🌟⭐ MAKE A WISH ⭐🌟 - ENGLISH ADDICT - episode 265 - LIVE CHAT - SUNDAY 22nd OCTOBER 2023

And there it

the answer to today's countdown question.

و

جواب سوال شمارش معکوس امروز در آنجاست.

The answer is paper.

جواب کاغذ است.

You can have paper chase paper money, paper, plane

شما می توانید پول کاغذی تعقیب و گریز کاغذی، کاغذ، هواپیما

and also paper tiger as well.

و همچنین ببر کاغذی داشته باشید.

Hello, everyone.

سلام به همه

We are back live on the Internet.

ما به صورت زنده در اینترنت برگشتیم.

Hello.

سلام.

This is much Wenlock calling Planet Earth.

این چیزی است که ونلاک سیاره زمین می نامد.

Can you hear us now?

الآن میتوانید صدای ما را بشنوید؟

We're back.

ما برگشتیم.

We are here.

ما اینجا هستیم.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

it's so nice to be with you once again.

خیلی خوب است که یک بار دیگر با شما هستم.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan and Mr. Steve.

این آقای دانکن و آقای استیو هستند.

Mr. Steve. He can't wait.

آقای استیو او نمی تواند صبر کند.

He can't wait to start.

او نمی تواند برای شروع صبر کند.

He's been restless all morning asking me, when are we going to be on Mr.

او تمام صبح بی قرار بوده و از من می پرسد، کی قرار است با آقای

Duncan? Are we on yet?

دانکن برویم؟ آیا هنوز در راهیم؟

Are we on yet?

آیا هنوز در راهیم؟

And yes, we are now on.

و بله، ما در حال حاضر.

Mr. Steve, how are you today?

آقای استیو، امروز چطوری؟

I'm very well, thank you. Yes.

من خیلی خوبم، مرسی. آره.

you're having a good day.

روز خوبی داری

Yes, I'm having a good day.

بله، روز خوبی را سپری می کنم.

I've got lots of jobs done today.

من امروز کارهای زیادی انجام داده ام.

I have my little my list of jobs to do.

من فهرست کوچکی از کارهایم را برای انجام دادن دارم.

This is something Steve does very well. And I don't do.

این کاری است که استیو به خوبی انجام می دهد. و من انجام نمی دهم.

I never do this.

من هرگز این کار را نمی کنم.

I never make lists or things that I have to do.

من هرگز لیست یا کارهایی را که باید انجام دهم تهیه نمی کنم.

I never write them down.

من هرگز آنها را یادداشت نمی کنم.

Probably because I'm rather lazy.

احتمالاً به این دلیل که من نسبتاً تنبل هستم.

I find that if I write things down that I want to get done, I get them done.

متوجه می شوم که اگر کارهایی را که می خواهم انجام دهم بنویسم، آنها را انجام می دهم.

Because particularly if I do it the night before.

چون به خصوص اگر شب قبل این کار را انجام دهم.

So I like to do it when I'm before I go to bed.

بنابراین من دوست دارم زمانی که قبل از رفتن به رختخواب هستم این کار را انجام دهم.

And what do I want to do tomorrow? What jobs need doing?

و فردا می خواهم چه کار کنم؟ چه مشاغلی نیاز به انجام دارد؟

It can be simple things like, you know, phone

این می تواند چیزهای ساده ای باشد مانند، می دانید، تلفن

a friend phoned somebody, you know.

یک دوست به کسی، می دانید.

Yes. John or something.

آره. جان یا یه چیز دیگه

John But it just reminds me to do these if I think it's sometimes the silly things,

جان اما فقط به من یادآوری می کند که این کارها را انجام دهم، اگر فکر می کنم گاهی اوقات چیزهای احمقانه هستند،

but I just write them all down, said five or six things, I'd like to cross them off.

اما من فقط همه آنها را یادداشت می کنم، پنج یا شش چیز را گفتم، می خواهم آنها را خط بزنم.

It makes me feel like I've achieved something.

این باعث می شود احساس کنم به چیزی رسیده ام.

Yes, during the day.

بله، در طول روز.

I think that is actually a very good point because achieving things so making a list

من فکر می‌کنم که این در واقع یک نکته بسیار خوب است، زیرا دستیابی به چیزهایی به‌این‌ترتیب تهیه فهرست

will guarantee that the next day

تضمین می‌کند که روز بعد

you will at least achieve something by doing the things that are on the list.

حداقل با انجام کارهایی که در لیست هستند به چیزی دست خواهید یافت.

I like them. You know what? I should do that more often?

من آنها را دوست دارم. میدونی چیه؟ آیا باید این کار را بیشتر انجام دهم؟

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم. می دانید،

It might be, you know, make bread today or it could be.

ممکن است امروز نان درست کنید یا می تواند باشد.

It could be.

میتوانست باشد.

I need to take something round to a neighbour.

من باید چیزی دور همسایه ببرم.

So I've written that down to remind me.

بنابراین برای یادآوری آن را یادداشت کردم.

Change underwear.

لباس زیر را عوض کنید.

Change underwear? Yes. Wash is

لباس زیر را عوض کنم؟ آره. شستشو

it could be anything.

می تواند هر چیزی باشد.

But I just like to write them down.

اما من فقط دوست دارم آنها را بنویسم.

And then I feel as though I've achieved something.

و بعد احساس می کنم که به چیزی دست یافته ام.

I think what you like to do is cross them off of it.

من فکر می کنم آنچه شما دوست دارید انجام دهید این است که آنها را از آن جدا کنید.

I think Steve enjoys crossing the things off as he does them.

من فکر می‌کنم استیو از خط زدن همه چیز لذت می‌برد . به

It gives him some sort of satisfaction.

او نوعی رضایت می دهد.

Well.

خوب.

you're wearing your ring today.

تو امروز حلقه ات را می پوشی

Which ring? this one. Yes.

کدام حلقه؟ این یکی. آره.

Good. I like doing that. Yeah, I do.

خوب من دوست دارم این کار را انجام دهم. بله انجام میدهم.

I do it a lot at work because I don't know where I picked it up.

من این کار را در محل کار زیاد انجام می دهم زیرا نمی دانم از کجا آن را برداشتم.

I think.

من فکر می کنم. فکر می‌کنم

I think it was probably work that said, you know, if you want to achieve

احتمالاً کار بوده است که می‌گوید، می‌دانید، اگر می‌خواهید به موفقیت برسید، امروز

I make make five appointments with customers today or whatever.

پنج قرار ملاقات با مشتریان می‌گذارم یا هر چیز دیگری.

But yes, I find it works and I get lots done that way.

اما بله، به نظرم کار می کند و کارهای زیادی از این طریق انجام می دهم.

Sometimes I feel a bit pressured.

گاهی اوقات کمی احساس فشار می کنم.

But like, for example, I want you to repot the Amira.

اما مثلاً از شما می‌خواهم که امیرا را دوباره جاسازی کنید.

Okay, I don't think I've got time now.

باشه، فکر نمی کنم الان وقت داشته باشم.

We got time.

No, hurry up, Mr.

وقت گرفتیم

نه، عجله کنید، آقای

Duncan, You've come to pass me a tissue, please.

دانکن، شما آمده اید که دستمال کاغذی به من بدهید، لطفا.

We're only until three and we have a lot of things to do. So.

ما فقط تا سه فرصت داریم و کارهای زیادی برای انجام دادن داریم. بنابراین.

So anyway, Steve likes making lists.

بنابراین، به هر حال، استیو دوست دارد لیست‌سازی کند.

That's it. And is what we plan. Yes. Okay, Steve,

خودشه. و همان چیزی است که ما برنامه ریزی می کنیم. آره. خوب، استیو،

That is what we've learned.

این چیزی است که ما یاد گرفته ایم.

What do you want now?

حالا چی میخوای؟

A tissue, please.

دستمال کاغذی لطفا

A tissue.

یک دستمال کاغذی

A tissue.

Tissue. A tissue We all fall down. Is. Is.

یک دستمال کاغذی

بافت. یک دستمال کاغذی همه ما زمین می خوریم. است. است.

Thank you. For

متشکرم. به

some reason, Mr.

دلایلی، آقای

Steve has mucus coming out of his head for some reason.

استیو به دلایلی مخاطی از سرش خارج می شود.

Anyway, today we are talking about something

به هر حال، امروز ما در مورد چیزی صحبت می کنیم

because everyone is so depressed and miserable at the moment.

زیرا همه در حال حاضر بسیار افسرده و بدبخت هستند.

I think we should have something nice.

فکر می کنم باید چیز خوبی داشته باشیم.

So today we are looking at a lovely thing.

بنابراین امروز ما به یک چیز دوست داشتنی نگاه می کنیم.

We are looking at making wishes or having a wish.

ما به دنبال آرزو کردن یا داشتن آرزو هستیم.

In fact, I'm going to make a wish right now.

در واقع من همین الان یک آرزو می کنم.

It didn't come true.

درست نشد.

Unfortunately.

متاسفانه

Well, that's not true.

خب این درست نیست.

Can you guess what I was wishing for?

آیا می توانید حدس بزنید آرزوی من چیست؟

You wished that I wasn't here on the livestream with you right now, Mr.

شما آرزو می کردید که من در حال حاضر در پخش زنده با شما نبودم، آقای

Duncan, I think I thought you were wishing I would never wish that.

دانکن، فکر می کنم فکر می کردم آرزو می کنید کاش هرگز چنین آرزویی نمی کردم.

Maybe you were wishing that you weren't married.

شاید آرزو داشتی که ازدواج نکرده باشی.

No, I would never wish that.

نه، هرگز این آرزو را ندارم.

I think you wish that because you keep forgetting to wear the ring.

فکر می‌کنم آرزو می‌کنی چون مدام حلقه را فراموش می‌کنی.

I difficult to say, but anyway, Steve, move on, Move on, move on.

سخت است بگویم، اما به هر حال استیو، ادامه بده، حرکت کن، ادامه بده.

Mr. Duncan, don't waste time than an hour.

آقای دانکن، یک ساعت وقت را تلف نکنید.

Okay? Calm down.

باشه؟ آرام باش.

Goodness me.

خدایا من

I wish you could see Mr.

کاش می توانستی آقای

Steve when he's not doing this.

استیو را وقتی که این کار را نمی کند ببینی.

He's as miserable as anything.

او هم مثل هر چیزی بدبخت است.

Anyway, Enough badness. Today.

به هر حال بدی بسه امروز.

We want happiness.

ما خوشبختی می خواهیم.

So if you could wish for anything, what would it be?

پس اگر بتوانید چیزی آرزو کنید، آن آرزو چیست؟

We'll be asking that question a little bit later on.

کمی بعد این سوال را خواهیم پرسید.

Also from today,

همچنین از امروز

we are doing something special until the end of this month.

تا پایان این ماه در حال انجام کارهای ویژه هستیم.

Guess what we're doing?

حدس بزنید داریم چه کار می کنیم؟

We are doing live streams

ما

every day between now and the 31st.

از الان تا سی و یکم هر روز در حال پخش زنده هستیم.

Don't worry, Steve, Not you.

نگران نباش استیو، نه تو.

You don't have to be here every day for the 22nd,

لازم نیست برای روز 22

which is today until the 31st of October.

که امروز تا 31 اکتبر است هر روز اینجا باشید.

I'm with you every day live.

من هر روز زنده با شما هستم

What are you saying, Mr. Duncan?

چی میگی آقای دانکن؟

I'm doing a live stream every day.

من هر روز یک استریم زنده انجام می دهم.

People will be able to watch you every day until the end of this month.

مردم تا پایان این ماه می توانند هر روز شما را تماشا کنند .

So not only today, but also tomorrow and the day after that

پس نه تنها امروز، بلکه فردا و پس آن

and the day after that secondary third and fourth.

و پس از آن سوم و چهارم ثانویه.

Vincent, you need to add that to

وینسنت، باید آن را به

Thursday, September 831 day.

روز پنجشنبه سپتامبر 831 اضافه کنید.

Yes. It says there on the screen. yes.

آره. اونجا روی صفحه میگه آره.

All right.

I'm just exaggerating.

خیلی خوب.

من فقط اغراق می کنم.

Nine days for those wondering.

نه روز برای کسانی که در تعجب هستند.

So nine days of live streams.

بنابراین نه روز پخش زنده.

And the reason why we're doing that, of course, on the 31st

و دلیل اینکه چرا ما این کار را انجام می دهیم، البته، در روز 31

on that particular day, we are celebrating

در آن روز خاص، ما

17 years on YouTube.

17 سالگی را در YouTube جشن می گیریم.

So every single day I am with you.

پس هر روز با تو هستم

So I will be with you tomorrow as well.

پس فردا هم با شما خواهم بود.

We are only doing one hour today, just 60 minutes,

ما امروز فقط یک ساعت کار می کنیم، فقط 60 دقیقه،

or should I say 50 minutes, because we only have 50 minutes left.

یا بهتر است بگویم 50 دقیقه، زیرا فقط 50 دقیقه فرصت داریم.

We are making wishes yesterday.

ما دیروز آرزو می کنیم.

Goodness me. We've had some terrible weather, haven't we?

خدایا من ما هوای بدی داشتیم، نه؟

We've had a lot of rain, Mr. Duncan.

ما باران زیادی باریده ایم، آقای دانکن.

We've had about a month's rain in about two days.

تقریباً در دو روز یک ماهه بارندگی داشتیم.

Yeah, well, I think it was more than that.

آره، خوب، فکر می کنم بیشتر از این بود.

I think it was about six weeks rain, six weeks worth of rain

من فکر می کنم حدود شش هفته باران بود، شش هفته به ارزش باران

in 24 hours because it really did rain.

در 24 ساعت، زیرا واقعا باران بود.

And would you like to see the result of that rain?

و آیا دوست دارید نتیجه آن باران را ببینید؟

Well, guess what?

خوب حدس بزن چی؟

You are going to see it right now.

همین الان قراره ببینیش

my goodness.

خدای من.

So there is or there it was on the screen,

بنابراین روی صفحه نمایش وجود دارد یا وجود دارد،

that was just incredible.

این باور نکردنی بود.

We've had so much rain.

ما خیلی باران داشتیم

Everyone is floating around. We were worried.

همه در اطراف شناورند. ما نگران بودیم.

We were quite concerned, in fact, that the house

ما کاملاً نگران بودیم، در واقع، این که خانه

was going to float away because we had so much rain.

شناور شود، زیرا ما باران زیادی داشتیم.

So now now, you know, we've had a lot of rain.

خب حالا، می‌دانی، باران زیادی باریده‌ایم.

But when we woke up, I looked outside at the back of the house

اما وقتی از خواب بیدار شدیم، به بیرون در پشت خانه نگاه کردم

and the water was coming off the fields

و آب از مزارع بیرون می‌آمد

on top of we've got like a patio area at the back.

.

And because the drain, if there was, it couldn't there was so much water it couldn't go down the drains.

و چون زهکشی، اگر وجود داشت، نمی‌توانست آنقدر آب بود که نمی‌توانست از زهکش‌ها پایین برود. به

It was literally flowing down the side of the house everywhere.

معنای واقعی کلمه همه جا در کنار خانه جاری بود .

So it was a little, you know, thought, well, it's going to undermine the

پس کمی بود، می دانید، فکر کردید، خوب،

water, the foundations of the house.

آب، پایه های خانه را تضعیف می کند.

But we were all right anyway. We're still here.

اما به هر حال همه ما خوب بودیم. ما هنوز اینجاییم

The house is still standing. Just about.

خانه همچنان پابرجاست. فقط درمورد.

Yes. So. So everything is all right.

آره. بنابراین. پس همه چیز درست است.

we have the lovely view.

ما منظره دوست داشتنی داریم

That is the live view, looking at the back and you can see everything is lovely today.

این نمای زنده است، با نگاه کردن به پشت و می توانید ببینید که امروز همه چیز دوست داشتنی است.

It's quite nice.

خیلی خوبه

So no rain today.

پس امروز باران نمی بارد

We are looking at the live chat as well.

ما در حال بررسی چت زنده نیز هستیم.

If you want to say hello, don't forget maybe if the live chat

اگر می خواهید سلام کنید، فراموش نکنید شاید اگر چت زنده اکنون

is not showing on your screen now, you might have to refresh the page.

روی صفحه نمایش شما نمایش داده نمی شود ، ممکن است مجبور شوید صفحه را بازخوانی کنید. می

That is always a tip, you see.

بینید که همیشه یک نکته است.

So if it isn't playing a live chat,

بنابراین اگر در حال پخش یک چت زنده نیست،

you might have to refresh your page.

ممکن است مجبور شوید صفحه خود را به روز کنید.

Hello, Vitesse.

سلام، ویتسه.

nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم

Vitesse. Wow.

ویتسه وای.

So Rosa talking if wishing to just do the.

بنابراین رزا صحبت می کند اگر مایل به انجام این کار است.

Yeah, go on. Congratulations, Steve.

آره ادامه بده تبریک میگم استیو

The task is always very quick for these typing.

این کار همیشه برای این تایپ کردن بسیار سریع است.

It has a fast finger, but we were talking about wishes.

انگشت تند دارد اما داشتیم در مورد آرزوها صحبت می کردیم.

Wishes is the theme of today's livestream.

آرزوها موضوع پخش زنده امروز است.

Rose's wish is that she would be

آرزوی رز این است که

first in the live stream, so that's Rose's wish.

در پخش زنده اول شود، پس این آرزوی رز است.

So it's very hard. You've got to have a very fast finger.

پس خیلی سخته شما باید انگشت بسیار سریعی داشته باشید.

If there's one thing I've noticed, Vitesse has a very fast finger.

اگر به یک چیز توجه کرده باشم، ویتس انگشت بسیار سریعی دارد.

What do you do?

چه کار میکنی؟

I don't know how much you have to keep typing all the time in anticipation of you coming online.

نمی دانم چقدر باید مدام به تایپ کردن ادامه دهید تا اینکه آنلاین شوید.

That does it work.

این کار را انجام می دهد.

because I don't activate the live stream

چون قبل از اینکه بیایم پخش زنده را فعال نمی کنم،

before I come on, I activate it after.

بعد آن را فعال می کنم.

So everyone has the same chance, you see.

پس همه شانس یکسانی دارند.

So what's to me? I don't know.

پس به من چیست؟ من نمی دانم.

I think you just have to sit there

من فکر می کنم شما فقط باید آنجا بنشینید

and be ready and that's it.

و آماده باشید و تمام.

So as soon as it comes up, that's it.

پس به محض اینکه بالا آمد، همین است.

As soon as the live stream starts.

به محض شروع پخش زنده.

But even then, I don't start the live chat straight away

اما حتی پس از آن، من چت زنده را بلافاصله شروع نمی کنم

so everyone can join at the same time.

تا همه بتوانند همزمان بپیوندند.

And they also have the same chance of being first.

و همچنین شانس اول شدن را دارند.

So I always try to make that is fair as I possibly can.

بنابراین من همیشه سعی می کنم تا آنجا که ممکن است منصفانه باشد.

Maybe you could, maybe you could write something out, copy and paste it.

شاید بتوانی، شاید بتوانی چیزی بنویسی، آن را کپی و پیست کنی.

Does it work and then be ready?

آیا کار می کند و سپس آماده است؟

No, no, you could have it.

نه، نه، شما می توانید آن را داشته باشید.

No, you can have a word document open and then as soon as it opens, you can copy and paste it in.

خیر، شما می توانید یک سند word را باز کنید و به محض باز شدن آن، می توانید آن را کپی و پیست کنید.

Bang Press enter. And there you are.

Bang Enter را فشار دهید. و شما اینجا هستید.

So that's the tip, right?

پس این نکته است، درست است؟

But you still you've got to know when I've activated it. So.

اما شما هنوز باید بدانید که چه زمانی آن را فعال کردم. بنابراین.

So if everyone did it, it would probably be no different.

بنابراین اگر همه این کار را انجام می دادند، احتمالاً تفاوتی نداشت.

So. So your chances of being first on the live chat

بنابراین. بنابراین شانس شما برای اولین بودن در چت زنده

are the same as everyone else's, so there's no cheating taking place for those worrying.

مانند دیگران است، بنابراین هیچ تقلبی برای کسانی که نگران هستند انجام نمی شود.

There is nothing strange going on.

هیچ چیز عجیبی در کار نیست.

Valentin is here.

والنتین اینجاست

Palmira, Olga, we have Beatrice.

پالمیرا، اولگا، ما بئاتریس را داریم.

Beatrice, are you still in the mountains?

بئاتریس، هنوز در کوه هستی؟

I think she is because she says she's very tired

من فکر می کنم او به این دلیل است که می گوید خیلی خسته است

and this is only the beginning.

و این فقط شروع است.

But I am looking ahead.

اما من به آینده نگاه می کنم.

Like you told me.

همونطور که بهم گفتی

She's saying to Luis. Yes, he was also here today.

داره به لوئیس میگه بله، او هم امروز اینجا بود.

Be positive.

مثبت فکر کن.

hello to Luis Mendez.

سلام به لوئیس مندز

Zeke is here. Our here.

زیک اینجاست ما اینجا

macias here as well.

ماسیا اینجا هم

Stefano, Inaki, Richard and Rosa.

استفانو، ایناکی، ریچارد و رزا.

We mentioned to Tiki, we mentioned, I think this is some of the same people,

ما به تیکی اشاره کردیم، اشاره کردیم، فکر می‌کنم این افراد همان افراد هستند،

somebody from Poland as well earlier who I wanted to say.

یک نفر از لهستان نیز قبلاً که می‌خواستم بگویم.

Tim one Christina is on her bike.

تیم وان کریستینا سوار دوچرخه اش است.

She is.

She is on her bike.

او است.

او سوار دوچرخه اش است.

She's probably in the mountains as well.

او احتمالاً در کوهستان نیز هست.

She likes her bike, so she's going to watch it later.

او دوچرخه اش را دوست دارد، بنابراین بعداً آن را تماشا می کند.

I'm Marius from Poland.

من ماریوس هستم از لهستان.

Hello, big hello to you, too.

سلام، سلام بزرگ به شما هم.

And shit.

و لعنتی

And that's it.

و بس.

Time for any more.

زمان برای هر چیزی بیشتر است.

We have a lot of light around today because the sun has decided to come out.

ما امروز نور زیادی در اطراف داریم زیرا خورشید تصمیم گرفته است بیرون بیاید.

I think it's because we are on the live stream.

فکر می کنم به این دلیل است که ما در جریان زنده هستیم.

I think that's what it is.

فکر می کنم همین است.

Don't forget tomorrow I am with you live.

فراموش نکن فردا با تو هستم زنده.

I'm with you live every day Between now

من هر روز از هم اکنون تا 31 اکتبر به صورت زنده با شما هستم

and the 31st of October because we are celebrating

زیرا ما

17 years on YouTube.

17 سالگی را در YouTube جشن می گیریم.

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

I can't. Don't forget to give me a like by the way.

من نمی توانم. در ضمن فراموش نکنید که به من لایک کنید.

Or else.

Or else I will cry.

یا چیز دیگر.

وگرنه گریه میکنم

I will spend the rest of today crying.

بقیه امروز را با گریه می گذرانم.

He does. It's true.

او انجام می دهد. درسته.

It's I will be weeping my little eyes.

این است که من خواهد گریست چشمان کوچک من.

I have to console you, don't I?

من باید تو را دلداری بدهم، نه؟

If you don't get lots of likes, that would be nice.

اگر لایک های زیادی نگیرید، خوب است.

I have to spend.

باید خرج کنم.

Think of me.

به من فکر کن.

Think if me and what I have to do to bring Mr.

فکر کنید من و اگر آقای

Duncan's mood up to the rest of the day if he doesn't get lots of likes.

دانکن لایک های زیادی نگرفت باید چه کار کنم تا حال و هوای آقای دانکن را به بقیه روز ارتقا دهم .

Well, I'll tell you what, Mr. Steve.

خب، من به شما می گویم، آقای استیو.

It's a burden on me. So do it for me to do it for Mr.

این یک بار بر دوش من است. پس این کار را برای من انجام دهید تا برای آقای این کار را

Do it for me, sir. I don't to spend the rest of the day.

انجام دهم، آقا. بقیه روز را نمی گذرانم.

it's all right, Mr. Duncan.

مشکلی نیست، آقای دانکن.

They do like you. Really, They do. It's just.

آنها شما را دوست دارند واقعا، آنها انجام می دهند. این فقط.

It's just that they forget. That's what it is.

فقط فراموش می کنند. همین است.

I've got notes.

من یادداشت هایی دارم

All right, Mr. Duncan. So make you a cup of tea.

بسیار خوب، آقای دانکن. پس برایت یک فنجان چای درست کن

You never do that. I do. I always make you a cup of tea.

شما هرگز این کار را نمی کنید. انجام میدهم. من همیشه برایت یک فنجان چای درست می کنم.

After that, I stream that.

پس از آن، من آن را استریم می کنم.

Yes, but could you put less poison in it next time?

بله، اما آیا دفعه بعد می توانید سم کمتری در آن بریزید؟

We are making wishes today.

ما امروز آرزو می کنیم.

Would you like to make a wish, Mr. Steve?

آیا می خواهید یک آرزو داشته باشید، آقای استیو؟

You can make one right now.

می توانید همین الان یکی بسازید.

Make a wish now.

همین الان آرزو کن

Right. Done it.

درست. انجامش داد.

It was pretty predictable.

خیلی قابل پیش بینی بود

I've got to say.

باید بگویم

It was quite a predictable wish.

این یک آرزو کاملا قابل پیش بینی بود.

As soon as you said make a wish, a picture of something came

به محض اینکه گفتی آرزو کن، بلافاصله عکس چیزی

immediately into my mind.

به ذهنم رسید.

It was big.

بزرگ بود

It was Steve.

استیو بود.

Yeah, right.

بله درسته.

Yeah. Something came immediately into my mind.

آره بلافاصله چیزی به ذهنم خطور کرد.

Can you guess what it was?

می توانید حدس بزنید چه بود؟

No. Well, you asked me to wish, and I don't want to know what it is.

نه، شما از من خواستید که آرزو کنم، و من نمی خواهم بدانم چیست.

I don't want to know.

What is it?

من نمی خواهم بدانم.

چیست؟

Because you're not supposed to tell people what their wish is.

چون قرار نیست به مردم بگی آرزوشون چیه. به

You're not supposed to anyway.

هر حال قرار نیست

That's what we're talking about today. We're talking about wishes. Yes.

این چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم . ما در مورد آرزوها صحبت می کنیم. آره.

Valentine feels like

ولنتاین

making wishes today.

امروز احساس می کند آرزو می کند.

Something nice to talk about.

یک چیز خوب برای صحبت کردن

What did Valentine say?

ولنتاین چی گفت؟

Well, it begins with what is it?

خوب، با چه چیزی شروع می شود؟

A letter that say it's a type of horse.

نامه ای که می گوید این یک نوع اسب است.

America. What's that? Doesn't make any sense.

آمریکا. آن چیست؟ معنی نداره

You mean a car?

منظورت ماشینه؟

Yes, It's a car, but it's named after a sort of a powerful horse.

بله، این یک ماشین است، اما نام آن برگرفته از نوعی اسب قدرتمند است.

Is it?

آیا این است؟

Yes, But why a mustang?

بله، اما چرا موستانگ؟

Yes, it's. It's a horse, isn't it? Why they.

بله آن است. این یک اسب است، اینطور نیست؟ چرا انها.

Well, that was my wish.

خب این آرزوی من بود

No. Well, why is it called a mustang?

نه خب چرا بهش میگن موستانگ؟

Why is the horse go the Mustang?

چرا اسب موستانگ است؟

Why is that?

چرا اینطور است؟

Why is the Mustang.

چرا موستانگ.

Yes. Well, because it's a horse, a big galloping horse.

آره. خوب، چون یک اسب است، یک اسب بزرگ در حال تاختن.

So it's it's basically saying it's got lots of horsepower, lots of horsepower, lots of energy.

بنابراین اساساً می گویند که اسب بخار زیاد، اسب بخار زیاد و انرژی زیادی دارد.

Yeah, you could be right there.

بله، شما می توانید همان جا باشید.

Mr. Duncan, what is a what is a horse power, anyway?

آقای دانکن، به هر حال قدرت اسب چیست؟

Well, I.

It's supposed to be both the power of a horse to pull something that doesn't.

خب، من.

قرار است هم قدرت اسب باشد که چیزی را بکشد که نمی کشد.

But what not?

اما چه چیزی نه؟

Is it in strength?

آیا در قدرت است؟

Is. Is there a measurement of horsepower?

است. آیا اندازه گیری اسب بخار وجود دارد؟

Yeah.

آره

So when we say that a car has so much horsepower, what is the measurement?

پس وقتی می گوییم یک ماشین این همه اسب بخار قدرت دارد، اندازه گیری چیست؟

The unit of horsepower?

واحد اسب بخار؟

I don't know. Actually, that's a very good question, Mr.

من نمی دانم. در واقع، این سؤال بسیار خوبی است، آقای

Jenkinson Very good question.

جنکینسون سؤال بسیار خوبی است.

You I'm shocked.

تو شوکه شدم

Can I just say there's not much horsepower.

فقط می توانم بگویم اسب بخار زیاد نیست.

It's probably pounds per foot or something.

احتمالاً پوند در هر پا یا چیزی شبیه به آن است.

I don't know

نمی دانم

how many who use Go, click, click, click, click.

چند نفر از Go، کلیک، کلیک، کلیک، کلیک، استفاده می کنند.

I don't actually I did.

من در واقع انجام دادم.

I did used to never have forgotten.

من قبلاً هرگز فراموش نمی کردم.

I think you see it's the the amount of power needed to pull something.

من فکر می کنم می بینید که این مقدار قدرتی است که برای کشیدن چیزی لازم است.

And I thought you would know that.

و من فکر کردم شما این را می دانید.

Well, I did know, but I've forgotten. Okay.

خوب میدونستم ولی یادم رفته باشه.

I mean, in in other parts of the world, in the UK

منظورم این است که در سایر نقاط جهان، در بریتانیا

and the US, we measure the power of cars in HP's.

و ایالات متحده، ما قدرت خودروها را در HP اندازه گیری می کنیم.

But I don't think they do in Europe.

اما من فکر نمی کنم آنها در اروپا این کار را انجام دهند.

I think it's probably Newton metres per some.

من فکر می کنم این احتمالا نیوتن متر در برخی است.

I don't know if somebody can tell us

نمی‌دانم آیا کسی می‌تواند به ما بگوید که

if there's one thing we've learned from what you've just said, you don't know.

آیا ما از چیزی که شما گفتید یاد گرفته‌ایم یا نه، شما نمی‌دانید.

But I didn't mean to put you on the spot by the way.

اما قصدم این نبود که شما را سرجای خود قرار دهم.

I think that's just right. I just thought, you know, So what is horse?

من فکر می کنم این درست است. من فقط فکر کردم، می دانید، پس اسب چیست؟

If anyone out there has Google,

اگر کسی در آنجا گوگل دارد،

you can Google Horsepower doesn't have it.

می توانید Google Horsepower آن را ندارد.

You can Google horsepower and tell us

شما می توانید اسب بخار را در گوگل جستجو کنید و به ما بگویید

what is horsepower, What is it?

اسب بخار چیست، چیست؟ به

What does it refer to?

چه چیزی اشاره دارد؟

Does it refer to the amount of hooves I know it's about?

آیا به میزان سم هایی که می دانم مربوط به آن است اشاره دارد؟

Well, maybe it.

خب، شاید.

No, I'm not so sure you can pull.

نه، من مطمئن نیستم که بتوانید بکشید.

yes, I guess that I guess because I suppose

بله، حدس می‌زنم که حدس می‌زنم چون فکر می‌کنم

it comes from the time when horses used to pull things.

از زمانی است که اسب‌ها چیزها را می‌کشیدند.

I think so. So I think that's what it is.

من هم اینچنین فکر میکنم. بنابراین فکر می کنم همین است.

dear.

So if anyone knows what horsepower actually is, what the measurement is, please let us know.

عزیز

بنابراین اگر کسی می داند که واقعاً اسب بخار چیست، اندازه گیری چیست، لطفاً به ما اطلاع دهد.

Yes, I wish. Yes, I am with you.

بله، ای کاش. بله، من با شما هستم.

I am with you tomorrow as well. Will I survive?

فردا هم با شما هستم آیا زنده خواهم ماند؟

I don't know.

So every day between now and the 31st, we are.

من نمی دانم.

بنابراین هر روز از الان تا سی و یکم، ما هستیم.

Well, unfortunately.

خب متاسفانه

Can I just point out that Steve won't be with us every day because he now has a job?

آیا می توانم فقط به این نکته اشاره کنم که استیو هر روز با ما نخواهد بود زیرا اکنون کار دارد؟

He's working his way under the cosh.

او در حال کار کردن در زیر کاوشگر است.

Yeah. Okay.

آره باشه.

As we say, I've got my nose to the grindstone of you.

اینطور که ما می گوییم، من دماغم را به سنگ تراش شما رسانده ام.

I'm on the treadmill. I'm.

من روی تردمیل هستم. من هستم.

Yeah. Am anymore.

آره من دیگر.

I can't think of any other anecdotes from you've got

من نمی توانم به هیچ حکایت دیگری از شما فکر کنم

you've got your shoulder to the growing grindstone shoulders the grindstone. Yes.

. آره.

Under the cosh.

زیر کاسه.

I said that already.

قبلا هم گفتم

That one doesn't sound right, though.

هر چند این یکی درست به نظر نمی رسد. به

It sounds like they're beating you up.

نظر می رسد که آنها شما را کتک می زنند.

Well, it's just, you know.

خوب، این فقط، شما می دانید.

Yeah, I'm.

بله، من هستم.

I'm bringing home the bacon.

من بیکن را به خانه می آورم.

I'm. Yeah, that's it. That's.

من هستم. آره همینه. یعنی.

I say, bringing home the bacon.

من می گویم، بیکن را به خانه بیاورم.

You are slogging, slogging away, slogging it by.

شما در حال slogging، slogging دور، sloging آن توسط.

If you slog, it means you are struggling, you are working

اگر لج می‌زنید، یعنی سختی می‌کشید،

hard, you are doing something slog.

سخت کار می‌کنید، کاری را انجام می‌دهید.

And we often use that in British English slog.

و ما اغلب از آن در اسلوگ انگلیسی بریتانیایی استفاده می کنیم.

Maybe if a person is slogging

شاید اگر یک نفر در حال شلختگی است

and they have a lot of work to do, they might have to slog through the nights.

و کارهای زیادی برای انجام دادن دارد، ممکن است مجبور شود در طول شب لنگ بزند.

If you have a meeting at work and it goes on and on

اگر جلسه ای در محل کار دارید و این جلسه ادامه دارد و ادامه می

and on, and it's tedious and at times seems to slow down.

یابد، و خسته کننده است و گاهی اوقات به نظر می رسد کند می شود.

You can you can tell that meeting was a slog.

شما می توانید بگویید که آن جلسه یک شلوغی بود.

It just it just it goes on for a long time.

فقط این فقط برای مدت طولانی ادامه دارد.

It was effort, concentration,

این تلاش، تمرکز بود، می

you know, just sort of tires you out. Yes.

دانید، فقط شما را خسته می کند. آره.

Makes you very exhausted.

شما را بسیار خسته می کند.

Something you would not say about these life lessons.

چیزی که در مورد این درس های زندگی نمی گویید.

Jemmy

جمی

Jemmy from Hong Kong is asking you, Mr.

جمی از هنگ کنگ از شما می پرسد، آقای

Steve, what your thoughts are about Arsenal

استیو، نظر شما در مورد اینکه آرسنال

managing to steal a point from Chelsea in the latest London Derby.

توانست یک امتیاز از چلسی در آخرین دربی لندن بدزدد چیست؟

well, of course.

خوب البته.

I'm an expert on football.

من یک متخصص فوتبال هستم.

I have no idea what you're talking about, to be honest.

راستش من نمی دانم در مورد چه چیزی صحبت می کنید.

Jemmy Arsenal.

جمی آرسنال.

My mother supported Arsenal.

مادرم از آرسنال حمایت می کرد.

It was her favourite football, wasn't it?

این فوتبال مورد علاقه او بود، اینطور نیست؟

She she always used to say the Arsenal

او همیشه می‌گفت آرسنال،

because she used to live in London as Chelsea is a London.

زیرا قبلاً در لندن زندگی می‌کرد، زیرا چلسی یک لندن است.

They're both I think they're both in London football teams, aren't they?

هر دوی آنها فکر می کنم هر دو در تیم های فوتبال لندن هستند، اینطور نیست؟

And so my father used to support, I think it was Tottenham Hotspur.

و بنابراین پدرم از تاتنهام هاتسپر حمایت می کرد.

Yeah. Which was a London as well.

آره که لندن هم بود.

And so there's a bit of rivalry there.

و بنابراین در آنجا کمی رقابت وجود دارد.

That's it's amazing.

این شگفت انگیز است.

It's amazing how many football teams exist around the London area.

شگفت انگیز است که چند تیم فوتبال در اطراف منطقه لندن وجود دارد.

You'd think there would just be one London United or something like that.

شما فکر می کنید فقط یک لندن یونایتد یا چیزی شبیه به آن وجود خواهد داشت.

But instead they have lots of little smaller football teams all dotted around the area.

اما در عوض آنها تعداد زیادی تیم کوچک فوتبال کوچکتر دارند که همگی در اطراف منطقه پراکنده شده اند.

But Jemmy said the London Derby.

اما جیمی گفت دربی لندن.

So I think the football. Do you mean the football?

بنابراین من فکر می کنم فوتبال. منظورت فوتباله؟

It must be the football, I think.

فکر می کنم باید فوتبال باشد.

I think the Derby is just one of the tournament's, isn't it one of the one of the heats?

من فکر می کنم دربی فقط یکی از مسابقات است، آیا این یکی از مسابقات گرم نیست؟

I have absolutely

من مطلقاً

no idea about any of what you've said, Jemmy.

هیچ نظری در مورد هیچ یک از آنچه شما گفتید ندارم، جمی.

Something about points, something about league, something about manager,

چیزی در مورد امتیازات، چیزی در مورد لیگ، چیزی در مورد سرمربی،

something about Arsenal.

چیزی در مورد آرسنال.

I don't know.

من نمی دانم.

I don't know what I think about it.

من نمی دانم در مورد آن چه فکر می کنم.

And I think it's fair to say that neither of us I'm not sure which competition that one is.

و من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم هیچ کدام از ما مطمئن نیستم که کدام رقابت است.

Jemmy Perhaps you can tell us is it just that the normal football league

جمی شاید بتوانید به ما بگویید آیا این فقط شروع عادی لیگ فوتبال

start of the season?

فصل است؟

I haven't, I haven't heard of

من نشنیده ام، من نشنیده ام که

football in the UK referred to as a derby.

در انگلستان از فوتبال به عنوان دربی یاد شود.

I've, I've heard of it horse racing.

شنیده ام، در مورد مسابقه اسب دوانی شنیده ام.

I've heard of it. It's a derby.

من در مورد آن شنیده ام. دربی است.

Is, is I think it refers to, to the type of race to,

آیا فکر می‌کنم به نوع مسابقه به

to get to a certain position anyway.

رسیدن به یک موقعیت خاص اشاره دارد.

Maybe you can tell us I have something very important to mention.

شاید بتوانید به ما بگویید که من چیز بسیار مهمی برای ذکر دارم. آیا

Can we say hello to Claudia?

می توانیم به کلودیا سلام کنیم؟

Because apparently her father has been taken ill,

از آنجا که ظاهراً پدرش بیمار شده است،

so Claudia won't be with us today on the live chat.

بنابراین کلودیا امروز در چت زنده با ما نخواهد بود.

But can I say a big hello, Claudia?

اما آیا می توانم یک سلام بزرگ بگویم، کلودیا؟

We wish your dad all the best,

ما برای پدرت بهترین ها را آرزو می کنیم،

but join us when you can, okay?

اما هر وقت که می توانید به ما بپیوندید، باشه؟

That's all we say.

ما فقط همین را می گوییم.

So take care, please.

پس مواظب خودت باش لطفا

Palmira asks, Is my job physical or sedentary?

پالمیرا می پرسد، آیا شغل من فیزیکی است یا بی تحرک؟

I would say was sedentary?

من می گویم بی تحرک بود؟

Definitely, because I have to spend quite a lot of time in front of the computer.

قطعا، چون باید زمان زیادی را جلوی کامپیوتر بگذرانم.

It's a good word.

کلمه خوبی است.

It is a good word.

Sedentary means you don't.

حرف خوبی است.

کم تحرک یعنی شما این کار را نمی کنید.

No movement or very little movement.

بدون حرکت یا حرکت بسیار کم.

You are you are doing something, but you are kind of inactive, physically inactive.

شما دارید کاری انجام می دهید، اما به نوعی غیر فعال هستید، از نظر فیزیکی غیر فعال.

So definitely sedentary, sedentary.

پس قطعاً بی تحرک، بی تحرک.

So doing a sedentary job, that's an office job based in the office.

بنابراین انجام یک کار بی تحرک، این یک کار اداری است که در اداره است.

You, as you would say, would be a sedentary job, maybe a driver, maybe a driver.

تو به قول خودت، شغلی بی تحرک بودی، شاید راننده ای، شاید راننده ای.

So you see, I have to spend time on the phone to my customers because I'm in sales.

بنابراین می بینید، من باید برای مشتریانم وقت تلفنی بگذارم زیرا در فروش هستم.

So and then I've got to check things on the computer and then I go to visit

پس و پس از آن باید چیزها را روی رایانه چک کنم و سپس به دیدن

my customers and I have to drive.

مشتریانم می روم و باید رانندگی کنم.

So that's sitting down.

پس این نشسته است.

So I get very little exercise during the working day.

بنابراین در طول روز کاری خیلی کم ورزش می کنم.

And then I if I want to exercise, I have to do it either before work,

و بعد من اگر بخواهم ورزش کنم باید قبل از سر کار این کار را انجام دهم

which I never do because I'm too lazy.

که چون خیلی تنبل هستم هرگز انجام نمی دهم.

I've got to get up too early for that.

برای آن باید خیلی زود بیدار شوم.

Some people are very good, aren't they?

بعضی ها خیلی خوبن، اینطور نیست؟

Getting up early and doing their exercise before work?

زود بیدار شدن و انجام تمرینات ورزشی قبل از کار؟

I tend to do it after work. Yeah.

من تمایل دارم بعد از کار این کار را انجام دهم. آره

So around five 6:00.

بنابراین حوالی ساعت 6:00.

So, so.

So I think I think there are things you must always bear in mind, especially.

نه خوب نه بد.

بنابراین فکر می‌کنم چیزهایی هست که باید همیشه در ذهن داشته باشید، مخصوصا.

Well, I think I have the same problem if I'm working at my desk over there

خوب، فکر می‌کنم اگر پشت میزم آنجا کار می‌کنم، همین مشکل را دارم

and sometimes I can spend five or 6 hours sitting at the desk

و گاهی می‌توانم پنج یا ۶ ساعت پشت میز بنشینم

and then when I stand up, my legs are all stiff and aching.

و بعد وقتی بلند می‌شوم، پاهایم سفت و درد می‌کنند.

And sometimes it might be my age,

و گاهی ممکن است سن من باشد،

but sometimes I get a little bit dizzy, dizzy, dizzy.

اما گاهی اوقات کمی سرگیجه، سرگیجه، سرگیجه دارم.

I get a strange throbbing

ضربان عجیبی

in my head and it's stranger.

در سرم می زند و عجیب است.

So if I suddenly get up whilst working,

بنابراین اگر در حین کار ناگهان بلند شوم،

I go a little bit, Ooh, swimming.

کمی شنا می کنم.

And yet you can stand up for hours without any fatigue.

و با این حال می توانید ساعت ها بدون هیچ خستگی بایستید.

And I think that is my natural state standing up.

و من فکر می کنم این حالت طبیعی من است که ایستاده ام.

You, Mr. Duncan, can stand up for hours.

شما، آقای دانکن، می توانید ساعت ها بایستید.

I can.

من میتوانم.

He can do it.

او می تواند آن را انجام دهد.

He could do 3 hours straight and not even get an ache.

او می توانست 3 ساعت را به طور مداوم انجام دهد و حتی درد نداشته باشد.

Whereas after an hour I, I get achy.

در حالی که بعد از یک ساعت من درد می کنم.

So, yes, it's probably a large feet

بنابراین، بله، احتمالاً یک پا بزرگ است

that is sort of supporting you in some way.

که به نوعی از شما حمایت می کند.

Yeah. So but yes, Mr.

آره بنابراین، اما بله، آقای

Duncan can stand up for hours.

دانکن می تواند ساعت ها بایستد.

I'm not quite sure why.

من کاملاً مطمئن نیستم که چرا.

Yes, it was the football.

بله، فوتبال بود.

Premier League says Jemmy.

لیگ برتر می گوید جمی.

And no, unfortunately I don't follow football

و نه، متأسفانه فوتبال را هم دنبال نمی‌کنم

either or either.

و نه.

So. Yes, but I know about the football.

بنابراین. بله، اما من در مورد فوتبال می دانم.

My father used to watch it.

پدرم آن را تماشا می کرد.

The television was always on the sport on a Saturday.

تلویزیون همیشه شنبه ها روی ورزش بود.

My father used to try and get me involved with football following it.

پدرم سعی می کرد من را درگیر فوتبال کند .

He used to take me every Saturday to the local

او هر شنبه مرا به

football team, Stafford Rangers. Wow.

تیم فوتبال محلی استافورد رنجرز می برد. وای.

And I remember there was a moment I don't know if you remember,

و من به یاد دارم لحظه ای بود که نمی دانم به یاد دارید یا نه،

but there was a moment where Stafford Rangers

اما لحظه ای بود که استافورد رنجرز

climbed up to a certain level in the league

به سطح خاصی در لیگ صعود کرد

and they actually went to Wembley to play football in one of the leagues.

و آنها در واقع به ومبلی رفتند تا در یکی از لیگ ها فوتبال بازی کنند.

I can't remember what league it was, but they did

یادم نمی آید چه لیگی بود، اما آنها

many, many years ago, I think it was in the late 1970s.

سال ها پیش این کار را کردند، فکر می کنم در اواخر دهه 1970 بود.

But my dad used to take me and it it did not make me

اما پدرم مرا می برد و این

interested in football at all.

اصلاً مرا به فوتبال علاقه مند نمی کرد.

In fact, it may have been the opposite because it was always freezing

در واقع ممکن است برعکس بوده باشد، زیرا همیشه هوا

cold and I had to stand there and they would give us a cup of tea.

سرد بود و من باید آنجا بایستم و آنها یک فنجان چای به ما می دادند.

but they would put no sugar in the tea.

اما آنها هیچ قندی در چای نمی ریختند.

So good for you. So

برای تو خیلی خوبه پس

it's not a sugar in your tea.

قندی در چای شما نیست.

So if they put lots of sugar in the tea I think I would have probably become a big football fan.

بنابراین اگر آنها مقدار زیادی شکر در چای می ریختند، فکر می کنم احتمالاً یک هوادار بزرگ فوتبال می شدم.

I think I'm a bit of a wimp because I mean my father used to take me to football

فکر می‌کنم کمی آدم بداخلاق هستم، زیرا منظورم این است که پدرم گاهی مرا به فوتبال می‌برد

occasionally.

.

I remember the school trip to London once and we watched.

یک بار سفر مدرسه به لندن را به یاد دارم و تماشا کردیم.

No, my father took me to London to watch Chelsea playing.

نه، پدرم مرا به لندن برد تا بازی چلسی را تماشا کنم.

I think it was probably China.

فکر کنم احتمالا چین بوده

I think it was Chelsea, and I'll bet it was not.

فکر می کنم چلسی بود و شرط می بندم که نبود.

But it was then and it was nil nil at Wembley Stadium.

اما آن موقع بود و در ورزشگاه ومبلی صفر بود.

And I was booed throughout the whole thing.

و من در کل ماجرا هو می شدم.

I was cold. Yes.

من سردم بود. آره.

I just I know it was not for me.

فقط میدونم واسه من نبود به

It sounds like our experience of going to see a live football

نظر می رسد تجربه ما از رفتن به تماشای یک مسابقه فوتبال زنده

match was pretty similar because they always start

تقریباً مشابه بود زیرا آنها همیشه

the season when summer is ending.

فصل را با پایان تابستان شروع می کنند.

That doesn't make any sense.

این هیچ معنایی ندارد.

Why do they start the football season in August?

چرا فصل فوتبال را از مرداد شروع می کنند؟

And then it continues as as the weather gets worse?

و سپس با بدتر شدن هوا ادامه می یابد؟

Well, because, you know, it's cricket and tennis in the summer just have it all at the same time.

خوب، چون می‌دانید، کریکت و تنیس در تابستان است، فقط همه آن‌ها را همزمان داشته باشید.

Cricket and tennis in the summer and then football in the winter.

کریکت و تنیس در تابستان و سپس فوتبال در زمستان.

Yes, because it would probably be very hot running around

بله، زیرا احتمالاً

on a football pitch in the summer

در تابستان دویدن در زمین فوتبال بسیار گرم است

and that'll be

و

sweating and getting too hot under the collar.

عرق کردن و زیر یقه خیلی گرم می شود.

Do I remember? Do you remember?

یادم می آید؟ یادت میاد؟

I, I, I'm not talking from personal experience,

من، من، من از تجربه شخصی صحبت نمی کنم،

but rugby players and I always found this quite interesting

اما بازیکنان راگبی و من همیشه این را

for some reason rugby is a very manly sport

به دلایلی جالب می دانستم که راگبی یک ورزش بسیار مردانه است

and they run around the field and they're pulling each other to the ground

و آنها در اطراف زمین می دوند و یکدیگر را به زمین می کشند

and they're punching and kicking and then afterwards,

و آنها را مشت و لگد می زنند و بعد،

afterwards they used to all go into the changing rooms

بعد، همه به رختکن می رفتند

and they would climb into a large bath together.

و با هم به حمامی بزرگ می رفتند.

I think the football players do that as well.

فکر می کنم بازیکنان فوتبال هم این کار را می کنند.

I don't think they do it anymore.

فکر نمی کنم دیگر این کار را انجام دهند.

Not anymore, no. But.

نه دیگر، نه. ولی.

But I always thought that was odd.

اما من همیشه فکر می کردم که عجیب است.

Well, not odd, mate.

خب عجیب نیست رفیق

Maybe quite erotic to some people.

شاید برای برخی افراد کاملاً وابسته به عشق شهوانی باشد.

But I always thought it was strange that these big, manly,

اما همیشه فکر می‌کردم عجیب است که این مردان درشت، مردانه و

beefy men would be running around on the pitch, all aggressive.

تنومند در زمین می‌دوند، همه تهاجمی.

And then afterwards they all climb naked into a large bathtub.

و سپس همه آنها برهنه به یک وان حمام بزرگ می روند.

It's all about Mick, his MO, isn't it?

همه چیز در مورد میک، MO او است، اینطور نیست؟

It's all about Mecanismo.

همه چیز در مورد Mecanismo است.

Yeah, And, you know, just being a man.

آره، و میدونی، فقط مرد بودن.

Look at me. Look at me. I'm all out there.

به من نگاه کن. به من نگاه کن. من همه آنجا هستم.

Well, you're saying that men

خوب، شما می گویید

being naked with other men is a sign of masculinity?

برهنه بودن مردان با مردان دیگر نشانه مردانگی است؟

I think it is in the in the role it used to be being being naked in underwater.

فکر می کنم در نقشی است که قبلاً برهنه شدن در زیر آب بود.

Well, you can compare yourself to other men. Yeah.

خوب، شما می توانید خود را با مردان دیگر مقایسه کنید. آره

Look who's, you know, who's got the biggest tackle.

ببینید چه کسی بزرگترین تکل را دارد.

Yeah, That all sort of swaggering around. Look at me.

آره، این همه جور پررویی در اطراف. به من نگاه کن.

I thought the tackle was on the pitch.

فکر می کردم تکل در زمین است.

Well, the tackle on the pitch and off the pitch, so on.

خوب، تکل در زمین و خارج از زمین و غیره.

So I think they're all having a little look because they're in an each other's Dingley tangle.

بنابراین من فکر می‌کنم همه آنها کمی نگاه می‌کنند، زیرا آنها در گیرودار دینگلی یکدیگر هستند.

yes, everyone's.

بله، مال همه

yes, some.

بله، برخی

He's bigger than mine. Yeah.

او از من بزرگتر است آره

So I'm not sure about that.

بنابراین من در مورد آن مطمئن نیستم.

But yes, it's probably I don't know if they still do that.

اما بله، احتمالاً من نمی دانم که آیا آنها هنوز هم این کار را می کنند یا خیر.

They probably do. It's all about bonding, isn't it?

آنها احتمالا انجام می دهند. همه چیز در مورد پیوند است، اینطور نیست؟

The team has got to bond together, so it's an interesting jump into a bath

تیم باید با هم پیوند بخورد، بنابراین این یک پرش جالب با هم به حمام است،

together, naked, and then just sort of, ooh, there's lots of banter

برهنه، و بعد از آن، اوه، شوخی‌های زیادی در

going on, you know, looking And

جریان است، می‌دانی، نگاه می‌کنی و

it's all banter

همه اینها شوخی

about team building and, you know, okay, staff match.

در مورد تیم‌سازی است و می‌دانی. ، باشه، مسابقه کارکنان

And I think I think Steve's getting a little bit too excited

و من فکر می کنم به هر حال استیو کمی بیش از حد

about that anyway. No,

در مورد آن هیجان زده شده است. نه،

it doesn't. Doesn't do anything for me, sort of.

اینطور نیست. هیچ کاری برای من انجام نمی دهد.

I used to hate being naked at school,

من از برهنه بودن در مدرسه متنفر بودم، می‌دانی

you know, after you'd play sports

، بعد از اینکه ورزش می‌کردی

and then everyone in the changerooms rooms had to get naked.

و سپس همه در اتاق‌های تعویض لباس باید برهنه می‌شدند.

I hated that so much because I was I was really self-conscious about everything.

من خیلی از آن متنفر بودم زیرا واقعاً در مورد همه چیز خودآگاه بودم.

And, and and I had nothing down there, but it was all.

و، و و من چیزی در آن پایین نداشتم، اما همه چیز بود.

I don't know why.

نمی دانم چرا. منظورم این است که

Whenever I'd been outside in the freezing cold,

هر وقت در سرمای یخبندان بیرون بودم،

I mean, everything would we would do this shrinks.

هر کاری که انجام می‌دادیم کوچک می‌شد.

Yeah, it all just goes up like this.

آره همه چیز همینجوری بالا میره

I mean, this is for men, by the way.

منظورم این است که این برای آقایان است.

Yes, but talking to.

بله، اما صحبت کردن با.

So we would go out, we would do these cross-country runs

بنابراین بیرون می‌رفتیم، این دوی‌های کراس کانتری را

across the field, and then I'd get back

در سراسر زمین انجام می‌دادیم، و سپس

to the changing rooms and ever say, right, let's strip off, go and have a shower.

به رختکن برمی‌گشتم و همیشه می‌گفتم، درست است، بیایید در بیایم، برویم و دوش بگیریم.

And I would had everything that was shrunk.

و من هر چیزی را که کوچک شده بود داشتم.

This is what it looked like.

این چیزی بود که به نظر می رسید. به

It looked it just all shrunk.

نظر می رسید که همه چیز کوچک شده است.

It went up like this cold water. I'll tell you that.

مثل این آب سرد بالا رفت. این را به شما خواهم گفت.

That's not a good look for a man.

این برای یک مرد ظاهر خوبی نیست.

It wasn't cold water.

آب سرد نبود

It was just being outside of that in the cold.

فقط بیرون از آن بودن در سرما بود.

All men know this.

There is always significant shrinkage. Women, just women.

همه مردها این را می دانند.

همیشه انقباض قابل توجهی وجود دارد . زنان، فقط زنان

Women don't know this, but this is happens to men.

زنان این را نمی دانند، اما برای مردان این اتفاق می افتد.

When we get cold, everything shrinks, everything goes up, shrinks.

وقتی سرد می شویم، همه چیز کوچک می شود، همه چیز بالا می رود، کوچک می شود.

It all goes up like this.

همه چیز اینجوری بالا میره

That's what it looks like.

این چیزی است که به نظر می رسد.

Everything.

همه چيز.

Right? Right.

Let's move with digressing, Mr.

درست؟ درست.

بیایید با انحراف حرکت کنیم، آقای

Doom, We are now going to spend the next 25 minutes

دووم، اکنون 25 دقیقه آینده را صرف

talking about a lovely thing.

صحبت در مورد یک چیز دوست داشتنی می کنیم.

We are talking about making a wish.

ما در مورد آرزو کردن صحبت می کنیم.

See, I am sprinkling

ببینید، من

my fairy dust everywhere today.

امروز غبار پری ام را همه جا می پاشم.

Are you enjoying it?

آیا از آن لذت می برید؟

The funny smell.

بوی خنده دار.

Sorry, was.

متاسفم، بود

Well, what does that even mean, by the way?

خوب، به هر حال، این به چه معناست؟

I don't know.

من نمی دانم.

Anyway, carry move on.

به هر حال ادامه بده

Today we are looking at wishes and I think wishing for things is.

امروز ما به آرزوها نگاه می کنیم و فکر می کنم آرزو کردن چیزها است. به

I think it is a good thing.

نظر من چیز خوبی است.

I will be honest with you. I'm not. I'm not lying.

من با شما صادق خواهم بود. من نیستم. دروغ نمی گویم. می‌توانم

I would say that wishing for things

بگویم که آرزو کردن چیزهای

is a nice thing to want.

خوبی است.

You wish for something, I'm sure.

شما برای چیزی آرزو می کنم، مطمئنم.

Well, we've already talked about what Mr.

خوب، ما قبلاً در مورد آنچه آقای

Steve wishes for. In fact, I can think of two things.

استیو آرزو می کند صحبت کرده ایم. در واقع می توانم به دو چیز فکر کنم.

One of them, of course, is a Ford Mustang car.

یکی از آنها البته خودروی فورد موستانگ است.

But you said last week that you weren't bothered.

اما هفته پیش گفتی که اذیت نشدی.

Now, about of thought, you keep changing your mind.

اکنون، در مورد فکر، شما مدام نظر خود را تغییر می دهید.

Yeah, I'm not. So I'm not so

آره من نیستم پس من زیاد اذیت نمیشم

bothered.

No, I think if I never owned or drive a Ford Mustang, I've got to the point

نه، فکر می‌کنم اگر هرگز فورد موستانگ نداشته باشم یا رانندگی نکرده باشم، به این نقطه رسیده‌ام که

it's almost like for the last several years

تقریباً در چند سال گذشته

that I have lusted after a Ford Mustang.

به دنبال یک فورد موستانگ بوده‌ام.

It's almost like I've had the affair and it's sort of past it's

تقریباً مثل این است که من این رابطه را داشته‌ام و به نوعی گذشته است،

almost like mentally I have owned it and driven it, and now I'm sort of bored with it.

تقریباً انگار از نظر ذهنی مالک آن بوده‌ام و آن را رانندگی کرده‌ام، و اکنون به نوعی از آن خسته شده‌ام.

It's, you know, the funny thing about it, the funny thing about and out of it, maybe.

می دانید، چیز خنده دار در مورد آن، چیز خنده دار در مورد و خارج از آن، شاید.

Yeah, the funny thing about your wish is that you've never

آره، چیز خنده دار در مورد آرزوی شما این است که شما هرگز

you've never driven you've never driven the car over.

رانندگی نکرده اید و هرگز ماشین را نکشیده اید.

Well, so you might try to drive it and hate it.

خب، پس ممکن است سعی کنید آن را رانندگی کنید و از آن متنفر باشید.

Well, I wanted to drive once and I went to the Ford garage

خب من یه بار میخواستم رانندگی کنم و

for three years ago and said, I want to give me a test drive.

سه سال پیش رفتم گاراژ فورد و گفتم میخوام تست درایو بدم.

Not a good time to try and drive a car by the way.

به هر حال زمان خوبی برای رانندگی کردن نیست.

Well, it was just before the pandemic. Yes.

خوب، درست قبل از همه گیری بود. آره.

And I said, can I have a test drive?

و گفتم آیا می توانم تست درایو داشته باشم؟

And the young man, the centre, I'll give you a call back, said we haven't got any at the moment.

و مرد جوان، مرکز، من با شما تماس خواهم گرفت ، گفت: ما در حال حاضر هیچ تماسی نداریم.

And then I kept phoning back and he kept saying no because of the pandemic.

و سپس من به تماس تلفنی ادامه دادم و او به دلیل بیماری همه گیر مدام نه می گفت.

Yet all the people were making cars that were in short supply, so there weren't any.

با این حال همه مردم در حال ساخت خودروهایی بودند که کمبود داشتند، بنابراین هیچ خودرویی وجود نداشت.

As soon as they got a car in the sold it said there were no demonstrator.

به محض اینکه آنها ماشینی را به فروش رساندند، گفت که هیچ تظاهر کننده ای وجود ندارد.

Yes, no, nobody was doing anything during the time.

بله، نه، هیچ کس در این مدت کاری انجام نمی داد.

I was never, never able to actually drive one.

من هرگز، هرگز نتوانستم واقعاً رانندگی کنم.

It's quite disappointing. Here we go. That just as well.

این کاملا ناامید کننده است. در اینجا ما می رویم. همینطور.

It's time to look at the wishing.

وقت آن است که به آرزوها نگاه کنیم.

There was a lovely song

یک آهنگ دوست داشتنی بود

that was around in the 1960s wishing and wanting

که در دهه 1960 بود که آرزو و

and hoping and wishing and hoping

خواست و امید و آرزو و امید

and wanting and wishing.

و خواست و آرزو داشت. فکر می کنم

Was that was that was that Burt Bacharach

برت باچاراچ همین بود و

I think it may have been, and it was sung by Caroline Burnham.

کارولین برنهام آن را خوانده بود.

okay, good.

باشه خوبه

That was that was some good information.

این اطلاعات خوبی بود.

Britney I can't I will remember her name.

بریتنی من نمی توانم نام او را به خاطر بسپارم.

Some of them have already looked it up.

برخی از آنها قبلاً آن را جستجو کرده اند.

Can somebody please tell us what horsepower is?

میشه لطفا یکی به ما بگه اسب بخار چقدره؟

Well, what is the what is the measurement of horsepower?

خوب، اندازه گیری اسب بخار چیست؟

So come on.

پس بیا.

We need to know.

لازم است بدانیم. راستش

I need I want to know, to be honest, black singer.

باید بخواهم خواننده سیاه پوست را بشناسم.

She sang. It's lovely voice.

او آواز خواند. صدای دوست داشتنی است

I think she's still alive.

من فکر می کنم او هنوز زنده است.

And she was related to that singer that died.

و او با آن خواننده ای که فوت کرده بود نسبت خویشاوندی داشت.

Whitney Houston.

ویتنی هیوستون.

It was Whitney Houston.

ویتنی هیوستون بود.

Aretha Franklin.

No, it was Dionne Warwick. Yes. Dionne Warwick. was it?

آرتا فرانکلین.

نه، دیون وارویک بود. آره. دیون وارویک. این بود؟

Dionne Warwick? Is Dionne Warwick.

دیون وارویک؟ دیون وارویک است.

Okay, so we've got that one. We've nailed that one.

خوب، پس ما آن یکی را داریم. ما آن یکی را میخکوب کرده ایم.

No need to look that up.

نیازی به جستجوی آن نیست.

Forget that.

We've got that sorted out. Okay.

فراموشش کن.

ما آن را مرتب کرده ایم. باشه.

All a strange random question.

همه یک سوال تصادفی عجیب

I would like to know what horse power is, but we can look it up later.

من می خواهم بدانم قدرت اسب چیست، اما می توانیم بعداً آن را بررسی کنیم.

Wish you make a wish.

کاش یک آرزو بکنید

So I think wishing is is a normal thing to do.

بنابراین من فکر می کنم آرزو کردن یک امر عادی است.

I think everyone, everyone deep down

من فکر می کنم همه، هر کس در اعماق وجودش

has some wish,

آرزوهایی دارد،

some things that they wish for.

چیزهایی که آرزو می کند.

Maybe, maybe something that they wish for that is not even for themselves.

شاید، شاید چیزی که آنها آرزو می کنند و حتی برای خودشان هم نیست.

Maybe.

شاید.

Maybe it is something that is what we call selfless,

شاید این چیزی باشد که ما آن را فداکار می نامیم،

maybe a selfless, selfless wish

شاید یک آرزوی ایثارگر و از خودگذشته

can be something that you're hoping for someone else.

می تواند چیزی باشد که شما به شخص دیگری امیدوار هستید.

So you wish.

پس آرزو میکنی

I wish that Mr.

کاش آقای

Steve gets his Ford Mustang.

استیو فورد موستانگش را بگیرد.

I wish. I wish it for you.

من آرزو می کنم. برات آرزو میکنم برای

I wish you I wish you

شما آرزوی

all the success in the world for learning English.

موفقیت در تمام دنیا برای یادگیری زبان انگلیسی دارم.

So my wish is are not selfish.

پس آرزوی من این است که خودخواه نباشیم.

They are selfless. Really?

ایثارگر هستند. واقعا؟

Yes. Is there any such thing as a selfless wish?

آره. آیا چیزی به نام آرزوی بی خود وجود دارد؟

I think so, because they do say about people who they have reported.

من فکر می کنم اینطور است، زیرا آنها در مورد افرادی که گزارش داده اند می گویند.

I've seen it mentioned that people who do charity work,

دیده‌ام که گفته می‌شود افرادی که کارهای خیریه انجام می‌دهند، در

it appears on the surface that they're giving,

ظاهر به نظر می‌رسد که آنها

you know, themselves and giving up their time and everything to help other people.

خودشان را می‌دهند و زمان و همه چیزشان را برای کمک به دیگران صرف می‌کنند.

But in fact, they are getting something back in return

اما در واقع در ازای آن چیزی را پس می گیرند

and they are getting a feeling of being good.

و احساس خوبی به آنها دست می دهد.

They are getting recognition for being this charity work.

آنها به خاطر این کار خیریه شناخته می شوند.

So they are getting something back.

بنابراین آنها چیزی را پس می گیرند.

Yes, I do, too.

بله، من هم همینطور.

I've always said this about altruism.

من همیشه این را در مورد نوع دوستی گفته ام.

Altruism is the action of doing

نوع دوستی عمل انجام

something that you do without wanting anything in return.

کاری است که انجام می دهید بدون اینکه در ازای آن چیزی بخواهید.

Wait there, Steve.

اونجا صبر کن استیو

I know you're wanting to say something.

میدونم میخوای یه چیزی بگی

And altruism,

و نوع دوستی،

even that I think is selfish in a way.

حتی این که به نظر من به نوعی خودخواهانه است.

Even if you are doing something for others, there might be something

حتی اگر کاری را برای دیگران انجام می دهید، ممکن است چیزی

that you expect in return, even if it's just

در ازای آن انتظار داشته باشید، حتی اگر این فقط

gratitude or attention.

قدردانی یا توجه باشد.

So it can happen.

بنابراین ممکن است اتفاق بیفتد.

Steve ALGA has looked it up.

استیو ALGA آن را جستجو کرده است.

A horse power is, according to Wikipedia, approximately 735.5.

طبق ویکی پدیا، یک اسب تقریباً 735.5 است.

What that means nothing. Well, a kilowatt.

یعنی هیچی خب یک کیلووات

So that's nearly a kilowatt, isn't it?

پس این تقریباً یک کیلووات است، اینطور نیست؟

A kilowatt of what? A kilowatt of electricity.

یک کیلووات چی؟ یک کیلووات برق.

You know the electricity.

شما برق را می شناسید.

Well that, that's, you know, that's what's, what's is a measurement isn't it.

خوب این، آن است، می دانید، این همان چیزی است، چیزی که یک اندازه گیری است، اینطور نیست.

Of, of power.

از، از قدرت.

But I'm technically I'm more confused.

اما من از نظر فنی بیشتر گیج هستم.

Well if you were to convert a kilowatt of electricity

خوب، اگر بخواهید یک کیلووات برق را

into because we've got electric cars now for you to convert a kilowatt of energy

به این دلیل که ما ماشین های برقی داریم که می توانید یک کیلووات انرژی را

into drive in force in your car, that would be the equivalent of horse.

به نیروی محرکه در ماشین خود تبدیل کنید، معادل اسب است.

So how does that how does that work with engines that are powered by petrol?

پس چگونه با موتورهایی که با بنزین کار می کنند، کار می کند؟

Well, you can measure you can convert that into

خوب، شما می توانید اندازه گیری کنید که می توانید آن را به انرژی تبدیل کنید

into what can be converted into energy energies.

که می تواند به انرژی انرژی تبدیل شود.

All transferable, isn't it? I can see it now.

همه قابل انتقال هستند، اینطور نیست؟ الان می توانم ببینمش.

I'm getting it.

دارم میگیرمش

It's coming through.

داره از راه میرسه

So it's nearly a kilowatt, isn't it?

پس تقریباً یک کیلووات است، اینطور نیست؟

Which doesn't sound very much.

که زیاد به نظر نمی رسد. شاید

You'd have thought that a horse would have been more powerful than one kilowatt.

فکر می کردید که یک اسب قدرتمندتر از یک کیلووات است.

But then when you think about it, it's got to burn a lot of energy to to produce that amount of power.

اما وقتی به آن فکر می‌کنید، باید انرژی زیادی برای تولید آن مقدار نیرو مصرف کنید.

So it probably is, right?

پس احتمالاً اینطور است، درست است؟

Yeah. See, I always thought it referred to the

آره ببینید، من همیشه فکر می‌کردم از آن به

of the as the animal as it pulls.

عنوان حیوانی که می‌کشد یاد می‌شود.

So there's there's a certain amount of force be being dragged behind it

بنابراین مقدار معینی نیرو به پشت آن کشیده می شود

or maybe things or the the energy that is contained in the horse.

یا شاید چیزها یا انرژی موجود در اسب.

But anyway we we've learned something we are talking about

اما به هر حال ما چیزی یاد گرفته ایم که در مورد

a subject wish we wish something.

موضوعی صحبت می کنیم که آرزو می کنیم آرزو کنیم.

Vitus has provided another explanation.

Vitus توضیح دیگری ارائه کرده است.

I didn't see that one.

من اون یکی رو ندیدم

yes. No, he has done it. Yes. Okay.

آره. نه، او این کار را کرده است. آره. باشه.

here we go.

در اینجا ما می رویم.

The power required to lift 75

قدرت لازم برای بلند کردن 75

kilograms to a height of one metre in one second.

کیلوگرم وزن تا ارتفاع یک متر در یک ثانیه.

That sounds more like it.

که بیشتر شبیه آن است.

I go.

من می روم.

I think it is.

من فکر میکنم که هست.

Yes, I think it is something to do with the power that's required.

بله، من فکر می کنم این چیزی است که به قدرت مورد نیاز مربوط می شود.

So, so.

So I was kind of right. So.

نه خوب نه بد.

پس تا حدودی حق با من بود. بنابراین.

So a horse. That's it.

پس یک اسب خودشه.

So if you attached 75 kilograms

بنابراین اگر 75 کیلوگرم وزن را

to a horse on a pulley

به اسبی بر روی قرقره وصل کنید

and it was able to lift it up in one second, that's one kilogram.

و او بتواند آن را در یک ثانیه بلند کند، این یک کیلوگرم است.

Yeah. One.

آره یکی

Yeah. So you can, you can imagine that.

آره بنابراین شما می توانید، می توانید آن را تصور کنید.

Yeah I think so.

آره من فکر می کنم.

I think it's almost like the potential energy that it has.

من فکر می کنم تقریباً مانند انرژی بالقوه ای است که دارد.

So 75 kilograms is about the weight of a person isn't it.

بنابراین 75 کیلوگرم وزن یک نفر است، اینطور نیست.

It's proximately good.

تقریبا خوبه

A heavy process. You call it manpower then.

یک پروسه سنگین شما آن وقت به آن می گویید نیروی انسانی.

I think that's right.

من فکر می کنم درست است.

75. it's okay Steve.

75. اشکالی نداره استیو.

What's the weight of a Steve.

وزن یک استیو چقدر است

of a person about 78.

از فردی حدوداً 78 ساله.

Everyone's clicking away Steve when you go. Right.

وقتی شما می روید، همه از استیو دور می شوند. درست.

So you wish that I would stop talking about horsepower, right?

پس شما آرزو می کنید که من صحبت در مورد اسب بخار را متوقف کنم، درست است؟

Let's carry on. Okay. All right, calm down.

ادامه بدیم باشه. باشه آروم باش

That's why somebody wanted to.

برای همین یکی می خواست.

Who was it?

کی بود؟

Santa Reno has a wish to win 1 trillion on the zero lottery.

سانتا رنو آرزوی برنده شدن 1 تریلیون در قرعه کشی صفر را دارد.

I am going to make your wish come true.

من قصد دارم آرزوی شما را برآورده کنم.

Here we go. Then I will.

در اینجا ما می رویم. سپس من.

I will grant that wish to you. Now.

من آن آرزو را به شما برآورده خواهم کرد. اکنون.

Your wish has been granted.

آرزوی شما برآورده شد

But please give us half.

اما لطفا نصف ما را بدهید.

Well, actually, 10% to be enough.

خوب، در واقع، 10٪ کافی است.

Because the trillions are locked.

زیرا تریلیون ها قفل شده اند.

I mean, you know, you doesn't just want a

منظورم این است که می دانید، شما فقط یک

million wants a trillion, which is like

میلیون می خواهید یک تریلیون نمی خواهید، که

a lot more.

بسیار بیشتر است.

It's Well, that was very accurate, but a billion is a thousand.

خوب، بسیار دقیق بود، اما یک میلیارد می شود هزار.

Millions of a trillion is a thousand.

میلیون ها تریلیون هزار است.

Steve, to that stop stopped doing this millions enough.

استیو، به اندازه کافی میلیون ها این کار را انجام نداد.

Probably a million is enough.

شاید یک میلیون کافی باشد.

But you know what inflation is like at the moment.

اما شما می دانید که تورم در حال حاضر چگونه است.

I can imagine in three or four years from now, everyone will be talking

من می توانم تصور کنم تا سه یا چهار سال دیگر به دلیل تورم، همه از

about trillions of dollars instead of millions because of inflation.

تریلیون ها دلار به جای میلیون ها دلار صحبت کنند . می

You see, that's how it that's how it works.

بینید، این طوری کار می کند.

So if you could send a little bit of your lottery win

بنابراین، اگر می‌توانید

when you win your £1 trillion

هنگام برنده شدن یک تریلیون پوند

or dollars, please, some of it to us.

یا دلار، مقدار کمی از برنده لاتاری خود را بفرستید، لطفاً مقداری از آن را برای ما ارسال کنید.

So even my my wish that I grant to you,

بنابراین حتی آرزوی خود را که به شما می‌دهم،

I would still like a reward for it.

باز هم برای آن پاداش می‌خواهم.

So So there is no such thing as altruism.

بنابراین چیزی به نام نوع دوستی وجود ندارد.

It doesn't exist.

وجود ندارد.

Everyone wants something, even if they appear to be giving something

هر کس چیزی می خواهد، حتی اگر به نظر برسد که چیزی

to others, they still want something in return.

به دیگران می دهد، باز هم در ازای آن چیزی می خواهد.

Yes, because we lost an in animal rights.

بله، چون ما حقوق حیوانات را از دست دادیم.

Move on. Don't even talk about that to attract Mr.

حرکت کن. حتی برای جذب آقای دانکن در این مورد صحبت نکنید

Duncan. Steve,

. استیو،

we've got things to do.

ما کارهایی داریم که باید انجام دهیم.

Yes, I know.

بله میدانم.

We've got to. We're going in 15 minutes.

ما باید. 15 دقیقه دیگه میریم

Hope you can hope for something.

امیدوارم بتوانید به چیزی امیدوار باشید.

So if you hope for something, it can be anything, really.

بنابراین اگر به چیزی امیدوار باشید، واقعاً می تواند هر چیزی باشد.

Maybe you have a job interview tomorrow.

شاید فردا مصاحبه کاری داشته باشید.

Maybe you are going to attend a very important job

شاید قرار است در یک مصاحبه شغلی بسیار مهم شرکت کنید

interview, maybe your dream job,

، شاید شغل رویایی شما،

maybe it is waiting for you to take.

شاید در انتظار شماست که آن را انتخاب کنید.

But there is one thing you have to overcome, and that is the job interview.

اما یک چیز وجود دارد که باید بر آن غلبه کنید و آن مصاحبه شغلی است.

You hope that you are successful with your job interview

شما امیدوارید که در مصاحبه شغلی خود موفق باشید

and hopefully then you will get your dream job.

و امیدوارم به شغل رویایی خود دست پیدا کنید.

Won't know.

نمی دانم.

I always think the word want is an interesting word

من همیشه فکر می کنم کلمه خواستن کلمه جالبی است

because I think there is often a definition of want

زیرا فکر می کنم اغلب تعریفی از خواست وجود دارد

that can be seen as Would I be right?

که می تواند به عنوان آیا من درست می گویم؟

Would I be right in saying that want might be seen as selfish, Something you want?

آیا من درست می گویم که خواسته ممکن است خودخواهانه تلقی شود، چیزی که شما می خواهید؟

Yes, I want a new bike.

بله، من یک دوچرخه جدید می خواهم.

Yes. When you use the word want, it tends to be a bit.

آره. وقتی از کلمه خواستن استفاده می کنید، کمی به سمت آن گرایش پیدا می کند.

Yeah.

You say I want a new dress.

آره

میگی من یه لباس جدید میخوام

Well, selfish.

خب خودخواه

I don't want a new dress. It can't.

من لباس نو نمی خوام نمی تواند.

It could be seen as selfish. Yes.

می توان آن را خودخواهانه دید. آره.

So want is very different from need.

بنابراین خواستن با نیاز بسیار متفاوت است.

Yeah.

I always think of need as something that you need or you require for survive.

آره

من همیشه به نیاز به عنوان چیزی فکر می کنم که شما به آن نیاز دارید یا برای زنده ماندن به آن نیاز دارید.

You must have it. You. You require it. Yes.

شما باید آن را داشته باشید. شما. شما به آن نیاز دارید. آره.

Water, food, shelter.

آب، غذا، سرپناه.

Yes. This sort of thing.

آره. این جور چیزها

Things you need.

چیزهایی که نیاز دارید

Yes. Want is often seen more as as a selfish desire.

آره. خواسته اغلب بیشتر به عنوان یک میل خودخواهانه در نظر گرفته می شود.

So maybe you want things that are really deep

بنابراین ممکن است چیزهایی را بخواهید که واقعاً در اعماق وجودتان هستند

down, worthless or pointless, or maybe something that you have

، بی‌ارزش یا بی‌معنی هستند، یا شاید چیزی که باید

to spend a lot of money on and then after a few weeks you become bored with it.

پول زیادی برای آن خرج کنید و بعد از چند هفته از آن خسته می‌شوید.

So you want it, but then you become bored and you want something else.

بنابراین شما آن را می خواهید، اما سپس خسته می شوید و چیز دیگری می خواهید.

You move on to the next thing that you want wants and needs are very different out there

شما به سراغ چیزهای بعدی می روید که می خواهید و نیازهای شما بسیار متفاوت است

and then desire as well.

و سپس خواسته ها نیز متفاوت است.

So maybe your hope, the thing you wish for, the things you desire.

پس شاید امید شما، چیزی که آرزویش را دارید، چیزهایی که آرزو دارید.

Yeah, I like that word, by the way.

بله، اتفاقاً من این کلمه را دوست دارم.

Desire.

میل.

I think it's I think it stems from, I want to say French.

فکر می‌کنم این است که من فکر می‌کنم از آن ناشی می‌شود، می‌خواهم بگویم فرانسوی.

I'm sure someone will tell me if it isn't, they will say, Mr.

مطمئنم یکی به من خواهد گفت که اگر اینطور نیست، می گوید، آقای

Duncan, you silly little man, it's not French, but I think it does come from French.

دانکن، ای مرد کوچولوی احمق، فرانسوی نیست، اما فکر می کنم از فرانسوی آمده است.

I desire you.

آرزوی تو را دارم

Yes. If you desire something, it's it's.

آره. اگر چیزی را می خواهید، همان است.

It's more like a it's a wish. It's.

بیشتر شبیه یک آرزوست این است.

It's a wish. Yes, it definitely is a wish.

این یک آرزو است. بله قطعا یک آرزوست.

But when you say desire.

اما وقتی می گویی آرزو.

Yes, I desire.

بله، من آرزو دارم.

Do people use that phrase very much?

آیا مردم خیلی از این عبارت استفاده می کنند؟

I say I think it can be a desire.

من می گویم فکر می کنم می تواند یک آرزو باشد.

Normally when we are lusting for something, you want something

معمولاً وقتی ما به چیزی هوس می کنیم، شما چیزی می خواهید

maybe because you have the urge.

شاید به این دلیل که میل دارید.

Quite often if you see someone you are attracted to, maybe a beautiful lady.

اغلب اوقات اگر کسی را می بینید که جذب او شده اید، شاید یک خانم زیبا.

I desire that handsome man, or maybe someone you would like to get to know better.

من آن مرد خوش تیپ یا شاید کسی را که دوست دارید بیشتر بشناسید آرزو دارم.

Yes, Desire is almost like a more of a more of a sort of

بله، میل تقریباً بیشتر شبیه یک نوع

physical sort of emotional feeling, isn't it?

احساس فیزیکی بیشتر است، اینطور نیست؟

I desire something.

من آرزوی چیزی دارم

It might even be described as uncontrollable.

حتی ممکن است به عنوان غیرقابل کنترل توصیف شود.

Yes, well, it could be, yes.

بله، خوب، ممکن است، بله.

What do you want?

چه چیزی می خواهید؟

What do you want? What do you wish for?

چه چیزی می خواهید؟ چه آرزویی می کنی؟

So if you make a wish, quite often you are wanting something,

بنابراین، اگر آرزویی بکنید، اغلب چیزی را می خواهید،

something that you hope for, or

چیزی که به آن امیدوار هستید، یا

maybe something that you hope will happen.

شاید چیزی که امیدوارید اتفاق بیفتد.

What do you want?

چه چیزی می خواهید؟ به

What do you hope for?

چه امیدی؟

What do you wish for?

چه آرزویی می کنی؟

I think that's quite a nice one, Charlie.

فکر می کنم خیلی خوب است، چارلی.

You can also grant a wish, as I did just you see you.

شما همچنین می توانید یک آرزو را برآورده کنید، همانطور که من فقط شما را دیدم.

You wave your magic wand like this. Like a fairy.

شما چوب جادوی خود را اینگونه تکان می دهید. مثل پری.

You mean

یعنی

you wave your magic wand?

چوب جادوی خود را تکان می دهید؟

Wave this magic wand

این عصای جادویی را

for wishes the likes

برای آرزوهایی مانند امثال خود تکان دهید، شما

you wave your magic wand and you grant a wish.

عصای جادویی خود را تکان می دهید و یک آرزو را برآورده می کنید.

So if you grant something, it means you are bestowing all you want.

بنابراین اگر چیزی را عطا کنید، به این معنی است که شما هر آنچه را که می خواهید عطا می کنید.

Giving that thing you want or allowing that thing just will happen.

دادن آن چیزی که می خواهید یا اجازه دادن به آن چیزی اتفاق خواهد افتاد.

Yes, Grant.

بله، گرانت.

Grant. A wish was a genie.

اعطا کردن. یک آرزو یک جن بود.

A genie

جن

is a is a sort of a mythical

نوعی موجود افسانه‌ای است

creature that a mythical person that grants wishes three wishes.

که شخص اسطوره‌ای که سه آرزو را برآورده می‌کند.

Normally

معمولاً

a genie pops out of a bottle

یک جن از یک بطری بیرون می‌آید

and grant you three wishes is a popular sort of.

و به شما سه آرزو می‌دهد، یک نوع محبوب است. به

What would you say that story Fable?

آن داستان افسانه چه می گویید؟

It's a fable, Fable or a fairy tale. Yes.

این یک افسانه، افسانه یا افسانه است. آره.

So yes, Aladdin.

پس بله علاءالدین.

Aladdin.

علاءالدین.

I have.

من دارم.

I've it's been a while since I've had Aladdin is

من مدتی است که علاءالدین را

stuff you get struck off for that? Mr.

نخورده ام. آقای

Duncan I was going to say it is a famous story about a young.

دانکن می خواستم بگویم این یک داستان معروف در مورد یک جوان است.

A young is it?

جوان است؟ آیا

Was he a young thief?

او یک دزد جوان بود؟

And he found a magic lamp and he ripped it.

و چراغ جادویی پیدا کرد و آن را پاره کرد.

He kept ripping it and he ripped it

او مدام آن را پاره کرد و آن را

harder and harder and then something sprung out.

سخت تر و محکم تر پاره کرد و سپس چیزی بیرون زد.

It's sort of an Arabian talisman.

این یک جور طلسم عربی است.

Something came out and it was it was a magic genie. Yes.

چیزی بیرون آمد و آن یک جن جادویی بود. آره.

And he granted Aladdin

و سه آرزوی علاءالدین را برآورده کرد

three wishes, and that is part of the story.

و این بخشی از ماجراست.

So that's where it comes from.

بنابراین از آنجا می آید.

Yes, it is probably seen as a racist these days.

بله، احتمالاً این روزها به عنوان یک نژادپرست دیده می شود.

I think the genie in the lamp has seen it seen as a bit of a racist.

من فکر می کنم جن در لامپ آن را کمی نژادپرست دیده است.

So why?

پس چرا؟

Well, I don't know, but I think it is. Wasn't there?

خوب، من نمی دانم، اما فکر می کنم این است. اونجا نبود؟

Well, recently there was a remake, wasn't it,

خوب، اخیراً یک بازسازی وجود داشت، نه،

with Will Smith playing the part of the genie.

با ویل اسمیت که نقش جن را بازی می کرد.

So I'm not sure if it is racist.

بنابراین من مطمئن نیستم که نژادپرستانه است یا خیر.

I think I think having a genie in your lamp and you rub and you rub in Europe until he pops out,

فکر می‌کنم وجود یک جن در لامپ‌تان و شما می‌مالید و در اروپا می‌مالید تا زمانی که او بیرون بیاید،

I think it's a sort of I think it's a sort of a stereotype of of a certain culture.

فکر می‌کنم این نوعی کلیشه‌ای از یک فرهنگ خاص است.

Okay.

باشه.

It's seen as now, I think.

من فکر می‌کنم مثل الان دیده می‌شود.

But of course, it wasn't when we were growing up.

اما البته، زمانی که ما بزرگ شدیم نبود.

And there's, you know, Grant three wishes It's it was a popular I don't know.

و می‌دانید، سه آرزو را برآورده کنید .

Do you have that in your culture when a genie comes out of a lamp and grants you three wishes?

آیا وقتی یک جن از چراغی بیرون می آید و سه آرزو را برآورده می کند در فرهنگ خود چنین چیزی را دارید؟

It isn't it isn't real that.

این واقعی نیست.

Yeah, Yeah.

Because it's sort of Arabia seems like a mystical place

آره آره.

چون یه جورایی عربستان به نظر میاد یه مکان عرفانی

where all sorts of flying carpets and all sorts of things.

که انواع فرش پرنده و همه چیز داره.

It's what we call a fable. Yes.

این چیزی است که ما به آن افسانه می گوییم. آره.

Or a fairy tale.

یا یک افسانه

So it's a well-known story

بنابراین این یک داستان شناخته شده است

and we all hope one day that we will rub something

و همه ما امیدواریم که روزی چیزی را بمالیم

and a magic genie that Reno says you've got to desire a car,

و یک جن جادویی که رنو می گوید شما باید آرزوی یک ماشین،

Ferrari Testarossa or Lamborghini mirror.

فراری تستاروسا یا آینه لامبورگینی داشته باشید.

Yes, very good cars, Ivan.

بله، ماشین های خیلی خوبی، ایوان.

I always wanted a maserati Merak.

من همیشه یک مازراتی مراک می خواستم.

Amit r a K, I think.

فکر می کنم آمیت آر کی.

I thought it looked absolutely wonderful.

من فکر کردم کاملاً فوق العاده به نظر می رسد. زمانی که

Somebody when I when I was a student, somebody owned one

من دانشجو بودم، یک نفر

opposite where I was living a yellow Maserati.

مقابل جایی که من زندگی می کردم، یک مازراتی زرد داشت.

Merak I don't think they were particularly highly rated at the time,

مراک فکر نمی‌کنم در آن زمان امتیاز خاصی به آن‌ها داده شود،

but they were beautiful looking cars probably rusted away and highly unreliable.

اما ماشین‌هایی با ظاهر زیبا بودند که احتمالاً زنگ زده بودند و بسیار غیرقابل اعتماد بودند.

But there you go.

اما شما بروید.

I always wanted one of those as well.

من هم همیشه یکی از آن ها را می خواستم.

We are looking words to do with wishing.

ما به دنبال کلماتی هستیم که با آرزو کردن انجام دهیم.

And of course there is a thing that you can use to

و البته چیزی وجود دارد که می توانید از آن برای

grant your wishes or to make your wishes come true.

برآورده کردن خواسته های خود یا تحقق خواسته های خود استفاده کنید.

And that is a wishing well which we have in our garden.

و این چاه آرزویی است که در باغ خود داریم.

yes, look at that. So we have a magic

بله، به آن نگاه کنید بنابراین ما یک سحر و جادو داریم که

wishing now it is.

آرزو می کنیم اکنون این است.

It hasn't given us much luck.

شانس زیادی به ما نداده است.

My neighbours has always, always.

همسایه های من همیشه، همیشه. می

I was going to say that.

خواستم همینو بگم.

I don't think it works.

فکر نمی کنم کار کند.

I think I think ours is broken.

فکر کنم مال ما خرابه

I think I think that well has long since dried up.

فکر می‌کنم آن چاه مدت‌هاست که خشک شده است.

I think all the wishes have been granted from that wishing well.

من فکر می کنم همه آرزوها از آن آرزو برآورده شده است.

Yeah.

So that is the live view at the moment is a good one in the garden.

آره

بنابراین این نمای زنده در حال حاضر یک نمای خوب در باغ است.

A wish list.

یک لیست آرزوها

hello, Pedro.

I didn't see Pedro Belmont.

سلام پدرو من

پدرو بلمونت را ندیدم.

Yes. Now that's very good wish list.

آره. اکنون این لیست آرزوهای بسیار خوبی است.

Yeah, I, I have a wish list on Amazon.

بله، من، من یک لیست آرزوها در آمازون دارم.

A wish list?

لیست آرزوها؟

That's it.

خودشه.

It's a list of things that you wish to have.

این لیستی از چیزهایی است که می خواهید داشته باشید.

Simple as that. So you can write them down.

به همین سادگی. بنابراین می توانید آنها را یادداشت کنید.

Ferrari Testarossa, new boyfriend,

فراری تستاروسا، دوست پسر جدید،

bigger house,

خانه بزرگتر،

and, you know, those sort of things.

و، می دانید، این چیزها.

Yeah.

Careful what you wish for.

آره

مراقب باش که چه چیزی آرزو میکنی.

girlfriend, Obviously, in your case, pleasure.

دوست دختر، بدیهی است، در مورد شما، لذت.

But yeah, Bucket list.

اما آره، لیست سطلی.

There's another one. Okay.

یکی دیگه هست باشه.

Wish a wish list. Yes, that's a good one.

لیست آرزوها بله، این یکی خوب است.

So kind of quite often a wish list is something

بنابراین معمولاً لیست آرزوها چیزی است

that is not just about wishing for something to come true,

که فقط آرزوی تحقق چیزی نیست،

but also maybe things that you hope that you can buy in the future.

بلکه ممکن است چیزهایی باشد که امیدوارید بتوانید در آینده بخرید.

Maybe a list of things that you think I might need that later.

شاید لیستی از چیزهایی که فکر می کنید ممکن است بعداً به آن نیاز داشته باشم.

I might need that thing later on and you make a wish list.

ممکن است بعداً به آن چیز نیاز داشته باشم و شما یک لیست آرزوها تهیه کنید.

So on my Amazon account, I have a wish list

بنابراین در حساب آمازون خود، فهرستی

of, things for my studio and for my work.

از آرزوها، چیزهایی برای استودیو و کارم دارم.

And one day I've always wanted because you can make your wish list public.

و من همیشه می خواستم یک روز، زیرا شما می توانید لیست آرزوهای خود را عمومی کنید. آیا می

Did you know that? No.

دانستید که؟ نه.

You can publish it and so you can actually publish your wish list.

شما می توانید آن را منتشر کنید و در واقع می توانید لیست آرزوهای خود را منتشر کنید.

And I've always wanted to do it,

و من همیشه می خواستم این کار را انجام دهم،

but but I've always felt a little bit nervous

اما همیشه کمی عصبی بودم

because then looks like I'm being a bit selfish, so shove it.

زیرا به نظر می رسد کمی خودخواه هستم، پس آن را هل بده.

So I've never done it.

بنابراین من هرگز آن را انجام نداده ام.

But yes, Pedro wants us to wish him luck.

اما بله، پدرو از ما می خواهد که برای او آرزوی موفقیت کنیم.

See, that's a good phrase. Yes.

ببینید، این جمله خوبی است. آره.

Pedro, you are really coming up with some good phrases today.

پدرو، امروز واقعاً عبارات خوبی به ذهنت می رسد.

Why subject? Why do you want us to wish you luck?

چرا موضوع؟ چرا از ما می خواهید برای شما آرزوی خوشبختی کنیم؟

Because according to Pedro, he's going on trial

زیرا به گفته پدرو، او

for 30 days.

به مدت 30 روز محاکمه می شود.

Is that right?

درست است؟

When you say trial,

وقتی می گویید محاکمه،

a court of law, is that what you mean, Pedro?

دادگاه قانون، منظورتان همین است، پدرو؟

Do you mean a court of law, or is it some other kind of trial?

منظورتان دادگاه حقوقی است یا محاکمه دیگری است؟

Yeah, I mean, it could be it could be a physical trial.

بله، منظورم این است که ممکن است یک آزمایش فیزیکی باشد.

It could be a trial to get into a football team.

ورود به یک تیم فوتبال می تواند آزمایشی باشد.

Or do you mean a court of law? Yes.

یا منظورتان دادگاه است؟ آره.

I mean, you're being very open here. We appreciate that.

منظورم این است که شما اینجا خیلی باز هستید. ما از آن قدردانی می کنیم.

I'm not sure if I want to know, to be honest, but we do wish you luck.

من مطمئن نیستم که می خواهم بدانم، صادقانه بگویم، اما ما برای شما آرزوی موفقیت می کنیم.

And that is a good phrase you can use.

و این عبارت خوبی است که می توانید استفاده کنید. ما

There we go.

Steve, we want to finish because we are going in 3 minutes.

میرویم آنجا.

استیو، ما می خواهیم تمام کنیم زیرا تا 3 دقیقه دیگر می رویم.

And that's a good thing to say something, isn't it? Yes.

و گفتن چیزی خوب است، اینطور نیست؟ آره.

If somebody is going for a job interview, wish you luck

اگر کسی برای مصاحبه شغلی می رود، برای شما آرزوی موفقیت

or whatever Pedro is doing.

یا هر کاری که پدرو انجام می دهد، داشته باشید.

Wish you luck.

امیدوارم موفق باشید. برای

I wish you luck in that endeavour. Yeah.

شما در این تلاش آرزوی موفقیت دارم. آره

Going out with a new boyfriend. Anything So very good phrase.

بیرون رفتن با دوست پسر جدید هر چیزی عبارت بسیار خوب است.

Thank you, Page.

با تشکر از شما، پیج.

I will send you now some of my fairy dust.

اکنون مقداری از غبار پری خود را برای شما می فرستم.

Here it comes.

اینجا می آید.

Are you ready?

اماده ای؟

Please let us know what happens. Yes,

لطفا به ما بگو چه اتفاقی افتاده است. بله،

Pedro, We want to know.

پدرو، ما می خواهیم بدانیم.

And whatever happens, do stay in touch. Yes,

و هر اتفاقی بیفتد، در تماس باشید. بله،

please send us a letter.

لطفا برای ما نامه بفرستید.

Yes, it is the court of law.

بله، دادگاه حقوقی است.

We won't.

ما نخواهیم کرد.

We won't ask what?

نمی پرسیم چی؟

We might ask Any questions. I will send you.

ما ممکن است هر گونه سوال بپرسیم. برایت میفرستم.

I will send you a large cake with something inside.

من برای شما یک کیک بزرگ می فرستم که داخل آن چیزی است.

Maybe.

شاید.

Maybe a small soul or something, so you can cut through the bars.

شاید یک روح کوچک یا چیزی دیگر، بنابراین می توانید از میله ها عبور کنید.

no. Well, we hope that doesn't happen.

نه خوب، امیدواریم این اتفاق نیفتد.

No, I hope so as well.

نه، من هم امیدوارم.

Yeah, because we need we need all of you is we can't have all of our regular viewers going to prison.

بله، چون ما به همه شما نیاز داریم، نمی‌توانیم همه بینندگان همیشگی خود را به زندان ببریم.

It's just not right.

فقط درست نیست.

Well, we don't if it's an impressionable offence.

خوب، اگر این یک جرم قابل تاثر باشد، نمی کنیم.

I didn't say it was.

نگفتم هست

It could be just a fine, but 30 days sounds like a long trial.

این می تواند فقط یک جریمه باشد، اما 30 روز آزمایشی طولانی به نظر می رسد.

Well, what is a bucket list?

خوب، لیست سطلی چیست؟

What is it a bucket list is a list of things that you want to do

لیست سطلی لیستی از کارهایی است که می خواهید

in maybe in your life before you die.

در زندگی خود قبل از مرگ انجام دهید.

Before you die. That's it.

قبل از اینکه بمیری خودشه.

A bucket list.

یک لیست سطلی

So you might want to visit Brazil.

بنابراین ممکن است بخواهید از برزیل دیدن کنید.

You might want to climb Mount Everest,

ممکن است بخواهید از قله اورست بالا بروید،

You might want to dive down deep into an ocean.

ممکن است بخواهید در اعماق اقیانوس شیرجه بزنید.

You might be countries you want to visit, things you want to do in your life, a bucket list.

شما ممکن است کشورهایی باشید که می خواهید از آنها بازدید کنید، کارهایی که می خواهید در زندگی خود انجام دهید، یک لیست سطلی.

And that would be good for me, because then you cross them off as you do them.

و این برای من خوب خواهد بود، زیرا در این صورت شما آنها را همانطور که آنها را انجام می دهید خط می زنید.

Play Russian roulette.

رولت روسی بازی کنید.

Russian roulette.

رولت روسی.

That's on my bucket list.

این در لیست سطل من است.

Yeah. There we go.

آره ما میرویم آنجا.

Valentin. Things you do before you kick the bucket.

والنتین. کارهایی که قبل از لگد زدن به سطل انجام می دهید.

thank you.

I didn't know it meant that. Yes.

متشکرم.

نمیدونستم یعنی این آره.

Yeah. If you kick the bucket, it means you die.

آره اگر به سطل لگد بزنی یعنی میمیری.

That's it.

خودشه.

So, a bucket list.

بنابراین، یک لیست سطلی.

Things you do before you kick Get that?

کارهایی که قبل از لگد زدن انجام می دهید آن را دریافتید؟

I didn't know that.

من این را نمی دانستم.

Valentine, we have something.

ولنتاین، ما چیزی داریم.

We have 30 seconds to ask you.

ما 30 ثانیه فرصت داریم که از شما بپرسیم.

What do you wish for?

چه آرزویی می کنی؟

Please give us your wishes now.

لطفا همین الان خواسته هایتان را به ما بدهید.

And we will.

و ما خواهیم کرد.

Using Mr. Duncan's fairy wand.

با استفاده از چوب پری آقای دانکن.

I have my fairy dust down Here is fairy dust,

من گرد و غبار پری خود را پایین دارم اینجا خاک پری است

and I am going to sprinkle my fairy dust everywhere.

و من می خواهم غبار پری خود را همه جا بپاشم.

Yes. So, yeah,

آره. بنابراین، بله،

send us your your wish list and we will do our best.

لیست خواسته های خود را برای ما ارسال کنید و ما تمام تلاش خود را خواهیم کرد.

It's almost like praying, isn't it?

تقریباً مثل نماز خواندن است، اینطور نیست؟

I'm praying is a kind of wishing

من دعا می کنم نوعی آرزوست

if you are a person that prays

اگر شما فردی هستید که

for things to, you know, a God.

برای چیزهایی برای خدا دعا می کنید.

Yes, then that's almost like wishing, isn't it?

بله، پس این تقریباً شبیه آرزو کردن است، اینطور نیست؟

In a way,

به نوعی،

Is it?

Or is that being is that being

اینطور است؟

یا آن هستی همان هستی است که

whatever it may be? I'm not really.

باشد؟ من واقعا نیستم.

It's sort of like wishing it well, I suppose.

فکر می‌کنم این مثل آرزوی خوب است.

Praying and wishing you pray for something, you wish for something.

دعا كردن و آرزو كردن براي چيزي دعا مي كني، آرزوي چيزي مي كني.

You put your hands together and you look up into the sky and you wish you pray.

دست هایت را روی هم می گذاری و به آسمان نگاه می کنی و آرزو می کنی دعا کنی.

So I suppose they are kind of similar because it's something you are hoping for.

بنابراین من فکر می کنم آنها به نوعی شبیه هستند زیرا این چیزی است که شما به آن امیدوار هستید.

Yes, there is a certain amount of your own personal feeling

بله، مقدار مشخصی از احساس شخصی شما

going in to that thing because it won't necessarily happen.

در آن چیز وجود دارد، زیرا لزوماً این اتفاق نخواهد افتاد.

You might wish for world peace, like Beatrice says,

همانطور که بئاتریس می‌گوید، ممکن است آرزوی صلح جهانی داشته باشید،

or you might wish for a relative

یا ممکن است آرزو کنید که یکی از بستگان

who is ill to get better

بیمار بهبود یابد

or a friend that's going on trial that you want them to be.

یا دوستی که در حال محاکمه است، آرزو کنید که آنها خوب شوند.

You know, you don't want them to go to you.

میدونی نمیخوای برن پیشت

You don't want them to go to prison for them to be watching you every week and be full of them.

شما نمی خواهید آنها به زندان بروند تا آنها هر هفته شما را تماشا کنند و از آنها پر شوند.

Well, they might be one of those very liberal prisons

خوب، آنها ممکن است یکی از آن زندان‌های بسیار لیبرال باشند

that let you actually take your mobile phone in.

که به شما امکان می‌دهند تلفن همراه خود را وارد کنید.

So maybe you can still watch it. They shouldn't.

بنابراین شاید هنوز بتوانید آن را تماشا کنید. آنها نباید.

We shouldn't. Charity. I'm not joking. I'm being sued.

ما نباید. خیریه. شوخی نمی کنم. از من شکایت می شود.

I am.

Please, I need we need all of you as foetuses

من هستم.

خواهش می کنم، من به همه شما به عنوان جنین نیاز دارم که

wishing us to be on for one more hour.

آرزو کنید ما یک ساعت بیشتر زنده باشیم.

Unfortunately, Mr.

متأسفانه، آقای

Steve now is getting very old and he's told me that he can't do now.

استیو اکنون بسیار پیر شده است و به من گفته است که اکنون نمی تواند این کار را انجام دهد.

He can't do it for more than one hour.

او بیش از یک ساعت نمی تواند این کار را انجام دهد.

I can do another 10 minutes.

من می توانم 10 دقیقه دیگر انجام دهم.

No, no, you're on tomorrow. So.

نه، نه، شما فردا هستید. بنابراین.

Yes, I'm on tomorrow. I don't want to tie am I self out.

بله من فردا هستم من نمی خواهم گره بزنم، من خودم را بیرون می کشم.

Is it you see.

آیا می بینید.

So that is it.

پس همین است.

We are back with you tomorrow.

فردا با شما برگشتیم

Tomorrow from 2 p.m. UK time.

فردا از ساعت 14 به وقت انگلستان

Steve will not be some working because he is doing a proper job working to keep it.

استیو کار نمی کند زیرا او کار درستی انجام می دهد و برای حفظ آن تلاش می کند.

I will be here tomorrow from 2 p.m.

من فردا از ساعت 14 اینجا هستم.

for one hour and I will be with you between

برای یک ساعت و من از الان تا 31 با شما خواهم بود

now and the 31st.

.

So I will put it on the screen very quickly for the 22nd,

بنابراین من آن را برای 22 ام

which is today until the 31st of October,

که امروز تا 31 اکتبر است، خیلی سریع روی صفحه نمایش خواهم گذاشت،

I will be with you every day doing a livestream.

من هر روز با شما هستم و یک پخش زنده انجام می دهم.

I will be with you as life as life can be.

من به اندازه زندگی با تو خواهم بود.

In a way, your wish is coming true.

به نوعی آرزوی شما محقق می شود.

It's just not happening right now.

این فقط در حال حاضر اتفاق نمی افتد.

So if your wish was to see me

پس اگر آرزوی شما این بود که

every day until the end of the month, guess what?

تا آخر ماه هر روز مرا ببینید، حدس بزنید چه؟

Your wish.

Your wish is coming true is coming true.

آرزوی تو.

آرزوی شما در حال تحقق است.

Thank you, Steve.

متشکرم، استیو.

Thank you, Mr. Duncan. And best wishes to Pedro. Yes.

ممنون آقای دانکن و با آرزوی بهترین ها برای پدرو. آره.

For your again, whatever it is you are doing, I hope it goes well. Yes.

بازم برای شما هر کاری که داری انجام میدی امیدوارم خوب پیش بره. آره.

And I'm pleased that us No next week or what?

و من خوشحالم که ما نه هفته آینده یا چی؟

30 days? It says or maybe we that we won't hear from you.

30 روز؟ می گوید یا شاید ما از شما خبری نخواهیم داشت.

I receive you be here tomorrow, says Valentine.

ولنتاین می‌گوید، من دریافت می‌کنم که فردا اینجا باشید.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

No, I'll probably won't be.

نه، احتمالا نخواهم بود.

I can always say hello, but I might be on the road, as John was saying.

من همیشه می توانم سلام کنم، اما ممکن است همانطور که جان می گفت در راه باشم.

Well, you can't customers, you can't be with us then if you're on the road.

خوب، شما نمی توانید مشتریان، نمی توانید با ما باشید، اگر در جاده هستید.

No, because if my company saw me, I'd get the sack. Yes.

نه، چون اگر شرکتم مرا می دید، اخراج می شدم. آره. فکر می‌کنم

I think Mr.

Steve would like to keep his job for a little bit longer until we've paid

آقای

استیو دوست دارد کارش را برای مدتی بیشتر حفظ کند تا زمانی که

for the Paris trip, and then we can do whatever we want.

هزینه سفر پاریس را پرداخت کنیم، و سپس هر کاری می‌خواهیم انجام دهیم.

Thank you, Steve.

متشکرم، استیو.

See you tomorrow from 2 p.m. UK time.

فردا از ساعت 14 میبینمت به وقت انگلستان

I am back with you and it does seem like some sort of miracle has taken place.

من با شما برگشتم و به نظر می رسد که نوعی معجزه رخ داده است.

But it isn't. It isn't anything like that.

اما اینطور نیست. همچین چیزی نیست

It is just a way of celebrating 17 years on YouTube.

این فقط راهی برای جشن گرفتن 17 سالگی در YouTube است.

Can you believe it?

می تونی باور کنی؟

Thank you, Mr Steve

and of course, you know what's coming next.

از شما متشکرم، آقای استیو،

و البته، شما می دانید که در آینده چه اتفاقی می افتد.

Until the next time we meet here, don't forget to give me a

تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ملاقات می کنیم، فراموش نکنید که به من یک

like as well a lovely like.

لایک و همچنین یک لایک دوست داشتنی بدهید.

And I will give you one last

و من آخرین

granted wish with my lovely fairy dust.

آرزوی برآورده شده را با خاک پری دوست داشتنی به تو خواهم داد.

I hope all your dreams come true.

امیدوارم همه رویاهای شما محقق شود.

And of course,

و البته،

ta ta for now

فعلاً تا

See you tomorrow.

فردا می بینمت.