C1 English collocations for feelings and emotions (negative) | Study Advanced English

Hi there, this is Harry and welcome to advanced  English classes with Harry. Before we get started,  

سلام، این هری است و به کلاس‌های انگلیسی پیشرفته با هری خوش آمدید. قبل از شروع،

just to let you know that if you enjoy my YouTube  channel, why don't you subscribe to them? Because  

فقط به شما اطلاع دهیم که اگر از کانال YouTube من لذت می برید ، چرا در آنها مشترک نمی شوید؟ زیرا

if you do, it really, really helps, and  I'd really appreciate it. Okay. Later on,  

اگر این کار را انجام دهید، واقعاً کمک می کند، و من واقعاً از آن سپاسگزار خواهم بود. باشه. بعداً،

I'll give you my address and contact details if  you want to contact me if you want to arrange  

اگر می‌خواهید با من تماس بگیرید            اگر می‌خواهید

individual lessons for you, family,  friends, or whoever it might be.

برای شما، خانواده، دوستان یا هر کسی که می‌تواند باشد، با من تماس بگیرید، آدرس و اطلاعات تماس خود را به شما می‌دهم.

So what are we going to talk to you about  today? Well, in the advanced class, today,  

پس امروز قرار است در مورد چه چیزی با شما صحبت کنیم ؟ خب، در کلاس پیشرفته، امروز،   می‌خواهیم

we're going to look at advanced collocations  for negative emotions and feelings. Negative  

به ترکیب‌های پیشرفته برای عواطف و احساسات منفی نگاه کنیم.

emotions and feelings. And like always, I  think I've got 10 of these and I'll give  

عواطف و احساسات منفی. و مثل همیشه، فکر می‌کنم 10 مورد از اینها را دارم و

them to you in a list. And then I'll go through  them one by one, and give you a few examples.

در فهرستی به شما می‌دهم. و سپس آن‌ها را یکی یکی مرور می‌کنم و چند مثال برای شما می‌آورم.

Here they are: to feel down, to feel  sick with worry or to say I'm worried  

در اینجا آنها عبارتند از: احساس ناراحتی، احساس بیماری از نگرانی یا گفتن اینکه من نگران هستم

sick. You can use either way that, it's  both the same. So to feel sick with worry,  

. می‌توانید از هر طریقی استفاده کنید، هر دو یکسان است. بنابراین برای اینکه با نگرانی احساس بیماری کنم،

or I'm worried sick. To give vent to  something. V-v. To give vent to something.  

یا من نگران بیمار هستم. برای هوا دادن به چیزی. V-v. هوا دادن به چیزی.

To weigh on your conscience or to weigh  on your mind. Heavy heart. Nasty shock.  

برای سنگین کردن وجدان یا سنگین کردن روی ذهن شما. قلب سنگین. شوک بد

Dread to think. Bear a grudge or to  bear a grudge. To dash somebody's hopes.  

از فکر کردن می ترسید کینه به خرج دهید یا کینه را تحمل کنید. بر باد دادن امیدهای کسی

And then finally, to bottle up your feelings,  okay. So all of those quite negative in their...  

و در نهایت، برای کم کردن احساسات خود، بسیار خوب. بنابراین، همه آنها در

the way they express feelings. So let's go  through them and give you some examples.

نحوه بیان احساسات خود کاملاً منفی هستند. پس بیایید آنها را مرور کنیم و چند مثال برای شما ارائه کنیم.

To feel down. Well, we can all feel down from time  to time. And literally when we feel down. Uhh...  

برای احساس ناراحتی. خوب، همه ما می‌توانیم هر از گاهی احساس ناراحتی کنیم . و به معنای واقعی کلمه وقتی احساس ناراحتی می کنیم. اوه...

Our lips drop at the edge, or chin drops,  or eyes droop. So we feel down. We feel that  

لب‌هایمان در لبه می‌افتد، یا چانه می‌ریزد، یا چشم‌ها می‌افتند. بنابراین ما احساس ناراحتی می کنیم. ما احساس می کنیم که

we're lacking energy, we feel depressed, we  feel upset, all of those negative emotions.

کمبود انرژی داریم، احساس افسردگی می کنیم، احساس ناراحتی می کنیم، همه آن احساسات منفی.

What are you feeling down about? Might  be a way, somebody might ask you,  

در مورد چه چیزی احساس ناراحتی می کنید؟ شاید راهی باشد، ممکن است کسی از شما بپرسد،

Ah, just feeling a little down today. I don't  feel myself, I don't know what it is. Maybe  

آه، فقط امروز کمی احساس ناراحتی می کنم. من خودم را احساس نمی‌کنم، نمی‌دانم چیست. شاید

it's the weather or maybe it's just the the time  of the year, whatever it might be, I just feel  

هوا باشد یا شاید فقط زمان سال باشد، هر چه که باشد، فقط

a little down. I think I'll go home, put my feet  up and have a glass of wine. So to feel down.

کمی احساس ناراحتی می کنم. فکر می کنم به خانه بروم، پاهایم را بالا بگذارم و یک لیوان شراب بخورم. بنابراین برای احساس ناراحتی.

To feel sick with worry or to be worried sick.  Or usually when somebody is worried sick,  

احساس بیماری با نگرانی یا نگران بودن بیمار. یا معمولاً وقتی کسی نگران بیمار است،

they've got a lot of stress or a lot of problems  on their mind because perhaps a family member is  

استرس یا مشکلات زیادی در ذهنش است زیرا شاید یکی از اعضای خانواده

sick. So they're worried sick as what's... what's  going to happen. They've gone into hospital for  

بیمار است. بنابراین آنها نگران هستند که چه اتفاقی می افتد... چه اتفاقی قرار است بیفتد. آن‌ها چند هفته است که به بیمارستان رفته‌اند

a couple of weeks, and then not sure what  the results of the tests are going to be.

و مطمئن نیستند که نتایج آزمایش‌ها چه خواهد بود.

Or Oh my daughter, she's worried sick about the  exams that just around the corner. They're going  

یا اوه دخترم، او نگران امتحاناتی است که همین نزدیکی است. آنها

to happen in a few weeks. And if she doesn't  get the points she wants, I don't know what  

طی چند هفته آینده اتفاق خواهند افتاد. و اگر امتیازی را که می‌خواهد دریافت نکند، نمی‌دانم

we're going to do. So she's worried sick, and  I'm sick with worry. So we're all under a little  

ما قرار است چه کار کنیم. بنابراین او نگران است، و من از نگرانی بیمار هستم. بنابراین همه ما کمی تحت

bit of strain and all feeling the stress. I'm  worried sick about the dog, you know, he's never  

فشار هستیم و همه استرس را احساس می کنیم. من نگران سگ هستم، می‌دانی، او

ever sick and I had to take him to the vet and  the vet said he wasn't sure what it was. And we'll  

هرگز مریض نیست و مجبور شدم او را نزد دامپزشک ببرم و دامپزشک گفت که مطمئن نیست این سگ چیست. و

check it out in a week or two. But he's no  better. He's just lying around the house. I hope,  

یک یا دو هفته دیگر آن را بررسی خواهیم کرد. اما او بهتر نیست. او فقط در اطراف خانه دراز کشیده است. امیدوارم،

I hope it's not bad news. Okay, so to be worried,  sick or sick with worry something on your mind.

امیدوارم خبر بدی نباشد. خوب، پس برای نگران بودن، مریض یا بیمار با نگرانی چیزی در ذهن شماست.

To give vent to something Well,  usually when we give vent to something,  

برای تخلیه چیزی خوب، معمولاً وقتی چیزی را تخلیه می‌کنیم، به این معنی است که

it's to give vent to our anger, or  to give vent to some frustration,  

خشم خود را بیرون می‌دهیم، یا به نوعی ناامیدی را بیرون می‌دهیم،

or something that irritates us too. So  to give vent to our anger, irritation  

یا چیزی که ما را نیز آزار می‌دهد. بنابراین، خشم، عصبانیت

or frustration would be good examples. When we  give vent to something means we let let it out.

یا ناامیدی خود را تخلیه کنیم، مثال خوبی خواهد بود. وقتی به چیزی هوا می دهیم به این معنی است که اجازه می دهیم بیرون بیاید.

Okay, so perhaps you go and you kick a bottle  on the street, or you go out and you kick the  

خوب، پس شاید شما بروید و به یک بطری در خیابان لگد بزنید، یا بیرون بروید و به

lawnmower. Or you kick your bicycle to...  to vent your anger or vent your frustration.

ماشین چمن زنی لگد بزنید. یا به دوچرخه‌تان لگد می‌زنید تا خشم خود را تخلیه کنید یا ناامیدی خود را تخلیه کنید.

You might be cycling along enjoying the warm  summer summer sun and you get a puncture on  

ممکن است در حال دوچرخه سواری باشید و از آفتاب گرم تابستان تابستان لذت ببرید و

your bicycle and you hear that terrible sound.  It's as the air goes out of your tire. And you  

دوچرخه خود را سوراخ کنید و آن صدای وحشتناک را بشنوید. این طوری است که هوا از لاستیک شما خارج می شود. و

realise that you don't have a pump with you.  You don't have a puncture repair kit, you have  

متوجه می‌شوید که پمپ همراه خود ندارید. شما کیت تعمیر سوراخ ندارید،

nothing. So you pick the bike up in you throw  it on the ground to vent your anger. Argh, argh.  

هیچ چیز ندارید. بنابراین دوچرخه را برمی‌دارید و آن را روی زمین می‌اندازید تا خشم خود را تخلیه کنید. ارغ، ارغ

And then just by chance, somebody happens to come  along who's got a spare tire or spare inner tube  

و بعد تصادفاً یک نفر می آید که لاستیک زاپاس یا لوله داخلی یدکی دارد

and voila, they fix your bicycle for you. Okay,  so to vent your anger, to vent your frustration.

و voila، دوچرخه شما را برای شما تعمیر می کند. خوب، پس برای تخلیه خشم، برای تخلیه ناامیدی.

You're trying to work out that mathematical  problem and for some reason, you just can't  

شما سعی می‌کنید آن مشکل ریاضی را حل کنید و به دلایلی، نمی‌توانید

get the last little bit of that equation and you  almost pull your hair out with frustration you  

آخرین ذره‌ی معادله را به دست آورید و تقریباً با ناامیدی موهایتان را بیرون می‌کنید،

vent your frustration, and your  mother comes running up the stairs,  

ناراحتی‌تان را تخلیه می‌کنید، و مادرتان با دوان از پله‌ها بالا می‌آید. ،

Oh, what's wrong? What's wrong with you  screaming about this mathematics? Yeah,  

اوه، چه مشکلی دارد؟ چه اشکالی دارد که درباره این ریاضیات فریاد بزنید؟ بله،

so to vent your frustration to vent your  irritation means to show it, to reflect it  

بنابراین تخلیه ناامیدی برای تخلیه عصبانیت به معنای نشان دادن آن، انعکاس آن

in some way by screaming, kicking,  shouting, or whatever it might be. Okay?

به نحوی با جیغ زدن، لگد زدن، فریاد کردن یا هر چیز دیگری است. باشه؟

Whatever you do, don't kick  the cat, don't kick the dog.

هر کاری که می‌کنید، به گربه لگد نزنید ، سگ را لگد نکنید.

Something weighs on your conscience  or something weighs on your mind. So  

چیزی روی وجدان شما سنگینی می کند یا چیزی روی ذهن شما سنگینی می کند. بنابراین

it might go to the doctor if it's really bad.  And the doctor says, What's up with you today?  

اگر واقعاً بد باشد، ممکن است به پزشک مراجعه کنید. و دکتر می گوید، امروز چه خبر است؟

Well, I'm not feeling good. I've had bad news at  work. Yeah, there's problems at home, I have just  

خب حالم خوب نیست من در کار خبر بدی داشتم . بله، مشکلاتی در خانه وجود دارد، من فقط

all of these problems weighing on my mind. And the  doctor tries to talk to you and tells you Well,  

همه این مشکلات ذهنم را سنگین می کند. و دکتر سعی می‌کند با شما صحبت کند و به شما می‌گوید خب،

look, these things happen from time to time, you  know, try to get out, try to get some exercise,  

نگاه کنید، این چیزها هر از گاهی اتفاق می‌افتد، می‌دانید، سعی کنید بیرون بروید، کمی ورزش کنید،

try to get away from the problems. And if  it doesn't work, we'll come back to me,  

سعی کنید از مشکلات دور شوید. و اگر کار نکرد، به من باز خواهیم گشت،

we can all always prescribe something.  But I don't want to prescribe something,  

همه ما همیشه می‌توانیم چیزی را تجویز کنیم. اما نمی‌خواهم چیزی را تجویز کنم،

unless it's really, really necessary. So  try something a little bit more natural.

مگر اینکه واقعاً، واقعاً ضروری باشد. بنابراین، چیزی کمی طبیعی‌تر را امتحان کنید.

So when you've got something weighing on your  mind, or something weighing on your conscience,  

بنابراین وقتی چیزی در ذهنتان سنگینی می کند ، یا چیزی روی وجدانتان سنگینی می کند،

you feel guilty. Maybe you feel guilty about  something you should have done. Perhaps you  

احساس گناه می کنید. شاید در مورد کاری که باید انجام می‌دادید احساس گناه می‌کنید. شاید شما

didn't do the report as well, as  you could have done for the boss.  

هم گزارش را انجام نداده باشید، همانطور که می توانستید برای رئیس انجام دهید.

Perhaps there was something a colleague or a  friend really asked you for. And you said, No.

شاید یک همکار یا دوست واقعاً چیزی از شما خواسته باشد. و تو گفتی، نه.

But when you got home, you're thinking about it.  Perhaps I should have lent her the money. You  

اما وقتی به خانه رسیدی، به آن فکر می کنی. شاید باید پول را به او قرض می دادم. می

know, she really looked desperate. But you made a  promise to yourself once that you would never lend  

دانید، او واقعاً ناامید به نظر می رسید. اما یک بار به خودتان قول دادید که هرگز به

friends any money. So you decided not to  do it. But now you're feeling a little bit  

دوستانتان پولی قرض نخواهید داد. بنابراین تصمیم گرفتید این کار را انجام ندهید. اما اکنون کمی احساس

guilty. And it's weighing on your conscience,  weighing on your mind. So that's something  

گناه می کنید. و بر وجدان شما سنگینی می‌کند، روی ذهن شما سنگینی می‌کند. بنابراین این چیزی است که

pressing down on you like a weight here.  To weigh. W-E-I-G-H, to weigh on your mind.

مثل یک وزنه در اینجا روی شما فشار می آورد. وزن. W-E-I-G-H، تا ذهن شما را سنگین کند.

A heavy heart. And a heavy heart will also  weigh on your mind. When we have a heavy heart,  

یه قلب سنگین و یک قلب سنگین نیز روی ذهن شما سنگینی خواهد کرد. وقتی قلب سنگینی داریم،   به این

it means we're sad about something. We often  use the expression to do something with a heavy  

معنی است که از چیزی ناراحتیم. ما اغلب از این تعبیر برای انجام کاری با قلب سنگین استفاده می‌کنیم به

heart means you do it but your heart's not  in it, you don't really want to do it. Okay.

این معنی که شما آن کار را انجام می‌دهید اما دلتان در آن نیست، شما واقعاً نمی‌خواهید آن را انجام دهید. باشه.

So perhaps you have told your kids that we're  not going to have a holiday this year, because  

بنابراین شاید به فرزندانتان گفته باشید که امسال تعطیلات نخواهیم داشت، زیرا

really we can't afford it. And they're really  upset because they were looking forward to the  

واقعاً ما نمی توانیم آن را بپردازیم. و آنها واقعاً ناراحت هستند زیرا مشتاقانه منتظر

boat trip, they were looking forward to the  drive, they were looking forward to doing the  

سفر با قایق بودند، آنها منتظر رانندگی بودند، آنها مشتاقانه منتظر انجام

camping trip. But for some reason, we don't have  the money, and you can't go. So it's with a heavy  

سفر کمپینگ بودند. اما به دلایلی، ما پول نداریم و شما نمی توانید بروید. بنابراین با دلی سنگین است

heart that you call the kids together and say,  Guys, look, I have to tell you that we have to  

که بچه‌ها را دور هم صدا می‌کنید و می‌گویید، بچه‌ها، ببینید، باید به شما بگویم که

cancel the holiday this year, we just can't go.  And of course, there's wailing and gnashing of  

امسال باید تعطیلات را لغو کنیم، فقط نمی‌توانیم برویم. و البته، ناله و

teeth and screaming that, Oh, you've ruined the  summer, blah-blah-blah... a little bit upset. So  

دندان قروچه و فریاد است که، اوه، تابستان را خراب کردی، بلا-بله-بله... کمی ناراحت. بنابراین

you do it with a heavy heart, you do it without  wanting to do it, it's just one of those things.

شما این کار را با قلب سنگین انجام می دهید، بدون اینکه بخواهید آن را انجام دهید، این فقط یکی از آن کارها است.

Perhaps you're a school teacher, and you have  to mark the exams, and you look at a few and  

شاید شما یک معلم مدرسه باشید و باید امتحانات را علامت بزنید، و به چند نفر نگاه می‌کنید و

you've got a couple of bright students, but for  some reason, they just didn't reflect it in the  

چند دانش‌آموز باهوش دارید، اما به دلایلی، آنها آن را در

exams or the tests. And it's with a heavy heart  that you failed them. But you have to tell them,  

امتحانات یا امتحانات منعکس نکرده‌اند. تست ها و با دلی سنگین آنها را شکست دادی. اما باید به آنها بگویید،

they really need to try better the  next time. So it's with a heavy heart,  

آنها واقعاً باید دفعه بعد بهتر تلاش کنند. بنابراین، با دلی سنگین،

that you give them the exam results  because when you look at their faces,  

نتایج امتحان را به آنها می دهید زیرا وقتی به چهره آنها نگاه می کنید،

they're going to be really, really disappointed.  So to do something with a heavy heart.

آنها واقعاً، واقعاً ناامید می شوند. پس برای انجام کاری با دلی سنگین.

A nasty shock. Well, a nasty shock can be  literally if you stick your finger in the socket  

یک شوک بد خوب، یک شوک بد می تواند به معنای واقعی کلمه باشد اگر انگشت خود را در سوکت

on the wall, you'll get a nasty shock. Okay,  but a nasty shock is something that's bad news.

روی دیوار بچسبانید، یک شوک بد دریافت خواهید کرد. خوب، اما یک شوک بد چیزی است که خبر بدی است.

I got a nasty shock when I opened the bill.  The electricity has gone up by 60%. 60%! Can  

وقتی اسکناس را باز کردم، شوک بدی گرفتم. برق 60 درصد افزایش یافته است. 60 درصد! می

you believe it? I don't know what I'm going to  tell Bill when he comes home. So it's a real,  

تونی باور کنی؟ نمی‌دانم وقتی بیل به خانه می‌آید، به چه چیزی می‌گویم. بنابراین این یک شوک واقعی،

real shock and nasty shock.

واقعی و شوک بد است.

We get a nasty shock when I opened the letter  and found out that I'd been caught speeding a  

وقتی نامه را باز کردم و فهمیدم

few weeks ago. Afterwards that Sunday morning,  I was nice and relaxed, just driving along on  

چند هفته پیش در حال سرعت گرفتن دستگیر شدم، شوک بدی به ما وارد شد. بعد از آن صبح یکشنبه، خوب و آرام بودم، فقط در

the motorway and all the music on, no traffic in  front of me. I didn't even see the speed camera.  

بزرگراه رانندگی می‌کردم و همه موسیقی روشن بود، بدون ترافیک جلوی من. من حتی دوربین سرعت را ندیدم.

And I don't even think I saw the police car. And  of course, I opened the letter this morning. Yeah,  

و حتی فکر نمی کنم ماشین پلیس را دیدم. و البته، امروز صبح نامه را باز کردم. بله،

got a fine of 70 Euro. Could you believe  it? 70 Euro, that's another nasty shock.

70 یورو جریمه شد. آیا می توانید آن را باور کنید ؟ 70 یورو، این یک شوک بد دیگر است.

Or when you get the vets bill, you've taken  the dog to the vet for the second or third  

یا وقتی صورت‌حساب دامپزشکی را دریافت می‌کنید، در چند ماه گذشته برای دومین یا سومین بار سگ را نزد دامپزشک برده‌اید

time in the last couple of months. And when  the bill comes in, you'll go, Oh my god,  

. و وقتی صورت‌حساب رسید، می‌روی، خدای من،

these vets they can really really charge  a lot of money. So another nasty shock.

این دامپزشکان واقعاً می‌توانند پول زیادی بگیرند. بنابراین یک شوک بد دیگر.

Okay, so nasty shock. Bad news. Something  you weren't expecting something you didn't  

باشه، شوک بدی خبر بد. چیزی که انتظارش را نداشتید و نمی‌خواستید

want to happen. And yet when you open  that envelope or you open that email,  

اتفاق بیفتد. و با این حال وقتی آن پاکت را باز می‌کنید یا آن ایمیل را باز می‌کنید، در

there it is staring you in the  face and very expensive invoice.

آنجا به صورت شما خیره می‌شود و فاکتور بسیار گران قیمتی دارد. از

Dread to think about something. Yeah, now,  we use this expression quite a lot. Oh,  

فکر کردن به چیزی می ترسید. بله، اکنون، ما بسیار از این عبارت استفاده می کنیم. آه،

I dread to think what the world is going to  be like next year when we have all these food  

من می ترسم فکر کنم که دنیا در سال آینده چگونه خواهد بود، وقتی این همه کمبود غذا داریم

shortages. What are the... what's going to be  the prices of everything? Will we be able to  

. قیمت همه چیز چقدر خواهد بود؟ آیا می‌توانیم

get flour? Will we be able to get ordinary  things like pasta, even toilet rolls, okay.

آرد تهیه کنیم؟ آیا می‌توانیم چیزهای معمولی مانند ماکارونی، حتی رول توالت را تهیه کنیم، خوب؟

Remember, during the pandemic, you couldn't  get toilet rolls in the first couple of weeks  

به یاد داشته باشید، در طول همه‌گیری، نمی‌توانستید رول توالت را در چند هفته اول

for love no money. So I dread to think  meaning I don't want to think about it.

به خاطر عشق بدون پول تهیه کنید. بنابراین من از فکر کردن می ترسم، یعنی نمی خواهم به آن فکر کنم. می

I dread to think what life would be like without  mobile phones. How would we contact everybody? How  

ترسم فکر کنم زندگی بدون تلفن همراه چگونه خواهد بود . چگونه با همه تماس بگیریم؟ چگونه

would we send messages? We'd have to go back to  the old way of ringing up on those landlines or  

پیام ارسال کنیم؟ ما باید به روش قدیمی زنگ زدن در آن خطوط ثابت یا

even walking around. Oh my god, think of  that! We'd have to get on a bus and go  

حتی قدم زدن در اطراف برگردیم. خدای من، به این فکر کن! باید سوار اتوبوس شویم و برویم

see somebody. So I dread to think what life would  be like without technology. I dread to think  

یکی را ببینیم. بنابراین می ترسم فکر کنم که زندگی بدون فناوری چگونه خواهد بود. من می ترسم فکر کنم

what life would be like what my life  would be like, without a mobile phone.

بدون تلفن همراه زندگی من چگونه خواهد بود.

Okay, me as a teacher, I would dread to think  what life would be like without online lessons.  

خوب، من به عنوان یک معلم، می ترسم فکر کنم بدون درس های آنلاین زندگی چگونه خواهد بود.

I'd have to get in my car and have to waste hour  after hour going to and back from classes. So to  

من باید سوار ماشینم می‌شدم و باید ساعت‌ها به کلاس‌ها رفت و آمد می‌کردم و برمی‌گشتم. بنابراین از

dread to think or I dread to think what might  happen. A negative view and negative feeling.

فکر کردن می ترسم یا از فکر کردن می ترسم که چه اتفاقی ممکن است بیفتد. دیدگاه منفی و احساس منفی.

To bear a grudge. Well, we all have born a grudge  from time to time. So if you bear a grudge,  

تحمل کینه. خوب، همه ما هر از گاهی یک کینه به وجود آورده ایم . بنابراین اگر کینه دارید،

it's a bad feeling or an ill feeling you hold  against somebody because of something they said,  

این یک احساس بد یا یک احساس بد است که در برابر کسی دارید به خاطر چیزی که او گفته است،

or something they did or something they didn't do.  

یا کاری که انجام داده یا کاری که انجام نداده است.

A long time ago could be days, weeks, months,  years, somebody or some people bear grudges for  

مدت‌ها پیش ممکن است روزها، هفته‌ها، ماه‌ها، سال‌ها باشد، کسی یا برخی افراد برای

a long, long time. There can be family grudges, of  course, those families always have rows and some  

مدت طولانی و طولانی کینه‌ای را تحمل می‌کنند. ممکن است کینه‌های خانوادگی وجود داشته باشد، البته، آن خانواده‌ها همیشه دعوا دارند و برخی از

brother bears a grudge against another one.  And it passes on through the generations.

برادران نسبت به دیگری کینه دارند. و در طول نسل ها منتقل می شود.

And somebody might ask, What's all that about?  Why don't they talk to each other anymore? Oh  

و ممکن است کسی بپرسد، این همه در مورد چیست؟ چرا آنها دیگر با هم صحبت نمی کنند؟ آه

he bears a grudge because he went out with  his girlfriend and eventually got married.  

او کینه دارد زیرا با دوست دخترش بیرون رفت و در نهایت ازدواج کرد.

So it could be something to do with love often  is to bear a grudge. Often, the reason has been  

بنابراین ممکن است چیزی که با عشق انجام شود اغلب کینه توزی است. اغلب، دلیل برای

long forgotten about but the grudge is still  there. And if you ask the people to explain  

مدت طولانی فراموش شده است، اما کینه هنوز وجود دارد. و اگر از مردم بخواهید توضیح دهند

what what is all this about, nobody could  explain it to you. So to bear a grudge is  

که این همه درباره چیست، هیچ کس نمی تواند آن را برای شما توضیح دهد. بنابراین کینه توزی به این معناست که

when you hold something against somebody,  something they did do, something they did say  

شما چیزی را علیه کسی نگه دارید، کاری را که او انجام داده است، چیزی که گفته است

or something they didn't do. And they  bear a grudge for a long, long time.

یا کاری را که انجام نداده است. و آنها برای مدت طولانی کینه دارند.

Businesses in competition  with each other. The... the  

کسب و کارها در رقابت با یکدیگر.

managing partners or the CEOs might bear a  grudge against the other because they've got a  

شرکای مدیریتی یا مدیران عامل ممکن است نسبت به دیگری کینه داشته باشند زیرا

better position in the marketplace. And can be  for many, many simple reasons to bear a grudge.

موقعیت بهتری در بازار دارند. و می تواند به دلایل بسیار بسیار ساده ای برای کینه توزی باشد.

To dash somebody's hopes. Dash is a wonderful  word to... You can dash means to rush somewhere,  

بر باد دادن امیدهای کسی داش کلمه‌ای فوق‌العاده است برای... می‌توانی دش به معنای عجله کردن به جایی است،

or dash means to break something.  To dash the glass against the wall.  

یا داش به معنای شکستن چیزی است. برای کوبیدن شیشه به دیوار

To... The ship dashed against the  rocks and broke into many, many pieces.  

به... کشتی به صخره ها برخورد کرد و به قطعات بسیار بسیار زیادی تقسیم شد.

So when we dashed someone's hopes, we break  them, we smashed them here, we destroy them.

پس وقتی امیدهای کسی را بر باد دادیم، او را می شکنیم، اینجا در هم می کوبیم، نابودش می کنیم.

So if you get bad results in your exams,  that dashes your hopes of getting into  

بنابراین، اگر در امتحانات خود نتایج بدی کسب کنید، این امید شما را برای ورود به

that university that you wanted to go to and  you have to settle for the other university.

دانشگاهی که می‌خواستید به آن بروید، از بین می‌برد و باید به دانشگاه دیگری بسنده کنید.

Your team lost in the semi finals of the  cup. So dashed your hopes of being able  

تیم شما در نیمه نهایی جام شکست خورد . بنابراین امیدهای شما برای اینکه بتوانید

to go and watch them in the big stadium.  Or it... they dashed the hopes of bringing  

بروید و آنها را در استادیوم بزرگ تماشا کنید، بر باد رفت. یا آن... آنها امیدها را برای به ارمغان آوردن

glory to the team for yet another  season. Okay, so to dash your hopes.

افتخار برای یک فصل دیگر به تیم بر باد دادند . باشه پس امیدت رو از بین ببری

When you were walking down the street, you...  

وقتی در خیابان راه می رفتی،

you saw the boy who you fancied walking out  with another girl and that dashed your hopes  

پسری را دیدی که دوست داشتی با دختر دیگری از خانه بیرون برود و این امید تو را

about ever getting together with him.  Okay, so when you dash someone's hopes,  

برای همنشینی با او بر باد داد. بسیار خوب، پس وقتی امیدهای کسی را نادیده می گیری،   به این

it means they are over, they have ended. And  they'll have to start again. To dash hopes.

معنی است که آنها تمام شده اند، آنها به پایان رسیده اند. و باید دوباره شروع کنند. برای از بین بردن امیدها

To bottle up your feelings. When we bottle  something up, when we put it in the bottle and we  

برای محو کردن احساساتت وقتی چیزی را بطری می‌کنیم، وقتی آن را در بطری می‌گذاریم و

stick a cork in the top of the bottle. So  you literally bottle it up. When we bottle  

چوب پنبه‌ای را در بالای بطری می‌چسبانیم. بنابراین شما به معنای واقعی کلمه آن را در بطری می اندازید. وقتی

up our feelings, it means we don't let  them out or we try not to let them out.

احساساتمان را در بطری می‌اندازیم، به این معنی است که اجازه نمی‌دهیم بیرون بیایند یا سعی می‌کنیم آنها را بیرون ندهیم.

And like every bottle with a cork in it eventually  it will pop. Yeah, okay. So you have to be really,  

و مانند هر بطری با چوب پنبه در آن، در نهایت می‌پرد. آره باشه بنابراین باید واقعاً،

really careful. And you have to be very careful,  you don't shake it because it will explode.  

واقعاً مراقب باشید. و شما باید بسیار مراقب باشید، آن را تکان ندهید زیرا منفجر می شود.

But if you bottle up your feelings, you don't let  people know how you feel. And you sit there steam  

اما اگر احساسات خود را کم کنید، به دیگران اجازه نمی‌دهید احساس شما را بدانند. و آنجا می نشینی بخار

coming out of your ears. When you really should  be telling somebody exactly how you're feeling.

از گوش هایت بیرون می آید. وقتی واقعاً باید به کسی بگویید دقیقاً چه احساسی دارید.

So we often hear the expression, Don't bottle it  up. Don't bottle up your feelings, you'll feel  

بنابراین ما اغلب این عبارت را می شنویم، آن را مخدوش نکن . احساسات خود را مخدوش نکنید، احساس

worse, it'll make you feel sick. So let it out, go  outside and scream, go and have a run or a cycle,  

بدتری خواهید داشت، این باعث می شود احساس بیماری کنید. بنابراین آن را رها کنید، بیرون بروید و جیغ بزنید، بروید و دوید یا چرخه بزنید،

do something that will let those feelings out.  Don't bottle it up. Don't lock it inside. You  

کاری انجام دهید که این احساسات را از بین ببرد. آن را بطری نکنید. داخلش قفل نکنید شما

don't keep it with a cork on it because yet it  might explode and hopefully not in your face.

آن را با چوب پنبه روی آن نگه ندارید زیرا ممکن است منفجر شود و امیدوارم در صورت شما نباشد.

Okay, so those are the 10 particular  

خوب، پس اینها 10 ترکیب خاص هستند که

collocations all about emotions and  feelings, all with a negative twist.

همه در مورد احساسات و احساسات هستند، همگی با پیچش منفی.

So let me go down through them one more time.

پس اجازه دهید یک بار دیگر از میان آنها بگذرم.

To feel down. To feel sick with  worry or to be worried sick. To give  

برای احساس ناراحتی. احساس بیماری با نگرانی یا نگران بودن بیمار.

vent to something. To give vent to  some feelings of anger or frustration.  

هوا دادن به چیزی. برای تخلیه برخی از احساسات خشم یا ناامیدی.

To weigh on your conscience or to weigh on your  mind. To feel guilty. A heavy heart, Do something  

برای سنگین کردن وجدان یا سنگین کردن ذهن شما. برای احساس گناه. یک قلب سنگین، کاری را

with a heavy heart when you don't really want  to do it but you have to do it. To get a nasty  

با قلب سنگین انجام دهید، در حالی که واقعاً نمی خواهید آن را انجام دهید، اما باید آن را انجام دهید.

shock when you open that envelope and the bill  falls out for an extraordinary amount of money.  

وقتی آن پاکت را باز می‌کنید و صورت‌حساب برای مقدار زیادی پول خارج می‌شود، شوک بدی دریافت کنید. از

You dread to think about something. I dread  to think what would happen if... To bear a  

فکر کردن به چیزی می ترسید. می ترسم فکر کنم چه اتفاقی می افتد اگر...

grudge. To hold a grudge against somebody for a  long period of time. To bear a grudge. To dash  

کینه را تحمل کنم. کینه توزی نسبت به کسی برای مدت طولانی. تحمل کینه. امید کسی را از بین ببرند

somebody's hopes so that they can't do what they  wanted to do, what they hoped to do. To go to that  

تا نتوانند کاری را که می خواستند، کاری را که می خواستند انجام دهند. رفتن به آن

university because they didn't get the right exam  results. And to bottle up your feelings as the  

چون نتایج امتحان  درستی دریافت نکردند . و برای اینکه احساساتتان را به‌عنوان

last one where we lock everything in tightly,  we don't let it out. And sometime, some place,  

آخرین موردی که همه چیز را محکم قفل می‌کنیم، جمع کنیم، اجازه نمی‌دهیم بیرون بیاید. و گاهی، جایی،

it's going to explode and it's going to cause  a problem. Okay, so to bottle up your feelings.

منفجر می‌شود و مشکلی ایجاد می‌کند. خوب، پس برای کم کردن احساسات خود.

Okay, so 10 particular collocations,  negative emotions and feelings,  

بسیار خوب، پس 10 ترکیب خاص، احساسات و احساسات منفی،

they're at a really advanced level. So as always  try to use them, try to practice them you won't  

آنها در سطح بسیار پیشرفته‌ای هستند. بنابراین مثل همیشه سعی کنید از آنها استفاده کنید، سعی کنید آنها را تمرین کنید و

remember them all, but try to practice one or  two. Okay, I promised to give you my address.

همه آنها را به خاطر نخواهید آورد، اما سعی کنید یک یا دو را تمرین کنید. باشه قول دادم آدرسمو بدم

So if you want to contact me, you can  do so on www.englishlessonviaskype.com.  

بنابراین اگر می‌خواهید با من تماس بگیرید، می‌توانید این کار را در www.englishlessonviaskype.com انجام دهید.

If you or a family member or somebody you  know would like to have one to one lessons,  

اگر شما یا یکی از اعضای خانواده یا کسی که می‌شناسید مایلید یک تا یک درس داشته باشید،

I've got lots of teachers waiting and standing  by ready to help you for preparation for those  

معلمان زیادی دارم که منتظر و آماده هستند تا به شما کمک کنند تا برای آن

important job interviews, or something  else where you just want to improve  

مصاحبه‌های شغلی مهم یا چیز دیگری که می‌خواهید در آن آماده شوید.

your business English or your conversational  English. Okay, as always, I appreciate you  

انگلیسی کسب و کار یا انگلیسی مکالمه خود را بهبود بخشید. بسیار خوب، مثل همیشه، از

watching, listening. Remember to subscribe  the channel and as always, join me again soon.

تماشا کردن، گوش دادن شما سپاسگزارم. فراموش نکنید که کانال را مشترک کنید و مثل همیشه، به زودی دوباره به من بپیوندید.