'SETTLE for LESS' & compromise / English Addict eXtra / LIVE chat / Wed 16th NOV 2022

Who is

چه کسی

ready to listen and learn?

آماده شنیدن و یادگیری است؟

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

We are back. One small.

ما برگشتیم. یکی کوچولو

You can't keep me down however hard you try

شما نمی توانید من را ناامید کنید، هر چقدر هم که تلاش

it is English addict coming to you

کنید، معتاد انگلیسی

right now from the birthplace of the English language,

همین الان از زادگاه زبان انگلیسی نزد شما می آید،

which just happens to be, oh, my goodness, I can't believe it.

که اتفاقاً، خدای من، نمی توانم آن را باور کنم.

It is happening right now.

همین الان در حال وقوع است.

Of course, it is coming

البته

live from England.

از انگلیس بصورت زنده میاد.

And we are back,

و همه برگشتیم

everyone.

.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr.

این آقای

Duncan in England.

دانکن در انگلیس است.

How are you today? Are you okay?

امروز چطوری؟ حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you happy?

آیا شما خوشحال هستید؟

I hope you are feeling happy today.

امیدوارم امروز احساس خوشبختی کرده باشید.

Okay, Mr. Steve.

باشه، آقای استیو.

That's enough.

بس است.

That's enough.

بس است.

Stop waving. For goodness sake.

دست از تکان دادن بردارید. به خاطر خدا

My name is Duncan. I talk about the English language.

اسم من دانکن است. من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I am one of those up there.

ممکن است بگویید من یکی از آن بالا هستم.

I one of those. Can you see it up there?

من یکی از اونها می تونی اون بالا رو ببینی؟

Where is it?

Oh, there it is.

کجاست؟

اوه، آنجاست.

I'm an English addict, and I have a feeling you might be as well.

من یک معتاد انگلیسی هستم و این احساس را دارم که ممکن است شما هم معتاد باشید.

And we are together again once more.

و ما دوباره با هم هستیم.

Myself and also Mr.

من و همچنین آقای

Steve, of course, is here again.

استیو، البته، دوباره اینجا هستیم.

Hello, Steve. Hi.

سلام استیو سلام.

I see that you have your card magazine.

من می بینم که شما مجله کارت خود را دارید.

The latest issue of car.

آخرین شماره ماشین.

It's the magazine you love, isn't it, Steve?

این مجله ای است که شما دوست دارید، اینطور نیست، استیو؟

You love the car magazine. Okay.

شما عاشق مجله ماشین هستید. باشه.

Now, normally I don't like it when you talk about cars,

در حال حاضر، معمولاً من دوست ندارم وقتی در مورد اتومبیل صحبت می کنید،

but I think today it is a good opportunity

اما فکر می کنم امروز فرصت

for you to actually tell us all about

خوبی است تا در واقع همه چیز

what is in the latest issue of Car magazine.

را در مورد آخرین شماره مجله Car به ما بگویید.

So come on, Mr.

پس بیا، آقای

Steve, I will give you 2 minutes to tell us all about it

استیو، من 2 دقیقه به شما فرصت می دهم تا همه چیز

starting from now.

را از هم اکنون به ما بگویید.

Oh, okay.

اوه، باشه

It would appear that Steve doesn't want to tell us all about it.

به نظر می رسد که استیو نمی خواهد همه چیز را به ما بگوید.

So what's the latest innovation in cars?

بنابراین آخرین نوآوری در خودروها چیست؟

Are they going faster?

آیا آنها سریعتر می روند؟

Are they flying yet?

آیا آنها هنوز پرواز می کنند؟

No. Mr.

نه، آقای

Steve seems unusually quiet today for some reason.

استیو به دلایلی امروز به طور غیرعادی ساکت به نظر می رسد.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

I hope he will stay with me today.

امیدوارم امروز پیش من بماند.

We have a lot of things coming up.

ما چیزهای زیادی در پیش داریم.

Of course, we talk about the English language.

البته ما در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنیم.

I like English very much.

من انگلیسی را خیلی دوست دارم.

Mr. Steve likes English, by the way.

اتفاقاً آقای استیو انگلیسی را دوست دارد.

I can't help noticing that you were wearing your scarf today.

من نمی توانم متوجه شوم که امروز روسری خود را پوشیده اید.

Why are you chilly?

چرا سردی؟

Oh, you're a little bit cold. Well,

اوه تو یه کم سرد شدی خوب،

I think Steve might be wearing his scarf

من فکر می کنم استیو ممکن است روسری خود را

for a very good reason because it has started to get cold.

به دلیل بسیار خوبی پوشیده باشد زیرا شروع به سرد شدن کرده است.

In fact, by the end of this week, it would appear that

در واقع، تا پایان این هفته، به نظر می رسد که

we are going to get frosty mornings.

صبح های یخبندان خواهیم داشت.

Finally, those chilly crisp,

در نهایت، آن صبح‌های سرد و خنک و

frosty mornings are going to arrive apparently on Friday.

یخ‌زده ظاهراً جمعه خواهد رسید.

It's going to become rather chilly, to say the least, isn't it, Steve?

حداقل می گویند هوا سرد خواهد شد ، اینطور نیست، استیو؟

So I would imagine that's the reason why Steve is wearing

بنابراین تصور می‌کنم این دلیلی است که استیو

his scarf today.

امروز روسری خود را بر سر دارد.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

I wonder who was first here today.

من تعجب می کنم که امروز اولین بار اینجا بود.

Am interesting.

جالبم

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

Don't go away.

Find out who was first on the live chat today.

نرو

ببینید چه کسی اولین بار در چت زنده امروز بود.

Yes, we have made it all the way to the middle of the week

بله، ما

without blowing ourselves up.

بدون اینکه خودمان را منفجر کنیم تا اواسط هفته پیش رفتیم.

Can I still say that?

آیا هنوز هم می توانم این را بگویم؟

Apparently, yes.

ظاهرا بله.

Apparently, I can still say that.

ظاهراً هنوز هم می توانم این را بگویم.

It is Wednesday, everyone.

چهارشنبه است همه

How I

چگونه

beep, beep,

بوق ، بوق ،

beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep,

بوق ، بوق ، بوق ، بوق ، بوق ، بوق ، بوق ، بوق ، بوق ، بوق ،

beep, beep, beep, beep, beep, beep.

بوق ، بوق ، بوق ، بوق ، بوق ، بوق.

Yes, it is getting chilly here in England.

بله، اینجا در انگلیس دارد سرد می شود.

It really does feel as if winter is just around

این واقعاً احساس می کند که زمستان نزدیک است

the corner. It's

.

thank you for joining me today.

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

I myself and also Mr.

من خودم و همچنین آقای

Steve, we are here today with you live as life can be.

استیو، امروز اینجا با شما هستیم، همانطور که زندگی می تواند باشد.

And can I just say it does not come much liven than this.

و فقط می توانم بگویم که این خیلی زنده نیست.

This is very, very live.

این خیلی خیلی زنده است.

So everything you see is spontaneous, everything you see is happening right now

بنابراین هر چیزی که می بینید خود به خود است، هر چیزی که می بینید در حال حاضر اتفاق می افتد در

whilst you're sitting there watching me, I'm standing here talking to you.

حالی که شما آنجا نشسته اید و من را تماشا می کنید، من اینجا ایستاده ام و با شما صحبت می کنم.

Isn't it amazing?

شگفت انگیز نیست؟

Isn't technology amazing?

آیا تکنولوژی شگفت انگیز نیست؟

I don't say it often enough, but technology is pretty, pretty cool.

من آن را اغلب به اندازه کافی نمی گویم، اما فناوری زیبا، بسیار جالب است.

Talking of which,

در مورد آن،

please give me

لطفا

a lovely like thank you very much for your likes.

یک لایک دوست داشتنی به من بدهید، بسیار ممنون از لایک های شما.

The other day, by the way, I received some very nice

اتفاقاً روز دیگر، من چند چراغ بسیار خوب

lights on last Sunday's live stream

در پخش زنده یکشنبه گذشته دریافت

and I would like some more of those today, if you don't mind.

کردم و اگر اشکالی ندارد، امروز تعدادی دیگر از آنها را می خواهم.

Could you hold that for me, Steve?

آیا می توانی آن را برای من نگه داری، استیو؟

Would you mind holding that just to remind people

آیا می‌خواهید آن را نگه دارید تا به مردم یادآوری

that they have to leave a lovely like for me

کنم که باید یک لایک دوست‌داشتنی برای من بگذارند

that would be ever so nice.

که خیلی خوب خواهد بود.

Okay, put your magazine down.

خوب، مجله خود را زمین بگذارید.

Well, I know you don't like letting go of it, so here we go.

خوب، من می دانم که شما دوست ندارید آن را رها کنید، بنابراین ما می رویم.

Steve. That's it.

استیو خودشه.

You can now promote

اکنون می توانید دکمه لایک را

the like button. There you go.

تبلیغ کنید. شما بروید.

Thank you, Steve.

متشکرم، استیو.

Steve is making himself very useful today.

استیو امروز خودش را بسیار مفید می کند.

Have you noticed? It doesn't always happen.

آیا توجه کرده اید؟ همیشه این اتفاق نمی افتد.

But today I really do find that you are very useful.

اما امروز واقعا متوجه شدم که شما بسیار مفید هستید.

That's all I can say.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم.

Hello to life.

سلام به زندگی

Life jackets. We do have a live chat.

جلیقه نجات. ما یک چت زنده داریم.

You might not realise it, but yes, there is a live chat.

ممکن است متوجه آن نباشید، اما بله، یک چت زنده وجود دارد.

You might have to refresh your page.

ممکن است مجبور شوید صفحه خود را به روز کنید.

So if you can't see the live chat at the moment,

بنابراین اگر در حال حاضر نمی توانید چت زنده را ببینید

you might have to refresh your page

، ممکن است مجبور شوید صفحه خود را به روز کنید

and then the live chat will appear underneath.

و سپس چت زنده در زیر ظاهر می شود.

Congratulations to V task.

به وظیفه V تبریک می گویم.

Guess what you are first on today's live chat.

حدس بزنید اولین بار در چت زنده امروز چه هستید.

Congratulations to you V Tess, who else is here today?

وی تس به شما تبریک می گویم، چه کسی امروز اینجاست؟

Let's have a look, shall we?

بیایید نگاهی بیندازیم، نه؟

I can do it right now.

من می توانم آن را در حال حاضر انجام دهم.

Oh, hello.

اوه سلام.

Also to Louis Mendez is here today.

همچنین به لوئیس مندز امروز اینجاست.

Can I say thank you, Lewis, for the photographs that you sent a few days ago

می‌توانم از شما تشکر کنم، لوئیس، برای عکس‌هایی که چند روز پیش فرستاده بودید و

showing some of the food that you were preparing in the kitchen?

برخی از غذاهایی را که در آشپزخانه آماده می‌کردید نشان می‌دادید؟

Now, let's have a look, shall we?

حالا بیایید نگاهی بیندازیم، درست است؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

Now, this looks like we have potatoes.

حالا به نظر می رسد که ما سیب زمینی داریم.

Of course, you know.

البته میدونی

And I know and everyone knows, to be honest with you,

و من می دانم و همه می دانند، صادقانه با شما،

that I do like potatoes very much,

که من سیب زمینی را بسیار دوست دارم،

especially mashed potatoes.

به خصوص پوره سیب زمینی.

And there you can see, I think I don't think

و در آنجا می توانید ببینید، من فکر نمی کنم

that is Lewis in that photograph.

که لوئیس در آن عکس باشد.

I have a feeling that that is actually

من احساس می کنم که در واقع

Lewis's wife making the potatoes.

همسر لوئیس است که سیب زمینی را درست می کند.

And what else are you cooking today?

و امروز چه چیز دیگری درست می کنید؟

Let's have a look.

بیایید نگاهی بیندازیم.

Oh, yes, I can see you have some salted cod fritters.

اوه، بله، می توانم ببینم که شما مقداری سرخ کرده ماهی نمکی دارید.

Fritters?

سرخ شده؟

I love that word. By the way, fritter.

من عاشق این کلمه هستم به هر حال، سرخ کردن.

A fritter is a small portion of something

سرخ کردنی قسمت کوچکی از چیزی است که

normally fried in oil.

معمولاً در روغن سرخ می شود.

So when we describe something as a fritter,

بنابراین وقتی چیزی را به‌عنوان سرخ‌کرده توصیف می‌کنیم،

we are describing a small portion of something

بخش کوچکی از چیزی را

that is being used or being prepared or fried

که در حال استفاده یا آماده یا سرخ‌شده است

as one small portion.

به عنوان یک قسمت کوچک توصیف می‌کنیم.

And quite often you will add lots of small portions

و اغلب اوقات مقدار زیادی قسمت کوچک

to the oil.

به روغن اضافه می کنید.

Here's another picture. Now, this looks very nice.

اینم یه عکس دیگه حالا این خیلی خوب به نظر می رسد.

It looks as if Louis has some some fish and also some meat.

به نظر می رسد که لویی مقداری ماهی و همچنین مقداری گوشت دارد.

There as well on the table. Very nice.

اونجا هم روی میز بسیار خوب.

Thank you, Louis, for sending that photograph and those photographs

از شما ممنونم، لویی، برای ارسال آن عکس و آن

of your your food in to me.

عکس های غذایتان برای من.

Oh, I have to say.

اوه، باید بگویم.

Can I just say I'm feeling a little bit hungry

آیا می توانم فقط بگویم که امروز صبح کمی احساس گرسنگی می

this morning because I haven't had much to eat?

کنم زیرا چیز زیادی برای خوردن نداشته ام؟

And to be honest with you, I am feeling a little hungry.

و راستش را بخواهم، کمی احساس گرسنگی می کنم.

In fact, I'm feeling very hungry.

در واقع من خیلی احساس گرسنگی می کنم.

Nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

We have a lot of things to talk about.

ما چیزهای زیادی برای صحبت داریم.

We have the live chat with you, of course.

البته ما با شما چت زنده داریم.

We also have a subject, an English subject to talk about.

ما همچنین یک موضوع داریم، یک موضوع انگلیسی برای صحبت کردن.

All of that coming up. We are looking at

همه اینها در راه است. ما در حال

the action

بررسی عمل

and also the situation where you have to make a compromise.

و همچنین وضعیتی هستیم که در آن شما باید مصالحه کنید.

Compromise is a great word.

سازش کلمه بزرگی است.

I quite like that word, to be honest.

راستش این کلمه را خیلی دوست دارم.

So we are looking at making compromises.

بنابراین ما به دنبال سازش هستیم.

To compromise is when you make a decision,

سازش زمانی است که تصمیمی

maybe you have to decide on something, maybe you want something, but you can't have it.

می گیرید، شاید باید در مورد چیزی تصمیم بگیرید، شاید چیزی را می خواهید، اما نمی توانید آن را داشته باشید.

So sometimes you might have to make a compromise.

بنابراین گاهی اوقات ممکن است مجبور شوید مصالحه کنید.

We are looking at that later on.

ما بعداً در حال بررسی آن هستیم.

Don't go away!

دور نشو!

Taking a walk through the autumn landscape, everything looking rather autumnal,

با قدم زدن در چشم انداز پاییزی، همه چیز نسبتاً پاییزی به نظر می رسد،

even though many of the leaves have fallen from the trees right now.

حتی اگر بسیاری از برگ ها در حال حاضر از درختان افتاده اند.

And it really does feel as if winter is on the way.

و واقعاً احساس می شود که زمستان در راه است.

It really does tomorrow.

واقعا فردا انجام میشه

And also Friday, the temperature is going to drop quite a lot.

و همچنین روز جمعه دمای هوا بسیار کاهش می یابد.

So I'm looking forward to that.

بنابراین من مشتاقانه منتظر آن هستم.

To be honest, I like being in the house.

راستش را بخواهید من دوست دارم در خانه باشم.

There is nothing nicer than being in the house safe and warm

هیچ چیز بهتر از این نیست که در خانه امن و گرم باشید

and then you are looking outside and you can see the weather might be cold,

و بعد به بیرون نگاه کنید و ببینید ممکن است هوا سرد باشد،

it might be snowing, it might be raining, it might be windy.

ممکن است برف ببارد، ممکن است باران ببارد، ممکن است باد باشد.

But you are safe inside the house, feeling very safe and warm.

اما شما در داخل خانه امن هستید و احساس امنیت و گرما می کنید.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

I will say one or two hellos.

یکی دو سلام می گویم.

Hello to Armitage.

سلام به آرمیتاژ

Yes, hello, Armitage. Yes.

بله، سلام، آرمیتاژ. آره.

I didn't recognise your name.

اسمت رو نشناختم

Thank you very much for being here.

از حضور شما بسیار سپاسگزارم.

Beatrice is here as well.

بئاتریس هم اینجاست.

We also have said c ca we have Claudia. Mm.

ما همچنین گفته ایم که کلودیا داریم. مم

I wonder, I wonder

تعجب می‌کنم

if, shall I ask the question.

، نمی‌خواهم سؤال را بپرسم؟

Shall I ask it. Okay.

بپرسمش باشه.

I'm going to ask the question that I ask every week.

من می خواهم سوالی را که هر هفته می پرسم بپرسم.

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Claudia, what have you got in the pot?

کلودیا، چه چیزی در گلدان داری؟

What's cooking, Claudia?

چه آشپزی است، کلودیا؟

Is it something spicy and hot?

آیا چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not?

چیز نمکی هست یا نه؟

Oh, Chlo, do. Yeah.

اوه، کلو، انجام بده. آره

What is in the pot?

در گلدان چیست؟

Come on, Claudia, please tell me, what do you have cooking today in your pot?

بیا، کلودیا، لطفاً به من بگو، امروز در قابلمه خود چه می پزی؟

Is it something nice?

چیز خوبیه؟

Is it something spicy?

آیا چیز تند است؟

Maybe.

شاید.

Perhaps it is something fishy.

شاید این یک چیز ماهی است.

Like the meal that I showed earlier

مانند غذایی که قبلا نشان دادم

being made by Lewis Mendez.

توسط لوئیس مندز درست شده است.

His wife, in fact, was making the food there.

در واقع همسرش در آنجا غذا درست می کرد.

I have a feeling that your wife is a very good cook.

من احساس می کنم همسر شما آشپز بسیار خوبی است.

I do remember quite a while ago,

یادم می آید چند وقت پیش،

Lewis, your wife was making pizza in the kitchen.

لوئیس، همسرت داشت در آشپزخانه پیتزا درست می کرد.

And I remember seeing the photograph of the pizza.

و یادم می آید که عکس پیتزا را دیدم.

And can I just say it looked rather nice, to say the least.

و فقط می توانم بگویم که حداقل خیلی زیبا به نظر می رسید .

Hello, Mohsen.

سلام محسن.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Today, a lot of people joining in.

امروز، افراد زیادی به آن ملحق می شوند.

Gian-Franco is talking about compromising.

جیان فرانکو از سازش صحبت می کند.

I don't like stopping to compromise, but I have to say that

من از توقف برای سازش خوشم نمی آید، اما باید بگویم که

most people have to at some point in their life.

اکثر مردم در مقطعی از زندگی خود مجبور به توقف هستند.

I think that is fair to say. Yes, I think you are right.

من فکر می کنم منصفانه است که بگویم. بله، فکر می کنم حق با شماست.

Sometimes we do have to make compromises.

گاهی اوقات مجبوریم سازش کنیم.

Yes. Mr.

آره. آقای

Steve has gone he's gone to do some gardening.

استیو رفته است و رفته باغبانی کند.

Apparently,

ظاهراً

there is still one tree that he hasn't planted yet in the garden.

هنوز یک درخت است که هنوز در باغ نکاشته است.

So he's gone back outside his reading his car magazine

بنابراین او با یک دست به بیرون رفته و مجله ماشینش را می‌خواند

with one hand and with the other one

و با دست دیگر

he's planting a tree, which is a pretty good trick when you think about it.

در حال کاشت درخت است، که وقتی به آن فکر می‌کنید ترفند بسیار خوبی است.

Tarmac Oh, hello, Tarmac.

Tarmac اوه، سلام، Tarmac.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

It's always an unusual can I say it's always unusual

همیشه غیرعادی است، می‌توانم بگویم که همیشه

to see you here on Wednesday, but it's nice to see you here today.

دیدن شما در چهارشنبه اینجا غیرعادی است، اما خوشحالم که امروز شما را اینجا می‌بینم.

Oh, we also have Christina.

اوه، ما هم کریستینا را داریم.

Christina, there is nothing better than being in the house

کریستینا، هیچ چیز بهتر از این نیست که در خانه

near the fireplace whilst it is snowing outside.

نزدیک شومینه باشید در حالی که بیرون برف می بارد.

I know there is something magical.

من می دانم که یک چیز جادویی وجود دارد.

I hope now this might sound strange.

امیدوارم اکنون این ممکن است عجیب به نظر برسد.

You might say, Mr.

ممکن است بگویید آقای

Duncan, you weird person, but I hope this winter we get lots of snow.

دانکن، شما آدم عجیبی هستید، اما امیدوارم این زمستان برف زیادی ببارد.

I do, because I love it.

من انجام می دهم، زیرا آن را دوست دارم.

I love sitting in the house, looking out of the window and watching the snow fall.

من عاشق نشستن در خانه، نگاه کردن به بیرون از پنجره و تماشای بارش برف هستم.

It's the most amazing, magical sight.

این شگفت انگیزترین و جادویی ترین منظره است.

Duong Nguyen Dai

دوونگ نگوین دای

says Today I got in an accident.

می‌گوید امروز تصادف کردم.

How? What was your accident?

چگونه؟ تصادفت چی بود؟

Please tell us all about it.

لطفا همه چیز را به ما بگویید.

I hope you are feeling okay after your accident.

امیدوارم بعد از تصادف حالتون خوب باشه

Although, to be honest, I don't know what the accident was, apparently.

اگر چه، صادقانه بگویم، من نمی دانم که تصادف چه بوده است، ظاهرا.

Oh, it was why you were working.

اوه، به همین دلیل بود که شما کار می کردید.

So you had an accident at work.

پس در محل کار دچار حادثه شدید.

This does happen.

این اتفاق می افتد

Do you know what the most common accident is?

آیا می دانید شایع ترین تصادف چیست؟

Slipping over

لیز خوردن روی

water on the floor.

آب روی زمین.

Oil on the floor.

روغن روی زمین.

Maybe something wet or greasy.

شاید چیزی مرطوب یا چرب باشد.

People fall over, they slip over, they fall.

مردم می افتند، می لغزند، می افتند.

And quite often when a person falls, they will hit my head on the ground.

و خیلی وقت ها وقتی یک نفر می افتد، سرم را به زمین می زند.

So what happened to you?

پس چه اتفاقی برای شما افتاد؟

Did you fall over?

افتادی؟

Did you enjoy yourself?

از خودت لذت بردی؟

Maybe you were doing something with a machine and maybe you

شاید با ماشین کاری انجام می دادید و

a part of your body was detached.

شاید قسمتی از بدنتان جدا شده بود.

So I hope whatever it is,

پس امیدوارم هر چه هست،

Duong Nguyen, die.

دونگ نگوین، بمیرد.

I hope you are okay.

امیدوارم حالتون خوب باشه

I am okay now, Mr. Duncan.

الان خوبم آقای دانکن.

Thank you, Mr. Duncan, for saying

از شما متشکرم، آقای دانکن، که گفتید

I hope you're okay. Well, I do.

امیدوارم حال شما خوب باشد. انجامش می دهم.

I hope you're okay. Of course. I need you here.

امیدوارم خوب باشید. البته. من اینجا به تو نیاز دارم

I have to have you there listening to my live streams.

من باید شما را در آنجا داشته باشم که به پخش زنده من گوش دهید.

So please be careful.

پس لطفا مراقب باشید.

Don't fall over.

زمین نخورید

Don't slip over another one that people often do, especially at home.

یکی دیگر را که مردم اغلب انجام می دهند، به خصوص در خانه، نخورید.

I think one of the most common accidents at home

فکر می کنم یکی از شایع ترین حوادثی که در خانه

that you can have is falling from a ladder.

ممکن است رخ دهد سقوط از نردبان است.

A lot of people do it.

افراد زیادی این کار را انجام می دهند.

They go up the ladder, they think everything is safe.

از نردبان بالا می روند، فکر می کنند همه چیز امن است.

They think they will not fall.

فکر می کنند سقوط نمی کنند.

They think they are indestructible.

فکر می کنند نابود نشدنی هستند.

But unfortunately, it can happen to anyone.

اما متأسفانه ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد.

Hello, Mr. Duncan.

سلام آقای دانکن

My name is Yassine Suzuki, and I want to tell you that

نام من یاسین سوزوکی است و می خواهم به شما بگویم که

because of you, I am now an English

به خاطر شما اکنون

translator and interpreter.

مترجم و مترجم انگلیسی هستم.

Kudos to you, dear teacher.

درود بر شما استاد عزیز

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Well, I'm very pleased to hear

خوب، من بسیار خوشحالم که می شنوم

that what I do is helped you so well done and of course,

کاری که من انجام می دهم به شما کمک کرده است تا به خوبی انجام شود و البته

well done to you, because I only help.

برای شما خوب است، زیرا من فقط کمک می کنم.

I'm only part of your learning process.

من فقط بخشی از فرآیند یادگیری شما هستم.

All of the work is actually your work.

همه کارها در واقع کار شماست.

So congratulations to you for achieving the things that you were aiming for.

بنابراین به شما برای دستیابی به چیزهایی که در نظر داشتید تبریک می گویم.

So great.

خیلی عالی.

Very good.

خیلی خوب.

Please, when it snows in your house, can you please

لطفاً وقتی در خانه شما برف می بارد، می توانید لطفاً

film some landscape videos?

چند فیلم منظره فیلم بگیرید؟

I will.

من خواهم.

Christina, if we get any snow, I promise

کریستینا، اگر برف ببارد، قول

I will take my camera, and I will film the snow falling.

می‌دهم دوربینم را بردارم و از بارش برف فیلم بگیرم.

And of course, I will film the snow lying on the ground as well.

و البته از برف افتاده روی زمین هم فیلم خواهم گرفت.

Hello, Marshmallow.

سلام مارشمالو

Marshmallow asks, is Mr.

مارشمالو می پرسد، آیا آقای

Steve joining us today?

استیو امروز به ما می پیوندد؟

Wait there, Mr.

اونجا صبر کن آقای

Steve.

استیو.

Mr. Steve, are you joining us today?

آقای استیو، امروز به ما ملحق می شوید؟

No, I'm not I'm not joining you today.

نه، من نیستم، امروز به شما ملحق نمی شوم.

Unfortunately, I have other things to do.

متاسفانه کارهای دیگری هم دارم.

Mr. Duncan. Oh, okay.

آقای دانکن اوه، باشه

So the answer to that question is no.

بنابراین پاسخ به این سوال منفی است.

Sadly, there will be no Mr.

متأسفانه، امروز آقای استیو وجود نخواهد داشت

Steve today.

.

He's doing some things.

داره یه کارایی میکنه

I want to tell you what he's doing, but he's told me

من می خواهم به شما بگویم که او چه کار می کند، اما او به من گفته است

not to tell you.

که به شما نگو.

Very confusing.

خیلی گیج کننده.

Hello, Fatih, who is watching

سلام فاتح کی داره تو

in Marrakesh?

مراکش تماشا میکنه؟

Gianfranco says I also work as a translator

جیانفرانکو می گوید من مترجم

and I can say that it is a wonderful job.

هم هستم و می توانم بگویم کار فوق العاده ای است.

Yes. Well, one of the things I always say about the English language is learning.

آره. خوب، یکی از چیزهایی که همیشه در مورد زبان انگلیسی می گویم، یادگیری است.

The English language can give you many opportunities.

زبان انگلیسی می تواند فرصت های زیادی به شما بدهد.

It can open many doors, it can bring things into your life

می تواند درهای زیادی را باز کند ، می تواند چیزهایی را وارد زندگی شما کند

that maybe you didn't expect.

که شاید انتظارش را نداشتید.

And quite often they are good things, nice things that come into your life.

و اغلب آنها چیزهای خوبی هستند، چیزهای خوبی که وارد زندگی شما می شوند.

Hello to Marshmallow.

سلام به مارشمالو.

I don't know what's happened to my voice today.

نمی دانم امروز چه بلایی سر صدایم آمده است.

It's very strange.

خیلی عجیب است.

I was sneezing this morning.

امروز صبح داشتم عطسه میکردم

I couldn't stop sneezing.

نمی توانستم جلوی عطسه را بگیرم.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

Yes. The G20 summit is taking place at the moment.

آره. اجلاس G20 در حال حاضر در حال برگزاری است.

We have all of our world leaders attending the meeting

ما همه رهبران جهان را داریم که

in Indonesia this year.

امسال در نشست اندونزی شرکت می کنند.

Very nice is another nice thing and lovely job.

خیلی خوب یکی دیگر از کارهای خوب و دوست داشتنی است.

It's not nice.

این خوب نیست.

You get to fly all the way to Indonesia.

شما می توانید تمام راه را به اندونزی پرواز کنید.

The beautiful landscape, the lovely weather, the beautiful people,

چشم انداز زیبا ، آب و هوای دوست داشتنی، مردم زیبا

the delicious food.

، غذاهای خوشمزه.

Or is that the other way round?

یا برعکس است؟

I'm not sure.

مطمئن نیستم.

Hello. Also to Palmira.

سلام. همچنین به پالمیرا.

Nice to see you here, Mr.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم، آقای

Duncan.

دانکن.

Please do not make us believe that Mr.

لطفا کاری نکنید که ما باور کنیم که آقای

Steve is here.

استیو اینجاست.

Unfortunately, he isn't here today.

متأسفانه او امروز اینجا نیست.

But I can promise you 100% with my hand on my heart and my other hand on my

اما من می توانم با دست روی قلب و دست دیگر روی

pancreas.

پانکراس صد در صد به شما قول بدهم.

I see

می بینم که

Mr. Steve will definitely be

آقای استیو حتما

with us on Sunday, I can promise you that.

یکشنبه با ما خواهد بود، می توانم این قول را به شما بدهم.

So that coming up.

بنابراین که در راه است.

But just in case you are missing, Mr.

اما فقط در صورتی که شما غایب باشید، آقای

Steve, and why shouldn't you?

استیو، و چرا نباید؟

Here he is.

او اینجا است.

Very briefly

خیلی کوتاه

honour and Mr.

افتخار می کنم و آقای

Steve will be back with us on Sunday.

استیو یکشنبه با ما بازخواهد گشت.

Not today, unfortunately.

امروز نه متاسفانه

He's not here

due to his absence.

به خاطر غیبتش اینجا نیست

He's not here today,

او امروز اینجا نیست،

but he will be back on Sunday, 2 p.m.

اما یکشنبه، ساعت 2 بعد از ظهر برمی گردد.

UK time.

به وقت انگلستان

I will definitely be here with him as well.

من هم حتما اینجا با او خواهم بود.

Hello new tab.

سلام تب جدید.

Hello mu tab.

سلام تب mu.

A very interesting question from you.

یک سوال بسیار جالب از شما

Has or did you receive your gold bottom.

ته طلایی خود را دریافت کرده اید یا دریافت کرده اید.

Gold bottom.

پایین طلا.

I think you mean gold button button.

فکر کنم منظورت دکمه طلایی باشه.

Of course when you are writing sometimes the predictive

البته زمانی که در حال نوشتن هستید، گاهی اوقات

text might put something else there.

ممکن است متن پیشگویانه چیز دیگری را در آنجا قرار دهد.

So maybe you wanted to type

بنابراین شاید شما می خواستید

button, but

دکمه را تایپ کنید، اما

your text or the predictive text

متن شما یا متن پیشگو

put bottom instead.

در پایین قرار می گیرد.

So no, I haven't had my green bottom

بنابراین نه، من پایین

or my green button or my gold button.

سبز یا دکمه سبز یا دکمه طلایی خود را نداشتم.

In fact. No, I haven't.

در حقیقت. نه، ندارم.

I haven't had it.

من آن را نداشته ام.

Even though now I've passed

با وجود اینکه اکنون از

1 million subscribers, I still don't have my gold button.

1 میلیون مشترک عبور کرده ام، هنوز دکمه طلایی خود را ندارم.

I don't think YouTube even knows that I exist anymore.

فکر نمی‌کنم YouTube حتی از وجود من دیگر خبر داشته باشد.

I think they've forgotten me.

فکر می کنم آنها مرا فراموش کرده اند.

Unfortunately, it's not very nice.

متاسفانه خیلی قشنگ نیست

This all asks Do you feel cold now?

این همه می پرسد آیا الان احساس سرما می کنی؟

Not too bad.

نه خیلی بد.

I feel okay in the studio because it is warm in the house,

من در استودیو احساس خوبی دارم، زیرا هوا در خانه گرم است،

but outside it is starting to become

اما خارج از آن

rather chilly to say the least.

حداقل می توان گفت سردتر می شود.

So we are looking at a subject today.

بنابراین ما امروز به یک موضوع نگاه می کنیم.

We are looking at the subject of compromise.

ما به موضوع سازش نگاه می کنیم.

Making compromise is maybe something you want,

سازش شاید چیزی است که شما می خواهید،

maybe something you want to agree with another person on.

شاید چیزی است که می خواهید با شخص دیگری در مورد آن توافق کنید.

Maybe you have to make a compromise.

شاید شما باید مصالحه کنید.

We will be talking all about that in a few moments

تا چند لحظه دیگر در مورد آن صحبت خواهیم

from now.

کرد.

Very interesting.

بسیار جالب.

I'm just looking now on the live chat

من الان فقط در چت زنده

and I think I have someone watching in Ukraine at the moment,

نگاه می کنم و فکر می کنم در حال حاضر کسی را در اوکراین دارم که تماشا می کند،

but now it's disappeared from my

اما متأسفانه اکنون از چت زنده من ناپدید شده است

from my live chat, unfortunately.

.

So if you are here watching in Ukraine,

بنابراین اگر اینجا در اوکراین تماشا

can you post your message again?

می کنید، می توانید دوباره پیام خود را ارسال کنید؟

Oh, good house.

اوه خانه خوب

Hello to good house.

سلام به خانه خوب

Thank you for joining me today.

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

Good afternoon, Mr. Duncan.

ظهر بخیر آقای دانکن

I am happy to be with you.

خوشحالم که با شما هستم.

Could you please say hello to my wife?

میشه لطفا به همسرم سلام کنید؟

She is in England at the moment

او در حال حاضر در انگلیس است

and I am watching in Ukraine.

و من در اوکراین تماشا می کنم.

So hello, good house.

پس سلام خانه خوب

And also hello to your wife as well.

و همچنین سلام به همسرتان.

Nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Thank you for joining me.

از این که من را همراهی میکنید متشکرم.

I was just trying to get the translation on the screen.

من فقط سعی کردم ترجمه را روی صفحه بیاورم.

You see,

می بینید

that's the reason why.

، دلیلش هم همین است.

Took me a while to reappear.

مدتی طول کشید تا دوباره ظاهر شدم.

So now we know. We know. Hello, good house.

بنابراین اکنون می دانیم. ما میدانیم. سلام خونه خوبی

And if you know someone called good house

و اگر کسی به نام تماشای خانه خوب در اوکراین را می شناسید

watching in Ukraine, can I say hello to your wife

، می توانم به همسرتان

or whoever is watching at the moment?

یا هر کسی که در حال حاضر تماشا می کند سلام کنم؟

Thank you very much. Isn't that nice?

بسیار از شما متشکرم. این خوب نیست؟

Hello. Also two.

سلام. همچنین دو.

Who else is Darius?

داریوش دیگه کیه؟

Hello, Darius.

سلام داریوش

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

I guess you need to put more plastic in your body to make YouTube notice you.

حدس می‌زنم باید پلاستیک بیشتری در بدن خود قرار دهید تا یوتیوب متوجه شما شود.

Well, I need to do something.

خب من باید یه کاری بکنم

Maybe I don't know. You say? I don't know.

شاید من نمی دانم. شما بگو؟ من نمی دانم.

I don't think about it too much.

زیاد بهش فکر نمیکنم

Now, I've stopped worrying

حالا دیگر

about these things because sometimes if you worry

نگران این چیزها نیستم زیرا گاهی اوقات اگر

too much about these things, it can drive you completely crazy.

بیش از حد نگران این چیزها باشید، می تواند شما را کاملا دیوانه کند.

So I won't be doing that much today.

بنابراین من امروز آنقدر کار نخواهم کرد.

We are looking at a very interesting subject.

ما در حال بررسی موضوع بسیار جالبی هستیم.

The subject is compromise, making compromises.

موضوع سازش، سازش است.

Sometimes we have to compromise in life.

گاهی اوقات باید در زندگی سازش کنیم.

I would say that it is

من می گویم این

inevitable, unavoidable,

اجتناب ناپذیر است، اجتناب ناپذیر است

that sometimes we have to compromise

که گاهی اوقات

to make compromises.

برای سازش باید مصالحه کنیم.

So let's have a look at this and then we will end today's live stream.

پس بیایید نگاهی به این بیندازیم و سپس به پخش زنده امروز پایان می دهیم.

The word compromise means to

مصالحه در لغت به معنای

accept or agree on something less than what was intended.

پذیرش یا توافق بر چیزی کمتر از آنچه در نظر گرفته شده است است.

That is to say something you expect to happen

یعنی چیزی که انتظار دارید اتفاق بیفتد

or maybe something you expect to receive

یا شاید چیزی که انتظار دریافتش را

is not what you were expecting.

دارید آن چیزی نباشد که انتظارش را داشتید.

Sometimes we have to compromise and that is the word

گاهی اوقات باید مصالحه کنیم و آن

to lower the standard or expectation of a particular thing

کلمه پایین آوردن استاندارد یا انتظار از یک چیز خاص به این

means that a compromise has taken place.

معنی است که سازش صورت گرفته است.

So to look at that sentence again to lower

بنابراین برای پایین آوردن استاندارد تمام انتظارات، دوباره به آن جمله نگاه کنید

the standard all expectation.

.

So when we talk about expectation,

بنابراین وقتی در مورد انتظار صحبت می کنیم،

it is the thing that you are waiting for your expectation

این چیزی است که شما منتظر انتظار خود هستید

is the feeling of waiting for something.

، احساس انتظار برای چیزی است.

I suppose another one is apprehension

گمان می‌کنم یکی دیگر از آنها دلهره است

the feeling of waiting for something.

، احساس انتظار برای چیزی.

You might feel excited, you might feel nervous about it.

ممکن است احساس هیجان کنید ، ممکن است در مورد آن احساس عصبی کنید.

So we often use compromise

بنابراین ما اغلب از سازش

to express the lower standard.

برای بیان استاندارد پایین تر استفاده می کنیم.

Or maybe if your expectation has to be lowered

یا شاید اگر باید انتظارات شما برای پایین آوردن استاندارد کاهش یابد

to lower the standard or expectation of a particular thing

یا انتظار یک چیز خاص به این

means that a compromise has taken place.

معنی است که سازش صورت گرفته است.

So there are many other ways of looking at this word.

بنابراین راه های بسیار دیگری برای نگاه کردن به این کلمه وجود دارد.

The lack of agreement on

عدم توافق در مورد

something might lead to those involved

چیزی ممکن است منجر به مصالحه افراد درگیر

having to compromise.

شود.

A good example, of course, would be if some workers, for a certain company,

یک مثال خوب، البته، اگر برخی از کارگران، برای یک شرکت خاص،

maybe they want more money, maybe they want a higher salary.

شاید پول بیشتری می خواهند، شاید حقوق بیشتری می خواهند.

So quite often they will have to negotiate,

بنابراین اغلب آنها باید مذاکره کنند،

they will have talk to another group of people

آنها باید با گروه دیگری از افراد صحبت کنند

to try and make a deal.

تا سعی کنند معامله کنند.

So perhaps the workers want a certain percentage

بنابراین شاید کارگران بخواهند درصد مشخصی

of their salary to be raised.

از حقوقشان افزایش یابد.

They might have to negotiate.

آنها ممکن است مجبور به مذاکره شوند.

And more often than not, you will have to compromise.

و در بیشتر مواقع مجبور خواهید بود سازش کنید.

So when you are trying to agree on something, whatever it is,

بنابراین وقتی می‌خواهید در مورد چیزی به توافق برسید، هر چه که باشد،

quite often you will have to compromise on that thing.

اغلب باید در مورد آن چیز مصالحه کنید.

So a compromise.

پس یک سازش

If we say compromise, it can be the thing that is the noun.

اگر بگوییم مصالحه می تواند چیزی باشد که اسم است.

So we are using it in the sense of being the noun compromise.

بنابراین ما آن را به معنای سازش اسمی به کار می بریم.

It is the thing that is being compromise

چیزی که در حال سازش است

or the thing that is being negotiated

یا چیزی که برای سازش در حال مذاکره است

to compromise can also be the action.

نیز می تواند عمل باشد.

And in this situation, we are looking at verb.

و در این وضعیت ما به فعل نگاه می کنیم.

A compromise can be the thing

مصالحه می تواند آن چیز

or it can be the actual action.

یا عمل واقعی باشد.

The action of compromise. And

عمل سازش. و

here's another one,

در اینجا یکی دیگر،

another way of using these in sentences.

روش دیگری برای استفاده از آنها در جملات است.

So, first of all we have the noun.

بنابراین، اول از همه ما اسم را داریم.

A compromise was reached between the two groups.

مصالحه ای بین دو گروه حاصل شد.

So in that particular sentence in green, you can see

بنابراین در آن جمله خاص به رنگ سبز، می توانید ببینید

we are using the noun, the noun compromise.

که ما از اسم، اسم compromise استفاده می کنیم.

And underneath in blue

و در زیر آبی

to move forward, we must compromise.

برای حرکت به جلو، ما باید مصالحه کنیم.

So that means we have to make an agreement.

بنابراین این بدان معناست که ما باید توافق کنیم.

We are using the verb, the verb form, which is compromise.

ما از فعل استفاده می کنیم، شکل فعل که سازش است.

You are having to reach an agreement normally through discussion

شما باید به طور معمول از طریق بحث

or, making conversation.

یا گفتگو به توافق برسید.

The word concession

از کلمه امتیاز

can also be used to show that a compromise was made.

نیز می توان برای نشان دادن مصالحه استفاده کرد.

So when we are talking about compromise,

بنابراین وقتی صحبت از سازش می‌شود،

we can also use the word concession.

می‌توان از کلمه امتیاز نیز استفاده کرد.

You might go into a department store and in the department store

شما ممکن است به یک فروشگاه بزرگ بروید و در فروشگاه بزرگ

you might see some well-known shops.

ممکن است چند مغازه معروف را ببینید.

But the size of the shop is much smaller.

اما اندازه مغازه بسیار کوچکتر است.

It isn't as large as

آنقدر بزرگ

it would be if it was on its own.

نیست که اگر به تنهایی باشد.

And we offered call that a concession.

و ما پیشنهاد دادیم که آن را یک امتیاز نامید.

So a reduced version of something

بنابراین یک نسخه کاهش یافته از چیزی

can also be described as a concession.

را نیز می توان به عنوان یک امتیاز توصیف کرد.

A small shop within a large shop

یک مغازه کوچک در یک مغازه بزرگ را

can be described as a concession as well.

می توان به عنوان یک امتیاز نیز توصیف کرد.

The word concession can also be used to show

از کلمه امتیاز نیز می توان برای نشان

that a compromise was made.

دادن مصالحه استفاده کرد.

You are making something less

شما چیزی کمتر

than it should have been.

از آنچه باید می ساختید.

Well, you might say that someone has to settle for less.

خوب ، ممکن است بگویید که کسی باید به کمتر راضی باشد.

This happens a lot in life.

این اتفاق در زندگی زیاد می افتد.

You can never get what you want.

شما هرگز نمی توانید به آنچه می خواهید برسید.

And I think it's true.

و من فکر می کنم درست است.

I think it's very fair to say, because in life you can you can't always have what you want.

من فکر می‌کنم خیلی منصفانه است که بگوییم، زیرا در زندگی نمی‌توانی همیشه چیزی را که می‌خواهی داشته باشی.

I believe it was the Rolling Stones who said that

من معتقدم این رولینگ استونز بودند که گفتند

you can't always have what you want.

شما همیشه نمی توانید آنچه را که می خواهید داشته باشید.

So we might say that we settle for less.

بنابراین ممکن است بگوییم که به کمتر راضی هستیم.

You are agreeing to take something, but it isn't as good

شما موافقت می کنید که چیزی را بردارید، اما آن چیزی که انتظارش را داشتید خوب

or it isn't, is large or as

نیست، بزرگ یا

maybe good quality as you were expecting.

شاید کیفیت خوبی ندارد.

Unfortunately, we might say that someone has to settle for less

متأسفانه ، ممکن است بگوییم که کسی باید به کمتر راضی باشد

and there might be lots of situations where you have to do that.

و ممکن است موقعیت‌های زیادی وجود داشته باشد که مجبور شوید این کار را انجام دهید.

For example, oh dear, this should be interesting.

مثلا عزیزم این باید جالب باشه.

For example,

مثلا

I want a big house.

من یک خانه بزرگ می خواهم.

I want a big house, but I can't afford one.

من یک خانه بزرگ می خواهم، اما نمی توانم آن را بخرم.

So instead I have to compromise.

بنابراین در عوض باید سازش کنم.

So instead I must compromise and buy a small one.

بنابراین در عوض باید مصالحه کنم و یک مورد کوچک بخرم.

I want a big house, but I can't afford it.

من یک خانه بزرگ می خواهم، اما نمی توانم آن را بپردازم.

So instead I have to buy a small house.

بنابراین در عوض باید یک خانه کوچک بخرم.

Sometimes you have to compromise and there is a very good example

گاهی اوقات باید سازش کنید و یک مثال بسیار خوب

of making a compromise.

از سازش وجود دارد.

You have to reduce your expectations.

باید توقعات خود را کاهش دهید.

You cannot have the large house.

شما نمی توانید خانه بزرگ داشته باشید.

So instead you must compromise.

بنابراین در عوض باید مصالحه کنید.

You must lower your expectations.

باید توقعاتت رو کم کنی

You must settle for less.

باید به کمتر بسنده کنی

Here's another one, another good example.

در اینجا یکی دیگر، یک مثال خوب دیگر است.

I want a big fast car.

من یک ماشین سریع بزرگ می خواهم.

I want a big, fast car like this.

من یک ماشین بزرگ و سریع مثل این می خواهم.

Now, if Mr.

حالا اگر آقای

Steve was here,

استیو اینجا بود،

he would get very excited about this.

از این موضوع خیلی هیجان زده می شد.

I want a big fast car,

من یک ماشین سریع بزرگ می خواهم،

but I can't afford the fuel to run it,

اما نمی توانم سوخت آن را بخرم،

so I must compromise and I must have

بنابراین باید مصالحه کنم و باید

a smaller car.

یک ماشین کوچکتر داشته باشم.

I can't afford a big car like this.

من نمی توانم یک ماشین بزرگ مانند این را بخرم.

So instead I must compromise.

بنابراین در عوض باید مصالحه کنم.

I must make a compromise.

من باید مصالحه کنم

I must have a small car instead,

در عوض باید یک ماشین کوچک داشته باشم،

because a large car will use lots of fuel.

زیرا یک ماشین بزرگ سوخت زیادی مصرف می کند.

And quite often, especially these days, it is becoming more and more expensive

و اغلب، به خصوص این روزها،

to put fuel in your car.

قرار دادن سوخت در ماشین شما روز به روز گران تر می شود.

So that might be the reason why a lot of people

بنابراین ممکن است این دلیلی باشد که بسیاری از

are deciding to do it.

مردم تصمیم به انجام آن می گیرند.

I'm just looking at the next one.

من فقط به بعدی نگاه می کنم.

The next one.

بعدی.

I want a beautiful girlfriend.

من یک دوست دختر زیبا می خواهم.

Oh, hello.

اوه سلام.

Once you nice.

یک بار خوب شدی

Hello there.

سلام.

Wow, you are rather lovely.

وای تو نسبتا دوست داشتنی هستی

Yes. Hello.

آره. سلام.

Would you like to be my girlfriend?

آیا دوست داری دوست دختر من باشی؟

Would you like to go out with me sometime?

دوست داری یه وقتایی با من بری بیرون؟

No. Okay.

نه. باشه.

Unfortunately, she doesn't want to go out with me.

متأسفانه او نمی خواهد با من بیرون برود.

She doesn't like me.

اون از من خوشش نمیاد

So instead I will have to compromise.

بنابراین در عوض باید مصالحه کنم.

Unfortunately, I will have to settle for less.

متأسفانه باید به کمتر راضی باشم.

And that is what happens sometimes in life.

و این چیزی است که گاهی اوقات در زندگی اتفاق می افتد.

You want the beautiful supermodel,

شما سوپر مدل زیبا را می خواهید،

but unfortunately you can't have her.

اما متأسفانه نمی توانید او را داشته باشید.

So instead you must

بنابراین در عوض باید

compromise.

مصالحه کنید.

You must

settle for less.

باید به کمتر بسنده کنی

And I really hope I don't get into trouble for that.

و من واقعا امیدوارم که من به دردسر نیفتم.

Please don't shout at me

لطفا بر سر من فریاد نزنید

back to the phrases.

به عبارات.

And also words connected

و همچنین کلمات مرتبط

to compromising is another one.

با سازش یکی دیگر از موارد است.

There are many phrases connected to the word compromise,

عبارات زیادی به کلمه مصالحه مرتبط است،

so I will show you some of the phrases now that are connected to compromise.

بنابراین من اکنون برخی از عباراتی را که به سازش مرتبط هستند را به شما نشان خواهم داد.

Sometimes we will have to make a compromise when there is something we want.

گاهی اوقات وقتی چیزی وجود دارد که می خواهیم مجبور به مصالحه می شویم.

But unfortunately we can't have it.

اما متاسفانه ما نمی توانیم آن را داشته باشیم.

We must compromise.

ما باید مصالحه کنیم.

The first phrase we have is

اولین عبارتی که داریم

make, do, make, do.

ساختن، انجام دادن، ساختن، انجام دادن است.

In this particular phrase, we

در این عبارت خاص، ما

expressing the fact that we have to use what is available.

این واقعیت را بیان می کنیم که باید از آنچه در دسترس است استفاده کنیم.

Unfortunately, we can't have what we want.

متأسفانه ما نمی توانیم آنچه را که می خواهیم داشته باشیم.

So instead you have to make

بنابراین در عوض باید بسازید

Do you want something nice?

آیا چیزی خوب می خواهید؟

You want something expensive, you want something that will do

شما چیزی گران می خواهید، چیزی می خواهید که

particular job or task, but unfortunately you can't get it.

کار یا وظیفه خاصی را انجام دهد، اما متأسفانه نمی توانید آن را بدست آورید.

So you have to make do you have to use what is available?

بنابراین باید کاری کنید که آیا باید از آنچه در دسترس است استفاده کنید؟

A person sometimes has to make do with what they have

یک فرد گاهی اوقات مجبور می شود به داشته های خود

because they can't make a choice there.

بسنده کند زیرا نمی تواند آنجا انتخاب کند.

There are very few things for them to choose from.

چیزهای بسیار کمی برای آنها وجود دارد که از بین آنها انتخاب کنند.

They don't have much choice.

آنها انتخاب زیادی ندارند.

They have to make do.

آنها باید انجام دهند.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

I know this one very well.

من این یکی را خیلی خوب می شناسم.

Beggars can't be choosers.

گداها نمی توانند انتخاب کننده باشند.

Sometimes when you are desperate,

گاهی اوقات که ناامید هستید،

maybe sometimes when you really need something,

شاید گاهی اوقات که واقعاً به چیزی نیاز دارید،

you can't be fussy.

نمی‌توانید بی‌حوصله باشید.

You don't have any choice.

چاره ای نداری

You have to take what you are given.

شما باید آنچه را که به شما داده شده است بگیرید.

Sometimes beggars can't be choosers.

گاهی اوقات گداها نمی توانند انتخاب کننده باشند.

You have to take what you are given in life.

شما باید آنچه را که در زندگی به شما داده شده است، بگیرید.

It happens a lot in my life.

در زندگی من زیاد اتفاق می افتد.

In your life, sometimes we have no choice.

در زندگی شما، گاهی اوقات ما چاره ای نداریم.

We want something nice.

ما یک چیز خوب می خواهیم

We want something expensive, but sadly we can't.

ما چیزی گران می خواهیم، ​​اما متأسفانه نمی توانیم.

So we have to compromise.

پس باید سازش کنیم.

And quite often we will use this particular phrase Beggars can't be choosers.

و اغلب ما از این عبارت خاص استفاده می کنیم گداها نمی توانند انتخابگر باشند.

When you have very little choice,

وقتی انتخاب های خیلی کمی

you can't be too fussy.

دارید، نمی توانید خیلی شلوغ باشید.

You can't.

شما نمی توانید.

You might also have to lower your expectations on a situation.

همچنین ممکن است مجبور شوید انتظارات خود را در یک موقعیت پایین بیاورید.

Something that you want, something that you need.

چیزی که شما می خواهید، چیزی که نیاز دارید.

You have to lower your expectations.

باید توقعات خود را پایین بیاورید.

You reduce your expectations.

توقعاتت رو کم میکنی

You lower your expectations.

توقعاتت رو کم میکنی

Very interesting.

بسیار جالب.

I hope the live chat hasn't disappeared and

امیدوارم چت زنده از بین نرفته باشد و

I hope you are not lowering your expectations too much.

انتظارات خود را خیلی پایین نیاورید.

And maybe you are looking for something else to watch.

و شاید شما به دنبال چیز دیگری برای تماشا هستید.

I hope not.

امیدوارم اینطور نباشه.

Here's Another one.

اینم یکی دیگه

I like this one.

من این یکی را دوست دارم.

Maybe you have the last turkey in the shop.

شاید آخرین بوقلمون را در مغازه داشته باشید.

You have no choice.

تو انتخابی نداری.

Maybe it is the last thing.

شاید آخرین چیز باشد.

Maybe there is no other choice.

شاید چاره دیگری نباشد.

It is the last turkey in the shop.

این آخرین بوقلمون در مغازه است.

It is the worst of all.

این از همه بدتر است.

But it is all that is available.

اما این تنها چیزی است که در دسترس است.

You have no choice.

تو انتخابی نداری.

Maybe you want a nice big juicy turkey

شاید برای روز کریسمس یک بوقلمون آبدار بزرگ بخواهید

for Christmas Day, but unfortunate in Italy,

، اما متأسفانه در ایتالیا،

all all there is on offer is a small, weak, thin turkey.

تنها چیزی که وجود دارد یک بوقلمون کوچک، ضعیف و نازک است.

It is the last turkey in the shop.

این آخرین بوقلمون در مغازه است.

You want a big juicy one, but you can't have it

شما یک آبدار بزرگ می خواهید، اما نمی توانید آن را داشته باشید

because sometimes in life you can't have what you want.

زیرا گاهی اوقات در زندگی نمی توانید آنچه را که می خواهید داشته باشید.

It's true.

درسته.

So the last turkey in the shop is the worst of all.

بنابراین آخرین بوقلمون در مغازه از همه بدتر است.

It is the worst thing on offer.

این بدترین چیزی است که ارائه می شود.

Another one.

یکی دیگه.

We have some words connected to compromise.

ما کلماتی در ارتباط با سازش داریم.

You make a compromise you make or have a negotiation.

شما مصالحه می کنید یا مذاکره می کنید.

You give and take.

شما می دهید و می گیرید.

You have a concession.

شما امتیاز دارید.

You have a cover operation.

شما یک عملیات پوششی دارید.

Cooperate action is an interesting word because it means that two groups of people

عمل همکاری کلمه جالبی است زیرا به این معنی است که دو گروه از مردم

join together and they agree on many things.

به هم می پیوندند و در بسیاری از موارد به توافق می رسند.

They agree to work together.

آنها توافق می کنند که با هم کار کنند.

So quite often when there is cooperation,

بنابراین اغلب زمانی که همکاری وجود دارد،

quite often you have to make compromises.

اغلب شما باید مصالحه کنید.

Sometimes you might find the middle ground.

گاهی ممکن است حد وسط را پیدا کنید.

If you find the middle ground, it means that you are agreeing with each other.

اگر حد وسط را پیدا کردید به این معنی است که با یکدیگر موافق هستید.

You might not agree completely, but you are finding the middle ground.

ممکن است کاملا موافق نباشید، اما راه میانه را پیدا می کنید.

You will coming together, you are discussing the differences

شما با هم می آیید، در حال بحث در مورد اختلافات

and hopefully you will make an agreement.

هستید و امیدوارم به توافق برسید.

You find the middle ground.

شما حد وسط را پیدا می کنید.

And finally with this list, you meet in the middle

و در نهایت با این لیست، در وسط

two people who do not agree.

دو نفر را ملاقات می کنید که موافق نیستند.

Maybe they are trying to make a deal or come to a bargain or make a decision together.

شاید آنها در حال تلاش برای انجام یک معامله یا معامله هستند یا با هم تصمیم می گیرند.

But they can't agree.

اما آنها نمی توانند موافقت کنند.

Sometimes you have to make compromises.

گاهی اوقات باید مصالحه کنید.

You have to compromise.

شما باید سازش کنید.

So you meet in the middle, you come

بنابراین شما در وسط ملاقات می کنید،

to an agreement,

به توافق می رسید

you make a compromise.

، مصالحه می کنید.

When making a deal, there is often a compromise that must be agreed on.

هنگام انجام معامله، اغلب مصالحه ای وجود دارد که باید روی آن توافق شود.

So that is what I just said to you.

پس این همان چیزی است که من به شما گفتم.

I hinted I suggested that quite often if you are trying to make an arrangement

من اشاره کردم که من پیشنهاد کردم که اغلب اگر می خواهید یک توافق

or an agreement, if you are bargaining, maybe you are in a market

یا توافق انجام دهید، اگر در حال چانه زنی هستید، شاید در بازاری

and you want to buy something, but you don't want to pay the high price.

هستید و می خواهید چیزی بخرید، اما نمی خواهید بهای بالایی را بپردازید.

You want to reduce the price, you want to pay less.

شما می خواهید قیمت را کاهش دهید، می خواهید کمتر هزینه کنید.

You might have to compromise.

ممکن است مجبور شوید مصالحه کنید.

So maybe you want the item to be half price,

بنابراین شاید شما بخواهید که کالا نیم بها باشد،

but maybe the person selling that item does not agree.

اما ممکن است شخصی که آن کالا را می فروشد موافق نباشد.

You just not want to go that low.

شما فقط نمی خواهید آنقدر پایین بروید.

So you have to bargain, you have to compromise.

پس باید چانه بزنید، باید سازش کنید.

So each person

بنابراین هر فردی

benefits in a certain way.

به نحوی سود می برد.

So when making a deal, there is often a compromise that must be agreed on

بنابراین هنگام انجام معامله، اغلب مصالحه ای وجود دارد که باید

before the sale is made.

قبل از انجام فروش بر سر آن توافق شود.

The basic lesson from having to compromise is that quite often

درس اساسی از مصالحه این است که اغلب اوقات

it is hard to get what you want.

رسیدن به آنچه می خواهید دشوار است.

For some people, it is the hardest lesson to learn in life,

برای برخی از مردم، این سخت ترین درس در زندگی است،

and I think it's true quite often, especially these days.

و من فکر می کنم که اغلب اوقات درست است، به خصوص این روزها.

I think sometimes people want more

من فکر می کنم گاهی اوقات مردم بیشتر

than they deserve or maybe they want more

از چیزی که لیاقتشان را دارند می خواهند یا شاید بیشتر

and they expect to get what they want,

می خواهند و انتظار دارند به آنچه می خواهند برسند،

but unfortunately life is not like that.

اما متاسفانه زندگی اینطور نیست.

Sadly, life is not quite

متأسفانه، زندگی به این

as generous.

اندازه سخاوتمندانه نیست.

I think the word is it is not quite as generous as it may seem.

من فکر می کنم کلمه این است که آنقدرها هم که به نظر می رسد سخاوتمندانه نیست.

So that is the reason why sometimes in life you can't get what you want.

بنابراین این دلیلی است که گاهی اوقات در زندگی نمی توانید به آنچه می خواهید برسید.

It is true and a lot of people have to learn this lesson

این درست است و بسیاری از مردم باید این درس را

the hard way they want it, but they can't have it.

به روش سختی که می خواهند یاد بگیرند، اما نمی توانند آن را داشته باشند.

Quite often in life you have to make compromises. Oh,

اغلب اوقات در زندگی باید مصالحه کنید. اوه،

Anna says.

آنا می گوید.

Yes, it is true, Mr. Duncan.

بله، درست است، آقای دانکن.

People often ask for more.

مردم اغلب بیشتر درخواست می کنند.

Yes, I think these days, maybe many people, especially younger people,

بله، من فکر می کنم این روزها، شاید بسیاری از مردم، به خصوص جوانان،

expect everything to to to come to them easily.

انتظار دارند همه چیز به راحتی به آنها برسد.

But of course, if you are older like me,

اما مطمئناً، اگر شما هم مثل من بزرگتر هستید،

you know that that is not the case

می دانید که

quite often in life you have to wait for something.

اغلب در زندگی چنین نیست، شما باید منتظر چیزی باشید.

You can't have everything you want.

شما نمی توانید هر آنچه را که می خواهید داشته باشید.

At the same time, sometimes you have to wait.

در عین حال، گاهی اوقات باید منتظر بمانید.

Sometimes if you want to buy something nice,

گاهی اوقات اگر می خواهید چیزی خوب بخرید،

maybe you have to wait and save

شاید باید صبر کنید و پس انداز کنید

so you can afford to buy it.

تا بتوانید آن را بخرید.

And I think that is one of the hardest lessons, especially when you are young.

و من فکر می کنم که این یکی از سخت ترین درس ها است، به خصوص وقتی جوان هستید.

I think it is one of the hardest lessons to learn in life that quite often

من فکر می‌کنم این یکی از سخت‌ترین درس‌های زندگی است که اغلب

you can't always have what you want.

اوقات نمی‌توان چیزی را که می‌خواهد داشت.

Some people do go around with a sense of self entitlement.

برخی افراد با احساس حق طلبی به اطراف می روند.

They think they can go anywhere and get whatever they want,

آنها فکر می کنند که می توانند به هر جایی بروند و به هر چیزی که می خواهند برسند،

but quite often they have to learn the hard way.

اما اغلب آنها باید از راه سخت یاد بگیرند.

They have to make compromises.

آنها باید سازش کنند.

So there it was.

پس آنجا بود.

Today's lesson, today's advice.

درس امروز، توصیه امروز.

Sometimes in life,

گاهی اوقات در زندگی،

the good things are the things that you have to wait

چیزهای خوب چیزهایی هستند که باید

for the best things in life.

منتظر بهترین چیزهای زندگی باشید.

Sometimes you have to wait.

گاهی باید صبر کرد.

You have to be patient.

شما باید صبور باشید.

And quite often you will have to compromise

و اغلب اوقات مجبور خواهید بود سازش کنید

as well.

.

Okay.

باشه.

Some interesting messages coming up today.

چند پیام جالب امروز در راه است.

I am middle aged, Mr.

من میانسال هستم آقای

Duncan, and I am afraid of the infection.

دانکن و از عفونت می ترسم.

Then as I get older, I am not able to work anymore.

بعد که بزرگتر می شوم دیگر نمی توانم کار کنم.

Well, yes, maybe there are situations or circumstances that come along and change your life.

خب، بله، شاید موقعیت ها یا شرایطی پیش بیاید و زندگی شما را تغییر دهد.

So maybe you want something.

پس شاید شما چیزی می خواهید.

Maybe you are expecting something in your life, but unfortunate that you can't have it.

شاید شما منتظر چیزی در زندگی خود باشید، اما متأسفانه که نمی توانید آن را داشته باشید.

And there are many situations where that might happen.

و موقعیت های زیادی وجود دارد که ممکن است این اتفاق بیفتد.

You can't always have what you want.

شما همیشه نمی توانید آنچه را که می خواهید داشته باشید.

It is a very hard lesson

درسی بسیار سخت

to learn.

برای یادگیری است.

My life chart

نمودار زندگی من

is working very

strangely today, very strange.

امروز خیلی عجیب کار می کند، بسیار عجیب.

Thank you very much for your company today.

از شرکت امروز شما بسیار سپاسگزارم.

I hope you've enjoyed this. Something a little different.

امیدوارم از این کار لذت برده باشید. چیزی کمی متفاوت است.

I hope whatever you are eating today, I hope you enjoy.

امیدوارم هر چه امروز میخورید، امیدوارم لذت ببرید.

I am having chilli con carne tonight.

من امشب در حال خوردن فلفل دلمه ای هستم.

Oh, Mr. Duncan.

اوه، آقای دانکن.

Very nice.

بسیار خوب.

In fact, it is the reheated

در واقع، این فلفل دلمه ای دوباره گرم شده

chilli con carne from last Sunday,

از یکشنبه گذشته است،

so I can't wait for that because sometimes

بنابراین من نمی توانم برای آن صبر کنم زیرا گاهی

when you reheat food,

اوقات وقتی غذا

it is rather delicious, to say the least.

را دوباره گرم می کنید، حداقل می توان گفت خوشمزه است.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

Francesca says having freedom is a compromise, too.

فرانچسکا می گوید که داشتن آزادی نیز یک سازش است.

Yes, because one's freedom finishes here and it begins

بله، چون آزادی یک نفر در اینجا تمام می شود و

on the others or towards the other person.

از دیگران یا به طرف دیگر شروع می شود.

Yes, I think so.

بله، من اینطور فکر می کنم.

Compromise in life you can't always have all the things you want.

سازش در زندگی شما همیشه نمی توانید همه چیزهایی را که می خواهید داشته باشید.

Some people might say that freedom is a thing, that you have to.

برخی از مردم ممکن است بگویند که آزادی یک چیز است، که شما باید انجام دهید.

Sometimes compromise.

گاهی سازش.

You can't have the freedom to do whatever you want.

شما نمی توانید آزادی انجام هر کاری را که می خواهید داشته باشید.

So I think that is a very good point.

بنابراین به نظر من این نکته بسیار خوبی است.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

See you later. I will be back with you on Sunday.

بعدا میبینمت. من یکشنبه با شما برمی گردم.

I might also have some interesting news on Sunday

همچنین ممکن است یکشنبه

concerning this on Sunday.

در مورد این موضوع در روز یکشنبه اخبار جالبی داشته باشم.

Thank you.

Also, Palmira, it's nice to see you here today.

متشکرم.

همچنین، پالمیرا، خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

You can watch this again.

می توانید این را دوباره تماشا کنید.

You want you can see it all over again

شما می خواهید می توانید دوباره آن را ببینید

and watch it as many times as you want.

و هر چند بار که می خواهید تماشا کنید.

And yes, there will be captions later as well.

و بله، بعداً زیرنویس نیز وجود خواهد داشت.

Thanks for your company.

با تشکر از شرکت شما

See you on Sunday. Mr. Steve will be back with us.

یکشنبه می بینمت. آقای استیو با ما بازخواهد گشت.

Say goodbye, Mr. Steve.

خداحافظ آقای استیو.

Goodbye, everybody.

خداحافظ همگی.

See you on Sunday.

یکشنبه می بینمت.

And next time we see each other, it will be the real Mr.

و دفعه بعد که همدیگر را می بینیم، آقای استیو واقعی خواهد بود

Steve.

.

The real Mr.

آقای

Steve will be back us on Sunday

استیو واقعی یکشنبه

and of course, until the next time we meet here.

و البته تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ببینیم به ما باز خواهد گشت.

You know what's coming next?

میدونی بعدش چی میشه؟

Yes, you do take care of yourselves.

بله شما مواظب خودتون باشید

Stay happy, stay safe.

شاد باشید، ایمن بمانید.

And of course...

و البته...

ta ta for now.

تا تا فعلا.