Cambly English Conversation #8 with Lovely Tutor from USA | English Speaking Practice | Havisha

What do you think you're good at when you speak english? Um, I think, I'm good at

فکر می کنید وقتی انگلیسی صحبت می کنید در چه چیزی مهارت دارید؟ ام، من فکر می کنم، من در

"Making stories in English" Oh

"ساخت داستان به زبان انگلیسی" خوب هستم اوه

really? You'd like to tell stories?

واقعا؟ آیا می خواهید داستان بگویید؟

So that's the end of the story. Wow that's a very elaborate story.

پس این پایان داستان است. عجب داستان بسیار مفصلی است. تازه

Did you just make that up? Yes. Wow! You have a great imagination. Do you

درست کردی؟ آره. وای! تخیل عالی داری

write down your stories?

داستان هایت را می نویسی؟

Hello. Hello. I'm Linda.

سلام. سلام. من لیندا هستم.

Okay, where are you from?

باشه اهل کجایی؟

Um what is your name?

اوم اسمت چیه

My name is Havish, ma'am. Where are you from? I'm from the united states but I live in

اسم من هاویش است خانم. شما اهل کجا هستید؟ من اهل ایالات متحده هستم اما در

Mexico City in Mexico

مکزیکو سیتی در مکزیک زندگی می کنم

okay. And what about you?

خوب است. و شما چطور؟

I live in the southern part of India. Southern part of India.

من در بخش جنوبی هند زندگی می کنم. بخش جنوبی هند.

Okay, India a big country. So,

خوب، هند یک کشور بزرگ است. بنابراین،

I only only know Mumbai and Kerala

من فقط بمبئی و کرالا را می‌دانم،

okay and what grade are you in

اوکی و شما در چه کلاسی هستید،

i'm in sixth grade okay and how long have you been speaking

من کلاس ششم هستم، خوب و چه مدت است که انگلیسی صحبت می‌کنی،

english i've been speaking english since i've

من انگلیسی صحبت می‌کنم از زمانی که

learned a few vlogs okay so have you been learning your

چند وبلاگ یاد گرفته‌ام، خوب پس شما هم هستید تمام زندگیت را یاد گرفتی

entire life

i mean i've been learning english since i

یعنی از زمانی که

learned a bit but i never thought

کمی یاد گرفتم انگلیسی یاد می‌گرفتم، اما هرگز فکر نمی‌کردم

that okay so you've been learning so you've

خوب است، پس تو در حال یادگیری بوده‌ای، بنابراین

been speaking for what are you 13 14 15 i'm 11 years old okay so you've been

برای چه چیزی صحبت می‌کنی 13 14 15 من 11 ساله هستم، خب پس شما

speaking english for 11 years

11 سال است که انگلیسی صحبت می کنید

and um why are you on cambly what is your

و اوم چرا در کمبلی هستید هدف شما

goal for

از

talking with tutors where i can improve my english

صحبت با معلمان چیست که من می توانم انگلیسی خود را بهبود بخشم،

okay what do you think you're good at when

خوب فکر می کنید وقتی

you speak english

انگلیسی صحبت می کنید در چه چیزی خوب هستید.

um i think i'm good at making stories in english

در ساختن داستان به زبان انگلیسی خوب است،

oh really

اوه واقعاً

you like to tell stories yes

دوست دارید داستان بگویید بله،

um do you have the same characters when you tell stories or do you pick

آیا وقتی داستان می‌گویید شخصیت‌های یکسانی دارید یا

different characters each time i pick different characters

هر بار که من شخصیت‌های مختلف را انتخاب می‌کنم شخصیت‌های متفاوتی را انتخاب می‌کنید،

okay do you have a favorite type of

خوب آیا نوع داستان مورد علاقه‌ای دارید

storyline

yes i like children's okay

بله من داستان کودکانه را دوست دارم خوب

why don't you tell me one of your stories

چرا یکی از داستان هایت را به من نمی گویی،

write any story

any story

هر داستانی را بنویس

okay so once there was an old man who lived

یک بار پیرمردی بود که

in a dense forest every day he would go for cutting trees

هر روز در یک جنگل انبوه زندگی می کرد، او برای بریدن درختان می رفت،

so one day what happened while he was cutting trees

بنابراین یک روز وقتی داشت درختان را می برد، چه اتفاقی افتاد،

he just he cut a log as he cut it

او فقط یک کنده را قطع کرد همانطور که آن را برش می داد،

cut the a log from the um something from the tree

کنده ای را از آن برید.

he notices that the bird was sitting on the tree so he avoided cutting that tree

او متوجه شد که پرنده روی درخت نشسته است، بنابراین از قطع کردن آن درخت اجتناب کرد،

but there was another uh

اما یک نفر دیگر بود

a person who would at trees in the for the forest so he also went but he cutted

که در جنگل به درختان می رفت، بنابراین او نیز رفت، اما

that tree and the bird fell down with her neck

آن درخت را قطع کرد و پرنده با او افتاد.

her nest broken down

لانه اش شکست

so the bird was a magical bird she could

تا پرنده یک پرنده جادویی بود که می توانست

speak that's all she had the power of so she just

حرف بزند این تنها چیزی بود که او داشت، بنابراین فقط

cried he cried and told and cursed the man that he would lose his

گریه کرد او گریه کرد و به مرد گفت و نفرین کرد که تبر خود را گم خواهد کرد

axe so he lost his axe and he went in search

بنابراین تبر خود را گم کرد و او به جستجو رفت.

of his axe so while going he went to a place where it was very cold

از تبرش برای همین در حین رفتن به جایی رفت که هوا خیلی سرد بود

and why where it was very cold and he had

و چرا خیلی سرد بود و

not even owned

حتی

a little bit of cook i went up some warm clothes he wore

کمی آشپز نداشت، چند لباس گرم بالا رفتم او لباس تابستانی پوشیده بود

summer clothes so he was very

بنابراین خیلی

chilly while he was still once a storm came and he was buried under the snow

سرد بود در حالی که او هنوز بود که یک بار طوفان آمد و او را زیر برف دفن کردند

wow

وای

is that the s at the end is it no i was like don't leave me in suspense

و پایان این است که نه من مثل این بودم که مرا در تعلیق رها نکنید،

so what happens after he he was buried in the snow

پس چه اتفاقی می افتد پس از اینکه او در برف دفن شد،

a policeman came to help him with the help of a dog he found him out again the

یک پلیس با کمک یک سگ به کمک او آمد و دوباره او را پیدا کرد،

man went in his search then up then he came to a place which was very hot

مرد در جستجوی خود رفت و سپس سپس به مکانی رسید که بسیار گرم بود و

he had the correct clothes for a very heaty place so he survived there but it

لباس مناسب برای یک مکان بسیار گرم داشت، بنابراین در آنجا زنده ماند، اما

was a drought so he could not

خشکسالی بود، بنابراین او نمی توانست

have water but yes he survived and went for that then when he went further he

آب داشته باشد، اما بله، او زنده ماند و به دنبال آن رفت، سپس زمانی که جلوتر رفت،

saw a beautiful palace where he saw

قصر زیبایی را دید که در آن

five doors and in each row a number was written a

پنج در را دید و در هر ردیف یک عدد نوشته شده بود، یک

secret number was written which you couldn't identify uh the first row had

عدد مخفی نوشته شده بود که شما نمی توانید آن را تشخیص دهید، اوه ردیف اول

had an a jumbled word which was

یک کلمه درهم داشت که این بود که

which was a tiger in tiger mean

ببر در ببر به معنی

that was a jumbled word which meant tiger in me means inside the door there

یک کلمه درهم که به معنای ببر در من بود یعنی داخل در

was a tiger ready to beat them that he could not

یک ببر بود که آماده بود آنها را بزند که نمی توانست اوم نمی

he could not um jum

توانست

rearrange that form so he just opened the second the third door the third door

فرم را دوباره مرتب کند بنابراین فقط در دوم را باز کرد در سوم درب سوم

had nothing just a very dark room and in the dark room

چیزی نداشت فقط یک اتاق بسیار تاریک و در اتاق تاریک

he saw a bunch of a bunch of clothes so clothes so he wore

دسته ای از لباس ها را دید تا او

the clothes and

لباس ها را پوشید و

went and went while he was going back front

رفت و در حالی که داشت از جلو به سمت

to the drawer as he found it boring while he was going the place was never

کشو می رفت، چون به نظرش کسل کننده بود در حالی که می رفت مکانی تمام نمی شد

ending he was just going going going going going the place never ended a week

او فقط می رفت می رفت رفت می رفت مکان هرگز تمام نشد یک هفته

um two weeks

ام دو هفته

or two months were over the place was not ending he was going on

یا دو ماه تمام شده بود مکان تمام نمی شد او ادامه می داد ادامه می داد مکان تمام

going on going on the place was not ending but at last the

نمی شد اما بالاخره

place did not end but yes he found a he found there just a

مکان تمام نشد اما بله او پیدا کرد او آنجا فقط یک

small ball that was only the thing in the whole place

توپ کوچک پیدا کرد که فقط چیزی در کل مکان بود.

so he just picked it up and without using it he simply

او فقط آن را برداشت و بدون استفاده از آن، به سادگی

took it and away and the ball could speak

آن را برداشت و دور کرد و توپ می توانست صحبت کند و به

the ball told go uh press me

توپ گفت: برو فشارم بده،

so he pressed him and a door opened and then he again came out of the

پس او را فشار داد و دری باز شد و سپس دوباره از تونل بیرون آمد

tunnel and then he went in the in the first door gate where

و سپس وارد در دروازه اولی که

tigers were there he smartly

ببرها آنجا بودند با هوشمندی

escaped from the tigers and when in the forest he saw a river a river flowing he

از دست ببرها فرار کرد و وقتی در جنگل دید رودخانه ای در جریان است

did not know that the river was too deep for him to go but he went

نمی دانست که رودخانه خیلی عمیق است که نمی تواند برود اما رفت و

while he went he was drowned and while he was drowning he saw again a bird

در حالی که رفت غرق شد. و در حالی که در حال غرق شدن بود دوباره پرنده ای را دید که

again was it the same bird yes

همان ب بله خوب همین

okay it was the same bird who had built its nest in another tree

پرنده ای بود که لانه اش را روی درخت دیگری درست کرده بود او

he he was he somehow

به نوعی

somehow he holded the branch of the tree because the tree was

شاخه درخت را نگه داشت چون درخت

bending down so he holded a branch of the tree and

خم شده بود شاخه درخت را گرفت

and went and he got saved from the fast flowing river

و رفت و نجات پیدا کرد. از رودخانه تندرو

again he saw the tree he was hungry so he wanted wood he wanted wood for fire

دوباره درختی را دید که گرسنه بود پس هیزم می‌خواست برای آتش

and to cook food again but he did not have an axe

و دوباره غذا بپزد اما تبر نداشت

so he saw some a person the same person who had

یک نفر را دید همان کسی که اجازه داده بود

let the um bird survive did not cut its um the

پرنده ام زنده بماند. کنده را قطع نکرد،

log so the that

بنابراین

person that person

آن شخص

was cutting the trees in the same place he met them and asked for his axe but

در همان مکان درختان را قطع می کرد، با آنها برخورد کرد و تبر خود را خواست،

the person didn't but the person to that person told okay

اما آن شخص به آن شخص گفت: باشه

you can have my axe so he gave his accent he started to cut that that tree

شما می توانید تبر من را داشته باشید. با لهجه اش شروع کرد به قطع کردن آن درخت،

down but he did not repeat the same mistake

اما همان اشتباه را تکرار نکرد،

he did not cut the he cutted all the trees all the tree all the branches

او همه درختان را قطع نکرد، همه درختان را قطع کرد،

but he did not cut uh but this time in the cutter the branch

اما او را قطع نکرد، اما این بار در کاتر شاخه

is not the whole tree off okay

است. نه تمام درخت خوب است،

did not repeat the same mistake so the bird

اشتباه مشابهی را تکرار نکرد، بنابراین پرنده

just did not say anything she just without saying

نگفت هر چیزی که او فقط بدون گفتن

she took it took her curse back and it was he was about to get his he would

آن را قبول کرد، نفرینش را پس گرفت و او می خواست نفرینش را دریافت کند،

get his act sometime but it was a long way after that the person who was kind

یک زمانی عمل خود را خواهد گرفت، اما خیلی بعد از آن فردی که

to the kind to the bird

با پرنده مهربان بود،

as after some time the person who

مثل بعد از مدتی کسی که با پرنده

became kind to the who was kind to the bird he told to the person to return his

مهربان شد به آن شخص گفت تبر خود را پس داد،

axe the person returned his axe but then as everything which he touches chad

آن شخص تبر خود را پس داد، اما چون هرچه چاد را

touched became of gold so the person who was kind to the bird became jealous of

لمس کرد از طلا شد، کسی که به پرنده مهربان بود حسادت کرد. از

him because he touched everything but it became a gold so he wanted to steal that

او چون همه چیز را لمس کرد اما تبدیل به یک طلا شد پس می خواست آن

power so one day he peeped in his house and saw that he was in his hand it was

قدرت را بدزدد بنابراین یک روز در خانه اش نگاه کرد و دید که در دستش است

nothing it was just an old ball was in his pocket so he took the

چیزی نیست فقط یک توپ کهنه در جیبش بود پس گرفت.

ball from him sneakily and took it in his

توپ را یواشکی از دست او گرفت و

butt everything he does also became gold he wanted to try it off

هر کاری که انجام می‌داد به طلا تبدیل شد و می‌خواست آن را امتحان کند،

so he just what happened he has touched himself without caring

بنابراین او دقیقاً چه اتفاقی افتاد، بدون اینکه اهمیتی بدهد، خودش را لمس کرد،

just while um

درست در حالی که

he had to clap for somebody so he touched his hand

اوم باید برای کسی کف می‌زد، بنابراین

both his hands and he all himself became gold and so he

هر دو دستش را لمس کرد. دست و او همه خود طلا شد و بنابراین او

so that's the end of the study wow that's a very elaborate story

s o این پایان مطالعه است وای این داستان بسیار مفصلی است آیا

did you just make that up

فقط آن را درست کردید بله وای

yes wow you have a great imagination

شما تخیل عالی دارید آیا

do you write down your stories no i don't

داستان های خود را یادداشت می کنید نه من نه نه

no it's just all in your memory uh that's pretty impressive

این فقط در حافظه شماست آه خیلی تأثیرگذار است.

um i like all the details you gave and you

مثل تمام جزئیاتی که دادی و از

used my favorite word you used was the dense forest

کلمه مورد علاقه من استفاده کردی جنگل انبوه بود

instinctly i saw all the trees and it was green

به طور غریزی من همه درختان را دیدم و سبز بود

so that word was so descriptive i could picture the forest

به طوری که کلمه آنقدر توصیفی بود که می توانم جنگل را تصویر کنم

um when you said the nest broke down

وقتی گفتی

nests necessarily don't break down they fall down right

لانه لانه ها را شکست. خراب نمی شوند، درست می افتند

or they are knocked down

یا زمین می خورند،

like your car would break down right now that would break down because it's a

مثل ماشین شما که همین الان خراب می شود و خراب می شود، زیرا

part that's usually broken nests usually would break apart

قسمتی است که معمولاً شکسته است، لانه ها معمولاً از هم می پاشند،

does that make sense

منطقی است،

uh but the sticks used to make the next curls we've been separated

اما چوب ها برای ساختن بعدی استفاده می شوند. فرها ما از هم جدا شده بودیم

but they still would be they were broken not broke down

اما آنها هنوز هم شکسته نمی شدند،

so just for future reference

بنابراین فقط برای مرجع آینده

um and then the axe cold placement i felt so sorry

و سپس تبر در محل سرد قرار گرفت من

for this guy because he had summer clothes on and he was in snow

برای این پسر بسیار متاسف شدم زیرا او لباس تابستانی به تن داشت و احتمالاً در برف بود و

probably freezing he probably had frostbite do you know

احتمالاً یخ زده بود. پروب آیا می دانید یخ زدگی چیست

what frostbite is uh verticals

اوه عمودی که در آن

where your fingers get numb and purple

انگشتان شما بی حس و بنفش می شوند

and they're like they are um it's like um

و آنها مانند آنها هستند.

almost like a burn like your hands feel like they're on fire because they're so

cold

so frostbite and

سرمازدگی و

um because india it doesn't snow right

اوم چون هند در پارک شمالی در جاهایی برف نمی بارد

in places

in the north park yes

بله

okay but where you're at it's really hot

خوب است، اما جایی که شما در آنجا هستید واقعا گرم است

okay the place where i'm living in it's a bit

خوب جایی که من در آن زندگی می کنم کمی

rainy and pleasant okay so is it really green

بارانی و دلپذیر است، پس آیا واقعا سبز است

yeah it is green beautiful i love seeing the green

بله سبز است زیباست من عاشق دیدن

weather or the green the green are we because of all the rain

هوای سبز هستم یا سبزی سبز است ما بخاطر این همه باران هستیم

um what else did you say when the man was rescued by the police

چه گفتی وقتی مرد توسط پلیس

and the dog

و سگ

do you know of saint bernards those dogs that rescue have you heard of those

نجات یافت. شما در مورد آنها شنیده اید که

i have not heard a particular breed of dogs but i have heard

من نژاد خاصی از سگ ها را نشنیده ام اما شنیده ام

uh that dogs help in and helping and rescue in snow and all

که سگ ها در برف کمک می کنند و کمک می کنند و در برف نجات می دهند و همه

sorry wonderful that's great that's a great reference

متاسفم فوق العاده است که عالی است که مرجع عالی است

um and then i love when you said the words were

و من عاشق وقتی می گویید کلمات درهم

jumbled because then i could picture like the

ریخته هستند چون در آن صورت می توانم

like a bunch of words just all mixed up

مثل یک دسته از آن ها عکس بگیرم همه کلمات با هم مخلوط شدند

um and i was wondering when you told me

و من تعجب کردم که وقتی به من گفتی

there was a was it a lion or a tiger i forget which one

شیر یا ببر وجود دارد، فراموش می کنم که کدام

tiger i was like oh what's gonna happen with the tiger i was on the edge of my

ببر بودم، اوه چه اتفاقی برای ببر خواهد افتاد، لبه

seat waiting to hear what happened next um

صندلی ام منتظر شنیدن بودم بعدش چه اتفاقی افتاد اوم بچه

kidi you said it was heaty it was like hot

تو گفتی گرم بود مثل داغ بود

did you say do you remember

گفتی یادت میاد

uh

maybe i told that to a city okay kitty i don't believe kiriti is a word

شاید من اینو به یه شهر گفتم باور نمیکنم کریتی یه کلمه باشه

but i like it

اما دوستش دارم

it's a very um you know when we have like slang

خیلی خوبه میدونی کی ما کلمات عامیانه ای داریم

words that we kind of make up um in languages that's what it sounded

که به نوعی به زبان هایی درست می کنیم که به

like to me i was like i could i could visualize something really warm and i

could almost feel like he was sweaty like he was so

hot i think that's it it was a really great story and it was nice to meet you

نظر من اینطور بود. این داستان واقعاً عالی بود و از آشنایی با شما خوشحال شدم از اینکه

thank you for entertaining me

من را سرگرم کردید متشکرم آیا

is there anything you have any questions or you would like to ask in the last 20

سؤالی دارید یا می خواهید در 20 ثانیه گذشته بپرسید

seconds yes ma'am mom what would you join on

بله خانم مامان با

clapping on gambling sorry

کف زدن در قمار با عرض پوزش به چه چیزی ملحق می شوید

um i lost my job due to covid and i wanted to

اوم من شغلم را به دلیل کووید از دست دادم و می خواستم

move to a foreign country and i wanted to

به یک کشور خارجی نقل مکان کنم و به

you know in some way help and teach people so i found cambly okay nice to

شما می خواهم بدانید که به طریقی به مردم کمک کنید و به آنها آموزش دهید، بنابراین من از آشنایی با شما خیلی خوب شدم

meet you [Music]

[موسیقی]

is [Music]

[موسیقی] است