Making Mistakes and Errrors🔴LIVE stream - English Addict - 299 / Sun 7th JULY 2024

It is a strange day with the weather here.

با هوای اینجا روز عجیبی است.

We've had sunshine, wind and very heavy rain.

آفتاب، باد و باران بسیار شدیدی داشتیم.

The rain has stopped, but it is still rather cloudy.

باران قطع شده است، اما هنوز هوا ابری است.

There it is.

آنجاست.

The view right now, looking out of my studio.

منظره در حال حاضر، به بیرون از استودیوی من نگاه می کند.

And we are back together again.

و ما دوباره با هم برگشتیم.

It is ever so nice to be with you once more.

خیلی خوب است که یک بار دیگر با شما باشم.

Broadcasting live from the birthplace of the English language.

پخش زنده از زادگاه زبان انگلیسی.

This is English addict.

این معتاد انگلیسی است.

And yes, we are coming to you live and direct from England.

و بله، ما به صورت زنده و مستقیم از انگلیس نزد شما می آییم.

We are back together.

ما دوباره با هم هستیم.

Live.

زندگی کنید.

Oh, it's ever so nice to see you again.

اوه، خیلی خوشحالم که دوباره شما را می بینم.

Hi, everybody.

سلام به همه

This is Mr.

این آقای

Duncan.

دانکن است.

That's me, by the way. Me here on your screen.

اتفاقا اون منم من اینجا روی صفحه نمایش شما

How are you today?

امروز چطوری؟ حالت

Are you okay? I hope so. Are you happy?

خوبه؟ امیدوارم اینطور باشد. آیا شما خوشحال هستید؟

I hope you are feeling happy today because we are here.

امیدوارم امروز احساس شادی داشته باشید چون ما اینجا هستیم.

And it is an opportunity, a chance

و این یک فرصت است، فرصتی

for us all to have some fun.

برای همه ما تا کمی لذت ببریم.

You will be pleased to hear that it is still legal.

از شنیدن اینکه هنوز قانونی است خوشحال خواهید شد.

It is still okay to have fun from time to time and we are here today doing just that.

هنوز هم اشکالی ندارد که گاهی اوقات خوش بگذرانیم و امروز اینجا هستیم و دقیقاً این کار را انجام می دهیم.

I hope you are feeling okay.

امیدوارم حالتون خوب باشه

My name is Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

I talk about the English language.

من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

As you can see, I am an English addict

همانطور که می بینید، من یک معتاد انگلیسی هستم

and I have a feeling perhaps you are one of those as well.

و این احساس را دارم که شاید شما نیز یکی از این افراد باشید.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

Lots of things coming up today.

امروز خیلی چیزها پیش میاد

We have a lot of things to talk about.

ما چیزهای زیادی برای صحبت داریم.

Also, you might notice it is episode

همچنین، ممکن است متوجه شوید که قسمت

299 of English Addict,

299 انگلیسی معتاد است،

which means of course, for those mathematicians watching,

که البته برای ریاضیدانانی که تماشا می کنند،

next week will be episode 300 of English Addict.

هفته آینده قسمت 300 انگلیسی معتاد خواهد بود.

I still can't believe that we've done 299

من هنوز نمی توانم باور کنم که ما 299

including this one, but next week it will be 300 of these

از جمله این یکی را انجام داده ایم، اما هفته آینده 300 مورد از این تعداد خواهد شد

and we're still on.

و ما هنوز ادامه می دهیم.

That is the thing that is the most surprising part of this.

این چیزی است که شگفت‌انگیزترین بخش این است.

They are still letting us do this.

آنها هنوز به ما اجازه این کار را می دهند.

It's incredible really, when you think about it.

واقعاً باورنکردنی است، وقتی به آن فکر می کنید.

We also have a subject, of course, to talk about.

ما هم موضوعی داریم که البته باید در موردش صحبت کنیم.

We are talking about making mistakes, making errors.

ما در مورد اشتباه کردن، اشتباه کردن صحبت می کنیم.

Sometimes a mistake might be something you do without thinking about.

گاهی ممکن است یک اشتباه کاری باشد که بدون فکر کردن به آن انجام می دهید.

You might make a mistake without even realising.

ممکن است بدون اینکه متوجه شوید اشتباه کنید.

Ever in your whole life.

همیشه در تمام زندگیت

So there might be mistakes that you make that you never even know about or even realise ever.

بنابراین ممکن است اشتباهاتی وجود داشته باشد که مرتکب آنها شوید که حتی هرگز درباره آنها نمی دانید یا حتی متوجه آنها نمی شوید.

For all of your life is not amazing.

برای تمام زندگی شما شگفت انگیز نیست.

And of course, there are mistakes that people will tell you about.

و البته اشتباهاتی هم وجود دارد که مردم به شما خواهند گفت. فکر می‌کنم

I think

that might be the worst thing one person can do to another,

این بدترین کاری است که یک نفر می‌تواند با دیگری انجام دهد،

to tell them that they've made a mistake.

اینکه به او بگوید اشتباه کرده است. به

I think it is a very hard thing to do.

نظر من کار بسیار سختی است.

Sometimes we have to do it. Of course, to be kind.

گاهی باید این کار را انجام دهیم. البته برای مهربانی.

But I still think that, generally speaking, people don't like to be told that they've made a mistake.

اما من هنوز فکر می کنم که، به طور کلی، مردم دوست ندارند به آنها گفته شود که اشتباه کرده اند.

Something I want to talk about, first of all, before we carry on.

چیزی که من می خواهم قبل از هر چیز در مورد آن صحبت کنم.

Hello to the live chat. I know you are here.

سلام به چت زنده من می دانم که شما اینجا هستید.

I haven't forgotten you.

من تو را فراموش نکرده ام

But isn't it strange sometimes, especially when you are doing things

اما آیا گاهی اوقات عجیب نیست، مخصوصاً وقتی کارهایی را انجام می دهید

that are not connected to other things in life?

که به چیزهای دیگر زندگی مرتبط نیستند؟

Especially when we are talking about social situations,

مخصوصاً وقتی در مورد موقعیت‌های اجتماعی صحبت می‌کنیم،

anything relating to your contact with other people and of course the same.

هر چیزی که مربوط به تماس شما با افراد دیگر و البته مشابه باشد.

From my point of view, the only difference between you and I is of course

از نظر من، تنها تفاوت من و شما این است که البته

I'm here doing this on the internet and existing

من اینجا هستم که این کار را در اینترنت انجام می دهم و وجود

in this world of the internet is a very strange thing,

در این دنیای اینترنت چیز بسیار عجیبی است،

because I often like to think that this is an alternative world,

زیرا اغلب دوست دارم فکر کنم که این یک جایگزین است. جهان،

an alternate universe,

یک جهان جایگزین،

and the real world is something else.

و دنیای واقعی چیز دیگری است.

It is separate.

جدا است.

However, sometimes it is possible

با این حال، گاهی اوقات ممکن است

for these things to come into contact with each other.

این موارد با یکدیگر تماس پیدا کنند.

You might say that those worlds collide.

ممکن است بگویید که آن دنیاها با هم برخورد می کنند.

It is an expression we often use in English when two things that are normally separate

این عبارتی است که ما اغلب در انگلیسی زمانی استفاده می کنیم که دو چیز که معمولاً از هم جدا هستند به

come together, or they collide with each other.

هم می رسند یا با یکدیگر برخورد می کنند.

So I often like to think.

بنابراین من اغلب دوست دارم فکر کنم.

In fact, I always like to think that

در واقع، من همیشه دوست دارم فکر کنم که

this is kind of separate from the real world.

این به نوعی جدا از دنیای واقعی است.

However, sometimes those worlds, those two worlds will collide.

با این حال، گاهی اوقات آن دنیاها، آن دو جهان با هم برخورد می کنند.

A strange event happened just after we came back

درست پس از بازگشت

from Italy, where we had our big rendezvous in Rome.

از ایتالیا، جایی که قرار ملاقات بزرگ خود را در رم داشتیم، اتفاق عجیبی افتاد.

We came back and about three days later, Mr.

ما برگشتیم و حدود سه روز بعد، آقای

Steve and myself, we were walking around the local area in which we live and someone came up to us.

استیو و من، مشغول قدم زدن در منطقه ای بودیم که در آن زندگی می کنیم و یک نفر به سمت ما آمد.

We saw them and we knew who they were.

ما آنها را دیدیم و فهمیدیم چه کسانی هستند.

They were one of the neighbours who live in this area.

یکی از همسایه هایی بودند که در این منطقه زندگی می کردند.

One of the people who live around here.

یکی از افرادی که در این اطراف زندگی می کنند.

And the first thing they said,

و اولین چیزی که گفتند،

the first thing that person said to me

اولین چیزی که آن شخص به من گفت این

was, how are you feeling now?

بود که الان چه احساسی داری؟

Are you okay

after your fall?

بعد از سقوط خوب هستید؟

Well,

خوب،

it completely stunned me.

کاملاً مرا متحیر کرد.

I was completely thrown by that comment because of course, he was referring to something

من کاملاً از این نظر پرت شدم زیرا البته او به اتفاقی اشاره می کرد

that happened during my time in Italy, which I talked about on here on YouTube,

که در زمان من در ایتالیا رخ داده بود که من در اینجا در یوتیوب در مورد آن صحبت کردم،

but he was talking to me about it in real life.

اما او در زندگی واقعی با من در مورد آن صحبت می کرد.

And I have to say, for a few moments

و باید بگویم برای چند لحظه که

I was I was stunned.

بودم مات و مبهوت بودم.

I didn't know what to say.

نمی دانستم چه بگویم.

It really did surprise me for two reasons.

واقعاً به دو دلیل من را شگفت زده کرد.

First of all, I don't normally talk about this in real life as I'm walking around.

اول از همه، من به طور معمول در زندگی واقعی در حالی که در حال قدم زدن هستم در مورد این موضوع صحبت نمی کنم.

I don't often talk about my YouTube life.

من اغلب در مورد زندگی YouTube خود صحبت نمی کنم.

This existence, however,

این وجود را اما

on that occasion I did.

در آن مناسبت انجام دادم.

And also it was very strange thinking that someone who lives nearby

و همچنین بسیار عجیب بود که کسی که در نزدیکی زندگی می کند

was watching this.

این را تماشا می کند.

So I'm just wondering now how many people I know in

بنابراین من فقط در حال تعجب هستم که چند نفر در

real life are watching me here doing this.

زندگی واقعی من را در حال انجام این کار تماشا می کنند.

In my internet life

در زندگی اینترنتی من

on the internet.

در اینترنت.

Isn't it strange?

عجیب نیست؟

So sometimes those worlds can collide.

بنابراین گاهی اوقات آن دنیاها ممکن است با هم برخورد کنند.

And when it happens, it can be quite surprising.

و زمانی که این اتفاق می افتد، می تواند بسیار شگفت انگیز باشد.

It also happened again.

باز هم اتفاق افتاد. روز

On Friday.

جمعه روز

On Friday, I went to the dentist to have my teeth checked

جمعه به دندانپزشک رفتم تا دندان هایم را چک

and cleaned so they look lovely and sparkly.

و تمیز کنم تا زیبا و درخشان به نظر برسند.

Like today. You see, they look lovely because.

مثل امروز. می بینید، آنها دوست داشتنی به نظر می رسند زیرا.

Because I have a lovely dentist, you see, who takes very good care of my teeth.

چون من یک دندانپزشک دوست داشتنی دارم، می بینید که خیلی خوب از دندان های من مراقبت می کند.

And I was at the dentist and I had my tripod with me,

و من در دندانپزشکی بودم و سه پایه ام همراهم بود

and the dentist asked, oh, you have a tripod?

و دندانپزشک پرسید اوه شما سه پایه دارید؟

So what do you do?

پس چیکار میکنی؟

Is it your profession? Is it your job?

آیا این حرفه شماست؟ آیا کار شماست؟

Do you do filming or photography?

آیا فیلمبرداری می کنید یا عکاسی؟

So I told her that I make lessons and I teach English on YouTube,

بنابراین به او گفتم که درس می‌سازم و در یوتیوب انگلیسی تدریس می‌کنم،

and she

really did understand everything I said about that because she's very young.

و او

واقعاً همه چیزهایی را که در مورد آن گفتم متوجه شد، زیرا خیلی جوان است.

If I ever talk to someone who is much older than me, quite often they don't understand any of this.

اگر من با کسی صحبت کنم که خیلی بزرگتر از من است، اغلب آنها هیچ یک از اینها را نمی فهمند.

But if I talk to a younger person, they understand straight away what it is I do.

اما اگر با یک فرد جوان تر صحبت کنم، بلافاصله متوجه می شوند که من چه کار می کنم.

So I had my treatment.

بنابراین من درمان خود را انجام دادم.

She did all of the cleaning and the polishing and the scraping.

او تمام تمیز کردن و پرداخت و خراش دادن را انجام داد.

And then later I was in Much Wenlock.

و بعداً در Much Wenlock بودم.

I was in the place where I lived doing some filming, and then

من در جایی که زندگی می کردم و مشغول فیلمبرداری بودم، بعد

the dentist,

دندانپزشکی که

who I've been with about half an hour before, walked past

حدود نیم ساعت پیش با او بودم، از کنارش رد شد

and said, there you are, you're doing it.

و گفت، همین که هستی، داری این کار را می کنی.

You're doing the thing

تو داری کاری رو انجام میدی

that you were talking about.

که میگفتی

And I have to say, once again, I was really surprised.

و باید بگویم، یک بار دیگر، من واقعا شگفت زده شدم.

I didn't know what to say.

نمی دانستم چه بگویم.

It felt very strange that those worlds

خیلی عجیب بود که آن دنیاها با

had collided.

هم برخورد کرده بودند.

My virtual world, which is this

دنیای مجازی من، یعنی همین

was, was clashing with my real world, which is real life.

بود، با دنیای واقعی من که زندگی واقعی است، درگیر بود.

When you are walking around doing your normal things.

وقتی در حال راه رفتن هستید و کارهای عادی خود را انجام می دهید.

So it was a very strange moment to not only talk to my dentist about this,

بنابراین لحظه بسیار عجیبی بود که نه تنها با دندانپزشکم در این مورد صحبت کردم،

but also to see my dentist in the street,

بلکه در خیابان با دندانپزشکم ملاقات کردم، در حالی که در حال

walking by whilst making an English lesson.

راه رفتن در حین آموزش زبان انگلیسی بودم.

So it is strange.

پس عجیب است.

Sometimes you might find that your worlds will collide.

گاهی اوقات ممکن است متوجه شوید که دنیاهای شما با هم برخورد خواهند کرد.

It is an expression we often use in English, where we want to show the two things that are separate

این عبارتی است که ما اغلب در انگلیسی استفاده می کنیم، جایی که می خواهیم دو چیز را که مجزا هستند

or normally away from each other, come together.

یا معمولاً از یکدیگر دور هستند، با هم نشان دهیم.

Worlds collide.

دنیاها با هم برخورد می کنند.

It's a bit like it in I suppose in relationships as well.

فکر می کنم در روابط نیز کمی شبیه آن است.

You might have this very similar thing in a relationship where maybe the husband and wife

ممکن است در رابطه‌ای که ممکن است زن و شوهر

have their own separate social activities, so those things never come together.

فعالیت‌های اجتماعی جداگانه‌ای داشته باشند، این چیز بسیار مشابه را داشته باشید، بنابراین این چیزها هرگز با هم جمع نمی‌شوند.

However, sometimes maybe they do and then perhaps

با این حال، گاهی اوقات ممکن است انجام دهند و سپس ممکن است

some sort of conflict or difficulty will come about.

نوعی درگیری یا مشکل پیش بیاید.

So the husband might like to go to the pub with his friends,

بنابراین ممکن است شوهر دوست داشته باشد با دوستانش به میخانه برود

and the wife might like to go and socialise with her friends.

و زن ممکن است دوست داشته باشد با دوستانش معاشرت کند.

So those worlds are always separate.

بنابراین آن دنیاها همیشه جدا هستند.

They are separate things,

آنها چیزهای جداگانه ای هستند،

but if they come together

اما اگر اغلب با هم جمع شوند،

quite often there can be problems and difficulties.

ممکن است مشکلات و مشکلاتی وجود داشته باشد.

So it was very strange.

پس خیلی عجیب بود.

Two things happened recently that made me realise

دو چیز اخیراً اتفاق افتاد که باعث شد متوجه شوم

that sometimes those worlds can collide

که گاهی اوقات آن دنیاها ممکن است با هم برخورد کنند

and it is strange when you are talking on here, you often forget

و عجیب است وقتی در اینجا صحبت می کنید، اغلب فراموش می کنید

that the real world still exists.

که دنیای واقعی هنوز وجود دارد.

So if anyone is watching at the moment, any of my neighbours

بنابراین اگر کسی در حال حاضر تماشا می کند، هر یک از همسایه های من

or anyone who knows me in real life.

یا هر کسی که مرا در زندگی واقعی می شناسد.

Please don't say anything.

لطفا چیزی نگو

Don't give all of my secrets away.

همه رازهای من را ول نکن

Thank you very much.

خیلی ممنون.

That's all I'm asking.

این تمام چیزی است که من می پرسم.

So when your worlds collide, two things come together.

پس وقتی دنیاهای شما با هم برخورد می کنند، دو چیز با هم می آیند.

And the result.

و نتیجه.

Of course, the results can be can be a simple thing.

البته، نتایج می تواند یک چیز ساده باشد.

Maybe nothing happens. Maybe nothing bad happens.

شاید هیچ اتفاقی نیفتد. شاید اتفاق بدی نیفتد.

However, sometimes there can be definite conflict between those worlds.

با این حال، گاهی اوقات ممکن است تضاد قطعی بین آن دنیاها وجود داشته باشد.

So that's the reason why I wanted to mention that at the start.

بنابراین به همین دلیل است که می خواستم در ابتدا به آن اشاره کنم.

Because it is strange when those things come together.

چون وقتی آن چیزها کنار هم می آیند عجیب است.

It's a little bit like your family life and your work life.

این کمی شبیه زندگی خانوادگی و زندگی کاری شما است.

So maybe at the office, your your world

بنابراین شاید در دفتر، دنیای شما

is very different from your home life.

با زندگی خانگی شما بسیار متفاوت است.

And quite often those two things will never meet.

و اغلب این دو چیز هرگز به هم نمی رسند.

They will never come into contact with each other.

آنها هرگز با یکدیگر تماس نخواهند داشت.

So I thought it was an interesting thing to mention, because it did happen twice

بنابراین فکر کردم ذکر آن نکته جالبی بود، زیرا در

over a very recent and short period of time.

یک دوره زمانی بسیار اخیر و کوتاه دو بار اتفاق افتاد.

Hello to the live chat!

سلام به چت زنده!

Hello live chat.

سلام چت زنده

It's nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

It would not be English addict without you because without you I would have nothing.

بدون تو معتاد انگلیسی نمی شد چون بدون تو هیچی نداشتم.

I would have nothing at all.

من اصلا هیچی ندارم

There would be nothing in my life.

هیچ چیز در زندگی من وجود نخواهد داشت.

I would be standing here on my own in a dark room.

من به تنهایی در یک اتاق تاریک اینجا می ایستم.

Wondering what should I do?

تعجب می کنم که باید چه کار کنم؟ پس

So thank you for being here and giving my life some purpose.

از اینکه اینجا هستید و به زندگی من هدفی می دهید متشکرم .

It's ever so nice.

همیشه خیلی خوبه

Oh, hello, Vitus.

اوه، سلام، ویتوس.

Vitus.

ویتوس

As usual, you are first on today's live chat.

طبق معمول، شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Well done Vitesse.

آفرین ویتسه

It is a nice surprise to see your finger is still

شگفت‌انگیز است که می‌بینید انگشت شما هنوز به

as fast as ever.

همان سرعتی که همیشه می‌رسد است.

We are also talking about housing.

در مورد مسکن هم صحبت می کنیم.

Housing?

مسکن؟

So when we talk about housing, we are talking about the accommodation sharing

بنابراین وقتی در مورد مسکن صحبت می کنیم، در مورد محل اقامت مشترک

or maybe a place where someone lives or maybe lots of houses in one place.

یا شاید مکانی که شخصی در آن زندگی می کند یا شاید تعداد زیادی خانه در یک مکان صحبت می کنیم.

So housing can relate to many things

بنابراین مسکن می‌تواند به بسیاری از چیزهایی که

normally relating to the place you live,

معمولاً مربوط به مکانی است که شما زندگی می‌کنید،

or maybe places that exist that can be used as dwellings.

یا شاید مکان‌هایی که وجود دارند و می‌توان از آنها به عنوان مسکن استفاده کرد، مرتبط باشد.

I like that word. By the way.

من آن کلمه را دوست دارم. به هر حال.

Dwelling is another word for house or home.

سکونت کلمه دیگری برای خانه یا خانه است.

So we are talking about that of course. How can I forget?

بنابراین ما در مورد آن صحبت می کنیم البته. چگونه فراموش کنم؟

Sometimes I try to forget, but how can I?

گاهی سعی می کنم فراموش کنم، اما چگونه می توانم؟

How can I forget that Mr.

چگونه می توانم فراموش کنم که آقای

Steve will be here today for all those fans, all those people who are crazy about Mr.

استیو امروز برای همه آن طرفداران اینجا خواهد بود، همه کسانی که دیوانه آقای

Steve.

استیو هستند.

He is here today.

او امروز اینجاست.

So here is your warning, your ten minute warning that Mr.

پس این هشدار شماست، هشدار ده دقیقه ای شما مبنی بر اینکه آقای

Steve will be here with us right here in the studio,

استیو همین جا در استودیو با ما خواهد بود،

because he's performance has finished.

زیرا اجرای او به پایان رسیده است.

So as you may or may not know, Mr..

بنابراین همانطور که ممکن است بدانید یا ندانید، آقای

Steve has been busy with this.

استیو مشغول این کار بوده است.

You see, he's been doing this is his little show that he's been in.

ببینید، او این کار را انجام داده است، نمایش کوچک اوست که در آن حضور داشته است.

And no doubt Steve will tell us all about it.

و بدون شک استیو همه چیز را به ما خواهد گفت. به

He will mention it.

آن اشاره خواهد کرد.

I'm sure he will mention the show that he's been in.

من مطمئن هستم که او به برنامه ای که در آن حضور داشته اشاره خواهد کرد.

So Mr.

بنابراین آقای

Steve will be here in around about ten minutes.

استیو حدود ده دقیقه دیگر اینجا خواهد بود.

We might talk about politics, but not much,

ما ممکن است در مورد سیاست صحبت کنیم، اما نه زیاد،

because of course we

زیرا مطمئناً ما

did have the big election as well on Thursday.

انتخابات بزرگ را در روز پنجشنبه نیز داشتیم.

Last Thursday we had a general election.

پنجشنبه گذشته انتخابات سراسری داشتیم.

A lot of people were surprised. Some people were shocked.

بسیاری از مردم تعجب کردند. عده ای شوکه شدند.

Some people were outraged by the results of the general election.

برخی از مردم از نتایج انتخابات عمومی خشمگین شدند.

So now we have we have a brand new government.

بنابراین اکنون ما یک دولت کاملاً جدید داریم.

Isn't it exciting?

هیجان انگیز نیست؟

Which means that everything will be better and more comfortable

یعنی همه چیز بهتر و راحت تر خواهد بود

and we will have lots of money and everything will be amazing.

و ما پول زیادی خواهیم داشت و همه چیز شگفت انگیز خواهد بود.

Except it won't.

جز این نیست.

If there's one thing I've learned over time,

اگر چیزی باشد که در طول زمان یاد گرفته‌ام،

it doesn't matter who you vote for, or who is your government

مهم نیست به چه کسی رای می‌دهید، چه کسی دولت شما است

or who is in control, it makes no difference.

یا چه کسی کنترل را در دست دارد، فرقی نمی‌کند.

Very few things change and when they do

چیزهای بسیار کمی تغییر می کنند و وقتی

change, quite often they will change for the worse, not the better.

تغییر می کنند، اغلب به سمت بدتر تغییر می کنند، نه بهتر.

And that is it.

و همین است.

That's all I'm talking about today with politics. I'm sure Mr.

این تمام چیزی است که من امروز در مورد سیاست صحبت می کنم. من مطمئن هستم که آقای

Steve will also have something to say a little bit later on as well.

استیو نیز کمی بعداً چیزی برای گفتن خواهد داشت .

We've had a lovely, lovely week of weather and also lovely animals as well.

ما یک هفته دوست داشتنی و دوست داشتنی از آب و هوا و همچنین حیوانات دوست داشتنی داشته ایم.

I had the most beautiful moment yesterday, a wonderful moment of time.

من دیروز زیباترین لحظه را داشتم، یک لحظه فوق العاده از زمان. داشتم از

I was looking out the window and I noticed there was a large bird

پنجره بیرون را نگاه می کردم و متوجه شدم که پرنده بزرگی در

flying around, and I knew straight away what it was.

اطراف پرواز می کند و بلافاصله فهمیدم که چیست.

It was a particular type of raptor called a red kite.

این نوع خاصی از رپتور به نام بادبادک قرمز بود.

Now, red kites used to be quite well.

الان بادبادک های قرمز قبلا خیلی خوب بودند.

They used to be everywhere, to be honest.

آنها قبلاً همه جا بودند، صادقانه بگویم.

You would see you see them quite often.

خواهید دید که اغلب آنها را می بینید.

However, over the years they were almost made extinct by hunting

با این حال، در طول سال ها آنها تقریباً با شکار منقرض شدند

and also they were seen as pests by farmers.

و همچنین به عنوان آفت توسط کشاورزان دیده می شدند.

So yesterday, for the first time ever,

بنابراین دیروز، برای اولین بار،

I saw this beautiful, majestic red kite

این بادبادک قرمز زیبا و باشکوه را دیدم که در بالای

flying around above the house.

خانه در حال پرواز بود.

And they are huge birds.

و پرندگان بزرگی هستند.

They are so big.

آنها خیلی بزرگ هستند.

If I have my tape measure.

اگر متر نوارم را داشته باشم.

Here is my tape measure.

اینم متر نوار من.

I will show you how wide their wingspan is

من به شما نشان خواهم داد که طول بال آنها چقدر است

and you will not believe it.

و شما آن را باور نخواهید کرد.

In fact, I don't think I can put it on the camera because it's so large.

در واقع فکر نمی کنم بتوانم آن را روی دوربین بگذارم زیرا بسیار بزرگ است.

Here it is.

اینجاست.

So this is the wingspan, man. Of.

پس این طول بال است، مرد. از

The red kite

بادبادک قرمز

77in.

77 اینچی.

Can you believe that?

باورت میشه؟

Can you imagine having the wingspan so that is the width of the bird with its wings

آیا می توانید تصور کنید که طول بال ها به اندازه عرض پرنده باشد و بال هایش به عرض

outstretched 77in

77 اینچ باز شده باشد

wide.

.

When it is flying.

وقتی در حال پرواز است.

The most amazing bird that I've ever seen.

شگفت انگیزترین پرنده ای که تا به حال دیده ام.

And the first time I've ever seen one here.

و اولین باری است که اینجا را می بینم.

So there are some red kites around here, but you don't see them very often, and they are rare birds.

بنابراین تعدادی بادبادک قرمز در این اطراف وجود دارد، اما شما آنها را زیاد نمی بینید، و آنها پرندگان کمیاب هستند.

So I have to say, I was very excited to see a red kite flying over the house.

بنابراین باید بگویم که از دیدن یک بادبادک قرمز که بر فراز خانه پرواز می کرد بسیار هیجان زده شدم. در

Here's something that's nice as well.

اینجا چیزی است که همچنین خوب است.

Would you like to see a little bit of nature in this area?

آیا دوست دارید کمی از طبیعت این منطقه را ببینید؟

Here is a baby Robin.

اینجا یک بچه رابین است.

This Robin

این رابین

has recently left the nest

اخیرا لانه را ترک کرده

and its parents were feeding it and I was walking this bird.

و والدینش به آن غذا می دادند و من با این پرنده قدم می زدم.

In fact, I could hear it. Isn't that lovely?

در واقع می توانستم آن را بشنوم. دوست داشتنی نیست؟

So I was very careful not to disturb the bird because you are not supposed to disturb them, and I didn't,

بنابراین من بسیار مراقب بودم که مزاحم پرنده نشوم زیرا قرار نیست شما مزاحم آنها شوید و من این کار را نکردم

and the parents were coming to take care of it.

و والدین برای مراقبت از آن می آمدند. آیا این

Isn't that it's not just absolutely lovely for those wondering

نه فقط برای کسانی که می‌پرسند

what a baby Robin looks like, that is what it looks like.

یک بچه رابین چگونه به نظر می‌رسد، کاملاً دوست‌داشتنی نیست، بلکه شبیه آن است.

Hello, also to Inaki.

سلام به ایناکی.

Hello, Inaki.

سلام، ایناکی.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Cuetara is here as well.

کوئتارا هم اینجاست.

Oh, we also have,

اوه، ما هم داریم،

you know who I'm going to mention?

می‌دانی به چه کسی اشاره خواهم کرد؟

You know Luis Mendez is here today.

می دانید لوئیس مندز امروز اینجاست.

Hello, Luis. I wonder where you are now.

سلام، لوئیس. تعجب می کنم الان کجایی؟ آیا

Are you

شما

in Brittany?

در بریتانی هستید؟

I have a feeling you might be.

یه حسی دارم که ممکنه باشی

If you are, I hope your signal is okay.

اگر هستید، امیدوارم سیگنال شما خوب باشد.

And I hope you are receiving me loud and clear.

و امیدوارم با صدای بلند و واضح پذیرای من باشید.

Johnson. Paul is here.

جانسون پل اینجاست.

Hello. Watching in Tanzania.

سلام. تماشا در تانزانیا

Very nice.

خیلی خوبه

Exotic and very far away from here.

عجیب و غریب و بسیار دور از اینجا.

Also we have Beatrice. Hello, Beatrice.

همچنین ما بئاتریس را داریم. سلام بئاتریس آیا

Have you now settled back into your life in Argentina?

اکنون به زندگی خود در آرژانتین بازگشته اید؟

I wonder after all of the crazy things we were doing during our time in Italy.

من از تمام کارهای دیوانه کننده ای که در طول مدت اقامتمان در ایتالیا انجام می دادیم تعجب می کنم.

And of course, a few days ago in Bristol as well.

و البته چند روز پیش در بریستول نیز.

Hello, Charlotte.

سلام شارلوت

Charlotte, Martin, hello to you as well.

شارلوت، مارتین، سلام به شما نیز.

I really do want to find out if anyone I know

من واقعاً می خواهم بدانم آیا کسی که

in real life is watching at the moment, especially my neighbours.

در زندگی واقعی می شناسم در حال حاضر تماشا می کند، به خصوص همسایگان من.

So if you live near me

بنابراین اگر در نزدیکی من زندگی می کنید

and you are on here now, don't be shy.

و اکنون اینجا هستید، خجالتی نباشید.

Just say I know Mr. Duncan.

فقط بگو من آقای دانکن را می شناسم.

I know him very well and he's really miserable in real life.

من او را به خوبی می شناسم و او در زندگی واقعی واقعاً بدبخت است.

But please don't say that because it's not true.

اما لطفاً این حرف را نزنید زیرا واقعیت ندارد.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

We have Marwa.

ما مروه داریم.

Hello to Marwan Moreau.

سلام بر مروان مورو. خیلی

It's nice to have you here as well.

خوبه که تو اینجا هم هستی

Christina. Hello, Christina.

کریستینا سلام کریستینا

I saw your lovely photographs.

عکس های زیبای شما را دیدم

You are having a beautiful, lovely, relaxing time in Tuscany.

شما در توسکانی اوقات خوشی، دوست داشتنی و آرامی را سپری می کنید.

I wish I was back there again as well.

ای کاش من هم دوباره آنجا بودم.

I miss it very much.

خیلی دلم براش تنگ شده

My roots SEO is also here also.

سئوی ریشه های من نیز اینجاست.

We met you during our time in Italy as well.

در طول مدت اقامتمان در ایتالیا نیز با شما آشنا شدیم.

Bella. Hello, Bella.

بلا. سلام بلا.

Oh my goodness,

وای خدای من

I'm shocked. I'm surprised.

شوکه شدم من تعجب می کنم.

Hello, Bella.

سلام بلا.

It's nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Long time no see.

خیلی وقته ندیدم

I haven't seen Bella for such a long time so welcome back Bella.

من بلا را برای مدت طولانی ندیده بودم پس خوش آمدید بلا.

It's lovely to see you.

دیدنت لذت بخشه

What have you been doing? Have you been busy?

چه کار می کردی؟ آیا شما مشغول بوده اید؟

Maybe your life has been very hectic.

شاید زندگی شما بسیار پر هیجان بوده است.

Who knows?

چه کسی می داند؟

Please let us know what you have been doing.

لطفاً به ما اطلاع دهید که در حال انجام چه کاری بوده اید.

Most son is here as well.

بیشتر پسر هم اینجاست.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

We will have a couple of more hellos and then we have to prepare

ما چند سلام دیگر خواهیم داشت و سپس باید

for the arrival of the man himself.

برای ورود خود مرد آماده شویم.

Mr. Steve will be here sharing some more

آقای استیو اینجا خواهد بود و برخی دیگر

of his words of wisdom.

از سخنان حکیمانه خود را به اشتراک می گذارد.

That's what I'm saying.

این چیزی است که من می گویم.

So Mr. Steve will be here in a moment.

بنابراین آقای استیو یک لحظه دیگر اینجا خواهد بود.

Have you been watching the sport?

آیا شما ورزش را تماشا کرده اید؟ اتفاقاً

A lot of people going crazy at the moment, by the way, about sport.

در حال حاضر بسیاری از مردم در مورد ورزش دیوانه می شوند.

We have

ما

tennis taking place,

تنیس داریم،

a lot of people watching the Wimbledon and of course,

افراد زیادی در حال تماشای ویمبلدون هستند و البته،

not only that, we also have people becoming very excited

نه تنها این، ما همچنین افرادی را داریم که در مورد فوتبال بسیار هیجان زده شده اند،

about the football because did you see the match last night?

زیرا شما مسابقه دیشب را دیدید؟

Was that amazing?

شگفت انگیز بود؟

I didn't see it, by the way.

اتفاقا من ندیدمش

I don't have much interest in that particular sport.

من علاقه زیادی به آن ورزش خاص ندارم.

However, I have in the past tried to play it with Mr.

با این حال، من در گذشته سعی کرده ام آن را با آقای

Steve.

استیو بازی کنم.

Although it didn't go very well.

اگرچه خیلی خوب پیش نرفت.

Not only was there football yesterday,

دیروز نه تنها فوتبال وجود داشت، بلکه

there was also tennis as well.

تنیس نیز وجود داشت.

So if you have been

بنابراین اگر

watching the tennis or the football, I hope you've been enjoying yourselves.

تنیس یا فوتبال تماشا می‌کردید، امیدوارم از خود لذت برده باشید.

Mr. Steve will be with us in one minute from now.

آقای استیو تا یک دقیقه دیگر با ما خواهد بود.

I know a lot of people like to see the cows.

من می دانم که بسیاری از مردم دوست دارند گاوها را ببینند.

So there they were.

بنابراین آنها آنجا بودند.

Just so you.

فقط شما.

Hello?

سلام؟

Hello, everyone.

سلام به همه

Are you excited?

آیا شما هیجان زده هستید؟

I know you are excited because we do have a lot of people who have been waiting to see this man.

می دانم که شما هیجان زده اید زیرا ما افراد زیادی داریم که منتظر دیدن این مرد هستند.

He has been absent for the past couple of weeks.

او در یکی دو هفته گذشته غایب بوده است.

He's let us down, but he's here today to make up

او ما را ناامید کرده است، اما امروز اینجاست تا

for all of those moments when everyone was missing him.

تمام لحظاتی را که همه دلتنگ او بودند، جبران کند.

Of course, we are talking about the one,

البته، ما در مورد یک،

the only Mr.

تنها مستر

Steam.

استیم صحبت می کنیم.

Hello wonderful viewers from across the globe.

سلام بینندگان فوق العاده از سراسر جهان. خیلی

It's great to be here again, Mr. Duncan.

خوب است که دوباره اینجا هستم، آقای دانکن.

After two weeks of absence.

بعد از دو هفته غیبت

and I hear you've been doing quite a few live streams and getting people excited about learning English.

و من شنیده ام که شما چندین پخش زنده انجام داده اید و مردم را در مورد یادگیری انگلیسی هیجان زده کرده اید.

Yes, that's what I normally do.

بله، این کاری است که من معمولا انجام می دهم.

I try anyway.

به هر حال تلاش می کنم.

Yes. Well, have you tell the viewers where I've been for the last two weeks?

بله. خوب، آیا به بینندگان بگویید که من در دو هفته گذشته کجا بودم؟

Well, as to why my absence has been, no tide

خوب، در مورد اینکه چرا غیبت من بوده است، هیچ جزر و مدی

on this channel, maybe a lot of people have been pleased that I haven't been here.

در این کانال وجود ندارد، شاید خیلی ها از این که من اینجا نبوده ام راضی بوده اند.

I've been pleased, I tell you, upset that I'm back.

بهت میگم خوشحال شدم از برگشتنم ناراحتم.

I can't imagine that.

من نمی توانم آن را تصور کنم.

Maybe you just want Mr.

شاید شما فقط

Duncan 100% of the time.

100% مواقع آقای دانکن را می خواهید.

So you get him most of the time. You only get me on a Sunday.

بنابراین بیشتر اوقات او را جذب می کنید. فقط یک یکشنبه منو میگیری

Well, I have to say, Steve, I think you might be the big draw.

خب، باید بگویم، استیو، فکر می‌کنم شما ممکن است قرعه‌کشی بزرگ باشید.

So when we talk about the person being a draw, it means they are attractive to other people.

بنابراین وقتی صحبت می کنیم که یک فرد قرعه کش است، به این معنی است که برای افراد دیگر جذاب است.

Steve, you have been very busy doing this, haven't you?

استیو، تو خیلی مشغول این کار بودی، نه؟

You've been you've been in this show and you did the performances last week,

شما در این نمایش حضور داشتید و هفته گذشته اجراها را اجرا کردید،

but you did have quite a lot of rehearsals that you had to attend.

اما تمرینات بسیار زیادی داشتید که باید در آن شرکت می کردید.

And that's the reason why Steve has been absent.

و این دلیل غیبت استیو است.

You can blame this for it.

شما می توانید این را برای آن مقصر بدانید. پس از

So did you enjoy your show?

نمایشتان لذت بردید؟

It was fabulous. It was very enjoyable.

افسانه ای بود خیلی لذت بخش بود

I was able to do it because I had some cancellations from work.

من تونستم این کار رو انجام بدم چون چند بار انصراف از کار داشتم.

We were supposed to have a meeting.

قرار شد جلسه ای داشته باشیم.

So yeah, as we get near the show, you get more, rehearsals getting closer together.

بنابراین بله، هر چه به نمایش نزدیک می شویم، شما بیشتر می شوید، تمرین ها به هم نزدیک تر می شوند.

And so they put in some Sunday ones just to polish everything up.

و بنابراین آنها یکشنبه ها را فقط برای تمیز کردن همه چیز گذاشتند.

We've had three performances.

ما سه اجرا داشته ایم. فوق

It's been wonderful.

العاده بوده

But I must say that because of the football,

اما باید بگویم که به خاطر فوتبال

and the tennis and the general election.

و تنیس و انتخابات عمومی.

Yes. But specifically last night, the final performance, which was Saturday evening,

بله. اما به طور خاص دیشب، اجرای نهایی، که عصر شنبه بود،

which is usually our busiest night, the Saturday evening final performance is normally

که معمولا شلوغ ترین شب ما است، اجرای فینال عصر شنبه معمولاً

got the most number of people in attendance was actually the lowest

بیشترین تعداد تماشاگران را داشت، در واقع کمترین آن بود

because people were watching the football match and the tennis and that was coming,

زیرا مردم مسابقه فوتبال و تنیس را تماشا می کردند. و این در حال آمدن بود،

that was more important to them than coming to watch us in a show.

برای آنها مهمتر از آمدن به تماشای ما در یک نمایش بود.

So it was slightly disappointing.

بنابراین کمی ناامید کننده بود.

But we did have lovely audiences.

اما ما مخاطبان دوست داشتنی داشتیم.

They were laughing, the music was nice, and I felt uplifted.

آنها می خندیدند، موسیقی خوب بود و من احساس خوشحالی می کردم.

Mr. Duncan, and looking forward to the next show.

آقای دانکن، و مشتاقانه منتظر نمایش بعدی هستم. می

You know, there is something about performing before, I suppose

دانید، قبلاً یک چیزهایی در مورد اجرا وجود دارد، فکر می کنم

you might say that this is a type of performing as well.

ممکن است بگویید که این یک نوع اجرا نیز هست.

I was talking about this at the start of today's live stream.

من در شروع پخش زنده امروز در مورد این صحبت می کردم .

How how you have different worlds in your life,

چقدر تو زندگیت دنیاهای متفاوتی داری

and sometimes those worlds will never come together.

و گاهی اون دنیاها هیچوقت به هم نمیرسن.

But, but I think this is a little bit like performing as well.

اما، اما من فکر می کنم این کمی شبیه اجرا نیز هست.

So because you are coming on, you are in front of people you can't see who is watching.

بنابراین چون وارد می‌شوید، در مقابل افرادی هستید که نمی‌توانید ببینید چه کسی تماشا می‌کند.

You just like being on the stage, I suppose.

فکر می کنم شما فقط روی صحنه بودن را دوست دارید.

But I do know that you get a lot of enjoyment from doing this.

اما من می دانم که شما از انجام این کار لذت زیادی خواهید برد .

Steve.

See, the big difference between what I'm doing with you now

استیو

ببینید، تفاوت بزرگ بین کاری که الان با شما انجام می‌دهم،

that this type of performance

این نوع اجرا

and the performance that we did last night is that last night is very, you have to stick to a script.

با اجرای دیشب این است که دیشب بسیار است، باید به یک فیلمنامه پایبند باشید.

it's heavily scripted.

به شدت فیلمنامه شده است.

You have to learn it to the word.

شما باید آن را به کلمه یاد بگیرید.

And you, you you you're not allowed to ad lib

و شما، شما مجاز نیستید که ad lib

know as they say, or just say something that's not in the script.

آنطور که می گویند بشناسید، یا فقط چیزی بگویید که در فیلمنامه نیست.

Just like any play, most stage, unless it's a pantomime, which tend to be ad libbed.

دقیقاً مانند هر نمایشی، بیشتر صحنه ها، مگر اینکه پانتومیم باشد، که معمولاً به صورت تبلیغاتی نمایش داده می شود.

But the show we did last night, most plays that you would go to see are all rehearsed.

اما نمایشی که دیشب انجام دادیم، بیشتر نمایش هایی که می رفتید ببینید، همگی تمرین شده اند.

And every word, every note is, is, is, is stuck to.

و هر کلمه، هر نت، هست، هست، به آن چسبیده است.

Absolutely.

کاملا.

Whereas this is like somebody giving a speech.

در حالی که این مانند کسی است که سخنرانی می کند. یه

It's sort of more fluid.

جورایی سیال تره

We haven't really prepared any exact script.

ما واقعا فیلمنامه دقیقی آماده نکرده ایم.

It's just sort of free flowing.

این فقط نوعی جریان آزاد است.

Yeah. And ad libbed. I think that's it, isn't it? So.

آره و آگهی آزاد شد. فکر می کنم همین است، اینطور نیست؟ بنابراین.

So if you're acting on stage quite often, you have to follow those things that you've learnt.

بنابراین اگر اغلب روی صحنه بازی می کنید، باید چیزهایی را که یاد گرفته اید دنبال کنید.

Where is this?

اینجا کجاست؟

You might say that this is fairly

ممکن است بگویید که این نسبتاً

free and fluid in the fact that we don't we don't have much prepared,

رایگان و روان است، زیرا ما آمادگی زیادی نداریم،

even though a lot of people think we do prepare this, we don't.

حتی اگر بسیاری از مردم فکر می کنند ما این را آماده می کنیم، اما این کار را نمی کنیم.

Mr. Steve comes into the studio, sits down, and then we do this.

آقای استیو وارد استودیو می شود، می نشیند و ما این کار را انجام می دهیم.

So we haven't really prepared anything.

بنابراین ما واقعاً چیزی آماده نکرده ایم.

I normally have a subject that is prepared, but I don't prepare anything with Steve.

من معمولاً سوژه ای دارم که آماده است، اما با استیو چیزی آماده نمی کنم.

So, so that's that's I always find it's more fun doing it like that.

بنابراین، من همیشه فکر می کنم که انجام آن به این شکل سرگرم کننده تر است.

That's one of the reasons why I could never be an actor on the stage, because I,

این یکی از دلایلی است که چرا من هرگز نمی‌توانم بازیگری روی صحنه باشم، زیرا برایم

I would find it very difficult to to remember those lines

خیلی سخت است که آن سطرها را

without without messing around or being silly.

بدون در هم ریختگی یا احمقانه به خاطر بسپارم. برای

I would find it very hard to to it's a team

من خیلی سخت است که این یک

event.

رویداد تیمی باشد.

Everyone has to work as a team.

همه باید به صورت تیمی کار کنند.

There's about 35 of us in this company and you all have to work as a team.

حدود 35 نفر در این شرکت هستیم و همه شما باید به عنوان یک تیم کار کنید.

Because if you're doing if there's dialogue or a song, you can't have somebody

زیرا اگر در حال انجام دیالوگ یا آهنگی هستید، نمی‌توانید کسی را بخواهید که

saying something different, particularly in dialogue, because it's got to flow.

چیز متفاوتی بگوید، به خصوص در دیالوگ، زیرا باید جریان داشته باشد.

There is a story that's got to be, stuck to.

داستانی وجود دارد که باید باشد، به آن چسبیده است.

And you can't you can't vary that.

و شما نمی توانید، نمی توانید آن را تغییر دهید.

but anyway, I love doing it.

اما به هر حال، من عاشق انجام آن هستم.

You you don't you prefer this.

شما این را ترجیح نمی دهید

Although when you do, your lessons you are sticking to a script.

اگرچه وقتی این کار را انجام می دهید، درس هایتان را به یک فیلمنامه می چسبانید.

Then, more or less, you're sticking to a script even though you're reading it.

سپس، کم و بیش، با وجود اینکه در حال خواندن یک فیلمنامه هستید، به آن پایبند هستید.

Could be reading it.

ممکن است آن را بخواند

you're not ad libbing then.

پس شما تبلیغاتی نیستید

But we are today, so that's the difference.

اما ما امروز هستیم، پس این تفاوت است.

Yes, I think I think I think if if something is subjective

بله، فکر می‌کنم فکر می‌کنم اگر چیزی ذهنی

or objective,

یا عینی است، فکر می‌کنم

I think you, you have, you have a certain rule that you have to follow.

شما، شما دارید، قانون خاصی دارید که باید از آن پیروی کنید.

So if I'm talking about a particular thing, I have to be more objective because it's a it's a set rule.

بنابراین اگر من در مورد یک چیز خاص صحبت می کنم، باید عینی تر باشم زیرا این یک قانون تعیین شده است.

So, so I think that's the main difference.

بنابراین، من فکر می کنم این تفاوت اصلی است.

But but with this we can be we can really do and say anything.

اما با این ما می توانیم واقعاً هر چیزی را انجام دهیم و بگوییم.

Well almost anything.

خوب تقریباً هر چیزی.

Yeah.

Can I just let you in on a secret? Mr..

آره

آیا می توانم به شما اجازه بدهم که یک راز را در میان بگذارید؟ آقای

Steve got me into trouble.

استیو مرا به دردسر انداخت.

You don't know anything about this out there.

شما چیزی در مورد این خارج نمی دانید.

I haven't mentioned it yet, but I did, I have been

من هنوز به آن اشاره نکردم، اما گفتم،

punished by YouTube for something that Mr.

به خاطر چیزی که آقای

Steve said on one of my live streams about five weeks ago, and I was punished by YouTube.

استیو حدود پنج هفته پیش در یکی از پخش زنده من گفت ، توسط یوتیوب مجازات شدم و توسط یوتیوب مجازات شدم.

They let me know that the thing that was said by Mr.

آنها به من گفتند که چیزی که آقای

Steve was was bad and terrible.

استیو گفته بد و وحشتناک بود.

I won't tell you what it is, because then if I did,

من به شما نمی گویم که چیست، زیرا در آن صورت اگر بگویم، به

I won't tell you what it is.

شما نمی گویم که چیست.

But I can tell you who said it.

اما می توانم به شما بگویم چه کسی این را گفته است.

No, that.

نه، این

Don't, don't don't say the word, please.

نکن، کلمه را نگو، لطفا.

I'm not going to say the word, Mr. Duncan.

من نمی خواهم این کلمه را بگویم، آقای دانکن.

Definitely, because I'm not going to say the word you have already, I just repeated.

قطعاً چون قرار نیست حرفی را که قبلا زده اید بگویم، فقط تکرار کردم. باشه

Okay.

I just repeated something that the Pope said.

من فقط چیزی را که پاپ گفت تکرار کردم.

Oh, yes. Okay, Steve.

اوه، بله. باشه، استیو.

Steve, I'm not repeating the word.

استیو، من این کلمه را تکرار نمی کنم.

Don't worry, Mr. Duncan, but don't even hint.

نگران نباشید، آقای دانکن، اما حتی اشاره هم نکنید.

But I, I think that'll be all right.

اما من فکر می کنم همه چیز درست می شود.

Yes. Don't hint at it. Even you have to.

بله. به آن اشاره نکنید. حتی تو مجبوری. به

This is why I always tell Steve to be careful what he says.

همین دلیل است که من همیشه به استیو می گویم که مراقب حرف هایش باشد.

And he got me into trouble.

و مرا به دردسر انداخت.

So he won't be getting into your exaggerate, Tim.

بنابراین او وارد بحث اغراق آمیز شما نخواهد شد، تیم.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

Well, they they cancelled all the revenue.

خوب، آنها همه درآمد را لغو کردند.

I know you didn't get into trouble.

میدونم به دردسر نیفتی

Somebody didn't come round and slap your wrist.

یک نفر دور نرفته و به مچ شما سیلی نزده است.

No, they just took took all of my revenue away.

نه، آنها فقط تمام درآمد من را گرفتند.

Which which is even worse when you think about it.

که وقتی به آن فکر می کنید بدتر می شود.

Well, that is what happens when when when you when you don't have a script to stick to.

خوب، این همان چیزی است که چه زمانی اتفاق می‌افتد، وقتی شما وقتی فیلمنامه‌ای برای چسبیدن ندارید.

Yes, but sometimes you have to also think as well.

بله، اما گاهی اوقات شما نیز باید فکر کنید.

Signed off. I'm not saying so.

امضا شد. من اینطور نمی گویم.

There are many things I would love to say, Steve.

چیزهای زیادی هست که دوست دارم بگویم استیو.

Many things I wish I could stand here now and say, but I know

خیلی چیزها را دوست دارم می‌توانستم الان اینجا بایستم و بگویم، اما می‌دانم

that I would get into

که به

a lot of trouble, not necessarily with the viewers,

دردسرهای زیادی می‌افتم، نه لزوماً با بینندگان،

because I think you would appreciate my honesty, but

زیرا فکر می‌کنم شما از صداقت من قدردانی می‌کنید، اما

YouTube would not like it at all.

YouTube اصلاً آن را دوست ندارد.

So there you go.

بنابراین شما بروید.

It can be a rather hard thing today.

امروز می تواند یک چیز نسبتاً سخت باشد. به

By the way, we are talking about a brilliant subject

هر حال، ما در مورد یک موضوع درخشان صحبت می کنیم که

making mistakes, errors, things

اشتباه می کند، اشتباه می کند، کارهایی که

you do that you did not intend to do, or maybe something you did by mistake.

شما انجام می دهید که قصد انجام آنها را نداشتید، یا شاید کاری که به اشتباه انجام داده اید.

So we are looking at mistakes.

بنابراین ما به اشتباهات نگاه می کنیم. آیا

Have you made any mistakes today, Mr.

امروز اشتباهی مرتکب شده اید، آقای

Steve?

استیو؟

I can't. You mean mistakes? Yeah.

من نمی توانم. منظورت اشتباهه؟ آره

Oh yes, I have actually, I have made a little boob,

اوه بله، من در واقع، من یک سینه کوچک،

as we say, a boob a mistake.

به قول ما، یک سینه را اشتباه کرده ام.

yes.

بله

I was baking some bread in the bread machine, and, but we have a slow cooker as well,

من داشتم در دستگاه نان پز مقداری نان می پختم و، اما ما یک اجاق آهسته پز هم داریم،

and I wanted to make the, the meal that we're having tonight in the slow cooker

و می خواستم آن غذایی را که امشب می خوریم در آرام پز درست کنم

and unfortunately, I needed to plug in

و متأسفانه، نیاز به وصل کردن

or put in the outlet, the, the plug for the slow cooker.

یا گذاشتن داشتم. در پریز، دوشاخه اجاق گاز آهسته.

And I turned off the switch for the bread maker

و سوئیچ نان‌ساز را خاموش کردم

as it was halfway through its baking phase.

چون در نیمه راه بود.

So and thus I didn't know what to do.

بنابراین و به این ترتیب من نمی دانستم چه کار کنم.

There was no way around it.

هیچ راهی برای دور زدنش وجود نداشت.

I looked at the instructions. You couldn't switch it back on again.

من به دستورالعمل نگاه کردم. شما نمی توانید دوباره آن را روشن کنید.

I once the power is cut, there doesn't seem to be seems to be a flaw with that machine that we've got.

من وقتی برق قطع شد، به نظر می رسد که نقصی در دستگاهی که ما داریم وجود ندارد.

Oh, you know making bread is something.

آه، می دانید نان درست کردن چیزی است.

Once you start doing it, you can't stop.

هنگامی که شروع به انجام آن می کنید، نمی توانید متوقف شوید.

You'd think there'd be some way

ممکن است فکر کنید پس از بازیابی برق، راهی

of forwarding the programme to where it was once the power has been restored.

برای انتقال برنامه به جایی که در آن بود وجود دارد .

But no.

اما نه.

So I had to take it out of its tin and put it in the oven to complete the baking.

بنابراین مجبور شدم آن را از قالب بیرون بیاورم و در فر بگذارم تا پخت کامل شود. به

It looks a little burnt, so yeah, that is a mistake.

نظر می رسد کمی سوخته است، بنابراین بله، این یک اشتباه است.

Yeah, I made today.

آره امروز درست کردم

So Mr.

بنابراین آقای

Steve was, was, was I think sometimes Steve tries to do too many things.

استیو بود، بود، بود فکر می کنم گاهی اوقات استیو سعی می کند کارهای زیادی انجام دهد.

I think you are a person who sometimes does too much in one short

من فکر می کنم شما فردی هستید که گاهی اوقات در یک

period of time, and that's when you can make mistakes.

بازه زمانی کوتاه بیش از حد کار می کنید و آن وقت است که می توانید اشتباه کنید.

I'm not saying it's your fault, Mr.

من نمی گویم تقصیر شماست، آقای

Steve, but I am saying sometimes you do try to do lots of things.

استیو، اما می گویم گاهی اوقات شما سعی می کنید کارهای زیادی انجام دهید.

Any multitasking? Can I say hello to Ducky Fan Club?

چندوظیفه ای؟ آیا می توانم به باشگاه هواداران داکی سلام کنم؟

Hello, Ducky seems to be, getting a little upset

سلام، به نظر می رسد داکی از

that we're not recognising their appearance on the live chat, so welcome.

اینکه ظاهر آنها را در چت زنده تشخیص نمی دهیم کمی ناراحت است، پس خوش آمدید.

Let's hope you're here to learn English and not to cause trouble.

بیایید امیدوار باشیم که اینجا هستید تا انگلیسی را یاد بگیرید و مشکلی ایجاد نکنید.

Okay,

باشه

I was going to say hello.

میخواستم سلام کنم

Ducky. Yeah. So welcome. Welcome.

داکی آره پس خوش آمدید خوش آمدید.

And, Yeah, please feel free to to positively contribute to the live chat, but it's lovely to have you here. Yes.

و، بله، لطفاً به طور مثبت به چت زنده کمک کنید، اما حضور شما در اینجا بسیار خوب است. بله.

Oh, we have, we have.

اوه، داریم، داریم.

Pedro Belmont is here today as well.

پدرو بلمونت امروز نیز اینجاست.

We have Pedro.

ما پدرو را داریم.

And who else do we have here? The.

و چه کسی دیگر اینجا داریم؟ .

Oh, Bella.

اوه بلا

Now, do you remember Bella?

حالا بلا را یادت هست؟

I know a lot of Bella's.

من خیلی از بلاها را می شناسم.

Bella used to watch a long time ago.

بلا خیلی وقت پیش تماشا می کرد.

I will tell you how long ago it was.

من به شما می گویم که چند وقت پیش بود.

It was when I used to make my videos

زمانی بود که من

with my little chimpanzee, Mr.

با شامپانزه کوچکم، آقای

Lomax.

لومکس، ویدیوهایم را می ساختم.

That's how long ago that is.

این چند وقت پیش است.

So I haven't really featured Mr.

بنابراین من واقعاً آقای

Lomax very much, even though last year he did present one of these live streams.

لومکس را زیاد معرفی نکرده‌ام، حتی اگر سال گذشته یکی از این پخش‌های زنده را ارائه کرد.

Did you see that?

دیدی که؟

Possibly the worst thing I've ever done. A big mistake.

شاید بدترین کاری که تا به حال انجام داده ام. یک اشتباه بزرگ

But he did present it on his own, and I can't begin to tell you how much work

اما او آن را به تنهایی ارائه کرد، و من نمی توانم شروع کنم به شما بگویم که چقدر برای

went into that, and it wasn't very good.

آن کار شده است، و خیلی خوب نبود.

I will admit it that that was my mistake.

من اعتراف می کنم که این اشتباه من بود.

You say so.

شما اینطور می گویید.

Sometimes you can try something, Steve, and it might be a mistake to do it.

گاهی اوقات می توانی چیزی را امتحان کنی، استیو، و ممکن است انجام آن اشتباه باشد.

Maybe you try to push yourself too far, or you try to do something

شاید شما سعی می کنید بیش از حد خود را تحت فشار قرار دهید، یا سعی می کنید کاری را انجام دهید

that is that is outside your capability.

که خارج از توانایی شما است.

So that also can be a mistake.

بنابراین این نیز می تواند یک اشتباه باشد.

We are looking at that a little bit later on. Oh.

ما کمی بعد به آن نگاه می کنیم. اوه

Oh yes.

اوه بله.

No, I was just yeah, that would be an interesting subject, Mr.

نه، من فقط بله، موضوع جالبی خواهد بود، آقای

Duncan.

دانکن.

I've got nothing else to say. Oh, okay.

من چیز دیگری برای گفتن ندارم اوه، باشه

That's good, but that's amazing.

این خوب است، اما شگفت انگیز است.

That might be the first time that's ever happened. Oh.

شاید اولین باری باشد که چنین اتفاقی افتاده است. اوه

Christina says that she often forget things in the oven.

کریستینا می گوید که او اغلب چیزهایی را در فر فراموش می کند.

Yes, it's easy to. Well, that.

بله، آسان است. خب این

Actually I made another mistake today, Mr. Duncan. Another one?

راستی امروز یه اشتباه دیگه مرتکب شدم آقای دانکن. یکی دیگه؟

I made another one which was cooking related.

یکی دیگه درست کردم که مربوط به آشپزی بود.

So there's a theme.

بنابراین یک موضوع وجود دارد. در

There's a there's a there's a trend here.

اینجا یک روند وجود دارد.

So I put some porridge on

بنابراین مقداری فرنی روی آن گذاشتم

to cook.

تا بپزد. باشه

Okay.

So porridge which is oats I mixed it with milk.

بنابراین فرنی که جو است من آن را با شیر مخلوط کردم.

Cook it on the stove.

آن را روی اجاق بپزید.

and, but it's what you're supposed to do is stand there and stir porridge,

و، اما کاری که شما باید انجام دهید این است که همانجا بایستید و فرنی را هم بزنید،

but it's very boring because it takes about 45 minutes standing there stirring.

اما بسیار کسل کننده است زیرا حدود 45 دقیقه طول می کشد تا آنجا بایستید و هم بزنید.

So I'm in the habit of putting it on very low,

بنابراین من عادت دارم آن را روی

very low gas or electricity.

گاز یا برق بسیار کم، بسیار کم بگذارم.

And then I think, well I've ten minutes I can come back and give it a stir.

و بعد فکر می کنم، خوب من ده دقیقه فرصت دارم که بتوانم برگردم و آن را به هم بزنم.

So this is risky because I go upstairs, maybe have a wash, do something else.

بنابراین این خطرناک است زیرا من به طبقه بالا می روم، شاید یک شستشو داشته باشم، کار دیگری انجام دهم.

You leave it to simmer, I leave it on a very low heat.

شما می گذارید تا دم بکشد، من روی حرارت خیلی ملایم می گذارم.

But of course if you leave it too long it ends up burning.

اما البته اگر آن را خیلی طولانی بگذارید، در نهایت می سوزد.

And guess what happened today.

و حدس بزنید امروز چه اتفاقی افتاده است.

I put it on a low heat, went upstairs, forgot about it.

روی حرارت ملایم گذاشتم، رفتم بالا، فراموشش کردم.

And then there was that horrible smell coming up the stairs of something burning.

و سپس آن بوی وحشتناک از پله های چیزی می سوزد.

I went downstairs and there was the porridge burning in the pan.

رفتم پایین و فرنی توی تابه می سوخت.

I didn't notice it, but I noticed the smell, by the way, and so did the neighbours.

من آن را متوجه نشدم، اما اتفاقاً متوجه بوی آن شدم و همسایه ها هم همینطور.

I saw them all closing their windows, but it wasn't.

همه آنها را دیدم که پنجره هایشان را بستند، اما اینطور نبود.

It wasn't smoking, but it was past the point that you would want to eat it.

سیگار کشیدن نبود، اما از این مرحله گذشته بود که می خواهید آن را بخورید.

So I've.

بنابراین من دارم.

I often do that because it's very boring making porridge, having to stand there and stir it.

من اغلب این کار را انجام می‌دهم، زیرا درست کردن فرنی بسیار خسته‌کننده است، باید آنجا بایستم و آن را هم بزنم.

So not just one mistake today.

پس امروز فقط یک اشتباه نیست.

Two both of them are cooking related.

دو تا از آنها به آشپزی مرتبط هستند.

Two mistakes.

دو اشتباه از

thank you people on the live chat for saying hello to dokie.

شما افرادی که در چت زنده هستند برای سلام کردن به dokie سپاسگزاریم.

everyone saying hello to everybody.

همه به همه سلام می کنند

so that's nice to see.

بنابراین دیدن آن خوب است.

Very nice, very good. Mr.

خیلی خوبه خیلی خوبه آقای

Steve, by the way, last Thursday we all went to do something important.

استیو، اتفاقاً پنجشنبه گذشته همه برای انجام یک کار مهم رفتیم.

Now I want to talk about this briefly.

حالا می خواهم به طور خلاصه در این مورد صحبت کنم.

So this isn't going to turn into a big thing.

بنابراین این به یک چیز بزرگ تبدیل نمی شود.

Last week we went to vote.

هفته پیش رفتیم رای دادن.

The general election took place and now we have a new government.

انتخابات عمومی برگزار شد و اکنون دولت جدیدی داریم.

As I said earlier, quite often you have a new government, but not much changes.

همانطور که قبلاً گفتم، اغلب شما یک دولت جدید دارید، اما تغییرات چندانی در آن وجود ندارد.

And I think over the years we've noticed that particular thing.

و من فکر می‌کنم در طول سال‌ها به این نکته خاص توجه کرده‌ایم.

But one of the things that it was being talked about was an interesting subject,

اما یکی از مواردی که در مورد آن صحبت می شد موضوع جالبی بود

and that is the subject of housing.

و آن موضوع مسکن است.

And I've never really talked about this before.

و من هرگز قبلاً در مورد این موضوع صحبت نکرده ام.

I can't believe we've never mentioned this topic before, but housing is something

من نمی توانم باور کنم که ما هرگز قبلاً به این موضوع اشاره نکرده ایم، اما مسکن چیزی است

that is a big thing when you think about it, Steve, because it concerns everyone.

که وقتی به آن فکر می کنید چیز بزرگی است، استیو، زیرا به همه مربوط می شود.

We all have to have a place to live.

همه ما باید جایی برای زندگی داشته باشیم.

And I would say that there is many or there are many different types of housing places to live.

و من می‌توانم بگویم که مکان‌های مسکونی بسیار یا بسیار متفاوتی برای زندگی وجود دارد.

And of course, you might find that the government that exists in each country around the world

و البته، ممکن است متوجه شوید که دولتی که در هر کشوری در سراسر جهان وجود دارد،

normally have to have some sort of plan to make sure

معمولاً باید نوعی برنامه داشته باشد تا مطمئن شود

or to ensure that people have somewhere to live.

یا اطمینان حاصل کند که مردم جایی برای زندگی دارند.

So it has been quite a big issue, hasn't it?

بنابراین مسئله بسیار بزرگی بوده است، اینطور نیست؟

Housing's been a big issue for many years in this country

مسکن برای سال‌های متمادی در این کشور یک مسئله بزرگ بوده است،

because, the price of housing relative to wages has, as has gone up, substantially.

زیرا قیمت مسکن نسبت به دستمزد، همانطور که افزایش یافته است، به میزان قابل توجهی افزایش یافته است.

I think now it is eight times.

فکر کنم الان هشت برابر شده.

Yes, something like eight times wages now, whereas it used to be four times that the price of houses

بله، چیزی حدود هشت برابر دستمزدها در حال حاضر، در حالی که قبلاً چهار برابر بود که قیمت خانه ها در

is in real terms doubled compared to wages more than doubled over the last certainly 15 or 20 years.

مقایسه با دستمزدهایی که در طی 15 یا 20 سال گذشته بیش از دو برابر شده بود، به صورت واقعی دو برابر شده است.

So a lot of people it's very difficult for new buyers to get into the market now, young buyers.

بنابراین بسیاری از مردم، خریداران جوان، اکنون ورود به بازار برای خریداران جدید بسیار دشوار است.

so when I mean to put things in perspective, when I started working, I could buy up my fir.

بنابراین وقتی می‌خواهم همه چیز را در چشم‌انداز قرار دهم، وقتی شروع به کار کردم، می‌توانم صنوبر خود را بخرم.

I bought my first flat with a mortgage, of course, and it was roughly twice the price of my wages.

من اولین آپارتمانم را البته با رهن خریدم و تقریباً دو برابر دستمزدم بود.

So that's going I think, I think for context.

بنابراین، من فکر می کنم، من برای زمینه فکر می کنم.

So going back to 19, mid 1980s,

بنابراین با بازگشت به سال 19، اواسط دهه 1980،

I bought a flat for

آپارتمانی خریدم که

the I get the flat was worth twice what my wages, annual wages were worth.

ارزش آن آپارتمان دو برابر دستمزد سالانه من بود.

So when you, when you take out a mortgage it is

بنابراین هنگامی که شما، زمانی که وام مسکن می گیرید، این

it is a sort of agreement that you are taking out with the lender.

نوعی توافق است که با وام دهنده می بندید.

So basically they give you the money for the house

بنابراین اساساً آنها پول خانه را به شما می‌دهند

and you buy the house, but you are still paying for the house

و شما خانه را می‌خرید، اما شما همچنان برای خانه پرداخت می‌کنید

because you've got to give that money back to the to the people who lent it to you.

زیرا باید آن پول را به افرادی که به شما قرض داده‌اند پس بدهید.

And of course, they want a little bit of extra as well on top the interest.

و البته، آنها علاوه بر علاقه، کمی چیز اضافی نیز می خواهند .

Yes, over the years.

بله، در طول سال ها. پس در آن زمان

So back then it was easier.

راحت تر بود.

In the mid 1980s, it was easier to borrow money or to get yourself on the housing ladder.

در اواسط دهه 1980، قرض گرفتن پول یا رسیدن به نردبان مسکن آسان‌تر بود.

So you have to climb up.

پس باید بالا بری

Well, you didn't have to borrow so much because the price of the house relative to your wages was a lot lower.

خوب، شما مجبور نبودید آنقدر وام بگیرید زیرا قیمت خانه نسبت به دستمزد شما بسیار کمتر بود.

But now it isn't.

اما اکنون اینطور نیست.

If I was to buy that same flat now compared to an average wage, I'd probably be before at least four times that,

اگر بخواهم همین آپارتمان را الان در مقایسه با دستمزد متوسط ​​بخرم ، احتمالاً حداقل چهار برابر آن،

if not more.

اگر نه بیشتر، قبلاً بودم.

so it means it's much more difficult for you to borrow the money.

بنابراین به این معنی است که قرض گرفتن پول برای شما بسیار دشوارتر است.

Interest rates, of course, are a lot higher then.

البته نرخ بهره در آن زمان بسیار بالاتر است.

But it's we're getting we don't want to bore people talking about that.

اما ما داریم متوجه می‌شویم که نمی‌خواهیم مردم را از صحبت کردن در مورد آن خسته کنیم.

Well, what I'm talking about is housing another country's housing and other countries. Yes.

خوب، چیزی که من در مورد آن صحبت می کنم، مسکن مسکن یک کشور دیگر و کشورهای دیگر است. بله.

And as we know, you see in this country, because the,

و همانطور که می دانیم، در این کشور می بینید، زیرا

whenever you get a lack of supply of something, the price of that thing goes up. Yes.

هر زمان که شما کمبود عرضه داشته باشید، قیمت آن چیز بالا می رود. بله.

And believe it or not, I mean, this this this is the thing, Steve.

و باور کنید یا نه، منظورم این است، استیو.

I still find it incredible

من هنوز

living in this country because we don't have a big population in this country.

زندگی در این کشور را باورنکردنی می دانم زیرا ما جمعیت زیادی در این کشور نداریم.

It's not a big country, and we don't have a large population, to be honest, compared to other countries.

این کشور بزرگی نیست و ما در مقایسه با کشورهای دیگر، صادقانه بگویم، جمعیت زیادی نداریم.

But we do have a housing shortage.

اما ما با کمبود مسکن مواجه هستیم.

There is a shortage of places for people to live.

کمبود مکان برای زندگی مردم وجود دارد.

You've touched on the problem there, Mr. Duncan.

شما مشکل را در آنجا لمس کرده اید، آقای دانکن.

So yes, our population is relatively small, say compared to India or China,

بنابراین بله، جمعیت ما نسبتاً کوچک است، مثلاً در مقایسه با هند یا چین،

but for the size of the landmass, it is very high

اما با توجه به وسعت خشکی، بسیار زیاد است،

because France has the same number of people that we do

زیرا فرانسه همان تعداد جمعیتی دارد که ما در آن

spread across four times, at least four times the geographical area.

چهار برابر، حداقل چهار برابر جغرافیایی. منطقه

So housing isn't so much a problem.

بنابراین مسکن مشکل چندانی ندارد.

The problem with the UK is we've got about 60 million, 65 million people, something like that.

مشکل بریتانیا این است که ما حدود 60 میلیون، 65 میلیون نفر داریم، چیزی شبیه به این.

I think it even might be closer to 70 million.

من فکر می کنم حتی ممکن است نزدیک تر از 70 میلیون باشد.

So that is of course taking in the whole of the United Kingdom with of the UK,

بنابراین این البته شامل کل بریتانیا و بریتانیا است،

the whole of the UK, not just England, but the whole of the UK, but the population has increased

کل بریتانیا، نه فقط انگلیس، بلکه کل بریتانیا، اما جمعیت به سرعت افزایش یافته است

very rapidly, particularly over the last

، به ویژه در

20 or 30 years, and the pace of housing,

20 یا 30 سال گذشته. سال‌ها، و سرعت مسکن،

the rate of building, has not kept pace with that

نرخ ساخت‌وساز، با آن چیزی

which has pushed up the price of the houses that are here every government

که قیمت خانه‌هایی را بالا برده است، همگام نبوده است

for decades now has been promising to build more houses, and none of them have.

.

We won't go into the reasons why no, but is a supply problem,

ما به دلایل خیر نمی پردازیم، اما مشکل عرضه است

and when there is a lack of supply of something, the price of it goes up.

و زمانی که چیزی عرضه نمی شود، قیمت آن بالا می رود. می

we know that happened.

دانیم که این اتفاق افتاد

We saw that happen during the pandemic when businesses were shut down

ما شاهد این بودیم که در طول همه‌گیری زمانی که کسب‌وکارها تعطیل شدند

and the price of everything went up because there was a supply problem.

و قیمت همه چیز بالا رفت، زیرا مشکل عرضه وجود داشت.

That's just a basic measure, basic thing that happens in any economy.

این فقط یک معیار اساسی است، چیزی اساسی که در هر اقتصادی اتفاق می افتد.

So what I'm interested to find out is what what the situation is in other countries.

بنابراین آنچه که من علاقه مندم بدانم این است که وضعیت در کشورهای دیگر چگونه است.

So it isn't easy here getting a house, especially if you are young, you're just starting out in life.

بنابراین خانه گرفتن در اینجا کار آسانی نیست، به خصوص اگر جوان هستید، تازه زندگی را شروع کرده اید.

It's very hard to buy that first house nowadays because very they're more expensive.

امروزه خرید آن خانه اول بسیار سخت است زیرا بسیار گران تر هستند.

First of all, even the cheapest house is still more expensive than it used to be.

اول از همه، حتی ارزان ترین خانه هنوز هم گران تر از قبل است.

And of course, because everything costs more, it's much harder to borrow money to start off your journey.

و البته، چون همه چیز هزینه بیشتری دارد، قرض گرفتن پول برای شروع سفر بسیار سخت تر است.

So more and more people are renting in this country.

بنابراین افراد بیشتری در این کشور اجاره می کنند.

But even then there is there is a shortage because the rent

اما حتی در آن زمان نیز کمبود وجود دارد زیرا اجاره بهای

has gone up for many properties, because there is more demand.

بسیاری از املاک افزایش یافته است، زیرا تقاضای بیشتری وجود دارد.

So it is one of those things that there is no solution, whatever, whatever the politicians say. Mr..

بنابراین این یکی از مواردی است که سیاستمداران هر چه می گویند، هیچ راه حلی وجود ندارد. آقای

Steve, if there is no solution, but of course the below, the what the Labour government of promised to do,

استیو، اگر راه حلی وجود نداشته باشد، البته آنچه در زیر آمده است، کاری که دولت کارگر وعده داده است،

like every government, is to build,

مانند هر دولت،

houses on what we call green land, which is the countryside.

خانه هایی را در زمینی که ما به آن زمین سبز می گوییم، که حومه شهر است، بسازد.

But of course, that they're going to come across the same problems that any government has always had

اما مسلماً اینکه آنها با همان مشکلاتی روبرو خواهند شد که هر دولتی همیشه در تلاش

when they tried to build on what they call green belt or the countryside,

برای ایجاد کمربند سبز یا حومه شهر داشته است، این

is that the people living in the countryside don't want the houses to be built near them.

است که مردمی که در روستا زندگی می کنند خانه ها را نمی خواهند. در نزدیکی آنها ساخته شود.

So they put up protest sites and it delays the whole process of building houses.

بنابراین آنها محل های اعتراضی ایجاد کردند و این روند کل ساخت خانه ها را به تاخیر می اندازد.

So be interesting to see what happens.

پس جالب باشید ببینید چه اتفاقی می افتد.

what happens here?

اینجا چه اتفاقی می افتد

Because there are vested interests as well in keeping property prices high.

زیرا در بالا نگه داشتن قیمت ملک نیز منافعی وجود دارد.

so it's a very complicated, setup.

بنابراین یک تنظیم بسیار پیچیده است.

We know that in, for example, other countries like France,

می دانیم که به عنوان مثال، در کشورهای دیگر مانند فرانسه،

compared to the UK, property prices are much cheaper.

در مقایسه با انگلستان، قیمت ملک بسیار ارزان تر است.

And a lot of people do go to France and they buy property from the UK.

و بسیاری از مردم به فرانسه می روند و از بریتانیا ملک می خرند.

and but that pushes prices up in that country.

و اما این باعث افزایش قیمت ها در آن کشور می شود.

Just like for example in Wales, here in the UK, the property prices in Wales

دقیقاً مانند ولز، اینجا در بریتانیا، قیمت ملک در ولز

are much lower relative to the rest of the UK. Yes.

نسبت به بقیه بریتانیا بسیار پایین‌تر است. بله.

And so people in, in, in say England often go to Wales to buy a house quite cheaply.

و بنابراین مردم، مثلاً در انگلستان، اغلب به ولز می‌روند تا خانه‌ای بسیار ارزان بخرند.

But that then pushes the price of those properties up and the local people can't buy them.

اما پس از آن قیمت آن املاک بالا می رود و مردم محلی نمی توانند آنها را بخرند.

Well this is, this has been a big issue not only here in the UK but also across Europe as well,

خوب این است، این موضوع نه تنها در انگلیس بلکه در سراسر اروپا نیز مشکل بزرگی بوده است،

where people are going and buying property in other places because Europe.

جایی که مردم به دلیل اروپا به جاهای دیگر می روند و ملک می خرند.

So outside the UK, if you go to Europe, Spain is a very popular place

بنابراین در خارج از بریتانیا، اگر به اروپا بروید، اسپانیا مکانی بسیار محبوب

for British people to buy property because it is quite affordable.

برای مردم بریتانیا برای خرید ملک است زیرا کاملا مقرون به صرفه است.

But if you want to comment on that, sorry, I we live yet what what happens

اما اگر می‌خواهید در مورد آن نظر بدهید، متأسفم، من هنوز زندگی می‌کنیم آنچه اتفاق می‌افتد این

is, is the prices in those areas then start to go up because there is more demand.

است که قیمت‌ها در آن مناطق شروع به بالا رفتن می‌کنند زیرا تقاضای بیشتری وجود دارد.

So it does cause a lot of problems.

بنابراین باعث ایجاد مشکلات زیادی می شود.

No wall has said even in Iraq

هیچ دیواری حتی در عراق نگفته است که

the houses are very expensive.

خانه ها بسیار گران هستند.

And I think I think it is it is it is a very interesting situation

و من فکر می‌کنم این موقعیت بسیار جالبی است،

because you always start off small, don't you, Steve?

زیرا شما همیشه کار را کوچک شروع می‌کنید، اینطور نیست، استیو؟

When you buy your first property, you never buy a mansion or a big house.

وقتی اولین ملک خود را می خرید، هرگز یک عمارت یا خانه بزرگ نمی خرید.

When you start off, it's always very small.

وقتی شروع می کنید، همیشه بسیار کوچک است.

I remember your your little flat.

من آپارتمان کوچک شما را به یاد دارم.

We, we spent a lot of time together when we first met in Mr.

ما، زمانی که برای اولین بار در

Steve's flat.

آپارتمان آقای استیو ملاقات کردیم، زمان زیادی را با هم گذراندیم.

But that is the first step, isn't it?

اما این اولین قدم است، اینطور نیست؟

But nowadays it's very hard to even get get on that first step.

اما امروزه حتی رسیدن به اولین قدم بسیار سخت است.

And I think that is one of the big problems.

و من فکر می کنم این یکی از مشکلات بزرگ است.

But I just think it's an interesting I know a lot of people,

اما من فقط فکر می کنم جالب است من می دانم که بسیاری از مردم،

a lot of,

بسیاری از

parents are finding that the only way that their children can afford to, live

والدین متوجه می شوند که تنها راهی که فرزندانشان می توانند در

anywhere is if they come back to live with them, which a lot of people are doing. Yes.

هر جایی از پس آن برآیند، این است که آنها برگردند و با آنها زندگی کنند، که بسیاری از مردم همینطور هستند. انجام دادن بله.

Much more than they used to. The bank of mum and dad.

خیلی بیشتر از قبل. بانک مامان و بابا

So a lot of parents who, would quite happily like to get rid of their children once they're 18.

بنابراین، بسیاری از والدین که با خوشحالی دوست دارند فرزندان خود را پس از رسیدن به 18 سالگی از شر آنها خلاص کنند.

Now, that's what normally happens, isn't it?

That's the way things have normally happen.

این روشی است که معمولاً اتفاق می افتد.

And there is an increase. You're right.

و افزایش دارد. حق با شماست.

There is an increase of of children.

افزایش تعداد کودکان وجود دارد.

When I say children don't I don't mean young youngsters.

وقتی می‌گویم بچه‌ها نه، منظورم جوان‌ها نیست.

But but the, the offspring, they've left home,

اما فرزندان، آنها خانه را ترک کرده اند،

they've, they've tried to find a place to live, but they couldn't or they couldn't afford it.

آنها تلاش کرده اند جایی برای زندگی پیدا کنند، اما نتوانسته اند یا نمی توانند آن را بپردازند.

And so they've had to go back home and live with their parents again.

و بنابراین آنها مجبور شده اند به خانه برگردند و دوباره با والدین خود زندگی کنند.

But, but in some countries, Steve, that's not unusual in China.

اما، اما در برخی کشورها، استیو، در چین غیرمعمول نیست. آیا

Can I just mention China?

می توانم فقط به چین اشاره کنم؟

From my own experience in China, the housing situation

با توجه به تجربه شخصی من در چین، وضعیت مسکن

there is very unusual because you can't really buy houses outright.

در آنجا بسیار غیرعادی است، زیرا شما واقعا نمی توانید خانه بخرید.

At some point, that house can be taken back by the government at any time.

در یک مقطع زمانی، آن خانه می تواند توسط دولت در هر زمانی پس گرفته شود.

So there is an actual ownership of property, even though you do buy the property.

بنابراین مالکیت واقعی ملک وجود دارد، حتی اگر شما ملک را خریداری کنید.

The other thing that I was quite amazed by in Chinese

چیز دیگری که در جامعه چین بسیار از آن شگفت زده شدم این است که

society is quite often the parents will buy

اغلب والدین

the house for their child, especially if they get married.

برای فرزندشان خانه می خرند، به خصوص اگر ازدواج کنند.

So if a daughter marries a man or a man marries

بنابراین اگر دختری با مردی یا مردی با

a woman, the daughter or son, quite often the family will buy the house.

زن، دختر یا پسر ازدواج کند، اغلب خانواده خانه را می‌خرند.

So the first house that they live in will actually be bought by the parents. So?

بنابراین اولین خانه ای که آنها در آن زندگی می کنند در واقع توسط والدین خریداری می شود. پس؟

So the the the people getting married don't have to even worry

بنابراین، افرادی که ازدواج می کنند حتی نگران

about buying the house, which I find incredible happens a lot here in in Indian cultures as well.

خرید خانه نیستند، که به نظر من باورنکردنی است که در فرهنگ های هندی نیز بسیار اتفاق می افتد.

because I've got quite a lot of Indian friends at work and they say, well, we don't have to worry

چون من دوستان هندی زیادی در محل کار دارم و آنها می گویند، خوب، لازم نیست نگران

about getting a house because our parents and the whole family will all,

خانه یابی باشیم، زیرا پدر و مادر ما و کل خانواده، می

you know, clubbed together and get the money for the house when they get married.

دانید، همه با هم کلوپ می نشینند و پول آن را می گیرند. خانه وقتی ازدواج می کنند

So that's a big thing, I think in some cultures that when a couple get married,

بنابراین این یک چیز بزرگ است، من فکر می‌کنم در برخی فرهنگ‌ها وقتی یک زوج ازدواج می‌کنند،

then money from the family will go to help them get their first house.

پول خانواده به آنها کمک می‌کند تا اولین خانه‌شان را بگیرند.

which is quite nice. Yes.

که بسیار زیباست بله.

whereas most of us have to, to work to get that.

در حالی که بیشتر ما مجبوریم برای رسیدن به آن تلاش کنیم.

But yes, that traditional model of somebody getting to the age of 18,

اما بله، آن مدل سنتی که یک نفر به سن 18 سالگی می رسد،

leaving home, getting a job and getting a house, because of the price of the housing,

خانه را ترک می کند، شغل پیدا می کند و خانه می گیرد، به دلیل قیمت مسکن،

they're not able to do that, so much anymore.

آنها دیگر قادر به انجام این کار نیستند.

which most parents like their children to leave home.

که بیشتر والدین دوست دارند فرزندانشان خانه را ترک کنند.

They don't want them staying there forever.

آنها نمی خواهند آنها برای همیشه در آنجا بمانند.

It is true.

درست است.

I talk to a lot of parents, and they they're not particularly keen on their children

من با بسیاری از والدین صحبت می کنم، و آنها علاقه خاصی به این ندارند که فرزندانشان

still living with them, you know, into their 30s, I suppose.

هنوز تا 30 سالگی با آنها زندگی کنند.

The other thing to take into account, we have to think about other things, including location as well.

نکته دیگری که باید به آن توجه کنیم، باید به چیزهای دیگر، از جمله موقعیت مکانی نیز فکر کنیم.

So if you live in, I suppose around here, Shropshire is the area we live in.

بنابراین اگر شما در آن زندگی می کنید، فکر می کنم در اطراف اینجا، Shropshire منطقه ای است که ما در آن زندگی می کنیم.

And to be honest with you, you can get property

for quite a reasonable price.

Yes, not everywhere, but around here.

بله، نه همه جا، اما همین اطراف.

We we are lucky in this area that that some property

ما در این زمینه خوش شانس هستیم که آن ملک

is is not very expensive.

خیلی گران نیست.

So your money in this area can go a long way.

بنابراین پول شما در این زمینه می تواند بسیار مفید باشد.

You can get a lot of property for a reasonable amount of money.

شما می توانید با مبلغ معقولی دارایی زیادی به دست آورید.

But if you went to London, so if you were going to work in London and you wanted a place to live,

اما اگر به لندن رفتید، پس اگر قصد کار در لندن را داشتید و می خواستید جایی برای زندگی داشته باشید،

that is a whole different situation because your money will not go very far.

وضعیت کاملاً متفاوت است زیرا پول شما خیلی دور نمی رود.

So even a very small flat or even a room.

بنابراین حتی یک آپارتمان بسیار کوچک یا حتی یک اتاق.

So there are many situations where people have to live literally in a small square box.

بنابراین موقعیت‌های زیادی وجود دارد که افراد مجبورند به معنای واقعی کلمه در یک جعبه مربع کوچک زندگی کنند.

And that's that box has everything in there, including the place to eat.

و آن جعبه همه چیز دارد، از جمله محل غذا خوردن.

It will have a small kitchen,

آشپزخانه کوچک خواهد داشت،

it will

have the bed, it will have the sofa or the couch.

تخت، مبل یا کاناپه خواهد داشت.

It everything will be in this small square space.

همه چیز در این فضای مربع کوچک خواهد بود.

But they are probably paying maybe one,

اما آنها احتمالاً یک،

one and a half or even £2,000 a month

یک و نیم یا حتی 2000 پوند در ماه می پردازند

to rent that tiny little space to live in.

تا آن فضای کوچک را برای زندگی در آن اجاره کنند.

I see, Aki points out, is the percentage of your wages which go towards your mortgage,

آکی اشاره می کند که می بینم، درصدی از دستمزد شما است که به وام مسکن شما می رسد.

which is the important thing.

چیز مهم

And yes, often that's 50 to 60% of your income.

و بله، اغلب این 50 تا 60 درصد درآمد شماست.

And and it didn't used to be anywhere near as high as that, you know, maybe 20%, which is manageable.

و قبلاً به این حد نمی رسید، می دانید، شاید 20٪ که قابل کنترل است.

And I know friends that live in London, I've got friends at work who live near Lund

و من دوستانی را می شناسم که در لندن زندگی می کنند، من دوستانی در محل کار دارم که در نزدیکی لوند زندگی می کنند و

where they don't live in London because it's too expensive.

در لندن زندگی نمی کنند زیرا بسیار گران است.

They live just outside London, but

آنها خارج از لندن زندگی می کنند، اما

they're saying that their wages just disappear at the end of the month.

می گویند که دستمزد آنها در پایان ماه از بین می رود.

They don't have very much left over for, you know, enjoying life,

آنها چیز زیادی برای لذت بردن از زندگی ندارند،

so much they can't do some socialising because they've got to pay the mortgage

آنقدر که نمی توانند معاشرت کنند، زیرا باید وام مسکن را بپردازند

and then maybe the car if they want to get about, that's two massive payments

و اگر بخواهند سوار شوند، شاید ماشین را بپردازند.

every month, and then there's not a lot left over for them to enjoy themselves.

هر ماه پرداخت می شود، و پس از آن چیز زیادی برای لذت بردن آنها باقی نمی ماند.

So it's that percentage of your wages.

بنابراین این درصد از دستمزد شماست.

Now that higher percentage which is going towards your your mortgage, which is making people's lives a misery.

حالا آن درصد بالاتری که به سمت وام شما می رود، که زندگی مردم را بدبخت می کند.

And of course, once you start a mortgage that's 25 year

و البته، هنگامی که وام مسکنی را شروع می کنید که 25 سال

prison sentence, it is a big commitment.

حبس دارد، این یک تعهد بزرگ است.

That's 25 years of your life. Yeah.

این 25 سال از زندگی شماست. آره

Then you are then committed to paying that off some people.

سپس شما متعهد به پرداخت آن به برخی افراد هستید.

Hey, it's a long, long time. Yeah.

هی، خیلی وقته آره

Some people don't go to prison for that long.

بعضی ها این مدت به زندان نمی روند.

That's right. It is. It is a sentence. And,

درست است. هست. یک جمله است. و

I mean, if you're

منظورم این است که اگر

working, if you can afford it and you generally you don't really notice, I

کار می‌کنید، اگر توانایی مالی دارید و به طور کلی واقعاً متوجه نمی‌شوید،

if you're intending to work for 25 years anyway, which most people work for sort of 40 years, don't they?

اگر قصد دارید به هر حال 25 سال کار کنید، که اکثر مردم حدوداً 40 سال کار می‌کنند. آنها نه؟

Before they retire, at least then you don't necessarily notice it.

قبل از اینکه آنها بازنشسته شوند، حداقل پس از آن شما لزوماً متوجه آن نمی شوید.

But but if you get into financial difficulty, you may have a divorce, for example.

اما اگر دچار مشکل مالی شوید، مثلاً ممکن است طلاق بگیرید.

Oh yes. Which of course will.

اوه بله. که البته خواهد شد.

The home will then have to be split 5050 or whatever the arrangement is.

سپس خانه باید 5050 یا هر ترتیب دیگری که باشد تقسیم شود.

And then you get children.

و بعد بچه دار میشی

They're going to be expensive as well.

آنها نیز گران خواهند شد.

So you've got your mortgage, you've got children.

بنابراین شما وام مسکن خود را دارید، شما فرزندان دارید.

Then you might throw in a divorce, and suddenly you can find yourself in

در این صورت ممکن است طلاق بگیرید و ناگهان با

financial difficulties, and then you have to take longer to pay that mortgage off.

مشکلات مالی مواجه شوید و سپس باید مدت بیشتری را صرف پرداخت آن وام مسکن کنید.

A lot of people now are taking out 30 year mortgages or 35 year

اکنون بسیاری از مردم وام مسکن 30 ساله یا

mortgages, because interest rates, of course, went up after the pandemic.

وام مسکن 35 ساله می گیرند، زیرا البته نرخ بهره پس از همه گیری افزایش یافت.

So yeah, it's it's a difficult time for everyone.

بنابراین بله، این زمان سختی برای همه است.

Let's see what Labour can do to fix everything. But.

بیایید ببینیم حزب کارگر چه کاری می تواند انجام دهد تا همه چیز را اصلاح کند. اما

Well, I can tell you now, a year from now, I'm going to say this now, one year from now,

خوب، می توانم به شما بگویم، یک سال دیگر، من این را می گویم، یک سال دیگر،

everyone will be complaining about the government because we always think that the new government comes in

همه از دولت شاکی هستند، زیرا ما همیشه فکر می کنیم که دولت جدید وارد می شود

and everything will be wonderful, and there will be rainbows and unicorns and everything would be great.

و همه چیز فوق العاده خواهد بود. و رنگین کمان و تک شاخ وجود خواهد داشت و همه چیز عالی خواهد بود.

But eventually all of that lovely glow fades away

اما در نهایت تمام آن درخشش دوست داشتنی محو می شود

and then reality comes back and you realise that nothing really is going to change.

و سپس واقعیت برمی گردد و متوجه می شوید که واقعاً هیچ چیز تغییر نخواهد کرد.

It is a very strange time.

زمان بسیار عجیبی است.

And the other thing, I suppose, Steve, and this is something that not many people

و چیز دیگر، فکر می کنم، استیو، و این چیزی است که افراد زیادی

are talking about in this country, is of course, the world itself.

در این کشور درباره آن صحبت نمی کنند، البته خود دنیاست.

So everything that happens around the world now

بنابراین هر چیزی که اکنون در سرتاسر جهان اتفاق می‌افتد

can affect us here or you where you are.

می‌تواند بر ما یا شما در جایی که هستید تأثیر بگذارد.

So it is possible for those things.

بنابراین برای آن چیزها ممکن است.

So it might have nothing to do with the government that is in power

بنابراین ممکن است ربطی به حکومتی که

in one particular country because other situations

در یک کشور خاص در قدرت است نداشته باشد، زیرا موقعیت های دیگر در

around the world, maybe war, political disagreements, they can eventually have an effect

سراسر جهان، شاید جنگ، اختلافات سیاسی، در نهایت می توانند

on the place where you live, even if you have no contact with those events.

بر محل زندگی شما تأثیر بگذارند، حتی اگر هیچ تماسی نداشته باشید. با اون اتفاقات

So so there are many things to take into consideration

بنابراین،

£350,000 or euros,

rhubarb says in San Sebastian, in the Basque Country of Spain, an old flat

ریواس در سن سباستین، در کشور باسک اسپانیا می‌گوید، بنابراین موارد زیادی وجود دارد که باید 350000 پوند یا یورو را در نظر گرفت، یک آپارتمان قدیمی

which needs renovation and is without a lift costs €350,000.

که نیاز به بازسازی دارد و بدون آسانسور است 350000 یورو قیمت دارد.

That sounds expensive.

گران به نظر می رسد.

That does sound expensive.

این گران به نظر می رسد.

Somebody asked about Wales.

یک نفر در مورد ولز پرسید.

Yeah, you could get the C.

بله، شما می توانید C را دریافت کنید.

The further the properties are always cheaper.

هر چه بیشتر ملک ها همیشه ارزان تر باشند.

If they're in the middle of nowhere, if they're in the deep countryside away from a big town,

اگر آنها در وسط ناکجاآباد هستند، اگر در حومه شهر دور از یک شهر بزرگ هستند،

property prices are always more expensive near the capital city or a big major town.

قیمت ملک همیشه در نزدیکی پایتخت یا یک شهر بزرگ گران تر است.

Or if you're near to a school

یا اگر به مدرسه ای نزدیک هستید

that people want to send their children to.

که مردم می خواهند فرزندان خود را به آن بفرستند.

But now, you know, if you went out into remote parts of Wales and bought a

اما حالا، می‌دانید، اگر به مناطق دورافتاده ولز بروید و

a small cottage, I think you could easily pick one up for around 200, £250,000.

یک کلبه کوچک بخرید، فکر می‌کنم به راحتی می‌توانید آن را با قیمت حدود 200، 250000 پوند انتخاب کنید.

but would you want to live there? Yes.

اما آیا می خواهید آنجا زندگی کنید؟ بله.

there are always compromises when you move to an area where there are few people.

وقتی به منطقه ای نقل مکان می کنید که افراد کمی در آن حضور دارند، همیشه مصالحه وجود دارد.

So I suppose around here we have a similar situation, but we are lucky

بنابراین فکر می‌کنم در اینجا وضعیت مشابهی داریم، اما ما خوش شانس هستیم

because we live quite close to a town, which is of course, Much Wenlock.

زیرا کاملاً نزدیک به یک شهر زندگی می‌کنیم، که البته موچ ونلاک است.

So even though where we live is a little bit remote and away, we know that there is a place

بنابراین حتی اگر جایی که ما زندگی می‌کنیم کمی دور و دور است، اما می‌دانیم که مکانی در نزدیکی آن وجود دارد

close by very near that we can go to, to to buy things and even walk if we need to.

که می‌توانیم به آنجا برویم، چیزهایی بخریم و حتی در صورت نیاز پیاده روی کنیم.

If the weather is really bad.

اگه واقعا هوا بد باشه

So I think it's a very difficult situation.

بنابراین فکر می کنم شرایط بسیار سختی است.

I think it's much harder.

فکر کنم خیلی سخت تره

I would say that that not I know I'm not a politician, but if I had my way, I would encourage schools

من می گویم که نمی دانم که من یک سیاستمدار نیستم، اما اگر راهم را داشتم، مدارس را تشویق می کردم

to educate young people on these these realities of life

تا جوانان را در مورد این واقعیت های زندگی آموزش دهند،

because they are realities.

زیرا آنها واقعیت هستند.

And for some people they might be harsh or surprising

و برای برخی افراد ممکن است واقعیت‌های خشن یا شگفت‌انگیز باشد

realities that these things actually have to be done.

که این کارها واقعاً باید انجام شوند.

You have no choice. You need a place to live.

شما چاره ای ندارید. شما به مکانی برای زندگی نیاز دارید.

It is.

هست.

It is not something you can negotiate.

این چیزی نیست که بتوانید با آن مذاکره کنید.

You have to live somewhere.

باید یه جایی زندگی کنی

You need a roof over your head.

شما نیاز به سقفی بالای سر خود دارید.

And I think it is always going to be one of those big issues.

و من فکر می کنم که همیشه یکی از آن مسائل بزرگ خواهد بود.

I think in, in the Middle East. Steve, I might be wrong.

فکر می کنم در خاورمیانه. استیو، من ممکن است اشتباه کنم.

By the way, anyone watching in the Middle East, Saudi Arabia, for example, I, I think

در ضمن، هرکسی که مثلاً در خاورمیانه، عربستان سعودی تماشا می کند، فکر می کنم

they get their houses for free now.

الان خانه هایشان را رایگان می گیرند.

I'm sure someone is going to criticise me for saying that,

مطمئنم یکی از من برای گفتن این حرف انتقاد خواهد کرد،

but I think there is some sort of discount or subsidy.

اما فکر می کنم نوعی تخفیف یا یارانه وجود دارد.

Yes, I knew somebody that we lived in, I can't remember.

بله، من کسی را می شناختم که در آن زندگی می کردیم، یادم نمی آید.

It was a middle East country somewhere near Saudi Arabia.

این کشور یک کشور خاورمیانه در نزدیکی عربستان سعودی بود.

And they said they the government buys their houses for them.

و آنها گفتند که دولت خانه های آنها را برای آنها می خرد.

But there is there is a caveat with that.

اما یک هشدار در مورد آن وجود دارد.

Oh, I can't remember what it is.

اوه، یادم نمیاد چیه

They don't just get a house for free and you don't have to do anything.

آنها نه تنها خانه ای مجانی می گیرند و نه شما مجبور به انجام کاری هستید.

I think you have to.

فکر کنم مجبوری

I can't remember what.

یادم نمیاد چیه

There are some conditions around it, but you don't have a mortgage as such.

شرایطی در اطراف آن وجود دارد، اما شما وام مسکن ندارید.

Was it Qatar?

قطر بود؟

I used to know somebody that came from a country in that part of the world,

من قبلاً یک نفر را می شناختم که از کشوری در آن نقطه از جهان آمده بود

and they were a student, and they said there was no, we never have to buy property.

و آنها دانشجو بودند و می گفتند وجود ندارد، ما هرگز مجبور نیستیم ملک بخریم.

Yeah, but in fact, that's just anywhere that I'm probably wrong.

بله، اما در واقع، من احتمالاً اشتباه می کنم.

But that that's what I've heard, that that getting property or having a house is not as hard

اما این چیزی است که من شنیده‌ام، اینکه

as it is for people like us who have to walk around the streets

برای امثال ما که به دلیل نداشتن پول زیاد مجبوریم در خیابان‌ها قدم بزنیم تا

trying to find a place to live because we don't have much money.

جایی برای زندگی پیدا کنیم، گرفتن ملک یا خانه به سختی نیست. .

Or maybe you're trying to borrow money from the bank because you want to start your journey.

یا شاید به این دلیل که می خواهید سفر خود را شروع کنید، سعی می کنید از بانک پول قرض کنید.

What children certainly need to be educated in is just finance in general.

چیزی که مطمئناً کودکان باید در آن آموزش ببینند، فقط به طور کلی امور مالی است.

How to handle money, how to save money.

چگونه پول را اداره کنیم، چگونه پول پس انداز کنیم.

the basics of, of sort of good financial management.

اصول اولیه یک نوع مدیریت مالی خوب

Yeah.

آره

That's what children need to be taught in schools, which they aren't quite often.

این چیزی است که به کودکان باید در مدارس آموزش داده شود، که معمولاً اینطور نیست.

you, you you find that out later on in life, or maybe for your parents.

شما، شما بعداً در زندگی متوجه می شوید، یا شاید برای والدینتان.

And if your parents are a whiz spending money and borrowing, then you'll probably do the same.

و اگر والدین شما اهل خرج کردن پول و قرض گرفتن هستند، احتمالاً شما هم همین کار را خواهید کرد.

Yeah.

So, yeah, schools should teach children basic good financial management.

آره

بنابراین، بله، مدارس باید به کودکان مدیریت مالی خوب را آموزش دهند .

but they don't. Yeah.

اما آنها نمی کنند. آره

Maybe it maybe there is that that feeling that that the

شاید این احساس وجود داشته باشد که فکر می

I suppose it's expecting everything to come your way.

کنم انتظار دارد همه چیز سر راه شما قرار بگیرد.

Maybe the younger generation

شاید نسل جوان

seem to have, have less value of the things around them because it all seems to come easily.

به نظر می رسد ارزش کمتری برای چیزهای اطراف خود دارند زیرا به نظر می رسد همه چیز به راحتی انجام می شود.

But as I always say, young people, you are in for a big shock

اما همانطور که همیشه می گویم، جوانان، شما در شوک بزرگی هستید

because life can be quite unfair and brutal.

زیرا زندگی می تواند کاملاً ناعادلانه و بی رحمانه باشد.

It really, really can.

واقعاً، واقعاً می تواند.

Rubab says that we live in a poor, bored bourgeois environment.

رباب می گوید ما در یک محیط بورژوایی فقیرانه و بی حوصله زندگی می کنیم .

Bourgeoisie.

بورژوازی

I wouldn't say that we live in that.

من نمی گویم که ما در آن زندگی می کنیم.

Definitely not.

قطعا نه.

I would definitely say that we don't.

من قطعاً می گویم که ما نداریم.

It's like a it's quite a sort of rough country.

مثل این است که کشوری کاملاً ناهموار است.

It's definitely not how you're describing it.

قطعاً اینطور نیست که شما آن را توصیف می کنید.

No, definitely not bourgeoisie. No. Maybe.

نه، قطعاً بورژوازی نیست. نه. شاید.

It's definitely not like that at all.

قطعاً اصلاً اینطور نیست.

No, but where we live, people are very, they've been born and brought up here.

نه، اما جایی که ما زندگی می کنیم، مردم بسیار هستند، آنها در اینجا به دنیا آمده اند و بزرگ شده اند.

Most people wouldn't say they were poor.

اکثر مردم نمی گویند که فقیر هستند.

No, but they certainly are not wealthy.

نه، اما مطمئناً آنها ثروتمند نیستند.

Yes, but, we're just a few notches.

بله، اما، ما فقط چند درجه هستیم.

We're just a few steps up from proletariat.

ما فقط چند قدم با پرولتاریا فاصله داریم.

Yes, because house prices in Shropshire are

بله، زیرا قیمت خانه در Shropshire

probably, if not

احتمالاً، اگر

outside Wales, probably the lowest in the UK. Yes.

خارج از ولز نباشد، احتمالاً پایین‌ترین قیمت در بریتانیا است. بله.

so it's a very,

بنابراین، این کلمه بسیار،

cheap is the wrong word, but relative to other parts of, of the UK, of England,

ارزان است، اما نسبت به سایر بخش‌های بریتانیا، انگلستان،

property prices in Shropshire

قیمت ملک در Shropshire

are relatively low, if not the lowest.

نسبتاً پایین است، اگر نگوییم پایین‌ترین.

yes. Well, I don't think they're the lowest, but they're very low.

بله خب فکر نمی کنم پایین ترین باشند، اما خیلی کم هستند. به این

It's because it's in the country and people don't want to come and live in the country.

دلیل است که در کشور است و مردم نمی خواهند بیایند و در کشور زندگی کنند.

And of course, I always say that this area we live in, Steve, is one of the best

و البته، من همیشه می گویم که این منطقه ای که ما در آن زندگی می کنیم، استیو، یکی از بهترین

kept secrets in the UK because no one ever knows where Shropshire is.

رازهای پنهان در بریتانیا است، زیرا هیچ کس هرگز نمی داند Shropshire کجاست.

You say Shropshire to someone who lives down south and they just look

شما به کسی که در جنوب زندگی می کند Shropshire می گویید و آنها فقط نگاه می کنند که

what rhubarb says.

ریواس چه می گوید.

But if it isn't, how come the conservatives have won in your constituency anyway?

اما اگر اینطور نیست، چگونه است که اصولگرایان در حوزه انتخابیه شما پیروز شده اند؟

But that that's more to do with tradition.

اما این بیشتر به سنت مربوط می شود.

Yes. I mean, let's not forget, like most people in this country,

بله. منظورم این است که فراموش نکنیم، مانند اکثر مردم این کشور،

conservative,

محافظه کار،

don't forget that the, the vast majority of people, because conservatives

فراموش نکنیم که اکثریت قریب به اتفاق مردم، زیرا محافظه کاران بیش

have been in power more times than any other part, for longer.

از هر بخش دیگری، برای مدت طولانی تری در قدرت بوده اند.

So generally, people in this country are conservative doesn't mean rich.

بنابراین به طور کلی، افراد در این کشور محافظه کار هستند، به این معنا نیست که ثروتمند هستند.

It doesn't mean if you're conservative, you've got lots of money, okay?

این بدان معنا نیست که اگر محافظه کار هستید، پول زیادی دارید، خوب؟ به

It doesn't mean that.

این معنی نیست. باشه

Okay.

So you won't go into that, that don't associate

بنابراین شما وارد این موضوع نمی‌شوید، که

the conservative people who vote conservative with always being wealthy people.

افراد محافظه‌کاری را که به محافظه‌کاران رای می‌دهند با همیشه افراد ثروتمند مرتبط ندانید.

They're not. It's to do with the values.

آنها نیستند. این به ارزش ها مربوط می شود.

Well, the other thing, Steve, is, is to look at it as a tradition

خوب، چیز دیگر، استیو، این است که به آن به عنوان یک سنت نگاه کنیم،

because because of course, that particular party is the oldest party.

زیرا البته، آن حزب خاص قدیمی ترین حزب است.

They were originally called Tories.

آنها در ابتدا توری نامیده می شدند.

So or the Whigs, I think originally they were called the Whigs because they, they wore big fancy wigs.

بنابراین یا ویگ‌ها، من فکر می‌کنم در ابتدا به آنها ویگ می‌گفتند زیرا آنها کلاه گیس‌های بزرگ و فانتزی می‌پوشیدند.

And country people generally vote conservative anyway.

و مردم کشور عموماً به محافظه‌کاران رأی می‌دهند.

Town.

I mean, you look at London, London, look at all the wealth in London.

شهر.

منظورم این است که شما به لندن، لندن نگاه کنید، به تمام ثروت لندن نگاه کنید.

It's the richest place in in the UK.

این ثروتمندترین مکان در بریتانیا است.

But it's, it's always been Labour as a Labour mayor.

اما این است، به عنوان شهردار کارگری همیشه کارگر بوده است.

Oh I all things Labour.

آه من همه چیز کار می کنم.

So you can't think, you can't say just because somewhere is Labour.

بنابراین نمی توانید فکر کنید، نمی توانید بگویید فقط به این دلیل که جایی کارگر است.

Yeah.

آره

It's poor and working class and so but it's not how it works Steve I think you've made the point.

این طبقه فقیر و کارگر است و بنابراین، اما اینطور نیست استیو، فکر می کنم شما به این نکته اشاره کرده اید.

Definitely. So don't judge people on their colours.

قطعا. پس مردم را از روی رنگشان قضاوت نکنید.

The colours people voted Labour because they want a change.

رنگ هایی که مردم به حزب کارگر رای دادند زیرا خواهان تغییر هستند.

They want to get rid of Steve government, which they've seen as failing for over 15 years.

آنها می خواهند از شر دولت استیو خلاص شوند که بیش از 15 سال آن را شکست خورده می دیدند. من

I agree with.

موافقم باشه

Okay, good.

خوبه

That's well, there goes my, revenue for another month after.

خوب است، درآمد من تا یک ماه دیگر ادامه دارد .

Okay, Steve, thank you very much.

باشه، استیو، خیلی ممنون.

Now you've got to understand, Steve how it works.

حالا شما باید بفهمید، استیو، چگونه کار می کند.

Okay, Steve.

باشه، استیو.

Steve, I don't want to use just it clear to people.

استیو، من نمی‌خواهم از آن برای مردم استفاده کنم.

Yes, but you've told us.

بله، اما شما به ما گفتید.

That's it. Stop. Please.

همین است. توقف کنید. لطفا

Just know.

فقط بدانید.

Just know when to put the full stop. It.

فقط بدانید چه زمانی باید نقطه پایان را بگذارید. آن را

It is a very, very useful thing to know when to put that

این یک چیز بسیار بسیار مفید است که بدانیم چه زمانی باید آن

full stop at the end of the sentence and move on, which is what we're doing there.

نقطه را در انتهای جمله قرار دهیم و ادامه دهیم، این همان کاری است که ما در آنجا انجام می دهیم.

By the way,

در ضمن،

talking of politics, did you see?

از سیاست صحبت می کنیم، دیدی؟

Did you see Joe Biden?

جو بایدن را دیدی؟

What is going on now that we think

حالا که ما اینجا فکر می کنیم، چه خبر است،

here, Steve, we think we are having a bad time that way with our government.

استیو، فکر می کنیم که با دولت خود روزگار بدی را سپری می کنیم.

You mean you mean mentally?

یعنی از نظر ذهنی؟

Oh yeah. The government. Right. Okay. Yeah, I yeah. What do you mean?

اوه بله. دولت. درسته باشه آره، من آره منظورت چیه؟

I thought you were talking about mental capacity.

من فکر کردم شما در مورد ظرفیت ذهنی صحبت می کنید.

Well, I was having a bad time with that.

خب من با اون حال بدی داشتم

No, no, I did say politics I said policy.

نه، نه، من گفتم سیاست، گفتم سیاست.

Yeah. All right. Yeah. Carry on then. Carry on.

آره بسیار خوب. آره ادامه بده پس ادامه دهید.

So yeah, I was trying to have a joke but they've everybody I that I didn't see it by the way.

بله، من سعی می کردم شوخی داشته باشم، اما آنها همه را دارند که اتفاقاً آن را ندیدم.

But it is interesting isn't it.

اما جالب است نه

It is interesting when you look at our country and we complain.

وقتی به کشور ما نگاه می کنی و ما شکایت می کنیم جالب است.

But things are even more chaotic in other parts of the world where.

اما اوضاع در سایر نقاط جهان که در آن هرج و مرج تر است .

Well, I suppose you might say in France as well, you have this strange situation that's suddenly occurring

خب، گمان می‌کنم ممکن است در فرانسه هم بگویید، این وضعیت عجیب را دارید که ناگهان

with the left and right.

در چپ و راست رخ می‌دهد.

But but I think in the United States it is a unique situation

اما من فکر می کنم در ایالات متحده این یک موقعیت منحصر به فرد است

because you do have an election coming up in November that seems to consist of two people who who are both.

زیرا شما در ماه نوامبر انتخاباتی دارید که به نظر می رسد از دو نفر تشکیل شده است که هر دو هستند.

How can I put this

چگونه می توانم این را

in a sensitive way Steve.

به روشی حساس بیان کنم استیو.

They are, they are getting on a little bit.

آنها هستند، آنها کمی در حال پیشروی هستند.

But one, the citizens.

اما یکی، شهروندان.

Yes one is getting on slightly more than the other one

بله، یکی کمی بیشتر از دیگری پیش می‌رود

and they are having a big difficulty, but I suppose it brings around

و مشکل بزرگی دارند، اما فکر می‌کنم این

the issue of being older in society.

مسئله مسن‌تر بودن را در جامعه حل می‌کند.

And we've talked about this together, haven't we?

و ما در این مورد با هم صحبت کرده ایم، اینطور نیست؟

Not necessarily on the live stream, but we have talked about the the view of people

نه لزوماً در پخش زنده، اما ما در مورد دیدگاه افراد مسن‌تر صحبت کرده‌ایم،

who are older, or maybe maybe you get to an age, Steve, where you don't even realise that you are old.

یا شاید به سنی رسیده‌ای، استیو، که حتی نمی‌دانی پیر شده‌ای.

Is it possible

آیا ممکن است

to be old but not realise that you are old?

پیر باشی اما نفهمی که پیر شده ای؟

Because because you you don't accept it?

چون چون قبولش نداری؟

So could that happen?

بنابراین ممکن است این اتفاق بیفتد؟

well, if you if you're going a bit senile, then.

خوب، اگر کمی پیر می شوید، پس.

Yeah. Yeah I think yeah I yeah.

آره آره فکر کنم آره آره

Well I'm, I'm just talking about

خوب، من فقط در مورد آن صحبت می کنم، همانطور که

just as you live your life every day, you don't realise that you're getting older.

شما هر روز زندگی خود را می کنید، متوجه نمی شوید که دارید پیر می شوید.

And so, so to you nothing has changed.

و بنابراین، بنابراین برای شما هیچ چیز تغییر نکرده است.

You haven't gotten the older because you're still doing the things you've always done.

شما بزرگتر نشده اید زیرا هنوز در حال انجام کارهایی هستید که همیشه انجام می دادید.

Yeah.

آره

But sometimes in your mind, you often hear people say they look in the mirror.

اما گاهی اوقات در ذهن خود اغلب می شنوید که مردم می گویند در آینه نگاه می کنند.

My mother used to say that.

مادرم همین را می گفت.

You say, I look in the mirror and I see an old person.

شما می گویید من در آینه نگاه می کنم و یک پیرمرد را می بینم.

But in my mind I still feel 18.

اما در ذهن من هنوز احساس می کنم 18 سال دارم

and you often people often say that don't like,

و شما اغلب می گویید که دوست ندارم،

that they may be 60, 70, 80, but inside they don't feel that old. Yes.

ممکن است 60، 70، 80 سال داشته باشند، اما در درون آنها احساس پیری نمی کنند. بله.

They only feel 18. That's it.

آنها فقط 18 سال دارند. همین.

That's so. It is an interesting thing. So.

همینطور است. چیز جالبی است. بنابراین.

I believe from my own point of view that that you are never too old to do anything.

من از دیدگاه خودم معتقدم که تو هیچ وقت برای انجام کاری پیر نیستی.

If you can do it, if you have the capacity and the physical energy to do it.

اگر می توانید آن را انجام دهید، اگر ظرفیت و انرژی فیزیکی برای انجام آن دارید.

I think I'm too old to go to the moon.

فکر می کنم برای رفتن به ماه خیلی پیر شده ام.

Mind you,

توجه داشته باشید

having said that, William Shatner went up into space, didn't he?

که ویلیام شاتنر به فضا رفت، اینطور نیست؟

I'm not sure if he went to space.

من مطمئن نیستم که او به فضا رفت یا نه.

I think just slightly above the clouds isn't space.

من فکر می کنم کمی بالاتر از ابرها فضا نیست.

you know what? Spaces.

میدونی چیه فضاها

Spaces, star fields and planets.

فضاها، میدان های ستاره ای و سیارات.

That's a strange little fact. Has nothing to do with anything we're talking about.

این یک واقعیت کوچک عجیب است. ربطی به چیزی که ما در مورد آن صحبت می کنیم ندارد.

But I read us an interesting fact about the atmosphere, the other day.

اما من یک روز دیگر یک واقعیت جالب در مورد جو برای ما خواندم . باشه

Okay. it was a question about because I.

این یک سوال در مورد من بود.

You always get this impression, don't you, that the the earth's atmosphere, there's, like a boundary,

شما همیشه این تصور را دارید، نه، که جو زمین، مانند یک مرز،

a definite physical boundary between where the atmosphere starts and where space starts. Yes.

یک مرز فیزیکی مشخص بین جایی که جو شروع می شود و از کجا شروع می شود وجود دارد. بله.

Because, well, illustrations, when you see diagrams,

چون، خوب، تصاویر، وقتی نمودارها را می بینید،

it always looks as if there is some sort of force field around the earth. Yes.

همیشه به نظر می رسد که گویی نوعی میدان نیرو در اطراف زمین وجود دارد. بله. به

It looks like there's the atmosphere, there's the earth, there is the atmosphere, and there's space.

نظر می رسد جو وجود دارد، زمین وجود دارد، جو وجود دارد و فضا وجود دارد.

but it's not like that at all.

اما اصلا اینطور نیست

It just gradually gets thinner and thinner and thinner miles and hundreds of miles at.

فقط به تدریج نازک تر و نازک تر می شود و مایل ها و صدها مایل نازک تر می شود.

There's still even where the space station is, there's still some atmosphere there.

حتی جایی که ایستگاه فضایی است هنوز وجود دارد، هنوز جو وجود دارد.

Apparently. It's just not very much.

ظاهرا فقط خیلی زیاد نیست.

But there isn't. There isn't.

اما وجود ندارد. وجود ندارد.

Obviously it does concentrate as you get closer to the Earth.

بدیهی است که با نزدیک‌تر شدن به زمین، تمرکز می‌کند.

But it's interesting. There isn't.

اما جالب است. وجود ندارد.

There's no definite boundary. No.

هیچ مرز مشخصی وجود ندارد نه.

And it's it's, it's it was an interesting thing to read that the atmosphere just gradually gets thinner,

و همینطور است، خواندن این نکته جالب بود که جو به تدریج نازک تر می شود،

as you go higher, I suppose it's like, that's nothing to do with what we're talking about.

هرچه بالاتر می روید، فکر می کنم این ربطی به چیزی که ما در مورد آن صحبت می کنیم ندارد.

No, it's a bit like climbing a mountain if you go up a very high mountain that that change there isn't.

نه، اگر از یک کوه بسیار بلند بالا بروید که تغییری در آن وجود نداشته باشد، کمی شبیه به بالا رفتن از یک کوه است.

There isn't a definite yes line.

یک خط بله قطعی وجود ندارد.

It just slowly happens.

فقط آرام آرام اتفاق می افتد.

It's you're slowly aware that the air pressure is changing,

کم کم متوجه می شوید که فشار هوا در حال تغییر است،

or maybe the air the oxygen is having more.

یا شاید هوایی که اکسیژن آن بیشتر است.

You're having difficulty getting the oxygen into your into your body so that those things are slow.

شما در رساندن اکسیژن به بدن خود با مشکل مواجه هستید، به طوری که این کارها کند می شوند.

But I know what you mean.

اما می دانم منظور شما چیست.

It is interesting. Yes.

جالب است. بله.

I mean for how how high, how high is space.

منظورم این است که چقدر فضا چقدر بلند است.

But it isn't.

اما اینطور نیست.

There isn't a height.

ارتفاعی وجود ندارد

You just slowly go into it.

شما فقط آرام آرام وارد آن می شوید.

I mean, it, the air is too thin at the top of Mount Everest.

منظورم این است که هوا در بالای قله اورست بسیار رقیق است. نفس

It's difficult to breathe the air on on Mount Everest.

کشیدن هوا در قله اورست دشوار است.

You can't go much higher than that and survive.

شما نمی توانید خیلی بالاتر از آن بروید و زنده بمانید.

So, you know, so obviously there may be a little bit of air

بنابراین، می دانید، بنابراین واضح است که ممکن است کمی هوا

near the space station, but you can't breathe it, because it's far too thin.

در نزدیکی ایستگاه فضایی وجود داشته باشد، اما شما نمی توانید آن را تنفس کنید، زیرا بسیار نازک است.

But you don't have to go that high before it becomes unbreathable or unliveable.

اما لازم نیست قبل از اینکه غیر قابل تنفس یا غیرقابل زندگی شود آنقدر بالا بروید.

Yeah, we were talking about Biden.

بله، ما در مورد بایدن صحبت می کردیم.

exactly. Very well.

دقیقا خیلی خوب

Well, what I, what I find interesting about about that situation in the United States is,

خوب، چیزی که در مورد آن وضعیت در ایالات متحده برای من جالب است، این

is it brings around that, that feeling of of

است که این احساس را به ارمغان می‌آورد که

how do you know yourself when, when you are older.

چگونه خود را می‌شناسی چه زمانی، چه زمانی بزرگتر می‌شوی.

And I think sometimes there are signs that you look out for Steve.

و من فکر می کنم گاهی اوقات نشانه هایی وجود دارد که شما مراقب استیو هستید.

There are signs like, for example, the way people speak to you,

نشانه هایی مانند، برای مثال، نحوه صحبت مردم با شما وجود دارد،

if people speak to you like this, you're okay.

اگر مردم اینگونه با شما صحبت کنند، شما مشکلی ندارید.

But if they start, if they start talking to you like this.

اما اگر شروع کنند، اگر شروع کنند با شما اینگونه صحبت کنند.

Hello?

سلام؟

Hello.

سلام.

Oh, what? Are you lost? Hello. Hello, dear.

اوه، چی؟ گم شدی؟ سلام. سلام عزیزم

All right then, you know you're getting older because people are starting to talk to you like.

خوب پس می دانید که دارید پیر می شوید زیرا مردم شروع به صحبت با شما می کنند.

Like you're a child. There's nothing worse than that.

مثل اینکه تو بچه ای هیچ چیز بدتر از این نیست

And the other thing, Steve, you know, you're getting older when wherever you go, someone

و چیز دیگر، استیو، می‌دانی، وقتی هرجا که می‌روی، یک نفر

has a seat or chair ready for you wherever you go,

صندلی یا صندلی برایت آماده می‌کند، می‌دانی،

if you go into a shop, you go into the supermarket.

وقتی به یک مغازه می‌روی، به سوپرمارکت می‌روی.

If you're doing anything, there is always someone nearby with a chair.

اگر کاری انجام می دهید، همیشه یک نفر با صندلی در این نزدیکی هست.

And they will.

و خواهند کرد.

They will offer the chair to you no matter where you are.

آنها بدون توجه به جایی که هستید صندلی را به شما پیشنهاد می کنند.

Well, here's a sign as well that you're always falling asleep, in inappropriate moments.

خوب، این هم نشانه ای است که شما همیشه در لحظات نامناسب به خواب می روید.

And here's a funny story.

و در اینجا یک داستان خنده دار وجود دارد.

So in the show I was in the last few days, we have some members who are elderly.

بنابراین در برنامه ای که در چند روز اخیر حضور داشتم، تعدادی از اعضای مسن را داریم. باشه

Okay.

So some are well over into their 80s

بنابراین برخی از آنها به 80 سالگی

or into their late 80s, and but they still like to perform.

یا در اواخر 80 سالگی خود رسیده اند، اما هنوز هم دوست دارند اجرا کنند.

So the company, are very accommodating and they allow them to, to perform, but they just sit down.

بنابراین، شرکت، بسیار سازگار هستند و به آنها اجازه می دهند که اجرا کنند، اما آنها فقط می نشینند.

So in a group

بنابراین در یک گروه

and pretend to be characters, but they're sitting down,

و وانمود می کنند که شخصیت هستند، اما آنها نشسته اند،

but one of them, last night in the final performance,

اما یکی از آنها، دیشب در اجرای پایانی،

fell asleep on the stage when all the action was going on and you could hear snoring.

روی صحنه خوابش برد، زمانی که همه اکشن ها در حال انجام بود و صدای خروپف می شنید.

I'm not joking.

شوخی نمی کنم.

Oh, no. Now there's a sign you're getting old. Yeah.

اوه، نه. حالا نشانه ای هست که پیر شده اید. آره

If you fall asleep in the middle of of a lot of action going on around you.

اگر در میانه فعالیت های زیادی که در اطراف شما اتفاق می افتد به خواب می روید.

there's a, It did get a laugh from the audience, and we had to.

یک خنده از سوی تماشاگران وجود دارد و ما مجبور شدیم.

We had to go and nudge Jim awake. I mean,

باید می رفتیم و جیم را بیدار می کردیم. منظورم این است که

you can tell we're not a professional, a company.

شما می توانید بگویید که ما یک شرکت حرفه ای نیستیم.

No. Well, I suppose that's one of the the signs from your point of view is you.

نه. خب، فکر می کنم این یکی از نشانه هایی است که از دیدگاه شما وجود دارد.

You just feel tired all the time.

شما فقط همیشه احساس خستگی می کنید.

I think that's one of the problems

من فکر می کنم این یکی از مشکلاتی است

that they've been talking about with with our friend over in the United States.

که آنها با دوست ما در ایالات متحده در مورد آن صحبت کرده اند.

I think he's he's finding it hard to to make it through the day

فکر می‌کنم او برایش سخت است که

without without wanting to become unconscious for a while.

بدون اینکه بخواهد برای مدتی بیهوش شود، روز را پشت سر بگذارد.

And I think it is well, even even at our age.

و من فکر می کنم که حتی در سن ما خوب است.

Steve, what did I say to you yesterday?

استیو، دیروز به تو چه گفتم؟

I said to you, Steve, I said, you were out yesterday and I missed my afternoon nap.

بهت گفتم استیو گفتم دیروز بیرون بودی و دلم برای چرت بعدازظهرم تنگ شده بود.

So even us, even us at our age,

بنابراین حتی ما، حتی ما در سن خود،

I feel at around about 3:00 in the afternoon, I really feel as if I want to have a little nap.

حدود ساعت 3 بعد از ظهر احساس می کنم، واقعاً احساس می کنم که می خواهم کمی چرت بزنم.

So even, even now, it's happening.

بنابراین حتی، حتی در حال حاضر، این اتفاق می افتد.

It's good. It's good for you to have a short nap.

خوب است. برای شما خوب است که یک چرت کوتاه داشته باشید.

they, the experts say no more than about 20 minutes.

آنها، کارشناسان می گویند بیش از 20 دقیقه نیست.

Otherwise it could affect your your sleep patterns at night.

در غیر این صورت می تواند بر الگوهای خواب شما در شب تأثیر بگذارد.

But it is nice to have.

اما داشتنش خوبه

I like to have a switch off, a little nap, 20 minutes

من دوست دارم سوئیچ را خاموش کنم، کمی چرت بزنم، 20 دقیقه

after I finish work before, what I'm going to do in the evening takes place.

بعد از اتمام کار قبل، کاری که قرار است در عصر انجام دهم انجام می شود.

Or even just after lunch, you know, ten 20 minutes just to switch off?

یا حتی درست بعد از ناهار، می دانید، ده 20 دقیقه فقط برای خاموش شدن؟

Yes, reset.

بله ریست کنید

And then you've got some energy later on.

و بعداً کمی انرژی خواهید داشت.

I mean, this is what they do in other countries. Yes.

منظورم این است که در کشورهای دیگر این کار را انجام می دهند. بله.

You know, in France, in Spain, I mean, normally it's because it's so hot as well.

می دانید، منظورم در فرانسه، اسپانیا، معمولاً به این دلیل است که هوا بسیار گرم است.

The hot countries.

کشورهای گرم

Yes, but quite often people and I think it's good for you.

بله، اما اغلب مردم و من فکر می کنم این برای شما خوب است.

It's good for you as long as it's not too long.

تا زمانی که طولانی نباشد برای شما خوب است.

Christina says the mountain air regenerates body and mind.

کریستینا می گوید هوای کوهستان بدن و ذهن را بازسازی می کند.

Yes, it does, as long as you don't go too high. Yes.

بله، همینطور است، به شرطی که خیلی بالا نروید. بله.

I think if you start to go up to, Mount Everest levels, you start to struggle.

من فکر می کنم اگر شروع به بالا رفتن از سطح قله اورست کنید، شروع به مبارزه خواهید کرد.

Yeah.

but because again, I'm tools.

آره

اما چون دوباره، من ابزار هستم.

Mount Everest of tall. Is it has.

قله اورست بلند. آیا دارد.

How high is it I should know.

ارتفاعش چقدره باید بدونم

Well no, no I'm not I'm not talking about what you say that I'm just it's just a thing that I haven't.

خوب نه، نه، من در مورد چیزی که شما می گویید صحبت نمی کنم که من هستم، این فقط چیزی است که من نکرده ام. یه

I haven't sort of got it sort of. Let me just say.

جورایی متوجه نشدم فقط بگم

Oh yes.

Yes, I know the height of Mount Everest because it's just it's just there.

اوه بله.

بله، من ارتفاع قله اورست را می دانم زیرا فقط آنجاست.

Can someone tell us because because our our highest mountain, the UK is, is in Wales isn't it.

آیا کسی می تواند به ما بگوید زیرا به دلیل اینکه بلندترین کوه ما، انگلستان، در ولز است، اینطور نیست.

I think that's about 2000m. No, 2000.

فکر کنم حدود 2000 متر باشه. نه، 2000.

I'm getting into areas that Steve.

من وارد مناطقی هستم که استیو.

Steve, sometimes it is better to leave the subject.

استیو، گاهی اوقات بهتر است موضوع را رها کنیم. برای همین از

That's why I'm asking you. Yes. Snowdon.

شما می پرسم. بله. اسنودون

I ought to have Google here near me. Yeah.

من باید گوگل را اینجا نزدیک خودم داشته باشم. آره

Yes. So I'm sure someone is now going to Google.

بله. بنابراین من مطمئن هستم که یک نفر اکنون به گوگل می رود.

They're going to ask Google.

قراره از گوگل بپرسن

Hello Google, can you please tell me how tall or how high

سلام گوگل، میشه لطفا به من بگید که ارتفاع

Everest is?

اورست چقدر است؟

Because someone on the internet who is talking live, they don't know.

زیرا کسی در اینترنت که به طور زنده صحبت می کند، نمی داند.

They have no idea.

آنها هیچ ایده ای ندارند.

8000m. Wow.

8000 متر عجب

Thank you Christine.

متشکرم کریستین

That is incredible height.

این ارتفاع باورنکردنی است.

by nearly 9000m, in fact.

در واقع نزدیک به 9000 متر.

So that's the sort of limit of a breathability, isn't it?

پس این نوعی محدودیت تنفس است، اینطور نیست؟

Well, we're talking 30,000ft.

خوب، ما در مورد 30000 فوت صحبت می کنیم.

Yeah. Aeroplanes fly at that height. Yeah.

آره هواپیماها در آن ارتفاع پرواز می کنند. آره

That's incredible. You know what.

این باور نکردنی است. میدونی چیه

it isn't it isn't often that you say something to me that that just leaves me.

اغلب اوقات چیزی به من نمی گویید که مرا رها می کند.

It's incredible taste.

طعمش باور نکردنیه

I just find that incredible 30,000ft.

من فقط آن 30000 فوت باورنکردنی را پیدا کردم.

That's it. That's that is amazing.

همین است. این شگفت انگیز است.

So you are really scraping the the upper atmosphere of the planet.

بنابراین شما واقعاً اتمسفر بالای سیاره را می خراشید.

So that's it, isn't it?

پس همین است، اینطور نیست؟ به این دلیل است که

That that's literally why you can't get the the oxygen into your body because there isn't much there.

نمی‌توانید اکسیژن را به بدنتان برسانید، زیرا مقدار زیادی در آنجا وجود ندارد.

But. Yeah, but that's it. You have to pressurise an aircraft don't you.

اما بله، اما همین. شما باید یک هواپیما را تحت فشار قرار دهید، نه.

At that level, that isn't to even gradually get used to it, can't you?

در آن سطح، به این معنا نیست که حتی به تدریج به آن عادت کنید، نمی توانید؟ فکر می‌کنم

I think if you're going up Everest, you have to sort of spend weeks acclimatising.

اگر اورست را بالا می‌برید، باید هفته‌ها را صرف سازگاری کنید.

Yes to the different, I just, I just high levels that there are, there are figures

بله به تفاوت، من فقط، من فقط سطوح بالایی که وجود دارد، ارقام وجود دارد

that are mind blowing and I think 30

که ذهن را شگفت زده می کند و فکر می کنم 30

climbing up a mountain, it's 30,000ft tall

بالا رفتن از یک کوه، ارتفاع 30000 فوت

or high is nearly that. Yes.

یا بلند تقریباً همین است. بله. به

That way around that.

این ترتیب.

I'm not saying exactly, but it's it blows your mind.

دقیقاً نمی گویم، اما ذهن شما را به هم می زند. در

It does actually just

واقع فقط می

see. Yes,

بیند. بله،

yes. Marsha.

بله. مارشا.

Marsha. Helena. Miranda Cardoza. Podesta.

مارشا. هلنا میراندا کاردوزا. پودستا.

is, is using that that word that we hear a lot in hot countries that they have a sister.

است، استفاده از آن کلمه ای است که در کشورهای داغ زیاد می شنویم که آنها یک خواهر دارند.

Afternoon sleep.

خواب بعد از ظهر.

How long do they sleep for?

چقدر می خوابند؟

Yeah I think it's longer than 20 minutes.

آره فکر کنم بیشتر از 20 دقیقه باشه

I think it's normally an hour or a couple of hours. That's what they do in China.

من فکر می کنم معمولا یک ساعت یا چند ساعت است. این کاری است که آنها در چین انجام می دهند.

When I lived in China everything stopped it around about midday

زمانی که من در چین زندگی می کردم همه چیز حوالی ظهر

or around about 12:30 or even 1:00 in the afternoon.

یا حدود ساعت 12:30 یا حتی 1:00 بعد از ظهر متوقف شد.

Everyone in China goes to sleep

همه افراد در چین

for around about 1 hour or 90 minutes.

حدود 1 ساعت یا 90 دقیقه می خوابند.

So if anyone is ever thinking of invading China, if you do it after 1 p.m.

بنابراین اگر کسی تا به حال به حمله به چین فکر می کند، اگر این کار را بعد از ساعت 1 بعد از ظهر انجام دهید.

in the afternoon, everyone in China is asleep.

بعد از ظهر، همه در چین خواب هستند.

They all go to sleep. I'm not.

همشون میرن بخوابن من نیستم.

I'm I lived there for four years and I saw it.

من چهار سال آنجا زندگی کردم و آن را دیدم. به

You would go to shops, you would walk around places and everyone would be just asleep, unconscious.

مغازه ها می رفتی، در جاهایی قدم می زدی و همه فقط خواب بودند، بیهوش. به

You would go into shops and everyone would be just asleep.

مغازه ها می رفتی و همه فقط خواب بودند.

You couldn't get any service because people were just snoring away.

شما نمی توانید هیچ خدماتی دریافت کنید زیرا مردم فقط خروپف می کردند.

Every night the shops stay open.

هر شب مغازه ها باز می مانند.

If all the assistants were asleep, well, that I suppose that's more from the rules

اگر همه دستیارها خواب بودند، خب، من فکر می کنم که این بیشتر از قوانینی است

that you have to follow. So?

که باید رعایت کنید. پس؟

So maybe the rules, and, and their need for sleep was, was sort of often clashing.

بنابراین شاید قوانین، و نیاز آنها به خواب ، اغلب با هم تضاد داشت.

But it was interesting, especially if you went to a bed shop.

اما جالب بود مخصوصا اگر به مغازه تختخوابی می رفتید.

The staff were actually asleep on the beds that they were selling.

کارکنان در واقع روی تخت هایی که می فروختند خواب بودند.

And I've never seen that.

و من هرگز آن را ندیده ام.

I've never seen that in the UK.

من هرگز آن را در انگلستان ندیده ام.

I could never imagine that happening here. But it was funny.

من هرگز نمی توانستم تصور کنم که اینجا اتفاق بیفتد. اما خنده دار بود

It was very funny.

خیلی خنده دار بود

Everyone would go to sleep and they round about 1:00 in the afternoon

همه می‌خوابیدند و حدود ساعت 1 بعد از ظهر

in China

در چین می‌روند

and just waiting now for somebody to start complaining today.

و فقط منتظرند تا امروز کسی شروع به شکایت کند.

Oh my goodness.

وای خدای من.

They're going to have a quick break. And then we are back with today's subject.

آنها یک استراحت سریع خواهند داشت. و سپس با موضوع امروز برگشتیم.

We have half an hour to talk about the subject of making mistakes.

نیم ساعت فرصت داریم در مورد موضوع اشتباه صحبت کنیم.

Making a mistake.

اشتباه کردن

You know what they say they say to to is human.

شما می دانید آنچه آنها می گویند به انسان است.

Yes. To forgive is

بله. بخشیدن امری

divine.

الهی است.

I'm a big boy now!

من الان پسر بزرگی هستم!

Yes. That's what it says on the screen.

بله. این چیزی است که روی صفحه نمایش می گوید.

English addict is with you today. With myself.

معتاد انگلیسی امروز با شماست. با خودم

That is me.

By the way, Mr. Duncan.

آن من هستم.

اتفاقاً آقای دانکن.

And we have him here as well.

و ما او را اینجا نیز داریم.

He's still here in the studio, looking very well today.

او هنوز اینجا در استودیو است و امروز خیلی خوب به نظر می رسد.

I think he.

من فکر می کنم او

I don't know why.

نمی دانم چرا.

Steve, you look you look really good today. Can I, can I say that?

استیو، به نظر می‌رسی که امروز واقعاً خوب به نظر می‌رسی . آیا می توانم، می توانم این را بگویم؟

Does it sound weird?

عجیب به نظر می رسد؟

Of course you can. And, it's nice to have a compliment.

البته شما می توانید. و خوب است که یک تعریف و تمجید داشته باشید.

flattery is is always welcome.

چاپلوسی همیشه استقبال می شود.

as long as you're not after something.

تا زمانی که دنبال چیزی نباشی

Of course not after anything. Why would I be?

البته نه بعد از هر چیزی. چرا من باشم؟

I don't know, maybe you're up to something spicy, Mr.

من نمی دانم، شاید شما یک چیز تند دارید، آقای

Duncan.

It has nothing to do with the fact my birthday is coming in four weeks from now.

دانکن.

این ربطی به این واقعیت ندارد که تولد من چهار هفته دیگر فرا می رسد.

Maybe you're after a bit of spice in your life.

شاید شما به دنبال کمی چاشنی در زندگی خود هستید.

Oh, for me, it's been a long time.

اوه، برای من، مدت زیادی است.

I think you, Steve.

فکر کنم تو، استیو.

It's been a long time since I've had any spice in my life.

خیلی وقت بود که هیچ ادویه ای در زندگی ام نداشتم.

I was hoping you'd say it was the chilli con carne, because that was the joke I was making.

امیدوارم بگویی فلفل دلمه‌ای بود، چون شوخی بود که می‌کردم.

Because I'm making chilli con carne in the slow cooker.

چون فلفل دلمه ای را در آرام پز درست می کنم.

And that is spicy.

و این تند است.

There is an interesting combination of smells today in the house.

ترکیب جالبی از بوها امروزه در خانه وجود دارد.

There is burnt porridge, burnt bread and chilli

فرنی سوخته، نان سوخته و فلفل

con carne or all floating around in the house. So.

دلمه‌ای یا همگی در اطراف خانه شناور هستند. بنابراین.

So we do have some very interesting smells.

بنابراین ما رایحه های بسیار جالبی داریم.

Some people here talking about the not having a nap and a few people are saying

عده ای اینجا از نخوابیدن حرف می زنند و چند نفر می گویند

one person said it's a human, need what do they had?

یک نفر می گوید این یک انسان است، چه نیازی دارند؟

Do they describe it as I can't remember now.

آیا آنها آن را طوری توصیف می کنند که الان یادم نمی آید.

They described it is as, you know, a necessity to human.

آنها آن را به عنوان یک ضرورت برای انسان توصیف کردند.

Well, I can't remember the phrase they use now,

خوب، من الان یادم نمی آید که آنها چه عبارتی استفاده می کنند،

but some people are saying that,

اما بعضی ها می گویند،

they can't have a nap because it makes them feel ill afterwards.

نمی توانند چرت بزنند، زیرا بعد از آن احساس بیماری می کنند.

Oh, well, I've found that if you set your alarm for 20 minutes, fine.

اوه، خوب، من متوجه شدم که اگر زنگ ساعت خود را برای 20 دقیقه تنظیم کنید، خوب است.

But if you accidentally sleep for a lot longer than that, like an hour, and you've said this, Mr.

اما اگر تصادفاً بیشتر از آن، مثلاً یک ساعت، بخوابید و این را گفته باشید، آقای

Duncan, you wake up feeling worse. Yeah.

دانکن، با احساس بدتری از خواب بیدار می شوید. آره

Absolutely awful.

کاملا افتضاح

Sometimes there's that.

گاهی اوقات وجود دارد که.

There's that feeling you get sometimes when you have a nap or asleep during the day, you wake up

این احساس وجود دارد که گاهی اوقات هنگام چرت زدن یا خوابیدن در طول روز، از خواب بیدار می شوید

and for a few minutes, your brain has completely disconnected itself from the rest of your body.

و برای چند دقیقه، مغز شما کاملاً خود را از بقیه بدن شما جدا کرده است.

And it takes a few seconds or or even a minute or two

و چند ثانیه یا حتی یک یا دو دقیقه طول می‌کشد

for your brain to start rebooting because you've gone is like a deep sleep.

تا مغزتان شروع به راه‌اندازی مجدد کند، زیرا شما رفته‌اید مانند یک خواب عمیق است.

It's like starting up your computer and everything sort of GTD,

مثل راه اندازی کامپیوتر و همه چیزهایی مانند GTD است،

but sometimes you don't feel well for the rest of the evening.

اما گاهی اوقات تا آخر شب احساس خوبی ندارید.

but I find if I, if I've overslept in the afternoon and,

اما متوجه می‌شوم که اگر بعد از ظهر بیش از حد خوابیده‌ام

and to get myself going, just do something physical,

و برای اینکه خودم را به راه بیاندازم، فقط یک کار فیزیکی انجام دهم،

you know, just do some

می‌دانید، فقط یک

fairly vigorous exercise and it tends to reset everything.

ورزش نسبتاً شدید انجام دهم و همه چیز را دوباره تنظیم کند.

Yes. It's a human right.

بله. این یک حق انسانی است.

Says anarchy to have a nap.

می گوید هرج و مرج به چرت زدن.

That's an interesting way of putting a human right.

این یک راه جالب برای تعیین حقوق بشر است.

Yeah, I think I agree with you.

آره فکر کنم باهات موافقم

If you feel tired,

اگر احساس خستگی می کنید،

you probably shouldn't fight it.

احتمالاً نباید با آن مبارزه کنید.

We should just give in to it.

فقط باید تسلیمش بشیم

Because as long as you're not driving.

چون تا زمانی که رانندگی نکنید.

No. Well that was oh I think operating machinery.

نه. خوب، فکر می کنم ماشین آلات کار می کرد. فکر می

I think we all know you don't fall asleep. I'm joking.

کنم همه می دانیم که شما خوابتان نمی برد. شوخی می کنم.

Don't. Don't fall asleep while you're driving the car. I think 20 minutes.

نکن. در حالی که در حال رانندگی با ماشین هستید به خواب نروید. فکر کنم 20 دقیقه

Yeah.

If you set your alarm, I've ready for you.

آره

اگر زنگ ساعت خود را تنظیم کنید، من برای شما آماده هستم.

If 15, 20 minutes should be the maximum. Yes.

اگر 15، 20 دقیقه باید حداکثر باشد. بله.

but mind you, having said that, sometimes I've slept for maybe if I haven't slept well the night before.

اما توجه داشته باشید، با گفتن این نکته، گاهی اوقات برای اینکه شاید شب قبل خوب نخوابیده باشم، خوابیده ام.

And then I slept for, like, an hour in the afternoon.

و بعد از ظهر یک ساعت خوابیدم.

Sometimes I wake up feeling like I've had a reset. Yeah.

گاهی اوقات با این احساس از خواب بیدار می شوم که انگار ریست شده ام. آره

So I think it just depends.

بنابراین من فکر می کنم این فقط بستگی دارد.

Yeah, I call it like I call it my coma.

آره، من بهش میگم مثل کمای خودم.

If I have a sleep where I wake up feeling completely reborn.

اگر خوابی داشته باشم که در آن از خواب بیدار شوم و کاملاً دوباره متولد شده باشم.

And it does happen sometimes.

و گاهی اوقات اتفاق می افتد.

Even then, the afternoon, you can have a sleep in the afternoon and you wake up

حتی در آن زمان، بعد از ظهر، می توانید بعد از ظهر بخوابید و از خواب بیدار می شوید

and it feels like you've you've been reborn because you've been in such a deep, deep sleep.

و احساس می کنید دوباره متولد شده اید زیرا در چنین خواب عمیق و عمیقی بوده اید.

And that's, it's a bit like what they do in, well, it with certain injuries or a person who, who suffers

و این، کمی شبیه کاری است که آنها در آن انجام می دهند، خوب، با آسیب های خاص یا فردی که از

some sort of illness, infection and something like that, they will actually put them

نوعی بیماری، عفونت و چیزی شبیه به این رنج می برد، آنها را در واقع

into a deep sleep or coma.

به خواب عمیق یا کما می برند.

and it gives the body a chance then to, to completely revive and heal itself.

و به بدن این فرصت را می دهد تا کاملاً خود را احیا و التیام بخشد.

And I think, I think we should all do that once a year.

و من فکر می کنم، فکر می کنم همه ما باید این کار را یک بار در سال انجام دهیم.

We should all go into an induced coma for a year.

همه ما باید یک سال به کمای القایی برویم.

And then at the other end, we wake up and it's like,

و سپس در انتهای دیگر، ما از خواب بیدار می شویم و انگار،

oh, I'm reborn again, and you're ready to face everything.

اوه، من دوباره متولد شدم، و تو آماده ای که با همه چیز روبرو شوی.

So, so maybe in the future that that that might be the way forward.

بنابراین، پس شاید در آینده که این ممکن است راه رو به جلو باشد.

Like Michael Jackson used to have

مثل مایکل جکسون که قبلاً

his little thing that he used to sleep in to, to, to produce oxygen.

چیز کوچک خود را داشت که در آن می خوابید، برای تولید اکسیژن.

So you could take nice deep breaths.

بنابراین می توانید نفس های عمیق خوبی بکشید.

You have to listen to your body. Everybody's different. Yes.

شما باید به بدن خود گوش دهید. همه با هم فرق دارن بله.

Some people have high energy levels, like Christina I can hear

برخی از افراد سطح انرژی بالایی دارند، مانند کریستینا که می‌شنوم

I can hear your body sometimes making making suggestions.

می‌شنوم که بدن شما گاهی اوقات پیشنهاد می‌دهد.

Christina has the highest energy levels of any human being I've ever met.

کریستینا بالاترین سطح انرژی را در بین هر انسانی که تا به حال دیده ام دارد.

But, Steve, because she's got an enthusiasm for life.

اما، استیو، چون او به زندگی اشتیاق دارد.

You are wrong.

شما اشتباه می کنید.

I know one person who is more enthusiastic, and that is, you know who it is.

من یک نفر را می شناسم که مشتاق تر است و آن این است که شما می دانید او کیست.

Luis Mendez

لوئیس مندز

Lewis.

لوئیس.

Lewis Mendez has more energy than myself, Mr.

لوئیس مندز انرژی بیشتری نسبت به من، آقای

Steve, and everyone in this village where Lewis is gone because his son's arrived.

استیو، و همه مردم این دهکده ای دارد که لوئیس به دلیل آمدن پسرش رفته است.

he's busy at the moment. He's busy in Brittany.

او در حال حاضر مشغول است او در بریتانی مشغول است.

I would say Christina had more energy.

می توانم بگویم کریستینا انرژی بیشتری داشت. ای

I wish I was in Brittany right now, and,

کاش الان در بریتانی بودم، و به

but anyway.

So, But she's fine. We're all different.

هر حال.

بنابراین، اما او خوب است. ما همه متفاوتیم

We're all different.

ما همه متفاوتیم

You need people with lots of energy because I'm a low energy person.

شما به افرادی با انرژی زیادی نیاز دارید زیرا من فردی کم انرژی هستم.

Generally, yes.

به طور کلی، بله.

I, I've always

من، من همیشه

had low energy, except when I'm

انرژی پایینی داشته ام، به جز زمانی که در حال

doing something I really enjoy, like singing or being on the stage.

انجام کاری هستم که واقعاً از آن لذت می برم، مانند آواز خواندن یا حضور در صحنه.

then I've got.

سپس من دارم.

Or if I'm in the garden, I've got lots of energy then.

یا اگر در باغ باشم، آن موقع انرژی زیادی دارم.

So maybe it's.

Maybe it's being around you, Mr. Duncan.

پس شاید اینطور باشد.

شاید این اطراف شما باشد، آقای دانکن.

Maybe that's why I've got low energy.

شاید به همین دلیل است که انرژی کم دارم.

No, I should be encouraging you to have lots of energy.

نه، من باید شما را تشویق کنم که انرژی زیادی داشته باشید.

We have a subject for those wondering if we are ever going to talk about it.

ما موضوعی داریم برای کسانی که نمی‌دانند آیا قرار است در مورد آن صحبت کنیم یا خیر.

We are looking at we have a lot of words here to get through, so we're going to go through this quickly.

ما به دنبال این هستیم که در اینجا کلمات زیادی داریم که باید از آن عبور کنیم، بنابراین به سرعت این موضوع را طی خواهیم کرد.

Steve.

استیو

So think of this as as a short English lesson

بنابراین این را به عنوان یک درس انگلیسی کوتاه

with lots and lots of information that you can look at later.

با اطلاعات بسیار زیاد در نظر بگیرید که می توانید بعداً به آن نگاه کنید.

So we are looking at words and phrases connected to making mistakes.

بنابراین ما به کلمات و عبارات مرتبط با اشتباه نگاه می کنیم.

Yes, of course we all make mistakes, don't we, Steve?

بله، البته همه ما اشتباه می کنیم، اینطور نیست، استیو؟

I make them, you make them.

من آنها را می سازم، شما آنها را.

It is a human thing to make a mistake.

اشتباه کردن یک امر انسانی است.

A mistake is an event or action that occurs instead of what was meant.

اشتباه رویداد یا عملی است که به جای آن چیزی که مورد نظر بوده رخ می دهد.

So I think that is my own

بنابراین فکر می‌کنم این تفسیر خود من

interpretation of the meaning of mistakes.

از معنای اشتباهات است.

There is another way of expressing it, but I think that that is more clear.

راه دیگری برای بیان آن وجود دارد، اما من فکر می کنم که واضح تر است.

A mistake is an event or action that occurs instead of what was meant.

اشتباه رویداد یا عملی است که به جای آن چیزی که مورد نظر بوده رخ می دهد.

So quite often a mistake is something you you do, but you did not mean to do it.

بنابراین اغلب اشتباه کاری است که شما انجام می دهید، اما قصد انجام آن را نداشتید.

It happened. But but it was not intended.

اتفاق افتاد. اما در نظر گرفته نشده است.

And unintended action is done by mistake.

و عمل ناخواسته به اشتباه انجام می شود.

So that is fair to say that if you do something by mistake, it was not intended.

بنابراین منصفانه است که بگوییم اگر کاری را به اشتباه انجام دهید، هدف آن نبوده است.

You did not intend to do it.

شما قصد انجام آن را نداشتید.

Mistake.

اشتباه.

The word itself can be used as a noun or verb,

خود کلمه می تواند به عنوان اسم یا فعل استفاده شود،

so you can have the mistake as the noun,

بنابراین می توانید اشتباه را به عنوان اسم داشته باشید

or mistake something as the verb.

یا چیزی را به عنوان فعل اشتباه بگیرید.

So you are mistake ING one thing for something else.

بنابراین شما یک چیز را با چیز دیگری اشتباه می گیرید.

Quite often, if a person looks very similar to someone else, you might mistake one person.

اغلب اوقات، اگر شخصی بسیار شبیه به شخص دیگری به نظر برسد، ممکن است یک نفر را اشتباه بگیرید.

The adjective form is mistaken

شکل صفت،

mistaken identity, for example, or a mistaken meaning.

برای مثال، هویت اشتباه اشتباه یا یک معنای اشتباه است. ممکن است

The meaning of something that you say may be a word to someone, Steve.

معنای چیزی که شما می گویید برای کسی باشد، استیو.

And then they misunderstand it.

و بعد آن را اشتباه می فهمند.

They make a mistake so that thing is mistaken.

آنها اشتباه می کنند تا آن چیز اشتباه شود.

It is the adjective form of it.

شکل صفت آن است.

The past tense of mistake is mistook.

زمان گذشته اشتباه اشتباه است.

So you mistook something.

پس یه چیزی رو اشتباه گرفتی

I mistook you for your brother.

من تو را با برادرت اشتباه گرفتم

Some people think we are brothers, don't they, Steve?

بعضی ها فکر می کنند ما برادریم، اینطور نیست استیو؟

It has been, has been mentioned.

بوده است، ذکر شده است.

So we are often mistook for for brothers.

بنابراین اغلب ما را با برادران اشتباه می گیرند.

But I can assure you for various reasons that we are not brothers.

اما من به دلایل مختلف به شما اطمینان می دهم که ما با هم برادر نیستیم.

A mistake can be described.

یک اشتباه قابل توصیف است.

Something that sounds similar.

چیزی که شبیه به نظر می رسد.

Anyway. Carry on a mistake.

به هر حال. یک اشتباه را ادامه دهید

A mistake can be described as an error.

یک اشتباه را می توان به عنوان یک خطا توصیف کرد.

Which of course is, I think it comes from Latin, an error of judgement. You,

که البته، به نظر من از لاتین آمده است، یک خطای قضاوت. شما،

e double r to, is human.

دو برابر، انسان هستید.

To forgive is divine. That's what they say.

بخشیدن امری الهی است. این چیزی است که آنها می گویند.

A mistake can be small

یک اشتباه می تواند کوچک

or big, a slight mistake.

یا بزرگ باشد، یک اشتباه کوچک.

So I think it's fair to say, Steve, that we all make slight mistakes.

بنابراین من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم، استیو، که همه ما اشتباهات جزئی مرتکب می شویم.

Small mistakes.

اشتباهات کوچک.

And I think every day we probably make hundreds between you and me,

و من فکر می کنم هر روز احتمالاً صدها اشتباه بین من و شما انجام می دهیم،

we make hundreds of small mistakes.

صدها اشتباه کوچک مرتکب می شویم.

Nothing serious.

هیچ چیز جدی نیست

And then, of course, you can have a huge mistake.

و سپس، البته، شما می توانید یک اشتباه بزرگ داشته باشید.

Something that causes a lot of problems, a lot of difficulty or chaos.

چیزی که باعث مشکلات زیاد، سختی زیاد یا هرج و مرج می شود.

The opposite of mistake is on purpose, or intentionally so.

نقطه مقابل اشتباه از روی عمد یا از روی عمد است.

Instead of something that you didn't not mean to do,

به جای کاری که قصد انجام آن را نداشتید،

you are doing something that you didn't mean to do.

کاری را انجام می دهید که قصد انجام آن را نداشتید.

It is on purpose.

از عمد است.

You did it and you know that you did it and you wanted to do it.

شما آن را انجام دادید و می دانید که این کار را انجام دادید و می خواستید آن را انجام دهید.

It was done intentionally.

عمدا انجام شد.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

A mistake is not meant.

منظور اشتباه نیست.

So that is the simplest way of putting it.

بنابراین این ساده ترین راه برای قرار دادن آن است.

A mistake is not meant.

منظور اشتباه نیست.

An intention is meant.

منظور یک قصد است.

It is something you did and you intended to do it.

این کاری است که شما انجام دادید و قصد انجام آن را داشتید.

Why would someone do something intentionally?

چرا کسی باید عمدا کاری انجام دهد؟

So this is an interesting one. I will open this up to Mr.

بنابراین این یک مورد جالب است. من این را برای آقای

Steve as well.

استیو نیز باز خواهم کرد.

Why would someone do something intentionally?

چرا کسی باید عمدا کاری انجام دهد؟

Mr.. Steve?

آقای استیو؟

You mean you mean something that goes wrong? Well, no.

یعنی چیزی هست که اشتباه می کند؟ خوب، نه.

Maybe something that you do and you know that it might have

شاید کاری که انجام می‌دهید و می‌دانید که ممکن است

some sort of consequence or maybe some sort of repercussion.

نوعی عواقب و یا شاید نوعی عواقب داشته باشد.

So, by the way, repercussion is the effect of something happening.

بنابراین، به هر حال، عواقب اثر اتفاقی است.

So why would someone do something intentionally?

پس چرا کسی باید عمدا کاری انجام دهد؟

So I can think of a couple of reasons straight away.

بنابراین می توانم فوراً به چند دلیل فکر کنم.

If they wanted a good, they wanted a positive outcome to something. Yes.

اگر آنها خوب می خواستند، نتیجه مثبت برای چیزی می خواستند. بله.

Perfect. In fact, that is it.

عالی در واقع همین است.

So they want a good outcome.

بنابراین آنها خواهان یک نتیجه خوب هستند.

So the reason why we we intend to do things generally

بنابراین دلیل اینکه ما به طور کلی قصد انجام کارها را داریم

is something that is that is positive or favourable.

چیزی است که مثبت یا مطلوب است.

So yeah, that that's perfect.

پس بله، این عالی است.

Steve, I couldn't have put it better myself.

استیو، من خودم بهتر از این نمی توانستم آن را بیان کنم.

So another reason, of course, is you might do something intentionally

بنابراین، دلیل دیگر، البته، این است که ممکن است عمداً کاری انجام دهید،

because you want to get a reaction.

زیرا می خواهید واکنشی نشان دهید.

Quite often people will do things

اغلب مردم کارهایی را انجام می دهند

because they want to have something happen in return.

زیرا می خواهند در ازای آن چیزی اتفاق بیفتد.

You are looking for some sort of reaction.

شما به دنبال نوعی واکنش هستید.

So it could be anything, couldn't it?

بنابراین ممکن است هر چیزی باشد، اینطور نیست؟

It could be something you say, something you do, maybe even the clothes that you wear.

این می تواند چیزی باشد که می گویید، کاری که انجام می دهید، شاید حتی لباسی که می پوشید.

Like that lady yesterday walking down Downing Street,

مثل آن خانم دیروز که در خیابان داونینگ قدم می زد،

she was going down the street towards

او از خیابان به سمت

number ten, Downing Street, and she was wearing this green outfit,

شماره ده، خیابان داونینگ می رفت، و این لباس سبز را پوشیده بود،

Angela Rayner and it and everyone was talking about it.

آنجلا راینر و آن و همه در مورد آن صحبت می کردند.

So even though it did look unusual, she was probably wearing it

بنابراین حتی اگر غیرعادی به نظر می رسید، احتمالاً آن را پوشیده بود

because she wanted to get that sort of attention so she would be noticed.

زیرا می خواست چنین توجهی را به خود جلب کند تا مورد توجه قرار گیرد.

So that is a reason why we often do things intentionally,

بنابراین این دلیلی است که ما اغلب کارها را عمدا انجام می دهیم،

because we actually want to be noticed or to get some sort of reaction.

زیرا در واقع می خواهیم مورد توجه قرار بگیریم یا نوعی واکنش نشان دهیم.

There

are many ways of describing the occurrence of a mistake.

راه های زیادی برای توصیف وقوع یک اشتباه وجود دارد.

I'm sure you can think of a few. Mr. Steve.

من مطمئن هستم که شما می توانید به چند مورد فکر کنید. آقای استیو

Something happens by accident.

اتفاقی اتفاقی می افتد.

So this word, the word accident, when you think about it, Steve, it covers a lot of things, doesn't it?

بنابراین این کلمه، کلمه تصادف، وقتی به آن فکر می کنید، استیو، چیزهای زیادی را پوشش می دهد، اینطور نیست؟

It does.

این کار را انجام می دهد.

Yeah.

Because, generally an accident is something that happens that you didn't

آره

زیرا، به طور کلی تصادف، اتفاقی است که اتفاق می افتد که شما

intend for something to happen.

قصد آن را نداشته اید.

It's a negative outcome of something like a car crash.

این یک نتیجه منفی از چیزی مانند تصادف ماشین است.

or maybe a plane, crashing.

یا شاید یک هواپیما در حال سقوط.

It was an accident.

تصادف بود

If you hear somebody say it was an accident, then generally you are saying that there is no one.

اگر از کسی می شنوید که می گوید تصادف بوده است، به طور کلی می گویید کسی نیست.

It couldn't have been foreseen.

قابل پیش بینی نبود

and thus you can't really blame anyone for it.

و بنابراین شما واقعا نمی توانید کسی را به خاطر آن سرزنش کنید.

I think that's again, a good word. So.

من فکر می کنم که دوباره، یک کلمه خوب است. بنابراین.

So something that is unforeseen. You might trip,

پس چیزی که پیش بینی نشده است. ممکن است سفر کنید،

you might trip on a pavement and you fall over.

ممکن است روی یک سنگفرش زمین بخورید و سقوط کنید.

Yeah.

آره

your shoelace might come undone and you might slip and fall.

ممکن است بند کفش شما باز شود و ممکن است لیز بخورید و بیفتید.

You could say it was an accident, but then you can probably always look back and say.

می توان گفت که این یک تصادف بوده است، اما احتمالاً همیشه می توانید به عقب نگاه کنید و بگویید.

How many accidents are really true accidents in that they are not really they couldn't be foreseen in some way.

چقدر تصادفات واقعاً تصادفات واقعی هستند، زیرا واقعاً نیستند، نمی‌توان آنها را به نحوی پیش‌بینی کرد.

I mean, we hear about a car accident, but what caused that accident was somebody not paying attention.

منظورم این است که ما در مورد تصادف رانندگی می شنویم، اما علت آن تصادف عدم توجه کسی بود.

You know, oh I had a car accident because my tyre burst.

میدونی، آه من تصادف کردم چون لاستیکم ترکید.

Yeah.

آره

Well did your tyre burst because you hadn't been maintaining it properly.

خوب لاستیک شما ترکیده است زیرا به درستی از آن نگهداری نکرده اید.

Or did it burst because there was something on the road that made that tyre burst

یا ترکید چون چیزی در جاده وجود داشت که باعث ترکیدن لاستیک شده بود،

in which case you could say that was really nobody's fault and couldn't have been foreseen.

در این صورت می‌توان گفت که واقعاً تقصیر کسی نبوده و نمی‌توان پیش‌بینی کرد.

Yeah, but it's interesting.

آره ولی جالبه

Also, you can you can take mistake and you can add mistake

همچنین، شما می توانید اشتباه کنید و می توانید اشتباه را

into that list of definitions of accident, which I was find quite interesting.

به لیست تعاریف تصادف اضافه کنید، که برای من بسیار جالب بود.

The, the, the mistake can also be an accident.

اشتباه نیز می تواند یک تصادف باشد.

So you can do something that you didn't intend to do.

بنابراین می توانید کاری را انجام دهید که قصد انجام آن را نداشتید.

Maybe you're driving your car, Steve, and instead of pressing the brake,

شاید شما در حال رانندگی با ماشین خود هستید، استیو، و به جای فشار دادن ترمز،

you press the accelerator.

گاز را فشار می دهید.

Yeah.

And so you, you you zoom off and crash

آره

و بنابراین شما، شما زوم می کنید و تصادف می کنید

so that would be an accident

تا تصادفی باشد

that is caused by a mistake.

که ناشی از یک اشتباه باشد.

So overall, you would describe that as a, as an accident

بنابراین به طور کلی، شما آن را به عنوان یک تصادف،

or as a mistake because you did something you shouldn't have.

یا به عنوان یک اشتباه توصیف می کنید زیرا کاری را انجام دادید که نباید می کردید.

It was unintentional.

ناخواسته بود

So it is an interesting word.

پس کلمه جالبی است.

I always find accident to be, to be quite an interesting word. Yes.

من همیشه تصادف را کلمه جالبی می دانم. بله.

You might bump into somebody in a corridor because you, you just slightly misjudged

ممکن است در راهرو به کسی برخورد کنید، زیرا فقط کمی اشتباه قضاوت کرده‌اید که

where you were walking or where that other person was going to be at that point in time.

کجا راه می‌رفتید یا آن شخص دیگر در آن نقطه از زمان کجا قرار است باشد.

And you might bump into them. Yeah. It's.

و ممکن است با آنها برخورد کنید. آره این است.

Oh, sorry.

اوه متاسفم

It was an accident.

تصادف بود

I didn't mean to do that. Here's another one.

من قصد این کار را نداشتم. اینم یکی دیگه

I like this one, by the way.

اتفاقا من این یکی را دوست دارم.

Blender.

مخلوط کن.

It's a great word because it it almost sounds like the thing

این یک کلمه عالی است زیرا تقریباً به نظر می رسد چیزی که می

it is saying it is a, a foolish mistake.

گوید یک اشتباه احمقانه است.

Maybe you are being careless.

شاید داری بی خیال میشی

So you blender, you might describe a person who is doing a particular job

بنابراین، شما می توانید فردی را توصیف کنید که کار خاصی را انجام می دهد

and they're not really putting much effort or they're not really concentrating.

و واقعاً تلاش زیادی نمی کند یا واقعاً تمرکز ندارد.

They will just blunder their way through.

آنها فقط راه خود را اشتباه می کنند.

If you blunder it, it's generally meaning that you're a bit of a stupid person because it you're generally

اگر اشتباه می کنید، به طور کلی به این معنی است که شما کمی احمق هستید، زیرا به طور کلی می

you're generally saying that that event, that, that negative event that took place could have been prevented.

گویید که آن رویداد، آن رویداد منفی که رخ داده می توانست جلوگیری شود.

You were negligent in some way, in the way that you were undertaking that task.

شما به نوعی سهل انگاری کردید، به نحوی که آن کار را انجام می دادید.

and if you if you really been paying attention and it wouldn't have happened in the first place, a blunder.

و اگر واقعاً توجه می کردید و در وهله اول این اتفاق نمی افتاد، یک اشتباه اشتباه است.

Yes. Somebody that blunders a lot.

بله. کسی که خیلی اشتباه می کند

here's an example of somebody,

در اینجا مثالی از یک شخص،

a politician that was described as somebody who was blundered a lot.

یک سیاستمدار است که به عنوان کسی که بسیار اشتباه گرفته است، توصیف شده است.

Was Boris Johnson.

بوریس جانسون بود. باشه

Okay.

it's yeah, there's a classic example of somebody who blunders a lot.

بله، یک مثال کلاسیک از کسی وجود دارد که اشتباهات زیادی می کند.

things, things happen that shouldn't have happened because they weren't

چیزهایی اتفاق می‌افتد که نباید رخ می‌داد، زیرا آنها به اندازه

paying attention enough to the details

کافی به جزئیات کاری که

of what they were doing.

انجام می‌دادند توجه نداشتند.

A foolish mistake, something that could have been prevented, a blunder.

یک اشتباه احمقانه، چیزی که می شد از آن جلوگیری کرد، یک اشتباه.

it's a nice word. It's a good one. It's a good word.

کلمه خوبی است این یکی خوب است. کلمه خوبی است.

Yeah, I think I think it's a good word to use when we are trying to highlight

بله، فکر می‌کنم وقتی می‌خواهیم

a person who is doing something, but they're not doing it very well.

فردی را برجسته کنیم که کاری را انجام می‌دهد، استفاده کنیم، اما آن‌ها آن را خیلی خوب انجام نمی‌دهند، فکر می‌کنم این کلمه خوبی است.

But it's always making lots of blunders, or she's always making lots of blunders.

اما همیشه اشتباهات زیادی مرتکب می شود، یا او همیشه اشتباهات زیادی می کند.

Yeah. Mistakes that happen could have been in their work.

آره اشتباهاتی که اتفاق می افتد می تواند در کار آنها باشد.

and that they're not and they're things

و اینکه نیستند و چیزهایی هستند

that could have been prevented had they been paying better attention to what they were doing.

که اگر توجه بهتری به کاری که انجام می‌دهند می‌توانستند از آنها جلوگیری شود.

Here's another one you got to move on slip.

در اینجا یکی دیگر از شما باید به حرکت در لغزش است.

So this is another one. I like this one. Again.

پس این یکی دیگر است. من این یکی را دوست دارم. دوباره

You often think of this word in different contexts or different meanings.

شما اغلب به این کلمه در زمینه های مختلف یا معانی مختلف فکر می کنید.

But slip of course can be you lose your balance, you slip over, you fall.

اما لغزش البته ممکن است به این دلیل باشد که تعادل خود را از دست بدهید، سر بخورید، زمین بخورید.

Maybe on ice or on a wet surface.

شاید روی یخ یا روی یک سطح مرطوب.

But we can also use the word slip as an error of judgement.

اما می توانیم از کلمه لغزش به عنوان خطای قضاوت نیز استفاده کنیم.

We can say that a person might slip up.

می توانیم بگوییم که ممکن است یک نفر بلغزد. کاری

They do something, they say something maybe that they shouldn't have said.

می کنند، چیزی می گویند شاید که نباید می گفتند.

So you slip up, you slip up.

بنابراین شما می لغزید، شما می لغزید.

but again, it's unintentional, as you suggested.

اما باز هم، همانطور که شما پیشنهاد کردید، ناخواسته است.

There.

وجود دارد.

And, it's not a blunder because probably in the use of this word

و این یک اشتباه نیست زیرا احتمالاً در استفاده از این کلمه

here, slip up means that you're normally a person that doesn't make mistakes.

در اینجا، لغزش به این معنی است که شما معمولاً فردی هستید که اشتباه نمی‌کنید.

Yeah, but of course, we're all human, and we do occasionally make mistakes.

بله، اما مطمئنا، همه ما انسان هستیم و گهگاه مرتکب اشتباه می شویم.

Like, for example, you might be writing a letter to somebody, or Mr.

مثلاً ممکن است شما در حال نوشتن نامه ای برای کسی باشید، یا آقای

Duncan might be writing something, you know, in one of his videos.

دانکن ممکن است در یکی از ویدیوهایش چیزی بنویسد.

And there's a spelling mistake, like, like on today's the title.

و یک اشتباه املایی وجود دارد، مانند عنوان امروز.

The title of today's live stream actually has a spelling mistake.

عنوان پخش زنده امروز در واقع یک اشتباه املایی دارد.

But is that

اما آیا این

a slip or is it intentional?

یک لغزش است یا عمدی است؟

Well, presumably, I'm assuming you weren't.

خب، احتمالا، من فرض می کنم که شما نبودید.

Were you being intentional or not?

عمدی داشتی یا نه؟

We'll never know.

ما هرگز نمی دانیم.

But let's assume that you.

اما بیایید فرض کنیم که شما.

It was a genuine error.

این یک خطای واقعی بود.

you would say in that instance, it was a slip up.

شما می گویید در آن مثال، این یک لغزش بود.

Yeah. Oh, I made a sorry.

آره اوه من متاسفم اون

I made a slip up there.

بالا یه لغزش زدم

It just means you probably lost concentration for a second.

این فقط به این معنی است که احتمالاً برای یک ثانیه تمرکز خود را از دست داده اید.

Not you.

But if you describe something as a slip up that somebody has done, a mistake has been made.

نه تو

اما اگر چیزی را به عنوان یک لغزش توصیف کنید که کسی انجام داده است، اشتباهی مرتکب شده است.

But it wouldn't have been intentional.

اما عمدی نبوده است.

And it was would have been out of character for that person.

و این برای آن شخص غیرعادی بود.

Oh, you made a slip up there. Oh, yeah. I'm sorry, I don't normally do that.

اوه اون بالا لغزش کردی اوه، آره متاسفم، من معمولاً این کار را نمی کنم.

Yeah. You know, you could have been tied that day or something.

آره می دانی، ممکن بود آن روز یا چیز دیگری بند آمده باشی.

So a slip up is describing something that is out of character to what you usually do.

بنابراین یک لغزش توصیف چیزی است که با کاری که معمولا انجام می‌دهید خارج از شخصیت است.

a couple of more to put a foot wrong.

یکی دو مورد دیگر برای قرار دادن یک پا اشتباه.

An error made whilst doing something.

خطایی در حین انجام کاری رخ داده است.

I will I will go through these quickly.

من اینها را به سرعت طی خواهم کرد.

Steve to put a foot wrong.

استیو برای گذاشتن پا اشتباه.

An error made whilst doing something.

خطایی در حین انجام کاری رخ داده است.

So that really explains itself because you are walking.

بنابراین این واقعاً خودش را توضیح می دهد زیرا شما در حال راه رفتن هستید.

Maybe you put your foot in the wrong place, maybe you trip or fall over.

شاید پای خود را در جای نامناسبی قرار داده اید، ممکن است زمین بخورید یا زمین بخورید.

So to put a foot wrong it means an error made whilst doing something.

بنابراین اشتباه گذاشتن پا به معنای اشتباهی است که در حین انجام کاری رخ داده است.

Or you can say somebody.

یا می توانید به کسی بگویید.

That person never puts a foot wrong.

آن شخص هرگز پا را اشتباه نمی گذارد.

If you say that person never puts a foot wrong,

اگر می گویید آن شخص هرگز پایش را اشتباه نمی گذارد،

you're saying that they are very competent in what they do. Yes.

می گویید که در کاری که انجام می دهد بسیار صلاحیت دارد. بله.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

French everyone Avenger.

فرانسوی همه Avenger.

Bonjour to you, my lovely petit bois.

آفرین به تو، پت بویس دوست داشتنی من.

To make a faux pas faux pas.

برای ساختن یک فاکس پس فاکس پاس.

We do use this phrase in English quite often to describe a mistake or a blunder.

ما اغلب از این عبارت در انگلیسی برای توصیف یک اشتباه یا اشتباه استفاده می کنیم.

Something you do. You make a faux pas.

کاری که شما انجام می دهید. شما یک پاس تقلبی درست می کنید.

Maybe in a social situation, maybe you are going to a fancy restaurant and

شاید در یک موقعیت اجتماعی، شاید شما به یک رستوران شیک می روید و می

and you sit down and there are lots and lots of knives

نشینید و تعداد زیادی چاقو

and forks and spoons on the table, and you don't know

، چنگال و قاشق روی میز وجود دارد، و نمی دانید

which one to pick up first, by the way, it's always the smallest.

کدام یک را اول باید بردارید. به هر حال، همیشه کوچکترین است.

That's that's the secret.

این راز است.

As I understand it, it's always the smallest first.

همانطور که می فهمم، همیشه کوچکترین اول است.

I think that's what I do anyway.

به هر حال فکر می کنم این کاری است که من انجام می دهم.

Yes, a social a social, mistake that is embarrassing to you

بله، یک اشتباه اجتماعی، اجتماعی، که برای شما شرم آور است

and, would make you seem like a bit.

و باعث می شود کمی شبیه به نظر برسید.

Yeah. As though you. You're out of your depth.

آره انگار تو شما از عمق خود خارج شده اید.

Yes. In that particular company,

بله. در آن شرکت خاص،

your standards weren't good enough that you weren't very high class.

استانداردهای شما به اندازه کافی خوب نبود که از کلاس بالایی برخوردار نباشید.

So it literally means to make a false step.

بنابراین در لغت به معنای گامی نادرست است.

So your false step is a faux pas.

بنابراین گام نادرست شما یک تقلب است.

So that's literally what it translates.

بنابراین این به معنای واقعی کلمه همان چیزی است که ترجمه می کند.

If you were in polite company, having a nice meal out with friends,

اگر در جمعی مودبانه بودید، با دوستانتان یک غذای خوب میل می‌کردید،

and suddenly you've been invited along and then you start, you swear during the conversation

و ناگهان از شما دعوت می‌شد و سپس شروع می‌کردید، در طول مکالمه قسم می‌خوردید

that would be, yeah, could be seen in that particular

که، بله، می‌توان آن را در آن

context of the type of people that you're with.

زمینه خاص از نوع گفتگو مشاهده کرد. افرادی که با آنها هستید

could upset somebody that might do.

می تواند کسی را که ممکن است ناراحت کند.

Well, it's a bit of a faux pas.

خوب، این یک مقدار تقلبی است.

Yes. Is swearing quite often a social mistake, something that you you either don't know or you forget?

بله. آیا فحش دادن اغلب یک اشتباه اجتماعی است، چیزی که شما یا نمی دانید یا فراموش می کنید؟

Here's another one, Steve. I will let you say this one.

اینم یکی دیگه، استیو. من به شما اجازه می دهم این یکی را بگویید.

Make a cock up.

خروس درست کن

Yes. That just makes you you've made a pretty obvious mistake.

بله. این فقط باعث می شود که شما یک اشتباه کاملاً آشکار مرتکب شده باشید.

That is something that. Oh what a cock up.

این چیزی است که. اوه چه جنجالی

you might for example, last night,

مثلاً می‌توانید دیشب در

during the performances,

حین اجراها،

if somebody had forgotten their lines

اگر کسی خط‌های خود را فراموش کرده بود

and it was obvious to the audience that they had forgotten their lines,

و برای تماشاگران آشکار بود که خط‌های خود را فراموش کرده است، می‌ایستد

they stopped, they stumbled, they were asking for the prompt.

، تلو تلو می‌خورد، درخواست می‌کرد .

You could say, oh, what a cock up.

می تونی بگی، اوه، چه ادم بدی.

Yeah. You know, it means that things are going wrong.

آره می دانید، به این معنی است که همه چیز به اشتباه پیش می رود.

it can be one mistake, or it can be a situation where there are many mistakes,

این می تواند یک اشتباه باشد، یا می تواند موقعیتی باشد که در آن اشتباهات زیادی وجود داشته باشد،

many, many mistakes taking place at the same time is another compounding.

بسیاری از اشتباهات در همان زمان اتفاق می افتد، ترکیب دیگری است.

The other one is another one.

دیگری یکی دیگر است.

You might make a pig's ear of something.

شما ممکن است گوش خوک از چیزی.

So this is normally when we are doing something practical.

بنابراین این معمولا زمانی است که ما در حال انجام کاری عملی هستیم.

Maybe you're making something. Maybe you try to make a cake or a mr.

شاید داری چیزی درست می کنی شاید سعی کنید یک کیک یا یک آقای درست کنید.

Steve's case tried to make some bread and he makes a pig's ear of it

مورد استیو سعی کرد مقداری نان درست کند و او

because he makes a mistake, a practical mistake or carelessness. Yes.

به دلیل اشتباه، یک اشتباه عملی یا سهل انگاری، گوش خوکی از آن می زند. بله.

Usually that results in something visually not looking right.

معمولاً باعث می شود چیزی از نظر بصری درست به نظر نمی رسد.

so if you were to make some shelving, for example,

بنابراین، اگر قرار بود قفسه‌هایی بسازید، مثلاً، می‌خواهید

you wanted to put out some shelving and it wasn't level

قفسه‌هایی را بیرون بیاورید و هم سطح نبود

or it fell down or it just if something doesn't look right.

یا افتاد یا فقط اگر چیزی درست به نظر نمی‌رسید. به صورت

visually.

بصری

Yeah.

And you've done something practical and it doesn't look right.

آره

و شما یک کار عملی انجام داده اید و درست به نظر نمی رسد.

you can say you've made a pig's ear of it. Yes.

می توان گفت که گوش خوکی از آن درست کرده ای. بله.

It looks ugly, unattractive.

زشت به نظر می رسد، غیر جذاب است.

If not, doesn't look how it should look.

اگر نه، به نظر نمی رسد که چگونه باید به نظر برسد.

We can also say sounds ear as well. Yes. Today.

ما همچنین می توانیم بگوییم برای تلفن های موبایل گوش نیز هست. بله. امروز

So, rhubarb says like, when, Obama kissed Queen Elizabeth.

بنابراین، ریواس می گوید مانند زمانی که اوباما ملکه الیزابت را بوسید.

Yes. There's a good example of a faux pas.

بله. یک مثال خوب از یک پاس تقلبی وجود دارد.

something socially shouldn't have been done.

کاری از نظر اجتماعی نباید انجام می شد.

Was done. Yes. Oh, all the time when Trump

انجام شد. بله. آه، تمام مدت زمانی که ترامپ

put his hand on on the Queen.

دستش را روی ملکه گذاشت.

Yeah. He was walking in.

آره داشت داخل می

He was.

شد.

He put his hand on her shoulder.

دستش را روی شانه اش گذاشت.

oh. You never know.

اوه شما هرگز نمی دانید.

Rules are not being obey.

قوانین رعایت نمی شود

You never touch in whatever that situation would be.

در هر شرایطی که باشد، هرگز دست نزنید.

You never touch the royal family.

شما هرگز خانواده سلطنتی را لمس نمی کنید.

You do, you do.

شما انجام می دهید، شما انجام می دهید.

Okay, Steve, we've got 1.5 minutes to do something.

باشه، استیو، ما 1.5 دقیقه فرصت داریم تا کاری انجام دهیم.

Erroneously. I love this word, by the way.

به اشتباه. اتفاقا من عاشق این کلمه هستم.

I just wanted to say it.

فقط خواستم بگم

I just wanted to say this word erroneously.

من فقط می خواستم این کلمه را اشتباه بگویم.

Something that is done erroneously is done by mistake.

کاری که به اشتباه انجام می شود به اشتباه انجام می شود.

A thing that is done incorrectly.

کاری که اشتباه انجام می شود.

You do something wrong.

شما کار اشتباهی انجام می دهید.

Now he goes. An error in the word, hasn't it?

حالا او می رود. یک اشتباه در کلمه، اینطور نیست؟

Erroneous? Yes.

اشتباه؟ بله.

Error in it to do something wrong is the next one.

خطا در آن برای انجام یک کار اشتباه، مورد بعدی است.

Now wrong is an interesting word, isn't it, Steve?

حالا اشتباه کلمه جالبی است، اینطور نیست، استیو؟

Because wrong can be used in more than one way.

زیرا اشتباه را می توان به چند روش استفاده کرد.

So a thing done, but not intention only can be done wrong.

بنابراین یک کار انجام شده، اما نه تنها نیت، می تواند اشتباه انجام شود.

However, and this is something I want to finish with because this is an important difference.

با این حال، و این چیزی است که من می خواهم با آن تمام کنم زیرا این یک تفاوت مهم است.

Wrong can be used as a way of expressing a mistake

اشتباه می تواند به عنوان راهی برای بیان یک اشتباه

or a morally bad action.

یا یک عمل بد اخلاقی استفاده شود.

So something wrong and you do something wrong.

بنابراین یک چیز اشتباه است و شما یک کار اشتباه انجام می دهید.

It isn't necessarily a mistake.

این لزوما یک اشتباه نیست.

It could also be something intentionally that is bad or wicked.

همچنین ممکن است چیزی عمدا بد یا شرور باشد.

So I think that's an interesting use of the word wrong because because it can be used.

بنابراین من فکر می کنم که استفاده جالبی از کلمه اشتباه است زیرا می توان از آن استفاده کرد.

It's a very broad word wrong, isn't it.

این یک کلمه بسیار گسترده اشتباه است، اینطور نیست.

Yes. But if somebody.

بله. اما اگر کسی

Yeah, yes I won't I won't go into that because we haven't got time to make a guess.

بله، بله، نمی‌خواهم، وارد این موضوع نمی‌شوم، زیرا زمانی برای حدس زدن نداریم.

That's another one.

اون یکی دیگه

We often use this in British English to make a gaffe.

ما اغلب از این در انگلیسی بریتانیایی برای ایجاد گاف استفاده می کنیم.

G a f e is to make a mistake, a general error, or of course, a funny mistake.

G a f e مرتکب یک اشتباه، یک خطای کلی، یا البته، یک اشتباه خنده دار است.

We do like seeing people making mistakes, especially when they are funny mistakes.

ما دوست داریم ببینیم افراد اشتباه می کنند، به خصوص وقتی اشتباهات خنده دار باشد.

To make a goof.

مسخره کردن

Or we can also use the word blooper as well.

یا می توانیم از کلمه blooper نیز استفاده کنیم.

Steve, I'm sure you know this one very well.

استیو، من مطمئن هستم که شما این یکی را به خوبی می دانید.

Why would I know that?

چرا این را بدانم؟

Well, when we talk about filming or performing

خوب، وقتی در مورد فیلمبرداری یا اجرا

or putting on a show, maybe you get the words wrong, you goof.

یا اجرای یک نمایش صحبت می کنیم، شاید کلمات را اشتباه گرفته باشید، احمق.

A goof is a mistake made whilst doing something.

گول اشتباهی است که در حین انجام کاری انجام می شود.

So maybe some somebody is performing and they forget the words or they say the wrong word.

بنابراین ممکن است کسی در حال اجرا باشد و کلمات را فراموش کند یا کلمه اشتباهی را بیان کند.

Okay, so I made a goof. Yes, yes or you made a mistake.

خوب، پس من یک مسخره کردم. بله بله یا اشتباه کردید

You just said the wrong word. And we often think of bloopers, don't we?

فقط حرف اشتباهی زدی و ما اغلب به بلوپرها فکر می کنیم، اینطور نیست؟

We think of bloopers when a person is trying to do something on film

وقتی شخصی می‌خواهد کاری را در فیلم

or on camera, and they keep getting it wrong, we call them bloopers and that.

یا دوربین انجام دهد، و مدام اشتباه می‌کنند، به آنها فکر می‌کنیم.

Guess what, Steve? That is?

حدس بزن چیه، استیو؟ یعنی؟

That's we have almost come to the end of today's live stream.

تقریباً به پایان پخش زنده امروز رسیده ایم.

This is a busy, busy one.

این یک شلوغ، شلوغ است.

A busy one indeed.

واقعا شلوغه

Thank you for all your comments on the live chat.

از همه نظرات شما در مورد چت زنده متشکرم.

I love reading them and trying to interpret them and making comments about them.

من عاشق خواندن آنها و تلاش برای تفسیر آنها و اظهار نظر در مورد آنها هستم.

so yes, that's been very enjoyable today and it's been lovely being here.

بنابراین بله، امروز بسیار لذت بخش بود و حضور در اینجا دوست داشتنی بود.

Mr. Duncan. I'm hungry and I need to go to the toilet. Okay.

آقای دانکن من گرسنه هستم و باید برم توالت. باشه

very interesting collection of things.

مجموعه ای بسیار جالب از چیزها

I mean, I'm crossing my legs.

یعنی دارم پاهایم را روی هم می گذارم.

Okay, Mr.

باشه، آقای

Duncan, so I look forward to seeing you all next week.

دانکن، پس من مشتاقانه منتظر دیدار شما هستم.

And, have a good week.

و هفته خوبی داشته باشید

And Mr.

Duncan's going to be putting on lots of lessons during the week, so look out for those.

و آقای

دانکن در طول هفته درس های زیادی خواهد داشت، پس مراقب آن ها باشید.

I can't begin to tell you how busy I have been.

من نمی توانم شروع کنم به شما بگویم که چقدر سرم شلوغ بوده است.

Thank you, Mr. Steve. You've been very industrious. I have.

ممنون آقای استیو. شما بسیار پرتلاش بوده اید من دارم.

See you soon. That's all.

به زودی می بینمت. همین.

And that is Mr. Steve.

و آن آقای استیو است.

He is leaving now, but I promise he will be with us next week.

او الان می رود، اما قول می دهم هفته آینده پیش ما باشد.

It has been a very lively one today, a lot of things going on, a lot of things happening.

امروز بسیار پر جنب و جوش بوده است، چیزهای زیادی در جریان است، اتفاقات زیادی در حال رخ دادن است.

And it's nice to have Steve back in his comfortable corner.

و خوب است که استیو به گوشه راحت خود بازگشته است.

Thank you very much for your company today.

از شرکت امروز شما بسیار سپاسگزارم.

It's been a very interesting one.

خیلی جالب بوده

We've had lots of subjects.

ما سوژه های زیادی داشته ایم.

We've been talking about world colliding figuratively.

ما در مورد برخورد جهان به صورت مجازی صحبت کرده ایم.

We've been talking about making mistakes.

ما در مورد اشتباه کردن صحبت کرده ایم.

We've been talking about housing, and we've been talking about lots of other things as well.

ما در مورد مسکن صحبت کرده‌ایم و در مورد چیزهای دیگر نیز صحبت کرده‌ایم.

Mr.. Steve is back with us next Sunday.

آقای استیو یکشنبه آینده با ما باز خواهد گشت.

I will be back with you on Wednesday.

من چهارشنبه پیش شما خواهم بود.

I think I will be with you live on Wednesday.

فکر کنم چهارشنبه با شما زنده باشم.

Lots and lots of new lessons coming up as well.

بسیاری از درس های جدید نیز در راه است.

Oh, also

اوه،

next Sunday it is episode 300 of English Addict.

یکشنبه آینده هم قسمت 300 انگلیسی معتاد است.

Next Sunday.

یکشنبه آینده

I wonder if we are doing something special for that?

من نمی دانم آیا ما برای آن کار خاصی انجام می دهیم؟

I don't know, I haven't decided yet.

نمیدونم هنوز تصمیم نگرفتم

A week is a very long time when you think about it.

یک هفته زمانی بسیار طولانی است که به آن فکر کنید.

Thank you for your company.

ممنون از همراهی شما

See you soon.

به زودی می بینمت. از

Enjoy the rest of your Sunday

بقیه یکشنبه خود لذت ببرید

and I hope you have a nice day wherever you are watching in the world.

و امیدوارم هر کجای دنیا که تماشا می کنید روز خوبی داشته باشید.

This is Mr. Duncan and of course on behalf of Mr.

این آقای دانکن است و البته از طرف آقای

Steve Sailing, thank you very much for watching.

استیو سیلینگ، از تماشای شما بسیار متشکرم.

I hope you've enjoyed this.

امیدوارم از این کار لذت برده باشید.

And of course, until the next time we meet here, right here on YouTube.

و البته، تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ببینیم، درست اینجا در یوتیوب.

The world of English is a fun and exciting place to be,

دنیای انگلیسی مکانی سرگرم کننده و هیجان انگیز برای بودن است

and I hope you will join me next time.

و امیدوارم دفعه بعد به من بپیوندید. تا

Ta ta for now.

تا فعلا

See you soon.

به زودی می بینمت.