Speak Like a Pro! | MUST-LEARN Business English Phrases for Effective Communication

Hi there. This is Harry. And welcome back  to Advanced English Lessons with Harry,  

سلام. این هری است. و به «درس‌های پیشرفته انگلیسی با هری» خوش آمدید،  ،

where we try to help you to get a better  understanding of the English language,  

جایی که ما سعی می‌کنیم به شما کمک کنیم زبان انگلیسی را بهتر درک کنید،

where you can improve your grammar, pronunciation,  help you do those all-important job interviews,  

جایی که می‌توانید گرامر، تلفظ خود را بهبود ببخشید، به شما کمک کنیم آن مصاحبه‌های کاری بسیار مهم را انجام دهید،

or even if it's just simple conversational  English. But today we're looking at business  

یا حتی اگر فقط باشد. مکالمه ساده انگلیسی. اما امروز ما به انگلیسی تجاری   نگاه می‌کنیم،

English, and in fact, we're looking at advanced  business English concerning workplace jargon.

و در واقع، به انگلیسی تجاری پیشرفته در رابطه با اصطلاحات تخصصی محل کار می‌پردازیم.

Okay, so these are typical phrases  that you'll hear in the workplace  

بسیار خوب، پس اینها عبارات معمولی  هستند که در محل کار

or advanced business English  using workplace jargon.

یا انگلیسی تجاری پیشرفته  با استفاده از اصطلاحات تخصصی محل کار می‌شنوید.

And again, as always, there are ten of  them. So I'm going to go through the  

و دوباره، مثل همیشه، ده مورد از آنها وجود دارد. بنابراین من می‌خواهم

list one by one. And then I'll give you those  particular situations when you can use them.

فهرست را یکی یکی مرور کنم. و سپس آن موقعیت‌های خاص را به شما می‌دهم که بتوانید از آنها استفاده کنید.

So some of them are quite strange in the way  they sound. But I'll give you the examples  

بنابراین برخی از آنها از نظر صدایی که دارند بسیار عجیب هستند . اما من مثال‌ها

and situations and hopefully that will  make it a lot clearer when you come to  

و موقعیت‌ها را برای شما می‌آورم و امیدوارم وقتی

understand them yourself. And as you know the  drill by now, I'm going to go through them,  

خودتان آن‌ها را درک کنید، این موضوع خیلی واضح‌تر می‌شود. و همانطور که تا به حال این تمرین را می‌دانید، من آنها را مرور می‌کنم،

give you particular situations,  then you've got to practise them,  

موقعیت‌های خاصی را به شما ارائه می‌دهم، سپس باید آنها را تمرین کنید،

see if you can just introduce 1 or 2 of  them into your conversations, into your  

ببینید آیا می‌توانید فقط 1 یا 2 مورد از آنها را در مکالمات خود وارد کنید، به موارد

particular business English, you'd be amazed  how quickly you'll get comfortable with them.

خاص خود انگلیسی تجاری، شگفت زده خواهید شد  که چقدر سریع با آنها راحت می شوید.

Okay. Let's go. Drill down. Well, we usually  drill down some numbers. So if you're number  

باشه. بیا بریم. سوراخ کن خوب، ما معمولاً تعدادی اعداد را مشخص می‌کنیم. بنابراین، اگر

crunching in an office, an accountant or if  you're some form of analyst, then you'll need  

در یک اداره، حسابدار یا به نوعی تحلیلگر هستید، باید

to drill down into the numbers from time to  time. Your boss or supervisor or report line  

هر از چند گاهی اعداد را بررسی کنید. رئیس یا سرپرست یا مدیر خط گزارش شما

manager might ask you to drill down the numbers  and give him some more detailed breakdowns.

ممکن است از شما بخواهد که اعداد و ارقام را مشخص کنید و جزئیات بیشتری را به او ارائه دهید.

Okay, so for example, you might have  given him a figure of the overheads of  

خوب، برای مثال، ممکن است رقمی از سربار

the business. So it might be 10,000 a  month or 1,000 a month or whatever the  

کسب و کار به او داده باشید. بنابراین ممکن است 10000 در ماه یا 1000 در ماه یا هر

figure happens to be. But he wants you  to drill down and break that number out  

رقم دیگری باشد. اما او از شما می‌خواهد که آن عدد را

into some other little pieces so he can  see exactly where the money is spent.

به تکه‌های کوچک دیگری تقسیم کنید تا بتواند دقیقاً ببیند پول در کجا خرج شده است.

Or indeed somebody in the marketing department  has got some numbers about how many people have

یا در واقع شخصی در بخش بازاریابی اعدادی در مورد تعداد افرادی که

landed on their webpage. How long  the people sit there and stay there  

در صفحه وب خود وارد شده اند دریافت کرده است. مدت زمانی که افراد آنجا می‌نشینند و آنجا می‌مانند

and whatever they're looking for, they're  trying to get some more information as to  

و هر چیزی که به دنبال آن هستند، سعی می‌کنند اطلاعات بیشتری درباره

exactly how this social media works. So they  ask you, as the analyst, the I.T. analyst,  

نحوه عملکرد این رسانه اجتماعی به دست آورند. بنابراین آنها به عنوان تحلیلگر از شما می پرسند که I.T. تحلیلگر،

to try and drill down into those numbers and  get some more facts and figures that would  

سعی کنید به آن اعداد و ارقام بیاندیشید و حقایق و ارقام بیشتری بدست آورید که

make the analysis of this business  even easier and better and quicker.

تجزیه و تحلیل این کسب و کار را آسان‌تر، بهتر و سریع‌تر کند.

Okay. So anything to do with sales  projections, anything to do with new sales,  

باشه. بنابراین هر چیزی که مربوط به پیش‌بینی‌های فروش باشد، هر چیزی که مربوط به فروش‌های جدید باشد،

marketing campaigns, overheads, really,  really important to know what the numbers  

کمپین‌های بازاریابی، هزینه‌های سربار، واقعاً، واقعاً مهم است که بدانید اعداد چقدر

are. So you'll often be asked to drill  down literally if you have electric fields,  

هستند. بنابراین اگر میدان‌های الکتریکی دارید، اغلب از شما خواسته می‌شود که به معنای واقعی کلمه حفاری کنید.

you drill down, you drill in to try and  find out more information, drill down.

To go the extra mile. When somebody asks  us to go the extra mile, they want us to  

برای رفتن مایل اضافی. وقتی کسی از ما می‌خواهد که مایل بیشتری را طی کنیم، از ما می‌خواهند که

do a little bit more, okay, a little bit more  than normal, a little bit more than average,  

کمی بیشتر، بسیار خوب، کمی بیشتر از حد معمول، کمی بیشتر از حد متوسط،

a little bit more. That would put  the icing on the cake. Recently,  

کمی بیشتر انجام دهیم. این کار روی کیک قرار می‌گیرد. اخیراً،

I've been helping a lot of people who  are planning and preparing for interviews  

من به بسیاری از افرادی که  در حال برنامه ریزی و آماده شدن برای مصاحبه

with an airline, and one of the questions  the airline really likes to ask them is,  

با یک شرکت هواپیمایی هستند، کمک کرده ام، و یکی از سؤالاتی  که شرکت هواپیمایی واقعاً دوست دارد از آنها بپرسد این است،

please give me a situation. When you have gone  the extra mile with a passenger or a customer  

لطفاً یک موقعیت به من بدهید. وقتی با مسافر یا مشتری مسیر بیشتری را طی کرده باشید

that puts you in a good light, that made the  customer have a really, really good experience.

که شما را در موقعیت خوبی قرار می دهد، باعث می شود مشتری تجربه واقعاً بسیار خوبی داشته باشد.

So to go the extra mile means to do  that little bit more than expected.  

بنابراین رفتن مایل بیشتر به این معنی است که کمی بیشتر از حد انتظار انجام دهید.

That little bit more than anybody else does.  And when the person is on the receiving end  

این کمی بیشتر از هر کس دیگری انجام می دهد. و هنگامی که شخص در گیرنده

of that type of service, they're really,  really happy. So to go the extra mile.

آن نوع خدمات باشد، واقعاً، واقعاً خوشحال است. بنابراین برای رفتن مایل اضافی.

So if we're launching a new product into the  market, we might have to go the extra mile to  

بنابراین اگر در حال عرضه محصول جدیدی به بازار هستیم، ممکن است مجبور باشیم برای

attract the customers that have to spend a little  bit more on the advertising campaign. We need to  

جذب مشتریانی که باید کمی بیشتر در کمپین تبلیغاتی خرج کنند، راه بیشتری را طی کنیم. ما باید

jazz up our proposal and presentation a bit and  put a bit more life into it to go the extra mile,

پروپوزال و ارائه خود را کمی جاز کنیم و کمی زندگی بیشتری در آن بسازیم تا مایل بیشتری را طی کنیم،

To give somebody or people a heads-up.  Well, when we give people a heads-up,  

تا به کسی یا مردم توجه کنیم. خوب، وقتی به مردم هشدار می‌دهیم،

we notify them in advance of what might happen.  So if you're launching a new product, you want  

از قبل به آنها اطلاع می‌دهیم که چه اتفاقی ممکن است بیفتد. بنابراین، اگر در حال راه‌اندازی محصول جدیدی هستید، می‌خواهید   به

to tell the whole team that it's going to happen  from the 1st of October or the 1st of November,  

کل تیم بگویید که از اول اکتبر یا اول نوامبر اتفاق می‌افتد،

or if something's going to happen where one  client is going to really be writing in to  

یا اگر قرار است چیزی اتفاق بیفتد که یک مشتری واقعاً در حال نوشتن به آن باشد.

complain about something, you want the  management to know about it in advance.

از چیزی شکایت کنید، می‌خواهید مدیریت از قبل از آن مطلع شود.

So yeah, you give them a heads-up.  You send a memo to your boss and you  

بنابراین بله، شما به آنها هشدار می دهید. یادداشتی برای رئیس خود می‌فرستید و

copy it to other people to say bad news.  This customer has put me on notice that  

آن را برای دیگران کپی می‌کنید تا خبر بدی را بگویید. این مشتری به من اطلاع داده است که

he's going to close his account for XYZ  reasons. So I'm giving you the heads-up  

به دلایل XYZ حسابش را می‌بندد . بنابراین من به شما هشدار می دهم

that when you get the letter, you're  not going to be completely surprised.

که وقتی نامه را دریافت کردید، کاملاً شگفت زده نخواهید شد.

Or you get the phone call or the email,  

یا تماس تلفنی یا ایمیلی دریافت می‌کنید،

whatever way he has of communicating the  fact that he's unhappy or that he's leaving,  

هر راهی که او برای بیان این حقیقت دارد که ناراضی است یا در حال رفتن است،

or perhaps he's just trying to warn you that you  might do something, go that extra mile to prevent  

یا شاید او فقط می‌خواهد به شما هشدار دهد که ممکن است کاری انجام دهید، این مایل بیشتر بروید تا از

him leaving. Okay, so you give everybody  the heads-up, you notify them in advance.

رفتن او جلوگیری کنید. بسیار خوب، پس شما به همه اطالع می دهید، از قبل به آنها اطلاع می دهید.

To keep somebody in the loop. Well, a  loop can be a circle. So if you want  

برای نگه داشتن کسی در جریان خوب، یک حلقه می تواند یک دایره باشد. بنابراین، اگر می‌خواهید

to keep somebody in the circle, you  mean you want to keep them informed?  

فردی را در حلقه نگه دارید، منظورتان این است که می‌خواهید او را در جریان قرار دهید؟

So if somebody goes on holidays, for  example, your boss goes on holidays,  

بنابراین، برای مثال، اگر کسی به تعطیلات می‌رود، رئیس شما به تعطیلات می‌رود،

but he asks to be kept in the loop while  he's away because he reads his emails.

اما او درخواست می‌کند تا زمانی که دور است در جریان باشد زیرا ایمیل‌هایش را می‌خواند.

Well, that means if anything happens while he's  out, you copy him or you CC him on the email so  

خوب، این بدان معناست که اگر هنگام بیرون رفتن او اتفاقی بیفتد، او را کپی می‌کنید یا روی ایمیل او را CC می‌کنید تا

he can read it even when he's on holidays.  Please keep me in the loop. You know how to  

حتی زمانی که در تعطیلات است بتواند آن را بخواند. لطفا مرا در جریان نگه دارید. شما می‌دانید که چگونه با

handle this customer. You've dealt with him  a long time. He trusts you. But just keep me  

این مشتری رفتار کنید. مدت‌هاست با او سروکار داشته‌اید . او به شما اعتماد دارد. اما فقط من را

in the loop. Keep me informed just in case I  meet him socially or he calls me or emails me.

در جریان نگه دارید. فقط در صورتی که با او به صورت اجتماعی ملاقات کنم یا با من تماس بگیرد یا به من ایمیل بزند، مرا در جریان بگذارید.

I like to know what's happening, so please keep me  

من دوست دارم بدانم چه اتفاقی می‌افتد، بنابراین لطفاً من را

in the loop. Keep me included in the  circle of emails and correspondence.

در جریان نگه دارید. مرا در دایره ایمیل‌ها و مکاتبات قرار دهید.

To bring something to the table. Well, you might  ask, what does he bring to the table? So at a  

برای آوردن چیزی سر میز. خوب، ممکن است بپرسید، او چه چیزی سر میز می آورد؟ بنابراین در یک

meeting, you don't literally mean to the table  that you're sitting around, but you want to know,  

جلسه، به معنای واقعی کلمه منظور شما این نیست که دور میز نشسته اید، بلکه می خواهید بدانید که

what is this person going to do that somebody else  cannot do. So perhaps your company or the board  

این شخص قرار است چه کاری انجام دهد که دیگران نمی توانند انجام دهند. بنابراین شاید شرکت یا هیئت مدیره

or the management are considering hiring  an extra pair of hands, some specialist,  

یا مدیریت شما در حال بررسی استخدام یک جفت دست اضافی، یک متخصص،

some consultant, and somebody will ask the  question, well, what is he bringing to the table?

یک مشاور، و کسی این سوال را بپرسد، خوب، او چه چیزی را سر میز می آورد؟

Meaning what is he going to offer us? It seems to  be very expensive. That's a huge price he's asking  

یعنی چه چیزی قرار است به ما ارائه دهد؟ به نظر می‌رسد بسیار گران است. این قیمت هنگفتی است که او درخواست می‌کند

for. Are we sure he can deliver? So somebody will  have to then justify the reason why we're going to  

. آیا ما مطمئن هستیم که او می تواند تحویل دهد؟ بنابراین، کسی باید دلیلش را توجیه کند که چرا می‌خواهیم

invite X, Y or Z to the company in a consultancy  role and pay this huge fee, because we want to  

X، Y یا Z را در نقش مشاوره به شرکت دعوت کنیم و این هزینه هنگفت را بپردازیم، زیرا می‌خواهیم

know exactly what he's bringing to the table.  What is he going to introduce? What is he going  

دقیقاً بدانیم او چه چیزی را سر میز می‌آورد. او قرار است چه چیزی را معرفی کند؟ او قرار است چه کاری

to do for us that will make a difference that we  haven't already done or already thought about?

برای ما انجام دهد که تفاوتی ایجاد کند که قبلاً انجام نداده ایم یا قبلاً به آن فکر نکرده ایم؟

So to bring something to the table.

بنابراین برای آوردن چیزی به میز.

If you do like this lesson then  please like the video. And as always,  

اگر این درس را دوست دارید، لطفاً ویدیو را لایک کنید. و مثل همیشه،

if you could subscribe to the channel,  it would really, really help us.

اگر بتوانید در کانال مشترک شوید، واقعاً به ما کمک خواهد کرد.

To hit the ground running. But we often hear  this expression when somebody gets hired. So  

تا دوان دوان به زمین بخورد. اما اغلب وقتی کسی استخدام می شود، این عبارت را می شنویم. بنابراین

we will be hiring a new head of marketing.  We're hiring a new graduate. We're hiring  

ما یک رئیس جدید بازاریابی را استخدام خواهیم کرد. ما یک فارغ التحصیل جدید استخدام می کنیم. ما در حال استخدام

a new I.T. analyst. Whatever the position  is. One of the questions we might ask the  

یک I.T جدید هستیم. تحلیلگر هر موقعیتی که باشد. یکی از سؤالاتی که ممکن است

person when we're interviewing them is, what  experience do you have? How do you operate?

هنگام مصاحبه از فرد بپرسیم این است که چه تجربه ای دارید؟ چگونه عمل می کنید؟ آیا به

Do you need a lot of training? So if  somebody doesn't need a lot of training,  

آموزش زیادی نیاز دارید؟ بنابراین اگر کسی به آموزش زیاد نیاز ندارد،

they might reply and say, no, no, no.  I know exactly what is required. I  

ممکن است پاسخ دهد و بگوید، نه، نه، نه. من دقیقا می دانم چه چیزی لازم است. من

can hit the ground running means. Day  one. You tell me what you want done.  

می‌توانم به وسیله زمین بخورم. روز اول. شما به من بگویید که چه کاری می خواهید انجام دهید.

Give me a little bit of direction  and I'll get it delivered for you.

کمی راهنمایی به من بدهید و آن را برای شما تحویل خواهم گرفت.

So I will hit the ground running. You don't  have to spend a lot of time training me. You  

پس دوان دوان به زمین خواهم زد. لازم نیست زمان زیادی را برای آموزش من صرف کنید.

don't have to spend a lot of time holding  my hand. I'm not a new recruit. I've done  

لازم نیست زمان زیادی را برای گرفتن دست من صرف کنید. من یک تازه کار نیستم. من

this before. I know what's required. I  just need some broad outline and. Yeah,  

قبلاً این کار را انجام داده ام. من می دانم چه چیزی لازم است. من فقط به یک طرح کلی نیاز دارم و. بله،

I'll get the job done. I will certainly  guarantee that I can hit the ground running.

کار را انجام می دهم. من مطمئناً تضمین می‌کنم که می‌توانم با سرعت به زمین بخورم.

It means you can start immediately without  any delay to hit the ground running.

این بدان معناست که می‌توانید بلافاصله بدون هیچ تأخیری شروع کنید تا به زمین بخورید.

To think outside the box. A great expression.

خارج از چارچوب فکر کردن یک بیان عالی

When people are asked to think outside the box,  people want something a little bit different.  

وقتی از مردم خواسته می‌شود که خارج از چارچوب فکر کنند، افراد چیز کمی متفاوت می‌خواهند.

They want something a little bit unusual.  They want something outside the norm. Are  

آنها چیزی کمی غیر معمول می خواهند. آنها چیزی خارج از عرف می خواهند. آیا

we always doing the same old campaign?  We always have the same old advertising.  

همیشه همان کمپین قدیمی را انجام می‌دهیم؟ ما همیشه همان تبلیغات قدیمی را داریم.

The same advertisements. Don't you  think they've gone a little bit stale?

همین تبلیغات آیا فکر نمی‌کنید که آنها کمی کهنه شده‌اند؟

Why don't we try and think outside the box?  Think about something different after all. At  

چرا سعی نمی کنیم و خارج از چارچوب فکر نمی کنیم؟ بالاخره به چیز متفاوتی فکر کنید. در

the moment, it's all about social media. It's  all about Facebook. It's all about Instagram.  

حال حاضر، همه چیز در مورد رسانه های اجتماعی است. همه چیز درباره Facebook است. همه چیز در مورد اینستاگرام است.

We should go to social media. We should have a  campaign there, do something a little different.  

ما باید به شبکه های اجتماعی برویم. ما باید یک کمپین در آنجا داشته باشیم، کاری کمی متفاوت انجام دهیم.

So what we need is somebody to go away, think  outside the box and come back with some plan.

بنابراین آنچه ما نیاز داریم این است که کسی برود، خارج از چارچوب فکر کند و با برنامه‌ای برگردد.

That really might sound a little bit crazy, but

واقعا ممکن است کمی احمقانه به نظر برسد، اما

you know what? It's probably just  what we're looking for. It's going  

می دانید چیست؟ احتمالاً این همان چیزی است که ما به دنبال آن هستیم. این

to make all of the difference. So to  think outside the box and when you're  

همه تفاوت را ایجاد خواهد کرد. بنابراین برای اینکه خارج از چارچوب فکر کنید و زمانی که به

looking at a strategy for a business,  you often have to think outside the box,  

دنبال استراتژی یک کسب و کار هستید، اغلب باید خارج از چارچوب فکر کنید، به

think about something a little bit unusual. The  world doesn't happen in the same way every time.

چیزی کمی غیرعادی فکر کنید. دنیا هر بار به یک شکل اتفاق نمی‌افتد.

Yeah, things have moved on a bit. Things have  changed, so we need to think outside the box.  

بله، اوضاع کمی پیش رفته است. همه چیز تغییر کرده است، بنابراین باید خارج از چارچوب فکر کنیم.

So we want a few people who can think  strategically, think outside the box.

بنابراین ما چند نفر را می خواهیم که بتوانند استراتژیک فکر کنند و خارج از چارچوب فکر کنند.

Touch base. Well, simply to touch base means  to get in touch with somebody. So perhaps we're  

پایگاه ارتباطی. خوب، به سادگی لمس کردن پایه به معنای ارتباط با کسی است. بنابراین شاید ما داریم

making a promise. Perhaps we've had a conversation  with somebody. We haven't reached a conclusion.

قول می دهیم. شاید با کسی صحبتی داشته باشیم . به نتیجه ای نرسیدیم

Indeed, there may be no conclusion to  be reached. But we tell them, look,  

در واقع، ممکن است به نتیجه ای نرسید . اما ما به آنها می گوییم، نگاه کنید،

I'll touch base in a couple of days and see  what progress has been made. So perhaps you're  

چند روز دیگر پایگاه را لمس می کنم و می بینم چه پیشرفتی حاصل شده است. بنابراین شاید شما

waiting to get the word whether that proposal  has been successful and the boss is asking,  

منتظر باشید تا بگویید آیا آن پیشنهاد موفقیت آمیز بوده است یا خیر و رئیس می پرسد،

well, have we heard anything yet? It's  been a few days. You said no, nothing yet.

خوب، آیا ما هنوز چیزی شنیده ایم؟ چند روزی است. گفتی نه هنوز هیچی

But they told us it would probably take them  about a week. They have to go through a few  

اما آنها به ما گفتند که احتمالاً یک هفته طول می‌کشد. آنها باید چند

other proposals, but as soon as they know, they'll  tell us and says, I know, I'll tell you. So I'll  

پیشنهاد دیگر را بررسی کنند، اما به محض اینکه بدانند، به ما می گویند و می گویند، می دانم، به شما می گویم. بنابراین به

touch base with you as soon as I hear, or if  I don't hear anything. By the end of the week,  

محض شنیدن، یا اگر چیزی نشنیدم، با شما تماس خواهم گرفت. تا پایان هفته،

I'll touch base with my contact in the other  company and see is there a reason for the delay?

با مخاطبم در شرکت دیگر تماس خواهم گرفت و ببینم آیا دلیلی برای تأخیر وجود دارد؟

Okay, so whenever I hear you will  hear I will touch base. So touch  

بسیار خوب، پس هر زمان که من می شنوم، شما می شنوید، من پایه را لمس می کنم. بنابراین،

base to get in touch with to contact  send an email a quick text message,  

پایه را لمس کنید تا با آن در تماس باشید تا با آن تماس بگیرید، یک پیام متنی سریع ایمیل ارسال کنید

whatever. Whatever way you're used to  communicating with people to touch base

. به هر روشی که به برقراری ارتباط با افراد عادت دارید، پایه را لمس کنید

And then bring somebody up to speed.  So when we bring somebody up to speed,  

و سپس کسی را به سرعت بیاورید. بنابراین، وقتی کسی را به سرعت بالا می‌آوریم،

we bring them up to date with whatever has  happened. So somebody's been on holidays or out  

او را با هر اتفاقی که افتاده به‌روز می‌کنیم. بنابراین، فردی برای مدت طولانی در تعطیلات یا خارج از خانه

sick for a prolonged period of time. We have  a meeting on the Monday when they return.  

مریض بوده است. روز دوشنبه که آنها برمی گردند، جلسه داریم.

See? Look. I just thought I'd bring you up to  speed with what has happened in your absence.

دیدن؟ نگاه کن من فقط فکر کردم شما را با اتفاقاتی که در غیاب شما رخ داده است آشنا کنم.

So that's a very common way to use it. So  they've been out sick for a few weeks. You  

بنابراین این یک روش بسیار رایج برای استفاده از آن است. بنابراین آنها برای چند هفته مریض بوده‌اند. شما

took over the account. Everything is running  smoothly. A few little pieces here and there.  

حساب را در اختیار گرفتید. همه چیز به آرامی پیش می رود . چند تکه کوچک اینجا و آنجا.

But you've been able to handle it.  So when your colleague comes back,  

اما تو تونستی از پسش بر بیای بنابراین وقتی همکارتان برگشت،

you sit down with him and say,  okay, let me bring you up to speed.

با او می نشینید و می گویید، باشه، اجازه دهید شما را به سرعت بیاورم. هفته

I had this meeting last week, the week before.  We had two calls the week before that. We got  

پیش، هفته قبل، این جلسه را داشتم. هفته قبل دو بار تماس داشتیم. ما

the order out as expected. So everything is okay.  As far as I know. There are no complications. So

سفارش را همانطور که انتظار می رفت دریافت کردیم. پس همه چیز اوکی است. تا آنجایی که من میدانم. هیچ عارضه ای ندارد. بنابراین

You bring somebody up to speed and it  can be a face-to-face meeting, email,  

شما یک نفر را به سرعت بالا می آورید و می تواند یک ملاقات حضوری، ایمیل،

whatever way you communicate  to bring somebody a colleague.

هر راهی که با هم ارتباط برقرار می کنید  باشد تا کسی را به یک همکار بیاورید.

Up to speed with what's been happening, or  at the regular meeting that you have with the  

با آنچه در حال رخ دادن است، یا در جلسه معمولی که با

boss. Perhaps he likes a meeting  with 8 or 10 or 15 minutes. Each  

رئیس دارید، سرعت بگیرید. شاید او یک جلسه با 8 یا 10 یا 15 دقیقه را دوست داشته باشد. هر

member of the team brings him the boss  up to speed with what's happening in  

عضو تیم، رئیس را با اتفاقاتی که در

every area. It's an easy way for them  to find out. It's an easy way for him  

هر منطقه می‌افتد، به او معرفی می‌کند. این یک راه آسان برای آن‌ها است که بتوانند آن را پیدا کنند. این یک راه آسان برای او   است

to be able to ask questions, look you in  the eye and say what's really happening?

که بتواند سؤال بپرسد، در چشم شما نگاه کند و بگوید واقعاً چه اتفاقی می‌افتد؟

So you bring him up to speed.

بنابراین شما او را به سرعت بالا می آورید.

And then finally to be on somebody's radar.  Well, when you're on somebody's radar,  

و در نهایت در رادار کسی بودن. خوب، وقتی در رادار کسی هستید،

good or bad, they're aware of you. They're  aware that something's happening or I'm on  

خوب یا بد، او از شما آگاه است. آنها آگاه هستند که اتفاقی در حال رخ دادن است یا من در

his radar. Okay. Yeah, he's he had a reason to  complain about something last week, and wow,  

رادار او هستم. باشه. بله، او هفته گذشته دلیلی برای شکایت از چیزی داشت، و وای،

he really let rip. So I was really on the  end of his tongue, so it wasn't so good.

او واقعاً اجازه داد پاره کند. بنابراین من واقعاً به سر زبان او بودم، بنابراین آنقدرها هم خوب نبود.

So, yes, I think I'm... I'm on his radar.  I have his attention. So that could be for  

بنابراین، بله، من فکر می کنم من ... من در رادار او هستم. من توجه او را دارم. بنابراین ممکن است به

bad reasons. But it could be that you get  a phone call from one of your competitors  

دلایل بدی باشد. اما ممکن است از طریق یک آژانس با یکی از رقبایتان تماس تلفنی بگیرید

through an agency, and they want to talk to  you about a potential job opportunity. So  

و آنها بخواهند درباره یک فرصت شغلی با شما صحبت کنند. بنابراین

you're under the radar of your competition.  They're looking out for a senior executive.

تحت رادار رقابت خود هستید. آنها به دنبال یک مدیر ارشد هستند.

They obviously have seen how you work.  They've seen how the competition is doing,  

آنها مشخصاً نحوه کار شما را دیده اند. آن‌ها وضعیت رقابت را دیده‌اند،

and they'd like to talk to you with  the possibility to develop that,  

و مایلند با شما صحبت کنند تا امکان توسعه آن،

to get and offer you that particular position.  So you are on their radar. It means you've come  

برای بدست آوردن و ارائه آن موقعیت خاص به شما باشد. بنابراین شما در رادار آنها هستید. این بدان معناست که شما

to their attention somehow and they've noticed you  like a radar on checking out airplanes in the sky.

به نحوی مورد توجه آنها قرار گرفته اید و آنها شما را مانند یک رادار در حال بررسی هواپیماها در آسمان مشاهده کرده اند.

They've noticed you and they want to  talk and perhaps offer you the job.

آنها متوجه شما شده‌اند و می‌خواهند صحبت کنند و شاید به شما پیشنهاد کار بدهند.

Okay, so these are the particular jargon  or the expressions that we commonly hear  

خوب، پس اینها اصطلاحات خاص یا عباراتی هستند که معمولاً

in business. Okay. So they're all  business English expressions. They  

در تجارت می شنویم. باشه. بنابراین همه آنها عبارت‌های انگلیسی تجاری هستند. آن‌ها

are advanced business English expressions,  jargon that you will hear in any workplace.

عبارت‌های انگلیسی تجاری پیشرفته هستند، اصطلاحات اصطلاحاتی که در هر محل کار خواهید شنید.

Okay. So let me go through them one more time.

باشه. پس بگذارید یک بار دیگر از آنها عبور کنم.

To drill down. To drill down.

برای حفاری کردن. برای حفاری کردن.

To go the extra mile. Go the extra mile to give  people a heads up to give people a heads up.

برای رفتن مایل اضافی. مایل بیشتر بروید تا به مردم سربلندی بدهید تا مردم را بالا ببرید.

Keep somebody in the loop. Keep somebody  in the loop. Bring something to the table.

کسی را در جریان نگه دارید کسی را در جریان نگه دارید. چیزی را سر میز بیاورید. به

Hit the ground running. Think outside the box.

زمین بزن خارج از چارچوب فکر کنید.

Touch base.

پایگاه ارتباطی.

Bring somebody up to speed. And then finally to  be on somebody's radar. To be on somebody's radar.

کسی را به سرعت بیاورید و در نهایت در رادار کسی قرار بگیریم. در رادار کسی بودن

Okay, so all advanced English jargon. So try them.  Practice them. If you don't understand them still,  

بسیار خوب، پس همه اصطلاحات پیشرفته انگلیسی. پس آنها را امتحان کنید. آنها را تمرین کنید. اگر هنوز آنها را نمی فهمید،

check them out. Look them up in the dictionary,  

آنها را بررسی کنید. آنها را در فرهنگ لغت جستجو کنید،

or better still, come back to me and  I'll give you some more examples.

یا بهتر است، به من بازگردید و نمونه‌های بیشتری را برای شما بیان می‌کنم.

Okay. I always appreciate you watching  and looking at our videos. Thanks for  

باشه. همیشه از شما که ویدیوهای ما را تماشا می‌کنید و تماشا می‌کنید سپاسگزارم. از اینکه

watching this one and join me  again for your next lesson.

این یکی را تماشا کردید متشکریم و برای درس بعدی خود دوباره به من بپیوندید.