English Addict - 327 (WED) 🔴LIVE stream / 'Snug as a BUG' / Join the LIVE chat & Learn English

Are you as excited as I am?

آیا شما هم مثل من هیجان زده هستید؟

I wondering if you are.

من تعجب می کنم که آیا شما هستید؟

Here we go again. We are back once more.

اینجا دوباره می رویم. ما یک بار دیگر برگشتیم.

Yes, it's time to talk about English.

بله، وقت آن است که در مورد انگلیسی صحبت کنیم.

It's time to listen. It's time to learn.

وقت گوش دادن است. زمان یادگیری فرا رسیده است.

This is English addict coming to you live and direct from the birthplace of the English language.

این معتاد انگلیسی است که به صورت زنده و مستقیم از محل تولد زبان انگلیسی نزد شما می آید.

You know where it is. I know where it is.

میدونی کجاست می دانم کجاست.

We all know where it is.

همه می دانیم کجاست.

Of course it is.

البته که هست.

England. And.

انگلستان و.

Yes, I am in England.

بله، من در انگلیس هستم.

Hello there. Hi, everybody. This is Mr. Duncan in England. How are you today?

سلام. سلام به همه این آقای دانکن در انگلستان است. امروز چطوری؟ حالت

Are you okay?

خوبه؟

I hope so.

امیدوارم اینطور باشد.

Are you feeling happy?

آیا احساس خوشبختی می کنید؟

Do you have one of these on your face today?

آیا امروز یکی از اینها را روی صورت خود دارید؟

If not, do not worry, because I will try my best to put one there with my little shirt.

اگر نه، نگران نباشید، زیرا تمام تلاشم را می‌کنم تا با پیراهن کوچکم یکی را در آنجا قرار دهم.

Coming to you. Life and direct from England.

به تو می آید. زندگی و مستقیم از انگلستان.

Isn't it strange?

عجیب نیست؟

Have you noticed how strange it is that human beings will sometimes laugh at things?

دقت کرده اید که چقدر عجیب است که انسان گاهی به چیزها می خندد؟

Laughter is a very strange emotion, don't you think?

خنده یک احساس بسیار عجیب است، فکر نمی کنید؟

It is one of those strange emotions?

این یکی از آن احساسات عجیب است؟

Quite often it is something that you can't control.

اغلب اوقات این چیزی است که شما نمی توانید آن را کنترل کنید.

Well, it is a kind of reflex.

خوب، این یک نوع رفلکس است.

You might describe it as a reflex.

ممکن است آن را به عنوان یک رفلکس توصیف کنید.

A reflex to something that you hear, a reflex or reaction to something a person

انعکاس چیزی که می شنوید، بازتاب یا واکنش به چیزی که شخص

says, maybe a joke or something that you find amusing, something you hear, something you see.

می گوید، شاید یک شوخی یا چیزی که به نظر شما سرگرم کننده است، چیزی که می شنوید، چیزی که می بینید.

Maybe you are watching a funny movie, something that makes you laugh out loud.

شاید در حال تماشای یک فیلم خنده دار هستید، چیزی که شما را با صدای بلند می خنداند.

But laughter is a very strange thing.

اما خنده چیز بسیار عجیبی است.

I don't think there are any other animals

فکر نمی کنم

besides human beings that actually laugh.

غیر از انسان حیوان دیگری وجود داشته باشد که واقعاً بخندد.

I have a feeling that there are at least 1 or 2, I think apes,

من این احساس را دارم که حداقل 1 یا 2 تا، فکر می کنم میمون وجود دارد،

because of course we are very close to those particular animals and they can laugh as well.

زیرا البته ما به آن حیوانات خاص بسیار نزدیک هستیم و آنها نیز می توانند بخندند.

But I'm not sure if there are any other animals that can actually show laughter or react in that particular way.

اما من مطمئن نیستم که آیا حیوانات دیگری وجود دارند که واقعاً می توانند خنده را نشان دهند یا به آن روش خاصی واکنش نشان دهند.

I always find that quite interesting. Laughter.

من همیشه آن را بسیار جالب می دانم. خنده.

They say that laughter is the best medicine.

می گویند خنده بهترین دارو است.

If you have a smile on your face, then guess what?

اگر لبخندی بر لب دارید، حدس بزنید چیست؟

You are probably having a very good day.

احتمالا روز خیلی خوبی را سپری می کنید.

So I hope I can put one right here as well for you.

بنابراین امیدوارم بتوانم یکی را در اینجا برای شما نیز قرار دهم.

My name is Duncan. I talk about the English language.

اسم من دانکن است. من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I am one of these here.

شاید بگویید من یکی از این افراد اینجا هستم. می

You see, like it says on my T-shirt, I am an English addict and I have a feeling maybe, perhaps.

بینید، همانطور که روی تی شرت من نوشته شده است، من یک معتاد انگلیسی هستم و شاید، شاید احساسی دارم.

I'm not sure you might be one of those as well.

من مطمئن نیستم که شما هم یکی از این افراد باشید.

It's great to be with you on Wednesday.

خیلی خوب است که چهارشنبه با شما هستم.

Of course it is. Just one week before Christmas arrives.

البته که هست. فقط یک هفته مانده به فرا رسیدن کریسمس. آیا

Are you excited?

شما هیجان زده هستید؟

Christmas is coming one week from today.

کریسمس یک هفته از امروز فرا می رسد.

It will be Christmas Day.

روز کریسمس خواهد بود.

Wow! And guess what?

عجب! و حدس بزنید چی؟

We will be with you on Christmas Day.

در روز کریسمس با شما خواهیم بود.

Mr. Steve and myself.

آقای استیو و من.

We will be spending some of our holiday time with you live on YouTube, so I hope you can join us for that, I really do.

ما بخشی از زمان تعطیلات خود را با شما به صورت زنده در YouTube می گذرانیم، بنابراین امیدوارم که بتوانید برای آن به ما بپیوندید، من واقعاً این کار را انجام می دهم.

It would be lovely to have your company.

دوست داشتنی است که شرکت شما را داشته باشیم.

So that is happening next Wednesday.

بنابراین چهارشنبه آینده اتفاق می افتد.

What about this?

در مورد این چطور؟

What is happening today?

امروز چه اتفاقی می افتد؟

Well, we will be talking about the English language. Of course.

خوب، ما در مورد زبان انگلیسی صحبت خواهیم کرد. البته.

Now it's time for us to get together and enjoy the lovely words and phrases of the English language.

حالا وقت آن است که دور هم جمع شویم و از کلمات و عبارات دوست داشتنی زبان انگلیسی لذت ببریم. به

That is the reason why we are here today.

همین دلیل است که ما امروز اینجا هستیم.

To have a look at that lovely express massive language, which of course English is.

نگاهی به آن زبان عظیم بیان دوست داشتنی، که البته انگلیسی است.

So one week before Christmas you can see

بنابراین یک هفته قبل از کریسمس می توانید ببینید

my studio is really looking festive.

استودیوی من واقعاً جشن به نظر می رسد.

If something is described as being festive,

اگر چیزی به عنوان جشن توصیف شود،

it means it looks happy, jolly, celebratory.

به این معنی است که شاد، شاد، جشن به نظر می رسد.

Yes, you are going to celebrate

بله، شما قرار است

some sort of festival, some sort of special event.

نوعی جشنواره، نوعی رویداد خاص را جشن بگیرید.

It is very festive.

بسیار جشن است.

Everything looks rather lovely here in the studio.

همه چیز اینجا در استودیو بسیار زیبا به نظر می رسد.

So are you going to celebrate Christmas now?

خب الان میخوای کریسمس رو جشن بگیری؟

I know I say this every week.

میدونم هر هفته اینو میگم

Certainly for the past three weeks I've been saying this.

مطمئناً در سه هفته گذشته این را گفته ام.

Not everyone celebrates Christmas, it is true, but

این درست است که همه کریسمس را جشن نمی گیرند، اما

any any excuse to have a party, to sing songs

هر بهانه ای برای برگزاری مهمانی، خواندن آهنگ

and to share your time with your friends, any excuse is always very welcome.

و به اشتراک گذاشتن وقت خود با دوستان خود، همیشه از هر بهانه ای استقبال می شود.

So one week from today it will be Christmas.

بنابراین یک هفته از امروز کریسمس است.

I am really looking forward to next week.

من واقعاً منتظر هفته آینده هستم.

We will be with you next Wednesday, Christmas Day.

چهارشنبه آینده، روز کریسمس با شما خواهیم بود.

We are going to spend some time with you next Wednesday.

چهارشنبه آینده مدتی را با شما می گذرانیم.

Don't forget, we will be here on that very special day.

فراموش نکنید، ما در آن روز بسیار خاص اینجا خواهیم بود.

I hope you enjoyed the sights of Much Wenlock.

امیدوارم از دیدنی های Much Wenlock لذت برده باشید.

That is the place in which I live and the studio now looks very festive,

این جایی است که من در آن زندگی می کنم و استودیو اکنون بسیار جشن،

bright, colourful and oh, also on

روشن، رنگارنگ و آه به نظر می رسد، همچنین

Sunday, yes, Sunday we are still here as usual for those who are worried.

یکشنبه، بله، یکشنبه ما هنوز طبق معمول اینجا هستیم برای کسانی که نگران هستند.

Sunday as well, we are live with you from 2 p.m.

یکشنبه نیز از ساعت 14 با شما زنده هستیم. به

UK time.

وقت انگلستان

Palmira is here. Hello Palmira.

پالمیرا اینجاست. سلام پالمیرا

Hello also to Beatrice.

سلام به بئاتریس.

Hello. Also to. Oh, interesting.

سلام. همچنین به. اوه جالبه

Maruse, maruse

Maruse، maruse

Soroka, hello to you.

Soroka، سلام بر شما.

Guess what? You are first on today's live chat.

حدس بزنید چی؟ شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

That almost deserves one of these.

که تقریباً شایسته یکی از این موارد است.

That's enough.

بس است.

You can have too much of that very fancy pants.

شما می توانید بیش از حد از آن شلوار بسیار فانتزی داشته باشید.

Mauruse

Mauruse

Nice to see you here first.

خوشحالم که ابتدا شما را اینجا می بینم.

In second place, it is Vytas.

در رتبه دوم، Vytas است.

In second place.

در مقام دوم.

Your finger is not so fast today.

انگشت شما امروز خیلی سریع نیست.

Also, we have.

همچنین، ما داریم.

As I mentioned earlier, we have Beatriz. Hello, Beatriz.

همانطور که قبلاً اشاره کردم، ما Beatriz را داریم. سلام بئاتریز.

Nice to see you back with us as well.

خوشحالم که شما را دوباره با ما می بینم.

Unique way is asking when will the class start?

راه منحصر به فرد این است که بپرسید کلاس کی شروع می شود؟

Guess what...

حدس بزنید...

It's already started.

از قبل شروع شده است.

I'm here now. Wife, can you see me? Hello.

من الان اینجا هستم. همسر، می توانی مرا ببینی؟ سلام.

Nice to see you there.

از دیدن شما در آنجا خوشحالم.

Unique way.

راه بی نظیر

Thank you for joining me.

از اینکه به من ملحق شدید متشکرم

Also we have.

همچنین ما داریم.

Who else is here today?

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

Pranab. Hello, Pranab.

پراناب سلام پراناب

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Where are you watching at the moment also we we have h Haseeb please.

در حال حاضر کجا را تماشا می‌کنید و ما حسیب را داریم لطفا.

Young man, young man.

مرد جوان، مرد جوان.

Is that for me? Are you calling me young man. Thank you very much. Wow.

آیا این برای من است؟ مرا جوان صدا می کنی؟ خیلی ممنون. عجب

I feel very flattered by that.

من احساس می کنم از این بسیار متملق هستم.

I have to say love from Bangladesh. Also we have Ali Ammar.

باید بگویم عشق از بنگلادش. علی عمار را هم داریم.

Hello, Mr. Duncan, long time no watch.

سلام، آقای دانکن، خیلی وقت است که ساعت نیست.

Are you still alive? Yes.

هنوز زنده ای؟ بله.

Just about.

فقط در مورد

I'm trying my best to stay alive.

تمام تلاشم را می کنم که زنده بمانم.

I'm not sure how well I'm doing

من مطمئن نیستم که اگر واقعاً موفق شوم چقدر خوب کار می کنم

if I'm actually succeeding, but at least I am here today.

، اما حداقل امروز اینجا هستم.

Isn't that lovely?

دوست داشتنی نیست؟

We also have. Oh, yes, of course we have.

ما هم داریم. اوه، بله، البته که داریم.

The one of the only Lewis men dance

یکی از تنها رقص مردان لوئیس

is here today. Hello, Lewis. Nice to see you back with us as well.

امروز اینجاست. سلام، لوئیس. خوشحالم که شما را دوباره با ما می بینم.

It is good to have you here with me on the live chat.

خوشحالم که در چت زنده اینجا با من هستم.

I'm as happy as can be.

من تا می توانم خوشحالم.

Today we are looking at some interesting subjects.

امروز به چند موضوع جالب توجه می کنیم.

I hope they will be interesting to you.

امیدوارم برای شما جالب باشند.

I think they are rather interesting and I hope you find them interesting as well.

من فکر می کنم آنها نسبتاً جالب هستند و امیدوارم شما نیز آنها را جالب بیاورید.

We are looking at loyalty in a few moments and also we are looking at comfort.

ما به دنبال وفاداری در چند لحظه هستیم و همچنین به دنبال آسایش هستیم.

The word comfort.

کلمه راحتی.

It is an interesting word.

کلمه جالبی است.

It actually derives from strength,

این در واقع از قدرت،

strength, similar to the word fort, which is strength.

قدرت، شبیه به کلمه قلعه که قدرت است، گرفته شده است.

It is putting up something to give you strength will give you some sort of security.

قرار دادن چیزی برای قدرت بخشیدن به شما نوعی امنیت می دهد.

So the word comfort is a very interesting word indeed.

بنابراین کلمه راحتی در واقع کلمه بسیار جالبی است.

We will be looking at that a little bit later on as well.

کمی بعد نیز به بررسی آن خواهیم پرداخت.

And of course we have you on the live chat. It's lovely to have you here today.

و البته ما شما را در چت زنده داریم. خیلی خوب است که امروز اینجا هستید.

Laughter is the best medicine, apparently.

ظاهراً خنده بهترین دارو است.

If you can smile, if you can laugh, if you laugh at something, apparently it makes your body do some very interesting things.

اگر می توانید لبخند بزنید، اگر می توانید بخندید، اگر به چیزی بخندید، ظاهراً بدن شما کارهای بسیار جالبی انجام می دهد.

You have some lovely moments of time going on beneath your skin, because everything jumps for joy when you are happy.

لحظات دوست داشتنی در زیر پوست شما می گذرد، زیرا وقتی خوشحال هستید همه چیز از خوشحالی می پرد.

So that's why laughter is such a good thing, you see, because it really does cleanse the soul.

پس به همین دلیل است که خنده چیز خوبی است، زیرا واقعاً روح را پاک می کند.

Hello to H and Seb.

سلام به اچ و سب.

This is the first time I are watching your video.

این اولین بار است که ویدیوی شما را تماشا می کنم.

I hope it will be interesting.

امیدوارم جالب باشه

I will try my best.

تمام تلاشم را خواهم کرد.

I promise I will try my best to make this interesting.

قول می دهم تمام تلاشم را بکنم تا این موضوع جالب باشد.

How am I doing so far?

حالم تا الان چطوره؟

Is it interesting?

جالبه؟

I hope so if nothing else,

امیدوارم اگر هیچ چیز دیگری

it is unusual,

غیرعادی باشد،

different,

متفاوت باشد،

probably.

احتمالا.

Very nice to see you all here today.

خیلی خوشحالم که امروز همه شما را اینجا می بینم.

So even if you don't celebrate Christmas, please join me.

بنابراین حتی اگر کریسمس را جشن نمی گیرید، لطفا به من بپیوندید.

Next Wednesday we will be with you.

چهارشنبه آینده با شما خواهیم بود.

I will give you more details about that next Sunday.

یکشنبه آینده جزئیات بیشتری در مورد آن به شما خواهم داد.

As you may know, Steve,

همانطور که می دانید، استیو،

Mr. Steve is having a holiday.

آقای استیو تعطیلات دارد.

He's on holiday at the moment. He's taking a break from work.

او در حال حاضر در تعطیلات است. او در حال استراحت از کار است.

I saw him this morning.

امروز صبح دیدمش

He was outside in the garden cutting his bushes, sweeping up the leaves

او بیرون در باغ بود و بوته هایش را می برید، برگ ها را جارو می کرد

and doing all sorts of things to try and keep the garden looking nice and tidy.

و همه کارها را انجام می داد تا سعی کند باغ را زیبا و مرتب نگه دارد.

Although it's not easy at the moment because we have some really

اگرچه در حال حاضر آسان نیست زیرا ما در حال حاضر

bad weather,

آب و هوای بسیار بدی داریم،

some really strange weather at the moment.

آب و هوای واقعاً عجیبی داریم.

Lots of wind.

باد زیاد.

And I'm not talking about Mr. Steve's stomach.

و من در مورد شکم آقای استیو صحبت نمی کنم.

Here is an interesting word.

در اینجا یک کلمه جالب است.

So this is a word we often use when we want to show that we are.

بنابراین این کلمه ای است که اغلب وقتی می خواهیم نشان دهیم که هستیم از آن استفاده می کنیم.

I suppose you could say that we are faithful to someone.

فکر می کنم شما می توانید بگویید که ما به کسی وفادار هستیم.

We are showing that we are faithful to that person.

ما نشان می دهیم که به آن شخص وفادار هستیم.

To be faithful means that you will be near that person, with that person

وفادار بودن به این معنی است که شما در کنار آن شخص خواهید بود، با آن شخص

true to that person.

صادقانه به آن شخص.

And a great way of expressing this feeling is through the word I'm about to show you.

و یک راه عالی برای بیان این احساس از طریق کلمه ای است که قرار است به شما نشان دهم.

Now on the screen, the word is loyalty.

اکنون روی صفحه، کلمه وفاداری است.

An interesting word. Loyalty.

یک کلمه جالب وفاداری

This particular word is a noun that means the state or quality of being loyal.

این کلمه خاص اسمی است که به معنای حالت یا کیفیت وفاداری است.

There are many ways of showing this particular thing,

راه های زیادی برای نشان دادن این چیز خاص وجود دارد،

but quite often it is done through friendship.

اما اغلب از طریق دوستی انجام می شود.

For example, loyalty exists between people or maybe groups of people together.

به عنوان مثال، وفاداری بین افراد یا شاید گروهی از افراد با هم وجود دارد.

They all have common loyalty, the state of being true, or by a person's side in a position of trust.

همه آنها دارای وفاداری مشترک، حالت واقعی بودن یا در کنار یک فرد در موقعیت اعتماد هستند.

Now that is another interesting word. The word trust.

حالا این یک کلمه جالب دیگر است. کلمه اعتماد

Trust and loyalty are often used together.

اعتماد و وفاداری اغلب با هم استفاده می شود.

They are often put together.

آنها اغلب در کنار هم قرار می گیرند.

So we often see trust and loyalty as being connected.

بنابراین ما اغلب اعتماد و وفاداری را به عنوان یک ارتباط می بینیم.

They are things that are connected together friendship, loyalty,

آنها چیزهایی هستند که با هم پیوند دارند دوستی، وفاداری،

being with someone, being truthful with them, being friends.

بودن با کسی، صادق بودن با او، دوست بودن.

You have loyalty.

شما وفاداری دارید

The state of being true or by a person's side in a position of trust.

حالت واقعی بودن یا در کنار یک شخص در موقعیت اعتماد.

Maybe in your workplace, maybe you are loyal to your boss.

شاید در محل کارتان، شاید به رئیستان وفادار باشید.

Maybe your boss is a great person and you love them so much you would do anything for them.

شاید رئیس شما آدم بزرگی باشد و شما آنقدر او را دوست دارید که برایش هر کاری انجام می دهید.

You will work overtime.

اضافه کار خواهید کرد.

You will do those extra hours.

شما آن ساعت های اضافی را انجام خواهید داد.

You will come in to work on Saturday

شما روز شنبه سر کار خواهید آمد

because you are so loyal to your boss, or maybe to your company

زیرا به رئیس خود وفادار هستید، یا شاید به شرکت خود

to be loyal, to be near and true.

وفادار باشید، نزدیک و واقعی باشید.

Once again, we have that word true.

یک بار دیگر، ما این کلمه را درست می دانیم.

You have trust.

تو اعتماد داری

You trust another person, or maybe that person trusts you.

شما به شخص دیگری اعتماد دارید یا شاید آن شخص به شما اعتماد داشته باشد.

You have common loyalty

شما وفاداری مشترک دارید

to be faithful.

که وفادار باشید.

I love that word.

من آن کلمه را دوست دارم.

Quite often in relationships we have a certain type of loyalty,

اغلب در روابط ما نوع خاصی از وفاداری،

trust,

اعتماد،

faithfulness to be together, to have some sort of connection,

وفاداری برای با هم بودن، داشتن نوعی ارتباط داریم،

trust

اعتماد

is an interesting word.

کلمه جالبی است.

You show your loyalty or you feel a person's loyalty,

شما وفاداری خود را نشان می دهید یا وفاداری یک شخص را احساس می کنید،

so you can give loyalty, or you can feel loyalty from another person.

بنابراین می توانید وفاداری بدهید یا می توانید از طرف شخص دیگری احساس وفاداری کنید.

A person can be loyal to you to have loyalty. It is a great word

یک شخص می تواند به شما وفادار باشد تا وفاداری داشته باشد. این یک کلمه عالی است

and one that we might not use as much as we used to.

و ممکن است مانند گذشته از آن استفاده نکنیم.

You can show your loyalty through some sort of action, maybe something you do,

شما می توانید وفاداری خود را از طریق نوعی عمل نشان دهید، شاید کاری که انجام می دهید،

maybe something you do that shows your loyalty.

شاید کاری که انجام می دهید وفاداری شما را نشان می دهد.

You might have to prove your loyalty to someone.

ممکن است مجبور شوید وفاداری خود را به کسی ثابت کنید.

Oh, interesting.

اوه جالبه

Now, that is a very interesting way of putting that word to prove your loyalty.

اکنون، این روش بسیار جالبی برای بیان این کلمه برای اثبات وفاداری شماست.

And there are many ways of doing that in day to day life.

و راه های زیادی برای انجام این کار در زندگی روزمره وجود دارد.

Quite often in business, you might have to sign a contract.

اغلب در تجارت، ممکن است مجبور شوید قراردادی را امضا کنید.

So that is a kind of

پس این یک نوع

proof of loyalty.

اثبات وفاداری است.

You are writing it down, you are signing your name.

داری مینویسی اسمت رو امضا میکنی

You are saying to that other person, you can trust me and I will trust you.

شما به آن شخص دیگر می گویید، می توانید به من اعتماد کنید و من به شما اعتماد خواهم کرد.

It is mutual loyalty,

این وفاداری متقابل است،

so you might have to prove your loyalty to someone or something through an action.

بنابراین ممکن است مجبور شوید وفاداری خود را به کسی یا چیزی از طریق یک عمل ثابت کنید.

You might have to show your loyalty by defending your country.

ممکن است مجبور شوید وفاداری خود را با دفاع از کشور خود نشان دهید.

That's all I'm saying about that.

این تمام چیزی است که من در مورد آن می گویم.

Loyalty can be expressed in many different ways

وفاداری را می توان به روش های مختلف بیان کرد

to only use one certain product or company.

تا فقط از یک محصول یا شرکت خاص استفاده شود.

Now, this is a very interesting thing that is that has happened over the past 20, 25 years, maybe 25 years.

اکنون، این یک اتفاق بسیار جالب است که طی 20، 25 سال، شاید 25 سال گذشته اتفاق افتاده است.

Yes, I think so.

بله، من اینطور فکر می کنم.

So in the late 1990s, a lot of companies,

بنابراین در اواخر دهه 1990، بسیاری از شرکت ها،

especially supermarkets, they started producing something called a loyalty card,

به ویژه سوپرمارکت ها، شروع به تولید چیزی به نام کارت وفاداری،

loyalty card, something that you took with you to the supermarket.

کارت وفاداری کردند، چیزی که شما با خود به سوپرمارکت می بردید.

And with that you would get extra discount on your shopping.

و با آن تخفیف بیشتری در خرید خود دریافت خواهید کرد.

So that was a way of building up a person's loyalty.

بنابراین این راهی برای ایجاد وفاداری یک فرد بود.

So they will come into your shop and you will give them a little bit of extra discount

بنابراین آنها وارد مغازه شما می شوند و شما

as a sign of

به نشانه

being thankful for their loyalty. It's not lovely.

تشکر از وفاداری آنها کمی تخفیف اضافی به آنها می دهید. دوست داشتنی نیست

So, for example, you can be loyal to a suit, to a supermarket, to a certain branch of supermarket.

بنابراین، برای مثال، شما می توانید به یک کت و شلوار، به یک سوپرمارکت، به یک شعبه خاص از سوپرمارکت وفادار باشید.

You always shop at that place.

شما همیشه از آن مکان خرید می کنید.

You are a loyal customer.

شما یک مشتری وفادار هستید.

You can be described as being loyal.

شما را می توان وفادار توصیف کرد.

I am your loyal customer.

من مشتری وفادار شما هستم

Every week I come into your shop and I buy something.

هر هفته به مغازه شما می آیم و چیزی می خرم.

I buy my weekly shopping from your supermarket because I am very loyal

من خرید هفتگی خود را از سوپرمارکت شما خریداری می کنم زیرا بسیار وفادار هستم

and these days we will often

و این روزها اغلب

receive some sort of gift or something that will make sure

نوعی هدیه یا چیزی دریافت می کنیم که باعث می شود

that we stay loyal to that company, especially supermarkets.

ما به آن شرکت وفادار بمانیم، به خصوص سوپرمارکت ها.

A lot of supermarkets these days do have some sort of loyalty scheme where if you go into the supermarket

بسیاری از سوپرمارکت‌ها این روزها نوعی طرح وفاداری دارند که اگر به سوپرمارکت بروید

and you can prove that you are loyal, you will get some sort of reward, normally in the form of discounts.

و بتوانید ثابت کنید که وفادار هستید، نوعی پاداش دریافت خواهید کرد، معمولاً به شکل تخفیف.

Very nice.

خیلی خوبه

And then we have the word loyal, which of course is an adjective.

و بعد کلمه وفادار را داریم که البته صفت است.

The adjective form, I suppose, of loyalty.

شکل صفت، به گمان من، وفاداری.

Loyalty is the adjective form which is used to express true

وفاداری صفتی است که برای بیان

devoted,

فداکار،

obedient, consistent, and faithful.

مطیع، سازگار و وفادار واقعی به کار می رود.

So a person who is loyal is a person who will be there for you.

بنابراین فردی که وفادار است شخصی است که در کنار شما خواهد بود.

I suppose in a way you could describe a loyal person as a friend.

فکر می کنم به گونه ای می توانید یک فرد وفادار را به عنوان یک دوست توصیف کنید.

So quite often a person who over time becomes your friend is also someone who is loyal.

بنابراین اغلب فردی که به مرور زمان دوست شما می شود، فردی وفادار نیز هست.

And as I said earlier, quite often loyalty is two ways,

و همانطور که قبلاً گفتم، اغلب وفاداری دو راه است،

two ways I can be loyal to you and you are loyal to me.

دو راه من می توانم به شما وفادار باشم و شما به من وفادار باشید.

It is a very interesting word, loyalty.

کلمه بسیار جالبی است، وفاداری.

I suppose in a way you might also use the word honour as well.

فکر می کنم ممکن است به نوعی از کلمه افتخار نیز استفاده کنید.

So honour is something you are giving to a person without question.

پس افتخار چیزی است که شما بدون هیچ سوالی به شخص می دهید.

Loyalty is something that you also do without any question.

وفاداری کاری است که شما نیز بدون هیچ سوالی انجام می دهید.

So that is an interesting word.

پس کلمه جالبی است.

Two words, in fact, that we will be looking at some more words a little bit later on.

دو کلمه، در واقع، که ما کمی بعد به چند کلمه دیگر خواهیم پرداخت .

So what about you?

پس شما چطور؟

Do you have a place, maybe a supermarket or a local shop that you always go to

آیا مکانی دارید، شاید یک سوپرمارکت یا یک مغازه محلی که همیشه به

because you have a certain loyalty to that particular place?

دلیل وفاداری خاصی به آن مکان خاص به آنجا می روید؟

So I think it does happen quite often.

بنابراین من فکر می کنم که اغلب اتفاق می افتد.

A person can become loyal, you can develop a type of loyalty.

یک فرد می تواند وفادار شود، شما می توانید یک نوع وفاداری ایجاد کنید.

Someone just said, hello, unique way.

یک نفر فقط گفت، سلام، روشی منحصر به فرد.

I am your loyal student. Thank you very much.

من شاگرد وفادار شما هستم خیلی ممنون.

I am always grateful

من همیشه

for anyone who comes back, especially if my English lessons are helpful to you.

از کسانی که برمی گردند سپاسگزارم، به خصوص اگر درس های انگلیسی من برای شما مفید باشد.

If they are useful, if they help you and I am happy and I will be your loyal English teacher, I'm trying my best anyway.

اگر مفید باشند، اگر به شما کمک کنند و من خوشحال باشم و معلم وفادار زبان انگلیسی شما باشم، به هر حال تمام تلاشم را می کنم.

18 years I've been doing this

18 سال است که این کار را انجام می دهم

and I'm still here doing it for you.

و هنوز هم اینجا هستم و آن را برای شما انجام می دهم.

So you might say that I have already proved my loyalty because I've been doing this

بنابراین ممکن است بگویید که من قبلاً وفاداری خود را ثابت کرده ام زیرا از سال 2006 این کار را انجام داده ام،

since 2006, so I would say that I am very, very loyal indeed.

بنابراین می گویم که من واقعاً بسیار بسیار وفادار هستم.

We will take a quick break and then I will be back with you.

ما یک استراحت سریع خواهیم داشت و سپس من با شما برمی گردم.

And we have words and phrases connected to comfort.

و ما کلمات و عبارات مرتبط با راحتی داریم.

Being comfortable, being in a position where you feel relaxed,

راحت بودن، قرار گرفتن در موقعیتی که در آن احساس آرامش می‌کنید،

maybe something that is making you feel not so worried or stressed by things.

شاید چیزی که باعث می‌شود احساس نگرانی یا استرس نداشته باشید.

All of that coming up right after this.

همه اینها درست بعد از این اتفاق می افتد.

Keep it right here, please. This is English Addict.

همینجا نگهش دار لطفا این معتاد انگلیسی است.

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

We are heading toward the festive season.

ما به سمت فصل جشن می رویم.

Oh, Christmas is coming.

اوه، کریسمس در راه است.

I know

می‌دانم که

not everyone celebrates Christmas, but for those who do, I hope you have a super time.

همه کریسمس را جشن نمی‌گیرند، اما برای کسانی که این کار را می‌کنند، امیدوارم لحظات فوق‌العاده‌ای داشته باشند.

And for those who don't, guess what, you are also very welcome to join in with everything that is happening next Wednesday.

و برای کسانی که این کار را نمی کنند، حدس بزنید چه، شما نیز بسیار خوش آمدید به همه چیزهایی که چهارشنبه آینده اتفاق می افتد بپیوندید.

We are live here

ما اینجا

live on YouTube.

زنده در یوتیوب هستیم.

Next Wednesday we might be the only people in the world doing a live English live stream on Christmas Day in the world.

چهارشنبه آینده ممکن است تنها مردم دنیا باشیم که در روز کریسمس پخش زنده انگلیسی را در دنیا انجام می دهیم.

I would not be surprised if that is the case.

اگر چنین باشد تعجب نمی کنم.

English Addict is with you and I am feeling rather festive today.

انگلیسی معتاد با شماست و من امروز احساس شادی دارم.

The live chat is very busy. Let's have a look. Let's see who is on today.

چت زنده بسیار شلوغ است. بیایید نگاهی بیندازیم. بیایید ببینیم چه کسی در امروز است.

Oh very nice Palmira.

اوه خیلی خوبه پالمیرا

Hello Palmira.

سلام پالمیرا

Palmira mentions a book by Victor Hugo.

پالمیرا از کتابی از ویکتور هوگو نام می برد.

He he would write quite a few things that were not very happy, and.

او چیزهای زیادی می نوشت که چندان خوشحال کننده نبود، و.

I think that is a very good way of stating that, to be honest.

من فکر می کنم که این راه بسیار خوبی برای بیان آن است، صادقانه بگویم.

Thank you. Palmira. Hello.

متشکرم. پالمیرا. سلام.

Hello. Image.

سلام. تصویر.

Oh. Sorry.

اوه متاسفم

Unique way says image the word.

راه منحصر به فرد می گوید تصویر کلمه.

Do you know its meaning is it an English word?

آیا می دانید معنی آن یک کلمه انگلیسی است؟

Which I am not sure about that word, to be honest.

راستش من در مورد آن کلمه مطمئن نیستم.

Whether it's spelled incorrectly.

خواه نادرست املا شده باشد.

Or maybe you've written it down in a different way.

یا شاید شما آن را به روش دیگری یادداشت کرده اید.

I'm not sure, but, very interesting.

من مطمئن نیستم، اما، بسیار جالب است.

A lot of people say, Mr.

بسیاری از مردم می گویند، آقای

Duncan, sometimes we think maybe, you know, every single word in the English language.

دانکن، گاهی اوقات ما فکر می کنیم شاید، می دانید، تک تک کلمات در زبان انگلیسی.

Can I just say now, I don't there are around 1 million words in the English language,

می توانم فقط بگویم، من حدود 1 میلیون کلمه در زبان انگلیسی وجود ندارد،

so it is impossible for me to know every single one of them, to be honest with you.

بنابراین برای من غیرممکن است که تک تک آنها را بدانم، صادقانه با شما.

Palmira says, I am still loyal to my home phone, even though I do not need it.

پالمیرا می‌گوید، من همچنان به تلفن خانه‌ام وفادار هستم، حتی اگر به آن نیازی نداشته باشم.

It costs for euros per month.

برای هر ماه یورو هزینه دارد.

A lot of people nowadays do not have a phone in their house.

امروزه بسیاری از مردم در خانه خود تلفن ندارند.

When I say in their house, I mean a landline.

وقتی می گویم در خانه آنها، منظورم تلفن ثابت است.

So a phone that is connected to the outside line.

بنابراین تلفنی که به خط بیرونی متصل است.

So there are many people now who do not have a phone connected to their house.

بنابراین در حال حاضر افراد زیادی هستند که تلفن به خانه خود وصل نیستند.

They have the internet, they have internet connection, but they don't actually have a phone line

آنها اینترنت دارند، اتصال به اینترنت دارند، اما در واقع خط تلفن ندارند

because most people these days, of course have their mobile phones, so they don't need one.

زیرا این روزها اکثر مردم، البته، تلفن همراه خود را دارند، بنابراین به آن نیازی ندارند.

But that is a very interesting point.

اما این نکته بسیار جالبی است.

Very interesting indeed.

خیلی جالبه واقعا

Here we go then. Let's have a look, shall we?

پس ما اینجا می رویم. بیایید نگاهی بیندازیم، نه؟

At today's big subject, this is what we will be doing between now and the end.

در موضوع بزرگ امروز، این همان کاری است که ما از اکنون تا پایان انجام خواهیم داد.

We are looking at words and phrases connected to

ما به کلمات و عبارات مرتبط با راحتی نگاه می کنیم

comfort.

.

It's a lovely word.

کلمه دوست داشتنی است

I don't know why the word comfort sounds like a large fluffy pillow that you can rest your head on.

نمی دانم چرا کلمه راحتی شبیه یک بالش کرکی بزرگ است که می توانید سر خود را روی آن بگذارید.

So that's the reason why I've used this lovely

بنابراین به همین دلیل است که من از این بالش دوست داشتنی

pillow as my background.

به عنوان پس زمینه خود استفاده کرده ام.

Because there is nothing more satisfying than putting your head

زیرا هیچ چیز رضایت‌بخش‌تر از قرار دادن سر

on a nice, comfortable pillow.

بر روی یک بالش زیبا و راحت نیست.

At the end of the day, it is the ultimate comfort I think.

در پایان روز، به نظر من این نهایت آرامش است.

So it is so much comfort.

بنابراین خیلی راحت است.

Some people might say it is too much comfort.

برخی افراد ممکن است بگویند که این راحتی بیش از حد است.

Is it possible to have too much comfort?

آیا می توان راحتی بیش از حد داشت؟

I suppose so I suppose it is possible to have too much comfort, because then perhaps you might become lazy.

من فکر می کنم بنابراین من فکر می کنم ممکن است راحتی بیش از حد داشته باشید، زیرا در این صورت ممکن است تنبل شوید.

You might not want to do anything

ممکن است نخواهید کاری انجام دهید

because you are so

چون خیلی

comfortable.

راحت هستید.

So here we go.

بنابراین ما اینجا هستیم.

Then comfort relates to the relaxed feeling of something, to feel relaxed, to experience comfort.

سپس آسایش به احساس آرامش از چیزی، احساس آرامش، تجربه آرامش مربوط می شود.

And I suppose there are many ways of expressing comfort in that particular way.

و فکر می‌کنم راه‌های زیادی برای ابراز آرامش به آن روش خاص وجود دارد.

Things that give you a sense or feeling of relaxation,

چیزهایی که به شما حس یا احساس آرامش می‌دهند،

something that is there to to give you comfort.

چیزی که به شما آرامش می‌دهد.

So in that particular sense, we are showing that something is there to give you comfort.

بنابراین در این مفهوم خاص، ما نشان می‌دهیم که چیزی وجود دارد که به شما آرامش دهد.

The relaxed feeling of something, a situation or event that is not stressful, can be described as comfortable.

احساس آرامش از چیزی، موقعیت یا رویدادی که استرس زا نیست، را می توان راحت توصیف کرد.

The word comfortable it is the adjective form of the word.

کلمه راحت آن صفت کلمه است.

So something is comfortable.

بنابراین چیزی راحت است.

That bed looks comfortable.

آن تخت راحت به نظر می رسد.

That chair is

اون صندلی

comfortable. We are talking about the quality.

راحته ما در مورد کیفیت صحبت می کنیم.

The thing that that item possesses.

چیزی که آن کالا دارد.

Something is very comfortable.

یه چیزی خیلی راحته

Oh, as I mentioned earlier, there is nothing nicer, nothing better than getting into a lovely comfortable bed.

اوه، همانطور که قبلاً اشاره کردم، هیچ چیز بهتر و بهتر از قرار گرفتن در یک تخت راحت و دوست داشتنی وجود ندارد.

Comfort is what is felt

راحتی چیزی است که

as in a place to sit that feels relaxing.

در مکانی برای نشستن احساس می شود که احساس آرامش می کند.

So comfort is what is felt. You can feel comfort.

بنابراین راحتی چیزی است که احساس می شود. می توانید احساس راحتی کنید.

You can experience comfort.

می توانید راحتی را تجربه کنید.

You are doing something.

داری یه کاری میکنی

You are sitting in a certain place.

شما در یک مکان خاص نشسته اید.

You are in a certain position.

شما در موقعیت خاصی هستید.

Maybe you are lying down on your bed and you feel

شاید روی تخت خود دراز کشیده اید و

that beautiful comfort.

آن راحتی زیبا را احساس می کنید.

We sat in first class and enjoyed the comfort.

کلاس اول نشستیم و از راحتی لذت بردیم.

If you are lucky enough to fly to a distant place by first class,

اگر به اندازه کافی خوش شانس باشید که با درجه یک به یک مکان دور پرواز کنید،

I've never done it because I can't afford it, but I've never.

من هرگز این کار را انجام نداده ام زیرا توانایی مالی آن را ندارم، اما هرگز انجام نداده ام.

I've never travelled by first class ever by plane.

من هرگز با هواپیمای درجه یک سفر نکرده ام.

I would love to one day, but

من خیلی دوست دارم یک روز این اتفاق بیفتد، اما

I don't think it's ever going to happen.

فکر نمی‌کنم این اتفاق بیفتد.

To be honest, comfort is what is felt as in a place to sit that feels relaxing.

صادقانه بگویم، راحتی چیزی است که در مکانی برای نشستن احساس آرامش می کند.

Comfort can be both a noun and a verb.

راحتی می تواند هم اسم باشد و هم فعل.

So in this particular sense, we can use the word comfort as both a noun and a verb.

بنابراین در این معنای خاص، می توانیم از کلمه راحتی هم به عنوان اسم و هم به عنوان فعل استفاده کنیم.

As a noun, the comfort of a nice warm bed, the comfort of that thing.

به عنوان یک اسم، راحتی یک تخت گرم خوب، راحتی آن چیز.

We are using that as a noun.

ما از آن به عنوان اسم استفاده می کنیم.

It is a statement saying that thing

این جمله ای است که می گوید چیز

has comfort.

راحتی دارد.

Perhaps a car, maybe you buy a new car and perhaps the the suspension on the car is very good.

شاید یک ماشین، شاید یک ماشین جدید بخرید و شاید سیستم تعلیق روی ماشین خیلی خوب باشد.

So as you're driving along, the car does not bump along the road.

بنابراین همانطور که شما در امتداد رانندگی هستید، ماشین در طول جاده برخورد نمی کند.

That is one of Mr.

این یکی از

Steve's hates of cars.

نفرت های آقای استیو از ماشین است.

He does not like driving a car that is bumpy.

او از رانندگی با ماشین پر دست انداز خوشش نمی آید.

He likes to drive in comfort.

او دوست دارد در راحتی رانندگی کند.

He likes to drive with no bumps.

او دوست دارد بدون دست انداز رانندگی کند.

So perhaps the comfort of a nice car.

پس شاید راحتی یک ماشین خوب.

Maybe you have a lovely posh car that is very comfortable to drive.

شاید شما یک ماشین شیک دوست داشتنی داشته باشید که رانندگی با آن بسیار راحت باشد.

The comfort felt so you can feel the comfort, the comfort as a quality of a certain thing.

راحتی احساس می شود بنابراین شما می توانید راحتی را احساس کنید، راحتی به عنوان کیفیت یک چیز خاص.

Again, a warm bed,

باز هم یک تخت گرم،

an expensive car, something that gives you that feeling of relaxation is comfort.

یک ماشین گران قیمت، چیزی که به شما احساس آرامش می دهد راحتی است.

Comfort, as I said earlier, can be both a noun and a verb.

همانطور که قبلاً گفتم راحت می تواند هم اسم و هم فعل باشد.

As a verb, the act of comfort you give, comfort.

به عنوان یک فعل، عمل راحتی که می دهید، راحتی. به

You comfort someone.

کسی دلداری میدهی

So this particular word is being used as a verb.

بنابراین این کلمه خاص به عنوان یک فعل استفاده می شود.

It is the doing word.

این کلمه انجام است.

The act of comfort.

عمل راحتی.

One person can comfort another.

یک نفر می تواند دیگری را آرام کند.

And of course, there are many ways of doing that.

و البته راه های زیادی برای انجام این کار وجود دارد.

You might use words of encouragement.

ممکن است از کلمات تشویق کننده استفاده کنید.

You might say things to make them feel better, to help them, to cheer them up.

ممکن است چیزهایی بگویید تا احساس بهتری داشته باشند، به آنها کمک کنید و آنها را شاد کنید.

You might give them a hug.

شما ممکن است آنها را در آغوش بگیرید.

Is there anything more comforting

آیا چیزی آرامش‌بخش‌تر

than giving comfort or to comfort another person by giving them

از دلداری دادن یا دلداری دادن به دیگری با

a hug?

در آغوش گرفتن او وجود دارد؟

So one person can comfort another person.

بنابراین یک نفر می تواند به دیگری آرامش دهد.

The giving of relief from unhappiness.

رهایی از ناراحتی.

The giving of relief from unhappiness.

رهایی از ناراحتی.

So anything you are doing is an action that gives some sort of comfort.

بنابراین هر کاری که انجام می دهید عملی است که به نوعی آرامش می دهد.

You comfort someone as a verb.

شما به عنوان یک فعل به کسی آرامش می دهید.

You give them comfort

as a noun.

به عنوان اسم به آنها آرامش می دهید.

Comfort someone during their moment of grief so you might offer some sort of support.

کسی را در لحظه غم و اندوهش دلداری دهید تا به نوعی از او حمایت کنید.

Words of sympathy, maybe something you do or say that is comforting.

کلمات همدردی، شاید کاری که انجام می دهید یا می گویید که آرامش بخش باشد.

Another person to comfort someone during their moment of grief, or maybe their moment of sadness.

شخص دیگری برای دلداری کسی در لحظه غم و اندوه یا شاید لحظه غم او.

Perhaps one of your friends, one of their relatives, or a parent has passed away.

شاید یکی از دوستان شما، یکی از بستگان یا یکی از والدین شما فوت کرده باشد.

So you comfort that person.

بنابراین شما به آن شخص آرامش می دهید.

The other person is feeling upset.

طرف مقابل احساس ناراحتی می کند.

They have grief.

غم دارند.

They are suffering from sadness because of their loss.

آنها به دلیل از دست دادن خود از غم و اندوه رنج می برند.

So you will comfort them.

پس به آنها آرامش خواهید داد.

You will be near them.

شما در نزدیکی آنها خواهید بود.

You will do something to make them feel better,

شما کاری انجام خواهید داد که آنها احساس بهتری داشته باشند،

which is a lovely human thing when you think about it.

که وقتی به آن فکر می کنید یک چیز دوست داشتنی است.

Take away a person's pain to ease someone's discomfort.

درد یک نفر را از بین ببرید تا ناراحتی کسی را کاهش دهید.

So again, this is not actually through an action.

بنابراین باز هم، این در واقع از طریق یک عمل نیست.

This is actually through the quality of something having that effect on you.

این در واقع از طریق کیفیت چیزی است که بر شما تأثیر می گذارد.

So the chair

بنابراین صندلی به

gives you comfort.

شما آرامش می دهد.

The chair will comfort you when you sit down in a comfortable chair.

وقتی روی یک صندلی راحت بنشینید، صندلی به شما آرامش می دهد.

It comforts you.

بهت آرامش میده

It takes away your stress.

استرس شما را از بین می برد.

It takes away the pain of that moment.

درد آن لحظه را از بین می برد.

The word discomfort means the feeling of not being comfortable.

لغت ناراحتی به معنای احساس راحت نبودن است.

So I missed that out.

بنابراین من آن را از دست دادم.

I will show you again.

من دوباره به شما نشان خواهم داد.

Take away a person's pain to ease someone's discomfort.

درد یک نفر را از بین ببرید تا ناراحتی کسی را کاهش دهید.

Discomfort.

درد و ناراحتی.

The word discomfort means the feeling of not being comfortable.

لغت ناراحتی به معنای احساس راحت نبودن است.

So maybe if you are in bed at night and you can't get to sleep, maybe the pillow is all hard.

بنابراین شاید اگر شب در رختخواب هستید و نمی توانید بخوابید، شاید بالش همه چیز سفت باشد.

Maybe the bed is damp

شاید تختخواب

for some reason, especially when you are sleeping in a strange bed.

به دلایلی مرطوب باشد، به خصوص زمانی که در یک تخت عجیب و غریب می خوابید.

Now this is something I am going to confess to.

حالا این چیزی است که من می خواهم به آن اعتراف کنم.

I. I do not like sleeping in a strange bed.

I. من دوست ندارم در یک تخت عجیب بخوابم.

If it is a bed that I'm unsure of,

اگر تختی است که من از آن مطمئن نیستم،

perhaps a hotel, or maybe if I'm visiting someone.

شاید یک هتل، یا شاید اگر از کسی دیدن کنم.

I am quite fussy about the bed.

من درمورد تخت خیلی دمدمی مزاج هستم.

It has to be comfortable.

باید راحت باشه

It has to have a nice pillow, not too soft, not too hard,

باید بالش خوبی داشته باشد، نه خیلی نرم، نه خیلی سفت،

or else I find it very difficult to get to sleep.

وگرنه خوابیدن برای من بسیار سخت است.

To be honest, I find it really difficult to actually get to sleep, so I don't normally like being in a in a strange bed.

راستش را بخواهید، واقعاً خوابیدن برایم سخت است، بنابراین معمولاً دوست ندارم در یک تخت عجیب و غریب باشم.

There's no answer to that, really. Is there?

هیچ پاسخی برای آن وجود ندارد، واقعا آیا وجود دارد؟

So there is nothing nicer.

پس هیچ چیز بهتری وجود ندارد.

There is nothing better than getting into your own bed because you are familiar with it.

هیچ چیز بهتر از این نیست که به رختخواب خود بروید زیرا با آن آشنا هستید.

It has all of the things you know you will enjoy the soft

همه چیزهایی را دارد که می دانید از

pillow, the clean sheets, everything is lovely and comfortable.

بالش نرم، ملحفه های تمیز لذت خواهید برد، همه چیز دوست داشتنی و راحت است. به

It gives you comfort.

شما آرامش می دهد.

So the word discomfort is the opposite.

پس کلمه ناراحتی برعکس است.

It means you are not comfortable. You don't feel comfortable,

یعنی راحت نیستی شما احساس راحتی نمی کنید،

you might feel pain.

ممکن است احساس درد کنید.

You might have an ache in your neck.

ممکن است گردن درد داشته باشید.

The next morning.

صبح روز بعد

You have discomfort.

شما ناراحتی دارید

You are uncomfortable.

شما ناراحت هستید

It is an uncomfortable feeling that you have or a feeling of unease.

این یک احساس ناراحت کننده است که شما دارید یا یک احساس ناراحتی.

So of course, comfort is not just about how you feel physically, but also how you feel up here in your mind.

بنابراین مطمئناً، راحتی فقط به احساس فیزیکی شما نیست، بلکه به احساس شما در اینجا در ذهنتان نیز بستگی دارد.

Discomfort can also be a feeling of being upset or unsure.

ناراحتی همچنین می تواند احساس ناراحتی یا عدم اطمینان باشد.

Nervous, afraid, worried.

عصبی، ترس، نگران.

You have a certain discomfort.

شما ناراحتی خاصی دارید.

Maybe a person gives you a feeling of discomfort.

شاید فردی به شما احساس ناراحتی بدهد.

You don't like being near that person.

شما دوست ندارید نزدیک آن شخص باشید.

They give you a feeling of discomfort.

آنها به شما احساس ناراحتی می دهند.

So comfort can be physical or it can be emotional.

بنابراین راحتی می تواند فیزیکی یا احساسی باشد.

We might say that something is a comfort if it makes us feel happy.

ممکن است بگوییم که چیزی مایه آرامش است اگر احساس خوشبختی کنیم.

A certain thing can be a comfort.

یک چیز خاص می تواند یک آرامش باشد.

Anything.

هر چیزی

Maybe you have a pet.

شاید شما یک حیوان خانگی دارید.

Maybe you have a pet cat or a pet dog,

شاید شما یک گربه خانگی یا یک سگ خانگی

or a pet snake.

یا یک مار خانگی داشته باشید. به

It gives you comfort.

شما آرامش می دهد.

It makes you feel happy when it is around.

وقتی در اطراف است احساس شادی به شما دست می دهد.

So a lot of people do enjoy having a pet cat or dog.

بنابراین بسیاری از مردم از داشتن یک گربه یا سگ خانگی لذت می برند.

They like to have it nearby.

آنها دوست دارند آن را در نزدیکی داشته باشند.

Quite often they will get affection from the dog, or maybe they will give the dog a little bit of affection.

اغلب آنها از سگ محبت می کنند یا شاید کمی به سگ محبت کنند.

It is a feeling of comfort and of course it can make you feel happy as well.

این یک احساس راحتی است و البته می تواند شما را نیز خوشحال کند.

Food can be a comfort.

غذا می تواند یک آرامش باشد.

Now you are talking to the right person here.

اکنون شما در اینجا با شخص مناسب صحبت می کنید.

Definitely I love food.

قطعا من عاشق غذا هستم.

You may have noticed if you've been watching.

ممکن است متوجه شده باشید اگر تماشا کرده اید.

If you've been watching me over the past few years, you will know I like

اگر در چند سال گذشته مرا تماشا کرده باشید ، می دانید که من

very, very, very, very much.

خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دوست دارم.

I like food a lot.

من غذا را خیلی دوست دارم.

Food can be a comfort.

غذا می تواند یک آرامش باشد.

A friend can be a comfort.

یک دوست می تواند مایه آرامش باشد.

It is lovely having someone in your life to whom you can speak.

داشتن کسی در زندگیت که بتونی باهاش ​​حرف بزنی خیلی خوبه.

You can share your feelings, your problems, your worries.

شما می توانید احساسات، مشکلات و نگرانی های خود را به اشتراک بگذارید.

You can be happy with them.

شما می توانید با آنها خوشحال باشید.

You can be sad with them.

شما می توانید با آنها غمگین باشید.

You can tell them your deepest fears without worry of being judged in any way.

می توانید عمیق ترین ترس های خود را بدون نگرانی از قضاوت شدن به آنها بگویید.

So a friend can also be a comfort.

بنابراین یک دوست نیز می تواند مایه آرامش باشد.

And as I said earlier, a big hug.

و همانطور که قبلاً گفتم، یک آغوش بزرگ.

Oh can also be

اوه همچنین می تواند

a comfort.

یک آرامش باشد.

Maybe there is a moment of time where you need another person near you.

شاید لحظه ای باشد که به شخص دیگری در نزدیکی خود نیاز داشته باشید.

And yes, it is true.

و بله، درست است.

It is definitely a comfort.

قطعا یک آرامش است.

A person can be welcome.

یک نفر می تواند خوش آمد باشد.

They are a comfort.

آنها مایه آرامش هستند.

Something that gives comfort is a comforter.

چیزی که باعث آرامش می شود، تسلی دهنده است.

So anything

that provides comfort can be described as a comforter.

بنابراین هر چیزی

که باعث آسایش شود را می توان به عنوان آرامش دهنده توصیف کرد.

That is the thing that gives comfort.

این چیزی است که آرامش می دهد.

It can be your bed, maybe a lovely chair near the fire,

این می تواند تخت شما باشد، شاید یک صندلی دوست داشتنی در نزدیکی آتش،

and you can just sit there at night and watch the fire crackling away in front of you.

و شما فقط می توانید در شب در آنجا بنشینید و آتشی را که در جلوی شما می ترقد تماشا کنید.

Perhaps you have a nice hot drink with you at the same time.

شاید همزمان یک نوشیدنی گرم خوب هم با خود داشته باشید.

It is lovely and comfortable. It is your comforter.

دوست داشتنی و راحت است. آرامش دهنده شماست

It gives you comfort to relieve pain, sorrow, sadness, worry,

برای تسکین درد، غم، غم، نگرانی،

anguish, to take away the aches and pains.

اندوه، برای از بین بردن دردها، به شما آرامش می دهد.

Something is a comforter.

یه چیزی آرامش بخشه به

It gives you some sort of comfort.

شما نوعی آرامش می دهد.

A lot of young children, especially infants, might have something called a comforter.

بسیاری از کودکان خردسال، به ویژه نوزادان، ممکن است چیزی به نام تسلی دهنده داشته باشند.

It can be anything, maybe a towel or a toy or a certain thing that that child always likes to have with them.

این می تواند هر چیزی باشد، شاید یک حوله یا یک اسباب بازی یا چیز خاصی که آن کودک همیشه دوست دارد همراه خود داشته باشد.

It makes them feel safe and secure when they have a nearby.

این باعث می شود که وقتی نزدیکی دارند احساس امنیت و امنیت کنند.

We can describe that thing as a comforter.

ما می توانیم آن چیز را به عنوان یک تسلی دهنده توصیف کنیم.

When it is nearby,

وقتی نزدیک باشد،

the child will be happy and comfortable.

کودک خوشحال و راحت خواهد بود.

There are some phrases that we can use in English referring to comfort.

عباراتی وجود دارد که می توانیم در زبان انگلیسی در مورد راحتی استفاده کنیم.

For example, here's the first one.

به عنوان مثال، این مورد اول است.

Cold comfort, something that is described as cold comfort is a small attempt

آسایش سرد، چیزی که به عنوان آسایش سرد توصیف می‌شود، تلاشی کوچک

at giving comfort, something that is offered as comfort, but really,

برای ایجاد آسایش است، چیزی که به عنوان راحتی ارائه می‌شود، اما در

it doesn't actually provide any comfort.

واقع، هیچ آسایشی را فراهم نمی‌کند.

And if it does, it's only a very small amount of comfort.

و اگر این کار را انجام دهد، تنها مقدار بسیار کمی از راحتی است.

So when we talk about cold comfort, cold comfort is something that is given to make you feel better.

بنابراین وقتی در مورد راحتی سرد صحبت می کنیم، راحتی سرد چیزی است که به شما داده می شود تا احساس بهتری داشته باشید.

But really it doesn't. It doesn't do anything.

اما واقعا اینطور نیست. هیچ کاری نمی کند.

It is only slightly comforting,

این فقط کمی آرامش بخش است،

negligible, a negligible degree of comfort.

ناچیز است، درجه راحتی ناچیز است.

So comfort is being given, but it doesn't really do much.

بنابراین آسایش داده می شود، اما واقعاً کار زیادی نمی کند.

We describe that as cold comfort.

ما آن را به عنوان راحتی سرد توصیف می کنیم.

A person might say something to you to try and make you feel better, but really it doesn't.

ممکن است شخصی چیزی به شما بگوید تا سعی کند حال شما را بهتر کند، اما واقعاً اینطور نیست.

It doesn't really do anything. It doesn't make you feel better.

واقعا هیچ کاری نمیکنه حال شما را بهتر نمی کند.

You don't feel any better.

تو هیچ احساس بهتری نداری

You might say that that thing is cold comfort.

ممکن است بگویید که آن چیز راحتی سرد است.

Negligible is just very

ناچیز بسیار

small or almost insignificant.

کوچک یا تقریباً ناچیز است.

A very small amount or quantity is negligible.

مقدار یا مقدار بسیار کمی ناچیز است.

Next,

بعد،

another phrase connected to comfort.

عبارت دیگری مرتبط با راحتی.

You might have your creature comforts, so this is always stated as a plural.

شما ممکن است آسایش موجود خود را داشته باشید، بنابراین همیشه به صورت جمع بیان می شود.

Quite often we will talk about your creature comforts.

اغلب اوقات ما در مورد راحتی موجودات شما صحبت خواهیم کرد.

These are the things that give one comfort and relaxation.

اینها چیزهایی هستند که به آدم راحتی و آرامش می دهند.

For example, warmth,

مثلاً گرما،

your bed, food, electricity, hot water.

تخت شما، غذا، برق، آب گرم.

All of these things can be described as creature comforts.

همه این موارد را می توان به عنوان راحتی موجودات توصیف کرد.

These are the things that make your day to day life

اینها چیزهایی هستند که زندگی روزمره شما را

bearable.

قابل تحمل می کنند.

Your creature comforts are the things that you have nearby that give you comfort, security.

وسایل راحتی موجود شما چیزهایی هستند که در نزدیکی شما هستند و به شما آرامش و امنیت می دهند.

You might say that having warmth in your house

شاید بگویید وجود گرما در خانه

is part of your creature comforts.

بخشی از راحتی موجودات شماست.

All the things that you have in your house, all the things you have around you that make life

همه چیزهایی که در خانه خود دارید، همه چیزهایی که در اطراف خود دارید که زندگی را

better,

بهتر و

more comfortable.

راحت تر می کند.

They are your creature comforts.

آنها آسایش مخلوق شما هستند.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Another phrase.

عبارت دیگر.

Something was too close for comfort.

چیزی برای راحتی خیلی نزدیک بود.

Something that is or was too close for comfort.

چیزی که برای راحتی خیلی نزدیک است یا نزدیک بود.

We might describe it as a close call or an event that almost caused harm or damage.

ممکن است آن را به عنوان یک تماس نزدیک یا رویدادی توصیف کنیم که تقریباً باعث آسیب یا آسیب شده است.

We describe it as being.

ما آن را به عنوان وجود توصیف می کنیم.

Too close for comfort.

خیلی نزدیک برای راحتی.

Hmhmm.

هوم

Where is it gone?

کجا رفته؟

I'm trying

دارم سعی میکنم

not to cough.

سرفه نکنم

Am I going to cough?

آیا قرار است سرفه کنم؟

Just a moment.

فقط یک لحظه

Well, that was fun.

خوب، این سرگرم کننده بود.

I'm back. Don't worry.

من برگشتم نگران نباشید.

I had a little tickle in my throat.

گلویم کمی غلغلک داد.

One of the things about doing this is being in this hot studio

یکی از چیزهایی که در مورد انجام این کار وجود دارد این است که در این استودیو گرم

can make your throat become very dry indeed.

می توانید گلوی شما را واقعاً خشک کند.

Like, just.

مثل، فقط

Too close for comfort is something

خیلی نزدیک برای راحتی چیزی است

that was very close and almost caused harm or damage.

که بسیار نزدیک بود و تقریباً باعث آسیب یا آسیب می شد.

For example, that explosion was too close for comfort.

به عنوان مثال، آن انفجار برای راحتی بسیار نزدیک بود.

Something bad occurred nearby, but not directly, but it was very close.

اتفاق بدی در این نزدیکی رخ داد، اما نه مستقیم، اما خیلی نزدیک بود.

You might say that that thing was too close for comfort.

ممکن است بگویید که آن چیز برای راحتی خیلی نزدیک بود.

It was a near miss.

این یک حس نزدیک بود.

Uses of comfort.

موارد استفاده از راحتی

Comfort can be given and comfort can be felt.

می توان راحتی داد و راحتی را احساس کرد.

It can be the quality of something that eases worry or pain.

این می تواند کیفیت چیزی باشد که نگرانی یا درد را کاهش می دهد.

So comfort is something that is given.

پس آسایش چیزی است که داده می شود.

It is felt and it can be the quality of something as well

احساس می شود و می تواند کیفیت چیزی باشد

that is able to take away your worry and pain.

که می تواند نگرانی و درد شما را از بین ببرد.

A person can be a comfort during a bad time.

یک فرد می تواند در زمان بد مایه آرامش باشد.

As I mentioned earlier, maybe one person can give comfort to another or they can be a comfort during a bad time.

همانطور که قبلاً اشاره کردم، ممکن است یک نفر بتواند به دیگری آرامش دهد یا در یک زمان بد آرامش بخش باشد.

A chair can be a comfort if you have a painful neck or a painful back sitting down can be very welcome.

اگر گردن دردناکی دارید یا کمر دردناکی که در حالت نشسته هستید، صندلی می تواند راحت باشد.

It is a welcome comfort.

این یک راحتی است.

Synonyms of comfort include amenity,

مترادف آسایش عبارتند از آسایش،

contentment, convenience.

رضایت، راحتی.

Enjoyment.

لذت بردن.

Happiness. Luxury.

خوشبختی. لوکس.

Oh very nice.

اوه خیلی خوبه

So your comfort can be something that has a sense of luxury.

بنابراین راحتی شما می تواند چیزی باشد که دارای حس تجمل باشد.

As I said earlier, maybe you are flying to a distant place and you want to be comfortable.

همانطور که قبلاً گفتم، شاید شما در حال پرواز به یک مکان دور هستید و می خواهید راحت باشید.

During the flight, you will often go first class.

در طول پرواز، شما اغلب به کلاس اول خواهید رفت.

If you can afford it.

اگر توانایی مالی دارید.

I've never been first class on an aeroplane.

من هرگز در هواپیما درجه یک نبودم.

Maybe one day it will happen.

شاید روزی این اتفاق بیفتد.

Maybe.

شاید.

Maybe one day I will get to feel.

شاید روزی احساس کنم.

Feel the pleasure of being in first class, but not yet.

از بودن در کلاس اول لذت ببرید، اما هنوز نه.

You can have happiness, luxury, pleasure, relaxation, relief,

شما می توانید شادی، تجمل، لذت، آرامش، آرامش،

satisfaction, warmth and also well-being as well.

رضایت، گرما و همچنین رفاه را داشته باشید.

A person can feel good to have your well-being is also to have comfort.

یک فرد می تواند احساس خوبی داشته باشد که رفاه شما را نیز داشتن راحتی باشد.

You feel well.

شما احساس خوبی دارید.

You might give support, advice, encouragement.

شما ممکن است حمایت، نصیحت و تشویق کنید.

Love, Yes.

عشق، بله.

Is there anything more comfortable? Is there anything more comforting

آیا چیزی راحت تر وجود دارد؟ آیا چیزی آرامش بخش تر

than the love of another person?

از عشق به دیگری وجود دارد؟

You can have warm

شما می توانید تسکین گرمی نیز داشته باشید،

relief as well, so something might give you comfort and it might take away

بنابراین ممکن است چیزی به شما آرامش دهد و ممکن است درد شما را از بین ببرد

the pain that you have.

. به

That is the reason why the word is so descriptive.

همین دلیل است که این کلمه بسیار توصیفی است.

Comfort literally does mean to take away the the pain,

راحتی در لغت به معنای از بین بردن درد،

the feeling of worry and generally the feeling of being uneasy.

احساس نگرانی و به طور کلی احساس ناراحتی است.

To be in a comfortable, warm place might be described as being

قرار گرفتن در یک مکان راحت و گرم را می توان به

as snug as a bug in a rug.

عنوان یک حشره در یک فرش راحت توصیف کرد.

Have you heard of that phrase?

آیا در مورد آن عبارت شنیده اید؟

It is a well-known phrase.

جمله معروفی است.

We often use it at night when we are going to bed.

ما اغلب شب ها وقتی می خواهیم بخوابیم از آن استفاده می کنیم.

We want to go to bed and I want to get in bed. I want to be as snug as a bug in a rug.

ما می خواهیم به رختخواب برویم و من می خواهم بخوابم. من می خواهم مثل یک حشره در یک فرش راحت باشم.

It is a phrase that we do use in English.

این عبارتی است که ما در انگلیسی از آن استفاده می کنیم.

You might even have a version of that in your own language.

حتی ممکن است نسخه ای از آن را به زبان خود داشته باشید.

So to be as snug as a bug in a rug is to be very comfortable.

بنابراین، راحت بودن به اندازه یک حشره در فرش، بسیار راحت است.

The feeling of being comfortable or having comfort, of course.

البته احساس راحتی یا داشتن راحتی.

That, as they say, is almost that we are coming up to 3:00.

همانطور که می گویند تقریباً به ساعت 3 می رسیم.

That hour went very quickly.

آن ساعت خیلی سریع گذشت.

I hope you've enjoyed today's live stream, and I hope all of the words

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید و امیدوارم همه کلماتی

that you've seen and heard have been useful as well.

که دیده و شنیده اید نیز مفید بوده باشند.

I am back with you on Sunday.

من یکشنبه با شما برگشتم

I'm with you on Sunday from 2 p.m. UK time.

یکشنبه از ساعت 14 با شما هستم. به وقت انگلستان

Steve will be here as well.

استیو نیز اینجا خواهد بود.

We will be getting excited on Sunday because Christmas is coming.

ما یکشنبه هیجان زده خواهیم شد زیرا کریسمس در راه است.

And of course we will be with you on Christmas Day as well

و البته در روز کریسمس نیز برای مدت کوتاهی با شما خواهیم بود

for a short time.

.

Spending a little bit of our Christmas Day with you, so I hope you can join us for that as well.

اندکی از روز کریسمس خود را با شما می گذرانیم، بنابراین امیدوارم که شما نیز بتوانید برای آن به ما بپیوندید.

Thank you for your company.

ممنون از همراهی شما

I hope you've enjoyed everything today.

امیدوارم امروز از همه چیز لذت برده باشید.

I hope it has been useful to you.

امیدوارم براتون مفید بوده باشه

Thank you for your company.

ممنون از همراهی شما

Thank you to the live chat as well.

از چت زنده هم ممنونم.

Very busy day on the live chat it would appear.

روز بسیار شلوغ در چت زنده به نظر می رسد.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

I will see you on Sunday and I am back with Mr.

من یکشنبه شما را می بینم و

Steve as I just mentioned.

همانطور که قبلاً اشاره کردم با آقای استیو برگشتم.

Take care of yourselves. Enjoy the rest of your day.

مواظب خودت باش از بقیه روز خود لذت ببرید.

Keep yourself comfortable.

خودتان را راحت نگه دارید.

Stay comfortable

راحت بمانید،

because let's face it,

زیرا بیایید با آن روبرو شویم،

to be comfortable can make you feel very happy indeed.

راحت بودن می تواند واقعاً احساس خوشحالی در شما ایجاد کند.

I am going to have a little bit of comfort in a moment with a cup of tea.

قرار است در یک لحظه با یک فنجان چای کمی آرامش داشته باشم.

Hopefully Mr. Steve will be making one for me.

امیدوارم آقای استیو یکی را برای من بسازد.

Catch you on Sunday.

یکشنبه میگیرمت

See you later.

بعدا میبینمت

And don't forget, you can watch this again with captions later on.

و فراموش نکنید، می‌توانید بعداً دوباره این را با زیرنویس تماشا کنید.

You can watch this as many times as you want.

شما می توانید این را هر چند بار که بخواهید تماشا کنید.

Also, don't forget to check out my new lessons as well.

همچنین، فراموش نکنید که دروس جدید من را نیز بررسی کنید.

They are all new lessons on my YouTube channel.

همه آنها درس های جدیدی در کانال یوتیوب من هستند.

And of course, until the next time we meet here, which hopefully will be Sunday 2 p.m.

و البته تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را می بینیم که امیدوارم یکشنبه ساعت 14 باشد. به

UK time.

وقت انگلستان

This is Mr. Duncan in England saying thanks for watching.

این آقای دانکن در انگلیس است که می گوید از تماشا کردن تشکر می کنم.

See you later. And of course...

بعدا میبینمت و البته...

It's been fun.

سرگرم کننده بود.

It's been comforting.

آرامش بخش بوده است

Ta ta for now.

تا تا فعلا