few people, but nobody seems to know,  

و گذاشتن سوار شدن به هواپیما. از چند نفر پرسیدم، اما به نظر می‌رسد هیچ‌کس نمی‌داند،

so it beats me. Means I'm defeated. I've scratched  my head. I'm trying to think of what it might be.

بنابراین من را شکست می‌دهد. یعنی شکست خوردم سرم را خاراندم. دارم سعی می کنم به این فکر کنم که چه چیزی ممکن است باشد. از

Don't ask me. Well, again. Yeah.  When somebody says to you, well,  

من نپرس خب بازم آره وقتی کسی به شما می گوید، خوب،

what's happening? Don't ask me. So

چه اتفاقی می افتد؟ از من نپرس بنابراین

they think you have the information. They think  you know what's going on. What's wrong with Mary?

آنها فکر می کنند شما اطلاعات دارید. آنها فکر می کنند که می دانید چه خبر است. مریم چه مشکلی دارد؟

She's in a really, really bad mood. She's  been like that since she got home from  

او در روحیه واقعاً بدی است. او از دیروز که از دانشگاه به خانه برگشته همین‌طور است

university yesterday, and I can't seem  to get through to her. Oh, don't ask me.

و به نظر نمی‌رسد با او ارتباط برقرار کنم. اوه از من نپرس

She might have fallen out with  a boyfriend again. Who knows? So  

او ممکن است دوباره با یک دوست پسر درگیر شده باشد. چه کسی می داند؟ پس از

don't ask me. So it's informal,  but it's a way of saying, look,  

من نپرس. بنابراین غیررسمی است، اما راهی برای گفتن، نگاه کنید،

I don't know. You don't know. We're just going  to have to wait and see what she tells us.

نمی دانم. شما نمی دانید. ما فقط باید صبر کنیم و ببینیم او به ما چه می گوید.

I'm not sure. So when we use. I'm not sure.  There's a little bit of uncertainty here.  

من مطمئن نیستم. بنابراین وقتی استفاده می کنیم. من مطمئن نیستم. در اینجا کمی عدم اطمینان وجود دارد.

You might have some ideas, but  when you say I'm not sure, well,  

ممکن است ایده‌هایی داشته باشید، اما وقتی می‌گویید مطمئن نیستم، خب،

then it indicates that. Possibly. But you don't  want to say exactly, because you might be wrong.

پس این نشان‌دهنده آن است. احتمالا. اما نمی‌خواهید دقیقاً بگویید، زیرا ممکن است اشتباه کنید.

if you want to know when, or what time  your babysitter is going to arrive,  

اگر می‌خواهید بدانید پرستار کودکتان چه زمانی یا چه ساعتی قرار است بیاید،

you know, did you arrange for the babysitter?

می‌دانید، آیا برای پرستار بچه هماهنگی کرده‌اید؟

Yes. I sent to the message when you  asked me to. I told her we were going  

بله. زمانی که شما از من خواستید به پیام فرستادم . به او گفتم که

to be going out at around 7:00. So what  time is she going to get here? Well,  

حدود ساعت 7:00 می‌رویم بیرون. پس چه ساعتی قرار است به اینجا برسد؟ خوب،

I'm not sure, but she's usually here on  time, so let's give her another 10 or  

مطمئن نیستم، اما او معمولاً به موقع اینجاست، بنابراین اجازه دهید 10 یا   15 دقیقه دیگر به او فرصت دهیم

15 minutes. And if she hasn't shown  up by then, we'll send her a text.

. و اگر تا آن زمان حاضر نشد، برایش پیامکی ارسال می‌کنیم.

so I'm not sure. Means I'm a little bit uncertain.

پس مطمئن نیستم یعنی من کمی نامطمئن هستم.

That's a good question. Now this is quite  formal okay. So at a meeting, particularly when,

این سوال خوبی است. اکنون این کاملاً رسمی است. بنابراین در یک جلسه، به ویژه زمانی که

somebody asks for,

کسی درخواست می‌کند،

some information and somebody  wants to know what the strategy is,  

اطلاعاتی می‌خواهد و کسی می‌خواهد بداند که استراتژی چیست،

somebody wants to know what the marketing  plan, what the launch of the new product is.

کسی می‌خواهد بداند که برنامه بازاریابی چیست ، راه‌اندازی محصول جدید چیست.

So they've got lots of questions that they  want answers to. So when you ask the question,  

بنابراین آنها سؤالات زیادی دارند که می خواهند به آنها پاسخ دهند. بنابراین، وقتی سؤال را می‌پرسید،

the boss says, that's a good question. Now,  

رئیس می‌گوید، این سؤال خوبی است. حالا،

he might not have a good answer. He might  have no answer or she might have no answer.  

ممکن است پاسخ خوبی نداشته باشد. ممکن است او جوابی نداشته باشد یا او پاسخی نداشته باشد.

But that's a good question is another  way of saying, well, look, I don't know.

اما این یک سوال خوب است، راه دیگری برای گفتن، خوب، نگاه کنید، من نمی دانم.

Or I look into it and we get back  to you. So again, when somebody

یا من به آن نگاه می کنم و به شما باز می گردیم. بنابراین، دوباره، وقتی کسی از

asks the boss or the line manager  about something in particular,  

رئیس یا مدیر خط درباره چیزی خاص می‌پرسد،

and if they don't have the information, well, then  again, it's better for them to say something like

و اگر اطلاعاتی ندارند، خوب، دوباره، بهتر است چیزی مانند

Leave it with me. I'll look into it and I'll get  back to you. So that's a good classic response.

آن را با من بگذارید. من آن را بررسی خواهم کرد و به شما باز خواهم گشت. بنابراین این یک پاسخ کلاسیک خوب است.

It's quite formal. Leave it with me. I'll  look into it and I'll get back to you.

کاملا رسمیه آن را با من بگذارید. من آن را بررسی می‌کنم و به شما پاسخ خواهم داد.

And then finally who knows? Or  how would I know? So a little bit  

و در نهایت چه کسی می داند؟ یا از کجا بدانم؟ بنابراین کمی

more information. And usually when somebody  says it, they just go poof. Who knows. Or  

اطلاعات بیشتر. و معمولاً وقتی کسی آن را می‌گوید، فقط پوک می‌زند. چه کسی می داند. یا

there's a little bit of a exclamation and it's all  about the tone and the intonation in your voice.

کمی تعجب وجود دارد و همه چیز مربوط به لحن و لحن صدای شماست.

Or when you really don't know, well, you're  a little bit annoyed that they've asked you,  

یا وقتی واقعاً نمی‌دانید، خوب، کمی آزرده می‌شوید که از شما سؤال کرده‌اند،

and you've told them time and time again  that you don't know. So you respond with,  

و بارها و بارها به آنها گفته‌اید که نمی‌دانید. بنابراین شما با،   پاسخ می دهید،

but how would I know? I mean, I'm  the same as you at the same level.  

اما من از کجا بدانم؟ منظورم این است که من مثل شما در همان سطح هستم.   به هر حال

Nobody tells me anything around  here anyway, so how would I know?

هیچ کس اینجا به من چیزی نمی گوید ، پس من از کجا بدانم؟

Where are the kids at buff? Who  knows? They never tell me anything.

بچه ها کجای بوف هستند؟ چه کسی می داند؟ آنها هرگز به من چیزی نمی گویند.

So that something's happened.  Somebody is a little bit annoyed,  

به طوری که چیزی اتفاق افتاده است. یک نفر کمی آزرده می شود

and then there's a little bit of  tension. And the response you get  

و سپس کمی تنش ایجاد می شود. و پاسخی که دریافت می‌کنید

is who knows? How would I know? So  all in the intonation, in the voice.

این است که چه کسی می‌داند؟ از کجا بدانم؟ بنابراین همه در لحن، در صدا.

Try to pick out a couple of them. Try to use  

سعی کنید یکی از آنها را انتخاب کنید. سعی کنید از

them so you're not using the  same expression all the time.

آنها استفاده کنید تا همیشه از یک عبارت استفاده نکنید.

Try a few of the others. Try to see how you can  use them, introduce them. Feel comfortable with  

چند مورد دیگر را امتحان کنید. سعی کنید ببینید چگونه می‌توانید از آنها استفاده کنید، آنها را معرفی کنید. با آنها احساس راحتی کنید

them. And then practice a few others. And if  you need any help or any other suggestions,  

. و سپس چند مورد دیگر را تمرین کنید. و اگر به کمک یا پیشنهاد دیگری نیاز دارید،

of course, please come back to me.  I really appreciate you watching.

البته، لطفاً به من مراجعه کنید. من واقعا از تماشای شما تشکر می کنم.

I really appreciate you listening  and as always, join me again soon.

من واقعاً از شنیدن شما سپاسگزارم و مثل همیشه، به زودی دوباره به من بپیوندید.