Get Fluent in 2024 with this Advanced English Masterclass!

Welcome to this advanced English Master class.

به این کلاس پیشرفته انگلیسی استاد خوش آمدید.

Today I'm sharing my best English  language lessons with you.

امروز بهترین درس های زبان انگلیسی خود را با شما به اشتراک می گذارم .

And how do I know they're the best?

و چگونه بدانم که آنها بهترین هستند؟

Because they're the ones that you have watched  

زیرا آنها مواردی هستند که شما

the most, that you have liked and  commented on and shared the most.

بیشتر تماشا کرده اید، آنها را دوست داشته اید و درباره آنها نظر داده اید و بیشتر به اشتراک گذاشته اید.

So they're the best because you say so.

بنابراین آنها بهترین هستند زیرا شما چنین می گویید.

Welcome back to JForrest English.

به JForrest English خوش آمدید.

Of course.

البته.

I'm Jennifer.

من جنیفر هستم

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

First, we're going to review a news article.

ابتدا یک مقاله خبری را بررسی می کنیم.

And in this news article, you're going  to learn a lot of advanced vocabulary,  

و در این مقاله خبری، واژگان پیشرفته،

advanced grammar and even  improve your pronunciation.

گرامر پیشرفته و حتی تلفظ خود را بهبود می‌بخشید. بیا

Let's get started.

شروع کنیم.

Welcome to our article.

به مقاله ما خوش آمدید.

Today we're talking about U.S., President  Joe Biden touching down in Ottawa.

امروز ما در مورد ایالات متحده صحبت می کنیم، جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا که در اتاوا به زمین نشست.

Ottawa is where I live, which  is why I chose this article.

اتاوا جایی است که من زندگی می کنم، به همین دلیل این مقاله را انتخاب کردم.

And I'm sure you recognize this man.

و من مطمئن هستم که شما این مرد را می شناسید.

He's the Prime Minister of Canada, Justin Trudeau.

او نخست وزیر کانادا، جاستین ترودو است.

So let me read this headline again.

پس بگذارید این تیتر را دوباره بخوانم.

U.S.

President Joe Biden touches down in Ottawa.

جو بایدن رئیس جمهور ایالات متحده در اتاوا حاضر شد.

First, let's talk about  this phrasal verb touchdown.

ابتدا، اجازه دهید در مورد این فعل عبارتی touchdown صحبت کنیم.

And notice we have an S on it  because it's conjugated with  

و توجه داشته باشید که ما یک S روی آن داریم، زیرا با

Joe Biden which represents the subject he U.S.

جو بایدن ترکیب شده است که نشان‌دهنده موضوعی است که او

President Joe Biden.

جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات متحده است.

He touches down in Ottawa now to touchdown.

او اکنون در اتاوا پایین می آید تا تاچ داون کند.

This means to land and we use it  specifically for a plane as an example.

این به معنای فرود آمدن است و ما از آن به‌طور خاص برای یک هواپیما به عنوان نمونه استفاده می‌کنیم. می

I could say my plane just touched  down, which means my plane just landed.

توانم بگویم که هواپیمای من به تازگی به زمین نشست، یعنی هواپیمای من به تازگی فرود آمده است.

To be honest, I would say that landed is more  common than using the phrasal verb touchdown.

صادقانه بگویم، می‌توانم بگویم که فرود نسبت به استفاده از فعل عبارتی touchdown رایج‌تر است.

So if you're already comfortable with  using, what time does your plane land?

بنابراین، اگر از قبل با استفاده از آن راحت هستید، هواپیمای شما چه ساعتی به زمین می‌نشیند؟

My plane just landed.

هواپیمای من همین الان فرود آمد.

I say keep using it, but at least now  you know what it means when you see it.

من می گویم به استفاده از آن ادامه دهید، اما حداقل اکنون می دانید وقتی آن را می بینید چه معنایی دارد.

OK, let's continue on and  talk about his trip in Canada.

خوب، بیایید ادامه دهیم و درباره سفر او به کانادا صحبت کنیم.

U.S.

President Joe Biden arrived Thursday evening  in Ottawa for a whirlwind 27 hour visit.

جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات متحده، عصر پنجشنبه برای یک سفر گردباد 27 ساعته وارد اتاوا شد.

Now first I want to point out that  for everyone who doesn't know,  

اکنون ابتدا می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که برای همه کسانی که نمی‌دانند،

the capital city of Canada is Ottawa.

پایتخت کانادا اتاوا است.

It is not Toronto.

تورنتو نیست.

I think probably 90% of people think  the capital city in Canada is Toronto.

فکر می‌کنم احتمالاً 90 درصد مردم فکر می‌کنند پایتخت کانادا تورنتو است.

That's just not true.

این فقط درست نیست.

Ottawa is the capital city, which is where all  the official government business takes place,  

اتاوا پایتخت است، جایی که همه امور رسمی دولتی در آنجا انجام می شود،

and which is why President Joe Biden  is visiting Ottawa and not Toronto.

و به همین دلیل است که جو بایدن رئیس جمهور از اتاوا بازدید می کند و نه تورنتو.

Toronto is Canada's largest city.

تورنتو بزرگترین شهر کانادا است. بسیار

OK, so make sure you know that the next  time someone asks you about the capital  

خوب، پس مطمئن شوید که دفعه بعد که کسی از شما درباره پایتخت

of Canada arrives Thursday evening in  Ottawa for a whirlwind 27 hour visit.

کانادا می‌پرسد، عصر پنجشنبه برای بازدید 27 ساعته به اتاوا می‌رسد.

OK, what is a whirlwind?

خوب، گردباد چیست؟

Whirlwind pronunciation Whirlwind.

Whirlwind تلفظ Whirlwind.

A whirlwind.

یک گردباد.

Now this is being used as an adjective, and we  often describe an event like a visit, a meeting,  

اکنون از این به عنوان یک صفت استفاده می‌شود، و ما اغلب رویدادی را مانند بازدید، جلسه،

a vacation, a conference as a whirlwind vacation,  a whirlwind conference, a whirlwind meeting.

تعطیلات، کنفرانس به‌عنوان تعطیلات گردباد، کنفرانس گردباد، جلسه گردباد توصیف می‌کنیم.

A whirlwind visit is simply a visit where many,  many things happen in a short period of time.

بازدید از گردباد صرفاً دیداری است که بسیاری از چیزها در مدت زمان کوتاهی اتفاق می‌افتند.

So very active, many different activities.

بسیار فعال، بسیاری از فعالیت های مختلف.

So he's going to go to a lot of different  places, meet a lot of different people as well.

بنابراین او به مکان‌های مختلف می‌رود، با افراد مختلف زیادی نیز ملاقات می‌کند.

And that's why you could describe your vacation  or a meeting or a conference or even your summer.

و به همین دلیل است که می توانید تعطیلات یا یک جلسه یا کنفرانس یا حتی تابستان خود را توصیف کنید.

I had a whirlwind summer.

تابستان طوفانی داشتم. به این

It implies that you did  many, many different things.

معنی است که شما کارهای بسیار بسیار متفاوتی انجام داده اید.

You saw many, many different people.

شما افراد بسیار زیادی را دیدید.

So I would say busy, eventful,  see lots of people things.

بنابراین می‌گویم شلوغ، پرحادثه، چیزهای بسیاری را ببینید.

That's how I would describe it.

من آن را اینگونه توصیف می کنم.

And this is an adjective, so it's an adjective.

و این یک صفت است، پس یک صفت است.

So as an adjective, you would put  it before what you're describing,  

بنابراین به عنوان یک صفت، آن را قبل از آنچه توصیف می‌کنید قرار می‌دهید،

expected to focus on both the friendly and  thorny aspects of the Canada, US relationship.

انتظار می‌رود که بر جنبه‌های دوستانه و خاردار روابط کانادا و ایالات متحده تمرکز کنید.

OK, so friendly.

خوب، خیلی دوستانه

You know what that means.

میدونی یعنی چی

What about thorny?

خاردار چطور؟

Well, thorn is something very  sharp and a thorn hurts you.

خوب، خار چیزی بسیار تیز است و خار شما را آزار می دهد.

So that's kind of what you want to imagine.

بنابراین این چیزی است که شما می خواهید تصور کنید.

Those aspects of the relationship  that are thorny, that can hurt you.

جنبه‌هایی از رابطه که خاردار هستند، می‌توانند به شما آسیب برسانند.

So in this case, I would just say the positive  aspects of the relationship, that's the friendly  

بنابراین در این مورد، من فقط جنبه‌های مثبت رابطه را می‌گویم، این

aspects and then the thorny are the negative  aspects of the relationship because obviously  

جنبه‌های دوستانه است و سپس جنبه‌های خاردار جنبه‌های منفی رابطه هستند، زیرا بدیهی است

these two countries probably don't share  the same opinion on every single topic.

این دو کشور احتمالاً در مورد هر موضوعی نظر یکسانی ندارند.

They probably have some debates  that they're going to have as well.

آنها احتمالاً مناظره‌هایی دارند که قرار است نیز داشته باشند.

So that would be, I would just  summarize it as negative, negative.

بنابراین، من فقط آن را به عنوان منفی، منفی خلاصه می کنم.

So you could describe your relationship.

بنابراین می توانید رابطه خود را توصیف کنید.

I have a thorny relationship  with my boss, with my coworker,  

من با رئیسم، با همکارم رابطه سختی دارم،

so you're saying, you know it's negative.

بنابراین شما می گویید، می دانید که منفی است.

There are things that hurt each  other in that relationship.

چیزهایی وجود دارد که در آن رابطه به یکدیگر آسیب می زند.

OK, thorny aspects of the Canada US relationship.

خوب، جنبه های خاردار روابط کانادا با ایالات متحده.

I don't know what those aspects are,  

من نمی‌دانم این جنبه‌ها چیست،

I guess right here, including protectionism  and migration on both sides of the border.

حدس می‌زنم درست در اینجا، از جمله حمایت‌گرایی و مهاجرت در هر دو طرف مرز.

So I'm not sure if these are the  friendly aspects or the thorny aspects.

بنابراین مطمئن نیستم که اینها جنبه‌های دوستانه هستند یا جنبه‌های خاردار.

They don't really specify.

آنها واقعاً مشخص نمی کنند.

Now, actually, before we move on, I  want to talk about the pronunciation  

اکنون، در واقع، قبل از اینکه ادامه دهیم، می‌خواهم در مورد تلفظ

of Canada because I actually hear a lot of  mispronunciation because of syllable stress.

کانادا صحبت کنم، زیرا در واقع به دلیل استرس هجا، تلفظ اشتباه زیادی می‌شنوم.

So a lot of students will put the stress on the  wrong syllable or they won't put any stress on it.

بنابراین بسیاری از دانش‌آموزان بر روی هجای اشتباه تاکید می‌کنند یا هیچ استرسی روی آن نمی‌گذارند.

So it's Canada.

پس کاناداست.

It's not Canada.

کانادا نیست

Canada.

کانادا.

Sometimes I hear that word,  the DA is really strong.

گاهی اوقات این کلمه را می شنوم، DA واقعا قوی است.

Canada.

کانادا.

No, Canada.

نه، کانادا

Canada.

کانادا.

OK, that's how you say it.

باشه اینطوری میگی

Like an American.

مثل یک آمریکایی.

Like a Canadian, Canada.

مثل یک کانادایی، کانادا.

So this, duh, is quite short.

بنابراین این، قبل، بسیار کوتاه است.

Canada.

کانادا.

Canada.

کانادا.

So now you know the capital of Canada, the largest  city, and you know how to correctly pronounce it.

بنابراین اکنون پایتخت کانادا، بزرگترین شهر را می‌شناسید، و می‌دانید چگونه آن را به درستی تلفظ کنید.

All of these notes are available in  a lesson PDF, so you can look in the  

همه این یادداشت‌ها در یک PDF درس موجود هستند، بنابراین می‌توانید

description or the comment section  to download the free lesson PDF.

برای دانلود PDF درس رایگان، به قسمت توضیحات یا نظرات نگاه کنید.

All right, let's continue on.

بسیار خب، بیایید ادامه دهیم.

Is quite a packed schedule.

یک برنامه کاملاً فشرده است.

So a packed schedule.

بنابراین یک برنامه فشرده.

This is just.

Another way of saying busy, busy.

این فقط

راه دیگری برای گفتن مشغول، مشغول است.

Now you could also think of it as  crowded because you can say the event.

اکنون می‌توانید آن را شلوغ در نظر بگیرید زیرا می‌توانید رویداد را بگویید.

The event was packed, and in  this case packed means crowded.

رویداد مملو از جمعیت بود و در این مورد packed به معنای شلوغ است.

So there were many, many people in the  event, so you couldn't really move around.

بنابراین افراد بسیار زیادی در این رویداد حضور داشتند، بنابراین شما واقعاً نمی‌توانید حرکت کنید.

It was crowded, but because we're talking  about a schedule, it really more means busy.

شلوغ بود، اما چون در مورد یک برنامه صحبت می‌کنیم، واقعاً بیشتر به معنای شلوغ بودن است.

Now, honestly, you could use  our same adjective as before  

حالا، صادقانه بگویم، می‌توانید از همان صفت قبلی ما استفاده کنید

and probably say it's quite a whirlwind schedule.

و احتمالاً بگویید که برنامه‌ای کاملاً طوفانی است.

Because what is a busy schedule  is when you do lots of things,  

چون برنامه شلوغ زمانی است که کارهای زیادی انجام می دهید،

see lots of people, meet with lots of people.

افراد زیادی را می بینید، با افراد زیادی ملاقات می کنید.

Well, that's also kind of the  definition of busy, right?

خوب، این هم نوعی تعریف مشغول است، درست است؟

So you could use our other adjective,  whirlwind, or you can use pact as well.

بنابراین می توانید از صفت دیگر ما، گردباد استفاده کنید، یا می توانید از پیمان نیز استفاده کنید.

And then know that pact can  mean crowded at the same time.

و سپس بدانید که پیمان می‌تواند همزمان به معنای شلوغی باشد.

So in terms of busy, you could  say my weekend was packed,  

بنابراین از نظر شلوغی، می‌توانید بگویید آخر هفته من شلوغ بود،

my weekend was packed, which means it was busy.

آخر هفته من شلوغ بود، به این معنی که شلوغ بود.

Now sometimes we actually  add, which is kind of fun.

اکنون گاهی اوقات واقعاً اضافه می‌کنیم، که به نوعی سرگرم کننده است.

I like saying this, we add  the word action in front.

من این را دوست دارم، کلمه عمل را در مقابل اضافه می کنیم.

Oh, my weekend was action-packed.

اوه، آخر هفته من پر از اکشن بود.

You don't have to say that.

شما مجبور نیستید این را بگویید.

You can simply say packed,  but that's just an option.

می‌توانید به سادگی بگویید بسته، اما این فقط یک گزینه است.

action-packed or packed.

پر اکشن یا بسته بندی شده سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید گفت

All right, It was quite a packed  schedule for a short trip,  

، بسیار خوب، برنامه‌ای برای یک سفر کوتاه بسیار فشرده بود

said White House National  Security Council spokesman.

.

That's a long title.

عنوان طولانی است.

John Kirby on Wednesday.

جان کربی در روز چهارشنبه

This is a meaningful visit.

این یک بازدید معنادار است.

Canada is one of the United States closest allies.

کانادا یکی از نزدیک ترین متحدان ایالات متحده است.

Notice they have this apostrophe.

توجه کنید که آنها این آپستروف را دارند.

This is to show possession.

این برای نشان دادن مالکیت است.

the United States closest allies and friends.

نزدیکترین متحدان و دوستان ایالات متحده

So the allies belongs to the United States.

بنابراین متحدان متعلق به ایالات متحده است.

The friends belong to the United States.

دوستان متعلق به ایالات متحده هستند.

So that's why Now generally with possession,  I would say that's my friend's shirt.

بنابراین به همین دلیل است که اکنون معمولاً با مالکیت، می‌توانم بگویم این پیراهن دوست من است.

So that is when I'm talking  about my one friend, right?

پس آن زمانی است که من درباره یکی از دوستانم صحبت می کنم، درست است؟

So my one friend.

پس یکی از دوستان من.

Singular.

مفرد.

Now this S is not plural, it's to show possession,  It's to show the shirt belongs to my friend.

حالا این S جمع نیست، برای نشان دادن مالکیت است، برای نشان دادن این است که پیراهن متعلق به دوست من است.

OK, now I could say that's my friend's because  I can say my friends and it could be plural.

خوب، حالا می‌توانم بگویم این مال دوست من است، زیرا می‌توانم بگویم دوستانم و ممکن است جمع باشد.

That's my friend's.

اون مال دوست منه

What could be a multiple  item belonging to my friends?

چند مورد متعلق به دوستان من چه چیزی می تواند باشد؟

That's my friend's dog.

اون سگ دوست منه

OK, let's say I have two friends and they  live in the same house and they share one dog.

خوب، فرض کنید من دو دوست دارم و آنها در یک خانه زندگی می کنند و یک سگ مشترک دارند.

So the dog belongs to my friend's two friends.

بنابراین سگ متعلق به دو دوست دوست من است.

Plural.

جمع.

But I just put the apostrophe  here because there is already  

اما من فقط آپستروف را در اینجا قرار دادم زیرا قبلاً

an S so I don't need to put another  S because that looks weird, right?

یک S وجود دارد، بنابراین نیازی به گذاشتن یک S دیگر ندارم زیرا عجیب به نظر می رسد، درست است؟

So you don't need to put another S if it  ends in an S and this is to show possession.

بنابراین اگر به S ختم می‌شود و این برای نشان دادن مالکیت است، نیازی نیست S دیگری بگذارید.

This is also to show possession.

این هم برای نشان دادن مالکیت است.

OK, Canada is one of the United States  closest friends and allies and friends  

خوب، کانادا یکی از نزدیک‌ترین دوستان، متحدان و دوستان ایالات متحده است

and has been now for more than 150 years.

و اکنون بیش از 150 سال است.

Why is it 150 years?

چرا 150 سال است؟

Because that's how long Canada has been a country.

چون کانادا مدت زمانی است که یک کشور بوده است.

It's been 150, two or three years.

150، دو یا سه سال می گذرد. به همین

That's why they say more than  so since we became a country.

دلیل است که از زمانی که ما یک کشور شده ایم، بیش از این می گویند.

This will be the.

این خواهد بود.

First, true, in person bilateral meeting.

اول، درست، ملاقات دوجانبه حضوری.

A bilateral meeting is a  meeting between two people.

یک جلسه دوجانبه، ملاقاتی بین دو نفر است.

So it's just another way of of saying to  people, I don't know why they really said it,  

بنابراین این فقط راه دیگری برای گفتن به مردم است، نمی‌دانم چرا آنها واقعاً آن را گفته‌اند،

because it's already implied, because it's  Joe Biden and Trudeau and they're two people.

زیرا قبلاً به طور ضمنی گفته شده است، زیرا جو بایدن و ترودو هستند و آنها دو نفر هستند.

Anyway, you could say I'm having a bilateral  meeting with my boss and this implies that the  

به هر حال، می‌توانید بگویید که من یک ملاقات دوطرفه با رئیسم دارم و این نشان می‌دهد که

meeting is between you and your boss  cause bilateral is with two people.

جلسه بین شما و رئیستان است، زیرا دو طرفه با دو نفر است.

Now let's say it's actually my boss's friend.

حالا فرض کنید که در واقع دوست رئیس من است.

I can't think of anything  else, so I'll say friend.

من نمی توانم به چیز دیگری فکر کنم ، بنابراین می گویم دوست.

But notice this is possessive because  the friend belongs to my boss.

اما توجه داشته باشید که این امر مالکانه است زیرا دوست متعلق به رئیس من است.

Boss already ends an S so I don't  need to put another S there if it  

Boss قبلاً S را به پایان می‌رساند، بنابراین اگر برعکس رئیس دوستم بود، لازم نیست S دیگری را آنجا بگذارم

were the other way around my friend's boss.

.

I put's because it does not end in South  and this is also showing possession.

من می گذارم چون به جنوب ختم نمی شود و این نیز نشان دادن مالکیت است.

I have a bilateral meeting with my friend's boss.

من با رئیس دوستم یک جلسه دوجانبه دارم.

OK, let me highlight that for you.

خوب، اجازه دهید آن را برای شما برجسته کنم.

Between the two leaders in Canada since 2009,  

بین این دو رهبر از سال 2009 در کانادا،

so we'll be the first true  in person bilateral meeting.

بنابراین ما اولین دیدار واقعی روازی دوجانبه خواهیم بود.

Now adding in person because obviously in the last  

اکنون شخصاً اضافه می‌شود زیرا بدیهی است که در

few years a lot of meetings  have taken place online.

چند سال گذشته جلسات زیادی به صورت آنلاین برگزار شده است.

So it suggests that it's possible  they had an online bilateral meeting.

بنابراین نشان می دهد که ممکن است آنها یک جلسه دوجانبه آنلاین داشته باشند.

It's possible now.

اکنون امکان پذیر است.

Notice we have since since plus a specific  time since 2009, since last summer,  

توجه داشته باشید که ما از سال 2009 به اضافه یک زمان خاص، از تابستان گذشته،

since March 5th and we use four with a  time period for two weeks, two years.

از 5 مارس، و از چهار با یک دوره زمانی برای دو هفته، دو سال استفاده می‌کنیم.

Now in this context 4 doesn't work.

حالا در این زمینه 4 کار نمی کند.

You wouldn't replace, it will be the  first in person meeting for two weeks.

شما جایگزین نمی‌کنید، این اولین جلسه حضوری برای دو هفته خواهد بود.

It doesn't make any sense, so  we can't replace it with for.

معنی ندارد، بنابراین نمی‌توانیم آن را با for جایگزین کنیم.

But I'm just letting you know that there  are specific times when you use since or  

اما من فقط به شما اطلاع می‌دهم که زمان‌های خاصی وجود دارد که

for in other cases because I  do see mistakes with those.

در موارد دیگر از آن استفاده می‌کنید، زیرا من اشتباهاتی در این موارد می‌بینم.

In this case we need to use since and we're.

در این مورد باید از since and we're استفاده کنیم.

We have to have a specific time because  since is only used with a specific time.

ما باید زمان خاصی داشته باشیم زیرا از زمانی که فقط با زمان خاصی استفاده می‌شود.

OK, the first year of Biden's term.

خوب، سال اول دوره ریاست جمهوری بایدن.

So here's another possessive.

بنابراین در اینجا یک مالکیت دیگر است.

The term belongs to Biden.

این اصطلاح متعلق به بایدن است.

The first year of Biden's term  focused on rebuilding Canada US  

اولین سال دوره ریاست جمهوری بایدن بر بازسازی روابط کانادا با ایالات متحده

relations following Trump's  divisive term in in office.

پس از دوره اختلاف افکن ترامپ در قدرت متمرکز بود.

All right, let's take a look at this.

بسیار خوب، بیایید نگاهی به این بیندازیم.

Focused on rebuilding, rebuilding.

تمرکز بر بازسازی، بازسازی.

So notice a couple things.

پس به چند نکته توجه کنید

One, it's in the jaron form.

یکی، به شکل ژارون است.

My verb is in the ING jaron form  Y because I have a preposition.

فعل من به شکل ING jaron Y است زیرا من حرف اضافه دارم.

Here on is a preposition, and when we  have a preposition, your following verb,  

اینجا on یک حرف اضافه است، و وقتی یک حرف اضافه داریم، فعل زیر شما،

in this case rebuilding, needs to  be in the ING in the jaron form.

در این مورد rebuilding، باید در ING به شکل jaron باشد.

So that's our jaron.

پس این حرف ماست.

So I'll just write that out for you.

بنابراین من فقط آن را برای شما می نویسم.

Preposition.

حرف اضافه.

Plus, Jaron, now we have a RE in front  of building to say is happening again.

به علاوه، جارون، اکنون یک RE در جلوی ساختمان داریم تا بگوییم که دوباره اتفاق می افتد.

So we're building it again, you might say.

بنابراین، ممکن است بگویید ما دوباره آن را می سازیم.

Jennifer, this lesson was  awesome, but I need to rewatch it.

جنیفر، این درس عالی بود، اما باید دوباره آن را تماشا کنم.

I need to watch it again.

باید دوباره تماشاش کنم

Why?

Well, because you need to practice everything.

چرا؟

خوب، زیرا شما باید همه چیز را تمرین کنید.

I'm teaching you in this lesson, right?

من در این درس به شما آموزش می دهم، درست است؟

I need to rewatch this lesson at least three  times to really fully learn everything I'm  

من باید این درس را حداقل سه بار دوباره تماشا کنم تا واقعاً همه چیزهایی را که

teaching you in this lesson because  I'm going quite fast, aren't I?

در این درس به شما آموزش می‌دهم کاملاً یاد بگیرم، زیرا خیلی سریع پیش می‌روم، اینطور نیست؟

So this means watch again and notice for  

بنابراین این بدان معنی است که دوباره تماشا کنید و متوجه شوید که

pronunciation re E I'm not  doing like a schwa sound.

تلفظ Re E من مانند صدای شوا نیست.

Ruh ruh ruh.

روح روح.

Watch American pronunciation.

تلفظ آمریکایی را تماشا کنید.

We love our unstressed schwa sound in  our throat here, but I'm not doing that.

ما اینجا عاشق صدای شوای بدون استرس خود در گلویمان هستیم، اما من این کار را نمی‌کنم.

This is a full E re rewatch, rewatch.

این یک دوباره تماشای کامل E است، دوباره تماشا کنید.

Watch it again.

دوباره تماشاش کن

So hopefully you.

پس امیدوارم شما

Rewatch this lesson.

این درس را دوباره تماشا کنید

Let me know if you're going to rewatch it.

اگر می خواهید دوباره آن را تماشا کنید به من اطلاع دهید.

OK, let's talk about this Divisive, divisive.

خوب، بیایید در مورد این Divisive، Divisive صحبت کنیم.

Visive, visive, divisive.

بصیر، بصیر، تفرقه افکن.

Trump's divisive term in office,  divisive, comes from the word division.

دوره تفرقه‌انگیز ترامپ در ریاست جمهوری، تفرقه‌انگیز، از کلمه تقسیم می‌آید.

Division, which also comes from the word divided.

تقسیم که آن هم از کلمه تقسیم می آید.

When people are divided, when there's  division between a group of people,  

وقتی مردم تقسیم می‌شوند، وقتی بین گروهی از مردم تقسیم می‌شود،

it means some people think this  and other people think that.

به این معنی است که برخی از مردم این‌طور فکر می‌کنند و دیگران آن‌طور فکر می‌کنند.

And divisive is the adjective  that's describing that.

و تقسیم کننده صفتی است که آن را توصیف می کند.

As an example, I could say  his policy is very divisive.

به عنوان مثال، می توانم بگویم که سیاست او بسیار تفرقه انگیز است.

It causes some people to be here  and other people to be here.

این باعث می‌شود که برخی افراد اینجا باشند و افراد دیگر اینجا باشند.

It causes division.

باعث تفرقه می شود.

It divides people.

مردم را از هم جدا می کند.

So it's implying that Trump  caused division between the  

بنابراین به این معناست که ترامپ باعث ایجاد تفرقه بین

United States and Canada, or  at least their relationship.

ایالات متحده و کانادا یا حداقل روابط آنها شده است.

Let's continue on the 2nd  focused on meeting obligations.

بیایید در مورد دوم با تمرکز بر انجام تعهدات ادامه دهیم.

The second, Remember, here we are talking  about the first year of Biden's term.

دوم، به یاد داشته باشید، اینجا ما درباره اولین سال دوره ریاست جمهوری بایدن صحبت می کنیم.

Now we're talking about the second,  the second year of Biden's term,  

اکنون ما در مورد دومین سال، دومین سال دوره ریاست جمهوری بایدن،

the 2nd focused on meeting obligations.

دومین سال بر انجام تعهدات صحبت می کنیم.

So again, on is our preposition.

پس دوباره حرف اضافه ما on است. کربی گفت،

So we have our gerund here meeting obligations,  including prioritizing orderly and safe migration  

بنابراین ما باید در اینجا به تعهدات خود، از جمله اولویت دادن به مهاجرت منظم و ایمن

through regular pathways, Kirby said, now heading  into the third, the third year of his term.

از طریق مسیرهای منظم، عمل کنیم و اکنون به سومین سال، سومین سال دوره ریاست جمهوری خود می‌رویم.

Heading into, we use the word head  as a replacement to the word go.

در ادامه، از کلمه head به عنوان جایگزینی برای کلمه go استفاده می کنیم.

So you could say going into the  third term going or I guess in  

بنابراین می‌توانید بگویید که وارد ترم سوم می‌شوید یا حدس می‌زنم در

this case you might want to think of it as  entering, but go, there's movement, right?

این مورد ممکن است بخواهید آن را وارد شدن بدانید، اما بروید، حرکتی وجود دارد، درست است؟

And enter, there's movement as well.

و وارد شوید، حرکت نیز وجود دارد.

I'm going into the store.

من دارم میرم داخل فروشگاه

I'm entering the store now.

الان وارد فروشگاه میشم

We do use head a lot.

ما از هد زیاد استفاده می کنیم.

You could say I'm heading to the store.

می توان گفت من به سمت فروشگاه می روم.

When do you head to the airport?

چه زمانی به فرودگاه می روید؟

And in this case it means go.

و در این صورت به معنای رفتن است.

I'm going to the store.

میخوام برم مغازه.

When do you go to the airport?

چه زمانی به فرودگاه می روید؟

It's extremely common.

بسیار رایج است.

It sounds very natural.

خیلی طبیعی به نظر می رسد.

Americans, we love seeing  head as a replacement for go.

آمریکایی‌ها، ما دوست داریم سر را به عنوان جایگزینی برای رفتن ببینیم.

So you can start with these two  expressions and then add on some  

بنابراین می‌توانید با این دو عبارت شروع کنید و

more to your vocabulary once  you get comfortable with them.

بعد از اینکه با آنها راحت شدید، مقداری بیشتر به دایره لغات خود اضافه کنید .

Now heading into the third, this visit  is about taking stock of what we've done,  

اکنون که به سومین سفر می‌رویم، این بازدید درباره بررسی کارهایی است که انجام داده‌ایم،

where we are, what we need  to prioritize for the future.

کجا هستیم، به آنچه برای اولویت‌بندی آینده نیاز داریم.

OK?

خوب؟

When you take stock of something, you  basically assess the current situation.

وقتی چیزی را بررسی می‌کنید، اساساً وضعیت فعلی را ارزیابی می‌کنید.

So you might say we need to  take stock of our finances.

بنابراین ممکن است بگویید ما باید وضعیت مالی خود را بررسی کنیم.

So you need to think about your  current financial situation and  

بنابراین باید به وضعیت مالی فعلی‌تان فکر کنید و

then perhaps the recent past of it and  then going into the near future as well.

شاید به گذشته‌ی نزدیک آن فکر کنید و سپس به آینده‌ای نزدیک بروید.

So the current situation including  the past and the present.

بنابراین وضعیت فعلی شامل گذشته و حال.

So let me just write that out for you.

پس بگذارید فقط آن را برای شما بنویسم.

Let's take stock or we need to.

بیایید حساب کنیم وگرنه نیاز داریم.

We need to take stock of our financial situation.

ما باید وضعیت مالی خود را بررسی کنیم.

As I said, I think the best  replacement would be assess.

همانطور که گفتم، فکر می‌کنم بهترین جایگزین ارزیابی است.

When you assess something, you  think about the current situation.

وقتی چیزی را ارزیابی می کنید، به وضعیت فعلی فکر می کنید.

So assess, think about the current situation,  

بنابراین ارزیابی کنید، به وضعیت فعلی فکر کنید،

and in this case, it's the current  situation of your financial situation.

و در این مورد، وضعیت فعلی وضعیت مالی شماست.

A little bit confusing.

کمی گیج کننده

They're using situation twice.

آنها دو بار از موقعیت استفاده می کنند.

So this visit is about taking stock of what  we've done, so assessing what we've done,  

بنابراین، این بازدید در مورد بررسی کارهایی است که انجام داده‌ایم، بنابراین ارزیابی کارهایی که انجام داده‌ایم،

where we are and what we need  to prioritize for the future.

کجا هستیم و به آنچه نیاز داریم برای اولویت‌بندی آینده.

So far, neither the White House  nor the Prime Minister's Office  

تاکنون، نه کاخ سفید و نه دفتر نخست وزیری

have confirmed if there will be any  impromptu stomps during the trip.

تایید نکرده‌اند که آیا در طول این سفر ضربه‌های بداهه‌ای صورت خواهد گرفت.

All right, let's take a look at neither nor.

بسیار خوب، بیایید به نه و نه نگاهی بیندازیم.

I did create a separate video on neither nor  because I hear a lot of mistakes with it.

من یک ویدیوی جداگانه در مورد نه و نه ایجاد کردم زیرا اشتباهات زیادی با آن می‌شنوم.

So I'll put the link to that video in the comment,  

بنابراین پیوند آن ویدیو را در نظر می‌گذارم،

but just know that neither  is used when it's negative.

اما فقط بدانید که وقتی منفی است از هیچ کدام استفاده نمی‌شود.

So it's saying not the White  House and not the Prime Minister.

بنابراین می گوید نه کاخ سفید و نه نخست وزیر.

So it's negative for the White House and  it's also negative for the Prime Minister.

بنابراین برای کاخ سفید و برای نخست وزیر نیز منفی است.

That's what I'll say now, just because I  do already have that full lesson on it.

این چیزی است که اکنون می گویم، فقط به این دلیل که قبلاً آن درس کامل را در مورد آن دارم.

So I will just say link to lesson in  the video description on neither nor.

بنابراین من فقط می گویم پیوند به درس در توضیحات ویدیو در مورد نه و نه.

It's a great video and I  highly suggest you watch it.

این یک ویدیو عالی است و من به شدت پیشنهاد می کنم آن را تماشا کنید.

OK, so you can watch that when you have time.

خوب، بنابراین می توانید آن را در زمانی که وقت دارید تماشا کنید.

It's a pretty short video as well.

این یک ویدیوی بسیار کوتاه نیز هست.

Just trying to get this.

فقط تلاش برای بدست آوردن این.

Let me just put this on a separate line for you.

بگذارید این را در یک خط جداگانه برای شما قرار دهم.

Neither Oopsie neither nor oh OK, got it.

نه اوپسی و نه اوه خوب، متوجه نشدم.

So far, neither the White House nor the Prime  

تاکنون، نه کاخ سفید و نه

Minister's Office have confirmed if  there will be any impromptu stops.

دفتر نخست وزیری تایید نکرده‌اند که آیا توقف‌های بداهه صورت خواهد گرفت.

What was an impromptu stop?

توقف بداهه چه بود؟

It's an unplanned stop, unplanned.

این یک توقف برنامه ریزی نشده است، برنامه ریزی نشده است. به

It seems like it would be obvious  that there would be unplanned stops.

نظر می رسد واضح است که توقف های برنامه ریزی نشده ای وجود دارد.

For example, if you and I were going on a  vacation, we wouldn't plan out every single  

برای مثال، اگر من و شما به تعطیلات می‌رفتیم،

place, including cafes, restaurants, stores in  advance and have that on an itinerary, right?

از قبل برای همه مکان‌ها، از جمله کافه‌ها، رستوران‌ها، فروشگاه‌ها برنامه‌ریزی نمی‌کردیم و آن را در یک برنامه سفر خواهیم داشت، درست است؟

If we felt like going to a  cafe, we would go to a cafe.

اگر دوست داشتیم به یک کافه برویم، به یک کافه می رفتیم.

Obviously that's not how  it works for the president.

بدیهی است که برای رئیس جمهور اینطور نیست.

For security reasons.

به دلایل امنیتی.

Everything has to be very planned  out so security can be present.

همه چیز باید خیلی برنامه ریزی شده باشد تا امنیت وجود داشته باشد.

So that's why an impromptu stop is unlikely.

بنابراین به همین دلیل است که توقف بداهه بعید است.

But it did happen when Barack Obama,  former President Barack Obama visited  

اما این اتفاق زمانی افتاد که باراک اوباما، رئیس جمهور سابق باراک اوباما،

Ottawa many years ago, and that's  what this picture represents.

سال ها پیش از اتاوا بازدید کرد، و این همان چیزی است که این تصویر نشان می دهد.

I'll continue reading this so it hasn't been  confirmed if there will be any impromptu,  

من به خواندن این مطلب ادامه می‌دهم، بنابراین تأیید نشده است که آیا

unplanned, impromptu stops during the trip.

توقف‌های بداهه،   برنامه‌ریزی نشده و بداهه در طول سفر وجود دارد یا خیر. به

Meaning we'll have to wait and see whether  there will be another Obama cookie moment.

این معنی که باید منتظر بمانیم و ببینیم که آیا لحظه‌ای دیگر برای اوباما وجود خواهد داشت.

If you come to Ottawa as a tourist,  you will see this Obama cookie.

اگر به عنوان یک توریست به اتاوا بیایید، این کوکی اوباما را خواهید دید.

It's very popular for tourists and it's  because Obama visited Canada in Ottawa,  

برای گردشگران بسیار محبوب است و به این دلیل است که اوباما در سال 2009 از کانادا در اتاوا،

where I live, The capital, remember, in 2009.

جایی که من زندگی می‌کنم، پایتخت، بازدید کرد.

And he had an impromptu stop, an unplanned stop,  

و او یک توقف بداهه داشت، یک توقف برنامه‌ریزی نشده،

So he went to our tourist area,  which is called the Byword Market.

بنابراین به منطقه توریستی ما رفت، که به آن Byword می‌گویند. بازار.

That's just an area of the city in our historic  downtown where the tourists generally go.

این فقط منطقه‌ای از شهر در مرکز شهر تاریخی ماست که گردشگران عموماً به آنجا می‌روند.

And he went to a bakery and he  bought a cookie from that bakery.

و او به یک نانوایی رفت و یک کلوچه از آن نانوایی خرید.

Remember, this happened in 2009.

به یاد داشته باشید، این اتفاق در سال 2009 رخ داد.

Today, if you go into that bakery,  there are pictures of Obama everywhere.

امروز، اگر به آن نانوایی بروید، عکس‌هایی از اوباما در همه جا وجود دارد.

Like this picture is from the  bakery and this is a television.

مانند این تصویر از نانوایی است و این یک تلویزیون است.

What I'm pointing out with my mouse is a  television and it plays over and over again.

چیزی که با ماوس به آن اشاره می‌کنم یک تلویزیون است و بارها و بارها پخش می‌شود.

Barack Obamas trip in Canada from 2009.

سفر باراک اوباما به کانادا از سال 2009.

It's pretty funny because even now,  

این بسیار خنده دار است زیرا حتی در حال حاضر،

it's a big tourist attraction in  Ottawa to come see this Obama cookie.

برای دیدن این کوکی اوباما،   یک جاذبه گردشگری بزرگ در اتاوا است.

So if Biden makes an impromptu stop,  

بنابراین، اگر بایدن فوراً توقف کند،

maybe we'll have a Biden cookie in  Ottawa as well, or something like that.

شاید یک کوکی بایدن در اتاوا نیز داشته باشیم، یا چیزی شبیه به آن.

OK, we'll have to wait and see if there'll  be another Obama cookie moment when then U.S.

بسیار خوب، باید منتظر بمانیم و ببینیم که آیا زمانی که

President Barack Obama popped into a bakery  in the Byward Market during his 2009 trip.

باراک اوباما، رئیس‌جمهور ایالات متحده در سفر سال 2009 به یک نانوایی در بازار بایوارد می‌رود، لحظه‌ای دیگر از اوباما خواهد بود.

I like this phrasal verb to pop into.

من این فعل عبارتی را دوست دارم که وارد آن شود.

When you pop into a store, a cafe, a bakery.

وقتی وارد یک فروشگاه، یک کافه، یک نانوایی می شوید.

In Obama's case, it means you just enter quickly.

در مورد اوباما، به این معنی است که شما فقط سریع وارد شوید.

So you just go in, you get  your cookie, and you leave.

بنابراین شما فقط وارد می شوید، کوکی خود را دریافت می کنید و می روید.

So most likely you're not going to stay  for two hours and have lunch with a friend.

بنابراین به احتمال زیاد قرار نیست دو ساعت بمانید و با یک دوست ناهار بخورید.

You're just going to get something and leave.

شما فقط می خواهید چیزی بگیرید و بروید.

So if you're with your husband or wife or  a friend, you might say, is it OK if we  

بنابراین، اگر با همسر یا همسرتان یا با یک دوست هستید، ممکن است بگویید، آیا اشکالی ندارد اگر ما

pop into this store I need to buy And then  you can just tell whatever you want to buy.

وارد این فروشگاه شویم که باید بخرم و سپس می‌توانید هر چیزی را که می‌خواهید بخرید بگویید.

OK.

Now when you say pop into  your friend, your husband,  

خوب.

حالا وقتی می‌گویید به دوستتان، شوهرتان،

your wife, they understand  that is going to be quick.

همسرتان وارد شوید، آنها می‌فهمند که سریع انجام می‌شود.

So even if you're on a schedule, they know  OK, it's not going to take a long time.

بنابراین حتی اگر در برنامه‌ای هستید، آنها می‌دانند خوب است، زمان زیادی طول نخواهد کشید.

So if someone asks you like, oh, did you  visit the museum when you were in Ottawa?

بنابراین، اگر کسی از شما بپرسد، اوه، آیا زمانی که در اتاوا بودید از موزه دیدن کردید؟

You might say we popped in, we popped in,  which means you didn't spend a very long time.

ممکن است بگویید ما وارد شدیم، وارد شدیم، که به این معنی است که شما زمان زیادی را صرف نکردید.

So this is the same as saying visited quickly.

پس این همان است که می گویند سریع بازدید شد.

We popped in, we just took a few pictures, looked  around, but we had another appointment to get to.

وارد شدیم، فقط چند عکس گرفتیم، اطراف را نگاه کردیم ، اما قرار دیگری داشتیم که باید به آن برسیم.

We just popped in.

ما به تازگی وارد شدیم.

So we use this a lot when you're going to stores.

بنابراین زمانی که شما به فروشگاه ها می روید از این بسیار استفاده می کنیم.

Or you might go pop into a friend's house,  

یا ممکن است به خانه یکی از دوستانتان بروید،

which means you visit that friend  for a brief period of time.

که به این معنی است که برای مدت کوتاهی از آن دوست دیدن می‌کنید.

So my friend popped in on over the weekend.

بنابراین دوست من در آخر هفته به آنجا آمد.

Just sometime over the weekend.

فقط زمانی در آخر هفته

Oh, my friend popped in over the  weekend, so she visited me quickly.

اوه، دوستم در آخر هفته به خانه آمد، بنابراین سریع به دیدار من آمد.

That's what it implies.

این چیزی است که نشان می دهد.

And that's the end of the article.

و این پایان مقاله است.

So now I'll read the article from start to  finish so you can focus on my pronunciation.

بنابراین اکنون مقاله را از ابتدا تا انتها می خوانم تا بتوانید روی تلفظ من تمرکز کنید.

U.S.

President Joe Biden touches down in Ottawa U.S.

جو بایدن رئیس جمهور ایالات متحده در اتاوا حاضر شد

President Joe Biden arrived Thursday  evening in Ottawa for a whirlwind 27  

جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده عصر پنجشنبه برای یک سفر گردباد 27 ساعته وارد اتاوا شد که

hour visit expected to focus on both the  friendly and thorny aspects of the Canada  

انتظار می رود بر جنبه های دوستانه و خاردار

US relationship, including protectionism  and migration on both sides of the border.

روابط کانادا با ایالات متحده تمرکز کند، از جمله حمایت گرایی و مهاجرت در هر دو طرف مرز. جان کربی، سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید روز چهارشنبه گفت،

It's quite a packed schedule for a short trip,  

این یک برنامه کاملاً فشرده برای یک سفر کوتاه است

said White House National Security  Council spokesman John Kirby on Wednesday.

.

This is a meaningful visit.

این یک بازدید معنادار است.

Canada is one of the United  States closest allies and  

کانادا یکی از نزدیک ترین متحدان و

friends and has been now for more than 150 years.

دوستان ایالات متحده است و اکنون بیش از 150 سال است.

This will be the first true in person  bilateral meeting between the two  

leaders in Canada since 2009, the first year  a Biden's term focused on rebuilding Canada.

از سال 2009، اولین سالی است که دوره ریاست جمهوری بایدن بر بازسازی کانادا متمرکز بود، این اولین دیدار دوجانبه واقعی بین این دو رهبر در کانادا خواهد بود.

US relations.

روابط آمریکا کربی گفت که

Following Trump's divisive term in office,  the 2nd focused on meeting obligations,  

پس از دوره تفرقه‌انگیز ترامپ، دومین دوره بر اجرای تعهدات،

including prioritizing orderly and safe  migration through regular pathways, Kirby said.

از جمله اولویت دادن به مهاجرت منظم و ایمن از طریق مسیرهای منظم متمرکز شد.

Now heading into the third, this visit  is about taking stock of what we've done,  

اکنون که به سومین سفر می‌رویم، این بازدید درباره بررسی کارهایی است که انجام داده‌ایم،

where we are, and what we need  to prioritize for the future.

کجا هستیم و چه چیزی برای اولویت‌بندی آینده نیاز داریم.

So far, neither the White House nor the  Prime Minister's office have confirmed  

تا کنون، نه کاخ سفید و نه دفتر نخست‌وزیر تأیید نکرده‌اند

if there will be any impromptu stops during  the trip, meaning we'll have to wait and see  

که آیا توقف‌های بداهه در طول سفر صورت می‌گیرد یا خیر، به این معنی که باید منتظر بمانیم و ببینیم

whether there will be another Obama cookie  moment when the US President Barack Obama,  

که آیا لحظه‌ای وجود خواهد داشت که باراک اوباما، رئیس‌جمهور ایالات متحده، باراک اوباما، رئیس‌جمهور ایالات متحده، کیکی دیگری از اوباما

popped into a bakery in the Byron  market during his 2009 trip.

بیرون بیاید. در طول سفر خود در سال 2009 وارد نانوایی در بازار بایرون شد.

Amazing job.

کار شگفت انگیز

Now let's move on and review another news article.

حالا بیایید جلو برویم و یک مقاله خبری دیگر را مرور کنیم.

And this article is on a complete  completely different topic.

و این مقاله درباره موضوعی کاملاً متفاوت است.

And you're going to learn  completely different vocabulary.

و واژگان کاملاً متفاوتی را یاد خواهید گرفت.

So let's get started.

پس بیایید شروع کنیم.

Welcome to our article.

به مقاله ما خوش آمدید.

You probably recognize these two  celebrities, Will Smith and Chris Rock.

احتمالاً این دو سلبریتی، ویل اسمیت و کریس راک را می شناسید.

Let me read the headline of our article.

بگذارید عنوان مقاله خود را بخوانم.

Will Smith says bottled rage led him  to slap Chris Rock at the Oscars.

ویل اسمیت می‌گوید عصبانیت در بطری باعث شد تا در مراسم اسکار سیلی به کریس راک بزند.

So this is very important  to understand our article.

بنابراین این برای درک مقاله ما بسیار مهم است.

So slap this is slap.

پس سیلی این سیلی است.

It's a verb to slap.

این یک فعل سیلی زدن است.

It's very commonly associated with violence.

معمولاً با خشونت همراه است.

So in a negative way, however, you could  slap a mosquito or a family on your arm,  

بنابراین، به‌طور منفی، می‌توانید مثلاً به یک پشه یا خانواده‌ای به بازوی خود سیلی بزنید،

for example, so you can use it in other contexts,  

بنابراین می‌توانید از آن در زمینه‌های دیگر استفاده کنید،

but more commonly used in violence,  fighting between two people.

اما بیشتر در خشونت، دعوای بین دو نفر استفاده می‌شود.

OK, let me explain this, because  I believe this is mentioned again.

خوب، اجازه دهید این را توضیح دهم، زیرا معتقدم که دوباره به این موضوع اشاره شده است.

Bottled rage.

خشم بطری.

Bottled rage.

خشم بطری.

So rage, of course, is an emotion.

بنابراین خشم، البته، یک احساس است.

It means to be very, very, very, very angry.

یعنی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی عصبانی بودن.

OK, that's rage.

خوب، این عصبانیت است.

Now what does bottled rage mean?

حالا بطری خشم یعنی چه؟

Bottled.

بطری شده.

Imagine here we have a bottle, right?

تصور کنید اینجا یک بطری داریم، درست است؟

And the water is in the bottle  and it can't get out right.

و آب در بطری است و نمی تواند درست خارج شود.

So if you have a bottled emotion,  rage, anger, jealousy, hatred,  

بنابراین اگر شما یک عاطفه، خشم، خشم، حسادت، نفرت، و

generally a negative emotion, it means that  emotion is inside of you and can't get out,  

به طور کلی یک احساس منفی دارید، به این معنی است که احساس درون شماست و نمی‌توانید بیرون بیایید،

just like the water can't get out of this bottle.

درست مثل آب که نمی‌تواند از این بطری خارج شود.

So it's when you have an emotion and you do  not express it, you keep it inside of you.

بنابراین وقتی احساسی دارید و آن را ابراز نمی‌کنید، آن را در درون خود نگه می‌دارید.

So if you keep anger, rage,  jealousy, hatred inside of you,  

بنابراین اگر خشم، عصبانیت، حسادت، نفرت را در درون خود نگه دارید،

eventually it can come out and you might  do something violent like slap someone.

در نهایت ممکن است ظاهر شود و ممکن است کار خشونت آمیزی مانند سیلی زدن به کسی انجام دهید.

Let's continue on.

بیایید ادامه دهیم.

Will Smith has said his bottled rage  led him to slap comedian Chris Rock.

ویل اسمیت گفته است که خشم کمدین او باعث شد تا به کریس راک کمدین سیلی بزند.

Here's our comedian Chris Rock  on stage at the Oscars in March.

این کمدین ما، کریس راک، روی صحنه اسکار در ماه مارس است.

The actor has been interviewed for  the first time since the incident,  

این بازیگر برای اولین بار پس از این حادثه مصاحبه کرده است،

which he described as a horrific night.

که او آن را شبی وحشتناک توصیف کرد.

Horrific.

دلهره آور.

This is.

A great adjective.

این هست.

یک صفت عالی

A lot of times students will  use very common adjectives.

اغلب اوقات دانش‌آموزان از صفت‌های بسیار رایج استفاده می‌کنند.

Good bad, because it's the ones they know.

خوب بد، چون آنهایی هستند که می شناسند.

But adding more advanced adjectives  will make your English sound more  

اما افزودن صفت‌های پیشرفته‌تر باعث می‌شود انگلیسی شما

advanced and will give you more  color to your language as well.

پیشرفته‌تر به نظر برسد و همچنین رنگ بیشتری به زبانتان می‌دهد.

A horrific night.

یک شب وحشتناک

So this is a.

بنابراین این یک است.

Very, very, very bad night.

شب خیلی خیلی خیلی بد

That's how you can think of  it, a very, very bad night.

اینطوری می توانید به آن فکر کنید، یک شب بسیار بسیار بد.

So if somebody asks you how was your day,  

بنابراین اگر کسی از شما بپرسد که روزتان چگونه بود،

you could say I had a horrific  day, which means very, very bad.

می‌توانید بگویید من روز وحشتناکی داشتم ، که به معنای بسیار بسیار بد است.

Or you can describe an event that was  horrific, that was very, very bad.

یا می‌توانید رویدادی را توصیف کنید که وحشتناک بود، بسیار بسیار بد.

When I saw Will Smith slap  Chris Rock, that was horrific.

وقتی دیدم ویل اسمیت به کریس راک سیلی زد، وحشتناک بود.

So you can say I had, I had a horrific day.

بنابراین می توان گفت من روز وحشتناکی داشتم.

All right, let's move on.

بسیار خوب، بیایید ادامه دهیم. او

Appearing on The Daily Show with Trevor Noah he  said I was going through something that night.

با حضور تروور نوآ در The Daily Show گفت که من در آن شب دچار مشکلی بودم.

You know now our he is Will Smith.

اکنون می دانید که او ویل اسمیت است.

So just remember that through the story,  he unless said otherwise is Will Smith.

پس فقط به یاد داشته باشید که در طول داستان، او ویل اسمیت است، مگر اینکه خلاف آن گفته شود.

I was going through, so I Will Smith.

من در حال عبور بودم، پس ویل اسمیت. می‌دانی،

I was going through something that  night, you know, So he's describing  

من در آن شب چیزی را پشت سر می‌گذاشتم ، بنابراین او دارد

what happened that night when he slapped  the comedian Chris Rock that horrific night.

اتفاقی را که در آن شب رخ داد، زمانی که به کریس راک کمدین در آن شب هولناک سیلی زد، تعریف می‌کند.

I was going through something  to go through something.

داشتم از چیزی عبور می‌کردم تا از چیزی عبور کنم.

This is an expression, and we used to say to  experience something difficult in our lives.

این یک عبارت است و ما می‌گفتیم که در زندگی‌مان چیزی سخت را تجربه کنیم.

And we use this more as a general expression  when we don't really want to specify what it is.

و زمانی که واقعاً نمی‌خواهیم آن را مشخص کنیم، بیشتر به عنوان یک عبارت کلی استفاده می‌کنیم .

So if somebody asks you  what's wrong, you seem upset.

بنابراین اگر کسی از شما بپرسد که چه مشکلی دارد، به نظر ناراحت می شوید.

You can just say I'm going through a lot  right now, I'm going through a lot right now.

شما فقط می توانید بگویید که من در حال حاضر خیلی چیزها را پشت سر می گذارم، در حال حاضر خیلی چیزها را پشت سر می گذارم.

And that's just general, but it lets the person  know you're experiencing something difficult.

و این فقط کلی است، اما به فرد این امکان را می‌دهد که بداند شما چیزی سخت را تجربه می‌کنید.

Now they might follow up and say, well, what?

حالا ممکن است پیگیری کنند و بگویند خوب چی؟

Tell me more and then you can say I lost my  job, my car was in an accident, my mom got sick.

بیشتر به من بگویید و بعد می توانید بگویید کارم را از دست دادم ، ماشینم تصادف کرد، مادرم مریض شد.

So you can list the difficult things in your life.

بنابراین می توانید چیزهای دشوار زندگی خود را فهرست کنید.

So we use this as a general statement.

بنابراین ما از این به عنوان یک بیانیه کلی استفاده می کنیم.

What's wrong?

مشکل چیه؟

I'm going through a lot right now.

من الان دارم خیلی چیزا رو میگذرونم

I'm going through a lot right now.

من الان دارم خیلی چیزا رو میگذرونم

Now, notice it's our verb to be  so or sorry, not our verb to be.

اکنون، توجه کنید که فعل ما to be so or sorry است، نه فعل ما to be.

Our verb is go.

فعل ما رفتن است.

So that's the verb you're going to conjugate.

پس این همان فعل است که می خواهید با هم ترکیب کنید.

Now here it's in the past continuous.

حالا اینجا در گذشته استمراری است. به

That's why we have I was going, I was going,  and here it's in the present continuous.

همین دلیل است که من می‌رفتم، می‌رفتم، و اینجا در حال استمراری است.

I'm going because you're experiencing  the difficulty right now.

من می روم زیرا شما در حال حاضر مشکل را تجربه می کنید.

Not that that justifies my behavior at all.

اصلاً این رفتار من را توجیه نمی کند.

So Will Smith is saying the fact he  was experiencing something difficult,  

بنابراین ویل اسمیت می‌گوید که او چیزی سخت را تجربه می‌کرد،

that's not an excuse.

این بهانه نیست.

If something justifies something, it's an excuse.

اگر چیزی چیزی را توجیه می کند، بهانه است.

It says it's OK that I slapped him  because I was going through something,  

می‌گوید اشکالی ندارد که به او سیلی زدم، زیرا در حال گذراندن چیزی بودم،

but he's saying that doesn't justify it.

اما او می‌گوید که این کار را توجیه نمی‌کند.

That's not an excuse.

این بهانه نیست.

So you can think of this  as an excuse, but remember,  

بنابراین می‌توانید این را به‌عنوان یک بهانه در نظر بگیرید، اما به یاد داشته باشید،

they're using it in the negative, an excuse.

آنها از آن به‌صورت منفی استفاده می‌کنند، بهانه‌ای.

Not that that justifies my behavior.

نه این که رفتار من را توجیه کند.

It's not an excuse.

این بهانه نیست.

Smith added.

اسمیت افزود.

That there were many nuances and  complexities to it, but added I just I.

که ظرافت‌ها و پیچیدگی‌های زیادی در آن وجود داشت، اما اضافه کردم که من فقط

Lost it.

آن را گم کردم.

I.

Lost it.

گمش کردم.

Now notice here, I lost it.

حالا توجه کنید اینجا را گم کردم. به

What do you think that it is?

نظر شما آن چیست؟

I lost it.

گمش کردم.

What?

چی؟

What did he lose?

او چه چیزی را از دست داد؟

His keys?

کلیدهای او؟

His wallet?

کیف پول او؟

No.

نه.

When we use this in a general sense, I lost it.

وقتی از این به معنای کلی استفاده می کنیم، آن را گم کردم.

And I know what the context of the story is.

و من می دانم که زمینه داستان چیست. به

He slapped someone.

کسی سیلی زد.

I know that.

من می دانم که.

It means his sense of control over  himself, his emotions, his actions.

این به معنای احساس کنترل او بر خود، احساسات، اعمالش است.

I lost it.

گمش کردم.

So we use this in a sense.

بنابراین ما از این به یک معنا استفاده می کنیم.

I lost it yesterday in the meeting.

دیروز در جلسه از دست دادم.

So maybe you were in this meeting and your Co  

بنابراین شاید شما در این جلسه بودید و

worker said she couldn't finish  the project and you lost it.

همکارتان گفته بود که نتوانسته پروژه را تمام کند و شما آن را از دست دادید.

What do you mean you couldn't finish the project?

منظورتان چیست که نتوانستید پروژه را تمام کنید؟

That's unacceptable.

این غیر قابل قبول است.

And you get really, really angry.

و شما واقعاً عصبانی می شوید.

You lose control of your emotions, your actions.

کنترل احساسات و اعمال خود را از دست می دهید.

You get taken over by the emotion.

شما تحت تأثیر احساسات قرار می گیرید.

Maybe the Bottled, the bottled emotion.

شاید Bottled، احساس بطری شده.

Your bottled anger, your bottled rage.

خشم در بطری شما، خشم بطری شما.

So I lost it.

بنابراین من آن را از دست دادم.

This is an expression.

این یک بیان است.

Hopefully you don't have to.

امیدوارم مجبور نباشی

Use it too often.

بیش از حد از آن استفاده کنید.

Because it's not a positive  expression, so to lose it.

چون بیان مثبتی نیست ، بنابراین آن را از دست بدهید.

This means to lose control over your  emotions, your your actions as well.

این به معنای از دست دادن کنترل بر احساسات و اعمالتان است.

Because you might just start yelling at your  coworker, but you didn't really want to.

زیرا ممکن است سر همکارتان فریاد بزنید ، اما واقعاً نمی‌خواهید.

You feel really bad after, but in that  moment, you just couldn't control it.

بعد از آن خیلی احساس بدی دارید، اما در آن لحظه، نمی‌توانید آن را کنترل کنید.

You lost control.

کنترل خود را از دست دادی

Smith stormed the stage at the Hollywood  

اسمیت

Awards ceremony after Rock made a joke  about Smith's wife Jada's shaved head.

پس از اینکه راک درباره سر تراشیده شده همسر اسمیت، جدا، شوخی کرد، در مراسم جوایز هالیوود به صحنه یورش برد.

Woo, that's kind of a tongue twister.

وو، این یه جورایی پیچش زبانه.

She has the hair loss condition alopecia.

او به بیماری ریزش مو آلوپسی مبتلا است.

Now notice how in the article  they explain what alopecia is  

اکنون توجه کنید که چگونه در مقاله آنها توضیح می دهند که آلوپسی چیست

because it's not a very common condition.

زیرا این یک بیماری خیلی رایج نیست.

They explain it's a hair loss condition and  it's a hair loss condition for women because  

آنها توضیح می دهند که این یک بیماری ریزش مو است و این یک وضعیت ریزش مو برای زنان است زیرا

men unfortunately lose their hair and we call  that bald, To be bald, to be bald, to be bald.

مردان متأسفانه موهای خود را از دست می دهند و ما به آن طاس می گوییم، طاس بودن، طاس بودن، طاس بودن.

This describes a man with no head  hair, no head hair, right to be bald.

این مردی را بدون موی سر، بدون موی سر، به حق طاس توصیف می کند.

But we don't usually associate that with women.

اما ما معمولاً آن را با زنان مرتبط نمی‌دانیم.

So there's a condition when women lose their hair.

بنابراین شرایطی وجود دارد که زنان موهای خود را از دست می دهند. به

It's called alopecia.

آن آلوپسی می گویند.

Now I want to point out these's s in the.

حالا می‌خواهم به این‌ها اشاره کنم.

In this case the's is used to  show possession, possession.

در این مورد از برای نشان دادن مالکیت، مالکیت استفاده می‌شود.

So Smith's wife, the wife  belongs to Smith, to Will Smith.

بنابراین، همسر اسمیت، همسر متعلق به اسمیت، ویل اسمیت است.

And then they're saying her name Jada.

و سپس نام او را جادا می گویند.

That's his wife's name, Jada now.

حالا اسم همسرش جادا است.

But the shaved head belongs to Jada.

اما سر تراشیده مال جدا است. به

So that's why there's an's The  shaved head belongs to Jada.

همین دلیل است که سر تراشیده متعلق به Jada است.

And shaved head is when you would go like  this and then you get rid of all your hair.

و سر تراشیده زمانی است که به این صورت می روید و سپس از شر تمام موهای خود خلاص می شوید.

That would be a shaved head, I believe.

من معتقدم که این یک سر تراشیده خواهد بود.

It looks like his head is shaved here.

انگار سرش اینجا تراشیده است.

So he would go like this.

بنابراین او اینگونه خواهد رفت.

And then the hair is very close to his.

و سپس مو بسیار نزدیک به او است.

His scalp?

پوست سرش؟

That's a shaved head, now very common  for men, but not that common for women.

این یک سر تراشیده است که اکنون برای مردان بسیار رایج است، اما برای زنان چندان رایج نیست.

And the comedian Chris Rock, He made a  joke about Will Smith's wife's shaved head.

و کریس راک، کمدین، درباره سر تراشیده همسر ویل اسمیت شوخی کرد.

So shaved head.

پس سر تراشیده

We talked about what this is, Shaved  head, hurt people, hurt people.

ما در مورد اینکه این چیست صحبت کردیم، سر را تراشیده، به مردم آسیب بزن، به مردم صدمه بزن.

I understand how shocking that  was for people, he told Noah.

او به نوح گفت، می‌دانم که این برای مردم چقدر تکان‌دهنده بود.

Noah is the TV show host.

نوح مجری برنامه تلویزیونی است.

Remember, he went Will Smith went on The  Daily Show with the host Trevor Noah.

به یاد داشته باشید، او رفت ویل اسمیت به همراه ترور نوآ مجری در برنامه The Daily Show رفت.

So Will Smith is saying this  to the TV show host Noah.

بنابراین ویل اسمیت این را به نوح مجری برنامه تلویزیونی می‌گوید.

I understand how shocking that was for people.

من درک می کنم که چقدر برای مردم تکان دهنده بود.

So shocking.

خیلی تکان دهنده

This is a great adjective.

این یک صفت عالی است.

Just look at my face right now.

فقط همین الان به صورتم نگاه کن

That is shocking.

که تکان دهنده است.

What?

چی؟

So when you receive news and  it causes you to go, what?

بنابراین وقتی خبری دریافت می‌کنید و باعث می‌شود که بروید، چه؟

You lost your job?

شغلت را از دست دادی؟

What?

چی؟

Shocking is generally used in a negative context  because we might go in more of a positive.

تکان دهنده معمولاً در یک زمینه منفی استفاده می شود، زیرا ممکن است بیشتر به سمت مثبت برویم. تازه

You just got engaged.

نامزد کردی

That's amazing.

این شگفت انگیز است.

But But that's more surprise, which is can be a  more positive emotion, but generally shocking.

اما این شگفت‌انگیزتر است، که می‌تواند یک احساس مثبت‌تر، اما به طور کلی تکان‌دهنده باشد.

When we describe something as shocking,  there's a negative emotion in there.

وقتی چیزی را تکان دهنده توصیف می کنیم، یک احساس منفی در آن وجود دارد.

So when Will Smith slapped the  comedian, imagine what the audience did.

بنابراین وقتی ویل اسمیت به کمدین سیلی زد، تصور کنید که تماشاگران چه کردند.

They would have gone shocking.

آنها شوکه کننده می شدند.

How shocking that was.

چقدر تکان دهنده بود

I was gone.

رفته بودم.

That was a rage that had been  bottled for a really long time.

این خشمی بود که برای مدت بسیار طولانی در بطری‌های بسته شده بود.

So again, that emotion, it's inside  and you're not letting it out.

بنابراین، دوباره، آن احساس، در درون است و شما آن را بیرون نمی‌گذارید.

You're not expressing your emotion.

شما احساسات خود را ابراز نمی کنید.

So because we've seen this for a few  times, we do have some common expressions.

بنابراین از آنجایی که ما چند بار این را دیده‌ایم، عبارات مشترکی داریم.

Generally, we say you  shouldn't bottle your emotions.

به طور کلی، ما می گوییم که نباید احساسات خود را در بطری بپوشانید.

Sometimes we add the optional preposition  up to create a phrasal verb to bottle up.

گاهی اوقات ما حرف اضافه اختیاری را اضافه می کنیم تا یک فعل عبارتی برای بطری کردن ایجاد کنیم.

You shouldn't bottle up your emotions,  

شما نباید احساسات خود را در بطری ببندید، به این

which means you shouldn't keep your emotions  inside of you, you should express them.

معنی که نباید احساسات خود را درون خود نگه دارید، بلکه باید آنها را ابراز کنید.

So to express your emotion is  when you might say to someone,  

بنابراین، ابراز احساسات وقتی ممکن است به کسی بگویید،

hey, you hurt my feelings today  or I felt really sad today,  

هی، امروز احساسات مرا جریحه دار کردی یا من امروز واقعاً غمگین شدم،

instead of just keeping it inside of you and  not expressing it, bottling it up inside of you.

به جای اینکه فقط آن را در درونت نگه دارم و ابراز نکنم، آن را در درونت بچسبانم.

He said he also understood the pain he had caused  

او گفت که دردی را که ایجاد کرده بود نیز درک کرده

and recalled the reaction of his  nine year old nephew that night.

و واکنش خواهرزاده نه ساله‌اش در آن شب را به یاد آورد.

So Will Smith's 9 year old nephew  watched the award ceremony and saw  

بنابراین، برادرزاده 9 ساله ویل اسمیت مراسم جایزه را تماشا کرد و دید که

his uncle slap someone and the reaction  is when you go and that's the shock.

عمویش به کسی سیلی می‌زند و عکس‌العمل وقتی است که می‌روی و این شوک است.

That could be the reaction.

این می تواند واکنش باشد.

Now, nephew, this describes a boy.

حالا، برادرزاده، این یک پسر را توصیف می کند.

It's used for males and it's your sibling's child.

برای آقایان استفاده می شود و فرزند خواهر و برادر شماست.

So your sibling's child,  your sibling's male child.

بنابراین فرزند خواهر و برادر شما، فرزند پسر خواهر یا برادر شما.

It has to be for a male.

باید برای یک مرد باشد.

Now notice I have my's because the child belongs  

اکنون توجه کنید که من مال خود را دارم زیرا فرزند متعلق

to your sibling and sibling  is your brother or sister.

به خواهر یا برادر شماست و خواهر یا برادر شما برادر یا خواهر شما است.

Sibling is gender neutral.

خواهر و برادر از جنسيت خنثي هستند. می

It can be for brother or sister,  it does not matter sibling,  

تواند برای برادر یا خواهر باشد، فرقی نمی کند خواهر و برادر باشد،

but nephew is only used for  the male child of your sibling.

اما برادرزاده فقط برای فرزند پسر خواهر یا برادر شما استفاده می شود.

Now we have a separate word for the female child.

حالا یک کلمه جداگانه برای فرزند دختر داریم.

Do you know what that is?

آیا می دانی آن چیست؟

Your siblings?

خواهر و برادرت؟

Female child.

بچه مونث

This is niece, niece, niece.

این خواهرزاده، خواهرزاده، خواهرزاده است.

Your siblings?

خواهر و برادرت؟

Female, child, niece.

زن، فرزند، خواهرزاده.

So you might have a niece and a nephew  or just a nephew or just a niece.

بنابراین ممکن است یک خواهرزاده و یک خواهرزاده یا فقط یک برادرزاده یا فقط یک خواهرزاده داشته باشید.

He's the sweetest little boy, Smith said.

اسمیت گفت که او شیرین ترین پسر کوچک است.

We came home and he had stayed up late to see his  Uncle Will, and we're sitting in my kitchen and  

ما به خانه آمدیم و او تا دیروقت بیدار مانده بود تا عمو ویل خود را ببیند، و ما در آشپزخانه من نشسته‌ایم و

he's on my lap and he's holding the Oscar and he's  just like, why did you hit that man, Uncle Will?

او روی بغل من است و اسکار را در دست دارد و او می‌گوید ، چرا آن مرد را زدی، عمو ویل؟

Oh, that's really sad.

اوه، واقعاً ناراحت کننده است.

Why did you hit that man?

چرا آن مرد را زدی؟

Now hit can be a slap.

حالا ضربه می تواند یک سیلی باشد.

It's the same thing.

همین موضوع است.

So when I slap you, I would never do that.

بنابراین وقتی به شما سیلی می زنم، هرگز این کار را نمی کنم.

When I slap someone I also hit them.

وقتی به کسی سیلی می زنم او را هم می زنم.

It's the same thing, but hit is more general.

این همان چیزی است، اما ضربه کلی تر است.

So this is also hit, but  this is also called a punch.

بنابراین این نیز ضربه می خورد، اما به آن پانچ نیز می گویند.

So hit is a category, and then  within that category you have a slap,  

بنابراین ضربه یک دسته است، و سپس در آن دسته یک سیلی،

you have a punch and other forms as well.

یک مشت و اشکال دیگر نیز دارید.

So we have, I'll just write the ones I shared.

بنابراین ما داریم، من فقط آنهایی را که به اشتراک گذاشتم می نویسم.

So we have slap.

پس سیلی داریم

This is when your hand is open.

این زمانی است که دست شما باز است.

I don't necessarily like  teaching these violent words.

من لزوماً دوست ندارم این کلمات خشونت آمیز را آموزش دهم.

Hopefully you don't use them, but I guess  you'll see them on movies and stuff.

امیدوارم از آنها استفاده نکنید، اما حدس می‌زنم آنها را در فیلم‌ها و موارد دیگر ببینید.

Slap and then punch is when your fist is closed.

سیلی و سپس مشت زمانی است که مشت شما بسته است.

Punch.

مشت. به

It was a mess.

هم ریخته بود.

A mess.

یک آشفتگی

So to describe something as  a mess, this is a negative.

بنابراین برای توصیف چیزی به عنوان یک بهم ریختگی، این یک نکته منفی است.

It's saying, well, imagine your room.

این می گوید، خوب، اتاق خود را تصور کنید.

You might know this from a room in your house.

شما ممکن است این را از یک اتاق در خانه خود بدانید.

Your kitchen is a mess.

آشپزخانه شما به هم ریخته است.

There's things everywhere.

همه جا چیزهایی هست

It's the opposite of clean.

این برعکس تمیز است.

So we use this to describe a situation  that is the opposite of an ideal situation.

بنابراین ما از این برای توصیف وضعیتی استفاده می‌کنیم که برعکس وضعیت ایده‌آل است.

That's how I would describe  it, it being the situation.

من آن را اینگونه توصیف می‌کنم، وضعیت همین است.

So the situation, in this case, the incident  at the Oscars when he slapped someone.

بنابراین وضعیت، در این مورد، ماجرای اسکار است که او به کسی سیلی زد.

This situation was a mess.

این وضعیت به هم ریخته بود.

So it's the opposite of ideal.

بنابراین برعکس ایده آل است.

Opposite of ideal, which  is a good situation, right?

در مقابل ایده آل، که وضعیت خوبی است، درست است؟

So I might say the meeting was a mess.

بنابراین می توانم بگویم که جلسه به هم ریخته بود.

The meeting was a mess, which  describes the meeting as negative.

جلسه نامرتب بود، که جلسه را منفی توصیف می‌کند.

Many negative things happened, but you would have  to ask me what happened because it's not clear.

چیزهای منفی زیادی اتفاق افتاد، اما باید از من بپرسید چه اتفاقی افتاده است، زیرا روشن نیست.

So it's just a general non specific term  to say that something negative happened,  

بنابراین این فقط یک اصطلاح عمومی غیر خاص است که بگوییم اتفاق منفی رخ داده است،

but you have to say why what happened?

اما باید بگویید چرا چه اتفاقی افتاده است؟

And then and then you could  explain the client lost it  

و بعد از آن می‌توانید توضیح دهید که مشتری

when we told her we're over budget, remember?

وقتی به او گفتیم بودجه‌مان تمام شده است، آن را از دست داده است، یادتان هست؟

Remember we talked about to lose it.

به یاد داشته باشید که ما در مورد از دست دادن آن صحبت کردیم.

The client could not control  her emotions or her actions.

مشتری نمی تواند احساسات یا اعمال خود را کنترل کند.

What do you mean you're over budget?

منظورت از بودجه زیاد چیه؟

This is unacceptable and the client  lost it, so the meeting was a mess.

این غیرقابل قبول است و مشتری آن را از دست داده است، بنابراین جلسه به هم ریخته بود.

You can also use this for a  room in your house, the kitchen.

شما همچنین می توانید از این برای یک اتاق در خانه خود، آشپزخانه استفاده کنید.

My kitchen is a mess now in this case  it's saying it's dirty or not organized.

آشپزخانه من الان آشفته است، در این مورد می‌گویند کثیف است یا سازماندهی نشده است.

That would be the definition  of when you describe a room.

این تعریف زمانی است که شما یک اتاق را توصیف می کنید.

A room as a mess, dirty or not, organized  The interview on the late night U.S.

اتاقی به‌هم ریخته، کثیف یا غیر سازمان‌یافته مصاحبه در برنامه گفتگوی تلویزیونی اواخر شب ایالات متحده

TV talk show was the first time Smith had  been publicly challenged about the attack.

اولین باری بود که اسمیت به طور علنی درباره این حمله به چالش کشیده شد.

Smith told Noah he understood the often  quoted theory that hurt people, hurt people.

اسمیت به نوح گفت که او نظریه اغلب نقل‌شده را درک می‌کند که به مردم صدمه می‌زند، به مردم صدمه می‌زند.

Discussing the background to his  Oscars assault, the actor said.

این بازیگر در مورد پس‌زمینه حمله به اسکار خود گفت.

It was a lot of things.

خیلی چیزها بود.

It was the little boy that watched his  father beat up his mother, you know,  

این پسر کوچک بود که پدرش را تماشا کرد که مادرش را کتک می‌زند، می‌دانی،

all of that just bubbled up in the moment.

همه اینها در همان لحظه شروع شد.

That's not who I want to be.

این کسی نیست که من می خواهم باشم.

So to beat someone up, this means  to violently attack someone.

بنابراین کتک زدن کسی، به معنای حمله خشونت آمیز به کسی است.

So it has a very negative meaning,  

بنابراین معنای بسیار منفی دارد،

especially when we're talking about a  father violently attacking a mother, right.

مخصوصاً وقتی در مورد حمله خشونت‌آمیز پدری به مادر صحبت می‌کنیم، درست است.

So to violently attack.

بنابراین برای حمله خشونت آمیز.

And you can do that, obviously, by  hitting someone, stopping someone,  

و بدیهی است که می توانید این کار را با ضربه زدن به کسی، متوقف کردن کسی،

punching someone to violently attack.

مشت زدن به کسی برای حمله خشونت آمیز انجام دهید.

Now notice it's a phrasal verb to beat up.

اکنون توجه کنید که این یک فعل عبارتی برای ضرب و شتم است.

So we have this preposition up.

بنابراین ما این حرف اضافه را داریم.

It's formed with the verb beat, which you  conjugate, and then you add the preposition up.

با فعل beat تشکیل می‌شود که آن را با هم ترکیب می‌کنید و سپس حرف اضافه را اضافه می‌کنید.

OK, to bubble up, think back to our when  our emotions were bottled up, right?

خوب، برای حباب کردن، به زمانی فکر کنید که احساسات ما به پایان رسیده است، درست است؟

They're inside.

آنها داخل هستند.

You're not expressing them.

شما آنها را بیان نمی کنید.

Now imagine this is a fizzy drink like  Coca-Cola or Sprite or something like that.

حالا تصور کنید این یک نوشیدنی گازدار مانند کوکاکولا یا اسپریت یا چیزی شبیه به آن است.

If I shake it and that's Coke when I open this,  

اگر آن را تکان دهم و وقتی این را باز می‌کنم کوکاکولا است،

what's going to happen if I shake a carbonated  drink and I open it is going to explode.

اگر یک نوشیدنی گازدار را تکان دهم و باز کنم، چه اتفاقی می‌افتد، منفجر می‌شود.

That is the meaning of bubble up.

این معنی حباب کردن است.

Because remember, your emotions are  bottled up, but then they bubble up.

زیرا به یاد داشته باشید، احساسات شما کم‌کم می‌شوند، اما سپس حباب می‌شوند.

They all come to the surface at once.

همه آنها به یکباره به سطح می آیند.

So it's another way of saying explode.

بنابراین این یک راه دیگر برای گفتن منفجر است.

All of that just bubbled up.

همه اینها فقط حباب شد.

So you can say exploded in that moment.

بنابراین می توان گفت در آن لحظه منفجر شد.

And notice bubble up is also a phrasal verb.

و notice bubble up نیز یک فعل عبارتی است.

We have our verb bubble and our preposition up.

ما حباب فعل و حرف اضافه خود را داریم.

That's not who I want to be.

این کسی نیست که من می خواهم باشم.

Well, I'm glad to hear that  Will Smith Smith has opened  

خب، خوشحالم که می‌شنوم که ویل اسمیت اسمیت

up before about growing up in an abusive home.

قبلاً درباره بزرگ شدن در خانه‌ای بدسرپرست صحبت کرده است.

So an abusive home.

بنابراین یک خانه بدرفتاری

This is a home where you either witness violence,  

این خانه ای است که در آن یا شاهد خشونت هستید،

like he witnessed his father beat up his mother,  or he also could have received violence himself.

مانند او شاهد ضرب و شتم پدرش مادرش بوده است، یا ممکن است خودش مورد خشونت قرار گرفته باشد.

So it's possible that his father also beat him up.

پس ممکن است پدرش هم او را کتک زده باشد.

That is what we would describe an abusive home.

این همان چیزی است که ما یک خانه بدرفتاری را توصیف می کنیم.

Now grow up.

حالا بزرگ شو

I find a lot of students notice or know how to use  

من متوجه شدم که بسیاری از دانش‌آموزان متوجه می‌شوند یا می‌دانند چگونه از

this, but often I see mistakes because  they forget that it's a phrasal verb.

این مورد استفاده کنند، اما اغلب اشتباهاتی می‌بینم زیرا فراموش می‌کنند که این یک فعل عبارتی است.

You need the verb grow and the preposition up.

شما به فعل grow و حرف اضافه up نیاز دارید.

So when you.

بنابراین زمانی که شما.

Grow up in a home or you can  grow up in a specific city.

در یک خانه بزرگ شوید یا می توانید در یک شهر خاص بزرگ شوید.

That means that is where you were  raised, That's where you were a child,  

این بدان معناست که شما در آنجا بزرگ شده‌اید، در آنجا کودک بوده‌اید،

and then you became older and older  and older and became an adult.

و سپس بزرگ‌تر و بزرگ‌تر شده‌اید و بزرگ‌تر شده‌اید و بالغ شده‌اید.

So you might say I live in Florida  now, but I grew up in Texas.

بنابراین ممکن است بگویید من اکنون در فلوریدا زندگی می کنم ، اما در تگزاس بزرگ شده ام.

So this this means I spent most of my time when  I was a child and when I was becoming an adult.

بنابراین این بدان معناست که من بیشتر وقتم را در کودکی و زمانی که بالغ می‌شدم گذراندم.

That time when I grew up, I spent it in Texas.

آن زمان که بزرگ شدم، آن را در تگزاس گذراندم.

Now remember, our verb is grow.

حالا به یاد داشته باشید، فعل ما رشد است.

So this is in the past.

پس این در گذشته است.

Simple.

ساده.

I grew up in Texas.

من در تگزاس بزرگ شدم.

Don't forget that preposition up.

این حرف اضافه را فراموش نکنید.

Now, the last thing I will share with you  is our phrasal verb, open up to open up.

اکنون، آخرین چیزی که با شما به اشتراک می‌گذارم، فعل عبارتی ما، open up to open up است.

So to open up about something  is when you share information  

بنابراین باز کردن در مورد چیزی زمانی است که اطلاعاتی

about a negative or simply a  personal event in your life.

درباره یک رویداد منفی یا صرفاً شخصی در زندگی خود به اشتراک می گذارید.

So Will Smith is saying he  bottled up his emotions.

بنابراین ویل اسمیت می‌گوید که احساسات خود را کم کرده است.

He kept them inside.

آنها را داخل نگه داشت.

But then eventually he decided to open up.

اما در نهایت تصمیم گرفت در را باز کند.

He decided to share that information.

او تصمیم گرفت این اطلاعات را به اشتراک بگذارد.

So he maybe he told his close friends,  maybe he told some, a therapist even.

بنابراین او شاید به دوستان نزدیکش گفته است، شاید به برخی، حتی به یک درمانگر گفته است.

Or he told some family members about the  abuse that he experienced as a child.

یا به برخی از اعضای خانواده درباره آزاری که در کودکی تجربه کرده بود، گفت.

So he shared that personal information.

بنابراین او آن اطلاعات شخصی را به اشتراک گذاشت.

So that is another great phrasal verb.

پس این یکی دیگر از فعل های عبارتی عالی است.

So now you have a lot of new  vocabulary from this article.

بنابراین اکنون تعداد زیادی واژگان جدید از این مقاله دارید.

I am going to read this article from  start to finish so you can focus on the  

من قصد دارم این مقاله را از ابتدا تا انتها بخوانم تا بتوانید

pronunciation uninterrupted, So I'll do that now.

بدون وقفه روی تلفظ تمرکز کنید، بنابراین اکنون این کار را انجام خواهم داد.

Will.

اراده.

Smith says bottled rage led him  to slap Chris Rock at the Oscars.

اسمیت می‌گوید خشم در بطری باعث شد تا در مراسم اسکار سیلی بزند به کریس راک.

Will Smith has said his bottled rage led him  

ویل اسمیت گفته است که خشم کمدین او باعث شد تا

to slap comedian Chris Rock on  stage at the Oscars in March.

کریس راک کمدین را روی صحنه اسکار در ماه مارس سیلی بزند.

The actor has been interviewed for  the first time since the incident,  

این بازیگر برای اولین بار پس از این حادثه مصاحبه شده است،

which he described as a horrific night  appearing on The Daily Show with Trevor Noah.

که او آن را شبی وحشتناک توصیف کرد که با تروور نوح در The Daily Show ظاهر شد.

He said I was going through  something that night, you know,  

او گفت، می‌دانی، آن شب در حال گذراندن چیزی بودم،

not that that justifies my behavior at all.

نه این که اصلاً رفتار من را توجیه کند.

Smith added that there were many nuances and  complexities to it, but added I just I lost it.

اسمیت اضافه کرد که تفاوت‌های ظریف و پیچیدگی‌های زیادی در آن وجود دارد، اما اضافه کرد که من آن را گم کردم.

Smith stormed the stage at the Hollywood  

اسمیت

Awards ceremony after Rock made a joke  about Smith's wife Jada's shaved head.

پس از اینکه راک درباره سر تراشیده شده همسر اسمیت، جدا، شوخی کرد، در مراسم جوایز هالیوود به صحنه یورش برد.

She has the hair loss, condition,  alopecia, hurt people, hurt people.

او دارای ریزش مو، بیماری، آلوپسی، آسیب به مردم، آسیب رساندن به مردم است.

I understand how shocking that  was for people, he told Noah.

او به نوح گفت، می‌دانم که این برای مردم چقدر تکان‌دهنده بود.

I was gone.

رفته بودم.

That was a range that had been  bottled for a really long time.

این محدوده‌ای بود که برای مدت بسیار طولانی بطری شده بود.

He said he also understood the pain he had caused  

او گفت که دردی را که ایجاد کرده بود نیز درک کرده

and recalled the reaction of his  nine year old nephew that night.

و واکنش خواهرزاده نه ساله‌اش در آن شب را به یاد آورد.

He's the sweetest little boy, Smith said.

اسمیت گفت که او شیرین ترین پسر کوچک است.

We came home and he had stayed up late to see his  Uncle Will and we're sitting in the kitchen and  

ما به خانه آمدیم و او تا دیروقت بیدار مانده بود تا عمو ویل خود را ببیند و ما در آشپزخانه نشسته‌ایم و

he's on my lap and he's holding the Oscar and he's  just like, why did you hit that man, Uncle Will?

او روی بغل من است و اسکار را در دست دارد و او می‌گوید ، چرا آن مرد را زدی، عمو ویل؟ به

It was a mess.

هم ریخته بود.

The interview on the late night USTV  talk show was the first time Smith  

مصاحبه در اواخر شب برنامه گفتگوی USTV  اولین باری بود که اسمیت

had been publicly challenged about the attack.

علناً در مورد این حمله به چالش کشیده شد. این بازیگر گفت که

Smith told Noah he understood the  often quoted theory that hurt people,  

اسمیت به نوح گفت که او نظریه‌ای را که اغلب نقل‌قول می‌کند که به مردم صدمه می‌زند،

hurt people discussing the background  to his Oscars assault, the actor said.

آسیب می‌رساند به افرادی که درباره پس‌زمینه حمله او به اسکار صحبت می‌کنند، می‌داند.

It was a lot of things.

خیلی چیزها بود. این

It was the little boy that watched  his father beat up his mother.

پسر کوچک بود که شاهد ضرب و شتم پدرش مادرش بود.

You know, all of that just  bubbled up in that moment.

می دانید، همه اینها فقط در آن لحظه حباب شد.

That's not who I want to be.

این کسی نیست که من می خواهم باشم.

Smith has opened up before about  growing up in an abusive home.

اسمیت قبلاً درباره بزرگ شدن در یک خانه بدرفتار صحبت کرده است.

An amazing job.

یک کار شگفت انگیز

You have already improved your vocabulary so much,  so let's keep going, because next you're going to  

شما قبلاً دایره لغات خود را بسیار بهبود بخشیده‌اید، پس بیایید ادامه دهیم، زیرا در مرحله بعد،

learn 150 common idioms in English, and these  are idioms that native speakers actually use,  

150 اصطلاح رایج در زبان انگلیسی را یاد خواهید گرفت، و اینها اصطلاحاتی هستند که افراد بومی واقعاً از آنها استفاده می‌کنند،

so you can add them to your speech to help  you sound fluent, professional, and natural.

بنابراین می‌توانید آنها را به گفتار خود اضافه کنید تا به صدای شما کمک کند روان، حرفه ای و طبیعی

Plus, knowing them will also help  you understand native speakers.

به‌علاوه، دانستن آن‌ها به شما کمک می‌کند زبان مادری را درک کنید. بیا

Let's get started.

شروع کنیم.

To.

Play something by ear.

به.

چیزی را با گوش پخش کنید.

This is when you make a decision in the  moment rather than planning in advance.

این زمانی است که به جای برنامه ریزی از قبل، در لحظه تصمیم می گیرید.

So let's say you're talking about  your weekend and your husband,  

بنابراین فرض کنید در مورد آخر هفته‌تان صحبت می‌کنید و شوهرتان،

or your friend says what do  you want to do this weekend?

یا دوستتان می‌گوید می‌خواهید این آخر هفته چه کاری انجام دهید؟

And you might say let's play it by ear.

و ممکن است بگویید بیایید آن را با گوش پخش کنیم.

Let's decide as the weekend happens not in  advance, let's play it by ear to be all ears.

بیایید تصمیم بگیریم چون آخر هفته اتفاق می افتد نه از قبل، بیایید آن را با گوش بازی کنیم تا همه گوش باشیم.

We use this to say that you're ready to  listen and you're paying full attention.

ما از این استفاده می‌کنیم تا بگوییم شما آماده گوش دادن هستید و کاملاً توجه دارید.

So let's say you tell your boss  you want to discuss something  

بنابراین، فرض کنید به رئیس خود می‌گویید که می‌خواهید درباره موضوع

important about the project and  your boss replies, I'm all ears.

مهمی درباره پروژه بحث کنید و رئیستان پاسخ می‌دهد، من همه گوشم.

I'm all ears to wake up on  the wrong side of the bed.

من تمام گوشم برای بیدار شدن در سمت اشتباه تخت است.

This is a great one.

این یکی عالی است.

We've all done.

همه ما انجام داده ایم.

This is when you wake up in a  bad mood, you wake up grumpy.

این زمانی است که با خلق و خوی بد از خواب بیدار می شوید، با عبوس از خواب بیدار می شوید.

So let's say you wake up, you go  in the kitchen, and your wife,  

بنابراین فرض کنید شما از خواب بیدار می شوید، به آشپزخانه می روید، و همسرتان،

your husband says, oh, hi, honey, How are you?

شوهرتان می گوید، اوه، سلام، عزیزم، چطوری؟

Would you like some coffee?

آیا قهوه میل دارید؟

What do you want for breakfast?

برای صبحانه چی میخوای؟

And you're grumpy.

و تو عبوس هستی برام

I don't care.

مهم نیست

Where's my phone?

گوشی من کجاست؟

And you're being grumpy.

و شما بدخلق هستید

Well, then your wife, your husband can say, well,  someone woke up on the wrong side of the bed.

خب، پس همسرت، شوهرت می‌توانند بگویند، خب، یک نفر در سمت اشتباه تخت از خواب بیدار شد.

And that's just to let you know  you're being grumpy to wing something.

و این فقط برای این است که به شما بفهماند بدخلق هستید که چیزی را بال کنید.

When you wing something, you perform a speech  or presentation without planning in advance.

وقتی چیزی را بال می‌دهید، بدون برنامه‌ریزی از قبل، یک سخنرانی یا ارائه ارائه می‌کنید.

So you definitely don't want to wing your IELTS  exam, right to make a mountain out of a molehill.

بنابراین شما قطعاً نمی‌خواهید در امتحان آیلتس خود شرکت کنید .

A molehill is really small.

خال خال واقعا کوچک است.

A mountain is really big.

یک کوه واقعا بزرگ است.

So it's when you take a minor problem or issue  and you make it seem really serious or severe.

بنابراین زمانی است که شما یک مشکل یا مشکل جزئی را مطرح می‌کنید و آن را واقعاً جدی یا شدید نشان می‌دهید.

So let's say you got one question wrong on a test  and you're acting like it's extremely serious.

بنابراین، فرض کنید یک سوال را در آزمون اشتباه کرده‌اید و طوری رفتار می‌کنید که به‌شدت جدی است.

Someone could say don't make  a mountain out of a molehill.

یکی می تواند بگوید از تپه خال کوهی نسازید.

They're letting you know it's really  not that bad to be at a crossroads.

آنها به شما می گویند که واقعاً آنقدرها هم بد نیست که سر دوراهی باشید.

This is when you have to make a really  important decision that could impact your life.

این زمانی است که باید یک تصمیم واقعاً مهم بگیرید که می تواند بر زندگی شما تأثیر بگذارد.

Let's say you've been a graphic  designer for 10 years, but you're  

فرض کنید ۱۰ سال است که یک طراح گرافیک بوده‌اید، اما

considering going back to school  and changing careers and becoming.

به فکر بازگشت به مدرسه و تغییر شغل و تبدیل شدن هستید.

A lawyer or a teacher, so you might say.

ممکن است بگویید یک وکیل یا یک معلم.

I'm not sure if I want to be  a graphic designer anymore.

مطمئن نیستم که دیگر می‌خواهم یک طراح گرافیک باشم.

I'm at a crossroads because  that decision will impact.

من بر سر دوراهی قرار دارم زیرا این تصمیم تاثیر خواهد گذاشت.

Your life.

زندگی تو.

To rain cats and dogs.

باران گربه و سگ.

This is when it rains heavily.

این زمانی است که باران شدید می بارد.

So let's say your friend in a different  city asked you, oh, did it rain last night?

پس فرض کنید دوستتان در شهر دیگری از شما پرسید، اوه، آیا دیشب باران بارید؟

And it did.

It rained heavily, you can say.

و این کار را کرد.

می توان گفت باران شدیدی بارید.

Yeah.

It.

Rained.

آره

آی تی.

باران آمد.

Cats and dogs to be on top of the world.

گربه ها و سگ ها در بالای جهان قرار بگیرند.

This is when you're really, really happy.

این زمانی است که شما واقعاً، واقعاً خوشحال هستید.

So let's say you've got a new promotion.

بنابراین بیایید بگوییم که شما یک تبلیغ جدید دریافت کرده اید.

You can say I'm on top of the world  to give someone the cold shoulder.

می‌توانی بگوییم من در بالای دنیا هستم تا سرشان را به کسی بدهم.

This is when you ignore someone and you  ignore someone on purpose, usually because  

این زمانی است که شما شخصی را نادیده می گیرید و عمداً شخصی را نادیده می گیرید، معمولاً به این دلیل که  از دست او

you're mad at them, annoyed with them they did  something wrong or something to irritate you.

عصبانی هستید، از دست او عصبانی هستید که او کار اشتباهی انجام داده یا کاری برای آزار شما انجام داده است.

So let's say your husband or your  wife is ignoring you, you might say.

بنابراین، ممکن است بگویید، فرض کنید شوهر یا همسرتان شما را نادیده می گیرد.

Why?

Are you giving me the cold shoulder?

چرا؟

داری شانه ی سرد به من می دهی؟

It's another way of asking why are you mad at me?

این راه دیگری است برای پرسیدن اینکه چرا از دست من عصبانی هستی؟

What did I do wrong?

من چه اشتباهی کردم؟

Why are you giving me the cold  shoulder to sit on the fence?

چرا شانه سرد به من می‌دهی تا روی حصار بنشینم؟

This is when you delay making a decision,  

این زمانی است که تصمیم‌گیری را به تأخیر می‌اندازید،

usually because that decision is  difficult and you don't want to make it.

معمولاً به این دلیل که آن تصمیم دشوار است و نمی‌خواهید آن را بگیرید.

For example, I asked my boss for a promotion, but  he's sitting on the fence so he won't answer me.

به عنوان مثال، من از رئیسم درخواست ارتقاء شغلی کردم، اما او روی حصار نشسته است تا به من پاسخی ندهد.

He won't say yes.

او نخواهد گفت بله.

He won't say no.

او نه نخواهد گفت.

He keeps just saying, oh, I need to  think about it, I'll get back to you.

او مدام می گوید، اوه، باید در مورد آن فکر کنم، به شما باز خواهم گشت.

He's sitting on the fence  to hit the nail on the head.

او روی نرده نشسته است تا میخ را به سرش بزند.

This is when you accurately  explain a problem or a situation.

این زمانی است که یک مشکل یا موقعیت را به طور دقیق توضیح می دهید.

For example, you hit the nail on the head  when you said we needed to reduce our costs.

به عنوان مثال، وقتی گفتید باید هزینه‌هایمان را کاهش دهیم، به میخ ضربه می‌زنید.

So you explain the situation  accurately to be as fit as a fiddle.

بنابراین شما موقعیت را به‌طور دقیق توضیح می‌دهید تا مانند کمانچه مناسب باشد.

This simply means you feel great, you  have good health, you're in good shape.

این به سادگی به این معنی است که شما احساس خوبی دارید، از سلامتی خوبی برخوردار هستید، در وضعیت خوبی هستید.

So maybe you could say since I  changed my diet and I'm eating  

بنابراین شاید بتوان گفت از آنجایی که من رژیم غذایی ام را تغییر دادم و

more fruits and vegetables,  I feel as fit as a fiddle.

میوه و سبزیجات بیشتری می خورم، احساس تناسب اندام به اندازه یک کمانچه دارم.

This is a great one to get something out of.

این یک برنامه عالی برای گرفتن چیزی است.

Your.

System.

شما

سیستم.

This is when you do something or you  try something simply so you can move on.

این زمانی است که کاری را انجام می‌دهید یا کاری را به سادگی امتحان می‌کنید تا بتوانید ادامه دهید.

For example, let's say you've been talking  about going skydiving for years and years.

برای مثال، فرض کنید سال‌ها و سال‌ها درباره چتربازی کردن صحبت کرده‌اید.

You research it, you look at different websites,  

شما در مورد آن تحقیق می‌کنید، به وب‌سایت‌های مختلف نگاه می‌کنید،

you talk to people about it, but  you've never actually done it.

در مورد آن با مردم صحبت می‌کنید، اما هرگز این کار را انجام نداده‌اید.

Someone might say just go skydiving so  you can get it out of your system so once.

ممکن است کسی بگوید فقط به چتربازی بروید تا بتوانید یک بار آن را از سیستم خود خارج کنید.

You do it.

شما آن را انجام دهید.

You can stop researching it,  stop looking it up and just.

می‌توانید تحقیق در مورد آن را متوقف کنید، از جستجوی آن دست بردارید و فقط.

Move on.

حرکت کن.

On Already I like this one.

در حال حاضر من این یکی را دوست دارم.

Speak of the Devil.

سخنی از شیطان.

Speak of the devil.

سخنی از شیطان.

This sounds negative because  of devil, but it's not at all.

این به دلیل شیطان منفی به نظر می رسد ، اما اصلاً اینطور نیست.

This is used when you're talking about someone and  they appear exactly as you're talking about them.

این زمانی استفاده می‌شود که درباره شخصی صحبت می‌کنید و او دقیقاً همانطور که شما در مورد او صحبت می‌کنید ظاهر می‌شود.

This has happened, right?

این اتفاق افتاده است، درست است؟

Let's say you're talking to a friend about your  mutual friend Bob, and you're talking about Bob.

فرض کنید با دوستی درباره دوست مشترک خود باب صحبت می کنید و در مورد باب صحبت می کنید.

Oh, is Bob going to come to the party?

اوه، آیا باب قرار است به مهمانی بیاید؟

Oh, I'm not sure.

اوه، مطمئن نیستم.

I haven't talked to Bob.

من با باب صحبت نکردم.

And then your phone rings and guess what?

و سپس تلفن شما زنگ می زند و حدس می زنید چیست؟

It's Bob.

این باب است.

And then you can say, speak of the devil  to give someone the benefit of the doubt.

و سپس می توانید بگویید، از شیطان صحبت کنید تا به کسی شک کنید.

This is when you trust someone,  when they tell you something.

این زمانی است که به کسی اعتماد می‌کنید، وقتی او چیزی به شما می‌گوید.

So if a coworker's late and they call  you and they say I'm stuck in traffic,  

بنابراین، اگر همکار دیر کرد و با شما تماس گرفت و گفت که من در ترافیک گیر کرده‌ام،

let's give him the benefit of the doubt.

بیایید شک و تردید را به او بدهیم.

Let's trust that he's actually stuck in traffic.

بیایید اعتماد کنیم که او واقعاً در ترافیک گیر کرده است.

No pain, no gain.

نابرده رنج گنج میسر نمی شود.

This is a.

این یک است.

Classic one.

کلاسیک. از

This is used to say that if you want results,  

این جمله استفاده می شود که اگر می خواهید نتیجه،

real results, you have to be willing  to work hard and get uncomfortable.

نتایج واقعی داشته باشید، باید مایل باشید سخت کار کنید و ناراحت شوید.

So I might say, if you want to  improve your public speaking.

بنابراین می‌توانم بگویم، اگر می‌خواهید سخنرانی عمومی خود را بهبود ببخشید.

Skills.

No pain, no gain.

مهارت ها.

نابرده رنج گنج میسر نمی شود.

You have to be willing to get uncomfortable.

شما باید مایل باشید که ناراحت شوید.

Hang in there.

در آنجا بمان

This is a great one.

این یکی عالی است. به

It simply means don't give up.

سادگی یعنی تسلیم نشو.

I know learning a language is hard, but  hang in there a penny for your thoughts.

من می دانم که یادگیری یک زبان سخت است، اما یک پنی برای افکار خود نگه دارید.

This is used to ask someone what they're thinking.

این برای پرسیدن از کسی که به چه فکر می کند استفاده می شود.

So let's say your friend is  just staring out the window  

بنابراین فرض کنید دوست شما فقط از پنجره به بیرون خیره شده است

and you probably are wondering  what are they thinking about?

و احتمالاً از خود می‌پرسید که او به چه چیزی فکر می‌کند؟

You can turn to your friend and  say a penny for your thoughts.

می‌توانید به دوستتان رجوع کنید و یک پنی برای افکارتان بگویید.

It's not rocket science.

این علم موشک نیست.

Rocket science is complicated, right?

علم موشک پیچیده است، درست است؟

But if we say it's not rocket science,  this means it's not complicated.

اما اگر بگوییم این علم موشکی نیست، به این معنی است که پیچیده نیست.

So I could say becoming a confident  English speaker is not rocket science.

بنابراین می‌توانم بگویم انگلیسی‌زبان شدن با اعتماد به نفس، علم موشکی نیست.

It's not complicated.

این پیچیده نیست.

You just have to practice speaking  to let someone off the hook.

فقط باید صحبت کردن را تمرین کنید تا کسی را کنار بگذارید.

This is a great one because it means that you  

این بسیار عالی است زیرا به این معنی است که شما

don't punish someone one for  a mistake or a wrongdoing.

کسی را به خاطر اشتباه یا اشتباهی مجازات نمی کنید.

So your boss could say, I know you came in late  today, but I'm going to let you off the hook.

بنابراین، رئیس شما می‌تواند بگوید، می‌دانم که امروز دیر آمدید ، اما من شما را رها می‌کنم.

I'm not going to punish you.

من تو را مجازات نمی کنم.

To make a Long story short, this  is when you take a long and usually  

برای کوتاه کردن یک داستان طولانی، این زمانی است که شما یک داستان طولانی و معمولاً

complicated story and you make it  very simple by sharing it briefly.

پیچیده می گیرید و با به اشتراک گذاری کوتاه آن را بسیار ساده می کنید.

So you could say Long story  short, we missed our flight.

بنابراین می‌توانید بگویید Long Story کوتاه، ما پروازمان را از دست دادیم.

So there's a long story about  why you missed your flight,  

بنابراین یک داستان طولانی در مورد اینکه چرا پرواز خود را از دست داده‌اید، وجود دارد،

but you don't explain those details, you just say.

اما شما این جزئیات را توضیح نمی‌دهید، فقط می‌گویید.

Long story short, we missed our flight.

خلاصه، ما پروازمان را از دست دادیم.

Easy does it, easy does it.

آسان آن را انجام می دهد، آسان آن را انجام می دهد.

This is a way of saying slow down.

این راهی برای گفتن آهسته است.

So if your friend is at the gym and they're trying  to do too many exercises with too much weight,  

بنابراین اگر دوستتان در باشگاه است و سعی می‌کند ورزش‌های زیادی را با وزن زیاد انجام دهد،

you might say easy does it slow down  to go back to the drawing board.

ممکن است بگویید که بازگشت به تخته نقاشی آسان است.

This is when you need to start over  and create a new plan or strategy,  

این زمانی است که باید از نو شروع کنید و یک برنامه یا استراتژی جدید ایجاد کنید،

because the first one failed.

زیرا اولین مورد شکست خورد.

So let's say you were trying  to solve a computer problem.

بنابراین فرض کنید در تلاش بودید مشکل رایانه را حل کنید.

You came up with a strategy, it didn't  work, and then you can say to your team,  

شما یک استراتژی ارائه کردید، کار نکرد، و سپس می‌توانید به تیم خود بگویید،

well, let's go back to the  drawing board and try again.

خب، بیایید به تصاویر برگردیم و دوباره امتحان کنیم.

Once in a blue moon.

به ندرت.

This is an event that happens infrequently.

این رویدادی است که به ندرت اتفاق می افتد.

For example, I only see Kara once in a blue  moon, not very often at the drop of a hat.

به عنوان مثال، من کارا را فقط یک بار در ماه آبی می بینم ، نه خیلی وقت ها در پایین کلاه.

This is a great one because it means  without hesitation or instantly.

این یک مورد عالی است زیرا به این معنی است که بدون تردید یا فوراً.

For example, call me if you need anything  and I'll be there at the drop of a hat.

به عنوان مثال، اگر به چیزی نیاز داشتید با من تماس بگیرید و من در آنجا خواهم بود.

It means I'll come instantly if you need anything.

این بدان معناست که اگر چیزی لازم داشتید فوراً می آیم.

So it's a really nice, reassuring  thing to say to someone.

بنابراین گفتن به کسی واقعاً خوب و اطمینان‌بخش است.

To add insult to injury, this is when you take  a bad situation and it becomes even worse.

برای اضافه کردن توهین به آسیب، این زمانی است که موقعیت بدی را تحمل می کنید و حتی بدتر می شود.

So let's say you're going out  on a first date and your date.

بنابراین فرض کنید برای اولین قرار و قرارتان بیرون می‌روید.

Showed up late.

دیر حاضر شد

That's already a bad situation.

این در حال حاضر یک وضعیت بد است.

But then, to add insult to injury,  

اما پس از آن، برای افزایش آسیب،

your date forgot his wallet and  you had to pay for both of you.

تاریختان کیف پولش را فراموش کرد و مجبور شدید هزینه هر دوی شما را بپردازید.

To hit the.

برای ضربه زدن به.

Sack this means to go to bed, for example.

ساک این یعنی مثلا رفتن به رختخواب.

I'm really tired.

من واقعا خسته هستم.

I'm going to hit the sack.

می روم گونی را بزنم.

The balls.

In your court, this is used when you need  to make the next decision or the next step.

توپ ها.

در دادگاه شما، زمانی استفاده می‌شود که باید تصمیم بعدی یا مرحله بعدی را بگیرید.

So I might say we offered her a great  promotion, so now the balls in her court.

بنابراین می‌توانم بگویم که به او یک ترفیع عالی پیشنهاد دادیم ، بنابراین اکنون توپ‌ها در زمین او هستند.

So it's up to her to decide if she's going to  accept the promotion, or look for another job,  

بنابراین این به او بستگی دارد که تصمیم بگیرد ترفیع را بپذیرد، یا به دنبال شغل دیگری

or do something else to be or  to go barking up the wrong tree.

باشد، یا کار دیگری انجام دهد یا از درخت اشتباهی پارس کند.

This is when you look in the wrong  place or you accuse the wrong person.

این زمانی است که به جای اشتباه نگاه می‌کنید یا فرد نامناسبی را متهم می‌کنید.

For example, if you think I lost your  ring, you're barking up the wrong tree.

برای مثال، اگر فکر می‌کنید حلقه‌تان را گم کرده‌ام ، در حال پارس کردن از درخت اشتباهی هستید.

You're accusing the wrong person to  get or to have your ducks in a row.

شما شخص اشتباهی را متهم می‌کنید که اردک‌هایتان را پشت سر هم می‌آورد یا می‌آورد.

This is when you're well prepared or  well organized for something specific.

این زمانی است که به خوبی برای چیزی خاص آماده شده باشید یا به خوبی سازماندهی کنید.

So you might say the conference was  supposed to start 10 minutes ago.

بنابراین ممکن است بگویید کنفرانس قرار بود 10 دقیقه پیش شروع شود.

They should have gotten their ducks in a row.

آنها باید اردک های خود را پشت سر هم می گرفتند.

They should have been organized or prepared  to get or have the best of both worlds.

آنها باید سازماندهی یا آماده می شدند تا بهترین های هر دو جهان را بدست آورند یا داشته باشند.

This is when you enjoy the advantages.

این زمانی است که از مزایای آن لذت می برید.

Of.

از.

Two very different things at the same time.

دو چیز بسیار متفاوت در یک زمان.

She works in the city, but  she lives in the country.

او در شهر کار می کند، اما در کشور زندگی می کند.

She gets the best of both worlds.

او بهترین های هر دو دنیا را بدست می آورد.

The lion's share.

سهم شیر.

This is the largest part or most of something.

این بزرگترین بخش یا بیشتر چیزی است.

So you might complain.

بنابراین ممکن است شکایت کنید.

I did the lion's share of work on  this project to be on the ball.

من سهم بزرگی از کار روی این پروژه انجام دادم تا در توپ باشم.

This is when you're performing really well.

این زمانی است که شما واقعاً عملکرد خوبی دارید.

Wow, you completed all those reports already.

وای، شما قبلاً همه آن گزارش ها را تکمیل کرده اید.

You're.

On the ball.

شما هستید.

روی توپ.

To.

Pull someone's leg.

به.

پای کسی را بکش

This is when you're joking with someone,  

این زمانی است که شما با کسی شوخی می‌کنید،

so we usually use this to reassure  someone you're only joking.

بنابراین ما معمولاً از این برای اطمینان به شخصی استفاده می‌کنیم که فقط دارید شوخی می‌کنید.

Don't get upset, I'm just pulling  your leg to pull yourself together.

ناراحت نشو، من فقط پایت را می کشم تا خودت را جمع کنی.

This is when you need to calm down.

این زمانی است که شما نیاز به آرامش دارید.

You regain your composure after  being really upset or agitated,  

شما پس از اینکه واقعاً ناراحت یا آشفته شدید،

angry, annoyed, and then you calm down.

خشمگین، آزرده خاطر شدید، آرامش خود را به دست می آورید و سپس آرام می شوید.

So I might say pull yourself together.

بنابراین ممکن است بگویم خودت را جمع کن.

It was a false alarm, so the alarm change.

این یک زنگ هشدار اشتباه بود، بنابراین زنگ هشدار تغییر کرد.

You really agitated and I'm  telling you to calm down.

شما واقعاً آشفته شدید و به شما می‌گویم آرام باشید.

So far so good.

تا اینجای کار خیلی خوبه.

This is how you reply when you want to let  someone know that everything is OK until now.

وقتی می‌خواهید به کسی بفهمانید که تا به حال همه چیز خوب است، به این شکل پاسخ می‌دهید.

How's the project going?

پروژه چگونه پیش می رود؟

So far so good to be.

تا اینجای کار خیلی خوب است.

The.

.

Last straw, This is when you have no patience  left for someone's errors or mistakes.

آخرین نیش، این زمانی است که برای اشتباهات یا اشتباهات دیگران صبری ندارید.

So I might say this is her fifth  time being late this month.

بنابراین ممکن است بگویم این پنجمین بار است که او در این ماه دیر می‌کند.

That's the.

همین است.

Last.

Straw.

آخر.

پوشال.

No more patience for her mistakes.

دیگر برای اشتباهاتش صبر نمی کند.

Time flies when you're having.

زمان می گذرد وقتی که دارید.

Fun.

سرگرم کننده.

This is used to say that you don't notice.

این برای گفتن اینکه شما متوجه نمی شوید استفاده می شود.

How?

Long something takes because it's enjoyable.

چگونه؟

چیزی طول می کشد زیرا لذت بخش است.

So you might look at your watch and  say, oh wow, it's 1:00 AM already.

بنابراین ممکن است به ساعت خود نگاه کنید و بگویید، اوه وای، الان ساعت 1:00 صبح است.

And then someone could reply and say, yeah,  

و سپس کسی می‌تواند پاسخ دهد و بگوید، بله،

time flies when you're having  fun to be bent out of shape.

زمانی که شما از خم شدن به‌خوبی لذت می‌برید، زمان می‌گذرد.

This is used to say you're upset, you're angry.

این برای گفتن اینکه شما ناراحت هستید، شما عصبانی هستید استفاده می شود.

For example, Janice is bent  out of shape because she has  

به عنوان مثال، جنیس خم شده است، چون باید تا

to work late tonight to make matters worse.

دیر وقت امشب کار کند تا اوضاع بدتر شود.

Matters in this sense means  problems to make problems worse.

مسائل در این معنا به معنای مشکلات برای بدتر کردن مشکلات است.

So I might say I have to work tonight.

پس شاید بگم امشب باید کار کنم.

And to make matters worse, to make that situation  even worse, I have an early appointment tomorrow.

و برای بدتر شدن اوضاع، برای بدتر شدن آن وضعیت ، فردا یک قرار زودهنگام دارم.

Don't judge a book by its cover.

یک کتاب را از روی جلد آن قضاوت نکنید.

You've probably heard this one.

احتمالا این یکی را شنیده اید.

It means that you shouldn't judge  someone or something on appearance.

این بدان معناست که شما نباید کسی یا چیزی را از روی ظاهر قضاوت کنید.

For example, let's say I'm hiring people  and I say I'm not going to hire him.

برای مثال، فرض کنید من افرادی را استخدام می‌کنم و می‌گویم که او را استخدام نمی‌کنم.

Look at his hair and then my colleague would  say, well, don't judge a book by his cover.

به موهایش نگاه کن و بعد همکارم می‌گوید ، خوب، یک کتاب را از روی جلدش قضاوت نکن. به

Look at his resume to fall between 2:00.

رزومه او نگاه کنید تا بین ساعت 2:00 سقوط کند.

Stools.

مدفوع.

This is when.

این زمانی است.

Something fails to achieve 2 separate objectives.

چیزی نمی تواند به 2 هدف جداگانه دست یابد.

So let's say you plan to  watch a romantic comedy movie.

بنابراین فرض کنید قصد دارید یک فیلم کمدی عاشقانه تماشا کنید.

That movie is supposed to be  romantic and funny at the same time.

قرار است آن فیلم در عین حال عاشقانه و خنده دار باشد.

A romantic comedy.

یک کمدی عاشقانه.

2 objectives.

2 هدف.

So you could say that movie fell between 2:00.

بنابراین می توان گفت که آن فیلم بین ساعت 2:00 سقوط کرد.

Stools.

مدفوع.

It wasn't romantic and it wasn't  funny to cost an arm and a leg.

این رمانتیک نبود و خنده دار نبود که یک دست و یک پا را بخرید.

This is when something is exceptionally expensive.

این زمانی است که چیزی فوق العاده گران است.

Now, airline tickets are usually  expensive, but exceptionally expensive.

اکنون، بلیط‌های هواپیمایی معمولاً گران هستند، اما بسیار گران هستند.

Even more expensive than usual.

حتی گران تر از حد معمول.

I might say my flight cost an arm and a  leg to cross a bridge when you come to it.

ممکن است بگویم پرواز من یک دست و یک پا برای عبور از روی پل وقتی به آن می‌آیید هزینه داشت.

This is used to remind someone that you only  need to deal with the situation when it happens.

این برای یادآوری به کسی استفاده می‌شود که شما فقط باید با آن موقعیت کنار بیایید.

So your friend might be concerned.

بنابراین دوست شما ممکن است نگران باشد.

What if I forget all my words during  my IELTS speaking exam and then you  

اگر تمام کلماتم را در طول امتحان اسپیکینگ آیلتس فراموش کنم و بعد به

tell that friend cross that  bridge when you come to it?

آن دوست بگویی که وقتی به آن می‌رسی از آن پل عبور کند؟

Worry about that problem when it  happens to cry over spilt milk.

وقتی روی شیر ریخته گریه می‌کنید، نگران این مشکل باشید.

This is used when someone complaints  about a problem or a loss from the past.

این زمانی استفاده می‌شود که شخصی درباره مشکل یا ضرری از گذشته شکایت کند.

So let's say I had a party weeks  ago and now I'm complaining.

بنابراین، فرض کنید هفته‌ها پیش یک مهمانی داشتم و اکنون شاکی هستم.

I can't believe John didn't come to my party.

باورم نمی شود جان به مهمانی من نیامده است.

Well, my friend can say don't cry over.

خوب، دوست من می تواند بگوید که گریه نکن.

Spilled milk.

شیر ریخته شده.

It was 3 weeks.

3 هفته بود

Ago.

پیش.

Why are you still talking about it?

چرا هنوز در مورد آن صحبت می کنید؟

Curiosity killed the cat.

کنجکاوی گربه را کشت.

This is used to say that being  inquisitive or asking a lot of  

این برای گفتن اینکه کنجکاو بودن یا پرسیدن

questions can lead to an unpleasant situation.

سؤالات زیاد می‌تواند منجر به موقعیت ناخوشایندی شود استفاده می‌شود.

So let's say your husband or wife is planning  

بنابراین فرض کنید همسر یا همسرتان در حال برنامه‌ریزی برای

you a surprise birthday party and  you try to ask a lot of questions.

شما یک جشن تولد غافلگیرکننده است و شما سعی می‌کنید سؤالات زیادی بپرسید.

What are we doing?

ما چه کار می کنیم؟

Where are we going?

کجا داریم می رویم؟

Who's coming?

کی میاد؟

Then your husband or wife can say curiosity.

سپس زن یا شوهر شما می توانند کنجکاوی را بیان کنند.

Killed the cat.

گربه را کشت.

Just to remind you don't ask so many questions.

فقط برای یادآوری شما اینقدر سوال نپرسید. از

To miss.

The boat.

دست دادن.

قایق.

This is when you lose an opportunity  because you were too slow to take.

این زمانی است که فرصتی را از دست می‌دهید به این دلیل که خیلی کند بودید و نمی‌توانید از آن استفاده کنید.

Action for.

اقدام برای.

Example, the application deadline was last week.

به عنوان مثال، آخرین مهلت درخواست هفته گذشته بود.

I missed the boat to be on fire.

دلم برای آتش گرفتن قایق تنگ شده بود.

This is to perform really well.

این برای اجرای واقعا خوب است.

Wow, your presentation was amazing.

وای، ارائه شما فوق العاده بود.

You were on fire.

تو آتش گرفته بودی

To spill the.

Beans.

برای ریختن.

لوبیا.

This is when you reveal.

این زمانی است که شما فاش می کنید.

A.

Secret when you shouldn't.

A.

راز زمانی که شما نباید.

Have revealed.

آشکار کرده اند.

A secret.

یک راز.

So let's say you're planning a surprise  party for someone and then you tell everyone,  

بنابراین فرض کنید برای کسی یک مهمانی سورپرایز برنامه ریزی می کنید و سپس به همه می گویید،

don't spill the beans, don't reveal  the a secret to be under the weather.

حبوبات را نریزید، راز زیر آب و هوا بودن را فاش نکنید.

This is when you feel unwell, when you feel sick.

این زمانی است که شما احساس ناراحتی می کنید، زمانی که احساس بیماری می کنید. امروز

I'm a little under the weather  today, a blessing in disguise.

کمی زیر آب و هوا هستم ، نعمتی در مبدل.

This is when something a situation  seems bad or unlucky at first,  

این زمانی است که وضعیتی در ابتدا بد یا بدشانسی به نظر می‌رسد،

but it results in something  positive at a later date.

اما در آینده منجر به چیزی مثبت می‌شود.

So let's say you get fired from your job.

بنابراین فرض کنید از شغل خود اخراج شده اید.

Obviously that seems bad, maybe even unlucky.

بدیهی است که بد به نظر می رسد، شاید حتی بدشانس باشد.

But later on you get a job 10 times better.

اما بعداً 10 برابر بهتر شغل پیدا می کنید.

It pays better.

پرداخت بهتری دارد.

You have a better boss, better Co  workers, the location is better.

شما رئیس بهتری دارید، همکاران بهتری دارید، موقعیت مکانی بهتر است.

Everything about this job is better.

همه چیز در مورد این شغل بهتر است.

You can say getting fired  was a blessing in disguise.

می توان گفت که اخراج شدن یک نعمت بود.

My new job is so much better.

کار جدیدم خیلی بهتره

A dime a dozen.

یک سکه یک دوجین

This is used to describe something  that is common and not special.

این برای توصیف چیزی که معمول است و خاص نیست استفاده می‌شود.

So you can say tech startups in  Silicon Valley are a dime a dozen.

بنابراین می‌توانید بگویید استارت‌آپ‌های فناوری در سیلیکون ولی یک دوجین دلار هستند.

They're very common.

آنها بسیار رایج هستند.

They're everywhere, and they're not very special.

آنها همه جا هستند و خیلی خاص نیستند.

Everyone's a tech startup in Silicon Valley.

همه یک استارتاپ فناوری در سیلیکون ولی هستند.

A dime a dozen to beat around the Bush.

یک دوجین سکه برای ضرب و شتم در اطراف بوش.

This is when you avoid saying what you  mean because it's uncomfortable or awkward.

این زمانی است که از گفتن منظور خود اجتناب می کنید زیرا ناراحت کننده یا ناخوشایند است.

So let's say you want to end your  romantic relationship with your partner.

بنابراین فرض کنید می خواهید رابطه عاشقانه خود را با شریک زندگی خود پایان دهید.

Your friend could tell you  don't beat around the Bush.

دوستتان می‌تواند به شما بگوید دور بوش نزنید.

Be direct and tell that  person you want to break up.

مستقیم رفتار کنید و به آن شخص بگویید که می‌خواهید از هم جدا شوید.

Better late than never.

دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.

So let's say.

پس بیایید بگوییم.

You've been working with a  company for 10 years and you  

10 سال است که با یک شرکت کار می‌کنید و

finally got your first promotion after 10 years.

بالاخره بعد از 10 سال اولین ترفیع خود را دریافت کردید.

And you're telling your friend this  and you're a little annoyed because  

و شما این را به دوستتان می‌گویید و کمی اذیت می‌شوید زیرا

you've been there for 10 years, but your  friend could say better late than never.

10 سال است که آنجا بوده‌اید، اما دوستتان بهتر از هرگز نمی‌تواند دیر بگوید.

To remind you that yes, it took ten years,  but it's better than not having a promotion.

برای یادآوری اینکه بله، ده سال طول کشید، اما بهتر از نداشتن ترفیع است.

Better late than never to bite the bullet.

بهتر از هرگز نیش زدن گلوله است.

I love this idiom.

من عاشق این اصطلاح هستم.

This is when you force yourself to do something  

این زمانی است که خود را مجبور به انجام کاری

difficult or unpleasant because  it's necessary or inevitable.

سخت یا ناخوشایند می‌کنید، زیرا این کار ضروری یا اجتناب‌ناپذیر است.

Inevitable means eventually you have to do it.

اجتناب ناپذیر یعنی در نهایت باید آن را انجام دهید.

So why not bite the bullet and do it now?

پس چرا گلوله را گاز نگیرید و این کار را همین الان انجام دهید؟

For example, just bite the bullet  and ask your boss for a promotion.

به عنوان مثال، فقط گلوله را گاز بگیرید و از رئیس خود بخواهید ترفیع بگیرد.

Break a leg.

یک پا بشکن

This is a very common idiom that we use to say.

این یک اصطلاح بسیار رایج است که ما برای گفتن آن استفاده می کنیم.

Good luck.

موفق باشید.

Good luck.

موفق باشید.

Break a leg.

یک پا بشکن

But we especially use this before  someone gives a performance,  

اما ما به‌خصوص قبل از اینکه کسی یک اجرا ارائه دهد، استفاده می‌کنیم،

most commonly A theatrical performance.

معمولاً یک اجرای تئاتر.

But when you're going for a job  interview, you are in a sense performing.

اما وقتی برای یک مصاحبه شغلی می روید ، به یک معنا در حال اجرا هستید.

Or when you're doing your speaking  exam for your IELTS you are performing.

یا زمانی که در حال انجام امتحان اسپیکینگ برای آیلتس خود هستید.

So before your speaking exam, your your friend,  

بنابراین قبل از امتحان اسپیکینگ، دوست‌تان،

your partner could say break a leg,  which means good luck to call it a day.

شریک زندگی‌تان می‌تواند بگوید پا را بشکنید، که به این معنی است که موفق باشید روزی آن را صدا کنید.

When you call it a day, it means you stop  working for that day, usually because.

وقتی آن را یک روز می نامید، به این معنی است که برای آن روز کار نمی کنید، معمولاً به این دلیل.

Time is up or because you've done enough  work for that day and you're going to stop.

زمان تمام شده است یا به این دلیل که به اندازه کافی برای آن روز کار کرده‌اید و متوقف می‌شوید.

For example, it's getting late.

مثلا داره دیر میشه

Let's call it a day, let's call it a day.

بیایید آن را یک روز بنامیم.

So that means you can go home  to cut somebody some slack.

بنابراین این بدان معناست که می‌توانید به خانه بروید تا کسی را کمی سست کنید.

So let's say there's this Co worker  who has been showing up late to work  

بنابراین فرض کنید این همکار وجود دارد که هر روز دیر سر کار حاضر می شود

every day and not doing a very good job at work.

و کار خیلی خوبی در محل کار انجام نمی دهد.

They seem very distracted.

آنها بسیار پریشان به نظر می رسند.

They're not working very hard,  they're not contributing.

آنها خیلی سخت کار نمی کنند، آنها مشارکتی ندارند.

But that person's dad just died.

اما پدر آن شخص به تازگی فوت کرده است.

So you might say, let's cut him some slack.

بنابراین ممکن است بگویید، بیایید او را کمی شل کنیم.

His dad just died, so you're not going to  punish him as severely as you normally would.

پدرش به تازگی فوت کرده است، بنابراین شما او را به سختی مجازات معمولی نمی‌کنید.

To be glad to see the back of  this means that you're happy.

خوشحال شدن از دیدن پشت این به این معنی است که شما خوشحال هستید.

That.

که

Somebody has left because you don't like them.

یکی رفته چون تو دوستش نداری

So let's say it's Jane's last day at work.

بنابراین بیایید بگوییم که آخرین روز کار جین است.

She quit.

ترک کرد

She has a new job.

او یک کار جدید دارد.

But you didn't like Jane.

اما تو جین را دوست نداشتی. می

You can say I'm glad to see the back of Jane  to be the best thing since sliced bread.

توانید بگویید خوشحالم که پشت جین بهترین چیز از زمان تکه تکه شدن نان است.

This is a compliment used to say that something,  

این تعریفی است که برای گفتن این که چیزی،

usually technology or an invention is  extremely useful, excellent or high quality.

معمولاً فناوری یا اختراع، بسیار مفید، عالی یا با کیفیت است استفاده می‌شود.

So you could give me a compliment and say this  

بنابراین می‌توانید به من تعارف کنید و بگویید این

YouTube channel is the best  thing since sliced bread.

کانال YouTube بهترین چیز از زمان برش نان است.

If you think that's true  then put it in the Commons.

اگر فکر می‌کنید این درست است، آن را در Commons قرار دهید.

There are plenty of fish in the sea, so let's  say your friend went on a date and she says.

در دریا ماهی های زیادی وجود دارد، بنابراین فرض کنید دوست شما قرار ملاقات گذاشته است و او می گوید.

Pierre.

پیر. به

Hasn't called me back and it's been 3 weeks.

من زنگ نزده و 3 هفته است. می‌توانید

You can encourage your  friend by saying don't worry,  

دوستتان را با گفتن نگران نباشید، تشویق کنید،

there are plenty of fish in  the sea come rain or shine.

در دریا ماهی‌های زیادی وجود دارد که باران می‌بارد یا می‌درخشد. از

This is used to say that an event will  take place despite external circumstances.

این برای گفتن اینکه یک رویداد با وجود شرایط خارجی اتفاق می افتد استفاده می شود.

So let's say tomorrow is a vacation day for you,  but there's a big project deadline tomorrow.

بنابراین فرض کنید فردا برای شما یک روز تعطیل است، اما فردا یک مهلت پروژه بزرگ وجود دارد.

But you might say I'm taking the day off  tomorrow come rain or shine to cut corners.

اما ممکن است بگویید من روز را تعطیل می‌کنم فردا باران بیاید یا بدرخشد.

This is when you do something in the  cheapest, easiest, or fastest way,  

این زمانی است که کاری را به ارزان‌ترین، آسان‌ترین یا سریع‌ترین راه انجام می‌دهید،

but by omitting something  or by not following rules.

اما با حذف چیزی یا با رعایت نکردن قوانین.

So you might say we felt pressured to cut corners  

بنابراین ممکن است بگویید ما تحت فشار بودیم که

because of the tight deadline  to get your act together.

به دلیل ضرب‌الاجل محدود برای جمع‌آوری عمل شما، از این کار کوتاه بیاییم.

So your parents might say to you  or your sibling or someone you  

بنابراین والدینتان ممکن است به شما یا خواهر یا برادرتان یا کسی که می‌دانید

know you're 30 and you still live  at home and you don't have a job.

30 سال دارید بگویند و هنوز در خانه زندگی می‌کنید و شغل ندارید.

You need to get your act together.

شما باید دست به کار شوید.

You need to organize yourself so you can  live and in an effective and efficient.

شما باید خود را سازماندهی کنید تا بتوانید زندگی مؤثر و کارآمد داشته باشید.

Way.

Get your act together to break the ice.

مسیر.

دست به کار شوید تا یخ را بشکنید.

This is such an important  one because this is used.

این بسیار مهم است زیرا از آن استفاده می‌شود.

To help.

People who don't know each other to  feel more comfortable around each other,  

برای کمک به.

افرادی که یکدیگر را نمی شناسند تا در کنار یکدیگر احساس راحتی بیشتری کنند،

especially when they're  meeting for the first time.

به خصوص زمانی که برای اولین بار با هم ملاقات می کنند.

Let's break the ice by introducing ourselves and  

بیایید با معرفی خود و

sharing something interesting  about ourselves, clear as mud.

به اشتراک گذاشتن چیزی جالب درباره خودمان، یخ را بشکنیم.

This is used to say that something  is very difficult to understand.

این برای گفتن این که درک چیزی بسیار دشوار است استفاده می شود.

So if somebody gave you instructions,  

بنابراین اگر کسی به شما دستوراتی داده است،

but their instructions didn't make any sense  at all, and they ask you so is everything OK?

اما دستورالعمل‌های او اصلاً معنی ندارد و از شما می‌پرسند که آیا همه چیز خوب است؟

Do you understand?

آیا می فهمی؟ می‌توانید

You can say clear as mud, which tells  the person you do not understand at all.

شفاف به عنوان گل و لای بگویید، که به فرد می‌گوید که اصلاً نمی‌فهمید.

Crystal clear Something is very  clear and easy to understand.

شفاف چیزی بسیار واضح و قابل درک است.

His instructions were crystal  clear to rock the boat.

دستورات او برای تکان دادن قایق کاملاً واضح بود.

This is when you do or say something that  could upset people or cause problems.

این زمانی است که کاری انجام می‌دهید یا می‌گویید که می‌تواند باعث ناراحتی مردم یا ایجاد مشکل شود. تکان

Don't rock.

نخور.

The boat.

قایق.

Until the negotiations are done.

تا زمانی که مذاکرات انجام شود.

So don't say anything that could upset  someone or that could cause problems  

بنابراین تا زمانی که قرارداد را امضا نکنیم، چیزی نگویید که می‌تواند باعث ناراحتی کسی شود یا مشکلی ایجاد کند

until we sign the deal, and then you  can cause problems if you want to.

، و سپس اگر بخواهید می‌توانید مشکل ایجاد کنید.

To get out of.

برای خارج شدن از.

Hand This is another way of  saying to get out of control,  

دست این روش دیگری برای گفتن خارج شدن از کنترل است،

which means you no longer  have control over a situation.

به این معنی که دیگر کنترلی بر موقعیتی ندارید.

You could say the party got out of hand, which  means you were no longer able to control it.

می توان گفت که مهمانی از کنترل خارج شد، به این معنی که دیگر قادر به کنترل آن نبودید.

The party got out of hand and  some valuables were broken.

مهمانی از کنترل خارج شد و برخی از اشیای قیمتی شکسته شد.

A bad apple.

یک سیب بد

This is used to describe a bad  or corrupt person within a group.

این برای توصیف یک فرد بد یا فاسد در یک گروه استفاده می شود.

You could say there are a few  bad apples in the company.

می توانید بگویید چند سیب بد در شرکت وجود دارد.

To cut to the chase, this is  when you only talk about the  

برای کاهش سرعت، این زمانی است که شما فقط درباره

most important points of a subject or topic.

مهم‌ترین نکات یک موضوع یا موضوع صحبت می‌کنید.

So if you are running out of time in the in a  meeting, you might say we're running out of time.

بنابراین، اگر در جلسه‌ای وقتتان تمام می‌شود ، ممکن است بگویید وقت ما تمام شده است.

So I'll cut to the chase.

بنابراین من به تعقیب و گریز ادامه می دهم.

I'll only say the most important  points to come in handy.

من فقط مهم‌ترین نکاتی را می‌گویم که به کارتان می‌آید.

This is used when something is very useful for a  specific purpose, so if it's pouring rain outside.

این زمانی استفاده می‌شود که چیزی برای یک هدف خاص بسیار مفید باشد ، بنابراین اگر بیرون بارانی است.

You.

Might say an umbrella would come in handy.

شما.

شاید بتوان گفت یک چتر مفید خواهد بود.

An umbrella would be very useful in this  particular situation to reinvent the wheel.

یک چتر در این موقعیت خاص برای اختراع مجدد چرخ بسیار مفید خواهد بود.

This is when you waste time trying to recreate  something that somebody else has already created.

این زمانی است که وقت خود را برای بازآفرینی چیزی که شخص دیگری قبلاً ایجاد کرده است تلف می‌کنید.

So let's say you ask your boss, should I  create a presentation for the conference,  

بنابراین، فرض کنید از رئیس خود می‌پرسید، آیا باید ارائه‌ای برای کنفرانس ایجاد کنم،

and your boss suggests using  last year's presentation.

و رئیس شما پیشنهاد می‌کند از ارائه سال گذشته استفاده کنید.

It's already created and your boss can add.

قبلاً ایجاد شده است و رئیس شما می تواند اضافه کند.

Don't reinvent the wheel.

چرخ را دوباره اختراع نکنید

So we often use this idiom in  the negative to go with the flow.

بنابراین ما اغلب این اصطلاح را به صورت منفی به کار می بریم تا با جریان پیش برویم.

When you go with the flow, it means  that you do what other people are doing,  

وقتی با جریان پیش می روید، به این معنی است که کاری را انجام می دهید که دیگران انجام می دهند،

or you agree with the opinion  of others, the majority.

یا با نظر دیگران، اکثریت موافق هستید.

So let's say you're having a company dinner  and you originally wanted to have burgers,  

بنابراین فرض کنید شما در حال صرف یک شام شرکتی هستید و در ابتدا می‌خواستید همبرگر بخورید،

but the majority of people say they want  pizza so you can go with the flow and have  

اما اکثریت مردم می‌گویند که پیتزا می‌خواهند تا بتوانید به

pizza instead of burgers because that's what  the majority wants to be, skating on thin ice.

جای همبرگر پیتزا بخورید، زیرا اکثریت می‌خواهند این باشند، اسکیت کردن. روی یخ نازک

This is when you do something that  is dangerous or involves risk.

این زمانی است که شما کاری انجام می‌دهید که خطرناک است یا شامل خطر است.

He's skating on thin ice by lying to his wife.

او با دروغ گفتن به همسرش روی یخ نازک اسکیت می کند.

It involves risk.

مستلزم ریسک است.

It's dangerous.

خطرناکه.

Don't do it.

انجامش نده

A silver lining.

یک آستر نقره ای.

This is something positive that  comes from something negative.

این چیزی مثبت است که از چیز منفی ناشی می‌شود.

So the pandemic, It is negative, right?

بنابراین همه گیری، منفی است، درست است؟

But is there anything positive?

اما آیا چیز مثبتی وجود دارد؟

A silver lining, maybe we could say 1.

پوشش نقره‌ای، شاید بتوانیم بگوییم 1.

Silver lining of the pandemic is that  it made us realize how important our  

پوشش نقره‌ای همه‌گیری این است که به ما فهماند که

relationships are with friends  and family to have a sweet tooth.

روابط ما با دوستان و خانواده چقدر برای داشتن یک شیرینی مهم است.

This is somebody who likes eating  sweet foods, especially chocolate.

این کسی است که خوردن غذاهای شیرین، به ویژه شکلات را دوست دارد.

So if people offer me dessert,  

بنابراین اگر مردم به من دسر پیشنهاد دهند،

generally I'll say no because I don't like  sweet food so I could say no thank you.

معمولاً نه می گویم زیرا غذای شیرین دوست ندارم، بنابراین می توانم بگویم نه متشکرم.

I don't have a sweet juice, which means I  don't really like sweet foods to go Dutch.

من آبمیوه شیرین ندارم، به این معنی که واقعاً دوست ندارم غذاهای شیرین هلندی شوند.

This is when you agree to share the  cost of something, especially a meal.

این زمانی است که موافقت می‌کنید هزینه چیزی، به‌ویژه یک وعده غذایی را به اشتراک بگذارید.

So let's say you're having dinner with a friend,  

بنابراین فرض کنید با یک دوست،

family member, even a romantic partner,  and they say I'll pay for the meal.

یکی از اعضای خانواده، حتی یک شریک عاشقانه،  شام می خورید، و آنها می گویند من هزینه غذا را پرداخت می کنم.

You could say no, no, no, let's go Dutch.

می توانید بگویید نه، نه، نه، بیا برویم هلندی.

Which means you're going to divide  the cost 5050 to make ends meet.

این بدان معناست که می‌خواهید هزینه را 5050 تقسیم کنید تا بتوانید زندگی خود را تامین کنید. ممکن است بگویید

This is when you have just enough money  to pay for essential items, you might say.

این زمانی است که برای پرداخت اقلام ضروری فقط پول کافی دارید.

With food prices increasing, we're  barely making ends meet to ring a bell.

با افزایش قیمت مواد غذایی، ما به سختی می‌توانیم زندگی خود را برای به صدا درآوردن زنگ خانه تامین کنیم.

This is.

این هست.

When something, usually a person, a  place or information is familiar to you,  

وقتی چیزی، معمولاً یک فرد، مکان یا اطلاعاتی برای شما آشنا است،

the list that you're having a conversation  with a coworker and they say, have you met Fred  

لیستی که در حال گفتگو با همکارتان هستید و می گویند، آیا شما فرد را

from accounting and you're thinking Fred, Fred,  Fred from accounting, that doesn't ring a bell.

از حسابداری ملاقات کرده اید و به فکر فرد، فرد، فرد از حسابداری هستید. ، که زنگی به صدا در نمی آید.

The tip.

نوک.

Of the.

Iceberg.

از.

کوه یخ.

This is used to describe a small part of a much  bigger problem these small local protests are.

این برای توصیف بخش کوچکی از یک مشکل بسیار بزرگتر که این اعتراضات محلی کوچک هستند استفاده می شود.

Just the.

فقط.

Tip of the iceberg to blow off steam.

نوک کوه یخ برای دمیدن بخار.

This is when.

You say or do something that helps you  release strong feelings or strong energy.

این زمانی است.

چیزی می‌گویید یا انجام می‌دهید که به شما کمک می‌کند احساسات قوی یا انرژی قوی را آزاد کنید.

Strong emotion.

احساس قوی.

After our fight, I went for  a walk to blow off steam.

بعد از دعوایمان، پیاده‌روی کردم تا بخار شوم.

So when you were on that walk, you were able  to calm down, to release that negative energy.

بنابراین وقتی در آن پیاده روی بودید، توانستید آرام شوید، آن انرژی منفی را آزاد کنید.

A piece of cake.

یک تکه کیک.

This is something that was extremely easy.

این چیزی است که بسیار آسان بود.

That exam was a piece of  cake to be out of the woods.

آن امتحان یک تکه کیک برای بیرون رفتن از جنگل بود.

This is when you no longer  have a problem or difficulty.

این زمانی است که دیگر مشکل یا مشکلی ندارید.

Our profits are in increasing,  but we're not out of the woods.

سود ما در حال افزایش است، اما ما از جنگل خارج نشده ایم.

Yet.

هنوز.

To get over something, This is  when you recover from an illness.

برای غلبه بر چیزی، این زمانی است که از یک بیماری بهبود می‌یابید.

It took me two weeks to get over  that cold to not be 1 cup of tea.

دو هفته طول کشید تا آن سرما را پشت سر بگذارم تا یک فنجان چای ننوشم.

This is used to describe a type  or category that you don't like.

این برای توصیف نوع یا دسته‌ای که دوست ندارید استفاده می‌شود.

Thanks for the invite, but  camping isn't my cup of tea.

از دعوت متشکریم، اما کمپینگ فنجان چای من نیست.

I don't like that category  of activity to be loaded.

دوست ندارم آن دسته از فعالیت‌ها بارگیری شود.

This means to be rich, to have a lot of money.

این یعنی پولدار بودن، پول زیاد داشتن.

I just found out my cousins loaded  to nip something in the bud.

من تازه متوجه شدم که پسرعموهایم بار می‌کنند تا چیزی را در جوانه بزنند.

This is to stop something before it has  an opportunity to become established.

این برای متوقف کردن چیزی است قبل از اینکه فرصتی برای تثبیت پیدا کند. قبل از اینکه کارمندان شروع به نگرانی کنند،

We need to nip these rumors in the bud  before the employees start worrying.

باید این شایعات را در ابتدای راه حذف کنیم .

Out of the blue, When something  happens, out of the blue,  

غیرقابل پیش بینی، وقتی چیزی اتفاق می افتد،

it happens suddenly and you weren't expecting it.

ناگهانی اتفاق می افتد و شما انتظارش را نداشتید.

My boss gave me a promotion out of the blue.

رئیسم به من ترفیع داد.

You weren't expecting it.

تو انتظارش را نداشتی

How awesome is that to keep ones chin up?

چقدر عالی است که افراد چانه را بالا نگه دارند؟

This is to remain cheerful in a difficult  situation, because in difficult situations  

این برای شاد ماندن در موقعیت‌های سخت است، زیرا در موقعیت‌های دشوار

we tend to put our chin down, but when  we're happy, we tend to keep our chin up.

تمایل داریم چانه‌مان را پایین بگذاریم، اما وقتی خوشحالیم، تمایل داریم چانه‌مان را بالا نگه داریم.

For example, I know the economy seems bad, but  keep your chin up to race against the clock.

برای مثال، می‌دانم که وضعیت اقتصادی بد به نظر می‌رسد، اما چانه‌تان را بالا نگه دارید تا با ساعت مسابقه دهید.

This is when you try to finish a  task quickly, before a specific time.

این زمانی است که سعی می‌کنید یک کار را سریع، قبل از زمان مشخصی به پایان برسانید.

I raced against the clock to finish the audit and  meet the deadline to count somebody off guard.

من با ساعت دویدم تا ممیزی را تمام کنم و به ضرب الاجل رسیدم تا یک نفر را غیرقابل شمارش کنم.

This is when you surprise  somebody by doing something  

این زمانی است که شخصی را با انجام کاری که

they weren't expecting or weren't prepared for.

انتظارش را نداشته یا برای آن آماده نبوده غافلگیر می‌کنید.

The politician was caught off guard when  asked about the scandal Be on ones radar.

وقتی از این سیاستمدار در مورد رسوایی رادار Be on ones سؤال شد، غافلگیر شد.

If something is on your radar,  

اگر چیزی در رادار شما باشد، به این

it means you're considering it or  thinking about it or aware of it.

معنی است که به آن فکر می‌کنید یا درباره آن فکر می‌کنید یا از آن آگاه هستید.

You could say leaving the  company isn't on my radar.

می توان گفت ترک شرکت در رادار من نیست.

It's not even something I'm considering  to stab someone in the back.

این حتی چیزی نیست که من به آن فکر کنم خنجر زدن به کسی از پشت.

This is to betray someone to do something  harmful to someone who trusted you.

این برای خیانت به کسی است که برای کسی که به شما اعتماد دارد، کاری مضر انجام دهد.

She told the client she did  all the work on the project.

او به مشتری گفت که تمام کارهای پروژه را انجام داده است.

I can't believe she stabbed me in the back  like that to make a bee line for something.

باورم نمی‌شود که او اینطور از پشت به من خنجر زد تا برای چیزی خط زنبور درست کند.

This is when you move quickly  and directly towards something.

این زمانی است که سریع و مستقیم به سمت چیزی حرکت می کنید.

So let's say you're at a wedding or a  conference and they're about to serve lunch.

بنابراین، فرض کنید در یک عروسی یا کنفرانس هستید و آنها در شرف سرو ناهار هستند.

The buffet.

بوفه

Lunch.

ناهار.

Everyone made a bee line for the food.

همه یک خط زنبور عسل برای غذا درست کردند.

They went quickly and directly  to the food to be in hot water.

آنها سریع و مستقیم به سمت غذا رفتند تا در آب گرم باشند.

This is when you're in a situation where  you might be criticized or punished.

این زمانی است که در موقعیتی قرار می گیرید که ممکن است مورد انتقاد یا تنبیه قرار بگیرید.

The politicians in hot water, after his comments  on gender equality, to be dressed to the nines.

سیاستمداران در آب داغ، پس از اظهارنظرهای او در مورد برابری جنسیتی، به لباس نه ها بپوشند.

This is when you're dressed  formally, smartly or fashionably.

این زمانی است که شما رسمی، هوشمندانه یا شیک لباس می پوشید.

We dress to the nines for our wedding anniversary,  

ما برای سالگرد ازدواجمان لباس نهم می‌پوشیم،

so you usually dress to the nines for a special  occasion to be between a rock and a hard place.

بنابراین شما معمولاً برای یک موقعیت خاص به لباس نه‌ها می‌پوشید تا بین یک سنگ و یک مکان سخت باشید.

This is when you're in a difficult situation  or you have to make a difficult decision.

این زمانی است که در موقعیت سختی قرار دارید یا باید تصمیم سختی بگیرید.

If I accept the promotion, then I'll  have to move abroad and I know Matt,  

اگر ترفیع را بپذیرم، باید به خارج از کشور نقل مکان کنم و می دانم که مت،

my partner, won't come with me.

شریک زندگی من، با من نخواهد آمد.

So I either accept the promotion that I  really want, but then I have to lose Matt,  

بنابراین، یا ترفیعی را که واقعاً می‌خواهم می‌پذیرم، اما بعد باید مت را از دست بدهم،

or I stay with Matt and I don't get the promotion.

یا با مت می‌مانم و ترفیع را دریافت نمی‌کنم.

I'm between a rock and a hard place.

من بین یک سنگ و یک مکان سخت هستم.

It's a difficult situation.

شرایط سختی است.

It's a difficult decision, lo and behold.

این یک تصمیم دشوار است، ببینید.

This.

Is an expression used to say that  something surprising happened.

این.

عبارتی است که برای گفتن اینکه اتفاق شگفت‌انگیزی رخ داده است استفاده می‌شود.

I was on vacation in Japan and lo and  behold, I saw my childhood sweetheart.

من در تعطیلات در ژاپن بودم و اینک، معشوق دوران کودکی ام را دیدم.

So it's very surprising that I see my childhood  

بنابراین بسیار تعجب آور است که من معشوقه دوران کودکی ام را

sweetheart across the world in  a foreign city, Lo and behold.

در سرتاسر جهان در یک شهر خارجی می بینم، ببینید.

To.

Let the.

به.

اجازه دهید.

Cat out of the bag.

گربه از کیف بیرون آمد.

This is when you accidentally reveal a secret.

این زمانی است که شما به طور تصادفی یک راز را فاش می کنید.

So let's say you're planning  a surprise party for your wife  

بنابراین، فرض کنید که در حال برنامه‌ریزی یک مهمانی غافلگیرکننده برای همسر

or husband or friend, and they know about it.

یا شوهر یا دوستتان هستید، و آن‌ها در مورد آن می‌دانند.

You might say you know about the party, don't you?

ممکن است بگویید از مهمانی خبر دارید، نه؟

Who let the cat out of the bag?

چه کسی گربه را از کیف خارج کرد؟

Who told you?

کی بهت گفته؟

Who revealed the secret?

چه کسی راز را فاش کرد؟

Who let the cat out of the  bag to be on the same page?

چه کسی اجازه داد گربه از کیف بیرون بیاید تا در همان صفحه باشد؟

This is used when all people agree on something,  

این زمانی استفاده می‌شود که همه افراد در مورد چیزی به توافق برسند،

and that something is generally a  plan or how to approach something.

و اینکه چیزی معمولاً یک برنامه یا نحوه نزدیک شدن به چیزی است.

For example, before we launch the product,  we need to get everybody on the same page.

برای مثال، قبل از راه‌اندازی محصول، باید همه را در یک صفحه قرار دهیم.

So we need to make sure that all  the different people agree on the  

بنابراین ما باید مطمئن شویم که همه افراد مختلف در مورد

plan to launch the product to sell like hot cakes.

برنامه راه اندازی محصول برای فروش مانند کیک های داغ توافق دارند.

I love this idiom.

من عاشق این اصطلاح هستم.

This is used when something sells very quickly,  easily or in large quantities, large amounts.

این زمانی استفاده می‌شود که چیزی خیلی سریع، آسان یا در مقادیر زیاد و مقادیر زیاد بفروشد.

For example, her new book sold like hot cakes.

به عنوان مثال، کتاب جدید او مانند کیک های داغ فروخته شد.

So this is a.

بنابراین این یک است.

Very good idiom to fall through the  cracks or to slip through the cracks.

اصطلاح بسیار خوبی برای افتادن از میان شکاف‌ها یا لغزش از میان شکاف‌ها.

This is used when something is not noticed or  something does not have sufficient attention.

این زمانی استفاده می‌شود که چیزی مورد توجه قرار نگیرد یا به چیزی توجه کافی نداشته باشد.

And remember you can use two different verbs,  

و به یاد داشته باشید که می توانید از دو فعل مختلف استفاده کنید،

fall or through and both have the same  meaning and they're both very common.

fall یا through و هر دو معنی یکسان دارند و هر دو بسیار رایج هستند.

For example, I'm sorry I  forgot to send you the report.

برای مثال، متأسفم که فراموش کردم گزارش را برای شما ارسال کنم.

It slipped through the the cracks.

از میان شکاف ها لیز خورد. از

It fell through the cracks,  so I just didn't notice it.

میان شکاف‌ها افتاد، بنابراین من متوجه آن نشدم. به

I didn't pay enough attention  to it to be up in arms.

اندازه کافی به آن توجه نکردم که در آغوش باشم.

This is a great one as well because we use it when  

این نیز بسیار عالی است زیرا زمانی که

someone is grumpy or angry  about something specific.

کسی نسبت به چیزی خاص بدخلق یا عصبانی است از آن استفاده می‌کنیم.

For example, Julie is up in arms  because we have to stay late tonight.

برای مثال، جولی در آغوش گرفته است، زیرا امشب باید تا دیر وقت بمانیم.

So Julie is angry or grumpy  because of something specific.

بنابراین جولی به خاطر چیزی خاص عصبانی یا بدخلق است.

We have to stay late tonight.

امشب باید تا دیر وقت بمونیم.

She's up in arms, fair and square.

او در آغوش است، منصف و مربع است.

This means honestly or according to the rules.

این یعنی صادقانه یا طبق قوانین.

So let's say my team lost a  competition, but we deserve to lose.

بنابراین بیایید بگوییم تیم من در یک مسابقه شکست خورد ، اما ما شایسته شکست هستیم.

The other team played better than us.

تیم دیگر بهتر از ما بازی کرد. می

I can say they beat us fair and square.

توانم بگویم آنها ما را منصفانه شکست دادند.

Honestly, according to the rules,  they won Baron Square to be a.

راستش را بخواهید، طبق قوانین، میدان بارون را به عنوان یک برنده شدند.

Black.

Sheep.

مشکی.

گوسفند.

This is when a member of a  group is different from the  

این زمانی است که یکی از اعضای یک گروه با

other members and we often use this with family.

سایر اعضا متفاوت است و ما اغلب از آن در خانواده استفاده می کنیم.

For example, all my cousins are married and  have kids except tom-tom is the black sheep.

به عنوان مثال، همه پسرعموهای من ازدواج کرده اند و بچه دارند به جز تام تام گوسفند سیاه.

He's different from all the  other members of the group,  

او با تمام اعضای گروه،

in this case family, by the skin of one's teeth.

در این مورد خانواده، از نظر پوست دندان متفاوت است.

This means barely or by a very slight  margin, We won by the skin of our teeth.

این بدان معناست که به سختی یا با اختلاف بسیار جزئی ، ما با پوست دندان خود پیروز شدیم.

So we won by only by this much, not  very much to get under one's skin.

بنابراین ما فقط با این اختلاف پیروز شدیم، نه آنقدر که زیر پوست کسی قرار بگیریم.

And this is to irritate or  upset someone, for example.

و این برای تحریک یا ناراحت کردن کسی است.

I don't know why, but Jerry.

من نمی دانم چرا، اما جری.

Really.

Gets under my skin.

واقعا.

زیر پوستم میاد

Jerry really irritates me.

جری واقعا مرا عصبانی می کند.

He upsets me to draw the line.

او مرا از خط کشی ناراحت می کند.

This is when you put a limit on what  you will allow or what you will do.

این زمانی است که شما محدودیتی برای کارهایی که اجازه می‌دهید یا انجام دهید تعیین می‌کنید.

For example, I want to help my sister,  but I draw the line at lending her money.

برای مثال، من می‌خواهم به خواهرم کمک کنم، اما برای قرض دادن پول به خواهرم خط می‌کشم.

So that is what I will not do.

پس این کاری است که من انجام نخواهم داد.

I will not lend her money that is not  allowed to give something a whirl.

من به او پولی قرض نمی‌دهم که اجازه داده نمی‌شود چیزی را به چرخش درآورد.

This is a fun one.

این یکی باحاله. به

It simply means to try something new.

سادگی به این معنی است که چیز جدیدی را امتحان کنید.

For example, you should give bowling a whirl.

به عنوان مثال، شما باید به بولینگ یک چرخش بدهید.

It's really fun.

واقعا سرگرم کننده است.

So if I know you've never gone bowling  before, I could say you should try it.

بنابراین اگر بدانم که قبلاً هرگز بولینگ نرفته‌اید، می‌توانم بگویم که باید آن را امتحان کنید.

You should give it a whirl  to be a fish out of water.

باید به آن بچرخانید تا ماهی بی آب شود.

This is used to say that someone is in an  unfamiliar and uncomfortable surrounding.

این برای گفتن اینکه شخصی در محیطی ناآشنا و ناراحت کننده قرار دارد استفاده می شود.

For example, I feel like a fish out of  water when I go to English meetings.

برای مثال، وقتی به جلسات انگلیسی می‌روم، احساس می‌کنم یک ماهی بیرون از آب است.

Because you have to speak in English,  and that's unfamiliar and uncomfortable,  

از آنجایی که باید به زبان انگلیسی صحبت کنید، و این ناآشنا و ناراحت کننده است،

you feel like a fish out of  water to go the extra mile.

احساس می کنید مانند ماهی بیرون از آب هستید تا مایل بیشتری را طی کنید.

This is when you make an extra attempt  to achieve something or do something.

این زمانی است که برای رسیدن به چیزی یا انجام کاری تلاش بیشتری می‌کنید.

For example, she's a great assistant.

به عنوان مثال، او یک دستیار عالی است.

She always goes the extra mile, so  she does more than she needs to.

او همیشه مایل اضافی را طی می کند، بنابراین بیشتر از آنچه نیاز دارد انجام می دهد.

To not see the forest, the trees.

برای ندیدن جنگل، درختان.

This is a very popular one.

این یک مورد بسیار محبوب است.

This is when you're so involved in the small minor  

این زمانی است که شما آنقدر درگیر

details of something that you  don't see the bigger picture.

جزئیات کوچک و جزئی چیزی هستید که تصویر بزرگ‌تر را نمی‌بینید.

You don't see the forest  from the individual trees.

شما جنگل را از تک درختان نمی بینید.

For example, the project failed because  we couldn't see the forest from the trees.

برای مثال، پروژه شکست خورد زیرا نمی‌توانستیم جنگل را از درختان ببینیم.

We lost track of the bigger picture  straight from the horses mouth.

ما مسیر تصویر بزرگ‌تر را مستقیماً از دهان اسب‌ها گم کردیم.

This is when you get information directly  from the source of that information.

این زمانی است که اطلاعات را مستقیماً از منبع آن اطلاعات دریافت می‌کنید.

I heard straight from the horses mouth that  we're not getting bonuses this year to cry wolf.

من مستقیماً از دهان اسب ها شنیدم که امسال برای گریه گرگ پاداشی دریافت نمی کنیم.

This is when you call for.

این زمانی است که شما برای آن تماس می گیرید.

Help.

کمک.

But you don't actually need  help, so in the future,  

اما شما واقعاً به کمک نیاز ندارید ، بنابراین در آینده،

nobody will assist you because  you lied about needing help.

هیچکس به شما کمک نخواهد کرد زیرا در مورد نیاز به کمک به دروغ گفتید.

For example, I'm not surprised  nobody responded to her e-mail.

برای مثال، من تعجب نمی‌کنم که کسی به ایمیل او پاسخ نداد.

She always cries wolf, so she always  asks for help when she doesn't need it.

او همیشه گرگ گریه می کند، بنابراین همیشه وقتی به کمک نیاز ندارد، درخواست کمک می کند.

But then one day she does need help,  

اما یک روز او به کمک نیاز دارد،

but nobody will help her because she  cries wolf to have bigger fish to fry.

اما هیچ‌کس به او کمک نمی‌کند، زیرا او گریه می‌کند که گرگ ماهی بزرگ‌تری برای سرخ کردن داشته باشد.

This is when you have other more  important matters to deal with.

این زمانی است که شما مسائل مهم تری دیگری برای رسیدگی دارید.

For example, can you attend  my meeting this afternoon?

برای مثال، می‌توانید در جلسه امروز بعدازظهر من شرکت کنید؟

I have bigger fish to fry, so I have a meeting  

ماهی‌های بزرگ‌تری برای سرخ کردن دارم، بنابراین جلسه‌ای دارم

that's dealing with more important  things than this other meeting.

که به چیزهای مهم‌تری نسبت به این جلسه دیگر می‌پردازد.

To play devil's advocate, this is  when you argue against something,  

برای ایفای نقش وکیل شیطان، این زمانی است که علیه چیزی بحث می‌کنید،

even if you think the opposite, simply  to address all sides of a situation.

حتی اگر برعکس فکر می‌کنید، صرفاً برای رسیدگی به همه جنبه‌های یک موقعیت.

For example, it would be great to get a promotion,  

برای مثال، گرفتن ترفیع عالی خواهد بود،

but to play devil's advocate,  it would mean longer hours.

اما برای ایفای نقش وکیل مدافع شیطان، به معنای ساعات طولانی‌تری است.

So you actually want the promotion,  

بنابراین شما واقعاً ارتقاء را می‌خواهید،

but you're going to examine the other side  just to be complete, to steal one's Thunder.

اما می‌خواهید طرف مقابل را بررسی کنید تا کامل شوید، تا تاندر را بدزدید.

This is a very popular one.

این یک مورد بسیار محبوب است.

This is to prevent someone from getting the  recognition, praise, or success that they deserve.

این کار برای جلوگیری از کسب قدردانی، تمجید یا موفقیتی است که سزاوار آن است.

And you do that by saying exactly  what that person was going to say.

و شما این کار را با گفتن دقیقاً همان چیزی که آن شخص قرار بود بگوید انجام می دهید.

For example, she announced her  engagement at my engagement party.

برای مثال، او نامزدی خود را در جشن نامزدی من اعلام کرد.

She stole my Thunder, so I  should have received the praise,  

او تندر من را دزدید، بنابراین باید

the congratulations at my engagement party.

در جشن نامزدی‌ام تحسین و تبریک دریافت می‌کردم.

But she announced her engagement, so  now everybody is congratulating her.

اما او نامزدی خود را اعلام کرد، بنابراین اکنون همه به او تبریک می‌گویند.

She stole my Thunder to rain on one's parade.

او تندر من را دزدید تا در رژه یکی ببارد.

This is to spoil someone's  pleasure or special moment.

این برای از بین بردن لذت یا لحظه خاص کسی است.

Let's say my friend is very happy  because she got an A on the exam.

فرض کنید دوست من بسیار خوشحال است زیرا در امتحان نمره A گرفت.

I could say I hate to rain on your  parade, but everyone got an A.

می‌توانم بگویم از باران در راهپیمایی شما متنفرم ، اما همه یک A گرفتند.

So I'm spoiling her pleasure by saying  

بنابراین من با گفتن

that everybody got the exact  same grade to be a cakewalk.

که همه دقیقاً نمره یکسانی را کسب کردند، لذت او را از بین می‌برم.

A cakewalk?

کیک واک؟

This is when something is very easy or effortless.

این زمانی است که چیزی بسیار آسان یا بدون زحمت است.

For example, learning  English is a cakewalk, right?

به عنوان مثال، یادگیری انگلیسی یک راهپیمایی است، درست است؟

Would you agree to take a rain check?

آیا با گرفتن چک باران موافقت می کنید؟

This is when you decline an invitation by  

این زمانی است که شما یک دعوت را رد می‌کنید و

suggesting you'll accept that  invitation at a future time.

پیشنهاد می‌کنید در آینده آن دعوت را بپذیرید.

So not now, but later.

پس نه الان، بعدا.

Let's say somebody invites me to  lunch today, but I'm very busy.

فرض کنید یکی امروز مرا به ناهار دعوت کرده است، اما من خیلی سرم شلوغ است. می‌توانم

I could say I'd love to have lunch, but I need  to take a rain check, which means not today,  

بگویم دوست دارم ناهار بخورم، اما باید یک چک باران بگیرم، یعنی نه امروز،

but later, to go on a wild goose chase  or to be on a wild wild goose chase.

بلکه بعداً، به تعقیب غاز وحشی یا در تعقیب غازهای وحشی.

You can use either verbs, go or be.

می توانید از هر دو افعال، go یا be استفاده کنید.

This is when you're looking  for something specific,  

این زمانی است که شما به دنبال چیز خاصی هستید،

but it's a complete waste of time because  that's something specific doesn't exist.

اما این یک اتلاف وقت است زیرا آن چیزی خاص وجود ندارد.

For example, after hiking for five hours,  

برای مثال، پس از پنج ساعت پیاده‌روی،

we realized we were on a wild goose chase  because the waterfall doesn't exist.

متوجه شدیم که در تعقیب غازهای وحشی هستیم زیرا آبشار وجود ندارد.

So we were looking for a specific waterfall.

بنابراین ما به دنبال یک آبشار خاص بودیم.

But on the trail we were  on, there is no waterfall.

اما در مسیری که در آن بودیم، آبشاری وجود ندارد.

The waterfall is at a  completely different location.

آبشار در مکانی کاملاً متفاوت است.

So we were on a wild goose chase because  we're looking for something that.

بنابراین ما در تعقیب غازهای وحشی بودیم زیرا  به دنبال چیزی هستیم.

Doesn't.

نمی کند.

Exist to twist someones arm.

وجود داشته باشید تا بازوی کسی را بچرخانید.

This is when you persuade someone to do  something that they don't want to do.

این زمانی است که کسی را متقاعد می‌کنید که کاری را انجام دهد که نمی‌خواهد انجام دهد.

For example, I didn't want to go to  the party, but Sarah twisted my arm.

برای مثال، من نمی‌خواستم به مهمانی بروم، اما سارا دستم را پیچاند.

So Sarah persuaded me, convinced me  to go to the party to face the music.

بنابراین سارا من را متقاعد کرد و مرا متقاعد کرد که به مهمانی بروم تا با موسیقی روبرو شوم.

This is when you accept criticism or  punishment for something you did do.

این زمانی است که شما انتقاد یا تنبیه را برای کاری که انجام داده اید می پذیرید.

For example, I missed the deadline,  so now it's time to face the music.

به عنوان مثال، من ضرب الاجل را از دست دادم، بنابراین اکنون زمان آن است که با موسیقی روبرو شوم.

Now I have to meet with my boss.

حالا باید با رئیسم ملاقات کنم. هر

We both know I missed the deadline.

دو می دانیم که ضرب الاجل را از دست دادم.

It was wrong, so I am going to  be punished and I deserve it.

این اشتباه بود، بنابراین من قرار است مجازات شوم و مستحق آن هستم.

It's time to face the music, to hit the books.

وقت آن است که با موسیقی روبه‌رو شویم، کتاب‌ها را بزنیم.

This means to study or do homework.

این به معنای مطالعه یا انجام تکالیف است.

For example, I can't go to the party tonight.

مثلاً امشب نمی توانم به مهمانی بروم.

I need to hit the books to turn a deaf ear.

باید کتاب ها را بزنم تا گوشم را کر کنم.

This is when you ignore someone when  they complain or they ask for help.

این زمانی است که وقتی شخصی شکایت می‌کند یا درخواست کمک می‌کند، نادیده می‌گیرید.

For example, I asked Maria to extend  the deadline, but she turned a deaf ear.

برای مثال، از ماریا خواستم که مهلت را تمدید کند، اما او گوشش را ناشنوا کرد.

So when I asked her to extend the deadline, I  was asking her to help me, but she ignored me.

بنابراین وقتی از او خواستم مهلت را تمدید کند، از او می‌خواستم که به من کمک کند، اما او به من توجهی نکرد.

She turned a deaf ear to break the bank.

او گوشش را کر کرد تا بانک را بشکند.

This means to cause financial ruin.

این به معنای ایجاد خرابی مالی است.

For example, this vacation costs $5000.

به عنوان مثال، هزینه این تعطیلات 5000 دلار است.

It's expensive, but it won't break the bank.

گران است، اما بانک را خراب نمی کند.

It won't cause financial ruin to jump the gun.

پریدن از اسلحه باعث خرابی مالی نمی شود.

This is when you do something too soon  without thinking about it carefully.

این زمانی است که کاری را خیلی زود انجام می‌دهید بدون اینکه به دقت در مورد آن فکر کنید.

For example, the company jumped the  gun when they canceled the conference,  

به عنوان مثال، شرکت وقتی کنفرانس را لغو کرد، اسلحه را پرید،

so they made that decision too soon.

بنابراین خیلی زود این تصمیم را گرفتند.

They should have thought about it more, took more  time, and then decided to read between the lines.

آن‌ها باید بیشتر درباره آن فکر می‌کردند، زمان بیشتری می‌گرفتند، و سپس تصمیم می‌گرفتند که بین سطرها بخوانند.

This is when you try to understand somebody's real  

این زمانی است که سعی می‌کنید

feelings or intentions based on  what they said or they wrote.

احساسات یا مقاصد واقعی کسی را بر اساس آنچه که گفته یا نوشته است، درک کنید.

For example, she said she's happy, but if you  read between the lines, it's obvious she's upset.

برای مثال، او گفت که خوشحال است، اما اگر بین خطوط بخوانید، واضح است که او ناراحت است.

So you try to interpret what she's saying  

بنابراین شما سعی می‌کنید آنچه را که او می‌گوید تفسیر کنید

to really understand how she  feels through thick and thin.

تا واقعاً بفهمید که چه احساسی دارد.

This is when you support someone or stay with  

این زمانی است که از کسی حمایت می‌کنید یا با

someone even when there are  problems or difficulties.

شخصی می‌مانید، حتی وقتی مشکلات یا مشکلاتی وجود دارد.

For example, a true friend will  be there through thick and thin.

به عنوان مثال، یک دوست واقعی در همه جا وجود خواهد داشت.

If there are problems or difficulties, a true  friend will be there to go back to square one.

اگر مشکلات یا مشکلاتی وجود داشته باشد، یک دوست واقعی آنجا خواهد بود تا به نقطه اول بازگردد.

This is to start working on  a plan from the beginning.

این برای شروع کار روی یک برنامه از ابتدا است.

Because your previous attempt failed.

زیرا تلاش قبلی شما شکست خورد.

For example, the board didn't approve our  plan, so we have to go back to square one.

برای مثال، هیئت مدیره طرح ما را تأیید نکرد ، بنابراین باید به نقطه اول برگردیم.

We have to start again from  the beginning, from scratch.

ما باید دوباره از ابتدا شروع کنیم، از ابتدا.

This is from the very beginning.

این از همان ابتدا است.

For example, I started this  YouTube channel for example.

برای مثال، من برای مثال این کانال YouTube را راه‌اندازی کردم.

My family started this business from scratch.

خانواده من این تجارت را از صفر شروع کردند.

So when we started there was nothing.

پس وقتی شروع کردیم هیچی نبود.

We did everything ourselves from  scratch to shoot oneself in the foot.

ما خودمان همه کارها را از ابتدا انجام دادیم تا به پای خود شلیک کنیم.

This is when you say or do something  that could cause problems for you.

این زمانی است که چیزی را می‌گویید یا انجام می‌دهید که می‌تواند برای شما مشکل ایجاد کند.

For example, I shot myself in the foot when  I agreed to stay late tonight, so I said yes.

برای مثال، وقتی موافقت کردم امشب تا دیر وقت بمانم، به پای خودم شلیک کردم، بنابراین گفتم بله.

Well, my boss asked me to stay  late, but it's my cousin's birthday,  

خب، رئیسم از من خواست تا دیر بمانم، اما تولد پسر عمویم است،

so now I can't go to their party or I'm going  to be late and I'm going to be in trouble.

بنابراین حالا نمی‌توانم به مهمانی آنها بروم وگرنه دیر می‌رسم و به دردسر می‌افتم.

I shot myself in the foot right off the bat.

درست از روی چوب به پای خودم شلیک کردم.

This means at the very beginning or immediately.

این یعنی در همان ابتدا یا بلافاصله.

For example, you can't expect to feel  confident speaking right off the bat.

به عنوان مثال، نمی‌توانید انتظار داشته باشید که در هنگام صحبت کردن، اعتماد به نفس داشته باشید.

So immediately at the very beginning, when  you first start, that's right off the bat,  

بنابراین بلافاصله در همان ابتدا، وقتی برای اولین بار شروع می‌کنید، درست است،

you can't expect to feel confident  right off the bat in the bag.

نمی‌توانید انتظار داشته باشید که از همان ابتدا احساس اعتماد به نفس داشته باشید .

This is when something is certain  to be 1 achieved or obtained.

این زمانی است که چیزی مطمئناً 1 به دست می آید یا به دست می آید.

For example, Jane has the promotion in the bag.

به عنوان مثال، جین تبلیغات را در کیف دارد.

So even though they haven't formally  announced that Jane has the promotion,  

بنابراین، اگرچه آنها رسماً اعلام نکرده‌اند که جین این ترفیع را دارد،

it's certain that it's hers.

مطمئناً مال اوست.

She has it in the bag.

او آن را در کیف دارد. هوای

Hot air.

گرم.

This is a great one.

این یکی عالی است.

This is when something is not sincere  and will not have practical results.

این زمانی است که چیزی صادقانه نیست و نتایج عملی نخواهد داشت.

For example, the advertisement claimed I would  lose 20 lbs in 20 days, but it was hot air.

برای مثال، آگهی ادعا می‌کرد که در 20 روز 20 پوند وزن کم می‌کنم، اما هوا گرم بود.

It was not true to follow in someones footsteps.

درست نبود که پا جای پای کسی بگذاریم.

This is when you do the same thing  that someone else previously did  

این زمانی است که شما همان کاری را انجام می‌دهید که قبلاً شخص دیگری انجام می‌داد

and that someone else is usually a  family member, a friend or a mentor.

و فرد دیگری معمولاً یکی از اعضای خانواده، یک دوست یا یک مربی است.

For example, she followed in her father's  footsteps and became an engineer.

برای مثال، او راه پدرش را دنبال کرد و مهندس شد.

This means that her father is also  an engineer to call a spade a spade.

این بدان معناست که پدرش هم مهندس است که بیل را بیل خطاب کند.

This is when you tell the truth about something,  even if the truth is not pleasant and not polite.

این زمانی است که در مورد چیزی حقیقت را می گویید، حتی اگر حقیقت خوشایند و مؤدبانه نباشد.

For example, let's call a spade a spade.

مثلاً بیل را بیل بنامیم.

This company discriminates against women,  so that's not a very polite thing to say,  

این شرکت علیه زنان تبعیض قائل می‌شود، بنابراین گفتن این حرف چندان مودبانه نیست،

but it's the truth to be in the same boat.

اما این حقیقت است که در یک قایق باشید.

This is when you're in the same situation as  someone else and that situation is difficult.

این زمانی است که شما در موقعیتی مشابه با شخص دیگری هستید و آن موقعیت دشوار است.

For example, we both lost  money in the stock market.

برای مثال، هر دوی ما در بازار سهام پول از دست دادیم.

We're in the same boat to pick someones brain.

ما در یک قایق هستیم تا مغز کسی را انتخاب کنیم.

This is when someone has a lot  of information on a subject or  

این زمانی است که شخصی اطلاعات زیادی در مورد یک موضوع یا

topic and you ask them to share that information.

موضوع دارد و از او می‌خواهید آن اطلاعات را به اشتراک بگذارد.

Or you ask them for their opinion.

یا از آنها نظر بخواهید.

You pick their brain.

شما مغز آنها را انتخاب می کنید.

For example, I'd love to buy you  coffee and pick your brain sometime,  

برای مثال، من دوست دارم برای شما قهوه بخرم و زمانی مغزتان را انتخاب کنم، به

which means I'd love to buy you  coffee and find out what you know.

این معنی که دوست دارم برای شما قهوه بخرم و بدانم شما چه می دانید.

Ask you questions about what you know, or get your  

درباره چیزهایی که می‌دانید از شما سؤال بپرسید، یا

opinion on a specific topic based on your  knowledge to bounce an idea off someone.

نظر خود را در مورد موضوعی خاص بر اساس دانش خود دریافت کنید تا ایده‌ای را از دیگران منعکس کنید.

This is when you share an idea,  get feedback on that idea.

این زمانی است که ایده‌ای را به اشتراک می‌گذارید، درباره آن ایده بازخورد دریافت کنید.

For example, can I bounce a few ideas  off you before the meeting today?

به عنوان مثال، آیا می‌توانم قبل از جلسه امروز چند ایده را به شما پاسخ دهم؟

The devils in the details.

شیاطین در جزئیات.

This is used when something seems simple, but the  details are complicated and could cause problems.

این زمانی استفاده می‌شود که چیزی ساده به نظر می‌رسد، اما جزئیات پیچیده هستند و می‌توانند مشکلاتی ایجاد کنند.

For example, the contract is only one page, which  seems simple, but the devil's in the details.

برای مثال، قرارداد فقط یک صفحه است، که به نظر ساده می‌آید، اما شیطان در جزئیات است.

So in that one page there's a lot of  complicated information that could  

بنابراین در آن یک صفحه اطلاعات پیچیده زیادی وجود دارد که می‌تواند

cause problems, the pot calling the kettle black.

مشکل ایجاد کند، دیگ کتری را سیاه می‌خواند. از

This is used to say that someone  shouldn't criticize someone else  

این برای این استفاده می‌شود که کسی نباید از شخص دیگری

for a fault that they have in themselves.

به خاطر نقصی که در خودش دارد انتقاد کند.

Let's say Jack is always late and I  get to our meeting 5 minutes late and  

فرض کنید جک همیشه دیر می‌کند و من ۵ دقیقه دیر به جلسه می‌رسم و

Jack gets mad at me for being late,  but he's always late so I could say.

جک به خاطر دیر آمدن از دست من عصبانی می‌شود، اما او همیشه دیر می‌آید تا بتوانم بگویم.

I.

Can't believe Jack was mad  because I was 5 minutes late.

من.

نمی توانم باور کنم جک دیوانه بود، زیرا من 5 دقیقه تاخیر داشتم.

Talk about the pot calling the  kettle black to take a backseat.

در مورد دیگ صحبت کنید که کتری را سیاه می‌خواند تا در صندلی عقب بنشینید.

This is when you choose to not have  responsibility in a organization or an activity.

این زمانی است که تصمیم می‌گیرید در یک سازمان یا یک فعالیت مسئولیتی نداشته باشید.

For example, my team is organizing a  conference, but I'm taking a backseat.

برای مثال، تیم من در حال سازماندهی یک کنفرانس است، اما من در صندلی عقب نشسته ام.

I'm not going to be responsible for  the conference to be up for grabs.

من مسئول برگزاری کنفرانس نیستم.

This is a great one.

این یکی عالی است.

It's used when something is available  and ready to be one or taken.

زمانی استفاده می‌شود که چیزی در دسترس باشد و آماده برای گرفتن یا گرفتن باشد.

For example, do you know if  Sues Office is up for grabs?

به‌عنوان مثال، آیا می‌دانید که آیا دفتر شکایت از سوی اداره شکایت قابل قبول است؟

So Sue's office is now empty.

بنابراین دفتر سو اکنون خالی است.

Maybe she left the company or she changed offices.

شاید او شرکت را ترک کرده یا دفتر خود را تغییر داده است.

So is her office ready and available?

پس آیا دفتر او آماده و در دسترس است؟

Is it up for grabs to put something on ice?

آیا قرار دادن چیزی روی یخ مناسب است؟

This is when you delay something or  you reserve something for future use.

این زمانی است که چیزی را به تاخیر می اندازید یا چیزی را برای استفاده در آینده رزرو می کنید.

Let's put the conference on ice until the  summer to bite off more than you can chew.

بیایید کنفرانس را تا تابستان روی یخ بگذاریم تا بیش از آنچه می‌توانید بجوید، گاز بگیرید.

This is when you try to do something that is too.

این زمانی است که شما سعی می کنید کاری را انجام دهید که همینطور است.

Difficult.

دشوار.

For you, for example, we took  on three projects this month.

برای شما، برای مثال، ما سه پروژه را در این ماه انجام دادیم.

I think we bid off more than we can chew.

من فکر می کنم ما بیشتر از چیزی که بتوانیم بجویم پیشنهاد می دهیم.

So three projects is too difficult  for us to throw caution to the wind.

بنابراین سه پروژه برای ما بسیار دشوار است که بتوانیم احتیاط را به باد بیاوریم.

This is when you do something without worrying  about the risk or the negative consequences.

این زمانی است که شما کاری را بدون نگرانی درباره خطر یا عواقب منفی انجام می دهید.

For example, I wasn't happy at my job, so  I threw caution to the wind and I quit,  

برای مثال، من از کارم راضی نبودم، بنابراین احتیاط را به باد دادم و استعفا دادم،

so I didn't think about the negative consequences.

بنابراین به عواقب منفی آن فکر نکردم.

When I made that decision, I threw  caution to the wind, A cross to bear.

وقتی این تصمیم را گرفتم، احتیاط را به باد پرتاب کردم، صلیب برای تحمل.

This is an unpleasant or painful situation  or person that you have to accept,  

این یک موقعیت یا فردی ناخوشایند یا دردناک است که باید آن را بپذیرید،

even though it's very difficult for you to do so.

حتی اگر انجام این کار برای شما بسیار دشوار است.

For example, I lost our company's biggest  client and that's my cross to bear.

برای مثال، من بزرگترین مشتری شرکتمان را از دست دادم و این چیزی است که باید تحمل کنم.

So that's a very painful situation,  

بنابراین این وضعیت بسیار دردناکی است،

knowing that I was personally responsible  for this loss, but that's my cross to bear.

با دانستن اینکه من شخصاً مسئول این فقدان بودم، اما این صلیب من است که باید تحمل کنم.

I have to accept it and deal with  that, even though it is painful.

من باید آن را بپذیرم و با آن کنار بیایم ، حتی اگر دردناک باشد.

And finally to keep ones  eye on something or someone.

و در نهایت اینکه افراد به چیزی یا کسی توجه داشته باشند.

This is when you watch something or  you take care of something or someone.

این زمانی است که چیزی را تماشا می‌کنید یا از چیزی یا کسی مراقبت می‌کنید.

For example, Will you keep an eye on  the project while I'm at the conference?

به عنوان مثال، آیا وقتی من در کنفرانس هستم، پروژه را زیر نظر خواهید داشت؟ آیا

Will you take care of the project?

شما از پروژه مراقبت خواهید کرد؟ آیا

Will you watch the project  while I'm at the conference?

وقتی من در کنفرانس هستم پروژه را تماشا خواهید کرد؟

You have done such a great  job expanding your vocabulary.

شما در گسترش دایره لغات خود کار بسیار خوبی انجام داده اید.

Now let's keep going, but we'll  do something completely different  

حالا بیایید ادامه دهیم، اما کاری کاملاً متفاوت  انجام می‌دهیم

because we're going to test your listening skills.

زیرا می‌خواهیم مهارت‌های شنیداری شما را آزمایش کنیم.

But at the same time, you're going to improve  your vocabulary because you're going to learn  

اما در عین حال، واژگان خود را بهبود می‌دهید زیرا

common expressions, phrasal verbs, idioms, and  advanced vocabulary than native speakers use.

عبارات رایج، افعال عبارتی، اصطلاحات و واژگان پیشرفته را نسبت به افرادی که زبان مادری استفاده می‌کنند، یاد می‌گیرید. بیا

Let's get started.

شروع کنیم.

Here are your instructions for the entire lesson.

در اینجا دستورالعمل شما برای کل درس است.

I am going to say a sentence three times.

من یک جمله را سه بار می گویم.

You need to listen to that sentence and write  down exactly what you hear in the comments.

شما باید به آن جمله گوش دهید و دقیقاً آنچه را که در نظرات می شنوید بنویسید.

After I'll explain what I said,  

بعد از اینکه آنچه گفتم را توضیح دادم،

and you can learn the pronunciation  changes that take place in fast English,  

و می‌توانید تغییرات  تلفظ  را که در انگلیسی سریع اتفاق می‌افتد،   یاد بگیرید

and you can also learn the advanced expressions  that I use and that native speakers commonly use.

و همچنین می‌توانید عبارات پیشرفته  را که من استفاده می‌کنم و گویشوران بومی معمولاً استفاده می‌کنند بیاموزید.

So let's get started with  the first listening exercise.

پس بیایید با اولین تمرین گوش دادن شروع کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

We should have had a backup plan.

ما باید یک طرح پشتیبان می داشتیم.

We should have had a backup plan.

ما باید یک طرح پشتیبان می داشتیم.

We should have had a backup plan.

ما باید یک طرح پشتیبان می داشتیم.

I said we should have had a backup plan.

گفتم باید یک طرح پشتیبان می داشتیم.

Let's talk about the pronunciation.

بیایید در مورد تلفظ صحبت کنیم.

Notice I said we should have, we should  have, had should have native speakers.

توجه کنید که گفتم باید داشته باشیم، باید داشته باشیم، باید زبان مادری داشته باشیم.

We combine this to sound like shoulda  shoulda notice that L is silent.

این را با هم ترکیب می‌کنیم تا به نظر بیاید، اگر متوجه شویم L ساکت است.

Shoulda shoulda we shoulda we shoulda had, should  have had, we should have had a backup plan.

اگر باید می‌داشتیم، باید می‌داشتیم ، باید یک طرح پشتیبان می‌داشتیم.

Let's.

Take a look at the linking between back up.

اجازه دهید. به

ارتباط بین پشتیبان گیری نگاهی بیندازید.

This is how native speakers combine sounds.

اینگونه است که گویشوران بومی صداها را ترکیب می کنند.

So two separate words will sound  like one word backup backup.

بنابراین دو کلمه جداگانه مانند یک نسخه پشتیبان از یک کلمه به نظر می رسند.

So we take the sound from back the last sound  and we transfer it to the next sound up back cup.

بنابراین ما صدا را از پشت آخرین صدا می گیریم و آن را به فنجان پشتی صدای بعدی منتقل می کنیم.

But you have to combine those sounds together.

اما شما باید این صداها را با هم ترکیب کنید.

So it sounds like one word backup,  backup, backup plan, backup plan.

بنابراین به نظر می رسد یک کلمه پشتیبان، پشتیبان، طرح پشتیبان، طرح پشتیبان.

We should have had a backup plan.

ما باید یک طرح پشتیبان می داشتیم.

Now what is a backup plan?

حالا طرح پشتیبان چیست؟

A backup plan is an alternative plan that  you can use if your original plan fails.

طرح پشتیبان یک طرح جایگزین است که در صورت شکست طرح اولیه می‌توانید از آن استفاده کنید.

Let's say you're going to present  at a conference or a meeting.

فرض کنید می‌خواهید در یک کنفرانس یا جلسه ارائه کنید.

So you bring.

Your computer and your  presentation is on the computer.

پس شما بیاورید.

رایانه و ارائه شما روی رایانه است.

That's your original plan.

این برنامه اصلی شماست.

That's Plan A, but it's always  smart to have a backup plan.

این طرح A است، اما داشتن یک طرح پشتیبان همیشه هوشمندانه است.

This could be your backup plan.

این می تواند طرح پشتیبان شما باشد.

You can put your presentation  on a USB A memory stick.

می‌توانید ارائه خود را روی یک حافظه USB A قرار دهید.

So if there's any issues with your  computer, you have a plan BA backup plan.

بنابراین، اگر مشکلی با رایانه شما وجود دارد ، یک طرح پشتیبان BA برنامه دارید.

And then you can say my computer  wouldn't connect to their equipment.

و سپس می توانید بگویید رایانه من به تجهیزات آنها وصل نمی شود.

But thankfully I had my presentation on ausb.

اما خوشبختانه من ارائه خود را در ausb داشتم.

Thankfully I had a backup plan.

خوشبختانه من یک برنامه پشتیبان داشتم.

Let's try this again.

بیایید دوباره این را امتحان کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

Her comment really ****** me off.

کامنت او واقعاً من را ناامید کرد.

Her comment really ****** me off.

کامنت او واقعاً من را ناامید کرد.

Her comment really ****** me off.

کامنت او واقعاً من را ناامید کرد.

I said her comment really ****** me off.

من کامنتش را گفتم

Let's look at the pronunciation of ******  because here this is an Ed, a past simple verb.

بیایید به تلفظ ****** نگاه کنیم زیرا در اینجا این یک Ed است، یک فعل گذشته ساده.

But the sound of that Ed is  a very soft T ****** ******.

اما صدای آن اد بسیار ملایم است ****** ******.

Now, when we say this in a sentence  and there are words that come after,  

اکنون، وقتی این را در یک جمله می‌گوییم و کلماتی وجود دارد که بعد از آن می‌آیند،

you almost don't hear that T, so you can't  really distinguish that it's in the past.

تقریباً آن T را نمی‌شنوید، بنابراین نمی‌توانید واقعاً تشخیص دهید که در گذشته است.

Simple.

ساده.

It's the context of the sentence that  will make it obvious that it is the past.

این متن جمله است که نشان می‌دهد که گذشته است.

Her comment really ****** me off.

کامنت او واقعاً من را ناامید کرد.

Now what does this mean to **** someone off?

حالا این به چه معناست که کسی را **** کردن؟

This means to make someone really angry.

این به این معنی است که کسی را واقعاً عصبانی کنید.

Now, note that this is an informal expression  and it can also be considered impolite.

اکنون، توجه داشته باشید که این یک عبارت غیررسمی است و همچنین می‌توان آن را غیر مودبانه در نظر گرفت.

It would be considered impolite if  your name is Mark and I said Mark,  

اگر نام شما مارک باشد و من بگویم مارک،

you're really ******* me off.

واقعاً من را ******* کرده اید، بی ادبانه تلقی می شود.

That would be impolite.

این بی ادبی خواهد بود.

But native speakers commonly use  this to complain about people.

اما گویشوران بومی معمولاً از این برای شکایت از مردم استفاده می‌کنند.

So I could be talking to my husband or my best  friend and say Mark really ****** me off today.

بنابراین می‌توانم با شوهرم یا بهترین دوستم صحبت کنم و بگویم که امروز مرا واقعاً ****** کن.

In that context, it's not impolite,  

در این زمینه، بی ادبانه نیست،

but it would be impolite to look directly  at someone and say you really ****** me off.

اما بی ادبانه است که مستقیماً به کسی نگاه کنید و بگویید واقعاً من را نادیده گرفته اید.

So don't do that.

پس این کار را نکن

Now we also use this in the  structure to be ****** ***.

اکنون ما همچنین از این در ساختار استفاده می کنیم تا ****** *** باشد.

The pronunciation is the same  ****** *** to be ****** ***.

تلفظ همان است ****** *** تا ****** ***.

This is simply to be really angry.

این صرفاً برای این است که واقعاً عصبانی باشید.

For example, I was so ****** *** when  I came home to a completely dirty house  

برای مثال، زمانی که به خانه‌ای کاملاً کثیف برگشتم، خیلی ********** بودم،

even though my kids promised  to clean up after the party.

حتی اگر بچه‌هایم قول داده بودند بعد از مهمانی تمیز کنند.

Do you want to do another listening exercise?

آیا می خواهید تمرین شنیداری دیگری انجام دهید؟

I'll say it three times.

سه بار میگم

Take what she says with a grain of salt.

آنچه را که او می‌گوید با یک دانه نمک بگیرید.

Take what she says with a grain of salt.

آنچه را که او می‌گوید با یک دانه نمک بگیرید.

Take what she says with a grain of salt.

آنچه را که او می‌گوید با یک دانه نمک بگیرید.

I said.

گفتم.

Take what she says with a grain.

آنچه او می گوید را با یک دانه بگیرید.

Of salt.

از نمک در

Here the pronunciation is clear,  

اینجا تلفظ واضح است،

but if you don't know what this idiom  means, then you won't understand it.

اما اگر ندانید این اصطلاح  به چه معناست، آن را متوجه نخواهید شد.

So the idiom is to take  something with a grain of salt.

بنابراین اصطلاح این است که چیزی را با یک دانه نمک بگیرید.

We use this to say that you shouldn't  believe everything someone tells you,  

ما از این استفاده می کنیم تا بگوییم نباید هر چیزی را که کسی به شما می گوید باور کنید،

because it might not be true.

زیرا ممکن است درست نباشد.

So let's say your friend tells you that.

بنابراین فرض کنید دوستتان این را به شما می گوید.

Oh, Gina says.

اوه، جینا می گوید.

She'll help.

او کمک خواهد کرد.

Me move this weekend.

من این آخر هفته حرکت می کنم

But from your experience, Gina  likes to make a lot of promises,  

اما با توجه به تجربه شما، جینا دوست دارد وعده‌های زیادی بدهد،

but she doesn't always follow  up with those promises.

اما همیشه به آن وعده‌ها عمل نمی‌کند.

She doesn't always fulfill those promises.

او همیشه به آن وعده ها عمل نمی کند.

Then you might say, take what  she says with a grain of salt.

سپس می‌توانید بگویید، آنچه را که او می‌گوید با یک دانه نمک بگیرید.

You're letting your friend know that  Gina might not actually do what she says,  

شما به دوستتان اطلاع می‌دهید که ممکن است جینا واقعاً آنچه را که می‌گوید انجام ندهد،

and let's focus on the grammar here.

و بیایید در اینجا روی دستور زبان تمرکز کنیم.

What do you notice about this sentence?

چه چیزی در مورد این جمله توجه می کنید؟

Take what she says with a grain of salt.

آنچه را که او می‌گوید با یک دانه نمک بگیرید.

What verb tense is this?

این چه زمان فعل است؟ که

In?

در؟

We're using the imperative.

ما از دستور استفاده می کنیم.

Take is in the imperative because  the sentence begins with a base verb.

Take در امر امری است زیرا جمله با یک فعل پایه شروع می شود.

There's no subject here.

اینجا موضوعی نیست به

That's how you can identify the imperative.

این ترتیب می توانید امر ضروری را تشخیص دهید.

And the imperative is used to give  instructions, orders, or suggestions.

و از دستور برای دادن دستورالعمل‌ها، دستورها یا پیشنهادها استفاده می‌شود.

So I'm suggesting that my friend take  what she says with a grain of salt.

بنابراین من به دوستم پیشنهاد می‌کنم که آنچه را که می‌گوید با یک دانه نمک بپذیرد.

Your next listening exercise?

تمرین شنیداری بعدی شما؟

I'll say it 3 It's high time we let her go.

من آن را می گویم 3 وقت آن است که او را رها کنیم.

It's high time we let her go.

وقت آن است که او را رها کنیم.

It's high time we let her go, I said.

من گفتم وقتش رسیده که او را رها کنیم.

It's high time we let her go for pronunciation.

وقت آن رسیده است که او را برای تلفظ رها کنیم.

Let's talk about let her go, let her go here.

بیایید در مورد اجازه دادن به او صحبت کنیم، اجازه دهید او به اینجا برود.

Notice how her sounds like err, you don't hear  the age err, but I also attach it to the word.

توجه کنید که صدای او مانند er است، شما خطای سن را نمی شنوید ، اما من آن را به کلمه نیز متصل می کنم.

Before.

قبل از.

So I link those sounds together.

بنابراین من آن صداها را به هم پیوند می دهم.

Letter, letter, letter.

نامه، نامه، نامه.

Let her go.

بگذار برود.

Let her go.

بگذار برود.

It's high time we let her go.

وقت آن است که او را رها کنیم.

Let's look at the expression.

بیایید به بیان نگاه کنیم.

It's high time.

وقتش است

When you say it's high time  that something should happen,  

وقتی می گویید وقت آن رسیده که چیزی اتفاق بیفتد،

you're saying that something  should happen now and not later.

می گویید که چیزی باید اکنون اتفاق بیفتد نه بعدا.

And when you use this expression, you also  suggest that it should have already happened.

و وقتی از این عبارت استفاده می‌کنید، همچنین پیشنهاد می‌کنید که قبلاً باید اتفاق می‌افتاده باشد.

So we should have.

پس باید داشته باشیم.

We should.

ما باید.

Have.

دارند.

Already let her go, but we didn't.

قبلاً او را رها کرده بودیم، اما این کار را نکردیم.

So we.

Should do it now because  it's high time we let her go.

پس ما

اکنون باید این کار را انجام دهید زیرا وقت آن است که او را رها کنیم.

And in my opinion, it's high time that  you enrolled in the finely fluent Academy.

و به نظر من، وقت آن رسیده است که در آکادمی بسیار روان ثبت نام کنید.

It's high time You should have already done this.

وقت آن است که باید قبلاً این کار را انجام می دادید.

You should have already done  this, but maybe you haven't.

قبلاً باید این کار را می‌کردید، اما شاید این کار را نکرده باشید.

So you should do it now and not later.

بنابراین شما باید این کار را اکنون انجام دهید و نه بعد.

What's the finely?

ریزه چیه؟

Fluent.

Academy Well, this is my premium training program  where we study native English speakers on TV,  

روان، سلیس.

آکادمی خوب، این برنامه آموزشی ممتاز من است  که در آن به زبان انگلیسی زبان مادری در تلویزیون،

movies, YouTube and the news so you  can improve your listening skills a  

فیلم، YouTube و اخبار مطالعه می‌کنیم تا بتوانید مهارت‌های گوش دادن خود را به سرعت بهبود بخشید

fast and add the most common  expressions to your speech.

و رایج‌ترین عبارات را به گفتار خود اضافه کنید.

So we do exactly what you're doing now,  but you use native speakers from TV,  

بنابراین ما دقیقاً همان کاری را انجام می‌دهیم که شما اکنون انجام می‌دهید، اما شما از سخنرانان بومی تلویزیون،

movies, YouTube, so you get a variety of  different accents and styles of speech.

فیلم‌ها، YouTube استفاده می‌کنید، بنابراین انواع مختلفی از لهجه‌ها و سبک‌های گفتار را دریافت می‌کنید.

Plus, you'll have me.

بعلاوه، من را خواهید داشت.

As your teacher and I'll be there  to coach you every step of the way.

به عنوان معلم شما و من آنجا خواهیم بود تا در هر مرحله شما را راهنمایی کنیم.

So it's high time you join  the finally fluent Academy  

بنابراین وقت آن است که به آکادمی در نهایت روان بپیوندید

and you can look for the link in  the description to learn more.

و می توانید برای کسب اطلاعات بیشتر به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

Coming back to our example is high time  you let her go now to let someone go.

بازگشت به مثال ما زمان آن است که اکنون او را رها کنید تا کسی را رها کنید.

This is an alternative way  of saying to fire someone.

این یک راه جایگزین برای گفتن اخراج شخصی است.

When you fire someone, they permanently  stop working for the company.

وقتی فردی را اخراج می‌کنید، برای همیشه برای شرکت کار نمی‌کند.

So when you let someone go, they  permanently stop working for the company.

بنابراین وقتی شخصی را رها می‌کنید، برای همیشه برای شرکت کار نمی‌کند.

It's high time we let her go.

وقت آن است که او را رها کنیم.

Remember, you're suggesting you should let  her go a while ago, so now you better do it.

به یاد داشته باشید، شما به شما پیشنهاد می‌دهید که مدتی قبل او را رها کنید، بنابراین اکنون بهتر است این کار را انجام دهید.

Let's do one last listening exercise.

بیایید آخرین تمرین گوش دادن را انجام دهیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

He looked a little.

کمی نگاه کرد.

Frazzled.

فرسوده.

He looked a little frazzled.

کمی گیج به نظر می رسید.

He looked a little frazzled, I said.

گفتم کمی گیج به نظر می رسید.

He looked a little.

کمی نگاه کرد.

Frazzled.

فرسوده.

Let's talk about pronunciation A.

بیایید در مورد تلفظ A.

Little.

Little صحبت کنیم.

Little.

مقدار کمی.

Native speakers, we don't  pronounce T's between 2 vowels.

گویشوران بومی، ما T را بین دو مصوت تلفظ نمی‌کنیم.

It will be either a very soft D little duh  duh little duh, or you just won't hear it.

این یا بسیار نرم و لطیف خواهد بود ، یا شما آن را نخواهید شنید.

Lil, Lil A little, a little.

لیل، لیل کمی، کمی.

And notice the AH is connected to it.

و توجه کنید ق به آن متصل است.

A little, a little, a little.

کمی، کمی، کمی.

He looked a little.

کمی نگاه کرد.

Frazzled.

فرسوده.

Frazzled.

فرسوده. در

Here it's a past simple Ed verb,  

اینجا یک فعل Ed ساده گذشته است،

but the pronunciation is a very  soft D and you almost don't hear it.

اما تلفظ آن یک D بسیار ملایم است و تقریباً آن را نمی شنوید.

Frazzled.

فرسوده.

Very soft.

خیلی نرم.

Frazzled.

فرسوده.

Frazzled To be frazzled or to look frazzled.

Frazzled به frazzled یا به نظر می رسد frazzled.

This is when you are or look very tired,  but you also look very worried or anxious.

این زمانی است که شما بسیار خسته هستید یا به نظر می رسید، اما بسیار نگران یا مضطرب به نظر می رسید.

So I might look frazzled if you see me.

بنابراین اگر شما مرا ببینید، ممکن است گیج به نظر برسم.

And normally my hair is nice and in a nice  position, but you see me and my hair is crazy.

و به طور معمول موهای من زیبا و در وضعیت خوبی هستند ، اما شما من را می بینید و موهایم دیوانه است.

I have makeup a little bit under my eyes.

زیر چشمم کمی آرایش دارم.

Maybe my shirt is a little messy as well.

شاید پیراهن من هم کمی نامرتب باشد.

And visibly you can see  that I might look frazzled.

و به وضوح می‌توانید ببینید که ممکن است گیج به نظر برسم.

And then obviously I'll look very tired  and maybe like very worried and anxious.

و بعد واضح است که خیلی خسته و شاید خیلی نگران و مضطرب به نظر می‌رسم.

So you might see it visibly in my appearance and  you can see it on my facial expression as well.

بنابراین شما ممکن است آن را به وضوح در ظاهر من ببینید و می توانید آن را در حالت چهره من نیز ببینید.

So if you see a Co worker.

بنابراین اگر یک همکار را دیدید. به

That looks.

نظر میرسد.

Frazzled, you might say.

ممکن است بگویید متحیر شده است.

Are you OK?

خوبی؟

You look a little frazzled.

کمی گیج به نظر میرسی

Amazing job improving your listening.

کار شگفت انگیزی که گوش دادن شما را بهبود می بخشد.

Skills.

مهارت ها.

Of fast English.

از زبان انگلیسی سریع

Now let's improve your pronunciation.

حالا بیایید تلفظ شما را بهبود ببخشیم.

Let's do an imitation exercise.

بیایید یک تمرین تقلیدی انجام دهیم.

I'm going to say each sentence  again, but I'm going to pause.

هر جمله را دوباره می‌گویم، اما مکث می‌کنم.

And then I want you to repeat this sentence out  loud and try to follow my pronunciation exactly.

و سپس از شما می‌خواهم که این جمله را با صدای بلند تکرار کنید و سعی کنید دقیقاً تلفظ من را دنبال کنید.

So try to imitate my pronunciation and  I'll say each sentence three times.

بنابراین سعی کنید تلفظ من را تقلید کنید و هر جمله را سه بار می گویم.

So I want you to repeat it out loud three times.

بنابراین من از شما می خواهم آن را با صدای بلند سه بار تکرار کنید.

We should have had a backup plan.

ما باید یک طرح پشتیبان می داشتیم.

We should have had a backup plan.

ما باید یک طرح پشتیبان می داشتیم.

We should have had a backup plan.

ما باید یک طرح پشتیبان می داشتیم.

Her comment really ****** me off.

کامنت او واقعاً من را ناامید کرد.

Her comment really ****** me off.

کامنت او واقعاً من را ناامید کرد.

Her comment really ****** me off.

کامنت او واقعاً من را ناامید کرد.

Take what she says with a grain of salt.

آنچه را که او می‌گوید با یک دانه نمک بگیرید.

Take what she says.

With a grain of salt.

آنچه او می گوید را بگیرید

با یک دانه نمک.

Take what she says with a grain of salt.

آنچه را که او می‌گوید با یک دانه نمک بگیرید.

It's high time we let her go.

وقت آن است که او را رها کنیم.

It's high time we let her go.

وقت آن است که او را رها کنیم.

It's high time we let her go.

وقت آن است که او را رها کنیم.

He looked a little frazzled.

کمی گیج به نظر می رسید.

He looked a little frazzled.

کمی گیج به نظر می رسید.

He looked a little frazzled.

کمی گیج به نظر می رسید.

Are you ready?

اماده ای؟

All right, let's go.

باشه بریم

So I'll say it three times.

بنابراین من آن را سه بار می گویم.

My mom nitpicks like crazy.

مامانم دیوونه گی می کنه

My mom nitpicks like crazy.

مامانم دیوونه گی می کنه

My mom nitpicks like crazy.

مامانم دیوونه گی می کنه

Did you get this one?

این یکی رو گرفتی؟

I said my mom nitpicks like crazy.

گفتم مامانم دیوونه گی می کنه.

The pronunciation is clear, but if you  don't know what the vocabulary means,  

تلفظ واضح است، اما اگر معنی واژگان را ندانید،

you're not going to understand  what that native speaker said.

نخواهید فهمید که آن زبان مادری چه گفته است.

Here, our verb is to nitpick to nitpick.

در اینجا، فعل ما nitpick به nitpick است.

What does this mean?

این یعنی چی؟

This is when you find faults.

این زمانی است که شما عیب هایی را پیدا می کنید.

Faults are things that you  don't like or criticisms.

ایرادات چیزهایی هستند که دوست ندارید یا انتقاد می کنید.

When you find faults in  details that are not important,  

وقتی در جزئیات ایراداتی پیدا می‌کنید که مهم نیستند،

I'm sure you know someone  in your life who nitpicks.

مطمئن هستم که فردی را در زندگی‌تان می‌شناسید که ایراد می‌گیرد.

Or maybe you nitpick yourself.

یا شاید خودت را گول بزنی

Let's say you're with someone and you  go out for dinner and the food is great.

فرض کنید با کسی هستید و برای شام بیرون می روید و غذا عالی است.

The restaurant is beautiful,  the server is very friendly,  

رستوران زیبا است، سرور بسیار دوستانه است،

but your friend finds faults in  details that are not important.

اما دوست شما ایراداتی را در جزئیاتی پیدا می کند که مهم نیستند.

Your friend nitpicks.

دوست شما نت‌پک می‌کند.

You could say the dinner was amazing,  

می توان گفت شام شگفت انگیز بود،

but of course Lindsay wasn't happy about the  color of the plates or the art on the walls.

اما البته لیندسی از رنگ بشقاب ها یا هنر روی دیوارها راضی نبود.

Lindsay is a nitpicker, so  your friend wasn't happy.

لیندسی یک آدم ناز است، بنابراین دوست شما راضی نبود.

About the color of the.

در مورد رنگ.

Plates.

بشقاب ها

That is such a detail that is not important.

این یک جزئیات است که مهم نیست.

So this is a.

بنابراین این یک است.

Perfect example of someone who nitpicks.

مثال کاملی از کسی که نیش می زند.

But notice in my example I  said Lindsay is a nitpicker.

اما توجه داشته باشید که در مثال من گفتم لیندسی یک آدم نازک است.

A nitpicker.

یک نیشکر

This is the noun form and a nitpicker  is simply someone who nitpicks.

این شکل اسمی است و یک nitpicker به سادگی کسی است که nitpicker می کند.

The original example was my mom  nitpicks like crazy here like crazy.

مثال اصلی این بود که مامانم اینجا مثل دیوانه‌ها اخم می‌کرد.

This simply means.

این به سادگی به این معنی است.

A.

Lot or quickly, but in this context it means.

الف-

زیاد یا سریع، اما در این زمینه به معنای آن است.

A lot.

زیاد.

So my mom nitpicks like crazy.

پس مامانم دیوونه گی می کنه.

My mom nitpicks a lot.

مامانم خیلی بدش میاد

You could.

شما می توانید.

Also, say I worked like crazy all weekend.

همچنین بگویید من تمام آخر هفته را دیوانه وار کار کردم.

So you worked a lot all weekend.

بنابراین تمام آخر هفته را زیاد کار کردید.

Let's try this again.

بیایید دوباره این را امتحان کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

It's OK to be picky sometimes.

It's OK to be picky sometimes.

ایرادی ندارد که گاهی اوقات گزنده باشیم.

ایرادی ندارد که گاهی اوقات گزنده باشیم.

It's OK to be picky sometimes.

ایرادی ندارد که گاهی اوقات گزنده باشیم.

Did you get?

This one I said it's OK to be  picky sometimes for pronunciation.

آیا گرفتی؟

این یکی که من گفتم اشکالی ندارد که گاهی اوقات برای تلفظ گزنده باشیم.

Notice I use the contraction.

توجه کنید که من از انقباض استفاده می کنم.

It's it's this is the contraction  of it is It's OK, It's OK.

این انقباض این است. اشکالی ندارد، اشکالی ندارد.

To.

به.

Be but I didn't say it's OK.

باش ولی نگفتم مشکلی نداره

To.

به.

Be picky.

ضربه زننده باشید.

I said to be to be so an unstressed to.

گفتم خیلی بی استرس باشم.

It's OK to be to be to be picky.

بودن مشکلی نیست

It's OK to be picky now.

حالا مشکلی نیست.

Don't confuse this expression to be picky.

این عبارت را اشتباه نگیرید.

With.

با.

Our last expression to nitpick.

آخرین بیان ما برای nitpick.

Yes, they both use the word pick, but  they are totally different expressions.

بله، هر دو از کلمه انتخاب استفاده می‌کنند، اما آنها عبارات کاملاً متفاوتی هستند.

This expression to be picky.

این عبارت به ضربه زننده است.

This describes someone who has very strong  preferences about what they like and don't like.

این نشان دهنده فردی است که ترجیحات بسیار قوی در مورد آنچه دوست دارد و دوست ندارد دارد.

For example, most young kids are picky.

به عنوان مثال، بیشتر بچه های جوان حساس هستند.

I don't know about you, but when  I was a young kid, five years old,  

شما را نمی‌دانم، اما زمانی که من یک بچه، پنج ساله،

ten years old, there were many  food items that I did not eat.

ده ساله بودم، مواد غذایی زیادی وجود داشت که نمی‌خوردم.

My diet was very simple.

رژیم غذایی من خیلی ساده بود.

I had a small number of  things that I liked to eat,  

من تعداد کمی از چیزهایی داشتم که دوست داشتم بخورم،

and I had a very large number of  things that I did not like to eat.

و تعداد بسیار زیادی چیزهایی داشتم که دوست نداشتم آنها را بخورم.

So as a child I was picky when it came to food.

بنابراین در کودکی در مورد غذا سختگیر بودم.

When it came to eating, what about you?

وقتی نوبت به غذا خوردن رسید، شما چطور؟ آیا

Were you a picky eater?

شما اهل غذا خوردن بودید؟ آیا در دوران کودکی

Were you picky about your  food when you were a child?

در مورد غذایتان حساس بودید ؟

Or maybe you still are right now?

یا شاید شما هنوز در حال حاضر هستید؟

Some adults are picky as well.

برخی از بزرگسالان نیز حساس هستند.

In our original example, I  said it's OK to be picky.

در مثال اصلی ما، گفتم که مشکلی نیست.

Sometimes it's OK.

گاهی اوقات مشکلی ندارد.

That means it is acceptable.

یعنی قابل قبوله

It's acceptable to be picky to have those strong  preferences about what you like and don't like.

این قابل قبول است که برای داشتن آن ترجیحات قوی در مورد آنچه دوست دارید و نمی‌پسندید، گزنده باشید.

Sometimes, for example, it's OK to  be picky when it comes to a job.

برای مثال، گاهی اوقات، بد نیست وقتی صحبت از یک شغل به میان می‌آید، حساس باشید. هنگام

Choosing a job, you should have  very strong preferences about  

انتخاب شغل، باید ترجیحات بسیار قوی در مورد

what you want that job to have the  qualities of that job, and that's OK.

اینکه می‌خواهید آن شغل ویژگی‌های آن شغل را داشته باشد، داشته باشید، و این اشکالی ندارد.

Choosing a job.

انتخاب شغل. در

Choosing a house you should definitely be.

انتخاب خانه حتما باید باشید.

Picky.

ضربه زننده.

Have very strong preferences  and choosing a spouse.

ترجیحات بسیار قوی و انتخاب همسر داشته باشید.

Maybe that's the ultimate one.

شاید این مورد نهایی باشد.

You should be very picky when you choose a spouse  because you're with that person for your entire.

وقتی همسری را انتخاب می‌کنید، باید خیلی سخت‌گیر باشید، زیرا در کل با آن شخص هستید.

Life.

زندگی

Let's try this again.

بیایید دوباره این را امتحان کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

I'm B.

Let's call it a day.

من B هستم.

بگذارید آن را یک روز بنامیم.

I'm B.

من B هستم.

Let's call it a day.

بگذارید آن را یک روز بنامیم.

I'm B.

من B هستم.

Let's call it a day.

بگذارید آن را یک روز بنامیم.

Did you get this one?

این یکی رو گرفتی؟

I said I'm beat.

گفتم کتک خورده ام.

Let's call it a day.

بگذارید آن را یک روز بنامیم.

Let's talk about the contraction at the beginning.

بیایید در ابتدا در مورد انقباض صحبت کنیم.

I'm of course, this is I am, I'm, I'm beat.

من البته، این من هستم، من، من ضرب و شتم.

I'm beat.

من کتک خورده ام

I'm beat, let's call it.

من کتک خورده ام، بیایید آن را صدا کنیم.

But with linking, we're going  to combine those sounds.

اما با پیوند دادن، می‌خواهیم آن صداها را ترکیب کنیم.

So it sounds like call it, call it, so call lit.

بنابراین به نظر می رسد که آن را صدا کنید، آن را صدا کنید، پس روشن کنید.

But then we have to say it as one word.

اما پس از آن باید آن را یک کلمه بگوییم.

Call it, call it, call it a day.

یک روز صداش کن، صداش کن.

Call it a day.

اسمش را بگذار یک روز.

Call it a day.

اسمش را بگذار یک روز.

I'm beat.

من کتک خورده ام

Let's call it a day.

بگذارید آن را یک روز بنامیم.

To be beat.

ضرب و شتم شدن

I'm beat.

من کتک خورده ام

This means to be.

این به معنای بودن است.

Very.

Tired to be exhausted.

خیلی

خسته از خستگی.

So instead of saying I'm very tired,  you can say I'm beat, I'm beat.

بنابراین به جای اینکه بگویید من خیلی خسته هستم، می توانید بگویید من ضرب و شتم هستم، من کتک خورده ام.

Where?

جایی که؟

Beat.

The verb to be.

ضرب و شتم.

فعل بودن.

Now let's talk about the expression.

حالا بیایید در مورد بیان صحبت کنیم.

Let's call it a day to call it a day.

بیایید آن را یک روز بنامیم تا آن را یک روز بنامیم.

This is an expression used to say  that you're going to stop working  

این عبارتی است که برای گفتن این مورد استفاده می‌شود که می‌گویند شما

for the day and you stop working for the  day because you've completed enough work,  

یک روز کار را متوقف می‌کنید و یک روز کار را متوقف می‌کنید زیرا به اندازه کافی کار را انجام داده‌اید،   کاری را که

you've done what you've needed to do,  or simply because everyone is exhausted,  

باید انجام می‌دهید انجام داده‌اید، یا صرفاً به این دلیل که همه انجام می‌دهند. خسته،

everyone is beat, and it isn't  productive anymore to keep working.

همه کتک خورده‌اند، و ادامه کار دیگر سازنده نیست.

So maybe it's 3:00 and technically the day  ends at 5:00, but everyone is so tired,  

بنابراین شاید ساعت 3:00 باشد و از نظر فنی روز در ساعت 5:00 به پایان برسد، اما همه آنقدر خسته هستند،

everyone is beat, that they're  just not thinking clearly anymore.

همه کتک خورده‌اند، که دیگر به وضوح فکر نمی‌کنند.

So you might say, let's call it a day, let's just  stop working for today and we'll get a good night.

بنابراین ممکن است بگویید، بیایید آن را یک روز بنامیم، بیایید برای امروز کار را متوقف کنیم و شب خوبی خواهیم داشت.

Sleep.

We'll come back tomorrow and begin again.

خواب.

فردا برمی گردیم و دوباره شروع می کنیم.

You could combine this with our  expression like crazy, which means a lot.

می‌توانید این را با عبارت ما مانند دیوانه ترکیب کنید، که معنی زیادی دارد.

And you could say we've been  working like crazy all week.

و می توانید بگویید که ما در تمام هفته دیوانه وار کار کرده ایم.

Let's call it a day.

بگذارید آن را یک روز بنامیم.

So again, maybe it's Friday at 2:00, and  technically you're supposed to work until 5:00.

بنابراین دوباره، شاید ساعت 2:00 جمعه باشد، و از نظر فنی قرار است تا ساعت 5:00 کار کنید.

But because you've been  working like crazy all week,  

اما چون در تمام هفته دیوانه‌وار کار کرده‌اید،

let's just call it a day and stop working Now  Are you ready for another listening exercise?

بیایید آن را یک روز بنامیم و اکنون کار را متوقف کنیم. آیا برای تمرین شنیداری دیگری آماده هستید؟

I'll say it three times.

سه بار میگم

You shouldn't be so nosy.

نباید اینقدر فضول باشی

You shouldn't be so nosy.

نباید اینقدر فضول باشی

You shouldn't be so nosy.

نباید اینقدر فضول باشی

Did you get this one?

این یکی رو گرفتی؟

I said.

گفتم.

You.

Shouldn't be so nosy here.

شما.

اینجا نباید انقدر فضول باشه

Notice I said shouldn't, Shouldn't you?

توجه کنید که گفتم نباید، شما نباید؟

Shouldn't be?

نباید باشد؟

This is.

A contraction of.

این هست.

یک انقباض از.

Should.

باید.

Not shouldn't you shouldn't be You shouldn't be.

نه نباید باید باشی نباید باشی.

You shouldn't be so nosy.

نباید اینقدر فضول باشی

What does this mean To be nosy?

فضول بودن به چه معناست؟

To be nosy.

فضول بودن از

This is used to say that your interested  in what other people are doing or saying.

این برای گفتن اینکه شما به کارهایی که دیگران انجام می‌دهند یا می‌گویند علاقه دارید استفاده می‌شود.

When you have no right to be interested in that,  

وقتی حق علاقه به آن را ندارید،

you have no right to know what other people are  saying or doing because it doesn't involve you.

حق ندارید بدانید دیگران چه می‌گویند یا چه می‌کنند، زیرا به شما مربوط نمی‌شود.

A lot of people.

بسیاری از مردم.

Are nosy when it comes to their  significant other's cell phone.

وقتی نوبت به تلفن همراه دیگران مهمشان می‌رسد، فضول هستند.

They want to know what their  significant other is looking  

آن‌ها می‌خواهند بدانند شخص مهمشان به چه چیزی

at online, who they're talking  to, who they're texting with.

آنلاین نگاه می‌کند، با چه کسی صحبت می‌کند ، با چه کسی پیامک می‌فرستد.

But ultimately you have no right  to that knowledge because that's  

اما در نهایت شما هیچ حقی به این دانش ندارید زیرا این

your significant other's personal privacy.

حریم شخصی شخص مهم شماست.

So if your significant.

بنابراین اگر شما قابل توجه است.

Other.

دیگر.

Leaves their phone and goes to the  bathroom or goes to another room and  

تلفنش را رها می‌کند و به حمام می‌رود یا به اتاق دیگری می‌رود و

you pick up the phone and you try to look at  it without them knowing you are being nosy.

شما تلفن را برمی‌دارید و سعی می‌کنید به آن نگاه کنید بدون اینکه بدانند شما فضول هستید.

And that's when someone can  say you shouldn't be so nosy.

و آن وقت است که یکی می‌تواند بگوید نباید اینقدر فضول باشی.

Let's try this one more time.

بیایید این را یک بار دیگر امتحان کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

Being nosy is one of my pet.

فضول بودن یکی از حیوانات خانگی من است.

Peeves.

پیوز.

Being nosy is one of my pet peeves.

فضول بودن یکی از ناراحتی های حیوان خانگی من است.

Being nosy is one of my pet peeves.

فضول بودن یکی از ناراحتی های حیوان خانگی من است.

Did you get this one?

این یکی رو گرفتی؟

I said being nosy is one of my pet peeves.

گفتم فضول بودن یکی از ناراحتی های حیوان خانگی من است.

And now you know what nosy means, so I  don't have to explain that being nosy.

و حالا می‌دانید که فضول به چه معناست، بنابراین لازم نیست فضول بودن را توضیح دهم.

Notice how this is a gerund statement, a  sentence that starts with a jaron verb, a verb.

توجه کنید که چگونه این یک جمله ی جرون است، جمله ای که با یک فعل jaron، یک فعل شروع می شود.

In ING being nosy, jaron statements  are used to make general statements.

در nosy بودن ING، از جملات jaron برای بیان عبارات کلی استفاده می‌شود.

So in general, being nosy is one of my pet peeves.

بنابراین به طور کلی، فضول بودن یکی از ناراحتی های حیوان خانگی من است.

What is a pet peeve?

پیو حیوان خانگی چیست؟

A pet peeve is something that especially annoys  you, so there are many things that annoy you.

خشم حیوان خانگی چیزی است که به خصوص شما را آزار می دهد ، بنابراین چیزهای زیادی وجود دارد که شما را آزار می دهد.

But a pet peeve is when whenever that  one thing happens, it really annoys you.

اما ناراحتی حیوان خانگی زمانی است که هر وقت آن یک اتفاق بیفتد، واقعاً شما را آزار می دهد.

So I googled this and according to Google,  

بنابراین من این را در گوگل جستجو کردم و به گفته گوگل،

the top three pet peeves things  that especially annoy people.

سه حیوان خانگی برتر چیزهایی را که مخصوصاً مردم را آزار می‌دهند، ناراحت می‌کنند.

The top three pet peeves are loud chewing.

سه پیو برتر حیوان خانگی جویدن با صدای بلند است.

So if your coworker is, or your kids, your husband  or wife, loud chewing, Is that one of your pet?

بنابراین اگر همکارتان، یا بچه‌هایتان، شوهر یا همسرتان، با صدای بلند در حال جویدن است، آیا این یکی از حیوانات خانگی شماست؟

Peeves.

پیوز.

#2 According to Google, is bad manners.

شماره 2 به گفته گوگل، اخلاق بد است.

So if you have bad manners,  it means you're not polite.

بنابراین اگر اخلاق بدی دارید، به این معنی است که مودب نیستید.

So if someone holds the door  open for you, in North America,  

بنابراین، اگر کسی در را برای شما باز نگه دارد، در آمریکای شمالی،

it's considered polite to  say thank you to that person.

مودبانه تلقی می‌شود که از آن شخص تشکر کنید.

So if you hold a door open for  someone and the other person,  

بنابراین، اگر دری را برای کسی و دیگری باز نگه دارید،

they go right in and they  don't say thank you to you.

آنها مستقیماً وارد می شوند و از شما تشکر نمی کنند.

That would be an example of  bad manners in North America.

این نمونه ای از رفتارهای بد در آمریکای شمالی است.

And the person who held the door open would be  annoyed because that's one of their pet peeves.

و شخصی که در را باز نگه می‌داشت، آزرده می‌شد زیرا این یکی از ناراحتی‌های حیوان خانگی اوست.

And #3, according to Google, is clutter.

و شماره 3، به گفته گوگل، درهم ریختگی است.

Clutter describes when a room  is very disorganized or messy.

درهم ریختگی زمانی را توصیف می‌کند که یک اتاق بسیار نامرتب یا نامرتب است.

So if there were things all over my office,  

بنابراین، اگر در سرتاسر دفتر من چیزهایی وجود داشت،

papers everywhere, things were not neat  and organized, that would be clutter.

کاغذها همه جا بودند، همه چیز مرتب و منظم نبود، به هم ریختگی می شد.

What about you?

تو چطور؟

What's your pet peeve?

پیو حیوان خانگی شما چیست؟

Share your pet peeve.

پیو حیوان خانگی خود را به اشتراک بگذارید

In the comments below.

در نظرات زیر.

Now let's do an imitation exercise where  you're going to imitate my pronunciation,  

حالا بیایید یک تمرین تقلیدی انجام دهیم که در آن شما تلفظ من را تقلید می‌کنید،

so you're going to listen to me  say the sentence, and then you are.

بنابراین می‌خواهید به من گوش دهید جمله را بگویم و سپس می‌شوید.

Going to repeat.

رفتن به تکرار.

The sentence out loud.

جمله با صدای بلند

So say the sentence out loud and  try to match my pronunciation.

بنابراین جمله را با صدای بلند بگویید و سعی کنید با تلفظ من مطابقت داشته باشد.

And then you'll repeat that  three times for each sentence.

و سپس آن را سه بار برای هر جمله تکرار خواهید کرد.

So let's do that right now.

پس بیایید همین الان این کار را انجام دهیم.

My mom nitpicks like crazy.

مامانم دیوونه گی می کنه

My mom nitpicks like crazy.

مامانم دیوونه گی می کنه

My mom nitpicks like crazy.

مامانم دیوونه گی می کنه

It's OK to be picky.

Sometimes it's OK to be picky.

مشکلی نیست.

گاهی وقت ها مشکلی نیست.

Sometimes it's OK to be picky.

گاهی وقت ها مشکلی نیست.

Sometimes I'm beat.

گاهی کتک میخورم

Let's call it a day.

بگذارید آن را یک روز بنامیم.

I'm beat.

من کتک خورده ام

Let's call it a day.

بگذارید آن را یک روز بنامیم.

I'm beat.

من کتک خورده ام

Let's call it a day.

بگذارید آن را یک روز بنامیم.

You shouldn't be so nosy.

نباید اینقدر فضول باشی

You shouldn't be so nosy.

نباید اینقدر فضول باشی

You shouldn't be so nosy.

نباید اینقدر فضول باشی

Being nosy is one of my pet peeves.

فضول بودن یکی از ناراحتی های حیوان خانگی من است.

Being nosy is one of my pet peeves.

فضول بودن یکی از ناراحتی های حیوان خانگی من است.

Being nosy is one of my pet peeves.

فضول بودن یکی از ناراحتی های حیوان خانگی من است.

Are you ready?

اماده ای؟

So let's start with the first listening exercise.

پس بیایید با اولین تمرین شنیداری شروع کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

The party got a little out of hand.

مهمانی کمی از کنترل خارج شد.

The party got a little out of hand.

مهمانی کمی از کنترل خارج شد.

The party got a little out of hand, I said.

گفتم مهمانی کمی از دستش خارج شد.

The party got a little out of hand.

مهمانی کمی از کنترل خارج شد.

Let's talk about a little notice.

بیایید در مورد توجه کوچک صحبت کنیم.

There are those two T's in the middle.

آن دو T در وسط وجود دارد.

A native speaker is just going to  drop them and it will sound like.

یک سخنران بومی فقط آنها را رها می کند و به نظر می رسد.

Lil, Lil A little, a little.

لیل، لیل کمی، کمی.

Or a native speaker will pronounce them as D's,  a very soft D because they're between 2 vowels,  

یا یک گوینده بومی آنها را به صورت D تلفظ می‌کند، یک D بسیار ملایم، زیرا بین 2 مصوت،

little, dull, dull, little,  little, and then you connect.

کوچک، کسل‌کننده، کسل‌کننده، کوچک، کوچک هستند و سپس شما متصل می‌شوید.

Ah, a little.

آه، کمی.

A little.

کمی.

A little.

کمی.

The party got a little out of.

مهمانی کمی از آن خارج شد.

This is combined to sound.

این برای صدا ترکیب شده است.

Like outa outa.

مثل اوتا اوتا

The party got a little out of the  party, got a little out of hand.

مهمانی کمی از مهمانی خارج شد، کمی از کنترل خارج شد.

Out of hand.

از دست.

What does that mean, to get  or to become out of hand?

این به چه معناست، به دست آوردن یا از دست رفتن؟

Well, out of hand means out of control,  

خوب، خارج از دست یعنی خارج از کنترل،   به

which means that you no longer  have control over the party.

این معنی که دیگر کنترلی بر حزب ندارید.

The party got a little out of hand.

مهمانی کمی از کنترل خارج شد.

So this is not a good.

پس این خوب نیست.

Thing In a more everyday context, you might say,  

چیزی که در یک زمینه روزمره تر، ممکن است بگویید،

my shopping has gotten a little out of hand,  a little out of hand, a little out of hand.

خرید من کمی از کنترل، کمی از دست، کمی خارج از کنترل شده است.

Which means you no.

یعنی شما نه

Longer Have control over your shopping,  

طولانی‌تر بر خرید خود کنترل داشته باشید،

so you're probably buying a lot  of purses or jewelry or watches.

بنابراین احتمالاً تعداد زیادی کیف یا جواهرات یا ساعت می‌خرید.

When you.

وقتی تو.

Don't need to.

نیازی نیست

My shopping has gotten a little.

خریدم کمی زیاد شده

Out of hand.

از دست.

Let's try this again.

بیایید دوباره این را امتحان کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

His e-mail really caught me off guard.

ایمیل او واقعا مرا غافلگیر کرد.

His e-mail really caught me off.

ایمیل او واقعا مرا به خود مشغول کرد.

Guard.

نگهبان.

His e-mail really caught me off.

ایمیل او واقعا مرا به خود مشغول کرد.

Guard.

نگهبان.

I said his e-mail really caught me off guard.

گفتم ایمیلش واقعا مرا غافلگیر کرد.

Let's talk about his e-mail.

بیایید در مورد ایمیل او صحبت کنیم.

His Although the spelling is an S,  it's a voiced sound, so it's a zed.

او اگرچه املای آن S است، صدایی است که صدادار است، بنابراین یک zed است.

So we can use that to link to the next word  because the next word starts in a vowel,  

بنابراین می‌توانیم از آن برای پیوند دادن به کلمه بعدی استفاده کنیم، زیرا کلمه بعدی با یک مصوت شروع می‌شود،

so it will sound like his e-mail.

بنابراین مانند ایمیل او به نظر می‌رسد.

You'll hear the on the word e-mail, but then  you cannot have a pause between his and e-mail.

کلمه ایمیل را می‌شنوید، اما بعد از آن نمی‌توانید بین او و ایمیل مکث کنید.

You need to pronounce them together.

باید آنها را با هم تلفظ کنید.

His e-mail, His e-mail, his e-mail, his e-mail.

ایمیل او، ایمیل او، ایمیل او، ایمیل او.

Really caught notice here.

اینجا واقعا مورد توجه قرار گرفت.

The spelling and the  pronunciation are very different.

املا و تلفظ بسیار متفاوت است.

Caught caught His e-mail  really caught me off guard.

گرفتار شد ایمیل او واقعاً مرا غافلگیر کرد.

When you catch someone off guard, this is an  expression that means you surprise someone and  

وقتی کسی را غافلگیر می‌کنید، این عبارتی است که به این معنی است که کسی را غافلگیر می‌کنید و

you surprise someone, generally with information  or news or something they weren't expecting.

شخصی را غافلگیر می‌کنید، معمولاً با اطلاعات یا اخبار یا چیزی که او انتظارش را نداشت.

There are two options with our sentence.

با جمله ما دو گزینه وجود دارد.

His e-mail really caught me off guard.

ایمیل او واقعا مرا غافلگیر کرد.

Either AI wasn't expecting him to e-mail me, so  the fact that the e-mail even exists surprised me,  

یا هوش مصنوعی انتظار نداشت که او به من ایمیل بزند، بنابراین این واقعیت که ایمیل حتی وجود دارد مرا شگفت زده کرد،   من را

caught me off guard, or Option  BI was expecting his e-mail,  

غافلگیر کرد، یا گزینه BI منتظر ایمیل او بود،

but I wasn't expecting the e-mail to contain  the information or the news that it contained,  

اما من انتظار ایمیل را نداشتم. نامه حاوی اطلاعات یا اخباری باشد که حاوی آن است،

so it was the content of the e-mail that  surprised me that caught me off guard.

بنابراین محتوای ایمیل بود که مرا شگفت زده کرد و مرا غافلگیر کرد.

We don't have enough information  based on this one sentence to know.

ما بر اساس این یک جمله اطلاعات کافی برای دانستن نداریم.

It would be the overall context that would  let you know if it's option A or option B1.

این زمینه کلی است که به شما اطلاع می دهد که آیا گزینه A یا گزینه B1 است.

Final note that this expression to catch someone  off guard is commonly used in the passive.

نکته پایانی این است که این عبارت برای بی‌احتیاطی گرفتن شخصی معمولاً در حالت غیرفعال استفاده می‌شود.

So you could say I was caught  off guard by his e-mail.

بنابراین می توان گفت که من از ایمیل او غافلگیر شدم.

I was caught off guard by his e-mail.

با ایمیل او غافلگیر شدم.

That's the passive voice and is very  commonly used with this expression.

این صدای منفعل است و معمولاً با این عبارت استفاده می‌شود.

Let's try this again.

بیایید دوباره این را امتحان کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

Thanks for sticking up for me.

ممنون که به من سر زدی

Thanks for sticking up for me.

ممنون که به من سر زدی

Thanks for sticking up for me.

ممنون که به من سر زدی

I said thanks.

گفتم ممنون

For.

برای.

Sticking.

چسبیده.

Up for me?

برای من؟

Notice that the word for sounds like Fer Fer.

توجه داشته باشید که کلمه برای صدا مانند Fer Fer است.

This is because it's unstressed.

این به این دلیل است که بدون استرس است.

Thanks for thanks for sticking up for me.

ممنون از لطف شما که به من کمک کردید.

For me.

برای من.

So in both places in this sentence.

بنابراین در هر دو جای این جمله.

Thanks for thanks for sticking up for me.

ممنون از لطف شما که به من کمک کردید.

Thanks for sticking up for me.

ممنون که به من سر زدی

What does this mean?

این یعنی چی؟

When you stick up for someone, it  means that you support someone.

وقتی طرفدار کسی هستید، به این معنی است که از کسی حمایت می کنید.

Or do you defend someone, especially  when they're being criticized?

یا از کسی دفاع می‌کنید، مخصوصاً وقتی از او انتقاد می‌شود؟

So it's a positive.

بنابراین یک نکته مثبت است.

Thing to stick.

چیزی که باید بچسبد.

Up for someone else now.

حالا برای شخص دیگری

I have seen you, my students, my amazing  students, stick up for me in the comments section.

من شما را دیدم، دانش‌آموزانم، دانش‌آموزان شگفت‌انگیز من ، در بخش نظرات برای من تماس بگیرید.

Sometimes I'll be reviewing the comments and  

گاهی اوقات نظرات را مرور می‌کنم و

I'll see there's a negative comment  like this video was really boring.

می‌بینم که یک نظر منفی وجود دارد مثل اینکه این ویدیو واقعاً خسته کننده است.

But then you, one of my awesome students sticks up  

اما بعد، شما، یکی از دانش‌آموزان عالی من،

for me and you reply to that comment  and you say something like no way.

از من حمایت می‌کنید و به آن نظر پاسخ می‌دهید و چیزی شبیه به هیچ راهی می‌گویید.

This video is awesome and Jennifer's the best.

این ویدیو عالی است و جنیفر بهترین است.

I have seen this happen.

من این اتفاق را دیده ام.

And then so I could reply and say, oh thanks  for sticking up for me because you defended me.

و سپس من می‌توانم پاسخ دهم و بگویم، اوه، متشکرم که از من حمایت کردی، زیرا از من دفاع کردی.

You supported me when I was being criticized.

وقتی از من انتقاد می کردند از من حمایت کردید.

Thanks for sticking up for me.

ممنون که به من سر زدی

Thanks for sticking up for me.

ممنون که به من سر زدی

Let's try this.

بیایید این را امتحان کنیم.

Again, I'll say it three times.

باز هم سه بار می گویم.

It's so hard sticking to this diet.

پایبندی به این رژیم خیلی سخت است.

It's so hard sticking to this diet.

پایبندی به این رژیم خیلی سخت است.

It's so hard sticking to this diet.

پایبندی به این رژیم خیلی سخت است.

I said it's so hard sticking to this diet.

گفتم خیلی سخته که این رژیم رو رعایت کنم.

Notice how I use a contraction.

توجه کنید که چگونه از انقباض استفاده می کنم.

Is it this is it?

آیا این همین است؟

Is it is so hard.

آیا آنقدر سخت است

It's it's so hard now.

الان خیلی سخته

One thing that native speakers do  with the word SO is we elongate it.

یکی از کارهایی که گویشوران بومی با کلمه SO انجام می دهند این است که آن را دراز می کنیم.

We make it.

ما آن را درست می کنیم.

Longer to emphasize how hard it is, or  to emphasize whatever adjective it is.

طولانی تر برای تأکید بر سخت بودن آن، یا تأکید بر هر صفتی که باشد.

It's so hard.

آن چنان سخت.

And the longer we say the word, the  more we believe that adjective is.

و هر چه بیشتر کلمه را بگوییم، بیشتر به آن صفت اعتقاد داریم.

For example.

مثلا.

I'm so tired.

من خیلی خسته ام.

Now.

Obviously I'm exaggerating a little bit,  

اکنون.

بدیهی است که من کمی اغراق می‌کنم،

but native speakers can be quite  dramatic and we can really hold out that.

اما سخنرانان بومی می‌توانند کاملاً دراماتیک باشند و ما واقعاً می‌توانیم آن را حفظ کنیم.

So now let's talk about what this means.

خب حالا بیایید در مورد اینکه این به چه معناست صحبت کنیم.

Notice in here we have.

توجه کنید در اینجا ما داریم.

This diet.

این رژیم

It's.

این است.

So.

Hard it's.

بنابراین.

سخته

So.

بنابراین.

Hard sticking to this.

سخت به این چسبیده

Diet.

رژیم غذایی.

In this case, diet is a noun, a diet.

در این مورد، رژیم یک اسم است، یک رژیم.

I simply used a possessive this diet  and it represents an eating plan.

من به سادگی از این رژیم غذایی مالكانه استفاده كردم و این نشان دهنده یك برنامه غذایی است.

So a plan that tells you what you're going  to eat, what you're not going to eat,  

بنابراین برنامه‌ای که به شما می‌گوید چه چیزی بخورید، چه چیزی نخورید،

and how much of something you're  going to eat as well, that is a diet.

و چه مقدار از چیزی که قرار است بخورید، یک رژیم غذایی است.

The purpose is generally to lose  weight, and usually a diet is temporary.

هدف عموماً کاهش وزن است و معمولاً رژیم غذایی موقتی است.

You temporarily do this until you reach your goal,  

شما موقتاً این کار را انجام می‌دهید تا زمانی که به هدف خود برسید،

which is to lose a certain  number of pounds or percentage.

که مقدار مشخصی از پوند یا درصد کم است.

Of body fat.

از چربی بدن

But the exact same word, A diet.

اما دقیقا همان کلمه، رژیم غذایی.

Can also be used as a general term to refer  to the food and drink that someone or a group.

همچنین می تواند به عنوان یک اصطلاح کلی برای اشاره به غذا و نوشیدنی فرد یا گروه استفاده شود.

Of people.

از مردم.

Consumes, so you could say overall.

مصرف می کند، بنابراین می توان گفت به طور کلی.

I.

Have a very healthy diet.

I.

رژیم غذایی بسیار سالمی داشته باشید.

This is.

A way of saying overall.

این هست.

راهی برای گفتن کلی.

The.

.

Food and drink I consume on  a regular basis is healthy.

غذا و نوشیدنی که به طور منظم مصرف می‌کنم سالم است.

Overall, I have a very healthy diet, but I'm  going on a diet to lose 5 lbs before my vacation.

به طور کلی، من یک رژیم غذایی بسیار سالم دارم، اما برای کاهش وزن 5 پوند قبل از تعطیلات، رژیم می‌گیرم.

Notice here the expression is to go on a diet.

توجه کنید که در اینجا عبارت رژیم گرفتن است.

This is how we say to start a  diet, which is your eating plan.

اینگونه می گوییم که یک رژیم غذایی را شروع کنید که برنامه غذایی شماست.

So we use the verb go and you go on a diet.

بنابراین ما از فعل رفتن استفاده می کنیم و شما رژیم می گیرید.

So now you know what a diet is, and  in this case, it's an eating plan.

بنابراین اکنون می‌دانید که رژیم چیست، و در این مورد، یک برنامه غذایی است.

So let's talk about sticking to a diet.

پس بیایید در مورد رعایت رژیم غذایی صحبت کنیم.

It's so hard sticking to this diet.

پایبندی به این رژیم خیلی سخت است.

When you stick to something, it means you continue  

وقتی به چیزی پایبند می‌شوید، به این معنی است که به

doing that thing even though it's  difficult or challenging and that's.

انجام آن کار ادامه می‌دهید، حتی اگر سخت یا چالش‌برانگیز باشد و همینطور است.

Why?

چرا؟

The example is it's so hard sticking  to this diet, continuing this diet.

به عنوان مثال، ادامه دادن به این رژیم بسیار سخت است.

Let's try this one more time.

بیایید این را یک بار دیگر امتحان کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

Do you think you're gonna stick it out?

آیا فکر می کنید آن را کنار می گذارید؟

Do you think you're gonna stick it out?

آیا فکر می کنید آن را کنار می گذارید؟

Do you think you're going to stick it out?

آیا فکر می کنید می خواهید آن را کنار بگذارید؟

I.

I.

Said Do you think you're going to stick it  out here You commonly sounds like yeah do you  

Said آیا فکر می‌کنید می‌خواهید آن را در اینجا بچسبانید معمولاً به نظر می‌رسد که بله، آیا شما

do you think do you think you're will sound like  you're do you think you're you're gonna going to.

فکر می‌کنید که آیا فکر می‌کنید اینطوری به نظر می‌رسد که آیا فکر می‌کنید می‌خواهید به آن بروید.

Will sound like.

صدا خواهد شد.

Gonna.

میخوام.

These are all unstressed sounds and reduced sound.

اینها همه صداهای بدون استرس و صدای کاهش یافته هستند.

Do you think you're gonna do you  think you're gonna stick it out?

آیا فکر می‌کنید می‌خواهید این کار را انجام دهید؟

Let's talk about the combination  of stick it out so we have it.

بیایید در مورد ترکیب آن صحبت کنیم تا آن را داشته باشیم.

The T is actually between 2 vowels, so  if we connect those sounds together,  

T در واقع بین دو مصوت است، بنابراین اگر آن صداها را به هم وصل کنیم،

we'll pronounce the T like a soft.

T را مانند یک نرم تلفظ می‌کنیم.

D.

D.

And then on the stick, I'll take that K sound  

و سپس روی چوب، آن صدای K را می‌گیرم

and I'll transfer it to the next  sound to help smooth those out.

و آن را به صدای بعدی منتقل می‌کنم تا به صاف کردن آن‌ها کمک کنم.

Stick it out.

آن را بچسبانید.

But you have to say it all together.

اما باید همه را با هم بگویید.

Stick, kid, doubt.

بچسب بچه شک کن

Stick it out.

آن را بچسبانید.

Stick it out, Stick it out.

بچسب، بیرونش کن.

Do you think you're going to stick it out?

آیا فکر می کنید می خواهید آن را کنار بگذارید؟

Now what does this mean?

حالا این یعنی چی؟

When you stick something out, it means you  continue doing something until the end,  

وقتی چیزی را بیرون می‌کشید، به این معنی است که کاری را تا آخر انجام می‌دهید،

until it's finished, until it's  complete, you stick it out.

تا زمانی که تمام شود، تا زمانی که کامل شود، آن را کنار می‌گذارید.

So let's go back to our last example.

پس بیایید به آخرین مثال خود برگردیم.

It's so hard sticking to this diet, sticking to  this diet, which means continuing with something.

خیلی سخت است به این رژیم پایبند باشید، این رژیم را دنبال کنید، که به معنای ادامه دادن به چیزی است.

That is difficult.

که سخت است.

Or challenging and then I ask.

یا به چالش کشیدن و بعد می پرسم.

Do you think you're going to?

آیا فکر می کنید می خواهید؟

Stick it out.

آن را بچسبانید.

Do you think you're going to continue  with this diet until the end of this diet?

آیا فکر می کنید تا پایان این رژیم به این رژیم ادامه دهید؟

So maybe this eating plan  was designed for 90 days.

بنابراین شاید این برنامه غذایی برای 90 روز طراحی شده باشد.

So if you stick it out, it means  you complete the eating plan.

بنابراین اگر آن را رعایت کنید، به این معنی است که برنامه غذایی را تکمیل کرده‌اید.

You follow the eating plan for 90  days until the end of the eating plan.

شما برنامه غذایی را به مدت 90 روز تا پایان برنامه غذایی دنبال می کنید.

These two expressions.

این دو عبارت

Are very similar.

بسیار شبیه هستند.

Just remember, when you stick to something,  

فقط به یاد داشته باشید، وقتی به چیزی پایبند هستید،   به این

it means that you're focused  on fulfilling A commitment.

معنی است که روی انجام یک تعهد متمرکز شده‌اید.

You're dedicated, you're going to fulfill a  promise because you said you're going to do it.

شما فداکار هستید، به قولی عمل می‌کنید زیرا گفته‌اید که آن را انجام خواهید داد.

So that's stick to something.

بنابراین به چیزی چسبیده است.

Now when you stick it out, it simply  means you complete something to the end.

اکنون وقتی آن را بیرون می‌کشید، به سادگی به این معنی است که چیزی را تا انتها تکمیل می‌کنید.

Now let's do an imitation exercise so you can  

حالا بیایید یک تمرین تقلیدی انجام دهیم تا بتوانید

practice your pronunciation and  try to match it directly to mine.

تلفظ خود را تمرین کنید و سعی کنید آن را مستقیماً با تلفظ من مطابقت دهید.

So I will say a sentence.

پس یک جمله می گویم.

And then you are going to repeat the sentence.

و سپس می خواهید جمله را تکرار کنید.

Out.

Loud.

بیرون. با

صدای بلند

And then we'll repeat each sentence three times.

و سپس هر جمله را سه بار تکرار می کنیم.

So let's.

پس بیایید.

Start with the 1st.

با 1 شروع کنید.

Sentence.

جمله.

The party got a little out of hand.

مهمانی کمی از کنترل خارج شد.

The party got a little out of hand.

مهمانی کمی از کنترل خارج شد.

The party got a little out of hand.

مهمانی کمی از کنترل خارج شد.

His e-mail really caught me off guard.

His e-mail really caught me off guard.

ایمیل او واقعا مرا غافلگیر کرد.

ایمیل او واقعا مرا غافلگیر کرد.

His e-mail really caught me off guard.

ایمیل او واقعا مرا غافلگیر کرد.

Thanks for sticking up for me.

ممنون که به من سر زدی

Thanks for sticking up for me.

ممنون که به من سر زدی

Thanks for sticking up for me.

ممنون که به من سر زدی

It's so hard sticking to this diet.

پایبندی به این رژیم خیلی سخت است.

It's so hard sticking to this diet.

پایبندی به این رژیم خیلی سخت است.

It's so hard sticking to this diet.

پایبندی به این رژیم خیلی سخت است.

Do you think you're going to stick it out?

آیا فکر می کنید می خواهید آن را کنار بگذارید؟

Do you think you're going to stick it out?

آیا فکر می کنید می خواهید آن را کنار بگذارید؟

Do you think you're going to stick it out?

آیا فکر می کنید می خواهید آن را کنار بگذارید؟

Are you ready?

اماده ای؟

Let's start our first listening exercise.

بیایید اولین تمرین شنیداری خود را شروع کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

You all set for the meeting tomorrow.

برای جلسه فردا آماده اید.

You all set for the meeting tomorrow.

برای جلسه فردا آماده اید.

You all set for the meeting tomorrow.

برای جلسه فردا آماده اید.

How do you do with that?

چگونه با آن کار می کنید؟

I said you all set for the meeting tomorrow.

گفتم برای جلسه فردا آماده اید.

Let's talk about the pronunciation changes.

بیایید در مورد تغییرات تلفظ صحبت کنیم. به

Notice you all, you all, you all.

همه شما، همه شما، همه شما توجه کنید.

I said it quickly, but I did  say the individual words.

سریع گفتم، اما تک تک کلمات را گفتم.

You all, you all set.

شما همه، شما همه چیز آماده است.

You all set.

همه چیز را آماده کردید. به این نکته

I will point out that in the South,  in southern US, the southern states,  

اشاره خواهم کرد که در جنوب، در جنوب ایالات متحده، ایالت های جنوبی،

it's very common to combine you all into one word.

ترکیب همه شما در یک کلمه بسیار رایج است.

Do you know what that?

میدونی اون چیه؟

Is y'all y'all.

آیا همه شما هستید

I'm sure you've heard this mainly in movies or TV.

مطمئنم این را عمدتاً در فیلم ها یا تلویزیون شنیده اید.

Y'all, y'all ready.

همه، همه آماده اید

I personally don't say y'all because  I'm not from the southern US,  

من شخصاً نمی گویم، زیرا من اهل جنوب ایالات متحده نیستم،

but it is extremely common in the southern US.

اما در جنوب ایالات متحده بسیار رایج است.

For me, I simply say.

برای من، من به سادگی می گویم.

You all.

You all.

همه شما.

همه شما.

I say them quickly, but I do say both words.

من آنها را سریع می گویم، اما هر دو کلمه را می گویم.

You all set.

همه چیز را آماده کردید.

You all set for the meeting tomorrow.

برای جلسه فردا آماده اید.

Notice here how for the meeting  tomorrow, for when it's unstressed.

در اینجا به نحوه جلسه فردا، برای زمانی که بدون استرس است، توجه کنید.

More of a reduced sound, A quick sound.

بیشتر از یک صدای کاهش یافته، صدای سریع. شبیه

It sounds like fur.

خز به نظر می رسد.

Fur.

خز.

For the meeting you all set for.

برای جلسه ای که همه برای آن آماده کرده اید.

For the meeting.

برای جلسه

For the meeting, for the meeting tomorrow.

برای جلسه، برای جلسه فردا.

Now, before we talk about what this sentence  means, you might be wondering about the grammar.

اکنون، قبل از اینکه در مورد معنای این جمله صحبت کنیم ، ممکن است در مورد دستور زبان سؤال کنید.

Does this sentence perhaps look  grammatically incorrect to you?

آیا این جمله ممکن است از نظر گرامری نادرست به نظر برسد؟

Is there?

وجود دارد؟

A.

الف.

Word missing.

کلمه گم شده است.

The auxiliary verb are is missing.

فعل کمکی are وجود ندارد.

Are you all set for the meeting tomorrow?

آیا برای جلسه فردا آماده اید؟

We need R as an auxiliary verb because.

ما به R به عنوان یک فعل کمکی نیاز داریم زیرا.

This is.

این هست.

A question.

یک سوال.

Grammatically, you need it.

از نظر دستور زبان به آن نیاز دارید.

But in spoken English, native speakers commonly  drop auxiliary verbs when they're only required  

اما در زبان انگلیسی گفتاری، گویشوران بومی معمولاً افعال کمکی را زمانی حذف می‌کنند که فقط از

grammatically, but they're not required  to understand what the sentence means.

نظر گرامری به آن‌ها نیاز باشد، اما لازم نیست که معنی جمله را بفهمند.

So a native speaker does not need to  hear an auxiliary verb to understand  

بنابراین، یک زبان مادری نیازی به شنیدن یک فعل کمکی برای درک

what a sentence means, and that's why in  spoken English, we commonly get rid of them.

معنای یک جمله ندارد، و به همین دلیل است که در انگلیسی گفتاری معمولاً از شر آنها خلاص می شویم.

So grammatically, are you all  set for the meeting tomorrow?

بنابراین از نظر دستوری، آیا برای جلسه فردا آماده اید؟

A native speaker would commonly say you all set,  you all set for the meeting tomorrow, And then  

یک گوینده بومی معمولاً می‌گوید همه چیز را آماده کردید، همه چیز را برای جلسه فردا آماده کردید، و سپس

to show it's a question, we can use a rising  intonation at the end to show it's a question.

برای نشان دادن این سؤال، می‌توانیم از یک لحن بالارونده در پایان استفاده کنیم تا نشان دهیم سؤال است.

Now let's talk about what this means.

حالا بیایید در مورد اینکه این به چه معناست صحبت کنیم.

This has a very simple meaning.

این یک معنای بسیار ساده دارد. آماده

To be all set is simply to  be ready or to be prepared.

بودن به سادگی آماده بودن یا آماده بودن است.

So it's asking the person if they're  ready for the meeting tomorrow,  

بنابراین از شخص می‌پرسد که آیا برای جلسه فردا آماده است یا خیر،

if they're prepared for the meeting tomorrow.

آیا برای جلسه فردا آماده است یا خیر.

Native speakers commonly use this to ask  if someone's ready or prepared to leave,  

بومی زبانان معمولاً از این برای پرسیدن اینکه آیا فردی آماده یا آماده ترک است استفاده می‌کنند،

for example to leave a.

مثلاً برای ترک یک.

House.

خانه

Leave a restaurant, leave a hotel room, it  doesn't matter where and we'll just use 2.

رستوران را ترک کنید، اتاق هتل را ترک کنید، مهم نیست کجا و ما فقط از 2. کلمات استفاده می کنیم

Words.

.

With a rising intonation to show it's a question.

با لحنی افزایشی برای نشان دادن این یک سوال است.

All set, all set.

همه چیز آماده است.

I'm asking you, Are you ready?

ازت می پرسم آماده ای؟

All set And then you can simply reply  and say Yep, and then we'll leave.

همه چیز تنظیم شد و سپس می‌توانید به سادگی پاسخ دهید و بگویید بله، و سپس ما می‌رویم.

Glad you clash.

خوشحالم که با هم برخورد کردی

You all set.

همه چیز را آماده کردید.

All set, all set, merman, all set.

همه چی، همه چی، مرمن، همه چی.

All set.

همه چیز آماده است.

Let's try another listening exercise.

بیایید تمرین گوش دادن دیگری را امتحان کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

This report's all over the map.

این گزارش در سراسر نقشه است.

This report's all over the map.

این گزارش در سراسر نقشه است.

This report's all over the Map I.

این گزارش در سراسر نقشه I.

Said.

Said است.

This report's all over the map for pronunciation.

این گزارش در سراسر نقشه برای تلفظ است.

Notice here this reports report is as a  contraction report This report all over, all over.

توجه داشته باشید که در اینجا این گزارش گزارش به عنوان یک گزارش انقباض است.

So notice how I can link those sounds together  

بنابراین توجه کنید که چگونه می توانم آن صداها را

by extending that sound to the  next word because it's a vowel.

با گسترش آن صدا به کلمه بعدی به هم مرتبط کنم، زیرا یک مصوت است.

All over, all over over.

همه جا، همه جا.

All over.

سراسر.

This reports.

این گزارش می دهد.

All over the map.

سراسر نقشه

The expression to be all over the map.

عبارت در سراسر نقشه باشد.

This means that something is in a disorganized  or confused state, so the report is disorganized.

این به این معنی است که چیزی در حالت نامرتب یا سردرگم است، بنابراین گزارش به هم ریخته است.

The report is confusing.

گزارش گیج کننده است.

As another example, I could say the consultant's  recommendations were all over the map,  

به عنوان مثالی دیگر، می‌توانم بگویم که توصیه‌های مشاور در سراسر نقشه بود، به این

to be all over the map, which means his his  recommendations were disorganized or confusing.

معنی که توصیه‌های او به‌هم ریخته یا گیج‌کننده بود.

Maybe they talked about a lot of different  topics and it was difficult to follow.

شاید آنها در مورد موضوعات مختلف بسیار صحبت می کردند و پیگیری آن دشوار بود.

They were all over the map.

آنها سراسر نقشه بودند.

Yeah, this term's all over the map.

بله، این اصطلاح در سراسر نقشه وجود دارد.

The.

Internet's all over the map on that.

.

اینترنت در سراسر نقشه در آن است. می

You know, charming, but all over the map.

دانید، جذاب است، اما در سراسر نقشه.

And let's try this again.

و بیایید دوباره این را امتحان کنیم.

I'll.

Say it three times.

من خواهم کرد.

سه بار بگو

Keep your eyes peeled for the turn.

چشمان خود را برای نوبت نگه دارید.

Keep your eyes peeled for the turn.

چشمان خود را برای نوبت نگه دارید.

Keep your eyes peeled for the turn.

چشمان خود را برای نوبت نگه دارید.

I said Keep.

گفتم نگه دار

Your.

شما

Eyes peeled for the.

چشم های پوست کنده برای.

Turn.

دور زدن. به

Notice the reduced sound.

کاهش صدا توجه کنید.

For your your.

برای شما

Eyes your your your eyes.

چشم ها تو چشم های تو

Keep your eyes.

حواست باشه.

Keep your eyes peeled.

چشمان خود را پوست کنده نگه دارید.

Fur, we talked about this before.

خز، ما قبلا در مورد این صحبت کردیم.

4 becomes a unstressed, reduced sound.

4 تبدیل به یک صدای بدون استرس و کاهش یافته می شود.

Fur.

خز.

Keep your eyes peeled.

چشمان خود را پوست کنده نگه دارید.

For the turn.

برای نوبت.

For the turn.

برای نوبت.

For the turn.

برای نوبت.

For the turn.

برای نوبت.

Notice here the sentence starts with  a verb and it starts with a base verb,  

توجه داشته باشید که در اینجا جمله با یک فعل شروع می شود و با یک فعل پایه شروع می شود، به این

which means it's the imperative verb tense.

معنی که زمان فعل امری است.

And we use the imperative verb  tense to give orders or suggestions.

و برای دادن دستور یا پیشنهاد از زمان فعل امری استفاده می کنیم.

Keep your eyes peeled.

چشمان خود را پوست کنده نگه دارید.

I'm giving you this as an order or a suggestion.

من این را به عنوان یک سفارش یا پیشنهاد به شما می دهم.

And what does that mean to keep your eyes peeled?

و این یعنی چه؟

This means to watch carefully or to be on alert.

این به این معنی است که با دقت تماشا کنید یا در حالت آماده باش باشید.

So if you're driving and you're  following the directions, the GPS,  

بنابراین اگر در حال رانندگی هستید و دستورالعمل‌ها، GPS را دنبال می‌کنید،

you need to watch carefully for the  specific streets so you know when to turn.

باید به دقت مراقب خیابان‌های خاص باشید تا بدانید چه زمانی باید بپیچید.

That's the turn if you're driving.

اگر در حال رانندگی هستید این نوبت است.

Keep your eyes peeled for the turn.

چشمان خود را برای نوبت نگه دارید.

Watch carefully.

با دقت تماشا کنید.

Be on alert for the term so you don't miss it  and you're not late for your important meeting.

برای مدت زمان آماده باش باشید تا آن را از دست ندهید و برای جلسه مهم خود دیر نشوید.

This is an expression you can  use in many different situations.

این عبارتی است که می‌توانید در موقعیت‌های مختلف استفاده کنید.

Let's say you're editing an important  document, your resume or something.

فرض کنید در حال ویرایش یک سند مهم، رزومه یا چیزی هستید.

You're submitting for an  assignment or to a client.

شما برای یک تکلیف یا به مشتری ارسال می کنید.

You might say.

ممکن است بگویید.

Keep your eyes peeled for any  spelling or grammar mistakes.

برای هرگونه اشتباه املایی یا دستوری چشمان خود را بپوشانید.

Which means as you're reviewing  it, pay close attention.

به این معنی که وقتی در حال بررسی آن هستید، به دقت توجه کنید. با

Watch carefully, be on alert for  any spelling or grammar mistakes,  

دقت تماشا کنید، مراقب هر گونه اشتباه املایی یا دستوری باشید،

which is very good advice for everyone.

که توصیه بسیار خوبی برای همه است.

Keep your eyes peeled.

چشمان خود را پوست کنده نگه دارید.

Keep your eyes peeled.

چشمان خود را پوست کنده نگه دارید.

Keep.

نگاه داشتن.

Your eyes peeled.

چشمات پوست کنده شد

Are you ready to try this again?

آیا حاضرید دوباره این را امتحان کنید؟

I'll say it three times.

سه بار میگم آیا

Can you just ballpark the cost for me?

می توانید فقط هزینه را برای من مشخص کنید؟ آیا

Can you just ballpark the cost for me?

می توانید فقط هزینه را برای من مشخص کنید؟ آیا

Can you just ballpark the cost for me?

می توانید فقط هزینه را برای من مشخص کنید؟

I said, can you just ballpark the cost for me?

گفتم، آیا می‌توانی هزینه را برای من تعیین کنی؟

Can in this sentence is an auxiliary verb.

Can در این جمله یک فعل کمکی است.

So we pronounce it unstressed,  and it sounds like kin.

بنابراین ما آن را بدون تاکید تلفظ می‌کنیم، و به نظر می‌رسد مانند kin.

Kin, Can you?

عزیزم، میتونی؟

Can you and you you can make that  unstressed too and reduce it to ya.

آیا شما و شما می توانید آن را هم بدون استرس انجام دهید و آن را به خودتان کاهش دهید.

Kenya.

Kenya.

کنیا

کنیا

Kenya, just I think I did say can you, but you  it's very common to hear native speakers say ya.

کنیا، فقط فکر می‌کنم گفتم می‌توانی، اما شما بسیار رایج است که از زبان‌های بومی می‌شنویم که بله را می‌گویند.

Kenya, can you just ballpark the  cost for me, We already talked.

کنیا، می‌توانید هزینه را برای من کم کنید، ما قبلاً صحبت کردیم.

About four.

حدود چهار.

It sounds like Fer for me.

برای من شبیه فر است.

For me?

برای من؟

Let's talk about this odd word here.

بیایید در مورد این کلمه عجیب و غریب اینجا صحبت کنیم.

Ballpark.

بالپارک.

Did you notice that grammatically, it's a verb?

دقت کردید که از نظر دستوری فعل است؟

It's the main verb of the  sentence to ballpark something.

این فعل اصلی جمله برای پارک کردن چیزی است.

When you ballpark something, it means you  provide a rough estimate of something.

وقتی چیزی را پارک می‌کنید، به این معنی است که یک تخمین تقریبی از چیزی ارائه می‌دهید.

And yes, a ballpark is where people play baseball,  

و بله، میدان توپ جایی است که مردم بیسبال بازی می کنند،

but we're not talking about  baseball or sports at all.

اما ما اصلاً درباره بیسبال یا ورزش صحبت نمی کنیم.

To ballpark something is to provide  a rough estimate of something.

پارک کردن چیزی به معنای ارائه یک تخمین تقریبی از چیزی است.

In our sentence, it's a verb to ballpark,  but we commonly use this as an adjective.

در جمله ما، این یک فعل به ballpark است، اما ما معمولاً از آن به عنوان صفت استفاده می کنیم.

A.

A.

Figure.

شکل.

A.

الف.

Ballpark figure.

فیگور بالپارک.

So the figure is the number,  the cost, or a statistic.

بنابراین رقم، عدد، هزینه یا یک آمار است.

And if it's a ballpark figure,  it means it's a rough estimate.

و اگر این رقمی است، به این معنی است که یک تخمین تقریبی است.

It's not exact, it's not  precise, it's an estimate,  

دقیق نیست، دقیق نیست، یک تخمین است،

which means it's more of a range, a  lower and upper range, for example.

به این معنی که بیشتر یک محدوده است، مثلاً یک محدوده پایین‌تر و بالاتر.

Maybe a consultant is providing you a quote,  an estimate on using a certain software system,  

شاید مشاوری به شما یک پیشنهاد، تخمینی در مورد استفاده از یک سیستم نرم‌افزاری خاص ارائه می‌کند،

and you want to know well how much  is this going to cost my company.

و شما می‌خواهید به خوبی بدانید که این هزینه برای شرکت من چقدر است.

But the consultant can't give  you an exact number at this  

اما مشاور در این مرحله نمی‌تواند عدد دقیقی را به شما بدهد

point because he doesn't have enough information.

زیرا اطلاعات کافی ندارد.

So the consultant could say.

بنابراین مشاور می تواند بگوید.

If I had to ballpark it, I'd say 3 to  $5,000,000, but that's just a ballpark figure.

اگر مجبور بودم آن را پارک کنم، می‌توانم بگویم 3 تا 5،000،000 دلار، اما این فقط یک رقم پارک توپ است.

So you know, it's just an estimate.

پس می دانید، این فقط یک تخمین است.

So just give me a number ballpark.

پس فقط به من یک عدد بالپارک بدهید.

Take a guess.

حدس بزن.

Ballpark figure that's.

فیگور بالپارک همین است.

Fine.

خوب.

A ballpark figure.

یک شکل توپ.

Let's do this one more time.

بیایید یک بار دیگر این کار را انجام دهیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

Let's revisit this down the line.

بیایید این را دوباره مرور کنیم.

Let's revisit this down the line.

بیایید این را دوباره مرور کنیم.

Let's revisit this down the line.

بیایید این را دوباره مرور کنیم.

I.

I.

Said let's revisit this down the line.

گفتم بیایید این را دوباره بررسی کنیم.

Notice let's is the contraction.

توجه داشته باشید اجازه دهید انقباض است.

For let us let's let's revisit.

برای اجازه دهید بیایید دوباره بررسی کنیم.

When you put re in front of a base  verb, it means to do that verb again.

وقتی re را جلوی یک فعل پایه قرار می‌دهید ، به معنای انجام دوباره آن فعل است.

Visit this again.

دوباره به این سایت سر بزنید

But for pronunciation, that re is a strong sound.

اما برای تلفظ، این صدای قوی است.

E you hear that?

اینو میشنوی؟

E Revisit.

E بازدید مجدد.

Revisit.

دوباره بازدید کنید.

Let's revisit this down the line and  notice how let's is the imperative.

بیایید این را دوباره مرور کنیم و متوجه شویم که چگونه let's یک امر ضروری است.

Let us let the imperative verb tense  again for a order or a suggestion.

اجازه دهید برای سفارش یا پیشنهاد دوباره زمان فعل امری را بگذاریم.

Let's revisit this down the line.

بیایید این را دوباره مرور کنیم.

Let's talk about down the line.

بیایید در مورد پایین خط صحبت کنیم.

This means in the future, but at an  unspecified date, so it's not clear at all.

این یعنی در آینده، اما در تاریخ نامشخصی، بنابراین اصلاً مشخص نیست.

You don't know when we'll revisit this.

شما نمی دانید چه زمانی این را دوباره بررسی خواهیم کرد. از

Visit this.

این بازدید کنید.

Again, but you know it will happen in the future,  

باز هم، اما می‌دانید که در آینده این اتفاق می‌افتد،

but it could be a week from now,  it could be a month from now.

اما ممکن است یک هفته بعد، ممکن است یک ماه دیگر باشد.

So this is a.

Way that a native speaker can postpone  something if they don't actually want to do it.

بنابراین این یک است.

روشی که یک زبان مادری می‌تواند کاری را به تعویق بیاندازد، اگر واقعاً نمی‌خواهد آن را انجام دهد.

I'll do it down the line because it's  not specific on when you'll do it,  

من این کار را ادامه می‌دهم، زیرا مشخص نیست که چه زمانی این کار را انجام می‌دهید،

it's just some point in the future.

این فقط نقطه‌ای در آینده است.

Here's another example that could apply to you.

در اینجا یک مثال دیگر است که می تواند برای شما صدق کند.

If you don't improve your English now,  it could hurt your career down the line.

اگر اکنون زبان انگلیسی خود را بهبود ندهید، ممکن است به شغل شما لطمه وارد کند.

Now notice when I say down the line  I'm not being specific on when your  

حالا توجه کنید وقتی می‌گویم به‌طور دقیق نمی‌گویم که

lack of English skills could hurt your career.

فقدان مهارت‌های انگلیسی شما چه زمانی می‌تواند به حرفه‌تان آسیب برساند.

But at some.

اما در برخی

Point in the future.

در آینده اشاره کنید.

It could be tomorrow, it could be a week  from now, it could be a year from now.

ممکن است فردا باشد، ممکن است یک هفته آینده باشد، ممکن است یک سال دیگر باشد.

And that's why it's so important  that you're here with me.

و به همین دلیل خیلی مهم است که اینجا با من هستید.

Improving your English.

انگلیسی خود را بهبود بخشید.

Amazing job, improving your listening skills.

کار شگفت انگیز، بهبود مهارت های شنیداری شما.

Now let's do an imitation exercise so you  

حالا بیایید یک تمرین تقلیدی انجام دهیم تا

can improve your pronunciation and  practice these pronunciation changes.

بتوانید تلفظ خود را بهبود بخشید و این تغییرات تلفظ را تمرین کنید.

So I'll say the sentence, and then I want you  

بنابراین من جمله را می گویم و سپس از شما می خواهم

to say the sentence out loud and  try to imitate my pronunciation.

که جمله را با صدای بلند بگویید و سعی کنید تلفظ من را تقلید کنید.

And I'll repeat each sentence three times.

و هر جمله را سه بار تکرار می کنم.

So let's do that now.

پس بیایید این کار را اکنون انجام دهیم.

You all set for the meeting tomorrow.

برای جلسه فردا آماده اید.

You all set for the meeting tomorrow.

برای جلسه فردا آماده اید.

You all set for the meeting tomorrow.

برای جلسه فردا آماده اید.

This report's all over the map.

این گزارش در سراسر نقشه است.

This report's all over the map.

این گزارش در سراسر نقشه است.

This report's all over the map.

این گزارش در سراسر نقشه است.

Keep your eyes peeled for the turn.

چشمان خود را برای نوبت نگه دارید.

Keep your eyes peeled for the turn.

چشمان خود را برای نوبت نگه دارید.

Keep your eyes peeled for the turn.

چشمان خود را برای نوبت نگه دارید. آیا

Can you just ballpark the cost for me?

می توانید فقط هزینه را برای من مشخص کنید؟ آیا

Can you just ballpark the cost for me?

می توانید فقط هزینه را برای من مشخص کنید؟ آیا

Can you just ballpark the cost for me?

می توانید فقط هزینه را برای من مشخص کنید؟

Let's revisit this down the line.

بیایید این را دوباره مرور کنیم.

Let's revisit this down the line.

بیایید این را دوباره مرور کنیم.

Let's revisit this down the line.

بیایید این را دوباره مرور کنیم.

Are you ready?

اماده ای؟

Here we go with the first listening exercise.

در اینجا به اولین تمرین گوش دادن می پردازیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

Have you edited it yet?

تا حالا ویرایشش کردی؟

Have you edited it yet?

تا حالا ویرایشش کردی؟

Have you edited it yet?

تا حالا ویرایشش کردی؟

Did you get this one?

این یکی رو گرفتی؟

I said.

گفتم. آیا

Have you edited it?

آن را ویرایش کرده اید؟

Yet.

هنوز.

This is.

این هست.

Extremely difficult to say.

گفتنش خیلی سخته

It was difficult for me to say just now.

همین الان گفتنش برایم سخت بود. آیا

Have you edited it?

آن را ویرایش کرده اید؟

So notice we have edited, edit and then in the  Ed form, the past simple form edited, edited.

بنابراین توجه داشته باشید که ما ویرایش، ویرایش و سپس در فرم ویرایش، فرم ساده گذشته ویرایش شده، ویرایش شده‌ایم.

That's the past simple of to edit, edited.

این گذشته ساده برای ویرایش، ویرایش شده است.

Now we have to add on it, and you're  going to combine that sound to.

اکنون باید آن را اضافه کنیم، و شما می‌خواهید آن صدا را با هم ترکیب کنید.

Edited.

ویرایش شده.

So we already have.

بنابراین ما در حال حاضر.

A did.

A انجام داد.

Did.

انجام داد.

Now we're going to add on it to it.

حالا ما قصد داریم آن را به آن اضافه کنیم. آیا

Have you edited it?

آن را ویرایش کرده اید؟

Yet have you?

با این حال شما؟

Edited it yet that is extremely  difficult even for me to say.

هنوز آن را ویرایش کردم که حتی گفتن آن برای من بسیار دشوار است.

I would say this is a tongue twister,  and most likely I wouldn't even use.

من می‌توانم بگویم این یک چرخاننده زبان است و به احتمال زیاد من حتی از آن استفاده نمی‌کنم.

It.

آی تی.

I would change it to the noun to avoid  this very difficult pronunciation.

برای اجتناب از این تلفظ بسیار دشوار، آن را به اسم تغییر می‌دهم . آیا

Have you edited the report yet?

هنوز گزارش را ویرایش کرده اید؟ آیا

Have you edited the document yet?

هنوز سند را ویرایش کرده اید؟

Now let's talk about the grammar.

حالا بیایید در مورد گرامر صحبت کنیم.

What do you notice about this?

در این مورد به چه چیزی توجه می کنید؟

Well, first of all, it's in question form.

خب اولا به شکل سواله.

And what verbatense is this?

و این چه کلمه ای است؟

It's the present perfect.

این زمان حال کامل است.

Have you edited?

ویرایش کردی؟

So we have have or has conjugated with the  subject have you And then the past participle  

بنابراین ما با موضوع have you و سپس ماضی

edited And then we have yet because yet  is commonly used in question form with  

ویرایش شده ایم یا داریم و سپس ما هنوز داریم زیرا هنوز معمولاً به صورت سؤال با

the present perfect, yet is also used in  negative form with the present perfect.

حال کامل استفاده می شود، اما در حالت منفی با حال کامل نیز استفاده می شود.

So to answer this negatively I  could say I haven't edited it yet.

بنابراین برای پاسخ منفی به این می‌توانم بگویم که هنوز آن را ویرایش نکرده‌ام.

I haven't edited it yet.

هنوز ویرایشش نکردم

And.

Remember that we use already  with the present perfect for  

و.

به یاد داشته باشید که ما قبلاً با حال عالی برای

affirmative statements, positive statements.

جملات مثبت، جملات مثبت استفاده می‌کنیم.

Yes, I've already edited, edited.

بله، قبلاً ویرایش کرده ام، ویرایش کرده ام.

It.

Together on my Mac.

آی تی.

با هم در مک من.

Took.

That video.

گرفت.

اون ویدیو

Edited it and woo, I'm glad I don't have to say  

آن را ویرایش کردم و وای، خوشحالم که

that anymore because it was  very difficult even for me.

دیگر مجبور نیستم این را بگویم زیرا حتی برای من هم خیلی سخت بود.

Let's try this again.

بیایید دوباره این را امتحان کنیم.

Here's your listening exercise.

در اینجا تمرین گوش دادن شما است.

Does she have what it takes to move up?

آیا او آنچه را که برای بالا رفتن لازم است دارد؟

Does she have what it takes to move up?

آیا او آنچه را که برای بالا رفتن لازم است دارد؟

Does she have what it takes to move up?

آیا او آنچه را که برای بالا رفتن لازم است دارد؟

I said.

گفتم.

Does she have what it takes to move up?

آیا او آنچه را که برای بالا رفتن لازم است دارد؟

Let's talk about does.

بیایید در مورد انجام می دهد صحبت کنیم. او

She?

Does is an auxiliary verb, so we can pronounce  it very quickly in an unstressed pronunciation.

؟

Does یک فعل کمکی است، بنابراین می‌توانیم آن را خیلی سریع در یک تلفظ بدون تاکید تلفظ کنیم.

Does does now.

اکنون انجام می دهد.

She begins with a SH, so we're going  to combine those two sounds together.

او با یک SH شروع می‌کند، بنابراین ما می‌خواهیم این دو صدا را با هم ترکیب کنیم.

Does she?

آیا او؟

Does she?

آیا او؟

Does she?

آیا او؟

Does she.

آیا او.

We can combine what it into what it.

ما می توانیم آنچه را که در آن است با هم ترکیب کنیم.

Notice I have a soft D because we have AT between  2 vowels, which we pronounce as a soft D sound.

توجه داشته باشید که من یک D نرم دارم زیرا ما بین 2 مصوت AT داریم که آنها را به عنوان صدای D نرم تلفظ می کنیم.

What it what it does?

چه کاری انجام می دهد؟

She.

او.

Have what it takes to move up to to move up.

آنچه را که برای حرکت به سمت بالا لازم است داشته باشید.

So 2 will become unstressed to move up.

بنابراین 2 برای حرکت به سمت بالا بدون تنش می شود.

So I'll use that to combine those  together to move up, move up to move up.

بنابراین از آن برای ترکیب آن‌ها با هم برای حرکت به بالا، حرکت به بالا برای حرکت به بالا استفاده می‌کنم.

Let's talk about what this means.

بیایید در مورد اینکه این به چه معناست صحبت کنیم.

Let's talk about the expression  to have what it takes.

بیایید درباره بیان صحبت کنیم تا آنچه را که لازم است داشته باشیم.

This means that you have this skills or the  characteristics necessary to become successful.

این بدان معناست که شما این مهارت ها یا ویژگی های لازم برای موفقیت را دارید.

Right now I hope you're thinking, Jennifer,  I have what it takes to become fluent,  

در حال حاضر امیدوارم جنیفر به این فکر کرده باشی، من آنچه را که برای مسلط شدن لازم است دارم،

which means you have the skills or the qualities  to become successful in that particular area.

که به این معنی است که شما مهارت‌ها یا ویژگی‌هایی برای موفقیت در آن زمینه خاص دارید.

So right now you might be thinking, well,  

بنابراین در حال حاضر ممکن است فکر کنید،

I don't have the fluency skills, but do you  have the qualities, the qualities required?

من مهارت های تسلط را ندارم، اما آیا شما ویژگی ها، ویژگی های لازم را دارید؟

Patience, consistency, motivation, dedication.

صبر، ثبات، انگیزه، فداکاری.

Those are the qualities necessary to  be successful when learning a language.

اینها ویژگی‌هایی هستند که برای موفقیت در یادگیری زبان ضروری هستند.

So you don't need the skills, you need  the qualities in order to say yes,  

بنابراین شما به مهارت‌ها نیاز ندارید، به ویژگی‌هایی نیاز دارید تا بتوانید بله بگویید،

Jennifer, I have what it takes to become fluent.

جنیفر، من آنچه را که برای مسلط شدن لازم است دارم.

So put that.

بنابراین آن را قرار دهید.

In the comments, because I know  that you have what it takes.

در نظرات، زیرا می‌دانم آنچه لازم است را دارید.

Now let's talk about to move up,  to move up in a business context.

حالا بیایید در مورد حرکت به سمت بالا صحبت کنیم، در زمینه کسب و کار بالا برویم.

When you move up, it means you get a more  important position within your company.

وقتی به سمت بالا حرکت می کنید، به این معنی است که موقعیت مهم تری در شرکت خود به دست می آورید.

So basically you get a promotion,  which is a very good thing.

بنابراین اساساً شما یک ترفیع دریافت می کنید، که چیز بسیار خوبی است.

And it's amazing that you're  here right now doing this,  

و شگفت‌انگیز است که شما در حال حاضر اینجا هستید و این کار را انجام می‌دهید،

because improving your communication  skills will help you move up a lot faster.

زیرا بهبود مهارت‌های ارتباطی به شما کمک می‌کند خیلی سریع‌تر پیشرفت کنید.

It will help you advance in your career.

این به شما کمک می کند تا در حرفه خود پیشرفت کنید.

Get.

A promotion a lot faster.

گرفتن.

ارتقاء بسیار سریعتر.

I don't have what it takes.

من آنچه لازم است را ندارم.

Do you have what it takes?

آیا آنچه را که لازم است دارید؟

Because I have what it takes.

چون من آنچه لازم است را دارم.

Let's try this again.

بیایید دوباره این را امتحان کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

I'm finally all caught up.

بالاخره گیر کردم

I'm finally all caught up.

بالاخره گیر کردم

I'm finally all caught up, I said.

گفتم بالاخره گیر کردم.

I'm finally all caught up.

بالاخره گیر کردم

Of course caught.

البته گرفتار شد به‌نظر می‌رسد

Sounds like ought ought caught  now because up is a vowel,  

ought ought catch now زیرا up یک مصوت است،

so now we have caught up,  we have at between 2 vowels.

بنابراین اکنون ما به عقب افتاده‌ایم، بین 2 مصوت داریم.

Again, I'll pronounce it as a soft D, but  I have to combine the sounds together.

باز هم، آن را به صورت D نرم تلفظ می‌کنم، اما باید صداها را با هم ترکیب کنم.

Caught up.

گرفتار شد.

Caught up dub.

گرفتار دوبله.

Caught up.

گرفتار شد.

Caught up.

گرفتار شد.

I'm finally all caught up.

بالاخره گیر کردم

Let's talk about what this means.

بیایید در مورد اینکه این به چه معناست صحبت کنیم.

The expression is to be caught up.

بیان این است که گرفتار شود.

I am caught up.

من گرفتار شده ام.

I'm finally all caught up to be caught up.

من بالاخره گرفتار شدم.

This means that you've finished all the  tasks that you were previously assigned.

این بدان معناست که شما تمام کارهایی را که قبلاً به شما محول شده بود، تمام کرده‌اید.

So maybe you had some tasks that you  were supposed to do last week but  

بنابراین شاید کارهایی داشتید که قرار بود هفته گذشته انجام دهید، اما

you didn't have time and now today you  had time so you completed those tasks.

وقت نداشتید و حالا امروز وقت داشتید، بنابراین آن کارها را تکمیل کردید.

So then you can say I'm finally all caught up.

بنابراین می توانید بگویید من بالاخره همه چیز را گرفتم.

Notice in my example I said all caught up.

توجه داشته باشید که در مثال من گفتم همه چیز به هم رسید.

Here all simply means 100% entirely.

در اینجا همه به سادگی به معنای 100٪ به طور کامل است.

It's unnecessary to include it,  

اضافه کردن آن غیرضروری است،

but native speakers really like to include  this word and we use it quite frequently.

اما گویشوران بومی واقعاً دوست دارند این کلمه را درج کنند و ما اغلب از آن استفاده می‌کنیم.

So you could say I'm caught up, I'm all caught up.

بنابراین می توان گفت من گرفتارم، همه چیز گرفتار شده ام.

They have the exact same meaning,  

آنها دقیقاً معنای مشابهی دارند،

but a native speaker will likely  Add all to share another example.

اما یک زبان مادری احتمالاً همه را اضافه می کند تا مثال دیگری را به اشتراک بگذارد.

Using this expression I could say  I'm all caught up on my emails.

با استفاده از این عبارت می‌توانم بگویم من همه درگیر ایمیل‌هایم هستم.

So here, notice I mentioned  the specific task on my emails.

بنابراین، در اینجا، توجه داشته باشید که به وظیفه خاصی در ایمیل‌هایم اشاره کردم.

So that means I either read the emails  that I was supposed to read last week,  

بنابراین این بدان معناست که من یا ایمیل‌هایی را که قرار بود هفته گذشته بخوانم،

or even yesterday or even earlier today.

یا حتی دیروز یا حتی زودتر امروز خوانده‌ام.

Or maybe I responded to the emails as well.

یا شاید به ایمیل ها هم پاسخ دادم.

I'm all caught up on my emails.

من همه درگیر ایمیل هایم هستم.

All caught up.

همه گرفتار شدند.

OK, we're all caught up.

باشه، همه ما گرفتار شدیم.

You all caught up.

همه تون گرفتید

Do you want to try another listening exercise?

آیا می خواهید تمرین گوش دادن دیگری را امتحان کنید؟

I'll.

من خواهم کرد.

Say it three times.

سه بار بگو

Do you have a SEC to bring them up to speed?

آیا SEC دارید تا آنها را به سرعت بالا ببرید؟

Do you have a SEC?

آیا SEC دارید؟

To bring them up to speed, do you  have a SEC to bring them up to speed?

برای بالا بردن سرعت آنها، آیا SEC دارید که آنها را به سرعت افزایش دهد؟

I said.

گفتم.

Do you have a SEC to bring them up to speed?

آیا SEC دارید تا آنها را به سرعت بالا ببرید؟

Let's talk about.

اجازه دهید در موردش صحبت کنیم.

Do.

You have AA I can combine.

انجام دادن.

شما AA دارید که می توانم ترکیب کنم.

Do you and say do ya?

آیا شما و می گویند آیا شما؟

Do ya have a hava?

حوا داری؟

Do you have a?

ایا داری یک؟

Do you have a?

ایا داری یک؟

Do you have a?

ایا داری یک؟

Do you have a SEC?

آیا SEC دارید؟ به

Notice that sound in there.

آن صدا در آنجا توجه کنید.

SEC.

SEC.

Do you?

Have a SEC.

آیا تو؟

SEC داشته باشید.

To bring em I can reduce the them,  just get rid of that TH and I'm  

برای آوردن آنها می‌توانم آنها را کاهش دهم، فقط از شر آن TH خلاص می‌شویم و من

left with em and I have to add it to  the word before bring em, bring em.

با آنها باقی می‌مانم و باید آن را به کلمه قبل از آوردن em، بیاورم اضافه کنم.

Up to up to.

تا تا.

Speed up to speed here.

در اینجا سرعت خود را افزایش دهید.

SEC.

SEC.

This is the short form of the word second.

این شکل کوتاه کلمه دوم است.

This is very commonly used as a question.

این به عنوان یک سوال بسیار رایج است.

Do you have a SEC?

آیا SEC دارید؟

Do you have a SEC?

آیا SEC دارید؟

I'm asking you for a short amount of time.

من از شما یک زمان کوتاه می خواهم.

Do you have a SEC.

آیا SEC دارید؟

And this is commonly used before you ask for  help or before you want to to start a discussion.

و این معمولاً قبل از درخواست کمک یا قبل از شروع بحث استفاده می‌شود.

Do you have a SEC?

آیا SEC دارید؟

Can you review this document?

آیا می توانید این سند را بررسی کنید؟

Do you have a SEC?

آیا SEC دارید؟

Can we discuss the conference?

آیا می توانیم در مورد کنفرانس صحبت کنیم؟

Let's talk about to bring  someone up to speed, Up to speed.

بیایید در مورد افزایش سرعت یک نفر صحبت کنیم.

This is an expression and when it's when you share  

این یک عبارت است و زمانی است که شما

the latest or most recent news and  information on a specific topic.

آخرین یا جدیدترین اخبار و اطلاعات مربوط به یک موضوع خاص را به اشتراک می گذارید.

So let's say you were on vacation for one week,  

بنابراین فرض کنید یک هفته در تعطیلات بودید

and during that one week you  weren't checking your emails.

و در طول آن یک هفته ایمیل‌هایتان را چک نمی‌کردید.

You weren't talking to anyone at work.

در محل کار با کسی صحبت نمی کردی.

So you.

پس تو

Don't have the latest information  or news when you get back.

وقتی برگشتید، آخرین اطلاعات یا اخبار را نداشته باشید.

You might say I was on vacation for a week.

شاید بگویید من یک هفته در تعطیلات بودم.

Can you bring me up to speed on the conference?

آیا می توانید من را در جریان کنفرانس قرار دهید؟

So you can.

Specify something specific the conference  on the conference and the person knows to  

بنابراین شما می توانید.

چیز خاصی را در کنفرانس در کنفرانس مشخص کنید و شخص می‌داند که

share information or news related to  the conference within the last week,  

اطلاعات یا اخبار مربوط به کنفرانس را در هفته گذشته به اشتراک بگذارد،

because that's the information  or news that you don't have.

زیرا این اطلاعات یا اخباری است که شما ندارید.

Doctor Cox, do you have a SEC?

دکتر کاکس، آیا SEC دارید؟

Hey, Jack.

هی جک

Do you have a SEC?

آیا SEC دارید؟

Do you have a SEC to talk?

آیا SEC برای صحبت دارید؟

About my piece.

در مورد قطعه من

Let's try this one more time.

بیایید این را یک بار دیگر امتحان کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

Are you going out tonight?

آیا امشب بیرون می روی؟

Are you going out tonight?

آیا امشب بیرون می روی؟

Are you going out tonight?

آیا امشب بیرون می روی؟

This was an easy one, right?

این آسان بود، درست است؟

Are you going out tonight?

آیا امشب بیرون می روی؟

The pronunciation is quite clear.

تلفظ کاملا واضح است.

Notice how we can combine out tonight together?

توجه داشته باشید که چگونه می توانیم امشب را با هم ترکیب کنیم؟

When I say out, I'm not going  to pronounce that T out out.

وقتی می‌گویم، نمی‌خواهم آن T را بیرون تلفظ کنم.

The T is just silent.

T فقط ساکت است.

But tonight starts with AT.

اما امشب با AT شروع می شود.

So I can use that T from tonight for both words.

بنابراین می توانم از آن T از امشب برای هر دو کلمه استفاده کنم.

If I say them together, out  tonight, out tonight, out tonight.

اگر آنها را با هم بگویم، امشب بیرون، امشب بیرون، امشب بیرون.

So you can combine those together,  Are you going out tonight?

بنابراین می‌توانید آن‌ها را با هم ترکیب کنید، آیا امشب بیرون می‌روید؟

I included this easy example because this is a  very common expression that native speakers use,  

من این مثال آسان را وارد کردم زیرا این عبارت بسیار رایجی است که افراد بومی از آن استفاده می‌کنند،

and perhaps you don't know what it means or you  don't feel confident using it yourself to go out.

و شاید شما معنی آن را ندانید یا خودتان از استفاده از آن برای بیرون رفتن مطمئن نباشید.

That's the expression to go out.

این تعبیر بیرون رفتن است.

This is when you do a social  activity outside of your home.

این زمانی است که شما یک فعالیت اجتماعی در خارج از خانه خود انجام می دهید.

So you leave your home to do  something social, so something fun.

بنابراین، خانه‌تان را ترک می‌کنید تا به یک کار اجتماعی، خیلی سرگرم‌کننده بپردازید.

Perhaps it's to have a nice dinner  with your significant other,  

شاید برای صرف یک شام خوب با فرد مهم،

or your family or friends,  or it's to go to a movie.

یا خانواده یا دوستانتان، یا رفتن به سینما باشد.

Are you going out?

بیرون میری؟

Are you going out tonight?

آیا امشب بیرون می روی؟

Notice that this is.

توجه داشته باشید که این است.

In the present continuous,  

در زمان حال پیوسته،

because it's asking about a plan in  progress, are you going out tonight?

چون در مورد طرحی در حال انجام سؤال می‌پرسد، آیا امشب بیرون می‌روید؟

But the expression is to go out.

اما بیان بیرون رفتن است.

So your verb is go.

پس فعل شما رفتن است.

If it were last night, you would  say, oh, I went out last night.

اگر دیشب بود، می‌گفتی ، اوه، دیشب بیرون رفتم.

Now this isn't clear what you did.

حالا معلوم نیست چیکار کردی

So someone would have to ask  you, oh, what did you do?

بنابراین یکی باید از شما بپرسد، اوه، چه کار کردید؟

And then you could tell them,  oh, I went to the movies want.

و سپس می توانید به آنها بگویید، اوه، من به سینما رفتم.

To go out tonight are.

برای بیرون رفتن امشب هستند.

We going out tonight you.

ما امشب تو میریم بیرون

Want to go out tonight?

میخوای امشب بری بیرون؟

Now let's do an imitation exercise so  you can practice this fast pronunciation.

حالا بیایید یک تمرین تقلیدی انجام دهیم تا بتوانید این تلفظ سریع را تمرین کنید.

I'm going to say each sentence again,  and I'm going to give you time to say  

من هر جمله را دوباره می گویم، و به شما زمان می دهم که

the sentence out loud, and then I'll  repeat each sentence three times.

جمله را با صدای بلند بگویید، و سپس هر جمله را سه بار تکرار می کنم.

Have you edited it yet?

تا حالا ویرایشش کردی؟

Have you edited it yet?

تا حالا ویرایشش کردی؟

Have you edited it yet?

تا حالا ویرایشش کردی؟

Does she have what it takes to move up?

آیا او آنچه را که برای بالا رفتن لازم است دارد؟

Does she have what it takes to move up?

آیا او آنچه را که برای بالا رفتن لازم است دارد؟

Does she have what it takes to move up?

آیا او آنچه را که برای بالا رفتن لازم است دارد؟

I'm finally all caught up.

بالاخره گیر کردم

I'm finally all caught up.

بالاخره گیر کردم

I'm finally all caught up.

بالاخره گیر کردم

Do you have a SEC to bring him up to speed?

آیا SEC دارید تا او را به سرعت بالا ببرید؟

Do you have a SEC to bring him up to speed?

آیا SEC دارید تا او را به سرعت بالا ببرید؟

Do you have a SEC to bring him up to speed?

آیا SEC دارید تا او را به سرعت بالا ببرید؟

Are you going out tonight?

آیا امشب بیرون می روی؟

Are you going out tonight?

آیا امشب بیرون می روی؟

Are you going out tonight?

آیا امشب بیرون می روی؟

Amazing job with this.

کار شگفت انگیز با این

Now, to be honest, I really regret using edited it  

حالا، صادقانه بگویم، من واقعاً از استفاده از ویرایش شده

as one of my examples because it was  extremely difficult for me to say.

به عنوان یکی از نمونه‌هایم پشیمان هستم، زیرا گفتن آن برای من بسیار دشوار بود.

So I'm sure it was extremely  difficult for you to say as well.

بنابراین من مطمئن هستم که گفتن آن برای شما نیز بسیار دشوار بود.

So I'm going to say that's a tongue  twister and it's very difficult.

بنابراین می‌خواهم بگویم که این یک پیچش زبان است و بسیار دشوار است.

So remember, have you edited  You need edited 3 sounds.

بنابراین به یاد داشته باشید، آیا ویرایش کرده‌اید شما به 3 صدای ویرایش شده نیاز دارید.

Have you edited it yet?

تا حالا ویرایشش کردی؟

Have you edited it yet?

تا حالا ویرایشش کردی؟

Have you edited it yet?

تا حالا ویرایشش کردی؟

Put that.

آن را بگذار

In the.

Comments.

در.

نظرات.

Have you edited it yet?

تا حالا ویرایشش کردی؟

Put that in the comments and now I'm  feeling more comfortable with that,  

آن را در نظرات قرار دهید و اکنون با آن احساس راحتی بیشتری می‌کنم،

so you can practice that as well.

بنابراین شما نیز می‌توانید آن را تمرین کنید.

Amazing job with this lesson.

کار شگفت انگیز با این درس

Congratulations on everything  that you learned today.

به خاطر همه چیزهایی که امروز یاد گرفتید به شما تبریک می‌گویم.

Of course, make sure you like this video.

البته حتما این ویدیو را دوست داشته باشید.

Share it with your friends and subscribe so  you're notified every time I post the new lesson.

آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و مشترک شوید تا هر بار که درس جدید را پست می‌کنم به شما اطلاع داده شود.

And you can get this free speaking  guide where I share 6 tips on how  

و می‌توانید این راهنمای مکالمه رایگان را دریافت کنید، جایی که من ۶ نکته را در مورد نحوه

to speak English fluently and confidently.

صحبت کردن روان و مطمئن انگلیسی به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And why don't you keep improving your  English with this lesson right now?

و چرا در حال حاضر به بهبود انگلیسی خود با این درس ادامه نمی دهید؟