Let's Learn English! Topic: Talking About Things You Like! 🍫☕🍕 (Lesson Only)

Well, hello and welcome

خوب، سلام و

to this English lesson where I'm going

به این درس انگلیسی که در آن قرار است

to talk about things I like.

در مورد چیزهایی که دوست دارم صحبت کنم، خوش آمدید.

Now, this might sound a little strange.

حالا، این ممکن است کمی عجیب به نظر برسد.

You want to learn English and I'm going

شما می خواهید انگلیسی یاد بگیرید و من

to talk about the things I like.

در مورد چیزهایی که دوست دارم صحبت می کنم.

How does that help you?

چگونه به شما کمک می کند؟

Well, it actually does.

خوب، در واقع این کار را می کند.

As I talk about each of the things I

وقتی در مورد هر یک از چیزهایی که

like, you'll hear words and phrases

دوست دارم صحبت می کنم، کلمات و عباراتی را می شنوید

that we use as English speakers when

که ما به عنوان انگلیسی زبانان هنگام

we talk about the things we like.

صحبت در مورد چیزهایی که دوست داریم از آنها استفاده می کنیم.

Talk about what I like, why I like it,

در مورد آنچه من دوست دارم، چرا آن را دوست دارم، صحبت کنید،

and you can, even if the thing that

و شما می توانید، حتی اگر چیزی که

I'm talking about isn't something you

من در مورد آن صحبت می کنم چیزی نیست که شما

like, you can probably insert into

دوست دارید، احتمالاً می توانید

these phrases the thing that you

چیزی را که دوست دارید در این عبارات وارد کنید

like.

And I'll also talk about,

.

و همچنین در مورد

you know, things about it that I like

چیزهایی که دوست دارم

and reasons why I don't like other

و دلایلی که چرا

things related to that item.

چیزهای دیگر مربوط به آن مورد را دوست ندارم صحبت خواهم کرد.

So once again, welcome to this

بنابراین یک بار دیگر، به این

English lesson where I'm going

درس انگلیسی خوش آمدید، جایی که قرار است

to talk about things I like.

در مورد چیزهایی که دوست دارم صحبت کنم.

In order to help you learn how to talk

برای اینکه به شما کمک کند یاد بگیرید چگونه

about the things that you like.

در مورد چیزهایی که دوست دارید صحبت کنید.

This week, Preply generously

این هفته، Preply سخاوتمندانه از

sponsored my Tuesday video,

ویدیوی سه شنبه من حمایت مالی کرد

and asked that I do shout out Preply

و از من خواست که

a few times in my other things.

چند بار در کارهای دیگرم Preply را فریاد بزنم.

So there is a link below.

بنابراین لینک زیر وجود دارد.

If you are looking for an English

اگر به دنبال یک شریک انگلیسی زبان هستید،

speaking partner,

someone that you can pay to have

شخصی که بتوانید با پرداخت هزینه

English conversations with you.

مکالمه انگلیسی با شما صحبت کند.

There's a link below to Preply.

لینک زیر برای Preply وجود دارد.

They are just a great place

آنها فقط یک مکان عالی هستند

where you can set your price and other

که می توانید قیمت و سایر پارامترهای خود را تعیین کنید

parameters and find someone

و فردی را پیدا کنید که

who you can meet with regularly

بتوانید به طور مرتب با او ملاقات کنید

to practice your English conversation.

تا مکالمه انگلیسی خود را تمرین کنید.

So links in the description below.

بنابراین لینک در توضیحات زیر است.

Take a look at that if

اگر

that's something you are looking for.

این چیزی است که به دنبال آن هستید، به آن نگاه کنید.

I like chocolate.

من شکلات دوست دارم

In fact, I think I like

در واقع، من فکر می کنم من

chocolate too much.

بیش از حد شکلات دوست دارم.

And that's a good phrase

و این یک عبارت خوب است

for you to learn as well,

که شما نیز یاد بگیرید،

to like something too much.

چیزی را بیش از حد دوست داشته باشید.

I eat a pack of milk chocolate.

من یک بسته شکلات شیری می خورم.

M&MS.

M&MS.

I was gonna say once a week.

قرار بود هفته ای یکبار بگم

It's not quite once a week.

هفته ای یکبار نیست

I probably eat two a month.

احتمالا ماهی دو تا میخورم

The problem I have is that

مشکلی که دارم اینه که

when I get gas, the gas

وقتی بنزین میگیرم

station sells these as well.

پمپ بنزین اینها رو هم میفروشه.

So sometimes when I go

بنابراین گاهی که

to pay for the gas, I buy

برای پرداخت هزینه بنزین می روم،

a pack of peanut And Ms.

یک بسته بادام زمینی و خانم می خرم،

So it's a peanut with chocolate

بنابراین آن یک بادام زمینی با شکلات است

and then a candy coating around it.

و سپس یک روکش آب نبات دور آن.

I like chocolate.

من شکلات دوست دارم

I've always liked chocolate.

من همیشه شکلات دوست داشتم.

It is delicious.

خوشمزه است. به

In my opinion.

نظر من.

There are two kinds of chocolate.

دو نوع شکلات وجود دارد.

Milk chocolate and dark chocolate.

شکلات شیری و شکلات تلخ.

There's also white chocolate, but I

شکلات سفید نیز وجود دارد، اما من

don't quite consider that chocolate.

کاملا آن شکلات را در نظر نمی‌گیرم.

And I like both.

و من هر دو را دوست دارم.

Sometimes Jen and I will get dark

گاهی اوقات من و جن شکلات تلخ می خوریم

chocolate, will eat a little square of

، هر روز یک مربع کوچک شکلات می خوریم

chocolate every day and then this is

و سپس این

obviously covered in milk chocolate.

به وضوح با شکلات شیری پوشانده می شود. می

You can see that on the package.

توانید آن را روی بسته بندی مشاهده کنید.

So what is one

پس یکی

of the first things I like?

از اولین چیزهایی که دوست دارم چیست؟

I like chocolate.

من شکلات دوست دارم

I like it really, really Good.

من آن را دوست دارم، واقعاً خوب است.

I really, really.

من واقعا، واقعا.

I like it a lot.

من آن را خیلی دوست دارم.

What was I gonna say there?

اونجا چی میخواستم بگم؟

I like it a lot.

من آن را خیلی دوست دارم.

That would be how you would say it.

این طوری می گویید.

I like pizza.

من پیتزا دوست دارم

This is pretty obvious.

این کاملا واضح است.

I've probably mentioned this

من احتمالاً

about 20 or 30 times over

در طول چند سال گذشته حدود 20 یا 30 بار به این موضوع اشاره کرده ام

the last number of years.

.

I like P.

من پی را دوست دارم

In particular, I like pepperoni pizza.

مخصوصاً پیتزا پپرونی را دوست دارم.

So when you say you like something,

بنابراین وقتی می گویید چیزی را دوست دارید،

and there's a wide variety of them,

و تنوع زیادی از آنها وجود دارد، از

you use the phrase in particular

این عبارت به طور خاص

to talk about the one you like.

برای صحبت در مورد چیزی که دوست دارید استفاده می کنید.

So I can say, I like pizza.

بنابراین می توانم بگویم، من پیتزا دوست دارم.

In particular, I like pepperoni pizza.

به طور خاص، من پیتزا پپرونی را دوست دارم.

I could say I like chocolate.

می توانم بگویم شکلات دوست دارم.

In particular, I like M&Ms.

به طور خاص، من M&Ms را دوست دارم.

They're very, very yummy.

آنها بسیار بسیار خوشمزه هستند.

I like homemade pizza.

من پیتزای خانگی دوست دارم.

Pizza that you make at home.

پیتزایی که در خانه درست می کنید.

And I like pizza that you buy

و من پیتزا را دوست دارم که

from a pizzeria.

از پیتزا فروشی بخرید.

So I love pizza.

پس من عاشق پیتزا هستم.

And similar to chocolate,

و مانند شکلات،

I have always loved pizza.

من همیشه پیتزا را دوست داشتم.

By the way, notice this is

به هر حال، توجه داشته باشید که این

a lesson about using

یک درس در مورد استفاده از

like, but I use love as well.

لایک است، اما من از عشق نیز استفاده می کنم.

We're very free with using

ما در استفاده از

the word love to describe something

کلمه عشق برای توصیف چیزی که

we really, really like.

واقعاً دوست داریم بسیار آزادیم.

Okay, So I could say I love chocolate.

خوب، پس می توانم بگویم که عاشق شکلات هستم.

I love pizza.

من عاشق پیتزا هستم.

It means that if this is,

به این معنی است که اگر این است،

like, love's a little.

مانند، عشق کمی است.

A little bit of a stronger emotion.

کمی احساس قوی تر.

But, yes, I like pizza.

اما، بله، من پیتزا دوست دارم.

I like kindness.

مهربانی را دوست دارم

And I don't want to sound preachy.

و من نمی خواهم موعظه به نظر بیایم.

When you're preachy, it means you're

وقتی موعظه می کنید، به این معنی است که به

telling other people how to behave.

دیگران می گویید چگونه رفتار کنند.

But I just appreciate it when

اما وقتی

people are kind to each other.

مردم با هم مهربان هستند قدردانی می کنم.

I think this is a result of a certain

فکر می‌کنم این نتیجه

part of my life where maybe I was

بخش خاصی از زندگی من است که شاید

not as kind as I should have been,

آنطور که باید مهربان نبودم،

But I find that since I had heart

اما متوجه شدم که از زمانی که عمل قلب انجام داده‌ام،

surgery, it's been a number of years

چند سالی است

now. How many years has it been?

که می‌گذرد. چند سال گذشته؟

Five or six years ago.

پنج شش سال پیش.

That scared me a little bit,

این من را کمی ترساند

and it made me realize that

و به من فهماند که

it's important to be kind to people.

مهربانی با مردم مهم است.

Like, kindness is probably one of.

مانند، مهربانی احتمالاً یکی از آنهاست.

It's almost like a superpower.

تقریباً شبیه یک ابرقدرت است.

If you are.

اگر شما هستید.

If you use it properly.

اگر به درستی از آن استفاده کنید.

The more kind you are to people,

هرچه با مردم مهربان تر باشید،

the better your life becomes.

زندگی شما بهتر می شود. یه جورایی

It's kind of weird.

عجیبه

You.

You shouldn't be kind,

شما

تو نباید مهربان باشی

so your life becomes better.

تا زندگیت بهتر شود.

But it is one

اما یکی

of the things that happen.

از اتفاقاتی است که می افتد.

So I like seeing when people

بنابراین من دوست دارم ببینم چه زمانی مردم

are kind to each other.

با یکدیگر مهربان هستند.

Like, it when people

مانند زمانی که مردم با

treat other people with respect.

دیگران با احترام رفتار می کنند.

It's very, very important to me.

برای من خیلی خیلی مهم است.

I think it's one of the messages

فکر می‌کنم این یکی از پیام‌هایی است

that I give as a teacher as well.

که به عنوان معلم نیز می‌دهم.

I quite often encourage my students

من اغلب دانش‌آموزانم را تشویق می‌کنم که

to be kind to each other,

با یکدیگر مهربان باشند،

even though I'm just teaching them

حتی اگر فقط

about computers and French.

در مورد کامپیوتر و فرانسه به آنها آموزش می‌دهم.

It's all part of it, I think.

فکر می کنم همه اینها بخشی از آن است.

I like walking.

من پیاده روی را دوست دارم.

Here's a picture of me out

اینم عکسی از من که

walking the other day.

روز قبل در حال پیاده روی بودم.

This is from about four days ago.

این مربوط به حدود چهار روز پیش است.

If you look in the distance, you

اگر به دوردست نگاه کنید،

can see my farm way in the background,

می‌توانید راه مزرعه من را در پس‌زمینه ببینید،

possibly just a little bit.

احتمالاً فقط کمی.

But I like walking.

اما پیاده روی را دوست دارم.

I should actually describe

در واقع باید

that a little differently.

آن را کمی متفاوت توصیف کنم.

I like walking, but I also like

پیاده روی را دوست دارم، اما

how I feel after I go for a walk.

احساسی که بعد از پیاده روی دارم را نیز دوست دارم.

So walking for me is exercise.

بنابراین پیاده روی برای من ورزش است.

I walk at a brisk pace and so when

من با سرعت تند راه می روم و بنابراین وقتی

I go walking, I want to make

پیاده روی می کنم، می خواهم

sure my heart rate is elevated.

مطمئن شوم که ضربان قلبم بالا رفته است.

And I just love walking.

و من فقط عاشق پیاده روی هستم.

I love it.

I love being out in the fresh air.

من آن را دوست دارم.

من عاشق بیرون بودن در هوای تازه هستم.

I even like waving

من حتی دوست دارم

to the people who drive by, who I know

برای افرادی که در حال رانندگی هستند دست تکان بدهم، که می دانم

sometimes the neighbour will

گاهی اوقات همسایه

drive by or someone else.

یا شخص دیگری از کنارشان می گذرد.

But definitely I like walking.

اما قطعا پیاده روی را دوست دارم.

So anyways, if there's something

بنابراین به هر حال، اگر کاری هست که

you like doing, like I like running,

دوست دارید انجام دهید، مانند من دوست دارم دویدن،

I like lifting weights, you

وزنه برداری را دوست دارم،

can use the similar description.

می توانید از توضیحات مشابه استفاده کنید.

I like learning new things.

من دوست دارم چیزهای جدید یاد بگیرم.

I haven't learned to do this yet.

من هنوز یاد نگرفتم این کار را انجام دهم.

There's a couple of videos here

در اینجا چند ویدیو

about sourdough bread.

در مورد نان خمیر ترش وجود دارد.

Some reason I've always enjoyed making

به دلایلی من همیشه از درست کردن

pizza dough and making bread,

خمیر پیتزا و درست کردن نان لذت می بردم،

but I've never tried making sourdough

اما هرگز سعی نکردم نان خمیر ترش درست کنم

bread, which is a different kind.

که نوعی متفاوت است.

I think you keep yeast and in

فکر کنم خمیر مایه و تو

the fridge or something.

یخچال یا یه چیز دیگه نگه دارید.

I'm not sure I have to watch

من مطمئن نیستم که باید

these videos, but I my.

این ویدیوها را تماشا کنم، اما من می خواهم.

For my entire life, I have

در تمام عمرم

liked learning new things.

دوست داشتم چیزهای جدید یاد بگیرم.

So there's another phrase for you.

بنابراین یک عبارت دیگر برای شما وجود دارد.

For my entire life, I have

در تمام عمرم

liked learning new things.

دوست داشتم چیزهای جدید یاد بگیرم.

As a kid, I liked reading books

از کودکی دوست داشتم کتاب بخوانم

and learning about electricity or

و در مورد برق یا

a new game I could play

یک بازی جدید یاد بگیرم که بتوانم

with my siblings, my cousins.

با خواهر و برادرم، پسرعموهایم بازی کنم.

So I like learning new things and I

بنابراین من دوست دارم چیزهای جدید یاد بگیرم و

don't think this will ever end.

فکر نمی کنم این هرگز به پایان برسد.

I think I will always like

فکر می کنم همیشه دوست دارم

learning new things.

چیزهای جدید یاد بگیرم.

So I've always liked learning

بنابراین من همیشه دوست داشتم

new things and I will always

چیزهای جدید یاد بگیرم و همیشه

like learning new things.

دوست دارم چیزهای جدید یاد بگیرم.

I think most of you are in

فکر می کنم اکثر شما

this situation as well.

هم در این شرایط هستید.

I don't think you would be here if

اگر

you didn't like learning new things.

دوست نداشتید چیزهای جدید یاد بگیرید، فکر نمی کنم اینجا باشید.

Similar to me, like teaching.

شبیه من، مثل تدریس.

This is a screenshot from a video

این اسکرین شات از ویدیویی است

where I think I talked about

که فکر می کنم در مورد

what students use in a classroom.

آنچه دانش آموزان در کلاس درس استفاده می کنند صحبت کردم.

There's a whole bunch

یک سری

of things in front of me.

چیزها جلوی من است.

This is a video of me

این ویدئویی از

teaching you English.

آموزش زبان انگلیسی من به شماست.

I've just always liked teaching things.

من فقط همیشه دوست داشتم چیزهایی یاد بدهم.

I actually think these two

من در واقع فکر می کنم این دو

things are tied together.

چیز با هم گره خورده اند.

When you say things are tied

وقتی

together in English, it means

به انگلیسی می گویید چیزها به هم گره خورده اند، به این معنی است که

they're related to each other.

آنها به یکدیگر مرتبط هستند.

I think lot of people who

من فکر می کنم بسیاری از افرادی که

like learning new things

دوست دارند چیزهای جدید یاد بگیرند،

probably also like teaching.

احتمالاً آموزش را نیز دوست دارند.

They like teaching those new

آنها دوست دارند این

things to other people

چیزهای جدید را پس از تسلط به دیگران به دیگران آموزش دهند

once they have mastered them.

.

So I have always liked teaching.

بنابراین من همیشه تدریس را دوست داشتم.

I still like teaching and I

من هنوز تدریس را دوست دارم و

think I will continue

فکر می کنم همچنان از

to enjoy teaching as I go forward.

تدریس لذت خواهم برد.

So another little phrase in there.

بنابراین یک عبارت کوچک دیگر وجود دارد.

You can say you like something.

شما می توانید بگویید که چیزی را دوست دارید.

You can also say you enjoy something.

همچنین می توانید بگویید از چیزی لذت می برید.

I enjoy teaching.

من از تدریس لذت می برم.

I enjoy pizza.

من از پیتزا لذت میبرم

I enjoy learning new Things.

من از یادگیری چیزهای جدید لذت می برم.

So.

بنابراین.

And how long have I been a teacher for?

و چه مدت معلم بودم؟

Since 1998.

از سال 1998.

97.

97.

It's been a long time.

خیلی وقت است.

It's almost been 30 years.

تقریبا 30 سال از آن زمان می گذرد.

That's a long time, isn't it?

این مدت طولانی است، اینطور نیست؟

But I'm not ready to retire yet.

اما من هنوز آماده بازنشستگی نیستم.

Okay, this is a funny one.

خوب، این یکی خنده دار است.

I like coffee.

من قهوه دوست دارم

In fact I love coffee,

در واقع من عاشق قهوه هستم،

but I don't drink coffee.

اما قهوه نمی نوشم.

And here's the reason.

و دلیلش اینجاست

Caffeine has an interesting effect

کافئین تاثیر جالبی

on me.

روی من می گذارد.

So I love coffee, love the taste

پس من عاشق قهوه هستم، عاشق طعم

of coffee, I love the smell of coffee.

قهوه، عاشق بوی قهوه هستم.

I love putting a bit of cream

من عاشق ریختن کمی خامه

and sugar in my coffee.

و شکر در قهوه ام هستم.

But when I drink coffee

اما وقتی قهوه می‌نوشم

I get agitated and I get aggravated.

آشفته می‌شوم و بدتر می‌شوم.

So if I also get a lot

پس اگر من هم

of energy from it.

از آن انرژی زیادی بگیرم.

So if I'm going to work on something

بنابراین اگر قرار باشد

by myself for an entire day, I

یک روز کامل روی چیزی کار کنم،

might have a little bit of coffee

ممکن است کمی قهوه بنوشم

and then I will be like a machine.

و بعد مثل یک ماشین باشم. من

I'll work really hard.

واقعا سخت کار خواهم کرد.

But if I know I'm going to be

اما اگر بدانم که قرار است

working with other people, I don't

با افراد دیگری کار کنم،

have coffee because then other

قهوه نمی‌خورم، زیرا در این صورت

people bother me and I get agitated

دیگران اذیتم می‌کنند و

when they don't work as fast as I

وقتی آن‌ها به همان سرعتی که من می‌خواهم کار نمی‌کنند، آشفته می‌شوم

want them to.

.

So anyways, I like coffee,

بنابراین به هر حال، من قهوه را دوست دارم،

but I don't actually drink it.

اما در واقع آن را نمی نوشم.

I'll have a decaf

من هر چند وقت یک بار یک کافئین بدون کافئین می خورم

every once in a while.

.

A decaf coffee.

یک قهوه بدون کافئین

I like taking a nap.

چرت زدن را دوست دارم

In fact I last semester

در واقع من ترم گذشته

I had a nap every day.

هر روز چرت می زدم.

I would come home from work around

حوالی

2:30, 3:00 and I would have a nap.

ساعت 2:30 و 3:00 از سر کار می آمدم و چرت می زدم. من

I'm part time now.

الان پاره وقت هستم

My schedule is different where

برنامه من متفاوت است، جایی که

I don't go to work until 10am

تا ساعت 10 صبح سر کار نمی روم

and then I don't come home until 4:30

و بعد از آن تا ساعت 4:30 به خانه نمی آیم

and so I'm missing it.

و بنابراین دلم برای آن تنگ می شود.

But I love taking a nap.

اما من عاشق چرت زدن هستم.

I like having a nap.

چرت زدن را دوست دارم

You can use either verb.

می توانید از هر دو فعل استفاده کنید.

This is me sleeping in bed.

این من هستم که در رختخواب می خوابم.

I don't usually take a nap in bed.

من معمولا در رختخواب چرت نمی زنم.

I usually take a nap

من معمولا

by sitting on the couch.

با نشستن روی کاناپه چرت می زنم.

If I lay down to take a nap, I sleep

اگر برای چرت زدن دراز بکشم،

deeply and I don't feel

عمیق می خوابم و

very good when I wake up.

وقتی از خواب بیدار می شوم احساس خوبی ندارم.

But yes, almost, if I could, I would

اما بله، تقریباً، اگر می توانستم،

have a 10 minute nap every day.

هر روز 10 دقیقه چرت می زدم.

Informally in English you

به طور غیررسمی در انگلیسی شما

sometimes just say snooze.

گاهی اوقات فقط می گویید snooze.

I'm going to have a 10 minute snooze.

قراره 10 دقیقه چرت بزنم.

It means you're going to have a nap.

یعنی قراره چرت بزنی

I like baseball.

من بیسبال را دوست دارم.

So there's two things about baseball.

بنابراین دو چیز در مورد بیسبال وجود دارد.

One, when I was a kid

یکی، وقتی بچه بودم،

my dad used to watch baseball.

پدرم بیسبال تماشا می‌کرد.

In fact think he either watched or

در واقع فکر کنید که او یا تماشا می‌کرد یا

yeah, he more likely listened on

بله، احتمالاً

the radio to almost every single game.

تقریباً هر بازی را از رادیو گوش می‌داد.

And the team that is close to us

و تیمی که به ما نزدیک است

is called the Toronto Blue Jays.

تورنتو بلو جیز نام دارد.

And they, they are a major

و آنها یک

league baseball team.

تیم بیسبال لیگ اصلی هستند.

So I have fond memories there's

بنابراین من خاطرات خوبی دارم،

another word for you for this lesson.

یک کلمه دیگر برای شما برای این درس وجود دارد.

I have fond memories of watching

خاطرات خوبی از تماشای

baseball with my dad or listening

بیسبال با پدرم یا گوش دادن

to baseball on the radio with my dad.

به بیسبال در رادیو با پدرم دارم.

Often, because we were on the farm, we

اغلب، چون در مزرعه بودیم،

were still working at night when

شب‌ها که

the baseball game was being played, so

بازی بیسبال برگزار می‌شد، هنوز کار می‌کردیم، بنابراین

we would listen to it on the radio.

از رادیو به آن گوش می‌دادیم.

So why do I like baseball?

پس چرا من بیسبال را دوست دارم؟

Number one, I have fond memories

شماره یک، من

of it from when I was a child.

از کودکی خاطرات خوبی از آن دارم.

So, again, fond

بنابراین، دوباره،

memories, good memories.

خاطرات خوب، خاطرات خوب.

And the second is Jen enjoys baseball.

و دوم اینکه جن از بیسبال لذت می برد.

And a few years ago we

و چند سال پیش ما

started watching baseball.

شروع به تماشای بیسبال کردیم.

I've always liked

من همیشه

the Toronto Blue Jays.

تورنتو بلو جیز را دوست داشتم.

They won the World Series twice,

آنها دو بار قهرمان مسابقات جهانی شدند،

by the way, back

اتفاقاً

in the 90s, early 90s, I think.

در دهه 90، اوایل دهه 90، فکر می کنم.

So what sport do I like the best?

پس چه ورزشی را بیشتر دوست دارم؟

I kind of like basketball

من به نوعی بسکتبال را دوست دارم

and I like baseball.

و بیسبال را دوست دارم.

But I would say it's really

اما می توانم بگویم

fun to go to a baseball game.

رفتن به یک بازی بیسبال واقعاً سرگرم کننده است.

It's like the.

مثل این است.

You're kind of outside.

تو یه جورایی بیرونی

It's during the summer.

در طول تابستان است.

It's really fun.

واقعا سرگرم کننده است.

So anyways, I like baseball.

بنابراین به هر حال، من بیسبال را دوست دارم.

I like it a lot.

من آن را خیلی دوست دارم.

Did I teach that phrase yet?

آیا من هنوز آن عبارت را یاد دادم؟

You just say a lot at the end,

شما فقط در پایان خیلی چیزها را می گویید

like, I like it a lot.

، من آن را خیلی دوست دارم.

Do you like pizza?

I like it a lot.

آیا پیتزا دوست دارید؟

من آن را خیلی دوست دارم.

Do you like baseball?

آیا شما بیسبال را دوست دارید؟

I like it a lot.

من آن را خیلی دوست دارم.

So again, you're emphasizing

بنابراین باز هم تاکید می کنید که

how much you like it.

چقدر آن را دوست دارید.

And I like Toronto.

و من تورنتو را دوست دارم.

I didn't know there was a swan

نمیدونستم اون جلو یه قو هست

in the front there.

.

This.

I don't.

I don't actually like swans.

این

من این کار را نمی کنم.

من در واقع قوها را دوست ندارم.

Sometimes they chase you,

گاهی اوقات آنها شما را تعقیب می کنند،

like in geese as well.

مانند غازها.

But I like Toronto.

اما من تورنتو را دوست دارم.

Toronto is a city that is

تورنتو شهری است که

relatively close to me.

به من نسبتاً نزدیک است.

Notice if you say it slowly,

توجه کنید اگر آهسته آن را بگویید،

it's Toronto, but people

تورنتو است، اما مردم

in my area call it Toronto.

منطقه من آن را تورنتو می نامند.

Toronto, so we say it very

تورنتو، بنابراین ما آن را خیلی

quickly and we flap the T

سریع می گوییم و T

and all that kind of stuff.

و همه این چیزها را تکان می دهیم.

So Toronto.

پس تورنتو

Jen and I go to Toronto probably

من و جن احتمالا

five times a year.

پنج بار در سال به تورنتو می رویم.

Sometimes we go just to experience

گاهی اوقات فقط برای تجربه

the city, sometimes we go to see

شهر می رویم، گاهی برای دیدن

a Blue Jays game, sometimes we go

بازی Blue Jays، گاهی

to see a show, like in a theatre.

برای دیدن یک نمایش می رویم، مانند یک تئاتر.

But Toronto is probably.

اما تورنتو احتمالاً همینطور است.

It's about an hour and a half to get

حدود یک ساعت و نیم راه است تا

to Toronto, So it's a bit of a drive.

به تورنتو برسید، بنابراین کمی رانندگی است.

Actually, not really.

در واقع، نه واقعا.

We drive for 45 minutes and then

45 دقیقه رانندگی می کنیم و

we take the train for 45 minutes.

45 دقیقه سوار قطار می شویم.

So train rides, nice, because

بنابراین، قطار سواری، خوب است، زیرا

you can just sit and chat.

شما فقط می توانید بنشینید و چت کنید.

But anyways, I like that city.

اما به هر حال من آن شهر را دوست دارم.

It's cool.

باحاله

There are many things to do

کارهای زیادی برای انجام دادن در آنجا وجود دارد

there and I like to go there.

و من دوست دارم به آنجا بروم.

I like technology.

من تکنولوژی را دوست دارم.

You could say I'm a bit

شما می توانید بگویید من کمی

of a nerd, bit of a geek.

ادم، کمی گیک هستم.

I have loved technology

من

since I was a kid.

از بچگی عاشق تکنولوژی بودم.

My parents bought me a computer

when I was 8 or 9 years old.

وقتی 8 یا 9 ساله بودم والدینم برایم کامپیوتر خریدند.

It was a Commodore Vic 20.

این یک Commodore Vic 20 بود.

Within a year, my Brother and I

در عرض یک سال، من و برادرم

had learned almost everything

تقریباً هر چیزی را که در

we could that computer.

آن کامپیوتر می توانستیم یاد گرفته بودیم.

And then they bought us a Commodore 64.

و سپس برای ما یک Commodore 64 خریدند.

Sorry to reminisce so much.

When you reminisce, you talk

وقتی خاطرات را به یاد می آورید، با

fondly about the past.

علاقه از گذشته صحبت می کنید.

There's the word fondly again.

دوباره کلمه با محبت وجود دارد.

So anyways, I like technology.

بنابراین به هر حال من تکنولوژی را دوست دارم.

It's one of the reasons why

این یکی از دلایلی است که چرا

I'm a teacher because I actually,

من معلم هستم، زیرا در واقع،

I don't know if I've.

نمی دانم که شده یا نه.

I've shared this before.

من قبلا این را به اشتراک گذاشته ام.

If technology didn't exist, I don't

اگر تکنولوژی وجود نداشت، نمی‌دانم از

know if I would enjoy teaching.

تدریس لذت می‌برم یا نه.

Like, I like teaching French and using

مانند، من دوست دارم زبان فرانسه را آموزش دهم و

computers for part of the class.

در بخشی از کلاس از کامپیوتر استفاده کنم.

I like teaching computer classes

من دوست دارم کلاس های کامپیوتری را

where we make videos or animations.

که در آن فیلم یا انیمیشن می سازیم تدریس کنم.

So I like technology.

بنابراین من فناوری را دوست دارم.

I like video games.

من بازی های ویدیویی را دوست دارم.

I like computer programming.

من برنامه نویسی کامپیوتر را دوست دارم.

I like sitting and watching

من دوست دارم بنشینم و

YouTube videos.

ویدیوهای یوتیوب را تماشا کنم.

I like being able to research

من دوست دارم بتوانم

anything I want instantly.

هر چیزی را که می خواهم فوراً تحقیق کنم.

Like the other day I was,

مثل روزی که بودم، داشتم در موردش

I was researching the.

تحقیق می کردم.

The history of Chile.

تاریخ شیلی.

That was really fun.

این واقعا سرگرم کننده بود.

But yes, technology, I love it.

اما بله، تکنولوژی، من آن را دوست دارم.

And then I know a lot of people

و سپس می‌دانم که بسیاری از مردم

think technology is bad

فکر می‌کنند فناوری بد است

and I think some parts of how people

و من فکر می‌کنم برخی از بخش‌های نحوه

use it, things could be better.

استفاده مردم از آن، ممکن است بهتر باشد.

But I, I really like it.

اما من، من واقعا آن را دوست دارم.

I like reading.

من خواندن را دوست دارم.

My mom was a librarian

مادرم کتابدار بود

and my mom valued reading.

و مادرم برای مطالعه ارزش قائل بود.

When you say you value something,

وقتی می گویید برای چیزی ارزش قائل هستید،

you think it's important.

فکر می کنید که مهم است.

So my mom was very much

بنابراین مادرم خیلی

in favour of kids reading.

طرفدار خواندن بچه ها بود.

So we went to the library every

بنابراین هر

Saturday morning like clockwork.

شنبه صبح مثل ساعت به کتابخانه می رفتیم.

In English, when you say you do

در زبان انگلیسی، وقتی می گویید

something like clockwork, it.

کاری مانند ساعت را انجام می دهید، آن را انجام می دهید.

It means it happens regularly.

یعنی به طور مرتب اتفاق می افتد.

And we would get out three or four

و هر شنبه سه یا چهار کتاب بیرون می آوردیم

books every Saturday and we would

و

read them through the week and then

در طول هفته آنها را می خواندیم و بعد

we would return them the next Saturday

شنبه بعد آنها را پس می دادیم

and take out some new books.

و چند کتاب جدید بیرون می آوردیم.

So I grew up in a family where

بنابراین من در خانواده ای بزرگ شدم که در آن

reading was encouraged, where it was

مطالعه تشویق می شد، جایی که

normal to see my mom reading.

دیدن مادرم در حال خواندن طبیعی بود.

My dad, not so much.

بابام نه خیلی

My dad read the newspaper, but he

پدرم روزنامه می خواند، اما

didn't really read books.

واقعاً کتاب نمی خواند.

But all of my siblings

اما همه خواهر و برادرهای من

are avid readers.

اهل مطالعه هستند.

When you use the word avid,

وقتی از کلمه avid استفاده می کنید به این

it means you do it a lot.

معنی است که این کار را زیاد انجام می دهید.

They read a lot.

آنها زیاد می خوانند.

I like watching tv.

من دوست دارم تلویزیون تماشا کنم

This is a picture from last night.

اینم عکس دیشب

This is current.

این جاری است.

This is the Blue Jays on their way

این Blue Jays در راه

to losing baseball game.

شکست دادن بازی بیسبال است.

But yeah, I've just always

اما بله، من همیشه

really, really enjoyed watching tv.

واقعاً از تماشای تلویزیون لذت می بردم.

I like, sometimes I watch a show

من دوست دارم، گاهی اوقات یک برنامه را

on my computer or on my tablet,

در رایانه یا رایانه لوحی خود تماشا می کنم،

but I do like just sitting on

اما دوست دارم فقط روی

the couch and watching a good TV show.

مبل بنشینم و یک برنامه تلویزیونی خوب تماشا کنم.

Lots of fun.

خیلی سرگرم کننده است.

Have always really,

همیشه واقعاً،

really enjoyed that.

واقعاً از آن لذت بردم.

I also like watching movies.

من هم فیلم دیدن را دوست دارم.

And now when we go back to reading,

و اکنون وقتی به مطالعه،

watching TV and watching

تماشای تلویزیون و تماشای

movies, I generally like watching

فیلم برمی گردیم، من عموماً تماشای

science fiction movies.

فیلم های علمی تخیلی را دوست دارم.

I love TV shows that,

من عاشق برنامه های تلویزیونی هستم که

that take place in space.

در فضا اتفاق می افتد.

I like reading books where it's the.

من دوست دارم کتاب‌هایی را در جایی که هست بخوانم.

A thousand years in the future that

هزار سال آینده این

is the genre that I enjoy the most.

ژانری است که من از آن بیشتر لذت می برم.

So what do I like for entertainment?

پس چه چیزی را برای سرگرمی دوست دارم؟

I like reading science

من دوست دارم

fiction novels or books.

رمان ها یا کتاب های علمی تخیلی بخوانم.

I like watching sci fi TV shows.

من دوست دارم برنامه های تلویزیونی علمی تخیلی ببینم.

Sci fi is the short form

علمی تخیلی شکل کوتاه

of science fiction and I love a good

علمی تخیلی است و من عاشق یک

science fiction movie.

فیلم علمی تخیلی خوب هستم.

Really, really enjoy that.

واقعاً، واقعاً از آن لذت ببرید.

Although I will say this,

اگرچه من این را خواهم گفت، اما

these people are wearing 3D glasses.

این افراد عینک سه بعدی دارند.

I don't enjoy 3D movies.

من از فیلم های سه بعدی لذت نمی برم.

They I don't know what it is.

آنها من نمی دانم آن چیست.

It having the glasses on.

عینک زدنش

It takes me out of the experience

این من را کمی از تجربه خارج می کند،

a little bit where I don't

جایی که

enjoy it as much as I could.

تا آنجا که می توانم از آن لذت نمی برم.

This is a simple thing, One

این یک چیز ساده است، یکی

of the simple pleasures in life.

از لذت های ساده در زندگی.

I just like clean clothes.

من فقط لباس تمیز را دوست دارم.

I like it when I have clean clothes

وقتی صبح لباس تمیزی برای پوشیدن دارم دوست دارم

to put on in the morning.

.

So I'm not sure how

بنابراین من مطمئن نیستم که چگونه

you wear your clothes.

لباس های خود را می پوشید.

I generally wear clothes

من معمولا

for multiple days.

چند روز لباس می پوشم.

The shirt that I wear I will usually

پیراهنی را که می پوشم معمولاً

wear for one or two days, maybe three.

یک یا دو روز، شاید سه روز می پوشم.

If it's just a normal, like you have to

اگر این یک امر عادی است، مثل اینکه باید

think, go to work for not that long.

فکر کنید، برای مدتی نه چندان طولانی سر کار بروید.

And it's not a physical

و این یک کار فیزیکی نیست

job where I'm sweating.

که من عرق کنم.

I will wash this maybe once every three

من این را شاید هر سه هفته یک بار می شوم

weeks and then pants maybe once

و بعد شلوار را شاید

every week and a half or I don't know.

هر هفته و نیم یک بار یا نمی دانم.

But I do like clean clothes.

اما من لباس تمیز را دوست دارم.

I really, really enjoyed

من واقعاً از بوی آن لذت بردم

the smell, especially if they were

، به خصوص اگر آنها را

hung out to dry outside.

برای خشک کردن بیرون آویزان کرده بودند.

I really enjoyed the smell

من واقعا از بوی

of clean clothes.

لباس تمیز لذت بردم.

Hopefully you weren't too weirded out

امیدوارم

by my schedule of wash my clothes.

با برنامه شستن لباس هایم خیلی غافلگیر نشده باشید.

But I just like the smell of clean

اما من فقط بوی لباس های تمیز را دوست دارم

clothes and I like putting them on

و دوست دارم آنها را بپوشم

and I like feeling like you feel it.

و احساس می کنم که شما آن را حس می کنید.

It's a fresh feeling, right?

این یک احساس تازه است، درست است؟

I like a good haircut.

من مدل موی خوب را دوست دارم.

I almost need one.

من تقریبا به یکی نیاز دارم

Again, not quite there.

باز هم، کاملاً وجود ندارد.

It gets a little unruly.

کمی بی ضابطه می شود.

When you say something is unruly.

وقتی چیزی می گویید بی ضابطه است.

It's like hard to control.

مثل اینکه کنترل کردنش سخته

Students can be unruly

دانش آموزان می توانند

as well in a classroom.

در کلاس درس نیز سرکش باشند.

But I like a haircut.

اما من مدل مو را دوست دارم.

In fact, sometimes when I'm not

در واقع، گاهی اوقات وقتی

feeling, you know, when you have a day

احساس نمی کنم، می دانید، وقتی روزی دارید

where you just don't feel energetic,

که در آن احساس انرژی ندارید،

One of the things I will

یکی از کارهایی که

often do is I'll go for a walk.

اغلب انجام می دهم این است که به پیاده روی می روم.

I'll cut my fingernails.

ناخن هایم را کوتاه می کنم. از

I'll have Jen help me cut my hair

جن می خواهم به من کمک کند موهایم را کوتاه کنم

and trim my beard.

و ریشم را کوتاه کنم.

And then have a shower

و سپس دوش بگیرید

and put on clean clothes.

و لباس تمیز بپوشید.

And it's kind of a funny thing,

و این یک چیز خنده دار است،

but it makes me feel a lot better.

اما به من احساس خیلی بهتری می دهد.

So I enjoy getting my hair cut.

بنابراین از کوتاه کردن موهایم لذت می برم.

I like it when it's nice and tidy.

دوست دارم وقتی خوب و مرتب باشد.

Everything looks the way

همه چیز به شکلی است که

I like it to look.

من دوست دارم.

I like going out with Jen.

من دوست دارم با جن بیرون بروم.

I like going to the mall with Jen.

من دوست دارم با جن به مرکز خرید بروم.

I like going to a show.

من دوست دارم به یک نمایش بروم.

Here we are.

اینجا هستیم.

We went to see the Lion

ما به دیدن شیر

King in a theater.

شاه در یک تئاتر رفتیم.

Was a lot of fun.

خیلی سرگرم کننده بود

I like going

من دوست دارم

to a baseball game with Jen.

با جن به بازی بیسبال بروم.

I like just driving with Jen

من دوست دارم فقط با جن

in a car to go visit her sister

در ماشین رانندگی کنم تا به دیدن خواهر

and brother in law or whatever.

و برادر شوهرش بروم یا هر چیز دیگری.

I think that one of the things

فکر می کنم یکی از چیزهایی

that I appreciate most in life

که در زندگی بیشتر از همه قدردانش هستم این

is that Jen is just awesome.

است که جن بسیار عالی است.

So I'll just say that right here.

بنابراین من فقط همینجا می گویم.

But going out with Jen is fun.

اما بیرون رفتن با جن سرگرم کننده است.

I think that's what helps people

من فکر می کنم این چیزی است که به افراد کمک می کند

to have successful marriages when they

تا ازدواج های موفقی داشته باشند، در حالی که

actually enjoy each other's company.

واقعاً از همراهی یکدیگر لذت می برند.

And then this is my last one.

و سپس این آخرین مورد من است.

I did say it was gonna be

من گفتم این

a bit of a short lesson.

یک درس کوتاه خواهد بود.

I really like work.

من واقعا کار را دوست دارم.

I know some people don't.

میدونم بعضیا نمیدونن

And I will say that there are

و من می گویم

days where I don't enjoy my job.

روزهایی هست که از کارم لذت نمی برم. من

Just like anyone, I am a normal person.

هم مثل همه افراد عادی هستم.

But overall, I actually

اما در کل، من واقعاً

like going to work.

دوست دارم سر کار بروم.

I like having a job.

من دوست دارم شغل داشته باشم

I like teaching students.

من دوست دارم به دانش آموزان آموزش دهم.

I like driving into work.

من رانندگی کردن به سر کار را دوست دارم.

I like getting a, a snack at Tim

من دوست دارم

Hortons a couple times a month.

چند بار در ماه یک میان وعده در تیم هورتونز بخورم.

I like coming home from

دوست دارم از سر کار به خانه برگردم

work and talking to Jen

و با جن

about how my day went.

در مورد اینکه روزم چگونه گذشت صحبت کنم.

So part of it is that

بنابراین بخشی از آن این است که

I've had a few different jobs in life

من چند شغل مختلف در زندگی داشته ام

and some I didn't like.

و برخی از آنها را دوست نداشته ام.

But I have a job now where

اما من اکنون شغلی دارم که در آن از

I enjoy the work, I enjoy teaching

کار لذت می برم، از تدریس به

students, I enjoy my colleagues, etc.

دانش آموزان لذت می برم، از همکارانم لذت می برم، و غیره.

Etc.

So yes, last slide.

پس بله، اسلاید آخر.

I like work.

من کار را دوست دارم.

I enjoy work.

من از کار لذت می برم.