3-Word Phrasal Verbs: put up with, get around to, make up for...

"Hey."

"سلام."

"Yeah."

"آره."

"So, have you gotten around to talking to your neighbour about the noise upstairs?"

"پس، آیا با همسایه خود در مورد سر و صدای طبقه بالا صحبت کرده اید؟"

"No, you really shouldn't have to put up with that."

"نه، شما واقعاً نباید این را تحمل کنید."

"Okay.

"باشه. آره.

Yeah.

Okay.

باشه.

Take care of it.

مراقبش باش.

Okay?"

باشه؟"

"Alright.

"باشه.

Yeah, I'm looking forward to seeing you, too."

آره، من هم مشتاق دیدارت هستم."

"Alright.

"باشه.

Bye.

خداحافظ.

Talk to you soon.

زود باهات حرف بزن.

Bye."

خداحافظ."

Huh.

متعجب.

Noisy neighbours.

همسایه های پر سر و صدا

Hey, everyone.

هی همه. من

I'm Alex.

الکس هستم

Thanks for clicking.

ممنون که کلیک کردید

And welcome to this video on three-word phrasal verbs.

و به این ویدیو در مورد افعال عبارتی سه کلمه ای خوش آمدید.

So, we are only looking at phrasal verbs with three words in them in this video.

بنابراین، ما در این ویدیو فقط به افعال عبارتی با سه کلمه در آنها نگاه می کنیم.

And we're going to look at ten of them.

و ما قصد داریم به ده مورد از آنها نگاه کنیم.

What is great about all these phrasal verbs is they are all transitive, which means they

چیزی که در مورد همه این افعال عبارتی عالی است این است که همه آنها متعدی هستند، به این معنی که

all need some type of object at the end of them.

همه آنها به نوعی مفعول در انتهای آنها نیاز دارند.

So, you don't have to ask, "Is it transitive?

بنابراین، لازم نیست بپرسید، "آیا متعدی است؟

Is it intransitive?"

آیا ناگذر است؟"

These are all transitive.

اینها همه انتقالی است.

They all need an object.

همه آنها به یک شی نیاز دارند.

And if you enjoy learning about phrasal verbs, or if you don't enjoy learning about phrasal

و اگر از یادگیری در مورد افعال عبارتی لذت می برید، یا اگر از یادگیری در مورد افعال عبارتی لذت نمی برید

verbs, but you want to learn more of them, all of these and more are included in my book

، اما می خواهید بیشتر از آنها یاد بگیرید، همه اینها و موارد دیگر در کتاب من

"100 Practical English Phrasal Verbs".

"100 فعل عباراتی کاربردی انگلیسی" گنجانده شده است.

So, this book has over 900 examples, 20 context-based lessons that increase in difficulty slowly.

بنابراین، این کتاب دارای بیش از 900 مثال، 20 درس مبتنی بر زمینه است که دشواری آنها به آرامی افزایش می یابد.

And a lot of example sentences.

و بسیاری از جملات مثال.

So, one of the things that students always ask for when, you know, they're learning vocabulary

بنابراین، یکی از چیزهایی که دانش‌آموزان همیشه در هنگام یادگیری واژگان می‌پرسند،

is examples.

مثال‌هایی است.

More examples.

نمونه های بیشتر

"Alex, I need more examples."

"الکس، من به نمونه های بیشتری نیاز دارم."

So, I took that to heart when I wrote this book.

بنابراین، زمانی که این کتاب را نوشتم، آن را به دل گرفتم.

And I've given you common sentences and a lot of examples.

و من برای شما جملات رایج و مثال های زیادی آورده ام.

So, for the main meaning of a phrasal verb, you have four examples per phrasal verb.

بنابراین، برای معنای اصلی یک فعل عبارتی، چهار مثال برای هر فعل عبارتی دارید.

For the main meaning of it, which is a lot, right?

برای معنای اصلی آن، که بسیار است، درست است؟

Okay, so check it out at the link attached to this video on my website, EnglishAlex.com.

بسیار خوب، پس آن را در پیوند پیوست شده به این ویدیو در وب سایت من، EnglishAlex.com بررسی کنید.

It's 100 Practical English Phrasal Verbs.

این 100 فعل عبارتی کاربردی انگلیسی است.

Check it out.

آن را بررسی کنید.

Whew.

وای

So, let's start with the 10 three-word phrasal verbs in this video.

بنابراین، بیایید با 10 فعل عبارتی سه کلمه ای در این ویدیو شروع کنیم.

Number one, "come up with something".

شماره یک، "با چیزی بیایید".

So, if you come up with something, you invent or you create something.

بنابراین، اگر چیزی به ذهنتان برسد، چیزی را اختراع می‌کنید یا خلق می‌کنید.

This can be a plan, a strategy, an excuse, a story, an idea.

این می تواند یک طرح، یک استراتژی، یک بهانه، یک داستان، یک ایده باشد.

For example, "We need to come up with a strategy to attract more clients."

به عنوان مثال، "ما باید یک استراتژی برای جذب مشتریان بیشتر ارائه دهیم."

"David is always coming up with excuses."

"دیوید همیشه بهانه می آورد."

"You need to come up with a plan."

"شما باید یک برنامه داشته باشید."

So, to create a plan or to think of a plan, invent a plan.

بنابراین، برای ایجاد یک برنامه یا فکر کردن به یک برنامه، یک برنامه ابداع کنید.

So, if you come up with something, you invent it, you create it, you think of it.

بنابراین، اگر چیزی به ذهنتان برسد، آن را اختراع کنید، آن را خلق کنید، به آن فکر کنید.

You need to use your creativity to come up with something.

شما باید از خلاقیت خود برای رسیدن به چیزی استفاده کنید.

Next, "to get along with someone".

بعد، "با کسی کنار آمدن".

If you get along with someone or don't get along with someone, well, first, let's do

اگر با کسی کنار می‌آیید یا با کسی کنار نمی‌آیید، خوب، اول، بیایید

get along with someone.

با کسی کنار بیاییم.

You have a good relationship with them or you are on friendly terms with them.

با آنها رابطه خوبی دارید یا با آنها رابطه دوستانه دارید.

If you don't get along with someone, you don't have a good relationship with them, you are

اگر با کسی کنار نمی آیید، رابطه خوبی با او ندارید،

not on friendly terms with them.

با او رابطه دوستانه ندارید.

For example, "Do you get along with your brother?"

مثلا «آیا با برادرت کنار می آیی؟

Do you?

آیا تو؟

I don't know.

من نمی دانم.

Do you have a good relationship with your brother?

با برادرت رابطه خوبی داری؟

Are you on friendly terms with your brother?

آیا با برادرتان رابطه دوستانه ای دارید؟

Maybe at work, you get along with your boss and say, "Yeah, my boss is great.

شاید در محل کار، با رئیستان کنار بیایید و بگویید: "آره، رئیس من عالی است،

We get along very well."

ما خیلی با هم کنار می آییم."

Or, "My job is okay, but I don't really get along with my boss.

یا، "کار من خوب است، اما من واقعاً با رئیسم کنار نمی‌آیم.

We have different philosophies about what we should be doing in the company or what

ما فلسفه‌های مختلفی در مورد اینکه در شرکت چه کاری باید انجام دهیم یا

the company should be focusing on, so we don't really get along.

شرکت باید روی چه چیزی تمرکز کند، داریم، بنابراین واقعاً با هم کنار نمی‌آییم.

We're not on super friendly terms, but maybe you can still be professional."

ما در شرایط فوق العاده دوستانه نیستیم، اما شاید شما همچنان بتوانید حرفه ای باشید."

Next, get around to something.

بعد، به چیزی نزدیک شوید.

So, if you get around to something, this relates to procrastination.

بنابراین، اگر به چیزی نزدیک شوید، این مربوط به تعویق است.

So, when you don't get around to something, it's because you have been avoiding it.

بنابراین، وقتی به چیزی نزدیک نمی‌شوید، به این دلیل است که از آن اجتناب کرده‌اید.

You haven't been wanting to do it.

شما نمی خواستید این کار را انجام دهید.

So, to finally do something you have been avoiding or to finally do something that you

بنابراین، برای اینکه بالاخره کاری را انجام دهید که قبلاً از آن اجتناب می‌کردید یا در نهایت کاری را که

need to do, for example, "I finally got around to renewing my passport."

باید انجام دهید، برای مثال، "بالاخره به تمدید پاسپورت خود رسیدم."

So, imagine your boyfriend or your girlfriend says, "You need to renew your passport."

بنابراین، تصور کنید دوست پسر یا دوست دختر شما می گوید: "باید پاسپورت خود را تمدید کنید."

"Yeah, yeah.

"آره، آره.

I know.

میدونم.

I know.

میدونم. بهش

I will get around to it."

میرسم."

And you keep avoiding it, and you keep avoiding it, and eventually you said, "Okay.

و مدام از آن دوری می‌کنی، و مدام از آن دوری می‌کنی، و در نهایت گفتی، "باشه.

Okay.

باشه. باشه.

Okay.

Fine.

خوب.

I finally got around to renewing my passport.

من بالاخره به تمدید پاسپورتم رسیدم.

I finally did what I needed to do."

بالاخره کاری را که لازم بود انجام دادم."

And again, if you live with a roommate, and your roommate is responsible for washing the

و باز هم اگر با هم اتاقی زندگی می کنید و هم اتاقی شما وظیفه شستن

dishes today, and you look in the sink, and the dishes are still there, and it's 3 o'clock,

ظرف ها را امروز بر عهده دارد و به سینک نگاه می کنید و ظرف ها هنوز آنجا هستند و ساعت 3 است،

it's 5 o'clock, it's 8 o'clock, 8 o'clock at night, you ask your roommate, "Hey, are

ساعت 5 است، ساعت 8 است. ساعت، ساعت 8 شب، از هم اتاقی خود می‌پرسید: "هی،

you going to get around to washing the dishes tonight?

امشب می‌خواهی ظرف‌ها را بشوی؟

Are you going to eventually do them?"

بالاخره آنها را انجام می‌دهی؟"

Okay?

باشه؟

So, if you get around to something, you finally do what you need it to do.

بنابراین، اگر به چیزی نزدیک شوید، در نهایت آنچه را که نیاز دارید انجام می دهید.

And all of these, by the way, if you follow them with an activity, it must be a verb plus

و همه اینها اتفاقاً اگر آنها را با یک اکتیویتی دنبال کنید باید فعل به اضافه

-ing.

-ing باشد.

So, "get around to washing the dishes".

بنابراین، "برای شستن ظروف دور شوید".

Okay.

باشه.

Put up with someone or something, so this means to tolerate someone or something.

تحمل کردن با کسی یا چیزی، پس این به معنای تحمل کسی یا چیزی است.

So, it's unpleasant, but you will survive.

بنابراین، ناخوشایند است، اما شما زنده خواهید ماند.

You have to deal with them because maybe you work with them or something like that.

شما باید با آنها مقابله کنید زیرا ممکن است با آنها کار کنید یا چیزی شبیه به آن.

So, for example, "I have to put up with traffic every day."

بنابراین، برای مثال، "من مجبورم هر روز ترافیک را تحمل کنم."

Imagine that you drive a car to work every day, and you have no other choice.

تصور کنید که هر روز با ماشینی به سرکار می روید و چاره دیگری ندارید.

That is how you get to work every day.

اینطوری هر روز به سر کار میرسی.

So, you know you have to tolerate the traffic, so you have to put up with the traffic.

بنابراین، شما می دانید که باید ترافیک را تحمل کنید، بنابراین باید با ترافیک کنار بیایید.

Now, you can also put up with a person.

حالا، شما همچنین می توانید با یک شخص تحمل کنید.

It's like, "Do you like her?"

مثل این است که "دوستش داری؟"

"No, I just put up with her."

"نه، من فقط او را تحمل کردم."

It's a terrible thing to say.

گفتن این چیز وحشتناکی است.

Maybe, you know, you have a roommate and you're sharing a space together because it's a really

شاید، می دانید، شما یک هم اتاقی دارید و فضایی را با هم به اشتراک می گذارید، زیرا یک

expensive apartment and you needed two people.

آپارتمان واقعاً گران است و به دو نفر نیاز داشتید.

So, you can put up with people, meaning that you tolerate them, you don't really like them.

بنابراین، شما می توانید با مردم مدارا کنید، یعنی آنها را تحمل می کنید، واقعا آنها را دوست ندارید.

Maybe you know what I'm talking about, yeah.

شاید شما بدانید که در مورد چه چیزی صحبت می کنم، بله.

Alright.

بسيار خوب.

Next, "look forward to something".

بعد، "منتظر چیزی باشید".

So, this means to anticipate something in the future or to be excited about something

بنابراین، این به معنای پیش بینی چیزی در آینده یا هیجان زده شدن در مورد چیزی است

that is coming in the future.

که در آینده می آید.

So, think, "look forward", "forward", the future is forward, the future is ahead.

بنابراین، فکر کنید، "به جلو نگاه کنید"، "به جلو"، آینده رو به جلو است، آینده در پیش است.

So, "I'm looking forward to seeing you."

بنابراین، "من مشتاقانه منتظر دیدار شما هستم."

Now, you can look forward to a birthday party, so say, "Oh, I'm looking forward to my birthday

اکنون، می توانید منتظر یک جشن تولد باشید، بنابراین بگویید: "اوه، من مشتاقانه منتظر جشن تولدم هستم

party."

."

Oh, Deborah is really looking forward to her vacation, for example.

اوه، دبورا واقعا مشتاقانه منتظر تعطیلاتش است.

So, if you're anticipating, like, "I can't wait", you have a day on your calendar when

بنابراین، اگر پیش‌بینی می‌کنید، مثلاً «نمی‌توانم صبر کنم»، روزی در تقویم خود دارید که قرار است اتفاقی بیفتد و

something is going to happen and you keep looking at that date and say, "It's almost

به آن تاریخ نگاه می‌کنید و می‌گویید: «تقریباً

here.

رسیده است.

It's almost here.

تقریباً نزدیک است.

I'm looking forward to seeing Michael Buble in concert", for example.

برای مثال، مشتاقانه منتظر دیدن مایکل بابل در کنسرت هستم.

Alright.

بسيار خوب.

So far, we have "come up with", "get along with", "get around to", "put up with", "look

تا اینجای کار، «به‌آمده‌ایم»، «با کنار آمدن»، «به‌سر می‌بریم» ، «تحمل کرده‌ایم»، «منتظر هستیم

forward to".

».

Let's do five more.

بیایید پنج کار دیگر انجام دهیم. در مرحله

Next up, we have "look up to someone".

بعد، ما "به کسی نگاه کن".

So, if you look up to someone, you admire them, you respect them, you see them as a

بنابراین، اگر به کسی نگاه کنید، او را تحسین می کنید ، به او احترام می گذارید، او را به عنوان یک

role model.

الگو می بینید.

So, a role model is a person you want to emulate in some way because of their character, their

بنابراین، یک الگو شخصی است که شما می خواهید به دلیل شخصیت،

positive characteristics, their personality, or the way they conduct themselves in life.

ویژگی های مثبت، شخصیت یا نحوه رفتارشان در زندگی، به نوعی از او الگوبرداری کنید.

You want to be like them in some way.

شما می خواهید به نوعی شبیه آنها باشید.

So, when I was a kid, I looked up to my uncle.

بنابراین، وقتی بچه بودم، به عمویم نگاه کردم.

Maybe my uncle was a very kind man.

شاید عموی من مرد بسیار مهربانی بود.

I really liked the way he treated other people.

رفتار او با دیگران را خیلی دوست داشتم.

Maybe he was successful, maybe he was athletic, and I wanted to imitate him in that way.

شاید او موفق بود، شاید هم ورزشکار بود و من می خواستم از او تقلید کنم.

So, if you look up to someone, you admire them.

بنابراین، اگر به کسی نگاه کنید، او را تحسین می کنید.

You can look up to athletes if you are a young athlete yourself.

اگر خودتان یک ورزشکار جوان هستید، می توانید به ورزشکاران نگاه کنید.

Many basketball players today probably look up to LeBron James or Steph Curry in the NBA,

بسیاری از بسکتبالیست‌های امروز احتمالاً به لبرون جیمز یا استف کری در NBA، مثلاً

in the United States, for example.

در ایالات متحده، نگاه می‌کنند .

So, let me ask you, who did you look up to when you were a kid?

بنابراین، اجازه دهید از شما بپرسم، وقتی بچه بودید به چه کسی نگاه می کردید؟

Hmm.

هوم

Next, "look down on".

بعد، "از پایین نگاه کن".

So, if you look down on someone or something, hmm, you feel superior to someone.

بنابراین، اگر به کسی یا چیزی با تحقیر نگاه کنید ، هوم، احساس برتری از کسی دارید. نسبت

You feel superior to something.

به چیزی احساس برتری می کنید.

It is lower than you.

از تو پایین تره

It's not nice to look down on someone or something.

خوب نیست که به کسی یا چیزی با تحقیر نگاه کنیم.

So, like I said, to feel superior to someone and see them as lower than you, or to not

بنابراین، همانطور که گفتم، نسبت به کسی احساس برتری کنید و او را از خودتان پایین تر ببینید یا به

respect someone or something.

کسی یا چیزی احترام نگذارید.

So, for example, you shouldn't look down on other people.

بنابراین، به عنوان مثال، شما نباید به دیگران نگاه کنید.

Maybe you have a musical taste and you feel your musical taste is the greatest musical

شاید شما ذوق موسیقایی دارید و احساس می کنید ذائقه موسیقایی شما بزرگترین ذائقه موسیقایی است

taste, and people who don't share the same musical taste are lower than you or less than

و افرادی که ذائقه موسیقایی یکسانی ندارند از شما پایین تر یا کمتر از

you, and you look down on them.

شما هستند و شما به آنها نگاه می کنید.

So, when I was a teenager, I was really into heavy metal, actually.

بنابراین، زمانی که من یک نوجوان بودم، واقعاً به هوی متال علاقه داشتم.

Like for a while, for like three years, maybe four years, Metallica was my favorite band.

مثل مدتی، برای سه سال، شاید چهار سال، متالیکا گروه مورد علاقه من بود.

And if you didn't like Metallica and you liked pop music and you liked the Backstreet Boys

و اگر متالیکا را دوست نداشتید و موسیقی پاپ را دوست داشتید و پسرهای بک استریت

and Britney Spears, I looked down on you.

و بریتنی اسپیرز را دوست داشتید، من به شما نگاه تحقیر آمیزی کردم.

Because I was a teenager and Britney Spears is awesome, actually.

چون من یک نوجوان بودم و بریتنی اسپیرز واقعاً عالی است.

I kind of like her songs now.

الان یه جورایی از آهنگاش خوشم میاد

Same with Backstreet Boys, "You are my fire".

همان طور که در Backstreet Boys، "تو آتش من هستی".

That's terrible singing, but great song.

این آواز وحشتناک است، اما آهنگ عالی است.

It's a very good song.

خیلی آهنگ خوبیه

Okay.

باشه.

So, did you look down on anyone or look down on any type of music when you were younger,

بنابراین، آیا وقتی جوان تر بودید، به کسی از حقارت نگاه می کردید یا به هر نوع موسیقی نگاه می کردید،

you felt superior?

احساس برتری می کردید؟

Maybe you liked reggaeton, and anybody who didn't like reggaeton, you looked down on

شاید شما رگیتون را دوست داشتید، و هرکسی که رگیتون را دوست نداشت، به آنها نگاه تحقیر آمیز داشتید

them.

.

Okay.

باشه.

"Live up to something or someone".

"با چیزی یا کسی زندگی کنید".

So, if you live up to something, you meet certain expectations that people have.

بنابراین، اگر به چیزی عمل کنید، انتظارات خاصی را که مردم دارند برآورده می‌کنید.

So, you can live up to expectations, you can live up to hype.

بنابراین، شما می توانید انتظارات را برآورده کنید، می توانید به تبلیغات تبلیغاتی ادامه دهید.

Hype is like the excitement level for a movie or a new album or a new book.

هایپ مانند سطح هیجان یک فیلم یا یک آلبوم جدید یا یک کتاب جدید است.

Or to match someone's character or achievements.

یا برای مطابقت با شخصیت یا دستاوردهای کسی.

So, most sons hope to live up to their fathers or hope to live up to their father's expectations

بنابراین، بیشتر پسران امیدوارند که به پدران خود عمل کنند یا به عنوان مثال امیدوارند که انتظارات پدرشان را برآورده کنند

of them, for example.

.

Daughters too, maybe to their mother's expectations or their father's expectations.

دختران نیز، شاید به انتظارات مادر یا پدرشان.

That movie, it didn't live up to the hype.

آن فیلم، با هیاهوها مطابقت نداشت.

This means it didn't meet all of the advertising that said, "This is the greatest movie ever.

این بدان معناست که همه تبلیغاتی را که می‌گفتند: "این بهترین فیلم تاریخ است.

It's incredible.

باورنکردنی است.

It's going to be amazing.

شگفت‌انگیز خواهد بود.

Wow.

وای.

Look at these graphics."

به این گرافیک‌ها نگاه کنید."

And if it didn't live up to the hype, it didn't meet your expectations.

و اگر با تبلیغات مطابقت نداشت، انتظارات شما را برآورده نکرد.

Maybe the expectations are here for you, like, "Oh, I'm so excited for this movie."

شاید انتظارات برای شما اینجا باشد، مانند "اوه، من برای این فیلم بسیار هیجان زده هستم."

But when you saw the movie, "Eh, it's about here.

اما وقتی فیلم را دیدی، "اوه، اینجاست.

It didn't live up to my expectations."

انتظارات من را برآورده نکرد."

Okay.

باشه.

"To keep up with someone or something".

"همراهی با کسی یا چیزی".

So very, you know, practically, to keep up with someone, if someone is running and you

بنابراین، عملاً می دانید که برای عقب نماندن از کسی، اگر کسی می دود و شما

maintain the same pace, the same speed, you stay beside them, you can follow them and

همان سرعت، همان سرعت را حفظ می کنید، در کنار او می مانید، می توانید او را دنبال کنید و

you're not far behind.

خیلی عقب نیستید.

If you're at the same level as someone, you are keeping up with them.

اگر با کسی هم سطح هستید، با او همگام هستید.

Now, you can keep up with people.

اکنون می توانید با مردم همگام باشید.

You can also keep up with things like the news.

شما همچنین می توانید از مواردی مانند اخبار مطلع شوید.

So if you regularly read the news, you keep up with the news.

بنابراین اگر به طور مرتب اخبار را می خوانید، با اخبار همراه هستید.

So here is an example sentence, "I haven't been keeping up with the news."

بنابراین در اینجا یک جمله مثال آمده است، "من اخبار را دنبال نکرده ام."

So if someone tells you, "Oh, did you hear what happened in X, Y, and Z country?"

بنابراین اگر کسی به شما بگوید، "اوه، شنیدید در کشور X، Y و Z چه اتفاقی افتاد؟"

And you can say, "No, what happened?

و می توانید بگویید: "نه، چه اتفاقی افتاده؟

Sorry.

متاسفم.

I haven't been."

من نبوده ام."

It's like saying, "I haven't been following the news.

مثل این است که بگویید: "من اخبار را دنبال نکرده ام.

I haven't been keeping up with the news", you can say.

من اخبار را دنبال نکرده ام" .

You can also keep up with what someone is doing.

شما همچنین می توانید از کاری که یک نفر انجام می دهد مطلع شوید.

So if you have, let's say, a favourite writer and you read all of their books, you can say,

بنابراین، اگر نویسنده مورد علاقه‌ای دارید و همه کتاب‌های او را خوانده‌اید، می‌توانید بگویید:

"Oh, yeah.

"اوه، آره.

I keep up with everything they write.

من از همه چیزهایی که آنها می‌نویسند مطلع می‌شوم. به‌روز

I stay up to date.

می‌مانم.

Like, I don't miss anything about what they do."

مثلاً چیزی را از دست نمی‌دهم. درباره کاری که انجام می دهند."

Finally, make up for something.

بالاخره یه چیزی رو جبران کن

So if you have to make up for something, it's because you did something bad.

بنابراین اگر مجبورید چیزی را جبران کنید، به این دلیل است که کار بدی انجام داده اید.

So if you do something bad, you have to compensate for it by doing something good, to balance

پس اگر کار بدی انجام دادی، باید با انجام کار خیر، آن را جبران کنی تا

the scales of justice.

کفه ترازوهای عدالت را متعادل کنی.

That's a very dramatic way to think about it, but, "I'm sorry, Diana, I'll make up for

این یک راه بسیار دراماتیک برای فکر کردن در مورد آن است، اما، "متاسفم، دیانا، من اشتباهاتم را جبران می کنم. به

my mistakes.

Like, I promise you, I will make up for it."

شما قول می دهم، آن را جبران خواهم کرد."

Okay?

باشه؟

So this means, "I will do something that will hopefully make you forgive me.

بنابراین این به این معنی است که "من کاری انجام خواهم داد که امیدوارم شما مرا ببخشید.

I want you to forgive me.

می خواهم مرا ببخشید. من

I'll make up for my mistakes.

اشتباهاتم را جبران می کنم.

I did something bad to Diana in this example.

من در این مثال بدی به دایانا کردم.

Not me, the character that I have created."

نه من، شخصیتی که من ایجاد کرده اند."

Okay, so we have, "to look up to someone", "to look down on someone or something", you're

خوب، پس ما باید «به کسی نگاه کنی»، «به کسی یا چیزی را تحقیر نگاه کنی»، تو

superior and, hmm, it's not nice, "live up to something or someone", "keep up with someone

برتری و، هوم، خوب نیست، «به چیزی یا کسی زندگی کن»، «با کسی همگام باش».

or something", and "to make up for something".

یا چیزی»، و «برای جبران چیزی».

So, those are 10 three-word phrasal verbs.

بنابراین، آن ها 10 فعل عبارتی سه کلمه ای هستند.

That's a lot, and it's a lot at one time.

این خیلی است و در یک زمان زیاد است.

You might want to rewatch this video to digest this information a little more, and once you

ممکن است بخواهید این ویدیو را دوباره تماشا کنید تا این اطلاعات را کمی بیشتر هضم کنید، و پس از

do that, number one, go to www.engvid.com, do the quiz.

انجام این کار، شماره یک، به www.engvid.com بروید، آزمون را انجام دهید.

Number two, go to my YouTube channel where you're going to subscribe, you're going to

شماره دو، به کانال یوتیوب من بروید که در آن قرار است مشترک شوید،

like the video, you're going to share it, you're going to tell your grandma, your grandpa,

ویدیو را لایک می کنید، آن را به اشتراک می گذارید، به مادربزرگ، پدربزرگ،

your dog, your cat, your sister, your brother, your mother, your father, your cousin, your

سگ و گربه خود می گویید. خواهرت، برادرت، مادرت، پدرت ، پسر عمویت،

friend, your grade two math teacher, you're going to tell them about this channel because

دوستت، معلم ریاضی کلاس دومت، میخوای در مورد این کانال بهشون بگی چون از

you enjoyed this, right?

این کار لذت بردی، درسته؟

And finally, number three, go to the link attached to this video if you want to learn

و در نهایت، شماره سه، اگر می‌خواهید افعال عبارتی بیشتری یاد بگیرید، به لینک پیوست شده به این ویدیو بروید

more phrasal verbs and pick up a copy of 100 Practical English Phrasal Verbs.

و یک کپی از 100 فعل عبارتی کاربردی انگلیسی را بردارید.

You can get the PDF directly from my website or purchase the book on Amazon.

شما می توانید PDF را مستقیماً از وب سایت من دریافت کنید یا کتاب را در آمازون خریداری کنید.

Until next time, thanks for clicking, and I'll see you next time.

تا دفعه بعد، ممنون که کلیک کردید، دفعه بعد شما را می بینم.

I'm going to go read this book.

من برم این کتاب رو بخونم

You should, too.

شما هم باید.

Bye-bye.

خداحافظ.