What is a suffix? - Using 'some' as an adjective. ENGLISH ADDICT - LIVE Learning - Episode 270

Madame's monsieur.

آقای مادام

And of course, we we can't forget the les enfants.

و البته، ما نمی توانیم les enfants را فراموش کنیم.

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

We are back together.

ما دوباره با هم هستیم.

English addict is with you once more.

معتاد انگلیسی یک بار دیگر با شماست.

Live from the birthplace of the English language,

زندگی از زادگاه زبان انگلیسی،

which just happens to be England. Now.

که اتفاقا انگلستان است. اکنون.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

We are back.

ما برگشتیم.

They said it would never happen.

گفتند هرگز این اتفاق نخواهد افتاد.

But we are back.

اما ما برگشتیم.

I don't know why I'm making such a fuss of that.

نمی دانم چرا اینقدر سر و صدا درست می کنم.

But we are back. Don't forget.

اما ما برگشتیم. فراموش نکنید.

Also, can you please give us a lovely light at the very start of the live stream?

همچنین، لطفاً می توانید در همان ابتدای پخش زنده یک نور دوست داشتنی به ما بدهید ؟

Please click like and then YouTube will be ever so nice to us.

لطفاً روی لایک کلیک کنید و سپس YouTube همیشه برای ما بسیار خوب خواهد بود.

They won't come round and throw stones at my windows any more.

آنها دیگر نمی گردند و به پنجره های من سنگ پرتاب نمی کنند .

Here we go then. Hi, everybody.

پس ما اینجا می رویم. سلام به همه.

This is Mr. Duncan,

این آقای دانکن است

and I am

و من

in the room and.

در اتاق هستم و.

And Hello.

و سلام.

What happened then? Something very strange happened.

بعدش چی شد؟ اتفاق خیلی عجیبی افتاد.

Did you see that?

اون رو دیدی؟

Anyway, as I was saying, this is Mr.

به هر حال، همانطور که گفتم، این آقای

Duncan, and he is Mr.

دانکن است و او آقای

Steve. Everyone. Hello. Welcome.

استیو است. هر کس. سلام. خوش آمدی.

And it's wonderful to be here with all you lovely friends

و این فوق العاده است که در اینجا با همه شما دوستان دوست داشتنی

across the world who want to learn some English.

در سراسر جهان که می خواهید انگلیسی یاد بگیرند، باشید.

Yes, And that's why we're here.

بله، و به همین دلیل است که ما اینجا هستیم.

You say to teach English, to talk about English.

شما می گویید انگلیسی تدریس کنید، در مورد انگلیسی صحبت کنید.

And of course, the most important thing of all

و البته مهمترین چیز این

is to have some fun.

است که کمی تفریح ​​کنید.

We all have some fun.

همه ما کمی سرگرم هستیم.

We will have some fun.

کمی لذت خواهیم برد.

There will be some smiles for Mr. Steve.

چند لبخند برای آقای استیو وجود خواهد داشت.

There might be some laughter from me.

ممکنه یه خنده از من باشه

And hopefully you will enjoy all of this as well.

و امیدوارم شما هم از این همه لذت ببرید.

I'm an English addict. Mr. Steve likes English.

من یک معتاد انگلیسی هستم. آقای استیو انگلیسی را دوست دارد.

He needs English very much because in his job

او به زبان انگلیسی بسیار نیاز دارد زیرا در شغل خود

he has to speak quite often to other people in English.

باید اغلب با افراد دیگر به زبان انگلیسی صحبت کند.

So he needs to have a very high level of English.

بنابراین او باید زبان انگلیسی بسیار بالایی داشته باشد.

And I hope your English will be improving as well.

و امیدوارم زبان انگلیسی شما نیز بهتر شود.

Don't forget, please give us a like

فراموش نکنید، لطفا به ما یک مانند

this.

این بدهید.

Is it the last time I mentioned in lights just one more time?

آیا آخرین باری است که فقط یک بار دیگر در لایت ها ذکر کردم؟

Well, we could always mention it later when there's more people on.

خوب، ما همیشه می‌توانیم بعداً وقتی افراد بیشتری در آن حضور دارند به آن اشاره کنیم.

because they need to be reminded.

زیرا نیاز به یادآوری دارند.

Definitely with this house.

حتما با این خونه

Mr. Duncan, we keep saying it, but just in case you don't know, this helps Mr.

آقای دانکن، ما مدام این را می گوییم، اما اگر شما نمی دانید، این کمک می کند که

Duncan's videos to be seen across the world without the likes.

ویدیوهای آقای دانکن بدون لایک در سراسر جهان دیده شوند .

It disappears into a black hole. Yes.

در سیاهچاله ناپدید می شود. آره.

So, yes, the more lights, the better. Thank you.

بنابراین، بله، هر چه نور بیشتر باشد، بهتر است. متشکرم. می‌دانی

You know, when you flush the toilet and the toilet goes round and round, the water inside

، وقتی توالت را می‌کشی و توالت دور و بر می‌چرخد، آب داخل

goes round Iraq, well, imagine I am the thing

عراق می‌چرخد، خوب، تصور کنید من همان چیزی هستم

that's being flushed away and that's what YouTube does.

که آب می‌کشم و این کاری است که YouTube انجام می‌دهد.

Okay. Mr. Right.

باشه. آقای راست.

And if you're wondering what I'd want to hang on for a bit first

و اگر به این فکر می‌کنید که من می‌خواهم ابتدا به چه چیزی بپردازم

to see if it is any good before I like it, then, you know, just just like it.

تا ببینم قبل از اینکه آن را دوست داشته باشم، خوب است یا نه، پس می‌دانید، فقط آن را دوست دارم.

Anyway, you can always and like, just take it from us.

به هر حال، شما همیشه می توانید و لایک کنید، فقط آن را از ما بگیرید.

It'll be good. This will be good. This will be big.

خوب میشه این خوب خواهد بود. این بزرگ خواهد بود.

Just like I think today's live stream is going to be the best one ever.

دقیقاً همانطور که فکر می کنم پخش زنده امروز بهترین پخش زنده تاریخ خواهد بود.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

I just a bit of pressure there, Mr. Dunk.

من فقط کمی فشار دارم، آقای دانک.

A lot of pressure.

فشار زیاد.

So so we've got to really do a good one now.

بنابراین، اکنون باید واقعاً یک کار خوب انجام دهیم.

It's got to be really good.

باید واقعاً خوب باشد.

Welcome to Autumn, by the way.

اتفاقاً به پاییز خوش آمدید.

It's very, very autumn.

خیلی خیلی پاییز است

Like outside.

مثل بیرون.

I have to say the weather is rather nice.

باید بگم هوا نسبتا خوبه

We have well, most of the leaves

ما خوب داریم، بیشتر برگها

have actually fall in off the trees now, so we are well into autumn.

در واقع از درختان افتاده اند ، بنابراین ما به پاییز رسیده ایم.

This week we had our first frost.

این هفته اولین یخ زدگی خود را داشتیم.

It hit, we woke up and everything was frosty as the temperature

ضربه زد، ما از خواب بیدار شدیم و همه چیز یخبندان بود زیرا درجه حرارت برای اولین بار به

disappeared below zero Celsius

زیر صفر درجه سانتیگراد ناپدید شد

the first time, which is unusual because we are nearly into December

، که غیرعادی است زیرا تقریباً به ماه دسامبر رسیده ایم

and we've only just had our first frost of the winter, which is very, very unusual.

و تازه اولین یخبندان خود را در زمستان داشته ایم، که بسیار بسیار غیرعادی است. .

I've got some plants outside still flowering that normally would

من برخی از گیاهان را در خارج از خانه دارم که هنوز گل می دهند که

stop flowering in probably October, but they're still going now.

معمولاً در ماه اکتبر گلدهی خود را متوقف می کنند، اما آنها همچنان در حال حاضر ادامه دارند.

And it's, you know, what's that one I'm going to outside that one that I keep growing.

و می‌دانی، این چیزی است که می‌خواهم خارج از آن یکی که مدام رشد می‌کنم.

I don't know my friend Andy of mine in the queue.

من دوستم اندی را در صف نمی شناسم.

I keep forgetting the name of Dahlia.

من مدام نام کوکب را فراموش می کنم.

The dahlia that is still flowering. Can you believe it?

گل محمدی که هنوز گل می دهد. می تونی باور کنی؟

I've got to bring it in, though.

هر چند باید بیارمش

Is what one of the jobs I had on my list for today, which I didn't have time to do

یکی از کارهایی است که برای امروز در لیست خود داشتم که

before coming on to the live stream.

قبل از ورود به پخش زنده فرصت انجام آن را نداشتم.

I did say that this was going to be our best. Whatever.

من گفتم که این بهترین ما خواهد بود. هر چه.

I mean, excited. Mr.

یعنی هیجان زده آقای

Steve Yes, I am ever so excited.

استیو بله، من همیشه خیلی هیجان زده هستم.

Why do you know why?

چرا میدونی چرا؟

Because December is just around the corner.

چون دسامبر نزدیک است.

We are just under 30 days

ما کمتر از 30 روز

away from Christmas and I noticed in much Wenlock

تا کریسمس فاصله داریم و من در بسیاری از Wenlock متوجه شدم که

they are already getting in the mood

آنها در حال حاضر حال و هوای خوبی دارند

because Christmas will be on its way.

زیرا کریسمس در راه است.

And of course I hope we will all get the chance

و البته امیدوارم همه ما این شانس را داشته باشیم که

to celebrate together.

با هم جشن بگیریم.

as if we needed reminding.

انگار نیاز به یادآوری داشتیم

Christmas is coming as December approaches

کریسمس با نزدیک شدن به دسامبر در راه است

and everything is looking rather festive

و همه چیز در حال حاضر نسبتاً جشن به نظر می رسد

already.

.

Already it started.

از قبل شروع شد.

So a lot of people I noticed the other night we were driving around the other night

بنابراین بسیاری از مردم متوجه شدم که شب گذشته ما در حال رانندگی در آن شب بودیم

and we noticed a lot of people have already put their Christmas lights up

و متوجه شدیم که بسیاری از مردم قبلاً چراغ های کریسمس خود را

outside their houses and also their Christmas trees are also up in the house.

بیرون از خانه هایشان روشن کرده اند و همچنین درخت کریسمس آنها نیز در خانه روشن است.

We haven't done it yet.

ما هنوز آن را انجام نداده ایم.

We won't be doing it for a while.

ما برای مدتی این کار را انجام نمی دهیم.

By the way, there's something else to celebrate.

به هر حال، چیز دیگری برای جشن گرفتن وجود دارد.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

Yeah, concerning a regular

بله، در مورد یک

loyal viewer of ours who is us as man from Brazil.

بیننده وفادار همیشگی ما که ما به عنوان مرد برزیلی هستیم.

Pedro. Yes. Is a free man.

پدرو. آره. یک انسان آزاد است.

Pedro Belmont.

پدرو بلمونت

Yes, he's free.

بله، او آزاد است.

He's free. Yes.

او آزاد است. آره.

Well, no evidence thrown out of court, so.

خوب، هیچ مدرکی از دادگاه بیرون انداخته نشد، بنابراین.

Well done.

آفرین.

Well done, Pedro.

آفرین پدرو

You know what I love of live to fight another day.

تو میدونی که من عاشق چه چیزی هستم تا یک روز دیگر بجنگم. می‌دانید

You know what I love about this live stream?

من از این پخش زنده چه چیزی را دوست دارم؟

What I love about doing this is there are so many different people

چیزی که من در مورد انجام این کار دوست دارم این است که افراد مختلف زیادی

watching all around the world with lots of different life stories. Yes.

در سراسر جهان با داستان های مختلف زندگی تماشا می کنند. آره.

Lots of different backgrounds.

بسیاری از پس زمینه های مختلف.

Some some draw,

بعضی ها نقاشی می کشند،

some.

Sometimes there is drama as well.

بعضی ها.

گاهی اوقات درام نیز وجود دارد.

And we think it's great that you share these things with us and

و ما فکر می کنیم خیلی خوب است که شما این چیزها را با ما

and everybody else because a lot of people wouldn't they would try and keep that to themselves.

و هر کس دیگری به اشتراک می گذارید زیرا بسیاری از مردم سعی نمی کنند آن را برای خودشان نگه دارند.

But I mean, we we do give away a lot about our personal lives,

اما منظورم این است که ما چیزهای زیادی در مورد زندگی شخصی خود می دهیم،

sometimes too much.

گاهی اوقات بیش از حد.

Yes. So yeah.

آره. پس آره.

So thank you for that.

بنابراین برای آن از تو متشکرم.

Thank you for sharing that with us.

ممنون که آن را با ما به اشتراک گذاشتید.

I'm having that pen back, Mr. Duncan.

من آن خودکار را پس می گیرم، آقای دانکن.

I promise not to play with it.

قول میدم باهاش ​​بازی نکنم

Mrs. Duncan doesn't like me playing with a pen. Okay?

خانم دانکن دوست ندارد من با قلم بازی کنم. باشه؟

I get nervous and I play. So what are you talking about, Steve?

عصبی می شوم و بازی می کنم. پس در مورد چی حرف میزنی استیو؟

So that's it? Yes.

پس همین؟ آره.

No, I was just saying congratulations to Pedro.

نه، من فقط به پدرو تبریک می گفتم.

That's it.

خودشه.

Pedro Belmont is a free man once again.

پدرو بلمونت بار دیگر یک مرد آزاد شد.

Completely free. 100%.

کاملا رایگان. 100% اکنون

Everything

همه چیز

has now been cleared up.

پاک شده است.

His name is once again, good and pure. Yes.

نام او بار دیگر نیکو و پاک است. آره.

Just, you know, make sure it doesn't happen again.

فقط، می دانید، مطمئن شوید که دیگر تکرار نمی شود.

Well, it doesn't matter, does it?

خوب، مهم نیست، اینطور نیست؟

If you're innocent, it doesn't matter.

اگر شما بی گناه هستید، مهم نیست.

Can't afford to lose one zero on this channel. No.

نمی توانید یک صفر را در این کانال از دست بدهید. نه.

Signed you.

امضات کردم.

You could watch from behind bars. I'm not sure you.

می شد از پشت میله ها تماشا کرد. من مطمئن نیستم شما.

Well, I would imagine.

خوب، من تصور می کنم.

No, I'm just guessing.

نه، من فقط حدس می زنم.

I would imagine the prisons in Brazil are pretty tough.

من تصور می کنم زندان های برزیل بسیار سخت هستند.

I bet.

شرط میبندم.

I would imagine so.

من چنین تصور می کنم.

I doubt I doubt you would get any access to the Internet.

من شک دارم که شما به اینترنت دسترسی داشته باشید.

Not like here in the UK.

مثل اینجا در بریتانیا نیست.

Our prisons are like holiday camps.

زندان های ما مانند اردوگاه های تعطیلات هستند.

You go into prison and the first thing they do is they give you a cell and they give you everything you want.

شما به زندان می روید و اولین کاری که می کنند این است که به شما یک سلول می دهند و هر چه می خواهید به شما می دهند.

Inside you have a TV, you have the Internet.

در داخل شما یک تلویزیون دارید، شما اینترنت دارید. وقتی به زندان می روید،

It's a bit like going to a holiday camp here in the UK when you go to prison.

کمی شبیه رفتن به یک اردوگاه تعطیلات در اینجا در بریتانیا است.

Yes. So but anyway, yes, there we go.

آره. بنابراین، اما به هر حال، بله، ما به آنجا می رویم.

Well done. Well done. No evidence.

آفرین. آفرین. بدون مدرک.

So is a free man.

انسان آزاد هم همینطور.

So that's good to know. Good. I'm very glad to hear that.

بنابراین خوب است بدانید. خوب من از شنیدن آن بسیار خوشحالم.

Pedro Belmont, or should I say Pedro

پدرو بلمونت، یا بهتر است بگویم پدرو

Belmont is a free man.

بلمونت یک مرد آزاد است.

Yes. Again,

آره. دوباره،

once more, Who is first on today's line, I guess.

یک بار دیگر، حدس می‌زنم چه کسی در خط امروز اول است.

Hello. Who was first?

سلام. اول کی بود؟

I see.

می بینم.

I can see that we have

من می توانم ببینم که ما

Vitesse.

ویتسه را داریم.

Congratulations, Vitus.

تبریک میگم ویتوس

You are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

He would also get a prize

او همچنین

for the person who is most often first on the live stream.

برای شخصی که اغلب در پخش زنده اول است جایزه می گیرد.

I think if there was a prize for that, I think you would quite, quite clearly get that.

فکر می کنم اگر جایزه ای برای آن وجود داشت، فکر می کنم کاملاً واضح است که آن را دریافت می کردید.

Although right hot on your heels, as we say.

اگرچه همانطور که می گوییم روی پاشنه های شما گرم است.

Hot on your heels.

داغ روی پاشنه ات

Very coming up very quickly behind or at the same time was Beatrice

خیلی سریع پشت سر یا در همان زمان، حرکت بئاتریس

and Lewis and Valentine

و لوئیس و ولنتاین

and Charlotte motion as well.

و شارلوت نیز بالا آمد.

Beatrice has had a busy weekend.

بئاتریس آخر هفته شلوغی داشته است.

very busy weekend.

آخر هفته بسیار شلوغ

What has Beatrice been doing?

بئاتریس چه کار کرده است؟

Well, Beatrice has been attending the wedding of a younger brother.

خب، بئاتریس در مراسم عروسی یک برادر کوچکتر شرکت کرده است.

okay, then.

باشه پس

Congratulations to your younger brother on.

به برادر کوچکترت تبریک می گویم

On his

در

wedding day. Yes.

روز عروسی اش. آره.

And I think probably Beatrice is up

و من فکر می کنم احتمالا بئاتریس

very late last night, but she's still here today.

دیشب خیلی دیر بیدار شده است، اما او هنوز اینجاست.

Probably be hung over

احتمالاً روی

that.

I doubt it.

آن آویزان شده است.

من شک دارم.

No, I doubt the era hung over.

نه، من شک دارم که دوران به پایان رسیده باشد.

Beatrice, I don't mean to besmirch your name.

بئاتریس، قصدم تحقیر نام تو نیست.

Okay, But yes, so we have is a lovely wedding.

خوب، اما بله، پس ما یک عروسی دوست داشتنی داریم.

And I suppose send us some photos.

و من فکر می کنم چند عکس برای ما ارسال کنید.

Yes, please send us lots and lots of photographs.

بله، لطفاً تعداد زیادی عکس برای ما ارسال کنید.

Maybe hundreds, if you could.

شاید صدها، اگر می توانستید.

We need 100 photographs of your wedding.

ما به 100 عکس از عروسی شما نیاز داریم.

just as.

Just as this car my dad said. Can we have 200?

فقط به عنوان.

همونطور که بابام گفت این ماشین آیا می توانیم 200 داشته باشیم؟

Can we have 200 photographs of your of your brother's wedding and we will show them all next week.

آیا می توانیم 200 عکس از عروسی برادرت داشته باشیم و همه آنها را هفته آینده نشان دهیم.

Definitely.

قطعا.

Diego sends a lovely message from me, from Colombia.

دیگو یک پیام دوست داشتنی از من، از کلمبیا می فرستد.

But now, living in Poland, thanks to Mr.

اما اکنون که در لهستان زندگی می کنم، به لطف

Duncan's programmes, I've been improving my English.

برنامه های آقای دانکن، انگلیسی خود را بهبود بخشیده ام.

Good.

So well done, Diego.

خوب

خیلی خوب، دیگو.

Ashleigh JANDREAU Molina, Lara.

اشلی جاندرو مولینا، لارا.

okay. That was.

باشه. بود.

You did a very good job of that, by the way.

اتفاقاً شما کار بسیار خوبی در این زمینه انجام دادید.

Diego Ashleigh is it is Andrew

Diego Ashleigh است که اندرو

is that the judge pronounces as Hamlet Jandreau Molina.

است که قاضی به عنوان Hamlet Jandreau Molina تلفظ می کند.

Lara see you. I've got to say.

لارا میبینمت باید بگویم

Molina Yes, it's kind of this lilting name.

مولینا بله، این یک جور نام تند است.

There's this sort of lilt little flows off of the off the palate.

این نوع از نور کمی جریان از کام وجود دارد.

Okay, That's a bit like a dance.

خوب، این کمی شبیه رقص است.

It's yes, the same as the sound

بله، همان صدایی که

dances off your tongue. Yes.

از زبان شما می رقصد. آره.

we older brother.

ما برادر بزرگتر

I thought it was after Beatrice, his younger brother.

فکر کردم بعد از بئاتریس، برادر کوچکترش بود.

Okay, that's good.

باشه. اون خوبه.

All right.

I missed that from one of the messages. Yes, clearly.

خیلی خوب.

از یکی از پیام ها یادم رفت. بله، واضح است.

But anyway, a brother.

اما به هر حال برادر.

Anyway, moving on this week, we've had a busy week as well.

به هر حال، با ادامه این هفته، هفته شلوغی هم داشتیم.

Not just Beatriz. We've had a busy week.

نه فقط بئاتریز. هفته شلوغی داشتیم

We were zooming around the country lanes of England,

ما در سراسر خطوط روستایی انگلستان زوم می‌کردیم و با

driving something

چیزی رانندگی می‌کردیم

that we don't often get to drive.

که اغلب نمی‌توانیم آن را رانندگی کنیم.

Yeah, this week we were driving around

بله، این هفته

in something very large, something larger than Mr.

با چیزی بسیار بزرگ تر از

Steve's car, and we had quite a lot of fun doing it.

ماشین آقای استیو در حال رانندگی بودیم، و از انجام آن بسیار لذت بردیم.

Would you like to see what happened when Mr.

آیا می‌خواهید ببینید چه اتفاقی افتاد که من

Steve and myself decided to go for a drive

و آقای استیو تصمیم گرفتیم با

in our big white van?

ون بزرگ سفید خود به رانندگی برویم؟

Now, if you remember, we used to have spot the white van.

حالا، اگر یادتان باشد، ما قبلاً ون سفید را می دیدیم.

Do you remember that?

آیا آن را به خاطر دارید؟

We used to have spot the white van when when the road

زمانی که جاده

was behind us on the live view.

پشت سرمان بود در نمای زنده، ون سفید را می دیدیم.

And this week we were actually driving

و این هفته ما واقعاً در حال رانندگی با

a white van, a huge vehicle.

یک ون سفید بودیم، یک وسیله نقلیه بزرگ.

Mr. Steve, I have to say, can I just say, Steve, you were brilliant

آقای استیو، باید بگویم، آیا می توانم فقط بگویم، استیو، شما در

driving this huge vehicle.

رانندگی با این وسیله نقلیه عظیم عالی بودید.

In fact, I have a feeling that you may have changed

در واقع، من این احساس را دارم که ممکن است

your mind about driving a large vehicle on the road, because the one thing I noticed

نظر خود را در مورد رانندگی با یک وسیله نقلیه بزرگ در جاده تغییر داده باشید، زیرا تنها چیزی که متوجه شدم این

is everyone moved out of the way for us.

است که همه برای ما از مسیر خارج شده اند.

So when you were driving something large, a large vehicle like a van,

بنابراین هنگامی که شما در حال رانندگی یک وسیله نقلیه بزرگ، یک وسیله نقلیه بزرگ مانند یک ون هستید،

I certainly noticed during the week

مطمئناً در طول هفته متوجه شدم که

all of the traffic seems to move away.

تمام ترافیک به نظر می رسد دور می شود.

They parked and they were very courteous, very kind to us on the road.

آنها پارک کردند و بسیار مودب بودند، در جاده با ما بسیار مهربان بودند.

I think they were intimidated.

فکر می کنم آنها مرعوب شدند.

Yes. So, yeah, we was a bit of a sad trip because we were going to pick up furniture

آره. بنابراین، بله، ما کمی سفر غم انگیزی داشتیم، زیرا قرار بود

from my mother's house because we have to clear the house.

از خانه مادرم اثاثیه بگیریم، زیرا باید خانه را تمیز کنیم.

Okay.

So we had to pick up some furniture, so we had to hire a van.

باشه.

بنابراین مجبور شدیم مقداری اثاثیه بگیریم، بنابراین مجبور شدیم یک ون کرایه کنیم.

Olga asks, Do you need a special license?

اولگا می پرسد، آیا به مجوز خاصی نیاز دارید؟

You don't for a van up to a certain size.

شما برای یک ون تا یک اندازه خاص نیستید.

It's only if it becomes what's called an HGV V, a heavy goods vehicle

فقط در صورت تبدیل شدن به آنچه که HGV V نامیده می شود، یک وسیله نقلیه بارهای سنگین می شود

that you need a special license over a certain size and weight.

که برای اندازه و وزن مشخصی به گواهینامه خاصی نیاز دارید.

You have to have a special license.

شما باید مجوز خاصی داشته باشید.

But I have to say, you were brilliant.

ولی باید بگم که عالی بودی

Even though coming back, we we actually drove back in the dark.

با وجود برگشتن، ما در تاریکی به عقب برگشتیم.

And because many of the roads were closed, because it was it was the rush hour

و چون بسیاری از جاده ها بسته بودند، چون ساعت شلوغی بود

and there were there was traffic everywhere, basically.

و اساساً همه جا ترافیک بود.

And we had to go through the country lanes in the dark.

و ما مجبور شدیم در تاریکی از خطوط روستایی عبور کنیم.

It's a bit stressful.

کمی استرس دارد.

It was a maze.

پیچ و خم بود.

It was quite, quite exciting in a way.

از جهاتی کاملاً هیجان انگیز بود.

We were we were both excited and

ما هر دو هیجان زده و

quite nervous, but we did it.

عصبی بودیم، اما این کار را کردیم.

This van was only a year old, but it had about 20 dents all over it from previous.

این ون تنها یک سال از عمر آن گذشته بود، اما نسبت به قبل حدود 20 فرورفتگی در سراسر آن داشت.

It was behind it, obviously.

معلومه که پشتش بود

Yes, it seemed quite posh because it was a mercedes van.

بله، بسیار شیک به نظر می رسید زیرا یک ون مرسدس بود.

So you think maybe I didn't know it was going to be that, but it was covered in dents

بنابراین فکر می‌کنید شاید من نمی‌دانستم که قرار است چنین شود، اما با فرورفتگی‌هایی پوشانده شده بود

from where people had obviously hide the vehicle before us and had a minor accident. Yes.

که افراد آشکارا خودرو را قبل از ما پنهان کرده بودند و تصادف جزئی داشتند. آره.

What I love, Steve, what I loved is the fact that when they

چیزی که من دوست دارم، استیو، چیزی که دوست داشتم این واقعیت است که وقتی

they bring the van to the house, they

ون را به خانه می آورند، آنها

and they take photographs of the van

و آنها از ون عکس می گیرند،

just in case there are any extra dents that we put in.

فقط در صورتی که فرورفتگی های اضافی وارد کنیم.

But we didn't we didn't have any incidents.

اما ما این کار را نکردیم. هیچ حادثه ای نداشت

And it was it was actually quite good for a bit close.

و در واقع برای مدتی نزدیک بسیار خوب بود.

The only thing was it was a bit stressful to drive it because it had this very annoying

تنها چیز این بود که رانندگی با آن کمی استرس زا بود، زیرا

and loud rattle from behind.

صدای جغجغه بسیار آزاردهنده و بلندی از پشت داشت.

The Bolt had some I don't know where it was, okay.

بولت تعدادی داشت که نمی دانم کجا بود، باشه.

And it was very, you know, very stressful to drive it as particularly down these country lanes.

و رانندگی با آن به ویژه در این خطوط شهری بسیار استرس زا بود.

I think we nearly had an accident, but we got away with it.

فکر می‌کنم نزدیک بود تصادف کنیم، اما از پس آن برآمدیم.

We remember nearly having an accident.

به یاد داریم که نزدیک بود تصادف کنیم.

Well, I managed to stay calm.

خوب، من توانستم آرام بمانم.

It was a manual. I haven't driven a manual car for years.

دفترچه راهنما بود. من سالهاست که ماشین دستی سوار نمی کنم.

So the the old gear style fashioned gears.

بنابراین چرخ دنده های قدیمی مد شده اند.

It was good fun. Yes.

سرگرم کننده خوبی بود آره.

But yes, it was all good.

اما بله، همه چیز خوب بود.

It was We had to drive through the country lanes to avoid all the traffic

این بود که ما مجبور بودیم از طریق خطوط روستایی رانندگی کنیم تا از ترافیکی

that had built up on the way back.

که در راه بازگشت ایجاد شده بود جلوگیری کنیم.

But anyway, we got back fine.

اما به هر حال خوب برگشتیم.

Yes, it was it was quite good fun, though.

بله، با این حال، بسیار سرگرم کننده بود.

Sometimes when you do these things.

گاهی که این کارها را انجام می دهید.

We were we were slightly worried.

ما کمی نگران بودیم.

But once we got on the road, I have to say it was quite a lot of fun.

اما وقتی وارد جاده شدیم، باید بگویم که بسیار سرگرم کننده بود.

Very I would say, my voice is going again.

خیلی می گویم، صدایم دوباره می رود.

It's a very macho thing to do.

این یک کار بسیار مغرور است.

Yeah, so very macho.

آره، خیلی شیطون.

You always think of the people driving white vans as being muscular and macho.

همیشه فکر می کنید افرادی که ون های سفید را می رانند عضلانی و ماچو هستند.

And there we were driving around the lanes in this big white van.

و آنجا با این ون سفید بزرگ در حال رانندگی در خطوط بودیم.

But it was good fun.

اما جالب بود

It was good fun.

سرگرم کننده خوبی بود

It was fun.

سرگرم کننده بود.

Had a bit of fun, although it wasn't fun.

کمی سرگرم کننده بود، اگرچه جالب نبود.

Moving furniture out of my mother's house.

اسباب کشی از خانه مادرم.

No, that wasn't fun.

نه، این جالب نبود.

That was a bit upsetting.

این کمی ناراحت کننده بود.

But then, you know, it's got to be done.

اما پس از آن، می دانید، این کار باید انجام شود.

So we had to do it.

بنابراین مجبور شدیم این کار را انجام دهیم.

I said this, okay,

من این را گفتم، خوب، این

that's that's information that we probably didn't need to give.

اطلاعاتی است که احتمالاً نیازی به ارائه آن نداشتیم.

But then if anyone knew that's just joined, please like

اما اگر کسی می‌دانست که به تازگی عضو شده است، لطفاً به

give us a like and show that you care.

ما لایک کنید و نشان دهید که برایتان مهم است.

You care and you love us so much.

شما به ما اهمیت می دهید و ما را بسیار دوست دارید.

That would be very nice today.

امروز خیلی خوب خواهد بود.

By the way, we do have some things to talk about, George.

به هر حال، ما چیزهایی برای صحبت کردن داریم، جورج.

We are looking at an interesting word in a few moments.

چند لحظه دیگر به یک کلمه جالب نگاه می کنیم.

Also, we are talking about

همچنین، ما در مورد

suffixes suffix.

پسوند پسوند صحبت می کنیم.

A suffix.

یک پسوند.

So when we talk about suffixes, we often talk about the secondary

بنابراین وقتی در مورد پسوندها صحبت می کنیم، اغلب در مورد

or the second part of a word,

قسمت دوم یا ثانویه یک کلمه صحبت می کنیم،

something that is added to the end of a word

چیزی که اغلب به انتهای یک کلمه اضافه می شود

quite often to change its meaning.

تا معنای آن تغییر کند.

So of course you can have a prefix which is at the beginning of the word

بنابراین مطمئناً می توانید یک پیشوند در ابتدای کلمه

and suffix, which comes at the end of a word.

و پسوندی که در انتهای کلمه می آید داشته باشید.

So we are looking at the use of some

بنابراین ما به استفاده از برخی

as an adjective.

به عنوان صفت نگاه می کنیم.

So by using that particular word, we can change

بنابراین با استفاده از آن کلمه خاص، می توانیم

certain words into adjectives.

کلمات خاصی را به صفت تبدیل کنیم.

It is a fun way of using words

این یک روش سرگرم کننده برای استفاده از کلمات

to describe how something appears or its behaviour.

برای توصیف چگونگی ظاهر یا رفتار آن است.

So we're looking at that a little bit later on.

بنابراین ما کمی بعد به آن نگاه می کنیم.

A few people have asked, by the way, Mr.

چند نفر پرسیده اند، اتفاقاً آقای

Duncan, you place something at the end of your live stream.

دانکن، شما چیزی را در انتهای پخش زنده خود قرار دهید.

It's a lot of puppets saying goodbye.

خیلی از عروسک ها خداحافظی می کنند.

What is that all about?

جریان چیه؟

Well, I will quickly explain that thing that you see the end

خوب، من به سرعت توضیح خواهم داد که چیزی که می بینید پایان آن

is actually taken from a BBC children's

در واقع از یک برنامه کودکان بی بی سی

programme called The Wooden Tops.

به نام The Wooden Tops گرفته شده است.

It was made in the 1950s, 1955, to be honest.

صادقانه بگویم در دهه 1950، 1955 ساخته شد.

So that is what you see at the end of my live streams.

بنابراین این همان چیزی است که در پایان پخش زنده من می بینید.

All those little puppets saying goodbye, the wooden tops.

تمام آن عروسک های کوچک که خداحافظی می کنند، رویه های چوبی.

It only lasted for 26 episodes,

فقط 26 قسمت طول کشید،

so it only ran for a few weeks and but,

بنابراین فقط چند هفته و اما پخش شد،

but most people remember it of a certain age.

اما اکثر مردم آن را در سن خاصی به یاد دارند.

So it was around a long time ago.

پس خیلی وقت پیش بود.

But, you know, it only ran between 1955 and 1956,

اما، می دانید، فقط بین سال های 1955 و 1956 اجرا شد،

but a very popular children's programme during that time.

اما یک برنامه بسیار محبوب برای کودکان در آن زمان.

So that is what it is.

پس این همان چیزی است که هست.

I'm glad I was able to answer that question

خوشحالم که توانستم به این سؤال پاسخ دهم

because sometimes, sometimes these questions do need answering.

زیرا گاهی اوقات، گاهی اوقات این سؤالات نیاز به پاسخ دارند.

I'm being accused of being lazy. Mr.

من متهم به تنبلی هستم. آقای

Duncan Why the last time?

دانکن چرا آخرین بار؟

Because I have I drive an automatic car.

چون من دارم ماشین اتوماتیک می رانم.

Well, I think but the thing is,

خوب، من فکر می کنم، اما مسئله این است که،

the thing is, no, I'm going to defend you, Mr.

نه، من از شما دفاع می کنم، آقای

Steve.

استیو.

Well, I was going to defend myself, but go ahead.

خب من میخواستم از خودم دفاع کنم ولی ادامه بده

Well, I'm sure I can as well. Okay.

خوب، مطمئنم که من هم می توانم. باشه.

But a lot of people do these days.

اما این روزها بسیاری از مردم این کار را انجام می دهند.

I think a lot of people prefer automatic transmission on a car.

من فکر می کنم بسیاری از مردم گیربکس اتوماتیک را روی یک ماشین ترجیح می دهند.

So I don't think it's unusual these days to find cars

بنابراین فکر نمی‌کنم این روزها پیدا کردن خودروهایی

that have automatic transmission, even though

که دارای گیربکس اتوماتیک هستند غیرعادی باشد، حتی اگر

I think it can make you.

فکر می‌کنم می‌تواند شما را بسازد.

I've always worried that it makes you too

من همیشه نگران این بودم که

relaxed when you're driving the car.

وقتی در حال رانندگی با ماشین هستید، باعث آرامش شما شود.

But these days, of course, a lot of cars

اما این روزها البته بسیاری از خودروها

have safety devices to stop you from falling asleep.

دارای وسایل ایمنی هستند که مانع از خواب رفتن شما می شوند.

But I think I don't think there's anything wrong with that.

اما فکر نمی‌کنم مشکلی در این مورد وجود داشته باشد.

Well, I do actually prefer a manual car.

خوب، من در واقع یک ماشین دستی را ترجیح می دهم.

I do actually like driving with a manual car.

من واقعاً رانندگی با ماشین دستی را دوست دارم.

But because my job is sales and I spend,

اما چون کار من فروشندگی است و

you know, all day, every day of the week in the car,

تمام روز، هر روز هفته را در ماشین می گذرانم،

it becomes very annoying, a manual gearbox

بسیار آزاردهنده می شود، گیربکس دستی

because it actually after a while you get annoyed,

چون در واقع بعد از مدتی اذیت می شوید،

you get an aching leg where you where you're having to keep depressing the clutch.

پایتان درد می کند. جایی که باید به فشار دادن کلاچ ادامه دهید.

So because of that, I swapped to an automatic many,

بنابراین، به همین دلیل،

many years ago, probably about 15 or 20 years ago.

سال‌ها پیش، احتمالاً حدود 15 یا 20 سال پیش، با خودکار تعویض کردم.

And it does make driving in heavy traffic a lot easier

و رانندگی در ترافیک سنگین را برای من بسیار آسان تر می کند

for me.

.

I'm sure Lewis probably would might disagree because I would imagine

من مطمئن هستم که لوئیس احتمالاً ممکن است مخالف باشد، زیرا تصور می‌کنم

Lewis is driving taxis and all conditions for many years, probably with a manual.

لوئیس سال‌ها تاکسی می‌راند و همه شرایط ، احتمالاً با یک دفترچه راهنما.

I don't know. Please let us know that for me.

من نمی دانم. لطفا این را برای من به ما اطلاع دهید.

But I do actually prefer it because you have a bit more control.

اما من در واقع آن را ترجیح می دهم زیرا شما کنترل بیشتری دارید.

But it was just not out of laziness but out of convenience.

اما این فقط از سر تنبلی نبود بلکه از روی راحتی بود.

Yeah.

آره

Just makes it easier when you're in the car all day too, to have that convenience.

فقط وقتی تمام روز را در ماشین هستید ، این راحتی را آسان تر می کند.

And I think if you're driving long distances these days,

و من فکر می کنم اگر این روزها مسافت های طولانی را رانندگی می کنید،

especially if you go on to the the highway or the motorway

به خصوص اگر به بزرگراه یا بزرگراه بروید

and you might find that you don't need to keep changing gear anyway.

و ممکن است متوجه شوید که به هر حال نیازی به تعویض دنده ندارید.

So it's, it's, it's quite nice if you're just on a very straight

بنابراین، این است، اگر فقط در یک جاده بسیار مستقیم

road, a fast road, and you don't have to keep changing gear.

، یک جاده سریع هستید، و مجبور نیستید به تغییر دنده ادامه دهید، بسیار خوب است.

There's no need to worry about that because it's not necessarily is nice.

نیازی به نگرانی در مورد آن نیست زیرا لزوماً خوب نیست.

It's nice to change gears.

تعویض دنده خوبه

It just, yeah, I do enjoy it.

فقط، بله، من از آن لذت می برم.

I think I wouldn't like to do it all day, every day.

فکر می کنم دوست ندارم تمام روز و هر روز این کار را انجام دهم.

If you my job, if you've got a sports car. definitely.

اگر شما شغل من هستید، اگر یک ماشین اسپرت دارید. قطعا

Now that is a very different situation.

اکنون وضعیت بسیار متفاوت است.

If you had a sports car or something with a lot of power,

اگر یک ماشین اسپورت یا چیزی با قدرت زیاد داشتید،

you've really got to make the most of it with that gearbox.

واقعاً باید با آن جعبه دنده بیشترین استفاده را از آن ببرید.

I think.

So I can I can understand that definitely the Mustang will definitely be manual.

من فکر می کنم.

بنابراین می توانم بفهمم که قطعا موستانگ دستی خواهد بود.

I would never, never get a

من هرگز، هرگز

an automatic mustang, assuming I ever get one, which probably won't happen.

یک موستانگ اتوماتیک نخواهم گرفت، با فرض اینکه یک موستانگ را دریافت کنم، که احتمالاً این اتفاق نخواهد افتاد.

It just seems strange that you would have an automatic sports car because I think that's part of the fun.

عجیب به نظر می رسد که شما یک ماشین اسپرت اتوماتیک داشته باشید زیرا فکر می کنم این بخشی از سرگرمی است.

Fun? Yeah, that's the fun.

سرگرم کننده؟ آره، لذت همینه

The the changing the gear and and feeling the engine

تعویض دنده و احساس موتور

suddenly pull you forwards

ناگهان شما را به سمت جلو می کشد

and you are thrust into the back of your seat. Yes.

و به پشتی صندلی خود رانده می شوید. آره.

As Claudio mentioned, Claudio mentions not Claudio.

همانطور که کلودیو اشاره کرد، کلودیو به کلودیو اشاره نمی کند.

Claudio

کلودیو

with electric cars.

با ماشین های برقی

Of course you can't.

البته شما نمی توانید.

They're only automatic.

آنها فقط خودکار هستند. تا آنجا که من اطلاع دارم،

You can't get a manual electric car, as far as I'm aware.

نمی توانید یک ماشین برقی دستی تهیه کنید .

So you won't get any choice.

پس هیچ انتخابی نخواهید داشت

So if you if you want a a manual car, then I would say get one now.

بنابراین اگر می خواهید یک ماشین دستی داشته باشید، من می گویم همین حالا یکی را تهیه کنید.

Because when, when, when we're all forced into electric cars, which probably won't happen.

زیرا چه زمانی، چه زمانی، چه زمانی همه ما مجبور به استفاده از خودروهای برقی هستیم که احتمالاً این اتفاق نخواهد افتاد.

Okay, then you won't have a you won't have a choice in it.

خوب، پس شما یک انتخاب نخواهید داشت.

I feel I feel like we're heading into a subject we often end up talking about.

احساس می‌کنم که داریم به موضوعی می‌رویم که اغلب در نهایت درباره آن صحبت می‌کنیم.

We have an interesting word to look at.

یک کلمه جالب برای بررسی داریم.

This is a word that is often used in British English.

این کلمه ای است که اغلب در انگلیسی بریتانیایی استفاده می شود.

You might have heard it used here on the live stream.

ممکن است شنیده باشید که از آن در اینجا در جریان مستقیم استفاده شده است.

So here is today's interesting word.

بنابراین این کلمه جالب امروز است. به

I think this is an interesting word. Anyway, the word is

نظر من این کلمه جالبی است . به هر حال، کلمه

cushy, cushy, cushy, cushy.

بالشتک، بالشتک، بالشتک، کوشی است.

This is often used in English, quite often in British English.

این اغلب در انگلیسی، اغلب در انگلیسی بریتانیایی استفاده می شود.

If something is described as being cushy,

اگر چیزی به عنوان نرمی توصیف شود،

it is an easy thing, something that is comfortable, well,

آن چیز ساده ای است، چیزی که راحت، خوب،

undemanding, simple or effortless.

بی نیاز، ساده یا بی دردسر است.

So we often use the word cushy when we describing something

بنابراین وقتی چیزی را توصیف می کنیم

that requires very little effort, very little work.

که به تلاش بسیار کمی نیاز دارد، اغلب از کلمه cushy استفاده می کنیم.

Maybe if you have a job, maybe your job is cushy,

شاید اگر شغلی دارید، شاید کارتان راحت باشد،

We might say that your job is very easy, very cushy.

شاید بگوییم که کارتان خیلی راحت است، خیلی راحت.

He has a cushy job.

او شغل بامزه ای دارد.

I sometimes think that Mr.

من گاهی اوقات فکر می کنم که

Steve's job sometimes is a little cushy,

کار آقای استیو گاهی اوقات کمی راحت است،

but not always because he does have his moments.

اما نه همیشه به این دلیل که او لحظات خود را دارد.

But I think the word cushy is quite a good one, and we do use it

اما من فکر می کنم کلمه cushy کلمه بسیار خوبی است، و ما اغلب از آن در

a lot quite often when we are maybe jealous.

مواقعی که ممکن است حسادت می کنیم استفاده می کنیم.

Yes. Of another person.

آره. از شخص دیگری.

You you

شما

have such a cushy job or you have you've got a cushy life.

چنین شغل دلپذیری دارید یا زندگی آرامی دارید.

You have. So that could be f could be described as a man.

شما دارید. بنابراین که می توان f را می توان به عنوان یک مرد توصیف کرد.

Maybe you've got a cushy life where somebody is looking after you all the time.

شاید زندگی آرامی داشته باشید که در آن کسی همیشه از شما مراقبت می کند.

Maybe your wife's cooking all your meals for you,

شاید همسرتان تمام وعده‌های غذایی‌تان را برایتان می‌پزد،

doing all your washing.

تمام شست‌وشوهایتان را انجام می‌دهد.

You don't have to do a lot.

شما مجبور نیستید کار زیادی انجام دهید.

You've got a cushy life.

تو زندگی آرامی داری

You have.

شما دارید.

Yes. It's almost it's almost implying laziness.

آره. تقریباً به معنای تنبلی است.

Yes, in a way, it's almost implying you're a bit lazy.

بله، به نوعی، تقریباً به این معنی است که شما کمی تنبل هستید.

You've got a cushy life.

تو زندگی آرامی داری

But what it really means is that everything's just easy.

اما معنای واقعی آن این است که همه چیز آسان است.

You don't have to do a lot it.

شما مجبور نیستید کار زیادی انجام دهید.

Or at least it appears you're not just something, maybe something requires

یا حداقل به نظر می رسد که شما فقط چیزی نیستید، شاید کاری به

very little effort, or maybe something is very easy to do.

تلاش بسیار کمی نیاز دارد، یا شاید انجام کاری بسیار آسان باشد.

And of course it comes from the word cushion.

و البته از کلمه کوسن آمده است.

So if something is soft and comfortable.

بنابراین اگر چیزی نرم و راحت است.

So we often describe something that you lie on or sit on as comfortable,

بنابراین ما اغلب چیزی را که روی آن دراز می‌کشید یا روی آن می‌نشینید، راحت توصیف می‌کنیم،

such as a cushion cushion.

مانند کوسن.

So something that is cushy is something

بنابراین کاری که راحت است، کاری است

that is is easy to do

که انجام دادن آن آسان است

and may be something that you might be jealous of.

و ممکن است چیزی باشد که ممکن است به آن حسادت کنید.

So maybe you have a cushy life. As Mr.

پس شاید شما زندگی آرامی دارید. همانطور که آقای

Steve said, your cushy life is an easy life.

استیو گفت، زندگی آرام شما یک زندگی آسان است.

Everything is done for you.

همه چیز برای شما انجام می شود.

Maybe you don't have to worry about the bills.

شاید لازم نباشد نگران قبوض باشید.

Maybe someone else is doing it for you.

شاید شخص دیگری این کار را برای شما انجام دهد.

Maybe they are paying for everything.

شاید آنها برای همه چیز هزینه می کنند.

You have a very cushy life.

شما زندگی بسیار آرامی دارید.

Yes, maybe it's maybe just a bit too easy.

بله، شاید این کار کمی خیلی آسان باشد.

But yes, it's usually used in a negative way, isn't it?

اما بله، معمولاً به صورت منفی استفاده می شود، اینطور نیست؟

It is often.

اغلب.

When we are attacking someone for having an easy life, it's all right for you.

وقتی به کسی به خاطر داشتن زندگی راحت حمله می کنیم، برای شما خوب است.

It's all right for you sitting there in your cushy

برای شما خوب است که در زندگی آرام خود در آنجا بنشینید

life, just watching the sport on Saturday afternoon.

، فقط بعد از ظهر شنبه ورزش را تماشا کنید.

Yes, I'm doing all the housework, the cooking, the cleaning.

بله، من تمام کارهای خانه، آشپزی، نظافت را انجام می دهم.

You've got a cushy life.

تو زندگی آرامی داری

You have.

شما دارید.

See, the wife might say that. Yeah.

ببینید، همسر ممکن است این را بگوید. آره

The wife might get very angry these days.

همسر ممکن است این روزها خیلی عصبانی شود. البته

It might be the other way round, Of course. Yes, of course.

ممکن است برعکس باشد . بله حتما.

You know.

میدونی.

Yes, but yes, learning from you is cushy.

بله، اما بله، یادگیری از شما آسان است.

Says much tougher.

میگه خیلی سخت تره

That's good.

That must have a lot.

خوبه.

که باید زیاد داشته باشد.

So it's easy. So you could use that in that context.

بنابراین آسان است. بنابراین می توانید از آن در آن زمینه استفاده کنید.

I suppose you could, but but quite often it's used negatively.

من فکر می کنم شما می توانید، اما اغلب از آن منفی استفاده می شود.

So quite often we use it when a person is having an easy life.

بنابراین اغلب زمانی که یک فرد زندگی آسانی دارد از آن استفاده می کنیم.

So maybe one person is looking at another person

بنابراین شاید یک نفر به شخص دیگری نگاه می کند

and they view that person is having

و به نظر می رسد که آن شخص

too much comfort in their life.

در زندگی خود آرامش زیادی دارد.

So we often use it as a kind of criticism, I suppose.

بنابراین ما اغلب از آن به عنوان نوعی انتقاد استفاده می کنیم.

So it's I do like to bring up these interesting words and it's sometimes I mean, it's very good to

بنابراین من دوست دارم این کلمات جالب را مطرح کنم و گاهی اوقات منظورم این است که

sometimes you you we can it's easy to moan

گاهی اوقات برای شما خیلی خوب است که می توانیم ناله کردن

and complain about your life, isn't it.

و شکایت از زندگی شما آسان است، اینطور نیست.

And, but sometimes if you then watch

و، اما گاهی اوقات اگر

a television program and you see what's happening in other countries and

یک برنامه تلویزیونی را تماشا کنید و ببینید در کشورهای دیگر چه اتفاقی می‌افتد و می‌دانید،

you know, you're moaning because what we call

ناله می‌کنید، زیرا چیزی که ما آن را

Third World First World problems, okay, where,

مشکلات جهان اول جهان سوم می‌نامیم، خوب، کجا،

you know, maybe you go to the supermarket and they haven't got the exact bread you want or

می‌دانید، شاید به سوپرمارکت بروید. و آن‌ها نان دقیقی که شما می‌خواهید دریافت نکرده‌اند

or they haven't got organic milk or something, just very minor.

یا شیر ارگانیک یا چیزی دریافت نکرده‌اند، فقط بسیار جزئی.

And you you get all moaning and complaining.

و شما همه ناله و شکایت می کنید.

So it's a sort of minor inconvenience.

بنابراین این یک نوع ناراحتی جزئی است.

Mining convenience.

راحتی معدن.

Whereas, you know, if you lived in another country, you might not even be able to get milk

در حالی که، می دانید، اگر در کشور دیگری زندگی می کردید، ممکن بود حتی نتوانید شیر تهیه کنید

or you could be starving or something.

یا گرسنه باشید یا چیز دیگری.

So somebody looking in your life might say, What are you moaning about?

بنابراین کسی که در زندگی شما نگاه می کند ممکن است بگوید، برای چه چیزی ناله می کنید؟

You've got a cushy life, you've got a roof over your head,

شما زندگی آرامی دارید، سقفی بالای سر دارید،

you've got clothes, you've got food, you've got plenty of money.

لباس دارید، غذا دارید، پول زیادی دارید.

I think it is possible sometimes, Steve, to feel maybe guilty.

فکر می کنم ممکن است گاهی اوقات، استیو، احساس گناه کند.

I do. I'm going to be honest.

انجام میدهم. من صادقانه خواهم گفت.

I sometimes feel guilty

من گاهی اوقات احساس گناه می کنم

that maybe maybe our lives are all quite easy,

که شاید زندگی همه ما نیز تا حدی بسیار آسان باشد،

too, to a certain degree, because we can buy things, we can go to the supermarket.

زیرا می توانیم چیزهایی بخریم، می توانیم به سوپرمارکت برویم.

We don't have to worry too much about those things.

ما نباید زیاد نگران آن چیزها باشیم.

And I suppose sometimes I look at the news, especially the news.

و گمان می‌کنم گاهی اوقات به اخبار، مخصوصاً اخبار نگاه می‌کنم.

If you watch the news, you see terrible things happening around the world

اگر اخبار را تماشا کنید، می بینید که اتفاقات وحشتناکی در سراسر جهان رخ می دهد

and then you you feel a little bit guilty.

و سپس کمی احساس گناه می کنید.

I know I do. Put your life into perspective.

من می دانم که انجام می دهم. زندگی خود را در چشم انداز قرار دهید.

You know,

sometimes you do need to be thankful for your life

می دانید،

گاهی اوقات لازم است از زندگی خود سپاسگزار باشید،

if it is good compared to somebody else's.

اگر در مقایسه با زندگی دیگران خوب است.

In some of the other parts that part of that, yes.

در برخی از بخش‌های دیگر آن بخش، بله.

Normally we use cushy in a negative way. Yes, Sophie?

معمولاً ما از cushy به صورت منفی استفاده می کنیم. بله سوفی؟

Yes, we do.

بله ما انجام میدهیم.

Yes. Quite often when we're criticising another person for having it too easy.

آره. اغلب اوقات وقتی از شخص دیگری انتقاد می کنیم که این کار بسیار آسان است.

And I think, I think we do. Anyway, we've got to move.

و من فکر می کنم، من فکر می کنم ما انجام می دهیم. به هر حال، ما باید حرکت کنیم. می‌توانی

You could say about yourself, you could, you could say to yourself, I've got a cushy line,

در مورد خودت بگویی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی، می‌توانی به خودت بگوییم، و

and that's not really negative because I mean,

این واقعاً منفی نیست، زیرا منظورم این است که

you might have organised your life and been so good at organising your life

شما ممکن است زندگی‌تان را سازماندهی کرده باشید و در سازماندهی زندگی‌تان آنقدر خوب بوده باشید

that you, in fact everything is so well planned and organised that you don't really have any stress.

که در در واقع همه چیز آنقدر خوب برنامه ریزی و سازماندهی شده است که واقعاً هیچ استرسی ندارید.

So I mean, it doesn't have to be, you know, you somebody might turn so you've got a cushy life

بنابراین منظورم این است که لازم نیست اینطور باشد، می دانید، ممکن است شما یک نفر بچرخید تا زندگی آرامی

you have, but you might say yeah but I've organised that, I've planned it, that's the way I have.

داشته باشید، اما ممکن است بگویید بله، اما من آن را سازماندهی کرده ام، برنامه ریزی کرده ام، این است راهی که من دارم می

You know, you've been very good at organising your life

دانید، شما در سازماندهی زندگی خود بسیار خوب عمل کرده اید

to make it appear to be, you know, fortunate, but yeah, right.

تا آن را خوش شانس به نظر برسانید، اما بله، درست است.

Let's move on and say we've got to move on

بیایید جلو برویم و بگوییم که

now. This is, that's quite interesting.

اکنون باید ادامه دهیم. این بسیار جالب است.

You might appear to have a very comfortable life,

ممکن است به نظر می رسد که زندگی بسیار راحتی دارید،

especially if you are in a relationship and it's sometimes

به خصوص اگر در یک رابطه هستید و گاهی اوقات

hard to appreciate

درک

or even understand that even in relationships,

یا حتی درک این موضوع سخت است که حتی در روابط،

the two people involve in that relationship

این دو نفر که در آن رابطه شرکت می کنند

might not always

ممکن است همیشه

see eye to eye.

چشم به هم نبینند.

And I think this is interesting.

و به نظر من این جالب است.

So if you are close to another person, if you are in a relationship

بنابراین اگر به شخص دیگری نزدیک هستید، اگر در رابطه هستید

and this this of course, can also be used

و این البته می تواند

with families as well.

برای خانواده ها نیز استفاده شود.

So So maybe you don't always see eye to eye.

بنابراین شاید شما همیشه چشم به چشم نمی بینید.

This means to agree on things.

این به معنای توافق بر سر مسائل است.

And I think I think even with this, I would say

و من فکر می کنم حتی با این وجود، می توانم بگویم

that there are many things that we do not agree on.

که چیزهای زیادی وجود دارد که ما در مورد آنها توافق نداریم.

It doesn't necessarily mean that we get out into the street and have a fight about it.

لزوماً به این معنا نیست که ما به خیابان برویم و در مورد آن دعوا کنیم.

It's come very close to that sometimes, but it's never actually happened.

گاهی اوقات خیلی به آن نزدیک می شود، اما در واقع هرگز اتفاق نیفتاده است.

You'll be pleased to hear.

از شنیدن خوشحال خواهید شد.

So. So there are things sometimes with politics or maybe a certain subject,

بنابراین. بنابراین گاهی اوقات چیزهایی در مورد سیاست یا شاید یک موضوع خاص وجود دارد،

even if you are with that person, you can find

حتی اگر با آن شخص باشید، می توانید متوجه شوید

that there might be some differences.

که ممکن است تفاوت هایی وجود داشته باشد.

And there is a good example.

و یک مثال خوب وجود دارد.

We have one of our neighbours and their relationship has been very difficult

ما یکی از همسایگان خود را داریم و روابط آنها بسیار دشوار بوده است،

because one person has a strong view

زیرا یک نفر نظر قوی

about leaving the European Union, which is what we did.

در مورد خروج از اتحادیه اروپا دارد، کاری که ما انجام دادیم.

We voted to do it in 2006

ما در سال 2006 به انجام آن رای دادیم

and the other person in the relationship wanted to stay.

و فرد دیگر در رابطه می‌خواست بماند.

So one person wanted to leave and the other person wanted to stay.

بنابراین یکی می خواست برود و دیگری می خواست بماند.

And it caused a lot of friction,

و باعث ایجاد اصطکاک،

friction in the relationship.

اصطکاک در رابطه شد.

So to see eye to eye means you do

بنابراین چشم در چشم به این معنی است که شما

sort of agree on a certain topic.

در مورد یک موضوع خاص به نوعی موافق هستید.

Yes. For a certain subject, Yes.

آره. برای یک موضوع خاص، بله.

You might not see it.

شما ممکن است آن را نبینید. می

You see, we see eye to eye when it comes to that decision

بینید، وقتی صحبت از خروج از اروپا به میان می آید، ما چشم در چشم می بینیم

to leave Europe, because we had the same we both wanted to stay.

، زیرا همان چیزی بود که هر دو می خواستیم بمانیم.

So we can say yes.

بنابراین می توانیم بگوییم بله.

Well, we see eye to eye on that subject.

خوب، ما چشم به چشم این موضوع را می بینیم.

We do. So we agree on that.

ما انجام می دهیم. بنابراین ما در آن اتفاق نظر داریم.

But we don't see eye to eye maybe on other areas.

اما ما چشم به چشم نمی بینیم شاید در مناطق دیگر.

Yes, maybe political

بله، ممکن است سیاسی

or it could be

باشد یا

just on on the decision to what picture to put up in room.

فقط در مورد اینکه چه عکسی را در اتاق قرار دهیم، تصمیم می گیرد.

Yes, But yes.

بله، اما بله.

Yeah.

If you say you don't see eye to eye with somebody and usually that's

آره

اگر می گویید با کسی چشم در چشم نمی بینید و معمولاً این

another phrase that you use in an aggressive way, is it?

عبارت دیگری است که به روشی پرخاشگرانه استفاده می کنید، اینطور است؟

It's normally you're almost you're almost understanding each other

معمولاً شما تقریباً دارید همدیگر را

in a way you're saying, well, we're not going to agree on everything.

به نحوی درک می کنید که می گویید خوب، ما در همه چیز به توافق نخواهیم رسید.

But we you know, we agree.

اما ما می دانیم، ما موافقیم.

We do see eye to eye on this, but we don't see eye to eye on that. Yes.

ما چشم به چشم این موضوع را می بینیم، اما چشم به چشم آن را نمی بینیم. آره.

And that's how often

و این چند وقت است که

in politics, people, at least if you keep talking, even if you don't agree with each other,

در سیاست، مردم، حداقل اگر به صحبت کردن ادامه دهید، حتی اگر با یکدیگر موافق نباشید،

as long as you can respect the other person's point of view, then you don't always have to see eye

تا زمانی که بتوانید به دیدگاه طرف مقابل احترام بگذارید ، پس همیشه مجبور نیستید چشم ببینید.

to eye on everything and other words agree eye to eye means that agreed, isn't it?

چشم در چشم همه چیز و کلمات دیگر موافق چشم در چشم به معنای توافق است، اینطور نیست؟

So one of our popular arguments, sir, Mr.

بنابراین یکی از بحث های رایج ما، آقا، آقای

Steve likes the royal family.

استیو خانواده سلطنتی را دوست دارد.

The British Royal family in.

خانواده سلطنتی بریتانیا وارد شدند

Yeah. No way. No, we're not going to.

. به هیچ وجه. نه، قرار نیست.

We're not arguing about it.

ما در مورد آن بحث نمی کنیم.

Now, Steve, this is an example of something.

حالا، استیو، این یک نمونه از چیزی است.

It's not the argument actually taking place.

این بحثی نیست که واقعاً در حال وقوع است.

We're not doing it now.

ما الان این کار را نمی کنیم.

But but there are things that you might not see eye to eye on.

اما چیزهایی وجود دارد که ممکن است چشم به هم نزنید.

So Mr.

بنابراین آقای

Steve is more towards that particular thing, and I am not

استیو بیشتر به آن چیز خاص علاقه دارد، و من

so towards that particular thing.

چندان به آن چیز خاص علاقه ندارم.

And it's interesting.

و جالب است.

So I think even in relationships, if you're with a person for many years

بنابراین فکر می‌کنم حتی در رابطه‌ها، اگر سال‌ها با فردی هستید

or if you know them very well, you can still have a relationship

یا او را به خوبی می‌شناسید، باز هم می‌توانید رابطه داشته باشید

and still disagree.

و باز هم مخالف باشید.

And and I find that that part of a relationship is always very interesting.

و من متوجه شدم که آن بخش از یک رابطه همیشه بسیار جالب است.

I always find that quite fascinating.

من همیشه آن را بسیار جذاب می دانم.

And often you can say to somebody, well, we're

و اغلب شما می توانید به کسی بگویید، خوب، ما

never going to see eye to eye on that. But,

هرگز آن را چشم در چشم نمی بینیم. اما، می

you know, we're

still friends because you can't always agree

دانید، ما

هنوز با هم دوست هستیم، زیرا شما همیشه نمی توانید توافق کنید،

even if you've got friends or partners, you can't always agree on everything.

حتی اگر دوستان یا شریکی داشته باشید، همیشه نمی توانید در مورد همه چیز توافق کنید.

It's impossible.

غیر ممکنه.

And so it's a nice phrase to use, isn't it, to sort of almost diffuse

و بنابراین، استفاده از آن عبارت خوبی است، اینطور نیست، تا تقریباً

a potential conflict situation.

یک موقعیت درگیری احتمالی را منتشر کند.

He said, well, let's let's leave it where it is.

گفت خب بذاریمش همونجا که هست.

We're never going to see eye to eye on that.

ما هرگز قرار نیست چشم در چشم آن را ببینیم.

But, you know, wouldn't it be lovely.

اما، می دانید، دوست داشتنی نیست. آیا

Wouldn't it be lovely if everyone

دوست داشتنی نخواهد بود اگر همه

could could just agree to disagree?

بتوانند با مخالفت موافقت کنند؟

And I think this is a simple sentence,

و من فکر می کنم این یک جمله ساده است،

but I think it's also a very powerful sentence as well.

اما فکر می کنم یک جمله بسیار قدرتمند نیز هست.

So if you see eye to eye, but you don't always have do that.

بنابراین اگر چشم به چشم می بینید، اما همیشه این کار را نمی کنید.

You don't always have to agree on everything.

همیشه مجبور نیستید در مورد همه چیز به توافق برسید. فکر می‌کنم

I think this is the pressure that happens quite often

این فشاری است که اغلب

in relationships, especially a new relationship,

در روابط، به‌ویژه یک رابطه جدید اتفاق می‌افتد،

and it can

و می‌تواند

destroy a relationship before it's even started.

یک رابطه را حتی قبل از شروع آن نابود کند.

So I think seeing eye to eye

بنابراین من فکر می کنم دیدن چشم در چشم

is a very important part of life.

بخش بسیار مهمی از زندگی است.

Just understanding, even if you don't agree with that person,

فقط درک کردن، حتی اگر با آن شخص موافق نباشید،

you can still somehow maybe meet in the middle

باز هم می توانید به نحوی در وسط ملاقات کنید

and maybe there is some understanding.

و شاید تفاهم وجود داشته باشد.

Maybe that's what we need in the world.

شاید این چیزی است که ما در دنیا به آن نیاز داریم.

We need more, more understanding, more hugs, more love.

ما به بیشتر، درک بیشتر، در آغوش گرفتن بیشتر، عشق بیشتر نیاز داریم.

Not always possible.

همیشه ممکن نیست.

Mr. Duncan So yes, you can use that phrase in two ways.

آقای دانکن پس بله، شما می توانید از این عبارت به دو صورت استفاده کنید.

You see eye to eye with somebody, you agree with them or you don't see eye to eye with them.

با کسی چشم به چشم می بینید، با او موافقید یا چشم به چشم او نمی بینید.

You don't agree with them on a particular subject talking, have eyes and seeing

شما در مورد موضوع خاصی با آنها موافق نیستید ، چشم دارید و دیدن

Tom is quite taken by your glasses.

تام کاملاً توسط عینک شما گرفته می شود.

do you like my glasses?

آیا عینک من را دوست داری؟

Like, actually, if you say you're taken by something, it means you like them a lot.

در واقع، اگر می گویید موردی را گرفته اید، به این معنی است که آنها را بسیار دوست دارید.

You are attractive.

شما جذاب هستند.

And he wants to know what what make they the.

و او می خواهد بداند که چه چیزی آنها را ساخته است.

I think I think they are.

من فکر می کنم که آنها هستند.

I think they are Jeff Banks

من فکر می کنم آنها جف بنکس هستند

But they're very cheap glasses.

اما عینک های بسیار ارزانی هستند.

They're not actually that expensive and they are my reading glasses

آنها در واقع آنقدر گران نیستند و عینک مطالعه من هستند

just, just to show how old I am now.

، فقط برای اینکه نشان دهم الان چند سال دارم.

I felt like I was on the side. Yes.

احساس می کردم طرف هستم. آره.

The Jeff Banks.

جف بنکس

I know they are. Sure. Yeah.

می دانم که هستند. مطمئن. آره

I get from here.

من از اینجا میرسم

But my eyesight is very poor.

ولی بینایی من خیلی ضعیفه

Closer. I think you will find they are Jeff Banks.

نزدیک تر. فکر می کنم متوجه خواهید شد که آنها جف بنکس هستند.

That's the make of the glasses but they are my reading glasses,

این عینک است، اما آنها عینک خواندن من هستند،

so I have to use these when I'm reading the live chat

بنابراین وقتی دارم چت زنده را می خوانم

or looking at my big monitor that's in front of me.

یا به مانیتور بزرگم که جلوی من است نگاه می کنم، باید از آنها استفاده کنم.

But thank you for your compliment on my Yes, it's fine.

اما ممنون از تعریف شما در مورد بله من، خوب است.

I always think these types of glasses or spectacles,

من همیشه فکر می کنم این نوع عینک ها یا عینک ها

they always make you look quite intelligent.

همیشه شما را کاملاً باهوش نشان می دهند.

So these are sort of scientist glasses.

بنابراین اینها نوعی عینک علمی هستند. فکر می‌کنم

I think I'm trying to see what it says on the side that it is.

دارم سعی می‌کنم ببینم در طرفی که هست چه می‌گوید.

Jeff Banks Trust me, that doesn't look like it from here, but.

جف بنکس به من اعتماد کنید، از اینجا به نظر نمی رسد، اما.

Jeff Banks Yes, okay.

جف بنکس بله، باشه.

It is.

این است.

This isn't right.

این درست نیست

We didn't see eye to eye there, but I was correct.

ما آنجا چشم به چشم نمی دیدیم، اما من درست می گفتم.

Is that's not really a difference of opinion Maybe?

آیا این واقعاً یک اختلاف نظر نیست شاید؟

No, that's that's not a very good example.

نه، این مثال خیلی خوبی نیست.

But actually, yes.

اما در واقع، بله.

Thanks for joining us today.

از این که امروز به ما پیوستید، سپاسگزاریم.

By the if you just joined us you are watching English addict that is Mr.

اگر تازه به ما ملحق شدید، معتاد انگلیسی را تماشا می کنید که همان آقای

Steve over there.

استیو است.

And over here in this corner, it's me, another human being called Mr.

و اینجا در این گوشه، من هستم، انسان دیگری به نام آقای

Duncan.

And I'm so glad to have you here today.

دانکن.

و من خیلی خوشحالم که امروز شما را اینجا دارم.

We are looking at a certain subject in a moment.

ما در یک لحظه به موضوع خاصی نگاه می کنیم.

We are looking at suffixes, suffix

ما به پسوندها نگاه می کنیم، پسوند

interesting, all of that, the sussexes.

جالب، همه اینها، sussexes.

Is this a royal thing? It isn't. The royal family.

آیا این یک چیز سلطنتی است؟ این نیست. خانواده سلطنتی.

No, not the Sussexes.

نه، ساسکس نیست.

No, it's not Sussex, it's specific suffix sic.

نه، این ساسکس نیست، پسوند خاص sic است.

So I thought we were talking about the royal family.

بنابراین فکر کردم ما در مورد خانواده سلطنتی صحبت می کنیم.

Never mind to come after or at the end of something.

مهم نیست که بعد یا در پایان چیزی بیایید.

All of that coming in a few moments.

همه اینها در چند لحظه می آید.

But a lot of people have said, Mr.

اما بسیاری از مردم گفته اند، آقای

Duncan, can we see more of the cows?

دانکن، آیا می توانیم تعداد بیشتری از گاوها را ببینیم؟

We want to see the cows.

ما می خواهیم گاوها را ببینیم. می

We want to see the baby cow getting excited next to Mr.

خواهیم ببینیم بچه گاو در کنار آقای استیو هیجان زده می شود

Steve. So here we go.

. پس بزن که بریم.

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

I certainly am.

من قطعا هستم.

This is English addict on a Sunday afternoon.

این معتاد انگلیسی در یک بعد از ظهر یکشنبه است.

Hello there.

سلام.

How did it do?

چطور شد؟

You know we are back once again.

میدونی ما یه بار دیگه برگشتیم

It's myself, Mr. Duncan.

این خودم هستم، آقای دانکن.

Also Mr. Steve as well.

همینطور آقای استیو.

English addict.

معتاد انگلیسی

Every Sunday next week, of course, as we enter December,

هر یکشنبه هفته آینده، البته، با ورود به دسامبر، به

we are leading towards that magical time of the year.

سمت آن زمان جادویی سال پیش می رویم.

Christmas time is coming.

زمان کریسمس نزدیک است.

And of course, we might also be getting some snow as well.

و البته، ممکن است کمی برف نیز بباریم.

So we will be keeping a very close eye on the weather forecast

بنابراین ما به شدت مراقب پیش بینی آب و هوا خواهیم بود

because if there is some snow, then I'm pretty sure we will be going outside

زیرا اگر مقداری برف بیاید، مطمئنم که برای تفریح ​​به بیرون می رویم

to have some fun, maybe build a snowman,

، شاید یک آدم برفی بسازیم،

or perhaps we can throw some snowballs at each other.

یا شاید بتوانیم به سمت هر یک از آنها گلوله های برفی پرتاب کنیم. دیگر.

Well, I've been researching and have taken the plunge.

خوب، من در حال تحقیق و بررسی بوده ام.

Taking the plunge.

گرفتن غوطه ور شدن.

That means I've done something that is can't be reverse.

این بدان معناست که من کاری انجام داده ام که قابل برگشت نیست.

by buying some all season tires.

با خرید لاستیک تمام فصل

okay. For my car.

باشه. برای ماشین من

That's a good phrase. I've taken the plunge.

این جمله خوبی است. من غوطه ور شده ام

It means you've done something.

یعنی کاری کردی

Maybe you were in a bit of doubt about whether you should do it.

شاید در مورد اینکه آیا باید این کار را انجام دهید کمی شک داشتید.

You hadn't got all the facts at your disposal, but you just decided, Well, I'm going to do it anyway.

تو تمام حقایق را در اختیار نداشتی، اما فقط تصمیم گرفتی، خوب، به هر حال من این کار را انجام خواهم داد.

You've taken the plunge

شما

a bit like diving off

کمی شبیه شیرجه رفتن از

the side of maybe on a diving board.

کنار شاید روی تخته غواصی شده اید.

You don't know what's going to happen. You're going to hit the water. Anything could happen.

نمیدونی قراره چی بشه قراره به آب بزنی هر اتفاقی ممکن است بیفتد.

You've got some knowledge, but not all of it.

شما مقداری دانش دارید، اما نه همه آن.

So I've taken the plunge and I've bought some all season tires because I'm out and about a lot now

بنابراین من این کار را انجام داده‌ام و تعدادی لاستیک تمام فصل خریده‌ام، زیرا الان زیاد بیرون هستم

and I might get stuck in some snow somewhere and I need to be able to get home to Mr.

و ممکن است جایی در برف گیر کنم و باید بتوانم به خانه آقای

Duncan.

دانکن برسم.

Yes. So we might be getting snow and Mr.

آره. بنابراین ممکن است برف باریده باشیم و آقای

Steve will be driving around safely with his all season tires.

استیو با لاستیک های تمام فصل خود با خیال راحت در حال رانندگی باشد.

I know because I got stuck last year. Mr.

میدونم چون پارسال گیر کردم من

Duncan and I had to come.

و آقای دانکن باید می آمدیم.

I got very nearly stuck.

خیلی نزدیک گیر کردم

It was a bit dangerous.

کمی خطرناک بود.

So summer tires are not ideal when you've got snow.

بنابراین لاستیک های تابستانی زمانی که برف دارید ایده آل نیستند.

By the way, this is interesting.

اتفاقاً این جالب است.

Claudia. Hello, Claudia.

کلودیا سلام، کلودیا.

What's Claudia normally doing? When we're on the live stream?

کلودیا به طور معمول چه می کند؟ وقتی در پخش زنده هستیم؟

Claudia is often cooking in the kitchen, but today she's sewing.

کلودیا اغلب در آشپزخانه آشپزی می کند، اما امروز در حال خیاطی است.

okay.

باشه.

So that is a departure from what Claudia is normally doing on the live stream.

بنابراین این یک انحراف از کاری است که کلودیا معمولاً در جریان مستقیم انجام می دهد.

So she's selling. I'm intrigued.

پس داره میفروشه من شیفته هستم.

I've got some holes in my socks. I post them to you.

من چند سوراخ در جوراب هایم دارم. من آنها را برای شما پست می کنم.

I was just asking that question. What?

من فقط همین سوال را می پرسیدم. چی؟

What are you sewing? Are you repairing something?

چی می دوزی؟ چیزی را تعمیر می کنید؟

Maybe something that has a hole in, in the bottom of it down?

شاید چیزی که در پایین آن سوراخ دارد ؟

Giovanni Olivetti No, I haven't.

جووانی اولیوتی نه، نکرده ام.

Yes, you can. He's made a good point here.

بله، تو میتونی. او در اینجا به نکته خوبی اشاره کرده است.

You can buy the wheels and the tires together, but I haven't done that.

شما می توانید چرخ ها و لاستیک ها را با هم بخرید، اما من این کار را نکرده ام.

I've just purchased the tires because that would be it's going to be too expensive.

من تازه لاستیک ها را خریدم چون خیلی گران می شود.

So they're all seasoned so I can leave them on all year round.

بنابراین همه آنها چاشنی هستند بنابراین می توانم آنها را در تمام طول سال بگذارم.

I don't have to change the tires.

من مجبور نیستم لاستیک ها را عوض کنم.

The back ones are worn down.

پشتی ها فرسوده شده اند.

So I'm not wasting money. They're the front ones.

بنابراین من پول را هدر نمی دهم. آنها جلو هستند.

I've got a lot more life in them, but I'm going to change them anyway and I keep them as spare.

من زندگی بسیار بیشتری در آنها دارم، اما به هر حال آنها را تغییر خواهم داد و آنها را به عنوان مازاد نگه می دارم.

We don't we don't want Mr.

ما نمی خواهیم که آقای

Steve having any slippages

استیو هیچ لغزشی

or sliding on the road.

یا سر خوردن در جاده نداشته باشد.

We don't want anything like that.

ما همچین چیزی را نمی خواهیم

We want Mr. Steve to be safe when he's driving.

ما می خواهیم که آقای استیو هنگام رانندگی ایمن باشد.

Olga says she's often sewing as well while watching the livestream,

اولگا می‌گوید که او اغلب در حین تماشای پخش زنده نیز خیاطی می‌کند،

but today she's fully was concentrating,

اما امروز کاملاً تمرکز کرده است، به

hanging on to our every word to Claudia is attaching labels

تک تک کلمات ما به کلودیا چسبیده است که

to her father's clothing because her father is going somewhere.

به لباس پدرش برچسب می‌چسبد زیرا پدرش به جایی می‌رود.

I won't I won't give all the details There, but I know what you are doing there

من نمی خواهم تمام جزئیات را در آنجا بیان کنم، اما می دانم که شما در آنجا چه می کنید

and it is something that might take a long time to do.

و این کاری است که انجام آن ممکن است زمان زیادی طول بکشد. یادم می آید

I remember when I went to school a long time ago,

خیلی وقت پیش که به مدرسه می رفتم،

my mother used to put my name inside my clothes

مادرم اسم من را کمی روی لباسم می گذاشت و

a little a little label,

and then she would she would put these shorts, belonged to Duncan

بعد این شورت را که مال دانکن

and maybe the t shirt and the coat, especially the coat,

و شاید تی شرت و کت بود، می گذاشت. به خصوص کت،

because quite often you might put your coat down

زیرا اغلب اوقات ممکن است کت خود را پایین بیاورید

and people won't know whose coat it is.

و مردم ندانند کت کیست.

And so it'll will say, This coat belongs to Duncan.

و بنابراین خواهد گفت، این کت متعلق به دانکن است.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

He's he's in, he's in one of the other classes.

او در یکی از کلاس های دیگر است.

Yes. My mother used to sew my name onto my clothes when I went to school.

آره. وقتی مدرسه می رفتم مادرم اسم مرا روی لباسم می دوخت .

By the way, Jemmy from Hong Kong is going to.

به هر حال، جیمی از هنگ کنگ قرار است.

It's going to be his birthday this week.

این هفته قراره تولدش باشه

we're going to be one year older next by the time he comes on the live stream next Sunday.

تا زمانی که او یکشنبه آینده به پخش زنده بیاید، ما یک سال بزرگتر خواهیم شد.

Wow. So happy birthday to you.

وای. پس تولدت مبارک

So happy birthday week.

پس هفته تولدت مبارک

When is it, though? We need we need the exact date.

با این حال چه زمانی است؟ ما به تاریخ دقیق نیاز داریم.

Is it Wednesday? Because you might be live on Wednesday.

چهارشنبه است؟ چون ممکن است چهارشنبه زنده باشید.

If it is Wednesday, I will be live on Wednesday with you on Wednesday.

اگر چهارشنبه باشد، چهارشنبه با شما زنده خواهم بود.

So if it is live or if it is Wednesday,

بنابراین اگر آن زنده باشد یا اگر چهارشنبه باشد،

I will be live on that particular pretty good.

من در آن برنامه بسیار خوب زنده خواهم بود.

See, there we go.

Giovanni.

ببینید، ما به آنجا می رویم.

جیووانی

Yes, In some countries you have to fit winter tires.

بله، در برخی از کشورها باید لاستیک های زمستانی را نصب کنید.

Germany, I know, is one of them, obviously, where you is is another.

آلمان، می دانم، یکی از آنهاست، بدیهی است که جایی که شما هستید، دیگری است.

In the UK there is no requirement

در بریتانیا هیچ الزامی

to fit winter tires ever

برای نصب لاستیک های زمستانی وجود ندارد،

so I mean generally the weather is okay here.

بنابراین منظورم این است که به طور کلی آب و هوا اینجا خوب است.

We don't need to.

ما نیاز نداریم

But some countries are guaranteed snow every year

اما برخی از کشورها هر ساله برف را تضمین می کنند

like certain parts of France, Switzerland, Switzerland.

مانند بخش های خاصی از فرانسه، سوئیس، سوئیس.

I don't know if it really does it or you won't need to either, aren't you, Giovanni?

نمی‌دانم واقعاً این کار را می‌کند یا شما هم نیازی به این کار ندارید، نه، جووانی؟

But certainly, as I have to.

اما مطمئناً همانطور که مجبورم.

But there is no legal requirement here and the the just isn't.

اما هیچ الزام قانونی در اینجا وجود ندارد و عادل نیست.

But I'm not fitting wintertime as I am fitting all season.

اما من در فصل زمستان مناسب نیستم زیرا در تمام فصل مناسب هستم.

So so I'm hoping that that will be a good compromise for me.

بنابراین امیدوارم که سازش خوبی برای من باشد.

So it means I don't have to keep swapping them.

بنابراین به این معنی است که من مجبور نیستم آنها را عوض کنم.

No, I said there's nothing worse than having to keep swapping your tires on your car.

نه، من گفتم هیچ چیز بدتر از این نیست که به تعویض لاستیک های خود در ماشین خود ادامه دهید.

And really, when you think about it, Catarina says, Do I use snow chains?

و واقعاً وقتی به آن فکر می‌کنید، کاتارینا می‌گوید، آیا از زنجیر چرخ استفاده کنم؟

No, I have.

نه من دارم.

When I've got stuck before, I've used snow socks.

وقتی قبلاً گیر کرده ام، از جوراب برفی استفاده کرده ام.

Snow socks.

جوراب برفی

If you know what they are, they

اگر می دانید آنها چه هستند،

if you look about, I won't go into it, but you have to put them over your tie.

اگر به آنها نگاه کنید، وارد آن نمی شوم، اما باید آنها را روی کراوات خود بگذارید.

They work very well to get your out of out of the difficult snow chains are actually illegal

آنها به خوبی کار می کنند تا شما را از زنجیره های برفی دشوار خارج کنند که در واقع

in this country.

در این کشور غیرقانونی هستند.

You can't actually fit them because they damage the road.

شما در واقع نمی توانید آنها را جا دهید زیرا آنها به جاده آسیب می رسانند.

You know, as I understand it, snow chains, you can't use them.

می دانید، همانطور که من متوجه شدم، زنجیر چرخ، شما نمی توانید از آنها استفاده کنید.

You can use them, Mr.

شما می توانید از آنها استفاده کنید، آقای

Duncan, But, you know, you're not supposed to use them on tarmac.

دانکن، اما، می دانید، قرار نیست از آنها در آسفالت استفاده کنید.

Obviously, that's the problem because

بدیهی است که این مشکل است زیرا

they're not illegal.

آنها غیرقانونی نیستند.

But as far as I know, because you can buy them.

اما تا جایی که من می دانم، زیرا شما می توانید آنها را خریداری کنید.

So anyway, we're not going to see eye to eye on that.

بنابراین به هر حال، ما نمی‌خواهیم آن را چشم در چشم ببینیم.

Mr. Duncan

آقای دانکن

in the north of Italy.

در شمال ایتالیا.

Yes. Winter tires, exactly. They would go right.

آره. لاستیک های زمستانی دقیقا درست می رفتند.

Anyway, we've been talking about the royal family, Army, William

به هر حال، ما در مورد خانواده سلطنتی، ارتش، ویلیام

and Kate, the Suffolk, the Sussexes. Yes.

و کیت، سافولک، ساسکس صحبت کرده ایم. آره.

no. The suffix. Sorry, suffix.

نه پسوند. ببخشید پسوند

So let's have a look at today's main subject,

بنابراین بیایید نگاهی به موضوع اصلی امروز بیندازیم،

which is the use of suffixes, but

که استفاده از پسوندها است، اما به

particular particular in this instance,

ویژه در این مثال،

some using some as a suffix.

برخی از برخی به عنوان پسوند استفاده می کنند.

Now this is an interesting part of the English language,

اکنون این بخش جالبی از زبان انگلیسی است،

how you can take one word and turn it into something else.

چگونه می توانید یک کلمه را بردارید و آن را به چیز دیگری تبدیل کنید.

So you are constructing a word,

بنابراین شما در حال ساختن یک کلمه،

a new word, by adding another word

یک کلمه جدید، با اضافه کردن یک کلمه دیگر

or something that appears to be a word at the end.

یا چیزی هستید که به نظر می رسد یک کلمه در پایان باشد.

So in this sense we are adding the suffix

بنابراین به این معنا پسوند

some to certain words.

some را به برخی کلمات اضافه می کنیم.

So what's the suffix again, Mr..

خب پسوند چیه دوباره آقای استیو بهت میگم

I will tell you, Mr.

آقای

Steve, we know because you've asked, I will tell you something.

استیو میدونیم چون پرسیدی یه چیزی بهت میگم.

You would think we've planned this well, if you hadn't said that, we wouldn't need to say that

فکر می‌کنید این را خوب برنامه‌ریزی کرده‌ایم، اگر این را نمی‌گفتید، لازم نیست بگوییم که

a suffix comes at the end of a word.

یک پسوند در آخر کلمه می‌آید.

So we often put the second syllable.

بنابراین ما اغلب هجای دوم را قرار می دهیم.

For example, it might come at the end of a word, but you want adding that thing.

به عنوان مثال، ممکن است در انتهای یک کلمه آمده باشد، اما شما می خواهید آن چیز را اضافه کنید.

So it is also referring to the fact that that word, that

بنابراین اشاره به این است که آن کلمه، آن

particular word is being added to the word at the end.

کلمه خاص در پایان به کلمه اضافه می شود.

So you have prefix or prefix

بنابراین شما پیشوند یا پیشوند دارید

and you have suffix which comes after.

و پسوندی دارید که بعد از آن می آید.

So a suffix comes at the end of a word.

بنابراین یک پسوند در انتهای کلمه می آید.

And in this particular sense

و در این معنای خاص

we are using the word some as a suffix.

ما از کلمه برخی به عنوان پسوند استفاده می کنیم.

And the reason why we do that is because we can form an adjective by doing that.

و دلیل اینکه ما این کار را انجام می دهیم این است که می توانیم با انجام آن یک صفت تشکیل دهیم.

So this is an interesting part of English description.

بنابراین این بخش جالبی از توضیحات انگلیسی است.

A word that describes something is an adjective, isn't it?

کلمه ای که چیزی را توصیف می کند یک صفت است، اینطور نیست؟

That's the appearance of something.

این ظاهر چیزی است.

How it appears, how you can describe it.

چگونه ظاهر می شود، چگونه می توانید آن را توصیف کنید.

Yes, it yes, yes. It's pretty good.

بله، بله، بله. خیلی خوبه

So we can use some as a suffix.

بنابراین می توانیم از برخی به عنوان پسوند استفاده کنیم. در

Here are some examples. So

اینجا چند نمونه آورده شده است. بنابراین

first example, toothsome.

مثال اول، دندان گیر.

So you might describe a person as being toothsome.

بنابراین شما ممکن است فردی را به عنوان دندان گیر توصیف کنید.

If they show a lot of teeth,

اگر دندان های زیادی نشان می دهند،

if they show a lot of teeth, you can say that that person is toothsome.

اگر دندان های زیادی نشان می دهند، می توان گفت که آن فرد دندان گیر است.

Maybe a person has a toothsome smile.

شاید فردی لبخند دندانی داشته باشد.

It means when they smile you can see all of their teeth like this, you see.

یعنی وقتی آنها لبخند می زنند شما می توانید تمام دندان های آنها را اینگونه ببینید، می بینید.

So a person who is toothsome

بنابراین فردی که دندان گیر است

is a person who has teeth that are very obvious.

فردی است که دندان هایی دارد که بسیار آشکار است.

Maybe when they smile you can describe a person with a toothsome smile.

شاید وقتی آنها لبخند می زنند بتوانید فردی را با لبخند دندانی توصیف کنید. به این

It means when they smile you can see their teeth very clearly.

معنی که وقتی آنها لبخند می زنند می توانید دندان های آنها را خیلی واضح ببینید.

Wouldn't that would be that be wouldn't be a compliment, really, would it Not nice.

آیا این یک تعریف و تمجید نیست، واقعاً خوب نیست.

It's not necessarily a compliment.

این لزوما یک تعریف و تمجید نیست.

You're very toothsome.

تو خیلی دندان گیر هستی

Yes Well, toothsome is just describing it.

بله خوب، دندانپزشک فقط آن را توصیف می کند.

It's not necessarily being used in a bad way or a good way.

لزوماً به روشی بد یا خوب استفاده نمی شود.

So a toothsome smile can just mean

بنابراین یک لبخند دندان گیر فقط می تواند به این معنی باشد که

the smile is very big and beaming so you can.

لبخند بسیار بزرگ و درخشان است، بنابراین شما می توانید.

But maybe if you are talking about the

اما شاید اگر در مورد

the aspects of a person's appearance,

جنبه های ظاهری یک فرد صحبت می کنید،

it might appear to be insulting,

ممکن است توهین آمیز به نظر برسد،

but this is not necessarily a bad a bad word.

اما این لزوما کلمه بدی نیست.

So you can describe someone who has an has

بنابراین می‌توانید کسی را که دچار مشکل است،

as a having a toothsome smile may come.

به عنوان یک لبخند دندان‌گیر توصیف کنید.

Yeah. So it's in between the two.

آره بنابراین در بین این دو قرار دارد.

Lots of examples.

مثال های زیادی.

Coming up in the live chat, Mr.

در گفتگوی زنده،

Duncan's visit does not go into your list. Yeah,

بازدید آقای دانکن در لیست شما قرار نمی گیرد. بله،

I can only go at a certain speed.

من فقط می توانم با سرعت خاصی بروم.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Another example Loans.

نمونه دیگر وام.

you are describing a person who is alone.

شما در حال توصیف فردی هستید که تنهاست.

They are lonely, they have no friends.

آنها تنها هستند، هیچ دوستی ندارند.

They have no one.

هیچ کس را ندارند.

They are loans on their own.

آنها به تنهایی وام هستند.

Something that is singular, something that is isolated.

چیزی که مفرد است، چیزی که منزوی است.

Maybe you go to an area

شاید شما به منطقه ای بروید

where there is just one tree growing in a field.

که فقط یک درخت در یک مزرعه رشد می کند.

You might describe the tree as lonesome because it's alone, it's on its own.

شما ممکن است درخت را تنها توصیف کنید زیرا تنها است، به تنهایی است.

There is nothing else around it.

هیچ چیز دیگری در اطراف آن وجود ندارد.

And of course we can describe a person who is sitting in the corner

و البته می توانیم فردی را توصیف کنیم که در گوشه

of the room looking unhappy.

اتاق نشسته و به نظر ناراضی به نظر می رسد.

You are looking lonesome.

تو تنها به نظر میرسی

Do you want some company?

آیا شما یک شرکت می خواهید؟

that is a way you could use that in a sentence.

این راهی است که می توانید از آن در یک جمله استفاده کنید. به

That sounds like a chatter line.

نظر می رسد یک خط پچ پچ است.

Sort of synonym with lonely.

نوعی مترادف با تنهایی.

Well, yeah, you're looking lonely.

خب، آره، تو تنها به نظر میرسی

And that looks like a lonely person. A lonesome person.

و به نظر می رسد که یک فرد تنها است. یه آدم تنها

So a lonesome we are adding the suffix sum to the end of the word.

بنابراین یک تنها، پسوند sum را به انتهای کلمه اضافه می کنیم.

Lone.

تنها.

So alone lone on your own becomes lonesome

بنابراین تنها بودن به تنهایی تبدیل به تنها

to be or to appear lonely.

بودن یا به نظر رسیدن تنها می شود.

here's another one.

اینم یکی دیگه

This is this is a word that is often used.

این کلمه ای است که اغلب استفاده می شود.

I get that a lot. Mr.

من که خیلی میفهمم آقای

Do we do get this a lot?

ما این را زیاد می فهمیم؟

When people talk about us, they say, have you seen those handsome men?

وقتی مردم در مورد ما صحبت می کنند، می گویند آن مردان خوش تیپ را دیده ای؟

They're handsome, very handsome.

آنها خوش تیپ هستند، بسیار خوش تیپ هستند.

One of them is more handsome than the other, doesn't.

یکی از آنها خوش تیپ تر از دیگری است، نه.

Thank you, by the way, for that.

اتفاقاً از این بابت متشکرم.

Rhubarb mentions this word, Mr. Slattery.

ریواس این کلمه را ذکر می کند آقای اسلاتری.

Now, so handsome.

حالا خیلی خوشگله

Handsome describes person who is attractive, good looking.

خوش تیپ فردی را توصیف می کند که جذاب و خوش قیافه است.

Now, I would say that this type of thing is is subjective.

حالا من می گویم که این نوع چیزها ذهنی است.

So what is handsome?

پس خوش تیپ چیه؟

Handsome can be anything, really.

خوش تیپ می تواند هر چیزی باشد، واقعا.

A handsome man, a handsome prince, maybe.

یک مرد خوش تیپ، یک شاهزاده خوش تیپ، شاید.

What is handsome to one person might not be to another.

چیزی که برای یک نفر زیباست ممکن است برای دیگری نباشد.

So we often see a person as being attractive.

بنابراین ما اغلب فردی را جذاب می بینیم.

We used to be able to say handsome woman.

قبلاً می توانستیم بگوییم زن خوش تیپ.

It's true.

درسته.

I'm not joking. Not these days.

شوخی نمی کنم. این روزها نه

So these days we don't tend to, to use the phrase hands

بنابراین، این روزها تمایلی به استفاده از عبارت دست‌ها نداریم که

usually used to describe a man, an attractive man,

معمولاً برای توصیف یک مرد، مردی جذاب،

usually probably with

معمولاً احتمالاً با

manly features.

ویژگی‌های مردانه استفاده می‌شود.

I would say someone who is attractive,

می‌توانم بگویم کسی که جذاب است،

but is, is, is manly because you can get attractive men

اما هست، است، مرد است، زیرا می‌توان مردان جذابی داشت

who have a feminine look and they could be described as pretty.

که ظاهری زنانه دارند و می‌توان آن‌ها را زیبا توصیف کرد.

You can describe a man as pretty.

شما می توانید یک مرد را زیبا توصیف کنید.

But if a man is handsome, then it's probably got

اما اگر مردی خوش‌تیپ باشد، احتمالاً دارای

very typical male features,

ویژگی‌های مردانه معمولی است،

but in proportions that make them look very attractive.

اما به نسبتی که آنها را بسیار جذاب می‌کند.

We often use it as well.

ما اغلب از آن نیز استفاده می کنیم.

When we are, we are talking about natural good looks.

وقتی هستیم، در مورد ظاهر زیبای طبیعی صحبت می کنیم.

For example, I can I can mention to straight away George Clooney.

به عنوان مثال، می توانم بلافاصله به جورج کلونی اشاره کنم.

Handsome, handsome, manly, good looking. Yes.

خوش تیپ، خوش تیپ، مردانه، خوش قیافه. آره.

Tom Cruise.

تام کروز.

Tom Cruise.

تام کروز.

Well, he's he's kind of in between.

خوب، او یک جورهایی در بین است.

He's kind of in between because he's handsome, but also pretty as well.

او به نوعی در بین است زیرا خوش تیپ است، اما همچنین زیباست.

Yes, but but of course, now he's I think he's the same age as you, isn't he?

بله، اما البته، او الان است، فکر می کنم همسن شماست، اینطور نیست؟

I think he is, yes, exactly.

من فکر می کنم او است، بله، دقیقا.

We share a lot in common, same age, same sort of, you know, aesthetic qualities.

ما در بسیاری از ویژگی های مشترک، همسن و یکسان، می دانید، ویژگی های زیبایی شناختی مشترک داریم.

But yes.

اما بله.

Yeah, but I think

بله، اما من فکر می کنم

Steve is saying that he he looks like Tom Cruise.

استیو می گوید که او شبیه تام کروز است.

No, you look like another handsome actor, Bruce Willis.

نه، شما شبیه یک بازیگر خوش تیپ دیگر، بروس ویلیس هستید.

Bruce Willis is handsome

بروس ویلیس خوش تیپ است

and you look a little bit like him for no apparent reason.

و شما بدون هیچ دلیلی کمی شبیه او هستید .

And handsome doesn't have to be used to describe a man.

و لازم نیست از خوش تیپ برای توصیف یک مرد استفاده شود. گاهی اوقات

It can be used to describe objects sometimes as well inanimate objects.

می توان از آن برای توصیف اشیاء و همچنین اشیاء بی جان استفاده کرد.

If something is attractive, if it's rarely used,

اگر چیزی جذاب است، اگر به ندرت استفاده می شود،

it can be used to describe other objects.

می توان از آن برای توصیف اشیاء دیگر استفاده کرد.

You can have a handsome dog, for example.

برای مثال می توانید یک سگ خوش تیپ داشته باشید.

Yes, horses. Horses.

بله اسب ها اسب ها

So you must

پس باید

please, please don't get the wrong idea about what we're saying here.

لطفاً، لطفاً در مورد آنچه ما در اینجا می گوییم تصور اشتباهی نداشته باشید.

But you kind of have a handsome horse.

ولی یه جورایی یه اسب خوشگل داری

Yeah, what a handsome beast.

آره، چه جانور زیبایی

What a beautiful horse.

چه اسب زیبایی

A handsome beast.

یک جانور خوش تیپ

So, so wonderful.

بنابراین، بسیار فوق العاده است.

I can see his withers from here.

من می توانم پژمردگی او را از اینجا ببینم.

Boris Karloff and Fernandez.

بوریس کارلوف و فرناندز

Things that Boris Karloff was handsome. Yeah. Yes. Yeah.

چیزهایی که بوریس کارلوف خوش تیپ بود. آره آره. آره

I mean, this is generally

منظورم این است که این به طور کلی

beauty is in the eye of the beholder,

زیبایی در چشم بیننده است،

but there are certain I mean, probably across most cultures, most people would say

اما موارد خاصی وجود دارد، منظورم این است که احتمالاً در بیشتر فرهنگ‌ها، اکثر مردم می‌گویند

that there are certain actors that a handsome it's sort of recognised

که بازیگران خاصی وجود دارند که یک خوش‌تیپ به نوعی تشخیص داده می‌شود که

there are certain proportions in the face that make somebody handsome.

نسبت‌های خاصی در چهره وجود دارد. که کسی را خوش تیپ می کند

It's difficult to know what it is.

سخت است که بدانیم چیست.

But but yeah, yes, it is sometimes subjective as well.

اما بله، بله، گاهی اوقات ذهنی نیز هست.

Yes. Disney.

آره. دیزنی

Here's another one we can say a beautiful man, and yet you can.

در اینجا یکی دیگر وجود دارد که می توانیم بگوییم یک مرد زیبا، اما شما می توانید.

A man can be beautiful usually.

یک مرد معمولاً می تواند زیبا باشد.

Yeah, usually.

آره معمولا

Maybe they have sort of softer feminine features.

شاید آنها نوعی ویژگی های زنانه نرم تری داشته باشند.

You could say that they have beautiful, but usually

شما می توانید بگویید که آنها زیبا هستند، اما معمولاً

you would describe a woman as beautiful

یک زن را زیبا توصیف می کنید

If they're attractive facially

اگر آنها از نظر چهره جذاب باشند

and a man is handsome, that's usually.

و یک مرد خوش تیپ باشد، معمولاً همینطور است.

But you could describe a man as beautiful.

اما شما می توانید یک مرد را زیبا توصیف کنید.

If they have, probably

اگر داشته باشند، احتمالاً

no who would be described?

نه چه کسی توصیف می شود؟

I can't think of any names, but there are certain people, men who I would certainly describe as beauty.

هیچ اسمی به ذهنم نمی رسد، اما افراد خاصی هستند، مردانی که مطمئناً آنها را به عنوان زیبایی توصیف می کنم.

Someone's already given an example.

قبلاً یک نفر مثال زده است.

Eddie Redmayne, a very well known actor, appeared in all sorts of things.

ادی ردمین، بازیگر بسیار معروف، در همه چیز ظاهر شد.

I think actually one time he did drag as well.

من فکر می کنم در واقع یک بار او نیز درگ کرد.

Wasn't he dressed as a woman in one of his movies?

در یکی از فیلم هایش لباس زنانه نپوشیده بود؟

Yes, Jimmy's got it right.

بله، جیمی درست فهمیده است.

So Eddie Redmayne, he he's kind of he has a soft image, a feminine look.

بنابراین ادی ردمین، او به نوعی تصویری ملایم و ظاهری زنانه دارد.

So he's not really macho.

بنابراین او واقعاً ماچو نیست.

He's not handsome. He's he's probably beautiful.

او خوش تیپ نیست او احتمالا زیباست

So you can be beautiful.

بنابراین شما می توانید زیبا باشید.

I think a man can be beautiful. Yeah.

من فکر می کنم یک مرد می تواند زیبا باشد. آره

I don't think there's anything wrong with that. Again, something I. Yeah.

فکر نمی کنم ایرادی داشته باشد. دوباره، چیزی من. آره.

Often been directed at myself.

اغلب به سمت خودم هدایت می شد.

Alain Delon.

آلن دلون

Alain Delon was a French actor.

آلن دلون بازیگر فرانسوی بود.

Yeah. Handsome. Exactly.

آره خوش قیافه. دقیقا.

You would, you would categorise him right in that He's manly,

شما او را در این دسته بندی می کنید که او مرد است،

he's good looking, he's handsome.

خوش قیافه است، او خوش تیپ است.

I think he's still around isn't he.

من فکر می کنم او هنوز در اطراف است، نه.

I'm sure Alain Delon is, still, is still alive

من مطمئن هستم که آلن دلون هنوز زنده است،

even though I think he's getting on a little bit now is King Charles Handsome says rhubarb.

حتی اگر فکر می‌کنم اکنون کمی در حال انجام است، شاه چارلز خوش‌تیپ می‌گوید ریواس.

Well you would have.

خوب شما می خواهید.

We've got a difference of opinion here.

ما اینجا با هم اختلاف نظر داریم

We're not going to see eye to eye.

قرار نیست چشم به چشم ببینیم.

Well, certainly, yes I think you would have described him when he was younger.

خوب، مطمئناً، بله، فکر می کنم شما او را در جوانی توصیف می کردید.

Maybe now as as as handsome.

شاید در حال حاضر به عنوان خوش تیپ.

Yeah, certainly.

آره حتما

Yeah, he was good looking, manly, handsome.

آره، خوش قیافه، مردانه، خوش تیپ بود.

I would put him in that category.

من او را در آن دسته قرار می دهم.

The problem with our royal family genes,

مشکل ژن‌های خانواده سلطنتی ما،

especially on the male side, is that

به‌ویژه در بخش مردانه، این است که

they're not the best of the genes, to be honest.

صادقانه بگوییم، بهترین ژن‌ها نیستند.

They're not.

آنها نیستند.

They they all have that slightly sort of

همه آنها

that appearance for life, and they've all lost their hair as well.

تا آخر عمر چنین ظاهری کمی دارند و موهای خود را نیز از دست داده اند.

Nearly all of them.

We asked bald men, a handsome, says Giovanni. Exactly.

تقریباً همه آنها.

جیووانی می‌گوید: ما از مردان طاس پرسیدیم، خوش تیپ. دقیقا.

I agree. Okay Yes, Yes.

موافقم. خوب بله، بله.

Mustapha

says it's not a good idea to describe a man as beautiful.

مصطفی می

گوید این ایده خوبی نیست که یک مرد را زیبا توصیف کنیم.

Well, you can do. Depends on the culture.

خوب، شما می توانید انجام دهید. بستگی به فرهنگ داره

I think.

من فکر می کنم. به

I think a beautiful man.

نظر من مرد زیبایی است.

I think you can be beautiful.

من فکر می کنم شما می توانید زیبا باشید.

Usually you wouldn't.

معمولا شما این کار را نمی کنید.

Yes, but there are occasions

بله، اما مواردی وجود دارد

when you see somebody and.

که شما کسی را می بینید و.

Yeah, soft, soft features.

بله، ویژگی های نرم و نرم.

But it may be feminine, but almost beautiful like a woman.

اما ممکن است زنانه باشد، اما تقریباً مانند یک زن زیبا باشد.

But you know that a man you can say.

اما شما می دانید که یک مرد می توانید بگویید.

I would not describe myself as handsome.

من خودم را خوش تیپ توصیف نمی کنم. به

I don't think I'm handsome.

نظر من خوش تیپ نیستم

I'm probably I've been called many things.

احتمالاً به من خیلی چیزها گفته اند.

I think that depends on the culture.

من فکر می کنم این بستگی به فرهنگ دارد.

He's another one, Steve.

او یکی دیگر است، استیو.

Quarrelsome. Quarrelsome.

دعوا دعوا

I think sometimes we can be a little quarrelsome on the live chat.

من فکر می کنم گاهی اوقات می توانیم در چت زنده کمی دعوا کنیم.

So when we are talking on the live stream, sometimes we have a little argument.

بنابراین وقتی در پخش زنده صحبت می کنیم، گاهی اوقات با هم بحث کوچکی داریم.

Quarrelsome.

دعوا

So a person who likes to argue, a person who often disagrees

بنابراین فردی که دوست دارد بحث کند، شخصی که اغلب

with others, can be described as quarrelsome.

با دیگران مخالف است، می‌تواند به عنوان نزاع‌کننده توصیف شود.

A quarrelsome person.

یک آدم دعوا. ما

There we go.

You see, Rhubarb said, Is King Charles handsome?

میرویم آنجا. می

بینید، ریواس گفت، آیا شاه چارلز خوش تیپ است؟

He he did that on purpose for us to discuss, maybe hoping that we would be quarrelsome.

او از عمد این کار را کرد تا ما بحث کنیم، شاید به این امید که با هم دعوا کنیم.

because.

زیرا.

But we're very.

We're in a good place today mentally, so.

اما ما خیلی هستیم

ما امروز از نظر ذهنی در وضعیت خوبی هستیم، بنابراین.

But there's not going to be no arguments today.

اما امروز هیچ بحثی وجود نخواهد داشت.

We're relaxed, free. We're happy.

ما آرامیم، آزادیم. ما خوشحالیم

The best live stream ever.

بهترین پخش زنده تا کنون

According to Mr.

به گفته آقای

Douglas, this is the best live stream ever.

داگلاس، این بهترین پخش زنده است.

So like.

پس لایک کنید.

Like this live stream is the best one ever today.

مثل این است که این پخش زنده بهترین است.

It's the best one ever.

این بهترین است.

And in all of the years, yes.

و در تمام سالها، بله.

Giovanni King.

جیووانی کینگ

The King Charles. His father was handsome.

شاه چارلز. پدرش خوش تیپ بود.

Yes, he was Prince.

بله، او شاهزاده بود.

What was his name?

اسمش چی بود؟

Philip. Philip. That's it.

فیلیپ فیلیپ خودشه.

Yeah He was a handsome man. He was handsome. He was tall.

آره مرد خوش تیپی بود او خوش تیپ بود. او قد بلند بود.

I mean, you've got to be if you're going to be a handsome man, you've got to be tall as well.

منظورم این است که اگر می‌خواهی مرد خوش‌تیپی باشی، باید قد بلند هم باشی.

You can have a handsome face.

شما می توانید چهره ای زیبا داشته باشید.

But generally, his sisters,

اما عموماً خواهرانش،

his sister, his sisters married Nazis.

خواهرش، خواهرانش با نازی ها ازدواج کردند.

Okay, that's a little

خوب، این

that's a little unfortunate, by the way, if you will.

کمی تاسف آور است، اتفاقاً اگر بخواهید.

If you are planning on being a public figure, please make sure

اگر قصد دارید یک چهره عمومی باشید، لطفا مطمئن شوید

that your family members are not are not marrying Nazis.

که اعضای خانواده شما با نازی ها ازدواج نمی کنند.

Maybe they didn't know the significance at the time.

شاید آنها در آن زمان اهمیت آن را نمی دانستند.

Who was who was there?

کی بود که اونجا بود؟

blimey, Mr.

بلیمی، آقای

Duncan

دانکن

was that popular spy.

آن جاسوس محبوب بود.

my brain is just.

مغز من درست است

We've done an hour of this. An hour already? I'm.

ما یک ساعت از این کار را انجام داده ایم. یک ساعت در حال حاضر؟ من هستم.

I can't think of his name. Mr. Duncan.

من نمی توانم به نام او فکر کنم. آقای دانکن

I have no idea what it might come to me.

من نمی دانم چه چیزی ممکن است به من برسد. بیا

Let's keep going.

ادامه بدیم.

We've talked enough about handsome men.

ما به اندازه کافی در مورد مردان خوش تیپ صحبت کرده ایم.

I'm getting all excited. James Bond. Yes.

دارم کلی هیجان زده میشم جیمز باند. آره.

Name me somebody.

اسم من را بگذار

He was James Bond in Ian Lazenby.

او جیمز باند در ایان لازنبی بود.

Well, yes, he was handsome, but I'm thinking of the more popular ones.

خوب، بله، او خوش تیپ بود، اما من به محبوب ترها فکر می کنم.

Roger Moore.

راجر مور.

Roger Moore. He was handsome.

راجر مور. او خوش تیپ بود.

And who? Who He was the first. Second.

و چه کسی؟ او اولین کسی بود. دومین.

The first James Bond.

اولین جیمز باند.

The first one.

اولی.

A Scottish with a beard. Scorsese with a beard.

اسکاتلندی با ریش. اسکورسیزی با ریش

Sean Connery. Sean Connery.

شان کانری. شان کانری.

He was handsome. Yeah.

او خوش تیپ بود. آره

I mean, I'm not saying that I'm attracted to them.

یعنی نمی گویم جذب آنها شده ام.

I can just see objectively that they are handsome.

من فقط می توانم عینی ببینم که آنها خوش تیپ هستند.

I never liked Sean Connery. Isn't it strange?

من هرگز از شان کانری خوشم نمی آمد. عجیب نیست؟

I could never watch him in anything.

من هرگز نتوانستم او را در هیچ چیزی تماشا کنم.

I don't know why, but Roger Moore, I always liked him.

من نمی دانم چرا، اما راجر مور، من همیشه او را دوست داشتم.

He started off his career as a model.

او کار خود را به عنوان یک مدل آغاز کرد.

He used to model cardigans for for knitting patterns.

او از ژاکت‌های پشمی برای الگوهای بافتنی مدل می‌کرد.

So if you are knitting clothes somewhere.

پس اگر در جایی لباس می بافید.

Roger Moore. That's why he started.

راجر مور. به همین دلیل شروع کرد.

Moore We have some.

مور ما تعدادی داریم.

Moore Talking of Roger Moore, we have more uses of his.

مور صحبت از راجر مور، ما استفاده های بیشتری از او داریم.

Another one got some in the live chat as well.

یکی دیگر نیز مقداری را در چت زنده دریافت کرد.

I can read some of those out.

من می توانم برخی از آنها را بخوانم.

Maybe it maybe sometimes I can describe Mr.

شاید گاهی اوقات بتوانم آقای

Steve as burdensome,

استیو را به‌عنوان سنگین‌کننده،

burdensome, something that causes problems

سنگین، چیزی که باعث مشکلات

or maybe drawbacks, maybe something that is holding you back.

یا شاید اشکالاتی می‌شود توصیف کنم، شاید چیزی که شما را عقب نگه می‌دارد.

Can you give me described as burdensome?

آیا می توانید من را به عنوان سنگین توصیف کنید؟

A thing that is irritating

چیزی که آزاردهنده

or annoying is a burden is a heavy burden

یا آزاردهنده است، بار سنگینی است

that holds you back, causes you stress, causes you work?

که شما را عقب نگه می دارد، باعث استرس شما می شود، باعث کار شما می شود؟

Yes, Effort some burden.

بله، مقداری بار تلاش کنید.

If something is a burden, you could you could have a you could you

اگر چیزی سنگین است، شما می توانید

you could have a relation or friend.

یک رابطه یا دوست داشته باشید.

You could have you.

شما می توانید شما را داشته باشید. گاهی

You could often sometimes you can describe friends as as burdens or burdensome because they're a bit

اوقات می‌توانید دوستانتان را به‌عنوان سربار یا سنگین توصیف کنید، زیرا آنها در

demanding there with phoning you up or asking you to help them with some things.

آنجا کمی سختگیر هستند و با شما تماس می‌گیرند یا از شما می‌خواهند در برخی موارد به آنها کمک کنید.

Borrowing money off you.

پول قرض گرفتن از شما

Yeah, some things like that are a real burden.

آره، بعضی چیزها مثل آن یک بار واقعی هستند.

It's like you're carrying a heavy load

مثل این است که همیشه بار سنگینی را

around with you all the time and it's sort of weighing you down.

با خود حمل می کنید و به نوعی شما را سنگین می کند. به

That's why I have no friends.

همین دلیل من هیچ دوستی ندارم.

I just. I just can't be bothered.

من فقط. فقط نمی توانم اذیت شوم.

Just burdensome burden.

فقط بار سنگین

Some people keep phoning you in wanting to do and then they want to borrow money.

برخی از افراد مدام با شما تماس می گیرند تا این کار را انجام دهید و سپس می خواهند پول قرض کنند.

And your words you're picking out here, these aren't really everyday words.

و کلمات شما که اینجا انتخاب می کنید، اینها واقعاً کلمات روزمره نیستند.

Something. Well, these are all using the suffix.

یه چیزی خوب، اینها همه از پسوند استفاده می کنند.

Yes, that's right. Yeah. Yes. That's why.

بله درست است. آره آره. از همین رو.

I mean, if you want me to use some other words, you want me to.

منظورم این است که اگر می خواهید از کلمات دیگری استفاده کنم، می خواهید. آیا

Have you got any more examples of loads. Worrisome.

نمونه دیگری از بارها دارید؟ نگران کننده آیا

Worrisome a person or a thing that causes you worry?

فرد یا چیزی نگران کننده است که باعث نگرانی شما می شود؟

A worrisome thing.

یک چیز نگران کننده

A worrisome topic.

موضوعی نگران کننده

Worrisome person.

فرد نگران کننده

Yeah I'm a bit like that. You are.

آره من کمی اینطورم شما هستید.

You are very much worrisome.

شما خیلی نگران هستید.

I am.

من هستم.

I do worry about things that go over in my mind.

من نگران چیزهایی هستم که در ذهنم می گذرد.

I chew my nails and I get stressed.

ناخن هایم را می جوم و استرس دارم.

Yes, this is true.

بله، این درست است.

That's because of you, because you're burdensome. Mr.

این به خاطر شماست، زیرا شما سنگین هستید. آقای

Giovanni says.

جیوانی می گوید.

I have a word for my colleague now.

الان یک کلمه برای همکارم دارم.

He is very quarrelsome, a person who always likes to

او بسیار دعواگر است، فردی که همیشه دوست دارد

to argue and cause problems.

بحث کند و مشکل ایجاد کند.

But by making making trouble,

اما با ایجاد مشکل،

making difficulties, they are quarrelsome.

ایجاد مشکل، آنها دعوا می کنند.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

this is a nice one, Steve.

این خیلی خوبه استیو

This is where I get to share my dimples.

اینجاست که می توانم گودی هایم را به اشتراک بگذارم. می

You see,

بینید،

I'm winsome.

من برنده هستم.

We usually usually used to describe a woman.

ما معمولاً برای توصیف یک زن استفاده می کردیم.

Winsome Yeah, sort of shy.

خجالتی آره، یه جورایی خجالتی.

Unassuming.

بی ادعا.

Would you say nothing like that?

چنین چیزی نمی گویید؟

Winsome usually just

وینسوم معمولاً

usually used to describe a woman such as

برای توصیف زنی مانند

somebody who would be very gentle,

کسی که بسیار ملایم،

gentle, timid, intrusive,

ملایم، ترسو، مداخله گر،

timid, shy.

ترسو، خجالتی است، استفاده می شود.

Maybe it's a certain look.

شاید یک نگاه خاص باشد.

It's a certain look

این یک قیافه خاص است که

not usually used to describe a man, although in Mr.

معمولاً برای توصیف یک مرد استفاده نمی شود، اگرچه در

Duncan's case, yes,

مورد آقای دانکن، بله،

but in my case, it's May.

اما در مورد من، ماه می است.

It's perfectly applicable.

کاملا قابل اجراست فرناندز

Italians and Argentines are quarrelsome, says Fernandes.

می گوید ایتالیایی ها و آرژانتینی ها با هم دعوا می کنند .

Yes, well, when we met, you can.

بله، خوب، وقتی ما ملاقات کردیم، شما می توانید.

You can tell when you hear Italians

می توانید متوجه شوید که ایتالیایی ها با

talking to each other, even normally, it always sounds like they were arguing.

هم صحبت می کنند، حتی در حالت عادی، همیشه به نظر می رسد که آنها در حال دعوا هستند.

Yeah, it's a bit like in China. Chinese people as well.

بله، کمی شبیه چین است. مردم چین هم همینطور.

Sometimes when you hear Chinese people talking, you can't tell if they're arguing

گاهی اوقات وقتی صحبت چینی‌ها را می‌شنوید، نمی‌توانید تشخیص دهید که آنها در حال دعوا هستند

or just having a conversation because they they tend to get very passionate when they're talking.

یا فقط در حال گفتگو هستند، زیرا آنها هنگام صحبت کردن بسیار پرشور می‌شوند.

I do.

انجام میدهم.

I mean, when we met Beatrice, she was a nightmare, wasn't she?

منظورم این است که وقتی بئاتریس را ملاقات کردیم، او یک کابوس بود، نه؟

She was.

او بود.

after the

nightmare we got through, we were thrown out of take.

پس از

کابوسی که از سر گذراندیم، ما را به بیرون انداختند.

We were thrown out of two cafes

ما را از دو کافه بیرون انداختند،

because of Beatrice starting arguing with them.

زیرا بئاتریس شروع به بحث با آنها کرد.

She was throwing chairs and causing all sorts of chaos.

او صندلی ها را پرت می کرد و همه جور آشفتگی ایجاد می کرد.

Yes, these menus are dirty.

بله، این منوها کثیف هستند.

The floors. Yeah.

طبقات آره

She was arguing with everyone and we were joking.

او با همه دعوا می کرد و ما شوخی می کردیم.

We're joking. Beatrice.

شوخی می کنیم بئاتریس

I think bridge is probably fallen asleep of her.

من فکر می کنم بریج احتمالا از او خوابیده است.

Her late night at the wedding.

اواخر شب او در عروسی.

Beatrice is now sleeping off

بئاتریس اکنون

a boozy night at a wedding reception.

در یک مراسم عروسی در یک شب پر از تنش می خوابد.

Maybe Vicenza is giving back to handsome men,

شاید Vicenza به مردان خوش تیپ پس می دهد

which has caused a lot of comment in the live chat show.

که باعث نظرات زیادی در برنامه چت زنده شده است.

According to online magazine Nubia,

با توجه به مجله آنلاین Nubia،

the Chinese actor and singer,

بازیگر و خواننده چینی،

you would be able to pronounce that Zhao Jun was,

می توانید بگویید که ژائو جون،

the most handsome man in 2022.

خوش تیپ ترین مرد سال 2022 بوده است.

So we'll have to look.

بنابراین ما باید نگاه کنیم.

We'll have look him up

ما او را بررسی خواهیم کرد

and we'll give you our opinion.

و نظر خود را به شما خواهیم داد.

yeah, I was going to say something then,

بله، آن موقع می خواستم چیزی بگویم،

but it would have got me into a lot of trouble.

اما من را به دردسر زیادی می انداخت.

Right. Okay, let's carry on.

درست. باشه ادامه بدیم با

It would having over time, by the way, you're getting a bonus, so it's okay.

گذشت زمان، به هر حال، شما یک جایزه دریافت می کنید، پس اشکالی ندارد.

So we'll finish about half past. Don't worry.

پس تقریباً نیم و نیم کار را تمام می کنیم. نگران نباشید. من

I'm hungry. Mr. Duncan, I made some bread today actually.

گرسنه ام آقای دانکن، من امروز مقداری نان درست کردم.

Talking of words that people use to describe us, He was another one?

صحبت از کلماتی که مردم برای توصیف ما استفاده می کنند، او یکی دیگر بود؟

Awesome.

عالی.

They say. Mr. Steve.

میگویند. آقای استیو

Mr. Duncan, you are awesome.

آقای دانکن، شما عالی هستید.

We've had that in the live chat. Thank you.

ما آن را در چت زنده داشته ایم. متشکرم.

So when we talk about when we talk about old Jemmy,

بنابراین وقتی در مورد جیمی پیر صحبت می کنیم،

when we talk about or we are talking about being impressed

وقتی صحبت می کنیم یا در مورد تحت تاثیر قرار گرفتن

or amazed by something, so a person who is awesome

یا شگفت زده شدن از چیزی صحبت می کنیم، بنابراین فردی که عالی است

is a person who is outstanding, amazing.

فردی برجسته و شگفت انگیز است.

They stand out from the crowd.

آنها از بین جمعیت متمایز می شوند.

Maybe they do something very well.

شاید کاری را خیلی خوب انجام دهند.

Maybe they do it professionally and with a lot of expertise.

شاید به صورت حرفه ای و با تخصص زیاد این کار را انجام دهند.

Yes, they do something that impresses people and you think to yourself, I couldn't do that myself.

بله، آنها کاری انجام می دهند که مردم را تحت تاثیر قرار می دهد و شما با خودتان فکر می کنید، من خودم نمی توانستم این کار را انجام دهم.

You're awesome.

تو فوق العاده ای

You're absolutely awesome the way that you

شما کاملاً فوق‌العاده‌ای هستید که

presented at that meeting today, I couldn't do that.

امروز در آن جلسه ارائه کردید، من نتوانستم این کار را انجام دهم.

You were awesome.

تو عالی بودی

Your performance last night was awesome.

اجرای شما دیشب عالی بود

I no doubt we will get lots of comments in the live chat about our performance today being awesome.

من بدون شک نظرات زیادی را در گفتگوی زنده در مورد عملکرد امروزمان دریافت خواهیم کرد.

I mean, we get that. We're used to it.

منظورم این است که ما آن را دریافتیم. ما به آن عادت کرده ایم.

It's either awesome or awful.

این یا عالی است یا افتضاح.

Yes, it's one of those two. Yeah. Yeah.

بله، یکی از آن دو است. آره آره

I was joking, of course, But yes, something is awesome.

من شوخی کردم، البته، اما بله، یک چیز عالی است.

That car is awesome.

اون ماشین عالیه

It can be described objects, people you can use that word in lots of ways on the show.

می توان آن را اشیاء توصیف کرد، افرادی که می توانید از آن کلمه به طرق مختلف در نمایش استفاده کنید.

You know, something awesome is amazing.

می دانید، چیزی عالی شگفت انگیز است.

It is.

این است.

We can also use the suffix

sum when we are talking about numbers as well as a number.

هنگامی که در مورد اعداد و همچنین یک عدد صحبت می کنیم می توانیم از پسوند sum استفاده کنیم.

So you can have a twosome.

بنابراین می توانید دو نفره داشته باشید.

We are expressing the fact

ما این واقعیت را بیان می کنیم

that there are only two people or two things

که فقط دو نفر یا دو چیز

together, so maybe

با هم هستند، بنابراین ممکن است

you're having a meeting or a party or a get together

شما در حال برگزاری یک جلسه یا مهمانی یا گردهمایی باشید

and it's very small and private.

و این خیلی کوچک و خصوصی باشد.

You have a twosome who will be there?

شما یک دو نفره دارید که آنجا باشند؟

it'll be just myself and you.

فقط من و تو خواهیم بود

we're having a twosome.

ما دو نفری داریم

You are together?

شما با هم هستید؟

But there's only two of you. Yes.

اما شما فقط دو نفر هستید آره.

Then of course,

سپس، البته،

you're going up. I'll be Mr. Don't.

شما بالا می روید. من آقای نمی شوم.

Don't say anything by the.

هیچی نگو

I know someone out there is going to say something.

میدونم یکی اون بیرون قراره چیزی بگه

You can also have

شما همچنین می توانید

a foursome as well.

چهار نفره داشته باشید.

Foursome?

چهار نفر؟

Or a threesome.

یا سه نفره

You can have a threesome. Yes.

می توانید سه نفری داشته باشید. آره.

You know, two threesome.

میدونی دو سه نفری

A foursome? Yes. You don't normally say fivesome.

چهار نفره؟ آره. شما معمولاً پنج نفری نمی گویید.

It stops at four with with the some.

در چهار با با برخی متوقف می شود.

But usually the problem with using the words

اما معمولاً مشکل استفاده از کلمات

threesome and foursome is that they're are often

سه نفره و چهار نفری این است که آنها اغلب

those not do that's not I'm just going to explain we've got to explain it

کسانی هستند که انجام نمی دهند، این نیست.

because we don't want people using this word and then thinking then they get into trouble.

سپس آنها دچار مشکل می شوند.

So if you have a threesome, it's quite often seen

بنابراین اگر سه نفری دارید، اغلب

as something where another person is joining you

به عنوان چیزی در نظر گرفته می شود که در آن شخص دیگری

for a certain type of activity.

برای نوع خاصی از فعالیت به شما ملحق می شود.

So it doesn't have to be anything rude, but it could be an event.

بنابراین لازم نیست چیز بی ادبانه ای باشد، اما می تواند یک رویداد باشد.

Or maybe if you're going for a walk and you bring your other friend with you,

یا شاید اگر می‌خواهید پیاده‌روی کنید و دوست دیگرتان را با خود بیاورید،

you go for a threesome know.

می‌روید برای سه نفری.

But Mr.

اما آقای

Duncan in the UK. But a can. Yes.

دانکن در انگلستان. اما یک قوطی آره.

And they just can't just said yes.

و آنها فقط نمی توانند بله بگویند.

It can be used to mean of a thing if you said

می توان آن را به معنای یک چیز استفاده کرد اگر

naughty things, if you said, let's have a threesome. Yes.

چیزهای ناپسند گفتید، اگر گفتید بیا سه نفری کنیم. آره.

I've just said I know.

من فقط گفتم می دانم.

Well, I'm just saying.

خوب، من فقط می گویم.

It usually implies.

معمولا دلالت دارد.

Yes, yes, yes.

بله بله بله.

All right. Together. Okay. Steve is sexual. Well, see,

خیلی خوب. با یکدیگر. باشه. استیو جنسی است. خوب، ببینید،

that's what you and

این معنای شما و

force means, is that you don't normally use those.

زور است، این است که شما معمولاً از آنها استفاده نمی کنید.

Okay, well, people, revenue for the week aren't going to happen, Mr.

خوب، خوب، مردم، درآمد این هفته اتفاق نمی افتد، آقای

Duncan. Just not go up.

دانکن. فقط بالا نرو

Trust me, it's gone. It's over.

باور کن از بین رفت تمام شد.

So as a number, you can have foursome, you can have threesome

بنابراین به عنوان یک عدد، شما می توانید چهار نفری داشته باشید، می توانید سه نفری داشته باشید

and you can have this up saying, I'm just saying those words. Mr.

و می توانید این را بگویید، من فقط آن کلمات را می گویم. آقای

Duncan is going to get, you know, this is fine.

دانکن می خواهد دریافت کند، می دانید، این خوب است.

This is all innocent. This is innocent stuff.

این همه بی گناه است این چیزهای بی گناه است

So as a number.

بنابراین به عنوان یک عدد.

So that's what we were looking at today, were looking at the suffix

پس این چیزی است که ما امروز به آن نگاه می کردیم ، به پسوندی نگاه می کردیم

that can be used to create adjectives.

که می تواند برای ایجاد صفت استفاده شود.

Right.

درست.

I mentioned some other examples that are coming up in the live chat.

من به نمونه های دیگری اشاره کردم که در چت زنده مطرح می شوند.

Of course you can.

البته که می توانی.

Mr. Steve Slattery now came up with Wholesome.

آقای استیو اسلاتری اکنون با Wholesome آمد.

How wholesome? Yes.

چقدر سالم؟ آره.

What a wholesome person are a person with very high

چه آدم سالمی، آدم با اخلاق خیلی بالا

morals, a wholesome person.

، آدم سالمی.

Or it could be wholesome food, food that is

یا می تواند غذای سالم باشد، غذایی که

is is natural.

طبیعی است.

Got all the fibre in it.

تمام فیبر موجود در آن است.

Wholesome food, unprocessed food.

غذای سالم، غذای فرآوری نشده.

What a wholesome meal.

چه غذای سالمی

It might be something that I know, something with vegetables and a little bit of meat.

ممکن است چیزی باشد که من می دانم، چیزی با سبزیجات و کمی گوشت.

Or it could be lentils.

یا ممکن است عدس باشد.

The wholesome food is usually thought of as health food

غذای سالم معمولاً به عنوان غذای سالم

like lentils, vegetables, everything.

مانند عدس، سبزیجات و همه چیز در نظر گرفته می شود.

So it would be good if you are if you are a person and you are described as wholesome.

بنابراین اگر شما یک فرد هستید و شما را سالم توصیف می کنند، خوب است.

Yes, it means you are good, honourable, You have good morals.

بله، یعنی شما خوب هستید، محترم هستید، اخلاق خوبی دارید.

You are a person who can be trusted and relied on for all sorts of things.

شما فردی هستید که می توان به او اعتماد کرد و برای همه چیز به او تکیه کرد.

So that's it.

پس همین است. می‌دانی

You know, we've had Handsome Jemmy from Hong Kong says,

، ما جمی خوش‌تیپ از هنگ‌کنگ داشتیم که می‌گوید،

Gruesome, gruesome, gruesome. Who?

وحشتناک، وحشتناک، وحشتناک. سازمان بهداشت جهانی؟

Yes, gruesome.

بله، وحشتناک

Something that is gruesome. Yes.

چیزی که وحشتناک است. آره.

Yes, it I mean, that's something that's

بله، منظورم این است که این چیزی است که

maybe this blood and gore.

ممکن است این خون و خون باشد.

It just means something horrific.

این فقط به معنای چیزی وحشتناک است.

Something horrific. A gruesome accident.

یه چیز وحشتناک یک تصادف وحشتناک

A horrible accident.

یک تصادف وحشتناک

Just something that is unpleasant to look at.

فقط چیزی که نگاه کردن به آن ناخوشایند است.

Gruesome.

مخوف.

that that that new person at the office.

که آن فرد جدید در دفتر.

That gruesome.

اون وحشتناکه

no, you don't.

نه، شما این کار را نمی کنید.

You just don't describe a person as gruesome.

شما فقط یک شخص را وحشتناک توصیف نمی کنید.

Well, you can do, but that would be an insult.

خوب، شما می توانید انجام دهید، اما این یک توهین است.

Yeah, but usually gruesome is used.

بله، اما معمولاً وحشتناک استفاده می شود.

Maybe you've got sort of blood and guts sharing.

شاید شما یک جور خون و جرات به اشتراک بگذارید.

Maybe. Yes. I'm just saying is usually something.

شاید. آره. من فقط می گویم معمولاً چیزی است.

A gruesome film.

یک فیلم وحشتناک اگر چنین چیزهایی

It'll be a horror film with with

وحشتناک باشد، این یک فیلم ترسناک با

mutilated bodies in case things like that are gruesome.

بدن های مثله شده خواهد بود.

Accident limbs missing, that sort of thing.

دست و پاهای تصادفی گم شده اند، از این جور چیزها.

Maybe if your friend has some gossip about another person,

شاید اگر دوست شما در مورد شخص دیگری شایعاتی دارد،

you might say to them, Come on, that.

ممکن است به او بگویید، بیا، این. به

Tell me.

من بگو.

Tell me all the gruesome details. Yes, that's a good one.

تمام جزئیات وحشتناک را به من بگو بله، این یکی خوب است.

It doesn't necessarily have to be horrific.

لزوماً نباید وحشتناک باشد.

It doesn't have to be horrible, but it might be just all of the interesting details.

لازم نیست وحشتناک باشد، اما ممکن است فقط تمام جزئیات جالب باشد.

Give me all the gruesome details. Yes.

تمام جزئیات وحشتناک را به من بدهید. آره.

It means I want to know that's happened.

یعنی می خواهم بدانم این اتفاق افتاده است.

Come on, tell me. I want to know, please.

زود باش بهم بگو. میخوام بدونم لطفا

Yes. So it

doesn't have to necessarily mean, you know, death and things like that.

آره. بنابراین

لزوماً به معنای مرگ و مواردی از این قبیل نیست. می‌دانید

It can be, you know, sort of a messy weekend.

، ممکن است یک آخر هفته درهم و برهم باشد.

There's somebody visually, it's a visual word. Yes.

یک نفر از نظر بصری وجود دارد، این یک کلمه بصری است. آره.

It's describing some of that.

این در حال توصیف برخی از آن است.

You see or experienced.

دیدی یا تجربه کردی

I think we're coming towards the end of today's live stream.

فکر می کنم به پایان پخش زنده امروز نزدیک می شویم.

I hope you've enjoyed yourself.

امیدوارم لذت برده باشید

Don't forget to give us a lovely like you can already see outside.

فراموش نکنید که به ما یک هدیه دوست داشتنی بدهید که قبلاً می توانید در بیرون ببینید. ما

There we go.

میرویم آنجا.

It is getting dark outside very early as as winter approaches.

با نزدیک شدن به زمستان، بیرون خیلی زود تاریک می شود.

It is getting dark and around about normally around about 315.

هوا در حال تاریک شدن است و تقریباً تقریباً در حدود 315.

So So by the time we get to 4:00 in the afternoon,

بنابراین وقتی به ساعت 4:00 بعد از ظهر می رسیم،

at this time of year, it is completely dark.

در این زمان از سال، هوا کاملاً تاریک است.

As you can see behind me, some good use of our of our

همانطور که در پشت سر من می بینید، مقداری از پسوندهای ما به خوبی استفاده می شود

suffixes.

.

Fernandes says New Zealand is an awesome country.

فرناندز می گوید نیوزلند کشور فوق العاده ای است.

Yes, that's a good example to describe a country as awesome.

بله، این مثال خوبی برای توصیف یک کشور به عنوان عالی است.

It's mountains, it's got lovely lakes.

این کوه است، دریاچه های دوست داشتنی دارد.

Maybe it's just an awesome country to visit.

شاید فقط یک کشور عالی برای بازدید باشد. چیزهای

It's got lots to see, lots of big sights, things like that.

زیادی برای دیدن دارد، مناظر بزرگ زیادی، چیزهایی از این دست. می‌دانید که

The Grand Canyon is awesome, You know, something of spectacular nature

گرند کانیون فوق‌العاده است، می‌دانید، چیزی با طبیعت تماشایی که

to be stunned by something

با چیزی که می‌بینید

you see that is awesome.

شگفت‌انگیز شوید.

Amazing. Giovanni says.

حیرت آور. جیووانی می گوید.

If I went for a simple walk with two of the friends, can I say,

اگه با دوتا از دوستام یه پیاده روی ساده رفتم میتونم بگم بریم

let's go for a nice threesome with friends?

یه سه نفری خوب با دوستان؟

Can I say it? You can.

میتونم بگم؟ تو می توانی.

I think most people realise the context of a suggestion,

من فکر می‌کنم اکثر مردم به زمینه یک پیشنهاد پی می‌برند،

so I'm pretty sure if you said that

بنابراین مطمئن هستم که اگر به طور

in general conversation it would be alright.

کلی گفت‌وگو کنید، مشکلی نیست.

But we know we know when something is

اما ما می دانیم که وقتی چیزی

is being suggested that might be something else. So.

پیشنهاد می شود می دانیم که ممکن است چیز دیگری باشد. بنابراین.

So that that would be my advice.

بنابراین این توصیه من باشد.

But generally speaking, generally speaking it is normally

اما به طور کلی، به طور کلی معمولاً

avoided to a certain degree because it's got connotations.

تا حدی از آن اجتناب می شود زیرا دارای معانی است.

That's it.

Anyway with that you know, anyway, you explain that Steve, please give me a like

خودشه.

به هر حال با این خودت میدونی، به هر حال، به استیو توضیح میدی، لطفا

if you like this, if you like him, give him a like

اگه دوستش داری بهم لایک کن، اگه دوستش داری لایکش کن،

if you like me, give me a lovely like as well.

اگه از من خوشت اومد، یه لایک دوست داشتنی هم بده.

And we will be very happy we are going in the moment.

و ما بسیار خوشحال خواهیم شد که در این لحظه می رویم.

I hope you've enjoyed today's live.

امیدوارم از لایو امروز لذت برده باشید.

We have talked about a lot of things that have impacted him today.

ما در مورد چیزهای زیادی صحبت کرده ایم که امروز او را تحت تاثیر قرار داده است. آیا

Was it the best livestream ever?

این بهترین پخش زنده تاریخ بود؟ آیا

Was it the best livestream ever That

این بهترین پخش زنده تا به حال بود

that I suppose the is the real question.

که فکر می کنم سوال واقعی همین است.

Are the judges? Yeah, I suppose so, yes.

آیا داوران هستند؟ بله، من فکر می کنم که بله، بله.

So what do you think?

خب چی فکر می کنی؟

Is it Giovanni?

آیا این جیوانی است؟ آیا

Was it the best one ever or was it the worst one ever?

این بهترین فیلم تاریخ بود یا بدترین بود؟

Maybe it was the worst ever.

شاید بدترین بود.

Was it awesome?

عالی بود؟

I hope it wasn't the worst.

امیدوارم بدترین نبوده باشه

I would be really upset if that was the case.

اگر اینطور بود واقعا ناراحت می شدم.

Well, I look forward to seeing you all next week.

خوب، من مشتاقانه منتظر دیدار همه شما هستم.

I will be here.

من اینجا خواهم بود.

I don't think I'm going anywhere.

فکر نمی کنم جایی بروم.

So I'll be with Mr.

بنابراین من با آقای

Duncan live on a Sunday

دانکن به صورت زنده در یک روز یکشنبه

for whatever this is.

برای هر آنچه که باشد خواهم بود.

It might be a little bit different next Sunday as well.

یکشنبه آینده نیز ممکن است کمی متفاوت باشد.

I'm not anything else, but it might be a little bit different.

من چیز دیگری نیستم، اما ممکن است کمی متفاوت باشد.

You can see now it's so dark behind us and that is real.

اکنون می توانید ببینید که پشت سر ما تاریک است و این واقعی است.

That's happening now.

این در حال حاضر اتفاق می افتد.

That's taking night time has arrived.

زمان شب فرا رسیده است.

Thank you for watching.

ممنون که تماشا کردید

See you soon.

به زودی میبینمت.

I will be back with you on Wednesday from 2 p.m.

چهارشنبه از ساعت 14 با شما خواهم بود. به

UK time. Mr.

وقت انگلستان آقای

Steve back with us next Sunday

استیو یکشنبه آینده

at the same time 2 p.m.

در ساعت ۲ بعد از ظهر با ما برمی گردد.

Take care of yourselves.

مراقب خودت باش.

This will be repeated as many times as you want on YouTube.

این کار هر چند بار که بخواهید در یوتیوب تکرار خواهد شد.

There will be lovely captions coming later as well.

زیرنویس‌های دوست‌داشتنی بعداً نیز وجود خواهد داشت.

You have to be patient because YouTube takes quite a while

باید صبور باشید زیرا یوتیوب در

now to generate the lovely captions.

حال حاضر زمان زیادی را برای ایجاد زیرنویس‌های دوست‌داشتنی زمان می‌برد.

And of course, until the next time we meet, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که ما ملاقات می کنیم، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do enjoy the last few days of November.

بله، از چند روز آخر نوامبر لذت می برید.

If I don't see you before next weekend, have a super duper week.

اگر تا آخر هفته آینده شما را نبینم، یک هفته فوق العاده دوپر داشته باشید.

And of course, are you ready?

و البته، آیا شما آماده اید؟

Always.

همیشه.

You might notice this week Mr.

شاید متوجه شوید که این هفته آقای

Steve is wearing his ring.

استیو حلقه اش را به دست دارد.

He has remembered.

او به یاد آورده است.

Well done, by the way.

اتفاقا آفرین.

And of course, you know what's coming next...

و البته، شما می دانید که در آینده چه چیزی در راه است

ta ta for now.

.

See you on Wednesday.

چهارشنبه می بینمت.