🔥REMEMBER - REMEMBER - THE FIFTH OF NOVEMBER🔥 - English Addict - 267 / LIVE STREAM

Doo doo doo doo doo doo doo doo doo doo doo doo.

دوو دوو دوو دوو دوو.

How is your sunday going? Is it going well?

یکشنبه شما چطور میگذرد؟ آیا خوش می گذرد؟

I hope it is.

امیدوارم باشد.

We are back together again with English addicts.

ما دوباره با معتادان انگلیسی دور هم هستیم. به صورت

Coming to you live and direct from the birthplace

زنده و مستقیم از زادگاه

of the English language, which just happens to be England.

زبان انگلیسی، که اتفاقاً انگلستان است، به شما می‌آیم.

Now we are back together again.

حالا دوباره با هم برگشتیم.

It's so nice to be here with you.

خیلی خوب است که اینجا با شما هستم.

We are really, really super excited to be here today.

ما واقعاً بسیار هیجان زده ایم که امروز اینجا هستیم.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr.

این آقای

Duncan and Mr.

دانکن و آقای

Steve. Mr. Steve is here.

استیو هستند. آقای استیو اینجاست.

Special guest. Yes, he is the special guest.

مهمان ویژه. بله، او مهمان ویژه است.

He is the guest.

او مهمان است.

That is the guest every Sunday from 2 p.m.

که هر یکشنبه از ساعت 14 مهمان است.

UK. Time is where when we are on

انگلستان. زمان جایی است که زمانی که در حال انجام هستیم

and we are on now doing that very thing.

و اکنون در حال انجام همین کار هستیم.

So we are back together again. English addict.

پس ما دوباره با هم برگشتیم. معتاد انگلیسی

For those who don't know what this is, it could be their first time.

برای کسانی که نمی دانند این چیست، ممکن است اولین بار باشد. می

You see, you might be just clicking around the internet bored on a Sunday

بینید، ممکن است در یک یکشنبه حوصله ی اطراف اینترنت را کلیک کنید

and suddenly you see our lovely handsome faces on the screen.

و ناگهان چهره های زیبا و دوست داشتنی ما را روی صفحه ببینید.

Look at us.

به ما نگاه کن.

Fine specimens of masculinity.

نمونه های زیبای مردانگی

Real men. Real men?

مردان واقعی. مردان واقعی؟

Yes, only real men.

بله فقط مردان واقعی

We play rugby and football and.

ما راگبی و فوتبال بازی می کنیم و.

And other tough sport.

و ورزش های سخت دیگر

I like to get down and dirty in the mud.

دوست دارم پایین بیایم و در گل و لای کثیف شوم.

Well, I did get down and dirty in the mud this morning, Mr.

خوب، امروز صبح در گل و لای کثیف شدم، آقای

Dung, because I was outside in the garden again. Again.

دانگ، چون دوباره بیرون در باغ بودم. از نو.

But I have to do that every Sunday, you know, maintenance to maintain things.

اما من باید هر یکشنبه این کار را انجام دهم، می‌دانید، تعمیر و نگهداری برای نگهداری چیزها.

Otherwise they overgrow

در غیر این صورت آنها بیش از حد رشد می کنند

and we've had atrocious weather.

و ما آب و هوای بدی داشته ایم.

Atrocious. That's a good word to start off with.

بی رحمانه این کلمه خوبی برای شروع است.

Well, you used it.

خب استفاده کردی

What does roaches what does it mean, Bad.

سوسک ها یعنی چه، بد.

Yes, a bad.

بله، بد است.

Just a very bad.

فقط خیلی بد آب

Atrocious weather.

و هوای وحشتناک

Severe, severe, Severe.

شدید، شدید، شدید.

Something that is severe.

چیزی که شدید است.

Something that might be devastating.

چیزی که ممکن است ویرانگر باشد.

It is atrocious.

وحشیانه است.

So we had a lot of wind.

بنابراین باد زیادی داشتیم.

Mr. Steve gets a lot of that.

آقای استیو خیلی از اینها را دریافت می کند.

And we had a lot of rain.

و باران زیادی داشتیم.

We've had flooding. We've had all sorts of weather.

ما دچار سیل شده ایم همه جور آب و هوا داشته ایم.

And I know today, Central Europe,

و من می دانم که امروز، اروپای مرکزی،

if you are watching us at the moment in Central Europe,

اگر در حال حاضر ما را در اروپای مرکزی تماشا می کنید،

you are probably getting very similar conditions

احتمالاً شرایط بسیار مشابهی

to the ones we had because there is a huge storm heading across Central Europe.

با شرایط ما دارید زیرا طوفان بزرگی در سراسر اروپای مرکزی در حال حرکت است.

Yeah. So have you got that in Europe,

آره بنابراین آیا شما در اروپا،

Alessandra there from Italy, have you got a storm there?

الساندرا از ایتالیا، آن را در اروپا گرفتید، آیا در آنجا طوفان گرفتید؟

They've had flooding in Northern Ireland.

آنها سیل در ایرلند شمالی داشته اند.

No, that was reported yesterday.

نه دیروز گزارش شد

We've had flooding all over England, had a lot of rain over the last month.

ما در سراسر انگلیس سیل داشته ایم، در ماه گذشته باران زیادی باریده ایم.

Storm, not storm Kieran.

طوفان، نه طوفان کایران.

We're always talking about the weather because that's what we always talk about in the UK.

ما همیشه در مورد آب و هوا صحبت می کنیم زیرا این چیزی است که ما همیشه در مورد آن در بریتانیا صحبت می کنیم.

The weather, the weather, the weather.

آب و هوا، آب و هوا، آب و هوا.

Well, the reason is because everyone's talking about it

خوب، دلیل آن این است که همه در مورد آن صحبت می کنند،

because it's so severe when you have really bad weather.

زیرا وقتی آب و هوای بسیار بدی دارید، بسیار شدید است.

Of course, a lot of people get very excited.

البته بسیاری از مردم بسیار هیجان زده می شوند.

They say, the weather is so terrible and we've had bad weather, which is not good.

آنها می گویند، هوا خیلی وحشتناک است و ما هوای بدی داشته ایم، که خوب نیست.

And fortunately, unfortunately, this weekend, a lot of people were hoping

و خوشبختانه، متاسفانه، این آخر هفته، بسیاری از مردم امیدوار بودند

that the weather would be dry because because today

که هوا خشک باشد، زیرا امروز

is the 5th of November.

پنجم آبان است.

Remember, remember the 5th of November?

یادتان هست، پنجم نوامبر را به یاد دارید؟

Gunpowder, treason and plot.

باروت، خیانت و توطئه.

I see no reason why the 5th of November

من دلیلی نمی بینم که 5 نوامبر

should ever be forgot.

هرگز فراموش شود.

English.

انگلیسی.

English says happy Guy Fawkes.

انگلیسی می گوید گای فاکس شاد.

Yes, Guy Fawkes. That's it.

بله، گای فاکس. خودشه.

Although it's not very happy for Guy Fawkes.

اگرچه برای گای فاکس چندان خوشحال کننده نیست. دلیلش این

It wasn't because he, along with some of his friends,

نبود که او به همراه چند تن از دوستانش

decided to try and blow up the Houses of Parliament.

تصمیم گرفتند مجلس پارلمان را منفجر کنند.

A long time ago. A long time ago, hundreds of years ago.

مدت ها پیش. خیلی وقت پیش، صدها سال پیش.

I'm not sure if it was hundreds of years, but

مطمئن نیستم که صدها سال گذشته باشد، اما

I've lost my train of thought.

رشته فکرم را گم کرده ام.

They tried to blow up the houses.

آنها سعی کردند خانه ها را منفجر کنند.

They tried to blow up the houses of Parliament, but they were caught, caught

آنها سعی کردند خانه های پارلمان را منفجر کنند، اما دستگیر شدند، گرفتار شدند

and they all came to a very rather unpleasant end.

و همه آنها به پایان بسیار ناخوشایندی رسیدند.

They took that sort of thing very seriously.

آنها این جور چیزها را خیلی جدی گرفتند.

I wanted to make an example of them to put off

من می‌خواستم نمونه‌ای از آن‌ها بسازم تا

people ever trying to do that again

افرادی را که دوباره سعی می‌کنند این کار را انجام دهند

and the common way to dispatch people

و روش رایج برای فرستادن مردم

in a cruel and painful way that would show everybody that,

به روشی بی‌رحمانه و دردناک که به همه نشان می‌دهد،

you know, don't do this because this will happen to you was a hung draw and core to people. Yes.

این کار را انجام ندهید، معطل کنید، زیرا این اتفاق خواهد افتاد شما یک قرعه کشی و هسته ای برای مردم بودید. آره.

I don't even want to go into the details of what that is, because

من حتی نمی خواهم وارد جزئیات آن شوم، زیرا

anyway, Steve, I wasn't going to give you the details.

به هر حال استیو، من قصد نداشتم جزئیات را به شما بگویم.

Yeah, well, they failed with Guy Fawkes because they hung him and he died straight away.

بله، خوب، آنها با گای فاکس شکست خوردند، زیرا او را حلق آویز کردند و بلافاصله مرد.

You're supposed to hang people.

شما قرار است مردم را دار بزنید.

They don't die.

آنها نمی میرند.

You're supposed to sort of cripple them then, anyway.

به هر حال، قرار است آنها را فلج کنید.

Then you cut them open.

سپس آنها را باز می کنید.

Well, they're still very nice.

خوب، آنها هنوز هم بسیار خوب هستند.

You've really got to tell people the facts, English, history and all that.

شما واقعاً باید حقایق، انگلیسی، تاریخ و همه اینها را به مردم بگویید.

Okay. Most of it. Not very pleasant, by the way.

باشه. اغلب آن. اتفاقا خیلی خوشایند نیست.

Or they tell you that's the other thing they said, Steve.

یا به شما می گویند این چیز دیگری است که گفته اند، استیو.

Okay, I'm got to move on from that rather horrible subject for horses.

خوب، من باید از آن موضوع نسبتاً وحشتناک برای اسب ها عبور کنم.

Steve And they tie your arms and legs.

استیو و آنها دست و پاهای شما را می بندند.

They then they get the horses to. Steve Not very nice.

آنها سپس آنها را به اسب. استیو خیلی خوب نیست اشکالی ندارد

That's okay. Interesting guy Fawkes That's what happened.

. پسر جالب فاکس همین اتفاق افتاد.

This is what happens if this is a person who has no idea

این اتفاقی می افتد اگر این فردی باشد که نمی داند

of how annoyed and upset people are at the moment in the world.

مردم در حال حاضر چقدر عصبانی و ناراحت هستند.

Like please, like, like this.

لایک لطفا، لایک، اینجوری.

Even though Mr.

با وجود اینکه آقای

Steve was depressing, you slightly just produces facts.

استیو افسرده بود، شما فقط حقایق را بیان می کنید.

no, it's okay, Steve.

We're not arguing about it.

نه، اشکالی نداره استیو.

ما در مورد آن بحث نمی کنیم.

Like, please give me a lovely thumbs up

لایک کنید، لطفاً به من یک شست دوست داشتنی بدهید

and maybe we will try to give you something bright and happy.

و شاید ما سعی کنیم چیزی روشن و شاد به شما ارائه دهیم.

So today is Guy Fawkes Day or Guy Fawkes Night.

بنابراین امروز روز گای فاکس یا شب گای فاکس است.

Traditionally, people will set fire

به طور سنتی، مردم

to a large pile of wood.

یک توده بزرگ از چوب را آتش می زنند.

They will burn it, and sometimes they will put a little effigy.

آن را بسوزانند و گاه اندکی هم می گذارند.

Now there is a word, if you used it

حالا یک کلمه وجود دارد، اگر از آن

as effigy.

به عنوان تجسم استفاده کرده باشید.

Effigy is the likeness of something.

تمثال شبیه چیزی است.

So when you have an effigy, you are creating

بنابراین وقتی شما یک تجسم دارید،

something that represents another thing.

چیزی را خلق می کنید که نشان دهنده چیز دیگری است.

You see, I didn't know what it meant.

ببین من معنیش رو نمیدونستم

So effigy, an effigy of Guy Fawkes.

بنابراین تجسم، مجسمه ای از گای فاکس.

So they put him on the bonfire and they burn him.

پس او را روی آتش می گذارند و می سوزانند.

They burn his little effigy made of sort of straw.

آنها مجسمه کوچک او را می سوزانند که از نوعی نی ساخته شده است.

And then you put some old clothes and a hat on.

و سپس چند لباس کهنه و یک کلاه بر سر می گذاری.

But we used to do when we were young and what we used to do,

اما ما در جوانی انجام می‌دادیم و کارهایی که انجام می‌دادیم،

we used to go around the streets with the little effigy and we would ask people for many,

با مجسمه کوچولو در خیابان‌ها می‌چرخیم و از مردم چیزهای زیادی می‌خواستیم،

we would say, Penny for the guy, penny for the guy.

می‌گفتیم پنی برای پسر، پنی برای پسر.

So we would ask for money as well.

بنابراین ما نیز پول می خواهیم.

It was a great way of having a nice

این یک راه عالی برای داشتن یک

income stream on the 5th of November.

جریان درآمد خوب در 5 نوامبر بود.

It didn't work any other time.

هیچ وقت دیگه کار نکرد

Unfortunately, it only worked at that particular point.

متأسفانه، فقط در آن نقطه خاص کار کرد.

So tonight I think a lot of people will be

بنابراین امشب فکر می کنم بسیاری از مردم

setting off their fireworks, having a bonfire.

آتش بازی خود را به راه می اندازند و آتش می زنند.

Some people were doing it last night.

بعضی ها دیشب این کار را می کردند.

Of course, not everyone, Steve, is happy about that.

البته همه، استیو، از این بابت خوشحال نیستند.

Some people don't like fireworks,

برخی از مردم آتش بازی را دوست ندارند،

especially people who own dogs around here where we live, some people have dogs

به خصوص افرادی که در اطراف محل زندگی ما سگ دارند، برخی از مردم سگ دارند

and every year they become outraged and upset because of the fireworks.

و هر سال به دلیل آتش بازی عصبانی و ناراحت می شوند .

Now, I would have

حالا،

thought by now they would know that on the 5th of November,

فکر می‌کردم تا الان می‌دانستند که در پنجم نوامبر،

people will be letting off fireworks works.

مردم آثار آتش‌بازی را رها می‌کنند.

I think they should know that.

من فکر می کنم آنها باید این را بدانند.

But they always get upset because their little fluffy

اما آنها همیشه ناراحت می شوند زیرا سگ پشمالو کوچولوی آنها

dog is getting a little upset because of it.

به خاطر آن کمی ناراحت می شود.

Well, I suppose you could always put your fingers in the dogs ears

خوب، فکر می کنم شما همیشه می توانید انگشتان خود را در گوش سگ قرار دهید

or maybe put something on on its ears so it can't hear anything

یا شاید چیزی را روی گوش های آن قرار دهید تا نتواند چنین چیزی بشنود

like that, you see.

.

So a lot of people do become upset about that.

بنابراین بسیاری از مردم از این موضوع ناراحت می شوند.

It is November the fifth

پنجم نوامبر است

and we are talking all about fire today.

و ما امروز در مورد آتش سوزی صحبت می کنیم.

It's not interesting.

جالب نیست.

Also, another thing I'm going to be asking in a few minutes, so think about this question.

همچنین یک چیز دیگر که تا چند دقیقه دیگر خواهم پرسید، پس به این سوال فکر کنید.

This is a question I'm also asking today just for fun.

این سوالی است که من امروز هم برای سرگرمی می پرسم.

We might have a few divorces occurring,

ممکن است چند طلاق داشته باشیم،

but what annoying habit does your partner have?

اما شریک زندگی شما چه عادت آزاردهنده ای دارد؟

Does your partner have a particular annoying habit?

آیا شریک زندگی شما عادت آزاردهنده خاصی دارد؟

So think about that.

پس در مورد آن فکر کنید.

Now, I will be asking that question in a few moments.

حالا چند لحظه دیگر این سوال را خواهم پرسید.

We all have annoying habits.

همه ما عادت های آزاردهنده ای داریم.

I know I do.

من می دانم که انجام می دهم.

I think maybe I have annoying habits.

فکر می کنم شاید عادت های آزاردهنده ای دارم.

Mr. Steve has so many.

آقای استیو تعداد زیادی دارد.

I think I would have to have a five hour live stream to tell you all of Mr.

فکر می کنم باید پنج ساعت پخش زنده داشته باشم تا همه

Steve's bad habits.

عادات بد آقای استیو را به شما بگویم.

So that's what we're talking about today.

پس این چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

Also, we are looking at words and phrases connected

همچنین، ما به کلمات و عبارات مرتبط

to fire as well.

با آتش نیز نگاه می کنیم.

And a very interesting subject I hope that will be.

و یک موضوع بسیار جالب امیدوارم که باشد.

We have the live chat, Mr.

ما چت زنده داریم، آقای

Steve, I see Vitesse is here.

استیو، من می بینم که Vitesse اینجاست.

We also have beaches.

ما سواحل هم داریم.

Sash, Sash, hello to you.

ساش، ساش، سلام بر تو.

Nice to see you back.

خوشحالم می بینم برگشتی.

Now I do realise a lot of people can't always join us

اکنون متوجه شدم که بسیاری از مردم همیشه نمی توانند

on the live chat or the live stream on Sunday.

در چت زنده یا پخش زنده در روز یکشنبه به ما بپیوندند.

But I do understand and it is always nice to see you back.

اما من درک می کنم و همیشه خوشحالم که شما را دوباره می بینم.

Who else is here? Beatrice.

کی دیگه اینجاست؟ بئاتریس

And we have, of course,

و البته ما

the man who is so young at heart.

مردی را داریم که قلبش خیلی جوان است.

Lewis maintains, is here today.

لوئیس معتقد است، امروز اینجاست.

Mr. Steve.

آقای استیو

Yeah, Patrick's here as well.

آره، پاتریک هم اینجاست.

Patrick from IS Who said that he's

پاتریک از IS Who گفت که

had damage to the tiles on his roof

due to the storm, which is which has gone over to Europe.

به دلیل طوفان که به اروپا رفته است، به کاشی های سقف خود آسیب وارد کرده است.

So, yes, some insurance damage there.

بنابراین، بله، مقداری خسارت بیمه وجود دارد.

You have to you have to find out your insurance company and and claim on that.

شما باید شرکت بیمه خود را بشناسید و در مورد آن ادعا کنید.

So you're getting the weather that we had.

بنابراین شما آب و هوای ما را بدست می آورید.

But in Venice, it's sunny and warm since Alexandra

اما در ونیز، هوا آفتابی و گرم است، زیرا الکساندرا

so hasn't gone that far south.

تا این حد به جنوب نرفته است.

Maybe it's raining at the moment here.

شاید در این لحظه اینجا باران می بارد.

By the way, for those wondering, it is raining outside.

به هر حال، برای کسانی که تعجب می کنند، بیرون باران می بارد.

It was beautiful and sunny this morning

امروز صبح بعد از دیروز زیبا و آفتابی بود

after yesterday, which was rained all day.

که تمام روز بارانی بود.

It didn't stop at all.

اصلا متوقف نشد

So we weren't able to go for our usual walks.

بنابراین ما نتوانستیم به پیاده روی معمولی خود برویم.

So unusual.

خیلی غیرعادی

We didn't go into town yesterday.

دیروز نرفتیم شهر

So I thought that was really strange.

بنابراین فکر کردم که واقعا عجیب بود.

It felt very unusual.

خیلی غیرعادی بود.

Talking of fire last night,

دیشب که از آتش صحبت می کنیم،

for the first time, we actually lit

برای اولین بار، در واقع

the wood fire, the wood stove,

آتش هیزم، اجاق هیزمی را روشن کردیم،

and now we have a nice warm house.

و اکنون یک خانه گرم و خوب داریم.

So just to show you how the weather has changed over the past few days and now you know.

بنابراین فقط به شما نشان می دهد که چگونه آب و هوا در چند روز گذشته تغییر کرده است و اکنون می دانید.

Hello, Richard.

سلام ریچارد.

Hello also, Antonio.

همچنین سلام، آنتونیو.

Hello, Antonio.

سلام، آنتونیو.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Can I say a very quick thank you to Pierre Franca Bertini

می‌توانم خیلی سریع از پیر فرانکا برتینی

for your lovely donation on paper.

برای اهدای زیبای شما روی کاغذ تشکر کنم.

Well, and I always appreciate your lovely donations,

خوب، و من همیشه از کمک‌های دوست‌داشتنی شما قدردانی می‌کنم،

so thank you very much, Pierre Franca or Bertini,

پس از شما بسیار سپاسگزارم، پیر فرانکا یا برتینی،

for your lovely donation, which of course will help me

برای اهدای زیبای شما، که البته به من کمک می‌کند تا

to carry on doing this forever and ever.

همیشه و همیشه این کار را ادامه دهم.

I hope.

I hope, Mr.

امیدوارم.

امیدوارم آقای

Steve, I can carry on doing this for other people.

استیو بتوانم این کار را برای دیگران انجام دهم.

Wonder what you and the people are.

تعجب کنید که شما و مردم چیست؟

If you get enough people watching, then you'll be able to carry on.

اگر به اندازه کافی افراد را تماشا کنید، می توانید ادامه دهید.

Obviously that is always a good thing.

بدیهی است که همیشه چیز خوبی است.

He thank.

او تشکر کرد.

It's very important to have viewers don't forget give me a like

داشتن بیننده بسیار مهم است، فراموش نکنید که به من بگویید مانند

Beatrice has had strong winds in the mountains.

بئاتریس بادهای شدیدی در کوه داشته است.

but it's calm today,

اما امروز آرام است،

Claude.

کلود.

He has got fish in the oven.

او ماهی در تنور دارد.

And she says that although she hasn't got a partner, her father says that she's very annoying,

و او می گوید که اگرچه شریکی ندارد، اما پدرش می گوید که او بسیار آزاردهنده است،

which See, now we need more details.

که ببینید، اکنون به جزئیات بیشتری نیاز داریم.

Well, don't don't, don't just say that and don't give us the details.

خوب، نکن، فقط این را نگو و جزئیات را به ما نده.

We want to know why.

ما می خواهیم بدانیم چرا.

What does your father say that you do?

پدرت می گوید که چه کار می کنی؟

That is annoying, but you're looking after him.

این آزار دهنده است، اما شما از او مراقبت می کنید.

He should be very appreciative of what you're doing for him.

او باید از کاری که شما برای او انجام می دهید بسیار قدردان باشد.

But I would have thought. But.

اما من فکر می کردم. ولی.

But we all have habits that way.

اما همه ما این عادات را داریم.

We all have little things that are slightly annoying.

همه ما چیزهای کوچکی داریم که کمی آزاردهنده هستند.

So what annoying habit does your partner?

پس شریک زندگی شما چه عادت آزاردهنده ای دارد؟

It doesn't have to be your husband or wife.

لازم نیست شوهر یا همسر شما باشد.

Maybe a relative, Maybe someone you know, maybe a friend.

شاید یکی از اقوام، شاید کسی که می شناسید، شاید یک دوست.

In fact, anyone.

در واقع، هر کسی.

Someone you know who has an annoying habit.

کسی که می شناسید عادت آزاردهنده ای دارد.

Now, I think one of my annoying habits and I know Mr.

حالا، فکر می‌کنم یکی از عادت‌های آزاردهنده‌ام و می‌دانم که آقای

Steve hates this is when time

استیو از این متنفر است، وقتی که

as we sit down at night to watch television and I always become impatient

شب‌ها به تماشای تلویزیون می‌نشینیم و من همیشه

with the television because there's there is never anything good to watch.

نسبت به تلویزیون بی‌تاب می‌شوم، زیرا هیچ‌وقت چیز خوبی برای تماشا کردن وجود ندارد.

Television is rubbish.

تلویزیون آشغال است

So what I tend to do is just go around the channels

بنابراین کاری که من تمایل دارم انجام دهم این است که فقط کانال‌های کلیسا را ​​دور بزنم

to church and that drives Mr.

و این امر آقای

Steve crazy.

استیو را دیوانه می‌کند.

Well, no, but it is annoying, isn't it, when your partner is.

خوب، نه، اما وقتی شریک زندگی شما آزاردهنده است، اینطور نیست.

You're watching the television, they've got the remote control and they're flicking through the channels.

شما در حال تماشای تلویزیون هستید، آنها کنترل از راه دور دارند و در کانال ها ورق می زنند.

Yes, It's just what am I supposed to be looking at here?

بله، این چیزی است که من باید در اینجا به آن نگاه کنم؟

It's annoying.

این آزاردهنده است.

You flicked through channels and you're on your own.

شما کانال ها را ورق زدید و خودتان هستید.

Not when somebody else is with you.

نه وقتی که دیگری با شماست.

I think.

من فکر می کنم.

I think you're right. But why?

فکر می کنم حق با شماست. اما چرا؟

Why is television so rubbish?

چرا تلویزیون اینقدر مزخرف است؟

Lorella,

لورلا،

Lorella, back on your back.

لورلا، پشت به پشت.

She says, My husband pretends to watch television,

او می گوید: شوهرم وانمود می کند که تلویزیون تماشا می کند،

but he's asleep on the sofa.

اما او روی مبل خوابیده است.

that's a good one.

این یکی خوب است

So maybe somebody else does that. Well, maybe.

پس شاید شخص دیگری این کار را انجام دهد. خوب شاید.

Maybe your husband is working very hard and eventually

شاید شوهرت خیلی سخت کار می‌کند و بالاخره می‌آید

comes to sit on the sofa, and then,

روی مبل می‌نشیند و بعد،

he falls asleep.

خوابش می‌برد.

So this is Mr. Steve's annoying habit. So we have.

بنابراین این عادت آزاردهنده آقای استیو است. پس ما داریم.

We have my annoying habit, But Steve has the same habit where we sit down and Steve says,

ما عادت آزاردهنده من را داریم، اما استیو همان عادت را دارد که ما می‌نشینیم و استیو می‌گوید،

let's watch, let's watch that

بیایید تماشا کنیم، بیایید آن

great programme that we talked about.

برنامه عالی را که در موردش صحبت کردیم تماشا کنیم.

So I put it on and then 10 minutes later I look at Mr.

بنابراین من آن را پوشیدم و سپس 10 دقیقه بعد به آقای

Steve and this is what he looks like.

استیو نگاه کردم و این همان چیزی است که او به نظر می رسد.

Well, you know, you need to stimulate me, Mr.

خوب، می دانید، شما باید من را تحریک کنید، آقای

Duncan. really?

دانکن. واقعا؟

You know, I'm going to fall asleep unless I'm sufficiently stimulated.

می دانید، من به خواب خواهم رفت، مگر اینکه به اندازه کافی تحریک شده باشم.

So I have to find a way of stimulating you. Yes.

بنابراین من باید راهی برای تحریک شما پیدا کنم. آره.

I mean, is it TV's boring?

منظورم این است که آیا تلویزیون خسته کننده است؟

Then if the programme is boring, then you're just going to fall asleep.

سپس اگر برنامه خسته کننده است، شما فقط به خواب خواهید رفت. به

That's why we could always watch us.

همین دلیل است که ما همیشه می توانستیم ما را تماشا کنیم.

Of course, we used to watch ourselves, but we don't anymore.

البته ما خودمان را تماشا می‌کردیم، اما دیگر نمی‌بینیم.

No, because we.

نه، چون ما

We feel so depressed afterwards.

بعد از آن خیلی احساس افسردگی می کنیم.

Shafik Daniel says

شفیق دانیل می گوید که

brothers are always fighting for the TV remote control.

برادران همیشه برای کنترل از راه دور تلویزیون می جنگند.

And they're your children.

و آنها فرزندان شما هستند.

Yes. Well, eventually they'll realise it's

آره. خوب، در نهایت آنها متوجه خواهند شد که

not worth fighting for because there's not much arm that's worth watching.

ارزش جنگیدن برای آن را ندارد زیرا بازوی زیادی وجود ندارد که ارزش تماشا کردن را داشته باشد.

So. So generally in any relationship,

بنابراین. بنابراین معمولاً در هر رابطه ای،

you normally find, one person always has control of the remote.

معمولاً متوجه می شوید که یک نفر همیشه کنترل از راه دور را در دست دارد.

And I have to say quite often I do.

و باید بگویم که اغلب انجام می دهم.

But that's only because Mr.

اما این فقط به این دلیل است که آقای

Steve gives me the task of finding good things to watch.

استیو به من وظیفه پیدا کردن چیزهای خوب برای تماشا را می دهد.

And I have to say, these days it's not very easy

و باید بگویم، این روزها

finding good programmes to watch on television.

پیدا کردن برنامه های خوب برای تماشای تلویزیون کار چندان آسانی نیست.

Tom Rocks. Hello.

تام راکز سلام.

Tom asks an interesting question, which is totally unrelated to what we're talking about at the moment.

تام یک سوال جالب می پرسد، که کاملاً به چیزی که در حال حاضر در مورد آن صحبت می کنیم بی ربط است.

But he says the end of a job interview.

اما می گوید پایان مصاحبه شغلی.

So you go in for a job interview.

بنابراین شما برای یک مصاحبه شغلی بروید.

Is it okay to say thank you for having me?

آیا اشکالی ندارد که بگوییم از اینکه من را دارید تشکر می کنم؟

I'm probably not. Well,

من احتمالا نیستم. خب،

yeah, I mean, yeah,

بله، منظورم این است که، بله،

it's what they say to do is because if you say thanks for having.

این چیزی است که آنها می گویند به این دلیل است که اگر بگویید از داشتن تشکر می کنم.

Yeah, you don't want to sound too needy.

آره، شما نمی خواهید خیلی نیازمند به نظر برسید.

You sound too.

تو هم صدا به

It doesn't sound like it fits into the to that moment.

نظر نمی رسد که به آن لحظه تناسب داشته باشد. می‌گفتم

I would say thank you for considering me or thank you for giving me your time.

ممنونم که به من توجه کردی یا ممنون که وقتت را به من دادی.

So things like that.

پس چیزهایی از این قبیل.

Nothing too specific.

چیز خیلی خاصی نیست

Well, I've been for job interviews recently, as you know,

خب، من اخیراً برای مصاحبه شغلی بودم، همانطور که می دانید،

and so I went to an agency

و بنابراین به آژانسی رفتم

and they gave me advice and they said the thing to do is,

و آنها به من مشاوره دادند و گفتند که کاری که باید انجام دهم این

is to ask at the end of the interview, you know, and how do you think I've done?

است که در پایان مصاحبه بپرسم، می دانید و فکر می کنی من چطور کار کردم؟

Is there any other information that you need?

آیا اطلاعات دیگری وجود دارد که به آن نیاز دارید؟

Is there anything that you think I haven't told you

آیا چیزی وجود دارد که فکر می کنید من به شما نگفته ام

that you quality or experience that you think you need?

که کیفیت یا تجربه آن را دارید که فکر می کنید به آن نیاز دارید؟

Maybe do something we haven't talked about?

شاید کاری را انجام دهید که در مورد آن صحبت نکرده ایم؟

See what they say to that. And then

ببین بهش چی میگن و سپس

when you

وقتی از

then ask them when are they likely to make a decision?

آنها بپرسید که چه زمانی ممکن است تصمیم بگیرند؟

And then they said to me, What you should always do is that when you get home,

و سپس به من گفتند، کاری که همیشه باید انجام دهید این است که وقتی به خانه رسیدید،

send them an email to the people, get the details of the people you interview,

یک ایمیل برای آنها بفرستید، جزئیات افرادی را که با آنها مصاحبه می کنید را دریافت کنید،

and send them an interview and say, you know, thanks for the interview.

و برای آنها مصاحبه بفرستید و بگویید، می دانید، متشکرم مصاحبه.

I look forward to hearing something like that.

من مشتاقانه منتظر شنیدن چنین چیزی هستم.

So Europe, guess that whether that works in your country,

بنابراین اروپا، حدس بزنید که آیا این کار در کشور شما کار می کند،

I don't know if that's what they say to do, but so it's a kind of politeness.

نمی دانم که آنها می گویند این کار را انجام دهید یا نه، اما این یک نوع ادب است.

Yeah, I think it depends on the country to a certain extent of what your customs are as well.

بله، من فکر می کنم تا حدی به کشور بستگی دارد که آداب و رسوم شما نیز چیست.

That's it.

خودشه.

So are you, Tom.

تو هم همینطور، تام.

So I would, I would probably end with thank you for,

بنابراین، احتمالاً با تشکر از شما که به

for allowing me to see you today.

من اجازه دادید امروز شما را ببینم، پایان می دهم.

Thank you for asking the same thing.

ممنون میشم همینو بپرسی

So it is kind of.

پس یه جوریه

Yes. Well, I'm just saying.

آره. خوب، من فقط می گویم.

Yes, it is giving me your time.

بله، وقت شما را به من می دهد.

I suppose you could use it, but it seems a little a little odd for that for that moment in time.

فکر می کنم می توانید از آن استفاده کنید، اما برای آن لحظه کمی عجیب به نظر می رسد.

Of course, job interviews, I think it has to be

البته، مصاحبه های شغلی، به نظر من باید

the most stressful thing that you have to go through,

استرس زاترین چیزی باشد که باید از آن عبور کنید،

especially if you go for a job and maybe you are unsure

به خصوص اگر دنبال کاری می روید و شاید مطمئن نیستید که

if you are qualified to do it.

آیا صلاحیت انجام آن را دارید یا خیر.

Maybe you are not sure.

شاید مطمئن نیستید.

And of course, the worst question they always ask

و البته بدترین سوالی که همیشه می پرسند

when you go for a job interview, the worst question is

وقتی برای مصاحبه کاری می روید، بدترین سوال این است که

why do you want

چرا می خواهید

to work for our company or why do you want this job?

در شرکت ما کار کنید یا چرا این شغل را می خواهید؟

Or why do you feel you are suitable for this particular job?

یا چرا فکر می کنید برای این شغل خاص مناسب هستید؟

It's a horrible question, so I always make sure that I prepare

این یک سوال وحشتناک است، بنابراین من همیشه مطمئن می شوم که

that one straight away.

آن را بلافاصله آماده می کنم.

So I have had some very successful job interviews in the past

بنابراین من در گذشته مصاحبه های کاری بسیار موفقی داشته ام

where I've I've made sure that something was in my head already.

که در آنها مطمئن شده ام که چیزی در ذهنم بوده است .

So pre-plan prepare before you go for a job interview.

بنابراین قبل از رفتن به مصاحبه شغلی از قبل برنامه ریزی کنید.

I think that's there's lots on the Internet about how to do that.

من فکر می کنم که در اینترنت چیزهای زیادی در مورد نحوه انجام این کار وجود دارد.

Either way. Your answer? That's a good one. Thank you.

در هر صورت. جواب شما؟ این یکی خوب است. متشکرم.

SAT Arena Yes, I, I look forward to hearing your answer

SAT Arena بله، من، مشتاقانه منتظر شنیدن پاسخ شما هستم

or I look forward to hearing from you in the future.

یا مشتاقانه منتظر شنیدن نظرات شما در آینده هستم.

So yes, maybe you can leave on a positive note.

بنابراین بله، شاید بتوانید با یک نکته مثبت ترک کنید.

I like you want to to do you want them to think that?

من دوست دارم شما می خواهید به آیا می خواهید آنها فکر می کنند؟

Yeah,

بله،

in a way, you know, not not arrogant but

به نوعی، می دانید، نه متکبرانه، اما

yeah if you sort of if you are to said

اگر بخواهید به نوعی

thank you thank you so much for you know can come across as a bit too needy that.

متشکرم بگویید، از این که می دانید ممکن است کمی بیش از حد نیاز داشته باشید، بله.

desperate a bit desperate.

ناامید کمی ناامید

So you seem desperate as if you're begging. Yes.

بنابراین شما ناامید به نظر می رسید که گویی در حال التماس هستید. آره.

You've got to it's got to be a fine balance there but at the same do you want them to think, yeah,

شما باید به آن تعادل خوبی داشته باشید، اما در عین حال می خواهید آنها فکر کنند، بله،

this person's got some confidence, you know, or maybe, you know,

این شخص کمی اعتماد به نفس دارد، می دانید، یا شاید، می دانید،

you don't want to be too needy, I would say, but I'm not an expert.

شما نمی خواهید خیلی نیازمند باشید. من می گویم، اما من متخصص نیستم.

It is it is a subtle thing. Very subtle.

این یک چیز ظریف است. بسیار ظریف

I think Job interviews, of course, the first thing they do

من فکر می کنم مصاحبه های شغلی، البته اولین کاری که

whenever you go for a job interview, they look at you.

هر وقت برای مصاحبه شغلی می روید انجام می دهند، به شما نگاه می کنند.

That's it.

خودشه.

That is the most important part of any job interview,

این مهمترین بخش هر مصاحبه شغلی است،

those first few seconds,

آن چند ثانیه اول،

because quite often they will come to some sort of decision

زیرا اغلب آنها

just by seeing you, and then they will speak to you and talk to you and ask you questions.

فقط با دیدن شما به نوعی تصمیم می گیرند و سپس با شما صحبت می کنند و با شما صحبت می کنند و از شما سؤال می پرسند.

But those first impressions,

اما اولین برداشت‌ها،

the first moments of the interview that pretty much make up their minds

اولین لحظات مصاحبه که تقریباً

in the first couple of minutes, most most people

در چند دقیقه اول ذهن آنها را به خود می‌گیرد، بیشتر مردم

just buy a general attitude and everything.

فقط یک نگرش کلی و همه چیز را می‌خرند.

Personally, I hate job interviews.

من شخصا از مصاحبه شغلی متنفرم.

I don't like them at all.

من اصلا آنها را دوست ندارم.

Yeah, we're not talking about job interview.

بله، ما در مورد مصاحبه شغلی صحبت نمی کنیم.

I didn't mean this to drag on for this long.

قصدم این نبود که این مدت طولانی شود.

Well, I've actually given I've actually been on the other side of the desk, Steve,

خوب، من در واقع گفته ام که در واقع در آن طرف میز بوده ام، استیو،

when I was living in China because we had to employ teachers

زمانی که در چین زندگی می کردم، زیرا مجبور بودیم معلمان را استخدام کنیم

and at one point I was the person who was on the other side of the desk.

و در یک نقطه من فردی بودم که در آن طرف میز بودم. میز مطالعه.

The INTERVIEWER Yes.

مصاحبه گر بله.

So I was actually one of the people that would be three people, and I was one of those people

بنابراین من در واقع یکی از افرادی بودم که سه نفر بودم، و من یکی از آن افراد بودم

and they would ask me if I wanted to ask

و از من می‌پرسیدند که آیا می‌خواهم

any questions to the person applying for the job.

سؤالی از فرد متقاضی کار بپرسم.

So yes, even I

پس بله، حتی من هم

was was able to make that decision.

توانستم این تصمیم را بگیرم.

I could I could take them on or I could reject them.

من می توانستم آنها را قبول کنم یا آنها را رد کنم.

The power that I had.

قدرتی که داشتم

very nice.

بسیار خوب.

Don't overreact during a job interview.

در طول مصاحبه شغلی بیش از حد واکنش نشان ندهید.

That's the other one. Yes. Yes.

اون یکی دیگه آره. آره.

I suppose you have to keep your your personality

من فکر می کنم شما باید شخصیت خود را

on a very straight level.

در سطح بسیار مستقیم نگه دارید.

So don't be too enthusiastic or too excited.

پس خیلی مشتاق یا خیلی هیجان زده نباشید.

They might actually think you you could be a bit crazy.

آنها ممکن است در واقع فکر کنند که شما ممکن است کمی دیوانه باشید.

Something. Something like that.

یه چیزی یه چیزی شبیه اون.

So do we have any more comments

بنابراین آیا ما

about annoying habits you don't at the moment?

در مورد عادات آزاردهنده ای که در حال حاضر ندارید نظر دیگری داریم؟

okay.

باشه.

Well, I will put it on the screen if you would like to give me

خوب، اگر دوست دارید عادت آزاردهنده ای به من بدهید

an annoying habit that your husband, wife, girlfriend, boyfriend,

که شوهر، همسر، دوست دختر، دوست پسرتان

or even your sons, daughters or anyone, because we all have them.

یا حتی پسران، دخترانتان یا هرکس دیگری، آن را روی صفحه نمایش قرار می دهم، زیرا همه ما آنها را داریم.

We all have annoying habits.

همه ما عادت های آزاردهنده ای داریم.

Mr. Steve sometimes complains

آقای استیو گاهی شکایت می کند

that sometimes not always, but if I don't do

که گاهی اوقات نه همیشه، اما اگر من انجام ندهم

maybe some of the chores like wash, wash the dishes,

شاید برخی از کارهای روزمره مانند شستن، ظرف ها را بشویم،

or maybe putting the

یا شاید

the knife and fork on the table sometimes.

گاهی اوقات چاقو و چنگال را روی میز بگذارم.

Steve He doesn't get annoyed, but he he just asks me, you know, in a rather

استیو او عصبانی نمی شود، اما او فقط از من می پرسد، می دانید، به

strict way, could you

شیوه ای نسبتاً سختگیرانه، آیا می توانید

put the knives and forks on the table?

چاقوها و چنگال ها را روی میز بگذارید؟

Or if the heating is being on in the house, Steve will ask,

یا اگر گرمایش در خانه روشن باشد، استیو می‌پرسد،

So are you are you warm enough?

آیا به اندازه کافی گرم هستید؟

Well, maybe Mr. Duncan is now.

خب، شاید آقای دانکن الان باشد.

Heating is expensive, is it not?

گرمایش گران است، اینطور نیست؟

If you live in a cold country that requires

اگر در کشوری سردسیر زندگی می کنید که

heating in the winter like here, you will know.

مانند اینجا در زمستان نیاز به گرمایش دارد، متوجه خواهید شد.

And the thing is, Mr.

و مسئله این است که آقا

don't you see if it goes on in the morning? Yes.

نمی بینید که آیا صبح ادامه دارد یا خیر؟ آره.

Okay.

باشه.

And I know full well that if I don't switch it off

و من به خوبی می دانم که اگر آن را

at some point, it will just stay on all day

در نقطه ای خاموش نکنم، تمام روز روشن می ماند و

wasting fuel.

سوخت را هدر می دهد.

So, you know, once you warm enough, turn it off and then if you cold, turn it back on again.

بنابراین، می دانید، هنگامی که به اندازه کافی گرم شدید، آن را خاموش کنید و سپس اگر سرد شدید، دوباره آن را روشن کنید.

But, you know, Mr.

اما، می دانید، آقای

Duncan just wouldn't switch it off. He'd just leave it on.

دانکن آن را خاموش نمی کند. او فقط آن را رها می کرد.

But I do like the way Mr.

اما من روشی را که آقای

Steve tells me, so he's kind of telling me,

استیو به من می گوید دوست دارم، بنابراین او به نوعی به من می گوید،

but he's doing it in a very nice way.

اما او این کار را به شیوه ای بسیار خوب انجام می دهد.

Are you.

شما هستید.

Are you warm enough now?

الان به اندازه کافی گرم هستی؟

Which means.

یعنی.

Duncan, please turn the heating off.

دانکن، لطفا گرمایش را خاموش کنید.

It's been on too long.

خیلی طولانی شده است.

Well, I've just turned it off. Yes.

خب من همین الان خاموشش کردم آره.

And then Mr.

و بعد آقای

Steve goes out and then I turn it back on. Yeah.

استیو بیرون می رود و من دوباره آن را روشن می کنم. آره

I don't like waste.

من زباله را دوست ندارم.

I don't like wasting electricity. Few.

هدر دادن برق را دوست ندارم. تعداد کمی.

I like efficiency in things.

کارایی در کارها را دوست دارم.

Efficiency in the car.

کارایی در خودرو

And what miles per gallon gallon I'm getting.

و چند مایل در هر گالن گالن می گیرم.

I just like efficiency. I don't like wasting food.

من فقط کارایی را دوست دارم. هدر دادن غذا را دوست ندارم

I don't like throwing things away that aren't broken or close that haven't worn out.

من دوست ندارم چیزهایی را که شکسته یا بسته نشده اند که فرسوده نشده اند دور بریزم.

That's just a thing of mine.

این فقط یک چیز از من است.

Yes, but I have to stay warm.

بله، اما من باید گرم بمانم.

You wouldn't want me to be all cold.

تو نمی خواهی من همه سرد باشم.

Yes, but when you're just sitting around my extremities in the middle of winter, Mr.

بله، اما وقتی در وسط زمستان فقط دور اندام من نشسته اید، می

Duncan shorts and a t shirt is not, you know, ideal.

دانید که شورت و تی شرت آقای دانکن ایده آل نیستند.

If you put a jumper on and some trousers, the heating could be lower.

اگر یک جامپر و چند شلوار بپوشید، گرمایش ممکن است کمتر شود.

Anyway, you're being very specific now.

به هر حال، شما در حال حاضر بسیار دقیق هستید.

That's it.

Just generally.

خودشه.

فقط به طور کلی.

So that's another annoying habit that I have that Mr.

بنابراین این یکی دیگر از عادت های آزاردهنده ای است که من دارم و آقای

Steve gets a little annoyed about.

استیو کمی از آن عصبانی می شود.

There are many that Steve has as well.

استیو نیز بسیاری از آنها را دارد.

There are many, many, many, many, many to use.

بسیاری، بسیاری، بسیاری، بسیاری، بسیاری برای استفاده وجود دارد.

They are to other people.

آنها برای افراد دیگر هستند.

They would be endearing sometimes something to be thankful for.

آنها گاهی اوقات چیزی برای شکرگزاری دوست داشتنی می کنند.

Sometimes Mr.

گاهی اوقات آقای

Steve gets very distracted just before coming on here,

استیو درست قبل از آمدن به اینجا بسیار حواسش پرت می شود،

and I have to say that that is up there with with my most

و باید بگویم که

annoying things that Steve does sometimes he's

آزاردهنده ترین کارهایی که استیو انجام می دهد در آن بالاست، گاهی اوقات

he likes to do lots of things on a Sunday morning.

او دوست دارد کارهای زیادی را در یکشنبه صبح انجام دهد.

But of course, the most important thing you have to do,

اما مطمئناً، مهمترین کاری که باید انجام دهید، این

Steve, is be here with us.

است که اینجا با ما باشید.

But he gets very distracted.

اما او خیلی حواسش پرت می شود.

Some other people there you see efficiency, not not wasting.

برخی از افراد دیگر در آنجا کارایی را می بینید، نه هدر دادن.

Yes. Yes, I can see that.

آره. بله، من می توانم آن را ببینم.

Some people are.

برخی از مردم هستند.

Well, it's well, because it's wasting money, isn't it as well.

خوب، خوب است، زیرا این باعث هدر رفتن پول می شود، اینطور نیست.

So water I'm not very good at saving water because in the UK waters cheap and there's loads of it.

بنابراین من در صرفه جویی در مصرف آب خیلی خوب نیستم زیرا در آب های انگلستان ارزان است و مقدار زیادی از آن وجود دارد.

So you know, it's not all that hot water like hot water

پس می‌دانید، آب داغ مثل آب داغ نیست

for example, if I'm washing some dishes or a saucepan in the sink

، اگر من در حال شستن ظرف‌ها یا قابلمه‌ای در سینک باشم

and I need hot water, I won't leave the hot water running all the time.

و به آب گرم نیاز داشته باشم، آب داغ را همیشه در جریان قرار نمی‌دهم.

I'll run some hot water, then wash it and then started again.

من مقداری آب گرم می ریزم، سپس آن را می شوم و دوباره شروع می کنم.

Whereas some people will just keep the tap running all the time.

در حالی که برخی از مردم فقط شیر را همیشه روشن نگه می دارند .

I don't do that.

من این کار را نمی کنم.

And you know, empty half a tank of hot

و می دانید، نصف مخزن

water for one saucepan or something

آب گرم را برای یک قابلمه یا چیزی خالی کنید

and cleaning, cleaning your teeth as well.

و تمیز کنید، دندان های خود را نیز تمیز کنید.

Some people clean their teeth and they leave the water running.

برخی از افراد دندان های خود را تمیز می کنند و آب را جاری می کنند.

I don't do that either, but.

من هم این کار را نمی کنم، اما.

Lewis Libby.

لوئیس لیبی

sorry. Yes, you are. Is there?

متاسف. بله، شما هستید. وجود دارد؟

No, he said, Lewis says the computer is too loud.

نه، او گفت، لوئیس می‌گوید که صدای کامپیوتر خیلی بلند است.

So that's Lewis.

پس این لوئیس است.

His wife is is annoyed by the sound of the fans, presumably.

احتمالا همسرش از صدای هواداران عصبانی شده است.

No, it'll be it'll be the volume, the sound, the music playing.

نه، صدا، صدا و موسیقی در حال پخش خواهد بود. آیا این

is it the music or do you mean the actual actual sound coming from the speakers device itself?

موسیقی است یا منظورتان صدای واقعی است که از خود دستگاه بلندگو می آید؟

What do you mean sound is coming out there.

منظورت چیه که صدا از اونجا بیرون میاد

So at the moment, are we are we annoying your wife Lewis, with our loud voices?

پس در حال حاضر، آیا ما با صدای بلند خود همسر شما لوئیس را اذیت می کنیم؟

Have you got it turned up too high?

آیا آن را خیلی بالا نشان داده اید؟

Maybe you are,

شاید تو هستی

but. So.

اما بنابراین.

Yeah. Okay. So yeah, I think you're right.

آره باشه. پس آره، فکر می کنم حق با شماست.

It's probably just not the not the box itself

احتمالاً نه خود جعبه

making a noise and the the the speakers.

صدا ایجاد می کند و نه بلندگوها.

Inaki says my partner is passionate about leaving the doors

ایناکی می‌گوید که شریک زندگی من مشتاق باز گذاشتن درهای

of the wardrobes and other things open.

کمد لباس و چیزهای دیگر است.

Steve does that.

استیو این کار را می کند.

He goes into the kitchen, doors open.

او به آشپزخانه می رود، درها باز می شود.

I'm just like, Can I just carry on? Yeah.

من فقط می گویم، آیا می توانم ادامه دهم؟ آره

And that's another annoying thing.

و این یک چیز آزاردهنده دیگر است.

By the way, he doesn't let me finish my sentences.

اتفاقاً نمی گذارد جمله هایم را تمام کنم.

nothing. We talking about.

هیچ چی. ما در مورد

Steve goes into the kitchen sometimes

استیو گاهی به آشپزخانه می رود

and he will go into the drawers in the kitchen and then he leaves them open.

و به کشوهای آشپزخانه می رود و سپس آنها را باز می گذارد.

And then I have to go in. You do you see?

و بعد من باید بروم داخل. می بینی؟

You don't realise you do these things, You

شما متوجه نمی شوید که این کارها را انجام می دهید،

sometimes do these thing.

گاهی اوقات این کارها را انجام می دهید.

Steve often criticises may also for leaving lights on in the house.

استیو اغلب از ممکن است به خاطر روشن گذاشتن چراغ‌ها در خانه انتقاد می‌کند.

Maybe the guy in the garage. Well lights.

شاید آن مرد در گاراژ. چراغ چاه

Well the gap you see.

خوب شکافی که می بینید.

You see that. I'm so what's the word.

شما می بینید که. من پس چه کلمه است.

I was going to use the word angel, but I wasn't fastidious, studious.

قرار بود از کلمه فرشته استفاده کنم، اما سخت کوش و اهل مطالعه نبودم.

You see now most of the lights are low energy.

اکنون می بینید که بیشتر چراغ ها کم انرژی هستند.

Yeah. So actually leaving them on isn't really a problem.

آره بنابراین در واقع رها کردن آنها واقعاً مشکلی نیست.

If, you know,

اگر، می دانید،

modern LED lights that are about five watts or something.

چراغ های LED مدرن که حدود پنج وات یا چیزی شبیه به آن هستند.

Okay.

باشه.

If you leave those, it's not really going to have a big impact

اگر آنها را رها کنید، واقعاً تأثیر زیادی

on your electricity bill, apart from the ones in the carriage,

روی قبض برق شما نخواهد داشت، به غیر از لامپ‌های داخل کالسکه

which are 60 watt each that fluorescent bulbs, I want to replace them for low energy LEDs.

که هر کدام 60 وات لامپ‌های فلورسنت هستند، می‌خواهم آنها را با LEDهای کم مصرف جایگزین کنم.

But the trouble is and so if they're left alone, that's quite a lot of what is left goes.

اما مشکل اینجاست و بنابراین اگر آنها به حال خود رها شوند، مقدار زیادی از آنچه که باقی مانده است، از بین می رود.

It just annoys me.

فقط اذیتم میکنه

But I don't spend money on replacing them until the bulbs have blown

اما من تا زمانی که لامپ ها فوت نشده اند، برای تعویض آنها پول خرج نمی کنم

because the dimmer, if it wants, you know, I'm going to spend £50 on a new light.

زیرا دیمر، اگر بخواهد، می دانید، من 50 پوند برای یک چراغ جدید خرج خواهم کرد.

I'm never going to get that money back in electricity saving.

من هرگز آن پول را با صرفه جویی در مصرف برق پس نخواهم گرفت.

So I'll wait till it breaks.

پس صبر میکنم تا خراب بشه

Yeah, a fluorescent are the very long ones and I always find those slightly annoying

بله، فلورسنت ها خیلی طولانی هستند و من همیشه آن ها را کمی آزاردهنده می دانم

because they sometimes take a long time to actually come on.

زیرا گاهی اوقات زمان زیادی طول می کشد تا عملاً روشن شوند.

So they normally go beep, beep, beep, beep,

بنابراین آنها معمولاً به بوق، بیپ، بیپ، بیپ،

beep.

بیپ می پردازند.

I think they take ages, particularly when they're cold.

فکر می‌کنم سنشان زیاد می‌شود، مخصوصاً وقتی سرد هستند.

Like in the winter you go down and you switch them on and it takes ages for them.

مثل زمستان که پایین می آیی و آنها را روشن می کنی و برایشان سن و سالی طول می کشد.

That is very annoying.

که خیلی آزاردهنده است.

So maybe I'll just get rid of it.

پس شاید من فقط از شر آن خلاص شوم.

Maybe I'll just now I'm working again. I can afford it.

شاید همین الان دوباره کار کنم. من توان پرداخت آن را دارم.

I'll just get rid of the old fluorescent bulbs

من فقط از شر لامپ‌های فلورسنت قدیمی

which are full of mercury anyway, and get some modern ones and Mr.

که پر از جیوه هستند خلاص می‌شوم ، و چند لامپ مدرن می‌گیرم و آقای

Duncan can leave them on all day and it won't matter because there's very low what you can get.

دانکن می‌تواند آنها را تمام روز روشن بگذارد و مهم نیست زیرا چیزی که می‌توانید تهیه کنید بسیار کم است.

Modern fluorescent lights anyway that don't have to do that.

چراغ های فلورسنت مدرن به هر حال که نیازی به این کار ندارند.

They come straight on like the one in our kitchen. Yeah.

آنها مستقیماً مانند آشپزخانه ما وارد می شوند. آره

So that's how that's wonderful. You say, I love that one.

بنابراین این چگونه فوق العاده است. تو می گویی، من آن یکی را دوست دارم.

I love that light. It's lovely.

من آن نور را دوست دارم دوست داشتنی است.

That one broke. It's an LCD. Mr..

اون یکی شکست ال سی دی هستش آقای.

It's only five watts.

فقط پنج وات است.

You have to change them all now. Steve. That's it.

اکنون باید همه آنها را تغییر دهید. استیو خودشه.

Then I can leave the lights on in the fridge all night.

سپس می توانم تمام شب چراغ ها را در یخچال روشن بگذارم.

But the trouble is, when you leave the key, if you leave the.

اما مشکل اینجاست که وقتی کلید را رها می‌کنید، اگر آن را رها کنید.

The lights on and the garage door open,

چراغ ها روشن می شود و درب گاراژ باز می شود،

all the flies and moths come in, but not in winter.

همه مگس ها و پروانه ها وارد می شوند، اما در زمستان نه.

I know, but they, they winter now because it gets

من می دانم، اما آنها، الان زمستان می کنند چون هوا تاریک می شود،

dark, you know, in the spring, 8:00 or something.

می دانید، در بهار، ساعت 8:00 یا چیزی شبیه به آن.

And then I come back the lights are on,

و بعد برمی گردم چراغ ها روشن هستند،

the flies and moths everywhere.

مگس ها و پروانه ها همه جا را می گیرند.

But anyway, they're all flying into Mr.

اما به هر حال، همه آنها به

Steve's wallet.

کیف پول آقای استیو می روند.

But yes, it's to nest for the winter.

اما بله، لانه سازی برای زمستان است.

The sun's back out.

خورشید برگشته

We were having rain a few minutes ago and now the sun is back out.

چند دقیقه پیش داشتیم باران می باریدیم و حالا خورشید برگشته است.

Isn't that nice? So the weather keeps changing today.

این خوب نیست؟ بنابراین هوا امروز تغییر می کند.

So keep. Keep us.

پس نگه دار ما را نگه دار

Keep it coming with your annoyances so it doesn't have to be your partner.

با مزاحمت های خود ادامه دهید تا مجبور نباشید شریک زندگی شما باشد.

That's annoying.

Maybe like things annoy you.

آزاردهنده است.

شاید مثل چیزهایی که شما را آزار می دهد.

Like we said, fluorescent bulbs take a long time to come on.

همانطور که گفتیم روشن شدن لامپ های فلورسنت زمان زیادی می برد.

That annoys me. I switch on.

این من را آزار می دهد. روشن میکنم

I've got to step down into the. But you know,

من باید به سمت پایین بروم اما می‌دانی،

at last it's come on, it's just so annoying.

بالاخره آمد، خیلی آزاردهنده است.

I just want to smash them to pieces.

من فقط می خواهم آنها را تکه تکه کنم.

There is no there are many annoying things I suppose.

من فکر می کنم چیزهای آزاردهنده زیادی وجود ندارد.

Anyway, we're trying to keep it positive.

به هر حال، ما سعی می کنیم آن را مثبت نگه داریم.

In a few moments we are looking at words and phrases connected to fire

در چند لحظه ما به کلمات و عبارات مرتبط با آتش نگاه می کنیم

because today is November the fifth

زیرا امروز پنجم نوامبر است

where a lot of people commemorate the the attempt.

که بسیاری از مردم این تلاش را گرامی می دارند.

So they were not successful.

بنابراین آنها موفق نبودند.

They attempted to blow up the houses of Parliament.

آنها تلاش کردند تا خانه های پارلمان را منفجر کنند.

That Steve before I'm sharing something now

آن استیو قبل از اینکه من الان

from while you're doing that I can say what I was going to say.

از زمانی که شما انجام می‌دهید چیزی را به اشتراک می‌گذارم که می‌توانم چیزی را که می‌خواستم بگویم، بگویم .

I can't say no. I'm going to play a video.

نمی توانم بگویم نه. من قصد دارم یک ویدیو پخش کنم.

Okay? Okay. Steve

باشه؟ باشه. استیو

So if you remember,

پس اگر به خاطر داشته باشید،

I love the format of the show.

من عاشق قالب نمایش هستم.

It's brilliant.

عالی است.

In a few moments we are talking about words

در چند لحظه ما در مورد کلمات

and phrases connected to fire with myself and also Mr.

و عبارات مرتبط با آتش با خودم و همچنین آقای

Steve. But first,

استیو صحبت می کنیم. اما ابتدا،

first, here is a short video

اول، اینجا یک ویدیوی کوتاه است که

talking all about that actual subject.

همه چیز را در مورد آن موضوع واقعی صحبت می کند.

Can you see what I'm doing today?

می توانید ببینید من امروز چه کار می کنم؟

I'm preparing to light a fire.

دارم برای روشن کردن آتش آماده می شوم.

I have some old wood and garden debris to dispose of.

من مقداری چوب قدیمی و بقایای باغی برای دفع دارم.

To start a fire, you need some dry material.

برای شروع آتش به مقداری مواد خشک نیاز دارید.

This will light easily.

این به راحتی روشن می شود.

Paper is the most common material used

کاغذ رایج ترین ماده ای است که استفاده می شود

or small pieces of wood will also do the job.

یا تکه های کوچک چوب نیز این کار را انجام می دهند. به

The material used to start a fire is called kindling.

موادی که برای برافروختن آتش استفاده می شود، کیندلینگ می گویند.

You use kindling to start the fire.

برای روشن کردن آتش از کیندلینگ استفاده می کنید.

Kindling establishes the fire.

افروختن آتش را برپا می کند.

There is also the word kindle,

همچنین کلمه کیندل وجود دارد

which means to start a fire kindling is a noun,

که به معنای برافروختن آتش یک اسم است

while Kindle is a verb.

در حالی که Kindle یک فعل است.

I will use a match to start the fire.

من از کبریت برای روشن کردن آتش استفاده خواهم کرد.

I will strike, match and light the paper.

کاغذ را می زنم، مطابقت می دهم و روشن می کنم.

This will start the fire.

این باعث شروع آتش می شود.

The paper will ignite.

کاغذ مشتعل خواهد شد.

The word ignite comes from the Latin word for fire.

کلمه ignite از کلمه لاتین آتش گرفته شده است.

We sometimes use the word pyro

ما گاهی از کلمه pyro

to describe something related fire.

برای توصیف چیزی مرتبط با آتش استفاده می کنیم.

For example, a person who is addicted to

به عنوان مثال، فردی که به آتش سوزی معتاد است را

starting fires can be called a pyromaniac.

می توان پیرومنیک نامید.

The most obvious parts of a fire

واضح ترین قسمت های آتش

are the flames and smoke.

شعله های آتش و دود هستند.

Can you see the flames?

آیا می توانید شعله های آتش را ببینید؟

The movement of the flames cannot be predicted.

حرکت شعله های آتش را نمی توان پیش بینی کرد.

Flames move randomly.

شعله ها به طور تصادفی حرکت می کنند.

We can use the word lick

to describe the movement to the fire's flame.

برای توصیف حرکت شعله آتش می توانیم از کلمه لیس استفاده کنیم.

The flames licked around the doorframe.

شعله های آتش دور چهارچوب در می لیسید.

A flame flickers.

شعله ای سوسو می زند.

We can describe the flame on the candle

می توانیم شعله روی شمع را

as a flickering flame.

به عنوان یک شعله سوسوزن توصیف کنیم.

A flame can shimmer,

شعله می تواند برق بزند،

flicker, glow

سوسو بزند،

dance.

برقصد.

The fire I'm lighting today will be safely contained.

آتشی که امروز روشن می کنم با خیال راحت مهار خواهد شد. به

This container is called an incinerator.

این ظرف زباله سوز می گویند.

You burn things in an incinerator,

شما چیزها را در یک زباله سوز می سوزانید،

the inside of the incinerator will become very hot.

داخل زباله سوز بسیار داغ می شود.

To keep the fire under control.

برای کنترل آتش الان

I must put this lid on it

باید این درب را روی آن بگذارم

now. The fire will burn steadily

. آتش به طور پیوسته می سوزد

and remain safe.

و سالم می ماند.

The small hole in the centre of the lid

سوراخ کوچک در مرکز درب

allows the smoke to escape in a controlled way.

باعث می شود تا دود به صورت کنترل شده خارج شود.

Just like the chimney on a house would.

درست مثل دودکش روی یک خانه. تماشای

Fires are fun to

آتش سوزی سرگرم کننده است

watch, but they can also be very dangerous,

، اما می تواند بسیار خطرناک نیز باشد،

especially if they get out of control

به خصوص اگر

After the fire has gone out.

پس از خاموش شدن آتش از کنترل خارج شوند.

There is normally some debris left.

معمولاً مقداری زباله باقی می ماند.

This grey looking substance is called ash.

این ماده خاکستری رنگ خاکستر نامیده می شود.

This is all that is left of what was burned.

این تنها چیزی است که سوخته است.

You can also put out a fire using water.

همچنین می توانید با استفاده از آب آتش را خاموش کنید.

This action can be described as extinguish

این عمل را می توان به عنوان خاموش کردن

You extinguish the fire.

شما خاموش کردن آتش توصیف کرد.

You put the fire out.

تو آتش را خاموش کن

You have extinguished the flames.

شعله ها را خاموش کردی

The fire has been put out.

آتش خاموش شده است.

And there it was.

و آنجا بود.

An excerpt from one of my English lessons, All about Fire,

گزیده ای از یکی از درس های انگلیسی من، همه چیز درباره آتش،

which happens to be today's subjects.

که اتفاقاً موضوعات امروزی است.

How every week

چطور هر هفته

we are here from 2 p.m., it's myself, Mr.

از ساعت 2 بعدازظهر اینجا هستیم، من خودم، آقای

Duncan, and he Mr. Steve.

دانکن، و او آقای استیو.

And today we are looking at fire.

و امروز ما به آتش نگاه می کنیم.

How is the live chat doing? Mr. Steve?

چت زنده چگونه است؟ آقای استیو؟

Yes, it's on fire.

بله، در آتش است.

It's Ooh, yeah.

اوه، آره.

If you say something it is a for example,

اگر چیزی بگویید، مثلاً،

if I said the live chat is on fire, okay, just means there's a lot going on.

اگر بگویم چت زنده در آتش است، خوب، فقط به این معنی است که چیزهای زیادی در جریان است.

Well there is the first lively lots of comments

خوب اولین تعداد زیادی از نظرات پر جنب و جوش وجود دارد که

said things like that. Yes.

چنین چیزهایی را بیان کردند. آره.

That's also on my list, by the way, as is our round.

به هر حال، این نیز مانند دور ما در لیست من است.

We will get into your list already.

ما قبلاً وارد لیست شما خواهیم شد.

We haven't got long, have we? So yeah.

ما خیلی وقت نداریم، نه؟ پس آره.

Yeah. No.

آره نه. آیا

Can I mention a phrase that somebody use that. Yeah.

می توانم عبارتی را ذکر کنم که کسی از آن استفاده کند. آره

From.

از جانب.

It's me, a prodigal son who will think we all know who that is.

این من هستم، پسر ولگردی که فکر می کنم همه می دانیم که کیست.

He has used a very good phrase there

او یک عبارت بسیار خوب را در آنجا

to rekindle a friendship.

برای احیای دوستی به کار برده است.

So if you rekindle a friendship or a relationship,

بنابراین، اگر دوستی یا رابطه ای را دوباره احیا کنید، به این

it means just like you're starting the fire slowly,

معنی است که دقیقاً همانطور که به آرامی آتش را شروع می کنید، می

you want to get it going again.

خواهید دوباره آن را شروع کنید.

You want to get it going from a small base, small little star,

شما می خواهید آن را از یک پایگاه کوچک، ستاره کوچک کوچک به حرکت در آورید،

just get some little sparks going, a few flames, and eventually you're hoping

فقط چند جرقه کوچک روشن کنید، چند شعله آتش، و در نهایت امیدوارید

it will develop into a full fire or a really good relationship again.

که دوباره به یک آتش کامل یا یک رابطه واقعا خوب تبدیل شود.

Well, re means again, re means again.

خوب، re یعنی دوباره، re یعنی دوباره.

So you are re lighting.

پس در حال روشنایی هستید

So imagine relighting a fire reignite.

بنابراین تصور کنید که دوباره آتش روشن شود.

So you want that friendship to come back.

بنابراین شما می خواهید که آن دوستی برگردد.

You want to build that friendship again.

شما می خواهید دوباره آن دوستی را ایجاد کنید.

Maybe you had a disagreement, maybe it was extinguished.

شاید با هم اختلاف داشتید، شاید هم خاموش شد.

You're going to carry on the fire

شما قصد دارید موضوع آتش را ادامه دهید

theme.

.

You could say that a particular friendship was extinguished, finished.

می توان گفت که یک دوستی خاص خاموش شد، تمام شد.

Something happened, an argument or something.

اتفاقی افتاده، مشاجره یا چیزی.

It was put out, it was put out, ended

خاموش شد، خاموش شد،

anyway. Anyway, he was going to light the match.

به هر حال تمام شد. به هر حال قرار بود کبریت را روشن کند. ما

There we go.

Stage the question. Look at this. This is very dramatic.

میرویم آنجا.

مرحله بندی سوال به این نگاه کن این خیلی دراماتیک است.

I've gone really, really all the way today with this

من امروز واقعاً تمام راه را با این

fire words and phrases.

کلمات و عبارات آتش رفته ام.

You can see there is a blaze taking place underneath us.

می بینید که زیر ما آتشی در حال وقوع است.

So we have something to keep us warm.

بنابراین ما چیزی داریم که ما را گرم نگه دارد. در

What's actually actually, that's quite nice.

واقع چه چیزی است، بسیار خوب است.

That's that's nice and warm.

این که خوب و گرم است. به

That is. It's keeping me warm today. Isn't that lovely?

این معنا که. امروز منو گرم نگه میداره دوست داشتنی نیست؟

So when we talk about words and phrases

بنابراین وقتی در مورد کلمات و عبارات

connected to fire, here is the first one.

مرتبط با آتش صحبت می کنیم، در اینجا اولین مورد است.

And Mr.

و آقای

Steve did give a small clue if you are on fire

استیو یک سرنخ کوچک به شما داد که آیا شما در آتش هستید،

so this can be used figuratively to mean

بنابراین می‌توان از آن به معنای مجازی استفاده کرد که به این معنی است که

a person is doing something with a lot of energy

یک فرد کاری را با انرژی زیادی انجام می‌دهد

or maybe they are doing it with a lot of skill.

یا شاید آن را با مهارت زیادی انجام می‌دهد.

Maybe they are doing it really well.

شاید آنها واقعاً این کار را به خوبی انجام می دهند.

Maybe something is busy as Steve said.

شاید همانطور که استیو گفت چیزی مشغول است.

So you might say that the live chat today is on fire.

بنابراین ممکن است بگویید که چت زنده امروز آتش گرفته است.

There is a lot going on.

چیزهای زیادی در جریان است.

Something is on fire.

چیزی در آتش است.

You might be having a meeting at work and

ممکن است در محل کارتان جلسه ای داشته باشید و

there's a group have you in the room and you've all got to come up with ideas

گروهی شما را در اتاق داشته باشند و همه باید ایده هایی

about how to move the business forward or something like that.

در مورد چگونگی پیشبرد کسب و کار یا چیزی شبیه به آن ارائه دهید.

And one person keeps coming out with ideas

و یک نفر مدام ایده‌های خود را مطرح می‌کند

all the time, and then somebody else might say, Wow, you're on fire today.

، و بعد ممکن است یکی دیگر بگوید، وای، امروز در آتش می‌سوزی.

So you're coming up with lots of ideas.

بنابراین شما ایده های زیادی دارید.

Your lively brain is working.

مغز پر جنب و جوش شما کار می کند.

That's often quite that phrase is used commonly

این معمولاً این عبارت است که معمولاً

in sort of work situations.

در موقعیت‌های کاری استفاده می‌شود.

you're on fire today, getting a lot done, a lot of ideas

شما امروز در آتش هستید، کارهای زیادی انجام می دهید، بسیاری از ایده ها به

get sort of, you know, really going for it. Yes.

نوعی به نتیجه می رسند، می دانید، واقعاً به آن عمل می کنید. آره.

All of the things are happening in the right way

همه چیزها در

where we're on fire, maybe in a relationship ship,

جایی که ما در آتش هستیم به درستی اتفاق می‌افتد، شاید در یک کشتی رابطه،

you might say two people are on fire together if they get along really well.

ممکن است بگویید دو نفر با هم آتش می‌گیرند، اگر خیلی خوب با هم کنار بیایند.

Or of course,

یا البته

there could be an opposite meaning as well.

ممکن است معنای مخالفی نیز وجود داشته باشد.

But that's for another time.

اما این برای زمان دیگری است.

If you are on fire, of course you are actually burning.

اگر در آتش هستید، البته در واقع در حال سوختن هستید.

Something is burning literally your house is on fire.

چیزی در حال سوختن است به معنای واقعی کلمه خانه شما در آتش است. در

It is burning.

حال سوختن است. در

It is being consumed by fire.

حال سوختن در آتش است.

So you can use that literally when something

بنابراین می‌توانید از آن به معنای واقعی کلمه وقتی چیزی

is actually burning or figuratively

واقعاً در حال سوختن است استفاده کنید یا به‌طور مجازی

to mean something that is being done very well or with a lot of enthused.

به معنای کاری است که خیلی خوب یا با اشتیاق زیاد انجام می‌شود.

The Assam an energy like today's live stream.

Assam انرژی مانند پخش زنده امروزی.

I think we are we are on threat of fire. Mr.

من فکر می کنم ما در معرض خطر آتش سوزی هستیم. آقای

Duncan Yeah. Nothing can stop us today.

دانکن آره امروز هیچ چیز نمی تواند ما را متوقف کند.

Here's another one, Steve. Another word?

اینم یکی دیگه، استیو. حرف دیگه؟

No. Okay.

نه. باشه.

What is sunscreen has put one in there, which is quite good.

ضدآفتاب چیست که یکی را در آن قرار داده است که بسیار خوب است.

Is that in your examples, you can, you can say whatever you want stated on Saturday.

آیا در مثال های شما، شما می توانید، شما می توانید هر چه می خواهید در روز شنبه بیان شده است.

Now you can be fired from your job.

اکنون می توانید از شغل خود اخراج شوید.

You're fired. Yes.

تو اخراجی. آره.

It's the same as getting the sack.

مثل گرفتن گونی است.

Yeah, it's kind of used as a verb.

بله، به نوعی به عنوان فعل استفاده می شود.

So in that sense you are being a major, a cannonball.

بنابراین از این نظر شما یک سرگرد هستید، یک گلوله توپ.

You put the cannon ball in the cannon and the cannonball

گلوله توپ را در توپ می گذارید و گلوله

is fired, you're gone.

شلیک می شود، شما رفته اید.

So that means the person is also

پس این بدان معناست که فرد نیز

fired.

اخراج شده است.

They are.

They are being told to leave.

آن ها هستند. به

آنها گفته می شود که بروند.

They have to go away.

آنها باید بروند.

We don't want anymore.

ما دیگه نمیخوایم

We are firing you.

ما شما را اخراج می کنیم.

We are putting you outside the building.

ما شما را بیرون از ساختمان می گذاریم.

We don't want to see you ever again.

دیگه نمیخوایم ببینمت

You never want anybody to say that to you because it means that you've probably done something

شما هرگز نمی خواهید کسی این را به شما بگوید زیرا به این معنی است که شما احتمالاً کار

very catastrophically wrong. Yes.

بسیار فاجعه باری را اشتباه انجام داده اید. آره.

To make you useless at work and you might have hit somebody or be rude to somebody else.

برای اینکه شما را در محل کار بی فایده کند و ممکن است به کسی ضربه زده باشید یا با دیگری بی ادب باشید.

Or maybe you're just rubbish at your job.

یا شاید شما فقط در کار خود بیهوده هستید.

Maybe you just rubbish at your job like I was once when I was fired.

شاید مثل زمانی که من را اخراج کردند، در کار خود بی ارزش هستید .

So I have been fired from jobs.

بنابراین من از کار اخراج شده ام.

Here's another one, Steve, To be

اینم یکی دیگه، استیو، که باید

fired up. Yes.

اخراج بشه. آره.

If you are fired up, it means you are excited to do something.

اگر مشتاق هستید، به این معنی است که برای انجام کاری هیجان زده هستید.

You have lots of energy and enthusiasm.

شما انرژی و اشتیاق زیادی دارید.

You are fired up.

شما آتش زده اید.

I'm ready to go.

من آماده رفتنم.

I can't wait to do today's livestream

من نمی توانم برای انجام پخش زنده امروز منتظر بمانم

because I'm all fired up here in the moment.

زیرا در این لحظه همه از اینجا درگیر هستم.

You've got lots of energy.

شما انرژی زیادی دارید

You're really excited about something.

شما واقعاً در مورد چیزی هیجان زده هستید. من

I'm fired up.

آتش گرفته ام

You can say that you go for a job interview.

می توان گفت برای مصاحبه شغلی می روید.

So I've forgotten who it was.

پس فراموش کردم کی بود

It was talking about job interviews earlier.

قبلا در مورد مصاحبه های شغلی صحبت می کرد.

I think it was.

من فکر می کنم این بود.

Tom. Wasn't that contrary? I think it was Tom, Yes.

تام این برعکس نبود؟ فکر کنم تام بود، بله.

If you go in for a job interview or you can fire yourself up, I've got to fire myself up.

اگر برای مصاحبه شغلی می روید یا می توانید خود را اخراج کنید، من باید خودم را اخراج کنم.

You've got to get some energy.

باید انرژی بگیری

Maybe you do some positive thinking phrases or you do a bit of exercise or something like that.

ممکن است عبارات مثبت اندیشی انجام دهید یا کمی ورزش یا چیزی شبیه به آن انجام دهید.

So get yourself going to fire yourself up. Yes.

پس خودتان را به آتش بکشید. آره.

Or you are fired up because you could be naturally fired up because you're excited.

یا به این دلیل که ممکن است طبیعتاً به دلیل هیجان زده بودن، آزرده شوید.

Yes, you might.

بله، شما ممکن است.

You might be performing in front of a crowd and you get the crowd fired

ممکن است شما در مقابل جمعیت اجرا کنید و جمعیت را اخراج کنید

because they all become excited and enthusiastic to be fired up.

زیرا همه آنها هیجان زده و مشتاق می شوند که برافروخته شوند.

You are ready to go.

شما آماده رفتن هستید.

You are so enthusiasm stick. Yes.

شما خیلی مشتاق هستید. آره.

Fire up a laptop. Yeah.

لپ تاپ را روشن کنید آره

If you start some, start a bit of equipment going.

اگر شروع می کنید، کمی از تجهیزات را شروع کنید. می

You can say, let's let's fire up the TV.

توانید بگویید بیایید تلویزیون را روشن کنیم.

You could say that couldn't you?

شما می توانید بگویید که نمی توانید؟

Yeah. Fire up the laptop.

آره لپ تاپ را روشن کنید

It just means you're starting something.

این فقط به این معنی است که شما چیزی را شروع می کنید.

But would you use that fire up?

اما آیا از آن آتش استفاده می کنید؟

Well, I often use it when I come in here

خوب، من اغلب وقتی وارد اینجا می شوم

to start all my equipment.

برای راه اندازی تمام تجهیزاتم از آن استفاده می کنم.

I often say I fire up the studio. Yes.

من اغلب می گویم استودیو را آتش می زنم. آره.

So I'm starting or I'm.

بنابراین من شروع می کنم یا هستم.

I'm activating all of the equipment in here.

من تمام تجهیزات را در اینجا فعال می کنم.

So quite often this room is dark and quiet,

بنابراین اغلب این اتاق تاریک و ساکت است،

but I come in here and then I start to turn the lights on.

اما من وارد اینجا می شوم و بعد شروع به روشن کردن چراغ ها می کنم.

I start the computer and suddenly everything is happening.

کامپیوتر را روشن می کنم و ناگهان همه چیز در حال رخ دادن است.

So I fire up the studio.

بنابراین استودیو را آتش زدم.

You could fire up your you could go in.

شما می توانید خود را روشن کنید که می توانید وارد شوید.

You could be the first one in at work.

شما می توانید اولین نفری باشید که در محل کار وارد می شوید.

Let's fire up the office, put the lights on, put equipment on.

بیایید دفتر را آتش بزنیم، چراغ ها را روشن کنیم، تجهیزات را روشن کنیم. درست

It's just like you going around with a with a flame lighting, sort of lighting things everywhere.

مثل این است که شما با یک چراغ شعله به اطراف می روید ، به نوعی همه جا را روشن می کنید.

Just getting things going, getting things moving.

فقط به راه انداختن کارها، حرکت دادن کارها.

So to fire up or to be fired up

پس آتش زدن یا برافروخته شدن به

means to be enthusiastic.

معنای مشتاق بودن است.

Here we go.

Steve, this we all have one of these, an old flame

در اینجا ما می رویم.

استیو، این همه ما یکی از اینها را داریم، یک شعله قدیمی

who of course, when we talk about flame,

که البته وقتی در مورد شعله صحبت می کنیم،

we talk about the orange flicker of

از سوسو زدن نارنجی

the fire itself, Flame and

خود آتش صحبت می کنیم، شعله و

an old flame is a person

یک شعله قدیمی شخصی است که قبلاً

you used to be romantically connected with. Yes.

با او ارتباط عاشقانه داشتید. آره.

So maybe a person you used to date or you used to go out with,

بنابراین ممکن است فردی که قبلا با او قرار ملاقات داشتید یا با او بیرون می رفتید

or maybe you had a relationship with them.

یا شاید با او رابطه داشتید.

A very close personal relationship.

یک رابطه شخصی بسیار نزدیک.

You were in love.

تو عاشق بودی

But then I think it's yes, you decided to go your separate ways

اما بعد فکر می‌کنم بله، شما تصمیم گرفتید راه‌های جداگانه خود را بروید

and that person is now your old flame.

و آن شخص اکنون شعله قدیمی شماست.

You might meet your old flame. Yes.

ممکن است شعله قدیمی خود را ملاقات کنید. آره.

You might meet somebody from a long time ago.

ممکن است با فردی از مدت‌ها قبل آشنا شوید.

And people, you know, you

و مردم، می دانید، شما

with a group of people and somebody comes along and they haven't seen them before.

با گروهی از مردم و یک نفر می آیند و قبلاً آنها را ندیده اند.

But people can tell that there was something used to go on it and somebody might say, who's that?

اما مردم می توانند بگویند که قبلاً چیزی در آن وجود داشته است و ممکن است کسی بگوید، آن کیست؟ به

You seem to know them.

نظر می رسد آنها را می شناسید.

You say, that's an old flame, hers.

شما می گویید، این یک شعله قدیمی است، مال او.

So, you know, they know that you were romantically involved.

بنابراین، می دانید، آنها می دانند که شما عاشقانه درگیر بودید.

There is nothing more awkward and difficult

هیچ چیز ناهنجارتر و دشوارتر

than meeting a person You used to be romantically connected

از ملاقات با فردی نیست که قبلاً با او ارتباط عاشقانه داشتید،

to, maybe a person you used to date, and you meet them in the street.

شاید با شخصی که قبلاً با او قرار ملاقات داشتید و در خیابان با او ملاقات کردید.

And normally the conversation is very awkward.

و به طور معمول گفتگو بسیار ناخوشایند است.

hi. Hi. You're.

سلام. سلام. شما هستید.

You're looking good.

تو خوب به نظر میرسی

you too. You're looking good. Yeah.

تو هم همینطور. تو خوب به نظر میرسی آره

How's things, then?

پس اوضاع چطوره؟

But really, what you want to know

اما واقعاً چیزی که می خواهید بدانید

is if your old flame

این است که اگر شعله قدیمی شما

has a new flame, you want to find out if that person is seeing someone new.

شعله جدیدی دارد، می خواهید بفهمید که آیا آن شخص شخص جدیدی را می بیند یا خیر.

So it is always an interesting situation when you use.

بنابراین هنگام استفاده همیشه موقعیت جالبی است. به

You suddenly meet a person you used to be romantically connected to.

طور ناگهانی با فردی آشنا می شوید که قبلاً با او ارتباط عاشقانه داشتید. به

I find that a very interesting situation.

نظرم موقعیت بسیار جالبی است. فکر می کنم

I think you can say I've got a new flame current.

می توانید بگویید من یک جریان شعله جدید دارم.

You, you if you yeah, a new relationship you can

شما، اگر شما بله، یک رابطه جدید شما می توانید

you tend to use the word old flame.

تمایل به استفاده از کلمه قدیمی شعله.

It's unusual to use new flame. Yes.

استفاده از شعله جدید غیرعادی است. آره.

I've never heard it used. I have,

من هرگز نشنیده ام که از آن استفاده شده است. من دارم

but you probably.

ولی تو احتمالا

But maybe we could start something. I've got a new flame.

اما شاید بتوانیم کاری را شروع کنیم. من یک شعله جدید دارم.

Yeah,

بله،

Yeah,

بله،

I'm in a new relationship.

من در یک رابطه جدید هستم.

Of course, if someone is attractive, you can describe them as smoking hot.

البته، اگر فردی جذاب است، می توانید او را به عنوان سیگار کشیدن داغ توصیف کنید.

Yeah. So a person who is very attractive and beautiful, like.

آره بنابراین فردی که بسیار جذاب و زیبا است، مانند.

Like myself, you might say.

ممکن است بگویید مثل خودم.

Mr. Duncan is smoking hot.

آقای دانکن داغ سیگار می کشد.

Smoking hot usually refers to sort of, you know, sexuality a very sexy doesn't.

سیگار کشیدن گرم معمولاً به نوعی، می دانید که تمایلات جنسی بسیار جذاب نیست.

It's smoking hot. Yes.

داره سیگار میکشه آره.

You know, somebody would want to literally. Yeah, I know.

می دانید، کسی به معنای واقعی کلمه می خواهد. آره میدونم

But there are people of all ages watching.

اما افراد در هر سنی در حال تماشا هستند.

I have well, I wasn't going to, you know, So a person who

من خوب دارم، نمی‌خواستم، می‌دانی، پس فردی که به‌طور

you were romantically connected to.

عاشقانه با او ارتباط داشتی.

Now, here is another one.

حالا اینم یکی دیگه

This is just for Mr. Steve. The next one. What's wrong now?

این فقط برای آقای استیو است. بعدی. حالا چه اشکالی دارد؟

Nothing. Carry on. I'll tell you after it's

هیچ چی. ادامه دادن. بعد از سوختن بهت میگم

burned out.

So this is one for Mr. Steve.

بنابراین این یکی برای آقای استیو است.

You can explain this one burn out.

شما می توانید این یکی را توضیح دهید.

That's when you work so hard.

اونوقته که خیلی سخت کار میکنی

You're doing too much.

تو داری خیلی کار میکنی

You burn it.

Well, there's another one burning the candle at both ends.

شما آن را می سوزانید.

خوب، یکی دیگر از دو طرف شمع را می سوزاند.

If you go that way, I'll do this on first. Yes.

اگر به آن سمت رفتی، اول این کار را انجام خواهم داد. آره.

That's when you. You burn out.

آن وقت است که شما تو میسوزی

You've worked so hard for so long, you've got it's too much adrenalin.

شما برای مدت طولانی سخت کار کرده اید، آدرنالین زیادی دارید.

And in order to keep going, in order to keep working, you have to miss sleep

و برای ادامه دادن، برای ادامه کار، باید از خواب غافل شوید

and you have to maybe drink too much coffee.

و شاید بیش از حد قهوه بنوشید.

You don't relax enough and eventually your body because it's had too much

شما به اندازه کافی آرام نمی شوید و در نهایت بدنتان به دلیل اینکه

adrenalin and cortisol going through it, it gives up and you burn out.

آدرنالین و کورتیزول بیش از حد از آن عبور می کند، تسلیم می شود و شما می سوزید.

So you literally become totally drained of energy emotionally, physically,

بنابراین شما به معنای واقعی کلمه از نظر احساسی و فیزیکی کاملاً از انرژی تخلیه می‌شوید

and you have to take a period of time off work to recover.

و برای بهبودی باید مدتی از کار خود را مرخصی بگیرید.

You might even need some psychological help.

حتی ممکن است به کمک روانشناسی نیاز داشته باشید.

It can also happen with being here on YouTube, being a YouTube

همچنین با حضور در یوتیوب،

publisher, you can sometimes burn yourself out.

ناشر یوتیوب، ممکن است گاهی اوقات خود را بسوزانید.

You run out of energy, you run out of ideas.

انرژی شما تمام می شود، ایده هایتان تمام می شود.

That has never happened to me in my 17 years here on YouTube.

در طول 17 سال حضورم در یوتیوب هرگز چنین چیزی برای من اتفاق نیفتاده است .

I've never actually burnt myself out.

من در واقع هرگز خودم را نسوخته ام.

I've been very close to it.

من خیلی بهش نزدیک بودم

So to burn out means to you just run out of energy.

بنابراین سوختن به معنای تمام شدن انرژی برای شماست.

You've you've used all of your energy.

شما تمام انرژی خود را مصرف کرده اید.

You are exhausted, you have burnt out.

خسته ای، سوخته ای.

But we all we all know it's very common now.

اما همه ما همه می دانیم که اکنون بسیار رایج است.

Actually it didn't used to be you never used to hear people burning out when I was growing up.

در واقع قبلاً اینطور نبود که وقتی من بزرگ می شدم هرگز نمی شنیدی که مردم در حال سوختن هستند.

But now, because the working environment has changed dramatically. Yes.

اما اکنون، زیرا محیط کار به شدت تغییر کرده است. آره. می‌دانید

People always used to have,

، مردم همیشه

you know, long lunch breaks

استراحت‌های طولانی ناهار داشتند

and quite often they didn't do often do that much work in the afternoon.

و اغلب اوقات آن‌قدر کار در بعدازظهر انجام نمی‌دادند.

Or they might go on the golf course with a client.

یا ممکن است با مشتری به زمین گلف بروند.

My father used to do that.

پدرم این کار را می کرد. چیز

There wasn't much, but now everyone's working every minute of the day.

زیادی نبود، اما حالا همه در هر دقیقه از روز کار می کنند.

He seems.

به نظر می رسد او.

I mean, you know, they didn't like you to take lunch breaks anymore on the continent.

منظورم این است که می دانید، آنها دیگر دوست نداشتند که شما در قاره برای ناهار استراحت کنید.

Of course, when I say the content, I mean Europe.

البته وقتی محتوا را می گویم منظور اروپاست.

In many countries they do take long breaks, like in France they do in the afternoon.

در بسیاری از کشورها آنها استراحت های طولانی دارند، مانند فرانسه که بعد از ظهر انجام می دهند.

They don't know whether to do so much now.

آنها نمی دانند که آیا اکنون این همه کار را انجام دهند یا خیر.

no, it still happens.

نه، هنوز هم اتفاق می افتد

But certainly in Spain, other places, you know, there's the famous siesta

اما مطمئناً در اسپانیا، جاهای دیگر، می‌دانید، مهمانی معروفی وجود دارد

that we've all we've had here about a lot in in the UK.

که همه ما در بریتانیا در آنجا داشته‌ایم.

I mean, yes, they might have to work in the evening as well, but at least you've had a break.

منظورم این است که بله، آنها ممکن است مجبور شوند عصر هم کار کنند، اما حداقل شما استراحت کرده اید.

So I think these days I think I think moving on these days, I think.

بنابراین فکر می‌کنم این روزها فکر می‌کنم به این روزها ادامه دهم، فکر می‌کنم.

Would you say, Steve, that people

آیا می گویی استیو، مردم

are more stressed than they used to be?

بیشتر از گذشته استرس دارند؟

I think they are because everyone's bum.

من فکر می کنم آنها به این دلیل هستند که همه آدم های بدشانسی هستند.

But see, what's happened is that businesses want to become more

اما ببینید، اتفاقی که افتاده این است که کسب‌وکارها می‌خواهند کارآمدتر شوند و

more efficient, to generate more profits.

سود بیشتری تولید کنند.

So they they get rid of people, they slim down the workforce.

بنابراین آنها از شر مردم خلاص می شوند، نیروی کار را کم می کنند.

So whoever remains has got to work harder. Yes.

بنابراین هر کسی که باقی می ماند باید سخت تر کار کند. آره.

And there is doesn't seem to be much capacity in this global world we live in now.

و به نظر می رسد ظرفیت زیادی در این دنیای جهانی که اکنون در آن زندگی می کنیم وجود ندارد.

A global world. Yes.

یک دنیای جهانی آره.

Competition from all around the world.

رقابت از سراسر جهان.

You're not just you're not just doing business in your country anymore.

شما فقط نیستید، دیگر فقط در کشور خود تجارت نمی کنید.

You've got to be very competitive.

شما باید خیلی رقابتی باشید.

I mean, it's always been competitive, but things are much faster moving pace now, and I don't think the

منظورم این است که همیشه رقابتی بوده است، اما سرعت همه چیز در حال حاضر بسیار سریع‌تر است و فکر نمی‌کنم

people can keep up with it some time.

مردم بتوانند مدتی با آن ادامه دهند.

So you've got to you do hear of burn out a lot I mean, lots of bosses.

بنابراین شما باید به شما در مورد سوختگی بسیار شنیدن منظورم، بسیاری از رئیس.

I've had, you know, openly admit now that they've had burnout

می دانید، اکنون آشکارا اعتراف کرده ام که آنها

about psychological problems, they've got to be under stress.

در مورد مشکلات روانی دچار فرسودگی شده اند، آنها باید تحت استرس باشند.

Anxiety builds up

اضطراب به این

because you don't take breaks or you never switch off mentally.

دلیل ایجاد می شود که استراحت نمی کنید یا هرگز از نظر ذهنی خاموش نمی شوید.

Yes, I think there is a lot more pressure generally in life. Yes.

بله، فکر می‌کنم به طور کلی فشار زیادی در زندگی وجود دارد. آره.

But that's burnout and that could cause you to burn out.

اما این فرسودگی است و ممکن است باعث فرسودگی شما شود.

Yeah. So you've got to recognise this.

آره بنابراین شما باید این را تشخیص دهید.

People talk about it a lot now.

اکنون مردم در مورد آن زیاد صحبت می کنند.

Mental health care work to try and prevent burnout.

مراقبت از سلامت روان برای جلوگیری از فرسودگی شغلی تلاش می کند.

People are talking about it a lot more.

مردم بیشتر در مورد آن صحبت می کنند.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

Something will go up in flames

چیزی در آتش خواهد رفت

to go up in flames.

تا در شعله های آتش بالا برود.

Now this also can be used

در حال حاضر این نیز می تواند به

literally, but also figuratively.

معنای واقعی کلمه استفاده شود، اما همچنین مجازی.

If something goes up in flames, it means it catches fire.

اگر چیزی شعله ور شد، یعنی آتش گرفته است.

It is destroyed or consumed by fire.

در اثر آتش سوزی از بین می رود یا مصرف می شود.

However, maybe you have a plan for your future.

با این حال، شاید شما برای آینده خود برنامه ای دارید.

Maybe you have something that you really want to do in your life.

شاید کاری داشته باشید که واقعاً می خواهید در زندگی خود انجام دهید.

But then you realise that there is no chance of it ever happening.

اما بعد متوجه می شوید که هیچ شانسی برای وقوع آن وجود ندارد .

You can say that your dreams or your ambition,

می توان گفت که رویاهای شما یا جاه طلبی شما

they go up in flames or in smoke.

در شعله های آتش یا دود می شوند.

You can say that as well come.

این را هم می توانید بگویید بیا.

My my plans have just gone up in smoke.

برنامه های من به تازگی دود شده است.

Yeah. Will go up in flames.

آره در شعله های آتش خواهد رفت.

It means they've, they've been trashed, they've gone.

این بدان معناست که آنها به سطل زباله افتاده اند، آنها رفته اند.

You've got to start again.

باید دوباره شروع کنی

Yes. Yes.

آره. آره.

It's quite a it's quite a descriptive phrase.

این یک عبارت کاملاً توصیفی است.

Yes. It's very dramatic to go up in flames.

آره. بالا رفتن در شعله های آتش بسیار دراماتیک است.

Yes you might you might have somebody who might have gotten in, you might have a plan.

بله، شما ممکن است کسی را داشته باشید که ممکن است وارد شود، ممکن است برنامه ای داشته باشید.

You might have met some people, some friends a while ago.

ممکن است چند وقت پیش با افراد و دوستانی آشنا شده باشید.

And you told them of your plans for the future.

و شما از برنامه های خود برای آینده به آنها گفتید. می‌خواهی

You want to move house, get married, get a new job,

خانه‌ت را عوض کنی، ازدواج کنی، شغل جدیدی پیدا کنی،

and then you meet up with them six months later and they say, How has it gone yourself?

بعد شش ماه بعد با آنها ملاقات می‌کنی و می‌گویند: خودت چطور شد؟

Or my plans just went up in flames or went up in smoke because something happened.

یا برنامه های من فقط آتش گرفت یا دود شد چون اتفاقی افتاد.

Life gets in the way, Events are out of your control.

زندگی مانع می شود، رویدادها خارج از کنترل شما هستند.

Mean that you can't do your plan, you can't pursue your original goal was able to do new ones.

یعنی شما نمی توانید برنامه خود را انجام دهید، نمی توانید هدف اصلی خود را دنبال کنید، توانسته اید اهداف جدیدی را انجام دهید.

It happens quite a lot in life.

در زندگی خیلی اتفاق می افتد.

Here's another one. Steve.

اینم یکی دیگه استیو

what about feel the heat.

چه در مورد احساس گرما

You feel the heat.

گرما رو حس میکنی

So this also could be work related.

بنابراین این نیز می تواند مربوط به کار باشد.

Maybe you're in a situation or a position where perhaps there is a lot of pressure

شاید شما در موقعیت یا موقعیتی هستید که شاید فشار زیادی

on you to do well or succeed.

روی شما برای انجام کارهای خوب یا موفقیت وجود دارد.

So you might say that you are feeling

بنابراین ممکن است بگویید که گرما را احساس می کنید

the heat, you are under some sort of tension

،

or pressure quite often at work.

اغلب در محل کار تحت نوعی تنش یا فشار هستید.

Yes, Yes, you can.

بله، بله، شما می توانید.

I think that's probably that's quite a American phrase, would you say?

فکر می کنم این احتمالاً یک عبارت آمریکایی است، می توانید بگویید؟

I think feeling the heat. I think you're feeling pressure.

فکر کنم گرما رو حس کنم من فکر می کنم شما احساس فشار می کنید.

Yes. Yes.

آره. آره.

I think it's used more as well here.

فکر کنم اینجا هم بیشتر استفاده شده

Stress due to maybe a lot of you've got a lot of things to do

استرس ناشی از شاید بسیاری از شما کارهای زیادی برای انجام دادن

at work.

So it's causing you a bit of stress.

در محل کار دارید.

بنابراین باعث ایجاد استرس در شما می شود.

But attention, you feeling the heat, you feel the pressure

اما توجه، شما گرما را احساس می کنید، فشار

of literally the heat from

گرمای ناشی از

excess work, a lot of workload that might be on you.

کار اضافی را احساس می کنید، حجم کاری زیادی که ممکن است روی شما باشد.

So quite often if you are under pressure,

بنابراین اغلب اوقات اگر تحت فشار هستید،

you feel as if there is a need for you to do very well.

احساس می کنید که نیاز به انجام کارهای بسیار خوب دارید. می

You can say that you are feeling the heat, you are feeling the pressure.

توانید بگویید که گرما را احساس می کنید، فشار را احساس می کنید.

Lewis said that he's suffering burnout.

لوئیس گفت که او از فرسودگی رنج می برد.

Essayed seasonal affective disorder,

اختلال عاطفی فصلی را مورد بررسی قرار دادند،

which is they think that that's to do with lack of light, don't they?

یعنی آنها فکر می کنند که این به کمبود نور مربوط می شود، اینطور نیست؟

Well, it's a lack of vitamin D because.

خوب، این کمبود ویتامین D است زیرا.

Because when you don't get light, you

زیرا وقتی نور نمی گیرید، بدن شما به

lots of lots of ways that your body reacts to these things.

روش های زیادی به این چیزها واکنش نشان می دهد.

Yeah. That's not.

آره آن نیست.

Yeah as I said it's just a lack of light

بله همانطور که گفتم فقط کمبود نور چیزی

is what they think.

است که آنها فکر می کنند.

Mr. Duncan, what attracts you to.

آقای دانکن، چه چیزی شما را جذب می کند.

So yeah, yes, I mean they used to talk about it a lot,

بنابراین بله، بله، منظورم این است که آنها قبلاً زیاد در مورد آن صحبت می کردند،

but I'm not sure whether it's lost a bit of credibility now

اما من مطمئن نیستم که اکنون که این نظریه اعتبارش را از دست داده است

that that theory, because

، زیرا قبلاً می

you used to be able to buy these light boxes, you still buy them? Yes.

توانستید این جعبه های نور را بخرید، هنوز آنها را می خرید. ? آره.

Where you sort of sit in front of a bright light that's supposed to mimic the same wavelengths of the sun.

جایی که به نوعی در مقابل نور درخشانی می نشینید که قرار است همان طول موج های خورشید را تقلید کند.

Yes. They they still sell them on Amazon.

آره. آنها هنوز آنها را در آمازون می فروشند.

They do.

I'm not sure whether that I need to look that up, Louise, actually, because I did read something

انجام می دهند.

من مطمئن نیستم که آیا باید آن را جستجو کنم، لوئیز، در واقع، زیرا

somewhere recently to suggest that they may be

اخیراً چیزی را در جایی خواندم که نشان می دهد ممکن است آنها

that might not be something that is

چیزی باشند که

looked upon in medical terms as being a credible thing anymore, But I might be wrong.

در اصطلاح پزشکی دیگر به عنوان یک چیز معتبر به نظر نمی رسند. ولی ممکنه اشتباه کنم

So what else could you do? What?

پس چه کار دیگری می توانستید انجام دهید؟ چی؟

Well, if you can't use the light box, if that's if that's not useful.

خوب، اگر نمی توانید از جعبه نور استفاده کنید، اگر این کار مفید نیست.

What what what else could you do, for example?

چه کار دیگری مثلاً می توانید انجام دهید؟

Well, I mean, that's why they say get outside and get lots of get light.

خب منظورم این است که به همین دلیل است که می گویند برو بیرون و نور زیادی دریافت کن.

But I'm not sure whether,

اما مطمئن نیستم، می‌دانید

you know, whether they think that lack of light really

، آیا آنها فکر می‌کنند که فقدان نور واقعاً

is a cause of sort of it's not really burn out.

دلیلی برای نوعی سوختگی نیست یا خیر.

It's more they used to say it used to give people a very low mood.

بیشتر می گفتند که این کار باعث می شد خلق و خوی بسیار ضعیفی به مردم بدهد.

So which isn't quite the same as burnt out.

بنابراین که کاملاً مشابه سوختگی نیست.

And the form of depression may be due to lack of light in the winter months.

و شکل افسردگی ممکن است به دلیل کمبود نور در ماه های زمستان باشد.

Yes, it's often seasonal.

بله، اغلب فصلی است.

Seasonal snow in the summer.

برف فصلی در تابستان.

So obviously now in France, probably like here, very little

بنابراین واضح است که اکنون در فرانسه، احتمالاً مانند اینجا، نور بسیار کمی روشن است

light going on, but you do lots of exercise.

، اما شما ورزش زیادی انجام می دهید.

Lewis So I would imagine that maybe be, you know, try a light box if it works.

لوئیس بنابراین من تصور می کنم که اگر کار می کند، شاید یک جعبه نور را امتحان کنید.

But yeah, but I mean, it's connected with what you said, vitamin D

اما بله، اما منظورم این است که با آنچه شما گفتید مرتبط است، ویتامین D

in that in the winter months, if you're not getting exposure to the sun,

به این دلیل که در ماه های زمستان، اگر در معرض نور خورشید قرار نگیرید،

you won't get enough vitamin D, So maybe try a supplement.

ویتامین D کافی دریافت نخواهید کرد ، بنابراین شاید یک مکمل را امتحان کنید.

Yes. Anyway, but I like the fact we're giving medical advice.

آره. به هر حال، اما من این واقعیت را دوست دارم که ما توصیه های پزشکی می کنیم.

I am.

من هستم.

Vitamin D is is a serious thing

ویتامین D یک چیز جدی است

that people are lacking in many countries anyway.

که به هر حال مردم در بسیاری از کشورها دچار کمبود آن هستند.

Feel the heat, feel the pressure.

گرما را احساس کنید، فشار را احساس کنید.

You feel under pressure.

احساس می کنید تحت فشار هستید.

now this is a good well, it's not a good sentence,

حالا این یک چاه خوب است، جمله خوبی نیست،

but it can be used in a negative way and a positive way

اما می توان از آن به صورت منفی و مثبت

to set the world on fire.

برای آتش زدن جهان استفاده کرد.

So this might sound quite violent and destructive,

بنابراین این ممکن است کاملاً خشونت آمیز و مخرب به نظر برسد،

but if a person sets the world on fire, we can also say

اما اگر شخصی دنیا را به آتش بکشد، ما نیز می توانیم

something. it's gone back on there.

چیزی بگوییم. به آنجا برگشته است

That's good.

خوبه.

That was close.

که نزدیک بود.

So to set the world on fire, it means to do something that makes a big impression.

پس آتش زدن دنیا به معنای انجام کاری است که تأثیر بزرگی بر جای می گذارد.

Maybe a person has a lot of energy.

شاید انسان انرژی زیادی داشته باشد.

It's very similar to the one earlier to be fired up.

این بسیار شبیه به یکی از قبلی است که به آتش کشیده می شود.

So to set the world on fire is to to be

پس آتش زدن دنیا به معنای

to be quite impressive.

تاثیرگذار بودن است.

And you make changes that that are felt course

و شما تغییراتی ایجاد می‌کنید که البته احساس می‌شود،

it can also mean something negative maybe a person who wants to set the world on fire.

این می‌تواند به معنای چیزی منفی نیز باشد، شاید شخصی که می‌خواهد دنیا را به آتش بکشد.

Some people just want to destroy things because they're not happy.

برخی از مردم فقط می خواهند چیزها را نابود کنند زیرا خوشحال نیستند.

Maybe they just want to see destruction around them.

شاید آنها فقط می خواهند ویرانی را در اطراف خود ببینند.

So you could, I suppose, use that in different ways.

بنابراین، من فکر می کنم می توانید از آن به روش های مختلف استفاده کنید.

But we often talk about setting the world on fire

اما ما اغلب در مورد آتش زدن جهان

as being something that makes changes.

به عنوان چیزی که باعث تغییر می شود صحبت می کنیم.

I think you've got to realise as well that everybody got, you know, everybody's got different

من فکر می‌کنم باید به این نکته توجه داشته باشید که هر کس، می‌دانید،

when it comes to sort of burn out and things like that.

وقتی صحبت از فرسودگی و مواردی از این دست به میان می‌آید، همه با هم متفاوت هستند.

Everyone's got different levels of of ability to cope with that.

هر کس سطوح مختلفی از توانایی برای کنار آمدن با آن را دارد.

But we're all, we're not all the same. And

اما همه ما هستیم، همه مثل هم نیستیم. و

the trouble is some people get,

مشکل این است که برخی افراد دچار

some people get stressed and then they use alcohol or drugs don't they,

استرس می شوند، و سپس از الکل یا مواد مخدر استفاده می کنند، نه،

to try and alleviate their stress, which of course is going to cause problems further down the line.

تا سعی کنند استرس خود را کاهش دهند، که البته باعث ایجاد مشکلات بیشتر می شود.

Everyone's got their own limits.

هرکسی محدودیت های خودش را دارد

We've got to move on.

باید ادامه بدیم

Steve Yes, so another one

استیو بله، پس یکی دیگر از

we've had, this would already ignite.

ما تا به حال، این در حال حاضر مشتعل می شود. به

I think this is a great word.

نظر من این یک کلمه عالی است.

I don't know why.

When you say it ignite, it sounds dramatic

نمی دانم چرا.

وقتی می گویید مشتعل می شود، دراماتیک به نظر می رسد

and that's because it is because something will will start burning.

و دلیل آن این است که چیزی شروع به سوختن خواهد کرد.

You ignite something, as we saw earlier, to

شما چیزی را افروخته می کنید، همانطور که قبلا دیدیم، به

to light a fire, to start a fire,

روشن کردن آتش، برافروختن آتش، شعله ور

ignite comes from the word fire,

شدن از کلمه آتش، به

to start something that is burning,

راه انداختن چیزی که در حال سوختن است،

to start a fire to produce the flames

برافروختن آتش برای تولید شعله ها

or to start the fire burning to ignite.

یا روشن کردن آتش برای شعله ور شدن می آید. .

So I suppose in a way you might ignite an idea.

بنابراین من فکر می کنم شما ممکن است به طریقی ایده ای را برانگیزد.

You can suddenly have an idea.

شما می توانید ناگهان ایده ای داشته باشید.

Wow. Wow.

وای. وای.

Like a spark going off inside your brain.

مثل جرقه ای که در مغزت زده می شود.

Suddenly you have a great idea.

ناگهان یک ایده عالی به ذهن شما می رسد.

You can ignite a relationship, can't you?

شما می توانید یک رابطه را شعله ور کنید، نه؟

as well. I'm

همچنین. من

not sure why to use that in a phrase, but you can do

مطمئن نیستم که چرا از آن در یک عبارت استفاده کنم، اما قطعاً می توانید این کار را انجام دهید

definitely.

.

Okay.

باشه.

Ignite to to start something.

برای شروع کاری به را روشن کنید.

To start a fire, to start the flames burning.

برای برافروختن آتش، برای روشن کردن شعله های آتش.

There was that very song many years ago by Billy Joel.

آن آهنگ سال ها پیش از بیلی جوئل بود.

We didn't start the fire.

ما آتش را روشن نکردیم.

Somebody mentioned that earlier. Yeah.

کسی قبلاً به آن اشاره کرد. آره

Very good song.

آهنگ خیلی خوبیه

And it's and it's a great song because it goes through

و این یک آهنگ عالی است، زیرا از

all of the tragedies, the mistakes and the disasters

تمام تراژدی ها، اشتباهات و بلایایی می گذرد

that have occurred in humanity over the past maybe 40 or 50 years.

که شاید در 40 یا 50 سال گذشته در بشریت رخ داده است.

So it is a very good song and still a classic for Billy Joel.

بنابراین آهنگ بسیار خوبی است و هنوز هم یک آهنگ کلاسیک برای بیلی جوئل است.

He's still performing, by the way, and I think he's around

اتفاقاً او هنوز هم اجرا می‌کند، و فکر می‌کنم

70 now, but still going strong.

الان حدود 70 سال دارد، اما همچنان قوی است.

Ignite Here's another one, Steve So this is a medical the next one

Ignite در اینجا یکی دیگر است، استیو پس این یک پزشکی بعدی

in Flame in Flame.

در شعله در شعله است.

So we can use this in many ways, can't we?

بنابراین ما می توانیم از این به طرق مختلف استفاده کنیم، اینطور نیست؟

We can, yes.

ما می توانیم، بله.

So we can use it to to show how something is being affected.

بنابراین می توانیم از آن برای نشان دادن اینکه چگونه چیزی تحت تاثیر قرار می گیرد استفاده کنیم. می‌توانیم

We can use it as the medical term

آن را به‌عنوان اصطلاح پزشکی

for something that it has become infected

برای چیزی استفاده کنیم که عفونی شده

or maybe something that has swollen and is painful.

یا شاید چیزی که متورم شده و دردناک است.

So in flame, you can also use it

بنابراین در شعله، همچنین می توانید از آن

to show that something has been made worse as well.

برای نشان دادن اینکه چیزی بدتر شده است استفاده کنید.

You might inflame a situation.

ممکن است یک موقعیت را ملتهب کنید.

You are making that thing worse deliberately.

شما عمداً این موضوع را بدتر می کنید.

Yeah.

So there could be an argument going on between two people

آره

بنابراین ممکن است بین دو نفر بحثی در جریان باشد

and you then start to say things

و شما شروع به گفتن چیزهایی کنید

which can inflame the situation.

که می تواند اوضاع را شعله ور کند.

So you might say something that annoys one to the other.

بنابراین ممکن است چیزی بگویید که یکی را آزار دهد.

People are having an argument

مردم در حال بحث هستند

because it seems like you're taking sides and somebody might, you know, you might

زیرا به نظر می رسد که شما طرفداری می کنید و ممکن است کسی، می دانید، شما

some people might be having an argument and you say, well, I need to go over there and try and stop that.

ممکن است برخی افراد بحث کنند و شما بگویید، خوب، من باید به آنجا بروم و سعی کنم آن را متوقف کنم.

But somebody else might say, Don't go over there.

اما یکی دیگر ممکن است بگوید، آنجا نرو.

You'll only inflame the situation, meaning

شما فقط اوضاع را ملتهب خواهید کرد، به این معنی

that you're going to say something which is just going to make things get worse.

که چیزی می گویید که فقط اوضاع را بدتر می کند.

And quite often we see we see that

و اغلب ما شاهد این هستیم که

in conflict certainly around the world.

قطعاً در سراسر جهان درگیری دارند.

You know that countries well, other countries who deliberate

شما خوب می دانید که کشورها، کشورهای دیگری که قصد دارند

do something to to make things worse, they'll inflame the situation.

کاری می کنند تا اوضاع بدتر شود، اوضاع را ملتهب خواهند کرد.

So just like if you get inflammation, you should get a red.

بنابراین درست مانند اگر التهاب دارید، باید قرمز شوید.

If you hear inflammation, it means that it's gone.

اگر التهاب را شنیدید به این معنی است که از بین رفته است.

It goes red.

قرمز می شود.

Part of your skin inflammation, it goes red, it swells like red.

بخشی از التهاب پوست شما، قرمز می شود، مثل قرمز متورم می شود.

The colour of fire, it becomes painful. Yeah.

رنگ آتش، دردناک می شود. آره

So you're causing your actions or somebody else's actions can make a situation

بنابراین شما باعث اعمال خود یا اعمال شخص دیگری می‌شوید، می‌تواند

that's already bad worse in some way

by either saying something or by something you do, maybe deliberately

با گفتن چیزی یا کاری که انجام می‌دهید، ممکن است عمدی

or inadvertently in Archy says, inflame the masses.

یا سهواً، توده‌ها را ملتهب کند، وضعیتی را که قبلاً بدتر است، بدتر کند.

Yes, you might make make a group of people angry.

بله، ممکن است گروهی از مردم را عصبانی کنید.

You inflame. Yes. The crowd.

شما ملتهب می شوید. آره. شلوغ.

You are causing them to become angry.

شما باعث عصبانیت آنها می شوید.

And of course, this is how

و البته، اینگونه است که

leaders often control people

رهبران غالباً

by saying something

با گفتن چیزی

that might not be right about another group of people,

که ممکن است در مورد گروه دیگری از مردم درست نباشد، مردم را کنترل می کنند،

thus inflaming all their popular nation to rise up and fight them or something.

در نتیجه همه ملت محبوب خود را ملتهب می کنند تا قیام کنند و با آنها یا چیزی بجنگند. البته

Another phrase you can use, of course, is fan the flames,

عبارت دیگری که می توانید استفاده کنید این است که شعله های آتش را باد کنید، به این

which means that you are causing the fire to become worse.

معنی که شما باعث تشدید آتش می شوید.

So that is another good phrase.

پس این یک عبارت خوب دیگر است.

If you fan the flames, it means you are causing

اگر شعله های آتش را شعله ور کنید، به این معنی است که باعث

the fire to become worse again.

شدیدتر شدن مجدد آتش می شوید.

You can use it figuratively.

می توانید از آن به صورت مجازی استفاده کنید.

You are making a situation much worse than it was.

داری شرایط رو خیلی بدتر از اونی که بودی درست می کنی.

You inflame the situation of fanning the flames.

شما اوضاع شعله ور شدن را شعله ور می کنید.

I just said, yeah, that's it. Yeah.

فقط گفتم آره همین. آره

I thought you just said it. Yes. Good. Well done.

فکر کردم همین الان گفتی آره. خوب آفرین.

And finally, you will be pleased to hear.

و در نهایت، از شنیدن آن خوشحال خواهید شد.

To have a burning ambition,

جاه طلبی سوزان داشتن،

to have ambition, something that is burning.

جاه طلبی، چیزی که می سوزد.

And now we came.

و حالا ما آمدیم.

This is interesting, Steve, because this can also be medical, something that is burning.

این جالب است، استیو، زیرا این نیز می تواند پزشکی باشد، چیزی که می سوزد.

So it can be a sensation.

بنابراین می تواند یک احساس باشد.

Maybe if your hand is hot, you might say that it's burning,

شاید اگر دستتان داغ است، ممکن است بگویید که می سوزد،

it's too hot, or maybe

خیلی گرم است، یا شاید

something that is very painful.

چیزی که بسیار دردناک است.

But to have a burning ambition

اما داشتن یک جاه طلبی سوزان

means something that you really want to do,

به معنای چیزی است که واقعاً می خواهید انجام دهید،

maybe something that you have in your heart

شاید چیزی که در قلب خود دارید

that you would really like to do very much.

و واقعاً دوست دارید انجام دهید.

Burning ambition, something.

جاه طلبی سوزان، چیزی.

It's like it's like a fire inside you.

انگار درونت مثل آتش است.

It won't die down.

نمی میرد

It's an itch. It's something that you really want to do.

این یک خارش است. این چیزی است که شما واقعاً می خواهید انجام دهید.

I have a burning ambition to be a famous singer

من یک جاه طلبی سوزان دارم که یک خواننده مشهور باشم

or I have a burning ambition to to start my own business or something like that.

یا یک جاه طلبی سوزان برای شروع کسب و کار خودم یا چیزی شبیه به آن.

It means that it's.

یعنی همینطوره

It's like you've got this fire inside you that wants to do something.

انگار این آتش را در درون خود دارید که می خواهد کاری انجام دهد.

It's true. Yes.

درسته. آره.

Yes. It's a good one, actually, to have a burning ambition.

آره. در واقع، داشتن یک جاه طلبی خوب است.

And we all have one, I think.

و من فکر می کنم همه ما یکی داریم.

I think when you're young, we often have some sort of burning ambition

من فکر می کنم وقتی جوان هستید، ما اغلب نوعی جاه طلبی سوزان داریم

and some of us find that ambition

و برخی از ما آن جاه طلبی را در می یابیم

that we manage to actually do it, and some people don't.

که واقعاً موفق به انجام آن می شویم، و برخی از مردم این کار را نمی کنند.

But to have a burning ambition about no smoke without fire, we've done

اما برای داشتن یک جاه طلبی سوزان در مورد عدم دود بدون آتش، این کار را زمانی انجام داده ایم که

that when we haven't done it, and we're not going to do it, but we can talk about it.

آن را انجام نداده ایم، و قرار نیست آن را انجام دهیم، اما می توانیم در مورد آن صحبت کنیم.

Okay, No smoke without fire.

خوب، بدون آتش دود وجود ندارد.

Maybe if something is done

شاید اگر کاری انجام شده باشد

or appears to have been done and then later

یا به نظر برسد که انجام شده است و بعداً

it is proven that that person did not do that thing or it didn't happen.

ثابت شود که آن شخص آن کار را انجام نداده یا اتفاق نیفتاده است.

A person might still believe that individual

ممکن است فردی همچنان معتقد باشد که فرد

or that person is responsible

یا آن شخص

in some way, even though they're all of the

به نحوی مسئول است، حتی اگر

all of the claims against them have been have been dismissed.

همه ادعاها علیه او رد شده باشد.

So maybe you go to court or you go on trial for

بنابراین ممکن است به دادگاه بروید یا

for a serious offence, but they find you not guilty.

برای یک جرم جدی محاکمه شوید، اما آنها شما را بی گناه می دانند.

So you walk away, you are free, but other people

بنابراین شما می روید، شما آزاد هستید، اما دیگران

still doubt that you are innocent.

هنوز شک دارند که شما بی گناه هستید.

They will say there is no smoke without fire.

خواهند گفت دود بدون آتش نیست.

Yes, it's often a phrase it's used.

بله، اغلب عبارتی است که از آن استفاده می شود.

Somebody is accused of something.

کسی متهم به چیزی است.

Maybe if in a group of friends or somebody at work,

شاید اگر در یک گروه از دوستان یا کسی در محل کار،

maybe somebody at work is somebody says, such and such.

شاید کسی در محل کار است که کسی می گوید، فلان و فلان.

He keeps trying to chat me up all the time. Okay,

او مدام سعی می کند با من چت کند. خوب،

you know,

می دانید،

done something inappropriate or something like that, because you know what it's like in the workplace now.

کاری نامناسب یا چیزی شبیه به آن انجام دادید، زیرا می دانید که اکنون در محل کار چگونه است.

You got to be very careful what you do.

شما باید خیلی مراقب کاری که انجام می دهید باشید.

Otherwise you're being accused of inappropriate and

در غیر این صورت شما متهم به نامناسبی هستید و

there's no proof of it.

هیچ مدرکی برای آن وجود ندارد.

But somebody else overhears a conversation

اما یکی دیگر مکالمه را می شنود

and says, well, you know what they say there's no smoke without fire.

و می گوید، خوب، می دانید چه می گویند بدون آتش دود نیست.

Okay. In other words, if there's some whiff of something

باشه. به عبارت دیگر، اگر چیزی در جریان است

going on or they might say the business, the business is about to

یا ممکن است بگویند کسب و کار، کسب و کار در شرف است

we've that we're going to be taken over by another company.

که ما توسط شرکت دیگری تصاحب می‌شویم.

You know, the business hasn't been doing very well.

می دانید، کسب و کار خیلی خوب کار نکرده است.

There's going to be a takeover.

قرار است تصاحب شود.

And don't be ridiculous, you might say, but somebody might say, there's no smoke without fire.

و ممکن است بگویید مسخره نباشید، اما ممکن است کسی بگوید، بدون آتش دود وجود ندارد.

So the rumour starts a little puff of smoke, but

بنابراین شایعه کمی از دود شروع می شود، اما

there might be a big fire underneath there waiting to ignite.

ممکن است آتش بزرگی در زیر آن وجود داشته باشد که منتظر شعله ور شدن باشد.

In other words, what you're saying might be true. Yes.

به عبارت دیگر، آنچه شما می گویید ممکن است درست باشد. آره.

But what you're saying is the effect is, is obvious.

اما چیزی که شما می گویید این است که تأثیر آن واضح است.

So there must be a cause.

پس باید علتی داشته باشد.

That's what it's almost a reverse.

این چیزی است که تقریباً معکوس است.

You are saying that there is an effect, so

شما می گویید یک معلول وجود دارد، پس حتماً

there must somewhere be the cause underneath.

یک جایی زیر آن علت وجود دارد.

There is no smoke without fire.

بدون آتش دودی وجود ندارد. .

That is a good point.

نکته ی خوبی است

Well, I think we've covered quite a few of those today.

خوب، من فکر می کنم که ما امروز به تعدادی از آنها پرداخته ایم.

I have to say we've we've we've done quite a few of those.

باید بگویم که ما چندین مورد از آنها را انجام داده ایم.

I thank you for your

از

messages in the live

پیام های شما در

chat to help us along with with the subject. Yes.

چت زنده برای کمک به ما در زمینه موضوع تشکر می کنم. آره.

From that. It's very nice to see you here today.

از آن. خیلی خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

We have a lovely day weatherwise and I have a feeling we might be going out for a little walk.

از نظر آب و هوا روز خوبی را سپری می کنیم و من احساس می کنم ممکن است برای کمی پیاده روی بیرون برویم.

What do you think, Steve?

نظرت چیه استیو؟

Well, well, yes, let's.

خوب، خوب، بله، اجازه دهید. بیا

Let's go out there and.

بیرون برویم و.

Well, there's no smoke without fire, Duncan.

خوب، دود بدون آتش وجود ندارد، دانکن.

Well, it doesn't make sense. That makes sense.

خوب منطقی نیست این منطقی است.

I mean, I have a going after I have a burning ambition today to go outside.

منظورم این است که بعد از اینکه امروز یک جاه طلبی سوزان دارم که به بیرون بروم، می روم.

Why not?

چرا که نه؟

And maybe I will meet an old flame, not around here,

و شاید من با یک شعله قدیمی ملاقات کنم، نه در اینجا،

and maybe we will reignite our relationship.

و شاید دوباره رابطه خود را شعله ور کنیم.

Well, really, truly would be a miracle.

خوب، واقعاً، واقعاً یک معجزه خواهد بود.

And there was there would be a lot of smoke

و در آنجا دود

and fire and maybe a little bit of steam as well.

و آتش زیاد و شاید کمی بخار نیز وجود داشت.

Therefore, you just said earlier there's people of all ages watching.

بنابراین، شما قبلاً گفتید که افراد در هر سنی در حال تماشا هستند.

Well, that's suggestive. It's not direct.

خوب، این پیشنهاد است. مستقیم نیست

So what?

پس چی؟

Okay, Steve, so today is firework night or day.

باشه، استیو، پس امروز شب یا روز آتش بازی است.

So tonight lots of people will be letting off their fireworks because it is the 5th of November.

بنابراین امشب بسیاری از مردم آتش بازی های خود را انجام خواهند داد زیرا 5 نوامبر است.

As I said earlier, we often commemorate

همانطور که قبلاً گفتم، ما اغلب

a certain event that took place the 5th of November.

رویداد خاصی را که در 5 نوامبر رخ داده است، گرامی می داریم.

Remember, remember the 5th of November?

یادتان هست، پنجم نوامبر را به یاد دارید؟

Gunpowder, treason and plot.

باروت، خیانت و توطئه.

I see no reason why the 5th of November

من دلیلی نمی بینم که 5 نوامبر

should ever be forgot.

هرگز فراموش شود.

Of course, you can also say the gunpowder,

البته می توان گفت باروت،

treason, gunpowder, treason.

خیانت، باروت، خیانت.

When they tried to blow up the Houses of Parliament.

زمانی که آنها قصد داشتند ساختمان پارلمان را منفجر کنند.

I think that's it for today.

فکر کنم همین امروز باشه

Trying to get rid of that. I've been out in the news.

تلاش برای خلاص شدن از شر آن من در اخبار بودم.

Now that they're trying to make this something that we don't do every year,

اکنون که آنها سعی می کنند این را کاری کنند که ما هر سال انجام نمی دهیم،

which is of course what that what the

که البته همان کاری است که

the woke brigade are trying to do, which is to take away all the sun.

تیپ بیدار می خواهد انجام دهد، یعنی از بین بردن تمام خورشید.

We can't do that anymore.

ما دیگر نمی توانیم این کار را انجام دهیم.

It's hundreds of years ago.

صدها سال پیش است.

We can't celebrate that anymore. It's not appropriate.

ما دیگر نمی توانیم آن را جشن بگیریم. مناسب نیست

Get lost.

از دست رفته.

We've been doing it all our lives and we're going to carry on doing it

ما در تمام زندگی خود این کار را انجام داده ایم و به انجام آن

fine.

به خوبی ادامه خواهیم داد.

And on that note, we will say thank you very much for watching us today.

و در این یادداشت، ما از اینکه امروز ما را تماشا کردید بسیار متشکریم.

We are now going I hope we can have a little walk

ما اکنون می رویم، امیدوارم بتوانیم کمی قدم بزنیم

and get some of that lovely sunshine and then it will

و کمی از آن آفتاب دوست داشتنی دریافت کنیم و

hopefully prevent us from becoming sad.

امیدوارم که از غمگین شدن ما جلوگیری کند.

Seasonal Affective Disorder.

اختلال عاطفی فصلی.

We hope we don't want any of that.

امیدواریم هیچ کدام از اینها را نخواهیم.

I will be back on Wednesday, Wednesday from 2 p.m.

چهارشنبه چهارشنبه از ساعت 14 برمی گردم.

UK time and we will have a little chat.

وقت انگلستان است و ما یک گپ کوچک خواهیم داشت.

We will have a little bit of fun, we will have some new words, we will have a lot of this

ما کمی سرگرم خواهیم شد، چند کلمه جدید خواهیم داشت، از این چیزها خواهیم داشت

and we hope that we don't that by coming on this live stream

و امیدواریم که با آمدن در این پخش زنده این کار را نکنیم،

then you won't will forget all your woes and all your worries and any sadness and any sad day,

آنگاه همه بدبختی ها و همه مشکلات خود را فراموش نکنید. نگرانی شما و هر غم و هر روز غمگینی،

and you will enjoy yourself, at least for this short period of time that we are on.

و شما از خود لذت خواهید برد، حداقل برای این مدت کوتاهی که ما در آن هستیم.

We are a ray of sunshine.

ما پرتوی از آفتاب هستیم.

I hope not.

امیدوارم اینطور نباشه.

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

We don't want to weed having to douse the flames.

ما نمی‌خواهیم مجبور باشیم شعله‌های آتش را خاموش کنیم.

It's not a great cloud.

ابر بزرگی نیست.

We are not clouds.

ما ابر نیستیم

We are rays of sunshine.

ما پرتوهای آفتاب هستیم

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

See you on Wednesday.

چهارشنبه می بینمت.

By the way, if you want to make a donation, you're more than welcome to do so.

به هر حال، اگر می‌خواهید کمک مالی کنید، می‌توانید این کار را انجام دهید.

I will put that on the screen very quickly because I'm sometimes asked about it.

من آن را خیلی سریع روی صفحه نمایش خواهم گذاشت زیرا گاهی اوقات در مورد آن از من سؤال می شود.

So here it is now. There it is.

پس الان اینجاست. ایناهاش.

If you want to make a donation to help my work continue forever

اگر می خواهید کمک مالی کنید تا به کار من برای همیشه ادامه یابد

because I do all of this for free

زیرا من همه این کارها را رایگان انجام می دهم

and I have done for the past 17 years.

و در 17 سال گذشته انجام داده ام.

Yes. Please don't think. Mr.

آره. لطفا فکر نکن آقای

C's working again now. So, you know,

سی اکنون دوباره کار می کند. بنابراین، می دانید،

anyway, you know, he's got enough money to fund Mr.

به هر حال، می دانید، او پول کافی برای تامین هزینه

Duncan's equipment.

تجهیزات آقای دانکن دارد.

The answer is no, because I've got my own bills to pay.

پاسخ منفی است، زیرا من قبض های خود را برای پرداخت دارم.

So, yeah, everything is a mr. Duncan.

بنابراین، بله، همه چیز یک آقای است. دانکن

Greatly appreciate it and keep going.

بسیار قدر آن را بدانید و ادامه دهید.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

See you very soon.

خیلی زود میبینمت

And of course, until the next time we meet here, that's Mr.

و البته، تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ملاقات می کنیم، آن آقای

Steve and myself and yes, I have noticed that Steve

استیو و من هستیم و بله، من متوجه شده ام که استیو

is not wearing his ring.

حلقه اش را نمی زند.

I'm wearing mine.

من مال خودم را می پوشم

I knew when I got out of the house.

وقتی از خانه بیرون آمدم فهمیدم.

Yes, but you should be wearing it on the live stream as well, because in the house when I go out,

بله، اما باید آن را در پخش زنده هم بپوشید، زیرا در خانه وقتی بیرون می روم، وقتی

when I wear it, when I go out of the house, I'm telling everybody, look, don't come near this.

می پوشم، وقتی از خانه بیرون می روم، به همه می گویم ببینید، نزدیک نشوید. این.

I'm you know, I'm you know, I'm married, but when I'm in the house, I'm with you.

من می دانم، من می دانم، من متاهل هستم، اما وقتی در خانه هستم، با شما هستم.

So I don't, you know.

پس من نمی دانم، شما می دانید.

Yes, but what about out there?

بله، اما در آنجا چطور؟

There might be someone who who develops an infatuation for you.

ممکن است کسی باشد که برای شما شیفتگی ایجاد کند.

Maybe they become hot for the first time, they become hot for Mr.

شاید برای اولین بار داغ می شوند، برای آقای استیو داغ می شوند

Steve. Hot off? Yes.

. داغ خاموش؟ آره.

I mean, maybe.

یعنی شاید.

Maybe a relationship is being a

شاید یک رابطه در حال

rekindled, ignited, ignited.

شعله ور شدن، شعله ور شدن، شعله ور شدن باشد.

Yes, that's right.

بله درست است.

But we haven't got a certain person on who you know.

اما ما شخص خاصی را نداریم که شما بشناسید.

Okay. give give you the hots.

باشه. به شما داغ را بدهد.

Okay. Steve.

باشه. استیو

Yeah, exactly.

To give someone the hots is to get them very excited over a person's appearance.

بله دقیقا.

اینکه به کسی جذابیت بدهیم به معنای هیجان زده کردن او نسبت به ظاهر یک فرد است.

Not on today anyway.

به هر حال امروز نیست

Steve Having to do that, I'm just going to say well.

استیو باید این کار را انجام دهد، فقط خوب می گویم.

Well Petra had a court case, didn't.

خوب پترا پرونده دادگاه داشت، نداشت.

Come on, Petra.

بیا، پترا.

That is a strange way of ending the live stream.

این یک روش عجیب برای پایان دادن به پخش زنده است.

I don't know, Steve.

من نمی دانم، استیو.

Mr. Steve might have solved his ring.

آقای استیو شاید حلقه اش را حل کرده باشد.

I think he may have.

من فکر می کنم او ممکن است داشته باشد.

He may have so far.

او ممکن است تا کنون.

It's okay.

مشکلی نیست.

Maybe he's trying to get a Ford Mustang.

شاید او در حال تلاش برای گرفتن یک فورد موستانگ است.

We're only joking on.

ما فقط شوخی می کنیم

He may or may be just the steering wheel from a Ford Mustang.

او ممکن است فقط فرمان یک فورد موستانگ باشد یا ممکن است. می‌دانی

You know, look, don't take it too seriously on here.

، ببین، اینجا را خیلی جدی نگیر.

You know, we're joking.

میدونی ما داریم شوخی میکنیم

It's banter anyway, right?

به هر حال این مسخره است، درست است؟

I'm not joking.

شوخی نمی کنم.

Catch you later.

بعد به شما ملحق میشم.

See you on Wednesday 2 p.m. UK time.

چهارشنبه ساعت 14 میبینمت به وقت انگلستان

And of course, you know what's coming next.

و البته، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Are you ready, Mr Steve?

آیا شما آماده اید، آقای استیو؟

I'm ready.

من آماده ام.

Ta ta for now.

تا تا فعلا

He's brilliant Now.

او اکنون درخشان است.