English Grammar Exceptions: Superlative & Comparative

Hmm.

هوم

The One, it's probably the best book I've read in a while.

The One، احتمالاً بهترین کتابی است که در این مدت خوانده ام.

Hi. James from engVid.

سلام. جیمز از engVid.

Today I want to talk to you about, funny enough, The One.

امروز می‌خواهم در مورد، به اندازه کافی خنده‌دار، The One با شما صحبت کنم .

And why I say: "The One" is usually when we talk about superlatives and comparatives,

و چرا می‌گویم: «یک» معمولاً وقتی در مورد موارد فوق‌العاده و مقایسه‌ای صحبت می‌کنیم

the number one comes up quite often.

، شماره یک اغلب مطرح می‌شود.

And, now, I'm not going to do your standard lesson on what the comparative is and the

و اکنون، من درس استاندارد شما را در مورد اینکه مقایسات چیست و

superlative is; you probably are aware of this, but I would like to point out five exceptions

عالی چیست، انجام نمی دهم. شما احتمالاً از این موضوع آگاه هستید ، اما من می خواهم به پنج استثنا

to the general rules.

از قوانین کلی اشاره کنم.

So, I'm going to quickly go over the difference between comparative and superlative, and then

بنابراین، من به سرعت تفاوت بین مقایسه ای و عالی را مرور می کنم و

go into the exceptions.

سپس به استثناها می پردازم.

Are you ready?

اماده ای؟

Let's go to the board.

بریم سراغ هیئت.

So, E, you got my five for me.

بنابراین، E، شما پنج من را برای من گرفتید.

Cool.

سرد.

You're going to notice on the board I have the number "1" written out repetitively.

متوجه خواهید شد که من عدد "1" را به طور مکرر روی تابلو نوشته ام.

There's a reason for it, and we'll get into it.

دلیلی برای آن وجود دارد و ما وارد آن خواهیم شد.

But let's start looking at: What is a "superlative"?

اما بیایید به بررسی این موضوع بپردازیم: "افراد" چیست؟

I like to look at superlative as in Superman.

من دوست دارم مثل سوپرمن به عالی نگاه کنم.

Superman is the best, the strongest, the fastest, la, la, la - number one.

سوپرمن بهترین، قوی ترین، سریع ترین، لا، لا، لا - شماره یک است.

So, when you think of a superlative, think of the highest or the best amount.

بنابراین، هنگامی که به یک مقدار عالی فکر می کنید، به بالاترین یا بهترین مقدار فکر کنید.

Or, because it's extreme, it could be the worst.

یا، چون افراطی است، می تواند بدترین باشد.

Now, I've used a couple of them already, but we're going to go to the board and get a little

اکنون، من قبلاً از چند مورد از آنها استفاده کرده‌ام، اما می‌خواهیم به تابلو برویم و کمی

deeper into them.

عمیق‌تر به آنها بپردازیم.

So, it could be number one at the top or number one at the bottom.

بنابراین، می تواند شماره یک در بالا یا شماره یک در پایین باشد.

Okay?

باشه؟

"Comparative" is when we look at two things and we want to say there's a difference between

«مقایسه ای» زمانی است که به دو چیز نگاه می کنیم و می خواهیم بگوییم بین آنها تفاوت وجود دارد

them.

.

"He is bigger than she is" or "James is bigger than Mr. E" - comparing the two.

"او بزرگتر از او است" یا "جیمز از آقای ای بزرگتر است" - مقایسه این دو.

So, with a comparative, you generally find that we add "er" to the end of the word to

بنابراین، با یک مقایسه، به طور کلی متوجه می‌شوید که «er» را به آخر کلمه اضافه می‌کنیم تا

tell you that something is being compared to something else.

به شما بگوییم که چیزی با چیز دیگری مقایسه می‌شود.

Okay?

باشه؟

Comparative, and you'll see "er": "bigger", "smaller", "smarter", "taller".

مقایسه کنید، و "er" را خواهید دید: "بزرگتر"، "کوچکتر"، "باهوشتر"، "بلندتر".

Cool?

سرد؟

We got that.

ما آن را گرفتیم.

And with a superlative, we add usually "est".

و با یک علامت فوق العاده، معمولا "est" را اضافه می کنیم.

Right?

درست؟

And the "est" is for the "biggest", "strongest", "longest", "fastest", and it will be the number

و "est" برای "بزرگترین"، "قوی ترین"، "طولانی ترین"، "سریع ترین" است و شماره

one in its category.

یک در رده خود خواهد بود.

And remember what I said: It could be the number one as in the best, like the best one

و آنچه گفتم را به خاطر بسپارید: این می تواند شماره یک در بهترین ها، مانند بهترین

position, or in the lowest position number one.

یک، یا در پایین ترین موقعیت شماره یک باشد.

Are you ready?

اماده ای؟

So let's go to the board and find out what our exceptions are.

پس بیایید به هیئت مدیره برویم و دریابیم که استثناهای ما چه هستند.

You might be surprised, but they're actually quite often used, and actually quite often

ممکن است تعجب کنید، اما آنها در واقع اغلب مورد استفاده قرار می گیرند، و در واقع اغلب

misunderstood.

اشتباه درک می شوند.

So, the first one we're going to look at is the "best".

بنابراین، اولین موردی که می خواهیم به آن نگاه کنیم «بهترین» است.

If you're from Japan, it's "ichiban"; if you're from Mexico or not even Mexico, any Latino

اگر اهل ژاپن هستید، "ichiban" است. اگر اهل مکزیک هستید یا نه حتی مکزیک، هر

country, it's "numero uno" or we say "number one".

کشور لاتین، آن "numero uno" یا می گوییم "شماره یک".

That's what the best is.

این همان چیزی است که بهترین است.

Kind of simple, right?

یه جورایی ساده، درسته؟

And we know what "good" is, because what's the opposite of "good"?

و ما می دانیم که "خوب" چیست، زیرا متضاد "خوب" چیست؟

"Bad".

"بد".

"Good" is something we like.

"خوب" چیزی است که ما دوست داریم.

Now, why this is an exception is because usually, if you remember rightly, when I said "biggest",

حالا چرا این استثناست به این دلیل است که معمولاً، اگر درست یادتان باشد، وقتی گفتم «بزرگ»،

we start with "big" and we go to "biggest", and we go "bigger".

با «بزرگ» شروع می‌کنیم و به «بزرگ‌ترین» می‌رویم و «بزرگ‌تر» می‌شویم.

So, we use the root word and we just add the "er" or the "est".

بنابراین، ما از ریشه کلمه استفاده می کنیم و فقط "er" یا "est" را اضافه می کنیم.

But when we look over here, if you look at my chart, increasing-meaning it's getting

اما وقتی به اینجا نگاه می کنیم، اگر به نمودار من نگاه کنید، به این معنی که در حال

better-there's an improvement going on - we start with the word "good".

بهتر شدن است، بهبودی در حال انجام است - با کلمه "خوب" شروع می کنیم.

That has nothing to do with the word "best".

این ربطی به کلمه "بهترین" ندارد.

Very different.

خیلی متفاوت.

And this is why it's an exception; it doesn't follow the rule of: Take the root word and

و به همین دلیل است که یک استثنا است. از قاعده پیروی نمی کند: ریشه کلمه را بگیرید

add "er" or "est".

و "er" یا "est" را اضافه کنید.

It's a completely different word, but they are related in we say something starts off

این یک کلمه کاملاً متفاوت است، اما آنها به این شکل مرتبط هستند که می گوییم چیزی

"good" - something you like, like 70%...

"خوب" شروع می شود - چیزی که شما دوست دارید، مانند 70٪...

75% on a test is good.

75٪ در آزمون خوب است.

It's not great, but it's good, right?

این عالی نیست، اما خوب است، درست است؟

Or 80%.

یا 80 درصد

"Better", and this is where we talk about the improvement; "er" means a comparative...

"بهتر"، و اینجاست که ما در مورد بهبود صحبت می کنیم . «اِر» به معنای مقایسه است

A comparison, and we're looking at two different things and comparing them; while "good" is

... مقایسه، و ما به دو چیز متفاوت نگاه می کنیم و آنها را با هم مقایسه می کنیم. در حالی که "خوب"

75%, "better" than that is 90%.

75٪ است، "بهتر" از آن 90٪ است.

There's a difference between the two numbers; it's an improvement or an increase.

بین این دو عدد تفاوت وجود دارد. این یک بهبود یا افزایش است.

But the "best" would be 100%.

اما "بهترین" 100٪ خواهد بود.

Right?

درست؟

See, if you get 100%, you can't get much better than 100%, and we say that's the "best".

ببینید، اگر شما 100٪ را دریافت کنید، نمی توانید خیلی بهتر از 100٪ شوید و ما می گوییم که این "بهترین" است.

Now, these numbers aren't real.

حالا این اعداد واقعی نیستند.

I'm not saying each number corresponds to these things, but what I'm trying to give

من نمی گویم هر عدد با این چیزها مطابقت دارد، اما چیزی که می خواهم به

you an idea is how they're related.

شما ایده بدهم این است که چگونه آنها به هم مرتبط هستند.

"Good", we like "good"; but what's better than good is something "better", or more,

"خوب"، ما "خوب" را دوست داریم. اما آنچه بهتر از خوب است چیزی "بهتر" یا بیشتر

or increase; and the "best" is number one, just like The One, my book.

یا افزایش است. و "بهترین" شماره یک است، درست مانند The One، کتاب من.

Now, on that scale, this is good.

حالا، در آن مقیاس، این خوب است.

Think of an angel.

به یک فرشته فکر کن

Right?

درست؟

"Good", "better", "best".

"خوب"، "بهتر"، "بهترین".

Love you, love you, love you - angels.

دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم - فرشته ها.

Now, let's talk about the opposite.

حالا بیایید در مورد برعکس صحبت کنیم.

It's my little devil; you got to have a devil.

این شیطان کوچک من است. باید شیطان داشته باشی

So, "good" is good, so "bad", it's got to be the opposite.

بنابراین، "خوب" خوب است، بنابراین "بد"، باید برعکس باشد.

And, once again, we talked about the exception for the comparatives and superlative rule

و بار دیگر در مورد استثناء قاعده قیاسی و مافوق

simply because "bad" and "worst" are not words that go together; they have no root.

صرفاً به این دلیل صحبت کردیم که «بد» و «بدترین» کلماتی با هم نیستند. آنها ریشه ندارند

The only thing that joins them together is this word here, and even still, you can't

تنها چیزی که آنها را به هم پیوند می دهد، این کلمه است، و حتی هنوز، نمی توانید

see how you go from here to here.

ببینید که چگونه از اینجا به اینجا می روید.

That's what the problem is because students will go: "Teacher, why is it 'worst'?

مشکل همین است زیرا دانش آموزان خواهند رفت: "استاد، چرا "بدترین" است؟

Why is it 'bad' and 'worse'?

چرا "بد" و "بدتر" است؟

Why is it not 'bad', and 'badder', and 'baddest'?"

چرا "بد" و "بدتر" و "بدترین" نیست؟

Right?

درست؟

But these are the way we compare it in English.

اما اینها روشی است که ما آن را در انگلیسی مقایسه می کنیم.

So, "bad"...

بنابراین، "بد" ...

If you had a test and you got 49%, you didn't quite pass, that would be pretty bad.

اگر شما یک آزمون داشته باشید و 49٪ را کسب کنید ، کاملاً قبول نشده اید، بسیار بد است.

Right?

درست؟

See, you wouldn't know what to say, that's why my little guy has no mouth.

ببین، تو نمیدونی چی بگی، واسه همینه که پسر کوچولوی من دهن نداره.

He's just like: "I don't know.

او فقط مانند: "من نمی دانم.

This is bad."

این بد است."

All right?

خیلی خوب؟

But "worse" than that would be 39.

اما "بدتر" از آن 39 خواهد بود.

And if you notice, it's the complete opposite of when we talk about "good", "better", "best"

و اگر متوجه شده باشید، این کاملا برعکس زمانی است که در مورد "خوب"، "بهتر"، "بهترین" صحبت می کنیم

where the arrow is going up for improvement.

که فلش برای بهبود بالا می رود.

This is a decrease in...

این کاهش در...

Well, I wouldn't say "decrease".

خوب، من نمی گویم "کاهش".

This is...

این است...

I'm going to say de-evolution, which is a big word, but we're declining.

من می خواهم بگویم تکامل زدایی که کلمه بزرگی است، اما ما در حال افول هستیم.

Okay?

باشه؟

We're going down from the condition of what would be it's not so good, we're going to

ما از شرایطی که می‌شود خیلی خوب نیست پایین می‌رویم، به سمت

something worse that's...

چیز بدتری می‌رویم که...

I like even less, and then when we say "worst", it's the number one.

من حتی کمتر دوست دارم، و وقتی می‌گوییم «بدترین» ، شماره یک است.

You notice here I said: "1,000,000,000 last".

متوجه شدید اینجا گفتم: "1000000000 آخر".

Crazy, right?

دیوانه، درست است؟

What's 1,000,000,000?

1,000,000,000 چیست؟

Or, you know what?

یا میدونی چیه؟

Let's say this.

این را بگوییم.

Let's say 7,000,000,000 last.

فرض کنید 7,000,000,000 آخرین.

There's only 7 billion people on the planet, and if you're number 7 billion, you are the

فقط ۷ میلیارد نفر روی کره زمین زندگی می کنند و اگر شما ۷ میلیارد نفر باشید،

worst.

بدترین هستید.

So, "worst"...

پس «بدترین»...

We got...

گرفتیم...

Sorry, we had "bad", we go to "worst", which is the exact opposite of "good" to "best".

ببخشید «بد» داشتیم، به «بدترین» می رویم که دقیقاً نقطه مقابل «خوب» به «بهترین» است.

Cool?

سرد؟

And you have my little devil is showing you that.

و تو داری شیطان کوچک من این را به تو نشان می دهد.

This is the angelic way, you're going up; and the devil goes down.

این راه فرشته است، تو می روی. و شیطان فرو می رود.

All right?

خیلی خوب؟

So, I compare these two.

بنابراین، من این دو را با هم مقایسه می کنم.

Now, let's look at the two other variables I talk are similar, yet opposites once again.

حال، بیایید به دو متغیر دیگر که من صحبت می‌کنم مشابه، اما متضاد یک بار دیگر نگاه کنیم.

On this side we're going to talk about "many", "more", and "most".

در این سمت ما در مورد "بسیار"، "بیشتر" و "بیشترین" صحبت خواهیم کرد.

Okay?

باشه؟

The only thing they have in common is they all start with "m".

تنها وجه مشترک آنها این است که همه آنها با "m" شروع می شوند.

Right?

درست؟

So, if you have a lot of something, you say: "I have many friends", "I have many good books",

بنابراین، اگر چیز زیادی دارید، می گویید: "من دوستان زیادی دارم"، "کتاب های خوب زیادی دارم"،

"I've been to many places".

"من جاهای زیادی رفته ام".

Right?

درست؟

And we mean "a lot"; it's more than one, two, or three.

و منظور ما از «بسیار زیاد» است; بیش از یک، دو یا سه است.

But when we say "more", if anything is...

اما وقتی می‌گوییم «بیشتر»، اگر چیزی باشد...

Remember we talked about there's an "er"?

یادتان هست در مورد وجود «ار» صحبت کردیم؟

It's almost here that we have the "er" reversed.

تقریباً در اینجاست که «er» معکوس شده است.

It's there, but it's reversed.

وجود دارد، اما برعکس است.

So, we have the "er" for the comparative, and it means there's an addition or an increase

بنابراین، ما "er" را برای مقایسه داریم، و به این معنی است که

from what our "many" is, so there's "more".

از آنچه "بسیار" ما است، اضافه یا افزایشی وجود دارد، بنابراین "بیشتر" وجود دارد.

So, we have many, we know this, but I even have more than that.

بنابراین، ما بسیاری داریم، ما این را می دانیم، اما من حتی بیشتر از آن دارم.

"Many more experiences", so there's an addition or an increase on our "many".

«تجربه‌های بسیار بیشتر»، بنابراین «تجارب بسیاری» ما اضافه یا افزایش پیدا می‌کند.

So that shows the difference in a comparison between what we have and what a difference

بنابراین این تفاوت در مقایسه بین آنچه داریم و

is in a scale that's actually going up.

تفاوت در مقیاسی که در واقع در حال بالا رفتن است را نشان می دهد.

All right?

خیلی خوب؟

You might see, when you look here and here, there is something that they have in common,

ممکن است ببینید، وقتی به اینجا و اینجا نگاه می کنید، چیزی مشترک

in which there's something better or increase, or we think a greater amount going on.

وجود دارد که در آن چیز بهتر یا افزایشی وجود دارد، یا فکر می کنیم مقدار بیشتری در جریان است.

When we talk about the "most", once again, we have that number one because it's the greatest

وقتی در مورد "بیشترین" صحبت می کنیم، یک بار دیگر ، آن عدد یک را داریم زیرا بیشترین

amount; there is not more than that.

مقدار است. بیشتر از آن وجود ندارد

"I have the most of this" - it means if there is...

«بیشترین از این را دارم» - یعنی اگر هست...

Let's give an example.

مثالی بزنیم.

100th objects, if I have 90, it doesn't mean I have to have 100%, but I have most of it;

صدمین اشیاء، اگر 90 داشته باشم، به این معنا نیست که باید 100% داشته باشم، اما بیشتر آن را دارم.

there's only 10% left over for somebody else or something else.

فقط 10% برای شخص یا چیز دیگری باقی می ماند .

Yeah?

آره؟

Okay?

باشه؟

So, when we talk about the "most", don't confuse it with being 100%.

بنابراین، وقتی در مورد "بیشترین" صحبت می کنیم، آن را با 100٪ بودن اشتباه نگیرید.

Even when we say the "best", the best is number one.

حتی وقتی می گوییم «بهترین»، بهترین، شماره یک است.

When we say here, the "most", it's not exactly equivalent.

وقتی اینجا می گوییم «بیشترین»، دقیقاً معادل نیست.

It means the most...

این یعنی بیشترین ...

You can have the most at 60%; that's more than 40%.

شما می توانید در 60% بیشترین; که بیش از 40 درصد است.

Cool?

سرد؟

All right.

خیلی خوب.

So, let's do the opposite of that, because now we have an understanding of what "many"

بنابراین، بیایید برعکس آن را انجام دهیم، زیرا اکنون می‌دانیم که «بسیار»

is, "more" than that is, and the "most" - what would be the complete opposite?

چیست، «بیشتر» از آن، و «بیشترین» - چه چیزی کاملاً برعکس است؟

Well, let's go literally to the complete opposite.

خب بیایید به معنای واقعی کلمه برعکس آن برویم.

If "most" is number one like you have the most, "least" could be just one.

اگر "بیشترین" شماره یک است مانند شما، "کمترین" می تواند فقط یک باشد.

It means the smallest amount you can have of something.

این به معنای کوچکترین مقداری است که می توانید از چیزی داشته باشید.

"I have the least amount of money."

من کمترین پول را دارم.

So, if we have three friends, and one friend has $10, another friend has $5, and I have

بنابراین، اگر ما سه دوست داشته باشیم، و یک دوست 10 دلار، یک دوست دیگر 5 دلار، و من

$1, I have the least amount.

1 دلار داشته باشم، من کمترین مقدار را دارم.

It doesn't mean one, because I could even say I could have $2, which is not 1, but it's

این به معنای یک نیست، زیرا حتی می توانم بگویم که می توانم 2 دلار داشته باشم، که 1 نیست، اما

still the lowest of everything else.

همچنان پایین ترین قیمت از هر چیز دیگری است.

I'm very limited in what I have.

من در آنچه دارم بسیار محدود هستم.

Now, I started at the bottom; it might have been better if I started at the top, because

حالا، من از پایین شروع کردم. شاید بهتر بود از اوج شروع می کردم، چون

when we say "less", we say: "little", "less", and "least".

وقتی می گوییم «کمتر» می گوییم: «کم»، «کمتر» و «کمتر».

Well, "less" is actually what we call a reduced amount.

خوب، "کمتر" در واقع همان چیزی است که ما آن را مقدار کاهش یافته می نامیم.

When we talked about "more", we talked about increasing; when we talk about "less", we

وقتی از "بیشتر" صحبت می کردیم، از افزایش صحبت می کردیم . وقتی از "کمتر" صحبت می کنیم،

talk about reducing.

در مورد کاهش صحبت می کنیم.

"I have less than you."

"من کمتر از تو دارم."

So, in this case, and this is really bizarre because there's no "er", there's nothing to

بنابراین، در این مورد، و این واقعاً عجیب است، زیرا «ار» وجود ندارد، چیزی نمی

say what the comparative is.

توان گفت که مقایسه چیست.

Like I said here, you can look here and say: "Okay, at least it's there; it's hidden, it's

همانطور که اینجا گفتم، می توانید اینجا را نگاه کنید و بگویید: "خوب، حداقل آنجاست؛ پنهان است

changed, it's disguised."

، تغییر کرده است، مبدل است."

But here it's nothing; it's just "less".

اما اینجا چیزی نیست. فقط "کمتر" است.

But we have to understand...

اما ما باید بفهمیم...

Well, if I went here and said: "Well, there's a commonality here - everything starts with

خوب، اگر من اینجا رفتم و گفتم: "خب، اینجا یک اشتراک وجود دارد - همه چیز با

'l'".

"ل" شروع می شود.

"Less" means there's 5.

"کمتر" به این معنی است که 5 وجود دارد.

And what's less than 5?

و چه چیزی کمتر از 5 است؟

I would say 3.

من می گویم 3.

And we're saying, by comparison, this is not the same as this.

و ما می گوییم، در مقایسه، این یکسان با این نیست.

There's a reduction or there's a reduced amount.

کاهش وجود دارد یا مقدار کاهش یافته است.

Now, we're going to go to "little" because I told you I'm going backwards from "most"

اکنون، ما به سمت "کوچک" می رویم زیرا به شما گفتم که از "بیشترین"

to "least".

به "کمترین" به عقب برمی گردم.

And when we go in the middle: "not much".

و وقتی وسط می رویم: «نه زیاد».

Not much.

زیاد نیست.

I was using the example of money, so I'll say that again.

من از مثال پول استفاده می کردم، پس دوباره می گویم.

I'll use it again.

دوباره ازش استفاده میکنم

If you had $3, would you call that a lot of money?

اگر شما 3 دلار داشتید، آن را پول زیاد می نامید؟

Probably not.

احتمالا نه.

You'd probably say it's a "little" money.

احتمالاً می گویید این پول "کمی" است.

And you can see here, I don't have much here.

و می توانید اینجا را ببینید، من چیز زیادی اینجا ندارم.

I have, like, you know, maybe 20 little...

من، می دانید، شاید 20 کم دارم...

Sorry.

ببخشید.

10 little things here.

10 چیز کوچک در اینجا.

Compare it up to here, like there's 20, that's a little by comparison.

تا اینجا مقایسه کنید، مثل اینکه 20 تا است، این کمی در مقایسه است.

Now, continuing here, reduced, I've gone from maybe 10-15 down to 5, and at the "least"

حالا، با ادامه اینجا، کاهش یافته، از 10-15 به 5 رسیده ام، و حداقل "حداقل

I only have 1.

" فقط 1 دارم.

Cool?

جالب است؟

Great.

عالی.

So, I'm going to take this lesson a little bit further and show you the last one of the

بنابراین، من قصد دارم این درس را کمی جلوتر ببرم و آخرین مورد از پنج مورد را به شما نشان دهم

five.

.

Because we've done one, two, three, and four.

زیرا ما یک، دو، سه و چهار را انجام داده ایم.

Quickly, we know what the difference between "good", "better", "best"; "bad", "worse",

به سرعت، ما می دانیم که تفاوت بین "خوب"، "بهتر"، "بهترین" چیست. "بد"، "بدتر"،

"worst" - I love all this alliteration; words that kind of rhyme...

"بدترین" - من عاشق این همه همخوانی هستم. کلماتی که نوعی قافیه هستند ...

Not rhyme, but go together because of the beginning words.

قافیه نیستند، اما به دلیل کلمات آغازین با هم می روند.

"Most", "more", "many"; "little", "less", "least"; and finally, to take it to the furthest

"بیشتر"، "بیشتر"، "بسیاری"؛ "کم"، "کمتر"، "کمترین"؛ و در نهایت، برای بردن آن به دورترین

realm I can go, let's talk about distance.

قلمروی که می توانم بروم، بیایید در مورد فاصله صحبت کنیم.

"Far", "farther", and "farthest".

«دور»، «دورتر» و «دورترین».

This is distance; length, you might say.

این فاصله است. طول، ممکن است بگویید.

How far?

تا کجا؟

This word, here, means: How long is something from one point to another?

این کلمه در اینجا به این معنی است: چیزی از یک نقطه به نقطه دیگر چقدر است؟

"How far do you live from Canada?", "How far is it to your house?"

"چقدر از کانادا زندگی می کنی؟"، " تا خانه ات چقدر فاصله دارد؟"

How far it is away from there.

چقدر از آنجا دور است.

So, we're talking about a distance that's being covered.

بنابراین، ما در مورد مسافتی صحبت می کنیم که در حال طی شدن است.

Now, here's the funny thing, "far" means not close or not near.

حالا نکته خنده دار اینجاست، "دور" به معنای نزدیک نبودن یا نزدیک نبودن است.

Easy enough, right?

به اندازه کافی آسان، درست است؟

"Farther" means more.

«فراتر» به معنای بیشتر است.

The nice thing about this is we're introducing back the "er".

نکته خوب در مورد این این است که ما "er" را دوباره معرفی می کنیم.

Remember we talked about the comparative generally has "er" and the superlative...?

یادتان هست در مورد قیاس صحبت کردیم که عموماً «er» دارد و عالی...؟

Sorry.

متاسف.

Generally...

به طور کلی ...

Sorry, I must have clicked this 50 times on you.

متاسفم، من باید 50 بار روی شما کلیک کرده باشم.

And then the superlative has an "est"?

و سپس فوق العاده یک "est" دارد؟

Well, on "farther", this distance-right?-we have the "er" re-introduced.

خوب، در "دورتر"، این فاصله - درست است؟ - ما "er" را دوباره معرفی کردیم.

And for "farthest" we know that "est" usually means one, and that's why I put "good bye"

و برای "دورترین" می دانیم که "est" معمولاً به معنای یکی است، و به همین دلیل است که "خداحافظ" را اینجا قرار داده

here because you're far away; far, far, far away.

ام زیرا شما دور هستید. بسیار بسیار بسیار دور.

This is the...

این

The last point you can be.

... آخرین نقطه ای است که می توانید باشید.

You say it's...

شما می گویید این است...

It's like if I'm comparing all two of them...

مثل این است که اگر هر دو را با هم مقایسه کنم...

All three of them, this is the most away from you.

هر سه تا، این از همه دورتر است .

Okay?

باشه؟

So, this also breaks it because we have: "far", "farther", adding on the "th", not just the

بنابراین، این نیز آن را می شکند زیرا ما داریم: "دور"، "دورتر"، اضافه کردن "th"، نه فقط

"er".

"er".

It's not "farrer"; it's "farther" and "farthest".

این "فارر" نیست. "دورتر" و "دورتر" است.

So, this is similar to the rule, but it's this "th" that changes the word that makes

بنابراین، این شبیه به قانون است، اما این "th" است که کلمه را تغییر می دهد و

it an exception.

آن را استثنا می کند.

Now, you know how I wo-...

حالا، می‌دانی که من چطور...

How I roll.

چگونه غلت می‌زنم.

We've done a lesson.

ما یک درس انجام داده ایم.

I'm pretty sure you understand, so now let's go and put it into practice and see how well

من تقریباً مطمئن هستم که درک می کنید، پس حالا بیایید برویم و آن را عملی کنیم و ببینیم که چقدر خوب عمل

we do.

می کنیم.

You ready?

آماده ای؟

[Snaps].

[عکس می گیرد].

Okay, so it's always good to do a lesson, but what's better is to master the lesson,

بسیار خوب، بنابراین انجام یک درس همیشه خوب است، اما چه بهتر این است که در درس تسلط داشته باشید،

which means to demonstrate that you really understand it and you can use it on your own.

یعنی نشان دهید که واقعاً آن را درک می کنید و می توانید به تنهایی از آن استفاده کنید.

Now, here's a disclaimer or a warning.

اکنون، در اینجا یک سلب مسئولیت یا یک هشدار وجود دارد.

Okay?

باشه؟

There should be a big sign out there, saying: "Warning".

باید یک علامت بزرگ وجود داشته باشد که می گوید: "هشدار".

The sentences I'm about to show you in this story are horrible, so before anyone tells

جملاتی که می خواهم در این داستان به شما نشان دهم وحشتناک هستند، بنابراین قبل از اینکه کسی به

me: "My god, they're bad sentences; the grammar is horrible", this is exactly the type of

من بگوید: "خدای من، آنها جملات بدی هستند؛ گرامر وحشتناک است"، این دقیقاً همان نوع

sentence that you end up creating when you are not allowed to use comparatives or...

جمله ای است که شما در نهایت می سازید. شما مجاز به استفاده از مقایسات یا

A comparative or superlatives in a...

... مقایسات یا مضاعف در یک ...

In a sentence, okay?

در یک جمله، خوب است؟

So, please forgive me.

پس لطفا مرا ببخش

And even though I tried not to use them, because I wanted to use the words we just learned,

و با وجود اینکه سعی کردم از آنها استفاده نکنم، چون می‌خواستم از کلماتی که تازه یاد

I still had to use some superlatives to make it work.

گرفته‌ایم استفاده کنم، باز هم مجبور بودم از برخی موارد فوق‌العاده استفاده کنم تا کار را انجام دهم.

Okay?

باشه؟

So, don't kill me for the grammar on it; it's done on purpose just to show you how bad the

بنابراین، مرا به خاطر دستور زبان آن نکشید. این کار از روی عمد انجام می شود فقط برای اینکه به شما نشان دهیم جمله چقدر بد

sentence would be, and then we're going to put the proper words in and we'll see how

خواهد بود، و سپس ما کلمات مناسب را در آن قرار می دهیم و خواهیم دید که چگونه

it works.

کار می کند.

Now, the first thing we want to do is identify: What parts of these sentences have to be changed

حال، اولین کاری که می‌خواهیم انجام دهیم این است که مشخص کنیم: چه بخش‌هایی از این جملات باید

in order to make the whole thing much better to read and understand?

تغییر کنند تا کل مطلب بسیار بهتر خوانده شود و درک شود؟

Now, we worked on five words; we talked about: "farthest", we talked about: "least", "most",

حالا ما روی پنج کلمه کار کردیم. ما در مورد: "دورترین" صحبت کردیم، در مورد: "کمترین"، "بیشترین"،

"best", "worst".

"بهترین"، "بدترین" صحبت کردیم.

Okay?

باشه؟

And we talked about: "farther", "worse", and we talked about: "bette-, goo-... better",

و ما در مورد: "دورتر"، "بدتر" صحبت کردیم، و در مورد: "بهتر-، خوب-... بهتر"،

etc., etc.

و غیره و غیره صحبت کردیم.

So, I want you to identify up here what we should change to use the words that we've

بنابراین، من از شما می خواهم که در اینجا مشخص کنید که چه چیزی را باید برای استفاده تغییر دهیم. کلماتی که

learned to fix it so we can have a better sentence on the bottom.

یاد گرفته ایم آن را درست کنیم تا بتوانیم جمله بهتری در پایین داشته باشیم.

So, the first thing, let's look...

بنابراین، اولین چیز، بیایید نگاه

Let's look here.

کنیم... بیایید اینجا را نگاه کنیم.

I tried to make that easy for you, so take a look.

من سعی کردم این کار را برای شما آسان کنم، پس نگاه کنید.

What's the first thing you think we should change?

اولین چیزی که فکر می کنید باید تغییر دهیم چیست؟

That's right - "1".

درست است - "1".

We talked about: What's the 1, right?

ما در مورد: 1 چیست، درست است؟

So, "#1", probably going to have to change that one.

بنابراین، "#1"، احتمالاً باید آن یکی را تغییر دهد.

Okay?

باشه؟

What's the next one we're going to find here?

مورد بعدی که قرار است اینجا پیدا کنیم چیست؟

That's right, we talked about "biggest".

درست است، ما در مورد "بزرگترین" صحبت کردیم.

I told you I had to use some superlatives here, but they don't really work well here

من به شما گفتم که باید در اینجا از برخی موارد برتر استفاده کنم، اما آنها واقعاً در اینجا خوب کار نمی کنند

and that's what we talked about.

و این چیزی است که ما در مورد آن صحبت کردیم.

And I said they didn't really work here...

و من گفتم که آنها واقعاً اینجا کار نمی‌کنند...

Well here, so we have better ones that we've been working on that we're going to have to

خب اینجا، پس ما موارد بهتری داریم که روی آنها کار کرده‌ایم که باید

look at here.

اینجا را بررسی کنیم.

All right?

خیلی خوب؟

So, the least amount of words.

بنابراین، کمترین تعداد کلمات.

Okay, good.

باشه خوبه

Can we find any other ones?

آیا می توانیم موارد دیگری را پیدا کنیم؟

That's right.

درست است.

If you remember rightly, I said the opposite of "bad" was "good".

اگر درست یادتان باشد، گفتم نقطه مقابل «بد» «خوب» بود.

Right?

درست؟

So, there's one right there.

بنابراین، یکی همان جا وجود دارد.

And we talked about...

و ما در مورد...

So, you'll see I have the "one" again here, telling you only one.

بنابراین، خواهید دید که من دوباره "یک" را اینجا دارم و فقط یکی را به شما می گویم.

Cool?

سرد؟

Let's find another one, if there's another one.

بیایید یکی دیگر را پیدا کنیم، اگر یکی دیگر وجود دارد .

Could there be?

ممکن است وجود داشته باشد؟

Yeah, pretty good.

آره خیلی خوبه

Good.

خوب

Do you think we could find one more?

آیا فکر می کنید بتوانیم یکی دیگر را پیدا کنیم؟

And I'm going to give you another hint.

و من یک نکته دیگر را به شما خواهم داد.

I said it at the beginning: I had to use superlatives because no way around them.

در ابتدا گفتم: من مجبور شدم از حروف فوق العاده استفاده کنم زیرا هیچ راهی برای آنها وجود ندارد.

Could there be one more that's left here?

آیا ممکن است یکی دیگر از اینجا باقی بماند؟

Yeah, good job.

آره کار خوبیه

There we go.

ما میرویم آنجا.

So, now that we've identified the mistakes, let's look at what we actually used.

بنابراین، اکنون که اشتباهات را شناسایی کردیم، بیایید به آنچه در واقع استفاده کردیم نگاه کنیم.

Which words that we took from the five that I taught you, the five exceptions, could we

کدام کلماتی را که از پنج موردی که به شما آموزش دادم، پنج استثناء، برداشتیم، آیا می‌توانیم

use here to make this much better sounding and work a lot better?

در اینجا استفاده کنیم تا صدای بسیار بهتری داشته باشیم و بسیار بهتر عمل کنیم؟

So: "Cheryl was the __________ student in her

بنابراین: "شریل دانش آموز __________

class."

کلاس خود بود."

"#1 student", what would we use here?

"دانش آموز شماره 1"، در اینجا از چه چیزی استفاده می کنیم؟

Very good.

خیلی خوب.

"...the best student in her class".

«...بهترین دانش آموز کلاسش».

All right?

خیلی خوب؟

Now, we talked about the biggest amount, and "big" means, like, large.

اکنون، ما در مورد بیشترین مقدار صحبت کردیم و "بزرگ" به معنای بزرگ است.

Right?

درست؟

And I didn't say, in this case, it's not every single award, but we could say:

و من نگفتم، در این مورد، این همه جوایز نیست، اما می‌توانیم بگوییم:

"She had the __________ awards for doing so well."

"او جوایز __________ را برای این کار خوب داشت."

Now, notice I said "amount".

حالا توجه کنید که گفتم «مقدار».

An amount means, like, a number.

مقدار به معنای یک عدد است.

All right?

خیلی خوب؟

The biggest amount, so it's not the mo-...

بزرگ ترین مقدار، پس نه...

Like, all of them, but the biggest amount.

مانند همه آنها، بلکه بیشترین مقدار است.

We can just get rid of both of those words and use "most", and that's much better sounding.

ما فقط می توانیم از شر هر دوی این کلمات خلاص شویم و از "بیشترین" استفاده کنیم، و این صدایی بسیار بهتر است.

Right?

درست؟

How about the next one?

بعدی چطور؟

"She had only one __________ and it was the __________ amount of mistakes on her tests."

"او فقط یک __________ داشت و این مقدار __________ اشتباهات در تست های او بود."

We talked about "not good" being "bad".

ما از "خوب نبودن" "بد" بودن صحبت کردیم.

So, it's not good; it's bad.

بنابراین، خوب نیست. این بد است.

All right?

خیلی خوب؟

And that's from the "bad", "worse", and "worst", right there.

و این از "بد"، "بدتر"، و "بدترین" است، درست همانجا.

Now, "lowest amount".

حالا "کمترین مقدار".

So, if we have "high" is up here-all right?-and "highest" would be here, "low" is here, and

بنابراین، اگر "بالا" را در اینجا داشته باشیم - خیلی خوب است؟ - و "بالاترین" اینجا، "کم" اینجاست، و

"lowest" would be here.

"پایین ترین" اینجا خواهد بود.

We could talk about this, and it actually kind of goes with a word that we learned-right?-that

ما می‌توانیم در این مورد صحبت کنیم، و در واقع به نوعی با کلمه‌ای که یاد گرفتیم می‌آید - درست است؟ - که

started with "l".

با "l" شروع می‌شود.

What was that?

آن چه بود؟

That's right: "least".

درست است: "حداقل".

"...it was the least".

"... کمترین بود".

And finally, what's the one we have here?

و در نهایت، یکی که ما اینجا داریم چیست؟

What's the final one? "...so she had the __________ success in school".

آخرش چیه؟ "...بنابراین او موفق شد __________ در مدرسه".

We said "the highest".

گفتیم «بالاترین».

Now, remember we had this number thing again; I talked about "highest" and I said it's not

حالا، به یاد داشته باشید که ما دوباره این عدد را داشتیم. من در مورد "بالاترین" صحبت کردم و گفتم

like the number one, but it's a big amount of something?

مثل شماره یک نیست، اما مقدار زیادی از چیزی است؟

And we can get rid of that word "amount", just as we did here by using another word.

و ما می توانیم از شر کلمه "مقدار" خلاص شویم، همانطور که در اینجا با استفاده از یک کلمه دیگر انجام دادیم.

What word would we use?

از چه کلمه ای استفاده کنیم؟

"most".

"اکثر".

So, now let's take a look at this structure.

بنابراین، اکنون اجازه دهید نگاهی به این ساختار بیندازیم.

Okay, the first sentence was what I would call awkward; it didn't really flow very well

بسیار خوب، اولین جمله چیزی بود که من آن را ناجور می نامم. در واقع خیلی خوب جریان نداشت

and move very well.

و خیلی خوب حرکت می کرد.

"Cheryl was the #1 student in her class.

"شریل دانش آموز شماره 1 کلاس خود بود.

She had the biggest amount of awards for doing so well.

او بیشترین جوایز را برای انجام این کار خوب دریافت کرد.

She had only one not good mark", ah, that even hurts to say that.

او فقط یک نمره نه خوب داشت"، آه، حتی گفتن آن دردناک است.

"...one not good mark and it was the lowest amount of mistakes on her tests, so she had

"...یک نمره خوب و کمترین میزان اشتباه در آزمون های او بود، بنابراین او

the highest amount of success in school."

بیشترین میزان موفقیت را در مدرسه داشت."

Some of the sentences are okay, but generally it doesn't taste very good.

بعضی از جملات خوب است، اما به طور کلی طعم آن خیلی خوب نیست.

Not in my mouth; it doesn't feel good.

نه در دهانم؛ حس خوبی نداره

Now let's look at this one, here.

حالا بیایید به این یکی، اینجا نگاه کنیم.

Okay?

باشه؟

"Cheryl was the best student in her class.

"شریل بهترین دانش آموز کلاس خود بود.

She had the most awards for doing so well.

او بیشترین جوایز را برای انجام این کار خوب داشت.

She had only one bad mark and it was the least amount of mistakes on her tests, so she had

او فقط یک نمره بد داشت و آن کمترین میزان اشتباه در آزمون هایش بود، بنابراین

the most success in school."

او بیشترین موفقیت را در مدرسه داشت."

That sounds a lot better.

این خیلی بهتر به نظر می رسد.

Right?

درست؟

Doesn't it?

اینطور نیست؟

Yeah.

آره

And it's using all the words that we learned before.

و از تمام کلماتی که قبلا یاد گرفتیم استفاده می کند .

Right?

درست؟

We've got a superlative, superlative-right?-the beginning adjective here, another superlative.

ما یک صفت فوق العاده داریم، فوق العاده-درست؟ -صفت ابتدایی در اینجا، یک حرف فوق العاده دیگر.

Well, actually they're all superlatives, but you get the drift.

خوب، در واقع همه آنها فوق العاده هستند، اما شما دریفت را دریافت می کنید.

I hope you like what we did here, because what I would like to do now is give you a

امیدوارم از کاری که ما در اینجا انجام دادیم خوشتان بیاید، زیرا کاری که اکنون می خواهم انجام دهم این است که به شما

bit of a bonus because this were the exceptions to the superlative and comparative that we

کمی امتیاز بدهم زیرا این استثنائات برتر و مقایسه ای بود که

talked about, and I'm going to give you something that's even more of an exception.

در مورد آن صحبت کردیم، و من به شما چیزی می دهم که حتی بیشتر از یک استثنا.

I'm going to give you a few words to show you about two-syllable adjectives-right?-and

من قصد دارم چند کلمه به شما بگویم تا در مورد صفت های دو هجایی به شما نشان دهم - درست است؟ - و

how they actually can follow two different rules, so it's almost more of the exceptions

اینکه چگونه آنها در واقع می توانند از دو قاعده متفاوت پیروی کنند ، بنابراین تقریباً بیشتر از موارد استثنا

to the superlative and comparative rules.

در قوانین فوق العاده و مقایسه ای است.

First one I can give you is "friendly".

اولین موردی که می توانم به شما بدهم "دوستانه" است.

"I like to think I'm friendly and Mr. E is friendly."

"من دوست دارم فکر کنم که دوستانه هستم و آقای E دوستانه."

All right?

خیلی خوب؟

Now, you can say: "friendlier" and "friendliest".

حالا می‌توانید بگویید: «دوست‌تر» و «دوستانه‌تر».

"Okay, James, so what?

"خوب، جیمز، پس چی

That's through."

؟ تمام شد."

Right?

درست؟

But you can also say: "more friendly" and "most friendly".

اما می توانید بگویید: "دوستانه تر" و "دوستانه ترین".

"Mr. E is the most friendly person I've ever met.

"آقای E دوستانه ترین فردی است که من تا به حال ملاقات کرده ام. او دوستانه ترین فردی است که تا به

He's the friendliest person I've ever met."

حال ملاقات کرده ام."

Right?

درست؟

And we're doing this because "friendly" has two syllables, so it's like two syllables,

و ما این کار را انجام می دهیم زیرا "دوستانه" دو هجا دارد، بنابراین مانند دو هجا،

two rules.

دو قانون است.

I can give you two other ones.

میتونم دوتا دیگه بهت بدم

There are actually quite a few out there, but I don't have enough time to give you all

در واقع تعداد کمی از آنها وجود دارد، اما من زمان کافی برای دادن

of them, but I figured I'd give you ones that will come up.

همه آنها را ندارم، اما فکر کردم مواردی را به شما می دهم که به نظر می رسند.

Right?

درست؟

"Simple".

"ساده".

You can say: "There's nothing more simple than this" or "There is something simpler

می توانید بگویید: "هیچ چیز ساده تر از این نیست" یا "چیزی ساده

than this".

تر از این وجود دارد".

You can say: "This is the simplest thing I've done" or "This is the most simple thing I've

می توانید بگویید: "این ساده ترین کاری است که انجام داده ام" یا "این ساده ترین کاری است که

done".

انجام داده ام".

We can talk about "gentle".

ما می توانیم در مورد "لطیف" صحبت کنیم.

You can be "gentler", right?

شما می توانید "مهربان تر" باشید، درست است؟

You can be "gentler" or "more gentle".

شما می توانید "مهربان تر" یا "مهربان تر" باشید.

Or you can: "That's the gentlest thing you've ever...

یا می توانید: "این

You've ever done" or "That's the most gentle thing you've ever done".

ملایم ترین کاری است که تا به حال انجام داده اید..." یا "این ملایم ترین کاری است که تا به حال انجام داده اید".

Two syllables, and you can use both "more" or "most" with them for these three.

دو هجا، و شما می توانید هر دو "بیشتر" یا "بیشترین" را با آنها برای این سه هجا استفاده کنید.

Not bad; that's your bonus.

بد نیست؛ این امتیاز شماست

Okay?

باشه؟

So, I've showed you how these five are the basic ones that break the rules, and given

بنابراین، من به شما نشان داده‌ام که چگونه این پنج مورد اساسی هستند که قوانین را زیر پا می‌گذارند، و به

you a couple ones that you might have heard before.

شما چند موردی داده‌ام که ممکن است قبلاً شنیده باشید.

But when you hear English people saying this or this, they're not wrong; they're just different.

اما وقتی می شنوید انگلیسی ها این یا این را می گویند، اشتباه نمی کنند. آنها فقط متفاوت هستند

And finally, I'm going to give you some homework to do.

و در نهایت، من به شما چند تکلیف می دهم تا انجام دهید.

Okay?

باشه؟

And your homework is: I want you to go and take the five I've given you, create five

و تکلیف شما این است: می‌خواهم بروی و پنج تایی را که به تو داده‌ام بردارید،

sentences using the base adjective.

با استفاده از صفت پایه پنج جمله بسازید.

For instance, "bad", or "good", or "little", or "far", and then change it.

به عنوان مثال، "بد"، یا "خوب"، یا "کم"، یا "دور"، و سپس آن را تغییر دهید.

Use that...

از آن استفاده کن...

Change it.

تغییرش بده.

Either make it a comparative or a superlative.

یا آن را به صورت مقایسه ای یا عالی بسازید.

All right?

خیلی خوب؟

Use those endings and see if you can make a sentence.

از آن پایان‌ها استفاده کنید و ببینید آیا می‌توانید جمله بسازید.

And then I want you to go back, because I've noticed a lot of people are doing it and it's

و سپس از شما می خواهم که برگردید، زیرا متوجه شده ام که افراد زیادی این کار را انجام می دهند و خواندن آن

really cool to read.

واقعاً جالب است.

So, yes, I do read some of these things.

بنابراین، بله، من برخی از این موارد را می خوانم.

Go in and put them up on either engVid or you can actually put it on YouTube somewhere

وارد شوید و آنها را در engVid قرار دهید یا واقعاً می توانید آن را در جایی اینجا در YouTube

here, and show us your sentences.

قرار دهید و جملات خود را به ما نشان دهید.

I've noticed it's a great community out there because people actually come and they make

من متوجه شده ام که این یک جامعه عالی است زیرا مردم در واقع می آیند و

comment, they actually try to improve each other or they make things "better" - there,

نظر می دهند، آنها در واقع سعی می کنند یکدیگر را بهبود بخشند یا چیزها را "بهتر" می کنند - در آنجا،

I'm going to use one of them.

من از یکی از آنها استفاده خواهم کرد.

All right?

خیلی خوب؟

And I do, as I said, like to look at them.

و من همانطور که گفتم دوست دارم به آنها نگاه کنم.

Do that, compare, and then see.

این کار را انجام دهید، مقایسه کنید و سپس ببینید.

And do the...

و انجام ...

Oh, don't forget to do the test, because if you know something, that's nice; but understanding

اوه، فراموش نکنید که تست را انجام دهید، زیرا اگر چیزی را بدانید، خوب است. اما درک

it is so much better.

آن بسیار بهتر است.

There, and I used a comparative.

آنجا، و من از یک مقایسه استفاده کردم.

Cool?

سرد؟

All right.

خیلی خوب.

Anyway, what I want you to do is go to engVid: www.engvid.com, and do the test there.

به هر حال، کاری که من از شما می خواهم این است که به engVid بروید: www.engvid.com و تست را در آنجا انجام دهید.

Or you... and I definitely want you to subscribe, so look around the box here, there's a bell

یا شما... و من قطعاً می‌خواهم مشترک شوید، بنابراین به اطراف جعبه اینجا نگاه کنید، یک زنگ وجود دارد

- you ding that bell, you will be given the latest video that I do.

- شما آن زنگ را بزنید، آخرین ویدیویی که من انجام می‌دهم به شما داده خواهد شد .

I can't think of anything else I'm going to tell you right now, but bye.

من نمی توانم به چیز دیگری فکر کنم که در حال حاضر به شما بگویم، اما خداحافظ.

Okay?

باشه؟

It's been fun.

خوش گذشت.

I think you're not a little worse from learning from me, and I'll see you in the next video.

فکر می کنم از یادگیری از من کمی بدتر نیستید و در ویدیوی بعدی شما را می بینم.

Have a good one.

یک خوب.