If You Know These 15 Phrasal Verbs, Your English is EXCELLENT!

If you know these 15 phrasal  verbs, your English is excellent.

اگر این 15 فعل عبارتی را می دانید ، انگلیسی شما عالی است.

These are 15 phrasal verbs that  native speakers use in daily  

اینها 15 فعل عبارتی هستند که افراد بومی در

speech in both professional and social situations.

گفتار روزانه در موقعیت‌های حرفه‌ای و اجتماعی استفاده می‌کنند.

So your English is excellent if you know them.

بنابراین اگر آنها را بلد باشید انگلیسی شما عالی است.

Welcome back to JForrest English.

به JForrest English خوش آمدید.

Of course, I'm Jennifer.

البته من جنیفر هستم.

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

Remember that phrasal verbs have  multiple meanings depending on context.

به یاد داشته باشید که افعال عبارتی بسته به بافت، دارای معانی متعددی هستند.

So I'll show you the phrasal verb and then I'll  

بنابراین من فعل عبارتی را به شما نشان می‌دهم و سپس

give you an example sentence so you can  see how that phrasal verb is being used.

یک جمله مثال به شما می‌دهم تا بتوانید ببینید چگونه از آن فعل عبارتی استفاده می‌شود.

Our first phrasal verb pull off.

اولین فعل عبارتی ما pull off.

I know the team can pull it off.

من می دانم که تیم می تواند آن را به پایان برساند.

Pull off?

بکشید؟

Do you know this one?

آیا این یکی را می شناسید؟

In this context, a pull off means to succeed  in doing something difficult or unexpected.

در این زمینه، عقب‌نشینی به معنای موفقیت در انجام کاری دشوار یا غیرمنتظره است.

For example, getting a high mark on your IELTS  is challenging, but I know you'll pull it off.

به عنوان مثال، گرفتن نمره بالا در آیلتس چالش برانگیز است، اما می‌دانم که از پس آن بر می‌آیید.

So notice here, I know you'll pull it off here.

بنابراین به اینجا توجه کنید، من می دانم که شما آن را در اینجا انجام خواهید داد.

It means I know you'll succeed at  getting a high mark on your IELTS.

این بدان معناست که من می دانم که شما در کسب نمره بالا در آیلتس موفق خواهید شد.

How about this one?

این یکی چطور؟

If you have a great teacher,  I know I'll pull it off.

اگر معلم بزرگی دارید، می‌دانم که این کار را انجام خواهم داد.

Maybe that's something you would say.

شاید این چیزی است که شما می گویید.

I know I'll pull it off.

من می دانم که آن را از بین می برم.

I will be successful if I have a great teacher.

اگر معلم بزرگی داشته باشم موفق خواهم شد.

And I hope I'm that great teacher for you.

و امیدوارم من آن معلم بزرگ برای شما باشم.

If you agree, stop.

اگر موافقید، بس کنید.

Put.

That's right, that's right.

قرار دهید.

درست است، درست است.

I'll pull it off with Jennifer's help.

من با کمک جنیفر این کار را انجام خواهم داد.

Put that's right in the comments.

درست است در نظرات قرار دهید.

And don't worry about taking notes because  I summarize everything in a free lesson PDF.

و نگران یادداشت برداری نباشید زیرا من همه چیز را در یک PDF درس رایگان خلاصه می کنم.

You can find the link in the description.

می توانید لینک را در توضیحات پیدا کنید.

Now let's listen to some real world  examples using this phrasal verb.

حالا بیایید با استفاده از این فعل عبارتی به چند مثال دنیای واقعی گوش دهیم.

Is it something you've really managed to pull off,  

آیا این چیزی است که شما واقعاً موفق به انجام آن شده‌اید،

or does the Middle East really  still have US kind of sucked in?

یا آیا خاورمیانه واقعاً هنوز هم آمریکا را درگیر خود کرده است؟

So how did Ukraine pull  off such a stunning attack?

پس چگونه اوکراین چنین حمله خیره کننده ای را انجام داد؟

It requires a bit of confidence to pull off.

کمی اعتماد به نفس لازم است تا به نتیجه برسیم.

Our next phrase over Take off.

عبارت بعدی ما در مورد برخاستن.

Sarah's online store really took off.

فروشگاه اینترنتی سارا واقعا رونق گرفت.

Do you know what this means?

میدونی این یعنی چی؟

Take off.

برخاستن.

This means to become successful or popular.

این به معنای موفقیت یا محبوب شدن است.

For example, my YouTube channel  didn't take off at first.

برای مثال، کانال YouTube من در ابتدا شروع به کار نکرد.

It wasn't successful or popular at first,  

در ابتدا موفقیت‌آمیز یا محبوب نبود،

but I was persistent and consistent  and eventually it took off.

اما من پیگیر و ثابت بودم و در نهایت شروع به کار کرد.

Eventually it became successful.

در نهایت موفق شد.

I could also say, and eventually I pulled it off.

من هم می توانستم بگویم، و در نهایت آن را کشیدم.

I pulled it off.

من آن را کشیدم.

And in this case, it represents creating  and growing a successful YouTube channel.

و در این مورد، نشان‌دهنده ایجاد و رشد یک کانال YouTube موفق است.

Or I could say to you, if you're consistent, your  English fluency and confidence will take off.

یا می‌توانم به شما بگویم، اگر ثابت قدم باشید، تسلط و اعتماد به نفس انگلیسی‌تان بالا می‌رود.

Do you agree with that?

آیا شما با آن موافقید؟

Well put.

خوب قرار دهید.

That's right.

درست است.

That's right put, that's right in the comments.

درست است، در نظرات همینطور است.

Now let's listen to some real world  examples using this phrasal verb.

حالا بیایید با استفاده از این فعل عبارتی به چند مثال دنیای واقعی گوش دهیم.

Just to the point where your  career is starting to take off,  

درست تا جایی که شغل شما شروع به اوج گرفتن می کند،

you're taking on seniors you after the trial.

بعد از آزمایش، افراد مسن را قبول می کنید.

She was able to move.

او توانست حرکت کند.

Away to Florence.

دور به فلورانس

And that's where we.

و اینجاست که ما.

Really see her career kind of take off, but  once you look at that 10 year mark and beyond,  

واقعاً می بینید که حرفه او به نوعی اوج گرفته است، اما وقتی به آن 10 سال و بعد از آن نگاه کنید،

that's where things really start to take off.

اینجاست که همه چیز واقعا شروع به اوج گرفتن می کند.

Next, put off.

بعد، به تعویق بیندازید.

She put off scheduling her IELTS.

او برنامه ریزی آیلتس خود را به تعویق انداخت.

Do you know what put off means?

میدونی عقب انداختن یعنی چی؟

This means to delay or postpone doing something.

این به معنای به تاخیر انداختن یا به تعویق انداختن انجام کاری است.

She put off scheduling her IELTS  until she mastered phrasal verbs.

او برنامه ریزی آیلتس خود را تا زمانی که بر افعال عبارتی تسلط پیدا کند به تعویق انداخت.

Now this means she'll schedule her  IELTS once she masters phrasal verbs.

اکنون این بدان معناست که وقتی بر افعال عبارتی تسلط پیدا کند، آیلتس خود را برنامه ریزی می کند.

You might say, let's put off the meeting.

شاید بگویید بیایید جلسه را به تعویق بیندازیم.

Let's delay the meeting  until after the long weekend.

بیایید جلسه را تا آخر هفته طولانی به تعویق بیندازیم.

Or your husband or roommate might ask you, are  we still cleaning out the garage this weekend?

یا ممکن است شوهر یا هم اتاقی‌تان از شما بپرسد، آیا هنوز این آخر هفته گاراژ را تمیز می‌کنیم؟

And you can say, let's put it off and  tell winter, let's delay it until winter.

و می‌توانید بگویید، بیایید آن را به تعویق بیندازیم و به زمستان بگوییم، بیایید آن را تا زمستان به تأخیر بیندازیم.

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم. آیا

Do you put off writing a  paper until the last minute?

نوشتن مقاله را تا آخرین لحظه به تعویق می اندازید؟

Just an idea being put off for  a better time that never came.

فقط یک ایده در حال به تعویق افتادن برای زمانی بهتر که هرگز نیامد.

Bunnies and I think it's such a waste when people  just put off their vacation or travel plans.

من و خرگوش‌ها فکر می‌کنم وقتی مردم برنامه‌های تعطیلات یا سفر خود را به تعویق می‌اندازند بسیار هدر می‌رود.

Next turn around.

دور بعدی.

How did you turn around your online store?

چگونه فروشگاه آنلاین خود را تغییر دادید؟

Do you know what this means to turn around?

آیا می دانید این چرخش به چه معناست؟

This means to take a business plan or  system from not successful to successful.

این بدان معناست که یک طرح تجاری یا سیستم را از ناموفق به موفق تبدیل کنید.

For example, the new manager turned  the marketing department around,  

به‌عنوان مثال، مدیر جدید بخش بازاریابی را تغییر داد،

so to turn something around to take the marketing  department from not successful to successful.

تا کاری را تغییر دهد تا بخش بازاریابی از ناموفق به موفق تبدیل شود.

Or she turned around her speaking  skills by practicing speaking every day.

یا هر روز با تمرین صحبت کردن، مهارت‌های صحبت کردن خود را تغییر داد.

And you can add to this and say her excellent  

و می‌توانید به این اضافه کنید و بگویید

communication skills helped her  career take off become successful.

مهارت‌های ارتباطی عالی او به موفقیت شغلی او کمک کرد .

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

I'm hoping we can.

امیدوارم بتوانیم

Turn it around to accommodation that has turned  the business, turned it around, our economy in.

آن را به محل اقامتی تبدیل کنید که کسب و کار را تغییر داده است، اقتصاد ما را در

Peril.

معرض خطر قرار داده است.

We turned it around.

چرخاندیمش.

Our next phrasal verb call off.

فعل عبارتی بعدی ما call off.

Do you know why the meeting was called off?

آیا می دانید چرا جلسه لغو شد؟

Do you know what this means to call off?

آیا می دانید این به معنای لغو کردن چیست؟

This means to cancel something  that was planned or scheduled.

این به معنای لغو چیزی است که برنامه ریزی یا برنامه ریزی شده بود.

For example, the company had  to call off the conference,  

به عنوان مثال، شرکت مجبور شد کنفرانس را لغو کند،

cancel the conference because of the hurricane.

کنفرانس را به دلیل طوفان لغو کند.

Now let's compare this  sentence to one with put off.

حالا بیایید این جمله را با یک جمله با تاخیر مقایسه کنیم.

Remember, put off means delay.

به یاد داشته باشید، عقب انداختن به معنای تاخیر است.

The company had to put off the  conference because of the hurricane.

شرکت مجبور شد کنفرانس را به دلیل طوفان به تعویق بیندازد.

Do you know the difference  between these two sentences?

آیا تفاوت بین این دو جمله را می دانید؟

In the first example we call off the  conference will not happen, it is cancelled.

در مثال اول که لغو کردیم، کنفرانس اتفاق نخواهد افتاد، لغو شده است.

But in the second example, we put off the  conference will happen but at a later date.

اما در مثال دوم، ما کنفرانس را به تعویق انداختیم اما در تاریخ دیگری برگزار می‌شود.

Or you could say she called off her  birthday party when she got sick.

یا می‌توانید بگویید که وقتی مریض شد جشن تولدش را لغو کرد.

She cancelled it.

او آن را لغو کرد.

She didn't put it off, she called it off.

او آن را به تعویق نینداخت، او آن را لغو کرد.

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

As violence, they began to receive threats to.

به عنوان خشونت، آنها شروع به دریافت تهدید کردند.

Call off their.

آنها را فراخوانی کنید.

Events.

رویدادها.

After two hours, the man looks  call off their attack and retreat.

پس از دو ساعت، مرد به نظر می‌رسد که حمله خود را متوقف کرده و عقب‌نشینی می‌کند.

So we decided to call off the wedding at the last.

بنابراین تصمیم گرفتیم که عروسی را در آخر لغو کنیم.

Minute How are you doing with  these phrasal verbs so far?

دقیقه با این افعال عبارتی تا به حال چطور کار می کنید؟

Our next phrasal verb to catch up on.

فعل عبارتی بعدی ما برای رسیدن به آن.

I spent the whole day catching up on emails.

تمام روز را صرف پیگیری ایمیل‌ها کردم.

Do you know what this means?

میدونی این یعنی چی؟

To catch up on?

برای رسیدن به؟

This means to do something that you  haven't been able to do recently.

این به معنای انجام کاری است که اخیراً قادر به انجام آن نبوده‌اید.

For example, I need to catch up on your lessons.

به عنوان مثال، من باید به درس های شما برسم.

Maybe you say that to me or to your  teacher or your piano instructor.

شاید این را به من یا معلم یا مربی پیانو خود بگویید.

This means you haven't been able  to review the lessons recently.

این بدان معناست که اخیراً نمی‌توانید درس‌ها را مرور کنید.

So now you have many lessons to review  and you need to catch up on them.

بنابراین اکنون درس‌های زیادی برای مرور دارید و باید آنها را دنبال کنید.

You need to watch all the  lessons you haven't reviewed.

باید همه درس‌هایی را که مرور نکرده‌اید تماشا کنید.

Or you could say this weekend  I caught up on my chores.

یا می توانید بگویید این آخر هفته من به کارهایم پی بردم.

I did all the chores I haven't been able to  do because I was too busy doing other things.

همه کارهایی را که نتوانستم انجام دهم، انجام دادم زیرا بیش از حد مشغول انجام کارهای دیگر بودم.

So I put them off.

بنابراین آنها را به تعویق انداختم.

But this weekend I caught up on them.

اما این آخر هفته با آنها آشنا شدم.

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

Anyone that wants to catch up on that part of the  story can go back and watch our original issue,  

هر کسی که می‌خواهد آن بخش از داستان را دنبال کند، می‌تواند به عقب برگردد و شماره اصلی ما را تماشا کند،

which they should do anyway because it  feels like a way to catch up on social.

که به هر حال باید این کار را انجام دهند، زیرا به نظر می‌رسد راهی برای پیگیری مطالب اجتماعی است.

Media or read?

Something.

رسانه یا خواندن؟ یه

چیزی

Let's have this down.

بیایید این را پایین بیاوریم.

Catch up on e-mail.

با ایمیل تماس بگیرید.

Go home at a regular time.

در یک زمان مشخص به خانه بروید.

Our next phrasal verb blurred out.

فعل عبارت بعدی ما محو شد.

I can't believe I blurted  that out in front of my boss.

باورم نمی‌شود که جلوی رئیسم این حرف را زدم.

Do you know what this means to blurt out?

آیا می دانید که این به چه معناست که از بین بردن؟

This is when you say something  suddenly without thinking,  

این زمانی است که ناگهان چیزی را بدون فکر کردن می گویید،

often something that shouldn't have been said.

اغلب چیزی که نباید گفته می شد.

For example, let's say you're in a meeting and  

برای مثال، فرض کنید در یک جلسه هستید و

you're discussing a strategy  or a goal, and you say P.

دارید درباره یک استراتژی یا یک هدف بحث می کنید، و می گویید P.

There's no way we'll pull that off.

هیچ راهی وجود ندارد که ما آن را حل کنیم. هیچ

There's no way we'll be successful.

راهی نیست که موفق بشیم

And then later in the meeting you can  say, oh, why did I blurt that out?

و بعداً در جلسه می‌توانید بگویید، اوه، چرا این را آشکار کردم؟

I have such a big mouth.

من خیلی دهن بزرگی دارم

So this is an expression to have a big mouth.

پس این عبارت است برای داشتن دهان بزرگ.

Someone who has a big mouth often says things  

کسی که دهان بزرگی دارد اغلب چیزهایی را می گوید که

they shouldn't say because they  don't think before they speak.

نباید بگوید زیرا قبل از صحبت کردن فکر نمی کند.

So people with big mouths often blurt things out.

بنابراین افرادی که دهان بزرگ دارند، اغلب چیزها را به زبان می آورند.

Or maybe your coworker is looking  for a new job but it was a secret.

یا شاید همکار شما به دنبال شغل جدیدی باشد اما این یک راز بوده است.

But then you say to your Co worker,  I accidentally blurted out that  

اما بعد به همکارتان می گویید، به طور تصادفی گفتم که به

you're looking for a new job so you  said it suddenly without thinking.

دنبال شغل جدیدی هستید، بنابراین ناگهان بدون فکر کردن، آن را گفتید.

Let's listen to some real world examples further.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی بیشتر گوش دهیم.

When girls blurt out answers  without raising their hands.

وقتی دخترها بدون اینکه دستشان را بالا ببرند، پاسخ‌هایشان را به زبان می‌آورند.

One of you.

So what's your story?

یکی از شما

پس داستان شما چیست؟ آیا

Can you just blurt out a 30 second story?

می توانید فقط یک داستان 30 ثانیه ای را بیان کنید؟

His first reflex was not to  blurt out what was going on.

اولین انعکاس او این بود که آنچه را که در حال وقوع است آشکار نکند.

Next, comb through.

بعد، شانه بزنید. آیا

Do you have time to comb through this report?

برای بررسی این گزارش وقت دارید؟

Do you know what this means to comb  through and notice that B is silent?

آیا می‌دانید این به چه معناست که بتوانید آن را رد کنید و متوجه شوید که B ساکت است؟

Comb, comb through.

شانه کن، شانه کن.

This means to analyze or review  something carefully and completely.

این به معنای تجزیه و تحلیل یا بررسی چیزی با دقت و کامل است.

Before you submit your CV, you should comb  through it to make sure there are no errors.

قبل از ارسال رزومه، باید آن را بررسی کنید تا مطمئن شوید خطایی وجود ندارد.

That's always good advice.

این همیشه توصیه خوبی است.

Or I combed through this entire  textbook to prepare for my IELTS.

یا کل این کتاب درسی را بررسی کردم تا برای آیلتس آماده شوم.

You reviewed it entirely and completely.

شما آن را به طور کامل و کامل بررسی کردید.

She spent the whole afternoon combing through  old family photos to create a scrapbook.

او تمام بعدازظهر را صرف بررسی عکس‌های قدیمی خانوادگی کرد تا دفترچه‌ای بسازد.

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم. به

Help NASA kind of comb through our data.

ناسا کمک کنید تا از داده های ما استفاده کند.

So I went back to my staff was comb.

بنابراین من برگشتم به کارکنان من شانه بود.

Through this go comb through  their website next skim through.

از این طریق وب‌سایت آنها را مرور کنید.

I only had enough time to skim through the report.

فقط وقت کافی داشتم تا گزارش را مرور کنم.

Do you know what this means to skim through?

آیا می دانید که این به چه معناست که از طریق آن بگذرید؟

This means to review something  quickly without going into detail,  

این به این معنی است که چیزی را به‌سرعت بدون وارد کردن جزئیات مرور کنید،

so you can think of it as  the opposite of comb through.

بنابراین بتوانید آن را برعکس «شانه کردن» در نظر بگیرید.

For example, the consultant  has an impressive background,  

به عنوان مثال، مشاور پیشینه چشمگیری دارد،

but I only skimmed through his proposal.

اما من فقط پیشنهاد او را بررسی کردم.

I didn't read it fully.

کامل نخوندمش

She skimmed through the recipe to  make sure she had all the ingredients.

او دستور را مرور کرد تا مطمئن شود همه مواد را دارد.

So she looked at it quickly, not fully.

بنابراین او به سرعت به آن نگاه کرد، نه کامل.

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

Can't sort of skim through it.

نمی توانم از آن عبور کنم.

And I'm just going to skim through couple  of the highlights, read the class syllabus,  

و من فقط چند مورد از نکات برجسته را مرور می‌کنم، برنامه درسی کلاس را می‌خوانم،

skim through textbooks, and  review all the materials.

کتاب‌های درسی را مرور می‌کنم، و همه مطالب را مرور می‌کنم. در مرحله

Next, gloss over the consultant  glossed over the budget increase.

بعد، مشاور را در مورد افزایش بودجه پنهان کنید.

Do you know what this means?

میدونی این یعنی چی؟ برای

To gloss over?

درخشش؟

This means to briefly mention  something without going into  

این به این معنی است که به طور خلاصه به چیزی اشاره کنید بدون اینکه وارد

detail, and you do this often to  avoid discussing it thoroughly.

جزئیات شوید، و این کار را اغلب انجام می‌دهید تا از بحث کردن کامل درباره آن اجتناب کنید.

For example, the manager glossed  over the consultant's rude comment.

به عنوان مثال، مدیر نظر گستاخانه مشاور را نادیده گرفت.

So how could he gloss over this rude comment?

پس چگونه می‌توانست از این اظهارنظر بی‌ادبانه چشم پوشی کند؟

Maybe he's in the middle of  a meeting and he says to the  

شاید او وسط یک جلسه است و به

consultant who remembers said something rude.

مشاوری که یادش می‌آید می‌گوید حرف بی‌ادبی گفته است.

He says to him, I appreciate your perspective.

او به او می گوید، من از دیدگاه شما قدردانی می کنم.

Anyway, let's review the upcoming conference.

به هر حال اجازه دهید کنفرانس پیش رو را مرور کنیم.

So he mentioned it briefly, but then  he quickly moved on to something  

بنابراین او به طور خلاصه به آن اشاره کرد، اما سپس به سرعت به سراغ چیز

else because he didn't want to spend  time reviewing that negative comment.

دیگری رفت زیرا نمی‌خواست وقت خود را صرف بررسی آن نظر منفی کند.

How about this one?

این یکی چطور؟

My brother always glosses over why his  girlfriend doesn't come to family gatherings.

برادرم همیشه از اینکه چرا دوست دخترش به جمع‌های خانوادگی نمی‌آید می‌گوید.

He mentions it quickly but then  moves on to a different topic  

او به سرعت آن را ذکر می‌کند، اما سپس عمداً به موضوع دیگری می‌رود،

on purpose because he doesn't want to discuss it.

زیرا نمی‌خواهد در مورد آن بحث کند.

He glosses over it.

او آن را غرق می کند.

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

Of this stuff.

از این چیزها

So I didn't want to gloss over anything.

بنابراین نمی‌خواستم چیزی را پنهان کنم.

In the early days, I would gloss  over my family's experience.

در روزهای اول، تجربه خانواده‌ام را پنهان می‌کردم.

I'll have to gloss over or  emit many formal details.

باید بسیاری از جزئیات رسمی را نادیده بگیرم یا منتشر کنم.

Next, pan out.

در مرحله بعد، آن را بیرون بیاورید.

The speaker we wanted didn't pan out.

اسپیکر مورد نظر ما رد نشد.

Do you know what this means to pan out?

آیا می دانید که این به چه معنی است که به بیرون بریزید؟

This means to have a successful outcome.

این به معنای داشتن یک نتیجه موفق است.

The strategy didn't pan out.

استراتژی به نتیجه نرسید.

This means the strategy wasn't successful,  didn't have a successful outcome.

این بدان معناست که استراتژی موفق نبود، نتیجه موفقیت‌آمیزی نداشت.

So we need to revise our approach.

بنابراین باید در رویکرد خود تجدید نظر کنیم.

Or you could say to your spouse  or roommate or family member,  

یا می‌توانید به همسر یا هم اتاقی یا یکی از اعضای خانواده‌تان بگویید،

let's see how our kitchen Renault  pans out before we start The bathroom.

بیایید قبل از شروع حمام، ببینیم رنو آشپزخانه ما چگونه بیرون می‌آید.

Renault is short for renovation.

رنو برای نوسازی کوتاه است.

So you're renovating your kitchen.

بنابراین شما در حال بازسازی آشپزخانه خود هستید.

Let's see how it pans out.

بیایید ببینیم چگونه می شود.

Let's see how successful it is.

بیایید ببینیم چقدر موفق است.

Before we start another  Renault, another renovation,  

قبل از اینکه رنو دیگری را شروع کنیم ، یک بازسازی دیگر،

Let's listen to some real world examples.

اجازه دهید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم. یکی

Another reason why this learning styles theory.

دیگر از دلایل این نظریه سبک های یادگیری است.

Doesn't pan out.

And in that way, in case there were any  failures, in case things didn't pan out,  

بیرون نمیاد

و به این ترتیب، در صورت وجود هر گونه شکست، در صورتی که همه چیز به نتیجه نرسد،

we're excited to see how the metrics of those pan.

ما هیجان زده هستیم که ببینیم معیارهای این پان چگونه است.

Out our next phrasal verb, drift off.

از فعل عبارتی بعدی ما، drift off.

I think I drifted off during the presentation.

من فکر می کنم در طول ارائه منحرف شدم.

Do you know what this means to drift off?

آیا می دانید که این به چه معنی است که رانده شدن؟

This means to gradually become less  focused or to fall asleep unintentionally,  

این بدان معناست که به تدریج تمرکز کمتری داشته باشید یا به طور ناخواسته به خواب بروید،

not on purpose, often while  engage in another activity.

نه عمدی، اغلب در حین انجام فعالیت دیگری. در

Here's a real example.

اینجا یک مثال واقعی است.

Sometimes I drift off when my husband  starts talking about his work.

گاهی اوقات وقتی شوهرم شروع به صحبت کردن در مورد کارش می‌کند، از خودم دور می‌شوم.

Now in this case, I don't fall asleep,  but I gradually stop paying attention  

حالا در این حالت، من خوابم نمی برد، اما به تدریج

to my husband and I start just  paying attention to other things.

به شوهرم توجه نمی کنم و فقط به چیزهای دیگر توجه می کنم.

We have another expression.

تعبیر دیگری داریم.

My mind wanders.

ذهنم سرگردان است

I drift off because my husband's  work is very technical and often  

من از آنجا دور می شوم زیرا کار شوهرم بسیار فنی است و اغلب

I don't really understand what he's saying.

من واقعاً نمی فهمم او چه می گوید.

So I drift off.

بنابراین من رانده می شوم.

You could also say I must have  drifted off during the movie.

شما همچنین می توانید بگویید که من باید در طول فیلم از خود دور شده باشم.

Now this could mean that you stopped  paying attention to the movie and  

اکنون این می تواند به این معنی باشد که دیگر به فیلم توجه نکرده اید و

you started paying attention to other things.

شروع به توجه به چیزهای دیگر کرده اید.

Or quite likely, you fell asleep during the movie  and you didn't even realize that it ended and  

یا به احتمال زیاد، در طول فیلم خوابیدید و حتی متوجه نشدید که تمام شد و

hours later you're asleep on your couch and the  movie is over and you had no idea you drifted off.

ساعت‌ها بعد روی کاناپه‌تان خوابیدید و فیلم تمام شد و اصلاً فکر نمی‌کردید که از آنجا دور شده‌اید.

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

Listening to the sound of the ocean  as you slowly drift off to sleep.

وقتی آرام آرام به خواب می روید، به صدای اقیانوس گوش می دهید.

It might.

Feel nice for a while to drift off into past.

ممکن است.

برای مدتی احساس خوبی داشته باشید تا به گذشته بروید.

Memories.

خاطرات.

Eventually, Henry began to  drift off for the last time.

سرانجام، هنری برای آخرین بار شروع به دور شدن کرد. در مرحله

Next, dip into, we had to dip into  our emergency fund to make payroll.

بعد، ما مجبور شدیم برای پرداخت حقوق و دستمزد به صندوق اضطراری خود فرو بریم.

Do you understand this one?

این یکی رو میفهمی؟

To dip into this means to spend a portion  of a reserve or saving often temporarily.

فرو رفتن در این به معنای صرف بخشی از یک ذخیره یا پس انداز اغلب به طور موقت است.

So you have this reserve or  saving and if you dip into it,  

بنابراین شما این ذخیره یا پس انداز را دارید و اگر در آن فرو بروید،

you take a portion, some of that money out.

بخشی، بخشی از آن پول را خارج می کنید.

So this is you specifically with spending money.

بنابراین این شما به طور خاص با خرج کردن پول هستید.

For example, the company had  to dip into its emergency fund,  

برای مثال، شرکت مجبور شد در صندوق اضطراری خود فرو برود،

so take a portion of that fund  to cover the unexpected expenses.

بنابراین بخشی از آن صندوق را برای پوشش هزینه‌های غیرمنتظره بگیرید.

Or we had to dip into our savings  to cover the cost of the car repair.

یا مجبور شدیم پس انداز خود را صرف کنیم تا هزینه تعمیر خودرو را پوشش دهیم.

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

The House had initially proposed a  $2700 payout but couldn't muster the  

مجلس در ابتدا پرداخت 2700 دلاری را پیشنهاد کرده بود، اما نتوانست

votes required to dip into savings to pay for it.

آرای لازم را برای پس انداز برای پرداخت آن جمع آوری کند.

But there are other proposals to dip into  it, one for a school loan construction fund,  

اما پیشنهادهای دیگری برای فرو بردن در آن وجود دارد، یکی برای صندوق ساخت وام وام مدرسه،

and therefore I don't need to dip into my savings.

و بنابراین نیازی به پس‌اندازم ندارم.

Our next phrasal verb pick up.

فعل عبارت بعدی ما pick up.

I pick up a lot of English  expressions by watching TV.

من با تماشای تلویزیون عبارات انگلیسی زیادی را می‌گیرم.

Do you know what this means in this context?

آیا می دانید این در این زمینه به چه معناست؟

Pickup means to learn something  informally or casually,  

پیکاپ به معنای یادگیری چیزی به‌طور غیررسمی یا غیررسمی،

often through exposure rather than instruction.

اغلب از طریق قرار گرفتن در معرض به جای آموزش است.

So right now you're not  picking up these phrasal verbs.

بنابراین در حال حاضر شما این افعال عبارتی را انتخاب نمی‌کنید.

I'm teaching them to you.

من آنها را به شما آموزش می دهم.

This is formal instruction.

این یک دستورالعمل رسمی است.

But if you're watching a TV show and you hear  the speaker say a phrasal verb in speech,  

اما اگر در حال تماشای یک برنامه تلویزیونی هستید و شنیدید که گوینده یک فعل عبارتی را در گفتار می‌گوید،

and you learn the meaning of that  phrasal verb from that TV show,  

و معنای آن فعل عبارتی را از آن برنامه تلویزیونی یاد می‌گیرید،

you just picked up that phrasal  verb, which is a great way to learn.

فقط آن فعل عبارتی را انتخاب کرده‌اید، که راهی عالی برای یادگیری است. .

Or maybe you have a great skill.

یا شاید شما مهارت بالایی دارید.

You know how to code and someone asks  you, did you take coding classes?

می‌دانید چگونه کدنویسی کنید و یکی از شما می‌پرسد، آیا در کلاس‌های کدنویسی شرکت کرده‌اید؟

And you say, no, I just  picked it up over the years.

و شما می گویید، نه، من فقط آن را در طول سال ها انتخاب کردم.

So you were exposed to coding and you just  learned it gradually from being exposed to it.

بنابراین شما در معرض کدنویسی قرار گرفتید و به تدریج آن را از قرار گرفتن در معرض آن یاد گرفتید.

You didn't take formal classes  or have formal instruction.

شما در کلاس‌های رسمی شرکت نکرده‌اید یا آموزش رسمی نداشته‌اید.

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

Happening to LinkedIn learning more  than ever to pick up new skills,  

اتفاق می افتد که لینکدین بیشتر از همیشه یاد می گیرد تا مهارت های جدید را بیابد،

find people with similar hobbies  and pick up new interests.

افرادی را با سرگرمی های مشابه پیدا کند و علایق جدیدی پیدا کند.

It's not uncommon for humans to pick up.

این غیر معمول نیست که انسان ها را بلند کنند.

New accents?

لهجه های جدید؟

How about this phrasal verb shake off?

در مورد این فعل عبارتی shake off چطور؟

If you make a mistake, just shake it off.

اگر اشتباهی مرتکب شدید، فقط آن را تکان دهید.

Do you know this one?

آیا این یکی را می شناسید؟

If you're a Taylor Swift fan,  you probably do shake off.

اگر از طرفداران تیلور سویفت هستید، احتمالاً از خود می لرزید.

This means to get rid of something, such as  a problem or mistake, and move on from it.

این به معنای خلاص شدن از شر چیزی، مانند مشکل یا اشتباه، و حرکت از آن است.

So you can imagine the problem is  right here and you just shake it off.

بنابراین می‌توانید تصور کنید که مشکل اینجاست و شما فقط آن را از بین می‌برید.

Shake it off.

ولش کن

This is commonly used in sports.

این معمولا در ورزش استفاده می شود.

The coach might say to the team, we're down three  points, which means we're losing by three points.

ممکن است مربی به تیم بگوید، ما سه امتیاز پایین آمده‌ایم، یعنی سه امتیاز باختیم.

We're down three points.

ما سه امتیاز عقب هستیم.

We need to shake it off and play better than ever.

ما باید آن را کنار بگذاریم و بهتر از همیشه بازی کنیم.

So this means not let let the  fact that we're losing affect us.

بنابراین این بدان معناست که اجازه ندهیم این واقعیت که در حال از دست دادن هستیم روی ما تأثیر بگذارد.

We need to forget about it  and play better than ever.

ما باید آن را فراموش کنیم و بهتر از همیشه بازی کنیم.

Or you could say, I know I made a few  grammar mistakes during my spoken exam,  

یا می‌توانید بگویید، من می‌دانم که در طول امتحان شفاهی‌ام چند اشتباه گرامری مرتکب شدم،

but I just shook them off and I passed.

اما آنها را کنار گذاشتم و قبول شدم.

Which is a great reminder that you can  make mistakes and still pull it off,  

این یک یادآوری عالی است که می‌توانید اشتباه کنید و همچنان آن را برطرف کنید،

still be successful.

همچنان موفق باشید.

And they shake off criticism  with the flip of the wig.

و با زدن کلاه گیس انتقاد را از بین می برند.

So my challenge is that we share  and we shake off those narratives.

بنابراین چالش من این است که ما آن روایت ها را به اشتراک می گذاریم و آن را کنار می گذاریم.

It had developed a reputation  as the king of knockoffs,  

این شهرت به عنوان پادشاه شکست‌ها پیدا کرده بود،

and it couldn't shake the  reputation of being a copycat.

و نمی‌توانست شهرت یک کپی‌کننده بودن را متزلزل کند.

So how did you do with these 15 phrasal verbs?

پس چگونه با این 15 فعل عبارتی کار کردید؟

Don't worry if you knew none of  them or only three or four of them.

اگر هیچ یک از آنها را نمی‌شناسید یا فقط سه یا چهار مورد از آنها را نمی‌شناسید، نگران نباشید.

That means you learned many new  phrasal verbs, which is amazing.

این بدان معناست که بسیاری از افعال عبارتی جدید را یاد گرفتید که شگفت‌انگیز است.

Congratulations, but share  your score in the comments.

تبریک می‌گوییم، اما امتیاز خود را در نظرات به اشتراک بگذارید.

And if you like this lesson, make sure you hit  like, share it with your friends and subscribe to.

و اگر این درس را دوست دارید، مطمئن شوید که لایک را بزنید، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و مشترک شوید.

You're notified every time I post a  new lesson and you can get this free  

هر بار که من یک درس جدید را پست می‌کنم به شما اطلاع داده می‌شود و می‌توانید این

speaking guide where I share 6 tips on how  to speak English fluently and confidently.

راهنمای صحبت رایگان را دریافت کنید، جایی که من ۶ نکته را درباره نحوه صحبت کردن روان و مطمئن انگلیسی به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And you can test your vocabulary  with 15 more words right now.

و همین الان می‌توانید دایره لغات خود را با ۱۵ کلمه دیگر آزمایش کنید.