The TIME is NOW ⏰ NOW is the TIME - LIVE ⏰

What time is it?

ساعت چند است؟

The time is now.

زمان هم اکنون است.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England. How are you today?

این آقای دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

We are outside right now.

ما الان بیرون هستیم

It is just after 2:00 here in the UK or where you are.

اینجا در بریتانیا یا جایی که شما هستید درست بعد از ساعت 2:00 است.

It is now.

اکنون است.

That is the time right now.

آن زمان در حال حاضر است.

It is this very moment.

همین لحظه است.

Of course.

البته.

It's not just me here with you today.

امروز فقط من اینجا با شما نیستم.

We also have someone else joining us.

ما همچنین یک نفر دیگر به ما ملحق شده است.

I'm sure you know who it is already.

من مطمئن هستم که شما قبلاً می دانید کیست.

You don't need me to introduce him. Here he comes.

شما نیازی به معرفی او ندارید. اینجا او می آید.

It is my partner in crime.

شریک جرم من است.

Literally.

به معنای واقعی کلمه.

Some might say it's missing it.

برخی ممکن است بگویند که آن را از دست داده است.

It's Mr.

این آقای

Steve. Hi, everybody. Hi, everybody.

استیو است. سلام به همه. سلام به همه.

Welcome to you, lovely viewers from across the world.

به شما، بینندگان دوست داشتنی از سراسر جهان خوش آمدید.

Here we are again, outside, as Mr.

دوباره اینجا هستیم، بیرون، همانطور که آقای

Duncan said, we are outside.

دانکن گفت، ما بیرون هستیم.

Bit of a change because first we have got nice weather, which is lovely.

کمی تغییر است زیرا ابتدا هوای خوبی داریم که دوست داشتنی است.

And we've been having some pretty awful weather this summer.

و ما در این تابستان هوای بسیار بدی داشتیم .

But today it's lovely. So we're outside.

اما امروز دوست داشتنی است. پس ما بیرون هستیم

For how long, Mr. Duncan?

تا کی، آقای دانکن؟

I don't know. For as long as it takes.

من نمی دانم. تا زمانی که طول بکشد.

If it takes us 4 hours to do this, we will do it for 4 hours.

اگر 4 ساعت طول بکشد تا این کار را انجام دهیم، 4 ساعت آن را انجام می دهیم.

You might be here for 4 hours, Mr. Duncan. I'm going to be gone

شما ممکن است 4 ساعت اینجا باشید، آقای دانکن. من قبل از آن می روم

before then.

You know what it is?

.

میدونی چیه؟

These old people, they can't keep up.

این پیرمردها نمی توانند ادامه دهند.

They really can't.

آنها واقعا نمی توانند.

Here we go, then.

پس ما اینجا می رویم.

I'm just going to set up the live chat.

من فقط می خواهم چت زنده را تنظیم کنم.

I haven't got it working yet, so I'm going to put it on right now.

من هنوز آن را درست نکرده ام، بنابراین می خواهم آن را همین الان بپوشم.

So just give me a few moments whilst we set that up.

پس فقط چند لحظه به من فرصت دهید تا آن را تنظیم کنیم.

So because we're outside, I have to do everything now.

بنابراین چون ما بیرون هستیم، الان باید همه کارها را انجام دهم. در هفته گذشته

There's been a lot of activity in the area over the last week, hasn't there?

فعالیت های زیادی در منطقه صورت گرفته است، اینطور نیست؟

Mr. Duncan It is true that people are having renovations done to their homes.

آقای دانکن درست است که مردم در حال بازسازی خانه های خود هستند.

We've had quite a lot of work done to the Guard and you can speak up a bit.

ما کارهای زیادی با گارد انجام داده ایم و شما می توانید کمی صحبت کنید.

Well, it was conscious, Mr.

خوب، آگاهانه بود، آقای

Duncan, because you always tell to to

دانکن، زیرا شما همیشه به او می گویید

that we're here today, we're outside.

که ما امروز اینجا هستیم، ما بیرون هستیم.

That's fine.

خوبه.

But we have got the delightful smell of rotting insects

اما ما بوی لذت بخش حشرات پوسیده را داریم

because we've got a bag hanging up.

زیرا کیسه ای آویزان شده است.

Oh, God.

اوه خدا

It's just.

این فقط.

It's just something of interest, something interesting.

این فقط یک چیز جالب است، یک چیز جالب.

I'm just talking, Mr.

من فقط دارم صحبت می کنم، آقای

Duncan, while you set everything up.

دانکن، در حالی که شما همه چیز را تنظیم کردید.

And you haven't set it for me yet. So.

و شما هنوز آن را برای من تنظیم نکرده اید. بنابراین.

So now we know that the gardens stinks.

بنابراین اکنون می دانیم که باغ ها بو می دهد.

It smells horrible.

بوی وحشتناکی می دهد.

How do I set it up on here?

چگونه آن را در اینجا تنظیم کنم؟

I'm just about to do that for you, Mr. Steve.

من فقط می خواهم این کار را برای شما انجام دهم، آقای استیو.

Blimey, there's lots of people in the live chat already, which is very exciting,

بلیمی، در حال حاضر افراد زیادی در چت زنده حضور دارند، که بسیار هیجان انگیز است،

because you know how much I like to watch the live chat?

زیرا می دانید چقدر دوست دارم چت زنده را تماشا کنم؟

They give me a sex comment on all the lovely things that you're saying from across the world.

آنها در مورد همه چیزهای دوست داشتنی ای که از سراسر جهان می گویید به من نظر جنسی می دهند.

So this is not our normal live stream.

بنابراین این پخش زنده معمولی ما نیست.

You may have noticed at the moment I couldn't resist coming outside because the weather is so nice.

شاید در آن لحظه متوجه شده باشید که من نمی توانم در برابر بیرون آمدن مقاومت کنم زیرا هوا بسیار خوب است.

We are having our last few days of the summer season and I'm just setting these.

چند روز آخر فصل تابستان را می گذرانیم و من فقط اینها را تنظیم می کنم.

This is what I normally do.

این کاری است که من معمولا انجام می دهم.

You see, before we start, but just having a look at what Mr.

ببینید، قبل از شروع، اما فقط نگاهی به آنچه که آقای

Jenkins got prepared for us today, some very interesting topics.

جنکینز امروز برای ما آماده کرد، موضوعات بسیار جالبی بود.

So do stay on line.

پس در خط بمانید

Yes, please don't go.

بله لطفا نرو

Even though Mr. considering everything.

با اینکه آقای با توجه به همه چیز.

I've spent the whole morning.

من تمام صبح را گذرانده ام. ما

There we go.

میرویم آنجا.

Off the air, Mr.

Duncan.

خارج از هوا، آقای

دانکن.

Okay, here we go. Live chat for those wondering what time it is.

خوب، ما می رویم. چت زنده برای کسانی که می‌پرسند ساعت چند است.

The time is now.

زمان هم اکنون است.

It is now in the present.

اکنون در زمان حال است.

Right at this moment.

درست در این لحظه

You are watching us live from England.

شما ما را به صورت زنده از انگلیس تماشا می کنید.

I have a feeling a lot of people are going to ask Mr.

احساس می کنم خیلی ها از آقای

Duncan, where are you right now? I'm in England.

دانکن می پرسند، الان کجا هستید؟ من در انگلستان هستم.

This is England, the UK, the United Kingdom.

اینجا انگلستان، انگلستان، انگلستان است.

We used to be part of Europe, but we're not anymore.

ما قبلا بخشی از اروپا بودیم، اما دیگر نیستیم. ظاهراً

We're all on our own floating free,

همه ما آزاد هستیم

apparently.

.

Although I think it's pretty much.

اگرچه فکر می کنم خیلی زیاد است.

Come on, Mr.

بیایید، آقای

Steve, leave that live chat on may much argue that it's been a big disaster, so we won't go into that.

استیو، این چت زنده را رها کنید، ممکن است دلیل زیادی وجود داشته باشد که این یک فاجعه بزرگ بوده است، بنابراین ما وارد آن نمی شویم.

Okay, See, that's what's happening on the live chat.

خوب، ببینید، این چیزی است که در چت زنده اتفاق می افتد.

Well, Beatrice was first on today.

خب، بئاتریس اولین بار امروز بود.

Hello, Beatrice.

سلام بئاتریس

A little, little round of applause for you, Beatrice.

کمی تشویق برای تو، بئاتریس.

Well done. I think you've come down from the mountains.

آفرین. فکر کنم از کوه پایین اومدی

And we saw a text

و ما

from you yesterday saying that your brother's had his operation.

دیروز متنی از شما دیدیم که می گفت برادر شما عمل کرده است.

So we wish him well.

پس برایش آرزوی سلامتی داریم.

Yes. I hope everything goes alright with your brother.

آره. امیدوارم با برادرت همه چیز خوب پیش بره

Yes. So we have Demetrius, who was second on.

آره. بنابراین ما دمتریوس را داریم که دوم شد.

Hello. Now, Demetrius.

سلام. حالا دمتریوس

It's interesting.

Demetrius last week was first on the live chat.

جالب است.

دمتریوس هفته گذشته اولین بار در چت زنده بود.

This week he was second, well, probably by a few a few microseconds

این هفته او دوم شد، خوب، احتمالاً با چند میکروثانیه،

because it's always difficult to tell who exactly is first in terms of the time

زیرا همیشه تشخیص اینکه دقیقاً چه کسی از نظر زمان اول است دشوار است،

because I think the first few people that come on, I don't know how it would just people on there

زیرا فکر می کنم چند نفر اول که می آیند، نمی دانم چگونه می شود. افرادی که آنجا هستند،

but certainly Beatrice Demetrius foetus bitches have made lots of comment.

اما مطمئناً بئاتریس دمتریوس، جنین‌های عوضی نظرات زیادی داده‌اند.

Valentine Palmeiras here.

ولنتاین پالمیراس اینجاست.

Inaki Mohsen I thought you were waving then.

اینکی محسن فکر میکردم دست تکون میدی.

I was waving an insect away because we are outside.

داشتم حشره ای را دور می کردم چون بیرون هستیم.

We really are outside.

ما واقعاً بیرون هستیم.

This is not a green screen behind us today.

امروز این یک صفحه سبز پشت سر ما نیست.

It is real. Where really rarely hear outside.

واقعی است. جایی که واقعاً به ندرت از بیرون شنیده می شود.

So there are lots of insects. Mr.

بنابراین تعداد زیادی حشرات وجود دارد. آقای

Steve is already scared because he's noticed there are lots of wasps around.

استیو قبلاً ترسیده است زیرا متوجه شده است که زنبورهای زیادی در اطراف وجود دارند.

Well, it's September, Mr. Duncan.

خب، ماه سپتامبر است، آقای دانکن.

The wasps love to come out in September and feast

زنبورها دوست دارند در ماه سپتامبر بیرون بیایند و

on all the ripe fruit on the trees.

از تمام میوه های رسیده درختان میل کنند.

And I've noticed that Adamson's are ready for picking.

و من متوجه شده ام که آدامسون برای چیدن آماده است.

Okay, so there's a lot on the floor, and I think that they're attracted

خوب، پس مقدار زیادی روی زمین وجود دارد، و من فکر می کنم که آنها جذب

to the sweet smell of sugar.

بوی شیرین شکر شده اند.

And you know what happens as well this time of year?

و می دانید در این زمان از سال چه اتفاقی می افتد؟

Well, normally, as winter approaches the insects,

خوب، به طور معمول، با نزدیک شدن به زمستان به حشرات،

normally the flies, and especially the wasps and the bees, they go a bit crazy.

معمولا مگس ها، و به خصوص زنبورها و زنبورها، کمی دیوانه می شوند.

They go they go a bit mad, they get drunk, they get drunk on the sugar.

می روند کمی دیوانه می شوند، مست می شوند، مست می شوند از شکر.

And of course there's alcohol in the fruit that's on the ground fermenting,

و البته در میوه‌ای که روی زمین در حال تخمیر است، الکل وجود دارد،

which means I've got to pick the damson pretty quickly because I need to make the jam as I do every year.

به این معنی که باید به سرعت دمزن را بچینم، زیرا باید مربا را مانند هر سال درست کنم.

Okay. 35 pots. Wow. Asked me a year.

باشه. 35 گلدان. وای. یک سال از من پرسید.

This is good.

این خوبه.

I'm just expanding it. Right?

من فقط آن را گسترش می دهم. درست؟

What are we talking about there, Mr. Duncan?

آقای دانکن در مورد چه چیزی صحبت می کنیم؟

Well, we all here now live.

خب، همه ما الان اینجا زندگی می کنیم.

The time now is right at the smoke mint.

اکنون زمان درست در ضرابخانه دود است.

As you may have noticed from the title of today's live stream.

همانطور که ممکن است از عنوان پخش زنده امروز متوجه شده باشید.

So I thought we would do something outside amongst

بنابراین فکر کردم که کاری را در خارج از

the wildlife.

حیات وحش انجام دهیم.

So there are flies bees buzzing

بنابراین زنبورهای مگس وزوز می کنند

and there are all sorts of insects.

و انواع حشرات وجود دارد.

Some of them are at this moment going up my shorts.

برخی از آنها در این لحظه از شورت من بالا می روند.

And I have to say I quite like it.

و باید بگم که خیلی دوستش دارم.

In fact, the live chat is busy yet.

در واقع، چت زنده هنوز مشغول است.

Macias Cooking like Claudia,

Macias که مانند کلودیا آشپزی می کند،

we the fact that you multitask when, when the live stream is going

ما این واقعیت را داریم که وقتی پخش زنده پخش می

on, you're listening to us and you're also doing all your jobs around the house.

شود، به صحبت های ما گوش می دهید و همچنین همه کارهای خود را در خانه انجام می دهید، چند کار را انجام می دهید.

So I wonder what you're cooking.

بنابراین من تعجب می کنم که شما چه چیزی درست می کنید.

Ms. You've got a family coming later.

خانم شما بعداً خانواده ای دارید.

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Marcy What's cooking?

مارسی در حال پختن چیست؟

Marzia What's cooking?

مرضیا چی میپزه؟

Claudia I'm assuming Claudia's on.

کلودیا من فرض می کنم کلودیا است.

I haven't seen Claudia, but I imagine Claudia is busy.

من کلودیا را ندیده ام، اما فکر می کنم کلودیا مشغول است.

Okay, Who is on?

خوب، چه کسی است؟

Well, I was talking about Marcy then, but Marcy was commenting.

خب، من آن موقع در مورد مارسی صحبت می کردم، اما مارسی اظهار نظر می کرد.

The fact that Claudia is normally cooking, so she's got in there

این واقعیت که کلودیا به طور معمول در حال آشپزی است، بنابراین او

first today with her cooking pot.

امروز اول با دیگ آشپزی خود وارد آنجا شده است.

Please tell us what's in there. We'd love to know.

لطفا به ما بگویید چه چیزی در آن وجود دارد. ما دوست داریم بدانیم.

Irene, a track scene

ایرین، یک صحنه آهنگ

is on as well, which is lovely.

نیز در حال اجرا است، که دوست داشتنی است.

Bon, your flower. Since we dance,

بن، گل تو از آنجایی که ما می رقصیم،

which is always very nice to see.

که همیشه دیدن آن بسیار لذت بخش است.

So what are we talking about, Mr. Dingell?

پس در مورد چه چیزی صحبت می کنیم، آقای دینگل؟

I've just I just.

من فقط من فقط

I've just mentioned it.

من فقط به آن اشاره کردم.

Val mentioned it again.

وال دوباره به آن اشاره کرد.

Let's talk about the time.

بیایید در مورد زمان صحبت کنیم.

Of course, today time is valuable.

البته امروز زمان ارزشمند است.

Time is important.

زمان مهم است.

Time is also fleeting as well.

زمان نیز زودگذر است.

I like that phrase fleeting.

من آن عبارت زودگذر را دوست دارم.

The phrase fleeting.

عبارت زودگذر.

If something is fleeting, it means it is short.

اگر چیزی زودگذر است، یعنی کوتاه است.

It is brief, even though sometimes it appears

مختصر است، هرچند گاهی به نظر می رسد که گویی

as if we have all the time in the world.

تمام وقت دنیا را داریم. یه

I've got news for you.

خبر دارم برات

You have it.

شما آن را دارید.

People often say life is fleeting.

مردم اغلب می گویند زندگی زودگذر است.

Then they missed it and they do.

سپس آنها آن را از دست دادند و می کنند. به

It seems to go on for a long time.

نظر می رسد برای مدت طولانی ادامه دارد.

Some things, some things seem to go on for a very long time.

برخی چیزها، برخی چیزها به نظر می رسد برای مدت بسیار طولانی ادامه دارند.

But if you measure it against the millennia of time

اما اگر آن را با هزاره های زمان

and the human development experience,

و تجربه توسعه انسانی بسنجید،

it is a very short time sixty-fifths, whatever.

زمان بسیار کوتاهی شصت و پنجم است، هر چه باشد.

How many years?

چند سال؟

Probably less than 75.

احتمالا کمتر از 75.

The average damage was five.

میانگین خسارت 5 بود.

Quickly. We've been watching a wonderful program.

به سرعت. برنامه فوق العاده ای دیدیم

Okay, Steve, before we go into other things,

باشه، استیو، قبل از اینکه به چیزهای دیگه بپردازیم،

we is always slapping me on the wrist.

همیشه به مچ دستم می زنیم.

Mr. Duncan Well, you do rush ahead.

آقای دانکن خب، تو عجله کن.

That's the thing we've got.

این چیزی است که ما داریم.

We're probably going to be on for an hour, maybe an hour and a half.

احتمالاً یک ساعت، شاید یک ساعت و نیم روشن خواهیم بود.

We will see what happens.

خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

We will see if we have any viewers left by then.

خواهیم دید که آیا تا آن زمان بیننده ای باقی مانده است یا خیر.

The business is cooking pancakes.

شغل پختن پنکیک است.

Well, isn't that strange?

خوب، عجیب نیست؟

Because I had pancakes this morning, too.

چون امروز صبح هم پنکیک خوردم.

Everyone's cooking at the moment.

همه در حال آشپزی هستند.

Now, as Demetrius did cook, they were finger licking good.

حالا، همانطور که دمتریوس آشپزی می‌کرد، انگشتانشان خوب بود.

Oh, he says it sounds like some kind

اوه، او می گوید به نظر می رسد نوعی

of chicken product that you can buy fast food, isn't it?

محصول مرغ است که می توانید فست فود بخرید، اینطور نیست؟

Oh, I say, what are you waiting for, Mother?

میگم منتظر چی هستی مادر؟

I thought that was going to be more.

من فکر می کردم که قرار است بیشتر شود.

You see, I sometimes feel it. Steve has a lot to say.

می بینید، من گاهی آن را احساس می کنم. استیو حرف های زیادی برای گفتن دارد.

And then when I when I let him say it, he doesn't say anything.

و بعد وقتی به او اجازه می‌دهم بگوید، چیزی نمی‌گوید.

And then when I'm trying to say something, he has lots to say.

و بعد وقتی می‌خواهم چیزی بگویم، او چیزهای زیادی برای گفتن دارد.

But not today.

اما امروز نه.

Remus is making meat in Madeira sauce, by the way.

اتفاقاً رموس در حال درست کردن گوشت در سس مادیرا است.

You might notice my ring glinting and you might see Mr.

ممکن است متوجه برق زدن حلقه من شوید و ممکن است آقای

Stone. Anything give me yet?

استون را ببینید. هنوز چیزی به من داده است؟

Oh, sorry.

اوه ببخشید.

Well, what do you mean when you say ring?

خوب، وقتی می گویید حلقه یعنی چه؟

I'm not going to explain that.

من قصد ندارم آن را توضیح دهم.

I'm sure people. I'm sure. Given that.

من مطمئنم مردم من مطمئن هستم. با توجه به اینکه.

Yes. Meat in Madeira sauce.

آره. گوشت در سس مادیرا.

Well, we like Madeira wine, don't we, Mr.

خوب، ما شراب مادیرا را دوست داریم، نه، آقای

Duncan?

We do like Madeira wine.

دانکن؟

ما شراب مادیرا را دوست داریم.

Maybe there's some of that in there.

شاید مقداری از آن در آنجا وجود داشته باشد.

And dessert pudding, whatever that is.

و پودینگ دسر، هر چه که باشد.

Well, I would imagine dessert pudding is.

خوب، من تصور می کنم پودینگ دسر است.

Is your dessert pudding something you have after your main meal?

آیا پودینگ دسر شما چیزی است که بعد از غذای اصلی می خورید؟

Maybe something sweet, maybe a little bit of fruit.

شاید چیزی شیرین، شاید کمی میوه.

Theresa says it sounds like Jesus, but there's one

ترزا می گوید شبیه عیسی است، اما یک

letter that's different.

حرف متفاوت است.

I wish I had this kind of gorgeous garden.

ای کاش این نوع باغ زیبا را داشتم.

What is the secret?

راز چیست؟ به

Would you tell us? It's just hard work.

ما بگویید؟ فقط کار سختی است.

Hard work?

I'm always at it, aren't I, Mr. Duncan?

کار سخت؟

من همیشه درگیر آن هستم، اینطور نیست، آقای دانکن؟

We had a nice man.

ما مرد خوبی داشتیم

He came here this week, and he.

او این هفته به اینجا آمد و او.

He cut all of Mr.

او تمام

Mr. Steve's bushes and trees.

بوته ها و درختان آقای استیو را برید.

So we do have a man that comes sometimes, but for most of the time it is Steve who does it.

بنابراین ما مردی داریم که گاهی اوقات می آید، اما در بیشتر مواقع این استیو است که این کار را انجام می دهد.

I don't like getting up on ladders.

من دوست ندارم از روی نردبان بلند شوم.

So we get somebody to do the tall things once a year.

بنابراین ما یک نفر را مجبور می کنیم که کارهای بلند را یک بار در سال انجام دهد.

Usually at this time of the year.

معمولا در این زمان از سال.

Good time to do it in autumn because then it doesn't grow very much.

زمان خوبی برای انجام این کار در پاییز است زیرا در آن زمان رشد زیادی ندارد.

And you see it's a beauty all through the winter months and through into spring.

و می بینید که در تمام ماه های زمستان و تا بهار زیبایی است.

But yes, I was even I was sitting in the garden 10 minutes before we came on today.

اما بله، من حتی 10 دقیقه قبل از آمدن امروز در باغ نشسته بودم.

Yes, I have.

بله دارم.

Which annoys Mr.

چیزی که آقای ترامپ را آزار می دهد

Trump because, you know, things are not going to be ready in time.

زیرا می دانید که قرار نیست همه چیز به موقع آماده شود.

You never are. You are still you are still getting ready.

تو هرگز نیستی تو هنوز هستی هنوز داری آماده میشی

And I was telling you that we had had 5 minutes before we were due.

و من به شما می گفتم که ما 5 دقیقه قبل از موعد مقرر وقت داشتیم.

Andre, you see what we all have.

آندره، می بینی که همه ما چه داریم.

We're having a lovely time.

Wherever you are cooking, eating, gardening, watching television.

ما روزهای خوبی را سپری می کنیم

هر جا که در حال آشپزی، غذا خوردن، باغبانی، تماشای تلویزیون هستید.

So whatever you're doing, we are looking at an interesting subject the past,

بنابراین هر کاری که انجام می دهید، ما به موضوع جالبی نگاه می کنیم، گذشته،

the present, and the future.

حال و آینده.

When we think of English, the English language, which is what we like to talk about here

وقتی به انگلیسی فکر می کنیم، زبان انگلیسی، چیزی که دوست داریم اینجا

on my YouTube channel,

در کانال یوتیوب من در مورد آن صحبت کنیم،

we like to talk about things that reflect life

دوست داریم در مورد چیزهایی صحبت کنیم که منعکس کننده زندگی هستند

or maybe things that affect your life every day

یا شاید چیزهایی که زندگی شما را هر روز تحت تأثیر قرار می دهند

the past, the present, and the future.

، گذشته، حال و آینده.

These are very important things to consider in English because

اینها موارد بسیار مهمی هستند که باید در زبان انگلیسی در نظر گرفته شوند، زیرا

a lot of grammar in English

بسیاری از دستور زبان انگلیسی

relates to when something happens, how it occurs,

مربوط به زمانی است که چیزی اتفاق می‌افتد، چگونه اتفاق می‌افتد،

in what order it happens when it happened.

به چه ترتیبی در زمان وقوع آن اتفاق می‌افتد.

Is it happening now?

آیا الان اتفاق می افتد؟

Did it happen in the past or will it happen in the future?

آیا در گذشته اتفاق افتاده است یا در آینده اتفاق خواهد افتاد؟

So that is one of the reasons why it is always important.

بنابراین این یکی از دلایلی است که همیشه مهم است.

When we talk about English grammar, to understand

هنگامی که در مورد دستور زبان انگلیسی صحبت می کنیم، برای درک

quite often we have to express things in certain ways

اغلب موارد باید موارد را به روش های خاصی در

relating to time.

ارتباط با زمان بیان کنیم.

What time is it? Mr. Steve?

ساعت چند است؟ آقای استیو؟

The time is, is a clock behind, is it?

زمان این است، آیا یک ساعت عقب است، درست است؟

I can't see the clock.

من نمی توانم ساعت را ببینم.

It must be around.

باید در اطراف باشد.

It's okay to. It was my little catchphrase.

اشکالی ندارد. این جمله کوچک من بود.

Oh, right. Okay.

درسته. باشه.

It's my catchphrase.

این عبارت جذاب من است. می

You see, I've got a catchphrase now, but Mr.

بینید، من الان یک جمله جالب دارم، اما آقای

Steve doesn't know because he wasn't here.

استیو نمی داند چون اینجا نبود.

What time is it, Mr. Steve?

ساعت چند است آقای استیو؟

The time is now.

زمان هم اکنون است.

It's over. Right? We got it right? Yes.

تمام شد. درست؟ درست متوجه شدیم؟ آره.

You see

شما

the past, the present and the future.

گذشته، حال و آینده را می بینید.

And if you're lucky, you might get to find out

و اگر خوش شانس باشید، ممکن است

how we use these in English.

نحوه استفاده ما از اینها را در انگلیسی بیابید.

It's a long time since we've used bits of paper because you normally get it coming up on the screen.

مدت زیادی است که از تکه‌های کاغذ استفاده نکرده‌ایم زیرا معمولاً آن را روی صفحه نمایش می‌دهید.

Well, if we're in the studio, we can do that.

خوب، اگر ما در استودیو باشیم، می توانیم این کار را انجام دهیم.

Now. We're outside or outside.

اکنون. ما بیرون هستیم یا بیرون

We're doing it the old fashioned way.

ما آن را به روش قدیمی انجام می دهیم.

I like the bits of paper because I have notes on the back.

من تکه های کاغذ را دوست دارم، زیرا یادداشت هایی در پشت آن دارم.

Yes, we might do that again.

بله، ممکن است دوباره این کار را انجام دهیم.

I was watching the basketball game. Oh, okay.

داشتم بازی بسکتبال را تماشا می کردم. اوه، باشه

Lithuania versus the U.S.

لیتوانی در مقابل بسکتبال ایالات متحده

Basketball.

Basketball is a sport that I've never,

بسکتبال ورزشی است که من هرگز

ever been able to get into.

نتوانسته ام وارد آن شوم.

I've never really enjoyed watching it.

من هرگز واقعا از تماشای آن لذت نبرده ام.

It's it's a very dull game.

این یک بازی بسیار کسل کننده است.

And that can I say that probably now it's a bit dull.

و می توانم بگویم که احتمالاً اکنون کمی کسل کننده است.

People running around, they bounce the ball and now in the game

افرادی که به اطراف می دوند، توپ را پرتاب می کنند و اکنون در بازی

they try to throw it into a little hoop and it can be exciting.

سعی می کنند آن را در حلقه کوچکی پرتاب کنند و می تواند هیجان انگیز باشد.

I'm sure you got the hype for it. Mr.

من مطمئن هستم که شما تبلیغات برای آن را دریافت کردید. آقای

Duncan I would be a very over six foot.

دانکن من خیلی بیشتر از شش فوت خواهم بود.

You could make a good basketball play.

شما می توانید یک بازی بسکتبال خوب بسازید.

I would.

I would be a brilliant basketball player.

من می خواهم.

من یک بسکتبالیست درخشان خواهم بود.

So maybe you should have taken the dip. It's not too late.

پس شاید باید غوطه ور می شدی. خیلی دیر نشده.

Yes, it's not too late.

بله هنوز دیر نیست.

It's never too late to take up a new hobby or new spools. And

هیچ وقت برای شروع یک سرگرمی جدید یا قرقره های جدید دیر نیست. و

so maybe you could do that.

بنابراین شاید بتوانید این کار را انجام دهید.

Go down to the local gym, join a basketball team and see how you get on.

به باشگاه ورزشی محلی بروید، به یک تیم بسکتبال بپیوندید و ببینید که چگونه پیش می روید.

I have no interest in it.

من هیچ علاقه ای به آن ندارم.

Well, I would be fun to see you having to go.

خب، خوشحال میشم ببینم که باید بری.

I was always at school when we tried to play basketball.

وقتی می خواستیم بسکتبال بازی کنیم همیشه در مدرسه بودم.

I was always accused of doing this.

من همیشه متهم به این کار بودم.

Do you know what this is?

آیا میدانید این چیست؟

If you do this in basketball,

اگر این کار را در بسکتبال انجام دهید،

this is the only piece of information that I know, by the way, about basketball,

این تنها اطلاعاتی است که من می دانم، اتفاقاً، در مورد بسکتبال،

besides the fact that if you put the ball into the net

علاوه بر این که اگر توپ را خیلی سریع وارد تور کنید

very quickly, they call it a slam dunk.

، به آن اسلم دانک می گویند.

Slam dunk like me, you see.

می بینی.

But the other thing I know is if you do that,

اما چیز دیگری که می دانم این است که اگر این کار را انجام دهید، به این

it means you are travelling, travelling,

معنی است که شما در حال سفر هستید، سفر می کنید،

and that is a phrase they use in basketball.

و این عبارتی است که آنها در بسکتبال استفاده می کنند.

If you are not bouncing the ball, if you are moving with the ball

اگر توپ را پرتاب نمی‌کنید، اگر با توپی

that is in it's stationary normally in your hand that is called travelling.

که در آن است حرکت می‌کنید، معمولاً در دست شما ثابت است که به آن سفر می‌گویند.

It's strange Mr.

Jenkins, that you seem to,

عجیب است آقای

جنکینز، به نظر می رسد که شما به

you've told us you got no interest whatsoever and yet you seem to know quite a bit about the rules.

ما گفته اید که هیچ علاقه ای ندارید و با این حال به نظر می رسد که تا حدودی در مورد قوانین می دانید.

Those are the only two phrases that I know relating to basketball.

اینها تنها دو عبارتی هستند که در رابطه با بسکتبال می دانم.

Well, amazing. Likes basketball.

خوب، شگفت انگیز. بسکتبال را دوست دارد.

So buckets

بنابراین سطل

each to their own, as we say, each to their own.

هر یک به خود، به عنوان ما می گویند، هر یک به خود.

Although to be honest, I don't like any sports, really.

اگرچه صادقانه بگویم، من واقعاً هیچ ورزشی را دوست ندارم.

I don't.

من این کار را نمی کنم.

I have no interest in football,

من هیچ علاقه ای به فوتبال ندارم، چه

be it men's football or women's football, which is getting very popular.

فوتبال مردانه و چه فوتبال زنان که بسیار محبوب می شود.

Which one women's football is. Oh, I see.

فوتبال زنان کدام است. اوه می فهمم.

It is sort of game isn't everyone's watching So I,

این نوعی بازی است که همه آن را تماشا نمی کنند، بنابراین من،

I have no interest in either of those things or any of those things.

هیچ علاقه ای به این چیزها یا هیچ یک از آن چیزها ندارم.

I don't even play sport.

من حتی ورزش هم نمی کنم

The only sport I like playing is clicking with my finger when I'm surfing the internet.

تنها ورزشی که دوست دارم بازی کنم، کلیک کردن با انگشتم هنگام گشت و گذار در اینترنت است.

I think that's that's that's pretty good exercise

من فکر می کنم که این تمرین بسیار خوبی است

and a very interesting game as well.

و همچنین یک بازی بسیار جالب است.

Uh, anything.

اوه، هر چیزی

Anything. There must be something happening on the live chat.

هر چیزی. باید در چت زنده اتفاقی بیفتد.

There's always something happening on the live chat. Mr. Duncan

همیشه چیزی در چت زنده اتفاق می افتد.

I'm ironing, says Valentine.

ولنتاین می گوید آقای دانکن دارم اتو می کنم.

It's fascinating to learn what people are doing

یادگیری کارهایی که مردم

whilst learning English at the same time.

همزمان با یادگیری زبان انگلیسی انجام می دهند بسیار جذاب است.

So we've got cooking, we've got watching basketball, now we've got ironing.

پس ما آشپزی کردیم، بسکتبال تماشا کردیم، حالا باید اتو کنیم. می

You can listen to it.

توانید به آن گوش دهید.

You see one of the things about this is you don't have to just watch this.

یکی از چیزهایی که در این مورد می بینید این است که مجبور نیستید فقط این را تماشا کنید.

You can also listen as well.

شما همچنین می توانید گوش دهید.

Alex is playing drums

الکس

in there in in his drum studio.

در استودیوی درام خود در حال نواختن درام است.

So wow, I would imagine

پس وای، تصور می‌کنم

your neighbours really love you, but you must be just watching as then.

همسایه‌هایتان واقعاً شما را دوست دارند، اما شما باید مثل آن زمان فقط تماشا کنید.

Yeah, or maybe you can lip read,

آره، یا شاید بتوانی لب بخوانی،

maybe your lip reading because if you're playing the drums, you've,

شاید لب خوانی، زیرا اگر در حال نواختن درام هستید، ما را دارید، در حال

you've got us, you're playing the drums and you've got us on full blast.

نواختن طبل هستید و ما را به شدت آماده کرده اید.

So are you near any neighbours that you could well be enduring?

پس آیا نزدیک همسایه هایی هستید که بتوانید تحمل کنید؟

Well, maybe you've got those very ingenious

خوب، شاید شما آن

modern drums that you just connect to your computer

درام های مدرن بسیار مبتکرانه را دارید که فقط به رایانه خود وصل می کنید

and then you can just put headphones on

و سپس می توانید فقط هدفون را روی آن قرار دهید

and then listen to your drums without disturbing anyone else.

و سپس بدون مزاحمت دیگران به درام های خود گوش دهید .

Very nice.

بسیار خوب.

Very interesting. Off to see your brother after this.

بسیار جالب. بعد از این برای دیدن برادرت برو.

So I think it's wonderful that she prioritises us over seeing her brother.

بنابراین فکر می‌کنم خیلی خوب است که او ما را بر دیدن برادرش اولویت می‌دهد.

I think that's just fantastic.

من فکر می کنم که این فقط فوق العاده است.

No bearing in mind he's had a life saving operation, which of course, as we've already said,

بدون توجه به اینکه او یک عمل نجات انجام داده است، که البته، همانطور که قبلاً گفتیم،

we hope that he progresses very well and he makes a full recovery

امیدواریم که پیشرفت بسیار خوبی داشته باشد و چه زمانی به ماه برویم او بهبودی کامل پیدا کند

when are we going

to the moon?

؟

I think that's a really good question.

من فکر می کنم این یک سوال واقعا خوب است.

And you weren't expecting that question.

و تو انتظار این سوال را نداشتی

I know you would.

من می دانم که شما.

When are we going to the moon?

کی به ماه می رویم؟

Because everyone.

چون همه

Did you know this, Steve?

آیا این را می دانستی استیو؟

Everyone's going to the moon.

همه به ماه می روند

The Chinese going to the moon.

چینی ها به ماه می روند.

The United States, they are starting to prepare to go to the moon.

ایالات متحده، آنها شروع به آماده شدن برای رفتن به ماه می کنند.

Apparently, there's something really interesting up there on the moon.

ظاهراً چیزی واقعاً جالب در آن بالای ماه وجود دارد.

I don't know what it is. Maybe it's a naked lady.

نمی دانم این چیست. شاید این یک خانم برهنه است.

I'm not sure.

مطمئن نیستم.

And of course, India this week,

و البته، هند این هفته،

India, not only have they gone to the moon,

هند، نه تنها به ماه رفته اند،

but they've also launched a rocket to go to the sun.

بلکه موشکی را نیز برای رفتن به خورشید پرتاب کرده اند.

Now, I don't know about you, but I would imagine going to the sun might be a bit risky.

حالا، من در مورد شما نمی دانم، اما تصور می کنم رفتن به خورشید ممکن است کمی خطرناک باشد.

You might have to put some some suncream lotion,

ممکن است مجبور شوید مقداری لوسیون ضدآفتاب،

maybe factor 50 on your face because it might be a bit hot.

شاید فاکتور 50 روی صورت خود بزنید زیرا ممکن است کمی گرم باشد.

But I imagine

اما تصور می‌کنم

after the the long hot summer

پس از تابستان گرم طولانی

that has occurred in India, I would imagine going to

که در هند رخ داده است، تصور می‌کنم رفتن به

the sun would be quite a relief because it would be much cooler.

خورشید بسیار آرامش بخش باشد، زیرا هوا بسیار خنک‌تر خواهد بود.

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

Oh, the other thing is you could always go at night as well.

اوه، چیز دیگر این است که شما همیشه می توانید در شب نیز بروید.

So if you are going to the sun, go at night and then it's cool.

پس اگر به آفتاب می روید، شب بروید و بعد خنک است.

You see, I think they're going the Indians are going to the sun to test

ببینید، من فکر می‌کنم که هندی‌ها به آفتاب می‌روند تا

a new a new hot chilli curry sauce

یک سس کاری چیلی داغ جدید را آزمایش کنند

to see if it actually is hotter than the sun.

تا ببینند آیا واقعاً از خورشید داغ‌تر است یا خیر.

I think that's what they're doing.

من فکر می کنم این کاری است که آنها انجام می دهند.

I think that's

من فکر می کنم این همان کاری است که

what all these expensive tests have always done, is this the joke that you tried on me the other night?

این همه آزمایش گران قیمت همیشه انجام داده اند، آیا این همان شوخی است که شب گذشته با من امتحان کردید؟

Well, I thought you said you didn't really respond to Australia.

خوب، فکر کردم گفتی واقعا به استرالیا پاسخ ندادی.

No, I didn't respond because it wasn't very funny.

نه من جواب ندادم چون خیلی خنده دار نبود.

I mentioned it to the literally millions of people watching us right now to see if they think it's funny,

من آن را به معنای واقعی کلمه برای میلیون ها نفری که در حال حاضر ما را تماشا می کنند ذکر کردم تا ببینم آیا فکر می کنند خنده دار است،

but it's possible.

اما ممکن است.

But when are we going to the moon?

اما کی به ماه می رویم؟

England Because now we've left Europe.

انگلیس چون اکنون اروپا را ترک کرده ایم.

We are independent, so we should already have our own space rockets

ما مستقل هستیم، بنابراین باید موشک های فضایی خودمان را داشته باشیم

that are going to take the British up to the moon.

که بریتانیایی ها را به ماه می برد.

We should be up there opening our little tea shops and selling souvenir ears.

ما باید آنجا باشیم و چای‌فروشی‌های کوچکمان را باز کنیم و گوش‌های سوغاتی بفروشیم.

I think so. I've got no interest, Mr. Duncan.

من هم اینچنین فکر میکنم. من هیچ علاقه ای ندارم، آقای دانکن.

I don't think there's much there. It's just dusty.

من فکر نمی کنم چیز زیادی وجود داشته باشد. فقط گرد و خاک است

There's probably lots of minerals there.

احتمالاً مواد معدنی زیادی در آنجا وجود دارد.

Pedro's on Pedro Belman.

پدرو روی پدرو بلمن.

We haven't got Flags of the World, so.

ما پرچم های جهان را نداریم، بنابراین.

Okay. That never might

باشه. که هرگز ممکن است

have got any flags. No, we haven't.

هیچ پرچمی نداشته باشد. نه، نداریم.

Not today.

امروز نه.

You are completely incoherent today, are they over?

شما امروز کاملا نامنسجم هستید، آیا آنها تمام شده اند؟

Watch it later.

بعدا تماشاش کن

See? Never watch ourselves later.

دیدن؟ بعداً هرگز مراقب خودمان نباشیم.

We used to always like to watch our live streams, but we don't anymore.

ما همیشه دوست داشتیم پخش زنده خود را تماشا کنیم، اما دیگر اینطور نیست.

Because Steve always gets annoyed if.

زیرا استیو همیشه اذیت می شود اگر.

If I say something that he doesn't like.

اگر چیزی بگویم که او دوست ندارد.

Yeah, we're going to stay polite today. Yes.

آره، امروز مودب می مونیم. آره.

Pedro says Mars is the next one that we need to visit.

پدرو می گوید مریخ مریخ بعدی است که باید از آن بازدید کنیم.

Well, I think Mars is a place that we are never going to go to.

خوب، من فکر می کنم مریخ جایی است که ما هرگز قرار نیست به آن برویم. آیا

Can I just be controversial here?

می توانم اینجا فقط بحث برانگیز باشم؟

I think all of these scientists that are talking about Mars

من فکر می کنم همه این دانشمندانی که در مورد مریخ صحبت می کنند

just just want to be to be famous and well-known.

فقط می خواهند مشهور و شناخته شده باشند.

You can talk about anything, really, when you think about it, too, to make a name for yourself.

شما می توانید در مورد هر چیزی صحبت کنید، واقعاً، زمانی که به آن فکر می کنید، برای اینکه نامی برای خود دست و پا کنید.

So I don't think where ever mankind is never going to Mars.

بنابراین من فکر نمی‌کنم که بشر هرگز به مریخ نرود.

Not I'd say never, not

نه من می گویم هرگز،

not in our lifetime anyway.

نه در طول زندگی ما به هر حال.

And maybe not in your children's lifetime.

و شاید در طول زندگی فرزندان شما نباشد.

It could happen, but it's not happening in the next ten or 15 years

ممکن است این اتفاق بیفتد، اما در ده یا 15 سال آینده اتفاق نخواهد افتاد

because we can't even get to the moon, to be honest.

زیرا ما حتی نمی توانیم به ماه برسیم.

And let's face it, the moon is just just on our doorstep.

و اجازه دهید با آن روبرو شویم، ماه فقط در آستانه ماست.

I mean, we can't picture it.

منظورم این است که ما نمی توانیم آن را تصویر کنیم.

We can't get that.

ما نمی توانیم آن را دریافت کنیم.

It takes 24 hours to get to the moon.

24 ساعت طول می کشد تا به ماه برسیم.

I think it's six months to get to Mars.

فکر می کنم شش ماه دیگر برای رسیدن به مریخ باقی مانده است.

I mean, you know, do the maths.

منظورم این است که می دانید، ریاضی را انجام دهید.

It's not going to happen.

این اتفاق نخواهد افتاد.

There will be dead by the time they get there.

تا زمانی که آنها به آنجا برسند، مردگان وجود خواهند داشت.

Yeah.

We might be sending sending robots there.

آره

ممکن است ربات های ارسال کننده را به آنجا بفرستیم.

I'm sure that type of person there is unachievable.

من مطمئن هستم که چنین آدمی در آنجا دست نیافتنی است.

Well we're just using basically glorified fireworks to power spaceships.

خوب، ما فقط از آتش بازی های جلالی برای نیرو دادن به سفینه های فضایی استفاده می کنیم.

Well this is it.

خوب این است.

We don't have a chance of getting to Mars.

ما شانسی برای رسیدن به مریخ نداریم.

No one is going to Mars.

هیچ کس به مریخ نمی رود.

We can't even get electric cars to drive for more than 25 minutes

ما حتی نمی‌توانیم ماشین‌های برقی را برای رانندگی بیش از 25 دقیقه

without bursting into flames of an electric car story.

بدون شعله‌ور شدن در شعله‌های یک داستان ماشین برقی به دست آوریم.

Did you read the news yesterday about an electric car

آیا دیروز اخبار مربوط به خرابی خودروی برقی

that broke down on a road in the UK? No.

در جاده ای در بریتانیا را خواندید؟

Yes. It ran out of ran out of power.

خیر بله. تمام شد تمام شد.

Power and

قدرت و

they couldn't move it.

آنها نتوانستند آن را حرکت دهند.

It was stuck and it caused a huge block for 12 hours.

گیر کرده بود و برای 12 ساعت یک بلوک بزرگ ایجاد کرد.

The police came, but I don't know what happened to it, but

پلیس آمد، اما من نمی دانم چه اتفاقی برای آن افتاده است، اما

apparently locks itself in a the wheels.

ظاهرا خودش را در چرخ ها قفل کرده است.

They couldn't move it anyway.

به هر حال نتوانستند آن را حرکت دهند.

So there we go.

That's a bright and glorious future we've got to look forward to. Yes.

بنابراین ما به آنجا برویم.

این آینده ای درخشان و باشکوه است که باید منتظر آن باشیم. آره.

So so but my point is, if we can't get electric cars to drive up the road

بنابراین، اما هدف من این است، اگر ما نتوانیم خودروهای برقی را برای رانندگی در جاده

without breaking down or bursting into flames, how are we ever going to get to Mars?

بدون شکستن یا شعله‌های آتش بفرستیم، چگونه می‌توانیم به مریخ برسیم؟

Really, when you think about it, it's not happening and it's a waste of money as well.

واقعاً، وقتی به آن فکر می‌کنید، این اتفاق نمی‌افتد و همچنین هدر دادن پول است.

A lot of people were complaining.

خیلی ها شاکی بودند.

They were saying, why are you spending so much money on expensive space rockets

آنها می گفتند چرا این همه پول خرج موشک های فضایی گران قیمت می کنید

when here on earth there are people dying of starvation and living in poverty

در حالی که اینجا روی زمین افرادی هستند که از گرسنگی می میرند و در فقر زندگی می کنند

and we're sending these billion dollar

و ما این سفینه های فضایی میلیارد دلاری را می فرستیم

spaceships?

؟

Well, I mean, you know, you need to expand the frontiers of science, Mr.

خب، منظورم این است که می دانید، شما باید مرزهای علم را گسترش دهید، آقای

Duncan. For mankind, that's always something worth doing.

دانکن. برای بشر، این همیشه کاری ارزش انجام دادن دارد.

Alex.

الکس.

Alex says I am not disturbing my neighbours

الکس می گوید من مزاحم همسایه هایم نمی شوم

because my room is soundproofed.

زیرا اتاقم عایق صدا است.

There is soundproofing all around me.

در اطراف من عایق صدا وجود دارد.

Yeah, that's very good.

آره خیلی خوبه

Thank you, Beatrice. Yes,

متشکرم، بئاتریس. بله

please.

لطفا.

Like this video?

این ویدیو را دوست دارید؟

Yes, please. Watch it.

بله لطفا. تماشاش کن

Oh, we like.

اوه، ما دوست داریم.

We want the lights because that gets sent out as you run now.

ما چراغ‌ها را می‌خواهیم، زیرا همین الان که شما در حال دویدن هستید، آن‌ها خاموش می‌شوند.

So thank you, Beatrice, for that gentle reminder.

بنابراین، بئاتریس، برای آن یادآوری آرام، از شما متشکرم.

And to everybody across the world, this is what she does now.

و برای همه در سراسر جهان، این کاری است که او اکنون انجام می دهد.

And it's very many of you.

و این خیلی از شماست.

So I'm excited.

بنابراین من هیجان زده هستم.

Aren't you, Mr. Duncan?

Excited? We are. We are. Well, I am. Anyway.

شما نیستید آقای دانکن؟

برانگیخته؟ ما هستیم. ما هستیم. خب من هستم. به هر حال.

I don't know what you are today. Talking.

من نمی دانم امروز شما چیست؟ صحبت کردن.

I have no idea what you are today, to be honest.

راستش من نمی دانم امروز شما چیست.

Giovanni is here. Hello.

جیووانی اینجاست. سلام.

I hope.

امیدوارم.

Oh, I just hope that I can come to your wonderful country, Mr.

اوه، من فقط امیدوارم که بتوانم به کشور شگفت انگیز شما آقای

Duncan, and make my dream come true and make my English a tangible thing.

دانکن بیایم و رویای خود را محقق کنم و زبان انگلیسی ام را به یک چیز ملموس تبدیل کنم.

Something tangible is something that you can actually reach out and touch.

چیزی ملموس چیزی است که در واقع می توانید به آن دست پیدا کنید و لمس کنید.

Something that can be experienced or felt is tangible.

چیزی که بتوان آن را تجربه کرد یا حس کرد، قابل لمس است.

Very good word that English.

کلمه بسیار خوبی که انگلیسی است.

Hopefully English will be a tangible thing.

امیدوارم زبان انگلیسی یک چیز ملموس باشد.

Let's hope it is time to do it.

امیدواریم زمان انجام آن فرا رسیده باشد.

Do you agree?

موافقید؟

Giovanni I think it is a very good idea.

جیووانی فکر می کنم ایده بسیار خوبی است.

A very good idea indeed.

واقعا ایده خیلی خوبیه

Don't forget, if you're ever coming over here, let us know and we'll meet you somewhere. Yes,

فراموش نکنید، اگر روزی به اینجا آمدید، به ما اطلاع دهید تا جایی با شما ملاقات کنیم. بله،

we have just I still remembering that lovely trip we had to Paris.

ما هنوز آن سفر دوست داشتنی که به پاریس داشتیم را به یاد دارم.

Mr. Paris, We were watching it.

آقای پاریس، داشتیم تماشا می کردیم.

Yes, we were watching it the other day where we we couldn't believe

بله، ما آن روز را تماشا می‌کردیم، جایی که باورمان نمی‌شد این کار را

that we were doing it.

انجام می‌دهیم.

And we met all you wonderful people.

و ما با همه شما افراد فوق العاده آشنا شدیم.

You know who you are.

میدونی کی هستی

Some of you on that. Where's Louis? I haven't seen the visit.

برخی از شما در مورد آن لویی کجاست؟ من بازدید را ندیده ام

I knew it was on holiday.

میدونستم تعطیلاته

Louis Mendez might be busy.

لویی مندز ممکن است مشغول باشد.

He might be on holiday.

He might be with his family.

او ممکن است در تعطیلات باشد.

او ممکن است با خانواده اش باشد.

We know a lot of people always seem to be on holiday.

ما می دانیم که بسیاری از مردم همیشه در تعطیلات هستند.

A lot of people, we know them. But don't they?

بسیاری از مردم، ما آنها را می شناسیم. اما اینطور نیست؟

Yeah, well, everyone, everyone we know we can get lots of text from people showing us

بله، خوب، همه، هر کس که می شناسیم، می توانیم از افرادی که

that lovely photographs of the holiday and in beautiful countryside in Italy.

عکس های دوست داشتنی تعطیلات و حومه زیبای ایتالیا را به ما نشان می دهند، متن های زیادی دریافت کنیم.

Well, it's it's the holiday season.

خوب، این فصل تعطیلات است.

Well, I know, but I'm just saying I'm just saying

خوب، می دانم، اما فقط می گویم فقط می گویم

the only people not going on holiday is us.

تنها کسانی که به تعطیلات نمی روند ما هستیم.

We're going to add one holiday.

ما یک تعطیلات اضافه می کنیم.

We need another one. Mr. Duncan.

ما به یکی دیگر نیاز داریم. آقای دانکن

Maybe.

شاید.

Baby, I'm here for the first time.

عزیزم، من برای اولین بار اینجا هستم.

Oh, I say hello. Maybe, baby.

اوه من سلام می کنم. شاید عزیزم.

This time viewer may be baby is when you may be having a baby.

این زمان بیننده ممکن است کودک باشد زمانی است که شما ممکن است بچه دار شوید.

But you're not sure yet.

اما هنوز مطمئن نیستید.

Maybe you had a lovely romantic

شاید یک شب عاشقانه دوست داشتنی داشتید

evening that went a bit too far and now you're not sure if

که کمی زیاده روی کرد و اکنون مطمئن نیستید که

if you have a bun in the oven.

نان در فر دارید یا نه.

It's lovely to see you here. Tell us.

دوست داشتنی است که شما را اینجا می بینم. به ما بگو.

We hope you're enjoying it so far.

امیدواریم تا اینجا از آن لذت برده باشید.

Yes. Says, what does it mean to get a net of someone who wants

آره. میگه تور گرفتن از کسی که میخواد یعنی

What does it mean to get a nest of someone?

چی؟

Well, maybe if someone hits you, you might be netted.

خوب، شاید اگر کسی به شما ضربه بزند، ممکن است تور شوید.

Maybe if a person hits you, the head puts you in your face with their head.

شاید اگر یک نفر به شما ضربه بزند، سر شما را با سر به صورت شما ببرد.

It always looks painful, but you see it quite often in movies.

همیشه دردناک به نظر می رسد، اما اغلب آن را در فیلم ها می بینید.

People will

مردم به شخص

headbutt another

دیگری ضربه سر می زنند

person, and it always looks painful for both people.

و همیشه برای هر دو نفر دردناک به نظر می رسد.

So the person giving the headbutt

بنابراین، فردی که ضربه سر

or the nest on the head,

یا لانه روی سر می دهد،

of course not can also be your head, you see.

البته نه، می تواند سر شما نیز باشد.

So another term for head can be not.

بنابراین اصطلاح دیگری برای سر نمی تواند باشد.

What is the name for a bridge over a river? Hmm.

نام پل روی رودخانه چیست؟ هوم

For linking to parts of the land viaduct?

برای اتصال به بخش هایی از راهرو زمینی؟

Or is there another name?

یا اسم دیگه ای هست؟

Well, viaduct is an aqueduct

خب، ویاداکت یک قنات است که

takes water across at a height.

آب را در ارتفاعی عبور می دهد.

Yeah.

And then you have a viaduct, which I think

آره

و سپس شما یک راهرو دارید که فکر می کنم

can be referring to a bridge.

می تواند به یک پل اشاره کند.

So you are going via, via.

بنابراین شما در حال رفتن از طریق، از طریق.

So via just means travel in a direction

بنابراین via فقط به معنای سفر در یک جهت

or in on a certain route.

یا در یک مسیر خاص است.

But it train but we often say bridge.

اما قطار اما اغلب می گوییم پل.

To be honest, the most common form of that would be bridge.

صادقانه بگویم، رایج ترین شکل آن پل است.

Anything that spans from one side to another is bridge.

هر چیزی که از یک طرف به طرف دیگر گسترش یابد پل است.

So generally speaking, you don't need to get so technical, you see.

بنابراین، به طور کلی، لازم نیست اینقدر فنی باشید.

Yes, but if it's water, it's an aqueduct.

بله، اما اگر آب باشد قنات است.

But then anyway, let's get into that because you're not entirely sure, right.

اما به هر حال، بیایید وارد آن شویم، زیرا شما کاملاً مطمئن نیستید، درست است.

Oh, I said this we are.

اوه، گفتم این ما هستیم.

But if you want you to say that.

اما اگر می خواهید این را بگویید.

Oh, no, I didn't say anything.

اوه نه من چیزی نگفتم

Fly a flyover?

پرواز بر روی پل هوایی؟

Yes, a flyover.

بله، یک پل هوایی.

That sort of refers to traffic.

این نوع به ترافیک اشاره دارد.

Yes. That's normally a road that goes over another road, a flyover.

آره. این معمولاً جاده ای است که از روی جاده دیگری می گذرد، یک پل هوایی.

So maybe you're going along a road and there is

بنابراین ممکن است شما در امتداد جاده ای بروید و

another road that goes over or, of course,

جاده دیگری وجود داشته باشد که از روی آن می گذرد یا، البته،

a type of bridge, again, with a road going over it.

یک نوع پل، دوباره، با جاده ای که از روی آن می گذرد.

Normally you find these on a motorway, don't you? Yes.

معمولاً اینها را در بزرگراه پیدا می کنید، اینطور نیست؟ آره.

Or it could be going as a railway line.

یا می تواند به عنوان یک خط راه آهن حرکت کند.

Yes. It normally refers to a road cars and always go on.

آره. به طور معمول به ماشین های جاده اشاره دارد و همیشه ادامه می دهد.

It goes over, as you say, end of the road or maybe a railway line.

همانطور که شما می گویید از انتهای جاده یا شاید یک خط راه آهن می گذرد.

It's going over another track of transport.

از مسیر دیگری برای حمل و نقل عبور می کند.

The other thing to mention about aqueduct, of course, is it quite often viaduct.

نکته دیگری که در مورد قنات می توان به آن اشاره کرد، البته غالباً راهرو است.

I mean viaduct is it normally carries

منظورم این است که پل‌راه این است که معمولاً

a certain type of thing across it as well, like a train,

نوع خاصی از چیزها را نیز از طریق آن حمل می‌کند، مانند قطار،

but normally it goes across water, a river, a stream high up safe,

اما معمولاً از روی آب، رودخانه، نهر بالا امن می‌گذرد،

an aqueduct carries water.

یک قنات آب را حمل می‌کند.

In fact, not very far away from here, there is a beautiful aqueduct that takes

در واقع نه چندان دور از اینجا قنات زیبایی وجود دارد که با

small canal boats across the top of it.

قایق های کوچک کانالی از بالای آن عبور می کند.

And it's very high up and it's amazing.

و بسیار بالاست و شگفت انگیز است.

It's fantastic.

این فوق العاده است.

Even incredible, its past, present and future.

حتی باورنکردنی، گذشته، حال و آینده آن.

When we talk about the past, the present and the future,

وقتی در مورد گذشته، حال و آینده صحبت می کنیم،

we often refer to it and these ways when we are expressing

اغلب به آن و این راه ها اشاره می کنیم، زمانی که

an action, something that you do

عملی را بیان می کنیم، کاری که شما انجام می دهید

is the present, something you did

اکنون است، کاری که انجام داده اید

is the past, something that will happen

گذشته است، چیزی که در آینده اتفاق خواهد افتاد.

in the future that you are going to take part in,

که قرار است در آن شرکت کنید،

or maybe an activity you will do it.

یا شاید فعالیتی که آن را انجام خواهید داد.

So as you can see, there are many ways of expressing different tense.

بنابراین همانطور که می بینید، راه های زیادی برای بیان زمان های مختلف وجود دارد.

This is now, this is in the past and this is in the future.

این الان است، این در گذشته است و این در آینده است.

And that is one of the most basic ways

و این یکی از ابتدایی‌ترین راه‌های

of learning the tense when we are talking about something you did

یادگیری زمان است وقتی در مورد کاری صحبت می‌کنیم که

in the past, something you are doing now,

در گذشته انجام داده‌اید، کاری که اکنون انجام می‌دهید،

for example, we are now streaming live

به عنوان مثال، ما اکنون به صورت زنده پخش می‌کنیم

the stream is occurring

جریان در حال انجام است

now, but of course later on we can say that

، اما البته بعداً می توان گفت که

we streamed in the past,

ما در گذشته استریم کردیم،

so we are using it as the past tense.

بنابراین از آن به عنوان زمان گذشته استفاده می کنیم.

You stream, now you stream and

شما استریم می کنید، اکنون جریان می دهید و

in the past you did it

در گذشته

a while ago, you did it in the past.

چندی پیش این کار را انجام می دادید، در گذشته انجام می دادید.

And of course, maybe if you are going to do it,

و البته، شاید اگر قرار است این کار را انجام دهید، می

you can say you are going to stream,

توانید بگویید که می خواهید استریم کنید،

you are going to do a live stream

قرار است

at some point in the future.

در مقطعی در آینده یک پخش زنده انجام دهید.

Anything coming up? Mr.

چیزی در راه است؟ آقای

Steve Yes, Why?

استیو بله، چرا؟

Ted just

تد فقط

asks and it's a good question.

می پرسد و این سوال خوبی است.

Names like realise normalise and organisation.

نام هایی مانند realize normalize و organisation.

The S, the Z is replaced with an S in the UK.

S، Z با S در انگلستان جایگزین شده است.

Why is that?

چرا اینطور است؟

Well, that's just the way it is.

خب، همین طور است.

Pronunciation of words varies all over the place.

تلفظ کلمات در همه جا متفاوت است.

Even here in the UK you might hear certain words

حتی در اینجا در بریتانیا ممکن است کلمات خاصی را بشنوید که

pronounced in one particular way.

به یک روش خاص تلفظ می شوند.

It doesn't necessarily mean everyone will pronounce it like that

لزوماً به این معنا نیست که همه آن را اینطور تلفظ کنند

because when we talk about accents we are talking about

زیرا وقتی در مورد لهجه صحبت می کنیم در مورد

different ways of pronouncing words.

روش های مختلف تلفظ کلمات صحبت می کنیم.

However, the basic English is still the same,

با این حال، زبان انگلیسی پایه هنوز یکسان است،

so some might say organisation,

بنابراین برخی ممکن است بگویند سازمان،

some people might say organisation.

برخی افراد ممکن است بگویند سازمان. به این

It doesn't mean the word has any different meaning.

معنی نیست که این کلمه معنای متفاوتی دارد.

It all about pronunciation.

همه چیز در مورد تلفظ است.

So never get confused between pronunciation

بنابراین هرگز بین تلفظ

and the actual grammar

و دستور زبان

or formation of words or even the spelling of words.

یا تشکیل کلمات یا حتی املای کلمات اشتباه نگیرید.

Quite often you will find that pronunciation does vary

اغلب متوجه می‌شوید که تلفظ

from one area to another, even within the UK,

از ناحیه‌ای به منطقه دیگر متفاوت است، حتی در بریتانیا،

even within the United States, where English is spoken widely,

حتی در ایالات متحده، جایی که انگلیسی به طور گسترده صحبت می‌شود،

you will find different ways of pronouncing English words.

روش‌های مختلفی برای تلفظ کلمات انگلیسی خواهید یافت.

In this particular case, the the the the pronunciation is the same.

در این مورد خاص، the the تلفظ یکسان است.

So for real RS spelt with a Z

بنابراین برای RS واقعی که در ایالات متحده با یک Z املا می شود

in the US, spelt with an S in the UK,

، و در بریتانیا با S املا می شود،

that enunciation is the same, but they just put a Z in instead of less.

این تلفظ یکسان است، اما آنها فقط یک Z را به جای کمتر درج می کنند.

You can put a Z in. In the UK it doesn't matter.

شما می توانید یک Z قرار دهید. در انگلستان این مهم نیست.

People often put a Z in.

مردم اغلب یک Z را وارد می کنند.

So I thought you were talking about pronunciation.

بنابراین من فکر کردم که شما در مورد تلفظ صحبت می کنید.

Now the question was

حال سوال این بود که

why is there a Z in realise in America?

چرا در آمریکا حرف Z وجود دارد؟

Oh I see, I know the UK is an X, but we can see

اوه می دانم، می دانم که بریتانیا یک X است، اما می توانیم ببینیم که

some people say that American English is lazy English.

برخی می گویند که انگلیسی آمریکایی انگلیسی تنبل است.

I'm not saying that.

من این را نمی گویم.

I'm just quoting other people who may or may not be wrong or right.

من فقط از افراد دیگری نقل قول می کنم که ممکن است اشتباه یا درست باشند یا نباشند.

Who knows?

چه کسی می داند؟

That's but that's just the they just spell it with a Z.

این فقط همان چیزی است که آنها فقط آن را با یک Z می نویسند.

We spell it with an S, Yes, but we can spell it with a Z.

ما آن را با یک S می نویسیم، بله، اما می توانیم آن را با یک Z املا کنیم.

And it's interesting, when I whenever I'm writing

و جالب است، زمانی که من هر وقت ایمیل می نویسم

emails or if I'm not usually emails,

یا اگر معمولا این کار را نمی کنم ایمیل‌ها،

it will often if I realise, for example,

اغلب اگر متوجه شوم، مثلاً

with a Z or normalise with a with an S,

با یک Z یا با یک S عادی کنم،

it will try and correct me to a Z. Hmm.

سعی می‌کند من را به یک Z تصحیح کند.

Well, there is a reason for that.

خوب، دلیلی برای آن وجود دارد.

That's because the base language on your computer needs to be changed.

دلیل آن این است که زبان اصلی رایانه شما باید تغییر کند.

Yeah, I know, I know, but it doesn't matter.

بله، می دانم، می دانم، اما مهم نیست.

You can use either either. Yes, that's.

می توانید از هر کدام استفاده کنید. بله همینطور است.

That's really annoying actually.

واقعا آزاردهنده است

When your computer wants to set everything

وقتی رایانه شما می خواهد همه چیز را

in American English with the spelling.

به انگلیسی آمریکایی با املا تنظیم کند.

And of course, if you are in England and you want to type and you want everything to come up

و البته، اگر در انگلستان هستید و می خواهید تایپ کنید و می خواهید همه چیز

in the correct language with the correct spelling, so you can set your computer

به زبان صحیح و با املای صحیح ارائه شود، بنابراین می توانید رایانه خود

and also your spell check on the computer

و همچنین بررسی املای خود را در رایانه

to whichever English you want to use and refer to,

به هر انگلیسی که می خواهید تنظیم کنید. استفاده کنید و رجوع کنید،

which is useful

که

to just ask.

فقط پرسیدن مفید است.

Do you often use words like, blimey, yeah well knackered.

آیا اغلب از کلماتی مانند، blimy، yeah well knackered استفاده می کنید.

Good is well blimey.

خوب به خوبی لکه دار است.

Blimey is an old phrase

Blimey یک عبارت قدیمی است

that refers to blind me.

که به من اشاره دارد.

In fact, it used to be God blind me.

در واقع، قبلاً خدا مرا کور کرده بود.

But of course over the years it's become cool.

اما مطمئناً در طول سال‌ها بسیار جالب شده است.

Cool. Blimey.

سرد. بلیمی.

Cor blimey.

کور بلیمی.

Well, yeah, but we just normally say blimey.

خوب، بله، اما ما معمولاً می گوییم blimey.

But it's an expression of surprise.

اما این بیان تعجب است.

So if you say blimey, I didn't know that you're surprised at the information

بنابراین اگر می گویید blimey، من نمی دانستم که از اطلاعاتی

that's just been given to you.

که به تازگی به شما داده شده تعجب کرده اید.

So originally, originally it was God blind me, but nowadays we just say

بنابراین در اصل، در ابتدا خدا مرا کور کرده بود، اما امروزه فقط می گوییم

blimey, blimey, we are expressing surprise.

بلیمی، بلیمی، ما تعجب می کنیم.

Yeah.

آره

So if, if we saw an elephant

بنابراین، اگر ما یک فیل را دیدیم که

going by on the field behind us

پشت سر ما در میدان رد می‌شود، می‌بینید،

you would, you may say blimey look at that, there's an elephant.

می‌توانید بگویید که به آن نگاه کنید، یک فیل وجود دارد.

You would be.

شما خواهید بود.

It just means that you're surprised about something

این فقط به این معنی است که شما در مورد چیزی نادرست شگفت زده شده اید

knackered. There's a good one.

. یکی خوب هست

Tired means you're tired. Yes.

خسته یعنی خسته ای. آره.

If you are tired out, if you are exhausted now maybe you are using these words

اگر خسته هستید، اگر اکنون خسته شده اید، شاید از این کلمات استفاده می کنید،

maybe to try to put us in a difficult situation.

شاید سعی کنید ما را در شرایط سختی قرار دهید.

But I don't know.

But yes, knackered.

اما من نمی دانم.

اما آره، متعصب

After this live stream, we will be knackered.

بعد از این پخش زنده، ما دچار مشکل خواهیم شد.

The thing is with that word is it's.

موضوع این است که این کلمه است.

It's often thought of as slightly impolite.

اغلب به عنوان کمی بی ادبانه تصور می شود.

A bit rude. Yes.

کمی بی ادبانه آره.

So you would only use that you were in the company of people that knew you while you were.

بنابراین شما فقط از این استفاده می کنید که در جمع افرادی بودید که شما را در زمانی که بودید می شناختند.

If you were feeling tired, you're just out of your time.

اگر احساس خستگی می‌کردید، دیگر وقتتان تمام شده است.

But you might say if you wanted to be a bit more expressive, you might say I'm knackered.

اما ممکن است بگویید اگر می‌خواهید کمی رساتر باشید، می‌توانید بگویید من بداخلاق هستم.

A place that puts animals down,

جایی که حیوانات را زمین می گذارد،

it kills them.

آنها را می کشد.

Maybe if an animal has to be put down or it has to be destroyed,

شاید اگر حیوانی باید زمین گذاشته شود یا باید از بین برود،

we often refer to it as the next yard, and that's where it comes from.

اغلب از آن به عنوان حیاط بعدی یاد می کنیم و از همین جا می آید.

Music.

موسیقی.

So the neck is yard

پس گردن حیاط است

is an expression that means a place

تعبیری است که به معنای جایی است که

where animals are put down, they are put to sleep,

حیوانات را در آنجا زمین می‌گذارند، می‌خوابانند،

they are destroyed because they've their past, their best. Yes.

نابود می‌شوند، زیرا گذشته‌شان را داشته‌اند، بهترین‌هایشان را دارند. آره.

So that they've they've had a lot of years of use.

به طوری که آنها سال ها استفاده کرده اند.

And you can use that for what sort of equipment in your house.

و می توانید از آن برای چه نوع تجهیزاتی در خانه خود استفاده کنید.

So you could say your television or your IRA,

بنابراین می توانید بگویید تلویزیون یا IRA شما،

your washing machine is 20 years old and it keeps breaking down.

ماشین لباسشویی شما 20 ساله است و مدام خراب می شود.

You can say, I need to get a new washing machine.

می توانید بگویید، من باید یک ماشین لباسشویی جدید تهیه کنم.

That one knackered.

اون یکی زور زد

It just means it's tired, it's old, it's

این فقط به این معنی است که خسته است، پیر است،

it's had better years.

سال های بهتری داشته است.

So. Yeah, but it's often thought of

بنابراین. بله، اما اغلب تصور می شود که

as as maybe slightly rude.

شاید کمی بی ادبانه باشد.

Maybe a bit impolite. Yes. Impolite, Yes.

شاید کمی بی ادبانه آره. بی ادب، بله

You couldn't really say that someone is knackered

شما واقعاً نمی توانید بگویید که یک نفر

in polite company because they would be offended by that.

در شرکت مودبانه مورد آزار و اذیت قرار می گیرد زیرا از این کار آزرده خاطر می شود.

They would. Some people might be, yes.

آنها انجام می دهند. برخی از مردم ممکن است، بله.

You wouldn't say it in front of the in front of the key and it is at the Queen.

شما آن را جلوی کلید نمی گویید و در ملکه است.

But You wouldn't say it in front of royalty. Put it this way.

اما شما آن را در مقابل خانواده سلطنتی نمی گویید. اینجوری بزار

Well I think you can say it in front of the queen.

خوب من فکر می کنم شما می توانید آن را در مقابل ملکه بگویید.

I don't think she cares now.

فکر نمی کنم الان به او اهمیت بدهد.

She is.

Yes, but we do use Cheers.

او است.

بله، اما ما از Cheers استفاده می کنیم.

Cheers.

به سلامتی. در

Here's to a good live stream.

اینجا یک پخش زنده خوب است.

Cheers. Happy birthday.

به سلامتی. تولدت مبارک.

Cheers. Yes.

به سلامتی. آره.

You have to raise a glass and bang glasses together and go.

باید لیوان را بالا بیاوری و عینک را با هم بکوبی و بروی.

Cheers. Yes, we do use that a lot.

به سلامتی. بله، ما خیلی از آن استفاده می کنیم.

We're always using it, in fact. Hello, Sue. Cat.

ما همیشه از آن استفاده می کنیم، در واقع. سلام سو. گربه

Sue. Cat is one of our regular viewers is here.

شکایت کن گربه یکی از بینندگان ثابت ما اینجاست.

Hello, Sue. Kat.

سلام سو. کت.

Apparently you have weak internet.

ظاهرا اینترنت ضعیفی داری.

There is nothing worse than weak internet when your internet connection isn't very good

وقتی اینترنت شما خیلی خوب نیست

and is not very nice.

و خیلی خوب نیست، هیچ چیز بدتر از اینترنت ضعیف نیست.

V Tess, did I say hello to Vitesse earlier?

وی تس، آیا من زودتر به Vitesse سلام کردم؟

I do think I did.

فکر کنم انجام دادم

I think you did.

من فکر می کنم شما انجام دادید.

Oh, hello, Vitus. Nice to see you here today.

اوه، سلام، ویتوس. خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

We are outside in the garden doing something a little bit different today

ما امروز بیرون در باغ هستیم و کاری کمی متفاوت انجام می دهیم

and there are some changes coming up.

و تغییراتی در راه است.

So slight changes that will be occurring.

بنابراین تغییرات جزئی که رخ خواهد داد. در حال

I'm recording some new lessons, some formal lessons with English advice

ضبط چند درس جدید، چند درس رسمی با مشاوره انگلیسی هستم

and also I will continue making my short English lessons as well.

و همچنین به ساخت دروس کوتاه انگلیسی خود نیز ادامه خواهم داد .

And we will be doing a live stream

و ما

still every Sunday from 2 p.m.

همچنان هر یکشنبه از ساعت 2 بعد از ظهر یک پخش زنده را انجام خواهیم داد. به

UK time.

وقت انگلستان

So most of these things will continue, but there might be some some new things

بنابراین بیشتر این موارد ادامه خواهند داشت، اما ممکن است موارد جدیدی

appearing on my YouTube channel over the next few days.

در کانال YouTube من در چند روز آینده ظاهر شود.

I love the words at Ted Ted Jazz disasters.

من عاشق کلمات در فجایع تد تد جاز هستم.

Here's another one. Nutter

اینم یکی دیگه Nutter

Okay, that is a phrase.

باشه، این یک عبارت است.

Yes, we do use that phrase a lot.

بله، ما از این عبارت زیاد استفاده می کنیم.

Well, I do. Anyway.

انجامش می دهم. به هر حال.

If somebody is behaving in a strange

اگر فردی رفتار عجیب

and unusual way or an annoying Y, you can say, look at them.

و غیرعادی یا Y آزاردهنده ای دارد، می توانید بگویید، به او نگاه کنید.

They're a bit of a nutter.

اونا یه ذره مغرورن

Yes, a crazy person, a bit crazy eccentric.

بله، یک فرد دیوانه، کمی عجیب و غریب دیوانه.

It's not a particularly nice phrase.

جمله ی خاصی نیست.

You wouldn't want to be called a nutter.

شما نمی خواهید به شما یک ناتر خطاب شود.

The implication is that you are a bit odd, bit crazy, but

مفهوم این است که شما کمی عجیب و غریب هستید، کمی دیوانه هستید، اما می

you could say to somebody if you wanted to offend them, that you might get a punch in the face.

توانید به کسی بگویید اگر می خواهید به او توهین کنید، ممکن است مشتی به صورت شما بخورد.

You might. Yes.

شما ممکن است. آره.

You might get we don't intend to use

ممکن است متوجه شوید که ما دیگر قصد نداریم از

the word techno very much any more quid.

کلمه تکنو زیاد استفاده کنیم.

Okay.

باشه.

Are you just entering one person's one.

آیا شما فقط یک نفر را وارد می کنید؟

They're suggesting words you say. Yes.

آنها کلماتی را پیشنهاد می کنند که شما می گویید. آره.

So anyone else in the live chat today?

پس کسی دیگر در چت زنده امروز است؟

It's very interesting. Tracey said. I'm

خیلی جالبه تریسی گفت. I'm

a tenner refers to £10

a tenner به 10 پوندی اطلاق می شود

where people don't really use cash very much anymore, so we don't really know.

که مردم دیگر واقعاً از پول نقد استفاده نمی کنند، بنابراین ما واقعاً نمی دانیم.

I owe you a tenner.

من یک تنر به شما بدهکارم

Can I borrow £10? Yes, and I love it.

آیا می توانم 10 پوند قرض کنم؟ بله، و من آن را دوست دارم.

You wrote me a tenner.

تو برام تنر نوشتی

When are you going to pay me back? It just means £10.

کی میخوای پولم رو پس بدی؟ فقط به معنی 10 پوند است.

We don't really use this anymore. No, we don't.

ما واقعاً دیگر از این استفاده نمی کنیم. نه، ما نداریم.

We often say tenner because most people don't use money anymore.

ما اغلب می گوییم تننر زیرا بیشتر مردم دیگر از پول استفاده نمی کنند.

It's.

این است.

It's become a bit old fashioned.

کمی قدیمی شده است.

No, no one has money in their hands. Peckish, though.

نه، هیچکس پولی در دست ندارد. با این حال بداخلاق.

We use that a lot.

ما از آن بسیار استفاده می کنیم.

Feeding, hungry, Feeling peckish.

غذا دادن، گرسنگی، احساس بی قراری.

Not really hungry.

واقعا گرسنه نیست

Just a bit hungry. Hmm.

فقط کمی گرسنه است. هوم

I'm feeling a bit bit peckish.

من کمی احساس بداخلاقی دارم

What do you fancy?

چه خیالی داری؟

I don't know.

من نمی دانم.

I thought a sandwich peckish just means you.

من فکر کردم ساندویچ peckish فقط به معنی شما است.

You're feeling a little hungry.

شما کمی احساس گرسنگی می کنید.

Lewis says there is a very funny programme called Mind Your Language.

لوئیس می گوید یک برنامه بسیار خنده دار وجود دارد به نام ذهن خود را زبان.

There was a man in that from

مردی از پاکستان در آنجا بود

Pakistan who would often say, Blimey, blimey.

که اغلب می‌گفت بلیمی، بلیمی.

Yes, I know.

Which you mean as well. Yeah, it's a very funny TV show.

بله میدانم.

که منظور شما هم هست بله، این یک برنامه تلویزیونی بسیار خنده دار است.

Mind your language. I like it.

مواظب حرف زدنت باش. خوشم می آید.

Yeah. Because that's. Blimey.

آره چون همینطوره بلیمی.

Yes. It's an old fashioned phrase that we don't tend to use any more.

آره. این یک عبارت قدیمی است که ما دیگر تمایلی به استفاده از آن نداریم.

They might use it in certain parts of the country but,

آنها ممکن است در بخش‌های خاصی از کشور از آن استفاده کنند،

but yes, the fact that it was used in that programme

اما بله، این واقعیت که در آن برنامه از آن استفاده شد

is that is somebody,

این است که کسی،

a foreigner is being, is copying

یک خارجی، چیزی را کپی می‌کند

something that he's heard a British person say.

که شنیده است یک انگلیسی می‌گوید.

So that's why that they were using it in that programme.

بنابراین به همین دلیل است که آنها از آن در آن برنامه استفاده می کردند.

They've heard the phrase they like it so they start using it but it's not really use that much anymore.

آنها عبارتی را شنیده اند که آن را دوست دارند، بنابراین شروع به استفاده از آن می کنند، اما واقعاً دیگر آنقدرها استفاده نمی شود.

Blimey, look at that.

بلیمی، به آن نگاه کن.

Just means it's another means.

فقط یعنی وسیله دیگری است.

You surprised?

تعجب کردی؟

Jamie Giovanni says recently

جیمی جیووانی می گوید اخیراً

I have learned the adjective Muppet.

صفت ماپت را یاد گرفته ام.

Well, of course, Muppet refers to a type of puppet

خب، البته، ماپت به نوعی عروسک

from the TV show of the same name, The Muppets.

از برنامه تلویزیونی به همین نام، The Muppets اشاره دارد. می

You see. So Kermit the Frog,

بینید. بنابراین کرمیت قورباغه،

Mr. Muppet Show

آقای ماپت شو

and Miss Piggy.

و خانم پیگی.

Oh, Kirby, Oh, Kirby and other things as well.

آه، کربی، اوه، کربی و چیزهای دیگر نیز همینطور.

Puppets.

عروسک های خیمه شب بازی

But also we can call a person,

اما همچنین می‌توانیم یک شخص را صدا بزنیم، می‌توانیم

we can call them a muppet, you Muppet.

او را ماپت بنامیم، شما ماپت.

Why did you do that for you Muppet?

چرا این کار را برای ماپت انجام دادی؟

So it's a great way of expressing your annoyance at another person

بنابراین این یک راه عالی برای ابراز ناراحتی خود از شخص دیگری است

and you might be referring to them being a bit stupid.

و ممکن است به احمق بودن آنها اشاره کنید.

Yes, you do. Muppets.

بله، شما انجام می دهید. ماپت ها

Well, it's it's a gentle way of telling somebody that they've done something stupid.

خوب، این یک روش ملایم است برای اینکه به کسی بگویید کار احمقانه ای انجام داده است.

If you say if you call someone a bit of a muppet,

اگر می گویید اگر کسی را کمی ماپت صدا کنید، به این

it means you actually want to say it's

معنی است که در واقع می خواهید بگویید که این

just a polite way of saying to somebody, you idiot.

فقط یک روش مودبانه برای گفتن به یک نفر است، احمق.

But you wouldn't want to say you idiot, because that's a bit offensive.

اما شما نمی خواهید بگویید احمق، زیرا این کمی توهین آمیز است.

And so you might say, Oh, you're Muppet.

و بنابراین ممکن است بگویید، اوه، شما ماپت هستید.

Maybe you may be, I don't know, you spilt some

شاید شما، نمی‌دانم، مقداری

food somewhere or you,

غذا در جایی ریخته‌اید یا

you scratched your car or were you, you dropped?

ماشینتان را خراشیدید یا افتادید؟

That's it.

You were carrying some paint and you dropped it and it came off in the paint and everywhere.

خودشه.

تو داشتی مقداری رنگ حمل می کردی و انداختی و در رنگ و همه جا جدا شد.

So to be careless.

پس بی خیال باشیم

Yes. Careless. Do you.

آره. بی توجه. آیا تو.

Why did you do that for you Muppet.

چرا این کار را برای ماپت انجام دادی؟

Yeah. It's.

It's a polite way of saying, you idiot.

آره این است.

این یک روش مودبانه برای گفتن است، احمق.

Oh, there's another one, by the way,

اوه، اتفاقاً یکی دیگر وجود دارد،

if something is being done, but not in a professional way, maybe a company

اگر کاری انجام می شود، اما نه به صورت حرفه ای، شاید یک شرکت

or maybe an organisation and that that is not very well managed.

یا شاید یک سازمان که خیلی خوب مدیریت نمی شود.

We can describe it as Mickey Mouse.

ما می توانیم آن را به عنوان میکی موس توصیف کنیم. آیا

Have you ever heard that before?

قبلاً چنین چیزی را شنیده اید؟

So if something is being run badly,

بنابراین اگر چیزی بد اجرا می شود، می

we can describe it as Mickey Mouse, a mickey Mouse

توانیم آن را به عنوان میکی موس، یک سازمان میکی ماوس

organisation, a mickey Mouse group with people.

، یک گروه میکی موس با مردم توصیف کنیم.

It is being run in a careless and amateur way.

بی دقت و آماتور اجرا می شود.

It's a mickey Mouse organisation.

این یک سازمان میکی ماوس است.

I'm in fact Mickey Mouse Government is something that we hear a lot today.

من در واقع دولت میکی موس چیزی است که امروز زیاد می شنویم.

Is that what we have?

آیا این چیزی است که ما داریم؟

Well, a lot of people would say that

خب، خیلی ها می گویند که

it means that a bit of a

این یعنی کمی

joke, a bit of a cartoon cartoonish,

شوخی، کمی کارتونی،

not ready to be taken seriously. Yes,

آماده نیست که جدی گرفته شود. بله،

but they.

اما آنها.

Yes. Do you green fingers is maybe.

آره. آیا شما انگشتان سبز است شاید.

Baby, I like this idiom.

عزیزم من این اصطلاح را دوست دارم.

Do you have green fingers? Oh, yes.

آیا انگشتان سبز دارید؟ آه بله.

Yes, of course.

That refers to the fact if somebody is very good at gardening

بله حتما.

این به این واقعیت اشاره دارد که اگر کسی در باغبانی بسیار خوب باشد،

as a has a skill with plants, everything

زیرا در کار گیاهان مهارت دارد، به

they seem to any seeds they put in seem to instantly grow

نظر می رسد هر دانه ای که در آن قرار می دهد فوراً رشد می کند

and their plants don't die off.

و گیاهانش نمی میرند.

It's just refers to the fact that they've got skill

این فقط به این واقعیت اشاره دارد که آنها

in horticulture or gardening and they seem to do very well.

در باغبانی یا باغبانی مهارت دارند و به نظر می رسد که خیلی خوب عمل می کنند.

People often think I've got green fingers

مردم اغلب فکر می کنند که انگشتان من سبز است

and of course in American English

و البته در انگلیسی آمریکایی

they often say a green thumb for some reason.

اغلب به دلایلی انگشت شست سبز را می گویند.

Yeah, it just means for some reason,

بله، این فقط به دلایلی به این معنی است که اگر

if you if you literally were to have a green thumb, it's almost like the green of a plant.

شما به معنای واقعی کلمه شست سبز داشته باشید، تقریباً مانند سبزی یک گیاه است.

You've got sort of empathy and you're very good with

شما نوعی همدلی دارید و در

with working with the soil and with plants and helping them to grow.

کار با خاک و گیاهان و کمک به رشد آنها بسیار خوب هستید.

Maybe it's all to do with love.

شاید همه اینها با عشق باشد.

Maybe you have love for plants and therefore you're good at it.

شاید شما به گیاهان علاقه دارید و بنابراین در آن مهارت دارید.

I think everyone can be good at gardening, but not everybody wants to.

من فکر می کنم همه می توانند در باغبانی خوب باشند، اما همه نمی خواهند.

It's just a skill like everything else. Yes.

این فقط یک مهارت است مانند هر چیز دیگری. آره.

To be like the King of England. The king of England

مثل پادشاه انگلیس بودن پادشاه انگلستان به

is well known,

certainly in the past for talking to plants.

خوبی در گذشته به خاطر صحبت با گیاهان شناخته شده است.

Apparently he used to do that.

ظاهراً قبلاً این کار را می کرد.

He he admitted it.

او به آن اعتراف کرد.

He said, well, I like to spend the afternoon in my garden

گفت خب من دوست دارم بعدازظهر را در باغم بگذرانم

and I like to talk to the daffodils and all the plants.

و دوست دارم با نرگس ها و همه گیاهان صحبت کنم.

And he thinks if you talk to the plants, they will grow better.

و فکر می کند اگر با گیاهان صحبت کنید، رشد بهتری خواهند داشت.

And that's that's asking

و این همان چیزی است که از

a lot of people to talk to plants.

افراد زیادی می خواهد که با گیاهان صحبت کنند.

Some people go hugging trees. Mr. Don't do that.

بعضی ها می روند درختان را در آغوش می گیرند. آقا اینکارو نکن

I used to be popular in the sixties.

من در دهه شصت محبوب بودم.

As long as that's all they're doing to the trees.

تا زمانی که این همه کاری است که با درختان می کنند.

Yes, Valentine said.

بله، ولنتاین گفت.

I heard the word blimey in a Hugh Grant film.

من کلمه blimey را در فیلمی از هیو گرانت شنیدم.

Yes, probably.

بله، احتمالا.

You think they'd like to put those phrases into into films, English films,

فکر می‌کنید دوست دارند این عبارات را در فیلم‌ها، فیلم‌های انگلیسی بگنجانند،

because they think everyone's riding around in black

زیرا فکر می‌کنند همه سوار

cabs, you know, and speaking with a Cockney accent

تاکسی‌های سیاه هستند، می‌دانید، و زمانی که با لهجه کاکنی صحبت می‌کنند

when.

When foreign people think of British people, particularly Americans,

.

وقتی خارجی‌ها به انگلیسی‌ها، به‌ویژه آمریکایی‌ها فکر می‌کنند،

they think we've all got a London accent and we're all sort of got bad teeth

فکر می‌کنند که همه ما لهجه لندنی داریم و دندان‌هایمان بد شده است

and we're all going around saying, cor blimey, cor blimey, mate.

و همه می‌رویم و می‌گوییم، کور بلیمی، کور بلیمی، رفیق.

And dressing very old fashioned and being eccentric.

و لباس پوشیدن بسیار قدیمی و عجیب و غریب.

Yes, that's a popular view.

بله، این یک دیدگاه رایج است.

The British people, although said that the bad teeth is, is often true.

مردم بریتانیا، اگر چه می گویند که دندان های بد است، اغلب درست است.

That is often true. Yes. Yes.

این اغلب درست است. آره. آره.

British people do have terrible teeth except for us.

مردم بریتانیا به جز ما دندان های وحشتناکی دارند. می

You see our teeth are lovely.

بینید دندان های ما دوست داشتنی هستند.

Very nice.

بسیار خوب.

Carry on Mr.

ادامه بده آقای

Duncan. Something.

دانکن یه چیزی

If something is happening,

اگر اتفاقی بیفتد،

it will happen now.

الان اتفاق می افتد.

So happen is often used when we are talking about something

بنابراین اتفاق می افتد اغلب زمانی استفاده می شود که ما در مورد چیزی صحبت می کنیم

that is happening now to happen to happen to occur.

که در حال حاضر اتفاق می افتد تا اتفاق بیفتد.

An incident took place, something in the past happened.

حادثه ای رخ داد، اتفاقی در گذشته افتاد.

Something that will happen in the future will happen.

اتفاقی که در آینده رخ خواهد داد، اتفاق خواهد افتاد.

It is going to happen.

این قراره که اتفاق بیوفته.

So any thing that happens, an occurrence,

بنابراین هر چیزی که اتفاق می افتد، یک اتفاق،

a thing that happens, something occurs, an

چیزی که اتفاق می افتد، چیزی رخ می دهد،

a situation, maybe an event takes place.

یک موقعیت، شاید یک رویداد رخ می دهد.

It will happen soon.

به زودی اتفاق خواهد افتاد.

It is happening now.

اکنون در حال وقوع است.

It happened yesterday.

دیروز اتفاق افتاد

It will happen in the future.

در آینده اتفاق خواهد افتاد.

We are looking at the past, the present and the future.

ما به گذشته، حال و آینده نگاه می کنیم.

And don't forget, the time is now.

و فراموش نکنید، زمان آن است.

Give me a like

یک لایک به من بدهید که

there is this here Luis Mendez.

اینجا لوئیس مندز وجود دارد.

We didn't see you earlier.

ما قبلا شما را ندیدیم

Probably because the live chat was so busy

احتمالاً به این دلیل که چت زنده خیلی شلوغ بود

then I didn't see you flash by.

و من شما را ندیدم.

We've got somebody on called English Epiphany.

ما کسی را داریم که به نام English Epiphany می باشد.

Oh, which is an interesting name. I don't.

اوه اسم جالبیه من این کار را نمی کنم.

It was seen before.

قبلا دیده شده بود.

An absolute pleasure to meet you all.

از دیدار همه شما خوشحالم

And it's a pleasure to meet you too.

و از آشنایی با شما هم خوشحالم.

If you have welcomed you.

اگر از شما استقبال کرده اید.

If you have an epiphany.

اگر اپیفانی دارید.

Epiphany is like a like a revelation.

ظهور مانند وحی است.

Something that suddenly comes to you, comes to your mind.

چیزی که ناگهان به ذهن شما می رسد، به ذهن شما می رسد.

You have sudden inspiration,

شما یک الهام ناگهانی دارید،

maybe something that you never thought of before certainly comes into your mind

شاید چیزی که قبلاً هرگز به آن فکر نکرده بودید، مطمئناً به ذهن شما خطور می کند

and you have an epiphany. Yes.

و یک قیامت دارید. آره.

You suddenly decide you're going to become

شما ناگهان تصمیم می گیرید که

a volunteer for an organisation.

داوطلب یک سازمان شوید.

You want to do good work for humanity.

شما می خواهید کار خوبی برای بشریت انجام دهید.

An epiphany, epiphany, the difficult words pronounced and epiphany.

یک تجلی، تجلی، کلمات دشوار تلفظ شده و تجلی. به این

It means yes, you suddenly have from nowhere.

معنی است که بله، شما به طور ناگهانی از هیچ جا.

You suddenly have a great idea.

ناگهان یک ایده عالی به ذهن شما می رسد.

And maybe you think that it comes from above, from another power.

و شاید فکر می کنید که از بالا می آید، از قدرت دیگری.

Yes, the implications of that phrase. Yes.

بله، مفاهیم آن عبارت. آره.

A mystical, something mystical, something that occurs to you, something that you suddenly think of.

عرفانی، چیزی عرفانی، چیزی که به ذهنت می رسد، چیزی که ناگهان به آن فکر می کنی.

You might be inspired by, something

ممکن است از چیزی الهام بگیرید، چیزی که

you suddenly feel inspired.

ناگهان احساس می کنید الهام گرفته شده اید.

You receive inspiration, whether it is up here

شما الهام می گیرید، چه این الهام

in your brain or maybe from somewhere else.

در بالای مغز شما باشد یا شاید از جای دیگری.

Oh, yes. Higher power may be

آه بله. قدرت بالاتر ممکن است

yes, you might want to you have this sudden

بله باشد، ممکن است بخواهید این فکر ناگهانی را داشته باشید

thought and it might change your entire life you want to do.

و ممکن است کل زندگی شما را که می خواهید انجام دهید تغییر دهد.

You've been bored in your job or something or in your relationship, and you suddenly decide,

شما در کار یا چیزی یا در رابطه خود خسته شده اید و ناگهان تصمیم می گیرید که

this is how I'm going to get out of it.

من اینگونه از آن خلاص شوم.

I've been I've been upset, been depressed, I've been not myself.

من بوده ام ناراحت بوده ام، افسرده شده ام، خودم نبوده ام.

And then suddenly it comes into your mind what you need to do to change it and make your life better.

و سپس ناگهان به ذهن شما خطور می کند که برای تغییر آن و بهبود زندگی خود باید چه کاری انجام دهید.

We don't know where it comes from, but sometimes it does.

ما نمی دانیم از کجا می آید، اما گاهی اوقات می شود. آیا

Have you had an epiphany recently?

اخیرا اپیفانی داشته اید؟

Mr. Duncan I've had a few epiphanies.

آقای دانکن من چند بار اپیفانی داشته ام.

It's not an easy word to say.

گفتن این کلمه آسان نیست.

You might be inspired, you might suddenly have something that is.

ممکن است به شما الهام شود، ممکن است ناگهان چیزی داشته باشید که هست.

What's the other word.

There is another word. Cathar Cathartic.

کلمه دیگر چیست. یک

کلمه دیگر وجود دارد. کاتار کاتارتیک.

Yes. If something is cathartic, it means it sort of cleanses you.

آره. اگر چیزی کاتارتیک است، به این معنی است که شما را به نوعی پاک می کند.

Yeah. A new person afterwards? Yes.

آره بعد یک نفر جدید؟ آره.

So it could be something that makes you feel new or refreshed,

بنابراین ممکن است چیزی باشد که به شما احساس تازگی یا شادابی بدهد،

or maybe you see things from a completely different point of chaotic experi.

یا شاید چیزها را از نقطه‌ای کاملاً متفاوت از تجربه آشفته ببینید.

It's cathartic.

این کاتارتیک است.

Maybe you go on a retreat somewhere

ممکن است در جایی به استراحت بپردازید

and you do lots of meditation

و مدیتیشن زیادی انجام دهید

or and you come away feeling like a new person

یا احساس کنید که یک فرد جدید

renewed from within.

از درون تجدید شده است.

Cathartic experience, new.

تجربه کاتارتیک، جدید.

Hello, Ali Boxster, It's nice to see you here.

سلام علی باکستر، خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

I saw Mr.

من

Duncan's videos for the first time about ten years ago.

حدود ده سال پیش برای اولین بار ویدیوهای آقای دانکن را دیدم.

That is a long time ago.

یعنی خیلی وقت پیش. آن

I was so much more youthful and handsome back then.

موقع خیلی جوان تر و خوش تیپ تر بودم.

I have learnt a lot from him.

من از او چیزهای زیادی یاد گرفته ام.

I can say that you are my first English teacher.

می توانم بگویم که شما اولین معلم زبان انگلیسی من هستید.

I am so happy to see you live.

من خیلی خوشحالم که شما را زنده می بینم.

Yes, we all live right now.

بله، همه ما در حال حاضر زندگی می کنیم.

The time is now.

زمان هم اکنون است.

We all now live on YouTube. Thank you, Ali.

همه ما اکنون در یوتیوب زندگی می کنیم. ممنون علی

That's very kind of you.

این خیلی از شما مهربان است.

Thank you very much for saying that.

خیلی ممنون که اینو گفتی

I do receive a lot of lovely messages from various people

من پیام‌های دوست‌داشتنی زیادی از افراد مختلف

around the world saying how much my English lessons have helped.

در سراسر جهان دریافت می‌کنم که می‌گویند درس‌های انگلیسی من چقدر کمک کرده است.

So it's always nice to hear your response.

بنابراین شنیدن پاسخ شما همیشه خوشحال کننده است.

Maybe, baby, that's a lovely word to say.

شاید عزیزم، گفتن این کلمه دوست داشتنی باشد.

Maybe, baby, this should be a song for you.

شاید عزیزم، این باید یک آهنگ برای تو باشد.

I'm sure there is. I think that was probably wise. Yes.

من مطمئن هستم که وجود دارد. من فکر می کنم که احتمالا عاقلانه بود. آره.

What's the difference between clean, clear and pure?

تفاوت بین پاک، شفاف و خالص چیست؟

Well, I suppose they're all synonyms, really.

خب، من فکر می کنم همه آنها مترادف هستند، واقعا.

They could actually be synonyms.

آنها در واقع می توانند مترادف باشند.

Something clean and something.

یک چیز تمیز و یک چیز.

What was the other one? Pure.

اون دیگه چی بود؟ خالص.

Certainly clean and pure. Yeah.

مطمئناً تمیز و پاک. آره

Take those together.

Something clear is something that might be seen as good.

اونها رو با هم بگیر

یک چیز واضح چیزی است که ممکن است خوب دیده شود.

So maybe water that you can drink.

پس شاید آبی که بتوانید بنوشید.

The water is clear, the sky is clear.

آب صاف است، آسمان صاف است.

So we often use the word clear in a positive way,

بنابراین ما اغلب از کلمه واضح به صورت مثبت استفاده می کنیم،

but the other two are often used

اما صادقانه بگویم، دو مورد دیگر اغلب

as synonyms, to be honest.

به عنوان مترادف استفاده می شوند.

Yes, yes, yes.

بله بله بله.

If something is clear, it means that you can see through it.

اگر چیزی واضح است، به این معنی است که شما می توانید از طریق آن ببینید.

So if there's no clouds in the sky, the sky is clear.

بنابراین اگر هیچ ابری در آسمان وجود نداشته باشد، آسمان صاف است.

The water is.

آب است.

The water is clear.

آب شفاف است.

But the water could also be pure because it's clear. Hmm.

اما آب نیز می تواند خالص باشد زیرا شفاف است. هوم

So you could have pure water.

بنابراین می توانید آب خالص داشته باشید.

See, here's pure water in my glass here.

ببینید، اینجا آب خالص در لیوان من است.

But it's also clear I could see right through it.

اما همچنین واضح است که می‌توانستم آن را درست ببینم.

So you know that the water is good.

بنابراین می دانید که آب خوب است.

Yes, it's pure, but it's probably not

بله، خالص است، اما احتمالاً

100% pure, but it's as pure as you're going to get.

100٪ خالص نیست، اما به همان اندازه خالص است که می خواهید دریافت کنید.

It's not out of the river, for example.

مثلاً خارج از رودخانه نیست.

Fortunately, you are definitely would be cloudy.

خوشبختانه، شما قطعا ابری خواهید بود.

The opposite of clear would be cloudy.

برعکس شفاف ابری خواهد بود.

Of course, you can have a

البته، شما می توانید

the way ahead can be clear, can't it?

راه پیش رو می تواند روشن باشد، اینطور نیست؟

Yeah.

آره

If your path

اگر مسیر شما

after you're driving along

بعد از رانندگی در امتداد

and there's lots of traffic in front of you

و ترافیک زیادی در مقابل شما وجود دارد

and then all the traffic disappears, you can say my way ahead is clear. Yes.

و سپس تمام ترافیک ناپدید می شود، می توانید بگویید راه من روشن است. آره.

Or even your brain.

یا حتی مغزت

Yes. Your mind can be clear.

آره. ذهن شما می تواند روشن باشد.

So maybe if you have nothing troubling you, maybe you are relaxed.

بنابراین شاید اگر چیزی برایتان آزاردهنده نیست، شاید آرام باشید. می

You can say that you have clear thought your mind is clear.

توانید بگویید که فکر کرده اید ذهن شما روشن است.

Of course, it can also be pure as well.

البته می تواند خالص هم باشد.

If you never think anything rude or naughty.

اگر هرگز به چیزهای بی ادبانه یا شیطانی فکر نمی کنید.

If something's clean, it just means, you know,

اگر چیزی تمیز است، فقط به این معنی است، می دانید،

maybe this, I've washed this.

شاید این، من این را شسته ام.

And it was covered in stains and mud and I've watched this shirt and.

و پوشیده از لکه و گل بود و من این پیراهن را تماشا کرده ام و.

It's now clean. Hmm.

الان تمیزه هوم

It just means something is doesn't necessarily

این فقط به این معنی است که چیزی لزوماً

mean it's pure, but if you clean something, it may be purer.

خالص است، اما اگر چیزی را تمیز کنید، ممکن است خالص تر باشد.

You can clean water, you can filter it, and it will be purer.

شما می توانید آب را تمیز کنید، می توانید آن را فیلتر کنید و خالص تر خواهد بود.

So that's a slightly complicated three phrases,

بنابراین این سه عبارت کمی پیچیده است،

but hopefully we've we explain that for you.

اما امیدواریم که ما آن را برای شما توضیح داده باشیم.

But at least two of them are very similar in use

اما حداقل دو تا از آنها از نظر استفاده بسیار شبیه به هم هستند،

is yes, you need to get in the shower, you need to have a go anyway

بله، باید زیر دوش بروید، به هر حال باید بروید

and you've got to move on. Steve, because we have 2 minutes.

و باید ادامه دهید. استیو، چون 2 دقیقه وقت داریم.

If we're staying a bit longer, would you like to stay?

اگر کمی بیشتر بمانیم، دوست داری بمانیم؟

I say, let's see how it goes.

میگم ببینم چطور میشه

See, now, earlier Steve wasn't very keen on staying long.

ببینید، حالا، اوایل استیو تمایل زیادی به ماندن طولانی نداشت.

Well, you said 4 hours.

خب گفتی 4 ساعت.

Yes, but it could.

بله، اما می تواند.

It could still be 4 hours.

هنوز می تواند 4 ساعت باشد.

I could be here and the sun might be setting behind us.

من می توانستم اینجا باشم و خورشید پشت سر ما غروب کند.

So who knows?

پس چه کسی می داند؟

Oh, by the way, something was spotted this week.

اوه، اتفاقاً این هفته چیزی مشاهده شد.

Something was seen that hasn't been seen for a long time.

چیزی دیده شد که خیلی وقت بود دیده نشده بود.

Do you know what it is, Mr. Steve?

آیا می دانید آن چیست، آقای استیو؟ آیا

Was it to do with something we discussed earlier?

این مربوط به چیزی بود که قبلاً در مورد آن صحبت کردیم؟

I we're not talking about your wallet.

من در مورد کیف پول شما صحبت نمی کنیم.

Was it to do with a place that is difficult to visit

آیا این مربوط به مکانی بود که بازدید از آن دشوار است

that only certain countries have been able to get there? No,

که فقط کشورهای خاصی توانسته اند به آنجا برسند؟ نه، آن

it wasn't the moon then.

موقع ماه نبود.

It was not the building.

آن ساختمان نبود.

Something nearer, something closer or closer to the planet.

چیزی نزدیکتر، چیزی نزدیکتر یا نزدیکتر به سیاره.

I will tell you.

من به تو خواهم گفت. آیا

Have you ever heard of the Loch Ness Monster?

تا به حال نام هیولای دریاچه نس را شنیده اید؟

Apparently it has been seen this week

ظاهراً این هفته دیده شده است که

a lady was taking some photographs of an empty lake.

خانمی از یک دریاچه خالی عکس می گیرد.

So it was just the water.

پس فقط آب بود. او

For some reason, she was standing there taking photograph,

به دلایلی آنجا ایستاده بود و مشغول عکاسی بود

and then suddenly the monster came out of the water and she took a photograph.

و ناگهان هیولا از آب بیرون آمد و او عکس گرفت.

In fact,

در واقع

she says that it was the Loch Ness monster.

او می گوید که این هیولای دریاچه نس بود.

So this is a mythical thing, a mythical creature.

پس این یک چیز اسطوره ای است، یک موجود افسانه ای.

But some people think it is real

اما برخی از مردم فکر می کنند که واقعی است

and they think it is it is actually there.

و آنها فکر می کنند که در واقع وجود دارد.

So that's another thing.

پس این چیز دیگری است.

It's been a very busy week with the news.

هفته بسیار شلوغی با اخبار بود.

Yes, it's it is.

بله، همین است.

I don't know how long the the legend of the Loch Ness monster. Yes.

نمی دانم افسانه هیولای دریاچه نس چقدر طول می کشد. آره.

It's it's in a lock in in Scotland.

این در یک قفل در اسکاتلند است.

Loch Ness, which is a giant

دریاچه نس، که یک

expanse of water that I think a loch is something that is water

گستره آبی غول پیکر است که فکر می کنم دریاچه چیزی است

that is the sea doesn't can't get to is sort of trapped.

که دریا نمی تواند به آن برسد، به نوعی به دام افتاده است.

Well well, I think it's like in Scottish in Gaelic, like a big like Yeah.

خوب خوب، فکر می‌کنم مثل زبان اسکاتلندی در گالیک است، مثل یک بزرگ مثل بله.

So between hills. Yes.

پس بین تپه ها آره.

I think in that's in that sense I think it's actually the word lake.

فکر می‌کنم از این نظر من فکر می‌کنم در واقع کلمه دریاچه است.

So lake is being used there and so it's fresh water

بنابراین دریاچه در آنجا مورد استفاده قرار می گیرد و بنابراین آب شیرین است

and apparently the legend has it that there is some kind of giant serpent creature

و ظاهراً افسانه می گوید که نوعی موجود مار غول پیکر وجود دارد

that from

که از

prehistoric times it's living there, but it's been faked.

دوران ماقبل تاریخ در آنجا زندگی می کند اما جعلی بوده است.

So this would be this would be another fake. Mr..

بنابراین این یک جعلی دیگر خواهد بود. آقای...

Lots of things.

خیلی چیزها.

People keep trying find.

مردم به دنبال یافتن هستند.

There is, of course, Bigfoot.

البته پاگنده هم وجود دارد.

Bigfoot is an animal.

پاگنده یک حیوان است.

It looks like a giant ape.

شبیه یک میمون غول پیکر است.

And it has well, it has big feet.

و خوب است، پاهای بزرگی دارد.

And then, of course, there is the abominable Snowman.

و سپس، البته، آدم برفی نفرت انگیز وجود دارد.

Now, is that the same as Sasquatch?

حالا این همان ساسکوچ است؟

Is Sasquatch not Bigfoot?

آیا ساسکوچ پاگنده نیست؟

That's also Bigfoot.

اون هم پاگنده.

So there's the abominable snowman.

پس آدم برفی منفور وجود دارد.

And of course, the one thing we're all talking about at the moment is aliens.

و البته، تنها چیزی که ما در حال حاضر درباره آن صحبت می کنیم، بیگانگان است.

People.

People believe that they've seen extraterrestrials.

مردم.

مردم بر این باورند که فرازمینی ها را دیده اند.

Some people believe that they're amongst us.

برخی از مردم معتقدند که آنها در میان ما هستند.

Oh, blimey, Mr. Duncan.

اوه، بلیمی، آقای دانکن.

So maybe, Mr.

پس شاید، آقای

Steve, maybe wouldn't it be amazing if Mr.

استیو، شاید شگفت انگیز نباشد اگر آقای

Steve turned out to be an alien?

استیو یک موجود بیگانه باشد؟

Some rubbish?

مقداری آشغال؟

It wouldn't surprise me, to be honest.

صادقانه بگویم، من را شگفت زده نمی کند.

It would not.

نمی خواهد.

It would not surprise me at all.

اصلاً من را شگفت زده نمی کند.

Well, Alessandra, who I believe is

خوب، الساندرا، که من فکر می کنم

in Italy, was they were speaking about it on television.

در ایتالیا است، در تلویزیون در مورد آن صحبت می کردند.

Their hope about the Loch Ness monster. Yes. Yeah.

امید آنها به هیولای دریاچه نس. آره. آره

Well, people say they've seen it, but there's been so many people

خوب، مردم می‌گویند که آن را دیده‌اند، اما افراد زیادی هستند

that have faked it that they're always having a notice.

که آن را جعل کرده‌اند که همیشه یک اعلامیه دارند.

They're always fuzzy, fuzzy pictures.

آنها همیشه تصاویر مبهم و مبهم هستند.

Why can't they get a nice, clear photograph?

چرا آنها نمی توانند یک عکس زیبا و واضح بگیرند؟

They're always a bit fuzzy.

آنها همیشه کمی مبهم هستند.

I mean, these days we have the most sophisticated cameras, even even on our phones.

منظورم این است که این روزها ما پیچیده ترین دوربین ها را حتی روی گوشی های خود داریم.

They can reproduce things in such clear definition.

آنها می توانند چیزها را با چنین تعریف روشنی بازتولید کنند.

But whenever anyone takes a picture of Bigfoot

اما هر وقت کسی از پاگنده

or the Loch Ness Monster or a flying saucer

یا هیولای دریاچه یا بشقاب پرنده

or a UFO or an alien in their back garden,

یا بشقاب پرنده یا بیگانه در باغچه پشتی خود عکس می گیرد،

the picture is always blurred and fuzzy.

تصویر همیشه مبهم و مبهم است.

As Lewis says,

همانطور که لوئیس می گوید،

there is a man of experience, a man of the world.

یک مرد با تجربه، یک مرد جهان وجود دارد.

It's. It's.

It makes good tourism.

این است. این است.

گردشگری خوبی ایجاد می کند.

Hmm. And yes, so quite often

هوم و بله، اغلب

these stories will get put out probably by the Scottish Tourist Board

این داستان‌ها احتمالاً توسط هیئت گردشگری اسکاتلند منتشر می‌شود،

because they want people to visit Loch Ness

زیرا آنها می‌خواهند مردم به‌عنوان

doctor and pilots as souvenirs.

سوغاتی از پزشک و خلبان‌های دریاچه بازدید کنند.

That's it. It's done for publicity.

خودشه. برای تبلیغات انجام شده است.

For publicity.

برای تبلیغات.

It's a bit like a restaurant that has

این کمی شبیه یک رستوران است که

maybe maybe a grease stain on the wall.

شاید لکه چربی روی دیوار دارد.

And it looks like the face of Jesus.

و شبیه چهره عیسی است.

And then they they tell everyone and they all go there

و بعد به همه می گویند و همه می روند آنجا

and they have cups of tea and things.

و استکان چای و چیزهایی می خورند.

This is just a it's okay.

این فقط مشکلی نداره

It's just one of our neighbours coming back home.

این فقط یکی از همسایه های ما است که به خانه برمی گردد.

And it is helicopter

و این هلیکوپتر است

Yeah.

So most of it is probably rubbish, as you know.

بله.

بنابراین، همانطور که می دانید، احتمالاً بیشتر آن زباله است.

But of course newest being a man of the world, you don't realise that.

اما مطمئناً جدیدترین که مرد دنیا هستید، این را نمی‌دانید.

It's often just a slightly cynical view, but probably true.

این اغلب فقط یک دیدگاه کمی بدبینانه است، اما احتمالاً درست است.

Oh, there's also the Yeti as well.

اوه، یتی نیز وجود دارد.

Yeti.

یتی

So is Yeti the same as Abominable Snowman?

پس آیا یتی همان آدم برفی منفور است؟

I think so. That's it. So that's the Yeti.

من هم اینچنین فکر میکنم. خودشه. پس این یتی است.

Okay, so there are lots of these strange things that people have seen

بسیار خوب، پس بسیاری از این چیزهای عجیب و غریب وجود دارد که مردم دیده اند

and they really believe they exist.

و واقعاً باور دارند که وجود دارند.

But, but the one at the moment that everyone's talking about, of course, is, is aliens.

اما، اما چیزی که در حال حاضر همه در مورد آن صحبت می کنند، البته، بیگانگان است.

There are people who say that in the USA

افرادی هستند که می گویند در ایالات متحده آمریکا

there is an alien that is locked away inside a building

یک بیگانه وجود دارد که در یک ساختمان حبس شده است

and he's really annoyed because he wants to go out for a walk.

و او واقعاً اذیت شده است زیرا می خواهد برای قدم زدن بیرون برود.

I think so There's many, many aliens to it.

من فکر می کنم که همینطور است، بیگانگان زیادی در آن حضور دارند.

Most of them are put out by intelligence agencies to distract us away from,

بسیاری از آنها توسط سازمان های اطلاعاتی بیرون می آیند تا ما را از

you know, then you secret flying machines that were developing,

ماشین های پرنده مخفی که در حال توسعه بودید منحرف کنند

that was that was just a helicopter going over that was not a UFO.

.

Just so they don't call them UFOs anymore.

فقط برای اینکه دیگر به آنها یوفو نگویند.

It's very disappointing.

خیلی ناامید کننده است.

They've changed the phrase UFO.

آنها عبارت UFO را تغییر داده اند.

Yeah, I think I don't know what it's called.

آره فکر کنم نمیدونم اسمش چیه

Somebody would tell us. Okay.

یکی به ما می گفت باشه.

But they're calling it something else now.

اما الان اسمش را چیز دیگری می گذارند.

So the phrase that we've known for, you know, half a century or more,

بنابراین عبارتی که ما با آن، نیم قرن یا بیشتر می شناسیم،

they've decided they're going to change it.

تصمیم گرفته اند که آن را تغییر دهند.

So somebody witness, it's not UFO anymore, it's

پس یکی شاهد باشد، این دیگر بشقاب پرنده نیست،

something else and identified flying something.

چیز دیگری است و پرواز چیزی را شناسایی کرده است.

They've decided to change it, but it's still a UFO. Then.

آنها تصمیم گرفته اند آن را تغییر دهند، اما هنوز یک بشقاب پرنده است. سپس.

Now they said, You can't use that anymore.

حالا گفتند، دیگر نمی‌توانی از آن استفاده کنی.

You've got to use this new phrase and you don't know what it is.

شما باید از این عبارت جدید استفاده کنید و نمی دانید چیست.

You don't know what it is.

But somebody would tell us, Well, we all we all know, we all know Flying saucer.

نمیدونی چیه

اما یکی به ما می گفت، خوب، همه ما همه می دانیم، همه ما بشقاب پرنده را می شناسیم.

Flying saucer.

بشقاب پرنده.

That's what people used to say.

این چیزی است که مردم می گفتند.

I can't remember what the new phrase is.

یادم نیست عبارت جدید چیست.

Somebody please tell us.

یکی لطفا به ما بگه

And but whatever it is, it's virtually

و اما هر چه که باشد، عملاً

no different to the phrase UFO, but for some reason, they've decided to change it.

هیچ تفاوتی با عبارت بشقاب پرنده ندارد، اما بنا به دلایلی، آنها تصمیم گرفته اند آن را تغییر دهند.

Well, there you go.

خوب، شما بروید.

That was almost infamous.

این تقریبا بدنام بود.

Well, you see, sometimes

خوب، می بینید، گاهی اوقات

we've got our viewers that have in front of their phones.

ما بینندگان خود را جلوی تلفن خود می بینیم.

They can Google whatever they need to know and they can tell us because we don't always know

آن‌ها می‌توانند هر آنچه را که نیاز دارند در گوگل جستجو کنند و می‌توانند به ما بگویند، زیرا ما همیشه از

everything that was that was a helicopter.

همه چیزهایی که هلیکوپتر بود نمی‌دانیم.

Do you think I am?

فکر می کنی من هستم؟

Somebody just said it was not a helicopter. Mr. Duncan.

یکی گفت هلیکوپتر نیست. آقای دانکن

That was that was an aeroplane.

اون یه هواپیما بود

I know the difference between a helicopter.

من تفاوت هلیکوپتر را می دانم. به

I looked up and it was a helicopter. Was it?

بالا نگاه کردم هلیکوپتر بود. بود؟

It was a helicopter.

هلیکوپتر بود.

Yes, I know what a helicopter looks like.

بله، می دانم هلیکوپتر چه شکلی است.

They said.

آنها گفتند.

Oh, Mr. Duncan, it's not. It's the. How dare you

اوه، آقای دانکن، اینطور نیست. این است. چطور جرات کردی

fly me, Mr.

من را به پرواز درآوری، آقای

Duncan. Well, you're getting excited.

دانکن. خوب، شما هیجان زده می شوید.

Oh, well, I have to get excited by something because there isn't much, to be honest.

اوه، خوب، من باید از چیزی هیجان زده شوم، زیرا چیز زیادی وجود ندارد، صادقانه بگویم.

Somebody tell us, please.

یکی به ما بگه لطفا

What is the new phrase that is replacing UFO?

عبارت جدیدی که جایگزین بشقاب پرنده می شود چیست؟

I remember.

It is. I'm not going to use it.

یادم می آید.

این است. من قرار نیست از آن استفاده کنم.

It's very similar.

خیلی شبیه است.

So why change something that's worked for many,

پس چرا چیزی را تغییر دهید که برای چندین و

many years?

چند سال کار کرده است؟

So what's happening next, Mr.

پس چه اتفاقی می افتد، آقای

Duncan? You've got words and phrases.

دانکن؟ شما کلمات و عباراتی دارید.

What's what's happening next?

بعد چه اتفاقی می افتد؟

Well, something you are doing,

خوب، کاری که شما انجام می دهید،

you are doing now.

اکنون دارید انجام می دهید.

Something you did happened in the past,

چیزی که در گذشته انجام دادید اتفاق افتاده است،

something you will do is going to happen.

کاری که انجام خواهید داد قرار است اتفاق بیفتد.

You are going to do it.

شما قرار است آن را انجام دهید.

You will do it.

شما آن را انجام خواهید داد.

So as you can see there, we are looking at once again the present,

بنابراین همانطور که می بینید، ما یک بار دیگر به زمان حال نگاه می کنیم،

something you did in the past

کاری که در گذشته انجام داده اید

and something you will do in the future.

و کاری که در آینده انجام خواهید داد.

Doing did will do.

انجام داد انجام خواهد داد.

You will do it in the future.

در آینده این کار را انجام خواهید داد.

Maybe something you intend to do.

شاید کاری که قصد انجام آن را دارید.

Oh, you intend

اوه، پس شما قصد دارید

then?

Xenakis using a good phrase, your neighbours must be loaded.

؟

Xenakis با استفاده از یک عبارت خوب، همسایه های شما باید بارگذاری شوند.

They are coming back by helicopter.

با هلیکوپتر برمی گردند.

They're all coming back in their helicopters.

همه با هلیکوپترهایشان برمی گردند.

They've all got little areas at the back of their houses.

همه آنها قسمت های کوچکی در پشت خانه هایشان دارند.

And they. They land their helicopters.

و آنها. هلیکوپترهایشان را فرود می آورند.

They have a swimming pool, they have a solarium.

آنها استخر دارند، سولاریوم دارند.

Do you know what? A solarium is? Yes. It's.

میدونی چیه؟ سولاریوم است؟ آره. این است.

It's like a it's a it's a it's a place with lots of sun,

مانند یک مکان با نور زیاد،

a grid, a greenhouse, a type of greenhouse

یک شبکه، یک گلخانه، یک نوع گلخانه که در آن

where you grow plants is a solarium.

گیاهان پرورش می دهید، یک سولاریوم است.

Now, I didn't know that.

حالا اینو نمیدونستم

I actually thought a solarium was where middle aged ladies went along to.

من در واقع فکر می کردم سولاریوم جایی است که خانم های میانسال به آنجا می روند.

To to become brown.

به قهوه ای شدن.

And so, yes, it's a problem here.

و بنابراین، بله، اینجا یک مشکل است.

It's a room with lots of lots of glass in it.

این اتاقی است که در آن شیشه های زیادی وجود دارد.

The solarium, obviously the word solar is in there.

سولاریوم، بدیهی است که کلمه خورشیدی در آن وجود دارد.

Meaning the sun.

به معنای خورشید.

Is it UAP? Yes, it is UAP.

آیا UAP است؟ بله، UAP است.

Thank you very much, Ted. San Giovanni.

خیلی ممنون، تد. سن جیووانی

Yes, They're changing for some reason.

بله، آنها به دلایلی در حال تغییر هستند.

Unidentified Flying object to unidentified aerial phenomena.

شی پرنده ناشناس به پدیده های هوایی ناشناس.

That's just that's terrible.

این فقط وحشتناک است.

I know.

I mean, they're

میدانم.

منظورم این است که آنها

virtually identical.

تقریباً یکسان هستند.

So what's the point of changing it?

پس تغییر آن چه فایده ای دارد؟

What is the point of changing it if you've still got unidentified

اگر هنوز شناسایی نشده اید

and then you use aerial

و سپس از هوا

and then you use phenomenon phenomena?

و سپس از پدیده های پدیده استفاده می کنید، تغییر آن چیست؟

Phenomena is one of the hardest words to say.

گفتن پدیده یکی از سخت ترین کلمات است.

Phenomena.

پدیده ها.

You wouldn't say like an occurrence, something that happens

شما نمی گویید مانند یک اتفاق، چیزی که شاید در طبیعت اتفاق می افتد

maybe in nature or may be something that occurs around you.

یا ممکن است چیزی باشد که در اطراف شما اتفاق می افتد.

Some phenomena

بعضی از پدیده ها

and a sound to has a wasp's

و صدایی که یک زنبور در

flying around.

اطراف پرواز می کند.

So do we.

ما هم همین طور.

We'd mentioned that earlier.

قبلاً به آن اشاره کرده بودیم.

They're all going in the house, Mr.

همه آنها در حال رفتن به خانه هستند، آقای

Howard trying to get them out.

هوارد سعی می کند آنها را بیرون بیاورد.

WASPs.

WASP ها

It quite easy to get out aren't they.

بیرون رفتن بسیار آسان است، اینطور نیست.

Whereas flies. Yes.

در حالی که مگس. آره.

Well wasp you've got a bit of an intelligence.

خوب زنبور شما کمی هوش دارید. به

They seem to know where the open window is and you sort of

نظر می رسد آنها می دانند که پنجره باز کجاست و شما

waft them in the right direction and they will go out.

آنها را در مسیر درست حرکت می دهید و آنها بیرون خواهند رفت.

But flies don't do that, do they?

اما مگس ها این کار را نمی کنند، درست است؟

When Palmira is chasing two annoying flies in her

وقتی پالمیرا در آشپزخانه‌اش دو مگس مزاحم را تعقیب می‌کند، به این

kitchen, the thought, You can't get flies out, can you?

فکر می‌کند که نمی‌توانی مگس‌ها را بیرون کنی، می‌توانی؟

They always go. They cannot seem to see an open window.

آنها همیشه می روند. به نظر نمی رسد که آنها یک پنجره باز را ببینند.

No, flies are stupid.

نه، مگس ها احمق هستند.

Flies is cheap. We've lost it a bit clever. They seem to sort of

مگس ارزان است. ما آن را کمی باهوش از دست داده ایم. به نظر می رسد آنها

smell the way out or something.

بوی راه خروج یا چیزی را می دهند.

Yeah,

آره

the wasp.

زنبور

You can just.

شما فقط می توانید.

WASPs always just find their own way back out.

WASP ها همیشه راه خود را برای خروج پیدا می کنند.

They do? Yes. They're quite good.

انجام می دهند؟ آره. آنها کاملاً خوب هستند.

They can wasp just behind us then.

آنها می توانند پشت سر ما زنبور باشند.

Yes, it was probably listening.

بله، احتمالاً گوش می داد.

I wonder if there's a nest around here.

نمی دانم آیا این اطراف لانه ای وجود دارد؟

I think they're going for the dams and as I said, they're going to kill some more wasps.

من فکر می کنم آنها به دنبال سدها هستند و همانطور که گفتم، آنها قصد دارند چند زنبور دیگر را بکشند.

Are you Mr. Steve?

شما آقای استیو هستید؟

No. Only if are nesting near the house.

خیر. فقط اگر در نزدیکی خانه لانه سازی کنید.

I can't believe Mr.

من نمی توانم باور کنم که آقای

Steve was killed.

استیو کشته شده است.

A lovely nest of wasps.

لانه دوست داشتنی زنبورها

Well, we have two evil.

خب ما دوتا شر داریم

He's an evil man.

او یک مرد شیطانی است.

You can't allow wasps nests to exist in your garden or in your house

شما نمی توانید اجازه دهید که لانه زنبورها در باغ یا خانه شما وجود داشته باشد،

because, well, one you might get stung and then talking to a

زیرا ممکن است لانه زنبورها را نیش بزنند و بعد با

an insect expert,

یک متخصص حشرات صحبت کنید، یعنی

i.e., the man that came to exterminate the wasps nest,

مردی که برای از بین بردن لانه زنبورها آمده است،

he said, if you leave

او گفت، اگر آنها را رها می کنید

them, then the offspring of that nest

، سپس فرزندان آن لانه

will come back to the same area next

به همان منطقه برمی گردند

and they will build another nest somewhere else.

و در جای دیگری لانه دیگری می سازند.

So you'll end up with two nests and three nests.

بنابراین شما با دو لانه و سه لانه خواهید رسید.

So you have to get rid of them at any that time.

بنابراین در هر زمان باید از شر آنها خلاص شوید.

We destroyed the wasp ness.

زنبور را نابود کردیم.

You brought it up, Mr. Duncan.

شما آن را مطرح کردید، آقای دانکن.

My mother was staying at the time, okay?

مادرم در آن زمان اقامت داشت، باشه؟

I didn't want her to be sitting in the garden and get stung by a wasp no

من نمی خواستم او در باغ بنشیند و زنبور او را نیش بزند، هیچ

phenomena or phenomena

پدیده یا پدیده ای نمی

can be any occurrence.

تواند رخ دهد.

It can be real or imagined.

می تواند واقعی یا خیالی باشد.

So maybe some these people who've seen flying saucers

بنابراین شاید برخی از این افراد که بشقاب پرنده را

in the sky, maybe they were just imagining things.

در آسمان دیده اند، شاید آنها فقط چیزهایی را تصور می کردند. می

Maybe it was just a trick of the light, you see.

بینید شاید این فقط یک ترفند نور بود.

Could be.

می تواند باشد.

Could be. It might be.

می تواند باشد. شاید باشه. در

Here are some words that we can use in different ways.

اینجا چند کلمه وجود دارد که می توانیم به روش های مختلف استفاده کنیم.

For example, we have dive.

مثلا شیرجه داریم.

Maybe you dive into the water.

شاید شما در آب شیرجه بزنید.

Past tense of dive is dived

زمان گذشته dive، dive

or dove.

یا dove است.

A lot of people think that that's not real, you see.

بسیاری از مردم فکر می کنند که این واقعی نیست، می بینید.

But it is the past tense of dive

اما زمان گذشته شیرجه را

can be dived or do.

می توان شیرجه زد یا انجام داد.

I didn't know that. Mr. Duncan. Mm. Oh.

من این را نمی دانستم. آقای دانکن مم اوه

So they dove into the water, they dived into the water

بنابراین آنها در آب غوطه ور شدند، آنها در آب شیرجه زدند

and if something is going to happen in the future,

و اگر قرار است در آینده اتفاقی بیفتد،

they could say you are going to dive into the water,

می توانند بگویند شما می خواهید در آب شیرجه بزنید،

you are going to dive into the swimming pool where I'm going diving.

شما می خواهید به استخری بروید که من در آن غواصی می کنم. .

I'm going diving means that you in

من می روم غواصی به این معنی است که شما در

there are maybe today or tomorrow you are going to go diving somewhere.

آنجا شاید امروز یا فردا قرار است جایی برای غواصی بروید.

So there are some confusing things that can occur in English.

بنابراین موارد گیج کننده ای وجود دارد که می تواند در زبان انگلیسی رخ دهد.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

You buy something, you buy something.

شما چیزی می خرید، چیزی می خرید.

Present tense.

زمان حال.

You bought something,

شما چیزی خریدید،

so you went to the shops and you bought some new shoes

بنابراین به مغازه ها رفتید و کفش های جدیدی خریدید که

you will buy in the future.

در آینده خواهید خرید.

You will buy some new shoes, buy

چند کفش نو می‌خری، خرید

bought will buy.

می‌خری.

So quite often bought is the past tense of buy.

بنابراین اغلب خرید، زمان گذشته خرید است.

However, there is also a confusion that comes

با این حال، یک سردرگمی نیز وجود دارد که

sometimes when we talk about the word bring

گاهی اوقات وقتی در مورد کلمه آوردن صحبت می کنیم،

the past tense of bring is brought.

زمان گذشته آوردن آورده می شود.

You will bring something

شما چیزی را می آورید که در

so brought is there

آنجا آورده شده است

and if you look there they also have bought

و اگر به آنجا نگاه کنید آنها نیز خرید کرده اند،

so remember that bring brought

بنابراین به یاد داشته باشید که آورده شده

by thought

توسط فکر

and a lot of people and you might be surprised to find out how many people get that wrong

و بسیاری از مردم و ممکن است از این که بفهمید چند نفر این اشتباه را انجام می دهند شگفت زده خواهید شد،

even native speakers quite often get that wrong.

حتی افراد بومی معمولاً این اشتباه را دریافت می کنند. اشتباه.

Just Alessandra says yes.

فقط الساندرا می گوید بله.

d0v Hmm. Ms..

d0v هوم. Ms.. از

Was using the word dose I as in the past tense diving, but if you pronounce it dove.

کلمه دوز I مانند زمان گذشته diving استفاده می کرد، اما اگر آن را تلفظ کنید dove.

Hmm. Same spelling, different pronunciation does that.

هوم املای مشابه، تلفظ متفاوت این کار را انجام می دهد.

It's a type of bird.

این یک نوع پرنده است.

So a dose is not a type of bird.

بنابراین یک دوز یک نوع پرنده نیست.

A dose means that you were you were diving.

دوز به این معنی است که شما در حال غواصی بودید.

Whereas if you pronounce it differently

در حالی که اگر آن را متفاوت تلفظ کنید

and say Dove, then it is a bird.

و بگویید کبوتر، پرنده است.

Same spelling, different meaning.

املای یکسان، معنی متفاوت.

And there are many words that do that. For example,

و کلمات زیادی وجود دارد که این کار را انجام می دهد. به عنوان مثال،

led, led a heavy metal

رهبری، رهبری یک گروه نخبگان هوی متال

elite and can also be pronounced as lead

و همچنین می تواند به عنوان سرب تلفظ شود

to lead someone on

تا کسی را

to get them to follow you, you lead them.

وادار کند که شما را دنبال کند، شما آنها را رهبری می کنید.

And of course the past tense, just to make it more confusing,

و البته زمان گذشته، فقط برای اینکه بیشتر گیج کننده باشد،

is led.

هدایت می شود.

It's the same.

همینطور است.

Yes, English can be very confusing.

بله، انگلیسی می تواند بسیار گیج کننده باشد.

It really can pull better, easier.

واقعاً می تواند بهتر و راحت تر بکشد.

My skin, my lovely skin says better.

پوست من، پوست دوست داشتنی من بهتر می گوید. می

You see, Claudia is not as nice as it used to be.

بینید، کلودیا به خوبی سابق نیست.

No bull.

بدون گاو نر

I bet your teeth are perfect

من شرط می بندم که دندان های شما عالی هستند

because a dentist.

زیرا یک دندانپزشک است.

I don't know why British people have such terrible teeth.

من نمی دانم چرا مردم بریتانیا چنین دندان های وحشتناکی دارند.

I think we just generally, generally speaking, we just have very poor

من فکر می کنم که ما به طور کلی، به طور کلی،

hygiene standards when it comes to our teeth.

استانداردهای بهداشتی بسیار ضعیفی در مورد دندان هایمان داریم.

I don't know why, but of course, in the United States

من نمی دانم چرا، اما البته، در ایالات متحده

they go completely the opposite.

کاملا برعکس عمل می کنند.

They have all of their teeth replaced with

تمام دندان های آنها با

big pieces of white enamel.

تکه های بزرگ مینای سفید جایگزین شده است.

That's what you need to do, Claudia.

این کاری است که شما باید انجام دهید، کلودیا.

You need to get into the

شما باید وارد

this this what you call it,

این چیزی شوید که شما آن را می نامید،

where people have all their front teeth replaced

جایی که افراد تمام دندان های جلویی خود را

with these lovely enamel, these new implants.

با این مینای زیبا، این ایمپلنت های جدید جایگزین می کنند.

That's where the money is.

آنجا پول است.

Claudia Hmm.

کلودیا هوم

There's lots of money.

پول زیادی هست

You need to wear your ring.

شما باید حلقه خود را بپوشید.

Bernice Iris, I think there must be a market for.

برنیس آیریس، من فکر می کنم باید بازاری برای آن وجود داشته باشد.

I know you've got very bad inflation there at the moment in Argentina,

من می دانم که در حال حاضر در آرژانتین تورم بسیار بدی دارید،

but there must be still people with money who want to have their teeth reconstructed

اما هنوز هم باید افرادی پولدار باشند که می خواهند دندان های خود را بازسازی کنند

to look like an American with super white, bright teeth.

تا شبیه یک آمریکایی با دندان های فوق العاده سفید و درخشان شوند.

But I would imagine.

اما من تصور می کنم.

Well, I remember, Claudia, you told me once

خوب، یادم می آید، کلودیا، یک بار به من گفتی

that there are many dentists, and that's one of the problems here.

که دندانپزشکان زیادی وجود دارد، و این یکی از مشکلات اینجاست.

We don't have many dentists around.

ما دندانپزشک زیادی در اطراف نداریم.

So from one place to another, you might find that there are no places for you to go to

بنابراین از جایی به جای دیگر، ممکن است متوجه شوید که جایی

to get your teeth sorted.

برای مرتب کردن دندان‌هایتان وجود ندارد.

Well, why are you doing this to junk in that area?

خوب، چرا این کار را برای آشغال در آن منطقه انجام می دهید؟

Since you're teaching grammar, you've never done it.

از آنجایی که شما در حال تدریس گرامر هستید، هرگز آن را انجام نداده اید.

Yeah, I, I have to, I don't,

بله، من، مجبورم، ندارم،

I have, I have taught grammar in the past.

دارم، من در گذشته گرامر تدریس کرده ام.

I've talked about grammar of 17 years,

من در مورد گرامر 17 سال صحبت کرده ام،

I've talked about grammar a lot.

من در مورد گرامر زیاد صحبت کرده ام.

I can't, I can't believe you said, Oh hey you say that

نمی توانم، باورم نمی شود گفتی، اوه هی می گویی که

I of course I've, I teach grammar some times.

من البته دارم، بعضی وقت ها گرامر درس می دهم.

Not always because a lot of people think it's boring

نه همیشه به این دلیل که بسیاری از مردم فکر می‌کنند کسل‌کننده‌ای است که

t forward slash Jesus.

عیسی را به جلو بکشند.

I'm saying it's pronounced Jesus.

من می گویم عیسی تلفظ می شود.

What about the word enthusiasm?

در مورد کلمه اشتیاق چطور؟

I can't figure out the tangible

من نمی توانم

meaning of this word and the way to use it.

معنای ملموس این کلمه و نحوه استفاده از آن را بفهمم.

Well, enthusiastic enthusiasm just means you.

خب، شور و شوق فقط به معنای شماست.

If you have a lot of enthusiasm, you have a lot of interest about a certain subject.

اگر اشتیاق زیادی دارید، به یک موضوع خاص علاقه زیادی دارید.

Mr. Duncan has great enthusiasm

آقای دانکن اشتیاق زیادی

for teaching English and the way you will

به آموزش زبان انگلیسی دارد و روشی

that is demonstrated is in the way that you do something.

که شما نشان می دهد در نحوه انجام کاری است.

So you might be quite animated, you might be quite lively

بنابراین ممکن است کاملاً متحرک باشید،

if you're enthusiastic about something.

اگر در مورد چیزی مشتاق باشید، ممکن است کاملاً سرزنده باشید.

I'm enthusiastic about singing.

من مشتاق آواز خواندن هستم.

So it means you have a great interest.

بنابراین به این معنی است که شما علاقه زیادی دارید.

Yes, a perfect person can appear enthusiastic as well, so it can be used as is an adjective.

بله، یک فرد کامل نیز می تواند مشتاق به نظر برسد، بنابراین می توان از آن به عنوان یک صفت استفاده کرد.

So the enthusiasm is the thing itself.

بنابراین شور و شوق خود چیز است.

The noun enthusiast IC

اسم enthusiast IC

is something that is showing that enthusiasm.

چیزی است که آن اشتیاق را نشان می دهد.

You are displaying it for all to see.

شما آن را برای دیدن همه نمایش می دهید.

So quite often when I come on here I always seem

بنابراین اغلب وقتی به اینجا می آیم همیشه

very enthusiastic because I'm excited.

بسیار مشتاق به نظر می رسم زیرا هیجان زده هستم.

That's it.

It's something I mean, you can be if you're not enthusiastic about something,

خودشه.

این چیزی است که منظورم این است، اگر در مورد چیزی مشتاق نیستید،

if your boss at work is giving you a project

اگر رئیستان در محل کارتان پروژه ای به شما می دهد

and you don't want to do it,

و شما نمی خواهید آن را انجام دهید، می توانید باشید،

and maybe the expression on

و شاید حالت

your face is telling everybody that you don't want to do it, somebody might come up to

چهره شما به همه بگوید که شما این کار را انجام نمی دهید. نمی‌خواهم این کار را انجام دهم، ممکن است یکی به

you and say, Come on, show a bit of enthusiasm, get on with it.

سراغت بیاید و بگوید، بیا، کمی اشتیاق نشان بده، با آن ادامه بده.

So in other words, yeah, get a bit of energy,

بنابراین به عبارت دیگر، بله، کمی انرژی بگیرید،

a bit of excitement, enthusiasm means you've got energy and excitement

کمی هیجان، اشتیاق به این معناست که شما انرژی و هیجان دارید

and you don't get tired doing something because it's something you want to do.

و از انجام کاری خسته نمی شوید، زیرا آن کاری است که می خواهید انجام دهید.

You love doing.

شما عاشق انجام دادن هستید.

And it is of course, possible to lose enthusiasm as well.

و البته امکان از دست دادن اشتیاق نیز وجود دارد.

So if you do the same thing for a long time, you might slowly lose enthusiasm,

بنابراین اگر همان کار را برای مدت طولانی انجام دهید، ممکن است به آرامی اشتیاق خود را از دست بدهید،

You might not be so, so interested in doing that particular thing.

ممکن است چندان علاقه مند به انجام آن کار خاص نباشید.

Maybe if you are in a marriage and you are, you are when you are first

شاید اگر در ازدواج هستید و هستید، زمانی که برای اولین بار

married, you're so excited and you want to kiss and you want to cuddle all the time.

ازدواج کرده اید، بسیار هیجان زده هستید و می خواهید ببوسید و می خواهید همیشه در آغوش بگیرید.

And then after a period of time, you,

و بعد از مدتی، تو،

you, you are less enthused the ascetic.

تو، کمتر ذوق زده می شوی.

You don't have so much enthusiasm. Ms..

شما آنقدر ذوق و شوق ندارید. خانم

Lewis is

لوئیس در

going through this is going See you later, Louis.

حال گذراندن این شرایط است بعداً می بینمت، لوئیس.

Have you have a nice rest of your day? Yes.

استراحت روز خوبی داری؟ آره.

You lose.

It's a good one, Mr. Thomson.

تو باختی.

خوب است، آقای تامسون.

You lose your enthusiasm, could be for your job.

شما اشتیاق خود را از دست می دهید، می تواند برای شغل شما باشد.

And then suddenly you levels

و سپس ناگهان سطوح شما

drop, everything becomes a drag,

کاهش می یابد، همه چیز به یک کشش تبدیل می شود،

everything becomes an effort.

همه چیز تبدیل به یک تلاش می شود.

And and your expression on your face would change.

و حالت صورتت تغییر می کرد.

And you you've lost enthusiasm.

و شما اشتیاق خود را از دست داده اید.

And enthusiasm is great because it means that you have energy

و اشتیاق عالی است زیرا به این معنی است که شما انرژی دارید

and you work much more efficiently when you're enthusiastic about something.

و زمانی که در مورد چیزی مشتاق هستید بسیار کارآمدتر کار می کنید.

I think, sir,

من فکر می کنم، قربان،

as you can

همانطور که می

hear, people are active in the local area doing things in their gardens

شنوید، مردم در منطقه محلی فعال هستند و کارهایی را در باغ های خود انجام می دهند

and I should be doing the same

و من باید همین کار را در

very shortly after we finish this live stream. Mr.

مدت کوتاهی پس از اتمام این پخش زنده انجام دهم. آقای

Finish cutting the grass. Mr.

بریدن چمن را تمام کنید. آقای

Steve is going to cut the grass.

استیو قرار است چمن ها را بتراشد.

Well, cut half of it yesterday,

خوب، دیروز نصفش را برش دهید،

but I'm going to cut the other half today.

اما من امروز نصف دیگر را قطع می کنم. در

Here are some ways of mentioning

اینجا چند راه برای ذکر

a short period of time, so you might say in a short time

مدت زمان کوتاه آورده شده است، بنابراین ممکن است بگویید در یک زمان کوتاه

or a short time from now, you are going to cut the grass.

یا مدت کوتاهی از هم اکنون می خواهید چمن را ببرید.

You see, a short time

ببينيد، در مدت كوتاهي

we might also say in a bit, in a bit,

نيز ممكن است بگوييم كمي بعد،

I am going to cut the grass in a bit.

من مي‌خواهم علف‌ها را كمي قطع كنم.

That means in a short time

یعنی در یک زمان کوتاه

or of course you can say in a jiffy.

یا البته می توانید در یک لحظه بگویید.

In a jiffy I am going to cut the grass in a jiffy.

در یک لحظه من می خواهم علف ها را در یک لحظه قطع کنم.

Something that is going to happen

چیزی که قرار است

in the near future or may be something

در آینده نزدیک اتفاق بیفتد یا ممکن است کاری باشد

that doesn't take very long to do.

که انجام آن زمان زیادی نمی برد.

You can do something quickly.

شما می توانید کاری را سریع انجام دهید.

It will only take a short while.

فقط مدت کوتاهی طول خواهد کشید.

We're getting lots of interesting questions today.

امروز سوالات جالب زیادی دریافت می کنیم.

Here's another one from about Alma. Hmm.

در اینجا یکی دیگر از درباره آلما است. هوم

What's the difference between work out, find out and figure out.

تفاوت بین کار کردن، پیدا کردن و کشف کردن چیست.

But work out is normally a problem that you have.

اما ورزش کردن معمولاً مشکلی است که شما دارید.

You have to work out a problem.

شما باید یک مشکل را حل کنید.

You have to work something out, maybe a mathematical equation which, by the way, I'm not very good at.

شما باید چیزی درست کنید، شاید یک معادله ریاضی که اتفاقاً من در آن خیلی خوب نیستم.

I'm terrible at maths. So please don't ask me. Yes.

من در ریاضیات وحشتناک هستم. پس لطفا از من نپرس آره.

If you if you were building some IKEA furniture or something like that,

اگر می‌خواهید مبلمان IKEA یا چیزی شبیه آن بسازید،

or if you wanted to do a little bit of construction

یا اگر می‌خواهید کمی کار ساختمانی انجام دهید

work, you'd have to work out how you would do it.

، باید بررسی کنید که چگونه این کار را انجام می‌دهید.

You're going to plan and figure out

شما قصد دارید برنامه ریزی کنید و متوجه شوید که

is very similar. Hmm.

بسیار شبیه است. هوم

I mean, technically,

منظورم این است که از نظر فنی،

if you were going to figure something out, it means you're dealing with figures, i.e.

اگر قرار بود چیزی را بفهمید، به این معنی است که با ارقام سر و کار دارید، یعنی

maths. What were the other?

ریاضی. بقیه چی بودند؟

Let me just finish this bit.

اجازه دهید این کمی را تمام کنم.

Yes. So technically, if you want to figure something out, it means you're looking at maths,

آره. بنابراین، از نظر فنی، اگر می‌خواهید چیزی را بفهمید، به این معنی است که به ریاضیات نگاه می‌کنید،

but figure out and work out are basically the same, would you say?

اما می‌گویید که فهمیدن و کار کردن اساساً یکسان است ؟

I would say yeah, I need to, I need to think about that.

من می گویم بله، باید، باید در مورد آن فکر کنم.

I need to figure it out.

باید بفهممش

If you got a problem that needs solving, I'm going to work it out.

اگر مشکلی دارید که نیاز به حل دارد، من آن را حل می کنم.

I'm going to figure it out. You could use those as synonyms.

من می خواهم آن را بفهمم. می توانید از آنها به عنوان مترادف استفاده کنید.

You are trying to solve a puzzle or a conundrum problem.

شما در حال تلاش برای حل یک معما یا یک مشکل معمایی هستید.

It just could be anything good

این فقط می تواند هر چیزی خوب باشد،

to find out

is there was the other one find out is discover

این است که کشف دیگری وجود دارد این است که

you find out about something

شما در مورد چیزی که

you need to to know something, but you don't have the information.

برای دانستن چیزی نیاز دارید، می یابید، اما اطلاعات لازم را ندارید.

So what do you do?

پس چیکار میکنی؟

You find out to discover

کشف کردن

is to find out to go on to Google is to find out. Hmm.

یعنی پیدا کردن رفتن به گوگل یعنی پیدا کردن. هوم

Yes. You might want somebody might say to you,

آره. ممکن است بخواهید کسی به شما بگوید،

you might decide that you want to to

ممکن است تصمیم بگیرید که می خواهید

to learn how to knit.

برای یادگیری نحوه بافتن.

I don't know where that came from.

من نمی دانم از کجا آمده است.

Say you wanted to learn how to knit and you didn't know how to do it.

بگویید که می خواستید بافتنی را یاد بگیرید و نمی دانستید چگونه این کار را انجام دهید.

Then you need to you need to go away and find out.

سپس شما باید بروید و پیدا کنید.

Find out the information required.

اطلاعات مورد نیاز را بیابید.

So maybe you want to learn how to play the piano,

بنابراین شاید بخواهید یاد بگیرید که چگونه پیانو بزنید،

or maybe you want to learn how to to build a house.

یا شاید بخواهید یاد بگیرید که چگونه یک خانه بسازید.

Maybe you want to construct your own house.

شاید بخواهید خانه خود را بسازید.

There are many things you have to learn about, and that's it.

چیزهای زیادی وجود دارد که باید در مورد آنها یاد بگیرید و بس.

You Yeah.

So work out and figure out a similar and find out is maybe a bit different

تو آره

بنابراین کار مشابه را پیدا کنید و دریابید که در زمان کوتاهی ممکن است کمی متفاوت باشد

in the nick of time.

.

In no time there's.

در هیچ زمان وجود دارد.

No time like the present.

هیچ زمانی مثل زمان حال نیست

Yes, there are many ways of using time

بله، روش‌های زیادی برای استفاده از زمان

in sentences like this one that you just mentioned.

در جملاتی مانند این مورد که شما اشاره کردید وجود دارد.

See, I have it here as well. In front of me.

ببین اینجا هم دارمش جلوی من.

There is no time like the present where we talk about

هیچ زمانی مانند زمان حال نیست که در مورد آن صحبت کنیم

now we are about the present.

اکنون در مورد حال هستیم.

This moment in time is the present.

این لحظه در زمان زمان حال است.

It is now. There is no time like the present.

اکنون است. زمانی مانند زمان حال وجود ندارد.

This is often used when we want to say that something

این اغلب زمانی استفاده می‌شود که می‌خواهیم بگوییم کاری

that you want to do or something you are thinking about doing, don't wait.

که می‌خواهید انجام دهید یا کاری را که به انجام آن فکر می‌کنید، منتظر نباشید.

Do it now because there is no time like the present

اکنون این کار را انجام دهید زیرا هیچ زمانی مانند زمان حال وجود ندارد

tense.

Yes, I think you're right.

.

بله، فکر می کنم حق با شماست.

You're definitely trying. Is here really?

شما قطعا تلاش می کنید. واقعا اینجاست؟

You're testing our knowledge here.

شما در اینجا دانش ما را آزمایش می کنید.

I think the words you've used there, you're going to have to look those up for yourself.

من فکر می کنم کلماتی را که در آنجا به کار برده اید، باید خودتان آنها را جستجو کنید.

I don't think we've got time. Yes, well, this is what I said.

فکر نمیکنم وقت داشته باشیم آره خب منم همینو گفتم

I was right.

You see what I said earlier?

حق با من بود.

دیدی قبلا چی گفتم؟

What I said earlier was right.

چیزی که قبلا گفتم درست بود

What?

چی؟

Well, is just trying to.

خوب، فقط تلاش می کند.

I think you'll have to find those in yourself.

من فکر می کنم شما باید آنها را در خود پیدا کنید.

Yes, but

بله، اما

yes, we won't go into those today.

بله، ما امروز به آنها نخواهیم پرداخت.

That's rather. Well, it's not that.

این بیشتر است. خوب، این نیست.

It's not that.

But I know what you're doing because maybe you already know these.

این، آن نیست.

اما من می دانم که شما چه کار می کنید زیرا شاید قبلاً اینها را می دانید.

So there are people that come on and they just want to create problems.

بنابراین افرادی هستند که می آیند و فقط می خواهند مشکل ایجاد کنند.

You see, I know like 17 years I've been doing this

ببینید، من می‌دانم که 17 سال است که این کار را انجام می‌دهم

and I can see all of these things from very far away before they happen.

و می‌توانم همه این چیزها را قبل از اینکه اتفاق بیفتند، از دور ببینم.

And I usually we know that anyway, all those words women are going getting think today.

و من معمولاً می دانیم که به هر حال، همه آن کلمات امروز زنان در حال فکر کردن هستند.

All right stays stiff. Okay, fine.

خیلی خوب سفت می ماند. باشه، خوبه. به

Don't give them oxygen. Is

آنها اکسیژن ندهید. آیا

time is money.

زمان پول است

Oh, yes.

If you are in business, by the way, if you are in business, time is money.

آه بله.

اگر در تجارت هستید، اتفاقاً اگر در تجارت هستید، زمان پول است.

It means that if you are running a business,

این بدان معناست که اگر کسب و کاری را اداره می کنید،

if you are doing something that has to earn

اگر کاری را انجام می دهید که باید

money, then wasting time can cost you money.

درآمد کسب کنید، اتلاف وقت می تواند برای شما هزینه داشته باشد.

Because time is money.

چون زمان پول است.

I think it is.

من فکر میکنم که هست.

I think it is important to to say that not a lot of people like to think of time and money,

من فکر می کنم مهم است که بگوییم افراد زیادی دوست ندارند به زمان و پول فکر کنند،

but if you are in business, if you have to survive, if you have to live,

اما اگر در تجارت هستید، اگر مجبورید زنده بمانید، اگر مجبورید زندگی کنید،

then you might you might have to think of that particular phrase.

شاید لازم باشد به این فکر کنید. آن عبارت خاص

Time is money.

وقت طلاست.

Yeah, that's it. Yes.

آره همینه. آره.

Would you. Yes. Okay. Ted. Yes. Yeah.

آیا شما. آره. باشه. تد آره. آره

Now, you probably wouldn't use most of those words

در حال حاضر، شما احتمالاً از بسیاری از این کلمات

in in general use ubiquitous.

در استفاده عمومی در همه جا استفاده نمی کنید.

You might.

شما ممکن است.

Yeah.

Sycophant rarely languish or languish.

آره

Sycophant به ندرت از بین می رود یا از بین می رود.

You might use language might you.

ممکن است از زبان استفاده کنید.

Well language is to relax to to it easy.

خوب زبان آرامش دادن به آن آسان است.

Maybe if you have decided that your life is perfect

شاید اگر تصمیم گرفته اید که زندگی شما عالی است

and you don't want to do anything else, you might languish.

و نمی خواهید کار دیگری انجام دهید، ممکن است دچار ضعف شوید.

Sycophant is a very interesting word.

Sycophant کلمه بسیار جالبی است.

A person who is always agreeing with another person.

فردی که همیشه با شخص دیگری موافق است.

Maybe they are trying to win their favour, especially in business or in a company.

شاید آنها در تلاش برای جلب رضایت خود هستند، به خصوص در تجارت یا شرکت.

Maybe if if you are always being kind

شاید اگر همیشه

to your boss and now my lights are going out.

با رئیست مهربان بودی و حالا چراغ های من خاموش می شود.

If you are always being kind to your

اگر همیشه با خود مهربان هستید،

if you are always agreeing with everything

اگر همیشه با همه چیزهایی که

he or she says, you are trying to win their favour.

او می‌گوید موافق هستید، در تلاش برای جلب لطف آنها هستید.

You are a sycophant.

تو یه جورایی

Oh yes, yes, yes.

اوه بله، بله، بله.

I agree with you. I agree with you.

من با شما موافقم. من با شما موافقم.

I think we should do.

من فکر می کنم ما باید انجام دهیم.

Yes, yes, yes, yes, yes, yes.

بله، بله، بله، بله، بله، بله.

Most people wouldn't use the word sycophant.

بسیاری از مردم از کلمه sycophant استفاده نمی کنند.

They would just say crude.

آنها فقط می گویند خام.

Oh, you're a bit of a creep. Yes. Brawler.

اوه، شما کمی خزنده هستید. آره. دعوا کننده.

So, yeah,

these are these are words that have simple versions.

بنابراین، بله،

اینها کلماتی هستند که نسخه های ساده ای دارند.

And but you could use I mean, by all means use them because it means

و اما شما می توانید از I mean استفاده کنید

that you've got a good grasp of English.

.

We are going in a moment.

یه لحظه دیگه میریم

Here's another one. Ubiquitous as a good one.

اینم یکی دیگه در همه جا به عنوان یک خوب.

Time and tide wait for no man.

زمان و موج برای هیچکس نمی ایستند.

It will be time for us to go very soon.

خیلی زود زمان رفتن ما فرا می رسد.

But here is a good expression.

اما اینجا یک بیان خوب است.

Time and tide wait for no man.

زمان و موج برای هیچکس نمی ایستند.

This is also a very good expression.

این نیز بیان بسیار خوبی است. به

Tells us that time keeps moving.

ما می گوید که زمان به حرکت خود ادامه می دهد.

You can't stop it.

شما نمی توانید آن را متوقف کنید.

It never stops moving.

هرگز از حرکت باز نمی ایستد. ایناکی می‌گوید

Don't waste time, time and tide

زمان، زمان و جزر و مد را هدر نده

Wait for no man or no person,

Inaki says, I understand the expressions.

.

I understand the expressions burst into tears or burst into laughs.

من درک می کنم که عبارات اشک می ریزند یا می خندند.

Just means you suddenly.

فقط یعنی تو ناگهان

If you burst into tears, you suddenly start crying.

اگر گریه کنید، ناگهان شروع به گریه می کنید.

Or if you burst into laughter, you suddenly start off.

یا اگر از خنده منفجر شوید، ناگهان شروع به کار می کنید.

Yes, it means it's X, but can you use the word burst on its own?

بله، یعنی X است، اما آیا می توانید از کلمه انفجار به تنهایی استفاده کنید؟

Well, yes, you can.

خوب، بله، شما می توانید.

Yes, There are many, many ways you can burst

بله، راه‌های بسیار زیادی وجود دارد که می‌توانید

a balloon with a pin Music opinion bang, the burst bursting the balloon.

با یک سنجاق یک بالون را ترک کنید .

You can burst somebody's bubble, can't you?

شما می توانید حباب کسی را بشکنید، نمی توانید؟

That's a good as it's good expression.

این یک بیان خوب است.

Figuratively, figuratively.

به صورت مجازی، مجازی.

So somebody is very happy.

بنابراین یک نفر بسیار خوشحال است.

They think that life is wonderful.

آنها فکر می کنند که زندگی فوق العاده است.

And then you say something to them and it and it it makes them

و سپس چیزی به آنها می گویید و این باعث می شود که

feel like life isn't anywhere near as good as they thought it was.

احساس کنند زندگی به آن خوبی که آنها فکر می کردند نیست.

You burst. Yes. Or you let them down.

ترکیدی آره. یا آنها را ناامید می کنید.

You disappoint them.

شما آنها را ناامید می کنید.

You make them feel unhappy about something.

باعث می‌شوید از چیزی احساس نارضایتی کنند.

You can burst into a room,

شما می توانید به یک اتاق نفوذ کنید،

you suddenly appear.

ناگهان ظاهر می شوید.

Suddenly some noise and a flourish.

ناگهان سر و صدا و شکوفایی.

You burst into a room and everyone's surprised,

تو وارد اتاقی شدی و همه تعجب کردند،

right? Yes. Cows are going viral.

درست است؟ آره. گاوها ویروسی می شوند.

Cows are saying hello behind, but haven't to camera

گاوها پشت سر سلام می‌کنند، اما دوربین عکاسی نکرده‌اند.

Valentin is beaten me to the lawn,

والنتین مرا تا چمن کتک می‌زند،

knowing Yes, they are already out there cutting the grass.

می‌داند بله، آنها قبلاً آنجا هستند و علف‌ها را می‌برند.

How can you be cutting grass and listening to us at the same time?

چگونه می توانید همزمان علف بچینید و به حرف های ما گوش دهید؟

Well, that's it's well, I think it's possible.

خوب، این خوب است، به نظر من امکان پذیر است.

Maybe through maybe they just maybe they're using scissors.

شاید از طریق شاید آنها فقط شاید از قیچی استفاده می کنند.

They're just cutting the grass with scissors maybe.

شاید فقط چمن ها را با قیچی می برند.

And so they're cutting the grass very quietly.

و بنابراین آنها خیلی بی سر و صدا علف ها را می برند.

And they're listening, listening to us at the same time.

و آنها در همان زمان به ما گوش می دهند.

Similar off base at the same just to me, just as a good one burst at the seams.

پایه مشابه در همان فقط برای من، درست به عنوان یک خوب در درز ترکید.

It means that a certain action burst at the seams.

این بدان معنی است که یک عمل خاص در درزها می ترکد.

It may be maybe you've got maybe you've got a shirt on

ممکن است شما پیراهنی داشته باشید

that you

bought many years ago and you since put on a lot of white. Yes.

که

سال ها پیش خریده اید و از آن زمان لباس سفید زیادی به تن کرده اید. آره.

And you put the shirt on and then you move.

و پیراهن را می پوشی و بعد حرکت می کنی.

It's very tight and then it bursts at the seams because you are

خیلی سفت است و بعد به دلیل اضافه وزن از درزها می ترکد

overweight. Yes.

. آره.

Sometimes if you get fat, you might burst out of your clothing. Yes.

گاهی اوقات اگر چاق شوید، ممکن است از لباس بیرون بیایید. آره.

Finally, before we go, do not wait.

در نهایت، قبل از رفتن، منتظر نباشید.

Do not hesitate, do not progress tonight.

دریغ نکن، امشب پیشرفت نکن.

Do it before it is too late.

قبل از اینکه خیلی دیر شود این کار را انجام دهید.

So there is my final bit of advice.

بنابراین توصیه نهایی من وجود دارد.

Do not wait.

صبر نکن.

Do not hesitate, Do not procrastinate.

دریغ نکنید، معطل نکنید.

Do it before it is too late.

قبل از اینکه خیلی دیر شود این کار را انجام دهید.

So that is my final bit of advice and I think it's good advice for all of us.

بنابراین این آخرین توصیه من است و فکر می کنم توصیه خوبی برای همه ما است.

In fact, today,

در واقع امروز

live your life as if this is your last day.

طوری زندگی کنید که انگار این آخرین روز شماست.

Because one day you'll be right.

چون روزی حق با شماست

Well, Mr.

خوب، آقای

Chairman, can you burst my bubble?

رئیس، می توانید حباب من را بشکنید؟

And should I?

و من باید؟

We don't want to end on a downer, Mr.

ما نمی‌خواهیم با یک داونر تمام کنیم، آقای

Jenkins. No,

جنکینز. نه،

that's encouragement, you see, because we

این یک تشویق است، می بینید، زیرا ما

sometimes forget that every day is a is a new opportunity.

گاهی فراموش می کنیم که هر روز یک فرصت جدید است. به همین

That's why I always wake up in the morning, a smile on my face, and I would have noticed.

دلیل است که من همیشه صبح ها از خواب بیدار می شوم، لبخندی بر لبانم نقش بسته است و متوجه می شدم.

Well, no, because you're still asleep.

خب نه چون هنوز خوابی

I always have a smile.

من همیشه لبخند دارم.

The day is waiting for me.

روز در انتظار من است.

I get another to do this all over and gain

من یک نفر دیگر را می گیرم که این کار را سرتاسر انجام دهد و

another chance to live and exist.

فرصت دیگری برای زندگی و وجود پیدا کنم.

I must figure out how to open the safe because time is money.

من باید بفهمم که چگونه گاوصندوق را باز کنم زیرا زمان پول است.

Well, yes, if.

خوب، بله، اگر.

Yeah, time is money just means that you don't want to waste time

بله، زمان پول است فقط به این معنی است که شما نمی خواهید زمان را تلف کنید،

because if you are say waste saved, somebody's

زیرا اگر می گویید در اتلاف صرفه جویی شده است، کسی

talking to you and it's just nonsense.

با شما صحبت می کند و این فقط مزخرف است.

And they're going on and on and on and on the phone talking a lot.

و آن‌ها مدام دارند و پشت تلفن زیاد صحبت می‌کنند.

And but you're trying to run a business

و اما شما در حال تلاش برای راه اندازی یک کسب و کار هستید،

because you've only got so many hours in the day to work

زیرا فقط ساعات زیادی در روز برای کار دارید

and every minute you're not working, you might not be making money. Yes.

و هر دقیقه که کار نمی کنید، ممکن است درآمد کسب نکنید. آره.

So that's what that phrase refers to.

پس این همان چیزی است که آن عبارت به آن اشاره دارد.

You might be working in sales and a person wants to just talk to you about nothing.

شما ممکن است در بخش فروش کار کنید و شخصی بخواهد در مورد هیچ چیز با شما صحبت کند.

And there might be two customers waiting

و ممکن است دو مشتری منتظر باشند

and you are thinking, this person is wasting my time.

و شما فکر کنید که این شخص وقت من را تلف می کند.

Time is money because there are two customers over there and I could be talking to them

زمان پول است زیرا دو مشتری آنجا هستند و من می توانستم با آنها صحبت کنم

and making money, but instead I'm talking to this guy and he's wasting my time.

و پول در بیاورم، اما در عوض با این مرد صحبت می کنم و او وقت من را تلف می کند.

Time is money.

وقت طلاست.

So in that situation we can actually say that particular phrase, that is it.

بنابراین در آن موقعیت می‌توانیم آن عبارت خاص را بگوییم، همین است.

Mr. Steve We are going right.

آقای استیو ما درست می رویم.

It is time to say goodbye.

زمان خداحافظی فرا رسیده است.

I hope you've enjoyed this rather unusual life stream, Mr.

امیدوارم از این جریان زندگی نسبتاً غیرعادی لذت برده باشید ، آقای

Steve and myself, we will join you again next.

استیو و من، ما دوباره به شما خواهیم پیوست.

Well, I think we are here next Sunday because of course, next Sunday

خوب، فکر می کنم یکشنبه آینده اینجا هستیم، زیرا البته یکشنبه آینده

it is the anniversary of the passing of your mother,

سالگرد درگذشت مادر شما است،

unfortunately, next Sunday.

متاسفانه یکشنبه آینده.

So it will be a year next Sunday.

بنابراین یکشنبه آینده یک سال می شود.

And we might be going out, but we might be doing something on Saturday.

و ممکن است بیرون برویم، اما ممکن است روز شنبه کاری انجام دهیم.

It depends, you see, on the situation.

این بستگی به شرایط دارد.

So sometimes when you are trying to make plans, you always do things when you want to actually do them.

بنابراین گاهی اوقات وقتی می‌خواهید برنامه‌ریزی کنید، همیشه کارهایی را زمانی انجام می‌دهید که واقعاً بخواهید آنها را انجام دهید.

So I think at the moment we are here next Sunday, would you say?

بنابراین فکر می‌کنم در حال حاضر یکشنبه آینده اینجا هستیم، می‌توانید بگویید؟

I would say definitely, yes.

من می گویم قطعا، بله.

I think there's a 99% chance

من فکر می کنم 99 درصد احتمال دارد

that we will be here next Sunday.

که یکشنبه آینده اینجا باشیم.

Will we?

آیا ما؟

We might be in the studio. We might be here.

ممکن است در استودیو باشیم. شاید اینجا باشیم

We will see what happens anyway.

به هر حال خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

Yes, Ted? Yes.

بله تد؟ آره.

I hope our paths cross again. That's a good expression.

امیدوارم مسیرهای ما دوباره به هم برسند. این بیان خوبی است.

If your paths cross, it means that you meet up again, meet up again.

اگر مسیرهای شما با هم تلاقی می کند، به این معنی است که دوباره ملاقات می کنید، دوباره ملاقات می کنید.

Your paths. You might be going down one time.

مسیرهای شما ممکن است یک بار پایین بیایید.

Oh, yes. Let's meet us.

آه بله. بیا با ما ملاقات کنیم

We might meet again.

شاید دوباره همدیگر را ببینیم

The future. You never know.

آینده. شما هرگز نمی دانید.

That is it?

همین است؟

We are going now.

الان میریم

Mr. Steve is going to cut the grass after in a while.

آقای استیو بعد از مدتی علف ها را می برد.

And I procrastinate a bit on that, Mr.

و من در این مورد کمی به تعویق می افتم، آقای

Duncan. Okay. Don't forget to give me a like as well.

دانکن. باشه. یادتون نره به من هم لایک کنید

If you like this, please give me a lovely thumbs up

اگر این را دوست دارید، لطفاً به من کمک کنید

and then YouTube might actually show this to someone

و اگر ما خوش شانس باشیم، یوتیوب ممکن است این را به کسی نشان دهد

if we are lucky.

.

And that is it.

و همین است.

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

It's Been a bit different, but it's still been enjoyable and we've enjoyed being here with you.

کمی متفاوت بود، اما هنوز هم لذت بخش بود و ما از بودن در اینجا با شما لذت بردیم.

The captions will be on here later on.

زیرنویس ها بعداً در اینجا خواهند بود.

Sometimes YouTube takes a very long time to put the captions on,

گاهی اوقات YouTube برای قرار دادن زیرنویس‌ها زمان زیادی طول می‌کشد،

but hopefully they will be on very soon

اما امیدواریم که خیلی زود روشن شوند

and will catch you next Sunday.

و یکشنبه آینده شما را ببینند.

New lessons coming up during the week.

دروس جدید در طول هفته در راه است.

Lots of new lessons from Mr. Duncan.

بسیاری از درس های جدید از آقای دانکن.

Look out because there are some very unusual things happening

مراقب باشید زیرا اتفاقات بسیار غیرعادی در طول هفته رخ می دهد

and also some familiar things appearing during the week.

و همچنین چیزهای آشنا در طول هفته ظاهر می شوند.

That's all I'm saying for that.

این تمام چیزی است که من برای آن می گویم.

And of course, until the next time we meet, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که ما ملاقات می کنیم، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do enjoy the rest of your Sunday,

بله، شما از بقیه یکشنبه خود لذت می برید،

have a super duper week and

یک هفته فوق العاده دوپر دارید و می

you know what's coming next, don't you, Mr Steve?

دانید که در آینده چه چیزی در راه است، اینطور نیست، آقای استیو؟

Unfortunately, I do.

متاسفانه، من.

ta ta for now

تا تا فعلا