Don't give up! Assert yourself / English Addict - Ep 277 - 🔴Live Chat + Learning - Sun 21st Jan 2024

Is it is it working now?

الان داره کار میکنه؟

yes, it is. Thank goodness for that.

بله، این است. خداروشکر از این بابت. آن

I was getting a little worried then because we had a slight problem with the microphones.

موقع کمی نگران بودم چون مشکل کوچکی با میکروفون داشتیم.

And you may have noticed when you were watching a live stream,

و ممکن است متوجه شده باشید که وقتی یک پخش زنده را تماشا می‌کردید،

it is always nice if you can hear what people are saying.

همیشه خوب است که بتوانید حرف‌های مردم را بشنوید.

Hello again.

دوباره سلام.

Yes, it is English addict on a very windy day.

بله، این معتاد انگلیسی در یک روز بسیار باد است.

Okay, we've made it.

باشه، موفق شدیم

We're on.

در شد.

I hope we are anyway.

امیدوارم به هر حال باشیم.

Or else I'm going to be ever so embarrassed I will end up with egg on my face.

وگرنه من همیشه آنقدر خجالت می کشم که در نهایت با تخم مرغ روی صورتم می روم.

It is a great expression in English.

این یک عبارت عالی در انگلیسی است.

If you have egg on your face, it means you are highly embarrassed.

اگر روی صورت خود تخم مرغ دارید، به این معنی است که به شدت خجالت زده اید.

Something has happened that has made you very embarrassed indeed.

اتفاقی افتاده که واقعاً شما را بسیار خجالت زده کرده است.

Hi everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England.

این آقای دانکن در انگلیس است.

That's me, by the way.

اتفاقا اون منم

Thank you very much for joining me today.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

And we are live for those who don't believe me.

و ما برای کسانی که من را باور ندارند زنده هستیم.

It is now 2:09 o'clock on a Sunday, a very windy Sunday.

اکنون ساعت 2:09 یک یکشنبه است، یک یکشنبه بسیار بادخیز.

We did just have a look outside the window and there it is outside.

ما فقط به بیرون از پنجره نگاه کردیم و آنجا بیرون است.

We have a very grey,

ما بسیار خاکستری،

I would say windy, damp.

می توانم بگویم باد، مرطوب داریم.

But the really strange part of today's weather

اما بخش واقعا عجیب هوای امروز این

is it's incredibly warm.

است که هوای فوق العاده گرم است.

It's around at the moment, ten

در حال حاضر حدود ده

degrees, ten Celsius at the moment.

درجه، ده درجه سانتیگراد در حال حاضر است.

And tomorrow, apparently it's going to be around 14 Celsius, which is crazy.

و فردا، ظاهراً حدود 14 درجه سانتیگراد خواهد بود، که دیوانه کننده است.

Temperature, to be honest with you, because it is still January

دما، صادقانه بگویم، زیرا هنوز ژانویه است

and we are still deep in winter here in the UK.

و ما هنوز در زمستان در اینجا در بریتانیا هستیم.

It's rather unusual, I will be honest with you.

این نسبتاً غیرعادی است، من با شما صادق خواهم بود.

Talking of wind,

صحبت از باد،

I know that's very unfair.

می دانم که بسیار ناعادلانه است.

Talking of lots of wind and whenever this guy is in the room,

صحبت از باد زیاد و هر زمان که این مرد در اتاق است،

there is a lot of wind

باد زیادی

blowing around for various reasons.

به دلایل مختلف در اطراف می وزد.

Here he comes, everyone. It's

اینجا او می آید، همه. این

Mr. Steve.

آقای استیو است.

Hello, everyone.

سلام به همه

Hello.

سلام.

Wonderful viewers from across the globe, maybe even the universe.

بینندگان شگفت انگیز از سراسر جهان، شاید حتی جهان.

We don't know who's watching us, do we, Mr. Duncan?

ما نمی دانیم چه کسی ما را تماشا می کند، آیا ما، آقای دانکن؟

We do. Not.

Even a few light years, we'll get we'll get replies from aliens on the live chat.

ما انجام می دهیم. نه.

حتی چند سال نوری، ما پاسخ هایی را از بیگانگان در چت زنده دریافت خواهیم کرد.

I would like to think that there are people on Earth

من می خواهم فکر کنم که

watching us at the moment that would be ever so nice.

در حال حاضر افرادی روی زمین ما را تماشا می کنند که بسیار خوب است.

There are people definitely watching us on earth.

قطعاً افرادی هستند که ما را روی زمین تماشا می کنند.

Mr. Duncan You are right. It's very, very windy.

آقای دانکن حق با شماست. خیلی خیلی باد میاد

You were expecting a storm. We're always talking about the weather.

تو منتظر طوفان بودی ما همیشه در مورد آب و هوا صحبت می کنیم.

But I've been out there today, Mr.

اما من امروز آنجا بودم، آقای

Duncan in the garden, because it felt like spring was coming.

دانکن در باغ، زیرا احساس می کردم بهار در حال آمدن است.

We've been having sort of minus three, minus five for the last seven days or so,

ما در حدود هفت روز گذشته یک جور منفی سه، منفی پنج داشته ایم،

which of course, is the normal temperature winter because we are in deep winter.

که البته دمای طبیعی زمستان است زیرا در زمستان عمیقی هستیم.

Can I speak Davos?

آیا می توانم داووس صحبت کنم؟

And I went outside into the garden.

و رفتم بیرون توی باغ.

It felt like 20 degrees.

انگار 20 درجه بود.

In reality, the temperature has gone up by about 15 degrees.

در واقع دمای هوا حدود 15 درجه افزایش یافته است.

So yeah, it was lovely.

پس آره دوست داشتنی بود

I was doing a few jobs in the garden. Mr.

من در باغ چند کار انجام می دادم. آقای

Duncan tidying up, getting rid of some dead plants.

دانکن در حال مرتب کردن، خلاص شدن از شر چند گیاه مرده.

Okay.

باشه.

And then I'm just talking, you know, filling time.

و بعد من فقط دارم صحبت می کنم، می دانی، زمان را پر می کنم.

We've got 2 hours and it is lovely out there.

ما 2 ساعت وقت داریم و اینجا خیلی خوب است.

It felt like you know, it does when that frost goes.

احساس می‌کردی که می‌دانی، وقتی آن یخبندان از بین می‌رود، این اتفاق می‌افتد.

I know spring. Well, spring is on the way.

من بهار را می شناسم خوب، بهار در راه است.

Well, it's about eight weeks away, but it's on the way.

خوب، حدود هشت هفته دیگر است، اما در راه است.

We're over that cusp.

ما از آن قله گذشته ایم

We're over the top of the hill, but we're going up the hill towards spring

ما بالای تپه هستیم، اما به سمت بهار از تپه بالا می‌رویم

and it feels like good weather and good times

و احساس می‌کنیم که هوای خوب و اوقات خوشی

with it are coming soon.

با آن به زودی در راه است.

Well, at least we're starting off with something that's a little bit what's the word?

خوب، حداقل ما با چیزی شروع می کنیم که کمی کلمه چیست؟

Optimistic. Optimistic.

خوشبین. خوشبین.

Isn't that nice anyway?

به هر حال این خوب نیست؟

And this of whatever that was, it's windy, it's warm,

و این از هر چیزی که بود، باد است، گرم است،

and we are both going on little trips this week.

و ما هر دو در این هفته به سفرهای کوچک می رویم.

That's all I'm saying.

این تمام چیزی است که من می گویم.

Also, you may have noticed in the studio

همچنین، ممکن است متوجه شده باشید که در استودیو

there is a new thing

یک چیز جدید

or a new thing lurking around in the background.

یا یک چیز جدید در پس زمینه در کمین است. آیا به

Have you noticed it? There it is. Yeah. No. yeah.

آن توجه کرده اید؟ ایناهاش. آره نه.

I was going to say I was going to say it's too late now.

میخواستم بگم الان دیره. می

I was going to say first person to point out

خواستم بگویم اولین کسی که به

what has changed in your studio gets a special prize.

آنچه در استودیوی شما تغییر کرده است اشاره می کند جایزه ویژه می گیرد.

Okay. Anyway, they're not doing that

باشه. به هر حال، آنها این کار را

to win interest.

برای جلب علاقه انجام نمی دهند.

Okay. Okay.

باشه. باشه.

Steve, there is a dog in the studio, but this is not a real dog.

استیو، یک سگ در استودیو وجود دارد، اما این یک سگ واقعی نیست.

Now, this little dog, there is a story that goes with this dog.

حالا، این سگ کوچولو، داستانی با این سگ وجود دارد.

Yesterday we were walking through much Wenlock and I saw this little dog

دیروز در ونلاک زیادی قدم می زدیم و این سگ کوچولو را

outside the I was going to say the junk shop,

بیرون از مغازه آشغال فروشی که می خواستم بگویم آشغال فروشی را دیدم،

but I don't think they would like it if I called it the junk shop.

اما فکر نمی کنم آن را دوست داشته باشند اگر اسمش را می گذاشتم مغازه آشغال فروشی.

There is an antique shop and this little guy

آنجا یک مغازه عتیقه فروشی است و این پسر کوچک

was sitting outside the doorway

بیرون در نشسته بود

and I thought at first it was a real dog.

و من ابتدا فکر کردم که یک سگ واقعی است.

But as I got closer, I realised it wasn't

اما نزدیکتر که شدم متوجه شدم که اینطور نیست

and it was for sale and it wasn't that expensive.

و برای فروش بود و آنقدرها هم گرون نبود.

So I decided to buy it.

بنابراین تصمیم گرفتم آن را بخرم.

And you may notice now there is a new addition and I have named him

و ممکن است متوجه شوید که اکنون یک افزوده جدید وجود دارد و من نام او را

Napoleon Basingstoke the third.

ناپلئون باسینگستوک سومی گذاشته ام.

Now I know what you're going to say, Mr. Duncan.

حالا میدونم چی میخوای بگی آقای دانکن.

What about when you're shouting him, when you're calling him back, when you take him for walks?

وقتی او را فریاد می زنید، وقتی به او زنگ می زنید، وقتی او را به پیاده روی می برید چطور؟

Are you going to shout Napoleon,

آیا قرار است فریاد بزنی ناپلئون،

Basingstoke the third come out, come back?

باسینگستوک سومی بیا بیرون، برگرد؟

I don't know. Maybe I will.

من نمی دانم. شاید من.

But that's his name. Is it Napoleon? Basingstoke.

ولی اسمش همینه آیا ناپلئون است؟ بیسینگ استوک

The third.

سومین.

What strange name.

چه اسم عجیبی

It is a strange. What's wrong with Fido?

عجیب است. فیدو چه مشکلی دارد؟

Well, I'm just sick and tired of names for dogs that are so common.

خوب، من فقط از نام گذاری سگ ها که بسیار رایج است خسته و خسته شده ام.

So I've decided to give him the craziest, longest name I could think of.

بنابراین تصمیم گرفتم دیوانه‌کننده‌ترین و طولانی‌ترین نامی را که می‌توانم به ذهنم برسانم، برای او بگذارم.

Napoleon. Basingstoke.

ناپلئون بیسینگ استوک

The third is the name of my new little dog.

سومی نام سگ کوچولوی جدید من است.

I think it is a kind of it's a type of terrier.

من فکر می کنم این یک نوع از آن یک نوع تریر است.

Maybe I haven't worked out

شاید من متوجه نشده ام که

what type of dog it is, but it is a new addition.

چه نوع سگی است، اما این یک افزوده جدید است.

Somebody can tell us if they're if they're dog experts or they never a lot of dogs.

کسی می تواند به ما بگوید که آیا آنها متخصص سگ هستند یا هرگز سگ های زیادی ندارند.

If that is a particular breed of dog, maybe you could let us know because we don't know.

اگر این نژاد سگ خاصی است، شاید بتوانید به ما اطلاع دهید زیرا ما نمی دانیم.

Christina says that

کریستینا می گوید که

she loves going in to into antique shops.

دوست دارد وارد مغازه های عتیقه فروشی شود.

Well, this is a kind of antique second-hand shop.

خب این یک جور عتیقه فروشی دست دوم است.

They they clear people's houses after they've died.

آنها خانه های مردم را بعد از مرگ پاک می کنند.

Not always.

نه همیشه.

And and then they sell the contents, a lot of which are usually a lot of them are probably antiques.

و سپس آنها محتویات را می فروشند که معمولاً بسیاری از آنها احتمالاً عتیقه هستند.

But you have to be very careful in this particular shop, don't you, Mr.

اما شما باید در این مغازه خاص بسیار مراقب باشید ، اینطور نیست، آقای

Duncan?

Because they let's just say they display everything in a very haphazard way.

دانکن؟

زیرا آنها فقط می گویند همه چیز را به شیوه ای بسیار تصادفی نشان می دهند.

Everything's balanced on the edge of shelves and tables.

همه چیز در لبه قفسه ها و میزها متعادل است.

And one false move, I mean, it's crammed with stuff,

و یک حرکت نادرست، منظورم این است که مملو از وسایل، ظروف

glassware, lots of breakable things, plates, glassware,

شیشه‌ای، بسیاری از چیزهای شکستنی، بشقاب‌ها، ظروف شیشه‌ای،

lots of there is a lot of bone china, China in this shop.

بسیاری از چینی‌های استخوانی، چین در این مغازه است.

And if and it's all on tables on shelves and it's right at the edge.

و اگر و همه آن روی میزهای قفسه است و درست در لبه است.

And if you were to go in, say, with a bag

و اگر قرار بود مثلاً با یک کیف وارد شوید

or if you were to accidentally move,

یا به طور تصادفی حرکت کنید،

you have to be so careful that you would knock something over there.

باید آنقدر مراقب باشید که چیزی را به آن طرف بکوبید.

Is it there is a sign on the door that says do not wear your rucksack or your backpack in the shop,

آیا روی در تابلویی است که می گوید کوله پشتی یا کوله پشتی خود را در مغازه نپوشید،

because if you turn around and smash everything, you will have to pay for it.

زیرا اگر بچرخید و همه چیز را خرد کنید، باید هزینه آن را بپردازید.

So all breakages in the shop must be paid for.

بنابراین تمام خرابی های مغازه باید پرداخت شود.

No? Yeah, that is very true.

نه؟ آره خیلی درسته

So I think about 50% of their profits come from people breaking things.

بنابراین من فکر می کنم حدود 50 درصد از سود آنها از شکستن اشیا به دست می آید.

Pedro likes my shirt, by the way.

اتفاقا پدرو پیراهن من را دوست دارد.

Thank you very much, Pedro. Yes.

خیلی ممنون پدرو. آره. در

talking to the live chat, who was first today?

حال صحبت با چت زنده، چه کسی امروز اولین بود؟

Well, guess what?

خوب حدس بزن چی؟

I wonder if it was the champion again.

من نمی دانم که آیا دوباره قهرمان شد؟

He is the champion of champions

او قهرمان قهرمانان

when it comes to cooking his mouse.

در هنگام پختن موش است.

It is Vitus.

ویتوس است.

Congratulations.

تبریک می گویم.

And of course, lots of people,

و البته، بسیاری از افراد،

as usual, all on at around the same time.

طبق معمول، همه در همان زمان در حال فعالیت هستند.

Yes, within a few seconds of each other, we hope.

بله، در عرض چند ثانیه از یکدیگر، ما امیدواریم.

Pedro calls me a prince.

پدرو مرا شاهزاده صدا می کند.

We have lots of people in the live chat today.

امروز افراد زیادی در چت زنده داریم.

Quick hello to Beatrice, also my roots.

سلام سریع به بئاتریس، همچنین ریشه های من.

Also we have who else? we have.

همچنین ما چه کسی دیگر را داریم؟ ما داریم.

Of course.

البته.

It would not be the live stream without Blue

بدون Blue Man پخش زنده نمی‌توانست

Man that this is is here today.

امروز اینجا باشد.

Hello, Louis. Nice to see you back as well.

سلام، لویی. از بازگشت شما نیز خوشحالم.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

We have Palmira.

ما پالمیرا داریم.

How is your leg? Palmira?

پای شما چطور است؟ پالمیرا؟

Is it feeling better now?

الان حالش بهتره؟

As you may or may not know, Palmira injured her ankle.

همانطور که ممکن است بدانید یا ندانید، پالمیرا مچ پای خود را آسیب دید.

Now, I'm not saying that she was drinking lots of wine

حالا، من نمی گویم که وقتی این اتفاق افتاد، او شراب زیادی می خورد

when it happened, but I think

، اما فکر می کنم

you might not agree with me.

ممکن است با من موافق نباشید.

You may not agree with me.

شاید شما با من موافق نباشید.

You might say, Mr. Duncan, you idiot.

ممکن است بگویید، آقای دانکن، احمق.

What are you talking about?

چی میگی تو؟

I think a lot of people, when they fall over, they are normally a little bit

من فکر می کنم بسیاری از مردم، زمانی که زمین می خورند، معمولاً کمی

drunk.

مست هستند.

Kristina said

she bought in an antique shop many years ago.

کریستینا گفت که

سال ها پیش از یک مغازه عتیقه فروشی خرید کرده است.

A big a huge.

بزرگ و بزرگ

In fact, Chinese vase

در واقع، گلدان

or vase, as some people pronounce it.

یا گلدان چینی، به قول برخی افراد.

Maybe it's a ming vase.

شاید یک گلدان مینگ باشد.

Christine And it could be worth a lot of money.

کریستین و می تواند ارزش پول زیادی داشته باشد. می

You could be, you know, multi millionaire. Yes. Yes.

دانید، می توانید مولتی میلیونر باشید. آره. آره.

One of the early dynasties in China,

یکی از سلسله های اولیه در چین،

because, of course, that is the reason why we call China.

زیرا، البته، به همین دلیل است که ما چین را می نامیم.

China.

چین.

Fragile things made of pottery.

چیزهای شکننده ساخته شده از سفال.

They like it. Most of it originated in China.

آنها آن را دوست دارند. بیشتر آن از چین سرچشمه گرفته است.

So fine China bone China,

بنابراین استخوان چین خوب چین،

it all refers to that type of fragile pottery.

همه به آن نوع سفال های شکننده اشاره دارد.

So if you have something from one of the early dynasties such as the

بنابراین اگر چیزی از یکی از سلسله های اولیه مانند

I think there's Ching and Ming,

چینگ و مینگ دارید،

but Ming is the one that a lot of people go for

اما مینگ همان چیزی است که افراد زیادی به دنبال آن می روند

because there there are some beautiful examples of Ming pottery

زیرا نمونه های زیبایی از سفال های مینگ وجود دارد

and and some of it maybe too

و شاید برخی از آن ها نیز وجود دارد.

I think maybe two or two and a half thousand years old.

فکر کنم شاید دو یا دو و نیم هزار سال قدمت داشته باشد.

Some of this stuff, it's really, really old.

برخی از این چیزها، واقعاً، واقعاً قدیمی است.

And it's very rare to find something

و بسیار نادر است که چیزی را پیدا کنید

that is still complete or in one piece because it's so fragile, isn't it?

که هنوز کامل یا یک تکه باشد، زیرا بسیار شکننده است، اینطور نیست؟

Steve Very.

استیو بسیار.

And it's when you go around this

و وقتی به اطراف این

this second hand sort of second hand stroke

antique shop in much Wenlock,

مغازه عتیقه فروشی دست دوم در ونلاک می روید،

you feel as though you can break something but I don't like going in.

احساس می کنید که می توانید چیزی را بشکنید، اما من دوست ندارم وارد آن شوم.

I just feel too nervous.

من خیلی عصبی هستم.

You can't even pass people because there's too much stuff.

شما حتی نمی توانید از مردم عبور کنید زیرا چیزهای زیادی وجود دارد.

You can't you can't go past somebody because you would brush against a piece of China. Yes.

نمی‌توانی، نمی‌توانی از کنار کسی بگذری، زیرا با یک تکه چین برخورد می‌کنی. آره.

And it would fall on the floor and break and all breakages.

و روی زمین می افتاد و می شکست و همه شکستگی ها.

If you break something in the shop, even if you don't want to buy it,

اگر چیزی را در مغازه بشکنید، حتی اگر نمی خواهید آن را بخرید،

you have to pay for it that have to catch me first.

باید هزینه آن را بپردازید که باید اول من را بگیرد.

Well, they do have CCTV cameras everywhere.

خوب، آنها همه جا دوربین های مدار بسته دارند.

That's true.

درست است.

So they will capture the moment.

بنابراین آنها لحظه را ثبت خواهند کرد.

Anyway, that's my new little dog.

به هر حال، این سگ کوچولوی جدید من است.

Can you remember the name of it?

اسمشو یادت میاد؟

Steve? Fido.

استیو؟ فیدو.

Napoleon. Basingstoke.

ناپلئون بیسینگ استوک

The third is the name of my little dog.

سومی نام سگ کوچولوی من است.

I think it is a kind of I think it's a kind of terrier.

من فکر می کنم این یک نوع از من فکر می کنم این یک نوع تریر است. به هر حال،

I'm sure someone will look at my little dog in the studio, by the way.

مطمئن هستم که یک نفر به سگ کوچک من در استودیو نگاه خواهد کرد.

It's not a real dog.

این یک سگ واقعی نیست.

I'm sure you've already realised that it's not real, but I couldn't resist buying it yesterday.

مطمئنم شما قبلا متوجه شده اید که واقعی نیست، اما من دیروز نتوانستم در برابر خرید آن مقاومت کنم.

It's probably the nearest that we will ever get

احتمالاً این نزدیکترین چیزی است که ما تا به حال به

to buying a real dog, would you say?

خرید یک سگ واقعی خواهیم رسید، می گویید؟

Definitely. It's.

قطعا. این است.

There's no cleaning up to do.

هیچ تمیزکاری برای انجام دادن وجود ندارد.

Don't have to take it to the vet.

لازم نیست آن را به دامپزشکی ببرید.

Maybe a little touch up with a bit of paint here and there if it gets chipped

شاید کمی با کمی رنگ در اینجا و آنجا تماس بگیرید، اگر خرد شد،

don't have to take it for walks.

لازم نیست آن را برای پیاده روی ببرید.

So if anybody says to us, because everybody around here, virtually everybody

بنابراین، اگر کسی به ما بگوید، چون همه اینجا، تقریباً هرکسی

where we work here or where we live here, all have dogs.

که اینجا کار می‌کنیم یا اینجا زندگی می‌کنیم، همه سگ دارند.

And if you don't have one,

و اگر یکی نداشته باشید،

they think there's something wrong with you.

فکر می کنند مشکلی در شما وجود دارد.

I'm not joking.

شوخی نمی کنم.

They actually think there must be something wrong with you if you don't have a dog in the UK.

آنها در واقع فکر می کنند که اگر سگی در بریتانیا ندارید باید مشکلی در شما وجود داشته باشد.

I think anywhere in the UK, I think people just think,

من فکر می کنم در هر کجای بریتانیا، فکر می کنم مردم فقط فکر می کنند،

you haven't got a dog. What's wrong with you?

شما سگ ندارید. چه بلایی سرت اومده؟

That's what, that's what people are like in the in

این همان چیزی است که مردم در

well, certainly in England, Wales, Wales and Scotland.

چاه اینطور هستند، قطعاً در انگلیس، ولز، ولز و اسکاتلند.

The strange, the strange thing is Steve and this is very strange, a lot of people now are

چیز عجیب و غریب استیو است و این بسیار عجیب است، بسیاری از مردم اکنون

starting to give up their dogs because they've realised

شروع به ترک سگ های خود می کنند زیرا متوجه شده اند

that they are so expensive to keep and look after.

که نگهداری و مراقبت از آنها بسیار گران است.

So many people now are giving up their dogs,

بسیاری از مردم اکنون سگ های خود را رها می کنند،

they are sending them back to where they got them.

آنها را به جایی که آنها را به دست آورده اند می فرستند.

So many dogs are rescued from these dogs homes,

بسیاری از سگ ها از خانه های این سگ ها نجات می یابند،

so they keep the dogs and then you can go along and choose one.

بنابراین آنها سگ ها را نگه می دارند و سپس می توانید همراه شوید و یکی را انتخاب کنید.

But now a lot of people have realised that they are very expensive to keep

اما اکنون بسیاری از مردم متوجه شده اند که نگهداری از آنها بسیار گران است

and you have to pay for food, you have to pay for medical treatment,

و شما باید هزینه غذا را بپردازید، باید هزینه درمان پزشکی را پرداخت کنید

which is incredibly expensive.

که فوق العاده گران است.

So more and more people here in the UK are now returning their dogs, They are giving them back

بنابراین افراد بیشتری در اینجا در بریتانیا اکنون سگ های خود را پس می دهند، آنها آنها را پس می دهند

because they've realised they are just too expensive.

زیرا متوجه شده اند که آنها خیلی گران هستند.

And the other reason why sometimes I know I'm critical Steve, of dogs

و دلیل دیگری که گاهی اوقات می‌دانم استیو از سگ‌ها

and especially dog owners, but in Italy

و به‌ویژه صاحبان سگ‌ها انتقاد می‌کنم، اما در ایتالیا

they have come up with a great idea to combat

آنها یک ایده عالی برای مبارزه با

dog poop

مدفوع سگ ارائه کرده‌اند،

because I think that is one of the biggest problems, isn't it?

زیرا فکر می‌کنم این یکی از بزرگترین مشکلات است. آی تی؟

Dog poop on the pavement or dogs not on a lead in public places.

مدفوع سگ روی پیاده‌رو یا سگ‌هایی که در مکان‌های عمومی روی سرب نیستند.

Dog poop is the big problem because you step in it and it goes all over your feet.

مدفوع سگ مشکل بزرگی است زیرا شما وارد آن می شوید و تمام پاهای شما را فرا می گیرد.

Well, apparently in Italy they are trying

خب، ظاهراً در ایتالیا تلاش می‌کنند که

to get all dog owners to submit

همه صاحبان سگ‌ها

a sample of the dog's poo

نمونه‌ای از مدفوع سگ را ارائه دهند

so they can run a DNA test on it

تا بتوانند آزمایش DNA روی آن انجام دهند

and they can trace the dog's then from that DNA profile.

و بتوانند از روی پروفایل DNA سگ را ردیابی کنند.

So when they find some poo in the street, they can take it,

بنابراین وقتی در خیابان مقداری مدفوع پیدا می‌کنند، می‌توانند آن را ببرند،

take it to the lab, analyse it

به آزمایشگاه ببرند، تجزیه و تحلیل کنند

and find out which dog it was actually from.

و بفهمند که واقعاً از کدام سگ بوده است.

And then they can prosecute the owners.

و سپس آنها می توانند مالکان را تحت تعقیب قرار دهند.

So well done, Italy.

خیلی خوب، ایتالیا.

They're doing that. I think it's a great idea.

دارند این کار را می کنند. فکر می کنم این فکر خوبیه.

Be funny if it turned out to

خنده دار باش اگر معلوم شد که

be human human poo, I'll stay.

انسان انسان است، من می مانم.

But.

ولی.

But what they should do is execute the owners.

اما کاری که باید بکنند این است که مالکان را اعدام کنند.

So that's the only that would be a massive deterrent

بنابراین این تنها عامل بازدارنده بزرگی است

if your dog's off a lead, if it poos in public and you don't collect it

اگر سگ شما از سرب خارج شود، اگر در انظار عمومی هضم کند و شما آن را جمع آوری نکنید،

because you have to collect it with plastic bags in the UK here.

زیرا مجبورید آن را با کیسه های پلاستیکی در بریتانیا جمع آوری کنید.

Yes, it has to be your dog's not not somebody else's dog.

بله، باید سگ شما باشد نه سگ دیگران.

Your own dog has to be.

سگ خودت باید باشه

Yeah.

So the lost my train of thought that.

آره

پس رشته فکرم را گم کردم که.

Yeah.

So Yeah. Should be the death sentence for the owners.

آره

پس آره. باید حکم اعدام برای مالکان باشد.

I mean people now when we grew up if your dog was ill

منظورم مردمی است که حالا وقتی ما بزرگ شدیم اگر سگ شما مریض بود

and it was, you know it was 12 or 11 or 12

و مریض بود، می دانید که 12 یا 11 یا 12 بود

and it was going to cost a lot of money to fix it, then you would just have the dog put down.

و تعمیر آن هزینه زیادی داشت، آن وقت سگ را زمین می گذاشتید.

But now people, a lot of people I know people have sent their dogs for MRI scans

اما اکنون مردم، بسیاری از افرادی که من می شناسم، سگ های خود را برای اسکن MRI فرستاده اند

and all sorts of things which I can understand

و همه چیزهایی که من می توانم بفهمم

If a dog is part of the family and you love that dog,

اگر سگی عضوی از خانواده است و شما آن سگ را دوست دارید،

but I don't know, I'm I don't think you know, I I'm not going to comment any further on that.

اما من نمی دانم، من. من فکر نمی کنم شما بدانید، من قصد ندارم بیشتر در مورد آن اظهار نظر کنم.

Well, you just said that the owner should be executed.

خب همین الان گفتی که باید مالک اعدام بشه.

So I think I don't think you could go any further than that.

بنابراین فکر نمی‌کنم شما بتوانید بیشتر از این پیش بروید.

Steve, to be honest.

استیو، صادقانه بگویم.

How do you see the live chat?

چت زنده را چگونه می بینید؟

Lots of people joining us who haven't joined us for a long time.

افراد زیادی به ما می‌پیوندند که مدت‌هاست به ما نپیوسته‌اند.

Hello to K-Pop.

سلام به کی پاپ.

Hello to you.

درود بر تو.

I haven't watched you for a long time, Mr. Duncan.

آقای دانکن خیلی وقت است که شما را تماشا نکرده ام.

Welcome back.

خوش برگشتی.

I am here every single Sunday, every Sunday, 2 p.m.

من هر یکشنبه، هر یکشنبه، ساعت 2 بعد از ظهر اینجا هستم.

UK time and some times there is him as well.

زمان انگلستان و برخی اوقات او نیز وجود دارد.

Mr. Steve will join in as well.

آقای استیو نیز به آن ملحق خواهد شد.

And we will talk about all sorts of things.

و ما در مورد همه چیز صحبت خواهیم کرد.

Today we are talking about being weak when we talk about weakness.

امروز وقتی از ضعف صحبت می کنیم از ضعیف بودن صحبت می کنیم.

There are two ways of looking at it, I suppose.

به نظر من دو راه برای نگاه کردن به آن وجود دارد.

Steve. There are two ways of looking at weakness.

استیو دو راه برای نگاه کردن به ضعف وجود دارد.

So how would you describe that

پس چگونه توصیف می‌کنید که

if you talked about weakness and we were talking about people,

اگر از ضعف صحبت می‌کردید و ما درباره مردم صحبت می‌کردیم،

do you think there's more than one way of looking at it?

آیا فکر می‌کنید بیش از یک راه برای بررسی آن وجود دارد؟

You mean physical weakness or

منظورتان ضعف جسمانی است یا

weakness?

ضعف؟

In what way do you mean physical and mental?

منظورتان از نظر جسمی و روحی چیست؟

That's what is just asked.

این چیزی است که فقط پرسیده می شود.

What are the ways you can be physically weak?

چه راه هایی وجود دارد که می توانید از نظر جسمی ضعیف شوید؟

Obviously.

به طور مشخص.

In other words, you know, your muscles aren't very strong.

به عبارت دیگر، می دانید، عضلات شما خیلی قوی نیستند.

You you can't go on a long walk without being exhausted.

شما نمی توانید بدون خستگی به پیاده روی طولانی بروید .

That could be age related. Of course that's me.

این می تواند مربوط به سن باشد. البته این منم

And what the word weak is implies that it's

و آنچه کلمه ضعیف است به این معنی است که

impaired may be a better word. Yeah.

ضعیف است ممکن است کلمه بهتری باشد. آره

And what's the other way?

و راه دیگر چیست؟

Mental. Yes.

ذهنی. آره.

I mean, if you.

منظورم این است که اگر شما

Yeah, but there is another one as well.

آره ولی یکی دیگه هم هست

There is a third one which is character, your character.

یک سومی وجود دارد که شخصیت شماست.

So we often talk about weakness when we are talking about bodily strength, physical,

بنابراین وقتی صحبت از قدرت بدنی، جسمی،

maybe your, your mental strength to cope with life.

شاید قدرت ذهنی شما برای کنار آمدن با زندگی است، اغلب از ضعف صحبت می کنیم.

Let's face it, all of us these days

بیایید با آن روبرو شویم، به نظر می رسد همه ما این روزها

seem to be finding it harder and harder to cope with life.

سخت تر و سخت تر با زندگی کنار بیاییم.

And of course, your character as well.

و البته شخصیت شما هم همینطور.

So we might describe a person as being weak in character.

بنابراین ممکن است یک شخص را ضعیف توصیف کنیم.

And I think a lot of people suffer from this particular type of weakness.

و من فکر می کنم بسیاری از مردم از این نوع خاص از ضعف رنج می برند.

They they wish they could do something

آنها آرزو می کنند که می توانند کاری انجام دهند

or they wish they could be stronger with their character

یا آرزو می کنند که با شخصیت خود

in society, with friendships, in relationships.

در جامعه، با دوستی ها، در روابط قوی تر باشند.

Maybe a person that you've always wanted to to say something to,

شاید فردی که همیشه دوست داشته اید به او چیزی بگویید،

especially when you are annoyed about something.

به خصوص وقتی از چیزی ناراحت هستید.

When we get annoyed quite often, we will just keep it inside.

وقتی اغلب اذیت می شویم، فقط آن را درون خود نگه می داریم.

But some people don't.

اما برخی از مردم این کار را نمی کنند.

They will tell the other person what they really think.

آنها به طرف مقابل می گویند که واقعاً چه فکری می کند.

And that, I suppose, is part

و این، به نظر من، بخشی

of the strength of character.

از قدرت شخصیت است.

So we are looking at that a little bit later on.

بنابراین ما کمی بعد به آن نگاه می کنیم.

Just phrases we are not accusing anyone of being.

فقط عباراتی است که ما کسی را به بودن آنها متهم نمی کنیم.

By the way, this is a long sleeved shirt.

به هر حال، این یک پیراهن آستین بلند است.

Pedro was asking, Hey,

پدرو می‌پرسید، هی،

he couldn't see my arms, so he was asking if it was a long sleeve.

او نمی‌توانست بازوهای من را ببیند، بنابراین می‌پرسید که آیا آستین بلند است؟ ما

There we go.

You could be. See, now, Steve.

میرویم آنجا.

شما می توانید. حالا استیو را ببین ما

There we go. Cuffs.

میرویم آنجا. سرآستین. باید بگویم که

These are the cuffs, I have to say, that looks really nice on camera.

اینها سرآستین هایی هستند که در دوربین بسیار زیبا به نظر می رسند.

Now we see I've got an admirer.

اکنون می بینیم که من یک تحسین کننده دارم.

At least one. Yeah.

حداقل یکی. آره

And if you notice also, Mr.

و اگر توجه داشته باشید، آقای

Steve is sitting in his comfortable corner.

استیو در گوشه راحت خود نشسته است.

I think your corner looks more comfortable than mine does.

من فکر می کنم گوشه شما راحت تر از گوشه من به نظر می رسد.

So it looks very nice, very relaxed.

بنابراین بسیار زیبا به نظر می رسد، بسیار آرام است.

Steve is looking very relaxed today, I have to say.

باید بگویم استیو امروز بسیار آرام به نظر می رسد.

So we are looking at strength and weakness

بنابراین ما به نقطه قوت و ضعف

in the way a person is with their their character.

در نحوه شخصیت و شخصیت خود نگاه می کنیم.

That coming a little bit later on

اینکه امروز کمی دیرتر می آید،

today is someone's birthday.

تولد کسی است.

Well, it would be if they were still alive.

خوب، اگر آنها هنوز زنده بودند.

Mr. Steve, do you know whose birthday it is today?

آقای استیو، آیا می دانید امروز تولد کیست؟

Someone very funny, someone we both grew up with on the television.

یک نفر خیلی بامزه، کسی که هر دوی ما در تلویزیون با او بزرگ شدیم.

What is the date today? 22nd.

امروز چندم است؟ 22.

The date is the 21st. 21st.

تاریخ 21 است. 21 ام

Today, January 1st of 2024.

امروز، 1 ژانویه 2024.

January? I do not know, sir.

ژانویه؟ من نمی دانم آقا.

When did they die?

کی مردند؟

They died in, I think it was the mid 1980s.

آنها در اواسط دهه 1980 مردند.

They died in very sad circumstances.

آنها در شرایط بسیار غم انگیزی از دنیا رفتند.

They died alone in their house watching television, of all things.

آنها به تنهایی در خانه خود در حال تماشای تلویزیون مردند، از همه چیز.

right. Yes, I know. Yes.

درست. بله میدانم. آره.

Because they they they were they were on television for many years, many, many years.

چون آنها بودند، سال‌ها، سال‌ها، در تلویزیون بودند .

And today would have been the birthday of

و امروز تولد

Benny Hill.

بنی هیل بود.

Benny Hill would have been 100

بنی هیل امروز 100 ساله می شد

Today, 100.

.

He'd still be making people laugh.

او همچنان مردم را می خنداند.

Which yeah, we started

بله، ما شروع کردیم،

I mean, he went out of fashion because he's not seen as like a lot of comedians

منظورم این است که او از مد افتاده است، زیرا او مانند بسیاری از کمدین های دهه هفتاد و هشتاد دیده نمی شود و از نظر

from the sort of seventies, eighties, not seen as politically correct.

سیاسی درست تلقی نمی شود.

Yeah.

Any more because

آره علاوه بر این،

چون

a lot of a lot of Benny Hill's jokes were sort of

بسیاری از شوخی‌های بنی هیل به گونه‌ای بود که

he had a lot of naked ladies in his in his he was seen as misogynistic.

او خانم‌های برهنه زیادی را در خود داشت، او را زن‌زن می‌دانستند.

Yes. Misogynistic means that you are

آره. زن ستیز به این معناست که شما هستید،

you have a hatred or maybe you are treating women like objects.

نفرت دارید یا شاید با زنان مانند اشیا رفتار می کنید.

Maybe you are you are a person who sees women has not as not being equal, that sort of thing.

شاید شما فردی هستید که می بینید زنان برابر نیستند، این جور چیزها.

So Benny Hill did have a tough time in the early 1980s, and he is a strange bit of trivia.

بنابراین بنی هیل در اوایل دهه 1980 دوران سختی را سپری کرد و او کمی چیزهای بی اهمیت است.

The person who sacked Benny Hill

کسی که بنی هیل را

from his show, he they they said, We don't want you any more, Benny.

از برنامه اش اخراج کرد، او گفتند، ما دیگر تو را نمی خواهیم، ​​بنی.

He was also a child actor and he was one of the first child actors

او همچنین یک بازیگر کودک بود و یکی از اولین بازیگران کودکی بود

to play Oliver Twist.

که نقش اولیور توئیست را بازی کرد.

And he went on to be one of the most powerful people in television.

و او یکی از قدرتمندترین افراد تلویزیون شد.

John Howard Davis You can look him up on the the

جان هوارد دیویس در صورت تمایل می توانید او را در

the Wikipedia page if you want.

صفحه ویکی پدیا جستجو کنید.

Later, John Howard Davis became one of the most powerful people in TV.

بعدها جان هوارد دیویس به یکی از قدرتمندترین افراد تلویزیون تبدیل شد.

He was also a TV producer.

او همچنین یک تهیه کننده تلویزیونی بود.

He produced the first series of Monty Python.

او اولین سری مونتی پایتون را تولید کرد.

Isn't that bizarre?

این عجیب نیست؟

And also Fawlty Towers as well.

و همچنین Fawlty Towers نیز.

He produced the first series of Fawlty Towers, so isn't that weird?

او اولین سری از برج های فاولتی را تولید کرد، پس عجیب نیست؟

So so a guy that started out as a child actor,

بنابراین پسری که به عنوان یک بازیگر کودک شروع به کار کرد،

he appeared in I think it was David Lean, his version of Oliver Twist.

در من ظاهر شد که فکر می کنم دیوید لین بود، نسخه او از الیور تویست.

I think it was in the 1940s.

فکر می کنم در دهه 1940 بود.

And he went on

و او

to be a big TV executive and he is the wall who who sacked

به یک مدیر بزرگ تلویزیون تبدیل شد و او همان دیواری است که

Benny Hill from for an axed his show.

بنی هیل را به دلیل تبر در برنامه اش اخراج کرد.

And some people say it was also responsible for his his early death.

و برخی افراد می گویند که این عامل مرگ زودهنگام او نیز بوده است.

So he died not very long after that happened which is very sad

بنابراین او مدت زیادی پس از این اتفاق درگذشت که بسیار ناراحت کننده است،

but it would have been 100 years, 100 years of Benny Hill had he still been here.

اما اگر او هنوز اینجا بود، 100 سال، 100 سال از عمر بنی هیل می گذشت.

Very popular, by the way, in in many countries

اتفاقاً در بسیاری از کشورهای

across the world, including the United States

جهان، از جمله ایالات متحده

and also France,

و همچنین فرانسه، بسیار محبوب است،

because I would imagine I don't know about you, Steve.

زیرا تصور می‌کنم در مورد شما بی‌اطلاع هستم، استیو. به

I think the humour of Benny Hill is very similar to the French humour.

نظر من طنز بنی هیل بسیار شبیه به طنز فرانسوی است.

It's a little bit naughty, a little bit saucy.

کمی شیطون است، کمی گنده است.

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

I don't know really.

من واقعا نمی دانم.

I just don't know.

من فقط نمی دانم.

He was just it was just. It was very visual. He wasn't.

او فقط همین بود. خیلی بصری بود او نبود.

It was Benny Hill.

I thought he was very exact to anybody.

بنی هیل بود.

من فکر می کردم که او با هر کسی بسیار دقیق است.

I mean, does anybody really watching? No. Benny Hill.

منظورم این است که آیا کسی واقعا تماشا می کند؟ نه بنی هیل.

I mean, we're talking about Benny Hill, but as anybody, no name or relate to him in any way.

منظورم این است که ما در مورد بنی هیل صحبت می کنیم، اما به عنوان هر کس دیگری، هیچ نام یا ارتباطی با او وجود ندارد.

Steve Usually Benny Hill is hugely popular around the world.

استیو معمولاً بنی هیل در سراسر جهان بسیار محبوب است.

I know.

میدانم.

I'm just wondering about people on the live stream. Yes.

من فقط در مورد افرادی که در جریان زنده هستند تعجب می کنم. آره.

Well,

خوب،

why would they be different?

چرا آنها متفاوت هستند؟

Well, that's why I'm asking.

خب برای همین می پرسم

I know everyone does, Mr. Bean as well.

من می دانم که همه این کار را می کنند، مستر بین نیز همینطور.

So we think of Mr.

بنابراین ما به مستر

Bean and Benny Hill, things like that.

بین و بنی هیل فکر می کنیم، چیزهایی از این دست.

A lot of people know it all around the world.

بسیاری از مردم آن را در سراسر جهان می دانند.

Sherlock Holmes is another character created in this country,

شرلوک هلمز یکی دیگر از شخصیت های خلق شده در این کشور است

and he he is very popular

و او

in various forms movies, TV shows, books.

در اشکال مختلف فیلم، برنامه های تلویزیونی، کتاب بسیار محبوب است.

So it is amazing how many of these characters

بنابراین شگفت انگیز است که چه تعداد از این شخصیت ها

and also actors and comedians are known all around the world.

و همچنین بازیگران و کمدین ها در سراسر جهان شناخته شده اند.

But it is sad because I quite like him and I always feel sad because he died alone

اما غم انگیز است زیرا من کاملاً او را دوست دارم و همیشه غمگین هستم زیرا او تنها

in front of his television and he wasn't found for two days.

جلوی تلویزیون خود مرد و دو روزی بود که او را پیدا نکردند.

So he sat there in front of his television, dead for two days.

پس دو روز مرده جلوی تلویزیون نشست.

It was only the sound of his television

فقط صدای تلویزیونش بود

being on that alerted people to to the fact that he might not be.

که مردم را متوجه این واقعیت می کرد که ممکن است او نباشد.

Well, a very sad English addict is here today.

خب، امروز یک معتاد انگلیسی بسیار غمگین اینجاست.

For those wondering what this is, my name is Mr. Duncan.

برای کسانی که می‌پرسند این چیست، اسم من آقای دانکن است.

And also there is Mr.

و همچنین آقای

Steve as well.

استیو نیز وجود دارد.

Mr. Steve is here.

آقای استیو اینجاست.

Here is something that I want to talk

در اینجا چیزی است که می‌خواهم

about very briefly, and then we will have our big subject, Steve,

در مورد آن خیلی کوتاه صحبت کنم، و سپس موضوع بزرگ خود، استیو را خواهیم داشت،

In life,

در زندگی،

people quite often disagree

مردم اغلب بر

or maybe argue over certain things.

سر چیزهای خاصی اختلاف نظر دارند یا ممکن است با هم بحث کنند.

Now I'm going to ask you as well out there in YouTube land, I haven't forgotten about you,

اکنون می‌خواهم از شما در سرزمین یوتیوب نیز بپرسم، من شما را فراموش نکرده‌ام،

but things that we generally argue

اما چیزهایی که در

about now, it might be in relationships,

حال حاضر معمولاً درباره آنها بحث می‌کنیم، ممکن است در روابط باشد،

but it might also be generally in life as well.

اما ممکن است به طور کلی در زندگی نیز وجود داشته باشد.

So we are looking at that first of all, reasons for arguing

بنابراین ما اول از همه به دلایل بحث و استدلال

and for those wondering.

و برای کسانی که متعجب هستند نگاه می کنیم.

I have not spelt that word wrong

من این کلمه را اشتباه نگفته ام

arguing does not have the e this,

it is missing the E when we do that.

.

So maybe relationships maybe we could give a little bit away about what we do.

بنابراین شاید روابط شاید بتوانیم کمی از کاری که انجام می‌دهیم چشم پوشی کنیم.

Steve

استیو

What is the thing that we sometimes disagree

چه چیزی است که ما گاهی اوقات

on generally in our day to day lives?

در زندگی روزمره خود به طور کلی در مورد آن اختلاف نظر داریم؟

Now I can think of one straight away and it's leaving things

اکنون می توانم فوراً به یکی فکر کنم و چیزهایی را ترک می کند

that are maybe in the way shoes.

که شاید مانع کفش ها شوند.

Maybe when Mr.

شاید وقتی آقای

Steve has been in the kitchen, sometimes he leaves things

استیو در آشپزخانه بوده است، گاهی اوقات چیزهایی را در اطراف خود رها می کند

lying around and I have to move them.

و من مجبور می شوم آنها را جابجا کنم.

And I might think I'm going to say something to Mr.

و ممکن است فکر کنم می خواهم چیزی به آقای

Steve.

استیو بگویم.

What about me?

من چطور؟

What do I do, Steve, That causes us to argue sometimes.

من چه کار کنم، استیو، که باعث می شود گاهی اوقات بحث کنیم.

Now, where do I start?

حالا از کجا شروع کنم؟

How long have we got?

چقدر وقت داریم؟

We've only got about less than an hour and a half.

ما فقط کمتر از یک ساعت و نیم وقت داریم.

I couldn't possibly describe all the annoying things in that short period of time that we have.

من نمی‌توانم همه چیزهای آزاردهنده را در این مدت کوتاهی که داریم توصیف کنم.

Mr. Duncan I am being sarcastic.

آقای دانکن من دارم طعنه می زنم.

Of course you are.

معلومه که تو هستی.

yeah, I would say, yeah.

بله، من می گویم، بله. با

Leaving things lying around, you can't think of it.

رها کردن چیزها در اطراف، نمی توانید به آن فکر کنید.

What about the heating in the house?

در مورد گرمایش خانه چطور؟

Yes. Leaving the heating on unnecessarily when.

آره. روشن گذاشتن بی مورد گرمایش زمانی که.

When it's warmed up and we don't need to use it.

وقتی گرم شد و نیازی به استفاده از آن نیست.

Yeah.

آره

talking too much.

زیاد حرف زدن

Well, I think I do that.

خوب، فکر می کنم این کار را می کنم.

Not very much, really.

نه خیلی، واقعا

Only minor things may be

فقط چیزهای جزئی ممکن است

the fact that I have to do most of the housework probably is an annoying thing.

این واقعیت باشد که من باید بیشتر کارهای خانه را انجام دهم احتمالاً یک چیز آزاردهنده است.

I can let you in on a secret every Sunday morning,

من می‌توانم هر یکشنبه صبح،

normally Saturday morning and maybe sometime Sunday morning, Mr.

معمولاً صبح شنبه، و شاید گاهی صبح یکشنبه، راز را به شما اجازه بدهم، آقای

Steve will go into the kitchen and he will clean

استیو به آشپزخانه برود و

all around the kitchen.

اطراف آشپزخانه را تمیز کند.

And he used to tell me sometimes

و گاهی اوقات به من می گفت

that he would find little pieces of food on the floor.

که تکه های کوچک غذا را روی زمین پیدا می کند.

And he knew that they came from me

و او می‌دانست که آنها از طرف من آمده‌اند،

because the things that he found

زیرا چیزهایی که او پیدا کرده

would, would not have been eaten by by Mr.

بود توسط آقای

Steve.

So he knows that they are actually things I've eaten

استیو نمی‌خورد.

بنابراین او می داند که آنها در واقع چیزهایی هستند که من خورده ام

and I've dropped on the floor and I did not pick them up.

و روی زمین افتاده ام و آنها را بلند نکرده ام.

But the heating is a good one because Steve will sometimes go out won't you?

اما گرمایش خوب است زیرا استیو گاهی اوقات خاموش می شود، نه؟

And he will switch the heating off in the house.

و گرمایش خانه را خاموش می کند.

And I say, look, you do realise once

و من می گویم، ببین، متوجه می شوی که وقتی

you've gone, the moment you go out of the door,

رفتی، لحظه ای که از در بیرون رفتی،

I'm going, I'm going to put the heating back on.

من می روم، دوباره گرمایش را روشن می کنم.

So that sometimes causes a little bit of friction between us.

به طوری که گاهی اوقات کمی بین ما اصطکاک ایجاد می کند.

But there are many reasons why people argue neighbours.

اما دلایل زیادی وجود دارد که چرا مردم با همسایگان خود بحث می کنند.

Mr. Steve You should be able to answer this.

آقای استیو شما باید بتوانید به این پاسخ دهید.

Neighbours What about arguments between neighbours?

همسایه ها در مورد مشاجرات بین همسایگان چطور؟

Not, not specific.

نه، مشخص نیست.

Don't name names, but generally can you think of any reason

نام نبرید، اما به طور کلی آیا می توانید دلیلی برای

why neighbours might argue?

مشاجره همسایگان در نظر بگیرید؟

Yes. Neighbourhood.

آره. محله.

or neighbourly disputes are quite often,

یا اختلافات همسایگی، به

I think, the result of a lack of respect for your neighbour.

نظر من، اغلب نتیجه عدم احترام به همسایه شماست.

I think quite often neighbours do things

من فکر می کنم اغلب همسایه ها کارهایی را انجام می دهند

and they don't take into account

و

the effects that it's having on their neighbours.

تأثیراتی را که بر همسایگانشان می گذارد در نظر نمی گیرند.

They want to do something.

آنها می خواهند کاری انجام دهند.

Okay, so what was your dad's pardon.

باشه پس عفو پدرت چی بود

What are the actual arguments?

استدلال های واقعی چیست؟

Well, often people grow popular.

خوب، اغلب مردم محبوب می شوند.

One in the UK is Leyland DI Hedges,

یکی از آنها در انگلستان Leyland DI Hedges است، بسیار

okay, people growing big hedges

خوب، افرادی که پرچین های بزرگ می کارند

and lay land I a totally in approach

و زمین می گذارند، من کاملاً با رویکردی کاملاً یک

create hedging plant from most gardens

گیاه پرچین از اکثر باغ های

in the UK because they need a lot of space and they grow very quickly

انگلستان ایجاد می کنم زیرا آنها به فضای زیادی نیاز دارند و خیلی سریع رشد می کنند

and put these hedges in and they don't want to.

و این پرچین ها را در آن قرار می دهند. آنها نمی خواهند

yeah.

بله

Well they put trees in generally trees

خوب آنها درختان را به طور کلی در درختان

in their garden and they don't keep them in control because in the UK

باغ خود قرار می دهند و آنها را تحت کنترل ندارند زیرا در انگلستان

everyone's got small gardens because we haven't got much space.

همه باغ های کوچک دارند زیرا ما فضای زیادی نداریم.

In the UK there's 60 odd million of us.

در بریتانیا 60 میلیون نفر داریم.

Okay, well anything else was besides that.

خوب، هر چیز دیگری غیر از آن بود.

Besides what?

علاوه بر چی؟

Besides growing large bushes.

علاوه بر رشد بوته های بزرگ.

What else?

چه چیز دیگری؟

The noise.

سر و صدا

Noise parties.

مهمانی های سر و صدا

Now, we used to get lots of people with parties around here,

در حال حاضر، ما افراد زیادی را با مهمانی در اینجا جمع می‌کردیم،

but we don't get them very often anymore.

اما دیگر اغلب آنها را نمی‌پذیریم.

So maybe noise parties having too much fun in your garden.

بنابراین ممکن است مهمانی های سر و صدا بیش از حد در باغ شما سرگرم شوند.

Maybe you are making a lot of noise.

شاید داری سر و صدای زیادی می کنی.

Maybe you are a person who leaves the house very early in the morning.

شاید شما فردی باشید که صبح خیلی زود از خانه خارج می شوید.

So I think noise or disturbance is another one.

بنابراین فکر می کنم سر و صدا یا مزاحمت یکی دیگر از موارد است.

My neighbours might find themselves.

همسایه های من ممکن است خودشان را پیدا کنند.

Another thing of course, that

البته موضوع دیگری که

neighbours often argue about is when

همسایه ها اغلب درباره آن بحث می کنند این است که وقتی

one neighbour wants to make a change to their house

یکی از همسایه ها می خواهد تغییری در خانه خود ایجاد کند

and maybe the other neighbour does not like,

و شاید همسایه دیگر از

or their plans, their plans or the plan that they have.

برنامه های آنها، برنامه های آنها یا برنامه ای که دارند خوشش نیاید.

So it can happen.

بنابراین ممکن است اتفاق بیفتد.

So neighbours can also disagree.

بنابراین همسایگان نیز می توانند مخالفت کنند.

When one neighbour wants to change their house, they want to make it look brighter.

وقتی یکی از همسایه ها می خواهد خانه خود را عوض کند، می خواهند آن را روشن تر نشان دهند.

Or maybe they want to change part of the house and make it larger.

یا شاید بخواهند بخشی از خانه را عوض کنند و بزرگتر کنند.

And then the other neighbour is not very happy about it.

و بعد همسایه دیگر خیلی از این موضوع خوشحال نیست.

And of course dogs, we've come circle.

و البته سگ ها، ما به دایره رسیده ایم.

Steve Well, there we go.

استیو خب، ما به اینجا می رویم.

Yes, saturated.

بله اشباع شده

I mentioned dogs, Tomek mentioned noise and yeah,

من به سگ ها اشاره کردم، تومک به سر و صدا اشاره کرد و بله،

so the noise is one of the things that

بنابراین سر و صدا یکی از کارهایی است که

you can do which

می توانید انجام دهید که در

here in the UK, if you want to complain about a neighbour, certain things you can,

اینجا در انگلستان، اگر می خواهید از همسایه شکایت کنید، چیزهای خاصی می توانید، می

you can go to the council about and they will

توانید در مورد آن به شورا بروید و آنها می خواهند

or they have to investigate it and noise is one of them.

یا باید آن را بررسی کنند و سر و صدا یکی از آنهاست.

In fact it's yeah.

در واقع بله

Noise or building regulations that might have not been done correctly.

سر و صدا یا مقررات ساختمانی که ممکن است به درستی انجام نشده باشد.

Like you said Mr.

همانطور که شما گفتید آقای

Duncan, somebody be building an extension

دانکن، کسی در حال ساختن یک الحاقیه

or doing something to their house that is outside the building regulations.

یا انجام کاری برای خانه خود است که خارج از مقررات ساختمانی است.

The council have to do something about

if you've got a noisy neighbour, may be barking

اگر همسایه پر سر و صدایی دارید،

dogs may be music being played loud at night.

ممکن است در شب موسیقی با صدای بلند پخش شود، شورا باید کاری انجام دهد.

If you live in a flat or in a semi-detached house where you've got a wall,

اگر در یک آپارتمان یا در یک خانه نیمه مجزا زندگی می کنید که در آن دیوار،

your house, a wall, and then

خانه، دیوار، و سپس

no space between you and the neighbour, then the noise can go as well.

فضایی بین شما و همسایه وجود ندارد، سر و صدا نیز می تواند از بین برود.

If it, you know, you can complain here

اگر آن را می دانید، می توانید در اینجا شکایت کنید،

in the UK council will come out and investigate.

شورای بریتانیا بیرون خواهد آمد و بررسی می کند.

It's interesting, Christina says.

کریستینا می گوید جالب است.

I have neighbours who often hang pictures

من همسایه هایی دارم که اغلب عکس ها را آویزان می کنند

and they are making lots of noise in the evening hours.

و در ساعات عصر سروصدا می کنند.

So maybe they are, they are banging on the wall if they are hanging pictures,

پس شاید هم هستند، اگر عکس‌هایی را آویزان می‌کنند به دیوار می‌کوبند،

but if they do it regularly they might be doing it on purpose.

اما اگر مرتباً این کار را انجام دهند، ممکن است عمداً این کار را انجام دهند.

And that's another thing, isn't it?

و این یک چیز دیگر است، اینطور نیست؟

Steve Sometimes one person might annoy

استیو گاهی ممکن است یک نفر

another person intentionally.

عمداً شخص دیگری را آزار دهد.

They actually mean to do it.

آنها در واقع قصد انجام آن را دارند.

They are not doing it.

آنها این کار را نمی کنند.

It's accidental.

اتفاقی است

They are doing it because they want to annoy their neighbour or another person. Yes.

آنها این کار را انجام می دهند زیرا می خواهند همسایه خود یا شخص دیگری را آزار دهند. آره.

So that also can happen.

بنابراین این نیز می تواند اتفاق بیفتد.

It can I think as well.

منم میتونم فکر کنم

We get

متوجه می شویم که

we easily get annoyed by other people. Yes.

به راحتی توسط دیگران آزرده می شویم. آره.

And it's easy, very easy

و خیلی آسان است که از

to stop thinking about your neighbours as human beings

فکر کردن به همسایگان خود به عنوان انسان دست بردارید

and just see them as very annoying people

و آنها را به عنوان افرادی بسیار آزاردهنده ببینید

and you almost

و شما را تقریباً

particularly, they do something I can never understand.

بخصوص، آنها کاری انجام می دهند که من هرگز نمی توانم آن را درک کنم.

I always try.

من همیشه تلاش می کنم.

That's something I've always tried to do and we've always tried to do.

این کاری است که من همیشه سعی کرده ام انجامش بدهم و همیشه سعی کرده ایم انجامش دهیم.

Okay, I can honestly say we there's nothing we do that would annoy our neighbours.

بسیار خوب، صادقانه می توانم بگویم که ما کاری نداریم که همسایه هایمان را آزار دهد.

We don't make noise, we don't have lots of parties.

ما سر و صدا نمی کنیم، مهمانی های زیادی نداریم.

We are the best neighbours.

ما بهترین همسایه ها هستیم

I keep all the bushes cut back.

من تمام بوته ها را بریده نگه می دارم.

We are the best neighbours in the world.

ما بهترین همسایه های دنیا هستیم.

We are, you know, don't let the trees grow out of proportion.

ما می‌دانیم، اجازه ندهید درختان نامتناسب رشد کنند.

I couldn't see why we would annoy anyone

نمی‌توانستم بفهمم که چرا کسی را آزار می‌دهیم،

unless they just didn't like us living here for whatever irrational reason.

مگر اینکه دوست نداشته باشند به دلایل غیرمنطقی اینجا زندگی کنیم.

But you know, either maybe.

اما می دانید، یا شاید.

Maybe we sometimes can be intolerant because I suppose

شاید ما گاهی اوقات می‌توانیم تحمل نکنیم، زیرا فکر می‌کنم

you're trying to judge everybody else by your own standards.

شما سعی می‌کنید دیگران را با معیارهای خود قضاوت کنید.

And when they don't come up to the standards

و وقتی به استانداردهایی

that you expect them to have, then that's

که شما انتظار دارید نرسند، آن

when you start to get annoyed

وقت است که شما شروع به آزرده شدن می کنید

and it can escalate.

و می تواند تشدید شود.

Once you start making complaints, it starts escalating and then you can have years of.

هنگامی که شروع به شکایت کنید، شروع به تشدید می کند و سپس می توانید سال ها شکایت داشته باشید.

But I think it all stems from

اما من فکر می کنم همه اینها از

lack of respect.

بی احترامی ناشی می شود.

Well, yes, I suppose so, but that's another story altogether.

خب، بله، من فکر می‌کنم اینطور باشد، اما این داستان دیگری است .

That's a whole different thing.

این یک چیز کاملا متفاوت است.

One thing we used to have difficulty with before we moved here

یکی از چیزهایی که قبل از نقل مکان به اینجا با آن مشکل داشتیم این

was and it's the big one, and I'm surprised we haven't mentioned this already.

بود که مهمتر است، و من متعجبم که قبلاً به این موضوع اشاره نکرده ایم.

The reason for people arguing or falling out

دلیل دعوا کردن یا زمین خوردن یا مخالفت افراد،

or disagreeing,

parking,

پارک کردن،

car, parking

ماشین، پارک کردن

that I know if you live in parts of London,

که می‌دانم اگر در بخش‌هایی از لندن زندگی می‌کنید،

car parking,

پارک ماشین،

that means parking your car outside your house or nearby your house is a huge problem

یعنی پارک کردن ماشین خود در بیرون از خانه یا نزدیک خانه‌تان مشکل بزرگی است،

because many people nowadays, each family might have three or four,

زیرا امروزه بسیاری از مردم ، هر خانواده ممکن است سه یا چهار و

sometimes even five cars for one household.

گاهی حتی پنج ماشین برای یک خانواده داشته باشد.

Where do you put the cars?

ماشین ها را کجا می گذارید؟

Fortunately, now we don't have that problem.

خوشبختانه الان این مشکل را نداریم.

I think I don't know how many cars we could fit now on our driveway.

فکر می‌کنم نمی‌دانم اکنون چند ماشین می‌توانیم در مسیر ورودی خود جای دهیم.

I think we didn't. We work it out once.

فکر می کنم این کار را نکردیم. ما یک بار آن را حل می کنیم.

We worked out once, that we can fit around about five cars,

ما یک بار کار کردیم که می‌توانیم حدود پنج ماشین را، فکر می‌کنم،

I think, on our driveway so we don't have to worry about it anymore.

در مسیر خود جا دهیم تا دیگر نگران آن نباشیم.

But where we lived before, it was a nightmare, wasn't it?

اما جایی که قبلاً زندگی می کردیم، این یک کابوس بود، اینطور نیست؟

Yes. Because.

آره. زیرا.

Yeah, because when houses were built, say, in the six fifties,

بله، چون زمانی که خانه‌ها ساخته می‌شدند، مثلاً در دهه‌های شش پنجاه،

sixties, seventies,

شصت، هفتاد،

even in the eighties, they weren't built.

حتی در دهه هشتاد، ساخته نشدند.

They were only built with enough space, maybe for two cars.

آنها فقط با فضای کافی ساخته شده بودند، شاید برای دو ماشین.

Most houses or detached houses or even semi-detached houses.

اکثر خانه ها یا خانه های مستقل یا حتی خانه های نیمه مستقل.

But of course quite often now you get

اما مطمئناً در حال حاضر اغلب اوقات به این نتیجه می رسید

because there are a lot more cars.

زیرا اتومبیل های بسیار بیشتری وجود دارد.

You could have a family couldn't you could have a husband and a wife.

شما می توانید خانواده داشته باشید، نمی توانید زن و شوهر داشته باشید.

They they get to have a car each and then they might have two children

آنها هر کدام یک ماشین دارند و بعد ممکن است دو فرزند داشته باشند

because a lot of children now live their parents because of the cost of housing.

زیرا بسیاری از بچه ها اکنون به خاطر هزینه مسکن والدین خود را زندگی می کنند.

So, you know, for for cars, it's

بنابراین، می دانید، برای اتومبیل ها،

not unusual in a household

در خانواده ای

where the house was originally only built to maybe have one or two.

که خانه در ابتدا فقط برای داشتن یک یا دو نفر ساخته شده بود، غیرعادی نیست.

So people now convert their front gardens.

بنابراین مردم اکنون باغ های جلویی خود را تغییر می دهند.

It might there might have been a garden, there was

ممکن است باغی وجود داشته باشد، چمنی وجود داشته باشد

lawn, and they

،

take that away and pay it and put a car on there.

آن را بردارند و پرداخت کنند و ماشینی در آنجا بگذارند.

And then when people come to visit

و بعد وقتی مردم برای دیدن

other neighbours that park in front of your house and all sorts of things

همسایه‌های دیگری که جلوی خانه شما پارک می‌کنند و انواع چیزهایی از

like that, block your drive and this sort of thing causes.

این قبیل می‌آیند، درایو شما را مسدود کنید و این چیزها باعث می‌شوند.

It used to cause me a lot of stress where we lived before because,

آنجا که قبلاً زندگی می کردیم استرس زیادی برای من ایجاد می کرد زیرا

well, we've only got one car because you don't drive and we have a family.

خوب، ما فقط یک ماشین داریم زیرا شما رانندگی نمی کنید و ما خانواده داریم.

And what used to happen is they would park their car right in front of our house

و اتفاقی که قبلا می افتاد این بود که آنها ماشین خود را درست جلوی خانه ما

and sometimes over the driveway so you couldn't leave the house.

و گاهی اوقات بالای خیابان پارک می کردند تا شما نتوانید از خانه خارج شوید.

And we used to have to go round and ask them,

و ما مجبور بودیم دور بزنیم و از آنها بپرسیم،

It's crazy.

این دیوانه است.

You have to go round and say, Excuse me, excuse me.

باید دور بزنی و بگویی ببخشید، ببخشید.

I hope you don't mind me asking, but could you please move your car because I can't get out of my driveway.

امیدوارم از پرسیدن من ناراحت نشوید، اما می توانید لطفا ماشین خود را حرکت دهید زیرا من نمی توانم از خیابان خارج شوم.

I'm trying to get my car out onto the road

من سعی می کنم ماشینم را به جاده برسانم

and I can't because you've parked your car right across.

و نمی توانم زیرا شما ماشین خود را دقیقا روبروی پارک کرده اید.

So I think parking is definitely

بنابراین فکر می‌کنم پارک کردن قطعاً

a good reason or one of the common reasons in this country

دلیل خوبی یا یکی از دلایل رایج در این کشور است

why people will argue or fall out, because there are just many cars.

که باعث می‌شود مردم با هم بحث کنند یا بیفتند، زیرا ماشین‌های زیادی وجود دارد.

I think this

فکر می کنم این را

I can't remember how many cars we've got in this country.

نمی توانم به خاطر بیاورم که چند ماشین در این کشور داریم.

I think it's about 40 million or something ridiculous, like 35 million cars.

من فکر می کنم حدود 40 میلیون یا چیزی مسخره است، مثلاً 35 میلیون ماشین.

Maybe somebody could look it up. It's a lot.

شاید کسی بتواند آن را جستجو کند. خیلی زیاد است. واقعاً

It is pretty crazy for

برای جزیره ای بسیار کوچک بسیار دیوانه کننده است

what is a very small island, really.

.

But I think the problem is steep.

اما به نظر من مشکل خیلی شدید است.

The problem is everyone wants to have a car.

مشکل اینجاست که همه می خواهند ماشین داشته باشند.

So I don't think it's necessarily the number of cars, but

بنابراین فکر نمی‌کنم لزوماً تعداد ماشین‌ها باشد، اما

it's just the fact that that one household,

فقط این واقعیت است که آن یک خانواده،

every child in the house, maybe two or three children all want to have their own car.

هر بچه در خانه، شاید دو یا سه بچه، همه می‌خواهند ماشین خود را داشته باشند.

The mother wants a car.

مادر ماشین می خواهد.

The father wants a car everyone wants to have a car.

پدر ماشین می خواهد که همه دوست دارند ماشین داشته باشند.

Well, lucky because I don't drive if I don't have a car or drive.

خوب، خوش شانس است، زیرا اگر ماشین نداشته باشم یا رانندگی کنم، رانندگی نمی کنم.

So so most of the time Steve can just drive off, come back always.

بنابراین بیشتر اوقات استیو فقط می تواند رانندگی کند، همیشه برگرد.

You don't have to worry. Do you need to have a motorbike?

شما لازم نیست نگران باشید. آیا نیاز به موتور دارید؟

But thank you, Pedro. Yes.

ولی ممنون پدرو آره. به

Reminding everybody to please

همه یادآوری می‌شود که لطفاً

smash the like button because it does help Mr.

دکمه لایک را بشکنند، زیرا به

Duncan's channel to be seen

کانال آقای دانکن کمک می‌کند تا

across YouTube, which is important.

در سراسر YouTube دیده شود، که مهم است.

So yeah, thank you very much.

پس بله، خیلی ممنون

Even if you're not liking it, as I would say, just like it anyway. Yes.

حتی اگر آن را دوست ندارید، همانطور که من می گویم، به هر حال آن را دوست دارید. آره.

Because if you're watching, then okay.

چون اگر در حال تماشا هستید، پس باشه.

Yeah, just like it.

آره، همینطوره

Just like it.

درست مثل آن.

Don't just like it.

فقط آن را دوست نداشته باشید.

Don't turn out again.

دوباره ظاهر نشو

Just don't suggest disliking.

فقط دوست نداشتن را پیشنهاد نکنید.

Please because there is a dislike button Israel

لطفاً چون یک دکمه نپسندیدن وجود دارد اسرائیل

I do you get seen across YouTube if you get lots of dislikes.

من انجام می‌دهم اگر تعداد زیادی نپسندید دریافت کنید در سراسر YouTube دیده می‌شوید.

No right.

نه درسته

That's not possible.

امکان نداره.

And so you keep you keep saying dislike mainly, but nobody's going to do that

و به این ترتیب مدام به گفتن «نپسندیدن» ادامه می‌دهید، اما هیچ‌کس این کار را نمی‌کند

to. Thank you for that, Pedro.

. بابت آن متشکرم پدرو.

It must be the shirt.

باید پیراهن باشد.

If you're so naive for the Internet, how do you survive on the Internet?

اگر برای اینترنت خیلی ساده لوح هستید، چگونه می توانید در اینترنت زنده بمانید؟

I'll never know.

من هرگز نمی دانم.

But you say, yes, that arena has got me going. Now.

اما شما می گویید، بله، آن عرصه مرا به راه انداخت. اکنون.

The problem is that cars are too big.

مشکل اینجاست که ماشین ها خیلی بزرگ هستند.

yes.

آره.

You've used I think I think people often argue over parking outside someone's house

شما استفاده کرده‌اید، فکر می‌کنم مردم اغلب بر سر پارک کردن بیرون از خانه شخصی

or maybe your neighbours, because, of course, cars

یا شاید همسایه‌های شما با هم بحث می‌کنند، زیرا، البته، ماشین‌ها

have become larger and everyone wants their own car.

بزرگ‌تر شده‌اند و هرکسی ماشین خودش را می‌خواهد.

I don't think it's the size of the car.

فکر نکنم اندازه ماشین باشه

I think it's the number.

فکر کنم شماره باشه

Everyone wants to have a car.

همه دوست دارند ماشین داشته باشند.

Well, it's both because cars are probably twice as big as they were in the sixties.

خوب، هر دو به این دلیل است که اتومبیل ها احتمالاً دو برابر بزرگتر از دهه شصت هستند.

The average car,

یک ماشین معمولی

it is it is pretty crazy

بسیار دیوانه است

because they've got bigger because people have got bigger

زیرا آنها بزرگتر شده اند زیرا مردم بزرگتر شده اند

and they want bigger cars and because of safety regulations and things like that.

و ماشین های بزرگتر می خواهند و به دلیل مقررات ایمنی و مواردی از این دست.

And of course, the the continuing rise of the SUV

و البته، افزایش محبوبیت مداوم SUV،

in popularity, which started in America, probably

که در آمریکا آغاز شد، احتمالاً و

and everyone wants an SUV now because they think it looks cool and whatever.

همه اکنون یک SUV می خواهند زیرا فکر می کنند که ظاهر جالبی دارد و هر چه باشد.

But and that's not going to go away.

اما و این از بین نمی رود.

So, yeah, everything's got a wider you can't park you can't get out of your car.

بنابراین، بله، همه چیز عریض تر است، شما نمی توانید پارک کنید و نمی توانید از ماشین خود پیاده شوید.

Now, if somebody is parked next to you, it's very difficult.

حالا اگر کسی کنار شما پارک شده باشد، خیلی سخت است.

So, yeah, What's the solution?

خب، بله، راه حل چیست؟

I don't know.

من نمی دانم.

Maybe going live in France is probably three times the land mass

شاید زندگی در فرانسه برای افراد کمتری سه برابر مساحت زمین باشد

for the same for less people.

.

So we could go and live in the country in France. Mr.

بنابراین می توانستیم برویم و در کشور فرانسه زندگی کنیم. آقای

Duncan, There's some very, very cheap property or compared to the UK.

دانکن، یک ملک بسیار بسیار ارزان یا در مقایسه با انگلستان وجود دارد.

But where is the parking?

اما پارکینگ کجاست؟

Because I would imagine if you live in certain parts of France, even

چون تصور می‌کنم اگر در بخش‌های خاصی از فرانسه زندگی می‌کنید، حتی

you might find that their house is nearby, or maybe a neighbourhood

ممکن است متوجه شوید که خانه‌شان نزدیک است، یا شاید محله‌ای

where parking has to has to take place in a certain area

که باید در آن پارکینگ در یک منطقه خاص انجام شود،

so some people can't even park their car by their house, they have to park it somewhere else.

بنابراین برخی از مردم حتی نمی‌توانند ماشینشان را پارک کنند. خانه آنها، آنها باید آن را در جای دیگری پارک کنند.

And Christina makes a good point here.

و کریستینا در اینجا به نکته خوبی اشاره می کند.

So what about garages?

پس گاراژها چطور؟

Garages were built and they're too small.

گاراژها ساخته شده اند و خیلی کوچک هستند.

They're now too small.

الان خیلی کوچک هستند

All all modern houses.

تمام خانه های مدرن.

If I noticed, whenever they're doing building houses

اگر متوجه شدم، هر زمان که آنها در حال ساختن خانه

in a housing estate, they all put garages on the on the,

در یک شهرک مسکونی هستند، همه آنها گاراژهایی را

on the houses,

روی خانه ها قرار می دهند،

but nobody uses the garage to put their car in because they're far too small.

اما هیچ کس از گاراژ برای گذاشتن ماشین خود استفاده نمی کند زیرا آنها بسیار کوچک هستند.

If you put the car in the garage, you wouldn't be able to get out just for well, you'd scratch the door.

اگر ماشین را در گاراژ بگذارید، نمی‌توانید به خوبی از آن خارج شوید، در را می‌خراشید.

So I don't know why they bother.

پس نمیدونم چرا اذیت میکنن

Garages now in houses are largely used

گاراژها در حال حاضر در خانه ها عمدتاً

as sheds to store junk in.

به عنوان سوله برای ذخیره زباله در آنها استفاده می شود.

People just put all of their junk.

مردم فقط همه زباله های خود را قرار می دهند.

Or maybe some people convert it into a little workshop where they can do their work.

یا شاید برخی افراد آن را به یک کارگاه کوچک تبدیل می کنند که بتوانند کار خود را انجام دهند.

But you, of course, Mr.

اما شما، البته، آقای

Steve, is very fussy.

استیو، خیلی بداخلاق هستید.

He likes to park his car in in the garage.

او دوست دارد ماشینش را در گاراژ پارک کند.

And last week all of the cars parked around here outside,

و هفته گذشته همه ماشین‌هایی که در این اطراف پارک شده بودند،

all the windows on the cars were all covered in thick frost.

تمام شیشه‌های ماشین‌ها همگی پوشیده از یخ زدگی بود.

But Mr.

اما آقای

Steve, he could open his garage door

استیو، او می‌توانست در گاراژش را باز کند

and he could just drive out without having to stand

و بدون اینکه مجبور باشد

scraping all of the ice of the windows.

تمام یخ پنجره‌ها را بتراشد، بیرون برود.

So you did feel rather pleased about that, didn't you, Steve?

پس از این بابت نسبتاً خوشحال بودی، اینطور نیست، استیو؟

Yes, I like to park the car

بله، من دوست دارم ماشین را

in the garage and I had there was a wall

در گاراژ پارک کنم و

when we moved in here of the garage floor was all rotted, rotted away,

وقتی وارد شدیم دیواری وجود داشت، کف گاراژ همه پوسیده بود، پوسیده بود،

concrete floor and it was, it was all water coming up

کف بتنی بود و تمام آب بالا می آمد

and I had had to have that resurfaced

و من دچار شده بودم. آن را دوباره نمایان کنیم

and at the same time there was a wall.

و در همان زمان دیواری وجود داشته باشد.

So I had the wall removed and a support in the ceiling

بنابراین دیوار را برداشتم و یک تکیه گاه در سقف

put in, which meant that I could put the car in the garage and get out.

قرار دادم که به این معنی بود که می توانستم ماشین را در گاراژ بگذارم و بیرون بیایم.

Yeah.

Without having to the door going against this wall.

آره

بدون این که در به این دیوار برود.

Yeah.

And of course the other thing, Steve, you can get out the car

آره

و البته چیز دیگر، استیو، شما می توانید از ماشین پیاده شوید

and you can go straight into the house fancy pants.

و می توانید مستقیماً به داخل شلوار فانتزی خانه بروید.

Yeah. So anyway.

آره بنابراین به هر حال.

Yes, but most people park their cars on a drive and of course if you've got a car

بله، اما اکثر مردم ماشین های خود را در یک رانندگی پارک می کنند و البته اگر ماشینی دارید

that is desirable

که مطلوب است که

that people like SUV, okay.

مردم SUV را دوست دارند، خوب است.

In particular some makes of SUV is

به ویژه برخی از مارک های SUV این است که

I've been on the news a lot this week in the UK.

من در این هفته در بریتانیا زیاد در اخبار بودم.

I think I can probably say Land Rovers.

فکر می کنم شاید بتوانم بگویم لندرورز.

Okay.

Well, what's that got to do with arguing?

باشه.

خب این چه ربطی به دعوا داره؟

Well, no, it hasn't got to do with arguing at all.

خب نه اصلا ربطی به بحث نداره

But they are being stolen.

اما آنها دزدیده می شوند.

They are stolen to order and export it.

برای سفارش و صدور آن دزدیده می شوند.

But of course because people are leaving their cars at the front of the house

اما مسلماً به دلیل اینکه مردم اتومبیل های خود را جلوی خانه می گذارند

and not putting them in in in the garages, they're being stolen.

و آنها را در گاراژ نمی گذارند، دزدیده می شوند.

They're probably they're probably nice cars as well as I have.

احتمالاً آنها هم مثل من ماشین های خوبی هستند .

A lot of people want to buy them on the on the dark market

بسیاری از مردم می خواهند آنها را در بازار تاریک

secretly in a pub.

مخفیانه در یک میخانه بخرند.

Does anyone want to buy a Land Rover or a Range Rover?

آیا کسی می خواهد لندرور یا رنج روور بخرد؟

Range Rover, a range of people.

رنج روور، طیفی از مردم. به

People seem to want to they they're seen as a desirable car

نظر می‌رسد مردم می‌خواهند که به عنوان خودروی مطلوبی دیده شوند

and apparently they're being exported to Mexico from the UK.

و ظاهراً از بریتانیا به مکزیک صادر می‌شوند .

They're being stolen and

آنها به دلایلی عجیب دزدیده شده و

put on ships and sent to Mexico for some bizarre reason.

سوار کشتی می شوند و به مکزیک فرستاده می شوند .

Okay.

باشه.

I don't know how you got the two cars, but from Mexico was somebody from Russia, whatever.

من نمی دانم شما این دو ماشین را چگونه گرفتید، اما از مکزیک یک نفر از روسیه بود.

So somebody in Moscow watching as earlier Mr.

پس کسی در مسکو که قبلاً آقای

Duncan was there? Yes.

دانکن آنجا بود را تماشا می کرد؟ آره.

So I can't remember who you were, but I just remembered we've got somebody watching us in Moscow.

بنابراین نمی توانم به خاطر بیاورم که شما کی بودید، اما تازه یادم آمد که یک نفر در مسکو ما را تماشا می کند.

So we've got to be careful what we say today.

بنابراین ما باید مراقب باشیم که امروز چه می گوییم.

And exactly what if we said that might be wrong?

و اگر بگوییم که ممکن است اشتباه باشد دقیقا چه؟

Now, I'm only joking.

الان فقط دارم شوخی میکنم من

I'm confused.

گیج شدم.

Then I'm confused.

بعد من گیج می شوم.

I'm confusing me. Steve.

من دارم گیج میشم استیو

I have no idea, but. Nick, Tram is here.

من هیچ نظری ندارم، اما. نیک، ترام اینجاست.

Hello, Mr. Palmer.

سلام آقای پالمر

Haven't seen you for a long time.

خیلی وقته ندیدمت

Yes, you're right.

بله حق با شماست.

I would imagine Mr.

تصور می‌کنم آقای

Duncan encouraging discussions about cars

دانکن بیش از 5 ثانیه در مورد ماشین‌ها بحث می‌کند

for more than 5 seconds.

.

But it is true.

اما حقیقت دارد.

Yes, it is true.

بله این درست است.

Mr. Steve can talk about cars for a very long time.

آقای استیو می تواند برای مدت طولانی در مورد ماشین ها صحبت کند.

Talking of talking, we will be talking about a subject

صحبت از صحبت کردن، ما در مورد موضوعی صحبت خواهیم کرد

that a lot of people are very eager to discuss and listen to

که بسیاری از مردم مشتاق بحث و گفتگو هستند و به

talking all about strength and weakness,

صحبت کردن در مورد قدرت و ضعف،

the strength of your character and the weakness of your character.

قدرت شخصیت و ضعف شخصیت شما گوش می دهند.

So we are not talking about strength in your body.

بنابراین ما در مورد قدرت بدن شما صحبت نمی کنیم.

We are talking about the strength of your character.

ما در مورد قدرت شخصیت شما صحبت می کنیم.

All of that coming up a little bit later on.

همه اینها کمی بعد به وجود می آیند.

But first, a quick break and then we are back

اما ابتدا، یک استراحت سریع و سپس

with more of this.

با موارد بیشتری برمی گردیم.

I'm a big boy now

من یک پسر بزرگ هستم در حال حاضر

We are live on YouTube.

ما در یوتیوب به صورت زنده هستیم.

It's a Sunday afternoon sun and there is the view outside.

آفتاب بعدازظهر یکشنبه است و منظره بیرون وجود دارد.

A lot of people have been missing the live view.

بسیاری از مردم نمایش زنده را از دست داده اند.

So I have put a camera at the front of the house so you can see what the weather is doing.

بنابراین من یک دوربین جلوی خانه گذاشته ام تا بتوانید ببینید هوا چه می کند.

It's murky, it's damp, but it's also incredibly warm.

کدر است، مرطوب است، اما همچنین فوق العاده گرم است.

And I don't know why. It's really weird at the moment.

و من نمی دانم چرا. در حال حاضر واقعاً عجیب است.

It's very strange.

خیلی عجیب است.

The weather 2 minutes away from 3:00.

آب و هوا از ساعت 3:00 2 دقیقه فاصله دارد.

I don't know what time it is where you are because I'm not there.

نمیدانم جایی که تو هستی ساعت چند است چون من آنجا نیستم. می

You see, I am here in England for those wondering.

بینید، من اینجا در انگلیس برای کسانی هستم که تعجب می کنند.

Also, of course, we have Mr.

همچنین، البته،

Steve with us today.

امروز آقای استیو را با خود داریم.

He He is relaxing in his cosy coat.

او با کت دنج خود در حال استراحت است.

There he is.

او آنجاست.

I asked

Steve to give us a wave just to let us know he's okay.

من از

استیو خواستم که به ما دست بزند تا بدانیم حالش خوب است. حالت

Are you okay, Steve?

خوبه استیو؟

I'm okay.

خوبم.

I've got a bit of stomach ache, but I'm okay. No safari.

من کمی معده درد دارم، اما خوبم. بدون سافاری

No. Hoo hoo.

نه. هو هو.

We know he's a car fan and wants to buy a Lamborghini

ما می دانیم که او از طرفداران ماشین است و می خواهد یک لامبورگینی

Urus or Urus, which is?

اوروس یا اوروس بخرد، کدام است؟

Which is probably the most extreme SUV you can buy.

که احتمالاً شدیدترین SUV است که می توانید بخرید.

I've seen one.

من یکی را دیده ام.

I've seen one on the road here in the UK.

من یکی را در جاده اینجا در بریتانیا دیده ام.

And yeah, it's

و بله،

it's noticeable.

قابل توجه است.

I think that that is Steve's way of saying it's ugly.

من فکر می کنم که این روشی است که استیو می گوید زشت است.

No, it's not. I wouldn't say it was ugly.

نه اینطور نیست. نمیگم زشت بود

is it big.

آیا بزرگ است.

Yeah, it's, it's very striking striking

بله، این بسیار قابل توجه است که

something you, you, you're going to notice

شما، شما، شما، متوجه خواهید شد که باید

you've got to be a certain type of person to be able to drive that.

نوع خاصی از افراد باشید تا بتوانید آن را رانندگی کنید.

It's interesting confidence.

اعتماد به نفس جالبی است

It's interesting that Lamborghini make SUV.

جالب است که لامبورگینی SUV می سازد.

I don't know. I never see Lamborghini.

من نمی دانم. من هرگز لامبورگینی را نمی بینم.

And large off road vehicles as being as being the same thing.

و وسایل نقلیه بزرگ خارج از جاده به عنوان یک چیز مشابه هستند.

So is this I suppose they are diversifying.

فکر می کنم آنها در حال تنوع هستند.

Well, this is it.

خوب، این است.

You see, Porsche started this a number of years ago.

ببینید، پورشه این کار را چند سال پیش آغاز کرد.

You always associate Porsche or Porsche with the sort of two door

شما همیشه پورشه یا پورشه را با انواع

fast sports cars like the 911.

خودروهای اسپورت سریع دو دری مانند 911 مرتبط می‌دانید.

And then they suddenly brought out an SUV.

سپس آنها ناگهان یک SUV را بیرون آوردند.

I think it was the cayenne, something like that.

فکر کنم کاین بود، یه همچین چیزی.

And everybody was shocked.

و همه شوکه شدند.

This was back in, I think I don't know when it was maybe I don't know, maybe somebody I can't remember it.

این دوباره بود، فکر می‌کنم نمی‌دانم چه زمانی بود، شاید نمی‌دانم، شاید کسی که نمی‌توانم آن را به خاطر بیاورم.

Maybe 15, 20 years ago, everyone was shocked, an SUV.

شاید 15، 20 سال پیش، همه شوکه شده بودند، یک SUV.

But it saved the company

اما این شرکت را نجات داد

because everybody wanted a big SUV and the thing name on it. Yes.

زیرا همه می خواستند یک SUV بزرگ و نام چیز روی آن باشد. آره.

But anyway, Steve, we're not here to talk about cars.

اما به هر حال استیو، ما اینجا نیستیم که در مورد ماشین صحبت کنیم.

But the problem is all these companies now have to keep up to date with what the trends are.

اما مشکل اینجاست که همه این شرکت‌ها اکنون باید از روندها به‌روز باشند.

So I think it's a good example of all of the brands

بنابراین فکر می‌کنم این نمونه خوبی از همه مارک‌های

that exist, not just cars, but anything.

موجود است، نه فقط خودرو، بلکه هر چیزی.

I think.

I think you have to keep up to date or else you just get left behind.

من فکر می کنم.

من فکر می کنم شما باید به روز باشید وگرنه فقط عقب می مانید.

So so even if you're making cars or whatever

بنابراین حتی اگر در حال ساخت خودرو یا هر چیزی که

it is, whatever it is,

هست، هر چه که هست،

you have to keep up to date with the manufacturers.

باید با سازندگان به‌روز باشید.

The traditional three box saloon,

سالن‌های سنتی سه جعبه‌ای

as they call these people, are all sci fi.

که به این افراد می‌گویند، همگی علمی تخیلی هستند.

Yeah, we can't keep time.

آره نمیتونیم زمان نگه داریم

Now. Everyone wants to listen to you talking about cars

اکنون. امروز همه می خواهند به صحبت های شما در مورد اتومبیل گوش دهند

today, that day

، آن روز

today

امروز

we are looking at strength of character.

ما به قدرت شخصیت نگاه می کنیم.

Strength of character.

توانایی شخصیت.

Now, I think it's an interesting phrase, actually, and it's something that

حالا، فکر می‌کنم این عبارت جالبی است، و این چیزی است که

when I mention this subject

وقتی این موضوع را

to some of my lovely viewers out there, you've all said,

برای برخی از بینندگان دوست‌داشتنی‌ام در آنجا ذکر می‌کنم، همه شما گفته‌اید،

I think this might be a good subject to talk about.

فکر می‌کنم این موضوع می‌تواند موضوع خوبی برای صحبت باشد.

And I think I may have found a subject

و فکر می کنم ممکن است موضوعی را پیدا کرده باشم

that a lot of people want to hear about or think about.

که بسیاری از مردم می خواهند درباره آن بشنوند یا درباره آن فکر کنند.

So we are looking at something that we refer to as strength of character.

بنابراین ما به چیزی نگاه می کنیم که از آن به عنوان قدرت شخصیت یاد می کنیم.

You see there, you see what I've done there.

شما آنجا را می بینید، می بینید که من آنجا چه کرده ام.

So we have rocks, we have stones building a large wall.

بنابراین ما سنگ داریم، سنگ داریم که یک دیوار بزرگ می سازد.

So when we think of strength, we think of something that is strong, robust,

بنابراین وقتی به قدرت فکر می کنیم، به چیزی فکر می کنیم که قوی، قوی است،

something that can take a lot of pressure.

چیزی که می تواند فشار زیادی را متحمل شود.

So all of those things might also refer to,

بنابراین همه آن چیزها ممکن است به

well not only a physical thing like a wall,

یک چیز فیزیکی مانند دیوار نیز اشاره داشته باشند،

but maybe also something that is relating to a person's character,

بلکه ممکن است به چیزی که به شخصیت و قدرت شخصیت یک فرد مربوط می شود نیز اشاره داشته باشد

strength of character.

.

So even though it does sound like a like a very odd thing to say,

بنابراین، اگرچه گفتن آن بسیار عجیب به نظر می رسد،

we often think of strength of character and we are going to look at some words.

ما اغلب به قدرت شخصیت فکر می کنیم و به برخی از کلمات نگاه می کنیم.

Mister Steve, you can also join in as well out there in YouTube land,

آقای استیو، شما همچنین می توانید به خوبی در سرزمین یوتیوب به آن بپیوندید، از

you are more than welcome to do so.

انجام این کار خوشتان می آید.

I like this word.

من این کلمه را دوست دارم.

So first of all, we're looking at some words

بنابراین اول از همه، ما به چند کلمه نگاه می کنیم

that we might think of when we we think of strength.

که ممکن است وقتی به قدرت فکر می کنیم به آنها فکر کنیم.

So you can think of a person's physical strength,

بنابراین شما می توانید به قدرت بدنی یک فرد فکر کنید،

but we are talking about strength of character.

اما ما در مورد قدرت شخصیت صحبت می کنیم.

And that means the way you handle

و این بدان معناست که شما چگونه با

situations, the way you deal with things.

موقعیت‌ها برخورد می‌کنید، نحوه برخورد شما با مسائل.

So here is the first word, Steve

بنابراین اولین کلمه اینجاست، استیو

Yeah.

آره.

the first word, yeah.

اولین کلمه، بله

Resilience

تاب آوری تاب آوری

of resilience.

.

It's not great.

I love that word resilience.

این عالی نیست.

من عاشق این کلمه تاب آوری هستم.

I almost spelt it wrong by the way I kept panicking because I,

من تقریباً آن را اشتباه نوشتم، در حالی که مدام وحشت کردم، زیرا من، مدام

I kept thinking that I spelt it wrong, but I, that is how you spell resilience.

فکر می کردم که املای آن را اشتباه نوشتم، اما من، شما انعطاف پذیری را اینگونه می نویسید.

So the state of being strong

بنابراین حالت قوی بودن

in character and it is an interesting way

از نظر شخصیت و این یک روش جالب

of describing a person's character when they are able to.

برای توصیف شخصیت یک شخص در زمانی است که او قادر است.

I don't know, maybe if you deal or have to handle your day to day

نمی‌دانم، شاید اگر با زندگی روزمره‌تان کنار بیایید یا مجبور باشید

life, you have resilience.

، انعطاف‌پذیری داشته باشید.

There might be situations, of course, where you have to be resilient.

البته ممکن است شرایطی وجود داشته باشد که شما باید انعطاف پذیر باشید.

So resilience is the general noun.

پس تاب آوری اسم کلی است.

To be resilient is describing that way

انعطاف پذیر بودن به معنای توصیف آن نوع

of of behaving or the type of character.

رفتار یا نوع شخصیت است.

Can you think of a situation where you have to have resilience?

آیا می توانید موقعیتی را در نظر بگیرید که در آن باید تاب آوری داشته باشید؟

Mr. Steve

آقای استیو

Well, at work

خب، این روزها در محل کار

these days, everybody has

، هر کس

a number of we all have lots of things we have to deal with.

تعدادی از ما دارد، همه ما چیزهای زیادی داریم که باید با آنها سر و کار داشته باشیم.

It could be work, housework,

این می تواند کار، کار خانه،

the work that you do to earn money,

کاری که برای کسب درآمد انجام می دهید،

a number or lots of different pressures and lots of different

تعدادی یا فشارهای مختلف و بسیاری از

tasks that you have to do.

وظایف مختلف باشد که باید انجام دهید.

Maybe you've got deadlines to do, things

شاید شما ضرب الاجل هایی برای انجام دادن دارید، چیزهایی

and you know, these things can be can worry you.

که می دانید، این چیزها می توانند شما را نگران کنند.

You might have worries about your health,

شما ممکن است در مورد سلامتی خود،

worries about your partner or your children

نگرانی در مورد شریک زندگی خود یا فرزندان خود داشته باشید

and and it's just a measure

و این فقط معیاری است

of how well you cope with all the various things

برای اینکه چقدر خوب با تمام کارهای مختلفی

that we have to do in our day to day lives. Yes,

که ما باید در زندگی روزمره خود انجام دهیم، کنار می آیید. بله،

you might think of it as being the strength to go forward as well.

ممکن است به آن به عنوان قدرتی برای پیشرفت نیز فکر کنید.

So when you are struggling, maybe you have a lot of pressure in your life.

بنابراین وقتی در حال مبارزه هستید، شاید فشار زیادی در زندگی خود داشته باشید.

You need that inner strength to actually carry on.

برای ادامه دادن به آن قدرت درونی نیاز دارید.

So you are thinking about not only now, but also so

بنابراین شما نه تنها در حال حاضر، بلکه به این فکر می کنید که

how you will carry on or continue in the future as well?

چگونه در آینده ادامه دهید یا ادامه دهید؟

Yes, it's a phrase that just

بله، این جمله ای است که

how resilient people will say, you need to be more resilient.

چقدر مردم انعطاف پذیر می گویند، شما باید انعطاف پذیرتر باشید.

I mean, if you let things worry,

منظورم این است که اگر اجازه دهید همه چیز نگران شود،

then, I mean,

پس، یعنی می

you know, what is the symptom of not being risk?

دانید، خطر نبودن چه علامتی دارد؟

If you're resilient, it means that you're staying effective, you're staying healthy.

اگر انعطاف پذیر هستید، به این معنی است که شما در حال ماندن موثر هستید، شما سالم می مانید.

Are you staying sort of in a good frame of mind

آیا

despite all the different pressures of life? Yes.

با وجود همه فشارهای مختلف زندگی، به نوعی در چارچوب ذهنی خوبی باقی می‌مانید؟ آره.

On you.

بر تو

And a symptom of not being resilient

و یکی از علائم عدم انعطاف پذیری این

is that you might you might worry a lot.

است که ممکن است خیلی نگران باشید.

You might have a lack of sleep.

ممکن است کمبود خواب داشته باشید.

You you might have dietary problems

ممکن است مشکلات غذایی

and things like that showing that you're not coping very well.

و مواردی از این قبیل داشته باشید که نشان می دهد خیلی خوب با آن کنار نمی آیید.

Maybe with life pressures which which of course,

شاید با فشارهای زندگی که البته

we all have problems with from time to time.

همه ما هر از گاهی با آن مشکل داریم.

This is interesting.

جالب است.

Centre Arena says resilience is also the property of material, so it can be strength

مرکز آرنا می‌گوید انعطاف‌پذیری نیز خاصیت مواد است، بنابراین می‌تواند قدرت

of something physical, something that is solid or something

چیزی فیزیکی، چیزی است که جامد است یا چیزی

that might have to undergo lots of stress.

که ممکن است تحت فشار زیادی قرار گیرد.

So that is true.

پس این درست است.

Resilience can also refer to actual things

تاب آوری همچنین می تواند به چیزهای واقعی اشاره کند که

how strong or how weak they are.

چقدر قوی یا ضعیف هستند.

So we can judge something by its resilience.

بنابراین ما می توانیم چیزی را از روی انعطاف پذیری آن قضاوت کنیم.

So maybe something is fragile and breaks easily.

بنابراین ممکن است چیزی شکننده باشد و به راحتی شکسته شود.

Then we are talking about the strength of a particular thing.

سپس ما در مورد قدرت یک چیز خاص صحبت می کنیم.

So you are right.

پس حق با شماست.

Actually the material, the thing that exists,

در واقع ماده، چیزی که وجود دارد،

a solid object or something that we are looking at or discussing its ability

یک جسم جامد یا چیزی که ما به آن نگاه می کنیم یا در مورد توانایی آن

to resist impact

در مقاومت در برابر ضربه

or maybe damage how easy it is to damage something.

یا شاید آسیب دیدن بحث می کنیم که آسیب رساندن به چیزی چقدر آسان است.

We often judge its resilience.

ما اغلب در مورد انعطاف پذیری آن قضاوت می کنیم.

It's an Inaki gives a good definition of resilience

این Inaki تعریف خوبی از انعطاف‌پذیری ارائه می‌دهد،

when we're talking about the resilience of human beings,

زمانی که ما در مورد انعطاف‌پذیری انسان‌ها صحبت می‌کنیم،

the ability to overcome the pitfalls and obstacles

توانایی غلبه بر مشکلات و موانع

on your way, on your way through life.

در مسیر خود، در مسیر زندگی.

Do you let things get you down

آیا اجازه می‌دهید همه چیز شما را از بین ببرد

or do you just forget about them

یا فقط آنها را فراموش کرده

and bounce back and carry on with your life? Yes.

و به زندگی خود ادامه می‌دهید؟ آره.

And we've all got differing abilities to be able to do that.

و همه ما توانایی های متفاوتی برای انجام این کار داریم.

And of course, you can develop

و البته، شما می توانید

abilities of resilience.

توانایی های انعطاف پذیری را توسعه دهید.

Well, so they say, you know, there's always a course on YouTube

خوب، بنابراین آنها می گویند، می دانید، همیشه یک دوره در یوتیوب وجود دارد

or there's always your work trying to trying to send you on a course

یا همیشه تلاش شما برای فرستادن شما به دوره ای

to increase your resilience so that we have a lot of that at work.

برای افزایش انعطاف پذیری شما وجود دارد تا ما تعداد زیادی از این موارد را در کار داشته باشیم.

If you're in sales, you know, you have to be able to resist

اگر اهل فروش هستید، می دانید، باید بتوانید در مقابل

people saying no to you all the time.

نه گفتن مردمی که همیشه به شما می گویند مقاومت کنید.

If you're working in a shop

اگر در مغازه‌ای کار می‌کنید

where you've got you've got to be able to take the rudeness from customers

که در آن چیزهایی دارید، باید بتوانید بی‌ادبی را از مشتریان دریافت کنید

without it getting to you, that's a measure of your resilience. Yes.

بدون اینکه به شما برسد، این معیار انعطاف‌پذیری شماست. آره.

We're not saying whether you should be resilient or not.

ما نمی گوییم که آیا شما باید انعطاف پذیر باشید یا نه.

We're just discussing the phrase.

ما فقط در مورد عبارت بحث می کنیم.

Well, yes, yes, we're not we're not a self-help channel.

خوب، بله، بله، ما نیستیم، ما یک کانال خودیاری نیستیم.

But I suppose it's an interesting subject to talk about, though.

اما من فکر می کنم موضوع جالبی برای صحبت کردن است.

So when we talk about strength, we might also say that

بنابراین وقتی از قدرت صحبت می کنیم، ممکن است بگوییم که

something is not weak.

چیزی ضعیف نیست.

So when we talk about strength of character, we might actually be

بنابراین وقتی در مورد قدرت شخصیت صحبت می کنیم، ممکن است در واقع

defining the strength of a person.

قدرت یک فرد را تعریف کنیم.

We might be saying that that person is not weak.

ممکن است بگوییم که آن شخص ضعیف نیست.

So this can be physical or mental.

بنابراین این می تواند جسمی یا ذهنی باشد.

And of course, as as we are talking about now,

و البته، همانطور که اکنون در مورد آن صحبت می کنیم،

it can be just a person's character.

می تواند فقط شخصیت یک فرد باشد.

How strong they are with their their own personality.

چقدر با شخصیت خودشان قوی هستند.

So not weak.

پس ضعیف نیست به

I think weak is an interesting word as well.

نظر من ضعیف هم کلمه جالبی است.

We often talk about weak things, maybe a weak person

ما اغلب در مورد چیزهای ضعیف صحبت می کنیم، شاید یک فرد ضعیف

physically, but also maybe something

از نظر جسمی، اما همچنین ممکن است چیزی

that might be weak as in flavour.

که ممکن است از نظر طعم ضعیف باشد.

The flavour of something Mr.

عطر و طعم چیزی که آقای

Steve sometimes makes a cup of tea for me

استیو گاهی برای من یک فنجان چای درست می کند

and I might complain to Steve

و من ممکن است از استیو شکایت کنم

because the the tea is a little bit weak,

زیرا چای کمی ضعیف است، می

you see, so you can use the word weak in many ways.

بینید، بنابراین می توانید از کلمه ضعیف در بسیاری از موارد استفاده کنید.

Actually you can.

در واقع شما می توانید. تاتیانا می‌گوید

How you manage your emotions when you face

نحوه مدیریت احساسات خود هنگام مواجهه با

stress is a measure of your resilience, says Tatiana.

استرس، معیاری برای انعطاف‌پذیری شماست.

Good. Yeah.

خوب آره

Tenacity.

سختی.

Yes, says Natrium. Yes.

بله، ناتریوم می گوید. آره.

Tatiana How you manage emotions

تاتیانا

when you are under pressure.

وقتی تحت فشار هستید چگونه احساسات را مدیریت می کنید.

So that's that's why we use the word resilience, because we are actually showing how

بنابراین به همین دلیل است که ما از کلمه تاب آوری استفاده می کنیم، زیرا در واقع نشان می دهیم که

how you can withstand

چگونه می توانید

or take the pressures of life.

فشارهای زندگی را تحمل کنید یا تحمل کنید.

And I suppose a lot of people these days would say that we are all under a lot of pressure.

و من فکر می کنم این روزها بسیاری از مردم می گویند که همه ما تحت فشار زیادی هستیم.

Inaki touches on something here as well.

ایناکی در اینجا نیز چیزی را لمس می کند.

An interesting issue really.

موضوع جالبیه واقعا به

It's well known that some things have no solution and

خوبی می‌دانیم که برخی چیزها راه‌حلی ندارند و

quite often we worry about the things

اغلب ما نگران چیزهایی هستیم

which we can't actually have any influence on, whom

که واقعاً نمی‌توانیم روی آن‌ها تأثیر بگذاریم و

they always tell us at work.

همیشه در محل کار به ما می‌گویند.

That had no point in fretting over the things you can't

این هیچ فایده‌ای نداشت در مورد چیزهایی که نمی‌توانید آنها را کنترل کنید نگران باشید،

you can't control, control the things you can control,

چیزهایی را که نمی‌توانید کنترل کنید کنترل کنید

and forget about the things that you can't.

و چیزهایی را که نمی‌توانید فراموش کنید.

But of course, it's it's always easier said than done

اما البته، گفتن آن همیشه آسان‌تر از انجام آن است،

because if some if something happens and it's beyond your control,

زیرا اگر اتفاقی بیفتد و خارج از کنترل شما باشد، به این

that doesn't mean you're not going to fret about it or worry about it.

معنی نیست که در مورد آن ناراحت یا نگران آن نخواهید بود.

But that's something one

اما این چیزی است که

I think I mentioned that as one of my New Year's resolutions was

فکر می کنم به آن اشاره کردم به عنوان یکی از تصمیمات سال نو من این

was to try not to worry and stress about things,

بود که سعی کنم نگران چیزهایی نباشم و استرس نداشته باشم

which I've really had no control over.

که واقعاً هیچ کنترلی روی آنها نداشته ام.

And somebody else mentions what doesn't kill you makes you stronger.

و یکی دیگر اشاره می کند که آنچه شما را نمی کشد شما را قوی تر می کند.

Tatiana says that I like that, which is a phrase that we a lot of us grew up with.

تاتیانا می گوید که من آن را دوست دارم، این عبارتی است که بسیاری از ما با آن بزرگ شده ایم.

Certainly here in the UK, it must be in other countries as well.

مطمئناً اینجا در انگلستان، باید در کشورهای دیگر نیز باشد.

You know, what doesn't kill you only makes you stronger.

میدونی چیزی که تو رو نکشه فقط قوی ترت میکنه

So they say that is the phrase.

پس می گویند این عبارت است.

So if you are able to overcome

بنابراین، اگر بتوانید بر

some critical moment in your point in your life,

برخی از لحظات حساس زندگی خود غلبه کنید، این

then the theory goes that if you've coped with that,

تئوری می گوید که اگر با آن کنار آمدید،

then you're therefore because if it happened again, you wouldn't

پس به این دلیل هستید که اگر دوباره تکرار می شد، نمی

you would be able to resist it and cope with it much easier.

توانستید مقاومت کنید و خیلی راحت تر با آن کنار بیایید . به

That is.

I think that's one of the reasons why pain is good

این معنا که.

من فکر می کنم این یکی از دلایلی است که باعث می شود درد

for us as people, as human beings, difficulty.

برای ما به عنوان انسان، به عنوان انسان، سختی خوب باشد.

You have to have adversity in your life

شما باید در زندگی خود سختی داشته باشید

because that then will build up your

زیرا در این صورت استقامت شما افزایش می یابد

your resilience or here's a good word, perseverance

یا این یک کلمه خوب است، استقامت

as well, perseverance, being strong during difficulty.

نیز، استقامت، قوی بودن در هنگام دشواری.

So maybe during a difficult time, maybe you have a problem in your life,

بنابراین شاید در یک زمان سخت، شاید مشکلی در زندگی خود دارید،

maybe physical, maybe you are feeling unwell, like Mr.

شاید جسمی، شاید احساس ناخوشی می کنید، مثل آقای

Steve with his tummy today.

استیو که امروز با شکمش.

So you have to keep going.

پس باید ادامه بدی

You have to be strong during a difficult situation.

در شرایط سخت باید قوی باشی.

You must have perseverance.

باید پشتکار داشته باشی

So I think it is good for you

بنابراین فکر می کنم برای شما خوب است که

to have difficulty in your life.

در زندگی خود مشکل داشته باشید.

And I think this is this is something that I know

و من فکر می‌کنم این چیزی است که می‌دانم

I'm going to sound like an old person here, Steve,

اینجا شبیه یک فرد پیر به نظر می‌رسم، استیو،

but this is what young people have a problem with nowadays.

اما این همان چیزی است که جوانان با آن مشکل دارند.

I think they expect everything to be easy.

فکر می کنم آنها انتظار دارند همه چیز آسان باشد.

And I think some young people are shocked when they find out

و فکر می‌کنم برخی از جوانان وقتی متوجه می‌شوند

that life can be quite unfair sometimes.

که زندگی گاهی اوقات کاملاً ناعادلانه است، شوکه می‌شوند.

So I believe that that you have to have a few difficulties,

بنابراین من معتقدم که شما باید

a few knocks in your life, because it does make you stronger.

در زندگی خود چند مشکل و چند ضربه داشته باشید، زیرا شما را قوی تر می کند.

I really think that

من واقعا فکر می کنم که

you're very

quiet today, Steve well, I'm just being careful.

امروز خیلی ساکتی، استیو خوب، من فقط مراقب هستم.

Mr. Duncan

آقای دانکن در حال حاضر

There's nothing that I particularly want to comment on

چیزی نیست که بخواهم

in the live chat at the moment.

در چت زنده در مورد آن نظر بدهم.

no, there isn't.

نه، وجود ندارد.

Okay.

باشه.

What about, what about tenacity?

در مورد سرسختی چطور؟

That's another good word.

این یک کلمه خوب دیگر است.

I again, I thought I had spelt this wrong earlier.

من باز هم فکر کردم قبلاً این را اشتباه نوشتم.

Your tenacity.

سرسختی شما

The tenacity of a person, a person, strength of character.

سرسختی یک شخص، یک شخص، قدرت شخصیت.

We might talk about a person's tenacity

ما ممکن است در مورد سرسختی یک فرد با

their inner strength to go on.

قدرت درونی او برای ادامه صحبت کنیم.

So again, if you suffer a sort of problem

بنابراین، دوباره، اگر دچار نوعی مشکل

or maybe something you weren't expecting, life is full of surprises.

یا چیزی که انتظارش را نداشتید، زندگی پر از شگفتی است.

It really is.

واقعا هست.

There's always something around the corner waiting for you.

همیشه چیزی در گوشه و کنار در انتظار شماست.

So having tenacity is having an inner strength

بنابراین داشتن سرسختی داشتن نیروی درونی

to go on, to continue as

برای ادامه دادن است، به گونه‌ای ادامه دهید که

as if everything is all right.

انگار همه چیز خوب است.

I know it's not easy to do and it is easy to say, to be honest.

من می دانم که انجام آن آسان نیست و صادقانه بگویم گفتنش آسان است.

Hello?

سلام؟

we have Rosa. Rosa. Celia.

ما رزا داریم رزا سلیا

I haven't seen Rosa here for a long time.

خیلی وقته رزا رو اینجا ندیده بودم.

I think last Sunday I did not watch all the live stream.

فکر می کنم یکشنبه گذشته من تمام پخش زنده را تماشا نکردم.

I was busy with many things. That's all right.

مشغول خیلی چیزها بودم. مشکلی نیست.

It's okay, Rosa.

اشکالی نداره رزا

Don't worry.

نگران نباشید.

I know everyone is busy at the moment.

من می دانم که همه در حال حاضر مشغول هستند.

There's always something to do. Mr. Steve is a busy bee.

همیشه کاری برای انجام دادن وجود دارد. آقای استیو زنبوری شلوغ است.

I have things to do.

من کار دارم - سرم شلوغه.

So I do understand.

پس من می فهمم

If you can't watch, it's all right.

اگر نمی توانید تماشا کنید، همه چیز درست است.

It's fine by me.

از نظر من خوبه

Perseverance is

Perseverance

a car sized Mars rover designed explore

مریخ‌نوردی به اندازه ماشین است که طراحی شده است تا

the jezero craters on Mars.

دهانه‌های جزرو در مریخ را کشف کند.

I suppose so. Well, I suppose it's a good chance, Mr.

من هم همینطور فکر میکنم. خب، فکر می‌کنم شانس خوبی است، آقای

Steve to mention that Japan

استیو اشاره کند که ژاپن

landed their little probe

کاوشگر کوچک خود را

on the surface of the moon, although it didn't go quite as planned, because I think it's the wrong way round.

روی سطح ماه فرود آورد، اگرچه آنطور که برنامه ریزی شده بود پیش نرفت، زیرا فکر می‌کنم مسیر اشتباه است.

So it has to be powered by the sunlight.

بنابراین باید از نور خورشید تغذیه شود.

But unfortunately, the solar panel pointing in the wrong direction.

اما متاسفانه، صفحه خورشیدی در جهت اشتباه اشاره می کند.

So it may be actually a failure.

بنابراین ممکن است در واقع یک شکست باشد.

It might be, but everything else went very well.

ممکن است اینطور باشد، اما بقیه چیزها خیلی خوب پیش رفت.

So congratulations to Japan for having a lovely soft landing.

بنابراین به ژاپن برای داشتن یک فرود نرم دوست داشتنی تبریک می گویم.

I have to say, I really do like

باید بگویم، من واقعاً دوست دارم

having a soft landing.

یک فرود نرم داشته باشم. راستش

I could do with one of those right now, to be honest.

می‌توانم همین الان با یکی از آن‌ها کار کنم.

Yes, you could say that.

بله، شما می توانید این را بگویید.

That's a very spacecraft

این یک فضاپیمای بسیار است

because it managed to land on the moon and it didn't

زیرا توانست روی ماه فرود بیاید و

collapse or fall to pieces. Yes.

سقوط نکرد یا تکه تکه نشد. آره.

or just burst into flames on impact.

یا فقط در اثر ضربه شعله ور شود.

Well, that is it.

خوب، همین است.

What I find amazing is the amount of money they spend on things

چیزی که به نظر من شگفت انگیز است، مقدار پولی است که آنها برای چیزهایی خرج می کنند

that might actually fail.

که ممکن است در واقع شکست بخورند.

So this is a good word.

پس این کلمه خوبی است.

You might use this to describe anyone who is trying to explore space, or maybe they are trying to push

شما ممکن است از این برای توصیف هر کسی استفاده کنید که در تلاش است فضا را کشف کند، یا شاید آنها سعی دارند مرزهای چیزی را تحت فشار قرار دهند

the boundaries of something

so they have an inner strength to go on.

تا قدرت درونی برای ادامه دادن داشته باشند.

Even if something fails.

حتی اگر چیزی شکست بخورد.

And I think this is one of the hardest things to deal with in life is failure.

و من فکر می کنم این یکی از سخت ترین چیزهایی است که در زندگی باید با آن کنار آمد، شکست است.

What do you do when you fail at something?

وقتی در کاری شکست می خورید چه می کنید؟

Well, you carry on, You dust yourself down, you continue your carry on.

خوب، تو ادامه می دهی، خودت را خاک می کنی، ادامه می دهی.

You don't give up.

شما تسلیم نمی شوید.

I suppose I could mention my experience here on YouTube.

فکر می کنم می توانم تجربه خود را در اینجا در YouTube ذکر کنم.

I've had many problems, many setbacks, things that have gone wrong.

من مشکلات زیادی داشته ام، شکست های زیادی داشته ام، چیزهایی که اشتباه پیش رفته اند.

But you have to have some tenacity

اما باید کمی سرسختی

to carry on, to push yourself forward.

برای ادامه دادن داشته باشی تا خودت را جلو ببری.

You have to have inner strength.

شما باید قدرت درونی داشته باشید.

I think that's a very good, good word to use.

من فکر می کنم این کلمه بسیار خوب و خوبی برای استفاده است.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

We use this The other day we were talking, Mr.

ما از این استفاده می کنیم روز پیش که صحبت می کردیم، آقای

Steve and myself, we were chatting the other day

استیو و من، آن روز داشتیم گپ می زدیم

and I was trying to think of how to describe

و من سعی می کردم به این فکر کنم که چگونه

my experience on YouTube and what you have to be

تجربه خود را در یوتیوب توصیف کنم و چه چیزی باید باشید

or what you have to do to continue

یا برای ادامه چه کاری باید انجام دهید.

to keep going without giving up to be plucky.

ادامه دادن بدون تسلیم شدن برای خوشبخت شدن

And I think that's it.

و فکر می کنم همین است.

I think that's that would be a good description of me on YouTube

فکر می‌کنم این توصیف خوبی از من در یوتیوب است.

I'm very plucky the state of not giving up, even if things go terribly wrong,

من بسیار خوشبختم که تسلیم نمی‌شوم، حتی اگر همه چیز به طرز وحشتناکی اشتباه پیش برود،

even if you keep having problems and difficulties, you carry on.

حتی اگر به مشکلات و مشکلات ادامه دهید، همچنان ادامه می‌دهید.

You are plucky, you have lots of pluck,

شما خوش قیافه هستید، چنگال زیادی دارید،

which is a great way of describing courage.

که راهی عالی برای توصیف شجاعت است. ممکن است

Things in life

چیزهایی در زندگی

might come along and cause problems.

پیش بیاید و مشکلاتی ایجاد کند.

So that arena, says Elon Musk is a SpaceX challenger.

ایلان ماسک می‌گوید که این عرصه یک رقیب SpaceX است.

Yes, I suppose so.

بله، من هم همینطور فکر میکنم.

But what I love about that is they take so much time and spend so much money

اما چیزی که من در مورد آن دوست دارم این است که آنها زمان زیادی را صرف می کنند و پول زیادی را

on something that might go wrong.

صرف چیزی می کنند که ممکن است اشتباه شود. لوئیس می گوید

It's not amazing the situation that you find yourself in,

وضعیتی که در آن قرار می گیرید شگفت انگیز نیست

Lewis says.

.

What's the difference between tenacity and stubborn?

تفاوت بین سرسختی و سرسختی چیست؟ فکر می کنم

I think you mean stubborn stubbornness.

منظور شما لجاجت سرسخت است.

Well, when we think of a stubborn person, they often don't want to change.

خوب، وقتی به یک فرد لجباز فکر می کنیم، اغلب نمی خواهند تغییر کنند.

They want to stay the way they are.

آنها می خواهند همین طور که هستند بمانند.

They are not open to new ideas

آنها پذیرای ایده های جدید نیستند

or they don't want to to change their opinion.

یا نمی خواهند نظر خود را تغییر دهند.

So I suppose it's not quite the same thing.

بنابراین فکر می کنم کاملاً یکسان نیست.

In fact, some people might say that being stubborn

در واقع، برخی افراد ممکن است بگویند که لجبازی

might hold you, hold you back.

ممکن است شما را نگه دارد، شما را عقب نگه دارد.

Where is being tenacious or having tenacity

سرسخت بودن یا سرسختی بودن،

is to is to look forward and move forward.

نگاه به جلو و حرکت رو به جلو است.

So by moving forward, sometimes you have to accept

بنابراین با حرکت رو به جلو، گاهی اوقات باید

new ideas or learn new things.

ایده های جدید را بپذیرید یا چیزهای جدیدی یاد بگیرید.

So I think that's one of the things that comes with your strength of character.

بنابراین من فکر می کنم این یکی از چیزهایی است که با قدرت شخصیت شما همراه است.

I think you have to have a strong character,

من فکر می کنم شما باید شخصیت قوی داشته باشید،

and sometimes that means admitting that you're wrong

و گاهی اوقات این به معنای اعتراف به اشتباه

or having failure, and your tenacity

یا شکست است، و سرسختی شما

is your ability to carry on doing something.

توانایی شما برای ادامه دادن به انجام کاری است.

So it's a positive phrase.

پس عبارت مثبتی است.

It means you carry on,

این بدان معناست که ادامه می دهید،

but you're flexible in your approach to that.

اما در رویکرد خود نسبت به آن انعطاف پذیر هستید.

Whereas a stubborn person, it's a negative phrase

در حالی که یک فرد لجباز، این یک عبارت منفی است

and it just means that they

و فقط به این معنی است که

probably just

احتمالاً

don't want to change just what they're doing.

نمی خواهد فقط کاری را که انجام می دهد تغییر دهد.

They're going to carry on doing. So I can see why.

آنها به این کار ادامه خواهند داد. بنابراین می توانم ببینم چرا.

I can see why those two phrases could be seen as being very similar,

من می توانم ببینم که چرا این دو عبارت می توانند بسیار شبیه هم دیده شوند،

but so a stubborn person, it's

اما بنابراین یک فرد لجباز، این است که

you can have somebody that wants to

شما می توانید کسی را داشته باشید که بخواهد،

I mean, stubbornness can be positive,

منظورم این است، لجبازی می تواند مثبت باشد،

but the implication with stubbornness is it's normally a negative thing.

اما مفهوم لجبازی این است که معمولاً یک چیز منفی است.

Yes. You end up making more mistakes.

آره. در نهایت اشتباهات بیشتری انجام می دهید.

You're getting in your own way.

تو راه خودت رو میگیری

You're not helping yourself. Yes. Whereas if your

تو به خودت کمک نمیکنی آره. در حالی که اگر به

towards a goal, say you've got a certain goal

سمت هدفی می روید، بگویید هدف خاصی

to do something or you or.

برای انجام کاری دارید یا شما یا.

Yeah, I'm trying to think of an example of somebody who's stubborn, they've got,

آره، من سعی می کنم به مثالی فکر کنم که فردی لجباز است،

they've got a point of view and they're not willing to change it.

دارای دیدگاه است و حاضر نیست آن را تغییر دهد.

Well we often think of politicians or or people political views.

خوب، ما اغلب به سیاستمداران یا دیدگاه های سیاسی مردم فکر می کنیم.

They're not willing to to see both sides of the story

آنها حاضر نیستند هر دو طرف ماجرا را ببینند

because they have their own beliefs and ideas.

زیرا عقاید و عقاید خود را دارند.

So stubborn is often viewed as negative.

بنابراین لجبازی اغلب منفی تلقی می شود.

But but it can be a positive thing if you are on the right side, I suppose.

اما فکر می‌کنم اگر طرف راست باشید، می‌تواند یک چیز مثبت باشد.

Yes so. To be plucky.

بله بنابراین. خوش دست بودن

Here's another one, Steve, and I think this is this is something that we've both had to do in our life.

در اینجا یکی دیگر است، استیو، و من فکر می کنم این چیزی است که هر دوی ما مجبور بوده ایم در زندگی خود انجام دهیم.

We've had to have determination.

ما باید عزم راسخ داشته باشیم.

And again, this is a very good word

و باز هم

when we are talking about strength of character.

وقتی در مورد قدرت شخصیت صحبت می کنیم این کلمه بسیار خوبی است.

Your determination is your strength to go on.

عزم شما قدرت شما برای ادامه دادن است.

I think another another good example, of course,

من فکر می کنم یکی دیگر از نمونه های خوب، البته که

we have mentioned is illness your health.

ما ذکر کردیم، بیماری سلامتی شما است.

If your health is beginning to fail,

اگر سلامتی شما در حال از بین رفتن است،

then your strength of character

قدرت شخصیت شما

can actually help overcome those problems

در واقع می تواند به غلبه بر این مشکلات کمک کند

or at least may ease the pain

یا حداقل ممکن است درد را کاهش دهد

or make the burden less heavy.

یا بار سنگین را کمتر کند.

So I think determination is a very strong thing.

بنابراین فکر می‌کنم عزم و اراده چیز بسیار قوی‌ای است.

I am a big believer in positive thinking.

من به مثبت اندیشی اعتقاد زیادی دارم.

I don't always I don't always succeed

من همیشه

at being positive, but sometimes I try my best.

در مثبت بودن موفق نیستم، اما گاهی تمام تلاشم را می کنم.

I think it is good to be optimistic

من فکر می‌کنم خوش‌بین بودن خوب است

and determination is part of that that way

و قاطعیت بخشی از این راه است که می‌خواهی

of willing yourself to carry on.

ادامه بدهی.

But I think ill health is one of the things that holds people

اما من فکر می کنم که سلامتی یکی از چیزهایی است که افراد را

back when they are trying to to pursue something in life.

هنگامی که سعی می کنند چیزی را در زندگی دنبال کنند، باز می دارد.

Definitely.

قطعا.

Mr. Steve Yes.

آقای استیو بله.

Determination, Yeah.

عزم، آره

It just means that you've got a desire to do something

این فقط به این معنی است که شما میل به انجام کاری دارید

and you want to see it through.

و می خواهید آن را به پایان برسانید.

Maybe you are determined to

شاید شما مصمم هستید که

get a new job this year and

امسال یک کار جدید پیدا کنید و

I'm determined this year I'm going to get a new job.

من امسال مصمم هستم که یک کار جدید پیدا کنم.

That means you've made up your mind, you're going to do something and

این بدان معناست که شما تصمیم خود را گرفته اید، قرار است کاری انجام دهید و به

you're not going to let anything or anyone put you off.

هیچ چیز یا کسی اجازه نخواهید داد که شما را ناامید کند.

Of course, in order to see that happen,

البته، برای دیدن این اتفاق،

you've got to have to do certain things.

باید کارهای خاصی را انجام دهید.

So you might say, Well, I'm

بنابراین ممکن است بگویید، خوب، من

determined to get a new job this year, but then you've got to set out a plan for getting it.

مصمم هستم که امسال یک شغل جدید پیدا کنم، اما پس از آن باید برنامه ای برای به دست آوردن آن تنظیم کنید.

Otherwise nothing is going to nothing going to change.

در غیر این صورت هیچ چیز تغییر نخواهد کرد.

You're going to have to get yourself onto LinkedIn and and apply for jobs

شما باید خودتان را وارد لینکدین کنید و برای مشاغل

and and things like that and go for interviews.

و مواردی از این قبیل درخواست دهید و برای مصاحبه بروید.

But, yes, determination is often

اما، بله، عزم و اراده اغلب ناشی

born out of a desire to do something because you want to change your life in some way.

از تمایل به انجام کاری است، زیرا می خواهید زندگی خود را به نحوی تغییر دهید.

Well, I think

I think you are actually a very good example

خوب، من فکر می

کنم شما در واقع نمونه بسیار خوبی

of that, by the way, Steve, because if the changes you made in your life last year

برای آن هستید، اتفاقا استیو، زیرا اگر تغییراتی را که سال گذشته در زندگی خود ایجاد کردید

with with your your work situation,

با وضعیت کاری خود ایجاد کردید،

so you went from working to not working.

بنابراین از کار کردن به کار نکردن می رسید.

And I suppose the word I know don't like this word, Steve, but you did retire,

و فکر می کنم کلمه ای که می دانم این کلمه را دوست ندارد، استیو، اما تو بازنشسته شدی،

but then you decided that you wanted to to go back

اما بعد تصمیم گرفتی که می خواهی با

full steam, back into a job

تمام قوا برگردی، به شغلی برگردی

and you were determined at that point

و در آن لحظه مصمم بودی،

because you realised that there was an opportunity.

زیرا متوجه شدی که فرصتی وجود داشت

So I think sometimes if you have an opportunity, then you have to

بنابراین من فکر می کنم گاهی اوقات اگر فرصتی دارید، پس باید

you have to grab it, you have to pursue it and you have to follow it.

آن را غنیمت بشمارید، باید آن را دنبال کنید و باید آن را دنبال کنید.

And that's exactly what you did last year and you were successful.

و این دقیقاً همان کاری است که سال گذشته انجام دادید و موفق بودید.

So it just shows.

بنابراین فقط نشان می دهد.

So I think that's a very good example of that.

بنابراین من فکر می کنم که این یک مثال بسیار خوب از آن است.

Yes. Well, same with you.

آره. خب با شما هم همینطور

With YouTube.

با یوتیوب.

You haven't given up.

تسلیم نشدی

You've kept going. I'm

تو ادامه دادی من

not quite sure that's a good decision, but not not quite

کاملاً مطمئن نیستم که این تصمیم خوبی است، اما نه در

the same level of success, I will be honest.

سطح یکسانی از موفقیت، صادقانه خواهم گفت.

But I do try.

اما من تلاش می کنم.

And I think that's what I said a few moments ago.

و فکر می کنم این همان چیزی است که چند لحظه پیش گفتم. با

Being plucky, you have you have strength to carry on, even though even though things are going wrong,

زبردست بودن، قدرتی دارید که ادامه دهید، حتی اگر همه چیز بد پیش می‌رود،

even though you lots of challenges and difficulties and obstacles for anyone

حتی اگر برای هرکسی

who is on YouTube as a publisher or a creator,

که به عنوان ناشر یا خالق در یوتیوب است، چالش‌ها و مشکلات و موانع زیادی داشته باشید،

there are always problems and obstacles.

همیشه مشکلات و موانعی وجود دارد. .

But for all of us this year, 18 years,

اما برای همه ما امسال، 18 سال،

I've been doing this for 18 years year,

من 18 سال است که این کار را انجام می دهم،

so I must be doing something right.

بنابراین باید کاری را درست انجام دهم.

And I think, yeah, I think that's more stubbornness.

و من فکر می کنم، بله، من فکر می کنم که این لجاجت بیشتر است.

That's

این

maybe just being very stubborn.

شاید فقط خیلی سرسخت است.

A bit of both.

کمی از هر دو.

YouTube want you to give up, but you're just being very stubborn and keeping going.

یوتیوب از شما می خواهد که تسلیم شوید، اما شما فقط بسیار سرسخت هستید و به راه خود ادامه می دهید.

I think that's probably closer to the the explanation.

من فکر می کنم که احتمالاً به توضیح نزدیک تر است.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

This might be an old fashioned phrase.

این ممکن است یک عبارت قدیمی باشد.

Google.

گوگل.

I love that Google to have the Google

من دوست دارم که گوگل گوگل را

to do something or of course,

برای انجام کاری یا البته

naming part of the body, the backbone.

نامگذاری بخشی از بدن، ستون فقرات، داشته باشد.

You have backbone.

تو ستون فقرات داری

So I think both of these phrases might seem a little old fashioned,

بنابراین فکر می‌کنم هر دوی این عبارات ممکن است کمی قدیمی به نظر برسند،

but I have used them both and I've heard them used as well.

اما من از هر دو استفاده کرده‌ام و همچنین شنیده‌ام که از آنها استفاده می‌شود.

You have to Google to do something.

برای انجام کاری باید به گوگل مراجعه کنید.

You have the backbone to do something.

شما پشتوانه انجام کاری را دارید.

So we often think of the backbone run in a person's body

بنابراین ما اغلب فکر می کنیم که ستون فقرات در بدن یک فرد

as being the the main support.

به عنوان تکیه گاه اصلی است.

So we often describe strength of character

بنابراین ما اغلب قدرت شخصیت را

in a positive way as Google

به روشی مثبت به عنوان گوگل توصیف می کنیم

or you have a backbone, the state of fearlessness,

یا اینکه شما یک ستون فقرات دارید، حالت نترسیدن،

having no fear or, at least

نداشتن ترس یا حداقل

having control over your fear.

کنترل بر ترس خود. به

I think it's a very important thing

نظر من کنترل لکنت بسیار مهم است

to to keep control of stuttering.

.

No mentions, adamant.

بدون اشاره، قاطعانه

That's a good word. Adamant.

این کلمه خوبی است. تزلزل ناپذیر.

I'm adamant.

من قاطع هستم.

I will get a new job this year.

امسال یه کار جدید پیدا میکنم

Yes, it's it's like determination.

بله، این مثل عزم است.

Determined. You're adamant. Sure.

مشخص. تو قاطع هستی مطمئن.

You're not going to change your mind.

قرار نیست نظرت را عوض کنی

You're going to do what you say,

شما هم کاری را که می گویید انجام می دهید

too. Yeah.

Thanks for that.

. آره

برای آن متشکرم. به

Google, I think.

نظر من گوگل

I think Google.

فکر کنم گوگل

Now, I might be wrong, but Google, I think it refers

حالا شاید من اشتباه می کنم، اما گوگل، فکر می کنم

to the the spirit of a person.

به روحیه یک فرد اشاره دارد.

You're in a spirit.

شما در یک روح هستید.

I might be wrong there.

ممکنه اونجا اشتباه کنم این

It's not it's not a word I've looked up recently.

کلمه ای نیست که اخیراً جستجو کرده ام.

Google. Yes.

گوگل. آره.

It just means that you're being quite cheeky.

این فقط به این معنی است که شما کاملاً گستاخ هستید.

Really?

واقعا؟

If you've got a lot of Google,

اگر گوگل زیادی دارید، به این

it means that you do things that probably people wouldn't expect you to do.

معنی است که کارهایی را انجام می دهید که احتمالاً مردم از شما انتظار ندارند.

Yes. Or is what a goal?

آره. یا اینکه هدف چیست؟

So you might go and you might just go up to to somebody and ask them out,

بنابراین ممکن است بروید و فقط به سراغ کسی بروید و از او بخواهید،

and or do

و یا کاری انجام دهید

something that maybe is seen as maybe not socially acceptable

که شاید از نظر اجتماعی قابل قبول نباشد

or isn't the usual way that people behave, but you do it anyway.

یا رفتار معمول مردم نباشد، اما به هر حال آن را انجام می‌دهید.

And so what a Google,

و خب چه گوگلی،

you know, it means you're

می دانید، این بدان معناست که شما

being a bit cheeky, being a bit.

کمی گستاخ هستید، کمی گستاخ هستید.

I can't think of another word.

من نمی توانم به کلمه دیگری فکر کنم.

Well, I suppose you have no fear.

خب فکر کنم هیچ ترسی نداری

So you are saying it even though you might get into trouble for saying it or doing it.

بنابراین شما آن را می گویید حتی اگر برای گفتن یا انجام آن به دردسر بیفتید.

Yeah, you are. You are a little bit cheeky.

بله شما هستید. شما کمی گستاخ هستید.

Mischievous even, I can't believe you said that.

حتی شیطنت، باورم نمیشه که اینو گفتی

It's a little bit like.

کمی شبیه است.

I don't know Mr.

Steve going out into the street, walking around

من نمی‌دانم آقای

استیو به خیابان می‌رود،

without his shirt or vest

بدون پیراهن یا جلیقه‌اش

and so completely from the waist, he's naked

و کاملاً از کمر راه می‌رود، او برهنه است

and he walks around the street and everyone's shocked.

و در خیابان راه می‌رود و همه شوکه شده‌اند.

They can't believe that Mr.

آنها نمی توانند باور کنند که آقای

Steve is walking around with with no top at all.

استیو در حال راه رفتن است بدون هیچ تاپ.

And you might say, my goodness, Mr.

و ممکن است بگویید، خدای من، آقای

Steve, he has got a lot of gold,

استیو، او طلاهای زیادی دارد،

he's got a lot of spirit.

روحیه زیادی دارد.

He's he's quite fearless in that respect.

او از این نظر کاملاً نترس است.

You might you might go to somebody

ممکن است به سراغ کسی بروید

that you've

never would normally go to and you've never done before.

که به طور

معمول هرگز به سراغش نرفته اید و هرگز پیش از این نرفتید.

Somebody at work maybe, maybe a friend.

یک نفر در محل کار شاید، شاید یک دوست.

So can you lend me £1,000?

پس می توانید 1000 پوند به من قرض بدهید؟

And I might say that's a bit of a cheek.

و من ممکن است بگویم که این کمی از گونه است.

You've got a gall, haven't you? Fancy asking me that?

شما یک صفرا دارید، نه؟ دوست دارید از من این را بپرسید؟

Yeah.

You know, it's it's.

آره

میدونی همینه

It's a surprise.

این یک تعجب است. کاری

Something surprising that you do.

شگفت انگیز که شما انجام می دهید.

Catarina uses the phrase to have the guts.

کاتارینا از این عبارت برای داشتن جرات استفاده می کند.

Her good one to do something. Yes.

او برای انجام کاری خوب است. آره.

Have you got the guts to do something mean that that's.

آیا جرات انجام کاری را دارید به این معنی است که این کار است.

That's to do with courage.

این مربوط به شجاعت است. آیا

Have you got the courage to do something?

جرات انجام کاری را دارید؟

But I still think that would would come from your strength of character.

اما من هنوز فکر می کنم که این از قدرت شخصیت شما ناشی می شود.

So that that courage, the the,

به طوری که من فکر می‌کنم این شجاعت، عزم و

the determination, I think all of these are what I would call

اراده، همان چیزی است که من آن را

positive strengths of, character.

نقاط قوت مثبت شخصیت می‌نامم.

We're going to have a little break.

قرار است کمی استراحت کنیم.

So in as well.

بنابراین در همچنین.

Tatiana Yes. Boldness to believe all the guts.

تاتیانا بله. جسارت به باور تمام جرات.

Okay, Steve, we've got to take a little break, okay?

باشه، استیو، باید کمی استراحت کنیم، باشه؟

Because I'm going to have a glass of water

چون قراره یه لیوان آب بخورم

because my throat is going very dry.

چون گلویم خیلی خشک میشه.

And we will be back in a moment right after this.

و ما بلافاصله پس از این یک لحظه برمی گردیم.

Don't go away.

نرو

English addict is with you today.

معتاد انگلیسی امروز با شماست.

It's Sunday and we are live.

یکشنبه است و ما زنده هستیم.

English addict is what this is.

معتاد انگلیسی همین است.

And we are an ally from England.

و ما یک متحد از انگلیس هستیم.

For those wondering where I am

برای کسانی که نمی‌دانند من کجا هستم

and I am here in the studio.

و اینجا در استودیو هستم. آیا

Have you seen my new little additions to the studio?

افزوده های کوچک جدید من به استودیو را دیده اید؟

Look at that little doggy.

به اون سگ کوچولو نگاه کن

It's not a real dog.

این یک سگ واقعی نیست.

This is the nearest that I'm ever going

این نزدیکترین چیزی است که من میخواهم

to get to having a real dog.

به داشتن یک سگ واقعی برسم.

But this is my new little dog.

اما این سگ کوچولوی جدید من است.

His name is Napoleon.

نام او ناپلئون است.

Basingstoke, the third.

بیسینگ استوک، سوم.

I know what you're going to say, Mr. Duncan.

من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای دانکن.

That is a stupid name for a dog.

این یک نام احمقانه برای سگ است.

But it's my stupid name for my stupid dog.

اما این نام احمقانه من برای سگ احمق من است.

And that's.

و این است.

That's all I'm saying, really. And of course.

این تمام چیزی است که من می گویم، واقعا. و البته.

we also have Mr. Steve is here as well.

ما همچنین داریم که آقای استیو نیز اینجاست.

But please be gentle with him because he's not feeling very well today.

اما لطفا با او مهربان باشید زیرا امروز حالش خیلی خوب نیست.

He's got a painful tum tum.

او شکم دردناکی دارد.

Not sure why.

مطمئن نیستم چرا.

Talking of guts, just to finish it.

صحبت از جرات، فقط برای تمام کردن آن است.

Just to continue what Santa Reno,

فقط برای ادامه همان چیزی که سانتا رنو،

before the break was, was talking about the phrase

قبل از استراحت بود، در مورد عبارت «

have the guts.

جرات هست» صحبت می کرد.

That's normally a phrase that is used

این معمولاً عبارتی است که

when you're when you're mocking somebody, isn't it?

وقتی کسی را مسخره می‌کنید استفاده می‌شود، اینطور نیست؟

You might be in a conversation with somebody.

ممکن است در حال گفتگو با کسی باشید.

Hey, here's an example.

سلام، این یک مثال است.

And maybe the boss at work's been bullying you.

و شاید رئیس در محل کار شما را مورد آزار و اذیت قرار داده است.

And you might say to a friend at work, I'm going to tell you I'm going to tell my boss what I think of him.

و ممکن است به یک دوست در محل کار بگویید، من به شما می گویم که می خواهم به رئیسم بگویم که درباره او چه فکر می کنم.

And I couldn't care whether he sacked me or not.

و برایم مهم نبود که او مرا اخراج کرد یا نه.

And your friend might say, don't be ridiculous, you haven't got the guts.

و دوست شما ممکن است بگوید، مسخره نباشید، شما جراتش را ندارید.

In other words, they're mocking you, saying you haven't got the courage

به عبارت دیگر، آنها شما را مسخره می کنند و می گویند شما جرات

or the boldness to go and say something.

یا جرأت این را ندارید که بروید و چیزی بگویید. به

I think it's a good point.

نظر من نکته خوبی است.

Actually, it's a good point to make because to have guts means means

در واقع، این نکته خوبی است که به آن اشاره کنیم، زیرا داشتن جرات به این معنی است که

you have determination to do something.

شما عزم خود را برای انجام کاری دارید.

Maybe a person who who goes off to war,

شاید فردی که به جنگ می رود،

a person with a lot of courage, a lot of guts,

فردی با شجاعت زیاد، جرات زیادی دارد،

they really feel as if they believe in that thing.

واقعاً احساس می کند که به آن چیز اعتقاد دارد.

They want to go forward.

آنها می خواهند جلو بروند.

They to put their their self forward and go and fight for their country.

آنها خودشان را جلو ببرند و بروند و برای کشورشان بجنگند.

So I suppose that's that's a good way of describing it.

بنابراین من فکر می کنم که این روش خوبی برای توصیف آن است.

Maybe if a person you might encourage someone

شاید اگر کسی را تشویق کنید

to to be stronger in their character,

که شخصیتش قوی تر باشد،

you might tell them to stand your ground.

ممکن است به او بگویید که روی موضع خود بایستد.

Or of course this can be an instance or an occurrence of it.

یا البته این می تواند یک نمونه یا یک اتفاق از آن باشد.

So to stand your ground.

بنابراین برای ایستادن در موضع خود.

So we are moving into a different area now.

بنابراین ما اکنون در حال حرکت به یک منطقه متفاوت هستیم.

To stand your ground means to defend yourself.

ایستادگی به معنای دفاع از خود است.

And quite often when we talk about character,

و اغلب وقتی در مورد شخصیت،

a person's character or their strength.

شخصیت یک فرد یا قدرت او صحبت می کنیم.

It is also the strength

همچنین این قدرت

to to defend yourself against attack,

دفاع از خود در برابر حمله است،

not generally

نه به طور کلی

violent attack, but just generally in life.

حمله خشونت آمیز، بلکه به طور کلی در زندگی.

Criticism.

نقد.

Maybe a person who is trying to hurt your feelings,

شاید فردی که سعی دارد به احساسات شما صدمه بزند،

maybe a person who is trying to undermine

شاید شخصی که سعی دارد

your your dreams as well.

رویاهای شما را نیز تضعیف کند.

So you stand your ground, you are showing your strength.

بنابراین شما روی پای خود ایستاده اید، قدرت خود را نشان می دهید.

And I think this this refers

و من فکر می کنم که این

to maybe a manoeuvre during war.

شاید به یک مانور در طول جنگ اشاره دارد.

You stand your ground, you are standing firm.

تو ایستاده ای، محکم ایستاده ای.

So instead of running away and retreating,

بنابراین به جای فرار و عقب نشینی، روی

you stand your ground.

موضع خود می ایستید. آیا می

Would you say yes? Definitely.

گویید بله؟ قطعا.

Yes. If you.

آره. اگر شما.

Yeah. It just means you're not moving.

آره این فقط به این معنی است که شما حرکت نمی کنید.

I mean, it looks like

منظورم این است که به نظر می رسد از نظر فیزیکی

it looks like you're standing in a particular place physically and you're not going to move.

در یک مکان خاص ایستاده اید و قرار نیست حرکت کنید.

I mean, that could be a case.

منظورم این است که ممکن است یک مورد باشد.

You might be you might be in a fight with somebody and you're going to

ممکن است با کسی دعوا کنید و می‌روید می‌دانید،

you know, you're not going to or you're not going to let somebody come by you.

نمی‌خواهید یا نمی‌گذارید کسی کنارتان بیاید.

You can physically stand your ground but you can stand your ground

شما می توانید از نظر فیزیکی روی موضع خود بایستید، اما

when you're having a conversation about something.

زمانی که در حال گفتگو در مورد چیزی هستید می توانید موضع خود را حفظ کنید.

And you might have a particular opinion about something

و ممکن است نظر خاصی در مورد چیزی داشته باشید

and you're not willing to change it no matter what other people say.

و مایل نباشید آن را تغییر دهید صرف نظر از اینکه دیگران چه می گویند.

And you might be you might be in the right, you might know your right,

و ممکن است حق با شما باشد، ممکن است حق خود را بدانید،

but you're going to but you're not going to let somebody else change your mind.

اما می‌روید اما اجازه نمی‌دهید که شخص دیگری نظر شما را تغییر دهد.

You're going to stand your ground.

شما قرار است در موضع خود بایستید.

So not physically standing at ground, but on on on the

بنابراین نه اینکه از نظر فیزیکی روی زمین بایستید، بلکه بر

on the basis of a particular opinion you might have about something. Yes,

اساس نظر خاصی که ممکن است در مورد چیزی داشته باشید ادامه دهید. بله

definitely.

قطعا.

So I think I think your your strength of character,

بنابراین من فکر می کنم قدرت شخصیت شما،

a person who will will not be defeated.

فردی که شکست نخواهد خورد.

They will not allow themselves to be pushed down in any way.

آنها به هیچ وجه به خود اجازه نمی دهند که تحت فشار قرار گیرند.

So we often look at this as being figurative.

بنابراین ما اغلب به این به عنوان تصویری نگاه می کنیم.

So you stand your ground.

پس شما در موضع خود ایستاده اید.

You are willing to defend yourself or stand up

شما مایلید از خود دفاع کنید یا

for the things that you believe are right,

از چیزهایی دفاع کنید که معتقدید درست هستند،

maybe something that you believe very deeply in, or maybe something you

شاید چیزی که عمیقاً به آن اعتقاد دارید یا شاید چیزی که

you feel strongly about.

شدیداً به آن احساس می کنید.

You might also and this is what you were talking about.

شما همچنین ممکن است و این چیزی است که شما در مورد آن صحبت می کردید.

Just see if you had if you had a direct physical confrontation

فقط ببینید اگر درگیری فیزیکی مستقیم

with another person, you have to stick up for yourself.

با شخص دیگری داشتید، باید خودتان را حفظ کنید.

To stick up for yourself

دفاع از خود

means to strongly defend yourself.

به معنای دفاع قوی از خود است.

So, again, this doesn't have to be a fight.

بنابراین، دوباره، این لازم نیست یک دعوا باشد.

It doesn't have to be physical violence.

لازم نیست خشونت فیزیکی باشد.

But maybe just in an argument or a confrontation where two people are

اما شاید فقط در یک مشاجره یا درگیری که دو نفر در حال

shouting and arguing,

داد و فریاد و دعوا هستند،

you have to stick up for yourself.

شما مجبور باشید برای خودتان پایبند باشید.

You have to defend your own corner, you have to stand your ground. Yes.

شما باید از گوشه خود دفاع کنید، باید در موضع خود بایستید. آره.

So I think these are two very good phrases that we use

بنابراین فکر می‌کنم این دو عبارت بسیار خوب هستند که ما

in English when we are trying to encourage someone

در انگلیسی از آنها استفاده می‌کنیم وقتی می‌خواهیم کسی را تشویق کنیم

to to be stronger, but also not to be to be pushed around.

که قوی‌تر باشد، اما همچنین نباید تحت فشار قرار بگیرد.

And I think this happens a lot.

و من فکر می کنم این اتفاق زیاد می افتد.

Life, especially in your younger days

زندگی، به خصوص در دوران جوانی‌تان

at school, you might be bullied by the other kids.

در مدرسه، ممکن است توسط بچه‌های دیگر مورد آزار و اذیت قرار بگیرید.

So maybe one day you decide that you are going to stick up for yourself.

پس شاید یک روز تصمیم بگیرید که از خودتان دفاع کنید.

You are sick and tired of being pushed around,

شما از اینکه تحت فشار قرار می گیرید مریض و خسته شده اید،

so you decide to stick up for yourself.

بنابراین تصمیم می گیرید که از خودتان دفاع کنید.

You defend yourself. Maybe physically,

تو از خودت دفاع کن شاید از نظر فیزیکی،

sometimes.

گاهی اوقات.

Although I have to say I haven't many fights in my life.

اگرچه باید بگویم در زندگی ام دعوای زیادی نداشته ام.

Physical fights.

دعواهای فیزیکی

Can you imagine me fighting someone?

آیا می توانید تصور کنید که من با کسی مبارزه کنم؟

Physically?

از نظر فیزیکی؟

It would have somebody wanting to physically strike you.

ممکن است کسی بخواهد به شما ضربه فیزیکی بزند. می

I can think of I can think of many people who would like to physically strike me.

توانم به افراد زیادی فکر کنم که دوست دارند به من ضربه فیزیکی بزنند.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

I think there is quite a queue for that.

من فکر می کنم یک صف کاملا برای آن وجود دارد.

But what about you?

اما شما چطور؟ آیا

Have you ever been in a fight?

تا به حال در دعوا بوده اید؟

Me? Yes, yes, yes.

من؟ بله بله بله.

A few.

تعداد کمی.

A few.

تعداد کمی.

I caught many, but I can't imagine you having a fight.

من خیلی ها را گرفتار کردم، اما نمی توانم تصور کنم که شما دعوا کنید.

Yes, I've had fights with people at school.

بله، من در مدرسه با مردم دعوا کرده ام. به

I think we all do.

Damned We lose your temper. I have a punch up.

نظرم همه ما این کار را انجام می دهیم.

لعنتی ما اعصاب شما را از دست می دهیم. من یک مشت دارم.

Yeah, I mean, I wasn't really involved in that many, but,

بله، منظورم این است که من واقعاً درگیر این همه نبودم، اما، می

you know, sometimes people who know you and,

دانید، گاهی اوقات افرادی که شما را می شناسند و

I can't really remember much about it.

من واقعاً نمی توانم چیز زیادی در مورد آن به یاد بیاورم.

But yes, I think I did used to get involved in fights when I was at school.

اما بله، فکر می کنم زمانی که در مدرسه بودم در دعوا شرکت می کردم.

But, you know, I wasn't was a bit timid at school really.

اما، می دانید، من واقعاً در مدرسه کمی ترسو نبودم.

I would say generally although I would stand over

من می گویم به طور کلی هر چند من می ایستم بیش از

people will put can push me, but they can only push me so far. Yes.

مردم قرار خواهد داد می تواند من را فشار دهد، اما آنها فقط می تواند من را تا اینجا فشار دهد. آره.

And then and then that's

و بعد و بعد این است که

I will stand my ground eventually.

من در نهایت روی موضع خود خواهم ایستاد.

I think I think it's fair to say Mr.

من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم آقای

Steve has a very long fuse in some situations.

استیو در برخی موقعیت ها فیوز بسیار طولانی دارد.

So it takes a long time for for for someone to annoy Steve.

بنابراین زمان زیادی طول می کشد تا کسی استیو را آزار دهد.

So maybe you let it build up and then suddenly it will just

بنابراین ممکن است اجازه دهید آن را تشکیل دهد و سپس ناگهان

it will just erupt and explode in one.

فوران کند و در یکی منفجر شود.

And yes, some people react very, very quickly.

و بله، برخی افراد خیلی خیلی سریع واکنش نشان می دهند.

I'm one of those people that doesn't react very quickly, but eventually I will.

من از آن دسته افرادی هستم که خیلی سریع واکنش نشان نمی دهم، اما در نهایت این کار را خواهم کرد.

And then and then watch out.

و بعد و بعد مراقب باشید.

But I've never

been go too far, but I've never been physically in a fight.

اما من هرگز زیاد از حد

نرفتم، اما هرگز از نظر فیزیکی درگیر دعوا نبودم.

I've never I've never had to to do this

من هرگز مجبور نبودم این کار را انجام دهم

even maybe one day we could try it.

حتی شاید روزی بتوانیم آن را امتحان کنیم.

We could.

We could have a fight maybe.

ما می توانستیم.

شاید بتوانیم دعوا کنیم

Steve, do you remember that time we said we were going to

استیو، آن زمان را به خاطر می آوری که گفتیم می خواهیم

to make a video of us wrestling in the mud?

از کشتی گرفتنمان در گل ویدیویی بسازیم؟

Do you remember that?

آیا آن را به خاطر دارید؟

I do remember that, yes. We never did it, by the way.

من این را به یاد دارم، بله اتفاقا ما هرگز این کار را نکردیم.

It was all just talking.

همش فقط حرف زدن بود

But to stick up for yourself is to strongly

اما اینکه از خودتان دفاع کنید یا به شدت از

defend yourself

خودتان دفاع کنید

either, either verbally

، یا به صورت شفاهی به

you are telling someone and there are many people that we would like to tell.

کسی می گویید و افراد زیادی هستند که ما دوست داریم به آنها بگوییم.

Isn't that Steve?

اون استیو نیست؟

Many people that we know we would love to tell.

بسیاری از افرادی که می دانیم دوست داریم به آنها بگوییم.

We would love to just say, look,

ما دوست داریم فقط بگوییم، نگاه کنید،

here is some of the things that I really think about, you

اینجا برخی از چیزهایی است که من واقعاً به آنها فکر می کنم، می

know, says to stick up means to.

دانید که می گوید پایبند ماندن به معنای آن است.

Rob Yeah, it's a stick up.

راب بله، این یک چوب بالا است. کلا

It's a different altogether.

فرق داره

But yes, a stick up is an American phrase

اما بله، چوب بالا یک عبارت آمریکایی است

meaning to rob somebody at gunpoint.

به معنای سرقت از کسی با اسلحه.

You can say stick up or hold up.

می‌توان گفت بالا یا نگهدار.

So yeah, if you if you go into a bank and there is a hold up,

بنابراین بله، اگر وارد یک بانک شوید و در آنجا توقفی وجود داشته باشد، می

it can mean that

تواند به این معنی باشد که

the bank is being robbed or maybe there is a stick up in the bank.

بانک در حال سرقت است یا شاید یک چوب در بانک وجود داشته باشد. ایناکی می‌گوید:

Someone is being robbed normally at gunpoint,

یک نفر به طور معمول با اسلحه مورد سرقت قرار می‌گیرد،

hand over the money, Inaki says.

پول را تحویل دهید.

Long fuse. Yes.

فیوز بلند. آره.

If someone's got a long fuse,

اگر کسی فیوز بلند داشته باشد، به این

it just means there's a long time before you light.

معنی است که زمان زیادی تا روشن شدن شما باقی مانده است.

If you're going to light the fuse, that means that's when the person starts to.

اگر قرار است فیوز را روشن کنید، این بدان معناست که آن شخص شروع به روشن کردن آن می کند.

I know you

من شما را می شناسم

and they'll keep annoying you.

و آنها همچنان شما را اذیت می کنند.

But that fuse is still going.

اما آن فیوز همچنان ادامه دارد.

But eventually that bomb is going to go off.

اما در نهایت آن بمب قرار است منفجر شود.

And. But, but.

و. اما، اما

But for somebody, it takes a lot longer.

اما برای کسی، خیلی بیشتر طول می کشد.

And I'm one of those people, but it eventually will go off.

و من یکی از آن افراد هستم، اما در نهایت از بین خواهد رفت.

But then it'll be like a nuclear explosion

اما پس از آن مانند یک انفجار هسته ای خواهد بود

that they're probably going to be unconscious people lying around.

که احتمالاً افراد بیهوشی در اطراف آن دراز کشیده اند.

Some people have a

برخی از افراد

short fuse and otherwise they lose their temper very easily.

فیوز کوتاهی دارند و در غیر این صورت خیلی راحت عصبانی می شوند.

But usually that temper isn't quite the longer the fuse

اما معمولاً هر چه فیوز طولانی‌تر باشد،

that usually the the larger the bang.

معمولاً صدای انفجار بزرگ‌تر نیست.

Yeah, Rosa says.

آره رزا میگه

When I was a teenager, I tried to slap a boy

وقتی نوجوان بودم، سعی کردم به پسری

who was bullying me, that he he held onto my hand.

که مرا قلدری می کرد، سیلی بزنم که او دستم را گرفت.

So I've never tried to fight with anyone since.

پس از آن زمان هرگز سعی نکردم با کسی دعوا کنم.

Women.

زنان.

Now, that's an interesting thing, actually.

در واقع، این یک چیز جالب است. آیا

Have you ever seen women fight?

تا به حال دعوای زنان را دیده اید؟

It is now. Some men.

اکنون است. بعضی مردها

Not me, maybe not me, but some men find it.

نه من، شاید نه من، اما برخی از مردان آن را پیدا می کنند.

What's the word?

کلمه چیست؟

Maybe exciting

شاید هیجان انگیز

when women are fighting and.

زمانی که زنان در حال دعوا هستند و.

And women really do fight quite violently.

و زنان واقعاً با خشونت می جنگند.

I've noticed women, when they fight, they normally grab hold of each other's hair.

من متوجه شده ام که زنان، وقتی با هم دعوا می کنند، معمولا موهای همدیگر را می گیرند.

So that's very common.

بنابراین بسیار رایج است.

If you fight like a woman, normally there's a lot of hair grabbing.

اگر مثل یک زن دعوا کنید، معمولا چنگ زدن به موها زیاد است.

So. So we would be all right.

بنابراین. بنابراین ما همه چیز خوب خواهیم بود.

All or the other one is slapping.

همش یا اون یکی سیلی میزنه

Of course, when women are fighting, they often slap, but quite often

البته زمانی که زن ها دعوا می کنند، اغلب سیلی می زنند، اما اغلب

they will grab each other's hair and pull the hair, which can be embarrassing

موهای همدیگر را می گیرند و موها را می کشند، که می تواند خجالت آور باشد،

because many women now or a lot of women will wear wigs or they will extend their hair.

زیرا بسیاری از زنان در حال حاضر یا بسیاری از زنان کلاه گیس می پوشند یا موهای خود را بلند می کنند.

So you might grab someone's hair

بنابراین ممکن است موهای کسی را بگیرید

and then it comes off in your hands

و سپس در دستان شما کنده شود

because it's not real.

زیرا واقعی نیست.

Stick up for yourself here we go.

برای خودتان بچسبید که ما می رویم. در

Here's another one, an old fashioned phrase.

اینجا یک عبارت دیگر وجود دارد، یک عبارت قدیمی.

This sounds a little old fashioned to have fortitude, fortitude

این به نظر کمی قدیمی به نظر می رسد که استحکام داشته باشید، استحکام

We won't look at this too much because fortitude might be seen as old fashioned,

ما زیاد به این موضوع نگاه نمی کنیم زیرا استحکام ممکن است به عنوان یک استحکام قدیمی دیده شود،

but your fortitude is just referring

اما استحکام شما فقط

to the position of mental strength

به موقعیت قدرت ذهنی

below.

زیر اشاره دارد.

Resilience. Yes. Very similar.

تاب آوری. آره. بسیار شبیه.

Similar words.

کلمات مشابه

Resilience? Yes.

تاب آوری؟ آره.

It must come from the word fortifications.

باید از کلمه استحکامات آمده باشد.

So if you had a

بنابراین اگر

if you had a building that you wanted to protect from attack

ساختمانی داشتید که می خواستید از حمله

from your enemies, you would

دشمنان خود محافظت کنید،

you would put up fortifications like you like a moat

استحکاماتی مانند خود مانند یک خندق

or a big thick wall or something like that.

یا یک دیوار ضخیم بزرگ یا چیزی شبیه به آن ایجاد می کردید.

It just means to yet to build up strength to something.

این فقط به این معنی است که هنوز برای چیزی نیرو ایجاد نکرده اید.

You've got fortitude, you've got fortified masons, you've got some kind of barrier,

شما استحکام دارید، سنگ تراشی های مستحکم دارید، نوعی مانع دارید،

something to protect you against an onslaught from somebody.

چیزی برای محافظت از شما در برابر حمله کسی.

So we are looking at strength of character.

بنابراین ما به قدرت شخصیت نگاه می کنیم.

You have it means you possess mental health,

شما به این معنی است که از سلامت روان برخوردار هستید و

being able to deal with stress.

می توانید با استرس مقابله کنید.

And I think that is one of the big ones.

و من فکر می کنم که یکی از بزرگ ترین هاست.

I think it must be one of the biggest killers of people

من فکر می کنم این باید یکی از بزرگترین قاتل افرادی باشد که به

damaging their health and and causing them to

سلامتی آنها آسیب می رساند و باعث می شود آنها به

to have, well, illness, but also maybe an early death as well.

بیماری مبتلا شوند، اما ممکن است مرگ زودهنگام نیز داشته باشند.

Courage. Here we go, Steve.

شجاعت. ما به اینجا می رویم، استیو.

Some some very familiar words now.

چند کلمه بسیار آشنا در حال حاضر.

Courage.

شجاعت.

You have courage.

شما شجاعت دارید.

You have bravery.

تو شجاعت داری

So a person is courageous and brave.

پس انسان شجاع و شجاع است.

Courage and bravery.

شجاعت و شجاعت.

You have courage.

شما شجاعت دارید.

You are courageous.

شما شجاع هستید.

Courageous is the state

شجاع حالت

of having courage and you are brave,

داشتن شجاعت است و شما شجاع هستید،

which is to show courage or to have the quality

یعنی شجاعت نشان دادن یا داشتن ویژگی

of being brave, to possess fearlessness.

شجاع بودن، داشتن نترسی.

I love that.

من آن را دوست دارم.

I love that word. By the way, fearlessness, right?

من عاشق این کلمه هستم به هر حال، بی باکی، درست است؟

Maybe I should have called my dog fearlessness.

شاید باید سگم را بی باک می نامیدم.

I think that's a good one to say.

فکر می کنم گفتن این حرف خوب است.

So you have no fear?

پس ترس نداری؟

Yes, you have no fear.

بله، شما هیچ ترسی ندارید. به نظر من

That's that's a good way of putting it,

این روش خوبی برای بیان آن است

I think.

.

censoring Arena says it's not the same thing

سانسور آرنا می گوید که

to get a punch from a woman and, one from a man.

گرفتن مشت از یک زن و یک مشت از یک مرد یکسان نیست.

Well, I suppose what another thing.

خوب، من حدس می زنم چه چیز دیگری.

If you are attacking a man, of course you can always kick him.

اگر به یک مرد حمله می کنید، مطمئناً همیشه می توانید او را لگد بزنید.

Kick him in a certain part of his body.

او را به قسمت خاصی از بدنش لگد بزنید.

And I can tell you now he will never do anything ever again.

و اکنون می توانم به شما بگویم که او دیگر هرگز کاری انجام نخواهد داد.

Once you've done that is a good one.

وقتی این کار را انجام دادید کار خوبی است.

From Tomek 2.0 Dutch courage,

از شجاعت هلندی Tomek 2.0،

which is a different type, which is courage

که نوع متفاوتی است، که شجاعت

borne out of alcohol.

ناشی از الکل است.

So that's a very good phrase.

پس این عبارت بسیار خوبی است.

So if you sometimes, if you drink alcohol,

بنابراین اگر گاهی اوقات الکل می نوشید،

it can suppress your feelings of fear.

می تواند احساس ترس شما را سرکوب کند.

And they call it Dutch courage, don't they I think I'm.

و آنها به آن می گویند شجاعت هلندی، آیا فکر نمی کنم من هستم.

I think that's right.

And it doesn't necessarily refer to drink

من فکر می کنم درست است.

و لزوماً به معنای نوشیدن

anything that that is helping you to to to build up your courage.

چیزی نیست که به شما کمک می کند تا شجاعت خود را افزایش دهید.

But but it's really your your own physical courage.

اما این واقعاً شجاعت بدنی خودتان است.

It is something that is helping you.

این چیزی است که به شما کمک می کند.

So he might even be something else that you're taking into your body.

بنابراین او حتی ممکن است چیز دیگری باشد که شما به بدن خود وارد می کنید.

It could be. Yeah, it's something to help you.

میتوانست باشد. بله، این چیزی است که به شما کمک می کند.

Usually alcohol too,

معمولاً الکل نیز،

because if you say you wanted to chat up a woman and you were too frightened and

زیرا اگر بگویید می‌خواهید با یک زن صحبت کنید و خیلی ترسیده‌اید و یا می‌خواهید به

but or you wanted to tell somebody

کسی

something they didn't know you and you want to wanted to tell them

چیزی بگویید که شما را نمی‌شناسد و می‌خواهید به او بگویید

if you took some alcohol,

اگر مقداری الکل مصرف کرده‌اید،

your inhibitions are lower than they.

مهارها کمتر از آنها هستند.

Yes. So you're you are less self-conscious.

آره. بنابراین شما کمتر خودآگاه هستید.

You you lose your self-consciousness.

شما خودآگاهی خود را از دست می دهید.

So thanks for that.

بنابراین برای آن متشکرم.

So yeah, that, that often is quite useful

بنابراین بله، این اغلب بسیار مفید است

if you want to overcome sort of inner

اگر بخواهید بر نوعی

fears to do something because it can get you into trouble as well.

ترس درونی برای انجام کاری غلبه کنید، زیرا می تواند شما را به دردسر بیاندازد.

But okay, Steve, another one was we only got eight,

اما باشه، استیو، یکی دیگر این بود که ما فقط

8 minutes left and we have about another nine things to look at.

8 دقیقه فرصت داریم و 9 مورد دیگر را باید بررسی کنیم.

So we can do each of these

بنابراین ما می‌توانیم هر یک از اینها را انجام دهیم

and give a minute to one bold and forthright,

و یک دقیقه به یک جسور و صریح وقت بدهیم،

a person who is not afraid to stand up for themselves

فردی که از ایستادگی برای خود

or maybe to show themselves off to other people.

یا شاید نشان دادن خود به دیگران نمی‌ترسد.

So if you are bold, forthright,

بنابراین اگر شما جسور و صریح باشید، به این

it means you are not afraid to express your opinions.

معنی است که از بیان نظرات خود نمی ترسید.

There are many people nowadays they make a very nice salary

امروزه افراد زیادی هستند که

from just talking and being bold and forthright.

از صحبت کردن و جسارت و صریح بودن حقوق بسیار خوبی می گیرند.

They are giving their opinions on things.

آنها در مورد چیزها نظرات خود را می دهند.

So you are not afraid to stand up.

بنابراین شما از ایستادن نمی ترسید.

You are being bold, you are being forthright,

شما جسارت می کنید، صریح هستید، از

you are not afraid to to to show

نشان دادن

your your inner feelings.

احساسات درونی خود نمی ترسید.

A person who is weak, we might tell them

فردی که ضعیف است، ممکن است این را به آنها بگوییم،

this, this some people might not like this,

این ممکن است برخی افراد این را دوست نداشته باشند،

but you might have to tell someone

اما ممکن است مجبور شوید به کسی بگویید

that they need to toughen up.

که باید سخت‌تر شود.

Toughen up.

تشدید کردن.

So this is a phrase that you might use to someone

بنابراین این عبارتی است که ممکن است برای کسی استفاده کنید،

if you are trying to encourage them to be stronger,

اگر می‌خواهید او را تشویق کنید قوی‌تر باشد،

to have more strength in their character,

قدرت بیشتری در شخصیتش داشته باشد، به او

you tell them to toughen up, to be stronger.

بگویید سخت‌تر شود، قوی‌تر باشد.

Come on, you have an inner strength.

بیا تو قدرت درونی داری

You have an inner quality of strength.

شما یک کیفیت درونی از قدرت دارید.

I think we all have it.

من فکر می کنم همه ما آن را داریم.

It's just that most of us

فقط این است که اکثر ما

don't believe that we have it,

باور نداریم که آن را داریم،

but we all have some sort of inner strength.

اما همه ما نوعی قدرت درونی داریم.

So I think it is something we can all find in ourselves.

بنابراین فکر می کنم این چیزی است که همه ما می توانیم در خودمان پیدا کنیم.

Definitely be stronger.

حتما قوی تر باش

Now here is here is another one.

حالا اینجا یکی دیگر است.

Steve, this this might.

استیو، این ممکن است

No, sorry, I was going to say yes.

نه ببخشید میخواستم بگم بله

Here's another one from Tatiana to man up.

اینم یکی دیگه از تاتیانا تا مرد تا.

which is.

که هست.

Yeah, that's similar to toughen up I think, isn't it.

بله، من فکر می کنم شبیه به سفت کردن است، اینطور نیست.

If you tell somebody to man up, it means, well,

اگر به کسی بگویید که مرد را بالا ببرد، به این معنی است که خب،

the traditional view of a man is that he is always strong.

دیدگاه سنتی یک مرد این است که او همیشه قوی است.

Yes. Physically, mentally,

آره. از نظر جسمی، روحی،

you know, maybe a bit aggressive.

می دانید، شاید کمی پرخاشگر.

He's not afraid.

او نمی ترسد.

So if

somebody tells you to man up, I can tell a woman to man up.

بنابراین اگر

کسی به شما بگوید که مرد شوید، من می توانم به یک زن به مرد بگویید.

Maybe another woman could tell another woman to manage.

شاید زن دیگری بتواند به زن دیگری بگوید که مدیریت کند.

It's probably not a phrase used.

احتمالاً این عبارت استفاده شده نیست.

It's normally used in a man who doesn't seem very manly. Yes.

معمولاً در مردی که خیلی مرد به نظر نمی رسد استفاده می شود. آره.

So maybe if the man is running away because he's afraid

بنابراین شاید اگر آن مرد به خاطر ترسش فرار می کند،

someone might say, come on, man.

ممکن است کسی بگوید، بیا، مرد.

Yeah.

آره

See if somebody says that to you, they're almost saying you're a bit of a coward

ببینید اگر کسی این را به شما می‌گوید، تقریباً می‌گوید شما کمی ترسو هستید

and that you need to if you're a man, you need to.

و اگر مرد هستید، لازم است.

You use your supposed theoretical strengths

شما از نقاط قوت تئوریک فرضی خود

of a man and not to run away and cry

در یک مرد استفاده می کنید و نه اینکه فرار کنید و

man up.

مرد را گریه کنید.

It's it's a it's a phrase you don't want to have said to you, really.

این عبارتی است که واقعاً نمی خواهید به شما بگویید.

I've had it said to me many times, Here's another one, Steve.

من بارها به من گفته‌ام ، یکی دیگر، استیو.

This one, this one might be Steve.

این یکی، این یکی ممکن است استیو باشد.

This one might be controversial. Yeah.

این یکی ممکن است بحث برانگیز باشد. آره

You might tell someone to grow some balls.

ممکن است به کسی بگویید چند توپ رشد کند.

This is a very blunt and some might say

این روشی بسیار صریح و

unfriendly way of telling

غیر دوستانه است که به

another person to become more courageous.

شخص دیگری می گوییم شجاع تر شود.

You might say it to a male, a man who is a little weak

ممکن است به مردی بگویید، مردی که کمی ضعیف است

and he doesn't want to take part in something because he's afraid to do it.

و نمی‌خواهد در کاری شرکت کند، زیرا از انجام آن می‌ترسد.

So someone might say to him, come on, grow some balls

بنابراین ممکن است کسی به او بگوید، بیا، چند توپ رشد کن

and do we mean by that?

و آیا منظور ما از آن است؟

Well, well, I just said you say it to them because you want them to know.

خوب، من فقط گفتم به آنها بگویید چون می خواهید آنها بدانند.

I mean, just in case.

منظورم این است که برای هر موردی.

People don't know what we mean by balls or balls is another name

مردم نمی دانند منظور ما از توپ یا توپ نام دیگری

for the male sexual organs commonly known as the testicle.

برای اندام جنسی مردانه است که معمولاً به عنوان بیضه شناخته می شود.

That's it. Yeah.

خودشه. آره

Grow some balls. So we often see.

چند توپ رشد کنید. بنابراین ما اغلب می بینیم.

I can't believe I'm doing that.

من نمی توانم باور کنم که من این کار را انجام می دهم.

We see balls.

ما توپ ها را می بینیم.

Yeah, well, I think we know you don't have to go that far.

آره، خوب، فکر می کنم می دانیم که لازم نیست آنقدر دور بروی.

No, I was just to say, we see balls as a strength.

نه، فقط می خواستم بگویم، ما توپ ها را به عنوان یک نقطه قوت می بینیم. به

So that's why we tell a person to grow some.

همین دلیل است که به یک فرد می گوییم کمی رشد کند.

Because we are saying that that person doesn't have any courage.

چون ما می گوییم آن شخص جرات ندارد.

So you must grow some balls.

بنابراین باید چند توپ رشد کنید.

So I think that I think we covered that one quite well.

بنابراین من فکر می کنم که ما به خوبی آن را پوشش دادیم.

Well, it's strangely enough, just before you were at virtually same time, you put that on

خوب، به اندازه کافی عجیب است، درست قبل از اینکه تقریباً در همان زمان باشید، آن را روی

Tomic to point out use the phrase grow a pair, which is the same thing.

Tomic گذاشتید تا از عبارت رشد یک جفت استفاده کنید، که همان چیزی است.

You don't you know, grow a pair means

شما نمی دانید، رشد یک جفت یعنی

some balls.

چند توپ.

Yes, basically, yeah.

بله، اساسا، بله.

Be more confident, be more assertive.

اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید، قاطعانه تر باشید.

We have 2 minutes

2 دقیقه دیگر

left by the lack of confidence.

با عدم اعتماد به نفس باقی مانده است.

If you have lack of confidence, it means you are unsure of your own

اگر اعتماد به نفس ندارید، به این معنی است که

to be unsure of one's abilities.

از توانایی های خود مطمئن نیستید.

You have a lack of confidence.

شما کمبود اعتماد به نفس دارید.

So if you lack confidence, I bet I'm looking at the comments.

بنابراین اگر اعتماد به نفس ندارید، شرط می بندم که به نظرات نگاه می کنم.

I know. I'm just I don't know.

میدانم. من فقط من نمی دانم.

Steve, we've got to go in your carry on. Yeah.

استیو، ما باید با تو حرکت کنیم. آره

Lack of confidence.

عدم اعتماد به نفس.

So you don't have the courage.

پس جرات نداری

Maybe you lack the confidence to do something.

شاید شما اعتماد به نفس لازم برای انجام کاری را ندارید.

I've often said this when people are learning English, the hardest part of learning

من اغلب این را گفته ام زمانی که مردم در حال یادگیری زبان انگلیسی هستند، سخت ترین بخش یادگیری

any language is speaking the language,

هر زبانی صحبت کردن به آن زبان،

using it in front of other people.

استفاده از آن در مقابل دیگران است.

You have to build up courage.

شما باید شجاعت ایجاد کنید.

You have to build up courage.

شما باید شجاعت ایجاد کنید.

So quite often you have to do something.

بنابراین اغلب شما باید کاری انجام دهید.

You have to put yourself forward.

باید خودت را جلو ببری

You have to put yourself in a situation where you have to

شما باید خود را در موقعیتی قرار دهید که مجبور باشید،

I suppose you have to have some some pressure,

فکر می کنم باید مقداری فشار،

some sort of pressure around you.

نوعی فشار در اطراف خود داشته باشید.

So you gain confidence.

بنابراین اعتماد به نفس پیدا می کنید.

Normally through action, you build up

معمولاً از طریق عمل،

your courage, you build up your confidence,

شجاعت خود را افزایش می دهید، اعتماد به نفس خود را افزایش می دهید،

and maybe you

و شاید

have a good friend, Steve, maybe you have a lovely friend

یک دوست خوب داشته باشید، استیو، شاید یک دوست دوست داشتنی داشته باشید

who wants you to do well they want you to be a strong person.

که از شما می خواهد عملکرد خوبی داشته باشید، آنها می خواهند شما یک فرد قوی باشید.

Maybe they recognise that you have strength within you,

شاید آنها تشخیص دهند که شما قدرتی در درون خود دارید،

so they will encourage,

بنابراین آنها را تشویق می کنند،

so to give courage to persuade someone

بنابراین برای متقاعد کردن کسی

to do something normally, something positive

برای انجام کاری عادی، کاری مثبت را

you encourage, someone to do.

تشویق می کنید، کسی را تشویق می کنید که انجام دهد.

Something you encourage someone to pursue a thing

چیزی که شما کسی را تشویق می‌کنید که به دنبال چیزی برود

that they are interested in a certain thing that they are interested in.

که به چیزی که به آن علاقه دارد، علاقه‌مند است.

Finally, before we finish today,

در نهایت، قبل از اینکه امروز را به پایان برسانیم،

we often think of strength of character

اغلب به قدرت شخصیت

as being one of the reasons why people are successful.

به عنوان یکی از دلایل موفقیت افراد فکر می‌کنیم.

So if you have success in your life,

بنابراین اگر در زندگی خود موفق باشید،

we often see the person

ما اغلب آن شخص را

as having a strong character,

دارای شخصیت قوی می بینیم،

and I think that might be true.

و من فکر می کنم این ممکن است درست باشد.

You often see people who are successful

اغلب افراد موفقی را می بینید که

they normally seem very confident, very brave.

معمولاً بسیار با اعتماد به نفس و بسیار شجاع به نظر می رسند. صادقانه بگویم، به

They don't seem to have any lack of confidence, to be honest.

نظر می رسد که آنها هیچ اعتماد به نفسی ندارند .

What would you would you say? Steve?

شما چه می گویید؟ استیو؟

Yeah.

آره

yeah, Yes, I agree.

بله، بله، موافقم

I yes, it most if you look at most successful businessmen,

بله، اگر به بیشتر تاجران موفق نگاه کنید،

people are successful in, you know,

مردم در

the Ron Musks of this world.

ران ماسک های این دنیا موفق هستند.

They've got certain characteristics that

آنها ویژگی های خاصی دارند که به

have helped them to get where they are.

آنها کمک کرده تا به جایی که هستند برسند.

They're bold, their strength

آنها جسور هستند، قدرت

of character, stubbornness, sometimes assertiveness.

شخصیت آنها، سرسختی، گاهی اوقات قاطعیت.

These are often, I mean, often these are seen as negative things as well.

منظورم این است که اغلب اینها به عنوان چیزهای منفی نیز دیده می شوند.

You can go too far with it.

شما می توانید با آن بیش از حد پیش بروید.

But yeah, exactly.

اما آره دقیقا

So, so we often do see

بنابراین، ما اغلب

strength of character as being the key to being successful.

قدرت شخصیت را کلید موفقیت می‌دانیم.

And I suppose another thing you could say to someone

و فکر می‌کنم چیز دیگری که می‌توانید به کسی بگویید

may be they, they feel a little

ممکن است این باشد که او کمی

this heart and maybe they want to quit or give up something.

این دل را دارد و شاید بخواهد دست از کار بکشد یا چیزی را رها کند.

You tell them, Don't give up, don't stop, don't give up.

شما به آنها می گویید، تسلیم نشوید، متوقف نشوید، تسلیم نشوید.

So you can find strength of character.

بنابراین می توانید قدرت شخصیت را پیدا کنید.

You can find strength to carry on just by hearing that

فقط با شنیدن آن

magic sentence, that wonderful

جمله جادویی، آن عبارت شگفت انگیز، تسلیم

phrase, don't give up.

نشو، می توانی قدرت ادامه دادن را پیدا کنی.

And I think

that is a good way of ending today's live stream.

و من فکر می کنم

این راه خوبی برای پایان دادن به پخش زنده امروز است.

A positive note, whatever it is you are trying to do in life,

یک نکته مثبت، هر کاری که می‌خواهید در زندگی انجام دهید،

whatever people say to you, maybe they try to discourage you.

هر چیزی که مردم به شما می‌گویند، شاید سعی کنند شما را دلسرد کنند.

Don't give up.

تسلیم نشو

Don't let them win.

نگذارید برنده شوند

Don't let them steal your dream at all.

اصلا اجازه نده رویای تو را بدزدند.

And that is almost it today, Steve All right, Mr.

و امروز تقریباً تمام شده است، استیو بسیار خوب، آقای

Duncan, lovely to be here and hopefully see you all again next Sunday.

دانکن، خوشحالم که اینجا هستم و امیدوارم یکشنبه آینده دوباره همه شما را ببینم.

We have a busy week coming as well.

هفته شلوغی هم پیش رو داریم

I might be with you live on Tuesday.

شاید سه شنبه زنده با شما باشم.

I'm not sure at the moment because we are both going away,

در حال حاضر مطمئن نیستم زیرا هر دوی ما در حال رفتن هستیم،

both doing our own things.

هر دو کارهای خودمان را انجام می دهیم.

So Mr.

Steve is doing his own thing and I'm doing my own thing.

بنابراین آقای

استیو کار خودش را می کند و من هم کار خودم را انجام می دهم.

So we might be doing some some slightly different things.

بنابراین ممکن است ما کارهای کمی متفاوت انجام دهیم.

It all depends on the weather, to be honest, because we have this giant

همه چیز به آب و هوا بستگی دارد، صادقانه بگویم، زیرا ما این

tropical storm coming this way.

طوفان استوایی غول پیکر را داریم که از این طرف می آید.

I can't believe we're having a tropical storm during winter.

من نمی توانم باور کنم که ما در زمستان دچار طوفان گرمسیری هستیم.

Has that ever happened before?

آیا قبلاً چنین اتفاقی افتاده است؟ آیا

Have we ever had a tropical storm during the winter?

تا به حال در طول زمستان طوفان گرمسیری داشته ایم؟

I don't know.

من نمی دانم.

But the weather is going to be a little bit

اما

unpleasant over the next few days.

در چند روز آینده هوا کمی ناخوشایند خواهد بود.

Thank you, Mr. Steve.

متشکرم، آقای استیو.

I know you want to have a rest because Steve is not feeling 100%.

من می دانم که می خواهید استراحت کنید زیرا استیو 100٪ احساس نمی کند.

So thank you, Steve.

پس متشکرم استیو.

I've kept going.

من ادامه داده ام

I've been resilient.

من مقاوم بوده ام

You've been very resilient.

تو خیلی مقاوم بودی

Thank you very much. All right, then.

بسیار از شما متشکرم. باشه پس

We'll see you next Sunday.

یکشنبه آینده شما را می بینیم.

Bye bye.

خداحافظ.

That's it. Mr.

Steve is going there, and I will

خودشه. آقای

استیو به آنجا می رود، و من

I will wrap up today's live stream.

پخش زنده امروز را به پایان خواهم رساند.

Thanks for joining me.

ممنون که به من ملحق شدید.

I hope you've enjoyed all of this that's been happening for the past 2 hours.

امیدوارم از همه این اتفاقاتی که در 2 ساعت گذشته افتاده لذت برده باشید.

And of course, my little donkey, my little dog,

و البته، الاغ کوچولوی من، سگ کوچولوی من،

just in case you haven't realised, I have a little dog in the studio.

فقط اگر متوجه نشده باشید، من یک سگ کوچک در استودیو دارم.

It's not real, by the way.

اتفاقا واقعی نیست

It's made of porcelain, but it's very cute.

از چینی ساخته شده است، اما بسیار زیبا است.

And I've called it Napoleon.

و من آن را ناپلئون نامیده ام.

Basingstoke, the third that is the name.

بیسینگ استوک، سومی که این نام است.

Thank you for watching.

ممنون که تماشا کردید

See you later.

بعدا میبینمت.

Take care of yourself.

مراقب خودت باش.

Wherever you are in the world.

هر کجای دنیا که هستید.

I hope you have a superduper time and I will see you during the week.

امیدوارم سوپردوپر داشته باشی و در طول هفته ببینمت.

I will be live with you

in a surprise

place if the weather stays nice.

اگر هوا خوب بماند، در یک مکان غافلگیرکننده با شما زنده خواهم بود.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

See you soon.

به زودی میبینمت.

Take care.

مراقب باش.

And don't forget to send me a lovely like as well.

و همچنین فراموش نکنید که برای من یک لایک دوست داشتنی بفرستید.

Can you send me a lovely like to show you can.

می توانید برای من یک لایک دوست داشتنی بفرستید تا نشان دهم که می توانید.

That would be ever so nice Thank you very much.

خیلی خوب بود خیلی ممنون.

And of course, until the next time we meet here today and every time

و البته، تا دفعه بعد که امروز اینجا همدیگر را ملاقات می کنیم و هر بار که

I'm alive,

من زنده هستم،

you know what's coming next.

شما می دانید که چه اتفاقی می افتد.

Yes, you do...

بله، شما در حال حاضر ...

ta ta for now.

تا تا تا.