Free English Class! Topic: Describing Using Things! 🔑🔧📏 (Lesson Only)

Well, hello and welcome to this

خوب، سلام و به این

English lesson about using things.

درس انگلیسی در مورد استفاده از چیزها خوش آمدید.

I will admit this is a really bad title for

اعتراف می کنم که این یک عنوان واقعاً بد برای

a lesson, an English lesson that's filled with some very

یک درس است، یک درس انگلیسی که پر از

common words that you do need to know.

کلمات بسیار رایجی است که شما باید بدانید.

I just couldn't think about a good

نمی‌توانستم به یک عنوان خوب فکر کنم

title for what to call it.

که اسمش را چه بگذارم.

But the other day I ejected a DVD.

اما روز قبل یک دی وی دی را خارج کردم.

Yes, is still using a DVD player.

بله، هنوز از دستگاه پخش DVD استفاده می کند.

I ejected a DVD.

دی وی دی را بیرون انداختم.

I put something up, I propped something up, I

من چیزی گذاشتم، چیزی را نگه داشتم،

hooked something up, I stacked some things, and I

چیزی را قلاب کردم، چیزهایی را روی هم گذاشتم، و

thought all of these words make a good lesson.

فکر کردم همه این کلمات درس خوبی است.

A lesson, I guess, about describing

من حدس می‌زنم درسی درباره توصیف

the actions of using things.

اعمال استفاده از چیزها.

Maybe that's a better title.

شاید عنوان بهتری باشد.

Anyways, welcome to this English lesson.

به هر حال، به این درس انگلیسی خوش آمدید.

I hope that you enjoy it.

امیدوارم ازش لذت ببری.

We're going to talk about describing using things.

ما در مورد توصیف استفاده از چیزها صحبت خواهیم کرد.

Hopefully that makes sense.

امیدوارم که منطقی باشد.

Extend.

توسعه دادن، گسترش.

So when you extend something, it means that

بنابراین وقتی چیزی را تمدید می‌کنید، به این معنی است که

it's in a state of either being folded

در حالت جمع

up or wrapped up or rolled up.

شدن یا پیچیده شدن یا پیچیده شدن است.

And then extend is when you put it out.

و سپس تمدید زمانی است که آن را خاموش می کنید.

On this camper, there is an awning.

روی این کمپر یک سایبان تعبیه شده است.

And when the person stopped, they extended the awning.

و هنگامی که شخص متوقف شد، سایبان را دراز کردند.

Okay, I'm using the past tense.

باشه من از زمان گذشته استفاده میکنم

So when you extend something, it

بنابراین وقتی چیزی را تمدید می کنید، به این

means it kind of goes out.

معنی است که به نوعی خاموش می شود.

I wouldn't use this for an umbrella.

من از این برای چتر استفاده نمی کنم.

Like, you open an umbrella, but

مثلاً چتر را باز می‌کنید، اما

you definitely extend an awning.

مطمئناً سایبان را دراز می‌کنید.

Maybe on your balcony you have an awning that rolls up.

شاید در بالکن خود یک سایبان دارید که رول می شود. یک

There's another word for you, and

کلمه دیگر برای شما وجود دارد، و

maybe you can crank it.

شاید بتوانید آن را از بین ببرید. یک

There's another word in order to extend the awning.

کلمه دیگر برای گسترش سایه بان وجود دارد.

But yes, when you extend something, you move it from

اما بله، وقتی چیزی را گسترش می دهید، آن را از

a packed up state to being out and usable.

حالت بسته بندی شده به حالت خارج و قابل استفاده منتقل می کنید.

I do not own a motorhome like this.

من همچین موتورخانه ای ندارم.

I have a tent.

من چادر دارم

I don't have a motorhome.

من موتورخانه ندارم

I don't have a camper trailer.

من تریلر کمپر ندارم.

Oh, hey, just a SEC.

اوه، هی، فقط یک SEC.

I have to check something here.

اینجا باید یه چیزی رو چک کنم

Where is sorry to delay the lesson briefly.

کجا متاسفم که درس را مختصر به تعویق بیاندازیم.

I'm kind of a creature of habit.

من یه جورایی یه موجود عادتم

So if I don't have my fitbit and my wedding ring

بنابراین اگر تناسب اندام و حلقه ازدواجم را

on, then I don't feel like I'm ready for my day.

در دست نداشته باشم، احساس نمی کنم برای روزم آماده هستم.

So I had just noticed my wedding ring was off. Retract.

بنابراین من تازه متوجه شده بودم حلقه ازدواجم خاموش است. پس گرفتن.

Hey, when you go on an airplane, after the

هی، وقتی سوار هواپیما می شوید، بعد از

airplane takes off, they retract the landing gear.

بلند شدن هواپیما، ارابه فرود را جمع می کنند.

So retract is actually the opposite of extend.

بنابراین retract در واقع برعکس گسترش است.

They extend the landing gear before they land,

آنها قبل از فرود ارابه فرود را گسترش می دهند

and then they retract the landing gear.

و سپس ارابه فرود را جمع می کنند.

When you retract something, it goes back

وقتی چیزی را پس می گیرید،

into the spot where it is stored.

به محلی که در آن ذخیره شده است برمی گردد.

Okay, so the wheels on an airplane, they

خوب، پس چرخ‌های هواپیما

retract into the bottom of the airplane.

به سمت پایین هواپیما جمع می‌شوند.

Sometimes in movies, they'll have an emergency because

گاهی اوقات در فیلم‌ها، آنها به دلیل اینکه

the plane, they can't retract the landing gear.

هواپیما نمی‌توانند ارابه فرود را جمع کنند، شرایط اضطراری دارند.

The wheels are stuck down,

چرخ ها گیر کرده اند

and apparently that's a problem.

و ظاهراً این یک مشکل است.

I don't know a lot about aviation

من چیز زیادی در مورد پشته هوانوردی نمی دانم

stack, so here's a simple one.

، بنابراین در اینجا یک مورد ساده وجود دارد.

There are many things in the world that you can stack.

چیزهای زیادی در دنیا وجود دارد که می توانید آنها را روی هم قرار دهید.

When you stack things, you put one on top of another.

وقتی چیزها را روی هم می چینید، یکی را روی دیگری قرار می دهید.

At school, when we meet as an entire school in

در مدرسه، وقتی به عنوان کل مدرسه در

the gym, when we're done, we stack the chairs.

سالن بدنسازی همدیگر را ملاقات می کنیم، وقتی کارمان تمام شد، صندلی ها را روی هم می چینیم.

In order to put the chairs away

برای اینکه صندلی ها را

in the closet where they go.

در کمد جایی که می روند قرار دهند.

We stack the chairs so they take up less space.

صندلی ها را روی هم می چینیم تا فضای کمتری اشغال کنند.

There's many things that you can stack.

چیزهای زیادی وجود دارد که می توانید آنها را روی هم قرار دهید.

You stack the plates in your cupboard.

بشقاب ها را در کمدتان می چینید.

You might stack cups, you might

ممکن است فنجان ها را روی هم بچینید، ممکن است

stack bowls, you can stack spoons.

کاسه ها را روی هم بچینید، می توانید قاشق ها را روی هم بچینید.

But when you stack things, it's when you put things

اما وقتی چیزها را روی هم قرار می‌دهید، زمانی است که چیزها را

either inside each other or on top of each other.

داخل یکدیگر یا روی هم قرار می‌دهید.

Like these chairs here. Insert.

مثل این صندلی های اینجا. درج کنید.

So we all do this.

بنابراین همه ما این کار را انجام می دهیم.

I think I've lost my keys.

فکر می کنم کلیدهایم را گم کرده ام.

But sometimes you insert your key into the door,

اما گاهی اوقات کلید خود را داخل در،

into the lock, in order to unlock the door.

داخل قفل می‌کنید تا قفل در را باز کنید.

This pen has a cap.

این خودکار دارای کلاهک است.

I can insert the tip of the pen into the cap. Okay?

می توانم نوک قلم را داخل کلاهک فرو کنم. باشه؟

So whenever you have a thing that needs to

بنابراین، هر زمان که چیزی دارید که باید به

go inside of another thing, the verb we use

داخل چیز دیگری وارد شود، فعل ما

to describe that action is to insert.

برای توصیف آن عمل، درج کردن است.

When I was a kid, I used to go to

وقتی بچه بودم، به

the arcade and I would insert coins into the video

آرکید می رفتم و

game machine in order to play the video game.

برای انجام بازی ویدیویی سکه ها را در دستگاه بازی های ویدیویی فرو می کردم.

So when you put things into something

بنابراین وقتی چیزها را در چیز دیگری قرار می دهید

else, we often use the verb insert.

، ما اغلب از فعل درج استفاده می کنیم.

When I'm frustrated.

وقتی ناامید هستم.

Sometimes I do this.

گاهی این کار را می کنم.

Sometimes I take a piece of paper.

گاهی یک تکه کاغذ برمیدارم.

What's this piece of paper?

این تکه کاغذ چیست؟

It's a comment from another video.

این یک نظر از یک ویدیوی دیگر است.

If I was done with this piece of paper, or if

اگر کارم با این تکه کاغذ تمام می شد، یا اگر

I was frustrated, I might crumple the piece of paper.

ناامید بودم، ممکن بود تکه کاغذ را مچاله کنم.

So this piece of paper is now crumpled.

بنابراین این تکه کاغذ اکنون مچاله شده است.

I might crumple it before I

ممکن است قبل از

throw it into the recycle bin.

انداختن آن به سطل بازیافت، آن را مچاله کنم.

You can just put paper in the recycle

فقط می توانید کاغذ را صاف در سطل بازیافت قرار دهید،

bin flat but sometimes it's more fun to

اما گاهی اوقات

crumple the paper and then throw it.

مچاله کردن کاغذ و سپس انداختن آن سرگرم کننده تر است.

Students really like doing that.

دانش آموزان واقعاً دوست دارند این کار را انجام دهند.

They like to crumple the paper and they like to

آنها دوست دارند کاغذ را مچاله کنند و دوست دارند

throw it into the recycle bin or at each other.

آن را در سطل بازیافت یا روی یکدیگر بیندازند.

So this is how this lesson came to be.

بنابراین این درس به این صورت بود.

I was using a DVD player, which is rare.

من از دی وی دی پلیر استفاده می کردم که نادر است.

Often in this world, you just

اغلب در این دنیا، شما فقط

watch something on your computer.

چیزی را در رایانه خود تماشا می کنید.

But I have an older movie that I show in French

اما من یک فیلم قدیمی دارم که در کلاس فرانسه نمایش می دهم

class, and I needed to play it from a DVD player.

و باید آن را از دستگاه پخش DVD پخش کنم.

So I put the DVD in, and then when I

پس دی وی دی را گذاشتم و بعد که کارم

was done, I hit the Eject button and I ejected.

تمام شد، دکمه Eject را زدم و اجکت کردم.

Sorry I said eject.

ببخشید گفتم اخراج کنید

It's not a long, it's Eject.

زیاد نیست، Eject است.

I hit the eject button.

دکمه خروج را زدم.

Don't say eject. That's wrong.

نگو بیرون. آن اشتباه است.

I try not to say words wrong.

سعی می کنم کلمات را اشتباه نگویم.

Hit the Eject button, and then the

دکمه Eject را بزنید و سپس

DVD came out of the DVD player.

DVD از پخش کننده DVD خارج شد.

So when I was a kid, we could play

بنابراین زمانی که من بچه بودم، می‌توانستیم

cassette tapes in the radio in our car.

نوارهای کاست را در ماشین خود در رادیو پخش کنیم.

And then if you hit Eject, it would come out.

و بعد اگر Eject را بزنی بیرون می آید.

So it's the button you push to make something come out.

بنابراین این دکمه ای است که شما فشار می دهید تا چیزی بیرون بیاید.

I'm trying to think if there's a modern day oh, yeah.

من سعی می کنم فکر کنم که آیا یک روز مدرن وجود دارد، اوه، بله.

Sometimes on a computer, if you are done

گاهی اوقات در رایانه، اگر استفاده از چیزی را تمام کرده اید

using something, you right click and eject it.

، کلیک راست کرده و آن را خارج می کنید.

So it's like a safe way to remove

بنابراین مانند یک راه امن برای حذف

an SD card or something like that.

یک کارت SD یا چیزی شبیه به آن است.

Rearrange do you ever get a little bit

تنظیم مجدد آیا تا به حال

bored of a room in your house?

از اتاقی در خانه خود کمی خسته شده اید؟

Like, do you ever look at it and think,

مثلاً، آیا تا به حال به آن نگاه می‌کنی و فکر می‌کنی،

oh, I should put that chair over there, and

اوه، من باید آن صندلی را آن‌جا بگذارم، و

I should move that file cabinet over there.

باید آن کابینت پرونده را به آنجا منتقل کنم.

We call this rearranging.

ما این را تنظیم مجدد می نامیم.

When you rearrange a room, you

وقتی یک اتاق را دوباره مرتب می کنید،

put things in different spots.

چیزها را در نقاط مختلف قرار می دهید.

Maybe you look at your kitchen counter and you

شاید شما به پیشخوان آشپزخانه خود نگاه می کنید و

think, oh, I should put the toaster over there,

فکر می کنید، اوه، من باید توستر را آنجا بگذارم

and I should put the microwave over there.

و مایکروویو را آنجا بگذارم.

And then maybe I'll move the

و بعد شاید

coffee maker beside the sink.

قهوه ساز را کنار سینک جابه جا کنم.

I think I'm going to rearrange

فکر می‌کنم می‌خواهم

the things on my counter.

وسایل را روی پیشخوانم مرتب کنم.

So when you rearrange, you put things either in

بنابراین وقتی دوباره چیدمان می کنید، چیزها را یا در

a room or on a counter or on a

یک اتاق یا روی پیشخوان یا روی یک

shelf, you put things in different spots, you rearrange.

قفسه قرار می دهید، چیزها را در نقاط مختلف قرار می دهید، دوباره مرتب می کنید.

It's good to do that.

انجام این کار خوب است.

I think a lot of Canadians do that in the

من فکر می‌کنم بسیاری از کانادایی‌ها در

middle of the winter because we're in our houses so

اواسط زمستان این کار را انجام می‌دهند، زیرا ما خیلی در خانه‌هایمان هستیم، در

much, eventually we think, I should rearrange some things here.

نهایت فکر می‌کنیم، باید برخی چیزها را اینجا مرتب کنم.

Clamp.

گیره.

So I think I talked about this verb

بنابراین فکر می کنم در درس دیگری در مورد این فعل صحبت کردم

in another lesson, but in this lesson, I

، اما در این درس،

want to talk about things like this light.

می خواهم در مورد چیزهایی مانند این نور صحبت کنم.

This person bought a light that

این شخص چراغی خرید که

they could clamp onto their desk.

می توانست آن را روی میز خود ببندد.

If you look at the bottom there, where the

اگر به پایین آنجا نگاه کنید، جایی که

light is connected to the desk, I think it

چراغ به میز وصل است، فکر می کنم

slid on and there's probably something to turn.

روشن شده و احتمالاً چیزی برای چرخاندن وجود دارد.

This is my clamp.

این گیره من است.

So as I turn, the clamp gets tighter. Okay.

بنابراین هر چه می چرخم، گیره سفت تر می شود. باشه.

When I was in university, I had a lamp that

وقتی در دانشگاه بودم، چراغی داشتم که به

would clamp onto my I had it on the headboard

من می چسبید، آن را روی تخته

of my bed so I could read at night.

تختم داشتم تا بتوانم در شب بخوانم.

I'm trying to think if I have other things right now.

من سعی می کنم فکر کنم که آیا در حال حاضر چیزهای دیگری دارم.

Oh, I have a mic that clamps on to my tripod.

اوه، من یک میکروفون دارم که به سه پایه من می چسبد.

That's another use of the verb clamp.

این یکی دیگر از کاربردهای فعل clamp است.

But it simply means to attach something with something

اما به سادگی به این معنی است که چیزی را با چیزی که به آن

we call a clamp, something that has a spring

گیره می گوییم وصل کنید، چیزی که فنر دارد

or something that you turn and tighten.

یا چیزی که شما می چرخانید و سفت می کنید.

Hook up.

وصل کن

So I think we talked about that.

بنابراین فکر می کنم در مورد آن صحبت کردیم. به

These are called hitches.

اینها هچ می گویند.

There's a hitch that you use to hook up.

یک گیره وجود دارد که از آن برای وصل کردن استفاده می کنید.

So my son has a truck and a trailer.

پس پسرم یک کامیون و یک تریلر دارد.

When he comes to get his

وقتی برای گرفتن تریلر خود می آید،

trailer, he hooks up his trailer.

تریلر خود را وصل می کند.

When you hook something up, usually we're talking

وقتی چیزی را وصل می کنید، معمولاً

about cars and trailers or tractors and wagons.

در مورد اتومبیل و تریلر یا تراکتور و واگن صحبت می کنیم.

You hook one up to the other.

شما یکی را به دیگری وصل می کنید.

If you see a large transport truck

اگر کامیون حمل و نقل بزرگی

on the road, it has a trailer.

در جاده دیدید، تریلر دارد.

When he goes to the yard, he might unhook

وقتی به حیاط می رود، ممکن است

the trailer and then hook up the trailer.

تریلر را باز کند و سپس تریلر را وصل کند.

Okay, so it's when you connect something to

بسیار خوب، پس زمانی است که شما چیزی را به

something else used primarily to talk about vehicles.

چیز دیگری متصل می کنید که در درجه اول برای صحبت در مورد وسایل نقلیه استفاده می شود.

Although, yeah, you can hook up equipment, too.

اگرچه، بله، می توانید تجهیزات را نیز وصل کنید.

And you might be wondering, why

و ممکن است تعجب کنید که چرا

not just use the word hook?

فقط از کلمه قلاب استفاده نکنید؟

We don't you always hook up a trailer. Let me see.

ما همیشه یک تریلر را وصل نمی کنیم. بذار ببینم.

I'm going to hook a trailer to my car.

من می خواهم یک تریلر را به ماشینم وصل کنم.

Yeah, you can say that.

بله، می توانید این را بگویید.

But I would say hookup is probably more common.

اما من می‌توانم بگویم اتصال احتمالاً رایج‌تر است.

We have rip off and tear off.

ما پاره کردن و پاره کردن.

You've probably seen posters like

احتمالاً

this around your town sometimes.

گاهی اوقات پوسترهایی از این دست را در اطراف شهر خود دیده اید.

Even though people usually sell things on

حتی اگر مردم معمولاً چیزهایی را در اینترنت می فروشند

the Internet, you might still see these.

، ممکن است شما همچنان این موارد را ببینید.

It might say, like, concert this week, free concert.

ممکن است بگوید، کنسرت این هفته، کنسرت رایگان.

And then down here they'll have the address.

و سپس در اینجا آنها آدرس را خواهند داشت.

Or this guy is selling driveway cleaning service,

یا این مرد در حال فروش خدمات نظافت راهرو است،

so he might have little pieces of paper

بنابراین ممکن است کاغذهای کوچکی داشته باشد

that you can rip off or tear off.

که بتوانید آنها را پاره یا پاره کنید.

So if you're like, oh, I need my driveway cleaned,

بنابراین، اگر دوست دارید، اوه، من به تمیز کردن مسیر خود نیاز دارم،

you might tear off his name and phone number so

ممکن است نام و شماره تلفن او را بردارید

that you can give that person a call and they

تا بتوانید با آن شخص تماس بگیرید و آنها

can come and do that for you to pin.

بیایند و این کار را انجام دهند تا شما پین کنید.

So if you have a bulletin board or if you

بنابراین اگر یک تابلوی اعلانات دارید یا اگر

have a cork board and you have pins or push

یک تخته چوب پنبه ای دارید و پین یا پین فشاری دارید

pins, you might pin something to the board.

، ممکن است چیزی را به تخته سنجاق کنید.

If you use pinterest online, you might pin

اگر از پینترست آنلاین استفاده می کنید، ممکن است

something to your pinterest board as well.

چیزی را به برد پینترست خود نیز پین کنید.

But we have these in our classrooms.

اما ما اینها را در کلاس های خود داریم.

We have a board in our kitchen, and if

ما یک تخته در آشپزخانه داریم و اگر

there's something important, we will pin it to the

چیز مهمی باشد، آن را به تخته سنجاق می کنیم

board so that we will remember it.

تا آن را به خاطر بسپاریم. فکر می‌کنم

I think right now my next dentist appointment is pinned to the

در حال حاضر قرار بعدی دندانپزشکی من به

board in our kitchen, so that way I can see it when

تخته آشپزخانه ما چسبانده شده است، بنابراین وقتی از کنار آن می‌روم می‌توانم آن را ببینم

I walk by and hopefully not forget to go fold up.

و امیدوارم فراموش نکنم که بروم.

We have tables where the legs will fold and so we set

ما میزهایی داریم که پاها تا می‌شوند و بنابراین

the table up, but when we're done, we fold up the table.

میز را مرتب می‌کنیم، اما وقتی کارمان تمام شد، میز را تا می‌کنیم.

When we go to market, we have folding tables.

وقتی به بازار می رویم، میزهای تاشو داریم.

So we don't often unfold the table. Just so you know.

بنابراین ما اغلب جدول را باز نمی کنیم. فقط برای اینکه بدانی.

We would set up the table and then at

میز را می چینیم و سپس در

the end of market, we would fold up the

انتهای بازار، میز را تا می کنیم

table, the legs fold into the bottom.

، پاها به سمت پایین جمع می شوند.

The table itself actually folds in half, and then

خود میز در واقع از وسط تا می شود، و سپس

you have a nice compact way to carry it.

شما یک روش جمع و جور خوب برای حمل آن دارید.

So again, if you have folding tables,

بنابراین، اگر میزهای تاشو دارید،

you would set up the table.

میز را تنظیم می کنید.

When you're done using it, you would fold up

وقتی استفاده از آن تمام شد، میز را تا می کردید

the table and you would put it away unfold.

و آن را کنار می گذاشتید تا باز شود.

So we don't have strollers anymore, but we used

بنابراین ما دیگر کالسکه نداریم، اما

to often when you have a stroller, it will

معمولاً وقتی یک کالسکه دارید، تا می

fold up and then you can unfold it.

شود و سپس می توانید آن را باز کنید.

So notice with the table, I didn't use unfold and

بنابراین با میز توجه کنید، من از unfold استفاده نکردم و به

I wouldn't it sounds like a strange way, but with

نظر عجیب نمی رسد، اما با

a stroller, the little thing you push your kid or

یک کالسکه، چیز کوچکی که بچه یا کودک خود را به داخل هل می دهید

baby around in, I would use unfold.

، من از unfold استفاده می کنم.

You fold up the stroller and put it in your

کالسکه را تا می کنید و داخل

car and then you take it out and unfold it.

ماشین می گذارید و سپس آن را بیرون می آورید و باز می کنید.

So when something is in a smaller form and it's designed

بنابراین وقتی چیزی به شکل کوچکتر است و

to kind of do this, we would use the verb unfold.

برای انجام این کار طراحی شده است، از فعل unfold استفاده می کنیم.

You would unfold the stroller.

شما کالسکه را باز می کنید.

I don't miss folding and unfolding strollers.

من دلتنگ کالسکه های تاشو و باز نمی شوم.

I think the newer ones work better, but definitely.

من فکر می کنم جدیدترها بهتر کار می کنند، اما قطعا.

Yeah.

You know what?

آره

میدونی چیه؟

I miss having little kids, because it was a lot

دلم برای بچه‌های کوچک تنگ شده است، چون

of fun having little kids, but I don't miss all

بچه‌های کوچک داشتن خیلی لذت‌بخش بود، اما همه

of the stuff like the diaper bag and the stroller

چیزهایی مثل کیف پوشک و کالسکه

and everything you have to carry with you just to

و هر چیزی که باید با خودت ببری برای

go somewhere that was a little bit cumbersome prop up.

رفتن به جایی که کمی بود را از دست نمی‌دهم. تکیه گاه کمی دست و پا گیر

So this is I think it's a Microsoft Surface.

بنابراین من فکر می کنم این یک سرفیس مایکروسافت است.

And you can see that, you see the little

و شما می توانید آن را ببینید،

back part that's out holding up the screen.

قسمت کوچک پشتی را می بینید که بیرون صفحه را نگه می دارد.

Let me see if I can mimic this.

بگذار ببینم آیا می توانم این را تقلید کنم.

I can't get my angles right.

من نمی توانم زاویه هایم را درست دربیاورم.

So the part that's holding up the screen

بنابراین بخشی که صفحه نمایش را در کیف نگه می دارد

at the bag, we would say that you're

، می گوییم که از

using that to prop up the laptop.

آن برای نگه داشتن لپ تاپ استفاده می کنید.

Anytime you use something to kind of hold something else up

هر زمان که از چیزی استفاده می کنید تا چیز دیگری را کمی بالا نگه دارید،

a little bit, we use the verb to prop up.

ما از فعل برای حمایت استفاده می کنیم.

You can use prop as well, but

می توانید از prop نیز استفاده کنید، اما

prop up is probably more common.

prop up احتمالاً رایج تر است.

If your fence was falling over in the

اگر حصار شما در

backyard, you might push it straight and then

حیاط خلوت در حال سقوط بود، ممکن است آن را مستقیم فشار دهید و سپس

put a board to prop up the fence.

یک تخته برای نگه داشتن حصار قرار دهید.

So it's something you use to hold something else up.

بنابراین چیزی است که از آن برای نگه داشتن چیز دیگری استفاده می کنید.

Often when I sit down at the kitchen table at lunch,

اغلب وقتی سر میز آشپزخانه در هنگام ناهار می نشینم،

I might set down my phone and I might use a

ممکن است تلفنم را بگذارم و ممکن است از یک

book to prop up my phone so I can see it.

کتاب برای نگه داشتن تلفنم استفاده کنم تا بتوانم آن را ببینم.

Right, so you might have your phone and if

درست است، بنابراین ممکن است تلفن خود را داشته باشید و اگر

you lay it flat, it's hard to see.

آن را صاف قرار دهید، دیدن آن دشوار است.

But I could put my pen under to prop it up on

اما می‌توانستم خودکارم را زیر آن بگذارم تا آن را روی میز نگه دارم

the table and then I can see it to prop up.

و سپس می‌توانم آن را ببینم تا سرپا نگه دارد. قرار داده

To put up.

تا.

So this is a pretty general use verb.

بنابراین این یک فعل کاملاً عمومی است.

You can put up blinds, you can put up

شما می توانید پرده ها را بپوشانید، می توانید

curtains, you can put up things on your walls,

پرده ها را بپوشانید، می توانید چیزهایی را روی دیوارهای خود قرار دهید، می

you can put things up on shelves.

توانید وسایل را در قفسه ها قرار دهید.

So anytime you're putting something up, that's

بنابراین هر زمان که چیزی را مطرح می کنید، این

not a good way to define it.

راه خوبی برای تعریف آن نیست.

Anytime you're attaching something to the wall or you're

هر زمان که چیزی را به دیوار وصل می‌کنید یا کاری را انجام می‌دهید که

doing what this person's doing, reaching up to hang

این شخص انجام می‌دهد، و دست دراز می‌کنید تا

something, the general term would be to put up.

چیزی را آویزان کنید، اصطلاح کلی آن قرار دادن است.

You can put up wallpaper, you wouldn't

شما می توانید کاغذ دیواری بچینید،

put up paint, that doesn't make sense.

رنگ را نمی گذارید، این منطقی نیست.

But you can put your groceries

اما شما می توانید مواد غذایی خود را

up on the top shelf, right?

در قفسه بالایی قرار دهید، درست است؟

You can put up curtains, you can

شما می توانید پرده بپوشید، می توانید

put up blinds, et cetera, et cetera.

پرده بپوشید، و غیره.

I think I'm repeating myself on put up.

فکر می‌کنم دارم خودم را در مورد قرار دادن تکرار می‌کنم. را

Take down.

پایین بیاورید.

Kind of the opposite of put up.

نوعی برعکس قرار دادن.

Oh, by the way, you can put up a tent as well.

اوه، اتفاقاً می توانید چادر هم بزنید.

This guy, I think, is going to take down the

فکر می‌کنم این یارو می‌خواهد چادر را پایین بیاورد

tent, but when he got to the campground, I'm pretty

، اما وقتی به محل کمپ رسید،

sure that he would have put up his tent.

مطمئن هستم که چادرش را سر می‌کرد.

You can use setup as well with the tent, but

می‌توانید با چادر هم از راه‌اندازی استفاده کنید، اما

when you're done camping, you take down your tent.

وقتی کمپینگ تمام شد، چادر خود را پایین می‌آورید.

So a tent, when it's up, can collapse

بنابراین یک چادر، زمانی که بالاست، می تواند فرو بریزد

and fold and you can roll it up.

و تا شود و شما می توانید آن را بغلتانید.

All of those actions we would

تمام آن اعمالی که ما از

use the verb to take down.

فعل حذف کردن استفاده می کنیم.

So not the funnest part of camping.

پس جالب ترین قسمت کمپینگ نیست.

But when you're done camping, you

اما وقتی کمپینگ تمام شد،

will take down your tent.

چادر خود را پایین می آورید.

And again, you can use this for things on the wall.

و دوباره، می توانید از این برای چیزهای روی دیوار استفاده کنید.

I'm going to take down that painting.

من می خواهم آن نقاشی را پایین بیاورم.

I'm going to put up some posters or I'm going

من قصد دارم چند پوستر بگذارم یا

to take down my posters before I move out.

پوسترهایم را قبل از نقل مکان کنم پایین.

So the action of putting things up and

بنابراین عمل بالا و پایین گذاشتن چیزها باز می شود دیگر

down unfurl not used a lot anymore.

استفاده زیادی نمی شود.

You can unfurl a sail.

می توانید بادبانی را باز کنید.

You can unfurl a flag as well.

می توانید پرچم را نیز باز کنید.

So when you have something like a fabric

بنابراین وقتی چیزی شبیه پارچه دارید

that's rolled up, you can unfurl it.

که به صورت رول شده است، می توانید آن را باز کنید.

And I think those are probably like when

و من فکر می‌کنم اینها احتمالاً مانند زمانی است که

you pull the cord on a parachute.

بند ناف را روی چتر نجات می‌کشید.

The parachute will unfurl above you.

چتر نجات بالای سر شما باز می شود.

You might use it then, but definitely you would use it.

ممکن است در آن زمان از آن استفاده کنید، اما قطعاً از آن استفاده خواهید کرد.

If you go on a little sailing adventure, you

اگر به یک ماجراجویی کوچک دریانوردی بروید،

would unfurl the sail so the sails rolled up.

بادبان را باز می‌کنید تا بادبان‌ها جمع شوند.

You would unfurl it before you go.

قبل از رفتن آن را باز می کردی.

I'm trying to think of another

من سعی می کنم به چیز دیگری فکر کنم

thing that you might unfurl.

که شما ممکن است آن را باز کنید.

Yeah, basically any kind of fabric that's rolled up.

بله، اساساً هر نوع پارچه ای که رول شده باشد.

If you unroll it, you might use the verb unfurl.

اگر آن را باز کنید، ممکن است از فعل unfurl استفاده کنید.

Let's see here.

بیایید اینجا را ببینیم.

Collapse.

سقوط - فروپاشی.

So some things are meant to collapse.

بنابراین برخی چیزها قرار است فرو بریزند.

This verb has a lot of meanings, but when

این فعل معانی زیادی دارد، اما وقتی

you do the action of collapsing something, it means

عمل فرو ریختن چیزی را انجام می دهید، به این معنی است

that you are putting it into a smaller form.

که آن را به شکل کوچکتری در می آورید.

We have dog crates and we can collapse them.

ما جعبه های سگ داریم و می توانیم آنها را فرو بریزیم.

They're built so that if we want to

آنها طوری ساخته شده اند که اگر بخواهیم

put them flat, you can collapse it.

آنها را صاف کنیم، می توانید آن را خراب کنید.

I'm trying to think of another example some

من سعی می‌کنم به مثال دیگری فکر کنم که برخی از

people have trying to think like at market,

افراد سعی می‌کنند در بازار فکر کنند،

when we're done using our canopy, sometimes we

وقتی استفاده از سایبان خود را تمام می‌کنیم، گاهی اوقات می‌گوییم

say it's time to take down the canopy.

وقت آن است که سایبان را پایین بیاوریم.

But sometimes we just say, let's collapse the canopy

اما گاهی اوقات فقط می گوییم، بیایید سایبان را فرو بریزیم

so it's to make something into a smaller form.

تا چیزی را به شکل کوچکتری دربیاوریم.

Wind up.

باد کردن.

When you're done using an extension cord, it's always

وقتی استفاده از سیم کشی را تمام کردید، همیشه

a good idea to wind up the cord.

ایده خوبی است که سیم را بپیچید.

Now, notice this looks a lot like the word wind.

اکنون، توجه کنید که این بسیار شبیه کلمه باد است.

So it's one of those words that

پس یکی از آن کلماتی است که

has two meanings and two pronunciations.

دو معنی و دو تلفظ دارد.

But when I'm done doing my live stream outside

اما وقتی شنبه‌ها پخش زنده‌ام را در خارج از خانه تمام می‌کنم،

on Saturdays, I wind up my network cable and

کابل شبکه‌ام را قطع می‌کنم و

then I wind up my extension cord.

سپس سیم کشش را می‌بندم.

Because, believe it or not, I do

زیرا، باور کنید یا نه، من

have to use electricity out there.

باید از برق آنجا استفاده کنم.

I think I got that fly.

فکر کنم اون مگس رو گرفتم

Not 100% sure you do like it when I just do

100% مطمئن نیستم که وقتی من فقط

normal English speaking life things like try to SWAT flies.

کارهای عادی زندگی انگلیسی صحبت می کنم، مانند تلاش برای پروازهای SWAT، آن را دوست دارید.

This is a fly swatter.

این مگس کش است.

You use it to SWAT.

شما از آن برای SWAT استفاده می کنید.

That wasn't part of the lesson.

این بخشی از درس نبود.

But now, you know, I tried to SWAT a fly.

اما حالا، می‌دانید، من سعی کردم یک مگس را SWAT کنم.

I think I missed it.

فکر کنم دلم براش تنگ شده بود

But anyways, to unwind well, the opposite of wind is to

اما به هر حال، برای خوب باز شدن، برعکس باد این است که

unwind when you go to use your garden hose, if it

وقتی برای استفاده از شلنگ باغچه خود می روید، پیچ را باز کنید، اگر به

is wound up like this, you pull it and it will

این شکل پیچ خورده است، آن را می کشید و

unwind as you pull it when you're flying a kite.

همانطور که در هنگام پرواز بادبادک می کشید، باز می شود.

As the kite goes higher, the string

همانطور که بادبادک بالاتر می رود،

will unwind as you're flying the kite.

هنگام پرواز بادبادک، رشته باز می شود.

And then same with an extension cord.

و سپس با یک سیم کشی مشابه.

If I needed to vacuum my van, I would unwind an

اگر لازم بود وانت را جاروبرقی بکشم،

extension cord in order to have electricity by my van.

سیم کشش را باز می‌کردم تا برق وانت را داشته باشم.

Crank, some windows slide open.

میل لنگ، برخی از پنجره ها باز می شوند.

This is actually a patio door,

این در واقع یک درب پاسیو است،

but some have a little crank.

اما برخی از آنها کمی میل لنگ دارند.

I should have zoomed in a little bit more on this.

من باید روی این موضوع کمی بیشتر زوم می کردم.

When you crank, there's usually like a little handle

زمانی که میل لنگ میل میل می کنید، معمولاً یک دسته

or lever on something and you turn it.

یا اهرم کوچک روی چیزی وجود دارد و آن را می چرخانید.

These windows here, when I do my live stream,

این پنجره‌ها اینجا، وقتی پخش زنده‌ام را انجام می‌دهم،

I unlatch the latches and then I crank the

قفل‌ها را باز می‌کنم و سپس چیز را می‌لنگ می‌زنم

thing and then the window opens and then I

و سپس پنجره باز می‌شود و سپس

throw my extension cord out the window.

سیم کشش را از پنجره بیرون می‌اندازم.

So when you crank something, it means you turn

بنابراین وقتی چیزی را میل میل می کنید، به این معنی است که

it back to the beginning of the lesson.

آن را به ابتدای درس برگردانید.

When you extend an awning, you probably crank

وقتی سایبان را دراز می‌کنید، احتمالاً

something there's probably like a little thing that

چیزی را می‌لنگید که احتمالاً مانند چیز کوچکی است که میل

you crank, and then the awning will extend.

لنگ آن را می‌کشید، و سپس سایبان باز می‌شود.

So to crank means to turn

پس میل لنگ به معنای چرخاندن

something with a little handle.

چیزی با یک دسته کوچک است.

We also use this to talk about

ما همچنین از این برای صحبت در مورد

extreme turning with a steering wheel.

چرخش شدید با فرمان استفاده می کنیم.

Like, you crank the wheel sometimes when you're driving,

مثلاً وقتی در حال رانندگی هستید، گاهی اوقات چرخ را میلنگ می زنید،

if something like, let's say, a dog runs out

اگر چیزی مثل سگ

in front of you, you might crank the wheel

از جلوی شما فرار کند، ممکن است چرخ را بچرخانید

so that you don't have an accident.

تا تصادف نکنید.

Slide.

اسلاید.

Isn't that weird?

این عجیب نیست؟

Let's get back to the slides.

بیایید به اسلایدها برگردیم.

And then the word is slide.

و سپس کلمه اسلاید است.

So these are slides.

پس اینها اسلاید هستند.

When you have a PowerPoint, you have slides,

وقتی پاورپوینت دارید، اسلاید دارید،

but you can also slide a door open.

اما می‌توانید یک در را هم باز کنید.

In my part of Canada, we call this a patio door.

در منطقه من در کانادا، ما به این درب پاسیو می گوییم.

So a patio door is like a large window, but it

بنابراین درب پاسیو مانند یک پنجره بزرگ است، اما

can slide open and you can go in and out.

می تواند باز شود و شما می توانید داخل و خارج شوید.

So often people will have a patio door

بنابراین اغلب مردم یک درب حیاط دارند

that exits onto their patio or their deck.

که به پاسیو یا عرشه آنها خارج می شود.

So this person is using their

بنابراین این شخص از

patio door, they are sliding open.

درب پاسیو خود استفاده می کند، آنها در حال باز شدن هستند.

They've decided to slide open the door

آنها تصمیم گرفته اند در را باز کنند

so that they can go outside.

تا بتوانند به بیرون بروند.

Yeah, we don't have a patio door.

آره، ما در پاسیو نداریم.

My parents built this house, and I think

پدر و مادرم این خانه را ساختند، و فکر می‌کنم

when they built the house in the early

زمانی که خانه را در اوایل دهه

80s, patio doors weren't very energy efficient.

80 ساختند، درهای پاسیو چندان مصرف انرژی نداشتند.

So we put in normal doors.

بنابراین ما درهای معمولی را قرار دادیم.

The back of my house has a normal door, zip and unzip.

پشت خانه من یک در معمولی، زیپ و باز کردن دارد.

So when you have something on that has a

بنابراین وقتی چیزی روی آن دارید که دارای

zipper, you can zip up or zip the zipper.

زیپ است، می توانید زیپ را بالا یا زیپ کنید.

When I put on my jacket, I can zip

وقتی کاپشنم را می‌پوشم، می‌توانم

up the zipper, or I can zip the zipper.

زیپ را بالا ببرم یا می‌توانم زیپ را ببندم.

And then when I take it off, I unzip the zipper.

و بعد که آن را برمی دارم، زیپ را باز می کنم.

Same with button.

با دکمه هم همینطور

You can button up and unbutton a shirt.

می توانید دکمه های پیراهن را ببندید و باز کنید.

Same usage, same way you can use it.

استفاده مشابه، به همان روشی که می توانید از آن استفاده کنید.

Same way.

همون روش.

You can use it in the same way.

شما می توانید از آن به همان روش استفاده کنید. ما

There we go.

میرویم آنجا.

Spin.

چرخش.

So I don't know if you've ever done this, but in

بنابراین نمی‌دانم تا به حال این کار را کرده‌اید یا نه، اما در

the spring, when I get my kids bikes ready to use,

بهار، وقتی دوچرخه‌های بچه‌هایم را برای استفاده آماده می‌کنم،

I will put them upside down and I will spin the

آنها را وارونه می‌گذارم و

tire just to make sure that it spins properly.

لاستیک را می‌چرخانم تا مطمئن شوم که درست می‌چرخد. از

I'll make sure the tire is straight.

صاف بودن لاستیک مطمئن می شوم.

I will put a little bit of oil on the chain.

روی زنجیر کمی روغن می زنم.

And so when you spin something, it's something that can

و بنابراین وقتی چیزی را می‌چرخانید، چیزی است که می‌تواند

turn, and you've actively decided to make it turn.

بچرخد، و شما فعالانه تصمیم گرفته‌اید که آن را بچرخانید.

So you can turn a bike upside down and spin the tire.

بنابراین می توانید دوچرخه را وارونه کرده و لاستیک را بچرخانید.

Let's see, what else can you spin?

بیایید ببینیم، چه چیز دیگری می توانید بچرخانید؟

We have a game at school where you can spin the wheel,

ما یک بازی در مدرسه داریم که در آن می توانید چرخ را بچرخانید

and then it clicks, and then you can win a prize.

و سپس کلیک کنید و سپس می توانید یک جایزه ببرید.

We use that in our classrooms sometimes

ما گاهی اوقات در کلاس های خود از آن

to box up and to unbox.

برای جعبه کردن و جعبه گشایی استفاده می کنیم.

So if you move, you need to box up your stuff.

بنابراین اگر حرکت می کنید، باید وسایل خود را جعبه کنید.

You could say, I need to move.

می توانید بگویید، من باید حرکت کنم.

I need to put my stuff in boxes.

من باید وسایلم را در جعبه ها قرار دهم.

But most often, people will say, I have

اما اغلب مردم می گویند، من باید به

to help my brother move this weekend.

برادرم کمک کنم تا آخر هفته جابجا شود.

I'm going to go help him box up all his stuff.

من می روم به او کمک کنم تا همه وسایلش را جمع کند.

You could say, I'm going to go help

می توانید بگویید، من می روم به

him put all his stuff in boxes.

او کمک کنم تا همه وسایلش را در جعبه ها بگذارد.

But that just seems like a long way to say to box up.

اما به نظر می رسد که این راه درازی برای گفتن به باکس کردن است.

When you move, you get a whole bunch of boxes.

وقتی حرکت می کنید، یک دسته کامل جعبه به دست می آورید.

You box up your stuff.

شما وسایلتان را جعبه می کنید.

You can also say pack up your stuff

همچنین می توانید بگویید وسایل خود را جمع کنید

and then you move to your new place.

و سپس به مکان جدید خود می روید.

When you get there, you unbox all your

وقتی به آنجا می‌رسید، تمام وسایلتان را از جعبه خارج می‌کنید

stuff or you unpack all your stuff.

یا همه وسایلتان را باز می‌کنید.

Unbox has become a popular word on the

Unbox به یک کلمه محبوب در

Internet, though you might have watched channels where

اینترنت تبدیل شده است، اگرچه ممکن است کانال هایی را تماشا کرده باشید که در

they unbox things, or they might unbox.

آنها جعبه را باز می کنند، یا ممکن است آنها را جعبه گشایی کنند.

What's the big channel?

کانال بزرگ چیست؟

Oh, unbox therapy.

اوه، جعبه گشایی درمان.

He's Canadian, by the way.

اتفاقاً او کانادایی است.

Unbox Therapy is a channel where he will

Unbox Therapy کانالی است که در آن

unbox things, so he gets new things.

چیزها را جعبه گشایی می کند، بنابراین چیزهای جدیدی به دست می آورد.

And the act of opening and taking the

و عمل باز کردن و خارج کردن

thing out of the box is called unboxing.

آن از جعبه را جعبه گشایی می گویند.

I kind of like those YouTube

من به نوعی آن کانال های یوتیوب را دوست دارم که در آنها

channels where they unbox stuff.

جعبه را باز می کنند.

Maybe I should start unboxing things.

شاید باید جعبه گشایی چیزها را شروع کنم. به

Keep forgetting.

فراموشی ادامه بده

Whenever I talk about this, I always forget.

هر وقت در این مورد صحبت می کنم، همیشه فراموش می کنم.

Anyways, it's a secret there.

به هر حال، این یک راز است. یه

I'll tell you another time.

وقت دیگه بهت میگم

To tighten.

برای سفت کردن.

To loosen.

شل شدن.

So when you tighten something, usually it's

بنابراین وقتی چیزی را سفت می‌کنید، معمولاً

something like a bolt and nut.

چیزی شبیه پیچ و مهره است.

So the bolt is the long piece.

بنابراین پیچ قطعه بلند است.

The nut is right here.

مهره همینجاست

And you would use a wrench to tighten that nut.

و برای سفت کردن آن مهره از آچار استفاده می کنید.

When I use my tripod, I tighten.

وقتی از سه پایه استفاده می کنم، سفت می شوم.

If I do this, I can loosen.

اگر این کار را انجام دهم، می توانم شل کنم.

You can't see what I'm doing, but I can loosen this

شما نمی توانید ببینید من چه کار می کنم، اما می توانم آن را شل کنم

and then put it in a different spot and then tighten

و سپس آن را در جای دیگری قرار دهم و سپس

it so there's a little handle and I can loosen it.

آن را سفت کنم تا یک دسته کوچک وجود داشته باشد و بتوانم آن را شل کنم.

And then I can move the camera up and down.

و سپس می توانم دوربین را بالا و پایین ببرم.

And then when it's in the right spot, I can tighten it.

و سپس وقتی در جای مناسب قرار گرفت، می توانم آن را سفت کنم.

So whenever you do that, and I don't

بنابراین، هر زمان که این کار را انجام می‌دهید، و نمی‌دانم

know if I've taught you this before in

قبلاً این را به زبان انگلیسی به شما یاد داده‌ام یا نه،

English, we always say righty, tighty, lefty loosey.

همیشه می‌گوییم righty, tighty, lefty loosey.

So it's kind of a funny little thing.

بنابراین این یک چیز کوچک خنده دار است.

But what that means is if you turn something

اما معنی آن این است که اگر چیزی را

to the right, okay, it will get tighter.

به سمت راست بچرخانید، خوب، سفت تر می شود.

If you turn something to the left, it will get looser.

اگر چیزی را به سمت چپ بچرخانید، شل می شود.

So righty, tighty, lefty loosey.

خیلی راست، تنگ، چپ و شل.

That's how you remember which way to turn.

اینجوری یادت میاد به کدوم طرف بپیچی.

Something to wrap.

چیزی برای پیچیدن

Christmas is coming, still a few months away.

کریسمس در راه است، هنوز چند ماه مانده است.

We will wrap a lot of presents when Christmas

وقتی کریسمس فرا می رسد، ما هدایای زیادی را می پیچیم

arrives so that our kids can open those presents.

تا بچه های ما بتوانند آن هدایا را باز کنند.

But when you wrap something,

اما وقتی چیزی را می پیچید،

you put something around it.

چیزی را دور آن قرار می دهید.

Maybe you make a sandwich in the morning

شاید صبح یک ساندویچ درست کنید

and you wrap it in plastic wrap. Maybe.

و آن را در پلاستیک بپیچید. شاید.

Let me see another use of wrap.

بگذارید کاربرد دیگری از wrap را ببینم.

Wrap things.

چیزها را بپیچید.

Yeah, those are probably the two biggest ones.

بله، این دو احتمالاً بزرگترین آنها هستند.

You wrap a present, you can wrap your sandwich.

شما یک هدیه می پیچید، می توانید ساندویچ خود را بپیچید.

I don't use plastic wrap on my sandwiches.

من از پلاستیک روی ساندویچ هایم استفاده نمی کنم.

If I make a lunch, I have a

اگر ناهار درست کنم، یک

little reusable container that I take to school.

ظرف کوچک قابل استفاده مجدد دارم که به مدرسه می برم.

But yes, when I was a kid, my mom

اما بله، وقتی بچه بودم، مادرم

would wrap my sandwiches in wax paper, I think.

ساندویچ‌هایم را در کاغذ مومی می‌پیچید.

Then I would eat them at school.

بعد در مدرسه آنها را می خوردم.

Plunge.

غوطه.

Sometimes the toilet won't flush.

گاهی اوقات توالت سیفون نمی کشد.

Sometimes you need to unclog the toilet

گاهی اوقات باید گرفتگی توالت را باز کنید

or you need to plunge the toilet.

یا باید توالت را فرو ببرید. به

This thing that this person has is called a plunger.

این چیزی که این شخص دارد پلانجر می گویند.

You use it to kind of force air through the

شما از آن برای عبور هوا از

bottom of the toilet, and that will unclog the toilet.

کف توالت استفاده می‌کنید و این باعث باز شدن گرفتگی توالت می‌شود.

So someone might say, oh, the toilet upstairs

بنابراین ممکن است کسی بگوید، اوه، توالت طبقه بالا

isn't flushing, we need to plunge the toilet.

سیفون نمی‌شود، باید توالت را غوطه‌ور کنیم.

So unclog or plunge, both words you can use.

بنابراین unclog یا plunge، هر دو کلمه را می توانید استفاده کنید.

And again, that is a plunger.

و دوباره، این یک پیستون است.

You probably learned about that in my lesson on

احتمالاً در درس من درباره

everyday items from a couple of years ago.

موارد روزمره از چند سال پیش در مورد آن یاد گرفتید.

That was a while ago to measure.

این مدتی پیش برای اندازه گیری بود.

So when you want to build things, when you

بنابراین وقتی می‌خواهید چیزهایی بسازید، وقتی می‌خواهید

want to put up curtains, when you want to

پرده‌ها را بپوشانید، وقتی می‌خواهید

put up blinds, first you want to measure.

پرده بپوشید، ابتدا می‌خواهید اندازه بگیرید. می

You want to know how many

خواهید بدانید

centimeters wide is my window?

عرض پنجره من چند سانتی متر است؟

How many inches is the window?

پنجره چند اینچ است؟

If I was to buy new curtains for this room, I would

اگر قرار بود برای این اتاق پرده های جدید بخرم،

want to measure the windows before I go and buy them.

قبل از اینکه بروم و بخرم، پنجره ها را اندازه می گرفتم.

Let me see something else you might measure.

بگذارید چیز دیگری را ببینم که ممکن است اندازه گیری کنید.

Yeah, if you were going to build

بله، اگر قرار بود

something out of wood, you would certainly

چیزی از چوب بسازید، مطمئناً

measure things before you built them.

چیزها را قبل از اینکه بسازید اندازه می‌گیرید.

But for sure you use a tape measure or you use a ruler.

اما مطمئناً از متر نوار استفاده می کنید یا از خط کش استفاده می کنید.

I don't have a ruler here.

من اینجا خط کش ندارم

This is a tape measure.

این یک متر نوار است.

You use a tape measure to measure things.

شما از یک متر برای اندازه گیری اشیا استفاده می کنید.

Or you might use a ruler which will

یا ممکن است از خط کشی استفاده کنید که

be 30 CM long, usually in Canada.

30 سانتی متر طول دارد، معمولاً در کانادا.

Usually a ruler in Canada is twelve inches long on

معمولاً یک خط کش در کانادا در

one side and 30 CM long on the other side.

یک طرف دوازده اینچ و در طرف دیگر 30 سانتی متر طول دارد.

It's the same length, by the

اتفاقاً طول آن یکسان است

way, or almost the same length.

یا تقریباً به همان طول.

But you would use that to measure things.

اما شما از آن برای اندازه گیری چیزها استفاده می کنید.