How to Summarize

Oh, hi. James from EngVid. Yeah, I have something I want to teach you today. I hope you didn't

اوه، سلام. جیمز از EngVid. آره امروز یه چیزی دارم که میخوام بهت یاد بدم امیدوارم ندیدی که دارم می

see me doing, well, I'm a little vain, what can I say. Today's lesson is on something

کنم، خوب، کمی بیهوده هستم، چه بگویم. درس امروز درباره موضوعی است

that I've had students address or bring up several times, which is summarizing writing.

که چندین بار از دانش‌آموزان خواسته‌ام به آن اشاره کرده یا آن را مطرح کرده‌ام ، که خلاصه‌نویسی است.

I had given a lesson earlier on about how to write a paper and summarize it, assuming

قبلاً در مورد چگونگی نوشتن مقاله و خلاصه کردن آن درس داده بودم، با

that students, when you assume, you actually think that something is true. I assumed that

این فرض که دانش آموزان، وقتی شما فرض می کنید، واقعاً فکر می کنند که چیزی درست است. من تصور می کردم که

students would know the answer and just go with it. And then I've got a couple of responses

دانش آموزان پاسخ را می دانند و فقط با آن همراه می شوند. و سپس من چند پاسخ دریافت کردم

where students said, well, what do you mean by summarize? We understand you want me to

که دانشجویان گفتند، خوب، منظور شما از خلاصه کردن چیست؟ ما متوجه شدیم که شما از من می خواهید

do something, but how do I do this summary? So I've come up with something I hope will

کاری انجام دهم، اما چگونه می توانم این خلاصه را انجام دهم؟ بنابراین من امروز به چیزی فکر کردم که امیدوارم

help you today, and Mr. E, of course, is going to help us. And the first thing he wants us

به شما کمک کند و البته آقای E به ما کمک خواهد کرد. و اولین چیزی که از ما می خواهد

to show us is what is a sum. Because summary comes from sum, which means to come to an

به ما نشان دهیم این است که یک مبلغ چیست. زیرا خلاصه از sum می آید که به معنای رسیدن به

answer. Mr. E had some time on his hands, and he asked himself a question. He asked,

جواب است. آقای E کمی وقت داشت و از خودش سوالی پرسید. او پرسید،

if you had four times, multiply it by 21, divide it by pi, and then add infinity, what

اگر چهار برابر داشتید، آن را در 21 ضرب کنید، آن را بر پی تقسیم کنید و سپس بی نهایت را اضافه کنید

would the number be? And he came up with the number 42. And this answer is the answer to

، عدد چند خواهد بود؟ و او به عدد 42 رسید. و این پاسخ

the life, the universe, and everything. So by using this number here, oh, by the way,

پاسخ زندگی، جهان و همه چیز است. بنابراین، با استفاده از این شماره در اینجا، اوه،

it comes from the Hitchhiker's Guide to the Galaxy. Good movie, go watch it, okay? But

اتفاقاً از راهنمای Hitchhikers to the Galaxy آمده است. فیلم خوبیه، برو ببینش، باشه؟ اما

he said, if you add all of these things together, because they're different things, completely

او گفت، اگر همه این چیزها را با هم جمع کنید، زیرا آنها چیزهای متفاوتی هستند، کاملاً

different, but if you add them together, you will come to a number which will explain basically

متفاوت، اما اگر آنها را با هم جمع کنید، به عددی می رسید که اساساً توضیح می دهد

what each one of these things are telling you. And that's what we mean by giving a summary,

که هر یک از این چیزها به شما چه می گویند. و منظور ما از خلاصه کردن،

taking information from different sources, putting them together, and then saying, this

گرفتن اطلاعات از منابع مختلف، کنار هم قرار دادن آنها و سپس گفتن این

is basically what it means. Okay? So what I want to do is get you to be able to do this

است که اساساً به این معناست. باشه؟ بنابراین کاری که من می‌خواهم انجام دهم این است که شما بتوانید این کار را انجام دهید

and say, this is what it means. So the first thing we're going to do is, we want to look

و بگویید، معنی آن همین است. بنابراین اولین کاری که می‌خواهیم انجام دهیم این است

at how do we do this? Well, when you get something, say, a book, or an article in a magazine,

که چگونه این کار را انجام دهیم؟ خوب، وقتی چیزی مثلاً کتاب یا مقاله ای در مجله به دست

what you should do is look at the title. Right away from the title, let's make a prediction.

می آورید، کاری که باید انجام دهید این است که به عنوان آن نگاه کنید. بلافاصله از عنوان، بیایید یک پیش بینی کنیم.

Predict is an interesting word. D-I-C-T means say, talk, tell. Pre means before. So we want

پیش بینی کلمه جالبی است. D-I-C-T یعنی بگو، حرف بزن، بگو. پیش یعنی قبل. بنابراین

to make a prediction, which means we want to look at the title and then say, by looking

می‌خواهیم یک پیش‌بینی انجام دهیم، یعنی می‌خواهیم به عنوان نگاه کنیم و بعد بگوییم، با دیدن

at this title, I'll practice tests. I predict there will be tests in here. I will say, before

این عنوان، تست‌ها را تمرین می‌کنم. من پیش‌بینی می‌کنم که در اینجا تست‌هایی برگزار شود. من می گویم، قبل از اینکه

I open the rest, there will be tests in here. I will make a prediction. We can use the title

بقیه را باز کنم، اینجا تست هایی انجام می شود. من یک پیش بینی خواهم کرد. می توانیم از عنوان استفاده کنیم

to tell us whether this is a story, like policemen or an ambulance, an emergency story, see?

تا به ما بگوییم که آیا این یک داستان است، مانند پلیس یا آمبولانس، یک داستان اورژانسی، می بینید؟

Okay? It's a story, or if it's going to be academic and teach us something, or it's going

باشه؟ این یک داستان است، یا اگر قرار است آکادمیک باشد و چیزی به ما بیاموزد، یا

to be an argument and defend a position. So we're going to use the title to give us a

یک استدلال باشد و از یک موضع دفاع کند. بنابراین ما از عنوان استفاده می‌کنیم تا

prediction about what we're going to learn. Next, we want to ask questions. What do you

پیش‌بینی کنیم که چه چیزی یاد می‌گیریم. در مرحله بعد می خواهیم سوال بپرسیم.

mean by ask questions? Well, you make a prediction. I think this book is about biology, economics,

منظورتون از پرسیدن سوال چیه؟ خوب پیش بینی کن فکر می‌کنم این کتاب درباره‌ی زیست‌شناسی، اقتصاد

sociology, or a story about how a good boy became better. Now I want to ask some questions.

، جامعه‌شناسی یا داستانی است درباره اینکه چگونه یک پسر خوب بهتر شد. حالا می خواهم چند سوال بپرسم.

I want to ask questions that are going to basically say, what am I going to learn? If

می‌خواهم سؤالاتی بپرسم که اساساً می‌گویند، چه چیزی را می‌خواهم یاد بگیرم؟ اگر

I have predicted what the title is, when I ask a question, I should say, will this teach

پیش‌بینی کرده باشم که عنوان چیست، وقتی سوالی می‌پرسم، باید بگویم که آیا این به

me about how something works? Will this teach me so and so and so on? So you ask questions

من یاد می‌دهد که یک چیزی چگونه کار می‌کند؟ آیا این به من یاد می دهد فلان و فلان و غیره؟ بنابراین، اگر پیش‌بینی درستی کرده‌اید،

about what should you learn, what information should be there, if you've made the right

درباره آنچه باید یاد بگیرید، چه اطلاعاتی باید وجود داشته باشد، سؤال می‌کنید

prediction. Okay? So we start with a prediction, then we ask questions, like what information

. باشه؟ بنابراین با یک پیش‌بینی شروع می‌کنیم، سپس سؤالاتی می‌پرسیم، مثلاً چه اطلاعاتی

should be there so I know I understand the subject properly? And write them down, because

باید وجود داشته باشد تا بدانم موضوع را به درستی درک کرده‌ام؟ و آنها را یادداشت کنید،

you're going to look at these again later on, so let's go over, okay? Okay, here we

زیرا قرار است بعداً دوباره به آنها نگاه کنید ، پس بیایید ادامه دهیم، باشه؟ خوب، ما

go. Now we're here. After we make a prediction, we're going to do this. Compare. You need

می رویم. حالا ما اینجا هستیم. بعد از اینکه یک پیش بینی انجام دادیم، این کار را انجام می دهیم. مقایسه کنید.

to compare. We did two things, okay? We did two things here. We made a prediction, and

باید مقایسه کنی ما دو کار کردیم، باشه؟ ما اینجا دو کار انجام دادیم. ما یک پیش بینی کردیم و

we asked some questions. We predicted what should be inside what we're reading, and then

چند سوال پرسیدیم. ما پیش‌بینی کردیم که چه چیزی باید در آنچه می‌خوانیم باشد، و

we asked questions about what should we be learning, what should we get from this, okay?

سپس سؤالاتی در مورد اینکه چه چیزی باید یاد بگیریم، از این چه چیزی باید بگیریم ، پرسیدیم، خوب؟

Now we have to compare our prediction with our questions that we asked. Why? When you

حال باید پیش بینی خود را با سوالاتی که پرسیدیم مقایسه کنیم. چرا؟ وقتی

finish learning something, if you do this comparison, something interesting will happen.

یاد گرفتن چیزی را تمام کردید، اگر این مقایسه را انجام دهید، اتفاق جالبی رخ می دهد.

First of all, you'll know, did you learn what you thought you would learn, okay? Was the

اول از همه، شما می دانید، آیا آنچه را که فکر می کردید یاد بگیرید، یاد گرفتید، باشه؟ آیا

book about what you thought it was going to be? That will help to clarify things for you,

کتاب درباره آن چیزی بود که فکر می کردید قرار است باشد؟ این به شما کمک می کند تا مسائل را برای شما روشن کنید،

okay? That will help so you're reading and going, hey, you know what? It didn't answer

خوب؟ این به شما کمک می کند که بخوانید و بروید، هی، می دانید چیست؟ جواب

this question, so I really don't know the answer to this subject. Or it did hit everything

این سوال را نداد، بنابراین من واقعاً پاسخ این موضوع را نمی دانم. یا به هر چیزی

I was asking it said. By doing that, it means I was able to, when I was reading, you know,

که می‌پرسیدم ضربه زد. با انجام این کار، به این معنی است که من می‌توانم، وقتی داشتم می‌خواندم، می‌دانید که

asking myself these questions, to know the subject, so it goes deeper in your brain.

این سؤال‌ها را از خودم می‌پرسیدم، موضوع را بدانم ، بنابراین در مغز شما عمیق‌تر می‌شود.

This is good for you, okay? Now, after we've done this comparison, what we want to do is

این برای شما خوب است، خوب؟ حالا، بعد از اینکه این مقایسه را انجام دادیم، کاری که می‌خواهیم انجام دهیم این است

we want to take a second or two, close your eyes. I know, you're visualizing me naked

که می‌خواهیم یک یا دو ثانیه وقت بگذاریم، چشمانتان را ببندید. من می دانم، شما در حال حاضر مرا برهنه تجسم می کنید

right now. You like? You like, I know. Anyway, Ezekiel's not happy, he's like, ugh. Visualize.

. دوست داری؟ دوست داری، میدونم به هر حال، حزقیال خوشحال نیست، او انگار، اوه. تجسم کنید.

Why? In drawing a picture in your mind after you've done all these comparisons, you have

چرا؟ در ترسیم یک تصویر در ذهن خود پس از انجام تمام این مقایسه ها، شما

the ability to actually visualize and come up with a picture. A picture will give you

این توانایی را دارید که در واقع تصویری را تجسم کرده و به یک تصویر برسید. یک عکس به شما

understanding. If you can picture it, you usually understand it. When I ask you what

درک می کند. اگر بتوانید آن را تصویر کنید، معمولا آن را درک می کنید. وقتی از شما می پرسم

is infinity, you usually don't know. I mean, infinity means the beginning and the ending

بی نهایت چیست، معمولاً نمی دانید. منظورم این است که بی نهایت یعنی آغاز و پایان

never ending. That's why it's a loop. It just keeps going on and on and on. I can speak

بی پایان. به همین دلیل است که یک حلقه است. این فقط ادامه می دهد و ادامه می دهد و ادامه می دهد. من می توانم

for infinity. Really, I could. What I mean by that is something continually going on.

برای بی نهایت صحبت کنم. واقعا، من می توانستم. منظور من از آن چیزی است که به طور مداوم در جریان است.

So here, when you visualize something, if I say dog, I can either say has four legs,

بنابراین، در اینجا، وقتی چیزی را تجسم می‌کنید، اگر بگویم سگ، می‌توانم بگویم که چهار پا دارد

goes ruff ruff, has long hair, smells bad. Another word for bad is foul. Smells foul.

، موی بلند دارد، بوی بدی دارد. کلمه دیگر برای بد، ناپاک است. بوی بد میده

Bad breath. But, you visualize the dog, you see a dog, and that means more to you. You

بوی بد دهان. اما، شما سگ را تجسم می کنید، یک سگ را می بینید، و این برای شما معنای بیشتری دارد. می

see it, you understand it. So what we want to do is do the comparison and visualize,

بینی، می فهمی. بنابراین کاری که می‌خواهیم انجام دهیم این است که مقایسه و تجسم کنیم،

get a picture in your head of what they're trying to show you, or at least a moving picture.

تصویری در ذهن خود از آنچه می‌خواهند به شما نشان دهند، یا حداقل یک عکس متحرک در ذهن خود داشته باشید.

If you can do that, you understand it. And finally, what we want to do after we do this

اگر بتوانید این کار را انجام دهید، آن را درک می کنید. و در نهایت، کاری که می‌خواهیم بعد از انجام این کار انجام دهیم، این

is now we're going to do the... And now we're going to work on the summary. You can see

است که اکنون می‌خواهیم ... و اکنون روی خلاصه کار می‌کنیم. می توانید

summary here. The S. Excuse me, I made a mistake. I mean visualize, and it's really visualize.

خلاصه را اینجا ببینید. S. ببخشید، من اشتباه کردم. منظورم تجسم است و واقعاً تجسم است.

Okay? So S for S. I'm a terrible speller. I teach the rules terrible. I like to read

باشه؟ بنابراین S برای S. من یک املای وحشتناک هستم. من قوانین وحشتناکی را آموزش می دهم. من

more than I like to write, so you'll have to excuse me when I do that. Happens once

بیشتر از اینکه بنویسم دوست دارم بخوانم، پس وقتی این کار را انجام دادم باید مرا عذرخواهی کنی. هر چند وقت یکبار اتفاق می افتد

in a while. In fact, check other videos and see if I made a mistake and crossed it out.

. در واقع، ویدیوهای دیگر را بررسی کنید و ببینید آیا اشتباهی انجام داده ام و آن را خط زده ام.

Okay, so now we can actually do work in the summary. Because we actually have visualized

خوب، پس اکنون می توانیم در خلاصه کار را انجام دهیم . چون ما در واقع تجسم

and we can come up with a word to cover something, because we've got this picture in our head,

کرده‌ایم و می‌توانیم کلمه‌ای برای پوشاندن چیزی پیدا کنیم، زیرا این تصویر را در ذهن خود داریم،

like I say water, you get a drop. You go, okay, drop, drop. You can use that word.

مثل اینکه می‌گویم آب، قطره می‌گیری. تو برو، باشه، رها کن، رها کن. می توانید از آن کلمه استفاده کنید.

You can use, in your summary, the words that you get from the visualization to become key

می توانید در خلاصه خود از کلماتی که از تجسم به دست می آورید برای تبدیل شدن به ایده های کلیدی استفاده کنید

ideas, right? When you think about freedom, you might think something like chains. Someone's

، درست است؟ وقتی به آزادی فکر می کنید، ممکن است چیزی مانند زنجیر فکر کنید. یک

got two chains behind their hand, and they're chained up. And then you go, chain. Man is

نفر دو زنجیر پشت دستش دارد و زنجیر شده است. و بعد می روی، زنجیر. انسان

chained to his destiny, and he needs to break free of the chains. And then that's the idea

به سرنوشت خود بسته است و باید از زنجیرها رها شود. و سپس این

of freedom. You can say this leads to freedom, because you can see chains holding someone

ایده آزادی است. می‌توان گفت که این منجر به آزادی می‌شود، زیرا می‌توانی زنجیرهایی را ببینی که کسی را

back, holding them back, and then you see the chains gone, and you see them being free.

عقب نگه می‌دارند، او را عقب نگه می‌دارند، و سپس می‌بینی که زنجیر از بین رفته است، و می‌بینی که او آزاد است.

The visualization gives you key words, which can become ideas, if you like.

تجسم به شما کلمات کلیدی می دهد که در صورت تمایل می توانند به ایده تبدیل شوند.

So when we're doing a summary, we want to do what Mr. E has done. Make a prediction.

بنابراین وقتی داریم خلاصه‌سازی می‌کنیم، می‌خواهیم کاری را انجام دهیم که آقای E انجام داده است. پیش بینی کنید

He has made a prediction that if he thinks about this, he can come up with an answer,

او پیش بینی کرده است که اگر در این مورد فکر کند، می تواند به یک پاسخ

the answer to everything. He asks questions. Well, what would be involved? What would I

، پاسخ همه چیز برسد. سوالاتی می پرسد. خوب، چه چیزی درگیر خواهد شد؟ چه چیزی

have to know? What should I have to learn? Do I have to learn pi? Blah, blah, blah. Then

باید بدانم؟ چه چیزی باید یاد بگیرم؟ آیا باید پی را یاد بگیرم؟ بلا، بلا، بلا.

he compares. When he gets into the question, he compares the question that he asked with

بعد مقایسه می کند. وقتی وارد سؤال می شود، سؤالی را که پرسیده است با

his prediction, and sees how they match up. Did he get all the information that was required?

پیش بینی خود مقایسه می کند و می بیند که چگونه آنها مطابقت دارند. آیا او تمام اطلاعات مورد نیاز را به دست آورد؟

Did he miss anything? After that, he visualized. He visualized. Infinity in his head, pi in

آیا او چیزی را از دست داده است؟ پس از آن تجسم کرد. تجسم کرد. بی نهایت در سر، پی

his head, 401, visualized. And then he finally came up with an answer to the question, the

در سر، 401، تجسم شده است. و سپس او در نهایت با پاسخ به این سوال،

answer to the universe and everything. And boys and girls, this is a public announcement

پاسخ به جهان و همه چیز رسید. و دختران و پسران، این یک لحظه اعلام عمومی است

moment. What I'd like you to do is, after you get off, go to a website, maybe Wikipedia,

. کاری که من از شما می خواهم این است که پس از پیاده شدن، به یک وب سایت بروید، شاید ویکی پدیا،

because it knows everything, and go check out the number 42 in Hitchhiker's Guide. You'll

زیرا همه چیز را می داند، و به شماره 42 در راهنمای Hitchhiker's Guide بروید.

find out some interesting facts about the fastest way to travel on the planet Earth,

با حقایق جالبی در مورد سریع ترین راه سفر در سیاره زمین

the name of God, and all sorts of other things. Woohoo. Okay? Go check it out. It's kind of

، نام خدا و انواع چیزهای دیگر آشنا خواهید شد. ووووو باشه؟ برو چکش کن یه جورایی

cool. Anyway, so, predict, ask, compare, visualize, and then summarize. Yeah. All right. Now,

باحاله به هر حال، بنابراین، پیش بینی کنید، بپرسید، مقایسه کنید، تجسم کنید و سپس خلاصه کنید. آره خیلی خوب. حالا،

I'm going to get going. In summary, I hope you've learned a lot. I've given you not only

من می روم. خلاصه امیدوارم چیزهای زیادی یاد گرفته باشید. من نه تنها

information on how to improve your essay writing skills, but the answer to everything in the

اطلاعاتی در مورد چگونگی بهبود مهارت های مقاله نویسی خود، بلکه پاسخ به همه چیز در

universe. But if you need to know more, I feel like William Shatner. If you need to

جهان را به شما داده ام. اما اگر نیاز دارید بیشتر بدانید، من احساس می کنم ویلیام شاتنر. اگر نیاز به

know more, you must go to the source. And the source today is, 42 is not the answer,

دانستن بیشتر دارید، باید به منبع مراجعه کنید. و منبع امروز این است که 42 جواب نمی دهد

baby. No. The answer is www.eng, as in English, vid, as in video, where we will give you life,

عزیزم. نه. پاسخ www.eng است، مانند انگلیسی، vid، مانند ویدیو، جایی که ما به شما زندگی

the universe, and everything in it. No, we won't. No, we won't. I wouldn't get paid.

، جهان و هر آنچه در آن است می دهیم. نه، نخواهیم کرد. نه، نخواهیم کرد. من حقوق نمی گرفتم

This is for free. Mm-hmm. It's for free. Have a good day.

این به صورت رایگان است. مممم این به صورت رایگان است. روز خوبی داشته باشید.

Con, criminal, me, police. Con, place to go.

کلاهبردار، جنایتکار، من، پلیس. باهم، جایی برای رفتن