Negative Prefixes in English: UN-, DIS-, NON-, A-, AB-, AN-, ANTI-

Hello.

سلام.

I'm Gill from engVid, and today we have a lesson on a way of increasing your vocabulary

من گیل از engVid هستم، و امروز درسی داریم در مورد روشی برای افزایش دایره لغات شما

by turning a positive word into a negative one just by adding a few letters at the front,

با تبدیل یک کلمه مثبت به یک کلمه منفی فقط با اضافه کردن چند حرف در جلو،

which is called a "negative prefix".

که به آن "پیشوند منفی" می گویند.

Okay.

باشه.

So, it's a rather nice way of adding to the...

بنابراین، این یک روش نسبتاً خوب برای افزودن به...

All the words that you know in English.

همه کلماتی است که به زبان انگلیسی می دانید.

And in English, there are actually 12 different prefixes, negative prefixes, so what we've

و در زبان انگلیسی، در واقع 12 پیشوند مختلف وجود دارد، پیشوندهای منفی، بنابراین کاری که ما

done: We have done two separate lessons.

انجام دادیم: ما دو درس جداگانه انجام دادیم.

There's another lesson covering five of the negative prefixes that all begin with the

یک درس دیگر وجود دارد که شامل پنج پیشوند منفی است که همه با

letter "i".

حرف "i" شروع می شوند.

This one, we have seven, the other seven which all begin with different letters.

این یکی، هفت داریم، هفت تای دیگر که همه با حروف مختلف شروع می شوند.

Okay.

باشه.

So, just a way to increase your vocabulary, turning a positive word to a negative one.

بنابراین، فقط راهی برای افزایش دایره لغات خود، تبدیل یک کلمه مثبت به یک کلمه منفی.

Right.

درست.

So, let's... let's start.

پس بیایید... شروع کنیم.

And looking first of all at the prefix: "un" which makes something negative.

و اول از همه به پیشوند نگاه کنید: "un" که چیزی منفی می کند.

So, if something is "believable", you believe it.

بنابراین، اگر چیزی «باورکردنی» است، آن را باور می کنید.

"That seems believable."

"به نظر باور کردنی است."

If someone makes an excuse, why they're late for...

اگر کسی بهانه می آورد، چرا

For their class or for work - they had a believable excuse; a believable reason why they were

برای کلاس یا سر کارش دیر می آید - بهانه ای قابل باور داشت . دلیلی قابل باور برای دیر آمدن آنها

late.

But if you think: "Oh, that doesn't sou-...

اما اگر فکر کنید: "اوه، این خوب نیست...

I don't think I believe that.

فکر نمی‌کنم این را باور کنم.

That doesn't sound right.

این درست به نظر نمی‌رسد.

I think they're lying", basically.

فکر می‌کنم آنها دروغ می‌گویند" اساسا.

Telling a lie, then their... their reason is "unbelievable".

دروغ گفتن، پس دلیل آنها «باور نکردنی» است.

"That was unbelievable."

"این باور نکردنی بود."

Okay, so that turns it to the negative.

خوب، به طوری که آن را به منفی تبدیل می کند.

So, there are a lot of words in English which you can add "un" at the beginning.

بنابراین، کلمات زیادی در زبان انگلیسی وجود دارد که می توانید در ابتدا "un" را اضافه کنید.

So, another one, if you're "certain" about something, you're...

بنابراین، یکی دیگر، اگر در مورد چیزی "مطمئن" هستید، ...

You're very sure about it.

شما در مورد آن بسیار مطمئن هستید.

You know it's true.

شما می دانید که این درست است.

But if you're "uncertain", then you're not sure.

اما اگر "نامطمئن" هستید، پس مطمئن نیستید.

Okay.

باشه.

"Fair".

"نمایشگاه".

If things are fair, then it's...

اگر همه چیز منصفانه باشد، پس این است که...

Everything is good; everybody is being treated equally and treated well.

همه چیز خوب است. با همه به یک اندازه رفتار می شود و با آنها خوب رفتار می شود.

But if something is "unfair".

اما اگر چیزی "ناعادلانه" باشد.

If someone's handing out chocolates...

اگر کسی شکلات می دهد...

I keep coming back to chocolates - I wonder why.

من مدام به شکلات برمی گردم - تعجب می کنم که چرا.

If someone is handing out chocolates to a room full of people and they give five chocolates

اگر کسی به اتاقی پر از مردم شکلات می دهد و

to one person, one chocolate to another person, and no chocolates to another person, then

به یک نفر پنج شکلات، به شخص دیگر یک شکلات و به شخص دیگر هیچ شکلاتی می دهد، آنوقت

that seems a little bit unfair.

این کمی ناعادلانه به نظر می رسد.

That's unfair; everyone should have an equal number.

این ناعادلانه است. همه باید تعداد مساوی داشته باشند .

Okay.

باشه.

So, "unfair".

بسیار غیر منصفانه".

"Friendly".

"دوستانه".

We all try to be friendly and nice to each other.

همه ما سعی می کنیم با هم دوستانه و مهربان باشیم.

If people are friendly, that's great.

اگر مردم دوستانه باشند، عالی است.

But if they're "unfriendly", if they're not very nice, then that's the opposite, of course.

اما اگر "غیر دوستانه" باشند، اگر خیلی خوب نباشند، البته برعکس است.

"Unfriendly".

"غیر دوستانه".

"That woman was rather unfriendly."

"آن زن نسبتاً غیر دوستانه بود."

Okay.

باشه.

And then: "happy".

و سپس: "خوشحال".

If you're happy, everything's going well; but then something bad happens and it makes

اگر خوشحال هستید، همه چیز خوب پیش می رود. اما پس از آن اتفاق بدی رخ می دهد و

you "unhappy".

شما را "ناراضی" می کند.

"Unhappy".

"ناراضی".

Okay.

باشه.

"Kind".

"نوع".

When people behave nicely, they're kind to each other.

وقتی مردم خوب رفتار می کنند، با هم مهربان هستند.

And then the opposite would be "unkind", again, if someone does something not very nice.

و سپس اگر کسی کاری را انجام دهد که خیلی خوب نیست، برعکس " نامهربان " خواهد بود.

"That was an unkind thing to do."

"این کار ناخوشایند بود."

Okay.

باشه.

"Lucky".

"خوش شانس".

If you're a lucky person, if you...

اگر شما یک فرد خوش شانس هستید، اگر شما...

If you go in for competitions, and the lottery, things like that and you win some money or

اگر برای مسابقات، و قرعه کشی، مواردی از این دست شرکت می کنید و مقداری پول

you win a prize quite often, then you're a lucky person; good things happen to you.

برنده می شوید یا اغلب جایزه می برید، پس فرد خوش شانسی هستید. اتفاقات خوب برای شما می افتد

Or just life in general, you feel: "I've...

یا فقط زندگی به طور کلی، شما احساس می کنید: "من...

I've been very lucky; getting a good job, finding somewhere nice to live, etc.

خیلی خوش شانس بوده ام؛ شغل خوبی پیدا کنم، جایی خوب برای زندگی پیدا کنم، و غیره.

I've been very lucky."

من خیلی خوش شانس بوده ام."

But if... if it's the opposite and a lot of things go wrong all the time, or you never

اما اگر... اگر برعکس باشد و خیلی چیزها همیشه اشتباه پیش برود، یا هرگز

win a prize or anything, or a competition, then you're "unlucky".

جایزه یا چیزی یا مسابقه ای را نبردید، پس «بدشانس» هستید.

"That was unlucky.

آن

That was an unlucky day; everything went wrong."

روز بدشانسی بود، همه چیز بد پیش رفت.

Okay.

باشه.

"Popular".

"محبوب".

If lots of people like you, then you're popular.

اگر افراد زیادی شما را دوست دارند، پس شما محبوب هستید.

But if there's someone that people don't seem to like; they don't have much to do with them,

اما اگر کسی باشد که به نظر می رسد مردم آن را دوست ندارند. آنها خیلی با

they don't have a nice chat, a conversation with them, they stay away from them, then

آنها کاری ندارند، یک چت خوب، یک گفتگو با آنها ندارند، از آنها دوری می کنند، پس

that person is "unpopular".

آن شخص "محبوب" است.

For whatever reason, people don't like to be with that person; they're unpopular.

به هر دلیلی، مردم دوست ندارند با آن شخص باشند. آنها منفور هستند

Okay.

باشه.

So, "sure" is a bit like "certain".

بنابراین، "حتما" کمی شبیه "حتما" است.

"Certain" and "sure".

"قطعی" و "حتما".

"I'm...

"من...

I'm sure I did well in the exam.

من مطمئنم که در امتحان

I'm sure."

خوب عمل کردم. مطمئنم."

But if you're not sure, you feel a little bit "unsure".

اما اگر مطمئن نیستید، کمی احساس «مطمئن» می کنید.

You're unsure about how you did in the exam; it's hard to know: "Did I do well?

شما مطمئن نیستید که چگونه در امتحان انجام داده اید. سخت است بدانیم: "آیا خوب کار کردم؟

I...

من...

I'm not sure.

مطمئن نیستم.

I'm unsure."

مطمئن نیستم."

Okay.

باشه.

And then, finally, in this column: "tidy" is when you keep your room, your house tidy,

و سپس، در نهایت، در این ستون: "مرتب " زمانی است که اتاق، خانه خود را مرتب نگه می دارید،

everything looks nice, there's not a lot of stuff lying all over the place.

همه چیز زیبا به نظر می رسد، چیزهای زیادی در همه جا وجود ندارد.

It's very tidy.

خیلی مرتبه

"You keep your room tidy.

"تو اتاقت را مرتب نگه دار.

Clean and tidy."

تمیز و مرتب."

But if you just leave everything lying about all over the place, and dirty dishes, you've

اما اگر همه چیز و ظروف کثیف را در همه جا رها کنید،

had a meal and you just left the dirty dishes and the cutlery just lying around on the floor,

یک وعده غذایی خورده اید و ظروف کثیف و کارد و چنگال را روی زمین گذاشته اید،

and it's smelling and horrible, then that's "untidy".

و بوی بد و وحشتناکی دارد، آنوقت این "نامرتب" است. ".

Untidy.

نامرتب

"He's such an untidy person.

"او خیلی آدم نامرتب است.

He leaves things lying around his room."

او وسایل را در اتاقش رها می کند."

Okay.

باشه.

So, let's move on to the next column, so: "dis" is another prefix to turn words to the

بنابراین، بیایید به ستون بعدی برویم، بنابراین: "dis" پیشوند دیگری برای تبدیل کلمات به

negative.

منفی است.

So, if you agree with someone, you say: "Yes, yes, I think so, too.

بنابراین، اگر با کسی موافق باشید، می گویید: "بله، بله، من هم همینطور فکر می کنم.

I agree.

موافقم.

I agree."

موافقم."

But if you don't agree with them, then you "disagree".

اما اگر با آنها موافق نیستید، "مخالف" هستید.

Okay.

باشه.

"I'm sorry, but I have to disagree with you, there.

"متاسفم، اما من باید با شما مخالفت کنم،

I don't think the same as you; I disagree."

من هم مثل شما فکر نمی کنم، من مخالفم."

Okay.

باشه.

"Appear".

"به نظر می رسد".

If someone appears, you see them.

اگر کسی ظاهر شد، او را می بینید.

"Oh, hello."

"اوه سلام."

A friend comes into the room, they appear.

دوستی به اتاق می آید، آنها ظاهر می شوند.

But then if they...

اما اگر آنها ...

They go away again: "Oh, where did he go?

دوباره رفتند: "اوه کجا رفت؟

Where did he go?

کجا رفت؟

He's disappeared.

ناپدید شد.

He's disappeared."

او ناپدید شد."

Okay.

باشه.

"Honest".

"صادق".

It's good to try to be honest all the time; tell the truth.

خوب است که سعی کنید همیشه صادق باشید. حقیقت را بگو.

But some people, I'm sure we've all met some people who are "dishonest"; they're not honest.

اما برخی از مردم، من مطمئن هستم که همه ما با افرادی برخورد کرده ایم که "بی صداقت" هستند. آنها صادق نیستند

They tell lies, they trick you, they deceive you.

دروغ می گویند، فریبت می دهند، فریبت می دهند.

"Dishonest".

"متقلب".

Okay.

باشه.

So, you have to be careful.

بنابراین، شما باید مراقب باشید.

If you can tell if someone is dishonest, then maybe you avoid having anything to do with

اگر بتوانید تشخیص دهید که کسی صادق نیست، شاید از داشتن کاری با او اجتناب

them.

کنید.

So, okay.

پس باشه

"Like" - nice, simple word.

"مانند" - کلمه زیبا و ساده.

If you like somebody or you like something - that's the positive.

اگر کسی را دوست دارید یا چیزی را دوست دارید - این نکته مثبت است.

If you don't like it, you "dislike" it or you dislike that person.

اگر آن را دوست ندارید، آن را "ناراحتید" یا از آن شخص بدتان می آید.

"Dislike".

"دوست نداشتن".

Okay.

باشه.

And, finally, in this column: "trust".

و بالاخره در این ستون: «اعتماد».

Again, it's like "honest".

باز هم مثل "صادق" است.

-"Can you trust this person?

-"آیا می توانید به این شخص اعتماد کنید؟

Can you believe what they tell you?"

آیا می توانید آنچه را که به شما می گویند باور کنید؟"

-"Yes, I trust that person."

-"بله، من به آن شخص اعتماد دارم."

Or: "No.

یا: "نه.

I...

من...

I don't trust that person.

من به آن شخص اعتماد ندارم.

I 'distrust'.

من "بی

Distrust that person.

اعتمادم

I'm not sure they're telling the truth all the time; I distrust them."

".

Okay.

باشه.

This one, fairly obvious with "non" as the prefix.

این یکی، با پیشوند «غیر» کاملاً واضح است .

"Non" like "no".

"نه" مثل "نه".

And usually this one has the actual hyphen included in the word; whereas all the others,

و معمولاً این یکی دارای خط فاصله واقعی در کلمه است. در حالی که بقیه،

you would just have the extra letters but no hyphen.

شما فقط حروف اضافی دارید اما خط فاصله ندارید.

So this one usually, apart from here with "nonsense", you get the little hyphen; the

بنابراین این یکی معمولاً، به غیر از اینجا با "چرند"، شما خط فاصله کوچک را دریافت می کنید.

little mark, there.

علامت کوچک، آنجا

So, with "fiction", "fiction" is a book that's a story; not a true story, not a true history,

بنابراین، با «داستان»، «داستان» کتابی است که داستان است. نه یک داستان واقعی، نه یک تاریخ واقعی،

but just a story or a novel that's...

بلکه فقط یک داستان یا یک رمان است که...

That's with characters in it who aren't real people, so that's "fiction".

این با شخصیت هایی در آن است که افراد واقعی نیستند ، پس این یک "تخیلی" است.

But if you prefer books which are about real people or history, then it's "non-fiction";

اما اگر کتاب‌هایی را ترجیح می‌دهید که درباره افراد واقعی یا تاریخ باشند، «غیر داستانی» است.

it's the opposite of "fiction".

برعکس "داستان" است.

It's "non-fiction".

"غیر داستانی" است.

Okay.

باشه.

So, "sense".

بنابراین، "حس".

When things make sense, they sound logical.

وقتی چیزها معنا پیدا می کنند، منطقی به نظر می رسند.

But if you say: "No, that...

اما اگر بگویید: "نه، آن...

That's nonsense.

این مزخرف است.

What you've just told me is nonsense.

چیزی که به من گفتی مزخرف است.

That can't possibly be true.

این احتمالاً نمی تواند درست باشد.

Nonsense."

مزخرف."

Sometimes you hear what's called fake news nowadays or you see it on the internet, and

گاهی اوقات چیزی را می شنوید که امروزه به آن اخبار جعلی گفته می شود یا آن را در اینترنت می بینید، و

it's hard to tell sometimes: "Is that real news or is it fake news?

گاهی اوقات به سختی می توان گفت: "آیا این خبر واقعی است یا اخبار جعلی؟

Is it true or not?"

آیا درست است یا نه؟"

So, if it's nonsense, it's like fake news; you can't really believe it.

بنابراین، اگر بیهوده باشد، مانند اخبار جعلی است. شما واقعا نمی توانید آن را باور کنید

It...

این ...

It's not possible.

ممکن نیست.

So, okay.

پس باشه

A "smoker" - someone who smokes cigarettes, etc., pipes, and cigars, tobacco of any kind;

«سیگاری» - کسی که سیگار و غیره، پیپ و سیگار برگ، تنباکو از هر نوعی می‌کشد.

a smoker.

یک سیگاری

But then there's the "non-smoker" who does not smoke.

اما پس از آن "غیر سیگاری" است که سیگار نمی کشد.

"Non-smoker".

"غیرسیگاری".

Okay.

باشه.

And you can have room in hotels which are non-smo-...

و شما می توانید در هتل هایی که

Rooms for non-smokers, and carriages on the train which are for non-smokers.

غیر سیگاری هستند، اتاق داشته باشید .

In fact, I think in the UK, I don't think you can smoke on the train anymore.

در واقع، من فکر می کنم در بریتانیا، من فکر نمی کنم که شما دیگر نمی توانید در قطار سیگار بکشید.

It's...

این ...

It's not...

این نیست ...

Not legal anymore.

دیگر قانونی نیست.

It's been banned to smoke anywhere on a train or on the train platform even.

سیگار کشیدن در هر جای قطار یا حتی روی سکوی قطار ممنوع شده است.

So, in public places now it's restricted.

بنابراین، در مکان های عمومی در حال حاضر محدود است.

So, non-smokers are people who don't smoke.

بنابراین، افراد غیر سیگاری افرادی هستند که سیگار نمی کشند.

"Stick".

"چوب".

If something sticks, it sort of stuck like glue or something; two pieces of paper stuck

اگر چیزی بچسبد، به نوعی مانند چسب یا چیز دیگری گیر می کند. دو تکه کاغذ به هم چسبیده

together.

"Non-stick" usually is a description for something like a frying pan that you use; a non-stick

"نچسب" معمولاً توصیفی است برای چیزی مانند ماهیتابه ای که استفاده می کنید. یک ماهیتابه نچسب

frying pan.

Okay.

باشه.

A frying pan that you fry...

یه ماهیتابه که سرخ میکنی...

Oh, you might fry an egg, you might fry some onions, anything like that.

آخه ممکنه یه تخم مرغ سرخ کنی، ممکنه پیاز سرخ کنی ، هرچیزی.

And if it's non-stick, it means the food doesn't stick to the bottom of the frying pan.

و اگر نچسب باشد یعنی غذا به کف ماهیتابه نمی چسبد.

Okay.

باشه.

So, most modern frying pans are non-stick; they have a special covering on them to stop

بنابراین، اکثر ماهیتابه های مدرن نچسب هستند. روی آنها یک پوشش مخصوص برای جلوگیری

the food sticking.

از چسبیدن غذا وجود دارد.

Okay.

باشه.

"Stop", that's a simple word, when you stop.

"ایست"، این یک کلمه ساده است، وقتی متوقف می شوید.

But if you do something "non-stop" or the train...

اما اگر کاری "بدون توقف" انجام دهید یا قطار

The train is non-stop from London to Scotland, to Edinburgh, non-stop train - it means it

... قطار بدون توقف از لندن به اسکاتلند، به ادینبورگ، قطار بدون توقف است - به این معنی است که

doesn't stop anywhere on the way from London to Edinburgh, which is a very long way.

در مسیر لندن به ادینبورگ در هیچ نقطه ای توقف نمی کند. ، که راه بسیار طولانی است.

I don't know if there is such a train that doesn't stop anywhere on the way, but you

نمی‌دانم قطاری هست که در هیچ کجای راه توقف نکند، اما

would say: "It's non-stop to somewhere", or: "We did...

می‌گویید: «تا فلان‌جا بی‌وقفه است» یا: «ما...

We were working yesterday non-stop.

دیروز بدون توقف کار می‌کردیم.

From 9 in the morning until 9 in the evening, we worked non-stop.

.از ساعت 9 صبح تا 9 شب

We didn't stop for a break or anything", so that's "non-stop".

بی وقفه کار می کردیم نه برای استراحت و نه چیز دیگری توقف می کردیم، پس «بی وقفه» است.

Okay, good.

باشه خوبه

Then we have some very short ones, which aren't used with many words.

سپس چند مورد بسیار کوتاه داریم که با کلمات زیادی استفاده نمی شود.

Just an "a" can be a negative prefix.

فقط یک "a" می تواند یک پیشوند منفی باشد.

So, a "theist" is anyone who believes in a god of some kind; any god.

پس «خداباور» هرکسی است که به نوعی خدایی اعتقاد دارد . هر خدایی

But an "atheist" is someone who doesn't believe in any gods at all; they just don't think

اما «آتئیست» کسی است که اصلاً به هیچ خدایی اعتقاد ندارد. آنها فقط فکر

there is such a thing as...

نمی کنند چیزی به عنوان...

As God, or a god or gods.

به عنوان خدا، یا خدا یا خدایان وجود دارد.

So, that's an "atheist" who just doesn't have any religious belief at all.

بنابراین، این یک "بی دین" است که اصلاً اعتقاد مذهبی ندارد.

Okay.

باشه.

And "typical".

و "معمولی".

If something's typical, it happens all the time.

اگر چیزی معمولی باشد، همیشه اتفاق می افتد.

"Oh, what she did then was typical.

"اوه، کاری که او در آن زمان انجام داد معمولی بود.

She's always doing that."

او همیشه این کار را انجام می دهد."

You know, maybe throwing rubbish on the floor, in the street, which is a bad thing to do.

می دانید، شاید ریختن زباله روی زمین، در خیابان، که کار بدی است.

But that's typical of her; throwing...

اما این برای او معمولی است. پرتاب کردن...

Throwing papers and rubbish onto the pavement rather than taking it home and putting it

پرتاب کاغذ و زباله روی پیاده رو به جای بردن آن به خانه و گذاشتن آن

in the bin when she gets home.

در سطل زباله وقتی به خانه می رسد.

"That's so typical of her."

"این خیلی معمولی برای او است."

So, that's "typical" - something someone does regularly that you expect them to do.

بنابراین، این "معمولی" است - کاری که شخص به طور منظم انجام می دهد و شما از آنها انتظار دارید انجام دهند.

But if it's "atypical", that means it's not typical; so it's a bit unusual for that to

اما اگر "غیر معمول" باشد، به این معنی است که معمولی نیست. بنابراین کمی غیرعادی است که این

happen.

اتفاق بیفتد.

Okay.

باشه.

So, if she amazingly one day keeps her rubbish and takes it home, and puts it in the in bin

بنابراین، اگر او یک روز به طرز شگفت انگیزی زباله هایش را نگه می دارد و به خانه می برد، و

instead of throwing it on the pavement, then you could say: "That's atypical of her.

به جای انداختن روی سنگفرش آن ها را در سطل زباله قرار می دهد، می توانید بگویید: "این برای او غیر معمول است.

She usually throws it in the street."

او معمولا آنها را در خیابان می اندازد."

So, okay.

پس باشه

Then: "ab", "ab" goes with a small number; not many of words.

سپس: «اب»، «اب» با عدد کم می آید; کلمات زیادی نیست

So, "normal".

بنابراین، "عادی".

I'm sure you know the word "normal", whatever "normal" means, but "normal".

من مطمئنم که شما کلمه "عادی" را می دانید، هر چه "عادی" به معنای عادی باشد، اما "عادی".

Whatever your definition of "normal" is.

تعریف شما از "عادی" هر چه باشد.

So, if something is "abnormal", it's the opposite of normal.

بنابراین، اگر چیزی «غیر طبیعی» باشد، برعکس حالت عادی است.

If...

اگه...

If you think I'm normal, for example...

اگه فکر میکنی من معمولی هستم مثلا...

I don't know if you do, but if you think I'm normal, then that...

نمیدونم اینطوری هستی یا نه ولی اگه فکر میکنی من عادی هستم پس...

Okay, thank you.

باشه ممنون.

But if you think I'm "abnormal", you may think I'm a bit strange, so you would call me "abnormal".

اما اگر فکر می کنید من "غیر طبیعی" هستم، ممکن است فکر کنید که من کمی عجیب هستم، بنابراین مرا "غیر طبیعی" خطاب می کنید.

"Oh, she's an abnormal tutor", something like that.

"اوه، او یک معلم خصوصی غیر عادی است"، چیزی شبیه به آن.

So, it's a sort of slightly personal opinion word, whether something is abnormal or not,

بنابراین، این یک نوع کلمه نظر شخصی است ، چه چیزی غیرطبیعی باشد یا نه،

but whether it happens a lot.

اما اینکه زیاد اتفاق بیفتد.

It's a bit like "typical" and "atypical"; "normal", "abnormal".

کمی شبیه "معمول" و "غیر معمول" است. "عادی"، "غیر طبیعی".

It's what you're used to; what you expect from somebody.

این چیزی است که شما به آن عادت کرده اید. آنچه از کسی انتظار داری

Okay.

باشه.

This is a...

این یک ...

I think, as far as I know, there's only one of these with "an" as the prefix, and it's

فکر می کنم، تا آنجا که من می دانم، تنها یکی از اینها با پیشوند "an" وجود دارد، و این

a rather scientific kind of term.

یک نوع اصطلاح علمی است.

Maybe used in chemistry, that kind...

شاید در شیمی استفاده می شود، از آن نوع...

Biology, that sort of thing.

زیست شناسی، این چیزها.

"Hydrous" just means something that contains water.

"آب" فقط به معنای چیزی است که حاوی آب است.

Okay, from the Greek word for water.

بسیار خوب، از کلمه یونانی برای آب.

But if something is "anhydrous", that just means it doesn't...

اما اگر چیزی "بی آب" است، این فقط به این معنی است که اینطور نیست

It contains no water; it has no water in it.

... فاقد آب است. آب در آن نیست

So it's something completely dry with no water at all, no moisture in it at all, no liquid.

بنابراین چیزی کاملاً خشک است، بدون آب ، رطوبت در آن، بدون مایع.

Okay.

باشه.

And then, finally, we have: "anti", which is a fairly obvious negative.

و سپس، در نهایت، ما داریم: "ضد"، که یک منفی نسبتا آشکار است.

"Anti" meaning to go against something.

«ضد» به معنای مخالفت با چیزی.

So, "biotic" is...

بنابراین، "بیوتیک" است...

Well, this one, it's usually used with the negative: "antibiotic" because it's to do

خوب، این یکی، معمولاً با منفی استفاده می شود : "آنتی بیوتیک" زیرا مربوط

with medicine and pills that you take to fight an infection.

به داروها و قرص هایی است که برای مبارزه با عفونت مصرف می کنید.

If you have an infection, you take antibiotics because they fight the...

اگر عفونت دارید، آنتی بیوتیک مصرف می کنید زیرا

The bacteria that are causing the infection.

با باکتری هایی که باعث عفونت می شوند مبارزه می کنند.

Okay.

باشه.

So, "bio" is to do with the...

بنابراین، "زیست" مربوط به

The body.

... بدن است.

The human body.

بدن انسان.

Okay.

باشه.

So, to fight infection: "antibiotic".

بنابراین، برای مبارزه با عفونت: "آنتی بیوتیک".

"Clockwise", this is quite a useful one.

"در جهت عقربه های ساعت"، این بسیار مفید است.

If...

اگر...

If you do something in a clockwise direction, the direction that the hands of the clock

اگر کاری را در جهت عقربه های ساعت انجام دهید ، جهتی که عقربه های ساعت

go...

می روند...

They go around in that direction: "clockwise" from here to...

در آن جهت دور می زنند: «در جهت عقربه های ساعت» از اینجا به...

Around to there.

دور به آن طرف.

But if it's the other way around, if it's around this way, that's "anticlockwise".

اما اگر برعکس باشد، اگر به این طرف باشد، "ضد ساعت" است.

Okay.

باشه.

And then, finally: "social".

و در نهایت: «اجتماعی».

If someone is social, they're friendly, they like chatting to people.

اگر کسی اجتماعی است، دوستانه است، دوست دارد با مردم چت کند.

But if someone is "antisocial", they tend to stay on their own, they don't seem to like

اما اگر فردی «ضداجتماعی» باشد، تمایل دارد در خود باقی بماند، به نظر نمی‌رسد که زیاد دوست ندارد با مردم

talking very much or getting to know people, having conversations.

صحبت کند یا با مردم آشنا شود.

They're antisocial.

آنها ضد اجتماعی هستند.

Okay.

باشه.

And then, finally, just a few little words to show that not every word beginning with

و سپس، در نهایت، فقط چند کلمه کوچک برای نشان دادن اینکه هر کلمه ای که با

these letters is necessarily negative.

این حروف شروع می شود لزوما منفی نیست.

There are words that just happen to begin with those letters.

کلماتی هستند که اتفاقاً با آن حروف شروع می شوند.

I'm sure you know most of these.

مطمئنم بیشتر اینها را می دانید.

So: "under" just means under something; it's not a negative.

پس: «زیر» فقط به معنای زیر چیزی است; منفی نیست

If you "discuss" something, you just talk about it; there's no negative there.

اگر درباره چیزی "بحث" می کنید، فقط در مورد آن صحبت می کنید. هیچ منفی وجود ندارد

"Display" - if you put things out on a table to show someone... or in an exhibition, in

"نمایش" - اگر چیزهایی را روی میز قرار دهید تا به کسی نشان دهید ... یا در یک نمایشگاه، در

an art gallery, there is a display to look at.

یک گالری هنری، یک نمایشگر برای دیدن وجود دارد .

That's not really a negative.

این واقعا منفی نیست.

"Able".

"توانا".

We've got "ab" here, but "able" is not a negative; it just means you're able to do something,

ما در اینجا "ab" داریم، اما "توان" منفی نیست. این فقط به این معنی است که شما قادر به انجام کاری

you can do something.

هستید، شما می توانید کاری را انجام دهید.

And "an", "angry" just means angry; feeling mad, annoyed by something.

و «ان»، «عصبانی» فقط به معنای عصبانی است. احساس عصبانیت، آزرده شدن از چیزی

It's not necessarily...

لزوما اینطور نیست...

Well, it's not a very pleasant emotion; it's a bit negative, I suppose.

خب، این احساس خیلی خوشایندی نیست. فکر می کنم کمی منفی است.

But this isn't a negative prefix on the front; it just happens to begin with those two letters.

اما این یک پیشوند منفی در جلو نیست. اتفاقاً با آن دو حرف شروع می شود.

Okay.

باشه.

So, I hope that's helped to help you expand your vocabulary, and understand how negative

بنابراین، امیدوارم که به شما کمک کرده باشد دایره لغات خود را گسترش دهید و بفهمید که چگونه

prefixes work.

پیشوندهای منفی کار می کنند.

Do have a look at the other lesson with the other five.

با پنج نفر دیگر به درس دیگر نگاهی بیندازید .

And also, if you'd like to go to the website, www.engvid.com and do the quiz, and if you'd

و همچنین اگر مایلید به وب سایت www.engvid.com بروید و آزمون را انجام دهید و اگر

like to subscribe to my channel if you'd like to see more...

مایلید در کانال من عضو شوید اگر مایلید بیشتر ببینید...

See more of me - that would be great.

See more of me - عالی خواهد بود

And see you again soon.

و به زودی دوباره می بینمت

Okay.

باشه.

Bye.

خدا حافظ.