Essential Expressions with Know | The SMART way to improve your English

Hi there, teacher Harry here. And welcome back to the English lessons where I try to

سلام، معلم هری اینجاست. و به درس های انگلیسی بازگردید، جایی که من سعی می کنم به

help you to get a better understanding of the English language. I can help you with

شما کمک کنم تا درک بهتری از زبان انگلیسی داشته باشید. من می توانم با

your grammar, English expressions, phrasal verbs, whatever it might be. That will help

دستور زبان، عبارات انگلیسی، افعال عبارتی، هر چه که باشد به شما کمک کنم. این به شما کمک می کند

you to put yourself in a position to have better conversations with your friends, your

تا خود را در موقعیتی قرار دهید که با دوستان و همکاران خود گفتگوهای بهتری داشته باشید

colleagues. Put you in a position to get a better job, whatever it might be. So what

. شما را در موقعیتی قرار دهد که هر چه که باشد، شغل بهتری پیدا کنید. پس

am I going to talk to you about today?

امروز در مورد چه چیزی با شما صحبت کنم؟

Well, today we're going to talk about expressions, and in particular expressions with the word

خوب، امروز می خواهیم در مورد عبارات، و به ویژه عبارات با کلمه

KNOW. And that's K-N-O-W, not N-O, so K-N-O-W.

KNOW صحبت کنیم. و این K-N-O-W است، نه N-O، بنابراین K-N-O-W.

In English, we often use I know, or, you know, as a way of filling in a conversation. So

در انگلیسی، ما اغلب از I know یا، می دانید، به عنوان راهی برای پر کردن مکالمه استفاده می کنیم. بنابراین

you'll hear it a lot from native English speakers. I know. Yeah. Yeah, I know. So you use it

شما آن را بسیار از زبان انگلیسی زبانان بومی خواهید شنید. میدانم. آره آره میدونم بنابراین شما از آن

as sort of as an acknowledgement that you understand what the person is talking about.

به عنوان یک تصدیق استفاده می کنید که متوجه می شوید آن شخص در مورد چه چیزی صحبت می کند.

Or indeed, you know, you know, what I'm trying to say, you know, the person that lives down

یا در واقع، می‌دانی، می‌دانی، چیزی که می‌خواهم بگویم، می‌دانی، کسی که در خیابان زندگی می‌کند

the street, or you know, the guy on the second floor with that unusual dog yet, you know,

، یا می‌دانی، مردی در طبقه دوم با آن سگ غیرعادی هنوز، می‌دانی،

yeah, so we use it in that context a lot. But here, we're going to use some specific

بله، پس ما از آن در این زمینه بسیار استفاده می کنیم. اما در اینجا، ما قصد داریم از برخی عبارات خاص استفاده کنیم

phrases. So that, let me give them to you. First of all, I go through them one by one,

. بنابراین، اجازه دهید آنها را به شما بدهم. اول از همه آنها را یکی یکی مرور می کنم

and I give you some examples. And then hopefully, you'll be able to practice those and get a

و چند نمونه برایتان می زنم. و سپس امیدواریم که بتوانید آنها را تمرین کنید و

better understanding.

درک بهتری کسب کنید.

So as far as I know,

بنابراین تا آنجا که من می دانم،

to know something inside out, God or Heaven only knows. To know or not to know someone

برای دانستن چیزی از درون، فقط خدا یا بهشت ​​می دانند. شناختن یا نشناختن کسى

from Adam, to know, something like the back of your hand, to know a thing or two about

از آدم، دانستن، چیزى شبیه به پشت دست، دانستن یک یا دو چیز از

something, to know your place. Not to know his OS from his elbow, and that one's a little

یک چیز، دانستن جایگاه خود. نه اینکه سیستم عاملش را از روی آرنجش بشناسد، و آن یکی

bit rude. So I'll explain that specifically, Knowing my luck. And then finally, before

کمی بی ادب است. بنابراین من آن را به طور خاص توضیح خواهم داد، با دانستن شانس خود. و سپس در نهایت، قبل از اینکه

you know it, so let's take them

متوجه شوید، بگذارید آنها را

one at a time. As far as I know. So when we use this expression, as far as I know, we're

یکی یکی بگیریم. تا آنجایی که من میدانم. بنابراین، وقتی از این عبارت استفاده می‌کنیم، تا آنجا که من می‌دانم،

going to give some additional information, or we're going to give somebody some advice,

اطلاعات بیشتری ارائه می‌کنیم، یا به کسی توصیه می‌کنیم،

or somebody might ask you for some advice. And he said, Well, as far as I know, the best

یا ممکن است کسی از شما راهنمایی بخواهد. و او گفت، خوب، تا آنجا که من می دانم، بهترین

bus that you can get to get you to the... town is the number 66. And you just walk across

اتوبوسی که می توانید برای رسیدن به شهر... شماره 66 داشته باشید.

the street here, wait for that boss, and that'll take you into the centre of the city.

شما را به مرکز شهر می برد.

As far as I know, the boss left an hour ago, and I'm not sure he's going to be back for

تا جایی که من می دانم، رئیس یک ساعت پیش رفت و مطمئن نیستم که تا

the next couple of days. So as far as I know, is the information or that you have on a particular

چند روز آینده برگردد. بنابراین تا آنجا که من می دانم، آیا اطلاعات یا اطلاعاتی که شما در مورد یک موضوع خاص دارید

issue that might be helpful to the other person. Now, it might change. But when we use the

ممکن است برای طرف مقابل مفید باشد. حالا، ممکن است تغییر کند. اما وقتی از

expression, as far as I know, that means the information that you have to hand, this is

عبارت استفاده می کنیم، تا آنجا که من می دانم، این به معنای اطلاعاتی است که باید در اختیار شما قرار دهید، این

the situation this is the boss you get, this is where the person is, this is what you should

وضعیتی است که شما به دست می آورید، این همان موقعیتی است که شما به دست می آورید، این جایی است که آن شخص است، این چیزی است که شما باید

do with that. So if you have a technical problem, as far as I know, what you're expected to

با آن انجام دهید. بنابراین اگر مشکل فنی دارید، تا آنجایی که من می دانم، کاری که از شما انتظار می رود

do is contact the IT department, as far as I know, to

این است که با بخش فناوری اطلاعات تماس بگیرید، تا آنجا که من می دانم، برای

know something inside out, but when we know something inside out, we know every little

دانستن چیزی از درون، اما وقتی چیزی را از درون می دانیم، همه چیز را می دانیم.

detail. So the teacher might tell the class before this exam, you have to do a lot of

جزئیات کمی بنابراین ممکن است معلم قبل از این امتحان به کلاس بگوید، شما باید

preparation. And really, particularly with history, you got to know these topics inside

آمادگی زیادی داشته باشید. و واقعاً، به ویژه با تاریخ، شما با این موضوعات از درون آشنا شدید

out. Because there's certainly going to be a lot of questions based on this part of history.

. زیرا مطمئناً سؤالات زیادی بر اساس این بخش از تاریخ وجود خواهد داشت.

And the examiner is going to be looking out for some specific information. So you need

و ممتحن به دنبال برخی اطلاعات خاص است. پس باید

to study really hard. And you need to know this topic inside out, meaning every little

خیلی سخت مطالعه کنید. و شما باید این موضوع را از درون، به معنای هر

detail. He knows this city inside out. Sure, he has been living here most of his life.

جزئیات کوچک بدانید. او این شهر را از درون می شناسد. مطمئناً او بیشتر عمرش را در اینجا زندگی کرده است.

So there's any part of the city that you don't know you need to get to just as Peter because

بنابراین هر قسمتی از شهر وجود دارد که نمی‌دانید باید به آن برسید

he knows everything about it, he knows it inside out.

.

God or hen... Heaven only knows. So this is one of these exclamations that we use when

خدا یا مرغ... بهشت ​​فقط می داند. بنابراین این یکی از این تعجب‌هایی است که وقتی

somebody says, you know, what are we going to do about that customer? He's really annoyed

کسی می‌گوید، می‌دانید، در مورد آن مشتری چه کنیم، استفاده می‌کنیم؟ او واقعاً من را اذیت کرده است

me, he's looking for some answers today. And you've just put your eyes up to heaven say,

، او امروز به دنبال پاسخی است. و تو فقط چشمانت را به آسمان انداخته ای بگو،

God only knows what I'm going to tell him, I have no idea. I'm going to have to wait

خدا می داند که من به او چه خواهم گفت، من هیچ نظری ندارم. من باید صبر کنم

until the boss comes back. Or Heaven only knows. I mean, it's an explanation that we

تا رئیس برگردد. یا فقط بهشت می داند. منظورم این است که این توضیحی است که ما از آن

use to suggest that we have no idea and nobody else will know. And the only person is likely

استفاده می کنیم تا بگوییم ما هیچ ایده ای نداریم و هیچ کس دیگری نمی داند. و تنها کسی که احتمالا می

to know is God. And he's not likely to tell us Yeah, so God only knows what's going to

داند خداست. و او به احتمال زیاد به ما نمی‌گوید بله، بنابراین خدا فقط می‌داند که چه اتفاقی قرار است

happen.

بیفتد.

What's going to happen at the end of this pandemic? What's going to be the situation

در پایان این همه گیری چه اتفاقی قرار است بیفتد ؟ وضعیت اشتغال چگونه خواهد بود

with regard to employment? What's going to be the situation with vaccinations? God only

؟ وضعیت واکسیناسیون چگونه خواهد بود؟ خدا تنها

knows. Heaven knows. Yeah, what are we going to do? Nobody really knows.

می داند. بهشت می داند. آره چیکار کنیم هیچ کس واقعا نمی داند.

Not to know someone from Adam. So when we use this expression, it means we don't really

نه اینکه کسی را از آدم بشناسم. بنابراین وقتی از این عبارت استفاده می کنیم، به این معنی است که واقعاً نمی

know who you're talking about. Yeah. Okay. So if you're talking about a guy or a woman

دانیم در مورد چه کسی صحبت می کنید. آره باشه. بنابراین، اگر در مورد یک مرد یا زن

on the next... on the next floor or the next apartment block, or somebody in the university,

در طبقه بعدی یا یک آپارتمان بعدی یا کسی در دانشگاه صحبت می کنید،

I don't know him from Adam, I've never met him, I don't really know who you're talking

من او را از آدام نمی شناسم، هرگز او را ندیده ام. من واقعاً نمی دانم در مورد چه کسی صحبت می کنید

about, perhaps I didn't meet him. But to be honest, I really don't know, from Adam. And

، شاید من او را ملاقات نکردم. اما صادقانه بگویم، من واقعا نمی دانم، از آدام. و

if you walked through the door now, I had no idea who he is, or I have no idea who she

اگر الان از در رد شدی، من نمی‌دانستم او کیست، یا نمی‌دانم او کیست

is. I don't know her from Adam. I don't know him from Adam. So the reference to Adam is

. من او را از آدم نمی شناسم. من او را از آدم نمی شناسم. بنابراین اشاره به آدم

referenced in the Bible of the first person that God's supposedly created. So Adam and

در کتاب مقدس اولین شخصی که ظاهراً خدا آفریده شده است، ذکر شده است. بنابراین آدم و

Eve, so when we don't know anybody from Adam, we wouldn't recognise them, we don't know

حوا، پس وقتی کسی را از آدم نمی‌شناسیم، آنها را نمی‌شناسیم، نمی‌شناسیم

them. And really, we'd have to be introduced to them to understand exactly who they are.

. و واقعاً، ما باید با آنها آشنا شویم تا بفهمیم دقیقاً چه کسانی هستند.

So I don't know him or her from Adam.

بنابراین من او را از آدم نمی شناسم.

To know something like the back of your hand. But earlier, we explained about knowing something

برای دانستن چیزی شبیه به پشت دست. اما قبلاً درباره دانستن چیزی از درون توضیح دادیم

inside out, and this is very, very similar. So when you know, something like the back

، و این بسیار بسیار شبیه است. بنابراین وقتی می دانید، چیزی شبیه به پشت

of your hand, okay, so you know everything about it. I know this city like the back of

دستتان، خوب است، بنابراین همه چیز را در مورد آن می دانید. من این شهر را مثل کف

my hand, I used to work for a taxi company. So I've driven every street, I used to work

دستم می شناسم، قبلاً در یک شرکت تاکسیرانی کار می کردم. بنابراین من هر خیابانی را رانندگی کرده‌ام، قبلاً

in a courier company delivering packages. So I don't think there's any street in this

در یک شرکت پیک کار می‌کردم که بسته‌ها را تحویل می‌داد. بنابراین فکر نمی کنم خیابانی در این

city that I don't know. In fact, I could say that I know, it's like the back of my hand.

شهر وجود داشته باشد که من آن را نشناسم. در واقع می توانم بگویم که می دانم، مثل پشت دست من است.

Or I've been working in this company for many, many years. And I know everything about it.

یا سال هاست که در این شرکت کار می کنم . و من همه چیز را در مورد آن می دانم.

I know the rules, the regulations, I know it like the back of my hand. So that document

من قوانین و مقررات را می دانم، من آن را مانند پشت دستم می دانم. بنابراین آن سند

about our marketing strategy. I wrote that two years ago, there's been a few little changes.

در مورد استراتژی بازاریابی ما است. من نوشتم که دو سال پیش، چند تغییر کوچک وجود دارد.

But to be honest, I know it like the back of my hand.

اما صادقانه بگویم، من آن را مانند پشت دست خود می دانم.

To know a thing or two about something. Well, when we know a thing or two about something,

دانستن یک یا دو چیز در مورد چیزی. خوب، وقتی یک یا دو چیز در مورد چیزی می دانیم،

we know a little bit more than other people. Yeah. So if you're having a problem with your

کمی بیشتر از افراد دیگر می دانیم. آره بنابراین اگر با ماشین خود مشکل دارید

car, the best person to ask is David, he's always tinkering around with his car, on the

، بهترین کسی که می توانید از او بپرسید دیوید است، او همیشه با ماشینش سر و صدا می کند،

weekends, if you go to see him, he's always got the bonnet of the car up. And he's got

آخر هفته ها، اگر به دیدن او بروید، او همیشه کاپوت ماشین را بالا گرفته است. و

his head in the engine. And he's fiddling around with this and fiddling around with

سرش را در موتور فرو کرده است. و او با این و با

that. So if you've got a problem with your car, you should really talk to him because

آن دست و پا می زند. بنابراین اگر با ماشین خود مشکل دارید ، باید واقعاً با او صحبت کنید زیرا

he knows a thing or two about it. If you've got an IT problem, the best person to talk

او یکی دو چیز در مورد آن می داند. اگر مشکل IT دارید، بهترین کسی که می توانید با او صحبت کنید

to is Mary, she knows a thing or two about technology, I think she she studied it at

مری است، او یکی دو چیز در مورد فناوری می داند ، فکر می کنم او آن را در

university. So she she knows a bit more than the rest of us. Okay, so it always helps to

دانشگاه خوانده است. بنابراین او کمی بیشتر از بقیه ما می داند. خوب، بنابراین

know a thing or two about something.

دانستن یک یا دو چیز در مورد چیزی همیشه کمک می کند.

A thing or two about small talk so that you can carry on conversations, a thing or two

یکی دو مورد در مورد صحبت های کوچک تا بتوانید به گفتگو ادامه دهید، یک یا دو مورد

about sports, that if you get stuck in a conversation with some colleagues, you're able to make

در مورد ورزش، که اگر در مکالمه با برخی همکاران گیر کردید، بتوانید

some contribution to the conversation. So to know a thing or two about something, a

سهمی در گفتگو داشته باشید. بنابراین برای دانستن یک یا دو چیز در مورد چیزی، یک

thing or two about cooking. So if you're stuck on your own, and you've got some food in the

یا دو چیز در مورد آشپزی. بنابراین اگر به تنهایی گیر کرده اید، و مقداری غذا در

fridge, you'll be able to rustle up a quick meal to know a thing or two about something.

یخچال دارید، می توانید یک وعده غذایی سریع را خش خش کنید تا یک یا دو چیز در مورد چیزی بدانید.

To know your place where they used to use this a lot in high society to know your place

برای اینکه بشناسید جایی که قبلاً در جامعه بالا از این کار زیاد استفاده می کردند تا بدانید چه کسی

in society who should talk to who so you know, particularly in the army or some hierarchical

باید با چه کسی صحبت کند، به خصوص در ارتش یا سازمان های سلسله مراتبی

organisation like that, you have to know your place. So if you were a just an ordinary private

مانند آن، باید جایگاه خود را بشناسید . بنابراین اگر شما یک سرباز معمولی

or sergeant, you didn't mix with the the majors and the captains and the colonels and the

یا گروهبان بودید، با سرگردها و سروان ها و سرهنگ ها و

general. So you had to know your place who you were, where you stood relative to other

ژنرال ها مخلوط نمی شدید. پس باید می‌دانستید که چه کسی هستید، در چه جایگاهی نسبت به افراد دیگر ایستاده‌اید

people. So it's not so relevant today in a society where we are supposed to be equal.

. بنابراین امروز در جامعه ای که قرار است ما با هم برابر باشیم چندان مهم نیست.

But in many societies, there are some people unfortunately, a little more equal than others.

اما در بسیاری از جوامع متاسفانه برخی از افراد کمی برابرتر از دیگران هستند.

So in some respects, we still have to know our place. Where are we? Where do we fit in?

بنابراین در برخی موارد، ما هنوز باید جایگاه خود را بشناسیم. ما کجا هستیم؟ ما در کجا قرار می گیریم؟

Yeah. Okay.

آره باشه.

So if you join a new company, what you'd like to know is the structure of the organisation

بنابراین اگر به یک شرکت جدید ملحق می شوید، چیزی که دوست دارید بدانید ساختار سازمانی است

who reports to who so you might look at an organisation chart to see which departments

که به چه کسی گزارش می دهد، بنابراین می توانید به نمودار سازمانی نگاه کنید تا ببینید کدام بخش ها

report into the chief executive which departments report into the financial officer, whatever

به مدیر اجرایی گزارش می دهند که کدام بخش ها به مسئول مالی گزارش می دهند. هر چه ممکن است

it might be, so that you know your place in the organisation, you know, who is who you

باشد، به طوری که شما جایگاه خود را در سازمان بدانید، بدانید، چه کسی را می

know, who you can talk to, if you want to get something done, so to know your place

شناسید، می توانید با چه کسی صحبت کنید، اگر می خواهید کاری را انجام دهید، بنابراین مکان خود را بدانید

Not to know his arse from his elbow. Well, as I said, the beginning, this is a little

نه اینکه الاغ او را از او بشناسید. آرنج. خب، همانطور که گفتم، در ابتدا، این

bit rude and I wouldn't recommend it...Uhmmm to use it with anybody that you value as a

کمی بی ادبی است و من آن را توصیه نمی کنم... اوهوم، استفاده از آن با هرکسی که به عنوان یک

customer or your value as a friend because they could get very insulted. So not to know

مشتری یا دوست شما برای شما ارزش قائل هستید، استفاده کنید زیرا ممکن است به آنها توهین شود. پس

your arse from your elbow. Firstly, your arse, your backside or your bottom to be more polite,

از آرنج خود را نشناسید. اولاً، پشت پا، پشت یا پایین تان که مؤدب تر باشید،

and these are your elbows and so to not to know your arse from your elbow means to know

و این ها آرنج های شما هستند و بنابراین اینکه الاغ خود را از آرنج نشناخته اید، یعنی

nothing. That guy, you're wasting your time talking to him. You might as well bang your

چیزی ندانید. اون پسر، داری وقتتو باهاش ​​حرف میزنی. شما ممکن است

head off the wall because he doesn't know his arse from his elbow. He'll tell you something,

سر خود را از دیوار بکوبید زیرا او از آرنج خود را نمی شناسد. او چیزی به شما خواهد گفت،

but to be honest, I wouldn't believe it. I don't really think he understands it correctly.

اما صادقانه بگویم، من آن را باور نمی کنم. من واقعاً فکر نمی کنم که او آن را درست متوجه شده باشد.

So that would be quite damaging to hear about yourself or other people but that's how somebody

بنابراین شنیدن در مورد خود یا افراد دیگر بسیار مضر است، اما

feels when they're frustrated. And they're angry and they're annoyed because you weren't

وقتی کسی ناامید است این احساس را دارد. و آنها عصبانی و آزرده خاطر هستند زیرا شما

able to help them. They can see Oh, that guy, he doesn't know his arse from his elbow. Now,

قادر به کمک به آنها نبودید. آنها می توانند اوه، آن پسر، او الاغ خود را از آرنجش نمی شناسد. حالا،

it might mean that he just doesn't understand something. Yeah, you could often try to get

ممکن است به این معنا باشد که او چیزی را نمی‌فهمد. بله، شما اغلب سعی می کنید

through to a government department, the health department or the tax department, or whatever

به یک اداره دولتی، اداره بهداشت یا اداره مالیات یا هر چیز دیگری که

it might be, and you're trying to get something organised or some problem resolved, and they

ممکن است باشد بروید، و سعی می کنید چیزی را سازماندهی کنید یا مشکلی را حل کنید، و آنها

can't help you. So you put down the phone in an anger is, those people they don't know

نمی توانند به شما کمک کنند. بنابراین شما با عصبانیت تلفن را زمین می گذارید ، آن افرادی که

their arse from their elbow, I'm not sure what I'm going to do. I just write in a letter

از آرنجشان الاغشان را نمی شناسند، مطمئن نیستم که قرار است چه کار کنم. من فقط در نامه ای می نویسم

and hope somebody intelligent replies to me, so not to know your arse from your elbow is

و ​​امیدوارم کسی باهوش به من پاسخ دهد، بنابراین ندانستن الاغ خود از آرنج به معنای

not to really know or understand anything, but as I said, a little bit rude. So be careful

واقعی دانستن یا فهمیدن چیزی نیست، اما همانطور که گفتم کمی بی ادبانه است. پس مراقب باشید

who you use it with, you really have to trust a friend of yours, say something to them that

با چه کسی از آن استفاده می کنید، واقعاً باید به یکی از دوستان خود اعتماد کنید، چیزی به آنها بگویید که

they're not going to repeat it to somebody else. Okay. Next,

آن را برای دیگران تکرار نکنند . باشه. بعد،

Knowing my luck, what we use Knowing my luck when we want to tell somebody that either

دانستن شانس من، آنچه استفاده می کنیم دانستن شانس من وقتی می خواهیم به کسی بگوییم که یا

we have bad luck, or we usually have some bad luck, or we're in the situation where

ما بدشانسی داریم یا معمولاً بدشانسی داریم یا در شرایطی هستیم که

we have more bad luck than the average person. So we see this, when we then go on to explain

بدشانسی بیشتری نسبت به افراد معمولی داریم. . بنابراین ما این را می بینیم، زمانی که توضیح می دهیم

that we expect something unfortunate, or misfortune to happen off Knowing my luck, when I get

که انتظار داریم اتفاق ناگوار یا بدبختی رخ دهد

there, the shop will be closed. or Knowing my luck, when I go to collect my mobile phone,

. یا با دانستن شانس من وقتی برای جمع آوری موبایلم می روم

they will have lost it. That's what they did the last time or when I tried to pick up the

گم شده اند. این همان کاری است که آنها آخرین بار انجام دادند یا زمانی که من سعی کردم

dry cleaning, I'll get the wrong suit or the wrong trousers that happened to me six months

خشکشویی را بردارم، کت و شلوار اشتباه یا شلوار اشتباهی که شش ماه پیش برای من اتفاق افتاد را دریافت می کنم

ago. So we've got endless stories and examples of when we had bad luck, or we had misfortune.

. بنابراین ما داستان‌ها و نمونه‌های بی‌پایانی داریم از زمانی که بدشانسی یا بدشانسی داشتیم.

So this is what our experience was. So we use this expression to tell somebody else

بنابراین تجربه ما این بود. بنابراین ما از این عبارت استفاده می کنیم تا به شخص دیگری بگوییم

that yeah, Knowing my luck, that's what's going to happen to me this time. Okay.

که بله، با دانستن شانس من، این چیزی است که این بار برای من اتفاق می افتد. باشه.

And then finally, before you know it, well, when we use the expression, before you know

و در نهایت، قبل از اینکه بدانی، خوب، وقتی از عبارت استفاده می کنیم، قبل از اینکه بدانی

it, it means that time is going to pass very quickly. And before you know it, something

، به این معنی است که زمان خیلی سریع می گذرد. و قبل از اینکه بفهمی، اتفاقی

will have happened. So let's give you an example. You're talking to the the kids and it's just

افتاده است. پس بیایید برای شما مثالی بزنیم. شما با بچه ها صحبت می کنید و درست

after Christmas or New Year, and they're about to start the new school year. And their mornings

بعد از کریسمس یا سال نو است و آنها در آستانه شروع سال تحصیلی جدید هستند. و صبح‌هایشان

are don't want to go back to school, why can't we stay at home another couple of days, luck,

نمی‌خواهند به مدرسه برگردند، چرا ما نمی‌توانیم یکی دو روز دیگر در خانه بمانیم، خوشبختانه،

you've had long, long holidays. So let's get into the new term. And before you know it,

شما تعطیلات طولانی و طولانی داشته‌اید. پس بیایید وارد اصطلاح جدید شویم. و قبل از اینکه بدانید،

it's going to be May, and you're going to be coming to the end of the school year. And

ماه می خواهد بود، و شما به پایان سال تحصیلی خواهید رسید. و

then you've got a big long summer holiday to look forward to. Or before you know it,

سپس شما باید یک تعطیلات طولانی تابستانی بزرگ داشته باشید که منتظر آن باشید. یا قبل از اینکه متوجه شوید،

they'll start the training again, and your football team will be back playing matches.

آنها تمرین را دوباره شروع می کنند و تیم فوتبال شما برای انجام مسابقات باز می گردد.

So don't worry about it. Okay, so before you know what to say. Now, don't be moaning, don't

پس نگرانش نباش خوب، پس قبل از اینکه بدانید چه بگویید. حالا ناله نکن،

worry about this, before you know it, something will have happened and everything will be

نگران این نباش، قبل از اینکه بفهمی، اتفاقی افتاده و همه چیز

okay. So anytime that we want to say that something will happen, and it'll probably

درست می شود. بنابراین هر زمان که بخواهیم بگوییم چیزی اتفاق می‌افتد، و احتمالاً

happen a little quicker or time will, as it always does, will pass by a little quicker,

کمی سریع‌تر اتفاق می‌افتد یا زمان، مانند همیشه، کمی سریع‌تر می‌گذرد،

we can use that expression before you know it. Okay,

می‌توانیم قبل از اینکه متوجه شوید از آن عبارت استفاده کنیم . باشه

so let me give you those again. As far as I know, to know something inside out. God

پس بذار دوباره بهت بدم تا آنجا که من می دانم، برای دانستن چیزی از درون.

or Heaven only knows. To know something like the back of your hand. To know a thing or

فقط خدا یا بهشت ​​می داند. برای دانستن چیزی شبیه به پشت دست. دانستن یک یا

two about something. To know your place and to know your place in society. Not to know

دو چیز در مورد چیزی. جایگاه خود را بشناسید و جایگاه خود را در جامعه بشناسید. نه اینکه

his arse from his elbow. And remember, it's a little bit rude. Knowing my luck. And then

الاغش را از آرنجش بشناسد. و به یاد داشته باشید، کمی بی ادبانه است. دانستن شانس من و قبل از اینکه

before you know, that's the last one. Okay, well, hopefully, you've got a good understanding

بدانید، این آخرین مورد است. خوب، خوب، امیدوارم که شما درک خوبی

of those expressions with no practice them and use them. They're very, very, very common,

از آن عبارات بدون تمرین آنها داشته باشید و از آنها استفاده کنید. آنها بسیار، بسیار، بسیار رایج هستند،

and you'll be able to fit in quite easily when you get a little bit of practice. So

و زمانی که کمی تمرین کنید، می توانید به راحتی با آنها هماهنگ شوید. بنابراین

three things I want to add. First thing is you can listen to me on my podcast, okay,

سه چیز را می خواهم اضافه کنم. اولین چیز این است که می توانید در پادکست من به من گوش دهید، خوب، می

you can watch my YouTube channel and indeed you can subscribe to the channel. And finally,

توانید کانال یوتیوب من را تماشا کنید و در واقع می توانید در کانال مشترک شوید. و در نهایت،

you can check out on my webpage for lots of wonderful courses that might help you to improve

می‌توانید در صفحه وب من دوره‌های فوق‌العاده‌ای را که ممکن است به شما در بهبود

your English. As always, I really appreciate you watching and listening to me and I'll

زبان انگلیسی خود کمک کنند، بررسی کنید. مثل همیشه از اینکه به من نگاه می کنید و به حرف های من گوش می دهید بسیار سپاسگزارم و

join you again soon.

به زودی دوباره به شما می پیوندم.