Words that belong together: Adverb-Adjective Collocations in English

That is absolutely delicious.

که کاملا خوشمزه است.

Oh, hey. Hey, everyone. I'm Alex. Thanks for clicking, and

اوه تو. هی همه. من الکس هستم با تشکر از کلیک کردن، و

welcome to this lesson on "Adverb and Adjective Collocations".

به این درس در مورد "همنشینی قید و صفت" خوش آمدید.

Now, "collocations" is just another fancy way to say combinations.

در حال حاضر، "Colocations" فقط یکی دیگر از راه های فانتزی برای گفتن ترکیب است.

And specifically, these are adverbs like:

و به طور خاص، اینها قیدهایی مانند:

"very", "really", "seriously", "incredibly", "absolutely", and adjectives like:

"خیلی"، "واقعا"، "جدی"، "غیرقابل باور"، "مطلقا" و صفاتی مانند:

"hot", "cold", "injured", "wet", whatever.

"گرم"، "سرد"، "مصدوم"، "تر"، هر چه باشد.

And these are ones that go together commonly. Okay? So, let me put my

و اینها مواردی هستند که معمولاً با هم هماهنگ می شوند. باشه؟ بنابراین، اجازه دهید قهوه ام را کنار بگذارم

coffee down, and we'll get started with the lesson. Today we're going to look at 10 of them.

، و درس را شروع می کنیم . امروز قصد داریم 10 مورد از آنها را بررسی کنیم.

So, first, we have: "Seriously injured" or "Seriously hurt". If you watch a lot of sports,

بنابراین، ابتدا داریم: "به شدت مجروح شده" یا "به شدت صدمه دیده است". اگر ورزش زیادی تماشا کنید،

you will hear this. Okay? So, for example: "She was seriously injured in the 2nd half."

این را خواهید شنید. باشه؟ به عنوان مثال: "او در نیمه دوم به شدت آسیب دید."

Now, for me, when I was around 23-24 years old, I used to play football just a little

الان برای من که حدود 23-24 ساله بودم فقط کمی فوتبال بازی می

bit, and one time I was playing and I twisted my ankle, and I heard the muscle rip a little

کردم و یک بار در حال بازی بودم و مچ پایم را پیچانده بودم و صدای پاره شدن ماهیچه را کمی شنیدم

bit. It was very painful, and I was seriously hurt, seriously injured, and I couldn't walk

. خیلی دردناک بود و من به شدت آسیب دیدم، به شدت مجروح شدم و

for about two weeks. So it was a... It was a tough time. All right? So, again:

حدود دو هفته نمی توانستم راه بروم. پس یک... زمان سختی بود. خیلی خوب؟ بنابراین، دوباره:

"seriously injured", "seriously hurt". You could just say: "hurt", "really hurt", "very hurt", but

"به شدت مجروح شده است"، "به شدت صدمه دیده است". فقط می‌توان گفت: «درد»، «واقعاً صدمه دیده»، «خیلی صدمه دیده»، اما بنا

for some reason, the word "seriously" and the word "injured" have been put together

به دلایلی، کلمه «جدی» و کلمه «مصدوم» بارها و بارها کنار هم قرار گرفته‌اند

time and time again. They sound beautiful together to people.

. آنها در کنار هم برای مردم زیبا به نظر می رسند.

Next: "highly probable", "highly likely". So, if something is highly probable, highly

بعدی: «احتمال زیاد»، «احتمال زیاد». بنابراین، اگر چیزی بسیار محتمل، بسیار

likely, it means there is an excellent chance that it will happen. So, in the weather report,

محتمل باشد، به این معنی است که احتمال وقوع آن بسیار زیاد است . بنابراین، در گزارش هواشناسی

you might hear: "Rain is highly probable tomorrow." It is highly probable that it will rain. Okay?

، ممکن است بشنوید: "فردا احتمال بارندگی زیاد است." احتمال اینکه باران ببارد بسیار زیاد است. باشه؟

So, very likely, very possible or probable. So, again: "highly probable", "highly likely".

بنابراین، به احتمال زیاد، بسیار ممکن یا محتمل است. بنابراین، دوباره: «احتمال زیاد»، «احتمال زیاد».

Next: "cautiously optimistic". Now, if you are an optimistic person but, you know, something

بعدی: "احتیاطاً خوشبین". حال، اگر فردی خوش بین هستید، اما، می دانید، چیزی

is coming and you're optimistic, but you're carefully optimistic, you're not sure 100%

در راه است و خوش بین هستید، اما با دقت خوش بین هستید، 100% مطمئن نیستید که

how optimistic to be - you can say: "I'm cautiously optimistic." Okay? So, for example:

چقدر خوش بین باشید - می توانید بگویید: "من با احتیاط رفتار می کنم. خوش بینانه." باشه؟ بنابراین، به عنوان مثال:

"I'm cautiously optimistic about the next Star Trek movie."

"من محتاطانه به فیلم بعدی Star Trek خوشبین هستم."

So, I have enjoyed the first two Star Trek

بنابراین، من از دو فیلم اول Star Trek

movies directed by J. J. Abrams. There's a third one coming where he's the producer,

به کارگردانی J. J. Abrams لذت بردم. نفر سومی می آید که او تهیه کننده است،

and the director is the guy who did The Fast and the Furious. So, The Fast and the Furious

و کارگردان هم کسی است که فیلم Fast and the Furious را ساخته است. بنابراین، کارگردان سریع و خشمگین

director is doing a Star Trek movie, and in the trailer, like, Captain Kirk is on a motorbike?

در حال ساخت یک فیلم Star Trek است، و در تریلر، مانند کاپیتان کرک موتور سوار است؟

I don't know. I don't know. But I enjoyed the first two movies. I think I'll enjoy the

من نمی دانم. من نمی دانم. اما از دو فیلم اول لذت بردم. فکر می کنم از سومی لذت ببرم

third one, but I'm cautiously optimistic that it will be good. Okay. And if at this time

، اما با احتیاط خوشبین هستم که خوب باشد. باشه. و اگر در این

the movie has been released, and hopefully it's great; if it was bad, I'm sorry.

زمان فیلم منتشر شده باشد، و امیدوارم عالی باشد. اگر بد بود متاسفم

Next: "totally wrong", "totally wrong". All right? So, you could just say something is

بعدی: "کاملا اشتباه"، "کاملا اشتباه". خیلی خوب؟ بنابراین، شما فقط می توانید بگویید چیزی

wrong, but people commonly say: "That is totally wrong." All right? "Your answer was totally wrong."

اشتباه است، اما مردم معمولا می گویند: "این کاملا اشتباه است." خیلی خوب؟ "پاسخ شما کاملا اشتباه بود."

Totally incorrect. Absolutely incorrect. Okay? So, you can imagine you can use this

کاملا نادرست کاملاً نادرست است. باشه؟ بنابراین، می توانید تصور کنید که می توانید از آن

in a variety of contexts.

در زمینه های مختلف استفاده کنید.

Next: "incredibly lazy". Okay? So: "He was incredibly lazy as a kid." Like, let's say

بعدی: "فوق العاده تنبل". باشه؟ بنابراین: "او در کودکی فوق العاده تنبل بود." مثلاً فرض کنید

this kid, whoever he was, just played video games all day, ate Doritos chips, drank Coke,

این بچه، هر که بود، تمام روز فقط بازی های ویدیویی بازی می کرد، چیپس دوریتوس می خورد، کوکاکولا می نوشید،

skipped school all the time. I don't know, never did anything. His parents told him to

مدام مدرسه نمی رفت. نمیدونم هیچوقت کاری نکردم پدر و مادرش به او گفتند که

do stuff, he didn't do it. He was incredibly lazy. So you can say:

کارهایی انجام دهد، او این کار را نکرد. او فوق العاده تنبل بود. بنابراین می توانید بگویید:

"Oh my god, my sister is so incredibly lazy." Or: "She is so incredibly lazy."

"اوه خدای من، خواهرم خیلی تنبل است." یا: "او بسیار تنبل است."

My uncle, or my cousin, or my aunt,

عمویم یا پسر عمویم یا خاله

or my best friend is incredibly lazy. They are so lazy that it is incredible. All right?

ام یا بهترین دوستم به طرز باورنکردنی تنبل هستند. آنها آنقدر تنبل هستند که باور نکردنی است. خیلی خوب؟

So, let's go and look at five more.

بنابراین، بیایید برویم و به پنج مورد دیگر نگاه کنیم.

"Virtually impossible". So, "virtually impossible" means something is practically, or almost,

"عملا غیر ممکن". بنابراین، «تقریباً غیرممکن» به معنای چیزی است که عملاً یا تقریباً

absolutely not possible. So: "This quiz is virtually impossible!" Some video games, if

مطلقاً ممکن نیست. بنابراین: "این مسابقه عملا غیرممکن است!" برخی از بازی‌های ویدیویی،

they're very difficult, you're like: "This game is virtually impossible to beat! I can't

اگر بسیار سخت هستند، می‌گویید: "این بازی عملاً غیرممکن است! من نمی‌توانم

finish it." Like Dark Souls. Or when I was a kid... What was a game that was really difficult

آن را تمام کنم." مثل دارک سولز. یا وقتی بچه بودم... چه بازی ای بود که

to beat? I had this game for the Nintendo Entertainment System called Time Lord, and

شکست دادنش واقعا سخت بود؟ من این بازی را برای سیستم سرگرمی نینتندو به نام Time Lord

I could never get past, like, the fourth level. It was a pirate ship, and I had no idea how

داشتم و هرگز نتوانستم از سطح چهارم عبور کنم. این یک کشتی دزدان دریایی بود و من نمی دانستم چگونه

to finish it. Or the original Ninja Turtles video game for the NES was also virtually

آن را تمام کنم. یا بازی ویدیویی اصلی لاک پشت های نینجا برای NES نیز تقریبا

impossible. Bad memories. Okay.

غیرممکن بود. خاطرات بد. باشه.

"Absolutely incredible". So, at the time of this video, you know, Star Wars episode seven

"کاملا باور نکردنی". بنابراین، در زمان پخش این ویدیو، می‌دانید، قسمت هفتم جنگ ستارگان

is kind of a big deal, and I would say that: "Star Wars was absolutely incredible!" Just

یک چیز بزرگ است، و من می‌توانم بگویم: "جنگ ستارگان کاملاً باورنکردنی بود!" فقط

very, very good. Excellent. Okay?

خیلی خیلی خوبه عالی باشه؟

"Fully aware". So, if you are fully aware, it means you completely have knowledge of

"کاملا آگاه". بنابراین، اگر شما کاملاً آگاه باشید، به این معنی است که شما کاملاً از چیزی آگاهی دارید

something. So, for example: "He was fully aware of the consequences." If you have a

. پس مثلاً: «از عواقب آن کاملاً آگاه بود». اگر

job and you know that if you do something that is against company policy, but you do

شغلی دارید و می‌دانید که اگر کاری خلاف سیاست شرکت انجام دهید، اما

it anyway and you know that if you do this thing you will be fired or you will have a

به هر حال آن را انجام می‌دهید و می‌دانید که اگر این کار را انجام دهید اخراج می‌شوید یا

warning from your boss, you are fully aware of the consequences. Okay? So, "fully aware",

از رئیستان اخطار می‌گیرید، کاملاً این کار را انجام می‌دهید. از عواقب آن آگاه است. باشه؟ بنابراین، "کاملاً آگاه"،

you know absolutely what is going to happen next.

شما کاملاً می دانید که در آینده چه اتفاقی می افتد.

"Blatantly obvious". This is kind of like saying: "Obviously obvious", because if something

"به شکلی آشکار". این به نوعی مانند این است که بگوییم: "بدیهی است"، زیرا اگر

is blatant, it is easily seen. It is in your face. So, for example:

چیزی آشکار باشد، به راحتی دیده می شود. در چهره شماست. بنابراین، برای مثال:

"Your feelings for him are blatantly obvious."

"احساسات شما نسبت به او آشکارا آشکار است."

So if you have a friend and your friend really likes this

بنابراین اگر دوستی دارید و دوستتان واقعاً از این

guy, and every time she is around this guy she acts like nervous or like she's in love

پسر خوشش می‌آید و هر بار که او در کنار این پسر قرار می‌گیرد مثل اینکه عصبی است یا

with him, or can't stop looking at him, you say:

عاشق او است یا نمی‌تواند از نگاه کردن به او دست بردارد، می‌گویید:

"Wow, your feelings for him are blatantly obvious." Like, it's very easy to see.

"وای احساسات نسبت به او آشکارا آشکار است." مانند، دیدن آن بسیار آسان است.

Okay? So, something that is easy to see. "Blatantly obvious".

باشه؟ بنابراین، چیزی که به راحتی قابل مشاهده است. "به شکلی آشکار".

And finally: "absurdly difficult". So, if something is absurd, it doesn't make sense,

و در نهایت: "بی منطق دشوار". بنابراین، اگر چیزی پوچ است، منطقی نیست،

it is so hard. "The test was absurdly difficult." Okay.

آنقدر سخت است. "آزمون به طرز عجیبی دشوار بود." باشه.

So, today, we looked at 10 adverb and adjective combinations or collocations. And if you'd

بنابراین، امروز، ما به 10 ترکیب قید و صفت یا همنشینی نگاه کردیم. و اگر می

like to test your understanding of the material... And on the test, on the quiz, I will, you

خواهید درک خود را از مطالب امتحان کنید... و در آزمون، در مسابقه، من می

know, give you the adjective. You have to tell me the correct adverb that goes with that adjective.

دانم، صفت را به شما می دهم. شما باید قید درستی که با آن صفت می آید را به من بگویید.

So you can do that on www.engvid.com. And if you like this video, as always,

بنابراین می توانید این کار را در www.engvid.com انجام دهید. و اگر از این ویدیو خوشتون اومد مثل همیشه

comment on it, like it, subscribe to the channel.

نظر بدین لایک کنید کانال رو سابسکرایب کنید.

If you want to support engVid, you can donate at the link attached to the video.

اگر می‌خواهید از engVid حمایت کنید، می‌توانید در لینک پیوست شده به ویدیو کمک مالی کنید.

And until next time, thanks for clicking, guys.

و تا دفعه بعد، ممنون از کلیک کردن، بچه ها.

Bye.

خدا حافظ.