Learn English Through a Story: Improve Your Vocabulary!

- Hello everybody and welcome.

- سلام به همگی و خوش آمدید.

It's Keith from the Keith Speaking Academy.

این کیث از آکادمی سخنرانی کیت است.

And today, I have another story for you.

و امروز، من یک داستان دیگر برای شما دارم.

You may remember recently,

شاید یادتان باشد اخیراً

I did a story about pollution.

من یک داستان درباره آلودگی ساختم.

Today's story is even more exciting.

داستان امروز هیجان انگیزتر است.

More exciting?

هیجان انگیز تر؟

Yes, if possible.

بله، در صورت امکان.

Now, today's story is about routines, and recently,

حالا، داستان امروز در مورد روتین ها است، و اخیراً،

well, recently I did a live lesson

خوب، اخیراً یک درس زنده

about routines a while back,

در مورد روتین ها چند وقت پیش برگزار کردم،

It was very, very popular.

بسیار بسیار محبوب بود.

And also recently, I did this video;

و همچنین اخیراً این ویدیو را انجام دادم.

'Does It Really Work?' about using stories

"آیا واقعا کار می کند؟" در مورد استفاده از داستان ها

to learn vocabulary

برای یادگیری واژگان

and to improve your vocabulary.

و بهبود دایره لغات خود.

Does it work?

آیا کار می کند؟

Absolutely, it works.

قطعا، کار می کند.

When you read a story,

وقتی داستانی را می خوانید،

it really helps build your vocabulary.

واقعا به ایجاد دایره لغات شما کمک می کند.

If you can listen at the same time,

اگر می توانید همزمان گوش دهید،

develop your listening skills.

مهارت های شنیداری خود را توسعه دهید.

And I think all the language you get

و من فکر می کنم تمام زبانی که

from stories and the context,

از داستان ها و زمینه به دست می آورید، اگر در حال تمرین هستید،

you can transfer to develop your speaking skills,

می توانید برای توسعه مهارت های گفتاری خود انتقال دهید

if you are practicing.

.

And hopefully, with today's story about routines,

و امیدواریم که با داستان امروز در مورد روال‌ها،

you'll be able to do that

بتوانید این کار را انجام دهید

to develop your speaking skills

تا مهارت‌های گفتاری خود را توسعه دهید

to become a more confident speaker of English.

تا به یک سخنران با اعتماد به نفس بیشتر به زبان انگلیسی تبدیل شوید.

Now, if you haven't seen the video

حالا اگر ویدیوی

about the daily routines,

مربوط به کارهای روزمره را ندیده اید،

I suggest you go and check it out.

پیشنهاد می کنم بروید و آن را ببینید.

You can also, if you like, go to my website,

شما همچنین می توانید، اگر دوست دارید، به وب سایت من بروید،

whoa, over here, and you can check out there.

اوه، اینجا، و می توانید آنجا را بررسی کنید.

There's a whole page with the lesson.

یک صفحه کامل با درس وجود دارد.

You can download it for free there,

می توانید آن را به صورت رایگان از آنجا دانلود کنید

or you can just read it on the internet.

یا فقط می توانید آن را در اینترنت بخوانید.

Get all the language you need

تمام زبان مورد نیاز

to talk about this topic.

برای صحبت در مورد این موضوع را دریافت کنید.

Okay, without further ado,

بسیار خوب، بدون بحث بیشتر،

let's get straight in to the story.

بیایید مستقیماً به داستان بپردازیم.

"Who is Joshua Smith?"

"جاشوا اسمیت کیست؟"

Chapter 1: "The Routine."

فصل 1: "روال".

"Joshua Smith, known to his friends as Josh,

"جاشوا اسمیت که دوستانش او را به نام جاش می شناسند،

woke up to the familiar sound of his alarm clock.

با صدای آشنای زنگ ساعت خود از خواب بیدار شد.

(alarm clock ringing)

(زنگ زنگ ساعت)

He rubbed his eyes,

چشمانش را مالید، (

(Keith imitates groaning)

کیث ناله را تقلید می کند)

(Keith chuckles)

(کیث می خندد)

and he stretched,

و دراز می کشد،

(Keith imitates groaning)

(کیث ناله را تقلید می کند)

and crawled out of bed."

و از تخت بیرون خزیدم."

To crawl out of bed is to get out of bed

خزیدن از رختخواب به معنای بلند شدن

very slowly and lazily.

بسیار آهسته و تنبل از رختخواب است.

"He was a creature of habit." Right?

او یک موجود عادت بود. درست؟

Creature of habit,

مخلوق عادت،

somebody who likes to have a routine.

کسی که دوست دارد روتین داشته باشد.

"Every day he woke up, had a shower,

هر روز که از خواب بیدار می‌شد، دوش می‌گرفت

and smiled at himself

و در آینه حمام به خودش لبخند می‌زد

(Keith imitates smiling)

(کیث از لبخند زدن تقلید می‌کند)

in the bathroom mirror,

،

come rain or shine."

باران بیا یا بدر.»

Remember? Meaning, always.

یاد آوردن؟ یعنی همیشه

Without fail, religiously.

بدون شکست، از نظر مذهبی.

(Keith chuckles softly)

(کیت به آرامی می خندد)

Now, the routine for the rest of his days.

حالا، روال بقیه روزهایش.

The rest of his days?

بقیه روزهایش؟

No, "the rest of his day goes something like this:

نه.

he typically has breakfast with his family,

goes to work, and then comes home for dinner.

As regular as clockwork," right?

Clockwork is that mechanism we have

ساعت مکانیزمی است که ما

for the old fashioned watches.

برای ساعت‌های قدیمی داریم.

Tick-tock, tick-tock.

تیک تاک، تیک تاک.

Something that goes regularly, perfectly always the same.

چیزی که به طور منظم پیش می رود، کاملاً همیشه یکسان است. او

"As regular as clockwork,

به طور منظم مانند ساعت،

he tells his family about his day."

از روز خود به خانواده خود می گوید.

That's nice, right?

این خوب است، درست است؟ به

Come home, talk to your family about your day.

خانه بیا، با خانواده در مورد روزت صحبت کن.

"Then he goes to bed happy with his predictable life."

سپس با خوشحالی از زندگی قابل پیش بینی خود به رختخواب می رود.

All is good until Chapter 2. (chuckles)

تا فصل 2 همه چیز خوب است. (خنده می زند)

Chapter 2: "The Switch."

فصل 2: ​​"سوئیچ".

"One day, something strange happens.

یه روز یه اتفاق عجیب میفته

Josh wakes up and goes to brush his teeth."

جاش از خواب بیدار میشه و میره مسواک بزنه.

Do you notice, by the way,

آیا متوجه شده اید، اتفاقا،

suddenly we using the present simple tense?

ما ناگهان از زمان حال ساده استفاده می کنیم؟

You know, you can tell stories in the past

می دانید، می توانید در گذشته

using the past simple and past tenses,

با استفاده از زمان گذشته ساده و گذشته داستان بگویید،

but you can also use the present tense.

اما می توانید از زمان حال نیز استفاده کنید.

And what it does is, it kind of brings the story

و کاری که انجام می دهد این است که به نوعی داستان را به طور

suddenly really in front of you, right?

ناگهانی در مقابل شما قرار می دهد، درست است؟

The difference between "one day something strange happened,"

تفاوت بین "یک روز اتفاق عجیبی رخ داد"،

it's kind of the story's in the past,

این یک نوع داستان در گذشته است،

"one day something strange happens."

"یک روز یک اتفاق عجیب رخ می دهد."

It's like you're in the middle of the story, right?

انگار در وسط داستان هستید، درست است؟

"One day something strange happens.

"یک روز اتفاق عجیبی می افتد.

Josh wakes up and goes to brush his teeth.

جاش از خواب بیدار می شود و می رود تا دندان هایش را مسواک بزند. (

(Keith imitates brushing teeth)

کیث مسواک زدن را تقلید می کند)

When he looks in the mirror,

وقتی در آینه نگاه می کند

he stops and suddenly screams.

می ایستد و

(Keith imitates screaming, then chuckles)

ناگهان جیغ می کشد.

He can see a different face. Staring back at him

is Nick, his boss."

نیک، رئیسش، به او خیره شده است."

That's the reflection.

این بازتاب است.

So Josh has become Nick.

پس جاش تبدیل به نیک شده است.

Strange.

عجیب.

"Josh feels confused, but he decides to go with it,"

"جاش احساس سردرگمی می کند، اما تصمیم می گیرد با آن همراه شود"

which is quite strange, right?

که کاملاً عجیب است، درست است؟

I think if I suddenly became somebody else,

فکر می‌کنم اگر ناگهان به شخص دیگری تبدیل شدم،

I wouldn't go with it.

با آن همراه نمی‌شوم.

I would question what's happening.

من سوال می کنم که چه اتفاقی دارد می افتد.

But Josh, you know, he's laid back.

اما جاش، میدونی، او آرام است.

"As per usual, he heads off to work."

طبق معمول، او به سر کار می رود.

He goes to work.

او سر کار می رود.

"But today, he is the boss.

اما امروز، او رئیس است.

He checks his emails, manages the projects,

او ایمیل‌هایش را چک می‌کند، پروژه‌ها را مدیریت می‌کند،

and even does a little bossing around."

و حتی کمی رئیس‌گری می‌کند.»

Nice pun, right?

جناس خوب، درست است؟

To boss somebody around is to kind of push them,

رئیس کردن دیگران به معنای هل دادن آنهاست، آنها

they not bully, maybe bully,

قلدری نمی کنند، شاید آنها را قلدری نمی کنند،

but more push them around a bit,

بلکه بیشتر آنها را کمی به اطراف هل می دهند، به آنها

order them, give them orders.

دستور می دهند، به آنها دستور می دهند.

"At the end of the day, he goes home,

"در پایان روز، او به خانه می رود،

has dinner with his new family

با خانواده جدیدش شام می خورد

(Keith imitates gasping)

(کیث نفس نفس زدن را تقلید می کند)

and goes to sleep.

و می خوابد.

How can he sleep?

چگونه می تواند بخوابد؟

Could you sleep?

آیا شما می توانید بخوابید؟

Chapter 3: "The Employee."

فصل 3: "کارمند."

"The next day, Josh wakes up in an unfamiliar room,

"روز بعد، جاش در یک اتاق ناآشنا از خواب بیدار می شود

and he has become someone else again.

و دوباره به شخص دیگری تبدیل شده است.

This time he's Sarah,

این بار او سارا است،

a new junior employee at work.

یک کارمند جدید در محل کار.

Josh, now Sarah, goes to work.

جاش حالا سارا میره سرکار.

He finds out that being new is hard.

او متوجه می شود که جدید بودن سخت است.

The weight of deadlines..."

وزن ضرب الاجل ها..."

So a deadline is when you must finish a piece of work

بنابراین ضرب الاجل زمانی است که شما باید یک کار را

at a certain time or day.

در یک ساعت یا روز مشخص به پایان برسانید.

"The weight of deadlines feels so heavy,

"وزن ضرب الاجل بسیار سنگین به نظر می رسد،

and at lunch he only has time

و در ناهار او فقط وقت دارد

to grab a quick coffee."

تا یک قهوه سریع بخورد."

(Keith makes a clicking noise)

(کیث صدای تق تق می دهد)

Get a coffee, grab a coffee, get yourself a coffee.

قهوه بگیر، قهوه بگیر، برای خودت قهوه بیاور.

"At night he goes back to Sarah's flat

«شب به آپارتمان سارا

where she lives alone

که تنها زندگی می کند، برمی گردد

and tries to work out what is happening.

و سعی می کند بفهمد چه اتفاقی دارد می افتد.

He falls asleep, exhausted.

او خسته به خواب می رود.

Over the coming weeks, Josh continued to wake up

در هفته‌های آتی، جاش

as a different person each day.

هر روز به‌عنوان فردی متفاوت از خواب بیدار می‌شد.

Each day a new perspective, a new life.

هر روز یک دیدگاه جدید، یک زندگی جدید.

But no matter whose life he stepped into,

اما مهم نیست که او وارد زندگی چه کسی شده است،

a part of him yearned for the predictable comfort

بخشی از او آرزوی راحتی قابل پیش بینی

of being Josh."

بودن جاش را داشت."

To yearn for is to really want something.

آرزو کردن به معنای این است که واقعاً چیزی را بخواهید.

So he misses the predictable routine of his life.

بنابراین او روال قابل پیش بینی زندگی خود را از دست می دهد .

Chapter 4: "The Final Reality."

فصل 4: "واقعیت نهایی.

"After many weeks, Josh finally wakes up as himself.

بعد از چندین هفته، جاش بالاخره مثل خودش از خواب بیدار شد.

He feels an immediate sense of relief.

او بلافاصله احساس آرامش می کند.

(Keith imitates sighing)

(کیث از آه کشیدن تقلید می کند) مثل همیشه

He goes to the bathroom to brush his teeth

به حمام می رود تا دندان هایش را مسواک بزند

(Keith imitates brushing teeth)

(کیث از مسواک زدن تقلید می کند)

as per usual," as always, right?

"مثل همیشه، درست است؟

"He gets ready, resuming his familiar morning routine."

"او آماده می شود و روال صبحگاهی آشنایش را از سر می گیرد."

To resume just means to carry on.

از سرگیری فقط به معنای ادامه دادن است.

"Resuming his familiar morning routine with his family.

«از سرگیری روال صبحگاهی آشنا با خانواده اش.

His family's presence feels incredibly comforting."

حضور خانواده‌اش به‌طور باورنکردنی آرامش‌بخش است."

I'm not surprised.

من تعجب نمی‌کنم.

"He drives to work as if floating on a cloud of joy."

"او به سمت کار رانندگی می‌کند که انگار روی ابری از شادی شناور است."

Almost like on cloud nine, right? As we say.

تقریباً مانند ابر نه ، درست است؟ همانطور که ما می‌گوییم.

But something isn't right.

اما چیزی درست نیست.

Surely something's going to happen.

مطمئناً چیزی وجود دارد.

"He commutes to work and things seem normal.

"او به محل کار رفت و آمد می کند و همه چیز عادی به نظر می رسد.

However, Nick and Sarah act a bit strange around him.

با این حال، نیک و سارا در اطراف او کمی عجیب رفتار می کنند.

They look at him like they know something he doesn't.

طوری به او نگاه می کنند که انگار چیزی را می دانند که او نمی داند.

Josh shrugs it off as his imagination."

جاش به‌عنوان تخیلش، شانه‌هایش را بالا می‌اندازد."

So to shrug something off,

پس شانه‌های بالا انداختن یعنی

to shrug is to do that with your shoulders, right?

انجام آن کار با شانه‌هایت، درست است؟

You can't see me, can you? (chuckles)

تو نمی‌توانی مرا ببینی، می‌توانی؟

To shrug is to do that.

So to shrug something off,

چیزی خاموش است،

imagine as you're thinking about something,

تصور کنید که دارید به چیزی فکر می کنید،

and it's on your shoulders, and you just shrug,

و آن چیز روی شانه های شماست، و فقط شانه هایتان را بالا می اندازید،

you shrug it off, right?

آنها را کنار می گذارید، درست است؟

Is to not worry about something, right?

آیا نگران چیزی نباشید، درست است؟

I've got this exam, but you know, shrug it off,

من این امتحان را دارم، اما می دانید، ولش کن،

don't worry about it.

نگرانش نباش.

Come back.

برگرد.

So he shrugs it off as his imagination, right?

پس به عنوان تخیلش ازش کنار می زند، درست است؟

Thinking it's his imagination that there's nothing wrong,

فکر می کند که این تصورات اوست که عیبی ندارد،

and he carries on with his date.

و به قرار خود ادامه می دهد.

"After dinner, Josh gets ready for bed

"بعد از شام، جاش آماده می شود. تخت

and pauses before the bathroom mirror.

و قبل از آینه حمام مکث می کند.

'I'm back. I'm me,' he whispers to himself

من برگشتم.

as he looks in the mirror.

در حالی که در آینه نگاه می کند با خود زمزمه می کند من من هستم.

But then suddenly, his face flickers and starts to change.

اما ناگهان چهره اش سوسو می زند و شروع به تغییر می کند.

For a second, he sees Nick's eyes, Sarah's smile.

برای یک ثانیه چشمان نیک، لبخند سارا را می بیند.

His face morphs into the many people he has been,

چهره او به افراد زیادی تبدیل می شود که بوده است،

not just Josh."

نه فقط جاش."

To morph means to change.

تغییر شکل به معنای تغییر است.

"Finally, the face becomes Josh again,

"بالاخره، چهره دوباره جاش می شود،

but he knows something's not right.

اما او می داند که چیزی درست نیست.

Josh feels scared and goes to bed.

جاش ترسیده و به رختخواب میره.

He sleeps, but not well.

او می خوابد، اما خوب نیست.

In the morning, he gets up but does not look in the mirror.

صبح بلند می شود اما در آینه نگاه نمی کند.

As he leaves for work, he wonders, 'Who am I today?'"

همانطور که او برای کار می رود، او با تعجب می پرسد، "امروز من کی هستم؟""

The end.

پایان.

So there you have it.

پس شما آن را دارید.

Wow, what an interesting story.

وای، چه داستان جالبی.

What does it all mean?

همه اینها به چه معناست؟

Let me know in the comments what you think it means.

در نظرات به من بگویید که فکر می کنید به چه معناست. .

I hope you've enjoyed that, and please do use it

امیدوارم از آن لذت برده باشید و لطفاً از آن

as a way to review the vocabulary all about routines.

به عنوان راهی برای مرور واژگان همه چیز در مورد روال استفاده کنید.

You can make up your own story.

می توانید داستان خود را بسازید.

And that way, start practicing and speak it out aloud.

و به این ترتیب، شروع به تمرین کنید و آن را با صدای بلند بیان کنید.

You may also have noticed in the story,

همچنین ممکن است متوجه شده باشید در داستان، تعداد

there are quite a few idioms,

زیادی اصطلاح وجود دارد،

and students of mine, as you know, I love idioms,

و دانش‌آموزان من، همانطور که می‌دانید، من عاشق اصطلاحات هستم،

coming up very, very soon.

به زودی منتشر می‌شود.

On the 9th of October,

در 9 اکتبر،

I'm gonna be releasing a new book.

یک کتاب جدید منتشر خواهم کرد.

It's called "50 Idioms for IELTS,"

به نام " 50 اصطلاح برای آیلتس"

and it's gonna introduce 50 different idioms

و 50 اصطلاح مختلف را معرفی می کند

that you can use on 10 different topics

که می توانید در 10 موضوع مختلف استفاده کنید

so that you can use idioms more fluently

تا بتوانید اصطلاحات را روان تر استفاده کنید

and introduce them into your English spoken language.

و آنها را به زبان گفتاری انگلیسی خود معرفی کنید.

Gonna be very exciting.

بسیار هیجان انگیز خواهد بود.

It's gonna be very interesting.

بسیار جالب خواهد بود.

In fact, that's part of a whole new bunch of stuff.

در واقع، این بخشی از یک دسته کاملاً جدید است.

Later in the year,

در اواخر سال،

I'll also be releasing a new course

من همچنین یک دوره آموزشی جدید

called "150 Idioms for IELTS Speaking,"

به نام "150 اصطلاح برای صحبت کردن آیلتس" را منتشر خواهم کرد،

different idioms, more idioms.

اصطلاحات مختلف، اصطلاحات بیشتر.

But through the course,

اما از طریق این دوره،

you'll be getting to not only learn them

نه تنها آنها را یاد می گیرید،

but activate them in a really interesting way.

بلکه آنها را به روشی واقعا جالب فعال می کنید.

So all of that is coming soon.

بنابراین همه اینها به زودی در راه است.

Keep your eyes peeled.

چشمان خود را پوست کنده نگه دارید.

(Keith makes a soft scaring noise)

(کیث صدای ترسناکی ایجاد می کند)

If you've enjoyed this,

اگر از این کار لذت بردید،

please do subscribe to my channel.

لطفاً کانال من را سابسکرایب کنید.

Turn on notifications to find out

برای اطلاع

about new and upcoming videos.

از ویدیوهای جدید و آینده، اعلان ها را روشن کنید.

Thank you so much for watching,

از اینکه با من تماشا کردید،

listening, and learning with me.

گوش دادید و یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم.

Can't wait to see you in the next video.

بی صبرانه منتظر دیدن شما در ویدیوی بعدی هستم.

If you want another story all about pollution,

اگر داستان دیگری درباره آلودگی می‌خواهید،

check out this video coming next.

این ویدیوی بعدی را ببینید.

Take care now.

حالا مواظب خودت باش

Bye-bye.

خداحافظ.

(upbeat rock music)

(موسیقی راک شاد)