Do You Know These English Words with the Prefix DIS?

In English, we have some words that mean one thing

در زبان انگلیسی کلماتی داریم که یک معنی دارند

but if you add the letters D I S to the word,

اما اگر حروف D I S را به کلمه اضافه کنید

it makes a new word that means the opposite

یک کلمه جدید به معنای مخالف

of the original word.

کلمه اصلی ایجاد می شود.

In this English lesson, I'll teach you a few of them.

در این درس زبان انگلیسی، من تعدادی از آنها را به شما آموزش می دهم.

(upbeat music)

(موسیقی شاد)

The first two words I want to teach you are the words agree

دو کلمه اولی که می‌خواهم به شما یاد بدهم، عبارت‌های موافق

and disagree.

و مخالف هستند.

When you agree with someone,

وقتی با کسی موافق هستید، به این

it means you think the same way as them.

معنی است که شما هم مثل او فکر می کنید.

If I said pizza's the best food

اگر می‌گفتم پیتزا بهترین غذای

in the world and you think the same thing,

دنیاست و شما هم همین فکر را می‌کنید،

you would say that you agree with me,

می‌گویید که با من موافقید،

but maybe you think

اما شاید فکر کنید

that hamburgers are the best food in the world.

که همبرگر بهترین غذای دنیاست.

In that case, we would say that you disagree with me.

در این صورت می گوییم که شما با من مخالف هستید.

So by simply adding three letters to the front of the word,

بنابراین با افزودن سه حرف به جلوی کلمه،

we make a new word that means the opposite.

یک کلمه جدید به معنای مخالف می سازیم.

So if you think pizza's the best food in the world

بنابراین اگر فکر می کنید پیتزا بهترین غذای دنیاست،

you agree with me.

با من موافقید.

If you think something else is, then you disagree with me.

اگر فکر می کنید چیز دیگری است، پس با من مخالف هستید.

Let's talk about honest and dishonest.

بیایید در مورد صادقانه و نادرست صحبت کنیم.

If someone is honest, they tell the truth all the time.

اگر کسی صادق باشد، همیشه حقیقت را می گوید.

If someone is dishonest, they probably lie sometimes.

اگر کسی نادرست باشد، احتمالاً گاهی اوقات دروغ می گوید.

When you buy flowers from Jen, she is honest.

وقتی از جن گل می خرید ، او صادق است.

If she says there are 12 flowers in the bunch

اگر او بگوید 12 گل در

of flowers in the bouquet, you will get 12 flowers.

دسته گل وجود دارد، 12 گل می گیرید.

Sometimes you might even get 13 or 14.

گاهی اوقات ممکن است حتی 13 یا 14 بگیرید.

But if Jen was dishonest, she would say

اما اگر جن ناصادق بود، می گفت

this is a dozen flowers.

این یک دوجین گل است.

This is a bouquet of 12 flowers, and you might get home

این یک دسته گل از 12 گل است، و شما ممکن است به خانه برگردید

and count them and find out there are only 10.

و آنها را بشمارید و متوجه شوید که فقط 10 گل وجود دارد.

That would be shocking.

این تکان دهنده خواهد بود.

So an honest person tells the truth.

پس یک انسان صادق حقیقت را می گوید.

An honest person in business always gives you

یک فرد صادق در تجارت همیشه

what they say they are giving you

آنچه را که می‌گوید به شما می‌دهد به شما می‌دهد

and a dishonest person will lie,

و یک فرد نادرست دروغ می‌گوید،

but maybe in business they'll try to cheat you a little bit.

اما شاید در تجارت سعی کند کمی شما را فریب دهد.

The next two words I want to tell you

دو کلمه بعدی که می خواهم به شما بگویم

about are the words appear and disappear.

کلمات ظاهر و ناپدید می شوند.

Let me think.

اجازه بدین فکر کنم.

Is there a good way to demonstrate that?

آیا راه خوبی برای نشان دادن آن وجود دارد؟

Maybe I can disappear?

شاید بتوانم ناپدید شوم؟

As you can see, I am no longer in the video.

همانطور که می بینید من دیگر در ویدیو نیستم.

You're just seeing the barn that I was standing in front of,

تو تازه انباری را می بینی که من مقابلش ایستاده بودم،

but now I have appeared again.

اما حالا دوباره ظاهر شدم.

Now you can see me.

حالا میتونی منو ببینی

So once again, disappear means to suddenly not be visible

پس بار دیگر ناپدید شدن به معنای ناگهانی دیده نشدن است

and to appear is to suddenly be visible again.

و ظاهر شدن به معنای ناگهانی بودن دوباره است.

The next two words are the words advantage and disadvantage.

دو کلمه بعدی کلمات مزیت و عیب هستند.

When someone has an advantage,

وقتی کسی مزیتی دارد، به این

it means it's easier for them to do something

معنی است که انجام کاری برای او

because of something they've already done,

به دلیل کاری که قبلاً انجام داده است،

something they've already learned

چیزی که قبلاً یاد گرفته است

or something they already have.

یا چیزی که قبلاً داشته است، آسان تر است.

When someone has a disadvantage,

وقتی کسی نقطه ضعفی دارد، به این

it means it's harder for them to do something

معنی است که انجام کاری برای او

because of something they lack or something they didn't do.

به دلیل کمبود یا کاری که انجام نداده است، سخت تر است.

Here's a great example.

در اینجا یک مثال عالی است.

If two teams were playing each other

اگر دو تیم با هم بازی می کردند

and one team had rested the night before

و یک تیم شب قبل استراحت می کرد

and the other team had played another game the night before,

و تیم دیگر یک بازی دیگر را شب قبل انجام می داد،

the team that had rested has an advantage.

تیمی که استراحت کرده بود مزیت دارد.

The team that didn't rest,

تیمی که استراحت نکرد،

the team that played the night before has a disadvantage.

تیمی که شب قبل بازی کرد یک عیب دارد.

So when you have an advantage,

بنابراین وقتی مزیتی دارید،

it makes something easier for you.

چیزی را برای شما آسان‌تر می‌کند.

When you have a disadvantage, it makes it harder for you.

هنگامی که شما یک نقطه ضعف دارید، آن را برای شما سخت تر می کند.

The next two words are obey and disobey.

دو کلمه بعدی اطاعت و نافرمانی است.

And you can use this to talk

و می توانید از این برای صحبت

about a person or an animal that does what you say

در مورد یک شخص یا حیوانی استفاده کنید که

or doesn't do what you say.

آنچه شما می گویید یا انجام نمی دهد.

In my classroom, I like it when my students obey the rules.

در کلاس درس، من دوست دارم دانش آموزانم از قوانین پیروی کنند.

I don't like it when they disobey the rules.

وقتی از قوانین سرپیچی می کنند، دوست ندارم.

I like it when they sit in their proper seats

وقتی آنها در صندلی های مناسب خود می نشینند

and when they raise their hands when they have a question.

و وقتی سؤالی دارند دست خود را بالا می برند دوست دارم .

When we're outside with the dogs,

وقتی با سگ ها بیرون هستیم،

we like it when the dogs obey us.

دوست داریم که سگ ها از ما اطاعت کنند.

Walter sometimes likes to run up and jump on people.

والتر گاهی دوست دارد بدود و روی مردم بپرد.

We don't want him to do that.

ما نمی خواهیم او این کار را انجام دهد.

When Jen calls him, she wants him to obey.

وقتی جن با او تماس می گیرد، از او می خواهد که اطاعت کند. از

She wants him to come.

او می خواهد که بیاید.

She doesn't want him to disobey

او نمی خواهد که او نافرمانی کند

and run and jump on someone who's visiting us.

و بدود و بر روی کسی که به ما می آید بپرد.

So to obey means to listen to what someone's saying.

پس اطاعت به معنای گوش دادن به سخنان کسی است.

To disobey means to not listen at all.

نافرمانی یعنی اصلاً گوش ندادن.

Okay, I'm going to teach you the next two, like and dislike

خوب، من دو مورد بعدی را به شما آموزش می‌دهم، لایک و دوست نداشتن

and then I'll explain

و سپس توضیح می‌دهم که

why we don't actually use one of them very often.

چرا ما در واقع از یکی از آنها اغلب استفاده نمی‌کنیم.

When you like something

وقتی چیزی را دوست دارید به این

it means it's something that makes you happy.

معنی است که آن چیزی است که شما را خوشحال می کند.

When you dislike something, it doesn't make you happy.

وقتی چیزی را دوست نداشته باشید، باعث خوشحالی شما نمی شود.

It makes you sad or grouchy or angry.

شما را غمگین یا خشمگین یا عصبانی می کند.

I like living in the country.

زندگی در کشور را دوست دارم.

I dislike living in the city.

من از زندگی در شهر بدم می آید.

I like living in the country

من زندگی در این کشور را دوست دارم

because it's peaceful and quiet.

زیرا آرام و ساکت است.

I dislike living in the city

من از زندگی در شهر بدم می آید،

'cause it's kind of loud, and sometimes there's pollution.

زیرا صدای بلندی دارد و گاهی اوقات آلودگی وجود دارد.

So we do use the word like by the way.

بنابراین ما از کلمه like به هر حال استفاده می کنیم.

We don't often use the word dislike.

ما اغلب از کلمه دوست نداشتن استفاده نمی کنیم.

Instead, we usually say don't like.

در عوض معمولاً می گوییم دوست ندارم.

I like living in the country.

من زندگی در کشور را دوست دارم.

I don't like living in the city.

زندگی در شهر را دوست ندارم.

That would probably be a more accurate way to use it,

احتمالاً این روش دقیق تری برای استفاده از آن خواهد بود،

but you will see the word dislike.

اما کلمه دوست نداشتن را خواهید دید.

It is something that is used.

چیزی است که مورد استفاده قرار می گیرد.

You might hear it on TV

ممکن است آن را از تلویزیون بشنوید

or you might see it when you're reading a book.

یا هنگام خواندن کتاب آن را ببینید.

So when you like something, it makes you happy.

بنابراین وقتی چیزی را دوست دارید، شما را خوشحال می کند.

When you dislike something, it makes you sad, grouchy

وقتی چیزی را دوست ندارید، شما را غمگین، بداخلاق

or a little bit angry.

یا کمی عصبانی می کند.

So you can see this piece of farm equipment has some hoses.

بنابراین می توانید ببینید که این قطعه از تجهیزات مزرعه دارای چند شیلنگ است.

When I back my tractor up,

وقتی تراکتور را پشتیبان می کنم،

I need to connect those hoses to the tractor.

باید آن شیلنگ ها را به تراکتور وصل کنم.

When I'm done using this piece of farm equipment

وقتی استفاده از این قطعه از تجهیزات مزرعه تمام شد،

I disconnect the hoses.

شلنگ ها را جدا می کنم.

When you connect something, it means you put it together.

وقتی چیزی را به هم وصل می کنید، به این معنی است که آن را کنار هم می گذارید.

When you disconnect it, it means you take it apart.

وقتی آن را جدا می کنید، به این معنی است که آن را جدا می کنید.

We sometimes also use the phrasal verb hook up.

ما گاهی اوقات از فعل عبارتی hook up نیز استفاده می کنیم.

I hook up this piece of farm equipment to my tractor.

من این قطعه از تجهیزات کشاورزی را به تراکتورم وصل می کنم.

I hook up the hoses to the tractor,

شیلنگ‌ها را به تراکتور وصل می‌کنم

and I unhook the piece of farm equipment

و وقتی کارم تمام شد تکه تجهیزات مزرعه را باز می‌کنم

when I'm done using it.

.

The last two words are satisfaction and dissatisfaction.

دو کلمه آخر رضایت و نارضایتی است.

When there's a lot of satisfaction,

وقتی رضایت زیادی وجود دارد، به این

it means people are happy.

معنی است که مردم خوشحال هستند.

When there's a lot of dissatisfaction,

وقتی نارضایتی زیادی وجود دارد، به این

it means people are angry

معنی است که مردم عصبانی

or sad or just not very happy at all.

یا غمگین هستند یا اصلاً خیلی خوشحال نیستند.

When governments do things that their citizens like,

وقتی دولت ها کارهایی را انجام می دهند که شهروندانشان دوست دارند،

you have a lot of satisfaction in your country.

شما در کشور خود رضایت زیادی دارید.

When governments do things that people don't like,

وقتی دولت ها کارهایی را انجام می دهند که مردم دوست ندارند،

you have a lot of dissatisfaction.

شما نارضایتی زیادی دارید.

So once again, when you have a lot of satisfaction,

پس بار دیگر، وقتی رضایت زیادی دارید،

people are certainly happy,

مردم مطمئناً خوشحال می شوند

and when you have a lot of dissatisfaction,

و وقتی نارضایتی زیادی دارید،

people are the opposite.

مردم برعکس هستند.

Well, thank you so much

خوب، خیلی ممنون

for watching this little English lesson.

که این درس کوچک انگلیسی را تماشا کردید.

I hope it helped you learn

امیدوارم به شما کمک کرده باشد که

a few new English vocabulary words

چند کلمه جدید واژگان انگلیسی را یاد بگیرید

that you can use in your next English conversation.

که بتوانید در مکالمه بعدی انگلیسی خود از آنها استفاده کنید.

If this is your first time here,

اگر اولین باری است که اینجا هستید،

don't forget to click that red subscribe button.

فراموش نکنید که روی دکمه قرمز اشتراک کلیک کنید.

Gimme a thumbs up, and if you have some time

انگشت شست خود را بالا ببرید، و اگر کمی وقت دارید،

why don't you stick around and watch another English lesson.

چرا نمی مانید و یک درس انگلیسی دیگر را تماشا نمی کنید.

(upbeat music)

(موسیقی شاد)