The SMART way to improve your English vocabulary | Learn Collocations with COME

Hi there, this is Harry and welcome back to my lessons where I try to help you to get

سلام، این هری است و به درس های من خوش آمدید، جایی که من سعی می کنم به شما کمک کنم تا

a better understanding of the English language and hopefully give you some help along the

زبان انگلیسی را بهتر درک کنید و امیدوارم در این راه به شما کمک کنم تا

way where you can be able to communicate better, you can understand it better when you read

بتوانید بهتر ارتباط برقرار کنید، بهتر می توانید آن را درک کنید. وقتی

a magazine article or newspaper or you're listening to something, or even if you're

مقاله یا روزنامه ای می خوانید یا در حال گوش دادن به چیزی هستید، یا حتی اگر در حال

getting ready, and preparing yourself for some English test, all of this will, will

آماده شدن هستید و خود را برای آزمون انگلیسی آماده می کنید، همه اینها

come in handy and will certainly help you at the end of the particular lesson, I'm going

مفید خواهد بود و مطمئناً در پایان به شما کمک خواهد کرد. در مورد درس خاص، من قصد دارم

to give you my contact details for you. Or if there's any person you know, that might

اطلاعات تماس خود را برای شما به شما بدهم. یا اگر شخصی را می شناسید که ممکن است

benefit from what we're doing, certainly share my contact details with them.

از کاری که ما انجام می دهیم سود ببرد، مطمئناً جزئیات تماس من را با او در میان بگذارید.

And as always, I would appreciate it greatly if you could subscribe to our channel, and

و مثل همیشه، بسیار ممنون می شوم اگر بتوانید در کانال ما مشترک شوید و هر کجا که هستید می

you can download and listen to the podcast, wherever you may be. Okay, so this is all

توانید پادکست را دانلود و گوش دهید . خوب، پس این همه

helpful English, I hope. And what we have for you today is a lesson about collocations.

انگلیسی مفید است، امیدوارم. و چیزی که امروز برای شما داریم درسی در مورد collocations است.

And in particular, we're

و به طور خاص، ما در

talking about collocations with the word come, COME, collocations with the word come, a lot

مورد collocations با کلمه come, COME صحبت می کنیم، collocations با کلمه come، بسیاری

of people get confused. And they've asked me to give a little bit of a mention to this

از مردم گیج می شوند. و آنها از من خواسته اند که کمی به این موضوع

and how we can use it. Okay, so what I'm going to do go down through each of them one by

و نحوه استفاده از آن اشاره کنم. بسیار خوب، پس کاری که من می خواهم انجام دهم، هر یک از آنها را یک به

one, and then I'll go back over them and give you some examples.

یک بررسی کنید، و سپس به آنها برمی گردم و چند مثال برای شما ارائه می کنم.

Okay, let's get started.

خوب، بیایید شروع کنیم.

Come to Life.

به زندگی بیا.

Come in peace.

با خیال راحت بیا

Come into play.

بیا تو بازی.

Come to mind.

به ذهن میرسه.

Come to light.

بیا توی نور.

Come up trumps not Donald Trump come up trumps

بیا تا ترامپ، نه دونالد ترامپ، بیا تا ترامپ

Come clean.

.

Come of age.

به سن بلوغ رسیدن.

Have come a long way.

راه درازی را پیموده اند.

And finally,

و در نهایت،

not know whether you are coming or going not know whether you're coming or going. Okay,

ندانید که می‌آیید یا می‌روید، نمی‌دانید که می‌آیید یا می‌روید. خوب،

so I'm gonna go through them, explain it and hopefully give you an example. And again,

پس من آنها را مرور می کنم، توضیح می دهم و امیدوارم مثالی برای شما بزنم. و باز هم،

if you don't understand it, go back over it, listen to it a second time, it will probably

اگر متوجه نشدید، به آن برگردید، بار دوم به آن گوش دهید، احتمالاً به

help you. Or, indeed write to me, and I'll try to explain it in a little bit more detail

شما کمک خواهد کرد. یا در واقع برای من بنویسید و سعی می کنم اگر بتوانم آن را با جزئیات بیشتری توضیح دهم

if I can, but usually the examples are sufficient. So yes, sometimes people need to listen to

، اما معمولاً مثال ها کافی است. بنابراین بله، گاهی اوقات مردم نیاز دارند که

it a couple of times, just to make sure they understand that exactly what I'm saying. Okay,

چند بار به آن گوش دهند، فقط برای اینکه مطمئن شوند که دقیقاً همان چیزی را که من می گویم درک می کنند. خوب،

so let's look at the first one come to life. Okay, well, lots of things can come to life.

پس بیایید به اولین موردی که زنده شد نگاه کنیم. خوب، خوب، خیلی چیزها می توانند زنده شوند.

Okay. So, you know, if it's been raining hard for a couple of days,

باشه. بنابراین، می دانید، اگر چند روزی است که باران شدید می بارد،

and before that it was a very dry period on the ground was hard and everything looks dead.

و قبل از آن یک دوره بسیار خشک روی زمین سخت بود و همه چیز مرده به نظر می رسید.

Suddenly, with that rain, everything comes to life, the grass starts to look greener,

ناگهان، با آن باران، همه چیز زنده می شود، چمن سبزتر به نظر می رسد

and the shoots of the plants you've planted, look better. The buds on the flowers look

و شاخه های گیاهانی که کاشته اید، بهتر به نظر می رسند. جوانه های روی گل ها تازه تر به نظر می رسند

fresher. So everything comes to life. So you can wear you effectively breathe life into

. بنابراین همه چیز زنده می شود. بنابراین می توانید بپوشید که به طور موثری به چیزی روح بدهید

something.

.

Or you could use it in a funny way when you know, your one of your kids has been sick.

یا زمانی که می‌دانید یکی از فرزندانتان مریض شده است، می‌توانید از آن به شیوه‌ای خنده‌دار استفاده کنید.

Or maybe one of the older kids has been out on the town with his friends and sleeps late

یا شاید یکی از بچه های بزرگتر با دوستانش در شهر بوده است و

the next day and about two o'clock. So look who's come to life meaning Look who's awake

روز بعد و حدود ساعت دو شب دیر می خوابد. پس ببین چه کسی زنده شده است یعنی ببین چه کسی بیدار است

and finally has got up on is going to share the rest of the day with us. So to come to

و بالاخره از جایش بلند شده، بقیه روز را با ما به اشتراک می گذارد. بنابراین برای

life, something is more active now.

زنده شدن، چیزی در حال حاضر فعال تر است.

Okay, some animals in our animal kingdom only come to life at nighttime. Owls, for example.

خوب، برخی از حیوانات در قلمرو حیوانات ما فقط در شب زنده می شوند. مثلا جغدها.

Yeah, who are those the hours so they come to life at nighttime and they go hunting at

آره، آن ساعت ها چه کسانی هستند که شب زنده می شوند و

nighttime. And a lot of other animals instinctively come to life at nighttime, or after the long

شب ها به شکار می روند. و بسیاری از حیوانات دیگر به طور غریزی در شب یا پس از زمستان طولانی زنده می شوند

winter.

.

A lot of animals who have been hibernating like the bears they come to life, when they

بسیاری از حیواناتی که مانند خرس ها به خواب زمستانی رفته اند، با

hear the sounds of spring or the snow begins to thaw and melt. And they get that breath

شنیدن صدای بهار زنده می شوند یا برف شروع به آب شدن و آب شدن می کند. و آن

of fresh air and they come to life. Okay

هوای تازه را می گیرند و جان می گیرند. باشه

to come in peace. But if you are interested in you might have heard me if you've listened

با آرامش بیای اما اگر به آن علاقه دارید، اگر

to some of my lessons in the past, that I'm a great fan of the old western movies. I really

در گذشته به برخی از درس‌های من گوش داده باشید، ممکن است از من شنیده باشید که من از طرفداران بزرگ فیلم‌های وسترن قدیمی هستم. من واقعا

love them. I love to watch them again.

آنها را دوست دارم. من دوست دارم دوباره آنها را تماشا کنم.

But if you looked at the old western movies, when they were trying to negotiate settlement

اما اگر به فیلم‌های وسترن قدیمی نگاه می‌کردید، زمانی که آن‌ها سعی می‌کردند

with the Native American Indian tribes, they would often use the expression to come in

با قبایل سرخپوستان بومیان آمریکا توافق کنند، اغلب از عبارت «به صلح آمدن» استفاده می‌کردند،

peace, okay, so they either wave a white flag or they have some other way of showing their

خوب، بنابراین یا پرچم سفید را تکان می‌دهند یا راه دیگری دارند. نشان دادن

intentions that they're not there to fight. They lay down their weapons, and they say

نیت خود که برای جنگیدن آنجا نیستند. آنها سلاح های خود را زمین می گذارند و می گویند که با

they come in peace or to come in peace is to make peace, to discuss peace, to end to

صلح می آیند یا صلح آمدن برای صلح است، بحث در مورد صلح است، پایان دادن به

whatever fighting they had never used to last so long, but they would use the expression

جنگی که هرگز به این مدت طولانی ادامه نداده اند، اما از تعبیر ما استفاده می کنند.

we come in peace. Okay, so two come in peace means to greet the other party that you might

صلح خوب، پس دو نفر در صلح بیایند به این معنی است که به طرف دیگری که ممکن است

have been fighting with, in a way that will end hostilities.

با او درگیر بوده اید سلام کنید، به گونه ای که به خصومت ها پایان دهد.

And we can use it, you know, okay, it's not so serious as a war between two countries

و ما می‌توانیم از آن استفاده کنیم، می‌دانی، خوب، آنقدرها هم جدی نیست که جنگ بین دو کشور باشد،

but of somebody has been having a disagreement with their colleagues Look, don't worry, I

اما کسی با همکارانش اختلاف داشته است، نگران نباش، من

come in peace. So you are not here to have another row or have another argument. Let's

با آرامش می‌آیم. بنابراین شما اینجا نیستید که ردیف دیگری داشته باشید یا استدلال دیگری داشته باشید. بیا

have a beer, let's put aside our differences. And let's work out how we can move forward.

یک آبجو بخوریم، اختلافاتمان را کنار بگذاریم. و بیایید بررسی کنیم که چگونه می توانیم به جلو حرکت کنیم.

So you could use it, certainly, in that context, to come in peace.

بنابراین، مطمئناً، می توانید از آن برای رسیدن به آرامش استفاده کنید.

Come into play well, when something comes into play, it's now part of whatever the the

به خوبی وارد بازی شوید، وقتی چیزی وارد بازی می شود، اکنون بخشی از

big plan will be. Okay. So if we look at an example of some sort of business relationship,

برنامه بزرگ است. باشه. بنابراین، اگر به نمونه ای از نوعی رابطه تجاری نگاه کنیم،

okay, so you're talking to your boss or your colleagues about some marketing strategy.

خوب است، بنابراین شما در حال صحبت با رئیس یا همکاران خود در مورد استراتژی بازاریابی هستید.

So you're about to launch a new product onto the market.

بنابراین شما در شرف عرضه یک محصول جدید به بازار هستید.

Okay, so let's say it's a new soft drink. And you're talking about the strategy that

خوب، پس بیایید بگوییم این یک نوشابه جدید است. و شما در مورد استراتژی ای که

you're going to use, what advertising you're going to do, and as somebody asked the question,

قرار است استفاده کنید، تبلیغاتی که قرار است انجام دهید صحبت می کنید، و همانطور که کسی این سوال را پرسید،

Well, what about the segment? Which market segment? Are we aiming at? Are we aiming at

خوب، در مورد بخش چطور؟ کدام بخش بازار؟ آیا ما هدف داریم؟ آیا هدف ما

young people? Are we aiming at old people and use it? Well, that will come into play

جوانان است؟ آیا ما افراد مسن را هدف قرار می دهیم و از آن استفاده می کنیم؟ خوب، این بعداً وارد عمل خواهد شد

later, that will be a part of our plan later on. So when something comes into play, it's

، این بخشی از برنامه ما بعدا خواهد بود . بنابراین وقتی چیزی وارد بازی می شود،

something that we will consider at a later stage, or it might come into play now. Okay?

چیزی است که در مرحله بعد در نظر خواهیم گرفت ، یا ممکن است اکنون وارد بازی شود. باشه؟

So or it may never come into play, meaning it's not something we have to consider, okay,

بنابراین یا ممکن است هرگز وارد بازی نشود، یعنی چیزی نیست که ما باید در نظر بگیریم، بسیار خوب،

so we use the expression to come into play, that means something we have to consider something

بنابراین از عبارت برای وارد شدن به بازی استفاده می کنیم، این بدان معنی است که ما باید چیزی را در نظر بگیریم

that we will consider, maybe not now, but later, or in the negative, it will not come

که در نظر خواهیم گرفت، شاید اکنون نه، اما بعدا، یا در منفی،

into play. Okay.

وارد بازی نخواهد شد. باشه.

So another example would be in the current problems with the pandemic. So when they're

بنابراین مثال دیگر می تواند در مشکلات فعلی با همه گیری باشد. بنابراین وقتی آنها

talking about vaccinations, and they have to get vaccinations for all the people over

در مورد واکسیناسیون صحبت می کنند، و باید برای همه افراد بالای

a certain age, and somebody says, Well, you know, we've we've vaccinated that people are

یک سن خاص واکسن بزنند، و یکی می گوید، خوب، می دانید، ما واکسینه کرده ایم که افراد

between the ages of 50, and 90. So what do we do next? Well, we're going to have to vaccinate

بین 50 سال سن دارند، و 90. خب بعدش چیکار کنیم؟ خوب، ما باید

the people between 40 and 49. So all of those people in that age bracket will now come into

افراد بین 40 تا 49 سال را واکسینه کنیم. بنابراین همه آن افراد در آن گروه سنی اکنون وارد

play, meaning we have to work our way down through them. And we have to make sure that

بازی خواهند شد، به این معنی که ما باید راه خود را از طریق آنها ادامه دهیم. و ما باید مطمئن شویم که

we have sufficient vaccines to cover everybody. And we need to put in those extra orders because

واکسن های کافی برای پوشش همه افراد داریم. و ما باید آن سفارشات اضافی را اعمال کنیم زیرا

we will need to vaccinate the people then between 30 and 39, in three weeks time. And

باید بین 30 تا 39 سال، در مدت سه هفته، افراد را واکسینه کنیم. و

if we have a shortage, then these problems will come into play, meaning we'll have to

اگر کمبود داشته باشیم، آن وقت این مشکلات به وجود می آیند، یعنی باید

cancel some vaccinations. So coming into play is something that we have to consider something

برخی از واکسیناسیون ها را لغو کنیم. بنابراین وارد شدن به بازی چیزی است که ما باید چیزی را در نظر بگیریم

that's going to be important, something that's going to affect whatever we happen to be doing

که قرار است مهم باشد، چیزی که روی هر کاری که

to come into play.

برای وارد شدن به بازی انجام می‌دهیم تأثیر بگذارد.

come to mind. But when something comes to mind, it's something you think of, or nothing

به ذهن میرسه. اما وقتی چیزی به ذهنتان می رسد ، چیزی است که به آن فکر می کنید، یا

might come to mind. So you can't think of anything. So somebody says, Oh, we're trying

ممکن است چیزی به ذهنتان خطور نکند. بنابراین شما نمی توانید به چیزی فکر کنید. بنابراین یکی می گوید، اوه، ما در حال

to plan the Christmas.

برنامه ریزی برای کریسمس هستیم.

And you know, as always, we have a problem wanting to know, and trying to work out what

و می‌دانید، مثل همیشه، ما مشکلی داریم که بخواهیم بدانیم، و سعی کنیم بفهمیم که

are we going to buy the kids? I mean, we've got them this last year in the last the previous

قرار است چه چیزی برای بچه‌ها بخریم؟ منظورم این است که ما آنها را در سال گذشته در سال گذشته دریافت کردیم،

year, we got them that. So what do you think this year? Well, at the moment, nothing comes

ما آنها را دریافت کردیم. پس امسال چه فکر می کنید ؟ خب فعلا چیزی

to mind, I can't think of anything, but leave it with me for a few days, I'll have a look

به ذهنم نمیرسه، چیزی به ذهنم نمیرسه، اما چند روز بذارش پیش من، یه نگاهی

in the room, see what they have what's broken, what they're talking about, I might get a

به اتاق میکنم، ببینم چی دارن چی خرابه، چی هستن در مورد صحبت کردن، ممکن است

bit of an idea. And if something comes to mind, I let you know, to come to mind means

کمی ایده بگیرم. و اگر چیزی به ذهنتان خطور کرد ، به شما اطلاع می دهم، به ذهن آمدن به معنای

a thought something that you didn't think of before. But it comes to mind.

فکر چیزی است که قبلاً به آن فکر نمی کردید . اما به ذهن می رسد.

If you watch detective series and detective programmes if there's been a serious crime

اگر سریال‌های پلیسی و برنامه‌های پلیسی را تماشا می‌کنید، در صورتی که جنایت سنگینی

committed, like a murder or robbery, and they're looking, of course, as always, for witnesses

رخ داده باشد، مانند قتل یا سرقت، و مطمئناً، مثل همیشه، به دنبال شاهدان

to these events, so they talk to people involved in the bank or in the shop where the incident

این رویدادها هستند، بنابراین با افراد درگیر در بانک صحبت می‌کنند یا در مغازه ای که حادثه در آن

happened, or they do what they call a door to door inquiries. And then they introduce

اتفاق افتاده است، یا به قول خودشان پرس و جوی خانه به خانه انجام می دهند. و سپس

themselves. And when they're leaving, they usually say well look, if anything comes to

خود را معرفی می کنند. و هنگام رفتن معمولا می گویند خوب نگاه کن، اگر چیزی به

mind, if you think of something, here's my number, please give me a call. So if anything

ذهنت می رسد، اگر چیزی به ذهنت می رسد، شماره من است ، لطفا با من تماس بگیر. بنابراین اگر چیزی

comes to mind, if you remember something, even the smallest detail that might be important,

به ذهنتان می رسد، اگر چیزی را به یاد دارید، حتی کوچکترین جزئیاتی که ممکن است مهم باشد،

please let us know. So to come to mind.

لطفاً به ما اطلاع دهید. بنابراین به ذهن می رسد.

Come to light. Well, when something comes to light, it means it comes out in the open.

بیا توی نور. خوب، وقتی چیزی آشکار می شود، یعنی در فضای باز بیرون می آید.

Okay, so things that are in the dark that haven't been discovered something secret or

خوب، پس چیزهایی که در تاریکی هستند و چیزی راز یا

something somebody had forgotten about. Somebody might discover, and then this then comes to

چیزی را که کسی فراموش کرده است کشف نشده است. ممکن است کسی کشف کند، و سپس این موضوع

light. Okay.

آشکار شود. باشه.

So maybe go back to our detective series. So the crime hasn't been solved, the criminal

پس شاید به سریال پلیسی خودمان برگردیم. بنابراین جنایت حل نشده است، جنایتکار

has not been arrested, and the case is looking a little bit dead. So they're trying to find

دستگیر نشده است و پرونده کمی مرده به نظر می رسد. بنابراین آنها در تلاشند تا

out if they've got any more information. And then out of the blue, two or three months

بفهمند که آیا اطلاعات بیشتری دارند یا خیر. و سپس دو سه ماه

after the crime has been committed. They get a phone call from somebody who had been away

پس از ارتکاب جرم. از کسی که مدتی نبوده بود تلفن می گیرند

for a while, and when they return they were reading the newspaper saw the reference to

و وقتی برگشتند روزنامه می خواندند اشاره به

this person of this particular case and it reminded them of something. So they thought

این شخص را در این مورد خاص دیدند و چیزی را به یادشان انداخت. بنابراین فکر کردند

they better contact the police. So they call the police department they go to speak to

بهتر است با پلیس تماس بگیرند. بنابراین آنها با اداره پلیس تماس گرفتند و رفتند تا با

them said, well, on this particular night, I remember I was driving out heading to the

آنها صحبت کنند و گفتند، خوب، در این شب خاص، یادم می آید که داشتم با ماشین بیرون می رفتم و به سمت

airport, I saw somebody leaving this building on, they looked a little bit suspicious, bla

فرودگاه می رفتم، دیدم کسی این ساختمان را ترک می کند ، آنها کمی مشکوک به نظر می رسیدند، بلا بلا بلا

bla bla blah, blah. So they've got some information that might help the police. So this information

بلا، بلا بنابراین آنها اطلاعاتی دارند که ممکن است به پلیس کمک کند. بنابراین این اطلاعات

is evidence, it might be small, but it's evidence that has come to light, meaning it has arisen

مدرکی است، ممکن است کوچک باشد، اما شواهدی است که آشکار شده است، به این معنی که

after the event and after their inquiry sort of come to light as something that was hidden,

پس از واقعه و پس از تحقیق آنها به‌گونه‌ای آشکار شده است که پنهان شده است،

something that may have been forgotten about, but it has come to light, and somebody remembered

چیزی که ممکن است فراموش شده باشد. اما آشکار شد و کسی آن را به خاطر آورد

it. Okay, so when it comes to light, it's additional information that previously wasn't

. بسیار خوب، پس وقتی صحبت از آن به میان می آید، اطلاعات اضافی است که قبلاً

known. Okay.

شناخته شده نبود. باشه.

So it could be even something simple in a school where the headmaster is trying to solve

بنابراین می‌تواند در مدرسه‌ای که مدیر مدرسه در تلاش است

some problems, something's gone missing, somebody has been playing a prank on some of the teachers,

برخی مشکلات را حل کند، چیزی از بین رفته است، یک نفر با برخی از معلمان شوخی می‌کند

whatever it might be.

.

And at the weekly assembly of they have an assembly in the hall, the headmaster stands

و در مجلس هفتگی که در سالن مجلس دارند، مدیر مدرسه

up in front of the children's head, some information has come to light that would suggest that

جلوی سر بچه‌ها می‌ایستد، اطلاعاتی به دست می‌آید که حکایت از آن دارد که

some of our students have been playing pranks on the teachers. Fortunately for us, CC TV

برخی از دانش‌آموزان ما با معلمان شوخی کرده‌اند. خوشبختانه سی سی تی وی

has identified those who are responsible and we will be talking to them later on. So information

مسئولین را شناسایی کرده است و بعداً با آنها صحبت خواهیم کرد. بنابراین، اطلاعاتی

has come to light some evidence and then of course, all the schoolchildren a little bit

به شواهدی رسید و البته، همه دانش‌آموزانی

who worried that they are the guilty party sought to come to light.

که نگران این بودند که مقصر باشند، به دنبال آشکار شدن بودند.

So come up trumps not Donald Trump come up trumps means when you're successful. Yeah,

بنابراین ترامپ را مطرح کنید نه دونالد ترامپ، ترامپ را مطرح کنید یعنی زمانی که موفق هستید. آره،

to come up trumps means something that you're hoping to happen has happened. And it's going

بالا آوردن ترامپ به این معنی است که چیزی که شما امیدوارید اتفاق بیفتد اتفاق افتاده است. و

to be beneficial. Okay. So it might be a lot of effort and work that you've put into some

سودمند خواهد بود. باشه. بنابراین ممکن است تلاش و کار زیادی برای انجام

project.

پروژه ای انجام داده باشید.

And all that work has paid off because you've come up trumps, your boss has given you a

و همه این کارها نتیجه داده است زیرا شما برنده شده اید، رئیس شما به شما ارتقاء داده است

promotion. Okay, so you've come up trumps.

. بسیار خوب، پس شما برنده شده اید.

Or some investments you made, let's say you bought an old apartment or an old cottage

یا سرمایه‌گذاری‌هایی که انجام داده‌اید، فرض کنید یک آپارتمان قدیمی یا یک کلبه قدیمی خریده‌اید

and over a period of months, you renovated it, you redecorated it, and then you decided

و در طی چند ماه، آن را بازسازی کرده‌اید، آن را بازسازی کرده‌اید، و سپس تصمیم گرفته‌اید

to put it on the market, and you sold it for a really, really good price. So all the effort

آن را به بازار عرضه کنید، و آن را به قیمت واقعی فروختید. ، قیمت واقعا مناسب بنابراین تمام تلاش ها

and work is paid off and it's really come up trumps.

و کارها نتیجه داده و واقعاً برنده شده است.

So to come up trumps means you've been successful the work the effort you've done and put into

بنابراین رسیدن به ترامپ به این معنی است که در کاری که انجام داده اید و برای آن انجام داده اید، موفق بوده اید

it has paid off. Now, 'trumps' is a word we often use when we're playing card games. A

. اکنون، "ترامپس" کلمه ای است که ما اغلب در هنگام بازی با ورق استفاده می کنیم.

trump card is the best card it trumps it beats everything else.

برگ برنده بهترین برگه ای است که بر هر چیز دیگری برتری دارد.

So it does derive from that the game of cards but when we use to come up trumps means something

بنابراین، از بازی با ورق نشات می‌گیرد، اما وقتی ما از برنده‌ها استفاده می‌کنیم به این معنی است که چیزی به

is paying us a dividend. Quite literally, we're going to get a benefit a bonus a payment,

ما سود می‌دهد. به معنای واقعی کلمه، ما یک مزیت دریافت می کنیم، یک پاداش و یک پرداخت،

something that's going to help us okay. To come up trumps.

چیزی که به ما کمک می کند خوب شویم. برای آمدن به ترامپ.

To come clean. Okay, well, when we come clean, it means we tell somebody the truth. Okay?

برای پاک شدن. خوب، خوب، وقتی پاک می شویم، به این معنی است که به کسی حقیقت را می گوییم. باشه؟

When we come clean, we want to get something off our chest, something that has been bothering

وقتی تمیز می‌شویم، می‌خواهیم چیزی را از سینه‌مان برداریم، چیزی که

us for a while. That's what makes us feel a little bit guilty. So we decided to come

مدتی است ما را آزار می‌دهد. این چیزی است که باعث می شود کمی احساس گناه کنیم. بنابراین تصمیم گرفتیم که

clean.

پاک شویم.

So it might be so simple as you're the person who took the last piece of chocolate cake

بنابراین ممکن است خیلی ساده باشد زیرا شما فردی هستید که آخرین تکه کیک شکلاتی را برداشته است

and somebody wants to know who, who ate the cake. Hmmm, it wasn't me. That down and after

و کسی می خواهد بداند چه کسی کیک را خورده است . هوم، من نبودم اون پایین و بعد از اینکه

they said okay, look, it was me as feeling a little peckish. So it took the cake, but

گفتند باشه، ببین، من کمی بداخلاق بودم. بنابراین این کیک را گرفت، اما

you blame the kids or no, but it was on your job. Okay, so to come clean.

شما بچه ها را مقصر می دانید یا نه، اما این کار شما بود . خوب، پس برای تمیز کردن.

Or a lot more serious when the police are examining a situation. They know they have

یا زمانی که پلیس در حال بررسی یک موقعیت است، بسیار جدی تر است. آن‌ها می‌دانند که

a suspect somebody that they feel is responsible, but they can't pin it on him. But they say

یک فرد مظنون دارند که احساس می‌کنند مسئول است، اما نمی‌توانند آن را به او تحمیل کنند. اما آنها می گویند

look, I think it would be in your best interest. If you come clean. If you tell us that you

نگاه کنید، فکر می کنم به نفع شما باشد. اگر تمیز بیایی اگر به ما بگویید که

did it and how you did it. Well then we'll put in a good word for you to the judge. And

این کار را انجام دادید و چگونه آن را انجام دادید. خوب پس ما یک کلمه خوب را برای شما به قاضی خواهیم گفت. و

perhaps he will go easy and the punishment won't be as severe but if you don't come clean,

شاید او راحت پیش برود و مجازات به این سختی نباشد، اما اگر شما پاک نشوید،

and we later find out that you are responsible, well then there's no deal okay. So better

و بعداً متوجه شویم که شما مسئول هستید، خوب پس هیچ معامله ای درست نیست. بنابراین بهتر است

to come clean now than for us to find out later when you will be charged Okay, so to

همین الان پاک شوید تا اینکه بعداً بفهمیم چه زمانی از شما اتهامی گرفته می‌شود. خوب، پس

come clean means to admit something you've done and move forward and then no longer feel

پاک شدن به این معناست که کاری را که انجام داده‌اید اعتراف کنید و به جلو بروید و بعد دیگر احساس

guilty. So to to come clean.

گناه نکنید. بنابراین برای پاک شدن.

To come of age. This is different meanings in different countries. But from the UK point

برای رسیدن به سن. این در کشورهای مختلف معانی متفاوتی دارد. اما از دیدگاه بریتانیا،

of view, people come of age, they used to come of age at the at the age of 21. And it

مردم به سن 21 سالگی می رسند. و این

would be a big big birthday celebration. And at the age of 21. You used to get presented

یک جشن تولد بزرگ خواهد بود. و در سن 21 سالگی. معمولاً

with the key of the door quite literally so you are old enough to have a key to let yourself

کلید در را به معنای واقعی کلمه به شما می‌دادند، بنابراین به اندازه کافی بزرگ شده‌اید که کلیدی برای

in and out of the house. So if you see birthday cards and celebrations of people who are 21

ورود و خروج از خانه داشته باشید. بنابراین اگر کارت های تولد و جشن های افراد 21 ساله را می بینید

Often there's a pic Do you have a key a house key somewhere on the card, or they present

اغلب یک عکس وجود دارد آیا کلید خانه در جایی روی کارت دارید یا

a cake in the shape of a key, whatever it might be, because this was the reference to

کیکی به شکل کلید ارائه می دهند، هر چه که باشد، زیرا این اشاره به

them coming of age at the age of 21. And their parents gave them that the key of the house

بلوغ آنها در سن 21 سالگی. و والدین آنها کلید خانه را

now today in the modern world, they might actually give them the key of the of the car.

امروز در دنیای مدرن به آنها دادند، آنها ممکن است در واقع کلید ماشین را به آنها بدهند.

But normally, it's the key of the house. So coming of age is when people are deemed or

اما معمولاً کلید خانه است. بنابراین به بلوغ رسیدن زمانی است که افراد به

believed to be sufficiently mature, that they can be relied upon that they are taking responsibility.

اندازه کافی بالغ هستند و می توان به مسئولیت پذیری آنها اعتماد کرد.

So it could be 18, it could be 16 foot. And traditionally, it happened to be 21. But in

بنابراین می تواند 18 باشد، می تواند 16 فوت باشد. و به طور سنتی، اتفاقاً 21 سال بود. اما در

the modern world, I think the age has come down a little bit. But coming of age means

دنیای مدرن، من فکر می کنم سن کمی پایین آمده است. اما به بلوغ رسیدن به این معناست که

to be responsible to take responsibility for your actions to be relied upon to be reliable,

مسئولیت پذیری در قبال اعمال خود را به عهده بگیرید تا قابل اعتماد باشد و

and to be a man or a woman or to act in a mature way. So to come of age.

مرد یا زن باشید یا به روشی بالغ عمل کنید. بنابراین برای رسیدن به سن.

And then the next one is to have come a long way. Well, quite literally to have come a

و سپس مورد بعدی این است که راه طولانی را پیموده باشیم . خوب، به معنای واقعی کلمه پیمودن

long way means a distance, you've travelled 200 kilometres to get here. So you've, you've

راه طولانی به معنای مسافت است، شما 200 کیلومتر را طی کرده اید تا به اینجا برسید. بنابراین، شما

come a long way. But this has a slightly different meaning when somebody has come along way,

راه درازی را پیموده اید. اما وقتی کسی به راه افتاده است معنای کمی متفاوت دارد، به

it means that they have perhaps matured, yeah, they have improved in their workload, they

این معنی است که آنها شاید بالغ شده اند، بله، آنها در حجم کاری خود بهبود یافته اند، آنها

have developed in their career, whatever that might mean.

در حرفه خود پیشرفت کرده اند، هر معنایی که ممکن است داشته باشد.

They've started off in a lower position. And they've come to a better position, okay, so

آنها از یک موقعیت پایین تر شروع به کار کرده اند. و آنها به موقعیت بهتری رسیده اند، بسیار خوب، بنابراین

they started off at the bottom in the company. And they've worked their way up. And after

از پایین ترین سطح شرکت شروع به کار کردند. و آنها راه خود را ادامه داده اند. و پس از

15 years, and sitting down with the chairman, Oh, you've really come a long way. I remember

15 سال، و نشستن با رئیس، اوه، شما واقعاً راه درازی را پیموده اید. یادم می آید

when you walked into this company the first day, but look at you, now you're virtually

که روز اول وارد این شرکت شدی ، اما به خود نگاه کن، اکنون عملاً

running the business. So we're so happy to have you here. So you've really come a long

کسب و کار را اداره می کنی. بنابراین ما بسیار خوشحالیم که شما را در اینجا داریم. بنابراین شما واقعاً راه طولانی را طی کرده اید

way.

.

Or perhaps his city, the development within the city has come a long way you remember

یا شاید شهر او، توسعه در داخل شهر راه زیادی را طی کرده است، شما

it 20 years ago, and then you moved away from the city and went to live in another country.

آن را 20 سال پیش به یاد می آورید، و سپس از شهر دور شده اید و به کشور دیگری زندگی می کنید.

And when you came back finally to resettle or to put your roots down again, in the city

و وقتی بالاخره برگشتی برای اسکان مجدد یا ریشه یابی دوباره، در شهر

of your birth, you look around and say, Wow, this city has really come a long way. Look

تولدت، به اطرافت نگاه می کنی و می گویی، وای، این شهر واقعاً راه زیادی را طی کرده است.

at all the development, a really fancy metro system, a really good road network, beautiful

به همه پیشرفت‌ها نگاه کنید، یک سیستم متروی واقعاً شیک، یک شبکه جاده‌ای واقعاً خوب،

buildings, no slums, whatever it might be, you can point to and say, Yes, this city or

ساختمان‌های زیبا، بدون زاغه‌ها، هر چه که ممکن است باشد، می‌توانید به آن اشاره کنید و بگویید، بله، این شهر یا

country has really come a long way. So people can come a long way in terms of that personal

کشور واقعاً راه طولانی را طی کرده است. بنابراین افراد می توانند از نظر پیشرفت شخصی راه طولانی را طی کنند،

development, people can come a long way in terms of their educational development in

افراد می توانند از نظر پیشرفت تحصیلی از

terms of their work experience. But cities and other things where we we reside can come

نظر تجربه کاری خود مسیر طولانی را طی کنند. اما شهرها و سایر مواردی که ما در آنها زندگی می کنیم می توانند

a long way in how they have been developed. Okay.

در نحوه توسعه آنها پیشرفت زیادی داشته باشند. باشه.

And finally, then we've got not to know whether you're coming or going not to know whether

و در نهایت، پس باید ندانیم که می‌آیید یا می‌روید تا ندانیم که

you're coming or going. So if you don't know whether you're coming or going,

می‌آیید یا می‌روید. بنابراین اگر نمی‌دانید که می‌آیید یا می‌روید،

what it literally means is, you haven't a clue. Yeah, I have no idea. So I'm completely

معنای لغوی آن این است که سرنخی ندارید. آره هیچ نظری ندارم بنابراین من کاملا

confused. I don't know whether I'm coming or going. So it could have been one of those

گیج هستم. نمیدونم میام یا میرم بنابراین می‌توانست یکی از آن

days or weeks when you're just running around from here to there. As we say in English from

روزها یا هفته‌هایی باشد که از اینجا به آنجا می‌دوید. همانطور که به زبان انگلیسی از

pillar to post, you're, you're doing this here, you're doing that there, you've got

ستونی به پست دیگر می گوییم، شما هستید، این کار را اینجا انجام می دهید، آن جا را انجام می دهید، باید

to make that presentation, you got to meet these people, you've got to go home and look

آن ارائه را انجام دهید، باید با این افراد ملاقات کنید، باید بروید خانه و مراقبت از

after the kids go to visit the doctor, whatever it happens to be, you're really up to your

بچه ها برای ملاقات با دکتر، هر اتفاقی که می افتد، شما واقعا به

eyes and work. And you sit down on a Friday evening, he said you know what, I don't know

چشم و کار خود را. و تو یه غروب جمعه بشینی ، گفت میدونی چیه، نمی دونم

whether I'm coming and going, I've had so much to do. I don't know whether I'm there

میام و میرم، خیلی کار داشتم. نمی دانم آنجا هستم

or here or what I'm doing tomorrow.

یا اینجا یا فردا چه کار می کنم.

What I really need is just a kick off my shoes, put my feet up, relax for a few hours. Forget

چیزی که واقعاً به آن نیاز دارم این است که کفش‌هایم را پا بزنم، پاهایم را بالا بگذارم، چند ساعت استراحت کنم.

about all this work, because in reality, I don't know whether I'm coming or going. Alright.

این همه کار را فراموش کن، چون در واقعیت نمی دانم می آیم یا می روم. بسيار خوب.

And again, it's one of those fixed expressions, not whether I'm going to comment, it's whether

و باز هم یکی از آن عبارات ثابت است، نه اینکه نظر بدهم، مهم

I'm coming or going. Okay, so there's a nice list of expressions, some of them fixed all

آمدن یا رفتنم است. خوب، پس یک لیست خوب از عبارات وجود دارد، برخی از آنها همه را در ارتباط

to do with collocations about come, okay, let me go down to them. One more time. Come

با collocations در مورد بیا، درست کرده اند، خوب، اجازه دهید به آنها بروم. یک بار دیگر

to Life. Come in peace. come into play. come to mind, come to light. Come up trumps. Come

به زندگی بیا. با خیال راحت بیا بیا تو بازی. به ذهن آمدن، به روشنی آمدن بیا تا ترامپ. روی

clean come of age. Someone has come a long way. And then finally, not know whether you

سن بیا پاک کسی راه طولانی را طی کرده است . و در نهایت، نمی دانم که

are coming or going. So as I said collocations with the word. Okay, well hopefully you enjoyed

می آیی یا می روی. بنابراین همانطور که گفتم همنشینی با کلمه. خوب، امیدوارم از آن لذت برده باشید

it. Hopefully you get a chance to use some of those if you want to contact me, but do

. امیدواریم اگر می خواهید با من تماس بگیرید، فرصتی برای استفاده از برخی از آنها داشته باشید، اما

so on www.englishlessonviaskype.com. Always happy to hear from you. Always willing, and

این کار را در www.englishlessonviaskype.com انجام دهید. همیشه خوشحالم که از شما می شنوم. همیشه مایل باشید و

hopefully listen to some ideas and suggestions that you have. That's where this collocation

امیدوارم به ایده ها و پیشنهادهایی که دارید گوش دهید. اینجاست که این ادغام

have come came from. So you give it to me. I'll put my little spin on it. I'll present

از آنجا آمده است. پس تو به من بده من چرخش کوچکم را روی آن می گذارم. من

it to you and hopefully it will help you to improve your English and as I said don't forget

آن را به شما ارائه خواهم داد و امیدوارم به شما در بهبود زبان انگلیسی شما کمک کند و همانطور که گفتم

to subscribe to the channel. and you can listen to the podcast okay thanks for listening join

عضویت در کانال را فراموش نکنید. و شما می توانید به پادکست گوش دهید بسیار خوب، ممنون که گوش دادید

me again soon

به زودی دوباره به من بپیوندید