I say this EVERY day! Daily British English (through story!)

- Hello lovely students and welcome back to English With Lucy.

- سلام دانش آموزان دوست داشتنی و به انگلیسی با لوسی خوش آمدید.

You are going to learn the English that I use on a daily basis, and I'm going to teach

شما قرار است انگلیسی هایی را که من به طور روزانه استفاده می کنم یاد بگیرید و من

you in the most interesting way possible, through a real story.

به جالب ترین شکل ممکن از طریق یک داستان واقعی به شما آموزش خواهم داد.

As I go through this story, you're going to hear some English phrases that I use every

با مرور این داستان، عبارات انگلیسی را خواهید شنید که من هر

day and these are real world, English expressions and idioms that I use in my everyday speech.

روز از آنها استفاده می کنم و اینها دنیای واقعی، عبارات انگلیسی و اصطلاحات هستند که در گفتار روزمره خود استفاده می کنم.

And you're going to hear them in context which is very important.

و شما می خواهید آنها را در زمینه ای بشنوید که بسیار مهم است.

And then after, I'll explain exactly what they mean.

و بعد، من دقیقاً منظور آنها را توضیح خواهم داد .

Using these expressions will make you sound natural and more native when you speak in

استفاده از این عبارات باعث می شود زمانی که به زبان انگلیسی صحبت می کنید طبیعی تر و بومی تر به نظر برسید

English.

.

To make this even easier for you to digest and retain, there is of course a free PDF

برای سهولت در هضم و حفظ آن، البته یک PDF رایگان وجود دارد

that goes along with today's lesson.

که همراه با درس امروز است.

It includes the full story, all of the notes and some exercises, so you can practise what

این شامل داستان کامل، تمام یادداشت‌ها و برخی تمرین‌ها است، بنابراین می‌توانید آنچه را که

you've learned.

یاد گرفته‌اید تمرین کنید.

If you'd like to download today's PDF and receive all of my future PDFs on a weekly

اگر می خواهید PDF امروز را دانلود کنید و همه PDF های آینده من را به صورت هفتگی دریافت کنید،

basis just click on the link below to sign up for my mailing list.

فقط روی پیوند زیر کلیک کنید تا در لیست پستی من ثبت نام کنید.

You just enter your name and your email address.

شما فقط نام و آدرس ایمیل خود را وارد کنید.

Today's PDF will arrive directly in your inbox and you'll receive all of my course offers

PDF امروز مستقیماً به صندوق ورودی شما می رسد و همه پیشنهادات

and updates.

و به روز رسانی های دوره من را دریافت خواهید کرد.

It's a free service and you can unsubscribe at any time.

این یک سرویس رایگان است و می توانید هر زمان که بخواهید اشتراک خود را لغو کنید .

Okay, are you ready to hear my story?

خوب، آماده ای برای شنیدن داستان من؟

So this was a few years ago now, and as many of you might know, my husband Will used to

بنابراین این چند سال پیش بود، و همانطور که بسیاری از شما ممکن است بدانید، شوهر من ویل قبلا

be a farmer.

یک کشاورز بود.

We work together running English With Lucy now, but previously he was a farmer and because

ما اکنون با هم کار می کنیم و انگلیسی را با لوسی اجرا می کنیم ، اما قبلاً او یک کشاورز بود و چون

his birthday is in June and clashes with the high season, the busy season in his particular

تولدش در ژوئن است و با فصل پرمشغله در

area of farming, he had never had a birthday party as an adult ever.

منطقه خاص کشاورزی او در تضاد است، او هرگز در بزرگسالی جشن تولدی برگزار نکرده بود. .

And this broke my heart.

و این قلب من را شکست.

It was going to be his 30th birthday so I wanted to arrange something really special

قرار بود 30 سالگی او باشد، بنابراین می‌خواستم چیزی واقعاً خاص

for him.

برای او ترتیب دهم.

And so I settled on surprising him with a golf tournament with all of his friends but,

و بنابراین من تصمیم گرفتم او را با یک تورنمنت گلف با همه دوستانش غافلگیر کنم، اما

I wasn't quite sure how to get it off the ground.

کاملاً مطمئن نبودم که چگونه آن را از زمین خارج کنم .

So I turned to one of Will's good friends, Charlie, who first told me it was the best

بنابراین به یکی از دوستان خوب ویل، چارلی، مراجعه کردم، که برای اولین بار به من گفت این بهترین

idea ever, go me.

ایده بود، برو من.

And then he gave me some advice.

و سپس او به من توصیه هایی کرد.

He said, "If I were you, I'd call the club first then get a small group together to play

او گفت: "اگر من جای شما بودم، ابتدا با باشگاه تماس می گرفتم، سپس یک گروه کوچک را دور هم جمع می کردم تا بازی کنند

and invite the partners for dinner afterwards."

و بعد از آن شریک ها را برای شام دعوت می کردم."

Okay, I'm gonna interrupt myself here and draw your attention to a few of those everyday

خوب، من در اینجا حرف خود را قطع می کنم و توجه شما را به چند مورد از آن

English phrases.

عبارات روزمره انگلیسی جلب می کنم.

And the first was, to get something off the ground which means, to make something start

و اولین مورد این بود که چیزی را از روی زمین بردارید، یعنی کاری کنید که چیزی شروع شود

to happen or to succeed.

یا به موفقیت برسد.

And this is such a common phrase among native speakers.

و این یک عبارت بسیار رایج در بین زبان مادری است .

An example, I have so many ideas but I never seem able to get them off the ground.

به عنوان مثال، من ایده های زیادی دارم، اما به نظر نمی رسد هرگز بتوانم آنها را از روی زمین بیرون بیاورم.

The next phrase was the best idea ever.

عبارت بعدی بهترین ایده بود.

And we use this structure with a superlative a lot in English to respond with enthusiasm.

و ما از این ساختار با یک حرف فوق العاده زیاد در انگلیسی استفاده می کنیم تا با اشتیاق پاسخ دهیم.

And in speech we often emit the and just say, best idea ever, or worst film ever!

و در گفتار ما اغلب این را منتشر می کنیم و فقط می گوییم، بهترین ایده، یا بدترین فیلم تاریخ!

Hardest exam ever!

سخت ترین امتحان تاریخ!

And the last one there was, if I were you I'd, and you might recognise this as the second

و آخرین موردی که وجود داشت، اگر من جای شما بودم، می‌کردم ، و شما ممکن است این را به عنوان شرط دوم تشخیص دهید

conditional, and this is such a common use of this structure because we love giving advice.

، و این یک استفاده رایج از این ساختار است، زیرا ما عاشق توصیه کردن هستیم.

I don't like receiving it, but I love giving it.

من دوست ندارم آن را دریافت کنم، اما من آن را دوست دارم .

An example if I were you, I wouldn't invite Jack to the party he always gets overexcited.

یک مثال اگر من جای شما بودم، جک را به مهمانی دعوت نمی‌کردم که همیشه بیش از حد هیجان‌زده می‌شود.

Okay I want to continue my story now.

خوب من می خواهم داستان خود را در حال حاضر ادامه دهم.

So I went to the local golf club and I told them what I wanted and they were all what

بنابراین من به باشگاه گلف محلی رفتم و به آنها گفتم که چه می خواهم و همه آنها چه

a brilliant idea, blah, blah, blah.

ایده درخشانی بودند، بل، بل، بلا.

And they told me that they had a special menu available around the time that I was planning

و آنها به من گفتند که در حوالی زمانی که قصد داشتم

Will's get together.

ویل را دور هم جمع کنم، یک منوی ویژه در دسترس داشتند.

The chef even popped out and said, "Ugh you are in for a treat."

سرآشپز حتی بیرون آمد و گفت: "اوه، شما در حال لذت هستید."

Now, it looked a bit pricey but they assured me it was well worth the money.

حالا، کمی گران به نظر می رسید، اما آنها به من اطمینان دادند که ارزش پول را دارد.

Then they started recommending me some very expensive whiskey that I could have ready

سپس آنها شروع کردند به توصیه یک ویسکی بسیار گران قیمت که می توانستم

for Will when he finished playing, I politely said, "Hmm I'm not sure about that, let me

برای ویل پس از پایان نواختن او آماده کنم، من مؤدبانه گفتم: "هوم در مورد آن مطمئن نیستم، اجازه دهید

have a think."

فکر کنم."

Alright, let me interrupt myself again for a moment.

خوب، اجازه دهید من دوباره حرف خود را برای یک لحظه قطع کنم.

The first phrase I want to draw your attention to is, they were all.

اولین جمله ای که می خواهم توجه شما را به آن جلب کنم این است که همه آنها بودند.

And I'm sure you understood that I meant, they all said, but native speakers used the

و مطمئنم که متوجه منظور من شده اید، همه آنها گفتند، اما زبان مادری از

expression, he was all, or I was all et cetera, in spoken English, often to convey that someone

عبارت، او بود، یا من همه و غیره، در گفتار انگلیسی استفاده می کردند، اغلب برای انتقال اینکه کسی

had strong feelings about something whether or not we think they're being sincere.

احساسات شدیدی در مورد چیزی دارد، خواه ناخواه. ما فکر می کنیم که آنها صادق هستند.

You might have heard something similar with they were like, or I was like, that's more

شما ممکن است چیزی مشابه با آنها شنیده باشید، یا من می‌گفتم، این بیشتر

about just saying something.

در مورد گفتن چیزی است.

They were all, I was all, implies that we dunno that they're being sincere.

آنها همه بودند، من همه بودم، نشان می دهد که ما نمی دانیم که آنها صادق هستند.

An example, I invited Jerry to the party and she was all, "Awesome, I'll be there."

به عنوان مثال، من جری را به مهمانی دعوت کردم و او گفت: "عالیه، من آنجا خواهم بود."

And then she didn't turn up.

و بعد او نیامد.

The next phrase was, you are in for a treat.

عبارت بعدی این بود، شما در حال لذت هستید.

You're in for a treat.

شما در حال درمان هستید.

And we love using this phrase to say that something is a good idea.

و ما دوست داریم از این عبارت برای گفتن اینکه چیزی ایده خوبی است استفاده کنیم.

We also sometimes use it sarcastically to say that something is going to be challenging

ما همچنین گاهی اوقات از آن به طعنه استفاده می کنیم تا بگوییم چیزی چالش برانگیز خواهد بود

or just not very good.

یا خیلی خوب نیست.

For example, I signed up for a spinning class with Helen tomorrow.

مثلا فردا با هلن در کلاس اسپینینگ ثبت نام کردم .

Oh, you're in for a treat.

اوه، شما در حال لذت بردن.

And the last phrase was one that we Britts use all the time because we hate saying no

و آخرین عبارت عبارتی بود که ما بریتانیایی ها همیشه از آن استفاده می کنیم زیرا از نه گفتن

or disagreeing directly.

یا مخالفت مستقیم متنفریم.

I'm not sure about that, or I'm not so sure about that.

من در مورد آن مطمئن نیستم، یا در مورد آن چندان مطمئن نیستم .

If you hear that phrase from a British person it nearly always means, no.

اگر این عبارت را از یک فرد بریتانیایی می شنوید تقریباً همیشه به این معنی است که نه.

I think we should have a picnic for Olivia's birthday.

من فکر می کنم باید برای تولد اولیویا یک پیک نیک داشته باشیم .

I'm not sure about that, it's going to rain.

من در مورد آن مطمئن نیستم، باران خواهد بارید.

I followed that up with the phrase, let me have a think, let me have a think.

من آن را با عبارت، let me have a think, let me have a think دنبال کردم.

And this is another really common expression that basically means no, but I don't wanna

و این یک عبارت واقعا رایج دیگر است که اساساً به معنای نه است، اما من نمی خواهم

say it right now.

آن را فعلا بگویم.

Very British, sorry oh God I said sorry.

خیلی بریتانیایی، ببخشید خدایا گفتم متاسفم.

Okay, back to my story.

باشه برگرد به داستانم

I got the ball rolling with the invitations by calling some of Will's closest friends.

من با تماس با برخی از نزدیکترین دوستان ویل، توپ را همراه با دعوتنامه ها دریافت کردم.

I said, "Are you free on Saturday the 3rd of June?

گفتم: شنبه سوم ژوئن آزاد هستی؟

Do you fancy coming down to celebrate Will's 30th?"

Okay, we've got three more great everyday English expressions in there.

بسیار خوب، ما سه عبارت انگلیسی روزانه عالی دیگر در آنجا داریم.

The first was to get the ball rolling and this means to make something start to happen

اولین مورد این بود که توپ را در حال چرخاندن قرار دهیم و این به این معنی است که چیزی

very similar to, to get it off the ground, get something off the ground to get the ball

شبیه به اتفاق افتادن آن، پایین آوردن آن از زمین، برداشتن چیزی از زمین برای

rolling or to start the ball rolling.

چرخاندن توپ یا شروع به غلتیدن توپ است.

An example, it looks like no one wants to speak first so I'll get the ball rolling.

به عنوان مثال، به نظر می‌رسد هیچ‌کس نمی‌خواهد اول صحبت کند، بنابراین من توپ را به دست می‌آورم.

Next, we had are you free on?

بعد، ما داشتیم آیا شما آزاد هستید؟

Are you free on?

آیا شما آزاد هستید؟

And this is one of the most common ways to ask someone to attend an event that you are

و این یکی از رایج‌ترین راه‌ها برای درخواست از شخصی برای شرکت در رویدادی است که شما در حال

planning.

برنامه‌ریزی آن هستید.

Are you free on Sunday?

یکشنبه آزاد هستی؟

We're thinking of going out for a pub lunch.

ما به این فکر می کنیم که برای ناهار میخانه برویم.

And the last one was, do you fancy?

و آخرین مورد این بود که آیا دوست دارید؟

Do you fancy?

آیا دوست دارید؟

Which is another way to ask if someone wants to do something.

راه دیگری برای پرسیدن اینکه آیا کسی می‌خواهد کاری انجام دهد یا خیر.

Do you fancy going out for a bite to eat?

آیا دوست دارید برای لقمه خوردن بیرون بروید؟

Would you like to?

آیا می خواهید؟

Does this interest you?

آیا این به شما علاقه دارد؟

Before I get back to my story there's one extra thing I want to mention.

قبل از اینکه به داستانم برگردم یک چیز اضافی وجود دارد که می خواهم به آن اشاره کنم.

I said, Will's 30th, not Will's 30th birthday.

گفتم، 30 سالگی ویل است، نه 30 سالگی.

It's very common to shorten significant birthdays like this.

کوتاه کردن تولدهای مهم مانند این بسیار رایج است .

Lucy's 18th, Pete's 60th.

هجدهمین لوسی، 60مین پیت.

You can do it for less significant birthdays.

شما می توانید این کار را برای تولدهای کمتر مهم انجام دهید.

My 25th on my 24th for my 58th.

25 ام در 24 ام برای 58 سالگی ام.

Okay, here's the final part of my story and this is where it gets good.

خوب، این قسمت پایانی داستان من است و اینجاست که خوب می شود.

The forecast said it was going to rain on the day but I decided to play it by ear and

پیش بینی می گفت که قرار است در روز باران ببارد اما من تصمیم گرفتم آن را با گوش بازی کنم و

didn't make any other plans.

هیچ برنامه دیگری نداشتم.

It turned out to be gorgeous weather and Will was over the moon when I told him what was

معلوم شد هوا فوق العاده است و ویل بالای ماه بود که به او گفتم چه

happening.

اتفاقی دارد می افتد.

When we got to the golf club, it turned out that I had been told the wrong prices and

وقتی به باشگاه گلف رسیدیم، معلوم شد که قیمت‌های اشتباهی به من گفته‌اند و به‌جای

instead of 60 pound a head, it was 100 pounds a head on Saturdays, I literally trembled

هد 60 پوند، شنبه‌ها هر سر 100 پوند بود ،

as I handed over my credit card.

وقتی کارت اعتباری‌ام را تحویل می‌دادم به معنای واقعی کلمه می‌لرزیدم.

He and his mates played a round of golf and had a tipple between holes.

او و یارانش یک دور گلف بازی می‌کردند و بین سوراخ‌ها یک نوک داشت.

We finally sat down to eat and Will who was feeling very happy, slightly tipsy and very

ما بالاخره نشستیم تا غذا بخوریم و ویل که خیلی خوشحال بود، کمی بداخلاق و

generous, accidentally said, "Ah, don't worry guys we got this."

سخاوتمند بود، تصادفاً گفت: "آه، نگران نباشید بچه ها این را گرفتیم."

He accidentally offered to pay for everyone's meal.

او به طور تصادفی پیشنهاد داد که هزینه غذای همه را بپردازد .

Now, bear in mind that the golf club had already put their prices up so it was going to be

اکنون، به خاطر داشته باشید که باشگاه گلف قبلاً قیمت‌های خود را افزایش داده بود، بنابراین

incredibly expensive but we were also in the middle of a mortgage application so cash was

بسیار گران می‌شد، اما ما نیز در میانه درخواست وام مسکن بودیم، بنابراین پول نقد

a bit tight.

کمی تنگ بود.

At the time when I had to pay for all of those rounds of golf and a meal for I think about

در آن زمان که مجبور بودم برای تمام بازی های گلف و یک وعده غذایی برای

14 people.

14 نفر هزینه کنم.

But what could we do?

اما چه کار می توانستیم بکنیم؟

Everyone had an amazing time and they said the food was out of this world.

همه اوقات شگفت انگیزی داشتند و می گفتند غذا از این دنیا خارج است.

We finally called it night at about midnight.

بالاخره حدود نیمه شب آن را شب نامیدیم.

I needed a little lie down when I saw the bill but it was Will's first birthday party

وقتی صورتحساب را دیدم به کمی دراز کشیدن نیاز داشتم اما این اولین جشن تولد ویل

in about 10 years, so no regrets.

پس از حدود 10 سال بود، بنابراین پشیمان نیستم.

So that's my story, I would love to know has anything similar ever happened to you?

پس این داستان من است، دوست دارم بدانم آیا تا به حال چنین اتفاقی برای شما افتاده است؟ آیا

Have you ever ended up spending a lot more than you originally planned?

تا به حال در نهایت خیلی بیشتر از آنچه در ابتدا برنامه ریزی کرده بودید خرج کرده اید؟ به

I'll remind you to write about it in the comments at the end of this lesson but right now we

شما یادآوری می کنم که در نظرات پایان این درس در مورد آن بنویسید، اما در حال حاضر

have to look at the final set of English expressions that I use virtually every day.

باید به مجموعه نهایی عبارات انگلیسی که تقریباً هر روز استفاده می کنم نگاهی بیندازیم.

And the first one is to play it by ear, which means to deal with the situation as it develops

و اولین مورد این است که آن را با گوش بازی کنید، به این معنی که

rather than making plans.

به جای برنامه ریزی، با موقعیت در حال پیشرفت کنار بیایید.

An example, I dunno how many people are coming.

به عنوان مثال، من نمی دانم چند نفر می آیند.

We'll have to play it by ear.

ما باید آن را با گوش بازی کنیم. مورد

The next is to be over the moon, to be over the moon which is how Will felt, when I told

بعدی این است که بالای ماه باشم، بالای ماه بودن، این همان چیزی است که ویل احساس کرد، وقتی

him about my plan.

به او در مورد نقشه ام گفتم.

This means to be very happy and we use this idiom a lot.

این به معنای خیلی خوشحال بودن است و ما از این اصطلاح زیاد استفاده می کنیم.

My sister was over the moon when I offered to babysit her children for the night.

خواهرم بالای ماه بود که به او پیشنهاد دادم از بچه هایش برای شب نگهداری کنم. این

We also have the phrase, we've got this or we got this.

عبارت را هم داریم، این را داریم یا این را داریم.

If you say, I've got this or I got this, it means I'll pay for this.

اگر می گویید من این را دارم یا این را گرفتم، به این معنی است که هزینه این را خواهم پرداخت.

Don't worry, I got this.

نگران نباش اینو گرفتم

I got this as very slang.

من این را خیلی عامیانه فهمیدم.

I've got, this is slightly less slang because it's more grammatically correct.

من متوجه شدم، این کمی کمتر عامیانه است زیرا از نظر گرامری صحیح تر است.

Don't worry about lunch today, I've got this, I owe you one.

امروز نگران ناهار نباش، من اینو دارم، یکی به تو بدهکارم.

Next was, to bear in mind.

بعدی این بود که باید در نظر داشت. به

To bear in mind.

خاطر داشته باشید.

And this is such a common expression that we use to say to remember or to consider a

و این یک عبارت رایج است که برای یادآوری یا در نظر گرفتن

piece of information.

بخشی از اطلاعات از آن استفاده می کنیم. به

Bear in mind that I only cooked for 10 people but over 30 turned up.

خاطر داشته باشید که من فقط برای 10 نفر آشپزی کردم اما بیش از 30 نفر آمدند.

The next one was out of this world which is a way to emphasise how fantastic something

مورد بعدی خارج از این دنیا بود که راهی برای تأکید بر فوق العاده بودن چیزی

is.

است.

The decorations were outta this world.

تزئینات خارج از این دنیا بود.

The second to last phrase is to call it a night, to call it a night.

جمله ی دوم تا آخر این است که آن را شب خوانی، شبی نامیدن آن است.

We normally say to call it a night when something's finishing quite late and to call it a day

ما معمولاً می گوییم که آن را شبی بنامیم که کاری بسیار دیر تمام می شود و آن را روزی می نامیم

when it's finishing at normal work time, but they are used interchangeably.

که در زمان عادی کار تمام می شود، اما آنها به جای یکدیگر استفاده می شوند.

An example, at 10:00 PM I decided to call it a night and finish up in the morning.

به عنوان مثال، ساعت 10 شب تصمیم گرفتم آن را یک شب بنامم و صبح تمام کنم.

And finally my final English word that I use every day is a lie-down or as part of a phrase

و در نهایت آخرین کلمه انگلیسی من که هر روز از آن استفاده می کنم، دراز کشیدن یا به عنوان بخشی از عبارت

to have or to need a lie-down.

داشتن یا نیاز به دراز کشیدن است.

Now, we often use this literally when we're feeling sleepy, but we also use it metaphorically

در حال حاضر، ما اغلب از این به معنای واقعی کلمه زمانی که احساس خواب آلودگی می کنیم استفاده می کنیم، اما به صورت استعاری نیز از آن استفاده می کنیم

to say that something shocked us so much that we needed to lie down.

تا بگوییم چیزی آنقدر ما را شوکه کرد که لازم بود دراز بکشیم.

After seeing the price tag on the dress, I needed a lie down.

بعد از دیدن برچسب قیمت روی لباس، نیاز به دراز کشیدن داشتم.

Alright, that's everything from me today.

خوب، این همه چیز از من امروز است.

Don't forget to share any similar situations that you've experienced in the comment section,

فراموش نکنید که موقعیت‌های مشابهی را که تجربه کرده‌اید در بخش نظرات به اشتراک بگذارید،

extra points if you use some of the vocabulary I taught you today.

اگر از لغاتی که امروز به شما آموزش دادم، امتیاز اضافی می‌دهید.

Also, remember to download the PDF that goes with this lesson.

همچنین، به یاد داشته باشید که PDF مربوط به این درس را دانلود کنید.

The link is down below.

لینک در پایین است.

We've got all of the phrases, the full story and exercises so you can test your understanding.

ما همه عبارات، داستان کامل و تمرین ها را داریم تا بتوانید درک خود را آزمایش کنید.

If you want to take an English course with me we have just released are B1, B2 and C1

اگر می خواهید یک دوره زبان انگلیسی را با من بگذرانید که ما به تازگی منتشر کرده ایم، برنامه های B1، B2 و C1 هستند

programmes, and they are fantastic.

و فوق العاده هستند.

They are each 12 week programmes.

آنها هر کدام برنامه های 12 هفته ای هستند.

You can take them at your own pace.

شما می توانید آنها را با سرعت خود ببرید.

There's lots of learning and context similar concepts to this lesson, but in much more

یادگیری و مفاهیم مشابه این درس بسیار زیاد است، اما با جزئیات بسیار بیشتر

detail.

.

If you're interested, visit Englishwithlucy.com.

اگر علاقه مند هستید، به Englishwithlucy.com مراجعه کنید.

I'll see you soon for another lesson.

به زودی برای یک درس دیگر می بینمت.