50 Popular Idioms To Sound Fluent In English | English Vocabulary Lesson (FREE LESSON PDF)

Today you're going to learn 50 popular idioms to sound fluent in English.

امروز قصد دارید 50 اصطلاح رایج را یاد بگیرید تا به زبان انگلیسی روان بنظر برسند.

And make sure you watch right until the end of this lesson because I'm going to share

و مطمئن شوید که دقیقاً تا پایان این درس را تماشا کنید زیرا من

a free PDF that summarizes all 50 idioms with their meaning and example sentences as well.

یک PDF رایگان را به اشتراک می‌گذارم که تمام 50 اصطلاح را با معنی و جملات مثال آنها خلاصه می‌کند.

So you can download that right at the end of this lesson.

بنابراین می توانید آن را درست در انتهای این درس دانلود کنید.

Welcome back to JForrest English training.

به آموزش زبان انگلیسی JForrest خوش آمدید.

Of course, I'm Jennifer and this is your place to become a fluent, confident English speaker.

البته، من جنیفر هستم و اینجا جای شماست تا به انگلیسی مسلط و با اعتماد به نفس صحبت کنید. بیا

Let's get started.

شروع کنیم.

To be on the same page, this is used when all people agree on something and that something

برای قرار گرفتن در یک صفحه، زمانی استفاده می شود که همه افراد در مورد چیزی توافق داشته باشند و اینکه چیزی به

is generally a plan or how to approach something.

طور کلی یک برنامه یا نحوه نزدیک شدن به چیزی است.

For example, before we launch the product, we need to get everybody on the same page.

برای مثال، قبل از راه‌اندازی محصول، باید همه را در یک صفحه قرار دهیم.

So we need to make sure that all the different people agree on the plan to launch the product

بنابراین ما باید مطمئن شویم که همه افراد مختلف در مورد برنامه راه اندازی محصول

to sell like hotcakes.

برای فروش مانند کیک داغ توافق دارند.

I love this idiom.

من عاشق این اصطلاح هستم.

This is used when something sells very quickly, easily or in large quantities large amounts.

این زمانی استفاده می شود که چیزی خیلی سریع، آسان یا در مقادیر زیاد به مقدار زیاد بفروشد.

For example, Her new book sold like hotcakes.

به عنوان مثال، کتاب جدید او مانند کیک داغ فروخته شد.

So this is a very good idiom.

بنابراین این یک اصطلاح بسیار خوب است.

So falls through the cracks or to slip through the cracks.

بنابراین از میان شکاف ها می افتد یا از طریق شکاف ها می لغزد.

This is used when something is not noticed or something does not have sufficient attention.

این زمانی استفاده می شود که چیزی مورد توجه قرار نگیرد یا چیزی مورد توجه کافی قرار نگیرد.

And remember, you can use two different verbs fall or through and both have the same meaning

و به یاد داشته باشید، می توانید از دو فعل مختلف fall یا through استفاده کنید و هر دو معنی یکسان دارند

and they're both very common.

و هر دو بسیار رایج هستند.

For example, I'm sorry, I forgot to send you the report.

مثلا ببخشید یادم رفت گزارش رو براتون بفرستم .

It slipped through the cracks.

از میان شکاف ها لیز خورد.

It fell through the cracks.

از شکاف ها افتاد.

So I just didn't notice it.

بنابراین من فقط متوجه آن نشدم.

I didn't pay enough attention to it.

من به اندازه کافی به آن توجه نکردم.

But to be up in arms.

اما در آغوش گرفتن

This is a great one as well because we use it when someone is grumpy or angry about something

این نیز بسیار عالی است زیرا زمانی که شخصی نسبت به چیزی خاص بدخلق یا عصبانی است از آن استفاده می کنیم

specific.

.

For example, Julie is up in arms because we have to stay late tonight.

به عنوان مثال، جولی در آغوش است زیرا ما باید امشب تا دیر وقت بمانیم.

So Joey is angry or grumpy because of something specific.

بنابراین جوی به خاطر چیزی خاص عصبانی یا بدخلق است .

We have to stay late tonight she's up in arms fair and square.

ما باید امشب تا دیر وقت بمانیم، او بیدار است.

This means honestly or according to the rules.

این یعنی صادقانه یا طبق قوانین.

So let's say my team lost a competition.

بنابراین فرض کنید تیم من در یک رقابت شکست خورد.

But we deserve to lose the other team played better than us.

اما ما مستحق شکست هستیم تیم دیگر بهتر از ما بازی کرد. می

I can say they beat us fair and square.

توانم بگویم آنها ما را منصفانه شکست دادند.

Honestly, according to the rules.

راستش طبق قوانین.

They won fair and square to be a black sheep.

آنها برنده شدند تا گوسفند سیاهی باشند.

This is when a member of a group is different from the other members.

این زمانی است که یکی از اعضای یک گروه با سایر اعضا متفاوت است.

And we often use this with family for example, all my cousins are married and have kids except

و ما اغلب از این با خانواده استفاده می کنیم، به عنوان مثال، همه پسرعموهای من متاهل هستند و بچه دارند به جز

Tom.

تام.

Tom is the black sheep.

تام گوسفند سیاه است.

He's different from all the other members of the group, in this case family by the skin

او با تمام اعضای گروه، در این مورد خانواده به دلیل پوست

of one's teeth.

دندان متفاوت است.

This means barely or by a very slight margin.

این بدان معنی است که به سختی یا با یک حاشیه بسیار جزئی.

We one by the skin of our teeth.

ما یکی از پوست دندان هایمان.

So we won by only by this much not very much to get under one's skin.

بنابراین ما فقط با این مقدار پیروز شدیم و نه خیلی زیاد که زیر پوست خود قرار بگیریم.

And this is to irritate or upset someone.

و این برای تحریک یا ناراحت کردن کسی است.

For example, I don't know why but Jerry really gets under my skin.

مثلا نمیدونم چرا ولی جری واقعا زیر پوستم میاد.

Jerry really irritates me he upsets me to draw the line.

جری واقعاً مرا عصبانی می‌کند، او مرا ناراحت می‌کند تا خط را بکشم.

This is when you put a limit on what you will allow or what you will do.

این زمانی است که شما محدودیتی برای آنچه اجازه می دهید یا کاری که انجام خواهید داد تعیین می کنید.

For example, I want to help my sister but I draw the line at lending her money.

به عنوان مثال، من می خواهم به خواهرم کمک کنم، اما برای قرض دادن پول به خواهرم خط می کشم.

So that is what I will not do I will not lend her money that is not allowed, but to give

بنابراین این چیزی است که من انجام نمی دهم، من به او پولی را که مجاز نیست قرض نمی دهم، اما برای اینکه

something a whirl This is a fun one.

چیزی را چرخانده کنم، این یک پول سرگرم کننده است. به

It simply means to try something new.

سادگی به این معنی است که چیز جدیدی را امتحان کنید.

For example, you should give bowling a whirl.

به عنوان مثال، شما باید به بولینگ یک چرخش بدهید.

It's really fun.

واقعا سرگرم کننده است.

So if I know you've never gone bowling before, I could say you should try it you should give

بنابراین اگر می‌دانم که قبلاً هرگز بولینگ نرفته‌اید، می‌توانم بگویم که باید آن را امتحان کنید، باید به

it a whirl but to be a fish out of water.

آن بچرخانید، اما برای اینکه یک ماهی بی‌آب باشید. از

This is used to say that someone is in an unfamiliar and uncomfortable surrounding for

این برای این استفاده می شود که فردی در یک محیط ناآشنا و ناراحت کننده قرار دارد، به عنوان

example, I feel like a fish out of water when I go to english meetings because you have

مثال، من وقتی به جلسات انگلیسی می روم احساس می کنم مانند یک ماهی بیرون از آب هستم، زیرا شما

to speak in English and that unfamiliar and uncomfortable you feel like a fish out of

باید به زبان انگلیسی صحبت کنید و آن ناآشنا و ناراحت کننده احساس می کنید مانند یک ماهی خارج از آب هستید.

water to go the extra mile this is when you make an extra attempt to achieve something

این زمانی است که شما برای رسیدن به چیزی

or do something.

یا انجام کاری تلاش بیشتری می کنید.

For example, she's a great assistant.

به عنوان مثال، او یک دستیار عالی است.

She always goes the extra mile so she does more than she needs to to not see the forest

او همیشه مایل اضافی را طی می کند، بنابراین بیشتر از آنچه که نیاز دارد انجام می دهد تا جنگل را

from the trees.

از درختان نبیند.

This is a very popular one.

این یک مورد بسیار محبوب است.

This is when you're so involved in the small minor details are something that you don't

این زمانی است که شما آنقدر درگیر جزئیات کوچک هستید، چیزی که

see the bigger picture you don't see the forest from the individual trees for example, the

تصویر بزرگ‌تر را نمی‌بینید، مثلاً جنگل را از تک تک درختان نمی‌بینید،

project failed because we couldn't see the forest from the trees we lost track of the

پروژه شکست خورد زیرا ما نتوانستیم جنگل را از آن ببینیم. درختانی که

bigger picture straight from the horse's mouth.

تصویر بزرگتر را مستقیماً از دهان اسب گم کردیم.

This is when you get information directly from the source of that information.

این زمانی است که شما اطلاعات را مستقیماً از منبع آن اطلاعات دریافت می کنید.

I heard straight from the horse's mouth that we're not getting bonuses this year to cry

من مستقیماً از دهان اسب شنیدم که امسال برای گریه کردن گرگ پاداشی دریافت نمی کنیم،

wolf this is when you call for help.

این زمانی است که شما کمک می خواهید.

But you don't actually need help.

اما در واقع به کمک نیاز ندارید.

So in the future, nobody will assist you because you lied about needing help.

بنابراین، در آینده، هیچ کس به شما کمک نخواهد کرد زیرا به دروغ گفتید که به کمک نیاز دارید.

For example, I'm not surprised nobody responded to her email.

به عنوان مثال، من تعجب نمی کنم که کسی به ایمیل او پاسخ نداد.

She always cries Wolf.

او همیشه گریه می کند گرگ.

So she always asked for help when she doesn't need it.

بنابراین او همیشه در مواقعی که نیازی به کمک ندارد درخواست کمک می کرد .

But then one day she does need help and nobody will help her because she cries wolf to have

اما یک روز او به کمک نیاز دارد و هیچ کس به او کمک نمی کند زیرا او گریه می کند که گرگ

bigger fish to fry.

ماهی بزرگتری برای سرخ کردن داشته باشد.

This is when you have other more important matters to deal with.

این زمانی است که شما چیزهای مهم تری دارید که باید با آنها برخورد کنید.

For example, can you attend my meeting this afternoon?

به عنوان مثال، آیا می توانید امروز بعد از ظهر در جلسه من شرکت کنید؟

I have bigger fish to fry.

ماهی بزرگتری برای سرخ کردن دارم.

So I have a meeting that's dealing with more important things then this other meeting.

بنابراین من جلسه ای دارم که به چیزهای مهم تری نسبت به این جلسه دیگر می پردازد.

So play devil's advocate this is when you argue against something even if you think

پس وکیل شیطان را بازی کنید، این زمانی است که علیه چیزی بحث می کنید، حتی اگر برعکس فکر کنید

the opposite.

.

Simply to address all sides of a situation.

صرفاً برای رسیدگی به تمام جوانب یک موقعیت.

For example, it would be great to get a promotion but to play devil's advocate, it would mean

به عنوان مثال، گرفتن ترفیع عالی خواهد بود، اما برای ایفای نقش وکیل مدافع شیطان، به معنای

longer hours.

ساعات بیشتری است.

So you actually want the promotion but you're going to examine the other side just to be

بنابراین شما واقعاً ارتقاء را می‌خواهید، اما می‌خواهید طرف مقابل را بررسی کنید تا بتوانید

complete to steal one's thunder.

رعد و برق را بدزدید.

This is a very popular one.

این یک مورد بسیار محبوب است.

This is to prevent someone from getting the recognition, praise or success that they deserve.

این برای جلوگیری از کسب شناخت، تمجید یا موفقیتی است که شایسته آن است.

And you do that by saying exactly what that person was going to say.

و شما این کار را با گفتن دقیقاً همان چیزی که آن شخص قرار است بگوید انجام می دهید.

For example, she announced her engagement at my engagement party.

مثلا در جشن نامزدی من اعلام نامزدی کرد.

She's stole my thunder.

او تندر مرا دزدیده است.

So I should have received the praise the congratulations on my engagement party.

بنابراین من باید تحسین جشن نامزدی را دریافت می کردم.

But she announced her engagement.

اما او نامزدی خود را اعلام کرد.

So now everybody is congratulating her.

بنابراین اکنون همه به او تبریک می گویند.

She stole my thunder to rain on one's parade.

رعد مرا دزدید تا در رژه یکی ببارد.

This is to spoil someone's pleasure or a special moment.

این برای از بین بردن لذت یا یک لحظه خاص است.

Let's say my friend is very happy because she got an A on the exam.

فرض کنید دوست من خیلی خوشحال است زیرا در امتحان نمره A گرفته است. می

I could say I hate to rain on your parade.

توانم بگویم از باران در رژه شما متنفرم.

But everyone got an A. So I'm spoiling her pleasure by saying that everybody got the

اما همه یک A گرفتند. بنابراین من با گفتن این که همه

exact same grade to be a cakewalk a cakewalk.

دقیقاً نمره یکسانی را گرفتند که یک کیک واک و یک کیک واک باشند، لذت او را خدشه دار می کنم.

This is when something is very easy or effortless.

این زمانی است که چیزی بسیار آسان یا بدون زحمت است.

For example, learning English is a cakewalk, right, would you agree to take a rain check?

به عنوان مثال، یادگیری زبان انگلیسی یک راهپیمایی است، درست است، آیا موافقت می کنید که چک باران بگیرید؟

This is when you decline an invitation by suggesting you'll accept that invitation at

این زمانی است که شما یک دعوت را رد می کنید و پیشنهاد می کنید آن دعوت را در

a future time.

آینده بپذیرید.

So not now.

پس الان نه

But later.

اما بعدا

Let's say somebody invites me to lunch today, but I'm very busy.

فرض کنید یکی امروز مرا به ناهار دعوت کرده است، اما من خیلی سرم شلوغ است. می

I could say I'd love to have lunch, but I need to take a rain check.

توانم بگویم دوست دارم ناهار بخورم، اما باید چک باران بگیرم.

Which means not today, but later to go on a wild goose chase or to be on a wild goose

یعنی نه امروز، بلکه بعداً به تعقیب غاز وحشی یا در تعقیب غاز وحشی بودن

chase.

.

You can use either verbs go or be this is when you're looking for something specific

می‌توانید از افعال go یا be this زمانی استفاده کنید که به دنبال چیز خاصی هستید،

but it's a complete waste of time because that's something specific doesn't exist.

اما این یک اتلاف وقت است زیرا چیزی خاص وجود ندارد.

For example, After hiking for five hours, we realized we were on a wild goose chase

به عنوان مثال، پس از پنج ساعت پیاده روی، متوجه شدیم که در تعقیب غاز وحشی هستیم

because the waterfall doesn't exist.

زیرا آبشار وجود ندارد.

So we were looking for a specific waterfall, but on the trail we were on.

بنابراین ما به دنبال یک آبشار خاص بودیم، اما در مسیری که در آن بودیم.

There is no waterfall.

آبشاری وجود ندارد.

The waterfall is at a completely different location.

این آبشار در مکانی کاملا متفاوت قرار دارد .

So we were on a wild goose chase because we're looking for something that doesn't exist to

بنابراین ما در تعقیب غازهای وحشی بودیم زیرا به دنبال چیزی هستیم که وجود ندارد تا

twist someone's arm.

بازوی کسی را بپیچاند.

This is when you persuade someone to do something that they don't want to do.

این زمانی است که شما کسی را متقاعد می کنید که کاری را انجام دهد که او نمی خواهد انجام دهد.

For example, I didn't want to go to the party, but Sarah twisted my arm.

مثلا من نمی خواستم به مهمانی بروم اما سارا بازویم را پیچاند.

So Sarah persuaded me convinced me to go to the party to face the music.

بنابراین سارا مرا متقاعد کرد که برای مواجهه با موسیقی به مهمانی بروم.

This is when you accept criticism or punishment for something you did do.

این زمانی است که شما انتقاد یا تنبیه را برای کاری که انجام داده اید می پذیرید.

For example, I missed the deadline.

مثلا مهلت را از دست دادم.

So now it's time to face the music.

بنابراین اکنون زمان مواجهه با موسیقی است.

Now I have to meet with my boss.

حالا باید با رئیسم ملاقات کنم. هر

We both know I missed the deadline.

دو می دانیم که ضرب الاجل را از دست دادم.

It was wrong.

غلط بود.

So I am going to be punished and I deserve it.

بنابراین من قرار است مجازات شوم و مستحق آن هستم.

It's time to face the music to hit the books.

وقت آن است که با موسیقی روبه‌رو شویم تا به کتاب‌ها برسیم.

This means to study or do homework.

این به معنای مطالعه یا انجام تکالیف است.

For example, I can't go to the party tonight.

مثلاً امشب نمی توانم به مهمانی بروم.

I need to hit the books to turn a deaf ear.

باید کتاب ها را بزنم تا گوشم را کر کنم.

This is when you ignore someone when they complain or they ask for help.

این زمانی است که وقتی کسی شکایت می کند یا درخواست کمک می کند نادیده می گیرید.

For example, I asked Maria to extend the deadline, but she turned a deaf ear.

به عنوان مثال، من از ماریا خواستم که مهلت را تمدید کند، اما او گوشش را کر کرد.

So when I asked her to extend the deadline I was asking her to help me but she ignored

بنابراین وقتی از او خواستم مهلت را تمدید کند، از او می خواستم که به من کمک کند، اما او به من توجهی نکرد،

me she turned a deaf ear to break the bank.

گوشش را کر کرد تا بانک را بشکند.

This means to cause financial ruin.

این به معنای ایجاد خرابی مالی است.

For example, this vacation costs $5,000 It's expensive, but it won't break the bank.

به عنوان مثال، این تعطیلات 5000 دلار هزینه دارد، گران است، اما بانک را خراب نمی کند.

It won't cause financial ruin to jump the gun.

پریدن از اسلحه باعث خرابی مالی نمی شود .

This is when you do something too soon without thinking about it carefully.

این زمانی است که کاری را خیلی زود انجام می دهید بدون اینکه به دقت در مورد آن فکر کنید.

For example, the company jumped the gun when they canceled the conference.

به عنوان مثال، شرکت وقتی کنفرانس را لغو کرد، اسلحه را پرید.

So they made that decision to sue they should have thought about it more took more time

بنابراین آنها تصمیم گرفتند که شکایت کنند و باید بیشتر در مورد آن فکر می کردند زمان بیشتری طول کشید

and then decided to read between the lines.

و سپس تصمیم گرفتند که بین سطرها بخوانند.

This is when you trying to understand somebody's real feelings or intentions based on what

این زمانی است که شما سعی می کنید احساسات یا مقاصد واقعی یک نفر را بر اساس آنچه که

they said or they wrote, For example, She said she's happy.

گفته یا نوشته است بفهمید، برای مثال، او گفت که خوشحال است.

But if you read between the lines, it's obvious she's upset.

اما اگر بین سطرها بخوانید، مشخص است که او ناراحت است.

So you're trying to interpret what she's saying to really understand how she feels through

بنابراین شما سعی می‌کنید آنچه را که او می‌گوید تفسیر کنید تا واقعاً درک کنید که او چه احساسی دارد

thick and thin.

.

This is when you support someone or stay with someone even when there are problems or difficulties.

این زمانی است که از کسی حمایت می‌کنید یا حتی زمانی که مشکلات یا مشکلاتی وجود دارد، با کسی می‌مانید.

For example, a true friend will be there through thick and thin.

به عنوان مثال، یک دوست واقعی از همه لحاظ وجود خواهد داشت .

If there are problems or difficulties a true friend will be there to go back to square

اگر مشکلات یا مشکلاتی وجود داشته باشد، یک دوست واقعی آنجا خواهد بود تا به نقطه

one.

اول بازگردد.

This is to start working on a plan from the beginning because your previous attempt failed.

این برای شروع کار بر روی یک برنامه از ابتدا است زیرا تلاش قبلی شما شکست خورده است.

For example, the board didn't approve our plan.

مثلا هیئت مدیره طرح ما را تایید نکرد .

So we have to go back to square one we have to start again from the beginning from scratch.

بنابراین باید به نقطه اول برگردیم، باید دوباره از ابتدا از ابتدا شروع کنیم.

This is from the very beginning for example, I started this YouTube channel for example,

این از همان ابتدا است، برای مثال، من این کانال یوتیوب را راه اندازی کردم، به عنوان مثال،

my family started this business from scratch.

خانواده من این تجارت را از ابتدا شروع کردند.

So when we started there was nothing we did everything ourselves from scratch to shoot

بنابراین وقتی شروع کردیم هیچ کاری نداشتیم ما خودمان همه کارها را از ابتدا انجام دادیم تا

oneself in the foot this is when you say or do something that could cause problems for

به پای خود شلیک کنیم، این زمانی است که شما چیزی می گویید یا انجام می دهید که می تواند برای شما مشکل ایجاد کند

you.

.

For example, I shot myself in the foot when I agreed to stay late tonight.

مثلاً وقتی پذیرفتم امشب تا دیر وقت بمانم به پای خودم شلیک کردم.

So I said yes when my boss asked me to stay late, but it's my cousin's birthday.

بنابراین وقتی رئیسم از من خواست تا دیرتر بمانم، گفتم بله ، اما تولد پسر عمویم است.

So now I can't go to their party or I'm going to be late and I'm going to be in trouble.

پس الان نمیتونم برم مهمونیشون یا دیر میام و به مشکل میخورم.

I shot myself in the foot right off the bat.

درست از روی چوب به پای خودم شلیک کردم.

This means at the very beginning or immediately, for example, you can expect to feel confident

این بدان معناست که در همان ابتدا یا بلافاصله، به عنوان مثال، می توانید انتظار داشته باشید که با

speaking right off the bat.

صحبت کردن در همان لحظه اعتماد به نفس داشته باشید.

So immediately at the very beginning when you first start that right off the bat, you

بنابراین بلافاصله در همان ابتدا که برای اولین بار آن را از همان ابتدا شروع می کنید،

can't expect to feel confident right off the bat in the bag.

نمی توانید انتظار داشته باشید که از همان ابتدا احساس اعتماد به نفس داشته باشید .

This is when something is certain to be one achieved or attained.

این زمانی است که چیزی مطمئناً به دست آمده یا به دست آمده است.

For example, Jane has the promotion in the bag.

به عنوان مثال، جین تبلیغات را در کیف دارد.

So even though they haven't formally announced that Jane has the promotion, it's certain

بنابراین، اگرچه آنها به طور رسمی اعلام نکرده‌اند که جین این ترفیع را دارد، مطمئناً مال

that is hers.

اوست.

She has it in the bag.

او آن را در کیف دارد. هوای

Hot air.

گرم.

This is a great one.

این یکی عالی است.

This is when something is not sincere and will not have practical results.

این زمانی است که چیزی صادقانه نیست و نتیجه عملی نخواهد داشت.

For example, the advertisement claimed I would lose 20 pounds in 20 days, but it was hot

به عنوان مثال، در تبلیغات ادعا شده بود که من در 20 روز 20 پوند وزن کم می کنم، اما هوا گرم بود

air.

.

It was not true.

درست نبود.

To follow in someone's footsteps.

دنبال کردن جای پای کسی.

This is when you do the same thing that someone else previously did.

این زمانی است که شما همان کاری را انجام می دهید که قبلاً شخص دیگری انجام داده است.

And then someone else is usually a family member a friend or a mentor.

و سپس شخص دیگری معمولاً یکی از اعضای خانواده، دوست یا مربی است.

For example, She followed in her father's footsteps and became an engineer.

به عنوان مثال، او راه پدرش را دنبال کرد و مهندس شد.

This means that her father is also an engineer to call a spade a spade.

این بدان معناست که پدرش هم مهندس است که به بیل می گوید بیل.

This is when you tell the truth about something, even if the truth is not pleasant and not

این زمانی است که در مورد چیزی حقیقت را می گویید، حتی اگر حقیقت خوشایند و

polite.

مودبانه نباشد.

For example, let's call a spade a spade this company discriminates against women.

به عنوان مثال، بیایید بیل را بیل بنامیم این شرکت علیه زنان تبعیض قائل است.

So that's not a very polite thing to say.

پس این حرف خیلی مودبانه ای نیست.

But it's the truth to be in the same boat.

اما این حقیقت است که در یک قایق باشید.

This is when you're in the same situation as someone else and that situation is difficult.

این زمانی است که شما در موقعیت مشابه دیگری هستید و آن موقعیت دشوار است.

For example, we both lost money in the stock market.

مثلا هر دوی ما در بورس ضرر کردیم .

We're in the same boat to pick someone's brain.

ما در یک قایق هستیم تا مغز کسی را انتخاب کنیم.

This is when someone has a lot of information on a subject or topic and you ask them to

این زمانی است که شخصی اطلاعات زیادی در مورد یک موضوع یا موضوع دارد و شما از او می‌خواهید

share that information or you ask them for their opinion you pick their brain.

آن اطلاعات را به اشتراک بگذارد یا از او نظر می‌خواهید که مغز او را انتخاب می‌کنید.

For example, I'd love to buy you coffee and pick your brain sometime.

به عنوان مثال، من دوست دارم برای شما قهوه بخرم و زمانی مغز شما را انتخاب کنم.

Which means I love to buy you coffee and find out what you know ask you questions about

این بدان معناست که من دوست دارم برای شما قهوه بخرم و بدانم آنچه را که می دانید از شما سؤال می پرسند

what you know or get your opinion on a specific topic based on your knowledge to bounce an

یا نظر شما را در مورد یک موضوع خاص بر اساس دانش شما می پرسند تا

idea off someone.

ایده خود را از دیگران منعکس کنم.

This is when you share an idea to get feedback on that idea.

این زمانی است که شما یک ایده را برای دریافت بازخورد در مورد آن ایده به اشتراک می گذارید.

For example, can I bounce a few ideas off you before the meeting today?

به عنوان مثال، آیا می توانم قبل از جلسه امروز، چند ایده را از شما بپرسم؟

The devils in the details this is used when something seems simple, but the details are

شیاطین در جزئیات زمانی استفاده می شود که چیزی ساده به نظر می رسد، اما جزئیات

complicated and could cause problems.

پیچیده هستند و می توانند مشکلاتی ایجاد کنند.

For example, the contract is only one page which seems simple, but the devils in the

به عنوان مثال، قرارداد فقط یک صفحه است که ساده به نظر می رسد، اما شیاطین در

details so in that one page, there's a lot of complicated information that could cause

جزئیات هستند، بنابراین در آن یک صفحه، اطلاعات پیچیده زیادی وجود دارد که می تواند مشکلاتی ایجاد کند،

problems but don't pot calling the kettle black this is used to say that someone shouldn't

اما کتری را سیاه نکنید، این برای گفتن این مورد استفاده می شود. کسی نباید

criticize someone else for a fault that they have in themselves.

از دیگری به خاطر ایرادی که در خودش دارد انتقاد کند.

Let's say Jack is always late.

فرض کنید جک همیشه دیر می کند.

And I get to our meeting five minutes late and Jack gets mad at me for being late but

و من با پنج دقیقه تاخیر به جلسه مان می رسم و جک از دست من عصبانی می شود که دیر آمده ام اما

he is always late.

او همیشه دیر می کند.

So I could say I can't believe Jack was mad because I was five minutes late.

بنابراین می توانم بگویم نمی توانم باور کنم که جک دیوانه شده است زیرا من پنج دقیقه تاخیر داشتم.

Talk about the pot calling the kettle black to take a backseat.

در مورد دیگ صحبت کنید که کتری را سیاه می‌خواند تا در صندلی عقب بنشینید.

This is when you choose to not have responsibility in a organization or an activity.

این زمانی است که تصمیم می گیرید در یک سازمان یا یک فعالیت مسئولیتی نداشته باشید.

For example, my team is organizing a conference but I'm taking a backseat.

به عنوان مثال، تیم من در حال برگزاری یک کنفرانس است اما من در صندلی عقب نشسته ام.

I'm not going to be responsible for the conference to be up for grabs.

من مسئول برگزاری کنفرانس نیستم .

This is a great one it's used when something is available and ready to be won or taken.

این یک ابزار عالی است و زمانی که چیزی در دسترس است و آماده بردن یا گرفتن است استفاده می شود.

For example, do you know is Sue's office is up for grabs?

به عنوان مثال، آیا می دانید که آیا دفتر سو آماده است؟

So Sue's office is now empty.

بنابراین دفتر سو اکنون خالی است.

Maybe she left the company or she changed offices.

شاید او شرکت را ترک کرده یا دفتر خود را تغییر داده است .

So is her office ready and available?

پس آیا دفتر او آماده و در دسترس است؟

Is it up for grabs?

آیا آن را برای گرفتن؟

To put something on ice this is when you delay something or you reserve something for future

برای قرار دادن چیزی روی یخ این زمانی است که چیزی را به تاخیر می اندازید یا چیزی را برای استفاده در آینده رزرو می کنید

use.

.

Let's put a conference on ice until the summer to bite off more than you can chew.

بیایید تا تابستان یک کنفرانس روی یخ بگذاریم تا بیش از آنچه می‌توانید بجوید، گاز بگیرید.

This is when you try to do something that is too difficult for you.

این زمانی است که سعی می کنید کاری را انجام دهید که برای شما خیلی سخت است.

For example, we took on three projects this month.

به عنوان مثال، ما در این ماه سه پروژه را انجام دادیم .

I think we bit off more than we can chew so three projects is too difficult for us to

من فکر می‌کنم ما بیشتر از چیزی که بتوانیم جویده‌ایم گاز گرفتیم، بنابراین سه پروژه برای ما سخت‌تر از آن است که

throw caution to the wind.

احتیاط را به باد دهیم.

This is when you do something without worrying about the risk or the negative consequences.

این زمانی است که شما کاری را بدون نگرانی در مورد خطر یا عواقب منفی انجام می دهید.

For example, I wasn't happy at my job so I threw caution to the wind and I quit.

به عنوان مثال، من از کارم راضی نبودم، بنابراین احتیاط را به باد دادم و استعفا دادم.

So I didn't think about the negative consequences.

بنابراین به عواقب منفی آن فکر نکردم.

When I made that decision.

وقتی این تصمیم را گرفتم.

I threw caution to the wind across to bear this is an unpleasant or painful situation

من احتیاط را به باد دادم تا تحمل کنم این یک موقعیت یا فردی ناخوشایند یا دردناک است

or person that you have to accent even though it's very difficult for you to do so.

که باید به آن لهجه کنید، حتی اگر انجام این کار برای شما بسیار دشوار است.

For example, I lost our company's biggest client and that's my cross to bear.

به عنوان مثال، من بزرگترین مشتری شرکتمان را از دست دادم و این چیزی است که باید تحمل کنم.

So that's a very painful situation knowing that I was personally responsible for this

بنابراین این یک موقعیت بسیار دردناک است، زیرا می دانم که من شخصاً مسئول این

loss.

باخت بودم.

But that's my cross to bear.

اما این صلیب من است که باید تحمل کنم.

I have to accept it and deal with that even though it is painful.

من باید آن را بپذیرم و با آن کنار بیایم، حتی اگر دردناک باشد.

And finally to keep one's eye on something or someone.

و در نهایت به چیزی یا کسی چشم نگاه داشتن .

This is when you watch something or you take care of something or someone.

این زمانی است که شما چیزی را تماشا می کنید یا از چیزی یا کسی مراقبت می کنید.

For example, will you keep an eye on the project while I'm at the conference?

به عنوان مثال، آیا زمانی که من در کنفرانس هستم، پروژه را زیر نظر خواهید داشت؟

Will you take care of the project will you watch the project while I'm at the conference?

آیا شما از پروژه مراقبت می کنید آیا وقتی من در کنفرانس هستم پروژه را تماشا می کنید؟

Amazing job.

کار شگفت انگیز

Congratulations.

تبریک می گویم.

Now you have 50 popular idioms added to your vocabulary to help you sound fluent in English.

اکنون شما 50 اصطلاح محبوب را به دایره لغات خود اضافه کرده اید تا به شما کمک کند به زبان انگلیسی مسلط باشید.

Of course you need to practice and practice your new idioms.

البته باید اصطلاحات جدید خود را تمرین و تمرین کنید.

So you can look in the description below and there's a link to the free PDF download that

بنابراین می توانید به توضیحات زیر نگاه کنید و پیوندی به دانلود رایگان PDF وجود دارد که

summarizes all 50 idioms with the meanings and example sentences as well.

همه 50 اصطلاح را با معانی و جملات مثال خلاصه می کند.

So you can download that PDF, save it to your computer and practice it so you add all 50

بنابراین می توانید آن PDF را دانلود کنید، آن را در رایانه خود ذخیره کنید و آن را تمرین کنید تا همه 50 مورد را

to your vocabulary.

به واژگان خود اضافه کنید.

And if you found this video helpful, please hit the like button, share it with your friends

و اگر این ویدیو برای شما مفید بود، لطفا دکمه لایک را بزنید، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

and of course subscribe.

و البته مشترک شوید.

And before you go make sure you head on over to my website JForrestEnglish.com and download

و قبل از رفتن مطمئن شوید که به وب سایت من JForrestEnglish.com سر زده اید و

your free speaking Guide.

راهنمای صحبت رایگان خود را دانلود کنید.

In this guide I share six tips on how to speak English fluently and confidently and until

در این راهنما، من شش نکته را در مورد نحوه صحبت کردن به زبان انگلیسی روان و مطمئن و تا

next time, Happy Studying!

دفعه بعد، Happy Studying به اشتراک می‌گذارم!