DREAMLAND - What do you dream about? - English Addict - 264 / Listen - Learn - Chat - Have fun

And there is the answer

و

on the screen each week

هر هفته

we will have a question and an answer.

یک سوال و یک پاسخ روی صفحه نمایش وجود دارد.

Hello. Welcome.

سلام. خوش آمدی.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

English addict is once more with you.

معتاد انگلیسی بار دیگر با شماست.

Yes, it is Sunday.

بله، یکشنبه است.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

And don't forget to give me a like.

و فراموش نکنید که به من لایک کنید.

Like this. Please. Like it.

مثل این. لطفا. آن را دوست دارم.

Like. Like.

پسندیدن. پسندیدن.

I know it sounds desperate, but these are desperate times.

می دانم که ناامیدکننده به نظر می رسد، اما این روزگاران ناامیدکننده ای هستند.

Please give me a like. Hi, everybody.

لطفا به من لایک کنید سلام به همه.

Here we are again.

ما دوباره اینجا هستیم.

Yes, we are all back together. One small.

بله، ما دوباره با هم هستیم. یکی کوچولو

My name is Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

And this chap over here.

و این دختر اینجا

This man is Mr.

این مرد آقای

Steve. Hello, Mr. Steve. Hello, Mr. Duncan.

استیو است. سلام آقای استیو. سلام آقای دانکن

How are you?

چطور هستید؟

I'm okay.

خوبم.

Not too bad.

نه خیلی بد.

It's a glorious day.

روز با شکوهی است.

I don't know what is going on with the weather.

من نمی دانم چه خبر است با آب و هوا.

We are having all sorts of weird weather at the moment.

ما در حال حاضر همه نوع آب و هوای عجیبی داریم.

We had rain yesterday.

دیروز باران داشتیم

Would you like to see some very unhappy cows in the rain?

آیا دوست دارید چند گاو بسیار ناراضی زیر باران ببینید؟

We went out for a walk yesterday and this is what we saw whilst we were walking.

دیروز برای پیاده روی بیرون رفتیم و این همان چیزی است که در حین راه رفتن دیدیم.

Look at these poor cow.

به این گاوهای بیچاره نگاه کن

What a what a group of miserable looking cows.

چه گروهی از گاوهای بدبخت.

And they were sheltering under the trees because it was raining.

و چون باران می بارید زیر درختان پناه گرفته بودند .

And also we got caught in the rain as well didn't we hail.

و همچنین در باران گرفتار شدیم .

In fact we had not just rain, we had hail, hail, hail, storm,

در واقع ما فقط باران نداشتیم، ما تگرگ، تگرگ، تگرگ، طوفان داشتیم،

but most of them just bumped and bounced offers.

اما بیشتر آنها فقط پیشنهادات خود را با هم رد کردند.

So we didn't actually get wet, thankfully, but we had to shelter

بنابراین، خوشبختانه خیس نشدیم، اما مجبور شدیم پناه بگیریم

because that's what you do when it rains.

زیرا وقتی باران می‌بارد این کار را می‌کنید.

Yes, thankfully it wasn't a thunderstorm.

بله، خوشبختانه رعد و برق نبود.

Otherwise we might have got struck by lightning, but it wasn't.

در غیر این صورت ممکن بود با صاعقه برخورد کنیم، اما اینطور نبود.

And that's what those cows are doing.

و این کاری است که آن گاوها انجام می دهند.

They're sheltering under the trees.

آنها در زیر درختان پناه می گیرند.

They do not like the wet weather at all.

آنها اصلاً هوای مرطوب را دوست ندارند.

Rather like us, really.

نه مثل ما، واقعا.

When you think about it, we are here again.

وقتی به آن فکر می کنید، ما دوباره اینجا هستیم.

English it on a beautiful sunny day.

انگلیسی آن را در یک روز آفتابی زیبا.

It's a sunny Sunday.

یکشنبه آفتابی است.

It is a sunny day.

یک روز آفتابی است.

It's sun and it's sunny.

آفتاب است و آفتابی است.

It's amazing, really.

این شگفت انگیز است، واقعا.

And today we have a different background.

و امروز ما یک پیشینه متفاوت داریم.

This is looking out of the window again

این دوباره از پنجره

across toward Shrewsbury.

به سمت شروزبری نگاه می کند.

And there are some interesting things to show today concerning the background.

و امروز چیزهای جالبی در مورد پس‌زمینه نشان داده می‌شود.

Can you see that just above my head.

می توانی آن را درست بالای سرم ببینی؟

There it is just next to me there.

آنجا فقط در کنار من آنجاست.

That is a well known monument

این یک بنای تاریخی شناخته شده است

and I'm going to show you what it is right now, which right in Shrewsbury.

و من می خواهم به شما نشان دهم که در حال حاضر چیست، دقیقاً در شروزبری.

In Shrewsbury is it Shrewsbury.

در Shrewsbury آن Shrewsbury است.

You can pronounce that two ways. So

می توانید آن را به دو صورت تلفظ کنید. بنابراین

there it is.

وجود دارد.

That's what you can see behind us.

این چیزی است که می توانید پشت سر ما ببینید.

Who is that handsome gentleman?

اون آقا خوش تیپ کیه؟

Handsome man is Lord Roland Hill and he.

مرد خوش تیپ لرد رولند هیل است و او.

He has a large erection on show.

او نعوظ زیادی در نمایش دارد.

Would you like to see the man himself?

آیا دوست دارید خود مرد را ببینید؟

He's quite good looking, actually.

او در واقع ظاهر بسیار خوبی دارد.

There he is. Is it lovely?

او آنجاست. دوست داشتنی است؟

What a lovely man.

چه مرد دوست داشتنی.

And for those who don't know who this man is,

و برای کسانی که نمی دانند این مرد کیست،

well, first of all, he was born in this area.

خوب اولاً او در این منطقه به دنیا آمده است.

He was born in Shropshire in a place called Priests

او در سال 1772 در Shropshire در محلی به نام Priests متولد شد

way back in 1772, and he died in Shropshire as well.

و در Shropshire نیز درگذشت.

And a place called had no.

و مکانی به نام نداشت.

And that is where he is buried.

و در آنجا دفن شده است.

He died in 1842

او در سال 1842 درگذشت

and he served in the Napoleonic War.

و در جنگ ناپلئون خدمت کرد.

That's what he actually did.

این کاری است که او در واقع انجام داد.

And he has a large statue

و مجسمه بزرگی

in tribute to him.

برای ادای احترام به او دارد.

But unfortunately, a few years ago,

اما متأسفانه چند سال پیش

the large statue started

مجسمه بزرگ شروع به

falling to pieces and they had to put some scaffolding

تکه تکه شدن کرد و مجبور شدند

and support all around it because it was falling to pieces.

دور آن را داربست و تکیه گاه بگذارند زیرا در حال تکه تکه شدن بود.

And things are so bad that now they are

و اوضاع آنقدر بد است که اکنون به

they are thinking of replacing the statue completely.

فکر تعویض کامل مجسمه هستند.

So they've neglected it for a long period of time and now it's beyond repair

بنابراین آنها برای مدت طولانی از آن غفلت کرده‌اند و اکنون دیگر قابل تعمیر نیست

and it needs completely replacing, which is often what happens when you fail to maintain things.

و نیاز به تعویض کامل دارد، که اغلب زمانی اتفاق می‌افتد که شما در نگهداری چیزها ناکام باشید.

Yes, of course it looks all right there.

بله، البته همه چیز درست به نظر می رسد.

Mr. Duncan, is that an old picture?

آقای دانکن، این عکس قدیمی است؟

That is an old photograph, but pieces of it are falling off

این یک عکس قدیمی است، اما تکه هایی از آن در حال سقوط است

and now they are raising money to make a fake one.

و اکنون آنها برای ساختن یک عکس جعلی پول جمع می کنند.

So they want to replace what is there at the moment because it's falling to pieces.

بنابراین آنها می خواهند چیزی را که در حال حاضر وجود دارد جایگزین کنند زیرا در حال تکه تکه شدن است.

They want to actually make a new one and replace it, but

آنها می خواهند در واقع یک جدید بسازند و آن را جایگزین کنند، اما

it will cost half a million pounds.

هزینه آن نیم میلیون پوند است.

What was his name again?

بازم اسمش چی بود؟

Roland. Roland Hale.

رولاند. رولند هیل.

So he was basically famous in this area.

پس اساساً در این منطقه شهرت داشت.

Was he a general or something like that?

ژنرال بود یا چیزی شبیه این؟ آیا

Was it something famous in the US?

چیزی معروف در ایالات متحده بود؟

He served in the Napoleonic War and his nickname apparently to the other soldiers,

او در جنگ ناپلئون خدمت می‌کرد و ظاهراً نام مستعار او برای سربازان دیگر،

Roly, was Dotty Hale Daddy, who sounds a bit roly poly.

رولی، Dotty Hale Daddy بود که به نظر می‌رسد کمی بداخلاق است.

He was also the commander of the British Army in 1828.

او همچنین فرمانده ارتش بریتانیا در سال 1828 بود

Well, there you go. That's why he's got a statue.

. به همین دلیل او یک مجسمه دارد.

Then he reached the heights of commander of the British Army.

سپس به ارتفاعات فرماندهی ارتش بریتانیا رسید.

And hence, if you reach those heights, then

و از این رو، اگر به آن ارتفاعات برسید، در نهایت

you end up staying on those heights as a statue.

به عنوان یک مجسمه در آن ارتفاعات می‌مانید.

And all I can say is I'm glad they didn't put the statue on a hill,

و تنها چیزی که می توانم بگویم این است که خوشحالم که مجسمه را روی تپه ای قرار ندادند،

because then it would have been Lord Hill.

زیرا در آن صورت آن لرد هیل بود.

Hill.

تپه

Anyway, I think I know where that is.

به هر حال فکر می کنم می دانم کجاست.

It's just it's on a roundabout, isn't it?

این فقط در یک میدان است، اینطور نیست؟

It shows you the traffic goes round it round.

این به شما نشان می دهد که ترافیک دور آن می چرخد.

It's not a roundabout.

دوربرگردان نیست.

In fact it leads us to our next landmark.

در واقع ما را به نقطه عطف بعدی مان هدایت می کند.

So there is the Hill monument and there just above my finger.

بنابر این بنای یادبود تپه و آنجا درست بالای انگشت من وجود دارد.

Now that is the Council house, the Shire Council house.

اکنون آن خانه شورا، خانه شورای شایر است.

So these two things are actually almost opposite each other.

بنابراین این دو چیز در واقع تقریباً در مقابل یکدیگر قرار دارند.

Would you like to see a picture of the council house?

دوست دارید عکسی از مجلس شورای اسلامی ببینید؟

I know you do particularly look at that now.

من می دانم که شما اکنون به طور خاص به آن نگاه می کنید.

I love this building. Do you know why?

من عاشق این ساختمان هستم. میدونی چرا؟

Because that's where we registered our civil partnership.

زیرا ما در آنجا مشارکت مدنی خود را ثبت کردیم.

It actually is one of my favourite types of building brutalism.

این در واقع یکی از انواع بروتالیسم ساختمانی مورد علاقه من است . آیا

Have you heard of that? Steve?

در مورد آن شنیده اید؟ استیو؟

Is it sixties architecture?

معماری دهه شصتی است؟

It is concrete, it is brutal concrete

این بتن است، این بتن بی رحم است

and it is actually one of my favourite types

و در واقع یکی از انواع معماری مورد علاقه من است

of, of architecture where they make

که در آن

the actual building look quite menacing and they use a lot of concrete,

ساختمان واقعی را کاملاً تهدیدکننده نشان می دهند و از بتن زیادی استفاده می کنند،

but this is actually at the moment being sold and it might even be demolished.

اما این در واقع در حال فروش است و ممکن است حتی تخریب شود

And there are people trying to save this building which was built in the 1960s.

و افرادی هستند که در تلاش برای نجات این ساختمان هستند که در دهه 1960 ساخته شده است.

Fascinating. Look at all those.

شگفت انگیز. به همه اینها نگاه کن

Look at all those solar panels that they've put up there.

به تمام پنل های خورشیدی که در آنجا نصب کرده اند نگاه کنید.

Mr. Duncan. Look at all those solar panels on the left.

آقای دانکن به تمام آن پانل های خورشیدی در سمت چپ نگاه کنید. به

There are there are it looks like hundreds of solar panels.

نظر می رسد صدها پنل خورشیدی وجود دارد.

Lots of solar panels.

تعداد زیادی پنل خورشیدی

So, yes, maybe maybe they're selling those off cheap.

بنابراین، بله، شاید آنها آنها را ارزان می فروشند.

I'll get some and stick them on our roof.

من مقداری می گیرم و روی پشت باممان می چسبانم.

So that is the building there. You can see.

بنابراین ساختمان آنجاست. میتوانی ببینی.

And just over here behind Mr.

و درست اینجا پشت

Steve's shoulder, you can see the

شانه آقای استیو، می توانید

main motorway that connects,

بزرگراه اصلی را ببینید که به هم متصل می شود،

I suppose you

could say it goes towards Wales, it is the M54 motorway,

فکر می کنم می

توانید بگویید که به سمت ولز می رود، این بزرگراه M54 است،

it connects the West Midlands, it connects Birmingham and Wolverhampton with Shropshire. Yes.

میدلندز غربی را به هم متصل می کند، بیرمنگام و ولورهمپتون را به شروپشایر متصل می کند. آره.

So there is a lot going on in today's background.

بنابراین در پس‌زمینه امروز چیزهای زیادی در حال وقوع است.

We have the monument to Lord Hill, we have the shire house

ما بنای یادبود لرد هیل را داریم، خانه شایر

or the council house over there.

یا خانه شورا را در آنجا داریم.

So that is the place where all of the big decisions are made.

بنابراین این جایی است که تمام تصمیمات بزرگ در آن گرفته می شود.

And just there we have the M54 motorway with lots of vehicles going by.

و همین جا ما بزرگراه M54 را داریم که وسایل نقلیه زیادی از آن عبور می کنند.

It's is infamous as a driver because the M54 motorway, which is the motorway I have to use

این به عنوان یک راننده بدنام است زیرا بزرگراه M54، بزرگراهی است که من باید

all the time to get between where we see only main road really between here

همیشه از آن استفاده کنم تا بین جایی که فقط جاده اصلی را می بینیم بین اینجا

we live in the country to the West

ما در کشور زندگی می کنیم تا

Midlands Conurbation Yes, them and Wolverhampton,

محله وست میدلندز بله، آنها و ولورهمپتون.

but they, when they built it, whenever that was I remember it being built.

اما آنها، وقتی آن را ساختند، هر زمان که بود، یادم می آید که ساخته شده است.

Yes. Probably in the seventies. Yes.

آره. احتمالا دهه هفتاد. آره.

It was a big thing because, because of course I live in Stafford, all I did

این یک چیز بزرگ بود، زیرا، البته من در استافورد زندگی می‌کنم، تمام کارهایم را انجام دادم

and that's where I was raised and I remember

و در آنجا بزرگ شدم و یادم می‌آید که

that motorway being actually constructed.

آن بزرگراه واقعاً ساخته شده بود.

That was it was always in the news being talked about.

این همیشه در اخبار صحبت می شد.

But the thing is they constructed it not out of tarmac.

اما مسئله این است که آنها آن را نه از آسفالت ساخته اند.

The surface is made from concrete.

سطح از بتن ساخته شده است.

And as anyone would

و همانطور که هر کسی می‌داند

know, if you live in a country with concrete surface roads,

، اگر در کشوری با جاده‌های سطح سیمانی زندگی می‌کنید ،

it's a very noisy motorway to travel on.

بزرگراهی بسیار پر سر و صدا برای سفر است.

So thankfully it's mercifully not very long.

پس خوشبختانه خیلی طولانی نیست.

It's only about ten miles longer than that.

فقط حدود ده مایل بیشتر از آن است.

But you are subjected

اما شما در معرض

to large amounts of road noise and vibration in your car.

مقادیر زیادی صدای جاده و لرزش در ماشین خود هستید.

And if there's one thing Steve hates, it is vibration and road noise in the car.

و اگر چیزی وجود دارد که استیو از آن متنفر است، آن لرزش و صدای جاده در ماشین است.

So it's an honourable motorway.

پس این یک بزرگراه شریف است.

It is a very busy back ground.

پشت زمین بسیار شلوغ است.

So not only can you look at Earth's being all handsome and lovely,

بنابراین نه تنها می‌توانید به زیبا و دوست‌داشتنی بودن زمین نگاه کنید، بلکه

you can also admire the Shropshire

می‌توانید

landscape behind us as well.

چشم‌انداز Shropshire پشت سر ما را نیز تحسین کنید.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

I suppose I should say hello to the live chat.

فکر می کنم باید به چت زنده سلام کنم.

Hello. Also V task.

سلام. همچنین وظیفه V.

Guess what you are first on today's live stream

حدس بزنید اولین بار در جریان مستقیم امروز چه هستید

and he's

و او کارش را

well done.

How? Mare asks Lord Roland Hill, did he?

به خوبی انجام داده است.

چگونه؟ ماری از لرد رولند هیل می پرسد، آیا او؟

Was he fighting on the on Napoleon's side?

آیا او در کنار ناپلئون می جنگید؟

No. Well, absolutely.

خیر، کاملاً.

No, he wouldn't have been we wouldn't, we wouldn't put a monument up for the enemy, would we.

نه، او نبود، ما نمی‌کردیم، بنای یادبودی برای دشمن نصب نمی‌کردیم.

I mean that's just that's just silly.

منظورم این است که این فقط احمقانه است.

Well, yes, but probably, you know, people don't know.

خوب، بله، اما احتمالاً، می دانید، مردم نمی دانند.

I mean, that yes, Napoleon was our enemy at the time. So.

منظورم این است که بله، ناپلئون در آن زمان دشمن ما بود. بنابراین.

So, yes, he was he was not fighting on

بنابراین، بله، او از طرفی مبارزه نمی کرد،

the side of maybe that was a bit of a joke question.

شاید این یک سوال شوخی بود.

But yeah, maybe.

اما بله، شاید.

But anyway, no, he was definitely not fighting.

اما به هر حال، نه، او قطعاً دعوا نمی کرد.

Well, I mean, he didn't defect as far as we know.

خب، منظورم این است که او تا آنجایی که ما می دانیم نقصی نداشته است.

Otherwise he wouldn't have had a monument.

وگرنه بنای تاریخی نداشت.

No, I think it's safe to say he's now resting in peace in Shropshire.

نه، فکر می کنم می توان گفت که او اکنون در شراپشایر در آرامش به سر می برد.

So it seems as if he always lived here.

بنابراین به نظر می رسد که او همیشه اینجا زندگی می کند.

One of the things I notice sometimes is when a person becomes famous,

یکی از چیزهایی که من گاهی اوقات متوجه می شوم این است که وقتی یک فرد مشهور می شود،

they might be born in a lovely place, but then they move away

ممکن است در مکانی دوست داشتنی به دنیا بیاید، اما بعد از آن دور می شود

and they forget all about their roots.

و ریشه های خود را فراموش می کند.

I like that expression. Your roots? Yes.

من این بیان را دوست دارم. ریشه های شما؟ آره. فکر می‌کنم

Your roots are, I suppose you could say, your

می‌توان گفت ریشه‌های شما

your beginnings in life, the place where you were raised.

آغاز زندگی شماست، جایی که در آن بزرگ شده‌اید.

So we often think of a person having roots,

بنابراین ما اغلب به فردی فکر می کنیم که ریشه دارد،

think of a tree or a plant growing.

به درخت یا گیاهی فکر می کنیم که در حال رشد است.

So when we are growing up, we often grow up in a certain place

بنابراین وقتی در حال بزرگ شدن هستیم، اغلب در یک مکان خاص بزرگ می شویم

and that particular place can be described as your roots.

و آن مکان خاص را می توان به عنوان ریشه های شما توصیف کرد.

Where are your roots?

ریشه شما کجاست؟

People often ask you that if you're at work and you're meeting people for the first time or you

مردم اغلب از شما می پرسند که اگر سر کار هستید و برای اولین بار با مردم ملاقات می کنید یا آنها شما را

they get to know you, they might ask, you know, they want to know more about you.

می شناسند، ممکن است بپرسند، می دانید، آنها می خواهند بیشتر در مورد شما بدانند.

Where were you born?

کجا متولد شدی؟

Where were you brought up?

Where are your roots and people? Why?

کجا بزرگ شدی؟

ریشه و مردم شما کجا هستند؟ چرا؟

Some people do have roots. Other people don't.

برخی از مردم ریشه دارند. دیگران این کار را نمی کنند.

I don't really have roots because when I was growing up,

من واقعاً ریشه ندارم زیرا وقتی بزرگ شدم،

my family moved around quite a lot.

خانواده‌ام خیلی جابجا می‌شدند. آیا

You've got your roots are in Staffordshire?

ریشه های شما در استافوردشایر است؟

Definitely. You.

قطعا. شما.

You were born, raised to adulthood there.

تو آنجا به دنیا آمدی و تا بزرگسالی بزرگ شدی.

I almost I almost never left.

تقریباً هرگز ترک نکردم.

Stafford, but I didn't really have roots because my father,

استافورد، اما من واقعاً ریشه نداشتم، زیرا پدرم به

because of his nature, of his job, moved around quite a lot.

دلیل طبیعت و شغلش، خیلی جابه جا می شد.

But and some people like to have roots.

اما و برخی افراد دوست دارند ریشه داشته باشند.

They like to go back to their roots, to them when they were born.

آنها دوست دارند به ریشه های خود بازگردند، به آنها در هنگام تولد.

It doesn't really bother me that much, but

این واقعاً من را خیلی آزار نمی دهد، اما

it's probably is nice to have roots because at least

احتمالاً داشتن ریشه خوب است زیرا حداقل در

you've got some anchor somewhere. Yes.

جایی لنگر دارید. آره.

Is is your place where you were born and brought up.

مکان شماست که در آن متولد و بزرگ شده اید.

But of course, in this chaotic world now, a lot of people,

اما البته، در این دنیای آشفته اکنون، بسیاری از مردم،

a lot of people all around the world don't really have roots.

بسیاری از مردم در سراسر جهان واقعاً ریشه ندارند.

People move around more, even though is is a child, most

مردم بیشتر جابجا می‌شوند، حتی اگر کودک هستند،

most people will still stay relatively in one area.

اکثر مردم همچنان در یک منطقه می‌مانند.

So we talk about our roots, the place where you were raised

بنابراین ما در مورد ریشه های خود صحبت می کنیم، جایی که شما در آن بزرگ شده اید

or maybe the place where your family has lived

یا شاید جایی که خانواده شما

for many, many years.

سال ها در آن زندگی کرده اند. آیا

Can I say a big hello to Louis Mendez?

می توانم یک سلام بزرگ به لوئیس مندز بگویم؟

And we had some lovely good news.

و ما یک خبر خوب خوب داشتیم.

Very pleased to hear your good news, Louis, about your wife.

از شنیدن خبر خوب شما، لوئیس، در مورد همسرتان بسیار خوشحالم.

So all the best to you and also to her as well.

پس بهترین ها برای شما و همچنین برای او.

And I'm glad you are here, even though I think Louis

و خوشحالم که اینجا هستید، هرچند فکر می‌کنم

is having some difficult watching today, by the way.

امروز تماشای لویی با مشکل مواجه است.

No, Claudia, I don't think Claudia is with us

نه، کلودیا، فکر نمی‌کنم کلودیا با ما باشد،

because she's having a picnic outside Halle de Delightful, I think.

زیرا او در خارج از هاله دی دلیفول یک پیک نیک دارد .

I think she's having a barbecue in the garden.

فکر کنم داره تو باغ کباب می کنه.

So that's.

پس همین است.

She's cooking as usual?

او طبق معمول آشپزی می کند؟

Yes. Stefan, a hello, Stefan from Germany.

آره. استفان، یک سلام، استفان از آلمان.

Welcome.

خوش آمدی.

Makes a comment that you can get rid of road noise

نظر می دهد که اگر سرعت خود را افزایش دهید می توانید از شر صدای جاده خلاص شوید،

if you increase your speed, which is, of course,

که البته

if you've got autobahns, which we don't know, we have we don't have autobahns here.

اگر اتوبان دارید که ما نمی دانیم، ما داریم اینجا اتوبان نداریم.

We can only go 70.

ما فقط می توانیم 70 برویم.

I can.

I can reassure you, Stefan, that on the concrete motorways,

من می توانم.

من می توانم به شما اطمینان دهم، استفان، که در بزرگراه های بتنی،

the faster you go, the noisier. It.

هر چه سریع تر بروید، سر و صداتر است. آی تی.

Yes, it doesn't get better. It gets worse.

بله، بهتر نمی شود. بدتر میشود.

I do.

انجام میدهم.

And the M5, the M4 too.

و M5، M4 نیز.

We've got a motorway. This is, this is boring for people I'm sure.

ما بزرگراه داریم این است، این برای افرادی که مطمئن هستم خسته کننده است.

No, it's a lot of motorway. Where is the M40.

نه، بزرگراه زیاد است. M40 کجاست

The M40 goes from Birmingham South.

M40 از بیرمنگام جنوبی می رود.

Well sort of south west towards London.

خوب نوعی جنوب غربی به سمت لندن.

There are a few motorways that go towards London, but the M40 is a popular one.

چند بزرگراه وجود دارد که به سمت لندن می روند، اما M40 یک بزرگراه محبوب است.

It's relatively new motorway.

این بزرگراه نسبتاً جدید است. فکر

I don't think it was built until the 1980s, 1990, something like that.

نمی کنم تا دهه 1980، 1990 ساخته شده باشد، چیزی شبیه به آن.

It's amazing how many motorways were built around the 1960s,

شگفت‌انگیز است که چگونه بسیاری از بزرگراه‌ها در دهه 1960 ساخته شدند،

so even the very early motorways were built after the Second World War. So.

بنابراین حتی بزرگراه‌های اولیه پس از جنگ جهانی دوم ساخته شدند. بنابراین.

So none of that infrastructure is very old when you think about it.

بنابراین، وقتی به آن فکر می کنید، هیچ یک از این زیرساخت ها خیلی قدیمی نیستند .

The M4 is quite new into the M4, which was built.

M4 کاملاً جدید در M4 است که ساخته شده است.

People had to go down the M1.

مردم باید از M1 پایین می آمدند.

That was the standard way into into London.

این راه استاندارد ورود به لندن بود.

So M1 you can probably guess M stands for motorway and one

بنابراین M1 احتمالاً می توانید حدس بزنید M مخفف بزرگراه است و یکی

that was the first motorway, three lane motorway

که اولین بزرگراه بود، بزرگراه سه بانده

that was built of course in Germany as we know

که البته در آلمان ساخته شد، همانطور که می دانیم

they were building

these, these phenomenal roads, autobahns

آنها

اینها را می ساختند، این جاده ها، اتوبان ها

and motorways and autobahns as they call them.

، بزرگراه ها و اتوبان ها را که آنها را می نامند.

That's one of them.

این یکی از آنهاست.

Well before we did this, one of one of Hitler's

قبل از اینکه ما این کار را انجام دهیم، یکی از

better ideas, yes, he was very good with infrastructure,

ایده های بهتر هیتلر، بله، او با زیرساخت ها بسیار خوب بود،

but but yes, they were.

اما بله، آنها بودند.

The comment I was going to make about the M40 is, again, that is not

نظری که می خواستم در مورد M40 بگویم این است

that has been surfaced with very noisy tarmac.

که با آسفالت بسیار پر سر و صدا ظاهر نشده است.

Yeah.

آره

And and I had to travel down to London this week for work

و من مجبور شدم این هفته برای کارهایی که

you did and it's the M40 you have to stay on it for about

شما انجام دادید به لندن سفر کنم و M40 است که باید حدود

70 something miles nearly 80 miles

70 مایل نزدیک به 80 مایل روی آن بمانید

and it's 80 miles of constant drone because of the

و 80 مایل هواپیمای بدون سرنشین ثابت به دلیل

the poor surface that it was built with.

سطح ضعیفی که ساخته شده است. با.

Whereas if you go down the M1, the M1 is a beautiful motorway.

در حالی که اگر از M1 پایین بیایید، M1 بزرگراه زیبایی است.

I like the M6 as well.

من M6 را هم دوست دارم.

It's quite quiet, it's smooth,

کاملاً ساکت است، صاف است،

but the

اما

M40 is not the best constructed motorway in the UK.

M40 بهترین بزرگراه ساخته شده در بریتانیا نیست.

So it is what we've learned today so far.

بنابراین این همان چیزی است که امروز تا کنون آموخته ایم.

Is it is it is better to drive on smooth tarmac

آیا رانندگی روی آسفالت صاف بهتر

than horrible or bumpy concrete.

از بتن وحشتناک یا ناهموار است؟

It's less stressful when you're driving.

هنگام رانندگی استرس کمتری دارد.

But anyway, let's not go into that.

اما به هر حال اجازه دهید وارد این موضوع نشویم.

And anyway, we have a lot to talk about today.

و به هر حال امروز حرف های زیادی برای گفتن داریم.

We are talking about dream.

ما در مورد رویا صحبت می کنیم.

So many ways of expressing dreams.

راه های زیادی برای بیان رویاها.

I suppose you can talk about being a daydreamer,

فکر می کنم شما می توانید در مورد خیالبافی بودن صحبت کنید،

we can talk about what happens when you sleep.

ما می توانیم در مورد آنچه که هنگام خواب اتفاق می افتد صحبت کنیم.

Most of us have some sort of dream.

بسیاری از ما نوعی رویا داریم.

Also, we are going to take a look at a thing we did last week.

همچنین، ما قصد داریم به کاری که هفته گذشته انجام دادیم نگاهی بیندازیم.

We went to a special place last week to have a look

هفته گذشته به یک مکان ویژه رفتیم تا

at some lovely animals we did in a couple of seconds.

چند حیوان دوست داشتنی را که در چند ثانیه انجام دادیم نگاه کنیم.

We are going to show the first part of it.

ما قصد داریم قسمت اول آن را نشان دهیم.

So we went to a very special place called West Midlands Safari Park

بنابراین ما به یک مکان بسیار خاص به نام West Midlands Safari Park رفتیم

and as its name suggests, it is a safari park

و همانطور که از نامش پیداست، یک پارک سافاری است

where you can drive around amongst the wild animals.

که می توانید در میان حیوانات وحشی در آنجا رانندگی کنید.

Some of them

برخی از آنها

are quite dangerous.

کاملا خطرناک هستند.

So you have to keep the windows up on your car.

بنابراین شما باید شیشه های ماشین خود را بالا نگه دارید.

You can't get out of the car.

شما نمی توانید از ماشین پیاده شوید.

And some of the animals got very close

و برخی از حیوانات بسیار

to the car, as we will see a little bit later.

به ماشین نزدیک شدند، همانطور که کمی بعد خواهیم دید.

Very exciting, wasn't it, Mr. Walker?

خیلی هیجان انگیز است، اینطور نیست، آقای واکر؟

What we couldn't believe is how close it was to where we live,

چیزی که نمی توانستیم باور کنیم این است که چقدر به محل زندگی ما نزدیک است،

right on our doorstep.

درست در آستانه خانه.

It basically, you know, less than it wasn't even 40 minutes drive.

اساساً، می دانید، کمتر از 40 دقیقه رانندگی هم نبود.

So it's quite close, but we've never really been there.

بنابراین کاملاً نزدیک است، اما ما واقعاً هرگز آنجا نبوده‌ایم.

And that happens a lot, doesn't it, when you have a a well known place very close to your house.

و این خیلی اتفاق می افتد، اینطور نیست، وقتی یک مکان شناخته شده بسیار نزدیک به خانه خود دارید.

But but you tend not to go there.

اما شما تمایل دارید به آنجا نروید.

Some very interesting footage.

چند تا فیلم خیلی جالب

Yeah. Mr.

آره آقای

Duncan's filmed while we were there coming up shortly in a few seconds, in fact.

دانکن در حالی که ما آنجا بودیم فیلمبرداری شد، در واقع در عرض چند ثانیه چند دقیقه دیگر بالا آمد.

in fact, it's coming up

در واقع، در

right now.

Look out for the lovely animals and

حال حاضر در حال آمدن است.

مراقب حیوانات دوست داشتنی باشید و

I hope you enjoy it as much as we enjoyed

امیدوارم شما هم به همان اندازه که ما از دور زدن لذت بردیم از آن لذت ببرید

going around.

.

now we had the most amazing time last week,

اکنون شگفت‌انگیزترین زمان را در هفته گذشته داشتیم،

and I have to say it was pretty good

و باید بگویم که بسیار

fun. I have to say it was brilliant, wasn't it? Yes.

سرگرم کننده بود. باید بگم عالی بود، نه؟ آره.

And there's some incredible footage coming up a bit later,

و چند فیلم باورنکردنی وجود دارد که کمی بعد در راه است،

so stay tuned if you like.

پس اگر دوست دارید با ما همراه باشید.

We won't say yet.

ما هنوز نمی گوییم

Well, certain cyber, there's a certain type of animal.

خب، سایبری خاص، نوع خاصی از حیوانات وجود دارد.

It is the largest animal that exists

این بزرگترین حیوانی است که

on land.

در خشکی وجود دارد.

You mean the tallest?

منظورت بلندترینه؟

Well, yes, I'm not.

خوب، بله، من نیستم.

I don't want to give too much away, you see.

من نمی‌خواهم زیاد ببخشم، می‌بینی.

So it's very big.

پس خیلی بزرگه

It's not an elephant, but it is a type of animal

این یک فیل نیست، اما یک نوع حیوان است

that lives in the same part of the world.

که در همان نقطه از جهان زندگی می کند.

And that's all I'm saying for now.

و این تمام چیزی است که در حال حاضر می گویم.

But we have we have some very good footage, some

اما ما چند فیلم بسیار خوب داریم،

some lovely video coming up later on of that.

چند ویدیوی دوست داشتنی که بعداً از آن منتشر می شود.

Mr. Steve, this morning

آقای استیو، امروز صبح

we had some thing that we often have every day.

چیزهایی داشتیم که اغلب هر روز داریم.

When you are here, can you guess what it is? Cup of tea?

وقتی اینجا هستید، می توانید حدس بزنید که چیست؟ فنجان چای؟

Coffee?

قهوه؟

Yes. Freshly baked bread.

آره. نان تازه پخته شده.

We had coffee and we started the day with a cup of tea.

قهوه خوردیم و روز را با یک فنجان چای شروع کردیم.

So today, before we go any further,

بنابراین امروز، قبل از اینکه بیشتر از این پیش برویم،

a very important question.

یک سوال بسیار مهم است.

Are you a coffee person

اهل قهوه‌خوری هستید

or are you a tea person?

یا اهل چای‌خوری؟

So some people like to have a cup of coffee in the morning.

بنابراین برخی افراد دوست دارند صبح یک فنجان قهوه بنوشند .

Some people prefer to have a cup of tea.

برخی افراد ترجیح می دهند یک فنجان چای بنوشند.

And the reason why I mention this is whilst you were away,

و دلیل اینکه من به این موضوع اشاره می کنم این است که در زمانی که شما نبودید،

I started my day with a cup of coffee.

روزم را با یک فنجان قهوه شروع کردم. از

I woke up and I had a cup of coffee in the morning and

خواب بیدار شدم و صبح یک فنجان قهوه خوردم و

I got the worst indigestion that I've had in a long time.

بدترین سوء هاضمه ای را که در این مدت طولانی داشتم گرفتم.

Isn't that strange?

این عجیب نیست؟

So I don't think I'm going to have coffee in the morning,

بنابراین فکر نمی کنم صبح قهوه بخورم،

but I will have coffee mid-morning at around about 11:00.

اما اواسط صبح حدود ساعت 11:00 قهوه خواهم خورد.

Normally I make a cup of coffee for Mr.

معمولاً برای آقای استیو هم یک فنجان قهوه درست می کنم

Steve as well.

.

When he's working in his office upstairs, I take a cup of coffee up to you.

وقتی او در دفترش در طبقه بالا کار می کند، یک فنجان قهوه پیش شما می برم.

Time, Time. You do?

زمان، زمان شما انجام می دهید؟

Yes. Yeah. Yes.

آره. آره آره.

Well, yeah, we are.

خوب، بله، ما هستیم.

We start the day with tea, but only because we've always done that.

ما روز را با چای شروع می کنیم، اما فقط به این دلیل که همیشه این کار را انجام داده ایم.

But a lot of people now.

اما الان خیلی ها

Well, certainly in America, I think coffee is the preferred drink to start the day with. Yes.

خب، مطمئناً در آمریکا، به نظر من قهوه نوشیدنی ترجیحی برای شروع روز است. آره.

And I've got a lot of friends at work

و من دوستان زیادی در محل کار دارم

who can't function.

که نمی توانند کار کنند.

And, you know, people like this maybe your

و، می دانید، افرادی مانند این ممکن است خودتان

your one yourself, unless they've had one or two cups of coffee.

یکی از شما باشید، مگر اینکه یک یا دو فنجان قهوه نوشیده باشند.

Yeah.

They can't really function properly, Probably properly, i.e.

آره

آنها واقعاً نمی توانند به درستی کار کنند، احتمالاً به درستی، یعنی به

get on with their job, get on with their day.

کار خود ادامه دهند، به روز خود ادامه دهند.

And I must admit,

و باید اعتراف کنم که

when I've had the 11:00 cup of coffee

وقتی ساعت 11 فنجان قهوه

around 11:00, I sort of I don't know.

حوالی ساعت 11:00 خوردم، به نوعی نمی دانم.

I look forward to it.

من مشتاقانه منتظر آن هستم. یه

It sort of perks me up.

جورایی بهم دلگرمی میده

I don't know whether it is the caffeine.

نمی دانم کافئین است یا نه.

I think

that it probably is or whether it's just I look forward to it.

من فکر می کنم

که احتمالاً همینطور است یا فقط منتظر آن هستم.

But yes, So we only have one cup a day. Yes.

اما بله، بنابراین ما فقط یک فنجان در روز داریم. آره.

So this is something that I wanted to mention because there are people

بنابراین این چیزی است که من می خواستم به آن اشاره کنم زیرا افرادی هستند

who can't who can't sit

که نمی توانند پشت

at their work desk without having a cup of coffee in front of them,

میز کار خود بنشینند بدون اینکه یک فنجان قهوه در مقابل خود داشته باشند،

which means that they drink a lot of coffee during the day.

به این معنی که در طول روز قهوه زیادی می نوشند.

And we've noticed as well, if we have two cups of coffee

و همچنین متوجه شده‌ایم، اگر دو فنجان قهوه

during the day, we both get all

در طول روز بنوشیم، هر دو ما

hyper excited and we can't have that, can we?

بسیار هیجان‌زده می‌شویم و نمی‌توانیم آن را بخوریم، می‌توانیم؟

Francesca says.

فرانچسکا می گوید.

I can't open my eyes in that coffee, Stefan says.

استفان می گوید، نمی توانم چشمانم را در آن قهوه باز کنم.

Without coffee, I act like a zombie.

بدون قهوه مثل یک زامبی رفتار می کنم.

But yes,

اما بله،

a lot of people do.

بسیاری از مردم این کار را انجام می دهند.

I don't know whether it becomes a habit.

نمیدونم تبدیل به عادت میشه یا نه

I'm obviously not criticising anybody here,

واضح است که اینجا از کسی انتقاد نمی‌کنم،

but I mean I always have a cup of tea in the morning because I think it gets me going.

اما منظورم این است که همیشه صبح‌ها یک فنجان چای می‌نوشم، زیرا فکر می‌کنم این کار باعث می‌شود من کار کنم.

Coffee does it for some people, but whatever

قهوه این کار را برای برخی افراد انجام می دهد، اما هر چیزی که

you need to get going in the morning then you know, because it is difficult, particularly as winter.

برای رفتن به صبح نیاز دارید، می دانید، زیرا سخت است، به خصوص در زمستان. اکنون

A lot of us in Europe now, winter is coming on the dark nights.

بسیاری از ما در اروپا، زمستان در شب های تاریک در راه است.

The shorter days, you're often waking up when it's still dark,

روزهای کوتاه‌تر، اغلب زمانی که هوا هنوز تاریک است از خواب بیدار می‌شوید،

particularly if you've got to get to work somewhere, you've got to drive.

به‌ویژه اگر قرار است در جایی به محل کار بروید، باید رانندگی کنید.

I've noticed now it's dark now here, even if you're waking up

من متوجه شده ام که الان اینجا تاریک است، حتی اگر

at sort of sort of 6:00, well, it doesn't get like now until about 715.

در ساعت 6:00 بیدار می شوید، خوب، تا حدود 715 مثل الان نمی شود.

That's right.

So most people a lot of pain and soon it'll be later than that anyway.

درست است.

بنابراین اکثر مردم درد زیادی دارند و به هر حال به زودی دیرتر از آن خواهد بود.

And so when you're getting up, there's nothing worse than getting up in the dark.

و بنابراین وقتی از خواب بلند می شوید، هیچ چیز بدتر از بلند شدن در تاریکی نیست.

You wake up and it's still dark.

بیدار میشی و هوا هنوز تاریکه

You've got to get ready.

باید آماده بشی

I hate that. I hate the wind.

من از آن متنفرم. از باد متنفرم

So coffee, Coffee or tea?

پس قهوه، قهوه یا چای؟

Which one? Which beverage?

کدام یک؟ کدام نوشیدنی؟

Which hot beverage do you like to start your day with, by the way? Yes.

به هر حال دوست دارید روز خود را با کدام نوشیدنی گرم شروع کنید؟ آره.

It was cold this morning.

امروز صبح سرد بود

We woke up this morning it was only four degrees Celsius.

امروز صبح از خواب بیدار شدیم هوا فقط چهار درجه سانتیگراد بود.

Yes. So already it's starting to feel cold, dropped ten degrees the temperature.

آره. بنابراین در حال حاضر شروع به احساس سرما کرده است، دمای آن ده درجه کاهش یافته است.

But apparently it's going to get a bit warmer next week.

اما ظاهرا هفته آینده کمی گرمتر می شود .

A lot of people, of course, as Stefan says, hear a lot of comments from Stefan today.

بسیاری از مردم، البته، همانطور که استفان می گوید، امروز نظرات زیادی از استفان می شنوند.

But thank you very much.

بهرحال خیلی ممنونم.

Start the day with energy drinks instead of tea or coffee.

روز را با نوشیدنی های انرژی زا به جای چای یا قهوه شروع کنید.

Yes, that's too much.

بله، این خیلی زیاد است.

But the younger generations,

اما نسل‌های جوان‌تر،

Generation Z

نسل Z

or whatever it is, I don't know what the what the generation is now

یا هر چه که هست، نمی‌دانم نسلی که الان هستند،

will start their days with energy drinks.

روزهایشان را با نوشیدنی‌های انرژی‌زا آغاز می‌کنند.

And of course, a lot of people drink, have energy drinks.

و البته، بسیاری از مردم نوشیدنی های انرژی زا می نوشند.

Now, during the day I've noticed I went on a sales conference this week.

حالا، در طول روز متوجه شدم که این هفته در یک کنفرانس فروش شرکت کردم.

A lot of people drinking energy, drink.

بسیاری از مردم در حال نوشیدن انرژی، نوشیدنی.

It's basically coffee. It's basically caffeine.

در اصل قهوه است. این در اصل کافئین است.

It is.

این است.

So you're just basically drinking a lot of caffeine in one go,

بنابراین شما اساساً مقدار زیادی کافئین را در یک بار مصرف می‌کنید،

which I don't think is very good for you if you have too much of it.

که فکر نمی‌کنم اگر مقدار زیادی کافئین داشته باشید، برای شما مفید نیست.

Not good for your heart and your metabolism.

برای قلب و متابولیسم خوب نیست.

Well, but we've noticed if we have two cups of coffee in the day,

خوب، اما ما متوجه شده‌ایم که اگر دو فنجان قهوه در روز بنوشیم، هر

we both go a bit a bit wild.

دو کمی وحشی می‌شویم.

Yes, Yes.

بله بله.

I get heart palpitations if I have more than two cups of coffee a day.

اگر بیش از دو فنجان قهوه در روز بنوشم، تپش قلب می‌گیرم.

In fact,

I was getting these heart palpitations and I went to the doctor and he said,

در واقع

من این تپش قلب را داشتم و به دکتر رفتم و او گفت:

You cut out tea and coffee

چای و قهوه را قطع کردی

and it did help.

و کمک کرد.

I've got to say, even though I only drink one cup of coffee

باید بگویم، اگرچه من فقط یک فنجان قهوه

and one cup of tea a day, and then I have I like I have a drink later on.

و یک فنجان چای در روز می‌نوشم و بعداً می‌خواهم یک نوشیدنی بنوشم.

So in the morning it's normally a cup of tea.

بنابراین در صبح معمولاً یک فنجان چای است.

I like I like traditional black tea, very strong.

من دوست دارم چای سیاه سنتی را دوست دارم، بسیار قوی.

And also my other favourite is Earl Grey.

و همچنین مورد علاقه دیگر من ارل گری است.

Black. yes. What you mean. Yes. When you put milk in it don't.

مشکی. آره. منظورت چیه. آره. وقتی شیر را داخل آن می ریزید این کار را نکنید.

I said well black tea is, is, is a very strong tea but I guess I add milk to it.

من گفتم خوب چای سیاه است، است، یک چای بسیار قوی است، اما من حدس می زنم که من به آن شیر اضافه کنم.

But, but the flavours really, really, really strong.

اما، اما طعم واقعا، واقعا، واقعا قوی است.

And Mr.

Steve has breakfast tea and also herbal tea.

و آقای

استیو چای صبحانه و همچنین چای گیاهی دارد.

So you actually quite like herbal tea then. Yes.

بنابراین شما واقعاً چای گیاهی را دوست دارید. آره.

I'm into all these herbal teas. Mr. Duncan.

من به همه این چای های گیاهی علاقه دارم. آقای دانکن

Pucker P you k I think it is.

Pucker P you k من فکر می کنم این است.

Are we being sponsored range.

آیا ما در حال حمایت از محدوده.

We're not, unfortunately. We never smoke.

ما نیستیم متاسفانه ما هرگز سیگار نمی کشیم.

We always mention these brands and nobody ever sends us any money for mentioning them.

ما همیشه این مارک ها را ذکر می کنیم و هیچ کس برای ذکر آنها پولی برای ما ارسال نمی کند.

But yes, so there's a mint tea

اما بله، بنابراین یک چای نعناع وجود دارد که

I like, there's a elderberry tea that I like this one which is, which is

من دوست دارم، یک چای سنجد وجود دارد که من این چای را دوست دارم ، که

turmeric gold. I think it's good.

طلای زردچوبه است. به نظرم خوبه

I like those.

من از آنها خوشم میاید.

But remind me again, what is turmeric supposed to do?

اما دوباره به من یادآوری کنید که زردچوبه چه کاری باید انجام دهد؟

Well, it's supposed to be anti-inflammatory.

خب، قرار است ضد التهاب باشد.

Yes, it is.

بله همینطور است.

I think it's a keeps your joints pain.

فکر می کنم درد مفاصل شما را حفظ می کند.

I don't do it for that because you can't keep can't get enough from a herbal tea.

من این کار را برای آن انجام نمی‌دهم زیرا نمی‌توانید از یک چای گیاهی سیر شوید.

I just like the taste of it. Yes.

من فقط طعم آن را دوست دارم. آره.

I'm just saying what people have other things in it.

من فقط می گویم مردم چیزهای دیگری در آن دارند.

So a lot of people drink herbal tea because they believe it's good for their body.

بنابراین بسیاری از مردم چای گیاهی می نوشند زیرا معتقدند برای بدنشان مفید است.

People like coffee because it's good for their energy level,

مردم قهوه را دوست دارند زیرا برای سطح انرژی آنها مفید است،

meaning quite often people don't have much energy.

به این معنی که اغلب مردم انرژی زیادی ندارند.

A bit like, Yes, really.

کمی شبیه، بله، واقعا.

Now, we were saying yesterday to each other, wouldn't it be lovely

حالا دیروز به هم می گفتیم دوست داشتنی نیست

if human beings could just hibernate during the winter?

اگر انسان ها در زمستان فقط به خواب زمستانی بروند؟ آیا

We could just crawl into bed and and stay there until spring arrives?

می‌توانیم روی تخت بخزیم و تا رسیدن بهار آنجا بمانیم؟

I think that's a brilliant idea, to be honest.

صادقانه بگویم، فکر می‌کنم این ایده درخشانی است.

The stock markets would suffer if that was to happen. Mr.

اگر این اتفاق بیفتد، بازارهای سهام آسیب خواهند دید. آقای

Duncan People are saying yes.

دانکن مردم می گویند بله.

Well, that's the other thing.

خوب، این چیز دیگری است.

How many do people drink a day?

چند نفر در روز می نوشند؟

Christina says on average in the UK,

کریستینا می گوید که به طور متوسط ​​در بریتانیا،

she thinks that people are drinking around six cups of tea a day.

او فکر می کند که مردم حدود شش فنجان چای در روز می نوشند.

Yes, probably right.

بله، احتمالا درست است.

I would think.

من فکر می کنم.

Well, in fact, sales of tea in this country have dropped dramatically.

خب، در واقع، فروش چای در این کشور به شدت کاهش یافته است.

Yes, I one of the reasons for that, but bizarrely, was COVID,

بله، من یکی از دلایل آن بودم، اما به طرز عجیبی، کووید بود،

because people were drinking more coffee and having more coffee

زیرا مردم وقتی در خانه بودند و از خانه کار می‌کردند قهوه بیشتری می‌نوشیدند و قهوه بیشتری

as a as a quick drink when they were at home and working from home.

به عنوان نوشیدنی سریع می‌نوشیدند .

So a lot of people do seem to prefer coffee.

بنابراین به نظر می رسد بسیاری از مردم قهوه را ترجیح می دهند. این

It's it's it's been a trend for for many decades

یک روند برای چندین دهه است

now that the British who traditionally always drink lots of tea

که بریتانیایی ها به طور سنتی همیشه چای زیادی

with the influence from America

با نفوذ آمریکا می نوشند

and probably when people are travelling a lot going to

و احتمالاً زمانی که مردم زیاد سفر می کنند به

other countries around Europe, Italy,

کشورهای دیگر در سراسر اروپا، ایتالیا و

France where they don't drink that much tea, coffee is more popular.

فرانسه می روند که در آنجا نوشیدنی نمی نوشند. این مقدار چای، قهوه محبوب تر است.

People are taking on board influences from other countries.

مردم تأثیرات کشورهای دیگر را می پذیرند.

Santorini.

سانتورینی

Hello, Santorini.

سلام، سانتورینی.

Ferrando Lao used to drink more

فراندو لائو بیش

than ten coffees, ten cups of coffee per day.

از ده قهوه، ده فنجان قهوه در روز می‌نوشید.

It is normal in my city and the coffee is very strong.

در شهر من طبیعی است و قهوه بسیار قوی است.

I've had coffee in Turkey.

من در ترکیه قهوه خورده ام.

Now In Turkey When we went to Turkey, they give you coffee, but it's it's in a very small cup

الان در ترکیه وقتی به ترکیه رفتیم، به شما قهوه می دهند، اما این قهوه در یک فنجان بسیار کوچک است

and it is incredibly strong.

و فوق العاده قوی است.

And also Turkish tea as well, which is nice and strong,

و همچنین چای ترکی که خوب و قوی است،

quite often served in a small

اغلب در یک

glass or small glass cup.

لیوان کوچک یا فنجان شیشه ای کوچک سرو می شود.

So very, very nice.

خیلی خیلی خوبه

But coffee and tea, we can take it.

اما قهوه و چای، ما می توانیم آن را مصرف کنیم.

Inaki says that they know

ایناکی می‌گوید که آن‌ها

some people who are immune to caffeine

افرادی را می‌شناسند که از کافئین مصون هستند،

so they can have a coffee before going to bed. Yes.

بنابراین می‌توانند قبل از رفتن به رختخواب یک قهوه بنوشند. آره.

And if I, if you and I, we're both the same.

و اگر من، اگر من و تو، هر دو مثل هم هستیم.

If I had a sense, it's why I don't drink coffee after sort of lunchtime.

اگر عقل داشتم، به همین دلیل است که بعد از ناهار قهوه نمی‌خورم.

Normally only have one at 11, but sometimes a customer might offer me one at lunchtime if I'm seeing them,

معمولاً فقط در ساعت 11 یکی از آن‌ها را می‌خرید، اما گاهی اوقات ممکن است یک مشتری در هنگام ناهار به من پیشنهاد دهد که آن‌ها را ببینم،

but I wouldn't have one later than that because the caffeine stays in your system for 12 hours.

اما من دیرتر از آن نمی‌خورم زیرا کافئین به مدت 12 ساعت در سیستم شما باقی می‌ماند.

And I'm very I just I know I'm sensitive to it.

و من خیلی من فقط می دانم که من به آن حساس هستم.

I wouldn't sleep.

من نمی خوابم

But some people I know my father was like that

اما برخی از افرادی که می‌دانم پدرم این‌طور بود که می‌توانست

he could drink coffee, tea before he went to bed and just full, straight to sleep.

قبل از خواب قهوه، چای بنوشد و فقط سیر شود، مستقیم بخوابد.

Wouldn't have any effect, but it would definitely have

هیچ تأثیری نخواهد داشت، اما قطعاً

a detrimental effect on my ability to sleep.

تأثیر مضری بر توانایی خواب من خواهد داشت.

And but yes, it's quite interesting.

و اما بله، بسیار جالب است.

It's it stays in your system for at least 12 hours coffee.

این است که حداقل 12 ساعت قهوه در سیستم شما باقی می ماند .

I think only half of it's gone after 12 hours.

فکر می کنم فقط نیمی از آن بعد از 12 ساعت از بین رفته است.

My grandparents on my father's side, they used to put brandy and things

پدربزرگ و مادربزرگ من از طرف پدرم، براندی و چیزهایی از این قبیل را

like that into their coffee so they would have coffee

در قهوه‌شان می‌ریزند تا قهوه بخورند

and then they would put spirit into the coffee as well.

و سپس روح را هم در قهوه می‌ریزند.

I don't know how they could drink that, but

نمی‌دانم چگونه می‌توانستند آن را بنوشند، اما

Shafiq says, Shafiq, Daniel Aloe

شفیق می‌گوید، شفیق، دانیل آلوئه

says, I often drink hot green tea before I go jogging.

می‌گوید، من اغلب قبل از دویدن، چای سبز داغ می‌نوشم.

Yes, well, green tea, of course, is supposed to be

بله، خوب، چای سبز، البته، قرار است

help, I think green tea and black tea, they're both very healthy and it gives you

کمک کننده باشد، به نظر من چای سبز و چای سیاه، هر دو بسیار سالم هستند و به

it gives you a little boost before you go for a jog, gives you a bit of small amount of caffeine.

شما کمک می کند قبل از اینکه برای دویدن بروید کمی به شما کمک می کند. مقدار کمی کافئین

Just it's it's yeah, I often do that

فقط بله، من اغلب این کار را انجام می دهم که می

thing is I want to drink green tea.

خواهم چای سبز بنوشم.

But if I do, it gives me it makes me feel sick.

اما اگر این کار را بکنم، باعث می شود احساس بیماری کنم.

okay. Green tea.

باشه. چای سبز.

If I drink green tea, I feel sick.

اگر چای سبز بنوشم احساس بیماری می کنم.

I don't know why it makes me ill.

نمیدونم چرا حالم بد میشه

So I'd like to drink green tea.

بنابراین من می خواهم چای سبز بنوشم.

But when I ever have done in the past, it's made me feel ill.

اما زمانی که در گذشته این کار را انجام داده‌ام، باعث شده احساس بیماری کنم.

And of course part of socialising.

و البته بخشی از معاشرت.

When we think of socialising and this is something we noticed when we were in Paris

وقتی به معاشرت فکر می کنیم و این چیزی است که

a few weeks ago with our rendezvous.

چند هفته پیش در پاریس با قرار ملاقاتمان متوجه شدیم.

Drinking coffee, drinking tea.

نوشیدن قهوه، نوشیدن چای.

T t shops, cafes.

تی مغازه ها، کافه ها.

Incredibly popular and a very big part of French culture.

فوق العاده محبوب و بخش بسیار بزرگی از فرهنگ فرانسه است.

So when we think of French society, we often think of drinking coffee and also eating food.

بنابراین وقتی به جامعه فرانسه فکر می کنیم، اغلب به نوشیدن قهوه و همچنین خوردن غذا فکر می کنیم.

And it's a very big part of it, very similar to Italian society as well, where

و این بخش بسیار بزرگی از آن است، بسیار شبیه به جامعه ایتالیایی است،

where food and drink is very important in a person's daily activities.

جایی که غذا و نوشیدنی در فعالیت های روزانه افراد بسیار مهم است.

There's always a debate, isn't there?

همیشه یک بحث وجود دارد، اینطور نیست؟ آیا

Is coffee good for you or isn't it?

قهوه برای شما خوب است یا نه؟

There's always somebody writing an article about this or a doctor

همیشه کسی هست که مقاله ای در این مورد می نویسد یا دکتری هست که

coming out with with some

با

announcement on it.

اطلاعیه ای در مورد آن صحبت می کند.

There's always some study, probably funded by the coffee

همیشه مطالعاتی وجود دارد که احتمالاً توسط

bean associations and the coffee growers.

انجمن های دانه قهوه و تولیدکنندگان قهوه تأمین می شود.

Francesca touches on this

فرانچسکا به این موضوع اشاره می کند که

about whether coffee is good for you.

آیا قهوه برای شما خوب است یا خیر.

In fact, Francesca said a doctor told her

در واقع، فرانچسکا گفت که یک دکتر به او گفته است که

it was good for two five cups of coffee in 45.

برای دو فنجان قهوه در 45 سال خوب است.

Now for four or 5 hours.

اکنون برای چهار یا پنج ساعت.

I think that they they do.

من فکر می کنم که آنها انجام می دهند. فکر می کنم

I think

if you look at read about it,

اگر به مطالعه در مورد آن نگاه کنید،

most studies seem to suggest that, you know, around three, four

به نظر می رسد اکثر مطالعات نشان می دهد که، می دانید، حدود سه، چهار

or five cups of coffee is actually good for you.

یا پنج فنجان قهوه در واقع برای شما خوب است.

Better for you than not having it.

برای شما بهتر از نداشتنش است.

But who knows?

اما چه کسی می داند؟

Yeah, because I don't trust I don't trust any of these studies because I'm sure they're being funded.

بله، چون من اعتماد ندارم، به هیچ یک از این مطالعات اعتماد ندارم، زیرا مطمئن هستم که آنها بودجه دریافت می کنند.

A lot of coffee. Yeah.

قهوه زیاد. آره

There must be some corruption involved.

حتماً فسادی در کار است.

The one thing I always hate about coffee is another person's coffee breath.

تنها چیزی که من همیشه در مورد قهوه متنفرم، نفس قهوه دیگران است.

There's nothing worse than that. And I always think.

هیچ چیز بدتر از این نیست و من همیشه فکر می کنم. آیا

Have you noticed this, Steve? Coffee.

شما به این توجه کرده اید، استیو؟ قهوه.

The smell of coffee always smells very similar to the smell of cigarettes.

بوی قهوه همیشه شبیه بوی سیگار است.

Well, it does in tobacco, yes, because they are both roasted.

خوب، در تنباکو هم همینطور است، بله، چون هر دو برشته هستند.

They are both smoked, I suppose, in a certain way.

هر دوی آنها به نوعی سیگار می کشند.

So I always find that quite interesting with coffee,

بنابراین من همیشه آن را با قهوه بسیار جالب می دانم،

especially when you smell it on another person's breath

مخصوصاً وقتی آن را در نفس شخص دیگری بو می کنید

like that.

.

It's horrible.

It's like it's as if they've been smoking.

این وحشتناک است.

انگار سیگار کشیده اند.

Well, if you the coffee grounds.

خوب، اگر تفاله قهوه دارید.

So if you if you if you've got one of these machines at home

بنابراین اگر یکی از این دستگاه‌ها را در خانه دارید

where you make your own coffee from the beans or from the ground up beans,

که خودتان قهوه را از دانه‌ها یا دانه‌های آسیاب شده درست می‌کنید،

if you leave those ground up beans cold

اگر روز بعد آن دانه‌های آسیاب شده را سرد بگذارید،

lying around the next day, it smells like cigarette ash.

بوی سیگار می‌دهد. خاکستر

It's very strange.

خیلی عجیب است.

And which is why I do not believe

و به همین دلیل است که من

any of these studies that say that it's good for you.

هیچ یک از این مطالعات را که می گویند برای شما خوب است باور نمی کنم.

I cannot believe that because anything normally that you eat that's been burnt

من نمی توانم این را باور کنم زیرا هر چیزی که به طور معمول می خورید و سوخته است

is not good for you.

برای شما خوب نیست.

Believe me, it's burnt anything.

باور کن هر چیزی سوخته

Well, this is what they said about five or six years ago.

خوب، این همان چیزی است که آنها حدود پنج شش سال پیش گفتند. به

They were telling everyone not not to eat anything that was slightly burnt

همه می گفتند چیزی که کمی سوخته است نخورید

because it's not good for your body.

چون برای بدنتان خوب نیست.

So coffee is literally something.

بنابراین قهوه به معنای واقعی کلمه چیزی است.

That's been roasted. Yes, it is. Literally burn.

که برشته شده است. بله همینطور است. به معنای واقعی کلمه بسوزد.

A lot of people would say there's antioxidants in there and the caffeine

بسیاری از مردم می‌گویند آنتی‌اکسیدان‌ها در آن وجود دارد و کافئین

is a stimulant, which is good for your kidneys or your liver or something.

یک محرک است که برای کلیه‌ها یا کبد شما یا موارد دیگر مفید است.

But I not I you know, I'm not so sure

اما من نمی دانم، من آنقدر مطمئن نیستم

that I mean, if you just try and think about it logically,

که منظورم این است، اگر فقط سعی کنید و منطقی به آن فکر کنید،

a smoking is burnt.

سیگار کشیدن سوخته است. می

You know, there's all sorts of toxic chemicals in another art and toxic chemicals

دانید، انواع مواد شیمیایی سمی در هنر دیگری وجود دارد و مواد شیمیایی سمی و

and it's the carbon, isn't it. Yes.

کربن است، اینطور نیست. آره.

But when you burn something, it creates these sort of cancerous

اما وقتی چیزی را می سوزانید، این نوع مواد سرطانی ایجاد می شود

substances.

. سال‌ها پیش

They used to call it free radicals, didn't they, years ago.

آن را رادیکال‌های آزاد می‌گفتند، مگر نه.

Well, they're supposed to be good for you.

خوب، آنها قرار است برای شما خوب باشند.

That's the good thing.

خوبیش همینه

But, you know, it's.

اما، می دانید، این است.

Anyway, I'm sure it's fine.

به هر حال مطمئنم که خوبه

We've got to enjoy something in life.

ما باید از چیزی در زندگی لذت ببریم.

Everything in moderation.

همه چیز در حد اعتدال.

Yeah, I'm sure if you have ten cups a day, it's not good for you.

بله، مطمئنم اگر روزی ده فنجان بخورید، برای شما خوب نیست.

I'm sure you've had three or four cups a day. It's fine.

مطمئنم روزی سه یا چهار فنجان نوشیده اید . خوبه.

And it hasn't put us off because we still have a cup of coffee every day.

و این ما را ناامید نکرده است زیرا ما هنوز هر روز یک فنجان قهوه می خوریم.

We had one this morning and we will have one tomorrow as well.

امروز صبح یکی داشتیم و فردا هم خواهیم داشت.

If Mr. Steve Mostafa is. yes.

اگر آقای استیو مصطفی باشد. آره.

Abdallah asks what

عبدالله می پرسد چه

what you call a person in British English who too much?

چیزی را در انگلیسی بریتانیایی به فردی که خیلی زیاد می گویید؟

we can say that they are a glutton.

می توان گفت که آنها یک پرخور هستند.

Glutton, Glutton is a great word.

گلوتن، گلوتن یک کلمه عالی است.

So glutton refers to a person who eats too much food.

پس پرخور به شخصی اطلاق می شود که بیش از حد غذا می خورد.

And to describe that habit is gluttony.

و توصیف آن عادت پرخوری است.

Gluttony is the action of eating too much.

پرخوري عمل زياد خوردن است.

The person as a noun is a glutton.

شخص به عنوان اسم، پرخور است.

So you might say a person who is slightly overweight

بنابراین ممکن است بگویید فردی که کمی اضافه وزن دارد

or always has food in their hand

یا همیشه غذا در دست دارد،

is is a glutton gluttonous.

پرخور است.

So I think it's one of the seven deadly sins.

بنابراین فکر می کنم این یکی از هفت گناه کبیره است.

Yes. So yeah.

آره. پس آره.

Or you could just say that they're a pig because

یا فقط می توانید بگویید که آنها یک خوک هستند زیرا

pigs sort of are always scoffing food and they do it noisily.

خوک ها همیشه غذا را مسخره می کنند و این کار را با سروصدا انجام می دهند.

So, yes, gluttony would be the sort of kind.

بنابراین، بله، شکم خوری از این نوع خواهد بود.

Well, I mean, it's not he's not kind to cause it.

خوب، منظورم این است که او مهربان نیست که باعث آن شود.

Call anyone a glutton.

هر کسی را پرخور صدا کنید آیا

Are you a glutton?

شما یک پرخور هستید؟

Yeah, you could say it in a joking way.

بله، شما می توانید آن را به شیوه ای شوخی بگویید.

of course. Greedy.

البته. حریص.

Just a person who is greedy they want.

فقط یک نفر که حریص است آنها می خواهند.

But that's generally a person who wants more of everything.

اما عموماً فردی است که از همه چیز بیشتر می خواهد.

So maybe money or success or they want too much of something,

بنابراین ممکن است پول یا موفقیت یا چیزی بیش از حد می خواهند،

or they want more than their fair share.

یا بیشتر از سهم خود می خواهند.

They are greedy.

آنها حریص هستند.

So I think that's quite a good one.

بنابراین من فکر می کنم که بسیار خوب است. به

I think it's well, it depends on your profession as well.

نظرم خوبه، بستگی به حرفه شما هم داره.

I think coffee and tea intake

من فکر می کنم مصرف قهوه و چای

is often influenced a lot by what profession you do.

اغلب تحت تأثیر حرفه ای است که شما انجام می دهید.

So if you work in a very fast paced sort of environment, maybe you

بنابراین اگر در محیطی با سرعت بسیار زیاد کار می کنید ، شاید

just as an example, you're working in the stock exchange

فقط به عنوان مثال، در

stock markets or something like Francesco's working in.

بازارهای بورس اوراق بهادار یا چیزی شبیه به کار فرانچسکو در آن کار می کنید.

As you know, Francesca's sort of working in the media,

همانطور که می دانید، فرانچسکا به نوعی در رسانه کار می کند،

maybe in a very busy office with lots of people, a lot going on.

شاید در یک دفتر بسیار شلوغ با افراد زیادی، چیزهای زیادی در جریان است.

Then you people feel as though you need the coffee to keep.

سپس شما مردم احساس می کنید که به قهوه برای نگه داشتن نیاز دارید.

You've got to keep up with everybody else.

شما باید با بقیه همگام باشید.

Yeah, coffee is a stimulant, and so it helps you

بله، قهوه یک محرک است و بنابراین به شما کمک می‌کند که

to to, you know, almost keep ahead of everybody else.

تقریباً از بقیه جلوتر باشید.

So I just stay on power.

بنابراین من فقط روی قدرت می مانم.

And of course, the more the more you have of it, the less effective you become.

و البته، هر چه بیشتر از آن داشته باشید، کمتر اثربخش خواهید بود.

So like anything, it's like alcohol. It's like taking drugs.

بنابراین مانند هر چیزی، مانند الکل است. مثل مصرف مواد مخدر است.

So the more you have of it, the less effective it is.

بنابراین هرچه بیشتر از آن استفاده کنید، تأثیر آن کمتر است.

So you need to take more of it anyway.

بنابراین به هر حال باید بیشتر از آن استفاده کنید.

We have another clip to show you

کلیپ دیگری

from our trip last week to West Midlands Safari Park,

از سفر هفته گذشته خود به پارک سافاری وست میدلندز برای شما داریم

and we saw some lovely animals swimming around.

و حیوانات دوست داشتنی را دیدیم که در اطراف شنا می کردند.

And also we saw some rather

و همچنین

terrifying dinosaurs as well.

دایناسورهای نسبتاً وحشتناکی را نیز دیدیم.

All of that will be explained right now.

همه اینها همین الان توضیح داده خواهد شد.

we had such a good time, not only watching the penguins

ما خیلی خوش گذشت، نه تنها پنگوئن ها را تماشا می کردیم،

but also watching the dinosaurs as well.

بلکه دایناسورها را نیز تماشا می کردیم.

Yes. Did you see that real live Tyrannosaurus rex,

آره. آقای دانکن، آن تیرانوزاروس رکس واقعی را دیدی

Mr. Duncan?

؟

It was a model, of course.

البته مدل بود

It was so scary, but was actually quite scary.

خیلی ترسناک بود اما در واقع خیلی ترسناک بود.

It was very realistic and it was moving around and also making sounds as well.

این بسیار واقع گرایانه بود و در حال حرکت بود و همچنین صداهایی را نیز تولید می کرد. مدام

It kept roaring.

غرش می کرد.

It was like being at Jurassic Park, but it was quite amazing.

مثل حضور در پارک ژوراسیک بود، اما بسیار شگفت انگیز بود.

So I have to say that it seems like the sort of thing that it wouldn't be interesting to visit

بنابراین باید بگویم که به نظر می رسد چیزی است که

to watch Dinosaur all around you because you know they don't exist anymore.

دیدن دایناسورها در اطراف شما جالب نخواهد بود زیرا می دانید که آنها دیگر وجود ندارند.

However, that particular one was really scary.

با این حال، آن مورد خاص واقعا ترسناک بود.

Its eyes were actually following you around.

چشمانش در واقع تو را دنبال می کردند.

It was watching you as you were walking. It was very creepy.

داشت تو را تماشا می کرد که داشتی راه می رفتی. خیلی ترسناک بود

It was very realistic.

بسیار واقع بینانه بود.

It is the fact that it was this head was moving and everything.

این واقعیت است که این سر و همه چیز در حال حرکت بود.

Yes, it was.

آره اینجوری بود. در

It did actually.

واقع انجام داد.

It was strange.

عجیب بود.

You knew it was a model, but it made you quite scared.

می دانستی که یک مدل است، اما تو را کاملا ترساند.

They have very small short arms. Yes.

آنها بازوهای کوتاه بسیار کوچکی دارند. آره.

So it's definitely worth a visit.

پس قطعا ارزش دیدن را دارد.

That place, even though it was quite expensive.

آن مکان، با وجود اینکه بسیار گران بود. آیا

Should we tell people how how much it was to go in? No.

باید به مردم بگوییم که ورود چقدر بود؟ نه.

Okay, it's a bit.

باشه، کمی است.

Unless you're interested, I have to say.

باید بگویم مگر اینکه علاقه مند باشید.

But although, although it was a little bit expensive to get in,

اما اگرچه، اگرچه ورود به آن کمی گران بود، به

I think it is very good value for money.

نظر من ارزش پولی آن بسیار خوب است.

A huge place we could have spent.

مکانی بزرگ که می توانستیم سپری کنیم. نمی‌دانم، به

We could have literally spent, I don't know, 8 hours there.

معنای واقعی کلمه، می‌توانستیم 8 ساعت را آنجا سپری کنیم. به

We were there for a long time anyway.

هر حال مدت زیادی آنجا بودیم.

We didn't see anywhere near all of it, but we have the most amazing things still to come,

ما جایی نزدیک به همه آن را ندیدیم، اما شگفت‌انگیزترین چیزها را هنوز داریم،

a certain animal that we have fallen in love with a lot.

حیوان خاصی که خیلی عاشقش شده‌ایم.

And we got very close to these animals.

و ما خیلی به این حیوانات نزدیک شدیم.

Incredibly close.

فوق العاده نزدیک.

Shafiq Hello.

شفیق سلام.

Shafiq asked a question earlier

شفیق قبل

when we were looking at the going

از این که به

to see the first film you showed

دیدن اولین فیلمی که نشان دادید،

when we were with the sort of the deer and the antelopes, the herbivores,

وقتی با آهوها و بز کوهی، گیاهخواران،

the ones that obviously just eat grass or vegetable matter.

آنهایی که آشکارا فقط علف یا مواد گیاهی می خورند، بودیم، یک سوال پرسید .

Could we have the windows down?

آیا می توانیم پنجره ها را پایین بیاوریم؟

Well, the answer is yes, you could,

خوب، پاسخ این است که بله، شما می توانید،

because they actually you could buy food and you could actually feed them.

زیرا آنها در واقع شما می توانید غذا بخرید و در واقع می توانید به آنها غذا بدهید.

And I thought it was quite sad because obviously the animals

و من فکر می کردم که بسیار غم انگیز است زیرا بدیهی است که حیوانات

have got used to being fed by all the cars going by.

عادت کرده اند با ماشین هایی که از راه می روند تغذیه شوند.

And there are a lot of cars going by, you know, probably 100 cars, I would say at least.

و ماشین‌های زیادی در راه هستند، می‌دانید ، احتمالاً 100 ماشین، حداقل می‌توانم بگویم.

And it was quite sad that they were coming over to the I thought it was sad

و بسیار غم انگیز بود که آنها به سمت ماشین می آمدند، من فکر می کردم غم انگیز است

that they were coming over to the windows of the cars to obviously

که آنها به سمت شیشه ماشین ها می آیند تا

to see if you've got any food.

ببینند آیا شما غذا دارید یا خیر.

So it's a bit of a double edged sword.

بنابراین کمی شمشیر دولبه است.

I think when you go to these places,

من فکر می کنم وقتی به این مکان ها می روید،

that isn't how they live, though.

زندگی آنها اینطور نیست.

They're not begging on the streets.

آنها در خیابان ها گدایی نمی کنند.

But it feels like that they feel they are fed.

اما به نظر می رسد که آنها احساس می کنند که سیر شده اند.

I know they are fed, but it feels like they're begging for food

من می دانم که آنها تغذیه می شوند، اما احساس می کنم که آنها برای غذا گدایی می کنند،

because they obviously animals want food all the time.

زیرا بدیهی است که حیوانات همیشه غذا می خواهند.

Although because you could say the same thing about us feeding

اگر چه به این دلیل که شما می توانید همین را در مورد غذا دادن به

the birds in the garden and making them.

پرندگان باغ و ساختن آنها بگویید.

That's it. Yes.

خودشه. آره.

yes. I'm not disagreeing with Mr. Steve.

آره. من با آقای استیو مخالف نیستم.

I'm not disagreeing with you.

من با شما مخالف نیستم

I'm just saying.

من فقط می گویم.

That's quite interesting.

Yes, it is interesting.

این کاملا جالب است.

بله جالب است.

But they are very well looked after.

اما از آنها بسیار مراقبت می شود.

And this is the thing I was going to mention.

و این چیزی است که می خواستم به آن اشاره کنم.

Some people don't like zoos.

برخی از مردم باغ وحش را دوست ندارند.

Some people don't like safari parks.

برخی از مردم پارک های سافاری را دوست ندارند.

However, quite often these places are also serving a very good purpose

با این حال، اغلب این مکان ها

or a very good thing because are protecting certain types of animal.

به دلیل محافظت از انواع خاصی از حیوانات، هدف بسیار خوبی یا چیز بسیار خوبی را نیز انجام می دهند.

The same thing exists in Africa,

همین موضوع در آفریقا وجود دارد،

where there are many safari parks that are enclosed

جایی که پارک‌های سافاری زیادی وجود دارد که

not for hunters because there are some places like that.

برای شکارچیان محصور شده‌اند، زیرا برخی مکان‌های مشابه وجود دارد.

But I'm on about these organisations that protect the animals

اما من در مورد این سازمان هایی هستم که از حیوانات محافظت می کنند

and there are very many animals, certain types of elephant,

و حیوانات بسیار زیادی وجود دارد، انواع خاصی از فیل ها،

certain types of rhinoceros.

انواع خاصی از کرگدن ها.

So they are they have been hunted almost to extinction.

بنابراین آنها تقریباً تا انقراض شکار شده اند.

So I think there is, there is a place for these things

بنابراین من فکر می کنم وجود دارد، جایی برای این چیزها وجود دارد که در آن از

where animals are taken care of

حیوانات مراقبت

and looked after and they were all very well looked after.

و مراقبت می شود و از همه آنها بسیار خوب مراقبت می شود.

They looked healthy.

سالم به نظر می رسیدند.

The only animals I was concerned about there last Monday

تنها حیواناتی که دوشنبه گذشته در آنجا نگران بودم،

were the human beings, because they all looked so miserable.

انسان ها بودند، زیرا همه آنها بسیار بدبخت به نظر می رسیدند.

People working there, people working there looked very miserable.

افرادی که در آنجا کار می کردند، افرادی که در آنجا کار می کردند بسیار بدبخت به نظر می رسیدند.

I still I still think, though, when you've got animals like lions

من هنوز هم فکر می کنم، هر چند، وقتی حیواناتی مانند شیر دارید

and they are I mean, yes, they're not in cages, but the amount of land that they've got to

و آنها هستند، منظورم این است که بله، آنها در قفس نیستند، اما مقدار زمینی که دارند

they can't go leaping around.

نمی توانند به اطراف بپرند.

You know, for from my. Yeah.

شما می دانید، برای از من. آره

They do spend small they do spend most of the time asleep though.

آنها خرج کوچکی می کنند اما بیشتر وقت را در خواب می گذرانند.

I know. I think it's a bit sad. Yes.

میدانم. فکر می کنم کمی غم انگیز است. آره.

But then there are things that they do that

اما کارهایی وجود دارد که آنها انجام می دهند

that allow animals to survive and they can't be hunted.

که به حیوانات اجازه می دهد زنده بمانند و نمی توان آنها را شکار کرد.

So no one is going to drive to West

بنابراین هیچ کس قصد ندارد به

Midlands Safari Park and try to hunt one of the animals.

پارک سافاری وست میدلندز برود و سعی کند یکی از حیوانات را شکار کند.

So I think that's it's a good thing, naturally.

بنابراین من فکر می کنم که این یک چیز خوب است، به طور طبیعی. آیا

Is there a coffee bar in the Jurassic Park area?

در منطقه پارک ژوراسیک قهوه بار وجود دارد؟

There is.

Well, not right in that area, but just outside the resort. Yes.

وجود دارد.

خوب، در آن منطقه درست نیست، اما درست خارج از استراحتگاه. آره.

In fact, whether you can this you're never far from a coffee.

در واقع، اگر بتوانید این کار را بکنید، هرگز از یک قهوه دور نیستید.

Well, the restaurant had a dinosaur theme

خب، رستوران یک رستوران با موضوع دایناسور داشت که

restaurant we went into.

ما به آن رفتیم.

We had coffee and it was all done with dinosaurs.

ما قهوه خوردیم و همه چیز با دایناسورها انجام شد.

So, yes, definitely.

بنابراین، بله، قطعا.

They definitely did have a dinosaur theme

آنها قطعاً یک موضوع دایناسور داشتند

that many of the shops were

که اتفاقاً بسیاری از مغازه‌ها

closed, by the way, because it was Monday when we went and there weren't that many people there,

بسته بودند، زیرا روز دوشنبه بود که ما رفتیم و تعداد زیادی از مردم آنجا نبودند،

which is good really, because we had the whole place to ourselves.

که واقعاً خوب است، زیرا ما کل مکان را برای خودمان داشتیم.

Alessandra asks, And this is a good question, and I don't have the answer.

الساندرا می پرسد، و این سوال خوبی است و من پاسخی ندارم. آنها

Where do they keep those animals that are used to very hot

حیواناتی را که

white places from the cold winters in Great Britain?

در زمستان های سرد در بریتانیای کبیر به مکان های سفید بسیار گرم عادت کرده اند، کجا نگهداری می کنند؟

Well, I wondered about the penguins.

خوب، من در مورد پنگوئن ها تعجب کردم.

Yes, well, I can only assume that if it's

بله، خوب، فقط می توانم حدس بزنم که اگر

I mean, Africa does have a winter period.

منظورم این باشد، آفریقا یک دوره زمستانی دارد.

And from programs we've been watching, it can get

و از برنامه‌هایی که ما تماشا کرده‌ایم، می‌تواند نشان دهد که

the temperatures can get quite low in a night in

دما در یک شب

in areas of Africa because lower

در مناطقی از آفریقا بسیار پایین‌تر می‌شود، زیرا کمتر

than you think, actually because it's exposed.

از آنچه فکر می‌کنید، در واقع به این دلیل که در معرض نور قرار دارد.

But tell me, we were watching a program recently about it

اما به من بگو، ما اخیراً داشتیم یک برنامه در مورد آن تماشا می‌کردیم

and they were saying the temperature was around 18 to 20 degrees, which is that's that

و می‌گفتند دمای هوا در حدود 18 تا 20 درجه است، یعنی این

that's like an average spring day here in the UK.

مثل یک روز متوسط ​​بهاری در اینجا در بریتانیا است.

But yes, I would think that they have to take them indoors

اما بله، من فکر می کنم

if there's going to be very bad cold weather.

اگر هوای سرد بسیار بدی باشد، باید آنها را به داخل خانه ببرند.

I don't know.

I'd like to know that if we find out the answer to that.

من نمی دانم.

من می خواهم بدانم که اگر ما پاسخ آن را پیدا کنیم.

Yes, we did notice there were some areas where they were large.

بله، ما متوجه شدیم که مناطقی بزرگ بودند.

They looked like large sheds or big places

آنها شبیه آلونک های بزرگ یا مکان های بزرگی بودند

where clearly many animals could be kept and looked after.

که به وضوح می توان حیوانات زیادی را در آن نگهداری کرد و از آنها مراقبت کرد.

So I think at night they all do go away and they all get comfortable.

بنابراین من فکر می کنم در شب همه آنها از بین می روند و همه آنها راحت می شوند.

Frank comments to Francesco.

نظر فرانک به فرانچسکو

Francesco

فرانچسکو

Passi, I don't know if I pronounce that right,

پاسی، نمی‌دانم درست تلفظ می‌کنم یا نه، از

uses a phrase which we tend to use in the UK.

عبارتی استفاده می‌کند که ما تمایل داریم در بریتانیا از آن استفاده کنیم.

If you're asking somebody if they want a cup of tea, do you fancy a cup of char?

اگر از کسی می‌پرسید که آیا یک فنجان چای می‌خواهد، آیا به یک فنجان زغال اخته علاقه دارید؟

Or just a cuppa?

یا فقط یک فنجان؟

People will often say, Do you fancy a cuppa?

مردم اغلب می گویند، آیا شما یک فنجان دوست دارید؟

And if somebody in English in England says, Do you fancy up a chair or a cuppa?

و اگر کسی به انگلیسی در انگلستان بگوید، آیا دوست دارید یک صندلی یا یک فنجان؟

It just means do you want a cup of tea? Yes.

این فقط به این معنی است که آیا یک فنجان چای می خواهید؟ آره.

Chas, of course, is Chinese for tea.

چاس البته برای چای چینی است.

Yes. So there we go.

آره. بنابراین ما به آنجا برویم.

So yeah, a Cup of fancy.

بنابراین بله، یک فنجان فانتزی.

A cuppa just means you want a cup of tea.

یک فنجان فقط به این معنی است که شما یک فنجان چای می خواهید.

Although these days probably people would say, Do you want tea or coffee? Yes.

اگرچه این روزها احتمالاً مردم می گویند چای می خواهید یا قهوه؟ آره.

Because you have to assume that people don't necessarily be in the UK.

زیرا باید فرض کنید که مردم لزوماً در بریتانیا نیستند.

Now all drink tea

حالا همه چای می نوشند

because we don't.

چون ما نمی خوریم.

We do not. We don't all drink tea, Nancy.

ما نداریم. همه ما چای نمی خوریم، نانسی.

A cup of tea fans will have a cuppa after this live stream

طرفداران یک فنجان چای بعد از این پخش زنده یک فنجان خواهند داشت

and it will be tea because we've had the coffee

و این چای خواهد بود زیرا ما

cup, a cuppa cup of tea.

فنجان قهوه، یک فنجان چای را خورده ایم.

A cup of coffee. Yes. Means tea.

یک فنجان قهوه. آره. یعنی چای

Is it Chinese or Indian?

چینی هست یا هندی؟

It does also mean. Well, I did live in China.

معنی هم داره خوب، من در چین زندگی می کردم.

It is definitely also Chinese for tea, right?

حتماً برای چای هم چینی است، درست است؟

Yeah, that's it.

آره همینه. البته به همین

Which of course is why we think of tea coming from.

دلیل است که ما به چای فکر می کنیم.

Because most of our tea, I mean, we used to have the

از آنجایی که بیشتر چای ما، منظورم این است که ما قبلاً

the famous clipper ships didn't we, that those sailing boats from,

کشتی های معروف کلیپر را می خوردیم، آن قایق های بادبانی

from the 1800s that used to sail over across

از دهه 1800 که برای تهیه چای

from India and down to China

از آن طرف هند و به چین می رفتند.

to get the tea, to bring it back to the to the UK tea and opium famous clipper ships.

آن را به کشتی های معروف چای و تریاک بریتانیا برگردانید.

In fact there's a make of tea called Clipper.

در واقع نوعی چای به نام کلیپر وجود دارد.

You can look that up. Clipper ships.

می توانید آن را جستجو کنید. کشتی های کلیپر

Yes. Which are very fast, relatively small.

آره. که بسیار سریع، نسبتا کوچک هستند.

The fast sailing boats that used to bring the tea back

قایق های بادبانی تندرو که چای را

from all the foreign countries that were used to buy it from.

از تمام کشورهای خارجی که برای خرید آن استفاده می شد، برمی گردانند.

So you could you could have a cup of tea and then smoke some opium afterwards.

بنابراین می توانید یک فنجان چای بنوشید و سپس مقداری تریاک بکشید.

And it was all quite a it made the day go much quicker.

و همه اینها کاملاً باعث شد که روز خیلی سریعتر بگذرد.

It is 5 to 3.

5 به 3 است.

Mr. Steve There's a famous phrase, isn't there, for all the tea in China?

آقای استیو یک عبارت معروف وجود دارد، برای تمام چای در چین وجود ندارد؟

That's a famous phrase, isn't that.

این یک جمله معروف است، اینطور نیست.

I wouldn't have that for all the tea in China.

من آن را برای تمام چای در چین نمی خواهم.

Okay,

خوب،

It makes you think that you, no matter how much it's worth, I wouldn't have it.

این باعث می شود فکر کنید که شما، هر چقدر هم که ارزش داشته باشد، من آن را نخواهم داشت.

That's it, right?

همین است، درست است؟

What were you going to say, Mr. Green?

قرار بود چی بگی آقای گرین؟

I interrupted you. Then it. You did.

من حرفت را قطع کردم سپس آن را. شما انجام دادید.

So today we are looking at dream

بنابراین امروز ما به رویا نگاه می کنیم

to be in a state of dreaming.

تا در حالت رویا باشیم.

Or maybe there are many other ways of referring to dream.

یا شاید راه های بسیار دیگری برای اشاره به رویا وجود داشته باشد.

Maybe you dream about something.

شاید در مورد چیزی خواب می بینید.

Maybe something you hope for or wish for.

شاید چیزی که به آن امید دارید یا آرزویش را دارید.

It is something we are going to talk about in a few moments time.

این چیزی است که تا چند لحظه دیگر در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

But as I mentioned,

اما همانطور که اشاره کردم،

we got very close

and personal with some animals last week.

هفته گذشته با برخی از حیوانات بسیار صمیمی و شخصی شدیم.

We had a wonderful day at West Midlands Safari Park

ما یک روز فوق‌العاده در پارک سافاری وست میدلندز داشتیم

and I've saved the best until last year.

و تا سال گذشته بهترین‌ها را ذخیره کرده‌ام.

We got

ما

very up close and very personal with

خیلی نزدیک و خیلی شخصی بودیم و

I think it's safe to say that these are now our most favourite animal.

فکر می کنم به جرات می توان گفت که این حیوانات در حال حاضر مورد علاقه ترین حیوانات ما هستند.

I think, yes, they're quite popular, not just with us.

من فکر می کنم، بله، آنها بسیار محبوب هستند، نه فقط در بین ما.

We went

ما رفتیم

and we had a close look at the giraffes

و زرافه ها را از نزدیک دیدیم

Oh my goodness,

وای خدای من،

that was just

این فقط

I've got neck and neck watching those giraffes.

گردن و گردنم بود که آن زرافه ها را تماشا می کردم.

Can I just say we've had magical moments in our lives.

فقط می توانم بگویم که ما لحظات جادویی در زندگی خود داشته ایم.

Mr. Steve and myself.

آقای استیو و من.

But that might be one of the most amazing moments

اما این ممکن است یکی از شگفت انگیزترین لحظاتی باشد که

we've ever experienced with with wildlife.

تا به حال با حیات وحش تجربه کرده ایم.

This giraffe came right up to the car,

این زرافه درست به سمت ماشین آمد،

walked right by, and it was huge.

درست از کنار آن رد شد و بزرگ بود.

And you don't realise how big they are until they're right

و شما متوجه بزرگی آنها نمی شوید تا زمانی که درست در

next to you for their legs taller than the car.

کنار شما قرار بگیرند زیرا پاهایشان از ماشین بلندتر است.

I just.

من فقط.

I was absolutely taken aback.

من کاملاً غافلگیر شدم.

I'm surprised I didn't expect to see the animals

من تعجب کردم که انتظار نداشتم حیواناتی را

that close up, but they were just wandering around by the cars.

که از نزدیک می بینند ببینم، اما آنها فقط در کنار ماشین ها سرگردان بودند.

They look quite happy and they seem to.

آنها کاملاً خوشحال به نظر می رسند و به نظر می رسد.

I think some people must feed them because they were going over to the windows of the cars.

من فکر می کنم برخی از مردم باید به آنها غذا بدهند زیرا آنها به سمت شیشه ماشین ها می رفتند.

But they are, as somebody says, Hey, Maria,

اما همانطور که یکی می گوید، هی، ماریا،

they're cute.

They are they are cute. They've got beautiful faces.

آنها ناز هستند.

اونا دوست داشتنی هستن آنها چهره های زیبایی دارند

And I don't know, it

و نمی‌دانم،

just gives me next to watch them because to hold that neck up all the time.

فقط به من اجازه می‌دهد که آنها را تماشا کنم زیرا همیشه گردن را بالا نگه می‌دارم.

Yeah, they're unfeasibly big.

بله، آنها غیرقابل اجرا بزرگ هستند.

They don't look real to me.

آنها برای من واقعی به نظر نمی رسند. به

It looked like it was

نظر می رسید که

it wasn't real.

واقعی نبود.

I couldn't quite believe it was a real thing.

من نمی توانستم کاملاً باور کنم که یک چیز واقعی است.

I thought it was just like some kind of robot.

فکر می‌کردم شبیه یک ربات است.

I think they are the closest to dinosaurs that we have walking around.

من فکر می کنم آنها نزدیک ترین به دایناسورهایی هستند که ما در حال قدم زدن در اطراف آنها هستیم.

There is no other creature on the planet that looks like a giraffe.

هیچ موجود دیگری در این سیاره وجود ندارد که شبیه زرافه باشد.

They are.

آن ها هستند.

They are probably very similar to having dinosaurs walking around, but they're most amazing.

آنها احتمالاً بسیار شبیه دایناسورهایی هستند که در اطراف راه می روند، اما شگفت انگیزتر هستند.

I love their eyes, their eyes, their big eyes.

من عاشق چشمانشان، چشمانشان، چشمان درشتشان هستم.

And they have they have those lovely eyelashes,

و آنها آن مژه های دوست داشتنی را دارند،

but they are the most amazing, beautiful creatures.

اما شگفت انگیزترین و زیباترین موجودات هستند.

And we we are now in love with giraffes.

و ما اکنون عاشق زرافه ها هستیم.

In fact, we're going to try and get one to come here

در واقع، ما تلاش خواهیم کرد تا یکی از آنها را به اینجا

to much Wenlock because there's a big field behind us.

به خیلی از Wenlock بیاوریم زیرا میدان بزرگی پشت سر ما وجود دارد.

The only problem is it's on a hill.

تنها مشکل این است که روی تپه است.

And if there's one thing that giraffes don't like,

و اگر چیزی وجود داشته باشد که زرافه ها آن را دوست ندارند،

they don't like anything that is on a slope

آن ها از چیزی که در سراشیبی است خوششان نمی آید،

because they can fall over very easily.

زیرا می توانند به راحتی از روی آن بیفتند.

So that's it's quite sad actually.

بنابراین در واقع بسیار غم انگیز است.

They, they often fall over and they can't get back up or they can enjoy their legs.

آنها اغلب به زمین می افتند و نمی توانند دوباره بلند شوند یا می توانند از پاهای خود لذت ببرند.

Christine, this is West Midlands

کریستین، این پارک سافاری وست میدلندز است

Safari Park.

.

People are asking where we are, where we were.

مردم می پرسند ما کجا هستیم، کجا بودیم.

It's in, it's in actually Worcestershire, I think, isn't that.

در واقع در ووسسترشر است، فکر می‌کنم اینطور نیست.

Yes, it's kind of Worcestershire.

بله، این یک نوع ووسترشر است.

It's very close to a place called Bewdley.

به مکانی به نام بیودلی بسیار نزدیک است.

In fact, it's a beautiful area around there.

در واقع یک منطقه زیبا در اطراف آنجاست.

We saw some lovely places, some nice places,

ما مکان‌های دوست‌داشتنی، مکان‌های زیبا، در

west, south west of Birmingham,

غرب، جنوب غربی بیرمنگام،

Kidderminster, that sort of area, west Midlands

کیدرمینستر، چنین منطقه‌ای،

Safari and Leisure Park, to give it its full title.

سافاری غرب میدلندز و پارک تفریحی را دیدیم تا عنوان کامل آن را به آن بدهیم.

Amazing place, a little bit expensive.

جای شگفت انگیز، کمی گران است.

It was

£52 for two people, but you get a special discount.

برای دو نفر 52 پوند بود، اما شما از تخفیف ویژه برخوردار هستید.

Well, that's for the car, isn't it?

خوب، این برای ماشین است، اینطور نیست؟

That nurse for the whole thing for the whole day.

اون پرستار برای کل روز.

Yes, that's what I mean.

But you pay the money for the car, you pay 50 or was it £25 each.

بله منظورم همین است.

اما شما پول ماشین را می دهید، هر کدام 50 یا 25 پوند بود.

£25 each.

هر عدد 25 پوند

right. Okay.

درست. باشه.

I thought it was for the for the car you just paid for the.

من فکر کردم برای ماشینی است که شما هزینه آن را پرداخت کردید.

No, that's okay.

نه، اشکالی ندارد.

That covers the whole day so you can drive around in the car first of all,

این کل روز را پوشش می‌دهد، بنابراین می‌توانید اول از همه با ماشین دور بزنید

and you park your car and then you can walk around the whole place as well.

و ماشینتان را پارک کنید و سپس بتوانید در کل مکان قدم بزنید.

It's an amazing place if you have kids.

اگر بچه دارید جای شگفت انگیزی است.

They have a very special rate for the children.

نرخ بسیار ویژه ای برای کودکان دارند.

So it's quite cheap if you have a for a whole family.

بنابراین اگر برای یک خانواده کامل داشته باشید، بسیار ارزان است.

But it is pretty good.

ولی خیلی خوبه

Yeah. You've got the you can be there all day. Yeah.

آره شما می توانید تمام روز آنجا باشید. آره

And there's an amusement park as well.

و یک شهربازی نیز وجود دارد.

So yeah.

پس آره.

You drive around, you do that, you do the drive around bit, you can't walk into those areas

شما در اطراف رانندگی می‌کنید، این کار را انجام می‌دهید، کمی دور می‌روید، نمی‌توانید به آن مناطق راه بروید

and then there's a separate area with all the other things like that.

و سپس یک منطقه جداگانه با همه چیزهای دیگر وجود دارد.

But the lions, we did show those earlier, saturating

اما شیرها را قبلاً نشان دادیم که

that area is fence.

آن منطقه حصاری است.

You've got to go through a traffic like process and these huge gates

باید از مسیری مانند ترافیک عبور کنید و این دروازه‌های بزرگی

that come across and close like Jurassic Park or Fences.

که مانند پارک ژوراسیک یا حصارها به هم می‌رسند و بسته می‌شوند.

And it is it's just like Jurassic Park, isn't it?

و درست مثل پارک ژوراسیک است، اینطور نیست؟

It wasn't.

There were there were

این نبود.

it was,

you know, electric fences everywhere.

همه جا حصارهای برقی وجود داشت.

In fact, you had to drive over an electric fence to get in there.

در واقع، برای ورود به آنجا باید از روی یک حصار برقی رانندگی می‌کردید .

Just obviously stop them getting out.

بدیهی است که جلوی خروج آنها را بگیرید.

Yeah, but the lions were a bit they were there,

بله، اما شیرها کمی آنجا بودند،

but they weren't as obviously friendly as the giraffes.

اما آنها به وضوح مثل زرافه ها دوستانه نبودند.

Well, most of them were asleep.

خب بیشترشان خواب بودند.

So that's what they do.

پس این کاری است که آنها انجام می دهند.

Lions and tigers, they often sleep all day

شیرها و ببرها، آنها اغلب تمام روز را می خوابند

and then they only wake up and walk around at night in the evening, and that's when they're hunting.

و بعد از آن فقط شب ها بیدار می شوند و در آنجا قدم می زنند و آن وقت است که در حال شکار هستند.

They're looking for those other animals that are sleeping.

آنها به دنبال حیوانات دیگری هستند که در خواب هستند.

So quite often you will see the the big, big game.

بنابراین اغلب شما یک بازی بزرگ و بزرگ را خواهید دید.

I believe that described us often sleeping during the day,

من معتقدم که ما را توصیف می کند که اغلب در طول روز می خوابیم،

which is what I wish I could do as well.

این همان کاری است که من هم می توانم انجام دهم.

To be honest with you.

اگر بخواهی با تو صادق باشم. به

The giraffes seem to be having a nice time, but I don't think the

نظر می‌رسد زرافه‌ها اوقات خوبی را سپری می‌کنند ، اما فکر نمی‌کنم

I don't think the Lions are having a nice time

شیرها اوقات خوبی را سپری کنند،

because they can't really hunt as they would do in the wild as well.

زیرا آنها واقعاً نمی‌توانند مانند طبیعت شکار کنند.

What I think happens because you never see feeding time.

چیزی که من فکر می کنم اتفاق می افتد زیرا شما هرگز زمان تغذیه را نمی بینید.

I think they must be bringing dead animals out and we never get to see that.

من فکر می کنم آنها باید حیوانات مرده را بیرون بیاورند و ما هرگز نمی توانیم آن را ببینیم.

We never get to see that because that would be too horrific.

ما هرگز نمی توانیم آن را ببینیم زیرا این خیلی وحشتناک خواهد بود.

The other thing we didn't see, we didn't see any elephants

چیز دیگری که ما ندیدیم، هیچ فیلی ندیدیم،

we saw one elephant in the distance,

یک فیل را در دوردست دیدیم،

but we didn't see lots of elephants and we couldn't work out why.

اما تعداد زیادی فیل را ندیدیم و نتوانستیم دلیل آن را بفهمیم.

So I was going to ask someone, but I forgot and also they they all look very miserable.

بنابراین می خواستم از کسی بپرسم، اما فراموش کردم و همچنین همه آنها بسیار بدبخت به نظر می رسند.

The people working there, by the way, if you're listening

به هر حال، افرادی که در آنجا کار می کنند، اگر

and bosses at West Midlands Safari Park,

در پارک سافاری وست میدلندز گوش می دهید و رئیس هستید، آیا

can you

ask your staff just to cheer up slightly because now all looks so miserable?

می توانید از

کارکنان خود بخواهید که کمی خوشحال شوند زیرا اکنون همه چیز بسیار بد به نظر می رسد؟

I don't know what was going on, but literally everybody from the person

نمی‌دانم چه اتفاقی می‌افتد ، اما به معنای واقعی کلمه همه از شخصی

who who took our ticket on the gate to people

که بلیط ما را روی دروازه گرفته تا افرادی که

selling ice cream to the restaurant, the restaurant, it must be

بستنی می‌فروشند تا رستوران، رستوران، باید

there must be on minimum wage or something, because they all looked so miserable and so unhappy.

حداقل دستمزد یا چیزی در آنجا باشد، زیرا آنها همه بسیار بدبخت و ناراضی به نظر می رسیدند.

The animals looked really happy. Yes.

حیوانات واقعا خوشحال به نظر می رسیدند. آره. منظورم این است که

I mean, actually, yes, the animals were actually,

، در واقع، بله، حیوانات در واقع، به

I think, happier than the people that were looking after them.

نظر من، شادتر از افرادی بودند که از آنها مراقبت می کردند. فضای

Very strange, very strange, very odd atmosphere from the people that work there.

بسیار عجیب، بسیار عجیب، بسیار عجیب از افرادی که در آنجا کار می کنند.

Maybe it was because we went on Monday.

شاید به خاطر این بود که دوشنبه رفتیم.

Yes, but I suppose so.

بله، اما من فکر می کنم.

It was Monday and no one is happy on Monday because they have to go back to work.

دوشنبه بود و هیچ کس روز دوشنبه خوشحال نیست زیرا باید به سر کار برگردند.

But the animals were really having a great time.

اما حیوانات واقعاً اوقات خوشی داشتند.

Indeed.

در واقع.

We have a subject to talk about today

ما امروز موضوعی داریم که باید در مورد آن صحبت کنیم

and it's a subject that I think we all

و این موضوعی است که فکر می کنم همه

we all connect to this particular subject in some way.

ما به نوعی با این موضوع خاص ارتباط داریم.

And I think it is fair to say that we all have some connection to today's subject.

و من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم همه ما تا حدی با موضوع امروز ارتباط داریم.

I love the thumbnail, by the way.

اتفاقا من عاشق تصویر کوچک هستم.

I'm going to show you the thumbnail for today's lesson.

من می خواهم تصویر کوچک درس امروز را به شما نشان دهم.

Look at that. So there I am.

به آن نگاه کنید. پس من آنجا هستم. می

You can see that I am living my

توانید ببینید که من به

as being a BBC presenter, right?

عنوان مجری بی بی سی زندگی می کنم، درست است؟

So there I am in my dream world

بنابراین من در دنیای رویایی

or dream land and behind me you can see Mr.

یا سرزمین رویایی خود هستم و پشت سرم می توانید آقای

Steve is driving his dream car.

استیو را ببینید که در حال رانندگی با ماشین رویایی خود است.

Well, that doesn't look like my dream car, but

خب، این ماشین رویایی من به نظر نمی رسد، اما می

I know it's not a Ford Mustang, but It's like a beetle convertible.

دانم که فورد موستانگ نیست، اما مانند یک سوسک کانورتیبل است.

It's a representation.

این یک نمایندگی است.

actually, is it a Porsche 911?

آیا این یک پورشه 911 است؟

It isn't anything I made it on.

این چیزی نیست که من آن را ساخته ام.

I know.

میدانم.

It's.

این است.

It's a mixture of a well, a beetle.

این مخلوطی از چاه، سوسک است.

The 911 does look a bit like a beetle.

911 کمی شبیه یک سوسک است.

Yeah, it isn't any particular car.

آره ماشین خاصی نیست

It's just a I just put sports car

این فقط یک ماشین اسپرت است که من به تازگی قرار داده ام

that looks very cool and, and that's what it came up with.

که بسیار باحال به نظر می رسد و این چیزی است که به دست آورده است.

So thank you very much. Artificial intelligence.

خوب، خیلی ممنون. هوش مصنوعی.

So our dreams are there on the screen right now.

بنابراین رویاهای ما در حال حاضر روی صفحه نمایش هستند.

Mr. Steve wants us.

آقای استیو ما را می خواهد.

Mr. Steve wants his nice car

آقای استیو ماشین خوبش را می خواهد

and I want to work for the BBC.

و من می خواهم برای بی بی سی کار کنم.

So that's what we're talking about today.

پس این چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

Dreams, words

رویاها، کلمات

connected to that very subject.

مرتبط با همین موضوع.

Welcome.

خوش آمدی.

Welcome to Dreamland.

به سرزمین رویایی خوش آمدید.

I hope you have a nice day.

امیدوارم روز خوبی داشته باشی.

What is that? In effect? I didn't hear that it was SB.

اون چیه؟ در اثر؟ من نشنیدم که SB بود.

There was an echo.

پژواک آمد.

All right, Because I can't tell. Okay.

باشه، چون نمیتونم بگم باشه.

To dream.

خواب دیدن

To dream.

خواب دیدن

Now this is a very generic phrase.

حالا این یک عبارت بسیار کلی است.

When we say to dream, it can be anything, really.

وقتی می گوییم رویاپردازی، واقعاً می تواند هر چیزی باشد.

Anything you are thinking of,

هر چیزی که به آن فکر می کنید،

anything that you are wishing for, hoping for.

هر چیزی که آرزویش را دارید، به آن امید دارید.

Or maybe you are wondering about the future to dream.

یا شاید در مورد آینده ای که باید رویاپردازی کنید فکر می کنید.

Or perhaps, of course, its more strict sense.

یا شاید، البته، معنای دقیق تر آن. فکر می‌کنم

I suppose we could say to dream when you sleep

می‌توانیم بگوییم وقتی می‌خوابی خواب می‌بینی، اغلب در

you are dreaming about something

مورد چیزی خواب می‌بینی،

quite often, something that you have no control over.

چیزی که کنترلی روی آن نداریم.

So your dreams at night

بنابراین رویاهای شما در شب

are things that you cannot normally control.

چیزهایی هستند که به طور معمول نمی توانید آنها را کنترل کنید.

In fact, it is true that you can't really affect your dreams.

در واقع، این درست است که شما واقعاً نمی توانید روی رویاهای خود تأثیر بگذارید.

Have you ever noticed that when you're in a dream, you can't change what is happening in the dream.

آیا تا به حال توجه کرده اید که وقتی در رویا هستید، نمی توانید آنچه در رویا اتفاق می افتد را تغییر دهید.

I always find that quite interesting.

من همیشه آن را بسیار جالب می دانم.

Drift to drift.

رانش به رانش.

I'm sure you do this sometimes, Mr. Steve.

مطمئنم شما گاهی این کار را می کنید، آقای استیو.

Mr. Steve drifts,

آقای استیو دریفت می کند،

you dream,

شما خواب می بینید،

you drift or you drift away.

شما رانده می شوید یا دور می شوید.

Yes, I daydreaming, I suppose you mentioned that really night and I will mention that, but that's okay.

بله، من خیال می کنم، فکر می کنم شما واقعاً به آن شب اشاره کردید و من به آن اشاره خواهم کرد، اما اشکالی ندارد.

You can mention it. Yes.

می توانید به آن اشاره کنید. آره.

You drift away.

دور میشی

Yeah.

آره

I mean, yes, Dreaming is what we do when we sleep.

منظورم این است که بله، رویا دیدن کاری است که ما هنگام خواب انجام می دهیم.

Sometimes you remember the dream, sometimes you don't.

گاهی خواب را به یاد می آوری، گاهی نه.

But you can dream during the day.

اما می توانید در طول روز رویاپردازی کنید.

You can just sort of.

شما فقط می توانید به نوعی.

You're coming out of the present moment

شما در حال بیرون آمدن از لحظه حال هستید

and you're off into a

و

maybe you're thinking about your ideal partner.

شاید به شریک ایده آل خود فکر می کنید.

You're fantasising about somebody you knew at work that you quite like the look of. Yes.

شما در حال خیال پردازی در مورد کسی هستید که در محل کار می شناختید و ظاهر او را کاملاً دوست دارید. آره.

I mean, they say for

منظورم این است که آنها می گویند برای

most of our fantasies are to do with

بیشتر فانتزی های ما مربوط به

relationships.

روابط است.

So you say that in some something something, some sort of desire

بنابراین شما می گویید که در بعضی چیزها چیزی، نوعی میل است

that men think about. Yes.

که مردان به آن فکر می کنند. آره.

You've just spent the 70 seconds daydream a daydream.

شما فقط 70 ثانیه را صرف رویاپردازی کرده اید.

And there was a very famous song for the 1970s.

و آهنگ بسیار معروفی برای دهه 1970 وجود داشت.

I'm just a daydream wishing my time away.

من فقط یک رویا هستم که آرزو می کنم وقتم را دور کنم.

I think it was David Cassidy.

فکر کنم دیوید کسیدی بود.

Very nice song, Daydream.

آهنگ خیلی قشنگ Daydream

I think we all do this quite often.

من فکر می کنم همه ما اغلب این کار را انجام می دهیم.

I think the most common time of day when people daydream

فکر می‌کنم رایج‌ترین زمان روز که مردم رویاپردازی می‌کنند،

is between the hours of 130

بین ساعت 130

in the afternoon and about 430.

بعد از ظهر تا حدود 430 است.

That's very specific, I think.

فکر می‌کنم این خیلی خاص است.

But I know I'm just going from my point of view

اما می‌دانم که فقط از نقطه‌نظر خودم می‌روم،

because that is normally for me the time of the day when I start to dream or drift away,

زیرا برای من معمولاً زمانی از روز است که شروع به رویاپردازی یا دور شدن می‌کنم،

I start to daydream or think of other things.

شروع به خیال‌پردازی یا به چیزهای دیگر می‌کنم.

Maybe I get a little bit sleepy in the afternoon, so I start to

شاید بعد از ظهر کمی خواب‌آلود می‌شوم، بنابراین فکر می‌کنم

my mind will start to drift away.

ذهنم شروع به دور شدن می‌کند.

I will think of other things, particularly if you've just eaten at lunchtime.

من به چیزهای دیگری فکر خواهم کرد، به خصوص اگر فقط در وقت ناهار غذا خورده باشید.

You might have had a heavy lunch with a lot of carbohydrate right in it

ممکن است یک ناهار سنگین با مقدار زیادی کربوهیدرات داشته باشید

and you tend to get a bit sleepy, don't you?

و کمی خواب‌آلود شوید، اینطور نیست؟

Then that's always that period. Just after lunch.

سپس همیشه آن دوره است. درست بعد از ناهار

So were I was on a sales conference last week and they know full

بنابراین، من در یک کنفرانس فروش هفته گذشته بودم و آنها به خوبی می دانند

well that people are coming back after lunch.

که مردم بعد از ناهار برمی گردند. به

They're going to be hard to get people to concentrate.

سختی می‌توان مردم را به تمرکز واداشت.

So they they do these little activities to to try and liven up.

بنابراین آنها این فعالیت های کوچک را انجام می دهند تا تلاش کنند و زنده بمانند.

I think the next speaker comes on.

فکر کنم بلندگوی بعدی بیاد.

And the thing I used to love when I lived in China, you would go round

و چیزی که زمانی که در چین زندگی می‌کردم دوست داشتم، بعد از

all of the shops after after midday, between midday

ظهر، بین ظهر

and maybe 130 or 2:00

تا ساعت 130 یا 2

in the afternoon, everyone would go to sleep in China and you would go round the shops

بعد از ظهر، همه مغازه‌ها را می‌چرخید، همه در چین می‌خوابیدند و شما می‌چرخید. مغازه ها

and everyone would be just asleep at the counters like this.

و همه فقط در این کانترها می خوابند .

Or my favourite place to go to in

یا مکان مورد علاقه من برای رفتن در

China was always the bed shops where they sold all of the bedding and the beds

چین همیشه تخت‌فروشی‌هایی بود که همه ملافه‌ها را می‌فروختند و تخت‌ها

and people who worked at those shops were

و افرادی که در آن مغازه‌ها کار می‌کردند در

would actually be asleep on the beds it was selling.

واقع روی تخت‌هایی می‌خوابیدند که می‌فروخت.

No one was awake.

هیچکس بیدار نبود

So you would walk around the bed shop and everyone was asleep on the bed.

بنابراین در مغازه تختخوابی قدم می زدی و همه روی تخت خواب بودند.

They were actually selling that was, you know, if you like, an afternoon sleep

آنها در واقع می‌فروختند که، می‌دانید، اگر دوست دارید، یک خواب بعدازظهر بود

and it's allowed by your employers, then

و کارفرمایان شما اجازه آن را می‌دادند، پس

a shop that sells beds is the place to be.

مغازه‌ای که تخت می‌فروشد مکان مناسبی است.

Obviously, sleeping is a very important part of Chinese day to day life.

بدیهی است که خواب بخش بسیار مهمی از زندگی روزمره چینی ها است.

I think it's safe to say here is another it is in sort of Spain.

فکر می‌کنم می‌توان گفت که در اینجا یکی دیگر از این موارد در اسپانیا است.

It is certainly we we we always associate the siesta generally

مطمئناً ما همیشه سیستا را به طور کلی

with Mexico and Spain and maybe Italy to a certain extent.

با مکزیک و اسپانیا و شاید ایتالیا تا حدی مرتبط می‌دانیم.

Many people and France, of course, when it's hot,

بسیاری از مردم و فرانسه، البته، زمانی که هوا گرم است،

when it's very hot, then people don't work

زمانی که هوا بسیار گرم است، مردم

during those hot afternoon periods and then they work later on in the evening.

در آن دوره‌های گرم بعد از ظهر کار نمی‌کنند و بعداً در عصر کار می‌کنند.

Instead So a daydreamer can also be a person who is wishing for something.

در عوض، خیال‌پرداز نیز می‌تواند فردی باشد که آرزوی چیزی را دارد.

Maybe they drift away in their mind,

شاید آنها در ذهن خود دور می شوند،

maybe they fantasise as to fantasise.

شاید آنها خیال پردازی می کنند.

I think we all do it.

من فکر می کنم همه ما این کار را انجام می دهیم.

I often like to believe that one day I will have a job.

من اغلب دوست دارم باور کنم که روزی شغلی خواهم داشت.

On the BBC reporting from around the world and travelling,

در بی بی سی گزارش از سرتاسر جهان و سفر،

doing little

ساختن

documentaries about different cities, or maybe a certain subject.

مستندهای کمی درباره شهرهای مختلف، یا شاید یک موضوع خاص. می

I know it's I know it's only a dream and it probably won't ever come true.

دانم که این فقط یک رویاست و احتمالا هرگز محقق نخواهد شد.

But one day maybe it might happen.

اما یک روز ممکن است این اتفاق بیفتد.

Yes, I fantasise about driving in a Ford Mustang.

بله، من در مورد رانندگی در فورد موستانگ خیال پردازی می کنم.

Actually, not so much now.

در واقع، اکنون نه چندان.

I think.

I think I've lived out my passion in

من فکر می کنم.

فکر می‌کنم اشتیاقم را در

fantasising and it's almost like I'm over it now.

خیال‌پردازی زندگی کرده‌ام و تقریباً مثل این است که اکنون از آن گذشته‌ام.

it's quite strange, actually.

در واقع بسیار عجیب است

Yeah. So almost feel as a matter do I really want one now?

آره بنابراین تقریباً احساس می کنم که آیا من واقعاً اکنون یکی را می خواهم؟

I've gone through like a two or three year period of thinking I want one, I haven't bought one,

من یک دوره دو یا سه ساله را پشت سر گذاشته‌ام که فکر می‌کردم یکی می‌خواهم، یکی نخریده‌ام،

but I've been obviously fantasising about driving it

اما بدیهی است که در مورد رانندگی با آن

and looking videos and everything, but now it's almost like I've,

و تماشای فیلم‌ها و همه چیز خیال‌پردازی کرده‌ام، اما اکنون تقریباً مثل این است که داشتم،

it's almost like I have owned one

تقریباً مثل این است که من صاحب یکی از آن‌ها هستم

and now I'm sort

و اکنون به نوعی هستم،

of, well, I'm not bothered anymore is the best way to lose.

خوب، دیگر اذیت نمی‌شوم بهترین راه برای از دست دادن است.

That's quite an admission.

این کاملاً یک پذیرش است. اتفاقاً

That's, that's a good way to live, by the way.

این روش خوبی برای زندگی است. استفان می گوید که

You dream about these things and then you believe that you actually live them

شما در مورد این چیزها خواب می بینید و سپس باور می کنید که واقعاً آنها را زندگی می کنید

and think that's great because it's very cheap, Stefan says.

و فکر می کنید که عالی است زیرا بسیار ارزان است.

Who knows?

چه کسی می داند؟

Are we are we really awake right now?

آیا ما در حال حاضر واقعاً بیدار هستیم؟

Do we know? Well, that's it. You know, a lot of people do say this.

آیا می دانیم؟ خب همین. می دانید، بسیاری از مردم این را می گویند.

I have this question quite often about Mr. Steve.

من اغلب این سوال را در مورد آقای استیو دارم.

I'm never sure if Mr. Steve is awake.

من هرگز مطمئن نیستم که آقای استیو بیدار است یا خیر.

Who knows if consciousness is a reality or whether it's all just a dream.

چه کسی می داند که آیا آگاهی یک واقعیت است یا اینکه آیا همه آن فقط یک رویا است.

And we don't really, you know, it appears to be real, but in fact it isn't.

و ما واقعاً نمی‌دانیم، به نظر می‌رسد واقعی است، اما در واقع اینطور نیست.

It must be a nightmare that we don't know, do we?

این باید یک کابوس است که ما نمی دانیم، نه؟

That's all I can say.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم.

I think it's more like a nightmare, to be honest.

صادقانه بگویم فکر می کنم بیشتر شبیه یک کابوس است.

We all like to fantasise, don't we?

همه ما دوست داریم خیال پردازی کنیم، اینطور نیست؟

I think so, yes.

من فکر می کنم اینطور است، بله.

Usually about, you know, ideal partners.

معمولاً در مورد شرکای ایده آل هستند.

Yes, quite quite often things or of course, having money.

بله، اغلب چیزها یا البته داشتن پول.

I think money is something that a lot of people dream about.

من فکر می کنم پول چیزی است که بسیاری از مردم رویای آن را می بینند. به

Think about fantasise about.

خیال پردازی فکر کنید.

If Only I was a millionaire my life would be so much better.

اگر فقط من یک میلیونر بودم زندگی من خیلی بهتر می شد.

I would live in absolute comfort,

من در راحتی مطلق زندگی خواهم کرد،

but it might not necessarily be happy.

اما ممکن است لزوماً خوشحال نباشم.

I don't people the typical time to sort of

من فکر نمی کنم زمان معمولی برای

go into sort of a daydream or a fantasise is when you buy buy a lottery ticket,

رفتن به نوعی رویاپردازی یا خیال پردازی زمانی است که یک بلیط بخت آزمایی می خرید،

because then you a lot of people never they imagine what they're going to do with that million pounds.

زیرا در این صورت شما بسیاری از مردم هرگز تصور نمی کنند که قرار است با آن میلیون پوند چه کنند. .

And I suppose it's healthy.

و فکر میکنم سالم باشه

It won't change me.

منو عوض نمیکنه

It's healthy in a way.

به نوعی سالم است.

And it's good to sort of because if you think if you daydream

و خوب است که این کار را انجام دهید زیرا اگر فکر می کنید اگر

a bit, it's good to do that or fantasise because that might

کمی رویاپردازی کنید، خوب است که این کار را انجام دهید یا خیال پردازی کنید زیرا

that might encourage you or spur you on to actually changing your life in some way.

ممکن است شما را تشویق کند یا شما را تشویق کند که واقعاً زندگی خود را تغییر دهید.

Because probably if you are fantasising about something

زیرا احتمالاً اگر در مورد چیزی خیال پردازی می کنید

and maybe it is worth moving in a direction towards trying to achieve that,

و شاید ارزش آن را داشته باشد که در جهتی حرکت کنید تا تلاش کنید تا به آن دست یابید،

it may be something that you thought maybe it may be positive, it may not be.

ممکن است چیزی باشد که فکر می کردید ممکن است مثبت باشد، ممکن است نباشد.

You go to dreamland Dreamland is a place where we all drift off to.

شما به سرزمین رویایی بروید سرزمین رویایی جایی است که همه ما به آنجا می رویم.

Quite often when we go to sleep, you go to dreamland dreamland.

اغلب اوقات وقتی ما به خواب می رویم، شما به سرزمین رویایی رویایی می روید.

We all have our own dreamland, you know, in our minds,

همه ما سرزمین رویایی خود را داریم، می دانید، در ذهن ما،

maybe a certain place we would like to live in,

شاید یک مکان خاص که دوست داریم در آن زندگی کنیم،

or maybe a certain surrounding

یا شاید یک محیط خاص

that we would like to exist in as well.

که دوست داریم در آن زندگی کنیم.

So we all have those little places we like to go to.

بنابراین همه ما آن مکان های کوچکی را داریم که دوست داریم به آنجا برویم.

We like to think about something.

ما دوست داریم در مورد چیزی فکر کنیم.

It takes us away

ما را

from the day to day toil and trouble of life.

از زحمت و مشقت روزمره دور می کند.

I think it's safe to say Beatrice is off to the airport.

فکر می کنم می توان گفت که بئاتریس به فرودگاه رفته است.

well, she's.

خوب، او

I think she's off to to the mountain.

من فکر می کنم او به کوه می رود.

I off to the mountains? I think so. So, yes. Have a good trip.

من به کوه می روم؟ من هم اینچنین فکر میکنم. درنتیجه بله. سفر خوبی داشته باشید.

She's to keep in touch at the airport. Wow.

او باید در فرودگاه در تماس باشد. وای.

Wow. That's.

وای. یعنی.

That's very, very loyal of you and very committed to Mr.

این بسیار بسیار به شما وفادار است و به پخش زنده آقای جنکینز بسیار متعهد است

Jenkins live stream. A good trip? Yes. Have a good trip.

. یک سفر خوب؟ آره. سفر خوبی داشته باشید.

yes. We are all trapped in our habits, says Stefan.

آره. استفان می‌گوید همه ما در دام عادت‌هایمان گرفتار شده‌ایم.

A lot of philosophical comments from Stefan

بسیاری از نظرات فلسفی از استفان

today, which is always very welcome.

امروز، که همیشه بسیار استقبال می شود.

Yeah. Yeah.

آره آره چیزهای

There is more to think about than.

بیشتری برای فکر کردن وجود دارد.

Than what we see and what is going on. Yeah, Yeah.

از آنچه می بینیم و آنچه در حال وقوع است. آره آره.

Good point.

نکته خوبیه

You might have a romantic vision, and I think this is what you said.

شما ممکن است دید عاشقانه ای داشته باشید، و فکر می کنم این همان چیزی است که شما گفتید.

Really? When?

واقعا؟ چه زمانی؟

Think about it.

We all. We all have desires. Let's not.

در مورد آن فکر کنید.

همه ما. همه ما آرزوهایی داریم. نگذار.

Let's not cheat ourselves.

خودمان را گول نزنیم

Let's not kid ourselves.

خودمونو شوخی نکنیم

We all have urges and desires, things we would like in our life.

همه ما خواسته ها و خواسته هایی داریم، چیزهایی که در زندگی خود دوست داریم.

Quite often we think of maybe a person we would like to meet.

اغلب ما به کسی فکر می کنیم که شاید دوست داریم با او آشنا شویم.

We have that dream, some person,

ما آن رویا را داریم، یک نفر،

maybe a dream girl or a dream boy.

شاید یک دختر رویایی یا یک پسر رویایی.

Somebody you want to spend your life with.

کسی که میخوای زندگیت رو باهاش ​​بگذرونی

You have an image in your mind quite often.

شما اغلب یک تصویر در ذهن خود دارید.

That's all it is.

همه چیز همین است.

It is, yes, because in reality you end up with something somewhat less.

بله، زیرا در واقعیت شما با چیزی کمتر مواجه می شوید.

You always have to settle for less.

همیشه باید به کمتر راضی بود.

Quite often, unless you are already a

اغلب اوقات، مگر اینکه از قبل فردی هستید،

you have you you have been born

with a certain physical attributes, maybe fantastic good looks

با ویژگی‌های فیزیکی خاصی متولد شده‌اید، شاید ظاهر زیبای فوق‌العاده‌ای داشته باشید

that make you automatically attractive

که شما را به‌طور خودکار

to the sort of people that you would want to be in your dreams attracted to.

برای آن دسته از افرادی که می‌خواهید در رویاهایتان جذب می‌شوند جذاب کند.

Whereas the majority of us with average or below average looks, yes,

در حالی که اکثر ما با ظاهری متوسط ​​یا کمتر از حد متوسط، بله،

you can ever dream of getting

شما همیشه می توانید رویای پیدا کردن

somebody who's fabulously good looking, but I think everyone does it anyway.

فردی را داشته باشید که ظاهری خارق العاده داشته باشد، اما من فکر می کنم همه به هر حال این کار را انجام می دهند.

I mean, everyone has an image in their mind of a person they would like to meet.

منظورم این است که هرکسی در ذهن خود تصویری از شخصی دارد که دوست دارد با او ملاقات کند.

But I think also there is a sense of realism as well.

اما فکر می کنم یک حس واقع گرایی نیز وجود دارد.

So the fantasy is something we imagine

بنابراین فانتزی چیزی است که ما تصور می کنیم،

but of course we also have to keep our feet on the ground.

اما البته باید پایمان را هم روی زمین نگه داریم.

We have to make sure that we we stay realistic

ما باید مطمئن شویم که واقع‌بین می‌مانیم،

because I think it's true

زیرا فکر می‌کنم این درست است

and I think it's very realistic to think

و فکر می‌کنم بسیار واقع بینانه است

that maybe you won't meet that

که شاید با

that person that you always imagine that you will meet. Day.

آن شخصی که همیشه تصور می‌کنید ملاقات خواهید کرد، نخواهید دید. روز

Yes, one day I will. One day I'll meet somebody.

بله، یک روز خواهم کرد. یک روز با کسی ملاقات خواهم کرد.

You know that the man of my dreams to romanticise something.

شما می دانید که مرد رویاهای من چیزی را رمانتیک کند.

Now, this is interesting.

حالا این جالبه

So you might have a romantic vision, something you.

بنابراین شما ممکن است یک دید عاشقانه داشته باشید، چیزی که شما.

You want to have to romanticise can also be a similar thing

شما می خواهید عاشقانه کنید همچنین می تواند چیزی مشابه باشد که

where you make one particular thing seem

در آن یک چیز خاص را

wonderful to you.

برای خود شگفت انگیز جلوه دهید.

It is the best thing to do in the world for you.

این بهترین کاری است که در دنیا برای شما انجام می شود.

It is the most magic thing to romanticise.

این جادویی ترین چیز برای رمانتیک کردن است.

And I suppose you kind of romanticise as anything when you think about it.

و من فکر می کنم وقتی به آن فکر می کنید یک جورهایی رمانتیک می شوید.

Some people romanticise the workplace.

برخی افراد محل کار را رمانتیک می کنند.

They think maybe if they go to work every day,

آنها فکر می کنند شاید اگر هر روز سر کار بروند،

perhaps they will meet that special person,

شاید با آن شخص خاص ملاقات کنند،

even though quite often it won't happen.

حتی اگر اغلب این اتفاق نمی افتد.

But it's nice to romanticise about something.

اما دوست داشتنی بودن در مورد چیزی خوب است.

It's not just about relationships.

این فقط در مورد روابط نیست.

It can be about the past.

می تواند در مورد گذشته باشد.

You can romanticise your your childhood or or

می توانید دوران کودکی یا

certain aspects or periods of history.

جنبه ها یا دوره های خاصی از تاریخ خود را رمانتیک کنید.

yes, you can turn them into.

بله، شما می توانید آنها را تبدیل کنید. می‌توانی

You can forget about all the good bits and just remember the,

همه چیزهای خوب را فراموش کنی و فقط چیزهای خوب را به خاطر بسپاری

the nice bits and Yeah.

و بله.

So romanticise doesn't just mean about relationships when we see certain things portrayed

بنابراین زمانی که ما چیزهای خاصی مانند جنگ را به تصویر می کشیم، معنای عاشقانه بودن فقط در مورد روابط نیست،

such as war, quite often you will see something romanticised.

اغلب اوقات شما چیزی عاشقانه می بینید.

So maybe you, you make it appear as if it's something that it actually isn't.

بنابراین شاید شما آن را طوری جلوه دهید که انگار چیزی است که در واقع نیست.

Maybe you make it appear as if everyone is falling

شاید طوری جلوه دهید که انگار همه

in love during a difficult time.

در زمان سختی عاشق می شوند.

You romanticise it, but in real life

شما آن را رمانتیک می کنید، اما در زندگی واقعی

that particular thing is not happening at all.

آن چیز خاص اصلاً اتفاق نمی افتد.

Here is another one.

اینم یکی دیگه

You have a vivid dream.

شما یک رویای واضح دارید.

I love this word.

من عاشق این کلمه هستم

I don't know why the word vivid is always an interesting word.

نمی دانم چرا کلمه زنده همیشه کلمه جالبی است.

So my style of teaching English is vivid.

بنابراین سبک من در آموزش زبان انگلیسی واضح است.

It's very clear.

خیلی واضح است.

It's very clear and easy to understand.

بسیار واضح و قابل درک است.

And you can also have a vivid dream,

و همچنین می توانید یک رویای واضح ببینید،

something so real whilst you are asleep,

چیزی بسیار واقعی در حالی که خواب هستید،

You have a vivid dream, or maybe something you will mention.

یک رویای واضح ببینید، یا شاید چیزی که به آن اشاره کنید.

It's very clear in your mind a bit like you, I think Mr.

در ذهن شما بسیار واضح است که کمی شبیه شماست، من فکر می کنم آقای

Steve

استیو

has has

sometimes very vivid views.

گاهی اوقات دیدگاه های بسیار واضحی دارد.

Sometimes when you decide to do something, Steve,

گاهی اوقات وقتی تصمیم می گیرید کاری را انجام دهید، استیو، در

you actually drive yourself to do it,

واقع خودتان را به انجام آن سوق می دهید،

even though sometimes it might take a while to to encourage yourself.

حتی اگر گاهی اوقات تشویق خودتان کمی طول بکشد.

Once you get that thing in your mind,

هنگامی که آن چیز را در ذهن خود به دست می آورید،

you see it vividly, a bit like the job that you have that because you wanted

آن را به وضوح می بینید، کمی شبیه به شغلی که دارید، زیرا می خواستید

to go back to work and and the job opportunities

به سر کار برگردید و فرصت های شغلی

that came along, you were determined to get that job.

که پیش آمد، مصمم به دریافت آن شغل بودید.

So it was very vivid, that idea in your mind.

بنابراین، آن ایده در ذهن شما بسیار واضح بود.

Yes. Well, anything that

آره. خوب، هر چیزی که

everything starts with a thought with a dream,

همه چیز با یک فکر و رویا شروع شود، اینطور

doesn't it?

Anything that you want to do in life

نیست؟

هر کاری که می خواهید در زندگی انجام دهید

starts with

با

a dream, really, a fantasy, something that you want.

یک رویا شروع می شود، در واقع یک خیال، چیزی که شما می خواهید.

And then if you really want it

و سپس اگر واقعاً آن را به اندازه

strongly enough, you work out way of doing it.

کافی قوی می خواهید، راهی برای انجام آن پیدا می کنید.

And they do say, There's a book I can't remember a sort of a motivational book.

و آنها می گویند، کتابی وجود دارد که من نمی توانم به یاد بیاورم که نوعی کتاب انگیزشی است.

The more you think about whatever you think about the most

هر چه بیشتر در مورد هر چیزی که بیشتر فکر می کنید فکر کنید،

will come to pass.

محقق خواهد شد.

So if you think about something, is this what they say about people who become successful

بنابراین اگر به چیزی فکر کنید، آیا این چیزی است که آنها در مورد افرادی که در تجارت موفق می شوند می گویند

in business?

؟

And we've touched on this before in business and whatever they do in life, they just focus all the time.

و ما قبلاً در تجارت به این موضوع اشاره کرده‌ایم و هر کاری که آنها در زندگی انجام می‌دهند، فقط همیشه تمرکز می‌کنند.

That's all they ever think about is that one thing that they want to become a famous singer

این تنها چیزی است که آنها همیشه به آن فکر می کنند این است که یک چیز می خواهند خواننده

or famous actor, or they want to to become the boss.

یا بازیگر معروف شوند یا می خواهند رئیس شوند.

At work, you probably find that they have been vividly thinking about that

در محل کار، احتمالاً متوجه می شوید که آنها برای مدت طولانی به طور واضح به این موضوع فکر کرده اند

for a long period of time, and it's almost sort of taken over their lives.

و تقریباً به نوعی زندگی آنها را تحت تأثیر قرار داده است.

But yes, it starts with an image

اما بله، اگر بخواهید با یک تصویر

in your head a dream if you want.

در ذهن شما شروع می شود.

And then if that is strong enough, it will then become reality

و سپس اگر به اندازه کافی قوی باشد، بعداً در مسیر به واقعیت تبدیل می شود

later on down the road to turn something that you imagine into reality.

تا چیزی را که تصور می کنید به واقعیت تبدیل کنید.

So it can be something that you have that you want to do,

بنابراین می‌تواند چیزی باشد که می‌خواهید انجام دهید،

but you want to make it real vivid, a vivid

اما می‌خواهید آن را واقعی کنید، یک

dream, something that is very realistic.

رویای واضح، چیزی که بسیار واقع بینانه است.

Yeah. Do you need to be lucid?

آره آیا نیاز به شفافیت دارید؟ آیا

Is lucidity necessary to have a vivid dream?

شفافیت برای دیدن یک رویای واضح ضروری است؟

Says Inaki.

ایناکی می گوید.

To be lucid means you're probably awake, doesn't it? Yes.

شفاف بودن به این معنی است که احتمالاً بیدار هستید، اینطور نیست؟ آره.

So, yes, I mean, you can have a very strong,

بنابراین، بله، منظورم این است که شما می توانید رویایی بسیار قوی و

vivid dream.

واضح داشته باشید.

You could call that a fantasy or

شما می توانید آن را یک فانتزی یا

while you're while you're awake.

زمانی که بیدار هستید بنامید.

But yeah.

Or you can, you can be fast asleep.

ولی آره.

یا می توانید، می توانید به آرامی بخوابید.

If you have a vivid dream, you can wake up in the morning and say to your partner,

اگر خواب واضحی می بینید، می توانید صبح از خواب بیدار شوید و به شریک زندگی خود بگویید

or had your friends at work.

یا دوستان خود را در محل کار داشته باشید.

I had a vivid dream last night.

دیشب یک خواب واضح دیدم.

Sometimes it's so powerful.

گاهی اوقات آنقدر قدرتمند است.

It just means it's very clear you remember everything about it and.

این فقط به این معنی است که کاملاً واضح است که همه چیز را در مورد آن به خاطر دارید و.

Sometimes it's so strong.

بعضی وقتا خیلی قویه

You actually might think it's prophetic in some way. Yes.

در واقع ممکن است فکر کنید که به نوعی پیشگویی است. آره.

But you might be worried that it might actually happen. Yes.

اما ممکن است نگران باشید که ممکن است واقعاً اتفاق بیفتد. آره.

So something good might happen.

پس ممکن است اتفاق خوبی بیفتد.

But also you can have a nightmare or a bad dream. Yes.

اما همچنین می توانید یک کابوس یا خواب بد ببینید. آره.

And you might imagine that that will happen.

و ممکن است تصور کنید که این اتفاق خواهد افتاد.

But it is impossible.

اما غیر ممکن است.

And this is it's very clear.

و این بسیار واضح است.

Doesn't you remember the right.

راستی یادت نمیاد

Yes, It's very difficult

بله،

to change a dream whilst you are having it.

تغییر یک رویا در حالی که آن را می بینید بسیار دشوار است.

So if you are fast asleep and you are dreaming,

بنابراین اگر به خواب عمیقی هستید و رویا می بینید،

you can't actually alter

what is happening in the dream even if you want to.

حتی اگر بخواهید نمی توانید آنچه در رویا اتفاق می افتد را تغییر دهید.

So it's very hard to have a lucid dream.

بنابراین دیدن یک رویای شفاف بسیار سخت است.

Lucid means to be aware and awake and you can

شفاف به معنای هوشیار و بیدار بودن است و می توانید به

you can look around and explore the environment that you are in,

اطراف نگاه کنید و محیطی را که در آن هستید کاوش کنید،

but quite often almost always,

اما اغلب تقریباً همیشه

you can't change the dream whilst you are in it.

نمی توانید رویا را در حالی که در آن هستید تغییر دهید.

And I had a weird dream last night and I know that the dream was not good dream.

و من دیشب خواب عجیبی دیدم و می دانم که آن رویا خواب خوبی نبود.

It wasn't pleasant and there is nothing I could do about that dream.

خوشایند نبود و هیچ کاری نمی توانم در مورد آن رویا انجام دهم.

I just had to to let it play in my head.

فقط باید اجازه می دادم در ذهنم بازی کند.

There is nothing I could do about it to make it different.

هیچ کاری نمی توانم در مورد آن انجام دهم تا آن را متفاوت کنم.

Although somebody said earlier that you it is proved

اگرچه قبلاً کسی گفته بود که ثابت شده است که

you can sometimes at least sometimes alter your dreams.

می توانید گاهی اوقات رویاهای خود را تغییر دهید.

And I think sometimes I've been in a dream and I haven't like the way it's gone.

و من فکر می کنم گاهی اوقات در یک رویا بوده ام و از راه رفته آن خوشم نیامده است.

And I've been trying to force it in a certain way,

و من سعی کرده ام آن را به روشی خاص مجبور کنم،

but maybe I'm more at the time.

اما شاید در آن زمان بیشتر این کار را انجام دهم.

I think so, yes.

من فکر می کنم اینطور است، بله.

If you're lucid, it just means.

اگر شفاف هستید، این فقط به این معنی است.

It just means you're awake. You're you're.

این فقط به این معنی است که شما بیدار هستید. تو هستی

You're conscious. Yes.

تو هوشیار هستی آره.

You make you can touch the world around me

شما کاری می کنید که می توانید دنیای اطراف من را لمس کنید

if you if somebody is saying

اگر کسی می گوید که

somebody fainted or they've had a bump on the head

یک نفر بیهوش شده یا بر سرش برآمدگی داشته است

and you're talking to them and they don't seem to know what's going

و شما با او صحبت می کنید و به نظر می رسد آنها نمی دانند چه خبر است

on, they don't know where they are, you would say that they're not lucid

، آنها نمی دانند. بدانید آنها کجا هستند، وقتی از چیزهای اطراف خود آگاه هستید می گویید که آنها شفاف نیستند

when you're aware of your

surroundings things, then you're lucid

، سپس شما شفاف هستید

just means you're awake and aware

فقط به این معنی است که شما بیدار هستید و

of your environment and your surroundings.

از محیط و اطراف خود آگاه هستید.

When we think of dreaming, we often

وقتی به رویاپردازی فکر می کنیم، اغلب به این

think of wishing something we wish would happen.

فکر می کنیم که آرزو می کنیم آرزو کنیم آرزو کنیم که آرزو کنیم.

Your dream job, your dream trip,

شغل رویایی شما، سفر رویایی شما،

your dream partner.

شریک رویایی شما.

As Steve said earlier, we can also use hopes, your hopes as well.

همانطور که استیو قبلاً گفت، ما می توانیم از امیدها، امیدهای شما نیز استفاده کنیم.

The hopes you have your hopes and dreams.

امیدهایی که شما آرزوها و آرزوهای خود را دارید.

Yes. For the future.

آره. برای آینده.

Or maybe something that you wish would happen in the future.

یا شاید چیزی که آرزو دارید در آینده اتفاق بیفتد.

Something that occurs in your dreams.

چیزی که در رویاهای شما رخ می دهد.

We can also use this as a phrase as well.

ما همچنین می توانیم از این به عنوان یک عبارت نیز استفاده کنیم.

If a person says that they want to do something.

اگر فردی بگوید که می خواهد کاری انجام دهد.

But you know that they can't do it, you say

اما تو می دانی که آنها نمی توانند این کار را انجام دهند،

in your dreams.

در رویاهای خود می گویید.

So what?

پس چی؟

You are saying it sarcastically, you might say your

شما به طعنه می گویید، ممکن است بگویید

your friend might say, I think I'll ask that beautiful girl out.

دوست شما ممکن است بگوید، فکر می کنم من از آن دختر زیبا می خواهم بیرون برود.

She's 20 years younger than me.

او 20 سال از من کوچکتر است.

I don't have a job, but I'm going to ask her out.

من کار ندارم، اما از او می خواهم بیرون بروم.

And you and your your friend might say in your dreams,

و شما و دوستتان ممکن است در رویاهایتان بگویید،

because that's probably what it will remain.

زیرا احتمالاً همان چیزی است که باقی خواهد ماند.

Because because what you are actually saying is there is no chance of that happening. Yes.

زیرا از آنجا که آنچه شما واقعاً می گویید این است که هیچ شانسی برای این اتفاق وجود ندارد. آره. مگه تو

In your dreams.

خواب ببینی.

The only place that thing is going to occur is when you are fast

تنها جایی که قرار است اتفاق بیفتد، زمانی است که شما به خواب عمیقی می‌خوابید

asleep having a dream, talking to which I am going to win the lottery.

.

Yes, in your dreams.

بله، در رویاهای شما.

Because chances of winning the lottery are remote.

زیرا شانس برنده شدن در لاتاری بسیار کم است.

To sleep, to sleep, to dream.

خوابیدن، خوابیدن، خواب دیدن.

As Shakespeare once

همانطور که شکسپیر زمانی

said when he talked about life and death,

گفت که از زندگی و مرگ صحبت می کرد،

that chance to dream, for a chance to have that moment of sleep.

فرصتی برای رویاپردازی، فرصتی برای داشتن آن لحظه خواب.

What dreams may come when we have shuffled

چه رویاهایی ممکن است بیفتد وقتی که ما

off this mortal coil to snooze a short sleep

این سیم پیچ فانی را کنار زدیم تا یک خواب کوتاه بخوابیم،

So you go to bed, you have a little short sleep.

بنابراین شما به رختخواب بروید، کمی بخوابید.

The other word we can use is nap as well. Nap.

کلمه دیگری که می توانیم استفاده کنیم نیز چرت زدن است. چرت زدن

You have a snooze, you have a nap.

چرت داری، چرت داری.

Here's a short sleep.

اینجا یک خواب کوتاه است.

Yeah, maybe in the afternoon you have a ten minute five or ten minute nap.

بله، شاید بعد از ظهر یک چرت ده دقیقه ای پنج یا ده دقیقه ای داشته باشید.

You just switch off for 5 minutes.

شما فقط به مدت 5 دقیقه خاموش می شوید.

You drowsy.

خواب آلود هستی

Now drowsy is interesting because you don't actually go to sleep.

حالا خواب آلود بودن جالب است چون واقعاً نمی خوابید.

You feel as if you are about to fall asleep, but you don't quite fall asleep.

احساس می کنید که قرار است بخوابید، اما کاملاً به خواب نمی روید.

You drowsy.

خواب آلود هستی

But I'm sure this is happening to you sometimes, Mr.

اما مطمئنم این اتفاق گاهی برای شما می افتد، آقای

Steve, when you're driving, maybe suddenly you feel your eyes become heavy

استیو، وقتی در حال رانندگی هستید، ممکن است ناگهان احساس کنید چشمانتان سنگین شده

and you move, you start to

و حرکت می کنید، شروع به خارج شدن

derails, you start to go

از ریل می کنید، شروع به رفتن

into a different state, you start to fall asleep.

به حالت دیگری می کنید، شروع می کنید. به خواب رفتن.

You don't fall asleep.

تو خوابت نمیاد

Please don't fall asleep while you're driving.

لطفا در حین رانندگی به خواب نروید.

Or you the car beeps. Achievement.

یا ماشین بوق میده دستاورد.

Now, if it detects modern cars now review

حالا، اگر ماشین‌های مدرن را تشخیص دهد، حالا بررسی کنید،

it detects you're jumping up to sleep.

تشخیص می‌دهد که در حال پریدن به خواب هستید. یک

It is sort of I don't know how it does it.

جورهایی است که نمی دانم چگونه این کار را انجام می دهد.

I think it knows your eyes are closed.

فکر کنم میدونه چشمات بسته

Yes, it did it to me actually, when I was driving down to London.

بله، در واقع زمانی که در حال رانندگی به لندن بودم، این کار را برای من انجام داد.

It must have thought I was dropping off to sleep because I suddenly had this big beep and it said,

حتماً فکر می‌کردم دارم می‌خوابم چون ناگهان این بوق بزرگ شنیدم و می‌گوید:

stop for a stop for a rest.

برای استراحت توقف کن.

Yeah, that's good.

آره خوبه

I'm glad your car is doing that.

خوشحالم که ماشین شما این کار را می کند.

Yes. To drowsy.

آره. خواب آلود شدن

Maybe a person will feel drowsy.

شاید فرد احساس خواب آلودگی کند.

Certain types of medicine.

انواع خاصی از داروها.

So maybe if you have a cold you might take so some cold remedy

بنابراین، اگر سرماخوردگی دارید، ممکن است از داروهای سرماخوردگی استفاده کنید

and quite often it will make you feel a little drowsy.

و اغلب باعث می شود کمی احساس خواب آلودگی کنید.

Painkillers will often do that.

داروهای مسکن اغلب این کار را انجام می دهند. به

Make You feel drowsy, which is why they say don't drive

شما احساس خواب آلودگی می دهد، به همین دلیل است که می گویند

or operate machinery with certain medicines,

با برخی داروها، تب یونجه، داروها رانندگی نکنید یا ماشین آلات را کار نکنید

hay fever, medicines.

.

Yes, in particular cold.

بله، مخصوصاً سرما.

Some of cold cough and cold medicines or strong painkillers.

برخی از داروهای سرماخوردگی و سرفه یا مسکن های قوی.

It can make you drowsy.

می تواند شما را خواب آلود کند.

Drowsy.

خواب آلود.

And we have drop off drop off a person.

و ما یک نفر را ترک می کنیم.

When they drop off, it means they fall asleep.

وقتی پیاده می شوند یعنی خوابشان می برد.

They move on.

آنها ادامه می دهند.

Drop off.

رها کردن.

Yes. It's a great expression and it's one we use quite often.

آره. این یک عبارت عالی است و ما اغلب از آن استفاده می کنیم.

My grandad came round, he had a meal with us,

پدربزرگم آمد، او با ما یک غذا خورد،

we had a big Sunday roast and then afterwards he he dropped off.

یک کباب بزرگ یکشنبه خوردیم و بعد او پیاده شد.

He dropped off.

او پیاده شد.

So he dropped off.

بنابراین او پیاده شد.

He fell asleep.

خوابش برد.

I have a dream.

من یک رویا دارم.

Sesame Street and yes, Martin Luther King,

Sesame Street و بله، مارتین لوتر کینگ،

his famous quote started one of his speeches for that.

نقل قول معروف او یکی از سخنرانی های خود را برای آن شروع کرد.

And that's it.

و بس.

You see often, as we've mentioned earlier,

همانطور که قبلاً اشاره کردیم، اغلب می بینید که

reality

واقعیت

happens after you have a thought about it, think about it.

پس از فکر کردن به آن اتفاق می افتد، در مورد آن فکر کنید.

You dream about it, and then you put into place

شما در مورد آن خواب می بینید، و سپس چیزهایی را در جای خود قرار می دهید

things that will hopefully make that event occur.

که امیدواریم باعث وقوع آن رویداد شود.

Bless you, Mr.

درود بر شما آقای

Steve.

استیو.

There is Mr. Steve sneezing.

آقای استیو در حال عطسه کردن است.

I'm getting drowsy now. Mr. Duncan. I've been staying.

الان دارم خوابم میاد آقای دانکن من مانده ام

I've been standing up for an hour and a half.

من یک ساعت و نیم است که ایستاده ام.

It's okay because we're going in a few moments from there, we will be disappearing.

اشکالی ندارد چون چند لحظه دیگر از آنجا می رویم، ناپدید می شویم.

But don't worry, I am back on Wednesday.

اما نگران نباشید، من چهارشنبه برگشتم.

I'm doing a live stream because of course, we are coming towards the middle.

من دارم پخش زنده می کنم چون البته داریم به وسط می رسیم.

Well, in fact, we are at the middle of October.

خوب، در واقع، ما در اواسط اکتبر هستیم.

And of course, the end of this month we celebrate

و البته، پایان این ماه

the anniversary of my YouTube channel.

سالگرد کانال یوتیوب من را جشن می گیریم.

It will be 17 years that I've been here on YouTube

17 سال می شود که من اینجا در یوتیوب هستم

and we will be celebrating that.

و آن را جشن خواهیم گرفت. از

We will start the celebrations next Wednesday.

چهارشنبه هفته آینده جشن ها را شروع می کنیم.

So I will be with you from 2 p.m.

پس از ساعت 14 با شما خواهم بود.

UK time next Wednesday and we can share a little bit of time together,

چهارشنبه آینده به وقت انگلستان است و ما می توانیم کمی زمان را با هم تقسیم کنیم،

hopefully learning some English as well.

امیدوارم کمی انگلیسی نیز یاد بگیریم.

And Mr.

و آقای

Steve will be back with us next Sunday as well.

استیو یکشنبه آینده نیز با ما بازخواهد گشت.

We are doing it all over again together next Sunday

یکشنبه آینده همه چیز را دوباره با هم انجام می دهیم

and me on my own on Wednesday.

و من به تنهایی در چهارشنبه.

Don't forget, please give us a lovely like to show that you can.

فراموش نکنید، لطفا یک لایک دوست داشتنی به ما بدهید تا نشان دهیم که می توانید.

Yes it helps Mr.

بله، به

Duncan's videos spread out across YouTube.

پخش ویدیوهای آقای دانکن در سراسر YouTube کمک می کند.

I mean,

I'm being very subtle just by having this on the screen.

منظورم این است که

من فقط با داشتن این روی صفحه بسیار ظریف رفتار می کنم.

Please give us a like it's very, very important.

لطفا به ما لایک بدهید خیلی خیلی مهم است.

Thank you very much for joining us.

از اینکه به ما پیوستید بسیار سپاسگزاریم.

I hope whatever your dreams are in your life,

امیدوارم رویاهات هر چی که تو زندگیت هست،

I hope one day they will come true.

امیدوارم روزی به واقعیت تبدیل بشه.

And of course, until the next time we meet here, it's Mr.

و البته، تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ملاقات می‌کنیم،

Steve and me, Mr.

من و استیو، آقای

Duncan, saying, Take care, catch you later.

دانکن، می‌گوییم، مراقب باش، بعداً تو را بگیر.

And of course until the next time we meet.

و البته تا دفعه بعد که همدیگه رو ببینیم.

You know what's coming next. Yes, you do.

میدونی بعدش چی میاد بله، شما انجام می دهید.

Are you ready?

اماده ای؟

I'm ready, Mr. Duncan.

من آماده ام، آقای دانکن.

Well, you're wearing your ring.

خب تو حلقه ات را می زنی

I'm not.

من نیستم.

Mr. Steve is not wearing his ring again.

آقای استیو دیگر حلقه اش را نمی زند.

He keeps forgetting that he's married.

او مدام فراموش می کند که ازدواج کرده است.

And of course, ta ta for now.

و البته فعلا تا تا.

You are a naughty, naughty Mr.

شما یک آقای استیو شیطون و شیطون هستید

Steve.

.