How to use the verb 'GET' in English

Hi. I'm Gill from www.engvid.com,

سلام. من گیل هستم از www.engvid.com،

and today we're going to have a look at the verb "to get",

و امروز قصد داریم نگاهی به فعل "به دست آوردن"

and the different uses of it, or some of the different uses. It's used all the time

و کاربردهای مختلف آن یا برخی از کاربردهای مختلف داشته باشیم. همیشه

and in different ways. So, there are too many uses to look at in one lesson, so there will

و به روش های مختلف استفاده می شود. بنابراین، کاربردهای زیادی برای بررسی در یک درس وجود دارد، بنابراین

be another lesson on this as well. So, look out for that one, too. Okay? So, the verb

درس دیگری نیز در این مورد وجود خواهد داشت. بنابراین، مراقب آن هم باشید. باشه؟ بنابراین، فعل

"to get", it's a very, very common English word, used all the time in many different ways.

"به دست آوردن" یک کلمه بسیار بسیار رایج انگلیسی است که همیشه به طرق مختلف استفاده می شود.

So, let's start by looking at some very ordinary uses of the verb "to get".

بنابراین، بیایید با نگاهی به چند کاربرد بسیار معمولی از فعل "به دست آوردن" شروع کنیم.

So, you could "get wet". If you're out in the rain: "Aw, I got wet in the rain." So: "got", past tense. Or

بنابراین، شما می توانید "خیس" شوید. اگر بیرون زیر باران هستید: "اوه، در باران خیس شدم." پس: «گرفت»، زمان گذشته. یا

you can say: "Don't get wet. It's going to rain." So: "to get wet". "To get thirsty".

می توانید بگویید: "خیس نشو، باران می بارد." پس: «خیس شدن». "تشنه شدن".

If you haven't had a drink for a long time, you get thirsty, you need a drink.

اگر مدت زیادی است که نوشیدنی ننوشیده اید، تشنه می شوید، به نوشیدنی نیاز دارید.

"To get annoyed", you can get annoyed, angry about something or about someone, the way somebody

«آزرده شدن»، می‌توانید از چیزی یا در مورد کسی عصبانی، عصبانی شوید، رفتار کسی

behaves. Okay?

. باشه؟

You can get... "Get tired". If you've been working all day, you get really tired late

شما می توانید ... "خسته شوید". اگر تمام روز کار کرده اید، شب ها واقعا خسته می شوید

at night and you need to go to bed. You can "get drunk", which means drinking a lot of

و باید به رختخواب بروید. شما می توانید "مست" شوید، به این معنی که مقدار زیادی الکل بنوشید به

alcohol so that you're sort of reeling around, and maybe falling on the floor. Not a good

طوری که به نوعی در اطراف خود بچرخید و شاید روی زمین بیفتید. ایده ی خوبی نیست

idea. So, you can "get drunk". Or you can say to somebody who's going to a party:

. بنابراین، شما می توانید "مست" شوید. یا می توانید به کسی که به مهمانی می رود بگویید:

"Don't get drunk." Okay? "You'll feel terrible the next day. Don't get drunk." So: "drunk", it's

"مست مکن." باشه؟ "روز بعد احساس وحشتناکی خواهید کرد . مست نشو." بنابراین: "مست"،

always to do with alcohol. You can say: "I have drunk a class of water." That's just

همیشه مربوط به الکل است. می توانید بگویید: « یک کلاس آب نوشیده ام». این فقط

the past tense of "to drink", but in this sense, it's to do with alcohol. Okay, you

زمان گذشته "نوشیدن" است، اما از این نظر، مربوط به الکل است. خوب، شما

can "get married". Well, you can "get engaged", "get married", "get divorced", all of those

می توانید "ازدواج کنید". خوب، شما می توانید "نامزد"، "ازدواج"، "طلاق"، همه اینها

for "get". Use "get". Okay? You can "get the flu" or "a cold", when you're sneezing and

برای "گرفتن". از "دریافت" استفاده کنید. باشه؟ وقتی عطسه می‌کنید و واقعاً احساس بیماری می‌کنید، آنفولانزا می‌توانید «آنفولانزا» یا «سرماخوردگی» بگیرید

you're feeling really ill, the flu.

.

You can "get the sack", which means losing your job. It's a colloquial expression that

شما می توانید "ساک را بدست آورید" که به معنای از دست دادن شغل است. این یک عبارت محاوره ای است که

means to lose your job: "the sack". A sack is like a... Something, a container, a sack

به معنای از دست دادن شغل است: "گونی". گونی مانند یک ... چیزی است، یک ظرف، یک گونی

made of cloth, usually, or plastic, you can have a plastic sack. But the... It's just

پارچه ای، معمولاً یا پلاستیکی، می توانید یک گونی پلاستیکی داشته باشید. اما این فقط

an expression for losing your job. I think you're given a bag with all your belongings

بیانی است برای از دست دادن شغل. من فکر می کنم به شما یک کیف داده اند که تمام وسایلتان را

in to take away with you so that you don't leave all your stuff in a drawer somewhere

در آن قرار داده اید تا با خود ببرید تا همه چیزهای خود را در یک کشو

in the office where you don't work anymore, so that may be the reason. "To get the sack".

در جایی از دفتر که دیگر کار نمی کنید نگذارید، شاید دلیلش همین باشد. "برای گرفتن گونی".

And then, having gotten the sack, you can "get a new job", where hopefully things will

و سپس، با گرفتن اخراج، می توانید "یک شغل جدید" پیدا کنید، جایی که امیدوارم اوضاع

go better. "To get a new job". And "to get ready", to get ready, put some nice clothes

بهتر شود. "برای یافتن شغل جدید". و "برای آماده شدن"، برای آماده شدن، چند لباس زیبا بپوشید

on to go out to a party. Get ready to go to work, get ready to do something. Okay. So,

تا به مهمانی بروید. برای رفتن به سر کار آماده شوید، برای انجام کاری آماده شوید. باشه. بنابراین،

that's all very, very simple uses of the verb "to get".

این همه کاربردهای بسیار بسیار ساده از فعل "به دست آوردن" است.

Right, so now let's have a look at some imperatives, which means telling people what to do or what

درست است، پس اکنون بیایید نگاهی به برخی از ضروریات بیندازیم، به این معنی که به مردم بگوییم که گاهی اوقات چه کاری انجام دهند یا چه

not to do sometimes. They're like orders: "Do this, do that." Okay? So, and some can

کاری را انجام ندهند. آنها مانند دستورهایی هستند: "این کار را بکن، آن را انجام بده." باشه؟ بنابراین، و برخی از آنها

be quite rude, so you have to be careful how you use them because telling people what to

می‌توانند کاملاً بی‌ادب باشند، بنابراین باید مراقب نحوه استفاده از آنها باشید زیرا گفتن اینکه به مردم چه

do isn't always very nice. So, if you say to someone: "Get out!" that is very strong.

کاری انجام دهند همیشه خوب نیست. بنابراین، اگر به کسی بگویید: "برو بیرون!" که بسیار قوی است

If you ask them: "Get out". If someone walked in here now, I might say... Well, I wouldn't,

اگر از آنها بپرسید: "برو بیرون". اگر الان یکی وارد اینجا می‌شد، می‌توانم بگویم... خب، نمی‌کنم،

but I could say: "Get out. We're filming."

اما می‌توانم بگویم: "برو بیرون، داریم فیلم می‌گیریم."

But I would probably say: "Oh. Do you mind? We're filming at the moment, so please, would you mind leaving the room?"

اما احتمالاً می‌گویم: "اوه

But a rude person

اما یک آدم بی ادب

would say: "Get out! We're filming." So: "Get out!"

می گفت: برو بیرون! داریم فیلم می گیریم. بنابراین: "برو بیرون!"

"Get in", maybe your friend is... Has arrived with the car, ready to go on a trip, and she's

«سوار شو» شاید دوستت... با ماشین آمده، آماده سفر است و

waiting for you to get into the car as well, and she's in a hurry, so she might say:

منتظر است تو هم سوار ماشین شوی و عجله دارد، شاید بگوید

"Get in, get in, we're ready to go. We don't want to be late. Get in!"

: وارد شوید، وارد شوید، ما آماده‌ایم برای رفتن ، نمی‌خواهیم دیر کنیم، داخل شوید!»

"Get off", so again, in the car: "We need to get off now." We can go, we can get off.

"پیاده شو"، پس دوباره در ماشین: "الان باید پیاده شویم." می توانیم برویم، می توانیم پیاده شویم.

Or if someone is standing on a chair, and you... They're spoiling the chair with their

یا اگر کسی روی صندلی ایستاده است، و شما... آنها با کفش های کثیفشان صندلی را خراب می کنند

dirty shoes, you can say: "Get off the chair. Get off the chair. You're making it dirty."

، می توانید بگویید: "از صندلی بلند شو. از صندلی بلند شو. داری کثیفش می کنی."

Okay? "Get up", if you're in bed in the morning, you have to get up, get dressed, get washed,

باشه؟ «بلند شو»، اگر صبح در رختخواب هستید، باید بلند شوید، لباس بپوشید، بشویید،

all of those things. Get ready to go out. "Get up". If you're on some very nice grass

همه آن چیزها. برای بیرون رفتن آماده شو "بلند شو". اگر روی یک چمن بسیار زیبا

that you're not supposed to be on, somebody might shout: "Get off the grass!" because

هستید که قرار نیست روی آن باشید، ممکن است کسی فریاد بزند: "از چمن ها بردارید!"

you could be spoiling it, and turning it into muddy tracks.

زیرا ممکن است آن را خراب کنید و آن را به مسیرهای گل آلود تبدیل کنید.

And this one is quite a nice one, because this... These words appear on a card. You

و این یکی بسیار خوب است، زیرا این ... این کلمات روی یک کارت ظاهر می شوند.

can buy a greetings card from a shop that says: "Get well soon!" If you're ill, if somebody

می توانید از مغازه ای کارت تبریک بخرید که روی آن نوشته شده است: "زود خوب شو!" اگر بیمار هستید، اگر کسی

is ill either at home or in hospital, and you feel sorry for them, you want them to

در خانه یا بیمارستان مریض است، و برای او متاسف هستید،

get better, you can send a card that says: "Get well soon." Okay?

می‌خواهید بهبود یابد، می‌توانید کارتی بفرستید که روی آن نوشته شده است: "زود خوب شو". باشه؟

Right, then finally then, just a few other expressions using "get". "To get the credit"

درست است، سپس در نهایت، فقط چند عبارت دیگر با استفاده از "get". "برای گرفتن اعتبار"

for something. If somebody has done something really good, hopefully they get the credit

برای چیزی. اگر کسی واقعاً کار خوبی انجام داده است ، امیدواریم که

for doing it. People recognize that they have done something good. Sometimes somebody else

اعتبار انجام آن را دریافت کند. مردم تشخیص می دهند که کار خوبی انجام داده اند. گاهی اوقات شخص دیگری

gets the credit for what you've done, and that is not very nice. They... Or they take

به خاطر کاری که شما انجام داده اید اعتبار می گیرد، و این خیلی خوب نیست. آنها... یا

the credit. But "to get the credit" means you are recognized as the person who has done

اعتبار را می گیرند. اما "به دست آوردن اعتبار" به این معنی است که شما به عنوان فردی شناخته می شوید که کاری انجام داده

something, usually something good.

است، معمولاً یک کار خوب.

"To get"... If something "gets on my nerves", the nerves of your nervous system, your feelings,

«به دست آوردن»... اگر چیزی «روی اعصابم شود»، اعصاب سیستم عصبی شما، احساسات

your sensations, your nerves, you know, how you feel, how you react. If I said... If there

، احساسات، اعصاب شما، می دانید، چه احساسی دارید، چه واکنشی نشان می دهید. اگر می‌گفتم... اگر

was some music playing next door very loud and it had been going on for an hour, I would say:

همسایه‌ای با صدای بلند آهنگ پخش می‌شد و یک ساعتی بود ادامه می‌داد، می‌گفتم:

"That music is really getting on my nerves. It's really annoying me. It's irritating me.

"این موسیقی واقعاً اعصابم را خراب می‌کند . واقعاً من را آزار می‌دهد. من را اذیت می‌کند.

I don't like it. It's upsetting me." So: "to get on your nerves". Okay?

آن را دوست ندارم، این مرا ناراحت می کند." پس: «روی اعصابت». باشه؟

"To get through the day", sometimes the day that you're living is rather difficult, but

"برای گذراندن روز"، گاهی اوقات روزی که شما در آن زندگی می کنید نسبتاً دشوار است، اما به راه

you keep going and you say: "I've got to get through the day." If I can just get through

خود ادامه می دهید و می گویید: "من باید روز را پشت سر بگذارم." اگر بتوانم

the day, I'll be okay. Then I can go home, relax, watch some television, whatever. Just

روز را پشت سر بگذارم، خوب می شوم. سپس می توانم به خانه بروم، استراحت کنم، تلویزیون تماشا کنم، هر چیزی که باشد. فقط

get through the day. It's a sort of endurance test sometimes to get through. Right.

روز را بگذران این یک نوع تست استقامتی است که گاهی اوقات باید از آن عبور کرد. درست.

"To get over a bad experience". If you've had a bad experience, you have to recover

"برای پشت سر گذاشتن یک تجربه بد". اگر تجربه بدی داشته اید، باید

from it, and it might take a bit of time. So that's called "getting over something",

از آن ریکاوری کنید و ممکن است کمی زمان ببرد. بنابراین به آن "غلبه بر چیزی"،

"to get over a bad experience".

"غلبه بر یک تجربه بد" می گویند.

Just an ordinary one, really: "to get the car going". Sometimes a car won't start very

فقط یک مورد معمولی، واقعاً: "برای به حرکت درآوردن ماشین". گاهی اوقات یک ماشین خیلی راحت روشن نمی شود

easily. You turn the key in the ignition and the engine won't start, so:

. شما کلید را در استارت می زنید و موتور روشن نمی شود، بنابراین:

"Oh, no, we're going on holiday. We've got to get the car going, otherwise we won't be able to go."

"اوه، نه، ما به تعطیلات می رویم. ما باید ماشین را راه اندازی کنیم، وگرنه نمی توانیم برویم."

So that's usually something you have to do, "to get it going".

بنابراین معمولاً این کاری است که شما باید انجام دهید، "برای پیش بردن آن".

"To get something done", to do a job. "Get something done". "To get up", to get up in

«انجام کاری»، انجام یک کار. " کاری را انجام بده". «برخاستن»،

the morning from bed or to stand up from a chair, maybe. Oh: "to get out of bed", right.

صبح از رختخواب بیدار شدن یا از روی صندلی بلند شدن، شاید. اوه: "برای بلند شدن از رختخواب"، درست است.

This is an interesting one: "to get into conversation with somebody". If you're learning English,

این یک مورد جالب است: "به گفتگو با کسی". اگر در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید

it's a good idea to... And there are English-speaking people around, it's a good idea to get into

، ایده خوبی است که... و افرادی انگلیسی زبان در اطراف وجود دارند، ایده خوبی است که

conversation with an English-speaking person to give you some practice. And even if you

با یک فرد انگلیسی زبان وارد گفتگو شوید تا کمی تمرین کنید. و حتی اگر

don't know them, you can just start chatting, and that's called "getting into conversation",

آنها را نمی‌شناسید، می‌توانید فقط چت را شروع کنید، و به آن «ورود به مکالمه» می‌گویند

to start a conversation. Okay?

. باشه؟

And then finally: "to get out of something" is when there's something you don't really

و در نهایت: «از چیزی خارج شدن » زمانی است که کاری وجود دارد که واقعاً

want to do. Maybe you've been invited to a friend's party, and you know you don't enjoy

نمی‌خواهید انجام دهید. شاید به مهمانی یکی از دوستانتان دعوت شده باشید و می دانید که از

the parties, unfortunately, at your friend's house, you don't like the other people who

مهمانی ها لذت نمی برید، متأسفانه در خانه دوستتان از دیگرانی که می آیند خوشتان نمی

come, so you have to think of a reason why you can't go and say:

آید، پس باید به فکر دلیلی باشید. نمی توانم بروم و بگویم:

"Oh, sorry, I'm doing something else that night." You get out of it, you find an excuse,

"اوه، ببخشید، من آن شب کار دیگری انجام می دهم ." از آن بیرون می آیی، بهانه ای می یابی

a reason why you can't go.

، دلیلی که نمی توانی بری.

Okay, so that's just a few. There are lots more, but that's just a few uses of the verb "to get".

خوب، پس این فقط چند مورد است. موارد بسیار بیشتری وجود دارد، اما این تنها چند کاربرد فعل "به دست آوردن" است.

So, if you'd like to test yourself on these, there's a quiz on the website, www.engvid.com.

بنابراین، اگر می‌خواهید خودتان را روی این موارد آزمایش کنید ، یک مسابقه در وب‌سایت www.engvid.com وجود دارد.

And if you'd like to subscribe to my YouTube channel, that would be great.

و اگر می خواهید در کانال یوتیوب من مشترک شوید ، عالی خواهد بود.

And see you again soon. Bye.

و به زودی دوباره می بینمت خدا حافظ.